۱۴۰۱ تیر ۳, جمعه

چرا بعد از 6 سال خامنه ای فرمان را از مجتبی پس گرفت! شاهزاده؛ نفوذ؛ طائب؛ هراس از فروپاشی! + ویدیو

 

دیباچه: قول داده بودم در توئیتم که با گذاشتن مجدد و کمی طولانی تر ویدیئو در سیرک راجع به مسایل روز هم چند پاراگراف کبری بنویسم. چون از اول هم شرط اول سیرک این بود که من صغری ها را در ذهنم بچینم و کبرای حاصله را اینجا بنویسم. حالا دیگر با اپلکیشن های جدیدی که مثل کلاب هاوس شنیداری یا پادکست که قبل از این بود و اسپیس توئیتر و واتس آپ و تلگرام و اینستا که قابلیت های جدید و بیشتری هم اضافه کرده اند معمولاً مخاطب را بی نیاز از هرزیاده شنیدنی میکند و تکرار چرت و پرت ها را از دوش سیرک فشرده نویس و فشرده گو صفت من برمیدارد. مگر اینکه علاقه مند به بازکردن بخش خاصی باشید و در کامنت ها پاسخ مفصل تر و دو سویه داشته باشیم. مطالب این چند وقت را از نقطه عطف ها شروع و پایان خواهم داد و همه موارد را زیاده هرزگویی میدانم. علت این هم که خلف وعده کردم مسافرت کوتاه 6 روزه ام به پاریس بود و اینقدر گشت و گذار شلوغ داشتم که مطلقاً فرصتی برای نوشتن نداشتم و لپ تاپم هم با من همراه نبود. امیدوارم که با نقطه عطف اول که ظهور مجدد شاهزاده رضا پهلوی شروع کنم و در پست های بلافاصله به چند نقطه عطف در ادامه تسری داده و بنویسم:

1- راجع به رضا پهلوی قبلاً هم در سالهای دور نوشته ام. از جمله اینکه شاگرد اسمی و آماری خودم بود در سال 57 که برای آموزش خلبانی به امریکا اعزام شد و چون من فرمانده نظامی دانشکده خلبانی نیروی هوایی شاهنشاهی بودم؛ ولیعهد آنموقع هم ناگزیر باید در آمار دانشجویان اعزامی به امریکای یگان من ثبت میشد که شد. و هم در پست دیگری بمناسبت سالگرد درگذشت شاه فقید بخشی از سختی زیست او و مراتب تربیتی ایشان را آورده ام که نیازی به تکرارش نیست. لذا از اینجا شروع میکنم که دودمان یا خانواده پهلوی از همان روز پیروزی انقلاب 57 محبوبیت کم و بیشی را در بخش های جامعه داخل و خارج ایران داشت. این محبوبیت در نزد سلطنت طلبان افراطی مهاجرت کرده به امریکا و برخی درباریان هنوز دارای نفوذ در اطراف شاهزاده شروع میشد که الغای سلطنت پهلوی در ایران را نمیپذیرفتند و انقلاب را یک کودتای نامشروع میدانستند و انتظار داشتند که رضا پهلوی بعنوان ولیعهد سوگند پادشاهی بخورد و نسبت به بازپس گیری تاج و تخت غصب شده اش از سوی مذهبیون اقدام و آنرا پس بگیرد.

2- بعد از درگذشت شاه فقید ولیعهد ناگزیر تن به خواست هواداران افراطی و طراحی درباریان مهاجرت کرده داد و در 19 سالگی سوگند پادشاهی خورد. بدون اینکه عِدّه و عُدّه و موقعیت عملی بازگشت به ایران و بازپس گیری سلطنت ملغی شده توسط انقلاب را داشته باشد. مدتی بعد و خیلی زود درباریان طماع اطراف خانواده پهلوی وقتی بهره برداری های خود را کردند و متوجه هم شدند که از آن چپاول و ثروت نجومی که شایع بود هم خبری نیست؛ کم کم از اطراف خانواده پراکنده شدند و رضا در یک خانواده حالا دیگر گسیخته! زندگی سخت و غمباری - در معیار شاهزاده - را ادامه داد. و میدانید که چه اتفاقات تلخی در حد از دست دادن علیرضا و لیلا خواهر و برادرش برایش پیش آمد و نیازی به یادآوری نمیبینم.

