۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه
"مبانی اسلام"؛ سی سال تاریخ دریک صفحه!
۱۳۸۸ بهمن ۹, جمعه
نهیب من وپرهیب شما!
۱۳۸۸ بهمن ۶, سهشنبه
دل قوی داریم؛ ما بیشماریم!
۱۳۸۸ دی ۳۰, چهارشنبه
سکولاریسم مهوع!
۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه
پروژه یا پروسه! مسأله اینست.
"پروژۀ تعربف شده" یا " پروسۀ لاجرم"
...آنچه می گویم یک تحلیل شهودی راهنمای عمل است وخواننده ای که باخرد سیستماتیک وآکادمیک مجهز است نباید درانتظار بویژه همۀ "صغرا"های "کبرا"ی این قلم انداز باشد. وپر واضح است که اگر حتی آیت الله خامنه ای ومحمود احمدی نژاد به این تحلیل خندیدند یا آن را مسخره کردند؛ من یا دیگری نباید بر بیاشوبیم که دروغ می گویند یا چه وچه...چون که ممکن است آنچه را عرض خواهم کرد هنوز به ضمیر خودآگاه آقایان ( پروژۀ تعریف شده)انتقال کامل پیدا نکرده باشد. البته برای من به هزار ویک دلیل ثابت است که این پروژه در ضمیر ناخود آگاه( پروسۀ لاجرم) این دو سیاستمدارمی گذرد چه به آن واقف باشند ویانه. وچه برای آن برنامه ریزی کرده باشند یانه.
1- هم آیت الله خامنه ای وهم دکتر احمدی نژاد به این نتیجه واقف شده اند که دیگر جامعۀ ایران بیش از این توان تحمل بلا تکلیفی ونا کارآمدی حاکمیت انقلابی را ندارد واگر امروز برای تشکیل یک حکومت با – حتی- حداقل معیارهای "حکومت به ماهو حکومت"اقدام نشود فردایی وجود نخواهد داشت. در این میان البته دست احمدی نژاد بسیار بازتر از آیت الله خامنه ای است چرا که دکتر احمدی نژاد در ناکارآمدی وبلاتکلیفی 26 ساله نقشی ومسئولیتی نداشته است. درحالیکه آیت الله خامنه ای 16 سال از این 26 سال را رهبر مطلقه بوده است.
2- هر دو آقایان به نوعی از حکومت فاشیستی اعتقاد دارند با این تفاوت که آیت الله خامنه ای یک حکومت تک حزبی وتوتالیتر مثل حکومت استالین درشوروی سابق را مرجح وموجه می داند در حالیکه احمدی نژاد نوع حکومت خلقی شبیه حکومت هیتلر درآلمان نازی راالگوی ذهنی دارد.
3- اما از حکومت های موجود در جهان آیت الله خامنه ای مدل حکومت کیم جونگ ایل در کرۀ شمالی را بهترین نوع حکومت می داند چرا که اورا قادر می سازد همۀ خلاء های تئوریک فقه اسلامی در حکومت مدرن رابا قطع ارتباط ایران با جهان خارج وسرکوب پوشش بدهد. ولی دکتر احمدی نژاد مدل حکومت معمر قذافی لیبیایی را بهترین می داند چرا که احمدی نژاد دغدغه ومسئولیت دین وفقه را ندارد وآماده وراغب است که تئوری های توده ای خودش را جایگزین همۀ عرصه های مورد نیاز در جامعۀ تحت حاکمیت خودش بکند.
4- هردو این آقایان شناخت متقابل خوبی از یکدیگر دارند ولی هر دو امید وارند که با استفاده از اتحاد لاجرم وتاکتیکی با یکدیگرابتدا موانع دشمن مشترک(دگر اندیشان ودگر باشان) را تاجای ممکن ازمیان بردارند وهردومطمئن هستند که در"روز واقعه" برای چیرگی نهایی بر دوست مقطعی مشکلی نخواهند داشت. دقیقاً مثل اتحادی که هیتلر واستالین در شروع جنگ جهانی دوم باهم داشتند.
