۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

اجماع عربی+اجماع غربی!




1- من قبلاً وطبق گزارشاتی که به محضر شما داده ام گفته بودم که اعراب نسبت به ادعای حکومت اسلامی توسط مذهب تشیع وفارغ از کارآمدی یا ناکارآمدی آن حساسیت ومخالفت بنیادین و"هویت"ی دارند؛ تاجاییکه حاضرند خطرات احتمالی بوجود آوردن یک حکومت مدل خلافت اسلامی درافغانستان یا پاکستان را- باعلم برامکان مورد تهدید قرارگرفتن حاکمان فعلی کشورهای عربی ازسوی چنین رژیم بنیادگرا وخطرناکی درآینده-قبول کنند.

2- لذاست که ضدیت کشورهای عربی با رژیم اسلامی درست چندماه پس ازپیروزی انقلاب که ماهیت رادیکال انقلاب ایران برملاشد شروع شده است وبغیراز دوبار ودردوسال ودردودولت هاشمی وخاتمی که این فضای بشدت متخاصم ِ مکتوم وبواسطۀ رویکردهای عرفی توسط دولت های وقت ایران؛ شروع به تلطیف شدن کرده است دربقیۀ 27-28 سال گذشته، هم دشمنی اعراب باایران دربالاترین سطح وجودداشت وهم "اجماع عربی" برای تحت فشارقراردادن ایران.

3- عنصری که باعث می شد این دشمنی بالقوه وهمیشگی به دشمنی بالفعل ومؤثرتبدیل نشود نبودن "اجماع غربی" بود. بدین معنی که اعراب نه تنها ازسوی غرب چراغ سبزنداشتند برای مقابله با ایران بلکه درخیلی از زمینه ها -مثل شرکت اتباع غیر شیعۀ آنان درترورهای بالفعل درهمه جای جهان بویژه غرب وعدم وجود حتی یک مسلمان شیعه دراین قبیل ترورها-خودشان جلوترازایران متهم بودند وتحت فشارغرب. تا اینکه - درمقالۀ جنگ کثیف هم گفتم- امریکا ناچارشد درجنگ عراق وبرای مهارکردن خشونت ها به اعراب سنی امتیاز های فراتراز دموکراسی "هرنفریک رأی" بدهد. واین فرمول بلافاصله کارکرد.

4-بنابراین از همان تاریخ غرب متوجه شد که کلید حل معما ی جمهوری اسلامی ازطریق حمایت از مخالفت مذهبی، زبانی وتاریخی اعراب با ایران مدعی حکومت جهانی اسلام بیشتر وبهتر قابل دست یابی است. تا رسیده به امروز که با آمدن اوباما درامریکا وچرخش منتظر جهان بسمت همگرایی بین المللی؛ "اجماع غربی"به بالاترین نقطه خود دربعدازفروپاشی بلوک شرق سابق رسیده است وحاضر شده است "اجماع عربی" را نیز به بازی بگیرد ویکبار برای همیشه سیاست خارجی تهاجمی جمهوری اسلامی ایران را درمان قطعی کند.

5- اینکه آدمی به سنگینی ملک عبدالله(دوست نزدیک وسابق هاشمی رفسنجانی) حاضر می شود دست اسد پسرچموش را بگیرد وبرود با پسر رفیق حریری بزرگ درلبنان تا حرف ودلشان را باهم صاف کنند وبه نقطۀ مشترک منفعت اعراب برضد ایران برسانند دنبالۀ همین سناریو است. سناریویی که اگر ایران اشتباه کند وبگوید انشاءالله گربه است؛ ممکن است تاوان سختی درپیش باشد.

6- حرفی که آیت الله جنتی شنیده وازآن پیراهن عثمان درست کرده برعلیه مخالفان داخلی بی اصل وبنیاد نیست وهمانطور که من هم قبلاً گفته ام امروزه دیگر فقط خواجه حافظ شیرازی نمی داند که درهمۀ مشکلات برای حاکمان اسلامی ایران عربستان یک پای ثابت وسمج ورهبرنده است. اینکه چقدر درکجا وچه نوع وتوسط چه ترفند وکدام عوامل کار بکند قطعاً دراطلاعات آیت الله جنتی نیست ولی اصل ادعا مشهورعام است.

7- بنابراین اگر غرب مجدداً یکی ازآن حماقت های تاریخی اش را مرتکب نشود واین برتری دواجماع "غربی وعربی" را ازدست ندهد کار برای حاکمان ایران به سخت ترین تصمیم درهمۀ سی ویک سال گذشته رسیده است: "یا آرام بگیروسیاست داخله ات را تضمین پاداش بگیر. یا آمادۀ رودررویی باش وقمارکن آش را با جاش."

8- ومن همان طور که بارها وعده داده ام دولت احمدی نژاد را درامتداد رفتن بسوی غرب درسیاست خارجی می بینم تا برای نقشه های سیاست داخلی فرصت وموقعیت فراهم بکنند. ولی احمدی نژاد آدم خیلی قابل پیش بینی هم نیست وممکن است برای خاطر دستمالی قیصریه ای را آتش بزند. باید بمانیم وببینیم ودعا کنیم که این رویارویی دیپلماتیک اجماع غربی بعلاوۀ اجماع عربی به پاداش بازگشت ایران به باشگاه سیاسی جهان تمام شود که گام مهمی خواهد بود برای اصلاحات درایران. وآن حرفی را که گفتم راجع به چراغ سبز غرب برای سیاست های داخلی رژیم درصورت کوتاه آمدن درسیاست های خارجی را جدی گفتم ولی جدی نیست. چون که هرگونه تعامل بیشتر با دنیا وبویژه غرب لاجرم به گشایش بیشتری درداخل هم منجرخواهد شد. یا...هو

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

تقلب را قبول دارم!


این تقلب را فقط برای دردورماندن درگوگل چرخان هاکردم برای مشتری بیشتربرای وبلاگم وپست قبلی!یا...هو
...................................................................................................
پی نوشت:
امروز چک کردم دیدم خیلی ازبازدید کننده های تصادفی وبلاگم ازواژه ها ومسیرهای سکس وعشق وحال واغلب هم کثافتکاری می رسند به دلقک وبرای تکمیل شدن عیش شان یک سری هم بمن می زنند که بخندند بریش من ودنیا وماتم. بعد باقی ماجرا ولابد یک فحش چارواداری ومانده با عیش منقص!
داشتم خونه راتمیزمی کردم برای مهمونام که خجالت کشیدم ازتقلبی که کرده بودم وتوجیه بالا را که راست راست هم است تراشیدم برای شیطنتم!
بخدا بانام دلقک جدی آنهم سیاسی نوشتن وخواننده هم جذب کردن خیلی سخته. میگی نه امتحان کن. بدون یا...هو

۱۳۸۹ مرداد ۷, پنجشنبه

نزاع بیهوده! (بگم بگم؛بگوبگو؛چراچرا!)



یا
"سخن آخر"

من همانقدر که رضاشاه کبیررا دوست دارم بشدت؛ برای کارهایی که برای ایران کرد وبرای آرزوهایی که برای ایران داشت؛ وبه محمدرضا شاه احترام می گذارم برای اندیشۀ هماره مثبتش نسبت به هم سرزمین ایران وهم ساکنان ایران؛ برای امام خمینی هم حرمت لازم را قائلم بعنوان مردی که پایبند ایمانش بود وتوانست درجهان تأثیرات ژرف وشگرفی-بدون ارزش داوری-بگذارد. بعبارتی ازسوی دیگر من اعتقادندارم که بتوان بخشی از تاریح یک ملت را بدلیل خوش آیند یا بدآیند مورخ یا سیاستمدار از سرگذشت درگذشتۀ یک سرزمین ویک ملت حذف کرد. بنابراین با همۀ مخالفان جمهوری اسلامی ایران که می خواهند با توهین وفحاشی ولجن مالی و... امام خمینی را ازتاریخ ایران حذف کنند همانقدر زاویه ومشکل دارم که با همۀ کسانی که- ازجمله خودخمینی-تلاش کردند ومی کنند که تاریخ پیش ازاسلام ایران را حذف وتاریخ بعدازاسلام ایران را نیز باتحریف بنفع ذهنیت بیمارخود مصادره کنند.

من با این بساط "بگم بگم"ی که درداخل حاکمان سی سالۀ برای دهۀ 60 خورشیدی ایران راه افتاده ازسویی وبا هورای "بگو بگو"ی هواداران هردوطرف ازجانب دیگروبا "چرا چرا"ی مخالفان هردودستۀ اول ودوم ازطرف سوم موافق نیستم. وباوردارم که نه اثبات قاتل وشیاد ودروغگو ودغل کاروفریب دهنده و...بودن برای امام خمینی وکارگزاران همراهش گرهی ازمشکل فروبستۀ امروز ایران می گشاید ونه نقیض آن ومؤمن بودن به همۀ صفات فضیله برای امام خمینی وراستکاری ودرست کرداری برای همراهانش. بنظر من این دعوای بیهوده ای است چون که اگرهم فایده ای داشت بی فایده بود، زیرا که دعوا برسر تاریخ چگونه ممکن است به حُکم برسد.

واگر به حُکم برسد می خواهیم با این حکم چه بکنیم!؟
بیاییم درمیدان شهر وجاربزنیم که آی مردم بدانید وآگاه باشید سی سال پیش پیرمردی عارف -گیریم کینه توزهم-درحجره اش بانتظار مرگ ورفتن بسوی الله اش بود که با همۀ قوت وقدرتمان دعوتش کردیم که رهبر ماباشد برعلیه سلطنت جور! واوباتحمل سختی های چنین مأموریت دیرهنگامی درآن سن مارا چنان راه برد که توانستیم درطرفة العینی بمقصد برسیم ودیو رابیرون کنیم. ولی لختی ازپیروزی نگذشته بود که حقایق برما برملا شد وفهمیدیم که چگونه همۀ 90 درصدی جمعیت انروزمان فریب این ساحر وشیاد وفریبکار وساده لوح وجنایتکاروشیطان وسیاست نخوانده وسیادت نکرده و... راخورده است. وما امروز شرمنده نیستیم ازاینکه اعلان کنیم ما همه فهمیده ها گول یک آخوند نافهم را خوردیم وشد آنچه نباید می شد. بنایراین با سربلندی وبدون خجالت ازشما مردمان دعوت می کنیم که بیایید وبما فهمیده ها اعتمادکنید تا بنیاد دست آورد سی سال پیش مان را براندازیم وبنیانی نودراندازیم.


ازنظر من امام خمینی نه شیادبود ونه جنایتکار بود ونه فریب کار بود ونه دروغ گو بود ونه ریاست طلب بود ونه هیچ کدام ازمعایب مشهورات. او مردی روحانی بود که آدم متفاوتی هم بود وممکن است درروانشناسی اجتماعی وفردیش نکات ضعفی راهم پیداکرد ولی گرایش او به حکومت از منظر دین داری اوبود واو مؤمن بود که دین اسلام پاسخ نهایی دنیاست ودنیای آراسته به قوانین ومقررات اسلام زیباترین صورت دنیای ممکن خواهد بود که حداکثر عدالت واخلاق دومشخصۀ بارز آن خواهدبود. ازدید من امام خمینی بعدازرسیدن بقدرت ودرست درزمانی که مجبورشد ازراه برگشته به قم وحوزه، دوباره برگردد به تهران وسیاست مستقیم!
اولین نشانه های "ساده نبودن سیاست" را دریافت وفهمید که به آن بسیطی وسادگی فکرسیاسی اوکارها پیش نخواهد رفت. واین نشدن هارا بارها وبارها تازنده بود فهمید وحس کرد وحرص خورد ولب گزید ودم فروبست وسخن آخر نگفت!


وازنظرمن امام خمینی اینقدر مرد وعارف وصادق بود که "سخن آخر" فروخورده اش را که تشکیک درتشخیص توان ادارۀ اسلام دیروز برای دنیای امروزبود را در فردای دوم خرداد 76 که مردم با انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری عملاً بحکومت برمبنای شرع نه گفته بودند؛ با صدور آخرین فتوای سیاسیش که: "حکومت اسلامی با احکام شرع به اجتهاد این مجتهدان متحجروبه اجرای این روحانیان متهتک نه تنها مجاز نیست بلکه حرام شرعی است." پلاسش را ازجماران جمع می کرد ویک باردیگر بقم می رفت وبرسختی که به امت محمد(ص)تحمیل کرده بود استغفارمی کرد.

آخر کدام عاقلی قوت وقدرت وشعاع تأثیر مردی چون امام خمینی را که بخش بزرگی ازتاریخ جهان درسی سال اخیراست، واتفاقات تلخ برای یکی وشیرین برای دیگری ِامروز خاورمیانه ومسلمانان وگرفتاریهای غرب را اوکلیدزدورفت؛ ودرحالی که خودش وجودفیزیکی وتأثیر امروزی ندارد را به مرکز ثقل دعوایی می آورد! که می خواهیم بازنده نداشته باشد.یا...هو
...............................................................................................

