۱۳۹۴ شهریور ۹, دوشنبه

دستور صادق لاریجانی قائم مقام خامنه ای برای بازداشت دبیرکل حزب اتحاد ملت عالیست: جنگ در نقطۀ کلیدی!


1- امروز قائم مقام! خامنه ای و رییس قوۀ قضائیه در حالی داشت دومین سخنرانی سیاسی و تهدیدی خود راجع به حجاب زنان را ایراد می کرد که در محلی کمی دورتر از او در تهران شکوری راد دبیر کل حزب تازه تأسیس اتحاد ملت ایران اسلامی! نیز با رویکردی متفاوت در حال زدن پنبۀ نظارت استصوابی شورای نگهبان بود. این جملۀ فشرده و عصارۀ او را دوست داشتم که گفته است: "قانون اساسی حق حکومت و حد ملت نیست. بلکه درست برعکس قانون اساسی حق ملت و حد حاکمیت است". اما اتفاق مبارکی که افتاد و امیدوارم خیلی زود سروته قضیه هم آورده نشود دستور بلافاصلۀ سخنران شبیخون فرهنگی در بی لچکیست و زیبایی و رَنگ و رِنگ و  زندگی و سرخوشی (صادق لاریجانی) دستور بازداشت سخنران دوم (علی شکوری راد) را صادر کرده است. 

2- واقعیت قضیه این است که درست است که روحانی دولت خودش را مثل همۀ دولت های قبل از خودش یک دولت موقت انتقالی می داند و امیدوار است که برخلاف پیشینیان خویش (هاشمی رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد**) موفق به عبور دادن انقلاب پیر و نکبت 37 ساله به حکومت شود. اما پرواضح است که چنین امری که تاکنون محقق نشده بسیار بعید است در دورۀ روحانی هم محقق بشود. زیرا تبدیل انقلاب به حکومت همان و از دست رفتن اتوریتۀ حوزه و روحانیت و تحجر و خامنه ای همان. زیرا حکومت که تشکیل بشود لاجرم باید بقانون پایبند باشد و چون قانون - بدترین قانون ممکن - دارای پشت زمینه ای از عقلانیت و منطق است - باید باشد - لذا راه بر هر نوع نقلانیت که اساس و بنیاد دین و مذهب و کاسبی روحانیت بر آن استوار است را می بندد. و در چنین حالتی دیگر خامنه ای نمی تواند خودش را یک انقلابی تعریف و هر غلطی که دوست دارد انجام بدهد.

3- خوشحالی بی حد و حصر من از تحرکات بخش ایدئولوژیک حکومت - اعم از تحرک پایداری ها و شورای نگهبان و صادق لاریجانی و حسین شریعتمداری و مراجع تقلید و مجلس خبرگان و جامعۀ مدرسین حوزۀ قم و حامعۀ روحانیت مبارز و امامان جمعه و بخشی از سپاه و ... که در انواع واکنش ها اعم از نامه های رسایی و مقاله های شریعتمداری و سخنرانی های صادق لاریجانی و الاماشاءالله در مقابل بخش عرفی آن (دولت و جامعۀ مدنی) - کمی دیر فهم و متناقض نماست. زیرا هرچقدر به نیروهای عرفی فشار بیاید در حقیقت منجر به بسته تر شدن فضای سیاسی می شود و هرچه بیشتر انقلابی و ایدئولوژیک شدن جمهوری اسلامی را پی آیند دارد. و این ظاهراً باید ناراحت کننده و در جهت خلاف مصالح ملی فهمیده شود. بنابراین دلیل خوشحالی زایدالوصفم از بازادشت شکوری راد - که امیدوارم طولانی هم بشود و افراد بیشتری بازداشت بشوند - را توضیح می دهم.

الف- دلیل اول و مهم خوشحالیم از ارتقاء اختلاف و جنگ بحوزۀ ایدئولوژی این است که بدون فیصله یافتن این اختلاف بنیادین و 37 ساله امکان هرگونه اصلاحی در جمهوری اسلامی صفر است. و اگر صفر خیلی نا امید کننده و تند است تصحیح می کنم به "خیلی کم و بی اثر". زیرا این اختلاف برسر چگونگی تقسیم پست و مقام و از این قبیل جنگ های زرگری نیست. بلکه اختلافی است به اهمیت اختلاف زمین و آسمان و روز و شب. بعبارت سیاسی تر این اختلاف بر سر این موضوع است که آیا جمهوری اسلامی یک حکومت است یا یک انقلاب. اگر انقلاب است پس باید مثل همۀ 37 سال گذشته در بی تعادلی و عدم ثبات - بارزۀ مهم انقلاب - و روزمرگی و هرکی هرکی و شعار و رجزخوانی باقی بماند؛ و در چنین شرایطی انتظار هرگونه ثبات و پیشرفت و توسعه امری بیهوده و دور از عقلانیت و منطق است. و اگر حکومت است باید تن به هنجارهای ملی و بین المللی بدهد و مثل همۀ 200 کشور و حکومت شناخته شدۀ جهان با محوریت منافع ملی - و دیگر هیچ - حل مشکلات دنیوی مردم را سرلوحۀ کار خودش قرار بدهد.

ب- دلیل دوم خوشحالیم به روحیۀ تکنوکرات روحانی و دولتش برمی گردد. اینان که همه زیر شاخۀ تفکر هاشمی رفسنجانی تعریف می شوند؛ معتقدند که باید بدون تحریک ایدئولوژی و با ترکیبی از عقل و نقل - مدرن و سنتی - کارها را جلو ببرند تا از تحریک تحجر مذهبی حاکم و پرقدرت جلوگیری و در عین حال از انفجار جامعه و فروپاشی اجتماعی ناشی از ناکارآمدی حکومت مذهبی جلوبگیرند. و چون این راه تکنوکرات ها بسیار زیاد بطئی و لاک پشتوار است و همواره مورد تهدید بازگشت به نقطۀ اول و روز از نو روزی از نو؛ لذا من موافق - انتخابگر - این راه حل نیستم و علاقه مندم که تندروها روحانی را مجبور کنند که دست از محافظه کاری بردارد و اگر واقعاً در پی تبدیل انقلاب به حکومت است در جلو این متحجران در بیاید.

پ- دلیل سوم خوشحالیم به این برمی گردد که اینک و در این نقطۀ تاریخی؛ کشور ما بیشتر از هر زمانی تا پیش از این آمادگی برداشتن یک گام بزرگ بسمت ایدئولوژی زدایی را دارد. زیرا خامنه ای - بدلایل متعدد داخلی و خارجی - بعنوان پرقدرت ترین عنصر ایدئولوژیک در رأس هرم قدرت از همۀ 25 سال گذشته در طول رهبریش در  ضعیف ترین نقطه قرار دارد و قادر نیست مثل سابق تمام قد وارد جنگ بنفع تندروان متحجر و ایدئولوژیک بشود. بعبارت دقیقتر اگر جنگ ایدئولوژیک - ساری و جاری در همۀ 37 سال گذشته - پررنگ شده و بعرصۀ عمومی کشیده شود، هم روحانی را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهد و ناچار وارد بازی می کند؛ و از آن مهمتر حتماً نتیجۀ جنگ - در هر جایی که آتش بس بکنند - بنفع مناسبات آیندۀ حوزۀ قدرت در کشور خواهد بود.