5- هردو آقایان البته به داشته هایی می نازند وامید به پیروزی نهایی را در این قوت خود می جویند: آیت الله خامنه ای علاوه بر قدرت قانونی وفقهی خود به مرجعیت دینی وروحانی بودنش امید وار است والبته مهمتر از همه به دستگاه سرکوبی که بطور ویژه در سپاه پاسداران سازمان داده است. ولی احمدی نژاد به بسیج کنندگی توده ایش متکی است ودرآمد نفتی که باهر ترفند به میل وارادۀ او هزینه خواهد شد.
6- آیت الله خامنه ای چون خودش را طرف باچپ پرتر می داند اجازه می دهد تا احمدی نژاد شلتاق هایی غیر مرسوم در گذشته ودر مخالفت آشکاربارهبر رابکند با این اطمینان که این هزینه ها به فایده ای که قرار است احمدی نژاد برای حاکمیت بلامنازع اوفراهم کند می ارزد. چون که آیت الله خامنه ای می گوید که عمر شلتاق های احمدی نژاد در پایان دومین چهار سال ریاست جمهوریش تمام خواهد شد درحالیکه برکات اقدامات مخرب احمدی نژاد برای پروزۀ نهایی او( ایران به مثابه کرۀ شمالی مستعد برای جهش به جایگاه شوروی سابق) سخت کارساز خواهد بود.
7- ولی احمدی نژاد هم بدون سلاح نیست. او که کل روحانیت دین را آدمهایی کودن وبا ضریب هوشی پایین می داند. سلاحی کارساز راهیچ وقت کند نکرده است. وآن سلاح مؤثر حوزۀ زنان وجوانان ولیبرالیسم اجتماعی است. او که می داند دین اسلام روحانیت رسمی با موضوع زن وجوانی وهیجان نسبت جن وبسم الله را دارد ؛ به این امید است که هر زمان احساس کرد آیت الله خامنه ای وشرکا قصد دور زدن اورا دارند اماده خواهد بود بلافاصله از این سلاح موثرش استفاده کند. والبته این سلاح بالقوه مانع از آن نیست که احمدی نژاد سعی کرده، می کند وخواهد کرد که در حوزۀ امنیتی چه با تسلط کامل به وزارت اطلاعات وچه از طریق یارگیری های نفتی در سپاه پاسداران ذخیرۀ آخرتش را پروپیمان کرده وآمادۀ رودررویی نگه دارد.
8- احمدی نژاد امیدوار است که می تواند در پایان عمر چهار سالۀ ریاست جمهوریش یکی ازاصحاب وحواریون خودش را به آیت الله خامنه ای تحمیل کند ودر فرصت وموقعیتی مناسب وبا استفاده از نفرت توده از حاکمیت روحانیون در یک کودتای سفید یا نارنجی رهبری خودش را بنام ملت ایران اعلام کند.
9- مشکل آیت الله خامنه ای دررسیدن به مدینه فاضله اش روحانیان ارشد مخالفش هستند که ازحیظ انتفاع ساقط کردن آنان را از رقیبش احمدی نژاد انتظار دارد وازپیشرفت در این زمینه رضایت دارد. وچقدر خوشحال است که به تدبیر احمدی نژاد بالاخره توانست بعداز بیست سال بلاتکلیفی "عید فطر" را حکم حکومتی کند وبه تقویم ایرانیان ثباتی بدهد.
10-مشکل احمدی نژاد اما به سادگی مشکل رقیبش قابل دسترسی نیست چون که گزینۀ"محمدباقر قالی باف " بعنوان هول آورترین رقیب احمدی نژاد براحتی قابل روفتن نیست. چون که قالیباف علاوه برقابلیت های کم نظیر شخصی وشخصیتی قسمت ناپیدای کوه یخ سپاهیان پاسدار آرمان باخته را هم پشتوانه دارد ومعلوم نیست روزی که این فرزندان پاک امام خمینی(ره) بجنبند چه نیرویی می تواند جلودارشان باشد. ودکتر احمدی نژاد این مأ موریت مشکل را از آیت الله خامنه ای انتطار دارد. وآیت الله خامنه ای فعلاً باچشم پوشی برفساد عظیم قلۀ مصادره شدۀ کوه یخ سپاه؛ در خال خوف ورجاء است.
