۱۳۹۲ مهر ۸, دوشنبه

مهلت تا نوروز 93: چرا روحانی حق غنی سازی را هویت ملی نامید!


1- می دانید که من هم آدم ساده ای هستم و هم اندیشۀ ساده ای دارم. لذا همواره سعی می کنم مسائل پیچیده را ساده بنویسم و خوشبینی ذاتی ام به دنیای مدرن هم این روند را کمک می کند. و چون جمهوری اسلامی و عناصر متشکلۀ اصلی قدرت در آن را مثل سپاه و روحانیان و ... را در قالب حکومت های کلاسیک نمی دانم. لذا بشدت از اینهمانی دیدن تحلیلی مسائل مربوط به ایران با همین دست مسایل در سایر حکومت ها را خطا و اشتباه می دانم. بعنوان مثال اینکه فلان طبقه بدلیل منافع مادی و دزدی های خود در مقابل سیاست های اعمالی مقاومت کرده و سنگ اندازی می کنند را قبول ندارم. نه اینکه چنین مواردی اصلاً نباشد منظورم از تأثیر تعیین کننده است و نه صرف چهارتا آدم در گوشه و کنار برای فکر کردن بمنافع مادی خود و همپالکی ها و طبقه اش.

2- مسئله از نظر من بسادگی این است که:

الف- باور و تجربه دارم که در ایران هیچگاه تفکر غالب و ملی در مخالفت با امریکا نبوده و شکل نگرفته است. گذشته از اوج قدرت روشنفکری حزب توده در سال های دهۀ 20 مردم ایران امریکا را دشمن خود نمی دانسته اند. بویژه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی دیگر زمینه ای هم برای مخالفت با امریکا نبود و شکل نگرفت. مخالفان امریکا در ایران مقلدان و پیروان و مریدان آیت الله خمینی بودند در سال های دهۀ 60 که فقط بدلیل مخالفت سیاسی آیت الله با امریکا از مرجع و رهبر خود تقلید می کردند. و مخالفان امریکا بعد از رحلت آیت الله خمینی هم مریدان و مزدوران و پیروان آیت الله خامنه ای بوده اند و آن ها نیز فقط بدلیل مخالفت خامنه ای با امریکا از او تقلید می کردند. و الا در هیچ برهه ای شما نمی توانستید مردم کوچه و بازاری را پیدا کنید که اولاً از امریکا نفرت داشته باشند و ثانیاً بتوانند چند دلیل غیر دم دستی مثل کودتای 28 مرداد و حمایت از صدام و ... از این قبیل ارائه کنند. که خود این دلایل هم مشخصاً انعکاس صدای رهبر و مرجع تقلیدشان بود و بس. تا جائیکه در همان حالی که از خیانت امریکا در سرنگونی مصدق شاکی بودند خود مصدق را کافر حربی می دانستند و سزاوار به دم خر بسته شدن. پس مخالفت ایرانیان با امریکا در مخالفت دو رهبر خلاصه بوده است و کمترین عقبۀ استدلالی و منفعت محور و از این قبیل نداشته است و هنوز هم ندارد.

ب- اگر آیت الله خمینی زنده مانده بود ما در همان پایان جنگ و ریاست جمهوری رفسنجانی با امریکا آشتی می کردیم و قضیه تمام می شد زیرا همانطور که گفتم مخالفت خمینی با امریکا بیشتر صبغۀ سیاسی داشت تا علت ایدئولوژیک. اما وقتی کار به رهبری آیت الله خامنه ای رسید کار بسیار مشکل تر شد هم بدلیل عدم کاریزمای کافی خامنه ای در بین بلوک های تشکیل دهندۀ قدرت در ایران و هم به این علت اصلی که خامنه ای مخالفت ایدئولوژیکش با امریکا خیلی پر رنگ تر از وجه مخالفت سیاسی او بود و است. بعبارت دیگر خمینی تصور نمی کرد که صرف رابطۀ سیاسی با امریکا باعث فروپاشی رژیم می شود. در حالیکه آیت الله خامنه ای بجد - و تا اندازه ای درست هم - معتقد بود - هنوز هم تا اندازه ای است - که ورود امریکا بمرزهای ایران مساوی خواهد بود با پایان حکومت بر مبنای شریعت و اتوریتۀ روحانیان.

پ- اولین مفر در این مورد با انتخاب خاتمی در ایران شروع شد. اما خاتمی بدلیل تزلزل تصمیم گیری و رعایت حرمت آیت الله خامنه ای و بی تجربگی و ... نتوانست در زمان کلینتون در امریکا و دو سال اول حکومت خودش در ایران - خامنه ای و جناح راست منفعل و گیج بودند - قدم تعیین کننده ای بردارد و کار کشید به ضعف خودش و تندروی دوستانش در ایران و روی کار آمدن بوش نئوکان در امریکا که دیگر اگر هم ایران می خواست امریکا جز به نابودی جمهوری اسلامی رضایت و کوتاهی از مواضعش نداشت. بعد از آن هم که با روی کار آمدن احمدی نژاد (نزدیک ترین تفکر به آرمان خامنه ای) بازی کلاً به یک مضحکه تبدیل شد و فرصت های اوباما هم از دست رفت.

3- اینک اما دنیا صورتی کاملاً متفاوت برای خودش دارد:

الف- در امریکا اوبامایی سر کار است که علاوه بر دموکرات بودن تفاوت و تمایلی متفاوت از جنبۀ ژنیتیکی هم دارد با امریکایی معروف به یانکی!

ب- جنگ های ناموفق افغانستان و عراق و تکانه های بسیار شدید اقتصادی در جهان که منجر به شورش های زیادی در کشورهای مسلمان شده و غرب را هم در بزرگترین محاق اقتصادی خود در سی سال گذشته فروبرده است؛ به اساس نقشۀ استراتژیک خاورمیانه ای اوایل قرن 21 میلادی امریکا - زمان کلینتون و بوش - لطمات جدی تا حد ناممکن بودن زده است. و افکار عمومی بشر بماهو بشر خسته و کلافه است از تنش و خشونت.

پ- آیت الله خامنه ای از نظر توان آتش افروزی در منطقه تقویت شده در حالیکه از جنبۀ همراهی و حمایت داخلی بشدت تضعیف شده است. و بویژه تحریم های غرب احتمال فروپاشی حکومت روحانیان را تهدید کرده است.

4- در چنین فضایی است که همۀ بازیگران ناگزیر یا عقلانی بنوعی مصالحه در علت العلل اصلی این وضعیت (تنش بین امریکا و ایران) رسیده اند و می خواهند دنیا را از این گردنۀ خطرناک عبور دهند. طبیعی است که ناراضی ترین طرف وضعیت فعلی آیت الله خامنه ایست که باید به ضدیت بنیادی و ایدئولوژیکش با امریکا مهار بزند. اما او هم ناچار شده صدای ملت در خسته شدن از عقب ماندگی و تحقیر را بشنود و به حسن روحانی این شانس را بدهد که تلاشی اولاً سریع و ثانیاً فیصله بخش به تحریم ها را به محک مذاکره و سازش قهرمانانه! بگذارد اگر توانایی اش را دارد. البته که خامنه ای این تصمیم را بسادگی نگرفته و علاوه بر رایزنی های بسیار در سطوح بالای قدرت فشارهای همه جانبۀ بسیاری از دوستان شریک در قدرتش در حوزه ها و مجلس خبرگان و از این قبیل را هم تحمل و تجربه کرده است. او با تمام این عقب نشینی مصلحتی یک قول محکم را از حسن روحانی گرفته است. و آن شرط این بوده است که روحانی باید طوری عمل کند که او در افکار عمومی و بین هوادارنش ضایع نشود. یا بعبارت دیگر از روحانی قول گرفته است که بازی برد - برد بین المللی خودش را باید در داخل هم به بازی برد - برد بین همۀ بازیگران قدرت تبدیل کند و عملاً طوری پیش برود که هر کسی با هر عقیده ای در داخل قدرت بتواند نتیجۀ حاصل از مذاکرات موفق را پیروزی خودش معرفی کرده و احساس سرشکستگی نکند.

5- و حسن روحانی در حال حاضر مشغول چنین کاری است و از نقطۀ بسیار خوبی هم شروع کرده است. روحانی تصمیم گرفته است شاه کلید رضایت همگانی "حق غنی سازی اورانیوم برای ایران" را با صدای بلند و در همان ابتدای ادبیات جذاب برای غربش اعلان کند و کرده است. او می داند که اگر صرف حق غنی سازی از سوی ایران توسط غرب پذیرفته شود هم خامنه ای می تواند از زیر بار مسئولیت خسارت های تحمیل کرده اش به ایران رها باشد و بگوید که "ما از ابتدا همین را می خواستیم و غرب مخالفت می کرد" و هم تندرو ترین حامیانش را سرشکسته نبیند که می توانند بگویند: "امریکا بزانو درآمد و نهایتاً این ما بودیم که در اثر مقاومت حقانیت خودمان را ثابت کردیم". بخاطر همین هم است که روحانی بدرستی و تا آنجا پیش می رود که "حق غنی سازی برای ایران" را بهویت ملی گره می زند و آن را غیرقابل چانه زنی می داند.

6- بدیهی است که اگر زمان بوش بود و یا وضعیت منطقه و جهان اینقدر پرتنش و سردرگم نبود چنین شرطی از سوی روحانی یا اصلاً پاسخ نمی گرفت و یا در مذاکرات بعدی به چالشی منتزع کننده منجر می شد و مذاکرات راه بجایی نمی برد. اما اینک که با تأکید همیشگی روحانی بر این موضع خودش غرب و امریکا مخالفت رادیکالی که نکرده اند حتی موافقت ضمنی هم کرده اند؛ می توان امید وار شد که یخ ها زودتر از پیش بینی ها هم آب شود و موضوع پروندۀ هسته ای در شش ماه آینده به سرانجام برسد. البته موافقت غرب با غنی سازی توسط ایران هم خیلی غیر منتظره نیست چون هم اوضاع جهانی و هم شرایط خود غرب در وضعی نیست که بهانه های غیرقابل توجیه بگیرند. از نظر فنی نیز موافقت با رقیقترین غنی سازی توسط ایران خیلی نگران کننده نیست. زیرا:

الف- امریکا و غرب در ازاء دادن این امتیاز به ایران حتماً تضمین های راستی آزمای مضاعفی را بدست خواهد آورد.

ب- از آن مهمتر این است که ایران از این امتیاز بدست آورده اش عملاً استفاده نخواهد کرد. زیرا در عدم تصمیم به تسلیحات هسته ای؛ غنی سازی برای سوخت در ایران و توسط ایران صرفۀ اقتصادی ندارد و خود دولت ایران چنین تمایلی را نخواهد داشت. چون تولید سوخت هسته ای و تجاری فقط برای کشورهایی که یا منابع اورانیوم خام زیاد دارند و یا نیروگاه های متعدد برق هسته ای دارند صرفه دارد و هیچ کشوری نمی آید برای یک نیروگاه هزار مگاواتی و با اورانیوم وارداتی سوخت هسته ای تولید کند. در نتیجه نهایت این توافق در سال های آینده منحصر به حفظ دانش هسته ای بومی ایران خواهد شد. هر چند که محافظه کاران امریکایی اعتقاد دارند که اگر کل این دانش در ایران نابود نشود غرب باید همیشه در حالت صلح مسلح با ایران بماند.

6- و نهایت اینکه اعتقاد دارم که این آشتی باغرب - در پروندۀ هسته ای - اگر سریع - تا عید نوروز - اتفاق نیفتد هیچگاه اتفاق نخواهد افتاد و فضا بسمت جنگ و دشمنی بیشتر خواهد رفت. زیرا همانطور که گفتم آیت الله خامنه ای ناگزیر این مذاکرات را پذیرفته و اگر هر چه زودتر به رفع تحریم ها منجر نشود حمایت بی تفاوت فعلی اش را پس خواهد گرفت. اما از نظر من و آن حس عقلانی ام توافق با امریکا قطعی است و الا این همه خوشبینی و لاس زدن های دوستانۀ اخیر بین امریکا و ایران در این حد رسانه ای نمی شد. یا...هو

آشتی با جهان؛ آزادی ایران. از روحانی روحانی حمایت می کنم!


قبل از پرداختن به تحلیل اخبار بسیار خوب این روزها می خواهم شما را به خواندن سه بارۀ این تفکر ثابت همیشگی ام و ثابت شدۀ قطعی در حال حاضر دعوت کنم. این مطلب بسیار کوتاه و فشرده زیربنای اصلی نوع نگاه من بجهان و ایران مرتبط با آن را توضیح می دهد و تمام هر آنچه در عرض چهارسال گذشته نوشته و تبلیغ کرده ام ناشی از این تفکر ثابتم بوده است. لذا هر وقت که حکومت در ایران بسمت عرفی شدن رفته است - حتی یک گام کوچک - از آن استقبال و در غیر آن مخالفت کرده ام. در حال حاضر اما مطمئنم که گام های جدید "روحانی - اوباما" بلندترین و تأثیر گذارترین گام ممکن در راه عرفی شدن حکومت در ایران است و بدیهی است که آن را با عروسی ایرانیان در جهان برابر بدانم.   