3- تا اینجا نوشته بودم که خبر بازداشت تاج زاده آمد و مجبورم برگردم به خامنه ای و نقشه ای که اتفاق افتاده و دارد پشت سرهم میرود تا ثریا! خامنه ای که پسر محبوبش مجتبی را از 20 سالگی در 1368 آموزش همزمان دیانت و سیاست داده بود. در سال 1384 و 36 سالگی مجتبی؛ به او اجازه داد که تمرین عملی رهبری را شروع کند و پروژۀ احمدی نژادشان را پیش ببرد. و برد. و موفق شد. و حتی وقایع 88 و آن قهر ولگدپرانی های دوسال آخر ریاست احمدی نژاد هم از ارج و قرب و اعتماد پدر به پسر محبوب کم نکرد؛ و بعد از برجام در سال 1394 خامنه ای پدر فرمان رهبری را داد به پسرش و گفت که بروجلو برای گام دوم انقلاب. مجتبی هم بلافاصله حسین طائب را دستیار یا شریک یا قائم مقام خودش انتخاب کرد و رهبریش را شروع کرد.

4- زوج مجتبی و طائب اولین کاری که کردند ابراهیم رییسی را انتخاب کردند و فرستادند مشهد با عنوان تولیت آستان قدس که رزومه اجرایی بگیرد در اسفند سال 94. اقدام دومشان برکناری سرافراز از صدا و سیما در بهار سال 95 بود. تا بتوانند با بدست گرفتن فرهنگ و هنر و اطلاع رسانی از طریق نیروهای سپاه مهمترین رکن دولت های مدرن امروزی را تصرف کنند و کردند. اقدام سوم مجتبی و طائب دورخیز برای انتخابات ریاست جمهوری 96 بود و رییسی را از مشهد به اجماع اصولگرایان تهران رساندند و نامزد کردند. انتخابات 96 را باختند. ولی اینقدر قدرت گرفته بودند که در کمتر از شش ماه اعتراضات دی 96 را از مشهد کلید بزنند و زدند. و قبل از آن هم روحانی را چنان فشار دادند که کابینه دومش را با محافظه کاران بیشتری ببندد و بست. بعد از اینکه اعتراضات سراسری 96 نهایتاً ختم به شر نشد. تصمیم گرفتند رییسی را بیاورند تهران و با دادن ریاست قضا به او یک رزومۀ قضایی هم برای سوژۀ اول طرح شان فراهم کنند که کردند. سال 97 بود این ماجرا!

5- حالا رسیده بودیم بسال 98 و مجتبی و طائب تصمیم به تحت انقیاد در آوردن کامل سپاه گرفته بودند. لذا سریال گاندوی یک را که سازمان اوج آماده کرده بود فرستادند روی آنتن و جیغ دولت و کادر فرماندهی سپاه و قاسم سلیمانی و حتی کمی پدرتاجدار مجتبی سیدعلی خامنه ای را هم در آوردند. اما کوتاه نیامدند پخش سریال را از سر گرفتند و در عوض همۀ کادر فرماندهی سپاه را بغیر از قاسم سلیمانی - علی خامنه ای مانع شد - عوض کردند. بجای کادر قدیم و سپاهیان استخوان دار و تا حدودی مستقل و مدعی هرچه پخمه در سپاه بود را کردند فرمانده؛ و تنها بازمانده از قدیم خود آخوند حسین طائب بود که با ارتقاء پست سازمانی اطلاعات سپاه در رأس آن تثبیت شد.