البته من یک کتاب را جویده جویده و در چند خط گفتم ومنظوری غیر از اعلان خطر وطرح موضوع نداشتم. امیدوارم که هم آیت الله خامنه ای وهم دکتر احمدی نژاد هرچه زودتر ازاین دوگانۀ مالیخولیایی بسیار ویرانگرپشیمان بشوند. والا می ترسم چنان درجذبه شیرین ایران شریعت خامنه ای یا ایران طریقت احمدی نژادی غرق مراقبت از حرکات همدیگر شوند که ایران قبل از رسیدن به کیم جونگ ایل یا معمر قذافی زیر بمبارانهای ناتو ویران شود. و البته به روشن فکران هشدار می دهم که دست از سر بلاهت دکتر احمدی نژاد وفحاشی به آیت الله بشویند وراهی برای" ایران در خطرنهایی" بجویند.
بعد ازتحریر:
ومژده بدهم که کمی هم شاد باشیم:
1 – مجید انتظامی سمفونی دفاع مقدس را در حضور صحنه ای رییس جمهور اجرا کرده وحتی با احمدی نژاد راجع به موسیقی حرف زده وقول گرفته وناباورترین قسمت اینکه: سیمای جمهوری اسلامی چندتا" ساز" را در نمای بسته نشان داده است. من صد در هزار با انتظامی پسرنازنین موافقم که:" این یعنی اصلاحات واقعی وبدرد بخور" بعد از سی سال:" ساز در سیما"
2 – و دختران عربستانی با پسران هموطن شان در دانشگاه امیر عبدالله رقصیده اند. بهتر از این خبری شنیده اید در جهان اسلام در سی سال گذشته؟
۱۳۸۸ دی ۲۳, چهارشنبه
درحاشیۀ تاریخ
من هم نگرانی هایی دارم!:
1- بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق اعتراضی شدید کرده است نسبت به سیاست های درهای باز وزارت ارشاد محمود احمدی نژاد درزمینۀ سینما ورفع توقیف از فیلم های دورازاکران سالیان پیش.
2- "محمد علی رامین" سه روز است لگام خورده ازدلقک نامیدن روزنامه نگاران واخطارهای فله ای به تیترها وعکس ها و...روزنامه های بی نامه!
3- مرد "صلح کل"- تعبیر زیبا از علی مطهری درسال 79 خورشیدی- سید محمد خاتمی سخنرانی کرده برای نمایندگان ادوارومثل همیشه بنیادگراییش را برملا کرده در اخلاق ومعنا. وآیا خاتمی نازنین ومحبوب هنوز مشخص کرده حرفش را در "سیاست یا فلسفه؟"
4- علی مطهری میداندار شده درشاقول اعتدال ونامی پررنگ ترازهمیشه دارد درصدور چپ وراست بیانیه ونامه! ومی دانیم علی مطهری یک بنیاد گرای تمامیت خواه است دربستن حوزۀ اجتماع وفرهنگ آیا؟ واتفاقاً حوزه ای که خواست بنیادین ومحرک اصلی جنبش سبزایرانیان زندگی خواه بوده دراین هفت ماه!
5- "برادرحسین" که سنگ تمام گذاشته درروزی نامۀ چهارشنبه اش به نقل سخنان سید محبوب جوان ها درهمان همایش بالا وحداکثر سخاوت کریهش را نشان داده درنامیدن او به" رییس بنیاد باران گفت!"
