۱۳۹۲ خرداد ۲۶, یکشنبه

پیام جهان به ایران روحانی. همه خسته ایم بیایید همه با هم دور رنگین کمان! یک پیام سبز.



من هم ذهن نقادی و نکته سنج دارم و هم ذهن  تاریخی دقیقی از دقایق تاریخ جمهوری اسلامی و هم بدلیل استعدادم در سناریو و داستان بطور قابل توجهی می توانم پازل های مختلف و الوان یا سیاه یا سفید بچینم.

کم پازل سیاه نچیده ام در همین وبلاگ تا جائیکه حتی در تیتر هم آیت الله خامنه ای را دراکولا نمایانده ام.

اینک فصل چیدن پازل های سفید است از رژیم آیت الله. تا:


انشاءالله بزودی نوبت کعبۀ آمال مان برسد که چیدن پازل الوان است برنگ و تار و پود ظریف فرش تبریزی. که ما رنگ کم داریم اولاً و جامعه ای طبیعی می خواهیم که نه سیاه است و نه سفید ثانیاً. 

و آن جامعه ایست برنگ انسان: شاد و غمگین، سرمست و رنجور، چاق و لاغر، با دین و بی دین، خوشگل و خوشگل - انسان زشت نداریم - مهربان و عصبی، و هزاران صفت و ویژگی های هم مثبت و هم منفی که بطور طبیعی با همۀ آن ها بدنیا آمده ایم.

اینک ما در یک روز رؤیایی بسر می بریم. خیلی زود است هنوز؛ بازگشت بروز واقعیت. امیدوارم بازگشت مان به دنیای واقعی هیچگاه دیگر تیره نباشد چون شب ظلمات زمستان طولانی ایران زمین. و فرصت کنیم در زیر آسمان خاکستری این جهان عشق بازی کنیم و رنج بکشیم و لذت ببریم. پس:

اینک فصل نامهربانی و گفتن از گذشته ها نیست. بگذاریم این چند روز جشن و رؤیا اگر هم توهم و خیال و زبانم لال بی تداوم؛ را با مردممان و در کنار هم و در مردمک چشمان درخشان ملت خسته مان جشن بگیریم و خوش باشیم. استقبال داخل و خارج از انتخاب دکتر روحانی را بفال نیک بگیریم و امیدوار باشیم که رهبران کشورمان هم شادی را برسمیت بشناسند و انرژی آزاد شده از این روی خوش خودی و بیگانه به انتخاب ملت سرزمین با هوش ترین مظلومان تاریخ (ایران عزیز) را آزاد بگذارند تا میهنمان را دوباره بسازیم از جنس رنگین کمان.

این را به آنانی می گویم که دلشان آرام نمی شود از گذشته ها و مرتب دنبال بدجنسی و خبث طینت رژیم می گردند در روز آفتابی میهن. وقت داریم دوباره برگردیم به دریدن و نابودی همدیگر چه در پوزیسیون و چه در اپوزیسیون... اینک اما هنگامۀ استنطاق و مته بخشخاش گذاشتن نیست. این زمان باید به هلهلۀ کودکان و جوانان مان گوش بسپاریم و دوستی مدرن مان را پرچم کنیم به سوی آیت الله ها و قم و تهران.

خدا را چه دیدی شاید هم 24 خرداد 92 تاریخ مبداء جدیدی شد برای ایرانیان. تاریخ رهیدن از عفریت سیاهی و عبوسی و بی رنگی. اگر ادعا داریم که پیشرو ما هستیم و سنت ما را تعقیب می کند. پس لزومی ندارد مرتب بعقب برگردیم و چنگ بیاندازیم در سر و موی و صورت آیت الله. حالا که او لگدش را در نیمه راه پشیمان کرد به باسن زخمی مان.

