۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

آیت الله خامنه ای 13 روز پیش جام زهر را کامل نوشید و اینک مأمور مهار تیفوسی ها شده است!


1- فردا قرار است بیانیۀ سیاسی توافق جامع هسته ای امضاء شود. از یک سال پیش که توافق اقدام مشترک امضاء شد من در همۀ نوشته های مربوط به برنامۀ هسته ای خودم تأکید کرده ام که توافق نهایی حاصل خواهد شد و امکان بازگشت به شرایط قبل از مذاکرات یکساله نیست و دلایلش را هم گفته ام که مهمترین آن ها ورشکستگی کشور از سویی و گشاده دستی ایران در نابودی تمام دست آوردهای اورانیوم غنی شدۀ ده سال اخیر و قبول بازدیدها و عقب نشینی های مستمر از تمام سوراخ سنبه های سایت های هسته ای - و احتمالاً موشکی هم - بوده است. و در آخرین مطلب هم قبل از همه نوشتم که مشکل باقی مانده دیگر در مورد عقب نشینی ایران نیست بلکه مشکل بر سر مقدار تعلیق و لغو تحریم هاست. که منطبق بر واقعیت بود. تنها شک من در مورد مواضع دوپهلو و گاهی به نعل و گاهی به میخ رهبر جمهوری اسلامی بود که نمی توانستم با قاطعیت بگویم که آیا خامنه ای قافیه را به میانه روترهای الیگارشی باخته است یا نه!

2- اما وقتی محل مذاکرات هسته ای به مسقط عمان رسید این گره هم باز شد و من مطمئن شدم که خامنه ای کاملاً تسلیم شده و اجازۀ هرگونه توافقی را داده است. دلیل آن هم از مطلبی می آمد که همزمان با شروع مذاکرات در مسقط در توئیتر منسوب به خامنه ای منتشر شد و سایت تابناک هم بازتاب داد (اینجا). در این مطلب نُه دلیل برای موافقت خامنه ای با مذاکرات هسته ای مطرح شده بود که همه نیز از لابلای سخنان خود او استناد نقلی داشت. من وفتی با این مطلب برخورد کردم و کلیۀ گزینه های مطرح شده را هم در راستای "ما چاره ای جز توافق نداریم" دیدم متوجه شدم که موضوع خیلی جدی تر از جدی است و خامنه ای اجازۀ هرنوع مانور و عقب نشینی را به روحانی و ظریف داده است. البته این به آن معنا نیست که ایران هیچگونه چانه زنی و تعدیل مواضع غرب را دنبال نمی کند بلکه به این مفهوم است که جمهوری اسلامی مطلقاً قصد ترک مذاکرات و شکست مذاکرات را در برنامه اش ندارد و با رویکرد ضرب المثل "کندن یک مو از خرس هم غنیمت است" مذاکره می کند و خط قرمزی بغیر از باقی ماندن دانش غنی سازی و آبرومند کردن کلمات بکار رفته در توافق که حاوی تحقیر آشکار نباشد را ندارد. و تمام چانه هایش هم در هرچه بیشتر آزاد سازی تحریم های نفتی و بانکی و معاملات اقتصادی صرف شده و خواهد شد.

3- طول دادن مذاکرات علاوه بر همۀ مشکلات توافق در جزییات اما یک علت تامه هم دارد از سوی ایران و آن جا انداختن تدریجی این جام زهر نوشی رهبر در بین نیروهای خودی است. درست است که توافق هسته ای هم در امریکا و هم در ایران مخالفان سرسخت و منسجمی دارد. اما جنس این مخالفت ها با همدیگر یکی نیست. به این معنا که اگر در امریکا مخالفت با توافق با ایران بیشتر با تکیه و استدلال بر منافع ملی است؛ در ایران اما بار اصلی مخالفت با توافق هسته ای جنبۀ ایدئولوژیک و مصالح ایدئولوژی دارد. خب کاملاً قابل فهم است که مخالفان اوباما در طرف قوی مذاکرات بیشتر کشتن حریف (جمهوری اسلامی) را دنبال می کنند و از نفس انداختن کامل آن را هم سود حداکثری نمی دانند. اما این به آن معنا نیست که کشتن حریف برای آنان حیاتی باشد بلکه می خواهند هرچه ممکن است خامنه ای و رژیمش را عقب برانند. در حالیکه مخالفان ایدئولوژیک توافق هسته ای در طرف ضعیف (ایران) توافق را بدرستی یک خودکشی ایدئولوژیک می دانند و نابودی تدریجی خودشان.

4- چنین بنظر می رسد که خامنه ای با غیض تمام و از روی استیصال و ناخواسته قبول کرده است که هواداران خودش را که مخالف توافق هستند مهار کند و اجازه بدهد که توافق نهایی بدست بیاید. خامنه ای اما در مهار نهادهای رسمی مخالف توافق (همۀ نهادهای انتصابی و تا حدودی مجلس) موفقیت نسبی حاصل کرده و کمتر شنیده می شود که نهادهای مذکور بویژه سپاهیان و نظامیان پرقدرت مخالفت علنی ابراز کنند. اما این کافی نیست زیرا جمهوری اسلامی و شریعتمداری آن بشدت وابسته و مدیون توده های اجتماعی حاملان ایدئولوژی مذهبی است و اگر این توده ها فرو بریزند ایدئولوژی، حامیان تیفوسی - هرچند کم ولی پرقدرت - اش را از دست خواهد داد. این بدنۀ اجتماعی که عناصر رسانه ایشان با حسین شریعتمداری شناخته می شود و بدنۀ اجرایی شان با اسید پاشان و بسیج دانشجویی و کله خراب های نزدیک به بالای هرم قدرت سردار نقدی هنوز کاملاً مهار نشده اند و خامنه ای نمی خواهد با وارد کردن شوک به آنان ایدئولوژیش را بشکست بکشاند. چون شکست ایدئولوژی یعنی بی اعتبار شدن ولی فقیه و ریزش تدریجی نیروهای باقی ماندۀ مذهبی بسمت سکولاریزم.

5- آیت الله خامنه ای برای مهار این بخش از پیاده نظام ایدئولوژی تاکتیک عادی سازی و تخلیۀ انرژی و روش گام بگام و تدریجی را بر گزیده است. و بهمین خاطر است که می خواهد مذاکرات در مدت زمان بیشتری به توافق برسد که بتواند با روی میز نگه داشتن آن در صحنۀ سیاسی و رسانه ای؛ حزب اللهی ها را فریب از راه عادت بدهد. چون هرچقدر راجع به توافق و عدم توافق بحث و فحص بشود یک نتیجۀ طبیعی اش این خواهد بود که حساسیت های حزب اللهی ها کمتر و کمتر خواهد شد تا در نهایت وقتی توافق نهایی با باخت عمدۀ خامنه ای بیرون آمد شوکه نشوند. به این خاطر است که معتقدم که مقامات ایران سعی دارند که عقب نشینی آخر را اول نکنند و اجازه بدهند زمان، تندوران داخلی را در خود حل کند. تا اعلان توافق نهایی بسرخوردگی سریع و یکبارۀ پیاده نظام باقی ماندۀ حکومت منجر نشود. البته اگر این پیاده نظام عده و عدۀ کافی داشت مثل زمان جنگ و آتش بس؛ خامنه ای مثل خمینی نمی توانست آنان را مهار کند و اینها از خامنه ای هم عبور می کردند. اما چون عده و عده شان بسیار کم شده و توان عبور از خامنه ای را ندارند فعلاً به خط قرمز واهی مقام رهبری چسبیده اند و جلوتر از او نرفته اند. در حالیکه خودشان هم می دانند که رهبر منطق "هر توافقی بهتر از عدم توافق است" ظریف و روحانی را پذیرفته و در حال نقش آفرینی - ناچار - برای تحقق آن است. یا...هو

۱۳۹۳ آبان ۲۴, شنبه

مردم در سوگ پاشایی: جوانی و شادی و موسیقی بمیرند؛ زندگی خواهد مرد. کمک!


1- در تئاتر "افرا"ی دردانه استاد تئاتر ایران بهرام بیضایی دیالوگی است بین مساح (نماد روشنفکری) و سرکار استوار خادمی (نماد پلیس و قانون) که مساح به خادمی می گوید: "بهش می گم سرکار خادمی؛ درست است که ما سی سال خدمت کردیم اما خودمانیم در این مدت سی سال کار بدرد بخوری هم نکردیم". از اینجاست که استوار خادمی که در آخرین ساعات قبل از امضای حکم بازنشستگی اش است شروع به تقلا می کند برای نجات خانم معملمی که مورد بهتان و افترا قرار گرفته و متهم است. سرکار خادمی موفق می شود درست در آخرین دقایق امضای حکم بازنشستگی اش خانم معلم را تبرئه و نجات بدهد و آنوقت با خیال راحت که "بالاخره من هم کاری کردم" بازنشسته شود. نقل به مضمون است از اجرای افرا در تالار رودکی بسال 1385 یا 6.