6- کواکبیان یاری از اردوگاه بنیادگرایان "بلاتکلیفی سی ساله"؛ شقه کرده ملت را به "اینورآب وآنورآب" درمناظره با "شریعت"مدارکیهان. بدون اینکه حتی تلویح کرده باشد که 5 میلیون ایرانیان "آنورآب" چگونه رانده شده اند از خانه شان به عنف وزوروتحقیروتحمیل وتبعید! بدون یک "عفوعمومی" درانقلاب- وتأکید می کنم به انقلاب ونه حکومت- سی ویک ساله!
7- محسن رضایی چنان "صلاح" به میدان "سلاح" آورده است که نامه هایش از یکی به "رهبرعظیم الشأن" ودیگری به "ملت ایران"؛ دوران گرفته! که گویی "آخرین کاشف آخرین فوت کوزه گری" اوبوده وخواهدبود ودیگرهیچ!
8- واگررییس جمهور احمدی نژاد هم حاضر شود "مرتضوی" مشترکش با رهبررا ویانه حتی چشمۀ فیضش "اسفندیاررحیم مشایی"ش را قربانی این "جوی گل آلود" جذب حداکثری! کند؛ مجازخواهد بود مادران عزادار را فریز کند برای همیشه درپارک لاله؟!
9- ومن می ترسم از همۀ بنیاد گراها! ومن وحشت دارم از همۀ روشنفکران بجای سیاستمداران ومن دعا می کنم وگریه می کنم تا بیانیۀ شماره 18 میرحسین موسوی! و بیانیۀ بعدی شجاعت مهدی کروبی.
10- ومن اعتراف می کنم که از بیانیۀ شماره 17 رهبرجنبش سبزترسی داشتم ونگفتم. وآن نه به عقب نشینی ارتباط داشت ونه کم وزیاد بودن خواسته ها. من ازبند بی شمارۀ پایان بخش بیانیه هول کرده بودم. آنجایی که مهندس موسوی می گوید: " به بندهای فوق پیشنهادات دیگری نیز می توان اضافه کرد. به نظر بنده حتی یک جوی کوچک زلال در این بین می تواند مغتنم باشد. ضرورتی ندارد همه بندها با هم شروع شود مشاهده عزم در این راه بروشنی افق کمک خواهد کرد و کلام آخر آنکه همه این پیشنهادات بدون نیاز به توافق نامه و مذاکره وداد و ستدهای سیاسی و از موضع حکمت و تدبیر و خیرخواهی می تواند اجراشود."- پایان نقل قول مستقیم- وخدایا این جوی کوچک بشدت "گل آلود" که راه افتاده است. به چشم سبز میرحسین جنبش زلال خواهد نشست! هنوز باید منتظر بود هشیار. این فقط یک نگرانی بود ازسوی دلقک. دعا می کنم. یا...هو
۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه
بدون عنوان
گفتم حالا که داریم چهار چشمی رصد می کنیم صحنه را که عفب جلو کردن نیروها غافلگیر نکندمان خدای ناکرده و جنبش مان از دور بیفتد. وحالا که فرصتی داریم تا 20 روز دیگر که طرحی نودراندازیم ولی بدون شکافتن سقف فلک! یک حال وحولی هم بکنیم که باهمۀ سختیش در این روزگار مادران عزاداردراوین؛ ;که شادی وزندگی وجشن تنها راه وتنها پادزهربرضد"عبوسی ومرگ اندیشی ذاتی" حاکمیت بالفعل است لاجرم!