ت- دلیل آخر خوشحالیم اما یک خوشحالی "گور بابای سیاست" است. به این معنا که هر چقدر اختلافات در حوزۀ ایدئولوژی و سیاست بیشتر و عمیق تر شود ناگزیر از توجه و حساسیت کمتر تندروان به حوزه های اجتماعی و فرهنگی مثل آزادی های فردی و سبک زندگی و حجاب و از این قبیل می شود و مردم مدرن و زندگی خواه از زیر ضرب و زور آزار دهندۀ اراذل و اوباش در امان می مانند. لذا خود جنگ سیاسی و ایدئولوژیک فارغ از نتیجه بخش بودن یا نبودنش - که البته خیلی مهم است - نیروهای طرفین را بیشتر در حوزۀ سیاست درگیر و فرسوده می کند و لختی تنفس در جامعه را برای جوانان فراهم می کند. پس اختلاف بیش باد. یا...هو 

**پانوشت: این توضیح مجدد لازم است که همۀ دولت های جمهوری اسلامی موقت و انتقالی بوده اند و هیچکدام هم موفق به تشکیل حکومت نشده اند. در رأس باید از آیت الله خمینی یاد کنم که بیشتر یک اصلاحطلب رادیکال بود تا انقلابی و امیدوار بود که با تعویض شاه و برخی وابستگان درجه یکش حکومت را جمهوری اسلامی کند که بدلیل عدم شناخت از ماهیت انقلاب و چالش های اوایل انقلاب بین نیروهای سیاسی و سپس جنگ موفق به تشکیل حکومت نشد. اما بنی صدر می خواست انقلاب را بحکومت تبدیل کند که حزب جمهوری اسلامی و لجاجت بیش از حد هاشمی رفسنجانی نگذاشت و موفق نشد. خامنه ای که چنین داعیه ای نداشت. هاشمی موفق شد در سه سال اول ریاستش تا اندازه ای حکومت تشکیل بدهد. اما از خامنه ای شکست خورد. محمد خاتمی هم در دو سال اول ریاستش تا اندازه ای موفق به تشکیل حکومت شد ولی بازهم از خامنه ای و تندروان آنروز از هر دو جناح شکست خورد. احمدی نژاد فرق می کرد او می خواست انقلاب را به انقلاب اصیل تر متحول کند. به این معنا که او انقلاب روحانیون را منحرف می دانست و می خواست آن را به انقلاب امام زمان و نمایندۀ حاضرش بر روی زمین (خودش و مداحان) تغییر دهد که او هم از  روحانیت و حوزه شکست خورد.

۱۳۹۴ شهریور ۵, پنجشنبه

خامنه ای: "فقر مردم پریشانم نمی کند؛ این شادی جوانان است که خواب از چشمم ربوده است"!



تیتر ابتدایی این مطلب:
" خامنه ای: شکم گرسنه مهم نیست. زیر شکم جوانان خواب از چشمم ربوده!"


سخنرانی مفصل و جزیی نگر خامنه ای خطاب به روحانی و دولتش هیچ نکتۀ مثبتی نداشت. و برعکس تیتر رسانه های اصلاح طلب، نه تنها در حمایت و تقدیر از دولت نبود. بلکه نوعی تهدید مستقیم و خبر از روزهای سخت روحانی را هم در متن داشت. اینکه توی باد یک توافق انجام شده بمانیم و چون خامنه ای آن را پذیرفته و تمام شده دلیلی برای گذر از خباثت ایدئولوژیک نقشه های شیطانی و مخرب او نیست. و حداقل انتظار از رسانه های داخلی گذشتن از کنار این تهدیدات با بی اعتنایی بود و نه نادیدن آن ها و کردیت دادن بخامنه ای در تیتر اول.

خامنه ای دو سوم از وقت سخنرانی اش را به اقتصاد مختص کرده و با جزییات بخشی چرندیات همیشگی اش را تکرار نموده؛ مثل اولویت دادن توسعه در بخش کشاورزی به بخش صنعت و خدمات. در حالیکه هر کوری هم دیگر می داند و می فهمد که در کشور کم آب و خشک - حالا دیگر لم بزرع هم حاصل از رهبری های داهیانۀ خامنه ای - ایران صحبت از اولویت یکم بخش کشاورزی چه مقدار ابلهانه و ساده لوحانه است. طرفه اینکه هر وقت صحبت از مسئولیت خامنه ای در خرابی های کشور می شود او ادعا می کند که نه از جزییات خبر دارد و نه در امور دولت ها دخالت می کند. اما در همین زمینه هم بحداقل استاندارد لازم برای توسعه که خروج از انزوا و آشتی با جهان است پایبند نمانده و بقیۀ سخنرانی اش را رفته بسوی ایدئولوژی محبوب و استراتژی خرابکار خودش غرب ستیزی و فرهنگ ستیزی.

اما بنا ندارم وارد چرندیاتی بشوم که همیشه تکرار کرده و دست بردار نیست و نخواهد بود. زیرا نه حوصله اش را خودم دارم و نه صبرش را در شما انتظار. بلکه می خواهم به نکتۀ بسیار خطرناک و شرم آوری اشاره کنم که تیتر مطلب کرده ام و تا کنون به ین صراحت - و مقایسه ای - از زبان خامنه ای شنیده نشده بود. او بعد از مقدمه چینی های زیاد در حوزۀ تداوم جهان ستیزی و اخطار و هشدار راجع به راه های نفوذ غرب در جامعۀ ایران و توصیه به روحانی برای سکوت در مقابل تمامیت خواهان و اقتدارگرایان در قالب "حفظ وحدت جامعه خیلی مهم است". رسیده به جان کلامش و در یک گزاره کل سخنانش را جمع بندی کرده. او گفته است:
حضرت آیت الله خامنه ای فرهنگ را اولویت دیگر این برهه از زمان برشمردند و خاطرنشان کردند: مشکلات اقتصادی موجب پریشانی فکر نمی شود اما مشکلات فرهنگی، گاه خواب را از انسان می رباید. 

اینکه رهبر یک کشور بیاید و بگوید از شکم گرسنۀ امتش، ملتش، رعیتش یا هر کوفت و زهرماری که می شود مردم (محکومین) را نامید؛ پریشان نمی شود. اما جنبیدن زیر شکم گرسنۀ آن ها خواب از چشمانش می رباید؛ پررویی و وقاحتی محض است که فقط از یک فقیه وقیح مثل خامنه ای برمی آید. چرا منظور خامنه ای از فرهنگ زیر شکم گرسنگان بوده است هم لازم است توضیح بدهم تا گمان نکنید که خواسته ام حرف او را تحریف کنم. شکم گرسنه (اقتصاد) - که در فرض خامنه ای وجود دارد اما مهم نیست - یا مغز را بکل تعطیل می کند و یا چنان از کار می اندازد که گرسنه نمی تواند جز به غرایز طبیعی و بدیهی و نیازهای اولیه اش فکر کند. بنابراین اگر نگرانی فرهنگی خامنه ای را بعلامت نگرانی از اتفاقاتی که در مغز جوانان می افتد بدانیم نقض غرض کرده ایم. چون در مغز انسان گرسنه غیر از غرایز مشترکش با سایر حیوانات اتفاق دیگری نمی افتد. اما از سوی دیگر شکم گرسنه هرچقدر هم گرسنه باشد قادر به از کار انداختن غریزه و از جملۀ غرایز مربوط به زیر شکم نیست. و یک افریقایی قحطی زده هم در اولین فرصت بعد از یک تکه نان و یک جرعه آب می پرد روی جفتش و دوجین دوجین بچه درست می کند. در این توضیح شبه علمی و صد در صد درست تجربی از علاقۀ ذاتی و رسالت اختصاصی روحانیت در امور مربط به سکس و جوان و زن صرفنظر کردم. تا ببینید که حتی اگر زن ستیزی و تفریح ستیزی و لذت ستیزی (برای دیگری) آخوندها را ایگنور بکنیم؛ حرف خامنه ای در اولویت دادن فرهنگ به اقتصاد؛ جز نگرانی اش از لچک زنان و موسیقی و هنر چیز دیگری نیست. البته که او تصریح کرده و می کند که مخالف هرنوع کتاب و روزنامه و رسانه و آگاهی بخشی عمومی هم است. اما نگرانی او در این حوزه ها هم مربوط به آن کتاب و رسانه و آگاهیی است که انسان ها را سرخوش می کند. و چه کسی است که نداند انسان بمحض اولین سرخوشی دست بدامن انتقال شادی به زیر شکمش می شود!

 البته خامنه ای از این یک جمله پالس های متعدد و قوی را فرستاده است بشرح زیر:

الف- به مراجع و روحانیان ارشد الیگارشی و بخش ایدئولوژیک سپاه گفته است: من با همان شرایط خشکه مقدسی و تحجری که علت اصلی انتخاب و تداومم رهبریم در 25 سال گذشته بود باقی هستم و تا سر دارم سر خواهم شکست و نیازی به تعویضم نیست. توافق هسته ای یک ضرورت حکومتی بود و الا از نظر من نه خانی آمده است و نه خانی رفته است.