6- رسیدیم به پائیز 98 و مجتبی و طائب از طریق رییسی پروژۀ افزایش قیمت بنزین را که مدتها حرفش بود را فرستادند به جلسه سران قوا و تصویبش کردند که برخلاف میل و خواسته روحانی در زمان و شکلی که تصویب شد بود اما ناگزیر قبول کرد و با بی تفاوتی اجرا کرد تا به خامنه ای پالس بفرستد که شورش میشود و خامنه ای هم پشت تصمیم تیم پسرش قرار گرفت و ضمن تأیید شدید آن دستور بی سابقه کشتار و سرکوب ابان 98 را داد و شد آنچه که دیدیم و میدانیم. سپس نوبت حذف سلیمانی بود که خامنه ای پدر نگذاشته بود در بهار پاکسازی شود؛ و دادن افسار آدمک مقوایی روح الله زم به دست آدمک مقوایی سلیمانی در مراسم 13 آبان 98 هم کار نکرده بود. طائب اطلاعات سفر سلیمانی به عراق را درز داد به موساد و ترامپ آمد و سلیمانی را از سر راه پروژۀ جدید گام دوم انقلاب برداشت. و همزمان با این اتفاقات مجلس سیزدهم را هم با حداقل مشارکت تصرف کرده بودند و تنها مانع؛ پایان دولت روحانی و قبضۀ ریاست جمهوری بود که آنرا هم با انتخابات 1400 اجرا کردند و بدست آوردند.اینها همه را قبلاً نوشته ام و میدانید و فقط برای تازه کردن ذهنتان بود که بتوانید نخ تسبیح وقایع را بدست بیاورید. و الا شرح جزییات هرکدام از این وقایع دو تا پست پروپیمان کار داشت و زمان می برد.

7- آیت الله خامنه ای یک سیره و خط مشی و اخلاقیاتی دارد که فارغ از خوب و بد؛ شخصیت شناسی او را شکل میدهد. یکی از عناصر کلیدی شخصیت رهبری او صبر و تحمل و دست به تغییرات زود و شتاب زده نزدن است و نوعی راه آمدن با کسانیست که در مقام های مختلف یا انتخاب و یا منصوب شده اند. لذا در طول رهبری او بندرت پیدا میشود که منصوبانش را یکدوره ای کند یا دست به جابجایی آنها بزند. چه در تولیت آستان قدس که یک پست مادام العمریست و چه در پست هایی مثل فرماندهان سپاه و رییس قوه قضائیه و قس علیهذا. و این سیره از سال 94 که تمرین عملی رهبری بیت و داخل کشوررا به مجتبی سپرد رعایت نشده است. رفتن سه ساله رییسی به آستان قدس و گماشتن او به یک پست 10 ساله در ریاست قضا و موافقت با رییس جمهور شدن رییسی فقط بعد از دوسال ریاست در قوۀ قضائیه یا تعویض سرافراز که بسیار او را دوست میداشت و برکناری صادق لاریجانی از ریاست قضا و سردار جعفری از سپاه در حالیکه هرکدام چند ماه تا یکسال از دوره مأموریت 5 ساله دومشان باقی مانده بود نمونه های مکرریست که از سیرۀ خامنه ای در طول رهبریش تا 94 دیده نشده بود. 

8- پروژۀ مجتبی و طائب پیش میرفت و با اینکه مشخص بود خامنه ای پدر از روند امور رضایت کافی ندارد - مثلاً رد صلاحیت علی لاریجانی در انتخابات 1400 از سوی شورای نگهبان - اما بخاطر هم محبت شدید به پسرش و هم بخاطر همان صبر و تحمل وفادارانه اش دم نمیزد و میخواست پسرش ادامه بدهد. ضمن اینکه خودش هم از تحجر تازه بروز کردۀ مصباحیان جبهۀ پایداری که بدنۀ وفادار نظام را هم خوش می آمد نه تنها ناخوش نبود بلکه خودش هم تمایل عجیبی به این تندروی فقیهانه داشت. چون میدانست و میداند که اگر سیستم بسوی فاشیسم کامل استالینی نرود تا مقداری کارآمد شود؛ امکان تداوم حکومت منوپول شریعت و روحانیون میسر نخواهد بود. خامنه ای در دو سال اخیر کجدار و مریز نظاره گر عملکرد پسر محبوبش بود که بالاخره باگ های اطلاعاتی و ترورها و خرابکاریهای اسراییل بجایی صعود کرد که خامنه ای دید این تو بمیری از آن تو بمیری های "دیگر بزن و دررو نداریم" شعاریش نیست و دارد از داخل سیستمش فرومی پاشد. بنابراین صبرش لبریز شد و فرمان را از دست پسرش بازپس گرفت و بدیهیست که پسرش را نمیتوانست دور بیاندازد یا مقصر قلمداد کند و طائب را با سختی و قدرت وهر آنچه زور داشت برکنار کرد.