قتل های سیاسی به صراحت قتل های عادی قاتل و مقتول را مشخص نمی کند. لذا در سیاست کمتر قاتل و مقتول داریم. سیاست پر است از پیروز و شکست خورده که سلاح و خرج هر دو نیز از جان انسان تأمین می شود. پس با خواندن ادای احترام یک جوان سبز خون داده و خون دیده برای وطنش که کامنت پست قبلی بوده با امضای هم سمبلیک و هم واقعی حسین زمان عزیز؛ لطفاً هم آتش بس با رژیم را رعایت کنید و هم اگر آرام گرفتید دست آشتی دراز کنید:


ناشناس ناشناس گفت...
رای من اعلام حضور بود ، رای من فریاد در گلو مانده ای بود بر سر کسانی که سالهاست با زور و تحکم، آزادی را از من و ما سلب کرده اند و با تکیه بر چماق سرکوب به خیال خود ساکتم نموده اند . من رای دادم تا خشمم را ، اعتراضم را و استقامتم را به رخ کسانی بکشم که فکر میکردند من و ما را به انزوا کشانده اند . ما رای دادیم تا اعلام کنیم نهالی که سال ۸۸ کاشته شد و با خون دلهامان و اشک چشمانمان آبیاری گردید اینک به درختی تنومند تبدیل شده و سبز و سربلند بر این خاک زر خیز سایه افکنده . خوب است صاحبان قدرت پیام نهفته در انتخاب آقای روحانی را بفهمند. بجای اینکه حضور مردم در انتخابات را خار چشم اجنبی جلوه دهند و این پیروزی مردم را به نفع خود مصادره کنند بهتر است به خود آیند و ذره ای از بصیرتی که همواره از مردم طلب می کنند خود بهره جویند و خواسته های به حق مردم را درک نمایند و بفهمند که مردم با همه وجود بر سر آرمانهای خویش ایستاده اند . مردم ثابت کردند در یک مبارزه مدنی بدون خشونت و جوانمردانه همواره پیروز میدانند . امیدوارم آقای روحانی نیز ارزش این اعتماد مردمی را درک نمایند و به وعده های خود عمل نماید و بداند اگر پشتوانه مردمی را از دست بدهد چیزی برایش باقی نخواهد ماند. یکی از اصلی ترین خواسته های ما که نباید به فراموشی سپرده شود آزادی زندانیان و محصور شدگانی است که تنها گناهشان ابراز عقیده بوده است . حسین زمان

۱۲ نظر:

پسر شجاع کاشی گفت...

بی ربط به این یادداشت است:
http://shahbazi.org/blog/Archive/9202.htm

ناشناس گفت...

سلام،

یادت هست شاه گفت صدای انقلابتان را شنیدم ولی‌ ما به او فرصت ندادیم پشیمان شدیم، حالا آیت‌الله اشتباه خود را پذیرفته و ما باید اجازه اصلاح بدهیم و همکاری کنیم تا ایران آباد شود حسادت‌ها را کنار بگذاریم، انشا‌الله دکتر روحانی با میانه روی و بکار گرفتن تمامی‌ نیروها از اصلاح‌طلب و اصولگرا به نتیجه برسد.

ناشناس گفت...

با سلام من هم اميدوارم كه روحاني قدر اعتماد مردم را بدونه وعمل صحيح را انجام بده ولي از مردم سياسي كار مي ترسم چون به همان سرعت كه با گفتماني محبوب ميشوند با عملكردي مغضوب ميشوند وروحاني در اين مورد بسيار غابليت دارد به اميد روزهاي خوش و پيروزي مردم بر روحانيت دروغين

ناشناس گفت...

کهنه شده اما بدانید بد نیست برای 4 سال دیگر:
http://andishehha.com/view-29098-%D8%A8%D8%A7%D8%B2%D9%86%D8%B4%D8%B1%20%D9%8A%DA%A9%20%D9%85%D8%B7%D9%84%D8%A8:%DA%86%D8%B1%D8%A7%20%D9%82%D8%A7%D9%84%D9%8A%D8%A8%D8%A7%D9%81%20%D9%87%D8%B1%20%DA%A9%D8%A7%D8%B1%20%D9%85%D9%8A%20%DA%A9%D9%86%D8%AF%20%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84%20%D8%B9%D9%85%D9%88%D9%85%D9%8A%20%D9%86%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF%D8%9F.html

ناشناس گفت...