ب- به امت حزب الله و هوادران در حال هزیمت: فرزندانم پریشان نباشید که من عقب نشینی مصلحتی و موضعی کرده ام و از این پس نیز تمام هوش و استعداد و توانم را در پشتیبانی از شما و بستن رخنه های نفوذ دشمن بکار خواهم بست. پس مرا بخاطر تسلیم هسته ای ببخشید و از این حالت قهر و سر سنگینی بیرون بیایید. اما یادتان باشد که ثقل فعالیت و اعتراضتان را متوجه شکم گرسنۀ خودتان و فقرا نکنید چون هنوز آسیب پذیریم و ممکن است اعتراض های اقتصادی شما به دولت تاک و تک نشان را با هم بباد بدهد. لذا توصیه و دستور جدیدم این است که هرچه فریاد دارید بر سر زنان و مردان و جوانان مدرن بکشید و فرهنگ را در همۀ زمینه های شادی بخش (محرک زیر شکم) اعم از کتاب و رسانه و کنسرت و موسیقی و تئاتر و سینما و حجاب مورد هجوم متمرکز قرار بدهید.

پ- به دکتر فرهادی وزیر علوم: کارت در مورد ماست مالی کردن تقلب در بورسیه ها درست بود. اما این همۀ انتظارم نیست. درهای دانشگاه ها را بروی هر دگر اندیشی ببند. دانشجویان و استادان را تشویق به کپی کاری و تقلب علمی در زمینۀ تولید مقاله و انتشار در ژورنال های جهانی بکن تا رتبۀ علمی کشور بازهم افزایش یابد و مهمتر از آن اجازۀ کمترین تحرکی چه بشادی و چه به سیاست به دانشجویان نده. بویژه که در آستانۀ انتخابات هستیم و هرگونه تحرکی باعث بهم خوردن وحدت با من می شود.

ت- به علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد: کار تو هم بهتر شده در لغو کنسرت ها و جلوگیری از نمایش فیلم ها و تئاترها. اما تو راه درازی در پیش داری تا بتوانی خواب را بچشمانم برگردانی. زیرا مجوز کتاب ها و کنترل رسانه ها کاملاً نتوانسته این بخش را قفل کند ضمن اینکه هنوز هم تک و توکی کنسرت و موسیقی اجرا می شود. و نباید.

ث-  به رییس جمهور حسن روحانی: از تو هم تشکر می کنم که تسلیم مرا بعهده گرفتی و بجای شکست پیروزی مرا تبلیغ و جا انداختی. اما هر چه بود تمام شد و معامله در همین جا نقطه پایان گرفت. لذا خوب حواست را جمع کن که چنان حوزۀ شعار غرب ستیزی را تیز و حوزۀ فرهنگ و تمدن ستیزی را شعله ور نگاه خواهم داشت که هیچ سرمایه دار و سرمایه گذاری هوس نکند پا به ایران بگذارد و وعده هایت را محقق کند. پس رییس جمهور خوبی باش و بجای گول زدن من با گزارش های الکی - که امروز خواندید - برو یک ستاد قوی تشکیل بده و صدها نفر استخدام کن و مثل ستادهای جنگ مجهز دستور العمل "اقتصاد مقاومتی = تداوم فقر" بنویس و وظایف و ساعت سین همۀ تیپ ها و لشکرها و گردان ها و تا ردۀ نفرات تنظیم کن و بیاور ببینم و بعد از هر عملیاتی هم بمن گزارش بده."

ج- و بالاخره به مردم مدرن با الویت جوانان شهری و زنان آزاده: می دانم خوشحالی و همراهی های اخیرتان از سر بدبختی و بیچارگی است. اما هرچه هست و بود جای تشکر دارد که یکبار دیگر در تور من بازی کردید. اما یادتان باشد که مه مه ای را که وعدۀ مکیدنش را بخودتان می دهید لو لو برد و نه خانی آمده است و نه خانی رفته است و من همان خامنه ای عبوس سختگیر و دگم و جاه طلب و ابله هستم که بودم و نباید انتظار گشایشی در حوزه های زیست مدرن خود را داشته باشید. نه تنها بفکر آزادی های تکنونتان نباشید بلکه آماده باشید تا هر آنچه هم که تاکنون از دستمان در رفته در حجاب و کنسرت و فرهنگ (زیر شکم) را به آرمان های امام رضوان الله تعالی فروبکاهیم.

البته این پالس های قوی این بار با حنجره ای بغایت ضعیفتر خامنه ای فرستاده شده است و معلوم نیست چقدر از سوی مخاطبان جدی گرفته شود. اما امیدواری ناچارمان بعد از امید به  ایستادگی حسن روحانی و نیک اندیشان موجود در حکومت؛ متوجه مهمترین هموطنان مان است در نافرمانی مدنی  - چه گروهی و چه انفرادی اما بدون هزینۀ زیاد و بدون خشونت زیاد - صنوف و هنرمندان و زنان و جوانان مدرن. تا ایلغار جدید خشکه مقدسان را باز هم باز پس برانیم یک گام دیگر. این تنها فرمول است تا مساوی کردن توازن قوا و اگر توازن قوا اتفاق بیفتد که زیاد دور نیست شتاب استحاله بیشتر و بیشتر خواهد شد. چنین باد. یا...هو

۱۳۹۴ شهریور ۲, دوشنبه

اولین سخنرانی سیاسی و بسیار مهم آخوند صادق لاریجانی در قامت رهبر و ولی فقیه پسا خامنه ای!

زن بی حجاب و آخوند:
نکات گره گشا این صحنه هاست. مرسی به کاردار ایران در لندن!

1- روزی که خامنه ای در هنگام تجدید حکم ریاست پنجسالۀ دوم صادق لاریجانی در قوۀ قضائیه؛ غلامحسین محسنی اژه ای را نیز از دادستانی کل ایران به معاون اولی لاریجانی برگزید سنسورهایم خبر از تغییرات مهمی در پشت پردۀ سیاست ایران را می داد. زیرا محسنی اژه ای را جاه طلب تر از آن می دانستم که بخواهد پست مستقل و مهمی چون دادستانی ایران را با پستی تشریفاتی و چرخ پنجمی مثل معاون اولی لاریجانی عوض کند. استنادم هم به این بود که اژه ای هیچگاه مقام زیر دست نبوده و همواره نفر اول تصمیم گیری حوزۀ اختیارات و مسئولیت هایش بوده است. اما گمانه زنی غالبم این بود که خامنه ای لاریجانی را هم بی عرضه ارزیابی کرده و هم غیر قابل تعویض - بخاطر پشتوانۀ حوزوی از سوی روحانیان ارشد قم - لذا خواسته است با نصب اژه ای در معاون اولی او هم از مدیریت استالینی محسنی اژه ای استفاده کند و هم در ظاهر لاریجانی را تعویض نکند. چند بار هم که اینجا مطلب نوشتم معمولاً از محسنی اژه ای با عنوان رییس قوۀ قضائیه نام می بردم و نه معاون اول و سخنگو و از این قبیل عناوین متعدد او.

2- تا اینکه رسیدیم به بهار امسال و خامنه ای در اقدامی غیرمنتظره صادق لاریجانی را بریاست هیئت امنای دانشگاه امام صادق منصوب کرد. برخی از عزیزان روشنفکر و فعالان سیاسی در خارج از کشور این انتصاب را علامتی - برای داغ گذاشتن بر پیشانی این جوانترین روحانی ارشد و مورد اعتماد - در معرفی جانشین خامنه ای در پست رهبری ارزیابی کردند. این دوستان که گمانه زنی خود را مستند می کردند به گذشتۀ سلسلۀ مراتب داشگاه امام صادق از بدو تأسیس و ریاست آیت الله منتظری بر آن تا هنگام برکناری از قائم مقامی خمینی؛ پر بیراه نمی گفتند و من هم چنین نتیجه گیری را قبول داشتم. اما هنوز هم شک داشتم که خامنه ای به این دلیل محسنی اژه ای را قدرت داد در قضا که لاریجانی را کمی آزاد کند برای تمرین و آموزش های رهبری و ولایت فقیهی. اما امروز که سخنرانی صادق لاریجانی علیه روحانی و دولت و وزیر کشور اصولگرایش رحمانی فضلی را دیدم. شکم به یقین تبدیل شد که صادق لاریجانی جوان و فقیه و مورد اعتماد حوزه - اعم از سیاسی و سنتی. یادمان نرود که صادق داماد وحید خراسانی مهمترین مرجع سنتی سرشناس حوزۀ قم هم است - و مورد پشتیبانی خبرگان، بطور قطع نامزد برندۀ جانشین خامنه ای خواهد بود. مگر اینکه معادلات سیاسی عمر رژیم را به دوران پساخامنه ای طولانی نکند.