9- اما علاوه بر اوضاع امنیتی و باگ ها و ترورهای نفوذی در ساختار اطلاعات و امنیت کشور چیزی که خامنه ای را مصمم به بازپس گیری فرمان از دست مجتبی - موقت هم شده - کرد؛ بروز و ظهور رضا پهلوی جدید بود. شاهزاده درست در سالگرد رهبر شدن خامنه ای برای اولین بار در چهرۀ جدیدی ظاهر شد و نخستین سخنرانی کوتاهش را با خطاب مستقیم به ملت ایران کلید زد. رضا پهلوی که در چند سال اخیر روز بروز با مشروعیت زایی بیشتر دودمان خودش در اعتراضات و تظاهرات صنفی و مدنی و سیاسی روبرو شده بود. از این اولین خطابه اش بملت ایران بیشترین محبوبیت و تأیید را برای خودش و بدترین ترس دورۀ رهبری خامنه ای از اپوزیسیون را برای رژیم رقم زد. وقتی محبوبیت پهلوی تا آنجا پرفشار شد که حتی تلویزیون فارسی بی بی سی پروتکل های ادیتوریالش را کنار زده و سخنان شاهزاده را پوشش مستقیم داد؛ خامنه ای ناگزیر و ناشیانه و از سر ترس بلافاصله فردایش واکنش نشان داد و از بازگشت رژیم پهلوی زنهار داد. این عامل آخرین تأمل خامنه ای را هم درهم شکست و او حالا فرمان را از پسرش گرفته و دارد مثل قبل از 1395 سیاست در داخل و خارج را خودش رهبری میکند.

10- خسته شدم. پس بگذارید راجع به تیتر هم یک چند سطر بنویسم و دعا کنید که حوصله کنم و در روزهای بسیار حساس پیش رو و اتفاقات اخیربازهم پشت کیبورد لپتاپم بنشینم. واقعیت این است که شاهزاده رضا پهلوی بعد از آن ورود محدودش به سیاست تحت عنوان کنگرۀ ملی و شکست آن خیلی تیزهوش فهمید که اگر خودش را سیاسی کند؛ هم خودش را پائین خواهد آورد و هم محبوبیت دودمانش را که امیدوار بود و است تا روزی به نجات ایران کمک کند را برباد خواهد داد. پس صبر کرد تا زمانه پیش برود و نوبت بازی او برسد. که رسید. و او هم در کنفرانس اخیرش بهترین استفاده را کرد و دقیق ترین موضع را اعمال و اعلام کرد. هرچند که از فرط دوستی و شوق میهنش و بار سنگینی که داشت روی دوش خودش میگذاشت کمی بیشتر از انتظار استرس ناشی از مسئولیت پذیری داشت؛ اما در مجموع یک نقظه عطف مهم را برای خودش و ایران و اپوزیسیون جمهوری اسلامی ایجاد کرد. من خودم به غیر سیاسی بودن و میهن پرستانه بودن و صداقت کامل مواضع اعلامی ایشان ایمان دارم و معتقدم که چیزی جز نجات ایران از وضع کنونی هیچ خواسته ای در ذهنش بولد نیست. لذا اعتقاد دارم که ایشان با توجه به سن 61 سالش هم خودش را در نقش "بابای ملت" یا "بابای ملی" می بیند و قرار داده است تا با برافراشتن "چتری برای تمام جریانات سیاسی ملی و امید آفرینی برای توده ای که یک نقطۀ روشن در زیر چتر بابای ملت او ببینند و فراهم شوند" پدید آورده که بسیار مهم است و بزودی آثار بسیار مثبت آن آشکار خواهد شد. اینکه همه به دست و پا افتاده اند که او موضع سیاسی بگیرد و بیاید با احزاب و گروه های چند نفرۀ پراکنده ائتلاف با وزن برابر بکند بخاطر کامیابی او و ترس سیاسیون منفعل خارج از کشور و اصلاحطلبان داخل کشور است و هیچ اثری بر موفقیت او نخواهد گذاشت. گفته ام و مینویسم که الان صحنه طوریست که یا باید سایرین زیر چتر او بروند برای عبور از جمهوری اسلامی و یا اگر نروند خود بخود از اپوزیسیون جمهوری اسلامی حذف خواهند شد. البته فایزه و مجاهدین خلق و روند داخل ایران ماند که انشاءالله خواهم نوشت. یا...هو
پ.ن: مرسی از استقبالتان!
پست های مرتبط را خواسته بودید. زیاد است اما مهمترین هایش را اینجا میگئارم: