1- همانطور که در عکس این پست می بینید محمد باقر نوبخت بعنوان سخنگوی دولت و اعلام کنندۀ سیاست های رسمی روحانی؛ در مورد قطع رابطۀ عربستان سعودی با جمهوری اسلامی گفته است:
"عربستان چه سهمی از توسعۀ ملی ایران دارد که از قطع رابطۀ آن ناراحت شویم. در بارۀ قطع رابطه با عربستان هیچ نگرانی نداریم. حتی اگر کشور بزرگ جیبوتی در کنارش باشد."
گذشته از اینکه ادبیات رجزخوان سخنگوی دولت در مورد هیچ انگاری رابطه و قطع رابطه با یک کشور مهم منطقه (عربستان) بسیار پلید و نادرست و از روی ضعف است؛ آوردن با تمسخر و تحقیر نام کشور دیگری بنام جیبوتی از طرف مقام رسمی سخنگوی دولت اوج فاجعۀ سیاسی و اخلاقی است. و بشدت مخرب برای هم چهرۀ ایران و ایرانی و هم منافع ملی. اینکه حسن و حسین و زینب برای فلان قوم و ملیت و کشور و دولت جوک و لطیفه بسازند و حتی مطبوعات و جامعۀ مدنی حرف های نژاد پرستانه و ضدیت زبانی و تاریخی و غیره بگویند کجا و موضع رسمی یک دولت علیه دولت و ملت دیگر کجا. شرحش آفتاب آمد دلیل آفتاب است و من روده درازی نخواهم کرد و انتظارم این است که حسن روحانی سریعاً نسبت به اخراج نوبخت از کابینه اقدام کند. یادمان نرود که جیبوتی علاوه بر اهمیت ژئوپولیتیکی در منطقه فقط هنگامی با ایران قطع رابطۀ کامل کرد که نوبخت چنین نفهمی فاجعه باری را مرتکب شد. زیرا تا قبل از آن فقط سفیر سیاسی اش را فراخوانده بود و قطع رابطۀ کامل با ایران را اعلان نکرده بود.
2- اما تذکرم به جواد ظریف در چند مورد است:
الف- ظریف که خودش از نظر مبانی فکری یک لیبرال تمام عیار و متدین در امور شخصی است؛ وزیر خارجۀ حکومتی ایدئولوژیک است. و تلاش می کند ایدئولوژیک بودن حکومت را نه تنها توجیه "خوب است" بکند. بلکه وزارت خارجه ای یک فرد لیبرال در ساختاری ایدئولوژیک را هم ممکن و هم بدون تعارض معرفی کند که بدیهی است دروغی آشکار است و نباید. بعنوان شاهد مثال به مصاحبه های چند ماه پیشتر ایشان با دو نشریۀ اصولگرا و اصلاح طلب ارجاع می دهم - نام و آدرس خاطرم نیست ولی اگر مناقشه بکنند یافتن لینک ها کار ساده ایست که من لازم ندیدم در اینجا - ظریف در مصاحبه با این دو نشریه اول به ایدئولوژیک بودن سیاست خارجی ایران اذعان و سپس آن را چنین توجیه می کند. او نقل به مضمون می گوید: "شاخصۀ فکر و ایدۀ مسقل (بخوان ایدئولوژی) داشتن جزو نقاط قوت سیاست ایران است. زیرا اگر ایران ایدئولوژیک نبود مهم هم نبود برای دنیا و شش قدرت جهانی با او سر یک میز نمی نشستند و ایران هم می شد یک کشور معمولی مثل ده ها نمونه از نوع خود در جهان". اما او اولاً نمی گوید که شاخص بودن به شرارت و تروریسم و برهم زنندۀ نظم جهان چه اعتبار و ارزش افزوده ایست که ایران به دارندگی آن ببالید؛ و مهمتر اینکه حالا - بعد از امضای برجام - این اهمیت کجا پایدار مانده که قابل نشان دادن و توجیه پذیر باشد. مگر نه اینست که دنیا بعد از خلع سلاح هسته ای ایران کمترین اهمیتی به ایران جمهوری اسلامی نداده و نمی دهد. ظریف در مصاحبۀ دیگرش بطور تلویحی از گرایشات فکری لیبرالش می گوید و آنگاه که به "چگونگی توضیح و توجیه "وزیر خارجۀ لیبرال در خدمت استراتژی ایدئولوژیک آیت الله خامنه ای" می رسد می گوید که در مورد کارش مثل مرده شور و یا در بهترین حالت مثل یک کارمند عمل می کند و بدون توجه بمبانی فکر لیبرال خود سیاست ایدئولوژیک خامنه ای را اجرا می کند. در حالی که این هم یک دروغ بزرگ دیگر است و امکان هدایت سیاست ایدئولوژیک با فکر لیبرال نیست و محال علمی و عقلی است. نهایت اینکه ظریف در نقش کارمند ثبات بایگان یا آبدارچی وزارتخانه اش فریز می شود در تهران و قادر به هیچ نوع ابتکار عمل و طراحی سیاست راهگشایی نمی شود. که نشده است هم.