پس این نوشتۀ کوتاه سالیان پیشم را می گذارم برای دیدن شما واطمینان از اینکه "ما بیشماریم؛ سبز":
حکایت اول
من خودرو سواری نداشتم. وبرای تردد درسطح شهر از تاکسی واتوبوس ومترو استفاده می کردم. ومتوجه می شدم که همۀمردم ایران از حکومت روحانیان ناراضی هستند. واین یافته ام را درمجامع خانوادگی به بحث می گذاشتم. وهمه بامن موافق بودند. اما – واین اما خیلی مهم است- درجمع بندی خانوادگی وفامیلی حرف آخر این می شد که ما اشتباه می کنیم وحکومت دربین جنوب شهریها و روستاییان ومؤمن ها وغیرمدرن ها وحاشیه نشین ها و... طرفداران پروپاقرصی دارد. لذا من مجبور می شدم که بروم درروستاها وحاشیۀ شهرها ودرمیان مؤمنان و... تا این خیل عظیم هواداران حکومت را پیدا کنم. ولی هربار دست ازپا دراز تر برمی گشتم به همان مجامع خانواده وفامیل وادعا می کردم که؛ من هوادران را پیدا نکردم. بازهم بحث های داغی می کردیم وبه این نتیجه می رسیدیم که حکومت طرفدار ندارد. اما – این اما هم خیلی خیلی مهم است- آخرین حرف جمع فامیل این می شد که: پس این همه تظاهر کننده در ایام الله ها از کجا می آیند. وحرف حساب جواب نداشت. لذا من صبر می کردم که یک یوم الله فرابرسد وبروم ببینم این تظاهر کننده ها از کجا می آیند. ومی رفتم. اول با مردمی همراه می شدم که مثل همۀ روزهای خدا باهمدیگر راه می روند درسطح شهرودرحالی که به همۀ ارکان واجزاء حکومت بدوبیراه می گویند گویی که برای شرکت در کارناوال "ریو" می روند یا دیدن مسابقۀ گاوبازی شاد وسرود خوانند. بعد که ما پیاده ها می رسیدیم به آن سواره ها که با اتوبوس های مخصوص دردروازۀ شروع رسمی راه پیمایی پیاده می شدند که دیگر جای سؤال وجواب نبود. وماهمه برای یکی جذب می شدیم به بلندگوی وزیر شعار ومرگ بر مرگ بر می کردیم. وازشرب وخورد وجوایز صلواتی لذت می بردیم. تا اینکه صاحب اصلی می آمد و قطعنامه را می گفت وتمام. خب آنهایی که با اتوبوس رسمی آمده بودند نصف بیشترشان درهمان مبداء دررفته بودند ونیم دیگر هم سوار اتوبوس هایشان که حالا در مقصد حاضر بودند می شدند ودست من بایشان نمی رسید که ببینم چه می گویند درحال بازگشت. پس مجبور می شدم به همان جماعت اندکی که باپای خودمان آمده بودیم متوسل بشوم برای پیدا کردن طرفداران انبوه. من هم متوسل می شدم ولی خیلی کم بودند وثانیاً انبوه نبودند وثالثاً همان حالت باز گشتگان برزیلی از کارناوال ریو را داشتند وتماشاچیان اسپانیی خسته از مسابقۀ گاوبازی. ولی منهم ازرو نمی رفتم وباهر پررویی هم بود چند نفری را گیر می انداختم که راز سر به مهرهوادران انبوه را کشف کنم. اولی می گفت :حالش را ببر. دومی می گفت: هم فال است وهم تماشا. سومی می گفت: بالاخره" آقا" یک روحانی است وثواب آخرت دارد. چهارمی می گفت: این بیرون آمدن ها هم نباشد که می پوسیم وتا به پنجم برسم که جسبیده بود به عادل فردوسی پور وششمی که با محمدرضا گلزارعکس می انداخت یوم الله تمام شده بود ومن هنوز از انبوه هواداران یکی راهم شکار نکرده بودم.... یا...هو
توضیح واضحات:
1- سه نقطۀ قبل از یاهو یعنی ادامه دارد...
2- جامعه شناسان اصطلاحی دارند بنام "انبوه خلق". وآن یعنی اینکه وقتی ابدانی با اذهان گوناگون درکنارهم قرار بگیرند؛ فردیت ذهنی شان سلب می شود وهمه همان شعاری را تکرار می کنند که وزیر شعار از بلند گوی رسمی نعره می زند.بدون اینکه لزوماً شعارتکرار کنندگان فهمی یا اعتقادی به شعارشان داشته باشند.