بازنشر شده در تاریخ 5 اسفند 1388 با تیتر "القاعده و جندالله" در (اینجا)


باز نشر شده در تاریخ 26 تیر 1389 با تیتر "جنگ کثیف" با اضافاتی بمناسبت در (اینجا)

بازنشر شده در تاریخ 18 آبان 1389 با تیتر "ایران آزاد نشود جهان نابود می شود" با اضافاتی بمناسبت در (اینجا)


1- نفرت منجر به نزاع وجنگ وخونریزی دربین مذاهب منشعب از یک دین حتی فجیع تر است از  همین ستیز و نبرد بین دو دین مختلف.- بروایت مطلق تاریخ والبته به تأیید منطق نیز-

2- ایران تنها کشوری است که حکومت مذهبی تشکیل داده و بخودش لقب  "ام القرای" اسلامی داده است.

3- ایران تنها کشوری در بین مسلمانان است که اکثریت مطلق شیعی دارد. و شیعه تنها مذهب عمده ای در بین مسلمانان است که اقلیت مطلق است.

4- عربستان سعودی سرزمین وحی و زادگاه و خاستگاه حضرت محمد(ص) پیامبر مسلمانان است و بدیهی است که لقب  "ام القرای اسلام" را فقط و فقط حق مذهب خود بداند و هر ادعای "کشور و مذهب دیگری"؛ مسلمانان سنی و وهابی مذهب را تحریک کند و آشفته سازد.

5- عربستان سعودی کشوری با عقبۀ مستقل تاریخی ضعیفی است و "خضرت محمد" پررنگ ترین و شاخص ترین نماد  "هویت" تاریخیش است. لذا بطور بدیهی حاضر به اجازۀ مصادرۀ تنها هویتش "محمدامین" از سوی ایران شیعه نباشد.

6- راه حل فقط یکی است: یا باید ایران از ادعای اسلامی بودن حکومت خود دست بشوید- ترتیبش مهم نیست - یا سنی های وهابی باید بتوانند در یکی از کشورهای عمده اسلامی مثل پاکستان، افغانستان و...  - تر جیحاً غیر عرب زبان - حکومت اسلامی بروایت "مذهب سنی وهابی" تشکیل بدهند. و هویت بسرقت رفته شان از طرف شیعیان ایران را بازپس بگیرند.

7- هر وقت حکومت در ایران بسوی عرفی شدن رفته روابط با اعراب هم بسرعت بهبود یافته و هرزمان شعارهای رژیم ایران مذهبی و رادیکال شده؛ بلافاصله اعراب را نگران و آشفته کرده است. فارغ از تحریکات عملی شیعیان ازسوی حکومت ایران حتی.

8- تروریسم القاعده، تفکرطالبانی، دعوا بر سر نام ها و مالکیتهای ارضی مثل خلیج فارس وخلیج عربی، تنب ها و ابوموسی، اروندرود و شط العرب- و حتی مصادرۀ ملای رومی و فارابی و این سینا و... - و هر آنچه می تواند تحت عنوان کلی "مصادرۀ هویت ها"خلاصه شود راه حلی ندارد غیراز اینکه ایران باید ازادعای  "تنها حکومت رسمی بنام "محمدامین" عرب" دست بردارد. در غیر اینصورت چون هم پول زیاد است نزد عرب ها وهم "طالب" دربین مسلمان ها مبارزه و کشتار ادامه خواهد یافت.

9- البته که این مشکل بیشترنرم افزاری و ناپیدا اینک در اقدامات سخت افزاری طرفین ابعادی هول انگیز جهانی یافته و نخواهد توانست بسرعتی که سی سال پیش می توانست مؤثر باشد نوشدارویی عمل کند. ولی چون تنها راه ممکن است باید روزی اتفاق بیفتد. جنگ و لشکر کشی و سرکوب سخت افزاری قطعاً پاسخی نخواهد گرفت.

10- واین طنز نیست که بگویم: زمانی که پرزیدنت کارتر در مجمعی از ضعیف ترین هیئت حاکمه های طول تاریخ مدرن در غرب مثل جیمز کالاگان بریتانیایی و ژیسکاردستن فرانسوی و... و با سیاست های مذبذب و متزلزل و بلاتکلیف – طرفه اینکه درهمین لحظۀ تاریخی هم غرب دچار وضعیتی کاملاً مشابه زمان کارتر است- با خوشحالی از فروپاشی رژیم شاه ایران استقبال می کردند باید می دانستند که خدای ایرانیان! فقط آنان را با پرتاب شدن ایران به اعماق تاریک تاریخ پاداش! نخواهد داد؛ بلکه با تغییر نقشۀ خاورمیانه و تظاهرات مسلمانان سلفی در کوچه خیابانهای نیویورک و لندن و پاریس و... هم آنان را عقوبت خواهد کرد.

11- وختم کلام با یک حس ناگزیر: آیا دنیا تقاص  "آه"  ایرانیان گیرافتاده درپیشا تاریخ حاکمیت بالفعل ایران را نمی دهد!؟ یا...هو

پای نوشت:
این یک تیتر نویسی از یک تاریخ سی ساله است؛ و برای پرکردن همۀ صفحات سفید نوشته هایش مجالی نیست.
اینکه چرا القاعده بجای تهران در نیویورک و لندن می جنگد هم به این دلیل بدیهی است که وهابیون غرب را مقصر ایران امروز می دانند اولاً. و ایران نام اسلام دارد و توده های عرب قادر به هضم رویارویی مستقیم با مسلمانان نیستند و شهرت و هویت ایران با مبارزه با" امریکا" فریبا شده است ثانیاً.

و توضیح همیشگی و نهایی اینکه:
من از علت تامه می گویم و همۀ دلایل دیگر می تواند معتبر باشد؛ مشروط به اینکه در نفی و انکار و تضعیف این علت تامۀ روانی نباشد.

تحلیل روز  را (اینجا) بخوانید.

۱۳۹۲ مهر ۷, یکشنبه

فقط بخاطر ظریف! دوستت دارم آقای وزیر.


1- دوستی تذکر درستی داده برای نوشتن محبوب از وزیر امور خارجۀ جناب دکتر ظریف. سعی می کنم خیلی کوتاه انجام وظیفه بکنم. اما - این اما مهم است - نوشتن از مرد بزرگی مثل ظریف امری سهل و ممتنع است. سهل است به این دلیل که محمد جواد ظریف جزو مردانی است که مصداق "آفتاب آمد دلیل آفتاب" هستند و مُشکی هستند که خود می بویند و نیاز به گفتن عطار ندارند. اما ممتنع هم است از دکتر ظریف نوشتن؛ زیرا توصیف های معمولی از ذهن و قلم یک دلقک بی بضاعت نمی تواند اوج زیبایی کار او را بنمایاند و ممکن است تعریف من از او رنگ تخفیف دادن عظمت کار او را بتاباند و از قضا سرکنگبینی بشود برای فزودن صفرا.

2-من نظری را به طنز گزنده و هشدار در صفحۀ فیسبوک ظریف گذاشتم در همان ابتدای شروع کارش و در یکی از پست های وبلاگ هم منتشرش کردم. در آنجا اما ضمن نمایاندن پارادوکس "ایران عقب مانده در قرن 15!" با "وزیر خارجۀ فیس بوکی اش در قرن 21" ترسم را پنهان نکرده بودم که از این همه باز عمل کردن او وحشت شادمانه ای دارم و می ترسم فقط یک لحظۀ خیال انگیز باشد این همه مدرنیت و مدنیت برای "ما"ی سی و پنج سال در قرون وسطی مانده! اکنون اما اعتراف می کنم که تا اینجا دکتر ظریف در هر دو حوزۀ دیپلماسی عمومی (ارتباط با افکار عمومی) و حوزۀ دیپلماسی رسمی و موظف (پیش بردن موفق سیاست خارجی) بی نقص عمل کرده است و باید او را لیسید!  بهرحال کاری که ظریف در نیویورک کرد و توافق هسته ای ایران و غرب را به سرانجام قطعی رساند چیزی فراتر از یک معجزۀ دیپلماسی بود و تاریخ نام او را در صفحات فوکوس اول خود ثبتی درخشان خواهد کرد. - در مورد چرا توافق هسته ای ایران و غرب را پایان یافته می دانم هم بزودی تحلیلی خواهم نوشت -

3- اما ناگفته نگذارم که هنوز هم یک نفر از ظریف بزرگتر و بهتر وجود دارد. او هم کسی نیست جز جناب آقای دکتر روحانی. زیرا اگر روحانی بزرگتر از ظریف نبود هیچگاه ظریف را بهمکاری فرانمی خواند و از استعداد و توان او برای کشور سود نمی جست. هیچ آدم کوچکی نمی تواند آدم های بزرگتر از خودش را در سازمان تحت امرش بکار بگیرد. و نفس استفاده از بزرگی بعمل قوی و به نام ظریف! آدرسی قطعی است برای پی بردن به بزرگی استفاده کننده از او در دولتش ! دوستشان دارم و بخاطر عملکرد تا کنونشان کلاه از سر برمی دارم. یا...هو

۱۳۹۲ مهر ۶, شنبه

واکنش انفعالی نخبگان مدرن به بازگشت موفق روحانی یک افتضاح ملی بود!

hemmat khahi (27 of 48).jpg

1- واکنش میدانی به بازگشت روحانی از نیویورک که مهمترین حرکت تمام سی و پنج سال گذشته بود یک افتضاح کامل بود. گمان بر این بود که کلیۀ محذوفین و تحقیر شدگان سیاسی و فرهنگی و هنری و اجتماعی و علمی و نخبگانی بویژه در 8 سال گذشته در یک اقدام مسئولیت شناس و وظیفه مند بازگشت رییس جمهور از سفر نیویورک را تبدیل به مراسمی ماندگار در ذهن تاریخ بکنند و نشان دهند که همۀ هنرشان چس ناله های هنگام گیرافتادن نیست و حاضرند یک هزینۀ "چند قدم تا فرودگاه در ساعت مناسب روز" را نیز چاشنی "ای وای ما اگر از بین برویم وطن از دست می رود" می کردند و حداقل در اندازه های جنجال برای اخراج الهۀ راستگو سر و صدای "ما اصلاح طلبان" هستیم می کردند. 

2- کجا بودند احزاب اصلاح طلب. چه بلایی سر ان جی او ها و نهادهای مدنی نصفه و نیمه ای مثل خانۀ سینما و تجمع هنرمندان و استادان دانشگاه و معلمان مستقل و تشکل های دانشجویی و ... آمده بود. خاتمی کجا بود و هکذا عارف و ده ها شخصیت تأثیر گذار و پیشتاز جامعه که با صرف یک ساعت از وقت خود در فرودگاه حاضر می شدند و به رییس جمهور خدا قوت می گفتند. چطور است که تا صبح سه بار تیتر روزنامه ها را عوض می کنند که آخرین فعل و انفعال را به تیراژ برسانند. ولی هنگامی که نوبت اقدام ملموس عملی و پشتیبان نیاز است همه در چرت "حالا بگذار ببینیم کدام طرف سنبه اش پرزوتر است تا ... اوف" بودند و هستند.

3- مطمئنم که روحانی که سهل است بلکه خود رستم هم شکست خواهد خورد با این نخبگان مزخرف که فقط خودشان را به جشن های آماده عادت داده اند و بدتر از آن همراه با خود جوانان منتظر واکنش نخبگان را نیز به انفعال و بی عملی سوق می دهند. اگر کسی فکر می کند که "هلو بپر تو گلو" خواهد شد و آنان هم پزش را خواهند داد و لقمه هایش را خواهند بلعید سخت در اشتباهند؛ و باید مجدداً منتظر یک یعقوب لیث دیگر باشند که هیچکدام شان را تخمش هم حساب نمی کرد. و آنوقت باز چس ناله و مظلوم نمایی و "ببینید با من فرهیخته چه می کنند" و ... شروع خواهد شد.

4- نخبگان با عدم واکنش در استقبال مدنی از رییس جمهور در فرودگاه - حتی در حد چند نفر نخبۀ شناخته شده و مشهور و محبوب - هم روحانی را نا امید کردند و هم تندروان را شاد کردند و هم ادامۀ راه را در بین منگنۀ "فشار مخالفان داخل و زیاده خواهی رقیبان خارج" سخت تر کردند. یادمان باشد اگر روز شکست این پروسۀ بسیار مهم و شروع شده باز پیدایشان شد که "من گفته بودم و ... از این قبیل مزخرفات آشنا" بکنند و جبن شان را و بی مسئولیتی شان را در لفافۀ کلمات بپیچند؛ جوانان تف خواهند کرد بصورتشان که: "استاد شما چه قدمی برداشتی برای از دست ندادن فرصت ها"! 