ب- جواد ظریف که اینک بیکارترین عضو هیئت دولت است؛ تنها کار باقی مانده در این ایام فراغتش! را اختصاص می دهد به مقاله نویسی و نامه نویسی و پند و نصیحت به این و آن و درخواست تبرئۀ خامنه ای و محکوم کردن ملک سلمان. طرفه اینکه در نامه اش و مقالۀ جدیدش در نیویورک تایمز که سیاهه ای از اتهام - درست و غلط - نه تنها به حکومت و دولت عربستان بلکه اهانت مستقیم در تروریست خواندن اتباع عربستان هم است؛ چند بار از خودش و حسن روحانی با عنوان "من و رییس جمهور" ال کردیم و بل می کنیم و مخالف تندی هستیم و داریم چوب توی ماتحت تندروان و اشغالگران سفارت خانه ها می کنیم و چه و چه؛ حتی یکبار بطور غیر مستقیم هم به رهبر و به ولی فقیه و شخص اول کشور طبق قانون اساسی یعنی آیت الله خامنه ای اشاره ای نمی کند و قول و فعلی را از زبان ایشان مورد تضمین قرار نمی دهد. در حالیکه ظریف کاملاً آگاه است که اصولا نه دنیا و نه عربستان و نه هیچ کشور و دولت دیگری خودشان را طرف روحانی و ظریف نمی دانند؛ بدلیل عدم اختیار در داخل کشور و ساختار حاکمیت. و همۀ حرف آنان همین است که شما در داخل کشور و حکومت خودتان محلی از اعراب ندارید؛ چرا بیخودی وقت دیگران را می گیرید که خودتان را تاسطح طرف دعوا بالا بکشید. یا بروید اختیارات را از خامنه ای بگیرید و یا بگذارید خود خامنه ای مستقیم با جهان و ما و منطقه و عربستان و اعراب و هرکی رودررو شود تا سنگ هایمان را وابکنیم و مصالحه بکنیم.
3- حسن روحانی هم امروز در هنگام افتتاح بهره برداری از پارس جنوبی یک حرف خودفریبانه گفته است. او گفته است که بعد از انتخاب من فضای سیاسی بازتر شده و امیدوارم شورای نگهبان هم کمک کند تا انتخابات متنوع و پرشور و خوبی برگزار کنیم. این حرف روحانی هم درست نسبی است و هم غلط قطعی. درست نسبی است به این دلیل که بالاخره فضای سیاسی بسمتی رفته است که چند نفر آدم خنثی و بی خطر - اما عرفی تر - هم پا به عرضه گذاشته اند و ده در صدی از خواست های جامعه و مشکلات را - با پنهان شدن پشت انواع تقیه ها - طرح می کنند و نامزد انتخابات هم شده اند. اما غلط قطعی است به این دلیل که روحانی دچار یک خودفریبی وحشتناک می شود. به این معنا که روحانی انتظار هم تمکین و هم شکرگذاری از سوی موافقان مشروطش - همان رأی دهندگان و نخبگان مستقل - را دارد. و این توقع را نه تنها از گروه های مرجع داخلی دارد بلکه بنظر می رسد از دولت ها و کشورهای خارجی هم دارد. و مشکل اینجاست: حسن روحانی با استناد ناگفته به اختیارات بسیار محدود و مشروط رییس جمهور در جمهوری اسلامی از مردم منتظر داخلی انتظار دارد که مته بخشخاش نگذارند چون بیشتر از اینکه بدست آورده نمی توانست بدست بیاورد و اگر زیادی فشار بیاورند ممکن است همین حرکت لاکپشتی هم متوفقف بشود و وارد دور باطل جدیدی بشویم. مردم و نخبگان هم ناچار - در مواقعی هم با منطق و دلسوزی و کمک - حرف روحانی را قبول می کنند و به او دستت درد نکند هم می گویند البته نه با صدای بلند. اما شاهکار خودفریبی روحانی در اینجا بروز می کند که او به کشورهای دیگر هم - اعم از عرب و غرب و منطقه ای و جهانی - همین را می گوید و همین توقع را دارد. بعبارت دیگر او انتظار دارد که دولت ها و کشورهای دیگر - همه یا متخاصمند یا مخالف. دوست که مطلقاً نداریم - نیز مثل مردم ایران به حداقل ممکن رضایت بدهند و او را و دولتش را روی سرشان بگذارند و حلو حلوا بکنند. او ناگفته می گوید که یادتان باشد که خامنه ای با احمدی نژاد چه پروژه های خطرناکی را دنبال می کرد. حالا که من آمده ام و خامنه ای 5 درصد مهار شده - البته بیشتر بخاطر بی پولی و نه چشم و ابروی روحانی - بهمین راضی باشید و عجله نکنید تا من ذره ذره از این خطر ایدئولوژیک کم کنم در آینده. اما معلوم است که دولت های خارجی مثل ملت ایران دستشان زیر ساطور خامنه ای نیست که ترکیب "خامنه ای - روحانی" را به ترکیب "خامنه ای - احمدی نژاد" چنان ترجیح بدهند که نقش خامنه ای در بی ثبات کردن منطقه و جهان را بکل نادیده گرفته و بروند با روحانی و ظریف یقل دوقل بازی کنند. بنابراین روحانی ول معطل است اگر توی باد این خوابیده باشد که بدون عقب نشینی آشکار و اعلام شدۀ خامنه ای دنیا او را و دولتش را برسمیت بشناسد. و البته همینطور است در داخل و با این ادبیات تدافعی و خواهش تمنایی روحانی؛ احمد جنتی و شورای نگهبان هم به او راه نخواهند داد. زبان خامنه را تنها یکنفر درست فهمیده ملک سلمان پادشاه عربستان: چشم در مقابل چشم.
4- نتیجه گیری اینکه: آقایان روحانی و ظریف؛ هنوز از شما نا امید نیستم. اما تذکر جدی می دهم که با عناصر بی پرنسیپی مثل محمد باقر نوبخت و با سیاست یک کمی مهار محدود و اعلان نشدۀ خامنه ای بتوانید مأموریت ملیتان را به سرانجام برسانید محال قطعی است. نمونه اش اوضاع فعلی و الان است که با اینکه خامنه ای کاملاً فلج شده و نقش پررنگی در شرارت های ایدئولوژیک منطقه ای نداشته در دوسال گذشته و ندارد در حال حاضر اما همۀ ضررهای استراتژیش - در برانگیختن دشمنی جهان- کماکان ادامه دارد بدون کمترین نفع همین شرارت ها در زمان احمدی نژاد. و دنیا لولوی خامنه ای را ول نخواهد کرد حتی اگر از این هم ضعیف تر و بیچاره تر شود. مگر اینکه رودرو و با تهاجم و صلابت به او بفهمانید که دیگر لولهنگش آبی برنمی دارد و از یابوی توهم رهبری جهان اسلام و اسلام جهانی پیاده شدن عملیش را علناً جار بزند و منطقه و جهان را از رودرویی با ایران خلع بهانه! کند. خود دانید. خدمت و خیانت را من گفتم. یا...هو
بعد از تحریر: یک موضوع مهم از تیتر جا افتاد. پس در اینجا می نویسم کوتاه و تلگرافی: مرد مؤمن و سیاست فهمی بنام حجت الاسلام مسجد جامعی در خبرآنلاین مقاله ای نوشته و در آنجا بطور مستندتاریخی مشخص کرده که بهترین حکومت برای منافع ایران در عربستان همین خاندان ملک سعود است. زیرا مذهب وهابی "عبدالوهابی" بسیار سلفی تر و خطرناک تر از مذهب وهابی "عبد العزیزی" است که خاندان سعودی آن را بر عربستان حاکم کرده اند. لذا سقوط خاندان سعودی استعداد حتمی دارد که حاکمان سلفی تر و تندروتری در عربستان بر سر کار بیایند. - مقاله را در اینجا می توانید بخوانید - و من اضافه می کنم که در آنصورت عربستان از موضع تدافعی فعلی در خواستن "همۀ مذاهب دست سیاسی شان را جا بروند" تبدیل می شود به عربستان صادر کنندۀ رسمی جنگ و خونریزی بین مذاهب از موضع اولیه و نه مثل حالا تقابلی.