2- روزی که ایران را بقصد غربت ترک کردم یک علت مهمش شرمندگی از بچه هایم بود که نتوانسته بودم پدری در خور استحقاق شان و تربیت شان باشم. اما یک علت اصلی اش این هم بود که می خواستم کاری بکنم برای رهایی از بیهودگی رنجی که برده بودم و کار درخوری هم نکرده بودم. اسمش را هم گذاشته بودم که "من خدا را به ایران برمی گردانم". خب این یک رؤیای طول و دراز بود و بارها در اوایل تأسیس سیرک قولش را می دادم اما میسر نمی شد. البته وقوع جنبش سبز بسیار مؤثر بود از پرت شدنم از حوزۀ شادی و جماعت به حوزۀ عبوسی و سیاست. ضمن اینکه همراهی که به اندازۀ خودم دیوانه باشد نمی یافتم برای شروع کاری در قوارۀ جنبش فلسفی برای اعلان "ایران راهی ندارد جز بازگرداندن دلخوشی و شادی و زیبایی به ایران" و هرگونه کوشش سیاسی عقیم خواهد ماند اگر ایرانیان نتوانند با هم بخندند - و نه مثل اکنون بهم - در خیابان و کوچه و برزن و بیابان.

3- چند روز دیگر پنج سال تمام از وبلاگ نویسی ام خواهد گذشت و من چه دیر پائیدم در عرصه ای که رضایت نداشتم و آلوده به سیاست شدم. زیرا می دانم که تا موضوع زن و شادی و هنر و موسیقی و ... تا فلسفۀ زندگی و ماده و دنیا حل نشود صرفاً بکوشش سیاسی تغییرات ممکن نخواهد بود و اگر هم ممکن بشود - در غیر سرنگونی حکومت شریعت - حاصلی ببار نخواهد آورد. بنابراین مدت هاست دوباره به این می اندیشم که از دنیای مجازی به روی زمین و دنیای واقعی هبوط کنم و بروم دنبال رؤیایی که با آن رؤیا غربت نشین شدم. رؤیای من البته بسیار شبیه آن دوغ درست کردن از اقیانوس با یک پیاله ماست است و هیچ دیوانه ای جز خودم نه آن را باور می کند و نه می تواند اجرا کند. اما چون برای من شکست هم پیروزی است عزمم را جزم کرده ام که آخرین رمقم را بکار بگیرم در محقق کردن اقیانوس دوغ با آن پیالۀ ماست. مدتی زمان می خواهم برای ریکاوری و افزودن برخی کاستی های اجرایی که دارم. پس منتظر روزی باشید که مرا پیالۀ شادی در دست در اقیانوس ایران عبوس ظاهر ببینید اگر زنده بودم و به اندازۀ اکنونم روان پریش!

4- خوانندۀ کم نامی بنام مرتضی پاشایی جوان و به سرطان درگذشته است. خواننده ای عزیز و وبلاگ نویس برای مان نوشته که واکنش مردم به مرگ این جوان یک حرکت جهان سومی و تحت تأثیر پروپاگاندای دولتی است و نشانه آورده از عدم تحرک همین مردم در حمایت از ریحانۀ جباری و اعدام ها و زندانی های سیاسی. البته که قبول دارم تخریب فرهنگی مردم را در عمر نکبت جمهوری اسلامی. اما سویۀ دیگر این واکنش خبر از ترجیح غریزی و حسی مردم دارد به نفرت از سیاست و اقبال به شادی. آنان می دانند که اگر شادی و جوانی - بهر علت - بمیرد فاتحۀ هر نوع اصلاح و گشایش سیاسی و اقتصادی را باید خواند. لذا منتظر بهانه ای غیر سیاسی و کم هزینه هستند که مرگ جوانی و شادی و موسیقی را بسوگ بنشینند و فریاد "اگر جوانی و شادی بمیرد ایران و ایرانی خواهد مرد" بر بیاورند بسکوت و بغض و ترانه و هر بهانه - در اینجا مرگ پاشایی که نمادی از موسیقی و جوانی و شادی است - من هم دقیقاً مثل آنان می اندیشم و معتقدم که جز با زنده نگه داشتن جوانی و شادی مفری برای عقب راندن مرگ و شریعت و سیاست نخواهد بود.