همه رفوزه شدند: لیبرال ها، روشنفکران، هنرمندان، دانشگاهیان، اصلاح طلبان، احزاب و انجمن ها و نهادهای مدنی و ... اما رفوزگی اصلاح طلبان مذهبی و شخصیت ها و نهادها و انجمن ها و تشکل ها و مطبوعات شان در صدر این افتضاح ملی بود. متأسفم! یا...هو

آماده باش جامعۀ مدنی در تهران؛ برای پرشکوه ترین استقبال از رییس جمهور!


1- وقت تحلیل نیست و هنگام شادمانی است و بپا خاستن و انجام وظیفه. رییس جمهور روحانی و هیئت همراهش مأموریت و وعدۀ خود را در این مرحله فراتر از انتظار نیز انجام دادند و دست شان را می بوسیم. بنظرم می رسد که اینک نوبت بازی و انجام وظیفۀ جامعۀ مدرن و مدنی تهران با مرکزیت جوانان است که خواب و خوراک برخویش حرام کنند و در دسته های انبوه بسمت مسیر بازگشت روحانی از امریکا بروند و رییس جمهورشان را چون نگینی ارزشمند در آغوش بگیرند و او را از هر گزندی از چشم زخم متحجران و مرگ اندیشان و تندروان بیمه کنند. زیرا که می دانیم از همین فردا توپخانۀ نیمه خاموش متحجران به علمداری کیهان در صدد خنثی کردن جشن ایرانیان خواهند بود و استقبال با شکوه از روحانی تنها پادزهر این سم خطرناک است.

2- موفقیت روحانی در نیویورک فراتر از انتظار همۀ تحلیلگران بوده است و من دریغم می آید که از نام جک استراو وزیر خارجۀ دولت بلر بسادگی عبور کنم. زیرا قطعی می دانم که در تسهیل این موفقیت و بویژه دادن مشاوره های قوی به پرزیدنت اوباما در پیشگامی برای رفتن بسمت روحانی نقشی بی بدیل و تاریخی داشته است. از او تشکر می کنم و مطمئنم که تاریخ ایران از نیک نفسی او راجع به ایرانیان به خوبی یاد خواهد کرد. پس تهرانی ها اگر صدایم را می شنوید معطل نکنید و بروید بسمت پیشواز از روحانی. یا...هو

۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

امشب نوبت جشن جامعۀ مدنی و مدرن ایران بود. مرسی آقای رییس جمهور؛ دوستت داریم آقای ظریف!



 این مطلب را فقط با همین تیتر می خواستم منتشر کنم که پست قبلی مورد علاقۀ متحجرین را حذف کرده باشم. زیرا بغیر از غرور و خوشحالی و زیبایی چیزی برای گفتن و تحلیل کردن نمانده در مقابل هورای جهان به احترام ایران و ایرانی. هورایی که کلمات شمردۀ رییس جمهور روحانی و دست های مصمم وزیر خارجه ظریف به ارمغان آوردند. دیدن صحنه هایی که دل هر عقل ایرانی را مسحور و چشم هر غریبه ای را کور می کند گویاتر و شفاف تر از آن بود و است که نیاز به تحلیل و تفسیر داشته باشد. فقط برای خوانندگانی که در جریان مستقیم اتفاقات امروز نیویورک نبودند بگویم که دکتر روحانی در شورای روابط خارجی امریکا و دکتر ظریف دست در دست جان کری در جلسه با وزرای خارجۀ 1+5 چون دو سیاستمدار مدرن درخشیدند و روحانی مخاطبان فرهیخته اش را با حوصله و ظریف همتایان غربی اش را با مهارتی صادق به تعریف و تمجید واداشتند. امیدوارم که فیروز آبادی و حداد عادل و حسین شریعتمداری و همۀ هموطنان متحجر و ضد مدرنم هم از موفقیت امشب دولت ایران مثل سخنرانی دکتر روحانی در مجمع عمومی استقبال کنند و نشان بدهند که آنان نیز به انتخاب ملت احترام می گذارند. یا...هو

پی نوشت در ساعت 22:30 بوقت تهران جمعه:
عالی است تماس تلفنی پرزیدنت اوباما و روحانی. داریم می رویم بسوی طلوع زندگی در ایران و شادی دارد این هوا! خدایا دستمان بدامنت!

۱۳۹۲ مهر ۳, چهارشنبه

شوک منفی روحانی به موج مثبت جهانی!



1- ضمن احترام به دکتر روحانی و تیم تنظیم کنندۀ برنامه ها و مشاوران خوبش من نه رفتار و نه گفتار روحانی در سخنرانی مجمع عمومی را نه تنها نپسندیدم بلکه آن را از روی ضعف و تسلیم نیز فهمیدم. البته با این شرط پیشینی که او قصد داشته باشد جمهوری اسلامی را با جهان آشتی بدهد. سخنرانی روحانی با خواسته اش مبنی بر "زودباشید بیایید توافق کنیم" متناقض بود زیرا او با زبان ایدئولوژی و "فرسایشی" صحبت کرد و نه با زبان سیاست و "گشایشی". او در بخش بزرگی از صحبتش در ابتدا در نقش یک واعظ و در بخش کاربردی ترش هم در نقش یک سرهنگ ظاهر شد و خبری از سیاستمدار نبود.

2- موافقان نسبی سخنرانی روحانی بیشترین توجیه مثبت شان را روی این فرضیه بنا نهاده اند که روحانی باید با مصرف داخلی و بویژه با زبان آنانی هم صحبت می کرد و کرد که به او رأی نداده اند ولی قدرت بخش انتصابی پرزور سیاست را در اختیار دارند. اما این استدلال بدو دلیل مردود است:

الف- حرف های او بسیار فراتر از فرستادن پالس راضی کردن به متحجرین داخلی بود؛ و بنیاداً ایدئولوژیک و مبتنی بر باورهای خودش هم بود. او نظم حاکم برجهان را که سیر طبیعی "برتری جویی و خودخواهی انسان رقیب و لذت جو بود و است" را زیر سؤال برد و گفت که خدا چنین چیزی را نمی خواهد و باید طرحی نو در اندازیم. او که خودش و رژیم جمهوری اسلامی را نمایندۀ خدا می دانست عملاً سیاست را که فعل و انفعالی بین انسان ها و بدون ارتباطی با خداست به معنویت و اخلاق و عدالت و صلح و این قبیل مفاهیم انتزاعی و شعاری ارتباط داد و فروکاست و رقیب را در موضع متهم و جنگ طلب و خودش را در موضع مظلوم و صلح طلب قالب بندی کرد. بدون اینکه حتی یکبار از اشتباهات وحشتناک حکومت متبوعش در ساختن چنین جهنمی از خشونت و ترور و جنگ های مذهبی و فرقه ای با تک واژه ای هم یاد بکند.

ب- درست است و قابل فهم که روحانی ناچار بود به اصولگرایان داخل و آیت الله خامنه ای اطمینان بدهد که در صدد تغییر استراتژی مقاومت نیست اما - این اما مهم است - او قبل از این ناچاری، وظیفه و مسئولیت داشت که هواداران و رأی دهندگان مدرن خودش را هم راضی و پشتیبان نگاه می داشت برای روزهای پیش رو و مذاکراتی که بسیار سخت و توان فرسا خواهد بود. زیرا همۀ قدرت روحانی در جامعۀ مدرن و مدنی متمرکز است و بدون رضایت و خوشبینی و حمایت آن ها در طرفة العینی شکست خواهد خورد. و این جامعۀ نخبگانی و مدنی و مدرن با دنیای مدرن و غرب هم ادبیات هستند و سیاست را با کمترین ارتباطی با مفاهیم انتزاعی و فلسفی و لفاظی و روضه خوانی می دانند و می فهمند. بعنوان فقط یک مثال اگر روحانی در مهمانی بان گی مون شرکت نکرد و سرو مشروبات الکلی را هم علت آن رسانه ای کرد؛ می توانست حرکت درستی تلقی شود برای نمایش تدینش در نزد آخوندهای سنتی و متحجر. مشروط به اینکه او پالس دوم را هم بلافاصله می فرستاد برای هواداران مدرن خودش با قبول ملاقات تصادفی با اوباما در موقعیتی غیر از مهمانی ناهار.

4- روحانی نتوانست جو مثبت بوجود آمده در نیویرک را مدیریت کند و بجای بهره برداری از چنین فضایی دست بخاموش کردن آن زد. او فراموش کرد که نخبگان دانشگاهی با منطق عقلانی و جوانان هوادارش با منطق هیجانی منتظر ظهوری بشدت متضاد با احمدی نژاد بودند از او؛ چه در روش و منش و چه در ادبیات و گویش. بعبارت دیگر روحانی نباید طوری عمل می کرد که حتی سرسخت ترین دشمنانش هم می توانستند بین او و احمدی نژاد شبیه سازی کنند. در حالیکه بعد از سخنرانی روحانی سرسخت ترین دوستانش هم اعتراف کردند که "بخش مهمی از حرف های روحانی همان حرف های احمدی نژاد بود در قالب و ادبیاتی متفاوت". او یادش رفت که مخالفان ایدئولوژیک داخلی اش جز به بی خاصیت شدن مطلق او و تسلیم در برابر هرزه درایی ها و خرابکاری های آنان رضایت نخواهند داد و هر گونه نمایشی کمتر از این را اگر هم خوش آمد بگویند موقتی و تاکتیکی خواهد بود. در عوض اگر برای کسب این رضایت قلابی سرمایۀ اصلی اش که بخش مدرن جامعه است را از دست بدهد قابل بازیابی نخواهد بود و او بزودی باید به امر بر مقام معظم رهبری تقلیل موقعیت بدهد.

5- حرف زیاد است و نکته بسیار برای گفتن اما خلاصه اگر بخواهم همینجا درز بگیرم مطلب را روحانی پشت تریبون را هم وصف کنم و تمام. روحانی از درون مضطرب و تحت فشار روانی شدیدی بود که می خواست این ضعف را با صدای بلند و خطابه گونه اش ترمیم کند که لاجرم به  دام روخوانی از یک متن بدون ارتباط کافی چشمی و پایش واکنش مخاطب افتاده بود.  او با اصرار بر کلماتی مثل اعتدال و تدبیر و امید و ... و مکث های استفهامی نشان می داد که می خواهد و می تواند امر ناممکن "شناکردن در رودخانه بدون خیس شدن" را انجام بدهد. بیشترین تأسف من هم از اینجا ناشی می شود که روحانی با این نمایش ایدئولوژیک در علن مجبور خواهد شد بیشترین نرمش را در پنهان و مذاکرات بزودی با غرب - تا حد تسلیم - بدهد. زیرا هرگونه شکستی در مذاکره با غرب از سوی هوادارانش و مدرن ها پذیرفته نخواهد شد و پشتیبانی نخواهد گرفت بدلیل قطع ارتباط ادبیاتی با آنان. در حالیکه اگر در علن با ادبیات و زبان هوادارانش و نزدیک بفهم آن ها حرف می زد علاوه بر اینکه مخاطبان بیشتری در غرب سیاسی می یافت در صورت شکست احتمالی نیز حامیانش او را مسئول نمی دانستند و از او حمایت می کردند در برابر زیاده خواهی غرب. اما الان آنان خواهند گفت: "این روحانی و شکست یا تسلیم پیروزش بما ربطی ندارد. زیرا آن روحانی که ما انتخاب کردیم حتی یک کلمه از ادبیات و ایدئولوژی احمدی نژاد را تکرار نکرد در تبلیغات منجر به انتخابش". البته هنوز فرصت باقی است و روحانی با دادن یک شوک مدرن جدید ممکن است بتواند برگردد. یا...هو

۱۳۹۲ مهر ۲, سه‌شنبه

لبخند ایران؛ قهقهۀ جهان: چه گوهر یگانه ایست وطن من ایران!



1- بهمن کلباسی خبرنگار ارشد بی بی سی فارسی در امریکا روزنامه نگار برجسته و مسلطی است؛ و تا کنون ندیده بودم ترلزلی یا توپوقی نشان بدهد در هنگام مصاحبه با عالی ترین شخصیت های بین المللی و یا گزارش مهم ترین و هیجان انگیزترین وقایع جهانی. امشب اما وقتی گزارش زندۀ او را از مقر سازمان ملل در مورد تجمع جهانی و سالیانۀ مجمع عمومی سازمان ملل متحد دیدم چندین بار از فرط هیجان منقلب شد و کلمات بدرستی بر لبانش نقش نمی بست هنگام گفتن از اینکه "نیویورک و نشست امسال مجمع عمومی سازمان ملل متحد در تسخیر مطلق هیئت ایرانی است و همه با شوق زاید الوصف و مثبتی از امید و صلح و آشتی سخن می گویند". و اعتراف می کنم که چشمانم پر شد چندین بار به شادی یک غرور گم شده و غم یک حسرت "لعنتی". شادیم بخاطر تولد چندبارۀ گربۀ ملوس وطنم بود بعد از سال ها سخره شدن در جهان و یاد این ذهنیت تاریخ پرافتخار میهن که ایران خم هم بشود نمی شکند و چون ققنوسی از خاکستر خویش بپرواز در می آید بود؛ و غمم بخاطر دستان و فکرهای پلشتی که چگونه جمعی از بهترین فرزندان ایران زمین را آوارۀ غربت کرده اند و اینان چه با شرفند که مثل کلباسی با ترنم نام زیبای ایران بزبان احترام جهانیان چگونه از خود بی خود می شوند بیاد زیبای وطن.