این هم یک کم توضیح بیشتر ازپشت صفحه:


من فقط منظورم این بود که نزاع بیهوده نکنیم وبه هرشخص وایده وپدیده اززاویه ای نگاه کنیم که بشود بسود هدف ما که رساندن ایران به "زندگی مدرن وشاد ومورددلخواه هرایرانی بانتخاب خودش است" باشد والا بیاییم همۀ جرثومه های دیکتاتوری و فساد-بداوری شخصیمان- ازابتدای تاریخ تاکنون را بریزیم روی دایره وخرکیف بشویم ازاین شاهکارافشاگری ولی هنوزهم دختر من وپسر شما وهمسر دیگری ونوۀ چهارمی همیشه "قلبش توی مشتش" باشد که الان مورد بازخواست وبازدید وبازجویی وبازشماری وبازپروری وبازبینی وبازهیزی وبازکریهی وباز...خدایان حقیر وکثیفی قرارخواهدگرفت که بابیرون کردن خدای مهربان ایران خدایی می کنند؛چه سودی حاصل جامعه مان خواهدشدکه خوشبختانه همه مان هم دکان های دونبش مان را سرکوچۀ دوستی با آدم ها وبا ایرانیان بازکرده ایم وبتبلیغ نشسته ایم وهمه هم ماست شیرین می فروشیم.

دلقک مؤدب!




1- ازاینکه قدم رنجه می فرمایید وبا انگشتان مهربانتان سیرک غمگین مرا کلیک می کنید وبرای سخنرانی های کمی از سر وکمی ازته دلقک وقت می گذارید برای شنیدن ودیدن وخواندن قربان همه تان بروم. خوب کاری می کنید بین این همه دانستنی های خودتان به دلواپسی های من هم گوش می کنید.


2- پریروز متوجه شدم که یکی دوسه نفر ازشما مرا برده اید روی آنتن بالاترین؛ خب خیلی خوشحال شدم وخیلی زیاد سپاسگزارم برای زحمتی که کشیدید ومی کشید با این وبلاگ دربرهوت هرگونه کلیک های آسان من نسل فرسوده. بازهم پشت کیبورد می ایستم به احترام؛ وبرای تشکر دست-کف- می زنم بافتخارتان با افتخار!


3- خب کار نوشتن بدون بازخورد (فید بک) کار هم مشکلی است وهم ممکن است هرزبرود وبه بیهودگی برسد. ولی من چون بادلم می نویسم؛ لذا می توانم باقلبم هم گواهی ازشما بگیرم که عدم واکنش تان از بی تفاوتی وبی توجهی تان نیست؛ وممکن است وسواس ناشناخته بودن مرا دارید وچرا پشت ماسک. یا مثلاً حرف هایش نمی تواند اینقدر جدی باشد که بمجادله یا مبادله یا مداهنه نیاز باشد؛ وازاین قبیل وبسیاری که وقت بیشترازیک "چه خبر است" ندارید درکلنجاربامسئولیت های کاروزندگی. البته که از آنانی که مرا راهنمایی هم می کنند- بااینکه گوش نمی کنم!- ولی سپاسگزارم.


4- ازروزشنبه بمدت چهارروز میهمان خواهم داشت وممکن است فرصت نوشتن هرروزه نداشته باشم. ولی قبل ازآن دومطلب مهم خواهم نوشت وبمحضرتان پست خواهم کرد. گفتم که بیایم وتشکربکنم ازبازدید تان وقول بدهم که حتی یک "و" بیهوده هم ننویسم دروبگاهم دانسته. ومتعهد باشم که تمام نوشته هایم را با هر تلخی وعبوسی وجدیتی هم که باشند درواقعیت بیرونی، طوری بیارایم که روح بزرگ شما را خراش ندهد وهیچگاه بدون لبخند ازهرجنس نوشته هایم فارغ نشوید. آمین. یا...هو

ویادم رفت، گاهی بی ادبی های ادیبم را ببخشید.


۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

شام اول!


باراول شام شان بود که رفتند دیدن تابلوی شام آخرداوینچی کبیروسنت شکستند درعکس گرفنن[ممنوع] ازاین شاهکارهنری قرن پانزدهم میلادی- همان سالهایی که مثل قرن پانزدهم هجری قمری ما مسلمانان که پراست ازبن لادن وملاعمر وخامنه ای وطالبان ومصباحیان و...روحانیان ترسناک؛ قرن پانزده آنها هم پربوداز پاپ وکاردینال وکشیش و...وحشتناک - وهیکل های قناسشان را تحمیل کردند به لئوناردوی جوان ورعنا وعکس گرفتند- آخ که چی می شد ماهم اجازه پیدامی کردیم که یک نقاشی ویک ارگ(معجون نجات بخش موسیقی ورنگ) به مساجدمان اضافه می کردیم بدون شراب حتی-

داشتم می گفتم که من این دوتا مردسیاستمداررا دوست دارم. برلوسکونی را که بخاطر راست بودنش وموفقیت هایش درهمۀ زمینه هایی که اراده کرده ووارد شده، ومدودیوف را که اخیراً معلوم شده که خیلی هم آدم پوتین نیست وفراتراز دیدگاه امنیتی ومنضبط ولادیمیر محبوب روسها؛ حرف ها واعمال یگانه و"یونیک"ی هم دارد: مثلاً آنجا که برای فشاردادن به حاکمان ایران به اردوگاه غرب پیوست ومنافع کشورش را درکوتاه مدت ودراز مدت به مبارزۀ الکی وبیهوده با دیگران- کار70 سالۀ کمونیستها- نفروخت. وبگذارید من راجع به این دومنفعت کوتاه مدت وبلندمدت روسها واقعیتی رابگویم که غرور سبزهای ایران را هم شامل باشد.

منفعت روسیه درکوتاه مدت که توسط هم خودشان وهم دیگران وبارها گفته شده ومن تکرارنمی کنم مثل انصراف امریکا ازاستقرار سامانۀ موشکی موسوم به سپرموشکی دراروپای شرقی ونزدیک مرزهای جمهوری فدراتیو روسیه وتسهیلات مالی وتجاری واعتباری و...

من می خواهم به منفعت بلند مدتی نگاه کنم که بنظرمن مدودیوف با تیزهوشی وکلان نگری وعبرت ازتاریخ کشورخودش، آنرادید وازشراکت بسیارنزدیک وحامیانه با حاکمیت فعلی ایران انصراف داد. یادمان هست که یکی از شعارهای سیاست خارجی جنبش سبزمرگ برروسیه بودو استخوان بندی جنبش سبز را تکنوکراسی مدرن وطبقۀمتوسط ساکن پایتخت ایران تشکیل می داد.

خب مدودیوف از تجربۀ کشورخودش خوب یاد گرفته است که کشوررا پسران(طبقۀ متوسط)اداره می کنند ونه پدران ونوه ها که صدقه بگیرند بیشتر تا دست به کار- قابل توجه رییس جمهوراحمدی نژادکه شغل ایجادکندبرای جوانان- والبته که مؤثرترین نیروهای کیفی لازم برای ادارۀ کشورها همین ساکنان درپایتخت ها هستند؛ پس:

رییس جمهورروسیه ازروی شعارهای ناراضیان انبوه ایرانی فهمید که اگررشته های اخوتش با حاکمیت "خامنه ای- احمدی نژاد" را طوری سفت نشان بدهد که تهرانی های ناراضی برنتافته اند؛ اگرهم بتواند زیرشلاق غرب منفعتی برای روسیه کسب کند درهمین نزدیکی؛ باید برای سال های دورتردرپیش، داشتن روابط نزدیک بایک ایران راضی ازحاکمان منتخب شان را ازسبد منافع ملی روسیه حذف کند. واونمی کند چرا که هم تیزهوش است وهم سیاستمدار!

درضمن من شدیداً کشته مردۀ اینترمیلان نفتی هستم وسایۀ آث میلان مدیا را باتیر می زنم ودوست داشتن برلوسکونی فقط ارتباط با قوۀ مدیریت ایشان دارد ونه با خانم بازی یا نبازی های ایشان.

اصل این نوشته هم ازاینجاشروع شد که من بادیدن تابلوی شام آخر، یاد فرهاد آئیش افتادم وآن تله تئاترهای دوقسمتی فوق العاده زیبایش از نمایشنامۀ شام آخردرشبکۀ چهار والبته که آن اجرای نازنینش درسالن اصلی تئاتر شهر؛ وگفتم سلام وادای احترامی بکنم به هنرمندان کشورم که اول وآخراصلاحات درایران به قدرت وماندن آنان درصحنه های مدرن قایم وممکن خواهدبود.

ومثل همیشه سرازهمه جا درآوردم غیراز هدف اصلی: ایران هرجورهست خنده را احیاء کن وازش مواظبت کن. خفاشان پرنده نیستند اشتباه نکن. یا...هو



۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

شاه مرد!

File:VerrocchioDavid.jpg

1- موج موسیقی راک اند رول که چونان انقلابی ژرف پایه های تمدن غرب رادرحوزه های بسیار بسیارمهم جنسی وخانوادگی مورد هجوم ترسناک خود قرارداد؛ بفاصله ای چندساله ازپایان جنگ دوم جهانی درمیانه های دهۀ پنجاه فرن بیستم میلادی؛ اینقدرکوبنده وویرانگربنظرمی رسید که حتی مدرن ترین خانواده های مهد خیزشش(امریکا) را دلنگران فروپاشی ارزش ها کند. وکرد، اما؛ امریکا دررأس وبقیۀ غرب بدنبالش مقاومت کردند تا مداومت تمدن شان گسیخته نشود. وآن موج کوبنده درساحل هیپی گری دهۀ 60 همان قرن ازشدت وترسناکی همه گیرش کوتاه آمد تابتواند دردهۀ 70 ودرگیرودارنگرانی اقتصاد ازاولویت سبد خانوارغربی کنارگذاشته شود.

2- بند بالا را که یک تاریخ حداقل بیست سالۀ جهان است را ازاین جهت بیاد آوردم که بگویم؛ شاه اشتباه کرد که اجازه داد اطرافیانش وبویژه همسر وخواهردوقلویش هرکدام با بینش وروش خودشان دست مصنوعی وخرابکارشان راببرند درهنجارهای جنسی وناموسی جامعه با: "آن نمایش های آوانگارد جنسی درجشن های هنرشیراز، یا انتشارهفته نامۀ "این هفته" که به "Play boy" بدیلش درغرب گفته بود زکی! ویا تیراژتصاعدهندسی دیسکوتک ها وکاباره ها وبارهای افتتاحی دربویژه تهران را و...
" ومردم 80 درصد سنتی و95 درصد پایبندبه سنت را ازآخرت شان وهنگامۀ ظهورامام زمان شان بترسانند.

3- خب؛ هوش نکرد وگوش نکرد ومردم آخرت پرست! را ترساند، نتیجه اش این شد که روحانیت زن ستیزتوانست همۀ پاره نارصایتی های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و...طبقۀ متوسط شهری بعلاوۀ سردرگمی ها وتوطئه های سیاستمداران غربی را یک کاسه کند برروی موج های میلیونی انسان هایی که طبق سفارش روحانیون به این دلیل بدنیا می آیند که بمیرند! وایران را بکند جمهوری اسلامی ایران. وکرد- کردرا بطنز وتأکید هم بخوانید اگریادسوزش مقعدتان نمی افتید-


4- بقیه اش دیگر قصه است که شاه سانسور می کرد ودیکتاتوربود وآزادی بیان نمی داد ود مکراسی راپاس نداشت و...الا ماشاءالله مفاهیم انتزاعی برای جهان پیرامونی امروز! تاچه رسد به سی سال پیش. آخر کسی برای دموکراسی وآزادی روزنامه انقلاب می کند! آنهم انقلاب اسلامی! آن هم با راه پیمایی های دومیلیون نفری درشهر 1/5 میلیون نفری!
آن هم برهبری روحانیون دینی!- دزد حاضر وبز حاضر: کدام یک ازکسانی که توسط روحانیان ودرمساجد برای راهپیمایی بسیج می شدند دموکراسی می خواستند؟ ولی همۀ آن ها لیبرالیسم را نمی خواستند.-

یادمان باشد انقلاب 57 ما تاپیروزی نهایی وبراندازی در22 بهمن پاک وبدون تخریب وبدون خونریزی!-زیر500 نفرکشته برای یک انقلاب- بود. وتنها تخریب های معدود وبی بروبرگردش سینما ودیسکو وکاباره ومشروب فروشی وخانۀ جوانان وپشتیبان مالی آن ها ومتهم به ربا ونزول؛ بانک ودیگرهیچ بود.

- توی پارانتزعرض می کنم: امروز هم کسی برای دموکراسی نه تنها انقلاب نمی کند، حتی به تظاهراتی با یک درهزار خطر هم پانمی گذارد؛ اگر قرار همان باشد که اصلاح طلبان دینی می گویند- تازه فرض محال بگیریم که می توانند-: "رژیم رااصلاح می کنیم برای همۀ آزادی های سیاسی منهای آزادی های اجتماعی(یا بتعبیر دقیق سید محمدخاتمی: ولنگاری). لغت آزادی ازنظراکثریت مردم متوجه بعد اجتماعی است تابعد سیاسی. منتها سیاستمداران وروشنفکران غش می کنند وبمردم القاء می کنند که آزادی اجتماعی درگرو آزادی سیاسی است. البته حرف غلطی نیست ولی تنها حرف درست هم نیست.-

5- مردم نسبت به سال 57 مدرن شده اند وظرفیت پذیرش تغییرات اجتماعی شان خیلی بالا رفته است. ازطرف دیگر براثر انقلاب اسلامی نه تنها آخرت شان رابدست نیاورده اند بلکه دنیایشان را هم ازدست داده اند. ولذا ازجنبۀ روانی وبرای بدست آوردن دلخوشی های کوچک موجد امید به ادامۀ زندگی؛ حاضربه پذیرش هنجارهای "موجد هیجان درعرصۀ عمومی" ( یعنی اغلب نمادهای مدرنیته را که تخریب کردند تا به آخرت تبلیغی انقلاب 57 برسند. مثل سینما ، کاخ جوانان بعنوان نماد اختلاط زن ومرد وبانک و...)هستند وبا ارجاعشان به فطرت لذت طلب وشادی خواه شان بهتربسیج می شوند برای "بازآفرینی دلخوشی های جمعی که جمهوری اسلامی نابودشان کرد" وچون جشن وشادی درعرصۀ عمومی مادروزایندۀ دلخوشی های محدود وکوچک فردی وخانوادگی وفامیلی است؛ حس شان استقبال ازخطر های احتمالی را بهترمجازمی کند.