3- همانطور که گفتم چیدمان ماجرا برای رهبری صادق لاریجانی تمام فاکتورهای مهم را درست انجام داده است. زیرا او جوانترین روحانی ارشد معتبر از نظر فقهی است که سال هاست عضو خبرگان و شورای نگهبان بوده واست.  مهمتر اینکه همۀ تأییدیه های تحجر و خشکه مقدسی و زن ستیزی و انحصار قدرت در دست الیگارشی "ضد مردم و همینطور ضد خمینی سیاسی" را نیز دارد و گزینه ای منحصر بفرد است. حتی غیر محتمل نیست که اگر خامنه ای نتواند هماوردی و مقابله بکند با اصلاحات هاشمی و روحانی؛ در همین حیات خودش نیز از رهبری کناره گیری کند - یا داوطلبنه و یا وادار به کناره گیری شود - و لاریجانی قبل از مرگ خامنه ای رهبر بشود. تا هم تنش های بعد از مرگ خامنه ای جلو گرفته شود؛ و هم با ورود صادق لاریجانی به مقام تعیین کنندۀ رهبری، از هجوم تفکر هاشمی به بنیان های نظام جلوگیری کند. این را از این جهت محتمل - با در صد بالا - می دانم که صحنۀ روز سیاست در ایران بطرز تشدید شونده ای بسمت هاشمی و روحانی در حال چرخش است و اگر این روند از یک نقطه عطفی - می تواند مجلس خبرگان و شورای بعدی باشد - رد شود بازگرداندن اوضاع به واپسگرایی و انزوا بسادگی ممکن نخواهد بود.

4- بهمین خاطر است که صادق لاریجانی در سخنان امروز خود علاوه بر حرف های سیاسی بجای حرف های قضایی - در حالیکه او مهمترین مقامی است که باید از دخالت در سیاست حتی بطور ظاهری هم شده پرهیز کند - هم لحن کلامش را به طرز بی سابقه ای آمرانه و خطاب به دولت تغییر داده و هم تقریباً همۀ حوزه های سیاسی چالش برانگیز مثل انتخابات و شورای نگهبان و سیاست خارجی را مورد توجه خودش معرفی کرده است - (اینجا) - درست است که او هم اینک عضو رسمی فقهای شورای نگهبان نیست اما هم در آنجا نفوذ فقهی دارد و هم محتمل است بجای آخوند رضوانی مرده به این شورا برگردد. او جنتی را فرسوده، یزدی رییس خبرگان و حوزۀ قم را در حال مرگ و مصباح پیر را بی آبروی سیاسی و عقب نشسته می بیند و خیلی دور از ذهن نیست که بخواهد قبل یا بلافاصله بعد از انتخابات مجلس و خبرگان دبیری شورای نگهبان را هم تصدی بکند. تا هم تمرین کند بستن منفذ های نفوذ لیبرال ها و عرفی ها را؛ و هم سابقه ای ایجاد کند از جهت مدیر و مدبر بودن خودش در حوزۀ سیاسی در هنگام انتخاب ظاهری و برنامه ریزی شده بعنوان رهبر آینده.

5- البته هم هاشمی و هم روحانی به همۀ نقشه های پشت پرده اشراف دارند - امیدوارم - و حتماً از انتخاب صادق لاریجانی بعنوان رهبری پسا خامنه ای اطلاع دارند. اما با همۀ این آگاهی از همینجا به روحانی هشدار می دهم که زیاد متمرکز نباشد فقط به کنترل و ساکت کردن خامنه ای. و حواسش باشد که رهبر بالقوۀ جدید علاوه بر همۀ دریدگی های مرسوم؛ یک لمپن ضد هر نوع تغییر مدرن هم است. و چنان بی چشم و رو هست - مهمترین مشخصۀ تربیتی آخوندی در حوزه - که حتی مشارکت - تا حد وحدت - سیاسی روحانی با علی لاریجانی بردار بزرگترش را هم بهیچ بگیرد و اسب عرفی سازی حکومت از سوی روحانی را در همین قبل از شروع پی بکند. بنظرم می رسد که قبل از همه جعفری فرمانده سپاه و سرافراز بسیار فاشیست و خطرناک صدا و سیما شیفت کرده اند به رهبر جدید و دارند بی خیال خامنه ای بحضیض دچار شده در مشروعیت و مقبولیت سیاسی از سوی اصولگرایان تندرو و حزب اللهی های بدنه؛ تلاش می کنند  و تصمیم قطعی دارند که سیاست روحانی در همۀ حوزه های رو به گشایش را سد بکنند. تندخویی فراتر از موضعگیری های اخیر خامنه ای در تأیید برجام تلویزیون سرافراز که با بستن هرچه بیشتر حوزۀ آزادی های مدنی و اجتماعی و سبک زندگی جوانان و زنان نیز همراه است؛ و منت گذاشتن سردار جعفری بسر روحانی که گفته با تساهل شورای نگهبان به ریاست جمهوری رسیده است؛ نشانه های آشکاری از وحشت مثلث رهبری آینده است؛ و مهمتر اینکه روحانی خیلی از اصولگرایان را نیز چنان نزدیک به اصلاحات خودش جذب کرده که سخنان رحمانی فضلی وزیر کشورش - در مورد تأیید و رد صلاحیت ها - فرق چندانی با رادیکال ترین موضعگیری اصلاح طلبان ندارد. تنها گزینۀ برندۀ روحانی در حال حاضر - از نان شب واجبتر - هم باید متمرکز باشد بر تعویض فرمانده سپاه و رییس صدا و سیما از سوی خامنه ای. بویژه تأکید می کنم به تعویض سرافراز که عنصری بسیار خطرناک و فاشیست ضد هر نوع مصالحه و مدرنیت است. اگر روحانی نتواند بزودی رادیو تلویزیون را از انحصار رهبری آلترناتیو (صادق لاریجانی) خارج کند بطور قطع همۀ سیاست هایش شکست خواهد خورد. از من گفتن! یا...هو

۱۳۹۴ مرداد ۳۰, جمعه

پاسخ عقلانی حزب الله و بسیج به خامنه ای: تسلیم و پرخاش توأمان به امریکا؛ فقط از یک رهبر تمام شده برمی آید.