2- اینکه وزیر خارجۀ ظریف ایران توانست در همان اولین قدم سطح مذاکرات فی مابین با شش قدرت برتر جهان را به سطح وزرای خارجه ارتقاء دهد با شرکت همتای امریکایی اش جان کری به اندازۀ بیشتر از کافی هم نشان داد و می دهد که رییس جمهور روحانی و دولتش چه اراده و توانی دارند برای برگرداندن سیاست ایران بروی ریل اصلی منافع ملی. در خواب و خیال هم قابل تصور نبود که دنیا از جهنم یکماه پیش در آغاز جنگ جهانی سوم در سوریه به بهشت "همه بوسه و همه خنده و همه امید و همه آشتی" امروز در سازمان ملل برسند. اما باور کنیم رسیده اند. تازه شاهکار ایران مانده تا فردا و سخنرانی "ایران گل سرسبد خلقت مدارا در جهان" رییس جمهور روحانی و ملاقات حالا دیگر کمتر مورد تردیدش با پرزیدنت اوباما! که قطعاً تاریخ جهان و ایران را ورق خواهد زد و همۀ ما ایرانیان در داخل و خارج یکبار دیگر به اولین مخاطب غریبه که برسیم خواهیم گفت: "اوه بلی هم من یک ایرانی هستم".

3- دکتر روحانی تا اینجای کار نمره اش بدون تردید بیست است بویژه در ایجاد موج مثبت جهانی برای خودش و دولتش و ایران و ایرانیان هکذا! و مطمئنم که از سرعتش کم نخواهد کرد در هرچه سریعتر رساندن ایران به نقطۀ بی بازگشت در روابط بین المللی و جهانی. چه ایشان سیاستمدار خوبی است و می داند که عمر گیجی و تسلیم حناق گرفتۀ تندروان متحجر در ایران طولانی نخواهد بود و روحانی باید بتواند قبل از بهوش آمدن شریعتمداری ها و اذناب جنتی جیره خوار نان مقبولیت و توافقش را چنان بدیوارۀ تنور گرم و آمادۀ جهانی بچسباند که نانی خوشرنگ و خوشپخت برای ایرانیان بپزد و وجهه ای چنان قوی و بین المللی برای خودش دست و پا کند که در افزایش به محبوبیت داخلی اش هیچ همآوردی را - حتی آیت الله خامنه ای - مجال ندهد که یکبار دیگر ایران را وارد چرخۀ تخریب و عقب ماندگی کند. همان کاری که سلفش محمد خاتمی کمی با تزلزل و بی تجربگی خودش و بیشتری بخاطر ندانم کاری یاران رادیکالش و کمتری بخاطر زور بیشتر از امروز تحجر و واپس گرایی نتوانست به سرانجام برساند و ما خسارت زیادی را متحمل شدیم.

4- و بنظرم بهمین خاطر هم است که سید محمد خاتمی سرمقالۀ فردای روزنامۀ گاردین انگلیس را نوشته و به طرفین ایرانی و غربی هشدار داده است که دستان همدیگر را زود و سریع و صمیمی بفشارید که بسیارند خناسان در دو طرف که هرگونه تأخیر شما را با برهم زدن قاعدۀ بازی بیغمای تأسف فرصت از دست رفته تبدیل خواهند کرد. می ماند این نکته که توصیه بکنم به روحانی اعتماد بکنیم و ادبیات او را در دفاع از حقوق ایران - حتی حقوق هسته ای - خارج از متن نخوانیم و اجازه بدهیم او ایران متحد در پشت سرش را با سرافرازی به توافق رهنمون شود و نه با تسلیم. و من مطمئنم که دنیا هم آمادگی دارد که محظورات حکومتی روحانی و حساسیت های ملی ایرانیان را بفهمد و در پشت میز مذاکره ملحوظ و محفوظ بدارد. آیا بالاخره فردا خورشید زندگی در ایران طلوع خواهد کرد؟ مطمئن امیدورام. نگران اسرائیل فعلاً در حال نمایش نوحه خوانی و عزا هم نباشیم که قبلاً هم گفته ام منافع اسرائیل با ایران همپوشانی استراتژیک دارد و اسرائیل جزو اولین کشورهایی خواهد بود که از توافق ایران و امریکا خوشحال خواهد شد. تنها کسانی که نسخۀ شفابخشی برایشان ندارم نیروهای متحجر داخل ایران همچون شریعتمداری و نقدی و برخی روحانیان و پاسداران یا عقب مانده و یا فاسد هستند که از خدا می خواهم به آنان نیز صبر و شکیبایی و بی حریصی عنایت کند. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۳۱, یکشنبه

خوانش تصویری مقایسه ای مصاحبه های تلویزیونی رؤسای جمهور ایران.


این نوشته را بسیار می پسندم و از روزنامۀ اعتماد آورده ام اینجا تا کسانی از شما که حوصلۀ روزنامه خوانی ندارند و یا معمولاً به اخبار و گزارش های سیاست بزبان کلاسیک را توجه می کنند و  می جویند و می خوانند هم تغییر ذائقه ای داده باشند بسمت امیدهای هنر شناسان و سمبل خوان ها و تصویر فهم ها و هم یاد بگیرند که تا کجا باید دقت کنند هنگام دیدن ها و شنیدن ها و خواندن ها. این نوشتۀ تورج صابری وند نکته سنج و هنرشناس آدرس می دهد که چگونه حرف ها و ناگفته ها می تواند در آرایش صحنه ها به بیننده و شنونده منتقل شود.
نشانه‌شناسي سياسي
|تورج صابري‌وند|

در نشانه‌شناسي، هر چيزي مي‌تواند يك نشانه باشد و هرنشانه‌‎يي معناي ضمني دارد كه به چيزي بيش از خود ظاهري آن دلالت مي‌كنند. نشانه‌ها در بسترهاي مختلف، به معناهاي متفاوتي اشاره مي‌كنند. تصوير يك لامپ مي‌تواند در جايي نشانه‌يي از يك ايده خلاق باشد و در جايي ديگر نشانه الكتريسيته. اما همين لامپ در جهان سياست معناي متفاوت‌تري به‌خود خواهد گرفت كه سرخط خبرها، معناي آنها را ساده‌تر خواهد كرد. «در»، «پنجره» و «چراغ»؛ اشياي ساده‌يي هستند كه در مصاحبه‌هاي تلويزيوني سه رييس‌جمهور ايران دلالت‌هاي معنايي مهمي به‌خود مي‌گيرند. در مصاحبه‌هاي كريستين امان‌پور، خبرنگار سي‌ان‌ان با محمد خاتمي كه همواره روسري‌ برسر داشت، در، چراغ و پرده حضوري قاطع داشتند. اما درها بسته‌بودند. چراغ‌ها يا خاموش بودند يا اگر نوري داشتند در فضايي تاريك به سر مي‌بردند، چنان‌‌كه نتوانسته بودند فضا را روشن كنند. تصويري از گفت‌وگوي خاتمي و امان‌پور ثبت شده است كه در اتاقي تاريك نشسته‌اند اما آباژوري پشت سر خاتمي هست كه مي‌كوشد فضا را روشن كند. در عكسي ديگر خاتمي و امان‌پور هر دو بي‌هيچ زاويه‌يي، در برابر هم نشسته‌اند و چهره هر دو خندان است و فضاي اتاق روشن و درخشان. چنان‌كه روشن و خاموش بودن آباژور طلايي نامعلوم است. اما پرده كشيده شده‌يي، تمام پس‌زمينه را از آن خودكرده است. تصوير ديگر، مربوط به دفتر رياست‌جمهوري ‌است كه پشت‌سرشان در و چراغي ديده مي‌شود. در بسته است و چراغ‌ها خاموش. اما همين خبرنگاردر برابر رييس‌جمهور پيشين ايران، بي‌‌آنكه حجابي بر سر داشته باشد، با لباسي سرخ در صندلي راحتي نشسته بود. در پس‌زمينه‌ اتاق تنها «ديوار» بود بي‌آنكه ردي از در، پنجره، يا چراغ داشته باشد. در گفت‌وگوهاي احمدي‌نژاد با لري كينگ هم همين فضا بود. پشت سرش يا ديوار بود يا پرده‌هاي ضخيم كشيده‌ شده. آنچه پشت پرده بود پنهان بود. زمين هم با طرح سلول‌هاي مثلثي كوچكي فرش شده بود. در فاصله بسيار نزديكي ميان لري كينگ و احمدي‌نژاد ميزي هست كه ليواني سفيد

به سمت كينگ، سنگيني مي‌كرد. اما حسن روحاني در نخستين مصاحبه تلويزيوني‌اش با يك شبكه خارجي، در حالي كه مطمئن به پشتي صندلي تكيه‌داده، دست‌ها و پاهايش حالتي آرام دارند و «آن كاري» خبرنگار ان. بي. سي در حضور رييس‌جمهور لبخند خفيفي دارد و نگاهي مودبانه. صندلي خبرنگار، به خط متقارتي كه فرش ايراني زير پاي‌شان كشيده است، نزديك‌تر است. گويي طرف خارجي براي گفت‌وگو نزديك‌تر آمده است، با كفش‌هاي پاشنه بلند تا شايد هم قد طرف ايراني باشد. آن كاري و دكتر روحاني، روبه‌روي هم، در اتاق بزرگي نشسته‌اند. دور و اطراف‌شان نه چيزي مزاحم است و نه ميزي در ميان كه دست و پاي‌شان را گرفته باشد. لباس‌طرف خارجي و ايراني هم‌آهنگ‌اند، هردو بر تن سياه و بر سر، سفيد پوشيده‌اند و بالاي سرشان چراغ‌هايي روشن است. پشت‌سر دري ديده مي‌شود، همان در دفتر رياست‌جمهوري كه در گفت‌وگوي امان‌پور با خاتمي بسته بود، اما روحاني آن را به تمامي گشوده است و از مذاكره سخن مي‌گويد. در به سالني بزرگ‌تر باز مي‌شود و از دور، پنجره‌يي مي‌بينيم با پرده‌يي نيمه گشوده كه روشني روز را نشان مي‌دهد. بالاي سر اين پنجره پله‌يي است كه چشم را به بالا مي‌برد، پله‌ها را كه بالا رويم پنجره‎ بزرگ ديگري مي‌بينيم، بي‌پرده. تنها توري سفيدي روي آن است كه روشني روز را به وضوح در آن ببينيم. اين پنجره‌يي است كه دفتر رياست‌جمهوري ايران را روشن مي‌كند. با اين حال روحاني تمام چراغ‌هاي دفترش را روشن كرده است. گرچه برق و انرژي بيشتري صرف مي‌شود اما خانه را روشن مي‌كند.

۱۳۹۲ شهریور ۲۹, جمعه

به ائتلاف با آیت الله خامنه ای افتخار می کنم! اگر در قولش صادق باشد.


1- باورمندان به براندازی جمهوری اسلامی مرتب شلوغ می کنند و ما مخالفان اصلاح طلب در داخل رژیم فعلی را با متلک و نیش و کنایه به نفهمی و ساده انگاری و مزدوری متهم می کنند. آنان همۀ واقعیت های ذاتی و عارضی - و درست هم - جمهوری اسلامی را ردیف می کنند و با لبخندی تلخ از راه دلسوزی و یا نیشخندی شیرین از راه شیطنت و "این منم طاووس علیین شده" ما را متهم می کنند که در زمین آخوندها بازی می کنیم و اگر مزدور و گماشتۀ آنان در خارج از کشور نباشیم قطعاً کودکان سیاسی هستیم که گمان می کنیم می توان با حسن روحانی و امثالهم رژیمی بشدت ناکارآمد و ضد مدرنیته را از صدها و هزاران عیب داشته اش بساحل نجات وطن رهنمون بشویم. لذا تصمیم گرفتم بعنوان یکی از توده های این جریان اصلاح از درون در خارج از کشور - لیبرالم و تعلقی هم به مذهبیون جناح چپ ندارم - خیلی تلگرافی بگویم که چرا من در این ورژن از اصلاحات وارد شده و برای آن سینه چاک می کنم.