3- دکتر علی مطهری در مصاحبه با ایراندخت گفته است از هوش وزیرکی وفرافکنی احمدی نژاد درپنهان شدنش از مسئولیت هایش دروقایع اخیر. یادتان باشد که من قبل از علی مطهری، آنرا گفته ام در اولین پست این وبلاگ. پس من علی مطهری هم نیستم هر چند او می تواند دلقک باشد اگر کمی تخفیف بدهد بسمت برادر فرزانه اش "محمد مطهری" وشنگولی درجامعه را جزو ضروریات انسان وبویژه در عصر مدرن برسمیت بشناسد.
4- من نگفتم که احمدی نژاد طرفدار ندارد. واین جا تأکید می کنم که دارد. ولی برفها دارد بشدت ذوب می شود به گرمای تهران.؛ برعکس همه جای نیم کرۀ شمالی که سرد ویخبندان است نامنتظره!
۱۳۸۸ دی ۱۸, جمعه
هشدار!
این مطلب را برای پست جدید وبلاگ مسعود بهنود با عنوان "انقلاب ها: روسیه، هند، مکزیک، چین وایران" نوشته ام. اینجا هم منتشر می کنم که اگر راه کسی کج شد به سرزمین دلقک ها؛ دست خالی نرود ازصحنه!
1- پیش نهادۀ مسعود بهنود قطعاً کار خیلی خوبی می شود اگرآنانی که انبانی دارند ازتجربه ومطالعه ومشاهده- اکادمیک یا میدانی- پا پیش بگذارند ویافته هایشان را دست بدست بدهند درویراستاری بهنود وکاری ماندگار بکنند. البته که من "وصف حال وانشاء" نویسم. وسواد وحوصلۀ پژوهشی ندارم. اما- واین اما مهم است- بنطرم می رسد که طرح بهنود یک کار "پروسه"ای است درحالی که ما امروز داخل دریک "پروژه"ایم.
2- همۀ آدرس ها وپالس های ارسالی از سوی رژیم تهران حکایت از این دارد که همۀ زور داشته شان را جمع کرده اند پشت دروازه های آگاهی ایرانیان؛ ودارند کلون را می اندازند برای همیشه! "رامین" را ببینید وروزنامه های چاپی تهران را. سپاه را ببینید ومدیریت دنیای مجازی درسایت "گرداب" را. سنگ ها را ببینید بسته در حضور سگ های بدون قلاده! وزارت اطلاعات را ببینیم وفهرست فیلترینگ وقاحت تام را. وسپاه را وپارازیت ها را. وسپاه وکنترل وشنود ارتباطات را وسپاه را وسپاه را...
3- ومن البته باور ندارم این ادعای نخ نمای بلوف تبلیغاتی را که: "مگر می شود در این دهکدۀ جهانی جلوآزادی اطلاع رسانی را گرفت!؟" بلی می شود: چین را هم باور نداریم کرۀ شمالی را چه می گوییم و...! واگر قبول داریم که به گردنه وارد شده ایم که شده ایم؛ تنها تکلیف- تأکید می کنم به تکلیف ونه حق- مان این است که: همۀعده وعده مان را جمع کنیم برای "کمک به جنبشی که باید از گردنه رد شود". ونه گمانم بحث روشها الویت کارساز داشته باشد. چرا که "ضد خشونت" بودن جنبش را خرد حسی توده های درمیدان عمل، عمل کرده وخواهد کرد. البته بشرطی که الترا انقلابیون آواره کف نفس بکنند برای وطن وخودشان را قاطی "راه تنفس"مردم نکنند.