سلام و ارادت
پیام جهان به روحانی را تو نوشتی و گریستی و من پیام روحانی به جهان را شنیدم و گریستم. چقدر آرامش میدهد کلام این مرد! خیر است...
اما می ماند حرف میان ما که نیمه کاره مانده است، در گیر بوده ای چند روز گذشته، من هم به رسم رعایت مزاحمت نشدم ولی امشب بحث مفصلی میکنیم اگر عمری باقی بود...
تا بعد
عمو دلار

Mehre Gardoun گفت...

افرین. زیبا و یه جا نوشتید. به امید زیستن با آرامش و آسایش و مدارا کنار هم و با هم.

آرسین گفت...

من ذهن نقادی دارم،
من نکته سنج هستم،
من استعداد بالایی در نمایشنامه نویسی دارم،
من پازل چین هستم،
من بهتر از هرکس دیگر می فهمم،
من ال هستم
من بل هستم،

خودت تهوع نمیگیری از این همه "منم"؟
البته اگر ابتدای متنت را با این "منم ها" شروع نکنی منطقی باقی نمی ماند ته کاسه اندیشه ات!
خوب است که هنوز ادعای "مدیریت جهان" را نکرده ای!

(این کامنت را رک گفتم همانطور که "ادعا میکنی" میپسندی!)
آرسین

ناشناس گفت...

آرسین جان
با دیونه ها بخند ...
حالشو ببر
اونی که خوابه، میشه بیدار کرد ولی اونی که خودشو به خواب زده نه
حرص نخور

Dalghak.Irani گفت...

آرسین عزیز سلام.
بسیار کامنت خوبی بود مثل ده ها کامنت اینجوی که عزیزانم می آیند و متن را و مرا و کلمه یا جمله ای را مسخره می کنند و بدو بیراه قابل نشر می دهند و می روند. هم آن ها یک حالی می کنند و هم من ناراحت نمی شوم. شاهد هم از غیب رسید و یکی از همین دوستان نوشت برایت که خوش باش و حرص نخور. یا...هو

ف.ايراني گفت...

جناب تيمسار ما ايراني‌ها برخلاف عموماً فرهنگ‌هاي رشديافته و اومانيستي خيلي برون‌گرايي و خودنمايي اشخاص رو نمي‌پسنديم.

تزوير و تضاد در فرهنگ ما زياد هست. في‌المثل غرق هستيم در ظواهر مذهبي و عرفاني اما با آزمندي دوچنداني نسبت به جوامع سرمايه‌داري كه مورد نكوهش خوانش رسمي حكومتي‌‌مون و دستگاه رسانه‌ايش هست، دنبال ماديات و سلطه بر هم هستيم. اينكه چرا با اينكه انقدر مادي‌گرايي در عين مابع‌الطبيعه‌گرايي‌مون در اين همه قرن به نتيجه‌اي كه غربي‌ها از مادي‌گرايي‌شون رسيدن، نرسيده اين هست كه ما انسان‌هاي شرقي در سختار «همه عليه همه»، تنازع بقا، بي‌اعتمادي و باخت-باخت منافع‌مون رو پيگيري مي‌كنيم و فقط لوياتان چنين جوامعي رو مي‌تون در اون‌ها امنيت برقرار كنه و لوياتان صالح هم هست كه بهتر از اصلاحات زمان‌بر جامعه‌محور مي‌تونه درهاي پيشرفت رو روي اون‌ها در مدت كوتاه باز كنه.

از بحث اصلي منحرف نشم حالا اين نكاتي كه در مورد خودتون گفتين بدون تعارف درست هست كه صحت داره و به فرض عدم صحت لزومي نداره شخصي كه از خودش تمجيد كرده رو به باد انتقاد بگيريم و بهتر هست كه بذاريم احساس خوبي كه نسبت به خودش داره براش حفظ بشه اما چه كنيم كه ايراني يا به تعبير درست‌تر و عام‌تر شرقي هستيم!