2- ماجرا برمی گردد به رویداد مبارکی که تحت عنوان جنبش سبز و در سال 88 اتفاق افتاد. تا قبل از اینکه شورش های انتخاباتی سال 88 رقم بخورد هم مخالفان جمهوری اسلامی و هم هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی یک ذهنیت مشترک داشتند. به این معنا که مخالفان مغرور به این بودند که مردم ایران حکومت جمهوری اسلامی - بطور مشخص آخوندیسم! - را نمی خواهند و در اولین فرصتی که بتوانند به صحنۀ اعتراضی بیایند طومار عمر این رژیم را درهم خواهند پیچید. اما هیئت حاکمه نیز بخاطر واپس گرایی و خلاف عادت آمد بودن حکومت دینی در زمانۀ مدرن همواره این ترس و واهمه را داشتند که ملت ما را نمی خواهند و در اولین امکان بروز اعتراض ما را برخواهند انداخت. این کل ذهنیت غالب سی ساله به دو طرف ماجرا بود و مخالفان از راه غرور و هیئت حاکمه از راه کمبود اعتماد بنفس و ضعف هرگونه امکان شورش های مردمی را با نتیجۀ قطعی انقلابی براندازانه ارزیابی می کردند و بشدت از همدیگر مراقبت می کردند. مخالفان برای ایجاد یک جرقۀ شورش مردمی و هیئت حاکمه برای جلوگیری از این جرقه. زیرا همانطور که گفتم مخالفان و هیئت حاکمه هر دو همنظر بودند که زده شدن اولین جرقه با پیروزی براندازان و پایان آخوندیسم! پایان خواهد گرفت.

3- تا اینکه بالاخره به بهانۀ انتخابات سال 88 آن جرقه اتفاق افتاد و در دنباله اش به شورش های نسبتاً مهم هم - آن هم در پایتخت کشور - انجامید. اما - و این اما مهم است - این شورش ها که به جنبش سبز معروف شد نتوانست از سطح شورش های محدود پایتخت به انقلاب توده گیر و سرتاسری تبدیل شود. علت هر چه بود اما کاستن همۀ دلایل به بی رحمی و سرکوب رژیم ساده انگاری است زیرا که اگر این حرکت پایه های توده ای داشت فقط با سرکوب رژیم نمی توانست متوقف بشود. کما اینکه بعداً و در کشورهای عربی معلوم شد که با سرکوب های وحشیانه تر و با کشتارهای پرشمارتر هم شورش ها عقب نشینی نکردند و نمی کنند هنگامی که این شورش ها پایه در توده های اکثریتی داشته باشند. پی آیند این موضوع وقتی بهار عربی اتفاق افتاد ما براندازان امیدوار قطعی شدیم که ایران نیز یکی از این کشورهای متأثر از تحولات منطقه خواهد بود و بزودی شورش های مشابهی هم در ایران و بر ضد جمهوری اسلامی آغاز و به سرانجام رفتن آخوندیسم! خواهد رسید. اما این اتفاق هرگز بوقوع نپیوست.

4- وقتی به آخر سال 89 رسیدیم تحقیقاً مشخص شده بود که آن "موازنۀ منفی قدرت" - براندازان همیشه به آن مباهات می کردیم - درست نبوده و جمهوری اسلامی از استحکام کافی برای ادامۀ حیات خودش برخوردار است. لذا موجی از یأس و نا امیدی جبهۀ برانداز ما را فراگرفت و فهمیدیم که - بهر دلیل - جمهوری اسلامی بسهولت "ذهنیت غالب ما" قابل براندازی نیست. شکست جنبش سبز اما در طرف مقابل ما (هیئت حاکمۀ جمهوری اسلامی) نیز دست آورد بسیار بزرگی داشت. به این معنا که روحانیان فهمیدند ترس و عدم اعتماد بنفس سی ساله شان بی مورد بوده و شورش های اتفاق افتاده نتوانست به انقلاب و براندازی منجر شود. لذا دچار نوعی غرور کاذب از سویی و اعتماد بنفس صادق از جانب دیگر شدند. لذا آیت الله خامنه ای که رهبر این پیروزی بود نه تنها دچار غرور شد بلکه تصمیم گرفت حالا که مخالفان در حضیض ضعف معلوم شده اند کل منتقدان داخل هیئت حاکمه اش را نیز به پیوست مخالفان سنجاق کند و کلک همه را یکجا بکند. اوج این غرور و فرعونیت آیت الله خامنه ای تابستان سال 89 بود و در این زمان او خدارا هم بنده نبود و بی کله و شعبان بی مخ وار بهرکه مخالف و منتقدش بود در داخل و خارج - چه اشخاص حقوقی و چه دولت های دیگر - می تاخت و حریف می طلبید.

5 توهم آیت الله خامنه ای در این شرایط باعث دو اشتباه فاحش و وحشتناک ایشان شد. اول اینکه او متوجه نبود که پایه های حکومتش در داخل بردوش بدنۀ منتقدان و نخبگان دانشگاهی و دگر اندیش است و اگر بخواهد همۀ آنان را حذف کند و به دلیل ناکارآمد شدن حداکثری حکومت قادر به ادامۀ حاکمیتش نخواهد بود. و دوم اینکه ایشان موضوع قدرت های بین المللی و مخالفان غربی اش را بهیچ انگاشت و گمان کرد که بودن نفت ایران بر سر سفرۀ جهانی هم در آمد های او را تضمین خواهد کرد و هم دنیا را به او و رژیمش نیازمند خواهد نگاه داشت. اما اینطور نبود و نشد بویژه آنجائیکه محمود احمدی نژاد هم سفرۀ خودش را از آخوندها جدا کرد و اعلان کرد که او خودش نیز یک طرف اصلی ماجراست. و در خارج هم دنیا تصمیم گرفت از نفت ایران صرفنظر کند و آب هم از آب تکان نخورد.

6- از اینجاست که از شروع سال نود همۀ عوامل داخل و خارج دست بدست هم داد و آیت الله خامنه ای را هر روز بیش از روز پیش به "گزنکرده پاره کردنش" آگاه کرد. حالا صحنه کاملاً عوض شده بود: مخالفان و منتقدان خارج و داخل زنخدان در جیب و افسرده و نا امید از تغییر اوضاع و ناتوان از براندازی یا اصلاح. و آیت الله خامنه ای گرفتار در استراتژی متوهمش و خیانت و بی کفایتی پسر محبوبش احمدی نژاد نا امید و کلافه از اوضاعی که به بن بست رسیده بود.

7- هرچه بود و هرچه شد و بعقیدۀ من یک تصادف متقارن نامتقارن ها مثل انقلاب بود 24 خرداد وضعیتی را رقم زد که مخالفان و منتقدان توانستند با انتخاب حسن روحانی به آیت الله خامنه ای پیشنهاد "موازنۀ قوای مثبت" بدهند و دادند. آیت الله خامنه ای که نمی دانست چگونه از بن بستی که ساخته خارج شود نیز کاملاً تصادفی با این هدیۀ مخالفان و منتقدان خودش مواجه شد و در یک تصمیم از سر فکر یا ناچاری به پیشنهاد "موازنۀ قوای مثبت" پاسخ آری داد. البته در این تصمیم آیت الله خامنه ای علاوه بر همۀ فاکتورهای منفی این عامل مثبت هم نقش تعیین کننده داشت که او مطمئن شد مخالفان و منتقدانش قادر به براندازی نیستند. و همانطور که قبلاً گفتم این اعتماد بنفس از شکست جنبش سبز حاصل شده بود و است. چه اگر این اعتماد بنفس را نداشت امکان نداشت که حتی در صورت تهدید بنابودی در مقابل منتقدان و مخالفانش کوتاه بیاید.

8- حالا ما مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی با آیت الله خامنه ای توافق کرده ایم که این موازنۀ قدرت مثبت را بازی کنیم و کشور را از بن بست و هرج و مرج و فروپاشی نجات بدهیم. ما به این دلیل که اولاً زور براندازی نداریم - به این علت مهم هم که نیروی اصلی و داخلی ما اعتقادی به براندازی هم ندارند - و آیت الله خامنه ای به این دلیل که بدون ما و نخبگان ما قادر به ادامۀ حکومت خود با حداقل کارآمدی در دنیای مدرن نیست. ما خوشحالیم و روحیه گرفته ایم زیرا معتقد هستیم که اولاً وطنمان را نجات می دهیم و ثانیاً زمان رو بجلو بنفع ایده های ما در حرکت است و خواهد بود. آیت الله خامنه ای هم راضی است به این دلیل که اولاً چارۀ دیگری نداشت و ندارد. و ثانیاً به این دلیل که ما نمی خواهیم رژیم او را بر بیاندازیم. یا...هو

بعد از تحریر: و الا من و ما و همۀ ایرانیان وطنپرست و ایران خواه هم بهتر از همۀ براندازان ژنریک می دانیم که کارآمد کردن و حکومت ساختن از جمهوری اسلامی ناسیستم و ناکارآمد کاری طاقت فرساست و اینطور نیست که از همین فردای یکی دو ساله ما به همۀ آرزوها و آرمان های - ذهنی و عینی - خود نایل خواهیم شد. و مهمترین نکته این است که ایران تازه بعد از سی و پنجسال از انقلاب گذشته توانسته به این موازنۀ قوای مثبت برسد. که در آن فکر و ذکر ما براندازی و فکر و ذکر حاکمیت ترس از سقوط نباشد.

۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

حالا ایران هم یک رییس جمهور دارد! با احترام منتظرش باشید آقای اوباما.

روحانی در اولین مصاحبه خارجی با شبکه ان‌بی‌سی آمریکا: دیدار با اوباما در دستور کار سفر من نیست اما هرچیزی در دنیای سیاست امکان‌پذیر است/  برای توافق با غرب در مورد برنامه هسته‌ای، اختیار کامل دارم


1- دیروز چنان خبرها همه مثبت و خوشحال کننده و زیبا بود که هر چلاقی را هم به رقص باباکرم وامی داشت. تا چه رسد به دلقک ایرانی که حرفه اش بساز ایران و ایرانی رقصیدن است. بعد از قهرمانی ها و شادی های ورزشی که خودش چاشنی شادی ایرانیانی شد که فرزندان برومندش را در آغوش فشرد در فضای گرم خانواده ها در خارج از زمستان تاریک زندان؛ شاهکار رییس جمهور روحانی چشم در چشم خبرنگار شبکۀ ان بی سی امریکا آخر امید و سرعت پیشرفت بسمت خورشید بود. مصاحبه ای با کمترین کلمات و با بیشترین محتوا؛ همانطور که از یک رییس جمهور مدرن انتظار می رود. روحانی در اوج اعتماد بنفس و تصمیم به خبرنگار گفت که در مذاکره و حل مسایل هسته ای اختیار کامل دارم و دامن ایران را از هر چه آلودگی منطقه ای بود پاکسازی کرد در تصمیمات غلط بشار اسد. او گفت که نه پدر خواندۀ اسد هستیم و نه پشتیبان او در کارهای غلطی که کرده است و ممکن است بازهم بکند. او گفت که ایران فقط کشور بزرگ منطقه است که می خواهد راه حل جنگ در مناسبات بین المللی را از روی میز بردارد.

2- در مورد اختیار کامل داشتنی که روحانی با قاطعیت گفت خدا کند که چنین باشد و واقعاً آیت الله خامنه ای به چنین دریافتی رسیده باشد و چنین مجوزی را صراحتاً داده باشد. اما اگر هم آیت الله هنوز به این بلوغ رهبری نرسیده باشد و روحانی از فرمول "راه بیانداز و جا بیانداز" استفاده کرده باشد اولاً باید به او تبریک گفت که از حداکثر اختیارات یک رییس جمهور هم اطلاع دارد و هم می خواهد استفاده کند؛ و ثانیاً "اختیار کامل" داشتن او را حالا دیگر تثبیت شده دانست و از چنین اختیاری خوشحال بود. زیرا اگر روحانی شخصاً هم تصمیم به گفتن این جمله گرفته باشد امکان کمترین جای واکنش منفی برای آیت الله خامنه ای باقی نگذاشته و او نمی تواند چنین اختیاری را از رییس جمهور زیرک ایران بازپس بگیرد. چون هر گونه واکنش منفی به اختیار کامل روحانی بلافاصله با عکس العمل ملت روبرو می شود که مگر ما رییس جمهور بدون اختیار انتخاب کرده ایم. و خامنه ای قادر به تحریک چنین اقدام منفیی نسبت بخودش نیست در شرایط روز.