4- البته که من پیش نهاده ای هم دارم:
5- مهندس موسوی با صدور بیانیۀ نمره 17 خود عملاً الف- جنبش اجتماعی سبز را به وجهۀ سیاسی نیز ارتقاء داد وب- مهندس موسوی تلویحاً قبول کرد که رهبری جنبش درچهارچوب تبیین شده دربیانیه اش را بپذیرد. بنابراین چنین باور دارم که همۀ آنانی که دل درگرو"یک لبخند برلبان ایرانیان گیر افتاده در داخل وطن"دارند. از مهندس موسوی مثل یک رهبر تمام عیاراستقبال کنند وکلیۀ اعلامیه ها، بیانیه ها، افزوده ها، کاسته ها و...خودشان را پس بگیرند؛ ومتحد وهمدل همۀ زورمان را بگذاریم برای جلو گرفتن از"کلون اندازی" پشت دروازه های ایران.
5- ومطمئن باشیم که میدان داران جان برکف جنبش درداخل وطن "حس مشترک" راه گشایی دارند واشتباه نخواهند کرد. دستور العمل کاملا روشن ودقیق است بدون لفافه وپیچش: "کمک کنیم اولاً جنبش از دور نیفتد وثانیاً برگسترش دامنه اش افزوده شود." شدت جنبش وتشکیک در اهداف جنبش هیچ کمکی به "یک کمی زندگی برای ملت ایران درداخل کشورشان= همۀ خواستۀ جوانانی که بهمین سادگی کشته می شوند" نمی کند. کسی که سی سال در برزخ وبدون خدا زندگی نکرده باشد نمی تواند درک کند که بچه های ما چه کشیده اند وچه می کشند از اوضاع داخل ایران.
6- وجنبش سبز هنگامی کلید خورد که ایرانیان زندگی خواه با این پدیده روبرو شدند که دیگر از برزخ سی ساله هم خبری نخواهد بود بزودی؛ وپاچه ورمالیده ها عنقریب است که یک "جهنم واقعی" را کلون خواهند انداخت.
7 ومن شک ندارم که اگر جنبش سبز بتواند – انشاءالله- راه تنفس ایرانیان درداخل کشور را نیمه باز هم بکند. بطور قطع آرمانهای سیاسی "دموکراسی خواهان، لیبرال ها، سکولار ها، مؤمن ها و..."نیز پیامد "راه تنفس" ایرانیان داخل ایران راه تنفسی پیدا خواهد کرد.
8- مقایسۀ ایران 88 با ایران 57 همانقدر مع الفارق است که مقایسۀ 2010 با 1978 . انقلاب سال 57 ایران یک دگرگونی با منشاء ومبداء حوزه های دینی بود. درحالی که جنبش سبز منشاء ومبداء دانشگاهی دارد. جسارت می کنم اگر بگویم: این خلط لاجرم از آنجایی نشأ ت می گیرد که فکلی ها خیلی پررنگ تعریف می کنند نقش خودشان درانقلاب 57 را. درحالی که نبود قطعاً!
9- تندش نکنیم التماس می کنم؛ ونگاه کنیم به دست خاله (گیرافتادگان درداخل ایران) ومثل خاله غربیله کنیم. یا...هو
۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه
وضعیت اضطراری!
- این دیباچۀ "طرفه" یک باورقدیمی است درمن: "جمهوری اسلامی اگر چه تعداد بیشماری ازایرانیان دگر اندیش ودگرباش را آواره وتبعید کرد؛ اما ودرکنار گسترش فضای مجازی اطلاع رسانی، باعث بوجود آوردن اشتغال میلیونی هم برای همین آوارگان از میهن شد! تقریباً هرکسی هنری داشت یا نداشت، ابزاری برداشت از قلم وساز ورنگ ونگاتیووخط وخط کش و کاردک وماله وتیشه وریشه و و...الاماشاءالله وشروع کرد به گفتن ونوشتن وزدن وکشیدن وگرفتن وساختن و...الاماشاءلله سخنرانی ومصاحبه ومناظره وموسیقی وفیلم ونقاشی وکاریکاتوروفتوشاپ واستند آپ کمدی و...الاماشاءلله! ومعلوم است که سوژه هم بود وهست از"کمدی موقعیت" سی سالۀ ایران نازنین.