5- خداحافظی نمی کنم و وبلاگ و سیرک را هم از دسترس خارج نخواهم کرد. گاهی سر بزنید و دعا کنید که من کماکان دیوانه بمانم برای روزی که "خدا را به ایران برگردانم". یا...هو

۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

شواهدی قوی بر دستور آیت الله خامنه ای: اسیدپاشان اصفهان معرفی نشوند!


1- آنچه که مسلم است این است که اسیدپاشان در اصفهان نیروهای خودجوش حزب اللهی بوده اند که تحت تأثیر و فتوای امامان جمعۀ اصفهان اقدام به اسیدپاشی کرده اند و از همان بدو شروع تهدید و عملی کردن آن شناخته شده و سازمان تصمیم گیرنده و فتوا دهنده و اجرا کنندۀ آن مشخص بوده اند. تنها احتمال ممکن این بوده است که دولت و عوامل وزارت اطلاعات روحانی ووزیر کشورش در جریان اسید پاشی نبوده اند. و الا نگاهبانان اصلی ایدئولوژی (اطلاعات و ضد اطلاعات سپاه) و روحانیان تندرو و قوۀ قضائیه در جریان چگونگی اسید پاشی قرار داشتند و ابهامی در قضیۀ "غیرت دینی آمران بمعروف و ناهیان از منکر باعث این واقعه شده" نداشتند. اعزام سراسیمۀ رییس قوۀ قضائیه (محسنی اژه ای) به اصفهان نیز نه از بابت یافتن اسیدپاشان شناخته شده بلکه برای پیدا کردن و رایزنی در بارۀ بهترین سناریوی اعلام مجرمان اسید پاشی به افکار عمومی بوده است که به نتیجۀ مثبت نرسید؛ و محسنی اژه ای بدون حصول توافق در بارۀ "زنگوله را به گردن کدام گربه بیاندازند" به تهران بازگشت.

2- این روزها مصادف است با سالگرد قتل های زنجیره ای در دولت محمد خاتمی و بی احتیاطی و خام اندیشی حکومت در اعلان عوامل آن قتل ها (نیروهای خودسر وزارت اطلاعات) که هزینۀ بسیار سنگینی را متوجه حکومت کرد. هرچند که حکومت توانست با استفاده از ضعف خاتمی و عدم پایبندی او به دنبال کردن ماجرا قضیه را بسختی جمع کند؛ اما پرواضح است که دیگر چنین اشتباه خطرناکی را مرتکب نخواهد شد. ضمن اینکه حسن روحانی هم درس آموخته تر و سیاستمدارتر از خاتمی سال 77 است و حاضر به ریسک اعلان عوامل اسید پاشی نخواهد بود. حتی اگر فراموش نکرده باشد که به سه وزیر بلند پایۀ اطلاعات و کشور و دادگستری مأموریت شدید و غلاظی داده بود که اسید پاشان را تا جلسۀ بعدی دولت در چهارشنبۀ گذشته را پیدا و معرفی کنند و نه تنها خبری نشد بلکه دیگر روحانی هم پیگیر نشد.

3- اینک اما بنظر می رسد که از بین سناریوهای الف- "پیدا کردن یک یا چند عنصر غریبه از زندانیان ناشناس و دارای محکومیت های سنگین برای قبول اسید پاشی و انجام مصاحبه.ب- دستگیری عناصری از نیروهای برانداز اپوزیسیون در اصفهان و پ- سکوت و عدم اعلام اسامی اسیدپاشان و کنترل فضای رسانه ای در جهت سرد کردن خشم عمومی و فرسایشی کردن دستگیری مجرمان از راه وعده وعیدهای داریم تلاش می کنیم" بر سر راه سوم پ به توافق رسیده اند. و طبق دستور آیت الله خامنه ای قرار بر کش دادن عملیات دستگیری و دچار مرور زمان کردن این عملیات و در نهایت لوث کردن موضوع و گم کردن صورت مسئله شده اند. تا در آیندۀ نامعلوم و طولانی و در دستکیری های سیاسی بعدی بتوانند اسید پاشی را هم در جوف اتهامات سیاسی دستگیر شدگان در آینده مطرح و پرونده را با همان گزینۀ طراحی شده شان (منافقین و صهیونیست های اسرائیل اسید پاشیده اند) ببندند.