3- با اینکه همانطور که گفتم من اعتقاد دارم که این مصاحبۀ کوتاه بسیار هوشمندانه و هدفدار برگزار شد. اما در عین حال معتقدم که دکتر روحانی چاره ای هم ندارد بغیر از سرعت دادن به تلاش های دیپلماتیکش برای چیدن اولین میوه های آبدار آن در همین نزدیکی. زیرا هم من و هم شما و هم دیگران گفته ایم و گفته اند و می دانیم که اوضاع در خزانه و زندگی اقتصادی مردم وخیم تر از آن است که بتوان با گام های لاک پشتی و تذبذب اراده بسمت حل مشکلات تحریم ها و موضوع نفت حرکت کرد. بعبارت دیگر هر روز باقی ماندن کشور در افلاسی که احمدی نژاد به ارث گذاشته نقض غرض است و مشکلات نه تنها کمتر نخواهد شد که بسیار عمیق تر و خطرناک تر هم خواهد شد. زیرا آن 800 میلیارد دلاری که احمدی نژاد در جامعه پخش کرده کم و زیاد بهمه مقداری رسیده و ملت در شش سال اول دولت های احمدی نژاد با کم و زیادی ریخت و پاش در زندگی شان هم عادت کرده اند و ادامۀ افلاس کشور تبعات اجتماعی و نارضایی های منجر به اعتراض و شورش را آبستن است.

4- بخاطر همین و بسیار بیشتر از این هم حسی آشنا بمن اطمینان می دهد که روحانی در نیویورک تاریخ را ورق خواهد زد و این شایعۀ ملاقات بین او و اوباما تحقق پیدا خواهد کرد. البته قطعی است که فراتر از دست دادن و مصافحه و در کنار هم قرار گرفتن در یک یا چند عکس و از این قبیل فراتر نرود این اولین سلام علیک. اما این قطعی است که ملاقات در هر سطحی هم اتفاق بیفتد بین رؤسای دو کشور همخون (امریکا و ایران) روزگار را غیر قابل برگشت خواهد کرد به سال های وبا! خب ریسک کردم و حسم را نوشتم و امیدوارم که بخاطر ایران حسم درست کار کرده باشد و مطمئناً روحانی بچشم تاریخ خواهد پیوست. انشاءالله. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۲۷, چهارشنبه

آیت الله خامنه ای (امام حسین) می خواهد برگردد بمدینه! آیا اوباما (یزید) قبول می کند!

روز خنده و ترکاندن ایران. بیش باد انشاءالله
تخصص و افتخار من تا اکنون در این بوده است که به پیشباز وقایع می رفته ام و تحلیل هایم وقایع آینده را - از چند سال تا چند روز - بازگو و پیش بینی می کرده است. و خوشحالم که علی رغم هیاهوی برخی خوانندگان گذری و سطحی در عدم فهم زیربناهای تحلیلی من هر آنچه در سه سال گذشته نوشته ام و در امهات موضوع تا حدود نود درصد با واقعیت اتفاق افتاده در صحنۀ سیاسی ایران و جهان همخوان و منطبق بوده است. کما اینکه آخرین تحلیلم از جنگ منطقه و در روزی که همه وقوع جنگ را قطعی می دانستند درست و منطبق با هرآنچه گفته بودم محقق شده است. زیرا موضوع سوریه را که به ماجرای کوبا و اتفاق بین امریکا و اتحاد جماهیر شوروی در سال 1962 ماننده کرده بودم (اینجا) - بدون کم و کاست اتفاق افتاد - در کوبا خروشچف سکوهای پرتاب موشک اتمی را برچید و در اینجا پوتین سکوهای پرتاب موشک های شیمیایی را و ماشه ها کشیده نشد - لذا سخت مقاومت می کنم که تفسیر سیاسی کلاسیکی ننویسم از موضوعات روز. زیرا اینکار را همۀ مفسران سیاسی دارند انجام می دهند در داخل و خارج و بهتر و بیشتر از من هم مسلط و با سواد و تحلیلگرند. اما حالا برای خالی نبودن عریضه و در حالیکه خبرها سمت و سوی امیدوار و رو به گشایشی را نوید می دهد می خواهم یک شبیه سازی مورد ادعای آیت الله خامنه ای را بنویسم بعنوان هم فال و هم تماشا:

1- آیت الله خامنه ای در دیدار برنامه ریزی شده ای یکباره و بدون سابقه در تقویم سالیانه اش با سپاه پاسداران سعی کرده است که پونیفورم امام حسینی اش را بکند و به لباس برادر بزرگتر او امام حسن ملبس بشود. او گفته است که توان جنگ نداریم و باید تسلیم واقعیت شد و حالا که از راه جنگ نابرابر حسین بن علی راه بجایی نبردیم راه "نرمش قهرمانانه"ی امام حسن را برمی گزینیم - چه بسیار مدل های همه جوره که در افسانه های تاریخ دین و مذهب داریم برای چرخش های 180 درجه ای و حقنۀ آن به امت همیشه در صحنه - در حالیکه در موضوع صلح امام حسن و معاویه نه نرمشی وجود داشت و نه قهرمانی و مجموعه اش حکایت از یک تسلیم از سر ضعف بوده است و نجات لذت زندگی امامانه! که آن هم نهایتاً میسر نشد برای امام دوم؛ و زهر داخلی جای جنگ خارجی را گرفت برای میراندن. 

2- اما بنظرم می رسد که این تعبیر و تغییر آیت الله خامنه ای در همان کانتکست رویارویی امام حسین و یزید بودنش بهتر و دقیقتر خوانده می شود تا در متن سازش امام حسن و معاویه. منتها با این فرق که یزید و امام حسین هنوز بصحرای کربلا وارد نشده اند و در حال چانه زنی قبل از شروع جنگ نهایی هستند:

الف- معتبرترین روایت از روزهای قبل از جنگ دشت کربلا - همه مان بکرات شنیده ایم از آخوندها و حتی یکنفر هم نقیض آن را نگفته است - چنین بوده است که وقتی امام حسین راهی کوفه شد و دید برخلاف تبلیغات مشهور مردم منطقه قصد همراهی با اورا ندارند در مقابل یزید؛ از یزید خواست که اجازه یابد تا از همان راهی که آمده بود برگردد بمدینه و "شتر دیدی ندیدی" بشود. اما لشکر یزید در یک عملیات گاز انبری کلیۀ راه های عقب نشینی را بستند و از اجازۀ "بازگشت قبل از بیعت" ممانعت و مخالفت کردند. در اینجا بود که جنگ تحمیلی راه افتاد و امام حسین سپاه پاسدارانش را فراخواند و به آنان گفت که گیرافتاده ایم و ناچار باید بجنگیم و مطمئن باشید که کشته می شویم.

ب- آیت الله خامنه ای اینک در مرحلۀ قبل از شروع جنگ است و سپاهش را فراخوانده و برای آنان سخنرانی کرده است. او چنین گفته است: "عزیزانم همانطور که می بینید ما محاصره شده ایم و دشمن راه آب و آذوقه را برویمان بسته و عنقریب است که اهل بیت از گرسنگی و تشنگی سر بشورش بگذارند و دشمن غدار با عِده و عُدۀ غیرقابل مقایسه با ما و شما برهست و نیست مان پورش آوَرَد و بشود آنچه که نباید بشود. اما جای امید هنوز باقی است. اول اینکه اهل بیت بی توش  توان تر از آنی هستند که از داخل شورش کنند بزودی؛ و دوم اینکه خوشبختانه ما در جبهۀ مقابل بجای بوش و مک کین یزید با اوباما و کری بلال حبشی مواجه و طرف هستیم. و از همه مهمتر اینکه برادرم روحانی (بدل از حضرت عباس) اعلام آمادگی کرده است که خطر کند و برود بسمت رودخانۀ فرات در نیویورک و مشک های آب و خورجین های آذوقه را پر کند و برگردد. هاشمی رفسنجانی حبیب ابن مظاهر مرا مطمئن کرده است که روحانی موفق خواهد شد تا اوبامای حبشی را راضی کند تا ما از همین راهی که آمده ایم برگردیم بمدینۀ کاخ مرمر و سعد آباد و زیاد در مورد بیعت سختگیری نکند. دعا می کنم و امیدوارم که حضرت عباس قرن بیست و یکم من و ما در مأموریتش موفق بشود و من و شما را از هر آنچه بغیر از حماقت 24 ساله نامی نمی توان بر آن نهاد نجات بدهد. پس خوب به او گوش کنید و فعلاً از شلتاق سیاسی و اقتصادی جداً پرهیز کنید. زیرا اوضاع خطرناک تر از یاوه گویی های نقدی و طائب و شریعتمداری است. البته می دانم همه در دل خود بمن بد وبیراه می گویید که آنان نیز مثل شما توهمات مرا بلغور می کرده اند تا کنون. اما برویم نیاورید زیرا نبودن من چرب و شیرین 900 میلیارد دلاری شماها در 8 سال گذشته را هم برباد خواهد داد. روحانی مچکریم. صلوات!" یا...هو.

توضیح: این یا...هو هم مال خود آیت الله است در پایان حرف اصلی اش با سپاه پاسداران و او از راه شریعت براه طریقت تغییر فاز داده است. مبارک است و انشاءالله پایدار هم بماند.

۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

دختر ِ شیرین ِ ایران؛ گرامی از ته ِ جان!


1- روزی گه ماجده المهدی لخت شد در مصر انقلابی او را ستودم و فیلسوفش خواندم. منظورم این بود که او به جامعۀ مصر هشدار درستی داده تا در تحجر و واپس گرایی نیفتند. زیرا معتقد بودم که هشدار باید تند و گزنده و افراطی باشد برای مصری که هنوز دچار حکومت تفریط نشده بود. و مصریان جنبیدند و توی دام تحجر نیفتادند خوشبختانه! اگر چه هزینه ها کمی سنگین بنظر برسد.

2- روزی که گلشیفته هم عکس های هنری اش را به معرض تماشای عام گذاشت نوشتم که حرکتش زیادی تند است و تفریط را با افراط جواب نمی دهند. زیرا متأسفانه ایران 35 سال است که دچار تفریط شده و حکومتی نهادینه دارد. و بوق دست خشکه مقدس اوست برای ترساندن پدرانی که مالک بدن زنان و دختران هستند.

3- روزی دیگر از خوانندگی آرمیا در آکادمی گوگوش نوشتم و تلویزیون من و تو را ستودم بخاطر این تابو شکنی برای دختران مستعد ایرانی بویژه آنانی که خانواده ای بسته دارند.

4- امروز اما افتخار دارم که با افتخار خوش آمد بگویم برای شیرین گرامی فیلسوف نوجوان ایرانی در مسابقۀ سه گانۀ لندن. عمل او بیش از همۀ مقالات و رسالات و مبارزات و روشنگری های روشنفکران و سیاسیون ایرانی تا امروز مؤثر است و خواهد بود در مبارزۀ رادیکال و اصلاحی که نسل سوم بعد از انقلاب برهبری زنان و دختران جوان شروع کرده اند. و قطعی است شریعتمدارهای مانده در مشهد علم الهدی از دست با کفایت این نسل نجات نخواهند یافت. بزودی!

5- دوستت دارم دختر نازنین ایران. مرسی که این پست سیرک تعطیل دلقک را چنین شادمانه نوشتی. من خجالت نمی کشم هرچند خیلی از تو عقب ترم اما من و همنسلانم باید قبول کنیم که هنگام نشستن و منتظر تغییر ماندن دیر زمانی است به "دو صد گفته چون نیم کردار نیست" پیوسته است.

۱۳۹۲ شهریور ۲۱, پنجشنبه

بدرود. شاید وقتی دیگر!

همه تان را دوست دارم. دلم برایتان نتگ می شود. وعدۀ ما برای مطلب بعدی اول نوامبر 2013. 

۱۳۹۲ شهریور ۲۰, چهارشنبه

دیپلماسی موفق روحانی در اولین گام! حل بحران سوریه و نقش ایران.


1- خبرها همه خوب نسبی است. از اولین گزارش روحانی به مردم گرفته تا رونمایی مجدد از دکتر عبدالرشیدی عزیز در سیمای جمهوری اسلامی ایران و خلاصی از مرتضی حیدری تمام شده از نظر تن دادن به تقلب های شکلی و محتوایی سیمای ضرغامی که دیگر مهوع شده بود از فرط تکرار. و از نجات اصلاح طلبی در شورای شهر با رأی خانم راستگو تا معاون مطبوعاتی شدن حسین انتظامی در وزارت ارشاد که در حال حاضر مناسب ترین گزینه بود. و قول شمس الواعظین برای در آوردن مجدد روزنامۀ نشاط که امید به نشاط را افزایش خواهد داد و ...

2- اما بهترین خبر از سخنرانی اوباما برای امریکائیان می آید که گفته است از کنگره خواسته فعلاً رأی گیری برای جنگ را متوقف کنند و فرصت کافی به دیپلماسی بدهند برای منتفی شدن حمله به سوریه. درست است که در ماجرای سوریه فعلاً و در روی صحنه غرب با دست روسیه و پوتین بازی می کند اما هیچ کس شک ندارد که هر نوع تصمیم نرمش بشار اسد در مقابل جامعۀ جهانی انگشت بسیار مؤثر ایران را حتماً با خودش همراه داشته و بدون تغییر موضع ایران در نوع حمایت از رژیم اسد چرخش در سوریه براحتی اتفاق نمی افتد و نمی افتاد. لذا این نشانه ای قطعی است از بثمر رسیدن دیپلماسی جدید دولت ایران و رایزنی های فشرده ای که از شروع بحران سوریه با کشورهای ذینفع و جامعۀ جهانی داشت.