1- می خواستم با تیتر جریان عبور از شیپورچی و ورود به حوزۀ معروف شروع کنم تیترمطلب را که کاملاً گویا باشد از وقاحت آخوندی. اما دیدم داده های علم و دانش جدید از سویی و پدیدۀ پذیرفتۀ همجنسگرایی و دگر باشی در جوامع پیشرفته دستم را بسته است و ممکن است باعث سوء برداشت شود و کل روح حرفم را که راجع به "وقاحت آخوندی" است تحت تأثیر قرار بدهد. هرچند که این دگرباشی جدید و تمایل طبیعی همجنس به همجنس تفاوت بنیادین دارد با آن مفعول واقع شدن فرهنگ قدیم که نوعی تجاوز جنسی است. باری اما در مورد شیپورچی و آخوند قصه چنین است در لطایف فرهنگ ایرانی که در دنیای قدیم ساز زدن و موسیقی - در مثال ما شیپور - جزو خط قرمزها بود - کما اینکه امروز هم در نزد علم الهدی چنین است - و کسانی که می خواستند مطرب بشوند پیش نیازی  نیاز داشتند بنام "کمی پررویی". می گویند روزی فردی از آحاد مردم با دیدن وجنات و سکنات فرزند پسر دلبندش او را علاقه مند و مستعد موسیقی و شیپور زدن تشخیص می دهد و لذا او را نزد یکی از استادان فن می برد و خواهان آموزش استاد به پسرش می شود. استاد می پذیرد با این شرط که چون پرداختن به این هنر ممنوعه نیاز به "پررویی" دارد لذا پدر باید فرزندش را ابتدا چندبار به عمل شنیع لواط تشویق و اجازه دهد تا آنگاه که پررویی لازم برای شروع آموزش فراهم شد بازپس آیند. پدر و هم پسر ناچار شرط استاد را می پذیرند و با بازگشت به محل سکونت خود پسر را به مفعولیت وا می دارند. چندی می گذرد و پدر و فرزند با خوشحالی از اینکه پیش نیاز پررویی فراهم شده برمی گردند پیش استاد برای شروع آموزش شیپور. استاد اما بعد از برخی آزمایشات عملی و میدانی - نوع آزمایش ذکر نشده است - با تأسف سری تکان می دهد و رو به مشتری می گوید: "خیلی متأسفم آقا. شما از حد مجاز گشادی برای پررویی مورد نیاز شیپورچی فراتر رفته اید. و این پسر حالا دیگر فقط بدرد آخوندی می خورد".

2- در هفتۀ گذشته خامنه ای رجزخوانی کرد که ما تسلیم نشده ایم و کماکان ضد امپریالیسم و غرب و شیطان بزرگ امریکا هستیم و فقط تقیه کرده ایم برای فریب دادن اوبامای انسان صادق و پرزیدنت نیک اندیش ایالات متحده تا جریان دلار به جیب های شرارت مان را تسهیل کنیم. این سخن بلافاصله با واکنش بسیار تند رییس جمهور روحانی مواجه شد و او گفت که: "زر زیادی موقوف! و ما در پشت پرده با شما (رهبر) به توافق رسیده ایم که هر کسی نباید صدایش را بیاندازد پشتش و هر مزخرفی خواست بگوید و انتطار داشته باشد که طرف مقابل هم مقابله بمثل نکند." روحانی فقط به گفتن جملۀ مفهومی بالا هم بسنده نکرد و با انتشار آن در پست اینستاگرامی که عکس خامنه ای را هم در بالای سرش دارد؛ پیغامش را روشن تر و قوی تر کرد که منظور او شخص خامنه ای بوده و دیگران عددی نیستند که بتوانند بمصاف او بروند. زیرا او قبلاً در هنگام قبول برجام گفته است که: "اجازه نخواهم داد کسی این گوشه و آن کنج امید زندگی مردم را نا امید کند".

2- دیروز اما اولین واکنش مهم را سردار جعفری در حاشیۀ یک مراسم نشان داد و گفت که اجازه نخواهند داد ادبیات زوال انقلاب و تیشه به ریشۀ بی ثباتی 37 ساله - موجد نکبت و عقب ماندگی و تخریب کشور- گسترش پیدا کند؛ و جمهوری اسلامی ناچار از بکار گیری ادبیات عقلانی و حرف حساب زدن بشود". امروز هم محمدی گلپایگانی رییس دفتر خامنه ای - کمتر مواضع صریح و عمومی می گیرد - از خطر عده ای که می خواهند دوران شاه را برگردانند حرف زد و هشدار داد. این احساس خطراعلامی عزیز جعفری و آخوند گلپایگانی که قبلاً هم از سوی چند پادوی پائینتر مثل نقدی و طائب بکار گرفته شده بود امروز در نمازهای جمعه بخط تبلیغی اصلی تبدیل شد و معلوم شد که دستور و تدبیر شخص خامنه ای بوده است و لاغیر. هرچند که مطالعۀ کمی عمیق تر گفته های تبلیغ "ما با امریکا دشمن خونی هستیم"ِ جدید - از زبان متوحش و شرمگین خطبای نماز جمعه - هم نشان می دهد که خود گوینده ها هم به گزارۀ پارادوکسکال "از یکطرف تسلیم و از طرف دیگر پرخاش بهمان قدرت تسلیم شده در مقابلش" باور و اعتماد و اعنقادی ندارند به دلیل تناقض ذاتی چنین ادعایی؛ اما بهتر دیدم که من هم روشنتر بگویم راجع به اولاً "گروه هدف" این یاوه گویی ها را و مهمتر از آن مشخص کنم که این حرکات مستأصل دن کیشوت وار جدید خامنه ای و یاران چه تهدید روانی و فیزیکی بزرگی است در مقابل سیاست های درهای باز روحانی؛ و در پایان اما بشارت بدهم که روحانی در نقطۀ برتر عملی است و انشاءالله کوتاه نخواهد آمد.

الف- پر واضح است که همۀ این تلاش های تبلیغی جدید با هدف اصلی جلوگیری از ریزش شدید حزب اللهی ها و بسیجی های وفادار است. زیرا همانطور که سردار جعفری گفته اگراین ادبیات "هر کسی هر زر مفتی دلش خواست بزند" - که ادبیات غالب انقلابی در 37 سال گذشته بوده - تعطیل و ادبیات عقلانی و متکی بر منافع ملی جایگزین آن شود؛ زوال قطعی ادبیات هرج و مرج انقلابی خواهد بود و قطعاً به ارتقاء جمهوری اسلامی از یک انقلاب کهنه و 37 ساله به حکومتی متعارف و تازه پا و در جستجوی مناسبات و روابط عادلانه با جهان خواهد انجامید. اما چیزی که این سرداران و پایوان ایدئولوژی متحجر و قرون وسطایی در نظر نمی گیرند و یا تجاهل العارف می کنند این موضوع کلیدی است که آنان حزب اللهی و بسیچیان وفادار به ایدئولوژی و دین و مذهب را مشتی گوساله بحساب می آورند که عقل شان کاملاً ضایع شده و کمترین درکی نه از تسلیم دارند و نه از مقاومت. در حالیکه مطلقاً اینطور نیست و اکثریت قریب به اتفاق این حزب اللهی ها و بسیجیان عزیز دارای تحلیل و درک خوبی از هم واژه ها و هم جمله ها و هم قرار دادها و هم سیاست ها دارند. و مطمئناً فرق تسلیم و مقاومت را بهتر از خامنه ای و سردار جعفری و محمدی گلپایگانی می دانند. تا چه رسد به آدم درجه دوم های دیوانه ای مثل عباسی و نبویان و نقدی. اینان بدرستی می دانند که نمی شود هم با امریکا دشمن بود و هم در مقابل او تسلیم شد و موافقنامۀ قرن امضاء کرد. و نمیشود در عین راه دادن امریکائی ها و غربی ها به خلوت ترین و محرمانه ترین بخش های کشور ادعای مقاومت و مرگ بر امریکای همزمان سرداد. و اتفاقاً این تلاش ها نتیجۀ عکس هم خواهد داد چون چنین تقلب و تغلبی از سوی رهبرشان اعتماد اینان به حداقل صداقت خامنه ای و عوامل "توجیه کنندۀ تسلیم"ِ او را نیز ضایع و تباه خواهد کرد.

ب- مورد دوم هدف گیری این تبلیغات ضد غرب جدید اما؛ بسیار هوشمندانه و درست انتخاب شده است. و آن این است که می خواهند با شلوغ کاری و در دست گرفتن فضای تبلیغات اولاً تسهیل رابطه با کشورهای غربی را تا جای ممکن سخت تر و پرهزینه تر بکنند تا در ثانی بتوانند مشارکت اقتصادی سرمایه و تکنولوژی غربی در بازار و اقتصاد ایران را بسیار سخت - تا حد ناممکن - بگردانند. لازم نیست این مقدمه را بشکافم که چرا اقتصاد ایران - حتی در نبود مانع سیاسی - جاذبۀ لازم و کافی برای سرمایه و تکنولوژی جهانی را ندارد. چون همۀ شما واقفید که اقتصاد ایران بیماری شدید ساختاری دارد و مقررات دست و پاگیر و مراکز متعدد تصمیم گیری و نبود شفافیت در آن کمترین جاذبه را برای استقبال از آن فراهم نمی کند. لذا خامنه ای و تندروان ایدئولوژیک بخوبی می دانند که اگر به این همه مشکلات "فقط اقتصادی و مقرراتی" یک عنصر بی ثباتی سیاسی هم اضافه کنند؛ تا چه حد می توانند از رونق اقتصادی ناشی و منتظر از توافق با غرب را با کندی و توقف روبرو کنند، و از موفقیت دولت روحانی جلو بگیرند. بنابراین روحانی و دولتش علاوه بر مشکلات تیم اقتصادی پیر و کند و محافظه کار خودش با موانع بسیار کلیدی در حوزۀ سیاست هم روبروست. و اگر نتواند این جنگ درون حکومتی جدید را بنفع خود پیش ببرد باید با دست آوردهای پیروزی بزرگش در آشتی با غرب وداعی زودهنگام داشته باشد.