از بچگي يادم هست توي كلاس‌هاي درس بچه‌هايي كه ساكت بودن مورد تشويق معلمين و ضابطين مدرسه بودن. من وقتي رفتم دبيرستان، چون به رشته‌ام (انساني) خيلي علاقه داشتم و مطالعه مي‌كردم ميل زيادي به اظهار نظر سر كلاس‌هاي درس داشتم اما خيلي سركوب شدم. نه تنها از جانب اغلب معلمين (نه همه‌شون) بلكه كم كم فهميدم بقيه دانش‌آموزها هم خيلي خوش‌شون نمي‌آد و پاي اصطلاحاً «خودشيريني» مي‌ذارن. نتيجه اين شد كه به صورت شخصي سركوب شده و پژمرده وارد دانشگاه شدم و خودم رو به دايره چند دوست صميمي عموماً به خاطر افكار و نيات پيچيده‌ام كه مخلوطي از ليبراليسم، اگزيستانسياليسم، ناسيوناليسم، پراگماتيسم و اسلام‌گرايي اعتدالي هست، محدود كردم. ما اشخاصي كه يكم پيچيده‌تر هستيم براي عده معدودي خيلي جاذبه داريم و براي عده زيادي خيلي دافعه داريم!

اين گزاره رو بدون بار ارزشي مي‌گم و لزوماً چند بعدي بودن رو فضيلت نمي‌دونم. اين يك فاكت اجتماعي و غيرقابل تغيير هست كه اشخاص چند بعدي ميان خيل عظيم اشخاص تك‌بعدي يكم اذيت مي‌شن؛ حتي اگه توي زندگي از خيلي جهات به موفقيت دست پيدا كنن! تيمسارجان فكر مي‌كنم اين رو كه گفتم شما خيلي خوب درك مي‌كني.

در عين حال من شخصاً از جامعه‌ام برخلاف نوجووني و زماني كه دبيرستان مي‌رفتم مطلقاً دلخوري ندارم و اتفاقاً الان مي‌دونم كه اين مسائل براي جامعه‌اي با ساختارها و شرايط فعلي طبيعي هست و بايد در پي اصلاح بود و مي‌خوام عمرم رو صرف اين كنم تا شايد آيندگان‌مون در جامعه بهتري زندگي كنن.

آرسین گفت...

امیر عزیز
دلقک گرامی

بنا به حسی که از خودستایی و خود برتر بینی تان داشتم/دارم. اشاره به آغاز کلامتان کردم.
همان چیزی که شما من را به آن متهم کردید و در نوشته های شما -نسبتا زیاد وقتی که منطق نیست-دیده می شود.

این بار شخصیت شما را مسخره نکردم و تنها متن نگارشی تان است، همان چیزی که خودتان هم خواستید. (اما اشکال اینجاست که شما شخصیت خودتان را پشت نوشته تان قرار می دهید.)
شاید اگر انتقادی می کنم علت این است که ارزش انتقاد دارید. حداقل 90% صحت وجود دارد و من بر اندک درصد خطای باقی مانده صحبت میکنم. خصوصا بعد از مکالمه ما در کامنت های قبلی و مشخص شدن نقطه ضعف و مشکل شما.(خودبرتر بینی شدید)
قطعا شما هم اگر نظری انتقادی نسبت به من داشته باشید میتوانید بیان کنید. چه اینجا چه در منزل حقیر، که برخلاف اینجا حتی همین نظارت استصوابی شما هم وجود ندارد! (گرچه بنا به اظهار خودتان، حضور در آنجا را دون شخصیت اجل خودتان می دانید)
موفق باشید

ناشناس گفت...

ف ایرانی گفتی وراز دل ما گفتی .چیزایی که گفتی دقیقا" سرمن هم امده چه کنیم.
لکلک