3- اگر اتفاق غیر منتظره و بی انضباطی ناخواسته ای پیش نیاید در روندی که شروع شده باید امیدوار بود که بزودی در مذاکرات فنی شروع شدۀ ایران در آژانس بین المللی هسته ای پیشرفت رو به آرامشی حاصل شود تا شروع نقطه عطف اصلی در روابط ایران و غرب هنگام سفر روحانی و هیئت بلند پایۀ ایران به نیویورک ظرف روزهای آینده. پیام ها و تلاش های رد و بدل شده بین ایران و غرب نشانه های واضحی از پیشرفت "اعتماد دوطرف بیکدیگر" را نشان می دهد و بنظرم می رسد که موضوع سوریه توانسته نوعی پل اعتماد ساز را بازی کند برای غرب در صداقت  و ارادۀ سیاسی دولت روحانی به جدی بودن کافی در حل مشکلات حاد سال های اخیر و در رأس همه موضوع پروندۀ هسته ای.

4- اگر بهمۀ این امید ها دبیر شورای امنیت ملی شدن ژنرال شمخانی را هم اضافه کنیم و خبر موافقت آیت الله خامنه ای در ارجاع پروندۀ عزیزان محصور و زندانی جنبش سبز به تصمیم گیری شورای امنیت ملی می توانیم بیقین برسیم که باید پائیز خوبی در انتظار باشد از جنبۀ رفتن به سمت حل مشکلات زیر بنایی. هر چند که سخت گیری های مدنی و سبک زندگی و ترهات کسانی مثل آملی لاریجانی در مورد شبیخون فرهنگی و این قبیل مزخرفات مهوع کمی از شیرینی فضای جدید را کم می کند. اما مطمئنم که در مورد بازگرداندن جوانان به ماقبل تاریخ کاری از پیش نخواهند برد و اگر سیاست خارجی کمی پیشرفت کند داخل ایران هم متعادل تر خواهد شد از جهت هیستری مبارزۀ بی هدف و بی ثمر با مظاهر مدرنیته. خوشحالم که من هم از روز اول هم جنگ را نخواستم و هم عقیده داشتم که جنگ اتفاقی بعید است بر سر سوریه. خدا را شکر. و روحانی مچکریم. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۱۹, سه‌شنبه

رفتار بخشی از مدعیان اصلاح طلبی با خانم راستگو تهوع آور است!


1- اگر قرار باشد که در رأی مخفی نماینده ای از مردم تفتیش غیر قانونی بشود.

2- اگر قرار است بعد از تفتش عقیده و رأی؛ نمایندۀ مزبور خائن خطاب و بایکوت و لگدمال شود. 

3- من هزار بار غلط کردم که اصلاح طلب هستم. چون:

در پارلمان بریتانیا به محافظه کارانی که بطرح ها و انتخاب های دیوید کامرون "نه" می گویند کسی خائن و مزدور نگفته است و نمی گوید. نه تنها این کلمات توهین آمیز و سخیف را نمی گویند بلکه کسی بخودش اجازه نمی دهد از گل نازک تر به آنان بگوید. همانطور که بدموکرات های مخالف موردی باراک اوباما در کنگرۀ امریکا و .... و مگر نه این است که اصلاح طلبان ایرانی هم خودشان را بدنبال دموکراسی معرفی می کنند.

4- دوره گرد عزیزی مرتب دندان بهم می فشارد که چرا من کثافت کاری قبیلگی و باندی اصلاح طلبان را می بینم ولی در مقابل بهمین خصیصه و بدتر در بین اصولگرایان گیر نمی دهم. پاسخ روشن است. چون من در گیر دادن به اصلاح طلبان از خودم و حیثیتم دفاع می کنم بعنوان یک اصلاح طلب. در حالیکه در مورد اصولگرایان ضرب المثل "از کوزه برون همان تراود که در اوست" تکلیفم را بطور پیشینی معلوم کرده است.

5- این اصلاح طلبان هستند که قول پاریس و لندن و نیویورک و واشنگتن را می دهند و می دهیم و الا چه حرفی می ماند با اصولگرایانی که بازگشت به مدینة النبی سقف امال و آرزوها و اهداف شان است.

6- اصلاح طلبان شورای شهر شکست سختی خوردند در آزمون دموکراسی. و اگر هر چه زودتر بزرگان و قیم های آنان در رأس اصلاحات وارد گود نشوند و به این فضاحت و کثافتکاری شورائیان شهر پایان ندهند. اصلاح طلبان نیامده برخواهند گشت به غارهای تنهایی شان با تو دهنی آزاد اندیشان و ایران دوستان.

7- متأسفم سرکار خانم راستگو. من نه از پوشش شما خوشم می آید و نه از بنیاد تفکر شما آگاهم. اما رفتار با شما از سوی بخش سفیه اصلاح طلبان قلابی را نماد دقیقی از عقب ماندگی ذهنی می دانم و متأسف و عذر خواهم! یا...هو

پی نوشت: معدود تندروان منسوب به اصلاح طلبان شورا به احتمال قریب بیقین با این انگیزه این موضوع را توی بوق می کنند که در ادامۀ کار شورا کسی جرأت نکند رأی مستقل بدهد به طرح ها و پیشنهاد ها. اما غافل از این هستند که همین بی فکری سیاسی شان اولاً از سوی تندروان اصولگرا تبلیغات پرحجم خواهد شد و بی جواب نخواهد ماند . و ثانیاً در اولین ایستگاه هم یقۀ روحانی و سه وزیر باقیمانده اش را خواهد گرفت در هنگام رأی اعتماد خواستن از مجلس. لذا بنظرم تنها راه پادزهر این گاف عظیم این است که خاتمی سریعاً وارد شده و مسجد جامعی را نه تنها وادار به عذرخواهی از الهۀ راستگو کند بلکه در یک تصمیم دموکراتیک عقلانی مسجد جامعی از ریاست شورا هم استعفاء کند بدلیل عدم رعایت بی طرفی جایگاه قانونی خودش!

۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

سپاه دکتر ظریف را به بغداد فرستاد برای جشن پیروزی کشتار خاموش مجاهدین خلق!

دکتر ظریف یا هواپیمایی سپاه (ماهان ایر) وارد بغداد شد.

1- دیشب یک مطلب را شروع کردم به بهانۀ اعدام خاموش رده های بالای مجاهدین خلقِ "گیرافتاده در درون (اشتباهات خود و رهبری شان) از سویی و مورد تهدید از بیرون (حکومت متزلزل عراق و قیم معنویش جمهوری اسلامی)" از جانب دیگر. اما کاری پیش آمد و ادامه ندادم. منظورم از آن نوشته بیشتر متوجه هشدار جانی و امنیتی بود به اپوزیسیون مؤثر از سویی و دگر اندیشان داخل کشور از طرف دوم. و استدلالم هم این بود که عوامل اطلاعاتی و امنیت وابسته به آیت الله خامنه ای و بخش صلب ایدئولوژی جمهوری اسلامی در هنگامه هایی که دولت تشکیل شده در ایران گرایشات آشتی جویانه و لیبرالیستی داشته است تا کنون؛ یکی از پروژه های حتمی و اولیه اشان "کشتار درمانی" بوده است در داخل و خارج، با هدف ارعاب اپوزیسیون و دگراندیشان. تا آنان گمان نکنند که خانی رفته و خان جدیدی آمده و می توانند شلتاق بکنند چه قلمی و چه قدمی. و ردیف کرده بودم استنادم را به نام های زیادی از کشته شدگان و ترور شدگان دولت هاشمی و خاتمی. از میکونوس و آمیا گرفته تا فرخزاد و اتوبوس نویسندگان و هنرمندان در راه ایروان؛ و از سلاخی بی رحمانۀ فروهرهای عزیز و مختاری و پوینده و فضائلی گرفته تا ... خودتان ادامه بدهید اگر درد مچاله تان نمی کند.

2- بعبارت دیگر من کشتار غیرقابل توجیه و بی رحمانۀ مجاهدین باقی مانده در اشرف را در این کانتکست دیده بودم. و چون به آمریت سپاه مطمئن شده بودم حتی اگر در مباشرت مستقیم شک دارم. و از آنجا یقین کرده بودم که این یک هشدار بسیار سنگین است به مخالفان و منتقدان در ب بسم الله دولت کم سوی روحانی با سیاست های نظام. این اطمینان و یقین را هم از اوهامم نیاورده بودم بلکه مستند بود به اطلاعیۀ بلافاصلۀ سپاه در ستایش از این عملیات و پُزی که قاسم سلیمانی داده بود به پیرمردهای خفتۀ خبرگان. و آنجا می خواستم چند توصیه هم بکنم بنفع دولت عراق و بگویم به سپاه که این دوستی خاله خرسه است که آدمی (جمهوری اسلامی) رفیق و گمارده اش (عراق) را اینطور کنف بکند در سربزنگاه جنگ جنگ در جهان و اوضاع بهمریختۀ منطقه در آنسوی مرز عراق.

3- اما امروز که دیدم ظریف اولین سفر خارجی اش را اعلام نکرده و غیر منتظره بعراق کرده؛ مطمئن شدم که کار دارد بیخ پیدا می کند و نوری المالکی بدجوری داغ کرده از این کشتار بی هوا. تقریباً مطمئنم که هشیار زیباری اولین حرفی که بظریف زده خارج از محتوای این جمله نبوده است که: "نخست وزیر نوری المالکی حرفی ندارد که حکومت شما کماکان مبسوط الید باشد در عراق؛ و نمی خواهد نمک ناشناسی کند. ولی بالاغیرتاً این جشن بعد از کشتار خاموش دیگر چه بود!  یکباره بگویید عسس (امریکا) بیا مرا (عراق) بگیر. خلاصه پاک ما را ضایع کردید در این اوضاعی که همه دنبال بهانۀ جنگ فرقه ای تا جهانی هستند." 

4- دقیقاً نمی دانم ظریف چه پاسخ محتوایی داده به این گلایۀ زیباری و نوری مالکی. اما مطمئنم که سفر کوفت شده برایش در این اولین خروجش از ایران؛ و کلی رنگ برنگ شده. اما می توانم حدس بزنم که ظریف با آن ژست دیپلماتیکش گفته است که متأسف است و اشتباهی پیش آمده و رابطۀ روحانی و سپاه حسنه است و داریم کار می کنیم روی مسئله که اتفاقات بعدی به این تابلویی نشود. و در همین حال برگشته و هواپیمای "ماهان ایر" را نشان زیباری داده و گفته این هم شاهدش. ما دولتی ها معمولاً با هواپیماهای "ایران ایر" مسافرت می کنیم. و اگر من با "ماهان ایر سپاه" بعراق آمده ام بدان که سپاه با ما راه خواهد آمد که طیاره بمن داده برای حسن نیت!

5- البته که وزیر امور خارجه حرف ها و موارد گوناگونی دارد در مذاکره با عراقی ها و از جمله موضوع جنگ عنقریب سوریه. من فقط خواستم بعلت اصلی مسافرت ناگهانی دکتر ظریف پرداخته باشم. ضمن اینکه یادآور شوم که اعدام و کشتار خاموش توسط هر کس و سازمان و گروهی و علیه هر سازمان و گروه و هر کسی - از قاتل گرفته تا بی گناه - امری سبوعانه و وحشتناک و خارج از عرف بشر وحشی هم است و باید محکوم شود. توصیه ام بدگر اندیشان و اپوزیسیون هم سرجایش است که بیشتر مواظب حفاظت از خود باشند. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۱۷, یکشنبه

شهرداری مجدد دکتر قالیباف را به اصلاح طلبان؛ به اعتدالیون و البته تهرانی ها تبریک می گویم!

Rouhollah Vahdati-1-95.jpg

1- خطر بزرگی از سر تهران و اصلاح طلبی دور شد و دکتر قالیباف برای بار سوم شهردار تهران ماند. لذا می شود در این روزهای غبارآلود کشور و منطقه دمی نفس آزاد کرد و از این اتفاق خیلی خوب خوشحال شد. و من هم هستم و تبریک می گویم.

2- همانطور که بارها گفته ام دکتر قالیباف مدرن ترین تفکر و بهترین مدیریت اجرایی قابل رصد در طول عمر جمهوری اسلامی را دارد و محرومیت از توانایی های او یک خسران مضاعف بود در این وانفسای از "دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست". البته انتظار داشتم که آرای داده شده به او بیشتر از 20 رأی باشد اما چنین بنظر می رسد که لابی ها و فشارهای رسانه ای جهت دو قطبی کردن و سیاسی کردن شورای شهر تهران از سوی یک عضو رادیکال باقیمانده از شورای منحلۀ اول و یک عضو رانت خوار جدید بعلاوۀ هجوم تخریب و شانتاژ مطبوعات اصلاح طلب - برهبری روزنامۀ شرق و سایت آینده آنلاین - توانسته است سرنوشت شورای چهارم و شهرداری تهران را تا لبۀ تیغ ببرد که خوشبختانه موفق به پیروزی نشد و تهران نجات یافت.