4- بنظر من هم دستور خامنه ای در این مورد دقیق و بصلاح حکومت است. زیرا هر نوع شفاف سازی در این قضیه بشدت به حیثیت رژیم لطمه می زند؛ و مهمتر اینکه نیروهای خودی و وفادار و روحانیان ارشد و سنتی را خشمگین و سرخورده می کند. زیرا برخلاف سیاسی کاری های مزورانۀ روحانیان در محکوم کردن اسید پاشان؛ آنان همه خوشحال از این ارعاب هستند و بر غیرت دینی مقلدان و رهروان خود افتخار می کنند. تا جائیکه مرجع تقلیدی مثل مکارم شیرازی هنگام انتقاد اجباری از اسید پاشی برای نهی از منکر؛ از کلمۀ عرفی "ممنوعیت" استفاده می کند و نه از کلمۀ شرعی "حرام". و ما می دانیم که بین ممنوعیت عرفی با حرام شرعی چه تفاوت معنایی و مفهومی عمیقی است و مقلدان و دستور گیرندگان حاج آقا جز به حرام قطعی بهیچ ممنوعیتی وقعی نمی گذارد. اما بلاتکلیف گذاشتن معرفی اسید پاشان به بهانۀ "هنوز دستگیر نشده اند" تنها نقطه ضعفش کمی غرغر شفاهی و زیر لبی است در بی عرضگی نیروهای پلیس و اطلاعات و امنیت و سپاه و ... الاماشاءالله. که آن هم اولاً در برابر دست آورد مالاندن موضوع به این خطرناکی بی اهمیت است، و ثانیاً اینقدر تعداد عوامل موظف در زمینه های دستگیری این وآن زیاد است و موازی؛ که نهایتاً معلوم نمی شود که این ضعف از کی و کدام دستگاه و سازمان بوده است. نیروی انتظامی وزارت اطلاعات را مسئول معرفی می کند. وزارت اطلاعات سپاه را و سپاه حفاظت اطلاعات را و .... البته اگر قرار بر پاسخ و توجیه باشد؛ و الا به چه کسی مربوط است که چرا یک وبلاگ نویس و یک تهدید کننده اسید پاشی در تهران و هر شهروند نق زن دیگری ایکی ثانیه دستگیر می شود ولی اسید پاشان اصفهانی بعد از 20 روز نه! خواستم به خود خوشبینم تذکر بدهم که منتظر نباشم و خامنه ای تصمیم نهایی را ابلاغ کرده است. یا...هو

شواهد قوی بر تصمیم نهایی آیت الله خامنه ای: اسید پاشان اصفهان معرفی نشوند!


1- آنچه که مسلم است این است که اسیدپاشان در اصفهان نیروهای خودجوش حزب اللهی بوده اند که تحت تأثیر و فتوای امامان جمعۀ اصفهان اقدام به اسیدپاشی کرده اند و از همان بدو شروع تهدید و عملی کردن آن شناخته شده و سازمان تصمیم گیرنده و فتوا دهنده و اجرا کنندۀ آن مشخص بوده اند. تنها احتمال ممکن این بوده است که دولت و عوامل وزارت اطلاعات روحانی ووزیر کشورش در جریان اسید پاشی نبوده اند. و الا نگاهبانان اصلی ایدئولوژی (اطلاعات و ضد اطلاعات سپاه) و روحانیان تندرو و قوۀ قضائیه در جریان چگونگی اسید پاشی قرار داشتند و ابهامی در قضیۀ "غیرت دینی آمران بمعروف و ناهیان از منکر باعث این واقعه شده" نداشتند. اعزام سراسیمۀ رییس قوۀ قضائیه (محسنی اژه ای) به اصفهان نیز نه از بابت یافتن اسیدپاشان شناخته شده بلکه برای پیدا کردن و رایزنی در بارۀ بهترین سناریوی اعلام مجرمان اسید پاشی به افکار عمومی بوده است که به نتیجۀ مثبت نرسید؛ و محسنی اژه ای بدون حصول توافق در بارۀ "زنگوله را به گردن کدام گربه بیاندازند" به تهران بازگشت.