6- می دانم کمی گسیخته شد ولی من ابداً قصد این پرگویی را نداشتم آمدم بگویم که امروز علاوه برنیمۀ شعبان که روزمبارکی برای ما شیعیان هست وتبریک بگویم؛ این را هم یاد آوری کنم که امروز 5 مرداد وروز درگذشت آخرین پادشاه ایران هم است وتسلیت بگویم. چرا که معتقدم اگرهم درنتیجۀ سیاست هایش برای ایران بشود مناقشه کرد درانگیزۀ وطن خواهی وایرانی دوستی ایشان کمترین تردیدی نمی توان داشت. وخدا اورا بیامرزد. ومن ازهمۀ روایت ها برای ضعف او؛ این را انتخاب می کنم که محمدرضاشاه بهردلیل فادربه مقابلۀ مسلحانه با مردم بی سلاح خودش نبود وتایک تقی به توقی می خورد- تأکید می کنم ازنوع نابرابر:شورش مردم غیرمسلح دربرابر رژیم مسلح-اولین سؤالی که بذهنش می رسید تا ازنزدیک ترین فرد بپرسد این بود: من رفتم. کجابایدبروم!؟


7- وقتی درراه منزلم داشتم اززیرپل تاج بسمت برق آلستون می رفتم و26 دی بود وشاه رفته بود ومردم شادی می کردند ومن ششماه بود که باتیزهوشی انقلابی شده بودم؛ نتوانستم قطره اشک تأسف وحسرتم ازرفتن شاه را کنترل کنم. یا...هو

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

نگاه متفاوت!

وارهول
شرح :کاربسیار زیبایی از اندی وارهول
که بنظرم بامتن همخوانی دارد.


تصمیم دارم برای دوپست بعدی یک "نگاه متفاوت" بنویسم دربارۀ "کالبدشکافی جنبش سبز". لذا آمدم به محضرتان که هم این وعده رابدهم وکمک کنم به تنبلی خودم درسگ پاولف-شرطی-شدن دربرابر بینندگان وخوانندگان عزیزم؛ وهم خوداین نوشته پست امروز باشد برای خالی نبودن عریضه. وبهتردیدم که همین موضوع "نگاه متفاوت" داشتن رادرزمینه ای دیگر باشما درمیان بگذارم و به شما توصیه کنم وازشما راهنمایی بخواهم برای این که: "ماناچاریم هرروز با نگاه متفاوتی به مشکلات مان بیندیشیم. چرا که دوای دیروز همیشه جوابگوی درمان امروزنیست."

1- یکی ازان مواردی که من شخصاً مخالف هستم واطمینان دارم که قرین کامیابی نخواهد شد مسألۀ مبارزۀ کلاسیک با حاکمیت غیرکلاسیک ایران است. شکست جنبش سبز درتحولات داخل و عدم موفقیت سیاست های غرب درموضوعات خارج دونمونه از تازه ترین ناکارآمدی های اقدامات کلاسیک دربرابرامرغیرکلاسیک هستند. چون دراقدام کلاسیک تو مثل کامپیوترعمل می کنی: "اطلاعات ودانسته های خودت را می دهی به سیستم وسیسنم پاسخ هایی را بتو می دهد وتمام." درحالی که درمثال واقعی وموجودما(حاکمان مسلط به ایران) سیستم وجودندارد که بتوان منطق بده بستان سیستم ها را با آن به اجراء گذاشت. بعنوان مثال تو سؤال "سنگساررا متوقف کنید" را می دهی به سیستم ناداشتۀ ایران؛ واوپاسخ "دست پنج نفردرزندان همدان بریده شد" را می دهد بیرون . البته بنظر می رسد که غرب بعدازوقایع جنبش سبز تاحدودی به این دانستۀ قبلی خود اهمیت داده ودرحال گام های عملی برای یکطرفه کردن بازی با ایران است وچه بد ودردناک!
- خداکند که احمدی نژاد این بازی فینال را بنفع ملت ایران وزندگی درایران ونه رژیم ایران تمام کند. البته من همیشه از دموکرات های متزلزل درتصمیم گیری درامریکا وحشت دارم.-

2- بگذارید مورد ومثال بعدی راهم ازآن 5 میلیون نفرآواره ومهاجروتبعیدی ایرانی بیاورم. تا هم شرحی باشد برای قولی که داده بودم درپست نافص ِ مواجه شده با هجرت تأسف بار "توکا نیستانی" به کانادا؛ وهم ادای دینی باشد برای انسان هایی که اکثریت ِاتفاقاً دلبستۀ همیشگی به وطن شان با بی مهری هایی ازجنس لغزهای آدم های منفعل ومنفی درداخل ایران هم کم نواخته نمی شوند بی یا با مناسبت.
بیاییم روبه حاکمان وطن مان بایستیم ودرگوش کردنیا فریادبزنیم که جنگ را، آوارگی را، حق داشتن سرزمین ازوبرای خودرا و...ازنو تعریف کند. یعنی اینکه بدنیا بقبولانیم که اگر جنگ های بزرگ وکوچک رخ داده درجهان تا جنگ جهانی دوم با جابجایی های مرزی و ادعاهای ارضی توأم بوده وباعث آوارگی وجابجایی جمعیت های کوچک وبزرگی شده است! تااینکه با ایجاد سازمان ملل وپیشرفت فرهنگی بشردیگرکمترشاهد این قبیل خسارت های انسانی ونسلی هستیم؛ باید توجه مان را معطوف بنوع دیگری از جنگ های آواره سازبکنیم. وهمان حساسیتی رانشان بدهیم که به جنگ های اشغال سرزمین های دیگران توسط سربازان دشمن نشان دادیم تا مهارشد.

3- درکشوری بنام ایران انقلاب شده است ومثل همۀ دگرگونی های این چنینی تبعات طبیعی وبدیهی داشته است که باعث آوارگی نسل اول ومعدودتبعیدیان ایرانی شده است.
گذشته ازنمونه های تاریخی؛"منطق عصری" نیزبما می گوید که بفاصلۀ کمی ازانقلاب ایران باید درآن جا حکومتی مسئول تشکیل می شد که بعداز استقرار وبوجودآوردن سازوکارهای قانونی ومقرراتی خود واعلان عفوعمومی؛ ازترسیده ها وگریخته های فضای ملتهب انقلابی که جرمی مرتکب نشده بودند- سخت گیری حداکثر- اعادۀ حیثیت کرده وبه وطن فرامی خواند. ایران نه تنها این کاررانکرد بلکه با تداوم وضعیت انقلابی به همۀ 31 سال موجودیت خود واعمال روش های گروگان گیرانه بجای روش های حکومت های تعریف شده وباسخت گیری های اجتماعی وفرهنگی خارج ازدرخواست وتحمیل عرف غالب جامعۀ ایران- برعکس اغلب کشورهای مسلمان عرب - درمرحلۀ اول، ودرگیرنگاه داشتن ایران درجنگی بی سرانجام دروحلۀ دوم، وبا افزودن سیاست های قرون وسطایی درهمۀ زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی درمقاطع مختلف ومراحل بعدی - حداقل چهار مورد عمده دردوسال ابتدای انقلاب؛ درزمان جنگ، بعدازشکست اصلاح طلبان وبعدازانتخابات 88؛ خیل عظیمی ازایرانیان را که امروزه به پنج میلیون نفز تخمین زده می شوند آوارۀ سرزمین های دیگرکرد.

4- ولی چون تعریف کلاسیک دنیا از آواره منحصر بوده است به راندن اجباری وباتوسل بزور فیزیکی به پشت مرزهای شناسایی شده؛ لذا نه طرح انفال صدام حسین درجابجایی میلیونها کرد درعراق - وبا تمسک به امورداخلی یک حکومت- حساسیت واقدام خاص جهان متمدن رابرانگیخت ونه آوارگی ایرانیانی که برای زندگی کردن درمیهن شان باید "تنکه"ی زنانشان را درآفتاب حکومت بیرق می ساختند ودرعوض دراستخرخانه شان با چادرمشکی شنامی کردند!
لذاست که من اصراردارم نباید "فقط به اقدامات وعادت هاوروش های کلاسیک وامتحان داده بسنده کرد." بلکه اندیشمندان ما، روشنفکران ما، سیاستمداران ما وبویژه کسانی که بالفعل یا بالقوه رهبران ما هستند باید بتوانند ازخودشان فراتربروند وبا ابتکار واندیشۀ نوطرح های نو دراندازند. حتی بدون سقف شکافتن فلک ! یا...هو

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

روزشنبۀ گند!


.

شرح عکس: احمد توکلی وکودک ِکار.

هنوز روزشنبه به پایان اداری هم نرسیده است که کل خبرهای مهم آیندۀ کشور، وصریح ترازهمیشه زده شده است.

1- رییس جمهور احمدی نژاد یک باردیگر طول موج مغزش را روی گرای بلاهت تنظیم کرده ودرشروع وپایان جشنواره ای بنام وهزینۀ جوانان سخنان آشفته وبی سروتهی گفته است. خب خلاصۀ یک کلمه تایک کتابخانه حرف ابلهانه چیزی غیراز همان واژۀ "بلاهت" نمی شود.

2- اما حرف ترسناک وقابل فهم ومشخص را سردارجعفری فرمانده کل سپاه گفته درجای دیگر
راجع بجوانان. که لب کلامش می شود اینکه بچه مدرسه ای های مردم بعدازاین مستقیماً در چرخۀ آموزش وکنترل ایدئولوژیک سپاه پاسداران قرار خواهند گرفت ودولت بودجۀ فرهنگی کلانی را برای پشتیبانی مالی این طرح عظیم فرهنگی (جنگ نرم)اختصاص داده است.

3- حرف عاجزانه را حسین شریعتمداری زده است درسرمقالۀ کیهان با عنوان "حرف مرد دوتاست!"وبا چه جان کندنی هم سعی کرده امضای "گه خوردن نامه"اش را توجیه کند درعذرخواهی از بازار که تهدید کرده بودند که اگر برادرحسین این "گه خوردن نامه" را ننویسد راجع به سرمقالۀ روزیکشنبۀ کیهان با عنوان "چه اتفاقی میافتد؟! هیچ!"؛ این بار اعتصاب سیاسی خواهند کرد تا معلوم شود "بازاربسته باشد؛ "چه اتفاقی خواهدافتاد: هیچ"ِ شریعتمداری چقدر صحیح است. والبته حسین آقا این روزها پشت سرهم بد می آورد: ازطرف دولت، مشایی مرتب می رود روی نروش! که ؛ "احمدی نژاد به تو احتیاج ندارد" وازطرف دیگر تمام سعی اش برای تشکیل یک نیروی خودسر جدید وخارج ازدایرۀ قدرت وزارت اطلاعات احمدی نژاد به جایی که بشود گفت جا، نرسیده است. خلاصه بعدازهفته ها که دست شریعتمداری می لرزید ازنوشتن سرمقاله های "من پیش بینی می کنم" معلوم شد که به روغن سوزی افتادنش پربی ربط هم نبوده وبمحض دست بردن به قلم خرابکاری کرده حسابی!

4- حرف عارفانه راهم مثل همیشه یک مشاورعالی زده است: سرداررحیم صفوی حملۀ دریایی وهوایی غرب به ایران را پیچانده درکلمات "جنگ دریاپایه وجنگ هواپایه" که حرف های بی خاصیتی رابزند که حرف های ازبَهرِبچه مدرسه ایهاست امروز. البته از مشاوران عالی نباید هم انتظار شق القمرداشت. -معروف است مشاورعالی را به گاونری تشبیه می کنند که درحیاط اصلی وباتمام قوت وتجهیزات حاضراست. وقتی فصل تخم گیری تمام شد وقرار به انتقال مقام عالی ازصحنۀ اصلی به حیاط خلوت مشاورعالی شد؛ ایشان را ازروی فنسی عبورمی دهند که با سیم خارداربالایش مرزبین دوحیاط است. واین جاست که فاجعه اتفاق می افتد ومشاور عالی هنگام پرتاب شدن ازروی سیم خارداربه خانۀ ابدی مشاوره جهازمردانه اش به سیم خاردارگیرکرده وکنده می شود.-

5- احمدی نژاد وعسگراولادی مسلمان هم دیدارکرده اند بعدازآن نامۀ عسگراولادی که گفته بودم چندروزپیش. ومعلوم شده که احمدی نژادزیاد هم حواسش پرت نیست ومی داند که به کنش چه کسی باید واکنش نشان بدهد. گمانش سخت نیست که هردو آدم زیرک با توافق جدا شده باشند تا احمدی نژاد بیش ازاین چوب درلانۀ دایناسورهای بازارنکند وحتی با اندوه ودرد بروی همۀ معاملات وسرمایه گزاری های عسگراولادی وواعظ طبسی آستان قدس پاکی چشمش را بیالاید. وعسگراولادی قبول کرده باشد که رییس جمهور سیاستمدارتر وپاچه ورمالیده ترازآنی است که مؤتلفه فکرکند می تواند بدون هزینه از شرش راحت شود .