پ- اما هر آنچه گفتم مربوط به تلاش - فعلاً مذبوحانه - ایدئولوژیک ها و شرعی های جمهوری اسلامی بود. و باید بشارت بدهم که در حال حاضر روحانی - با فاصله ای تقریباً زیاد - دست برتر را دارد و باید به او خدا قوت گفت و خواستار پایمردی در سیاست های درستش شد. چرا؟ در همین اوضاع و احوالی که تندروان سراسیمه و بی کله خودشان را به در و دیوار می کوبند؛ روحانی توانسته است بدون جنجال و پروپاگاندا و چراغ خاموش دو دست آورد عملی بسیار سترگی را در سیاست خارجی و سیاست داخلی از قوه به فعل تبدیل کند:

1)- در سیاست خارجی: طبق اعلان رسمی رسانه ها فیلیپ هاموند وزیر خارجۀ بریتانیا در راه تهران است و قرار است روز یکشنبه سفارت دو کشور در تهران و لندن مجدداً گشوده شود. و چه کسی است که نداند بودن سفارت بریتانیا یا امریکا در یک کشور مساوی نمایندگی از هر دو کشور امریکا و بریتانیاست. زیرا بریتانیا و امریکا - طبق اعتراف مکرر خامنه ای - سر و اندام یک بدن هستند و وحدت وجودی دارند.

2)- در سیاست داخلی: برگزاری کنگرۀ تأسیس حزب "اتحاد ملت ایران" با پیام ویدیویی محمد خاتمی عزیز و مشارکت فعالان قبلی حزب مشارکت در آن دست آورد بسیار مبارک و تأثیر گذاری است از جانب دولت روحانی و از آن ساز زدن های ملانصرالدینی است که صدایش صبح روز بعد - بزودی در انتخابات - درخواهد آمد. حزب شکوری راد و آذر منصوری - اولی را خیلی هم دوست ندارم - توی فروردین ماه امسال مجوز گرفته بودند و قطعاً می توانستند و می باید خیلی زود تر از آخرین روزهای مرداد اعلام موجودیت می کردند. اما آنان بدرستی فکر کردند و صبر کردند تا توافق هسته ای به نتیجه برسد تا از دوران ضعف تندروان و خامنه ای استفاده بکنند و حزب شان را قبل از تولد ذبح نکنند. بنظرم اعلان موجودیت حزب اتحاد ملت ایران - که دبیرکلش هم با استناد هوشمند و دقیق به "دعوت خامنه ای از مخالفان جمهوری اسلامی برای رأی دادن در انتخابات 92" فعالیتش را در همان قالب "ایران برای همۀ ایرانیان" حزب مشارکت آغاز کرده - بسیار نکتۀ مثبتی است و حتی از پروژۀ هیجانی آزادی موسوی و کروبی و رهنورد از حصر هم کاربرد عملی و مثبت بیشتری خواهد داشت و خوش آمد می گویم. یا...هو

بعد از تحریر: بدیهی است که مثال من در مورد شیپورچی و آخوند شامل همۀ آخوندها نمی شود همانطور که شامل هیچ شیپورچی هم نمی شود. بلکه من فقط از یک مثال استفاده کردم تا نحوۀ نگرش فرهنگ فولکلور مردم به روحانیت در نسبتاً قدیم را برجسته کنم و این یاد آوری را با حزب اللهی ها و بسیجیان محترم در میان بگذارم که متولی دین چه شخص پیامبر باشد و یا امام و یا فقیه تدبیر و ابزار بلااستثنایش "گربۀ مرتضی علی بودن" است و افتادن با چهار دست و پای سالم از هر ارتفاعی و هر معضل و مطلبی. همانطور که قرآن و سایر کتب آسمانی سرشار از تناقض و دستورات ناسخ و منسوخ پی در پی و بنا بمقتضیات نیاز و موقعیت پیامبران بوده است؛ برداشت و تحلیل و تفسیر نمایندگانشان در نقش امام و فقیه هم جز از این راه و اتخاذ مواضع متناقض قادر به توجیه "چرا باید قدرت در انحصار آنان باشد" نمی تواند باشد و نیست. 

۱۳۹۴ مرداد ۲۶, دوشنبه

چکیدۀ حرف شریعتمداری این است : حضرت آقا هم بی عرضه و هم منافق است. چون هم شکست خورده و هم ما را دور زده!



1- یکی از این گیم های جنگی و پر زد و خورد کامپیوتری را در نظر بیاورید که چند تا آدم بزرگ دستک ها را در اختیار دارند و دارند با حرارت بازی می کنند. و یک عده از بچه های خودشان و در و همسایه هم در حال تماشای این بازی مهیج و اکشن هستند. این بازی اما چند ویژگی منحصر بفرد دارد: یکی اینکه بازیگران دستک بدست خودشان کمترین علاقه و کششی برای این بازی ندارند و این بازی مجازی به آنان تحمیل شده است. آنان در انتظار و آرزوی یک جنگ حقیقی هستند که خودشان بازیگر آن نباشند. بلکه بچه های تماشاچی مهره های "چه بکشیم و چه کشته شویم به بهشت می رویم"ِ آن جنگ واقعی با دشمن واقعی باشند. و این گیم کامپیوتری را هم از این جهت به اجبار بازی می کنند که آرزو و امید دارند که تماشاچی های بازی شان اولاً خودشان بفکر بازی مستقل نیفتند. و ثانیاً از راه تماشای بازی بزرگان هم ارضاء بشوند در حال؛ و هم علاقه مند به جنگ واقعی بمانند برای آینده. تا قبل از گیم جنگ اتمی فعلی با غرب؛ گاهی می شد که اجازه بدهند بچه های خودشان - و نه بچه های در و همسایه - برای مدت کوتاهی هم شده دستک ها را در اختیار بگیرند و یک تمرین مختصر هم "گروه هدف" بکند تا همان "هم ارضاء روانی و هم تمرین جنگی" راحت تر اتفاق بیفتد. اما حالا که موضوع اتم و بمب هسته ای وارد جنگ شده به این بهانه که این جنگ خطرناک است و بازی بچه ها نیست؛ خودشان سفت و سخت دستک ها را گرفته اند و به بچه هایشان فرصت تمرین عملی نمی دهند.