2- این روزها مصادف است با سالگرد قتل های زنجیره ای در دولت محمد خاتمی و بی احتیاطی و خام اندیشی حکومت در اعلان عوامل آن قتل ها (نیروهای خودسر وزارت اطلاعات) که هزینۀ بسیار سنگینی را متوجه حکومت کرد. هرچند که حکومت توانست با استفاده از ضعف خاتمی و عدم پایبندی او به دنبال کردن ماجرا قضیه را بسختی جمع کند؛ اما پرواضح است که دیگر چنین اشتباه خطرناکی را مرتکب نخواهد شد. ضمن اینکه حسن روحانی هم درس آموخته تر و سیاستمدارتر از خاتمی سال 77 است و حاضر به ریسک اعلان عوامل اسید پاشی نخواهد بود. حتی اگر فراموش نکرده باشد که به سه وزیر بلند پایۀ اطلاعات و کشور و دادگستری مأموریت شدید و غلاظی داده بود که اسید پاشان را تا جلسۀ بعدی دولت در چهارشنبۀ گذشته را پیدا و معرفی کنند و نه تنها خبری نشد بلکه دیگر روحانی هم پیگیر نشد.

3- اینک اما بنظر می رسد که از بین سناریوهای الف- "پیدا کردن یک یا چند عنصر غریبه از زندانیان ناشناس و دارای محکومیت های سنگین برای قبول اسید پاشی و انجام مصاحبه.ب- دستگیری عناصری از نیروهای برانداز اپوزیسیون در اصفهان و پ- سکوت و عدم اعلام اسامی اسیدپاشان و کنترل فضای رسانه ای در جهت سرد کردن خشم عمومی و فرسایشی کردن دستگیری مجرمان از راه وعده وعیدهای داریم تلاش می کنیم" بر سر راه سوم پ به توافق رسیده اند. و طبق دستور آیت الله خامنه ای قرار بر کش دادن عملیات دستگیری و دچار مرور زمان کردن این عملیات و در نهایت لوث کردن موضوع و گم کردن صورت مسئله شده اند. تا در آیندۀ نامعلوم و طولانی و در دستکیری های سیاسی بعدی بتوانند اسید پاشی را هم در جوف اتهامات سیاسی دستگیر شدگان در آینده مطرح و پرونده را با همان گزینۀ طراحی شده شان (منافقین و صهیونیست های اسرائیل اسید پاشیده اند) ببندند.

4- بنظر من هم دستور خامنه ای در این مورد دقیق و بصلاح حکومت است. زیرا هر نوع شفاف سازی در این قضیه بشدت به حیثیت رژیم لطمه می زند؛ و مهمتر اینکه نیروهای خودی و وفادار و روحانیان ارشد و سنتی را خشمگین و سرخورده می کند. زیرا برخلاف سیاسی کاری های مزورانۀ روحانیان در محکوم کردن اسید پاشان؛ آنان همه خوشحال از این ارعاب هستند و بر غیرت دینی مقلدان و رهروان خود افتخار می کنند. تا جائیکه مرجع تقلیدی مثل مکارم شیرازی هنگام انتقاد اجباری از اسید پاشی برای نهی از منکر؛ از کلمۀ عرفی "ممنوعیت" استفاده می کند و نه از کلمۀ شرعی "حرام". و ما می دانیم که بین ممنوعیت عرفی با حرام شرعی چه تفاوت معنایی و مفهومی عمیقی است و مقلدان و دستور گیرندگان حاج آقا جز به حرام قطعی بهیچ ممنوعیتی وقعی نمی گذارد. اما بلاتکلیف گذاشتن معرفی اسید پاشان به بهانۀ "هنوز دستگیر نشده اند" تنها نقطه ضعفش کمی غرغر شفاهی و زیر لبی است در بی عرضگی نیروهای پلیس و اطلاعات و امنیت و سپاه و ... الاماشاءالله. که آن هم اولاً در برابر دست آورد مالاندن موضوع به این خطرناکی بی اهمیت است، و ثانیاً اینقدر تعداد عوامل موظف در زمینه های دستگیری این وآن زیاد است و موازی؛ که نهایتاً معلوم نمی شود که این ضعف از کی و کدام دستگاه و سازمان بوده است. نیروی انتظامی وزارت اطلاعات را مسئول معرفی می کند. وزارت اطلاعات سپاه را و سپاه حفاظت اطلاعات را و .... البته اگر قرار بر پاسخ و توجیه باشد؛ و الا به چه کسی مربوط است که چرا یک وبلاگ نویس و یک تهدید کننده اسید پاشی در تهران و هر شهروند نق زن دیگری ایکی ثانیه دستگیر می شود ولی اسید پاشان اصفهانی بعد از 20 روز نه! خواستم به خود خوشبینم تذکر بدهم که منتظر نباشم و خامنه ای تصمیم نهایی را ابلاغ کرده است.