6- دعواهای دولت ومجلس وروحانیت و...هم که تنها امید کشور باید به این معجون شفا بخش باشد کماکان ادامه دارد وبنظر می رسد باید منتظر پایان سپتامبربود برای ارزیابی دقیق ترکه بکدام سمت وسوست.

البته که همیشه زندگی ودرخیلی ازمواقع- ونه همیشه- به تخمم! راه گشاست. وزندگی را نباید بپای چیزی قربانی کرد!


اپوزیسیون واتحاد!


این روزها بازهم مرثیه ها ونوحه ها بویژه دربین اپوزیسیون جمهوری اسلامی درخارج ازکشورراه افتاده ودوستان هرکدام ضمن زنهاربه بقیه برای پرهیزازاین تفرقۀ خانمان برانداز وحکومت اسلامی نجات ده؛ همه، همه را دعوت به اتحاد واتفاق ووحدت کلمه! می کنند. لذا من هم برآن شدم که نظرم را بشما بگویم:

1- سی سال بود که اپوزیسیون جمهوری اسلامی درخارج ازکشور متفرق وازهم گسیخته وبرعلیه یکدیگرودشمن خونی همدیگربودند. تااینکه درداخل ایران حوادث طوری رقم خورد که بخشی ازطبقۀ متوسط همیشه ناراضی به هدایت هواداران "اسلام رحمانی!" برعلیه سردمداران وهواخواهان "اسلام شیطانی!" شوریدند.- یادم باشد راجع به این "دین رحمانی - دین شیطانی" هم چیزی بگویم- وهمۀ اپوزیسیون سی سالۀ جمهوری اسلامی بدون برگزاری کنفرانس وسمینار ودعوت - یا به دعوت گروه سه نفرۀ x [حالا برعکس] یا به میزبانی گروه چهارنفرۀ y -وبی پرسشی وچانه ای وقراری متفق شدند برامرواقع(جنبشی که بالفعل بود).

2- واینک که امرواقع(جنبش) تمام شده است -مهمترین یکی ازدلایلش هم اینکه اپوزیسیون خارج ازایران مجدداً صداهای دلخراش سازهای ناکوکش را می شنود- بازپندواندرز ونصیحت و...تانزدیک فضیحت بالا گرفته است که "بیایید بهم دیگرگیرندهیم واتحادمان راحفظ کنیم وایران را نجات بدهیم و...". درحالی که این طبیعی نیست که کسی بیاید وبرقبری که دیگر مرده ای درآن نیست وفقط با اتکاءبه وعدۀ رفیق رندی که قول می دهد یک مرده ای پیداخواهدشد ، کی!" گریه کند.
مطمئن باشیم که بمحض آبستنی مجدد ایران خانم نازنین برای بدنیا آوردن یک فرزند ازجنس دنیا وحکومت عرفی- ونه تمام آرزوهای بشر تا یوم القیامه که شما انتظاردارید ازیک جنبش مسالمت جو-وقبل از جشن میلاد وختنه سوران و...هرمراسم دیگری؛ بازهم همۀ تفرقه ها التیام خواهد یافت ونگرانی های شما پایان.

3- واما اگر هنوز براین خیالیم که؛ دورهم جمع می شویم ونیروی متحدی می شویم وهواداران مان را بسیج می کنیم ومانورهایی راه می اندازیم درخارج ازکشور، هم برای نشان دادن قدرت مان به آخوندهای حاکم وهم کسب مشروعیت درنزد جهانیان وهم وادارکردن قدرت های بزرگ ومسلط به حمایت مادی ومعنوی و...خب باشیم. خیال که عیبی ندارد. حتی توهم هم ممنوع نیست؛ وما می توانیم هرکاری دلمان خواست بکنیم الا اینکه واقعیت را نمی توانیم تغییربدهیم.

4- روزی که یکی از سیاسیون(حقیقی یا حقوقی) خارج ازکشورتوانست ادعا بکند که قادراست با یک فراخوان ساده 500 نفر ایرانی- منظورم دقیقاً انسان است ونه ربات وچریک- ازحداقل 1000000 نفرایرانی ساکن دریکی از شهرهای عمدۀ کشورهای غربی را به میدانی درشهر بیاورد وبرای آنان یک ساعت سخنرانی کند وادعایش را بالفعل هم بکند؛ دیگر نیازی به التماس والتجاء برای وحدت نمی ماند. چون که همۀ سیاسیون مدعی دیگر با افتخار وبدون قید وشرط زیرعلم این سیاستمدارتوانا وحدت می کنند.

5- متأسفانه با روش ناجوانمردانه ای که جمهوری اسلامی دارد؛ ومثل رژیم های توتالیتر؛ درس آموخته های علوم انسانی، ودر رأس همه روزنامه نگاران را، اگرزندانی نکند ونکشد فراری می دهد به خارج، وخوشبخت ترین آنان موفق به سکونت درغرب می شوند؛ که بغیراز تعداد بسیارمعدودی اغلب این تبعیدیان وآوارگان کاری جزروزنامه نویسی متوسط وآنهم فقط به زبان فارسی ومربوط به ایران راندارند؛ وحق ونیازدارند که همه بتوانند بنویسند ودرآمد بخورونمیری کسب کنند تا بتوانند زندگی کنند.
لذا اگراین اختلافات ودعواها نباشد معلوم نیست که این تعداد روزنامه نگار- تازه وبلاگ هارا حساب نکردم- باید راجع به چه بنویسند؟- چون نوشتن ازجمهوری اسلامی تاجنبش بعدی مشتری نخواهدداشت . زیرا که اخبار ایران سی سال است که درهمان جملۀ ابتدایی فریز شده است: "دین نمی تواند دنیای جدید رااداره کند"-بفیه اش دیگر شرووراست وقابل تحمل نیست. .یا...هو

پ ن:
تأکید همیشگی ام یادم رفت: نیاز به وحدت هم ازجنس حس است.

۱۳۸۹ مرداد ۱, جمعه

همینجوری


1- امروز جمعه بود. روزتعطیل آخرهفتۀ ایران وروز آخرکاری درغرب. من هم بخودم اجازه دادم که یک پست بگذارم بدون متن، یک پست دوم بدون تیتر وپست سوم درشرح متن پست دوم وسه گانه ام تمام بشود.
فرهاد توحیدی را می شناسید یانه خیلی ها. یکی ازفیلم نامه نویسان برجستۀ امروزسینمای ایران است. وقتی استادم بود توی کلاس فیلم نامه نویسی به نوشته های "همین جوری"م با تحسین می گفت "شطحیات مدرن"!
خب آره اولین قدم برای کامیابی درهرکاری خودخواهی منجربه اعتمادبنفس است که زحمت زیاد لازم دارد.

2- همۀ آدم ها کارها واعمالی انجام می دهند همین جوری. این کارهمین جوری مهمترین کار هرانسانی درزندگیش است، بنظرم. چون تنها کاری است که آدم مجبورنیست ازخودش توضیح بخواهد. آدم هایی هم هستند که انجام کار همین جوری را مهمل می دانند. بنابراین هیچگاه حاضر نمی شوند به کارهای مهمل شان اعتراف کنند. اینان بشدت عقل گرا، منطقی، جدی ولاجرم مفید اندیش هستند. این قبیل آدم ها که درهرزمان ومکان وموقعیتی هم باشند مربوط به دنیای دیروزند وغیرقابل تحمل ترین انسان های روی زمین.
ووای بحال آدم های درجه اول مرتبط با اینان مثل همسر وفرزندان.- شاید هم باید می نوشتم همسران وفرزندان برای آدم هایی که با جدیت عشق بازی می کنند-

3- این کار همین جوری ویژۀ فردیت انسان است وهیچ گروه ودسته وقبیله وقوم وجمعیت وجماعت واجتماع وملتی؛ وهیچ گاه کار وعمل همین جوری انجام نمی دهند.
این واقعیت ازاین نظرهم مهم است که اولاً حرف کسانی را که می گویند ما همین جوری انقلاب کردیم ومرتب مارا می ترسانند که مبادا انقلاب کنید که اول باید بحث کنید که بعدازانقلاب چه می شود! را بگذاریم درکوزه وآبش را بخورند- آره می شود مابگذاریم درکوزه ولی خودشان آبش رابخورند. آخرآبش مثل آب تهران نیترات زیاد دارد-
چون که میلیونها بار هزاران نفر گفته اند که انقلاب شدنی است ونه کردنی. وآن هم وقتی اتفاق میفتد که عوامل متعددی که ماخیلی هم فهرستش را نداریم دریک تقارن تصادف زمانی بهمدیگر گره بخورند وباعٍث ایجاد پتانسیل خیزش عمومی شوند. البته بعدازفراهم آمدن این پتانسیل وآمادگی بالفعل شدن آن باید- واین باید مادرهمۀ باید هاست- رژیم مستقراراده سرکوب نداشته باشد بهردلیل( ضعف یا ملاحظات بین المللی یا انسانی و...). پس انقلاب که فاعل ندارد تابشود گفت عمل همین جوری. انقلاب خودش فاعل است برروی جامعه ای که آن شرایط وِیژه وتصافی را داشته باشد.

4-پرواضح است که اصلاحات هم ازکارهای همین جوری نیست تا بگوییم پس جمع ها هم می توانند کارهمین جوری بکنند. اصلاحات کاری بسیار منضبط، فکرشده، برنامه ریزی شده، به محک های مختلف زده شده، مشورت شده و...است؛ که نیازمند رهبران زمینی وپیروان صمیمی است، والا بارهبران عارفانه وپیروان عاشقانه؛ فقط انقلاب شدنی است که یک بارشد ودیگرهیچ!
مخلص کلام اینکه کارهمین جوری بهنرین کار انسان است ولی متأسفانه یا خوشبختانه درجمع ها اتفاق نمی افتد.

5- یک سلام همین جوری. یک هدیۀ همین جوری. یک گل همین جوری. یک خندۀ همین جوری. یک بوسۀ همین جوری. یک دوستت دارم همین جوری. یک نامۀ همین جوری، یک شگفتی همین جوری و...یک "انقلاب همین جوری"(زیستن را دلپذیرتر کردن درلحظه) برای خودمان: ما آدم ها. یا...هو




!"؛"؟


همینجوری

بدون متن!


!"؛"؟

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

خمیده درخود!





1- همین طوری "خمیده درخود"نشسته بودم روی صندلی چوبی وسرم راگرفته بودم توی دست هایم که آرنج هایش تکیه داشت برزانوانم- فقط ونسان ونگوگ راکم داشتم برای نقاشی شدنم-چیزی نبود البته، ازایران خبردادند که حقوق بازنشستگیم را قطع کرده اند فقط بعدازیک سالگی خروج اجباریم ازایران. ازبچه ام که خبررا می خواند ازروی متنی که ادارۀ بازنشستگی دیکته کرده بود خجالت کشیدم. همین!
پس آماده باشید که دیگرمن کار ودرآمد می خواهم وچون تأسیس "یک جنبش تک نفره"ی مدنی- اجتماعی تنها تخصصی است که بلدم لذا خیلی زود دست بکار خواهم شد وفقط یک آسیستان جوان وغیرسیاسی می خواهم اگر درنزدیک من کسی بود.

2- وقتی که ازدندۀ چپ غلطیدم به روی دندۀ راست؛ "یادم ازکشتۀ خویش آمدوهنگام درو".
درایران که بودم با حسی از حسادت وغبطه وتحقیر از کسانی که به مهاجرت وتبعید آمده بودند یاد می کردم همیشه مثل اکثریت غالب توده ونخبه وبه تبلیغات رژیم. و[توکا نیستانی وبلاگش را آپ کرد می روم آنرا می خوانم وبعدش می آیم بسراغ اعترافاتم نسبت به ظلمی که ناخواسته ایرانیان داخل وخارج به یکدیگر می کنند. فقط چندتاتیتررایادداشت کنم که یادم نرود چه می خواستم بگویم]

یادم باشد بنویسم ازاین کثیفی حاکمان که فرهیختگان ومستأصلان را اینقدر می چلانند درمحدودیت ومحرومیت وزندان ونا امنی روانی و...- گریه می کنم- تابا قبول هزاران خطر وتحقیر وفروپاشی زندگی و...خودشان را ازجهنمی که درخانه اشان بپا کرده اند به جغرافیای امنی برسانند که اگر درجه دوم هم استند حداقل درخانۀ غریبه باشد نه درخانۀ پدری ونسلی خویش( وطن).

یادم باشد حتماً بنویسم ازمقایسۀ آوارگان فلسطینی وآوارگان ایرانی. چرا آن که درلب مرزپایان تاریخ کشورگشایی های بزور وجنگ اتفاق افتاده برای کمترازیک میلیون نفر درابتدا؛ اینقدرمنحوس است؛ واین که درابتدای هزارۀ سوم اتفاق افتاده برای 3-5 میلیون نفرایرانی تا حدبی خیالی دنیا مفروض.

یادم بیندازید حتماً بنویسم از اینکه ملک ایران مشاع همۀ ایرانیان است. پس ما حق داریم به آمار یک دهم ایرانیان داخل کشوریک دهم از خاک وطنمان را دراختیار بگیریم- باشد کویرلوت هم قبول است-و آبادش کنیم وزندگی مان را درخاک وطن مان ادامه بدهیم. یادم باشد فریاد بزنم این همه بی انصافی دنیا را هم والبته نفرین بر...[پس صبر کنید برمی گردم]

3-[ برگشتم! ای وای توکا هم ازایران رفت] فرارخودش را بخوانید. من که هنوزروی صندلی ام "خمیده درخود"م:



فرارازقطعۀ هنرمندان.

در آخرین جلسه‌ی کلاس بود که "مهنّا" سؤال مادرش را با من در میان گذاشت. مادر مهنّا فقط در یک کلمه پرسیده بود:

- چرااااااااا؟!

مادر مهنّا می‌خواست بداند چرا تصمیم به ترک ایران گرفته‌ام.

پاسخ دادن به سوالات ساده‌ای از این دست بسیار دشوارتر از آنی است که به تصور می‌آید. برای رفتن از شهری که دوست می‌دارید و ترک آدم‌هایی که دیدن‌شان مثل نفس کشیدن ضروری است به دلایل زیادی نیاز دارید که خیلی از آن‌ها می‌تواند کاملاً شخصی و به همان اندازه برای دیگران غیرقابل درک باشد. با این وجود سعی می‌کنم مهم‌ترین‌شان را فهرست کنم:

- بالاخره باید می‌فهمیدم این‌که از قدیم گفته‌اند "هنرمند هرجا رود قدر بیند و بر صدر نشیند" چقدر واقعیت دارد. ساکنین شهر تورنتو فقط چند ماهی فرصت دارند تا با در صدر نشاندن من صحت عقیده‌ی نیاکان ما را به اثبات برسانند. مسلماً نتیجه‌ی این تحقیق را باطلاع شما خواهم رساند.

- بعد از پنجاه سال زندگی زیر آسمان تهران کنجکاو بودم بدانم که آیا "هرکجا باشم آسمان همین رنگ است"؟ وقتی به جواب برسم با خیال راحت به تهران برمی‌گردم.

- از زندگی مجرمانه خسته شده بودم... به چند پسر و دختر طراحی درس می‌دادم که مجاز نبود، برای طراحی از مدل زنده استفاده می‌کردم که مجاز نبود، سر کلاس صحبت‌هایی می‌کردم که مجاز نبود، بجای سریال‌های تلویزیون خودمان کانال‌هایی را تماشا می‌کردم که مجاز نبود، به موسیقی‌ای گوش می‌کردم که مجاز نبود، فیلم‌هایی را می‌دیدم و در خانه نگهداری می‌کردم که مجاز نبود، گاهی یواشکی سری به "فیس بوق" می‌زدم که مجاز نبود، در کامپیوترم کلی عکس از آدم‌های دوست‌داشتنی و زیبا داشتم که مجاز نبود، در مهمانی‌ها با غریبه‌هایی معاشرت می‌کردم که مجاز نبود، همه‌جا با صدای بلند می‌خندیدم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست غمگین باشم شاد بودم که مجاز نبود، مواقعی که می‌بایست شاد باشم غمگین بودم که مجاز نبود، خوردن بعضی غذاها را دوست داشتم که مجاز نبود، نوشیدن پپسی را به دوغ ترجیح می‌دادم که مجاز نبود، کتاب‌ها و نویسنده‌های مورد علاقه‌ام هیچکدام مجاز نبود، در مجله‌ها و روزنامه‌هایی کار کرده بودم که مجاز نبود، به چیزهایی فکر می‌کردم که مجاز نبود، آرزوهایی داشتم که مجاز نبود و... درست است که هیچ‌وقت بابت این همه رفتار مجرمانه مجازات نشدم اما تضمینی وجود نداشت که روزی بابت تک تک آن‌ها مورد مؤاخذه قرار نگیرم و بدتر از همه فکر این‌که همیشه در حال ارتکاب جرم هستم و باید از دست قانون فرار کنم آزارم می‌داد...

- چند سال پیش وقتی خدا بیامرز عمران صلاحی را تا خانه‌ی آخرتش مشایعت کردم برای اولین‌بار قطعه‌ی هنرمندان بهشت‌زهرا را از نزدیک دیدم. قطعه‌ی هنرمندان نسبت به محل دفن اصناف دیگر خیلی باصفا است و دوستان ما با ارائه معرفی‌نامه و تأئید مراکز ذیصلاح می‌توانند از مزایای دفن شدن در آن بهره‌مند شوند. هرجا پا می‌گذاشتم بر سر آشنایی فرود می‌آمد، تازه می‌فهمیدم چرا مدتی است فلان هنرپیشه‌ی سینما نقش تازه‌ای ایفا نکرده یا چرا فلان نقاش برای برگزاری نمایشگاه جدیدش عجله‌ای ندارد و فلان نویسنده کتابی را که مدت‌هاست به خوانندگانش وعده کرده منتشر نمی‌کند...

رفتم تا به خودم ثابت کنم دفن نشده‌ام، که هنوز زنده هستم...

............................................................................................

پی نویس دلقک ایرانی:

هرآنچه "توکای مقدس" می خواست ازجنس زندگی بود نه؟ پس ایمان بیاوریم که امر اجتماعی مقدم است برامر سیاسی وباید دنبال کنیم آزادکردن خنده را!

و بدتر از همه فکر این‌که همیشه در حال ارتکاب جرم هستم و باید از دست قانون فرار کنم آزارم می‌داد...

۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

توسعه نیافته!

این هم یک "لاس ِوبلاگ"ی با دخترخبرنگاروخوب ایران مسیح علی نژاد؛ راجع به آرزوی مشکل "جرس اینجا، جرس آنجا وجرس همه جا" ی ِ حالادیگر ملک طلق دکتران مهاجرانی وکدیور- حالابرعکس- است؛ درسالگرد مبارک سایت جرس:

مسیح جان؛ مدرن باشم!

برنامۀ "هفت" سیمای جمهوری اسلامی مصاحبه ای داشت با حامد بهداد هنرمند بازیگر فیلم "روزسوم" وفیلم جدیدی بانام "هفت دقیقه تاپائیز" که می گویند فیلم خوبی شده- من ندیده ام-مصاحبه طولانی است ومن به یک جملۀ کوتاه آن گیرداده ام که بشما بگویم: غیرازاین راهی نیست.
سؤال راجع به درآمد ودستمزدمی شود ازهنرمندمحبوب وحامد بهداد می گوید:"بلی من بهترین هستم وپول خوبی هم می گیرم"
یک سر همۀ عقب ماندگی های ما وهمپالکیهای هم آئین وهم فرهنگ مان درهمین روراست بودن درخود وباخود ولاجرم با دیگری است(لب لباب فرهنگ مدرن).
واسم مهوعی هم برایش گذاشته ایم:که تواضع بدترینش هست تا لله وبخاطر وطن وانسانیت ومسئولیت و...که فقط بدرد استفراغ مخاطب می خورند وبس.

جرس وهرطبل ودهل وشیپور وزنگ دیگری هم موفق نشده است ونمی شود ونخواهدشد مگراینکه گردانندگانش بتوانند این آگاهی حسی را بمخاطبان خویش منتقل کنند که "لذت نقد"صاحبان وبنیان گزاران وگردانندگان "جرس" درکجا وبا چه تأمین می شود. باقدرت، باپول، باعشق، باخدا! و... چون که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد. البته که منظورم این نیست که آقایان مهاجرانی وکدیور بعنوان اصلی ترین چهره های "جرس" فردا هرکدام دست به قلم ببرند وشماره کنند از توقعات لذت شخصی شان از جرس درآغاز، جرس درراه، وجرس درمقصد؛ بلکه قصدم این است که رفتاروگفتارشان را طوری تنظیم کنند که بتوانند حس-ونه فهم ودانش- خدمت گذاریشان رادرعین حفظ لذت های شخصی به مخاطب منتقل کنند- البته خیلی هم اکتسابی نیست ودرانگیزۀ نینگیخته آبشخوردارد -

برای شروع هم پیشنهادم این است که ازموارد زیر شروع کنند:

الف- چرا قبل از انتخابات هرکدام ازدوبزرگوار (مهاجرانی وکدیور)ازنامزد متفاوتی حمایت کردند.

ب- چرا درایران نامزد های ریاست جمهوری مستقل وغیرحزبی-البته ضدسیستم تعبیرمحبوب من است برای هرمذهبی ِ مبلغ حکومت دینی دردنیای مدرن- بیشتر ازجانب احزاب وگروههای سیاسی پشتیبانی وحمایت می شوند. ونامزدحزبی ممکن است ازسوی حزب متبوعش هم حمایت نشود. نمونه اش حمایت همه جانبۀ احزاب وگروه ها از احمدی نژاد وموسوی وعدم حمایت از کروبی.

پ- وپرسش بسیار مهم وکلیدی: چرا اکثریت قریب به اتفاق روزنامه نگاران مستقل ولیبرال - که خودت به اسم خیلی هااشاره کرده ای- هواداران آقای کروبی بیشترین وسنگین ترین وبدون مرخصی ترین زندان ها واحکام را گرفتند درحالیکه که اگرهم نقشه ای بود به ادعای حکومت! این نقشه درنزدغیرستادها وعوامل کروبی کلیدخورده بود.

البته که هم شما وهم کارفرمایانت درجرس استاد هستید درنازک بینی. ومن فقط قصد یک غلغلک ذهن داشتم برای کامیابی.
ویادآوری این نکته که:
هرکسی اعم ازحقیقی وحقوقی یک بویی ساطع می کند به اطرافش وبو یک "حس" است.
اگراین بو خوش بنشیند به دماغ مخاطب؛ نان درروغن است ودگرگونی حتمی. والا نُچ!.....زوری نمی شود. یا...هو

پ ن:
ممکن است کمی توسعه دادمش ودروبلاگ خودم هم گذاشتم.

مؤخره: اگرتوسعه نیافتگی ایران این حسن حداقل را داشته است که زبان فارسی درباب ابهام وایهام وکنایه واستعاره توسعه یافته ترین باشد وملت ایران شوخ وشنگ وطنازترین؛امیدوارم که این وبلاگ توسعه نیافتۀ من هم شما را واداربه زحمت، هم درخواندن وهم دررمزگشایی از واژگان و نقطه نشانه های فراوان وبویژه "گیومه ها" و"ویرگول پوینت ها" بکند. واصل حرف من که حاشیه است، اغلب؛ وبین دو"-" می آید.

۱۳۸۹ تیر ۲۹, سه‌شنبه

تفریح درتعلیق!


خر پرنده

من

تو

او

ما

شما

ایشان

نباید باشیم/اینقدرپریشان

خرها هم به تفریح نیازدارند.

روسها هم بعدازرفتن به کرۀ ماه تازه فهمیده اند.

آیت الله احمدخاتمی درخواست ملاقات سفیرکبیربریتانیای کبیرآقای سایمون گس راردکرده است.

بایدکمی پشتم را بدیوار بخارانم. برمی گردم بزودی. یا...هو

......................................................................................................................

تا من بیایم وبرگردم این خبررا خبرآنلاین حذف کرد. وچون آخوندسیاسی زنده مرده اش صدتومان است من دوتا خبرازدوفقره روحانی دیگر می نویسم:

حائری شیرازی با دفاع از اظهارات رییس جمهور: می‌خواهد در بیرون نگویند حجابشان محصول سر نیزه است.


امام‌جمعه اردبیل خطاب به استاندار جدید: اگر اگر نتوانی کاری انجام دهی از همان راهی که آمده‌ای برگرد!



یه قلپ سیاست!


این "یه قلپ سیاست" را کامنت نوشته بودم برای مهندس معینی نازنین با عنوان "طرح صیانت ازغرورمردم". ولی ترسیدم برایش دردسر حداقل فیلتریازدهم را داشته باشد.، آوردم گذاشتم این جا ومربوط است به مصوبۀ چهاربندی مجلس واجباردولت برای صیانت از دست آوردهای هسته ای.
شما هم بااین پست دسرتان هم کامل می شود. هم ادبیات(یک سرقت ادبی)، هم حماریات!(تفریح درتعلیق) وهم سیاسیات(یه قلپ سیاست)- همه را در ایران امروزمی شود گویند: "فکاهیات"- را تناول می فرمایید:

مهندس ازاین طرحی که تصویب کرده اند فقط بوی تعفن روکم کنی نمی آید من گمان دارم که چون حس می کنند احمدی نژاد بسمت آشتی با غرب گرابسته درنهان؛ وباتوجه به انبوه طرفدارانش درمیان پیاده نظام اصولگرایان، آیت الله خامنه ای هم نمی تواند با اومخالفت کند- البته اگربخواهد-لذا می خواهند با الزام مثلاً قانونی دست احمدی نژادرا ببندند در مذاکرات بزودی.
والا چرا تاکنون هیچ وقت به چنین تمهیداتی نرسیده بودند واتفاقاً همه شان هم متفق بودند که بخاطر سیاست خارجی رییس جمهوراست که سیاست داخلی اورا تحمل می کنند. لذا من گمان می کنم با آن قوتی که درپاچۀ نظامیان هم فوت کرده اند -دراعزام کشتی به غزه تبلیغات وعملکردشان را دیدیم - می خواهند دربدترین شرایط ممکن وبا دعوت غیرمستقیم ازغرب برای بمباران زیربناهای ایران از بی توجهی ها وبه بازی گرفته نشدن خود ازسوی احمدی نژاد انتقام بگیرند.

البته نکتۀ مثبت قضیه این است که چون احمدی نژاد خودرأی ودیکتاتور ولاجرم لجباز است؛ بخاطر همین مصوبه هم شده تصمیمش را راسخ ترکند که یکبار برای همیشه وبنفع زندگی درایران مشکلات ما با جهان -جهان هم یعنی غرب فعلاً به پسند من وشما نیست که؛ به قدرت وامکانات وتأثیرات است-را حل کند. یا...هو

یک سرقت ادبی!

https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjW5K2EXSApqNvXFgKPwO7Evq3QR0KKhR9YeAsJV2R9CVgf-jwh3F16MVY_NpPJ4n7zvq0PrEvz1C5oxmSZDaSLrYtvej8gNyGHRj1r_tfMkXj-SgiIt6XZvPRIJsEviNEaOr6vLIYGs9Y/s1600/image001.jpg

گربه خانه‌ی من آمدی

برایم مداد بیاور مداد سیاه

می‌خواهم روی چهره‌ام خط بکشم

تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم

یک ضربدر هم روی قلبم تا به هوس هم نیفتم!

یک مداد پاک کن بده برای محو لب‌ها

نمی‌خواهم کسی به هوای سرخیشان، سیاهم کند!

یک بیلچه، تا تمام غرایز زنانه را از ریشه درآورم

شخم بزنم وجودم را ... بدون این‌ها راحت‌تر به بهشت می‌روم گویا!

یک تیغ بده، موهایم را از ته بتراشم، سرم هوایی بخورد

و بی‌واسطه روسری کمی بیاندیشم!

نخ و سوزن هم بده، برای زبانم

می‌خواهم ... بدوزمش به سقف

... اینگونه فریادم بی صداتر است!

قیچی یادت نرود،

می‌خواهم هر روز اندیشه‌ هایم را سانسور کنم!

پودر رختشویی هم لازم دارم

برای شستشوی مغزی!

مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند

تا آرمان‌هایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.

می‌دانی که؟ باید واقع‌بین بود !

صداخفه ‌کن هم اگر گیر آوردی بگیر!

می‌خواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،

برچسب فاحشه می‌زنندم

بغضم را در گلو خفه کنم!

یک کپی از هویتم را هم می‌خواهم

برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد،

فحش و تحقیر تقدیمم می‌کنند،

به یاد بیاورم که کیستم!

ترا به خدا ... اگر جایی دیدی حقی می‌فروختند

برایم بخر ... تا در غذا بریزم

ترجیح می‌دهم خودم قبل از دیگران حقم را بخورم !

سر آخر اگر پولی برایت ماند

برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،

بیاویزم به گردنم .... و رویش با حروف درشت بنویسم:

من یک انسانم

من هنوز یک انسانم

من هر روز یک انسانم!

سرقت سده از "کامنت" غزاله دروبلاگ "دست نوشته های یک بیمارروانی" پست "چسب زخم.
..................................................................................................................

تاریخ انتشارقبلی دروبلاگ من:25/05/2010

پی نویس در20 جولای:
امروز دیدم این شعر زیبارا مسعود بهنود بعنوان پست جدید دروبلاگش گذاشته است ونام وعکس شاعرۀ عرب آن خانم "غاده السمان" را هم زینت بخش شعر کرده است. لذا برآن شدم که ادای احترامی کرده باشم برای
یکم: شاعرۀ بلند آوازۀ عرب.
دوم: برای انتخابی که کرده بودم بدون تکیه وتوجه به من قال- مثل اغلب ما- واهمیت به ماقال.
سوم:یادآوری کلاس خودم بشما که ببینید با آدم کم دلقکی هم روبرو نیستید ومسعودبهنودنامی که هرچه هم کم داشته باشد تیپ که دارد، بعداز سه ماه رسیده به شعری که من دزدیده وتقدیم کرده بودم.
چهارم: بلکه هم مهمتر(مستی وراستی)برای وارد کردن عطر تن یک زن آنهم شاعروادیب به "سیرک"م؛ که هم خودم را جایزه داده باشم وهم از نوازش بصری شما غفلت نکرده باشم
وبالاخره پنجم: این شعررا دوباره پست کردم که آیندۀ پیشرفت درکشورهای مسلمان به مطلق آزادی زنان بستگی دارد. یا...هو



۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

تقدم جماعت برسیاست! یا تقدم انسان برقدرت.


توضیح من: بدون شرح:


سنگسار




نه فقط خود این کار "مانا"؛ که بیشتر این استقبال وحشتناک زیبای مخاطبان است که من را سؤال پیچ کرده است. پس کمی شرح می دهم واز حود مانا یا هرکدام از بینندگان می خواهم که برایم توضیح قابل دفاع بدهند.
درحالی که بهر علت علاوه بر میدان وعرصۀ واقعی که نفس از کسی درنمی آید به ادامۀ سرکوب رژیم! وسردشدن جنبش بهردلیل؛ دردنیای مجازی هم اوضاع روبراه نیست؛ وجوانان اگرهم مانده اند در دنیای مجازی بیشتر دنبال علایق شخصی خود هستند تا امیدی به ادامۀ جنبش.

دراین کویر سکوت وروبسوی ناامیدی! کارتون "سنگ سار" مانا طوری با هجوم کامنت گزاران نزدیک سه رقمی![تعدادنهایی 104 کامنت] مواجه شده که نیازمند یک مطالعۀ میدانی جامعه شناختی است، برای استفاده در ادامۀ اعتراضات.
سؤال مشخص من این است که اولاً یکی از تحسین کنندگان یک توضیح وتبیین محتوایی ومفهومی بدهد برای من که هنوز سه روزاست نمی توانم رمزگشایی کنم از سه نماد مانا دراین کار ودوم مشخص کنیم که این کار چه خصوصیتی دارد که با اقبال چهاربرابر بیشتر معمول کارهای مانا مواجه شده است. مرسی. یا...هو

-- Dalghak.Irani ، Jun 29, 2010

در کامنت هاخوب توضیح داده اند. و تعداد زیاد کامنت نشانه ی بیزاری مردم از این قانون غیر انسانی و وحشیانه است که انسانی را به خاطر عملی که با ایده ی برخی سازگار نیست به وحشیانه تزین روش میکشند.
در ضمن ویژگی کاریکاتور این است که خودت هم فکر کنی و افکارت را به چالش بکشانی برادر و گرنه مقاله مینوشتند

-- جدی ، Jun 30, 2010

فاصله




مانا"ی هنرمند درجه اول.

خوشحالیم واستقبالم از این کارت یک منفعت شخصی هم برایم دارد وچقدرعالی شد که این سوژۀ سیاسی را به این روانی وخوانایی اجرا کردی.

اگرخاطرخودت وعلاقه مندان کارهایت مانده باشد؛ من درهنگام انتشار کارتون اجتماعی وبسیار سخت خوان "سنگسار" در20 روزپیش تراز کارتون سیاسی"فاصله" کامنت دیرهنگامی نوشتم ودرآن دلیل استقبال زیبا ووحشتناک خوانندگان وبینندگانت از کارتون سنگساررا پرسیدم. که البته بغیر از نام مبارکی بنام"جدی"کس دیگری جدی! نگرفت و اظهارنظری نکرد.درحالی که دقیقاً منظورم این بود که تلنگربزنم به روشنفکران وهادیان فکری مردم که درهرجامعۀ انسانی وسیاسی وبویژه جامعۀ ایران امروزهماره "امراجتماعی" تقدم دارد بر"امرسیاسی"؛ چرا که اموراجتماعی ازجنس زندگی هستند وهمه شمولند، درحالیکه امرسیاسی ازجنس قدرت لخت است و"بازی یزرگان!"

واینک که می بینم کارتون سیاسی "فاصله" باهمۀ روانی وآسان خوانی وزیباییهای بصری فوق العاده نتوانسته است نیمی از کامنت گزاران سنگساررا هم دست به کیبورد کند؛ بخودم اجازه می دهم که بنویسم:


پس برما شاگردان رفوزۀ باردهم کلاس اول انقلاب ونهضت واصلاح وجنبش و...واضح ومبرهن است که سیاست بهتراز جماعت نیست- برعکس ثروت که همیشه بهترازعلم است!- لذا چه بخواهیم جماعت را نجات بدهیم وچه فقط بخواهیم به سیاست صعود بکنیم چاره ای جزآویختن به دامن "امراجتماعی" نیست. یا...هو

پ ن:

مانا جان با اجازۀ خودت وسایت زمانه ازاین دوکارتون نامبرده ام، درپست جدید وبلاگم استفاده می کنم.


۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

خب مثال چندم!


1- خب مثال اول:

حبیب الله عسگر اولادی مسلمان ودرپی موج اعتراض کهنه پرستان "پاک ِدامن!" به موضع گیری های اخیر احمدی نژاد درمورد حجاب وکراوات"(تغییرات شکلی واجب ترازنان شب برای مدرن شدن جامعۀ ایران بعنوان اصلی ترین گام اصلاحی) وبه تلافی سخت گیری مالیاتی دولت به بازارسنتی؛ نامه ای به احمدی نژاد نوشته ودرآن اورا ازغره شدن به رأی ملت زنهارداده وتصریح درتلویح ِتهدید کرده است که:"کجا چنین شتابان!"


اینک من وشما واوی اصلاح طلب تکلیف مان چیست با نامۀ سرگشادۀ این وزیر بازرگانی میرحسین موسوی عاجز از ادارۀ یک نانوایی؟- تعبیر از امام خمینی-به احمدی نژاد دروغ گووهرچه بد وبیراه که بلدیم!

آیا خودمان تظاهرات خودجوش راه بیندازیم وضمن درخواست از همۀ سبز های عالم درپشتیبانی از نامۀ گهربار این پیرمسلمان "پاک ِ دست" به رییس جمهور تحمیلی وزشت و"هرکی غیرازاحمدی" ودرخواست از مهندس موسوی که ضمن استقبال از این قبیل نامه های راه گشا وپوشش خبراول به آن درسایت کلمه وصدوریک بیانیۀ پشتیبانی از نامۀ برادرمبارز عسگر اولادی به جنبش سبزغنا وعمق وگسترۀ بیشتری بدهند؟- آخیش نفسم گرفت تانوشتم خواندنش که عذاب دوباره است. معذرت می خواهم- یانه سکوت کنیم ومنفعل منتظر باشیم وببینیم این کنش واکنش های جناح رقیب کی باعث می شود دست به یقه بشوند ولاجرم برای دست به یقه شدن هردونفر ازروی صندلی های ریاست شان بلند بشوند تا ازفرصت استفاده کنیم وباسن مبارک مان دمی بیاساید!


2- خب مثال دوم:

امریکائی ها برسر ماجرای شهرام امیری یکی از آن حماقت های نه چندان کم شان را تمام وکمال انجام دادند وچون دروغ ذاتی ِفرهنگ شان نیست نتوانستند موضوع را جمع کنند ومعلوم شد که این ماجرا را ازهرطرفش فوت کنی بردجمهوری اسلامی صدایی است که باید گوشت را بشنیدنش تمکین بدهی- یعنی تا حد فروکردن تا اعماق وبالذت!- ومنتظر باشی تا شاید با فاصله ای بی ربط ِزمانی سه زندانی امریکایی درایران را درامریکا ببینی وعلت نشت دادن شهرام امیری ازهنگام بازدید مادران امریکایی از بچه هایشان درتهران را به پاسخ نصفه ونیمه برسی- حماقت اولیۀ امریکایی سرجایش هست-


اینک من وتو واوی اصلاح طلب تکلیف مان چیست؟ انفعال دوم! خب توی خیابان که نیستیم، توی اینترنت که فقط دشنام می نویسیم: یعنی فقط بی تربیت ها مانده ایم. هرچه هم آگاهی می دهیم درحلقه های هنری وسبز و محل وخانواده ودوست ورفیق وپسرخاله و...چه شود! که بدبختانه آن ها جلوتر وبهتر از ما ازوضع موجود ناراضی(آگاه) هسنتند. پس مجبوریم یک موضعی بگیریم برای خالی نبودن عریضه حداقل:


آیا بگوییم همۀ این دروغ ها وتبلیغات منفعل زورکی که امریکایی ها راه انداختند بعدازاین رسوایی اطلاعاتی -تا جایی که حتی به تنها برنامۀ فارسی زبان موفق عمررسانه ایشان (پارازیت) که موردپسند بخشی از جوانان ایرانی است هم رحم نکردند با آن شبیه سازی های فراترازمسخره- به به وچه چه!

ودولت احمدی نژاد دروغ می گوید!-63 درصدت کو- وتازه؛ عرق ملی ومنافع ملی چه می شود!

یانه بیاییم وبپیوندیم به کاروان تبلیغات "ازقشقاوی تا شب خوابی" ِصدا وسیما وازاین طرف به به وچه چه و... این هم که نقض غرض است.


3- خب مثال سوم:

هردولت وحکومتی دردنیا بنا به مصالح ومنافع ملی کشور خودش بده بستان های خارج ازقوارۀ روی میزی وزیر میزی دارد با دولت ها وحکومت های همسوودوست؛ ویا حتی گروه ها وگروهک های همسو ودوست. مثل کمک هایی که دولت امریکا می کند به خیلی ها که در کوتاه یا بلند مدت بنفع اوضاع مورد دلخواه امریکا نتیجه بدهد. یا مثل شاه سابق ایران که بدون چشم داشت نفع سیاسی خاص وفقط برای تثبیت عاطفۀ شیعیان، کمک های بسیار وارزشمندی را به شیعیان جنوب لبنان می کرد و یا....تا برسیم به حاکمان جمهوری اسلامی ودولت فعلی ایران ورفتارهای مشابه...


اینک من وتو واوی اصلاح طلب تکلیف مان چیست؟ سکوت کنیم. تأیید کنیم یا تکذیب کنیم. وچگونه منطق پشتیبانی کننده واقناعی هوادارانمان را تمهید کنیم که جرا سکوت، تأیید یا تکذیب کردیم. که درمثال های قبلی دیدیم نشدنی است. واز این "خب مثال چندم" ها خیلی زیاد است.


این جاست که من می گویم یک جنبش وقتی به مرحلۀ پروژه وسیاسی شدن رسید وارد خیابان می شود. هنگامی که جنبش وارد خیابان شد نظم مستقر دچار فرسایش وضعف می شود. ووقتی نظم مستقر ترک خورد هیچ کدام از مثال های "خب مثال چندم" های بالا موضوعیت پیدا نمی کند چون که جنبش درخیابان خودش به اندازۀ کافی نیروی پیش برنده وپوششی دارد که نیازی به موضع گیری سیاسی دربرابر رژیم درحال سقوط یا مواجه باچالش جدی نداشته باشد. ولی جنبش در خانه که به آن جنبش درپستو هم می گویند نمی تواند ونباید یک حرکت سیاسی باشد که هرروز مجبور از موضع گیری های برله یا علیه سیاست های داخلی وخارجی باشد ومن خیلی چیزها می گویم! کیست که گوش کند!

ومن می گویم که ماآزادی های اجتماعی وموافق دنیای مدرن ودرحد پذیرش عرف غالب جامعه- یک گام بجلو ونه بیشترمثل حماقت شاه-می خواهیم وکاری هم به سیاست های موفق وناموفق حکومت نداریم. بنابراین حرف وعمل ورفتار هرشخصیت حقیقی یا حقوقی، خواسته یا ناخواسته، عمدی یا سهوی و...به گشودگی یک منفذ باریک بسوی فضای تنفسی مردم ما- بااولویت جوانان- جهت گیری داشته باشد؛ مورد تأیید، پشتیبانی واستقبال ما خواهد بود ودرغیر این صورت نه!


بعبارت دقیق تر اینکه: اگر حکومت جمهوری اسلامی همۀ دنیارا هم راضی کند، همۀ پول هایمان را هم برای خودمان خرج کند،باهمۀ کشورهای دنیا رابطۀ خوب ودوستانه داشته باشد و... حتی از خدا هم نامۀ کتبی بیاورد که هیچ عیبی ندارد، ولی درداخل ایران، ما برای آزاد زندگی کردن درسبک وسیاق زندگی شخصی خودمان مجاز نباشیم؛ ما آن حاکمان را نمی خواهیم. – البته که درواقعیت انضمامی چنین سناریویی محال است ولی من کاریکاتورش کردم که هم درد اصلی کشورم را دقیق بشوم وهم بگویم که با سناریوی جنبش سیاسی توسط هرکس؛ و دراین مقطع بدون جنبش هرامیدی به پیشرفت خطای مطلق است- یا...هو

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

جنگ کثیف!

هنوزچندروزازاعدام عبدالمالک ریگی نگذشته است که بازهم جنگ مذهبی بعنوان هولناک ترین صورت بندی جنگ وجنایت درتاریخ بشرچهرۀ کریه وخونبارش را به چهره وتن رنجور ودردمند تاریخی محرومترین وشریف ترین مردمان ایران زمین درسرزمین افسانه ها واسطوره های ایرانی کوبید؛ وسیستان وبلوچستان را بماتمی مضاعف نشاند. چرا چنین است. این زخم ناسور جنگ های مذهبی که بنظر می آمد که دردورۀ تمدن جدید تجدیدنخواهدشد چگونه سرگشود وتاکجا ادامه خواهد یافت. وآیا اصولاً پایانی برای این دورباطل جدید متصورهست!؟ سعی کرده ام درکمترین حجم ممکن به این سؤال پاسخ بگویم. امیدوارم که بلوچستان بر این نفرت هرروز فزاینده! خویشتن داری کند وبزرگان اقوام بلوچ این خودویرانی را متوقف کنند.


1- نفرت منجر به نزاع وجنگ وخونریزی دربین مذاهب منشعب از یک دین حتی فجیع تر است از همین ستیز ونبرد بین دودین مختلف.- بروایت مطلق تاریخ والبته به تأیید منطق نیز- پس جنگ شیعه وسنی که برسربدترین جرایم وگناهان دینی یعنی تحریف وبدعت است نباید دربگیرد ولی اگر شروع شود -که شده است-جزبه غلبۀ یکی بردیگری یا عقب نشینی شیعه بمواضع قیل ازانقلاب اسلامی متوقف نخواهد شد.


2- ایران تنها کشوری است که حکومت مذهبی تشکیل داده وبخودش لقب "ام القرای" اسلامی داده است. وایران نه عرب زبان است ونه سرزمین وحی است ونه حتی ایرانیان بی واسطه وتوسط تبلیغ یاغزوۀ خود حضرت رسول گرامی اسلام(ص) مسلمان شده اند.


3- ایران تنها کشوری در بین مسلمانان است که اکثریت مطلق شیعی دارد. وشیعه تنها مذهب عمده ای دربین مسلمانان است که اقلیت مطلق است.پس ایران چه به لحاظ نسبتش با صدراسلام وچه به سبب دراقلیت بودن مذهبش صلاحیت ادعای رهبری جهان اسلام را ندارد.


4- عربستان سعودی سرزمین وحی وزادگاه وخاستگاه حضرت محمد(ص) پیامبر مسلمانان ودین حنیف است وبدیهی است که لقب "ام القرای اسلام" ورهبری جهان اسلام را فقط وفقط حق اعراب اهل سنت بریاست خودش بداند وهر ادعای"کشور ومذهب دیگری"را تقابل با هویت کشور، ملت وتاریخش تلقی کرده وهمۀ توان مادی ومعنوی خودش را بکاربگیرد تا آب رفته رابجوی بازگرداند.


5- عربستان سعودی کشوری با عقبۀ مستقل تاریخی ضعیفی است و"حضرت محمد" پررنگ ترین وشاخص ترین نماد "هویت" تاریخیش است. وبطور بدیهی حاضروراضی به مصادرۀ تنها هویتش "محمدامین" توسط شیعیان فارس ومجوس و...- به فتوای عالمان مذهب وهابی- زندیق نباشد.


6- بنابراین؛ جنگ هویت متوقف نخواهد شد مگراینکه: یا باید ایران از ادعای اسلامی بودن حکومت خود دست بشوید- ترتیبش مهم نیست، بهرطریق- یا سنی های وهابی باید بتوانند در یکی از کشورهای عمده اسلامی مثل پاکستان، افغانستان و...حکومت اسلامی قائم به"مذهب وهابی" تشکیل بدهند. وبا اتکاء به آن حکومت"مدل ناب خلافت اولیه"هویت بسرقت رفته شان از طرف حکومت شیعی ایران را بازپس یگیرند. ومهمتراینکه توده های عرب را ازگرایش به رادیکالیسم ایران بازدارند.


7- هروقت حکومت در ایران بسوی عرفی شدن رفته روابط با اعراب هم بسرعت بهبود یافته وهرزمان شعارهای رژیم ایران مذهبی ورادیکال شده؛ بلافاصله اعراب را نگران وآشفته کرده است. فارغ از تحریکات عملی شیعیان ازسوی حکومت ایران حتی.


8- یک مثال نزدیک برای نشان دادن قدرت وارادۀ سازش ناپذیر سنی ها درمنطقه این که: جورج بوش رییس حمهورسابق آمریکا وهمکاران امریکایی وعراقی اش موفق نشدند درعراق امنیت حداقلی برقرار کنند تا هنگامی که حرف وایدۀ "یک نفر یک رأی" را پس گرفتند وحاضرشدند سهم تعیین کنندۀ اهل سنت عراق درقدرت سیاسی کشورشان را برسمیت بشناسند. وهمین امروز هم آمدن علاوی سکولارجزبه همین تمهید درست ممکن نشده است والا عربستان اجازه نمی دهد دولت جدید شکل بگیرد.


9- تروریسم القاعده، تفکرطالبانی، دعوا برسر نام ها ومالکیتهای ارضی مثل خلیج فارس وخلیج عربی، تنب ها وابوموسی، اروندرود وشط العرب- وحتی مصادرۀ نام شخصیت های ایرانی وهر آنچه می تواند تحت عنوان کلی "مصادرۀ هویت ها"خلاصه شود راه حلی ندارد؛ غیراز اینکه ایران باید ازادعای " تنها حکومت رسمی بنام "محمدامین" عرب" دست بردارد.

چون که هم پول زیاد است نزد عرب های عربستان وهم "طالب" دربین مسلمان های کشورهای محروم وعقب مانده. حتی اگر ورود رسمی حکومت عربستان به این جنگ آشکارراندیده بگیریم بازهم می نوانیم مطمئن باشیم که شیوخ مؤمن وبسیارپولدارعرب همۀ هزینه های شاخه های مختلف بنیادگرایان منسوب به القاعده ودیگرگروه ها ازجمله جندالله بلوچستان ایران را تأمین می کنند. - البته خوددولت عربستان چنین احتیاطی را ندارد وچه دربعد رسانه ای وسیاسی وچه دربعد سازماندهی وپشتیبانی های تدارکاتی تلاشی برای مخفی کاری نمی کند-


پای نوشت:

این یادداشت باکم وزیادی قبلاً هم منتشر شده است. به این دلیل با بازپیرایی مجدد منتشرش می کنم که بگویم جنگ بین گروه جندالله با جمهوری اسلامی یک جنگ مذهبی کثیف است وکمترین ارتباطی به مقوله هایی چون آزادی وحقوق ورفاه وازاین قبیل مواردندارد. چون اگر تفکرحاکم برجندالله تروریست پیروز شود جز به امارت بلوچستان وحکومتی وحشتناک ترازطالبان منجرنخواهدشد. البته که محرومیت های مضاعف بلوچ های ایرانی زمینۀ سوء استفاده را فراهم ترکرده است ولیکن مشکل اصلی "حکومت بنام وانحصار شریعت شیعه درایران" است. یا...هو



۱۳۸۹ تیر ۲۵, جمعه

ریز هارا درشت کردم؛ فقط!

ناشناس ناشناس گفت...

سلام
ظاهرا با آدمی که نیت کرده دنیا رو جوری که دلش میخواد ببینه، گفت و گو کار ساده ای نیست.
آقای ایرانی عزیز، آنچه که محبوب دل شما آقای احمدی نژاد ما رو به سمتش می بره، اسمش دیکتاتوری فاشیستی سپاه پاسداران نام داره، و نه لیبرالیسم.
آدمی که با درآمد افسانه ای نفت، کشور رو به فلج اقتصادی کشونده، اعجوبه اقتصادی نیست
اینکه اسم خواهرش پروینه دلیل لیبرال بودن پدر ایشون نیست، یه نگاه به این خواهر محترم و دو داماد مداح دسته گل شون بندازید، البته اگر در اعتراضات حضور داشتید، تا حالا دیده بودید
اگه به اسم باشه دختر خمینی اسمش فریده است و نتیجه اش اسمش فرشته

حضرت امیرالمومنین احمدی نژاد، برای آزادی زنان هم تشریف نیاورند چون گفتند برید استادیوم
و از اون طرف سرویس و مهد کودک رو قطع می کنند تا زنان خانه نشین شوند و بدترین برخورد با تشکل های زنان در دولت ایشون شده
همین طور اسم آدمی که بدترین برخوردها رو با جوانان میکنه بعد شوی تلویزیونی می گیره که من مخالفم، به سادگی دروغگوست، سالروز افتتاح راه آهن شیراز - اصفهان با اندکی تاخیر مبارک

اگه دست اندازی سپاه به کل اقتصاد و جان و مال و ناموس مردم اسمش لیبرالیسم، ارزونی خودتون
دادن تمام پروژه های شهرداری به قرارگاه خاتم الانبیا بدون مناقصه یعنی لیبرالیسم اقتصادی؟
اگر شدیدا از آخوندها متنفرید، جمع زیادی از مردم همراهی تون می کنند، اما میشه بفرمایید جایگاه شما در بین طرفداران مذهبی افراطی هیئتی و نیروهای نظامی و برادران لمپن و آخوندهای که دست احمدی نژاد رو می بوسند، کجاست؟

میشه بفرمایید چند ده برابر شدن بودجه مساجد و حمایت میلیاردی از بسیج و موسسات مصباح، کجای اسمش یعنی مخالفت با آخونده؟ فحش به هاشمی و ناطق یعنی ایران از دست آخوندها آزاد شد؟

بامزه است از بین این همه آدم، فقط یاد نوری زاد می افتید چون صاف رفته سراغ خامنه ای آخوند.
اگه جلوی احمدی نژاد بود، آدم کثافتی بود لابد

چون گفته اوباما و می خواد با آمریکا دوست شه، بریم بیفتیم به پاش؟
همینجوری که الان روابط سرفرازانه با روسیه و چین داریم؟
داریم انقلاب کمک های نقدی و غیر نقدی به چاوز و مورالز صادر می کنیم؟
لطف می کنید یه نمونه موفق از سیاست خارجی حضرت ایشون بفرمایید ما هم از گمراهی در بیایم
صدور قطعنامه ها که منظورتون نیست؟
احترام روزافزون ایران و ایرانی ها؟

میشه معجزه وزارت اطلاعات آدم بی ربط مثل آقای مصلحی رو بفرمایید؟ لو رفتن شبکه های سپاه تو کشورهای خلیج؟ دستگیری معجزه آسای آقای صدور نفت به پاکستان یا همون ریگی؟ عبدالحمید رو اطلاعات گرفت که این یکی رو هم بگیره؟
لو رفتن فردو؟ لو رفتن اس سیصد ها؟
بچه بازجوهای که جلایی پور رو گرفتند؟

لطف می کنید شباهت های ایشون به رضاشاه رو بیان کنید.
بوالعجب وردی به دست آورده ای، لیک سوراخ دعا گم کرده ای

۱۴ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۹:۴۱

حذف
Blogger Dalghak.Irani گفت...

سلام
مرسی که برایم کامنت گذاشتی. ومرسی که قهرنکنی وعصبانیتت ازنفهمی هایم سبب ترکم برای همیشه نشود.
کامنت شما 5بارتکرارشده درهنگام ارسال که چه نشانه ای باشد عمدی وبرای تأکید بیشتربرنطردرست تان، وچه سهوی باشد به نشانۀ اینکه توهم مثل حقیر ازنسل فرسوده ای؛ برایم نوش است واعداد نظرات را بالا می برد ومشتری جمع کن است ازنفرتی که دارم برای سخنرانی درسالن خالی. واین تنها نفرتی است که من دردنیا دارم ولذا قبل ازشروع پاسخ به شما که برای رعایت توازن در5 کامنت خواهد بود تأکید کنم که من از آخوند متنفر نیستم. واگرخدا قبول کند انشاءالله کمی هم انسان بماهوانسان رادوست دارم.
2-اول به محبوبم محمدنوریزاد بپردازم که من محمدرا نه برای هدف گیریش بسمت آیت الله خامنه ای که پیش از آن بدلیل هدف گیری بسیار درستش بسمت آیات عظام حوزۀ علمیۀ قم بعنوان پردازشگران شریعت می پسندم وعاشقشم. چون من هم برخلاف ادعای شما "گیراصلی"ِ "گیرافتادگی" بسیارتأسف بار سی سالۀ ایرانیان رامتوجه "ورودشریعت به سیاست" می دانم. چون که شریعت هردین برمبنای عرف غالب جامعۀ ظهور ابتدایی دین صورت بندی وقانون مند می شود وقادربه انتقال به زمانه ها ودوران ها وسرزمین های دیگر نیست. نه اینکه آخوند ومجتهد مقصر باشد ونتواند اجتهاد پویا بکند. بلکه به این دلیل بدیهی که ذات دین وشریعت آن، چنین استعداد بالقوه ای را ندارند که مجتهد جامع الشرایط بتواند آن را بالفعل کند. امام خمینی خدابیامرز به آن گندگی درظرف ده سال حکومت مستقیم خودش بغیرازفتوای باقیداحتیاط بسیار موسیقی؛ فقط دوتا فتوای بی ارزش ورقیق درفلس ماهی وشطرنج توانست بدهد که حکایتش را می دانید وبعدازآن مجبورشد بزندزیرفقه وفتوا ودین وشریعت وآن فتوای راهگشای "حکم حکومتی" را صادرکردند که تقدم رآی نه باشریعت است بلکه حرف اول وآخراعم از حکم اولیه ومتحدثه درمبسوط الید "حاکم=ولی فقیه" است.پایان کامنت اول.یا...هو
پ ن:
کمی آرام باشید ومطمئن باشید که من هواداراحمدی نژادنیستم ودرجبهۀ "زندگی بمثابه امرمدرن خواهان" هستم.
لابد توضیح بیشتر می خواهد این ادعای کلیدی من که هرحکومت- حتی فاشیستی- بربی حکومتی مقدم ومرجح است. چون فاشیسم هم بخشی از جامعه را راضی می کند ولی بلاتکلیفی وپادرهوایی وروزمرگی بنیان های جامعه را برای همیشه نابود می کند.انشاءالله فرصتی بشود وباهم به مقایسۀ عذاب زندانی موقت وباسرنوشت به حکم نرسیده را درمقابل آرامش زندانی دایم - درحداعدامی حتی-باحکم مشخص ومعلوم بنشینیم.
من تایک سال ونیم پیش درایران بودم برای بیش از شصت سال.

۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۰:۰۵

حذف
Blogger Dalghak.Irani گفت...

به بهانۀ پاسخ 2
1- نتیجه های همۀ روحانیان- اگرلفت ولیس سیاسی مانع نباشد- همه "کون لخت" می شوند. تعویض نام که موردی ندارد.
2- فریده کلمه ونامی عربی است. ازریشه های نام مذهبی بودنش اطلاع دقیق ندارم پس می شود حداکثر برابرنهاده با محمود وداوود ونه "پروین" که نام وکلمه ایست فارسی وچونان ستاره می درخشد. ضمناً من ازاین نشانه استفاده کرده بودم برای آدرس شیعۀ غالی نبودن احمدی نژاد وحالا که درمسلمانی ایشان هم تشکیک کرده است آیت الله احمدخاتمی. ضمناً بلی امام خمینی هم یک شیعۀ غالی نبود. والبته شوخی می کنید مگر کسی تاکنون "مداح مؤمن" هم دیده است! که دامادهای پروبن احمدی نژاد باشند، فاعتبرو یا اولی الالباب. یا...هو

۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۲:۰۹

حذف
Blogger Dalghak.Irani گفت...

به بهانۀ پاسخ 3
1- بزور مرا گرفته ای ونشانده ای بروی صندلی اتهام نه فقط یک هوادارمتعصب احمدی نژاد بلکه صندلی مسئولیت های خوداحمدی نژاد وچپ وراستم کرده ای که : هان توپدرسوخته ای که چنین وچنان ادعا داری یالله پاسخ بده؟ بعدهم که جای به این تنگی را بمن داده ای مثل سلول انفرادی. درصورتیکه اگر دربندعمومی (بخوان آرشیو وبلاگ نوشته هایم)بامن ملاقات می کردی خیلی از سوابقم را زندانیان دیگر دفاع می کردند. این است که انتظار نداشته باشی که من حداقل صدصفحه نوشته ام راکه همین جوری هم احتیاج به 1000 صفحه توضیح دارد دراین سلول تشریح مجددبکنم.
2- آمارهایت کلی است مثل من که چون تخصصی ندارم تخصص روشنفکری را برگزیده ام که احتیاج به تخصص نداشته باشد وتازه ازهمۀ متخصصان هم طلبکارباشم که : دِهَه! من روشنفکرم. ونظرم این است وشما باید علی رغم نشانه های خلاف، حرف مراقبول کنید.
مقایسه ها درجمهوری اسلامی بین "1+" و"100+" نیست که بگوییم این ریده وقبلی فقط شاشیده بود. تفاوت عملکرد ها درجمهوری اسلامی ازبدو تأسیس تاکنون درحدمقایسۀ "10-" و"12-" بوده است درهمه چیز وازجمله اقتصاد. وعلتش همان گیر اصلی است که من دعوت می کنم بیایید وآن را ببینیم. تازه بدون واردشدن به این حقیقت که درآمدنفت احمدی نژاد خیلی زیاد بوده است. می خواهم بشما بگویم که من معمولآ خوشحالی مردم را درکف خیابان ها(عرصۀعمومی) ملاک قرارمی دهم برای ارزیابی عملکرد. ویادمان نرود که هم جشن خیابانی وهم شورش خیابانی نشانه ای از دلخوشی مردم است که دردورۀ احمدی نژادسربرآورد والا خاتمی که شوررادفن کردورفت.
3- اگرمتهمم می خواهی بدانی خودم آدرس اتهام دقیق به تو می دهم :
بلی من درمقابل بلاتصمیمی وبلاتکلیفی وحرف های صدتا یک غاز اصلاح صلبان حکومت دینی خواه؛ احمدی نژاد مصمم ومشایی گشاده روبه مدرنیته راترجیح می دهم. چون که می دانم دویست سال دیگر هم طول بکشد این نیم دینان مثل شریعتی وسروش که جدشان اسدآبادی واقبال بوده وتحت شعار اسلام مدرن یا مدرنیسم اسلامی(الکی می گویند بومی)به رویش وتثبیت حکومت مدرن درایران کمک نخواهندکرد- کمی تند شد چون خیلی زیاد فشرده گفتم-بنابراین اگرقرارباشد برای رسیدن مجدد ایرانیان بمناسبات مدرن یک دورۀ فاشیسم- البته ادعای شماست فعلاً-را تجربه کنند، من می گویم بلی.
فقط دیگر بلاتکلیفی وانقلابی وبزک نمیر بهار میاد/ کمبزه با خیار میاد نه. وبقول معروف مرگ یکبار وشیون یکبار. یا...هو

۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۴:۵۴

حذف
Blogger Dalghak.Irani گفت...

به بهانۀ پاسخ 4
1- خب آره من یکی از پیشنهاداتم به ایرانبان اینست که اگر روحانیون قبول کنند که ما سند منگوله دار باقیماندۀ نفت ایران را بزنیم بنام آنها وآنان لطف کنند وفقط نقش روحانیان دین مارابازی کنند این کار را بکنیم ومطمئن باشیم که معاملۀ فوق العاده پرسودی انجام داده ایم. وتقصیرمن نیست که احمدی نژادروحانیان را احمق هایی می داند که جز به تلافی همۀ تحقیرهای مادی ومعنوی زمان رضاشاه که عجله دارند و می خواهند نقدکنند بشمار! راضی نخواهند شد، پول می دهد. والبته احمدی پول می دهد وانتظاردارد- وطبیعی هم است- که زرنزنند دیگر.
تأکید می کنم که جواب های هوی است وهرآن چه می گویم مربوط بروحانی سیاسی شریک درقدرت است والا ما مثل همۀ خداباوران ودین باوران عالم ومثل همۀ تاریخ خودمان چاکرومخلص روحانیان مبلغ دین وپاسدارارزش های معنوی درنزد مردم نیازمند دین هستیم.
2- درضمن خیلی به منابعی که شعارهای "احمدی نژاد به خاک سیاه نشاند" ولی ما داشتیم همه جارا "خاک سفید تهران پارس!! می کردیم" اعتماد ندارم! یادتان هست راجع به آخوندپورمحمدی چه می گفتند: "اگرمباشرهم نباشد آمربودنش درقتل های زنجیره ای قطعی است." بعدکه احمدی نژادعلی رعم روحانی بودن وموردحمایت زعمای روحانی وازجمله رهبری بودنش ازوزارت کشوربیرونش کرد؛ حالا شده یکی از منابع موثق دادن امارهای مورداستناد ما! اغلب مذبوحانه ودیگر خبری از سوابق سیاه اطلاعاتی ایشان نیست.
حرف زیاد است یکی را می گویم که خودت بروی فرحزاد. والبته من احمدی نژادراسیاستمدار طراز جهان پیرامونی وبویژه جمهوری اسلامی می دانم وازاینکه خودش را باوردارد وبدنبال اهدافش طرح وبرنامه ونقشه وتوطئه و... می کند. اورا موفق می دانم. ولی بعنوان رییس جمهورکشورخودم نسبت به ایشان ارادتی که ندارم هیچ بلکه می خواهم هرچه زودتربا سیاستمداری مدرن تر ازخودش جایگزین شود.- البته که نه مثل خاتمی وهاشمی پادرهوا ومعامله گربضرر ملت. وکروبی جدید راهم که خاتمی نگذاشت انتخاب شود- یا...هو

۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۸:۲۲

حذف
Blogger Dalghak.Irani گفت...

وبالاخره به بهانۀ پاسخ 5
1- درنهایت مدعای من این است که چون مشکلات ایران قبل ازاینکه مربوط به حوزۀ سیاست صرف- بمفهوم متعارف وجهانی آن- باشد ، مربوط است به حوزۀ دین ایدئولوژیک؛ لذا برهرکسی که ادعای اصلاح طلبی دارد فرض واجب است که ازهرنوع موضع گیری تصحیح ایدئولوژی بسمت مدرنیسم وازسوی هرکس( خدایاشیطان) بایدحمایت کند اعم ازاینکه آن فردراست یادروغ بگوید. اگر احمدی نژادراست بگوید که با اجبارحجاب مخالف است فبه المراد واگرهم دروغ بگوید که درحقیقت ما باحمایت خودمان به برملاشدن ادعایش واثبات دروغ گویی وفریب کاریش موفق شده ایم.
2- درمورد سیاست خارجی هم مجدداً تکرارمی کنم که رابطه با امریکا یعنی آشتی بادنیا وتشکیل حکومت وقبول مسئولیت واین یعنی مدرن شدن حاکمیت. وچون لیبرالیسم امریکایی است می تواند جامعۀ مارا که زیربناهای فرهنگی مدرنش هنوز کاملاً تخریب نشده است درمسیر احیاء مجدد قرار دهد. فرقی نمی کند چه کسی این رابطه را برقرار کند. مهم خودرابطه است. وازنظر من استقلال سیاسی درهنگام ازبین رفتن جهان دوقطبی بی معنی شده است. وجهان فقط محل همکاریها وهمسایگی های وابسته وپیوسته بهم است.
درضمن اگرخواستید که من دربست منطق تان را قبول کنم. درحوزۀ فلسفۀ سیاسی مرادم فیلسوف سیدمرتضی مردیهاست ودرحوزۀ اقتصاد تابع نظریات دکتر موسی غنی نژاد.- البته بدون اطلاع وکمترین آشنایی با شخصیت حقیقی این دردانه ها- اگرازاینان فکت بیاورید برای رد نطریاتم بدون چانه زنی قبول می کنم. یا...هو

۱۵ ژوئیهٔ ۲۰۱۰، ساعت ۱۰:۲۵

حذف