2- وایضاً "طرفه" اینکه خیاط هم توکوزه افتاد ویک "دلقک ایرانی" زهواردررفته هم برای خودش رسالت روشنگری تعریف کرد وافتاد تودام "دات کام" بالاخره!و اینک گستاخی اش بجایی رسیده که چنین مقدمه ای می نویسد بایک مؤخرۀ بدتر!
3- ولی من سوگند می خورم به ماسکی که جمهوری اسلامی بمن اعطا نموده است که: حقیرمخلص همۀ تحلیل کنندگان وتأویل کنندگان وتجلیل کنندگان وتنقید کنندگان وتحریم کنندگان وتصویب کنندگان وتصویر کنندگان و...الا ماشاءالله "بیانینۀ شماره 17 مهندس موسوی" هستم واز هیچ کدام ازروشنفکران وکارشناسان وسایت داران ووبلاگ نویسان وکامنت گذاران ومصافحه کنندگان ومعاشقه کنندگان ومغالطه کنندگان ومعامله کنندگان واجراکنندگان و مشاهده کنندگان واضافه کنندگان وکم کنندگان و...الاماشاءالله گله ای وشکایتی ندارم؛ غیر ازآن "گله" بالام مشدد!
4- آهان! می خواستم درمتن هم یک جملۀ طولانی بگویم که مؤخره هم باشد. والا کی حوصلۀ داستان حسین کرد خواندن را دارد یا مثلاًرسالۀ عملیۀ آیت الله العظمی علم الهدی(ره)!
5- داشتم می گفتم که اگر مهندس موسوی نازنین فقط از خدا می ترسید وازجبهۀ "پاچه ورمالیده"ها دغدغه ای نداشت. خواسته های پنجگانه اش دربیانیۀ مبارکش را منحصر می کرد به همان بند اول- که چشم اسفندیارش نامیده اند به اتفاق صغیر وکبیر- وتازه رسماً هم اعلام می کرد که "من حرف های تا امروزم را پس می گیرم ودولت مهرورز عدالت جوی وموعودگراوراستگو وپرکار وضعیف نواز وناجی خلق وناجی خدا وناجی هردو جهان ونصیحت کننده به سلاطین ورهبری کننده به بهشت و...الاماشاء الله دکتر محمود احمدی نژاد را برسمیت می شناسم به شرط اینکه دولت فخیمۀ ریاست محترم جمهور ایرانیان مثل همۀ دولت های قبل از خودش- دولت های بعدازخودش سالبه به انتفاع موضوع است!- در انقلاب جمهوری اسلامی به رأی ونظر ضعیف ترین مجلس شورای اسلامی عمرجمهوری اسلامی تمکین کند.
6- وطرفه اینکه درچنین حالتی همۀ "الاماشاءالله"های این وجیزه هم مثل توده های هوادار موسوی درداخل ایران می فهمیدند که با چه "قوزبالای قوز" تازه ای هم ملت ایران مواجه شده درپی "گیرافتادگی" سی ساله!
7- رفقا این یک گرفتاری فوق العاده سهمگینی است. باهاش! بازی نکنیم. – البته که به ایران دوستان می گویم والتماس می کنم والا من چکاردارم به قلم وقدمی که قلم وقدم است دیگر! وچرا نتازاند دراین چند صباح بعداز فراموشی سی ساله! گیرم که قاتل جانی شود درسوگ قاتق نانی! یا...هو
بدون "بعدازتحریر"هرگز:
من خودم یک مسلمان سکولار هستم وآرایی بلکه تندتر ازهمۀ "تندش کن" ها دارم. ولی سوگند خورده ام به "مسئولیت قلم" والبته که فقط بعداز بیانیۀ شماره 16 مهندس موسوی "سبز" شده ام.
اگرتوانستم به این غول بی شاخ ودم رسانۀ مجازی غلبه کنم؛ برخی ازلب ریخته های قبل از انتخاباتم را اینجا نمایش خواهم داد که یادم نرود من تا همین شش ماه پیش چه چیزی را از "کدام بیخ" قبول نداشتم.