3- آن عضو مورد نظرم که از شورای اول شهر تهران می آید شخصی است بنام جناب آقای حکیمی پور. ایشان را نمی شناسم مثل همۀ دیگران عضو شورا. اما خاطرۀ خیلی بدی دارم اولاً از شورای اول که نامبرده یکی از آتش بیاران معرکۀ منجر به انحلال شورای اول از سوی دولت اصلاحات شد و مهمتر از آن خاطره ام مربوط است به تبلیغات میدانی حکیمی پور برای ورود به شورای دوم. یادم می آید که حجم تبلیغات انفرادی حکیمی پور در سطح شهر تهران سال 82 چه از نظر تعداد پوستر و چه از جنبۀ اندازه های پوستر و چه از لحاظ نوع کاغذ اعلایی که بکار رفته بود چنان چشم نواز و تابلو بود که تحقیقاً نه قبل از آن و نه بعد از آن دیوارهای تهران شاهد چنین ریخت و پاش کلانی نبوده است. و این البته علاوه بود بر همۀ انواع تبلیغات انفرادی دیگر و تبلیغات سازمانی که اصلاح طلبان بصورت لیست های مشترک داشتند. بعبارت روشن تر تبلیغات آنروز حکیمی پور نه تنها کمترین تناسبی با فرمول "هزینه - فایده"ی سیاسی نداشت بلکه جز "می روم بشورا که نفع و رانت اقتصادی بجویم" هیچ منطق دیگری را پاسخ نمی داد.

4- آن عضو جدید شورای چهارم هم منظورم به جناب آقای تندگویان بود و است که ایشان را هم نمی شناسم و فقط می دانم که ایشان فرزند مهندس تندگویان مفقود الاثر است که اولین وزیر نفت جمهوری اسلامی بود و خیلی زود بدست عراقی ها اسیر شد و هیچگاه سرنوشتش بدرستی معلوم نشد. پدر خدا بیامرز ایشان نیز همچون خلف صالحش شهید محمد علی رجایی به این دلیل اسطورۀ اصولگرایان شد که هیچگاه فرصت نکرد مدیریت کند و عیار واقعی اش در صحنۀ عمل روشن شود خوب یا بد! منظورم این است که تندگویان جوان عضو شورای شهر چهارم تمام عمرش را برانت و توجه ویژه گذرانده و طی کرده و حتی همین عضویتش در شورا را هم بیشتر از ارث پدر شهیدش استفاده کرده تا معروفیت خودش در کارآمدی یا ورزشکاری یا هر چه!

5- این دو عضو از نسل قدیم و جدید شورای چهارم از همان بدو ورود به شورا نشان دادند که نخواهند گذاشت تهران آب خوش از گلویش پایین برود و بازی های سیاسی شورای اول را شروع کردند. که آخرین مورد موفقیت شان تشکیل فراکسیون سیاسی اصلاح طلبان - کار سیاسی در شورای غیر سیاسی - است که حکیمی پور رییسش شده و تندگویان سخنگویش. و خدا رحم کند به تهرانی ها با این آدم های سیاسی غیر سیاسی. آنان سیاسی هستند چون می خواهند از سیاست رانت بگیرند و غیر سیاسی هستند چون ما هیچ عقبه و اثری از سیاسی بودن ایشان و فعالیت هایشان نداریم و گویی هر دو از آسمان افتاده اند توی بغل سیاست شورای چهارم.

6- البته فعلاً خطر رفع شده و یک پرده از توطئۀ آنان عقیم مانده - آن بازی حکیمی پور هم در صرفنظر از نایب رییسی شورا بنفع طلایی به امید فریب به جوانمردی و کسب رأی مستقل ها به شهرداری مهندس هاشمی نگرفت خوشبختانه -  اما خطر اینان کماکان بر سر شورای چهارم تهران گسترده است و باید مواظب شان بود. هرچند که من ایمان دارم که دکتر قالیباف با آن مدنیت و مدرنیت نابی که دارد خواهد توانست همۀ این تفرقه سازان را به خدمت متقاعد کند و از پس شان برخواهد آمد. امید وارم که مسجد جامعی هم بر وساوس دوستان فائق بیاید و اجازه بدهد که اوج شکوفایی مدیریت قالیباف مدرن در دولتی هماهنگ با او بمذاق پایتخت ایران خوش بنشیند. زیرا معتقدم که قالیباف با حمایت طبیعی دولت روحانی بسیار فراتر از هر انچه دست تنها برای تهران کرده انجام خواهد داد و پایتخت ایران هم در زمینۀ محیط زیست و هم در بخش حمل و نقل عمومی روزهای خوشحالی را پیش رو دارد. با تبریک و تشکر از قالیباف. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

هشدار توأمان هاشمی و خاتمی به جامعه: اگر بی خیال خواسته ها بشوید منتظر موفقیت روحانی نباشید!


1- خیلی خسته و نا امید و حتی می توان گفت شوکه ام از سخنان خامنه ای خطاب به منصوبانش در مجلس خبرگان. در حقیقت اگر برخی حواشی بی اهمیت حرف های خامنه ای با نگاهبانان سلطنتش را بزنی می توان این سخنان را موضع صریح او در یک گفتگوی دو طرفه با هاشمی رفسنجانی دانست. زیرا امهات حرف خامنه ای پاسخ به مواضع هاشمی در این مدت اخیر و بویژه بعد از انتخابات و علی الخصوص سخنان منسوب به او در بارۀ سوریه است. تا جائیکه اگر آخوندهای دیگر خبرگان از جلسه حذف می شدند هاشمی با آن چهرۀ بشدت نگران و عصبی و بعنوان تنها مخاطب روبروی خامنه ای بسنده بود برای گفتارش.

2- البته رهبر جمهوری اسلامی چند تکۀ بی ارزش هم در حوزۀ تاکتیک ها مثل "توجه به واقعیت"، "حمایت از دولت با تحفط نصیحت مدام او"، "تاکتیک های هنرمندانه و جدید دولتمردان"، "کارگزاران ووزرای مدعی تجربه و کارآمدی" و ... در حرفهایش گنجانده بود. اما اهم بحث و نظرش در پافشاری بر ایدئولوژی محوری و برکشیدن تمدن اسلامی در مقابل - حتماً - تمدن مسیحی غرب! اولاً و ممنوعیت عدول از استراتژی شکست خوردۀ خودش در طول سالیان رهبریش ثانیاً بود. و بنظرم حتی در جائیکه از هنرمندی دیپلماسی دولت جدید حرف می زند بیشتر منظورش فریب دادن غرب و نیرنگ و شامورتی بازی است. یا همانطور در مورد لحن نیشدارش در مورد کارآمدی و تجربۀ کابینه بیشتر نظرش بر "خواهیم دید که می توانید با تحریم ها و مشکلاتی که من بوجود آورده ام و قصد عقب نشینی ندارم کشور را از بحران خارج کنید یانه" بوده است و نه تأیید صادقانۀ وزرای دولت روحانی. زیرا اگر واقعاً او به این آقایان اعتقاد داشت چطور در 8 سال گذشته همه را از صحنه روفته بود و... غصه دراز است و بگذارم و بگذرم.

3- اما حالا که معلوم شده خوش باوری و آرزوی ما و نظریۀ "تئوری توطئه"ی مخالفان برانداز در مورد هماهنگی بین خامنه ای و هاشمی برای بیان آن اظهارات رادیکال از سوی هاشمی در سوادکوه اشتباه کرده ایم و هاشمی ان حرف ها را با پذیرش خطر بایکوت و از خود گذشتگی بیان کرده است؛ می خواهم توجه شما را به نکته ای دیگر از حرف های آنروز هاشمی در مازندران جلب کنم. زیرا که همان حرف در قالب دیگری از سوی خاتمی در تجمع اصلاح طلبانه در چهار محال و بختیاری هم تکرار شده و معلوم است که هر دو تذکر یک اخطار جدی است به جامعه و حامیان دولت و رأی دهندگان به روحانی.

4- اما مطلب کوتاهی که هاشمی گفته و خاتمی هم تکرار کرده این بوده است که آنان به مخاطبان خود گفته اند که "قول هایی که روحانی داده است و مطلباتی که شما بر مبنای آن شعارها رأی داده اید را از دولت بخواهید و پی گیری کنید." خاطرتان هست که بعد از انتخاب روحانی همۀ سیاسیون و روشنفکران اصلاح طلب و معتدل و در پی این پرسش که شما از روحانی چه انتظاری دارید؟ همه بالاتفاق می گفتند که "ما هیچ مطالبه ای نداریم و فقط می خواهیم که دکتر روحانی بر قول هایی که داده و با شعارهایی که رأی گرفته عمل کند". اما حالا و با صحبت جدید هاشمی و تکرارش توسط خاتمی مخاطب حرف عوض شده است. بدین معنا که اگر تا دیروز همه روحانی را خطاب می کردند که به عهدت وفا کن و قول هایت را عملی کن. اینک همان حرف به بدنۀ رأی دهنده و جامعه مدنی خطاب می شود که بروید و از روحانی قول هایش را بخواهید.

5- بدیهی است که نه هاشمی و نه خاتمی قصد این را ندارند که با تحریک هواداران روحانی او را تحت فشار قرار بدهند در حالیکه هنوز درست مستقر نشده است. بلکه معکوس شدن ادبیات دو حامی بزرگ روحانی از او بسمت هواداران او نشان می دهد که در بالای هرم قدرت در ایران مسایلی پیش آمده که دو شخصیت حامیان قدرتمند روحانی در حوزۀ مدنی احساس خطر کرده و بیم سد کردن بزودی سیاست ورزی دولت جدید از سوی جناح قدرتمند و آیت الله خامنه ای در نهادهای نظامی و سیاسی و خارجی را احساس کرده اند. و دارند به جامعه هشدار می دهند که اگر بی تفاوت و بی خیال باشید روحانی نخواهد توانست مطالبات شما را برآورده کند و باید با دروازه بانی و تکرار و اصرار به او کمک کنید. 

6- البته اینکه جامعۀ مدنی چطور با پافشاری برخواسته هایش می تواند به ابزار قدرت روحانی تبدیل شود نه هاشمی و خاتمی ساز وکاری دارند و نه من می توانم بگویم جامعه چکار باید بکند. اما صحبت آن ها در حد هشدار باید فهمیده شود و در نزدیک ترین اقدام روشنفکران و دانشگاهیان و دارندگان ابزار امکان تأثیر گذاری بر جامعه باید جدی تر وارد بشوند و با تکرار مرتب و بی وقفۀ "صدای ملت" هم به جناح قدرت انتصابی فشار بیاورند و هم نیروهای بدون سازمان و متفرق بدنۀ جامعه را از رفتن بکرختی بعد از انتخابات بازدارند. یا...هو

بعد از تحریر: این کامنت را فیسبوک دکتر ظریف گذاشته ام. مناسب دیدم شما هم ببینید:
سلام و تبریک جناب آقای دکتر ظریف. بنظرم می رسد جنابعالی کمی هیجان زده و شتاب زده اید در راه اندازی حضورتان در شبکه های اجتماعی - بخاطر توصیۀ مشابه تان به خانم افخم سخنگوی وزارت خانه تان هم می گویم - شما وزیر خارجه ای پرتاب شده به دنیای قرن بیست و یکم هستید اما نه وزیر خارجۀخود ایران در قرن بیست و یکم. بلکه شما وزیر امور خارجۀ کشوری هستید که در قرن 15 هجری است و می دانید که این قرن در تقویم میلادی قرن بروز و ظهور فیلسوف دردانه ماکیاولی و نوشتۀ ارجمندش شهریار هم است. بنابراین ما انتظار داریم که شما اگر می توانید ما را حداقل به قرن 19 میلادی برگردانید و نه اینکه ابزار قرن 21 را صرف سیاست ورزی در قرن 15 بکنید. لذا توصیۀ مشخصم این است که وقتتان و فکرتان را متمرکز کنید برای ارتقاء دیپلماسی رسمی - وظیفۀ موظف تان - و دیپلماسی عمومی را بما واگذار کنید. و مطمئن باشید که هر قدم شما و دکتر روحانی برای سوق دادن وضعیت سیال و انقلابی ایران بسمت حکومت مدرن ما ایرانیان را خواسته و ناخواسته قادر می کند که به کمک شما و دولت بیاییم تا وجهۀ هم خودمان و هم ایران مان بهبود یابد. اینکار شتابزدۀ شما وقت تلف کردن است. با پوزش و تشکر. یا...هو