2- حالا اگر صحنۀ سیاسی این روزهای ایران و بگو مگو های جاری را در این قالب شرح داده ام قرار بدهیم. بازیکنان دستک بدست می شوند خامنه ای و شریعتمداری و سپاه و مجلس و اصولگرایان و روحانیان ریز و درشت و ... - همه ایدئولوژیک - و بچه های خودشان هم می شوند حزب اللهی ها و بسیج و مؤمنان وفادار به حکومت دینی و پیرو تا این زمان خامنه ای. و ما هم همان بچه های در و همسایه هستیم که ناچار باید بازی را تماشا کنیم در حالیکه آرزویمان این است که هم دستک ها را بدست بگیریم و هم گیم جنگی را با گیم عروسی عوض بکنیم. لذاست که بنظرم می رسد هر آنچه در صحنه دیده می شود با اینکه بازی نیست اما یک نوع بازی است. و این البته بزرگترین ابزار فریب ما بوده در ماندگاری جمهوری اسلامی و در عین حال تنها ابزار امیدمان هم بوده و است برای نجات. شرح بهتری می دهم:


3- شریعتمداری تیتری زده در کیهان دو روز پیش که "مخالفت نتانیاهو با توافق هسته ای صوری و برای ترغیب ایران به پذیرش آن است". و در کیهان سه روز پیش هم سرمقاله نوشته است که آیت الله خامنه ای با توافق هسته ای موافق نیست و لذا باید به این توافق جواب نه بدهیم. حالا علاوه بر اصلاح طلبان و اعتدالیون داخلی که بخون برادر حسین تشنه اند اصولگرایان و سپاه هم به او گیر داده اند که این چه تیتر و سرمقالۀ مزخرفی است و چرا از قول حضرت آقا دروغ ساخته ای. در حالیکه شریعتمداری نازنین - هم باذوق است و هم روزنامه نگار است و هم استاد مسلم جنگ های روانی و گماردۀ 24 سال درازای خامنه ای در کیهان - نه آن تیتر را از خودش ساخته و نه این ادعای مخالف بودن خامنه ای با توافق را. تیتر همانطور که معلوم است نقل قول از یک منبع خارجی است. و سرمقاله هم برگرفته از جای جای حرف های خود خامنه ای از فروردین سال 94 تا کنون. که در مقاطع مختلف حرف زده و خطوط قرمز تعیین کرده است. پس ادعای شریعتمداری در هر دو مورد مستند و شرافتمندانه بوده است. کما اینکه همین امروز هم خامنه ای همان خزعبلات ضدامپریالیستی اش را تکرار کرده و معلوم است که کمترین تمایل "خود تصمیمی" به این توافق نداشته است.

4- اما چرا مقدم نامی کمنام در سپاه - و دیگرانی هم چه در مجلس و اینطرف وآنطرف - به شریعتمداری اعتراض کرده اند و می کنند؛ به این برنمی گردد که خودشان منافع ملی خواه شده اند و موافق توافق هسته ای هستند و بدنبال زندگی خواهی برای ملت افتاده اند. نه؛ اینان خودشان جزیی از مخالفان توافق هستند و جنس شان و اندیشه شان کمترین تفاوتی با حسین شریعتمداری ندارد. بلکه اعتراض اینان به این برمی گردد که می خواهند تیتر و جملۀ ناقص شریعتمداری در مورد مخالف بودن خامنه ای با توافق هسته ای در ذهن بچه های بدنه - چه در سپاه و چه در بسیج و چه در جامعه - تکمیل نشود. زیرا نوشتۀ شریعتمداری در مورد "حضرت آقا با این توافق مخالف است" یک جمله درست اما نصفه و بریده است. و جملۀ کامل آن این است که: "حضرت آقا با برجام مخالف است. اما چون استراتژی ضد امپریالیستی و ضد غربش شکست خورده و نظام - من اضافه می کنم کشور هم - در آستانۀ ورشکستگی و فروپاشی بوده ناچار با این توافق موافقت کرده است". چرا چنین می کنند؟ برای اینکه همۀ هواداران - بویژه در سپاه و بسیج - بشدت سرخورده اند از این کلاه گشادی که سرشان رفته و در حال ریزش و بریدگی هستند. چون اگر بگذارند نصفۀ دوم جملۀ ناقص شریعتمداری در ذهن هواداران نا امید شکل بگیرد سؤالات بدیهی و بعدی آنان این خواهد بود که یک: "پس این همه هزینه های مادی و معنوی تا اینجا چه می شود. و دو اینکه حالا اگر هم قرار است زهری بنوشیم انتظار طبیعی مان این است که حضرت آقا وجودش را داشته باشد مثل رهبر فقید انقلاب و جام را شخصاً در دست بگیرد و بالا ببرد". تا مطمئن شویم که اگر رهبرمان متوهم و دون کیشوت بوده حداقل به این ببالیم که مرد بوده و مسئولیت شکستش را شخصاً پذیرفته است.

5- همانطور که در مطلع مطلب هم گفتم، این بازی یک بازی طراحی شده و آگاهانه با همۀ زوایایش نیست. بعبارت دیگر این زد و خورد یک جنگ زرگری نیست. بلکه وقوع جنگش واقعی است و نتیجه اش برای مردم زرگری. این با کم و زیادی در همۀ مقاطع عمر جمهوری اسلامی جریان داشته و دارد و خواهد داشت. و اصلی ترین علت مبقیۀ حکومت روحانیان هم این جنگ های واقعی با برون داد جنگ زرگری بوده و است و خواهد بود. ضمن اینکه اصلی ترین نقطه ضعف و نا کار آمدی و فروپاشی جمهوری اسلامی هم از برون دادهای زرگری همین جنگ های واقعی سرچشمه گرفته و می گیرد و خواهد گرفت و به زوال تدریجی و دگر دیسی نهایی منجر خواهد شد. این پدیده که پدیده ای خطرناک از نظر عدم سقوط رژیم است قابل درمان و دور زدن و شرح و انتقال به توده و از این قبیل نیست. بلکه فقط قابل شرکت کرن در بازی است و تشویق یک طرف علیه طرف دیگر تا جنگ واقعی بجایی برسد که برون دادش هم واقعی شود و رژیم ساقط شود - منظورم سقوط پله پلۀ محتوایی است تا سقوط نهایی و شکلی کامل شود -

6- آنچه هم که خامنه ای امروز گفته در همین کانتکست و با هدف تخلیۀ پتانسیل خشم و سرخوردگی متراکم هواداران است - هوادارانی که بشدت سرخورده اند از دروغ و نفاق و بی عرضگی خامنه ای و این بار حتی مثل دفعات کم خطرتر سابق به آنان اجازه هم داده نشد و نمی شود تا برای لحظه ای هم شده دستک های گیم را در دست بگیرند. تا بتوانند هواداری جاهلانۀ خودشان از جنگ طلبی خامنه ای را در بالا رفتن از دیوار سفارتی، یا اسید پاشیدن به زنی و صورتی، یا تیغ کشیدن بر سینمایی و کنسرتی، یا خونخواهی از زنان مدرن و آزاده با گستردن سیاهی چادری و ... نشان بدهند - و فعلاً خطر بیشتری را متوجه روند در حال تکمیل "عقب نشینی از توهم به عقلانیت در سیاست خارجی حسن روحانی" نمی کند.  اما حرف های امروز خامنه ای یک تلخی آینده نگری دارد بسیار زهرمار. که هم روحانی و دولتش را تهدید می کند و هم دست آوردهای اقتصادی توافق اخیر را. خامنه ای تلاش خواهد کرد که از این به بعد همۀ توجه و توانش را صرف سیاست داخلی کند و با هر چه بیشتر بستن حوزه های مدنی و آزادی های اجتماعی - که با تکیۀ بیشتر روی کلمۀ "فتنه" هم همراه خواهد بود - بتواند برای پیاده نظام سرخورده اش مشغولیت ذهنی و هیجان مبارزاتی تولید کند از سویی؛ و با امنیتی کردن هرچه بیشتر حوزۀ داخلی از رغبت سرمایه گذاری و هجوم اروپاییان بداخل کشور جلوگیری بکند از جانب دیگر. تا هم هژمونی تمدنی لیبرالیسم امریکایی زمینگیر شود؛ و هم دولت روحانی را کنترل کند. و از نتیجۀ حاصله که مهمترینش عدم گشایش در حوزۀ اقتصادی خواهد بود؛ بهرۀ "مردم هر چه فقیر تر = دیندارتر و خرافی تر" ببرد. تا پایه های تحجر مذهبی حکومت ملایان را روغن کاری مجدد بکند. آیا روحانی خواهد توانست یک پوزه بند نصفه نیمه هم در سیاست داخلی به خامنه ای بزند؟ امیدوارم. اما چندان امیدی ندارم! باید جلوتر برویم و منتظر باشیم. البته که تغییرات بطئی لاجرم و قهری است اما کی و با چه سرعتی مهم است برای مردم ایران که چشم اندازش نزدیک نیست. یا...هو

قبل از تحریر: راه دست خودم و عشق خودم و ترجیح خودم نوشتن یک مدیحه برای ژنرال سیسی مصری بود در مورد کانال سوئز 2 و ممنوعیت حجاب برای دختران دبستانی. اما علاقه و تعقیب سیاست راحت الحلقوم شما را پیش انداختم به دغدغه های بنیادین خودم. بلکه هم بزودی سلامم را به سیسی نوشتم و خداحافظ. چون واقعاً خسته ام.

۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه

و اما آقای مهدی خلجی عزیز؛ خامنه ای و نتانیاهو هردو بر روی دیوار مخروبۀ ایران یادگاری می نویسند!



مهدی خلجی هم دانش خوبی دارد و هم بینش خیلی خوبی و از همه مهمتر شناخت دقیقی از جمهوری اسلامی و تفکر و تحجر آخوندی. مهدی خلجی همچنین مناظره کننده و سخنور خوبی هم است و توانایی اقناع مخاطب را دارد. با این مقدمه و البته اظهار ارادت شخصیم به آقای خلجی؛ نگاهی می کنم به مهمترین فرازهای حرف های خلجی - در برنامۀ صفحۀ دو آخر هفتۀ بی بی سی با تریتا پارسی - در مذمت و رد توافق هسته ای و پیش بینی منفی ایشان از پیامدهای اجرای این توافق.

1- اولین نقطه ضعف شروع بحث از طرف ایشان داوری شخصی ایشان - در حد ایراد اتهام - در بارۀ پرزیدنت اوباماست. او که اوباما را سیاستمداری قوی نمی داند - و این حق مسلم هر کارشانسی است - متعرض شخصیت حقیقی اوباما می شود و او را متهم می کند که خود شیفته و دارای جاه طلبی های شخصی بوده در مذاکره با ایران و می خواست این توافق را بنام شخص خود و نه حاکمیت یکپارچۀ امریکا تمام کند. و لذا نتیجه می گیرد که اوباما سعی نکرد که جمهوری خواهان و اسرائیل را قانع و راضی به موافقت با مذاکرات بکند. بنظرم این یک اتهام نچسب است و اوباما شخصیت جاه طلب و تمامیت خواهی ندارد و قابل آدرس دادن در سلوک سیاسی 7 سالۀ او نیست.

2- نکتۀ دومی که در مورد بیانات مهدی خلجی می توان به آشکار دید این است که او مخالفت بنیادین خود با هرنوع مذاکره ای با جمهوری اسلامی برهبری خامنه ای را در قالب "زوم کردن" به توافق بد نشان دادن برجام پیچده است و با ظرافت به خواننده حقنه می کند. نه به دلیل ضعف های ساختاری و فنی و حقوقی قابل استناد در توافق؛ بلکه به این دلیل بد که نظر موافق پیشینی اسرائیل و جمهوری خواهان مخالف اخذ نشده است. و همۀ این ضعف را بطور کامل تقصیر و قصور اوباما می داند و نه سرسختی و مخالفت بنیادین طرف مقابل اوباما. این اظهار مهدی خلجی البته با اولین جملات او در همین مناظره قابل رد کردن است. آنجا که می گوید: "خب جمهوری خواهان با هر موضوع و ابتکاری که نام اوباما پشتش باشد بطور پیشینی و بدون توجه به ماهیت طرح و ابتکار مخالف هستند. چون با شخص اوباما مخالف هستند". اما این جمله اش در ادامه یادش می رود و مصرانه تأکید می کند که اوباما با جمهوری خواهان و محافظه کاران امریکایی مذاکره برای جلب رضایت آنان نکرده است. و در مقابل فاکت های بسیاری که بخشی توسط آقای پارسی یادآوری می شود جعل می کند که گفتگوی شرمن و گزارش های او به مقامات اسرائیل در شروع و پایان هر دور مذاکرات با ایران مذاکره محسوب نمی شود و اینها فقط گفتگو و ارائۀ گزارش است. نه برای جلب رضایت اسراییل بلکه برای ابلاغ جریان مذاکرات انجام شده.

3- نکتۀ بعدی که مهدی خلجی مسکوت می گذارد و حتی تذکر چندین بارۀ مجری مناظره (مهدی پرپنجی) هم فایده ای نمی بخشد این نکته است که حرف های خلجی اگر هم درست باشد و توافق انجام شده توافق بدی باشد؛ اما بی ارتباط است از بحث مناظره که پرسش از چراهای اجرای توافق بدست آمده و امضاء شده است و نه آیا توافق بشود یا نشود. گذشته از این ایراد شکلی اما مهدی خلجی برای اینکه نشان دهد - گویا امیدوار هم است - که این توافق به دلیل مخالفت اسرائیل و تندروان امریکایی شکست خواهد خورد؛ می گوید حتی استفادۀ اوباما از حق وتوی رییس جمهور در رسمیت دادن به توافق در گام بعدی - محتمل می داند - اجرای توافقی که کنگره و اسرائیل آن را رد کرده اند - هرچند نه بقوت دوسوم آراء و شکست دادن آن - میسر نخواهد شد. زیرا با هر توافقی که اسرائیل موافق نباشد آن توافق قابلیت اجرایی نخواهد داشت. بعد با فن بیان و قدرت اقناع کنندگی که مهدی خلجی دارد نتیجه می گیرد که در صورت بروز مشکلات در اجرا - خلجی حتمی می داند - توافق ناقص جنگ را نزدیکتر خواهد کرد به ایران برخلاف مبلغان صلحی که توافق را برای گریز از جنگ می پسندند و قبول دارند. نتیجه گیری خلجی در مورد احتمال نزدیک تر شدن جنگ با بروز مشکلات در اجرای آن حرف غلطی نیست. اما حرف او که توافق بدو دلیل الف - مخالفت اسراییل با آن و ب- بدلیل ادبیات چند پهلو و قابل تفسیرهای متناقض از سوی ایران و غرب (بخوان امریکا) از آن امکان اجرایی شدن نخواهد داشت حرف درستی نیست. زیرا:

الف- مخالفت اسراییل با هر توافقی در منطقۀ خاورمیانه بین امریکا و طرف ثالث بطور پیشینی شکست خورده و موفق نخواهد شد گزاره ای غلط است و اسرائیل تا این حد مطلق که خلجی از قدرت آن دم می زند دارای قدرت شکست توافق نمی تواند باشد. زیرا اگر ایران به تعهدات داده اش در برجام عمل کند دنیا نه می خواهد و نه می تواند فقط بخاطر مخالفت اسرائیل بهانه های بنی اسرائیلی بگیرد و توافقی را که دو سال آزگار مهمترین کشورهای جهان را در پای مذاکرات آن نگه داشته از حیز انتفاع ساقط کند. بموضوع اسرائیل و نگاه مهدی خلجی مجدداً برخواهم گشت در ادامه.

ب- در مورد قابل تفسیر بودن انشای توافق اما بنظر من اینطور نیست و اتفاقاً یکی از نکات قوت این توافق انشای آن فقط بزبان انگلیسی است و نسخۀ برابر آن بزبان فارسی تهیه نشده است. گذشته از اینکه این موضوع بعنوان یکی از نقاط ضعف این توافق در نزد هیئت ایرانی است و بدرستی مخالفان ایرانی توافق بدلیل مغایر عرف بودن چنین عملی در توافق های بین المللی از آن متعجب هستند؛ اما از سوی دیگر این نکته را می رساند که ایران به غرب و امریکا اعتماد کرده است که توافق فقط بزبان انگلیسی باشد و مفسرش هم خود غربی ها باشند و لاجرم اختلافی هم پیش نخواهد آمد. تیم ایران چرا این خطای فاحش را انجام داده است من نمی توانم بضرس قاطع علت یابی کنم. اما حدس من این است که اتفاقاً ایران به این دلیل متن به زبان فقط انگلیسی را پذیرفته که تصمیم ندارد ریگی بکفشش بیاندازد در آینده. به این معنا که چون ایران قصدی برای عدول از توافق ندارد و عدم توسعۀ برنامۀ هسته ایش - جز در چهارچوب اجازه داده شده در توافق - را پذیرفته و از خودش مطمئن است برایش فرقی نداشته که غرب چه تفسیری از توافق را سرلوحۀ کارش قرار بدهد. زیرا ایران فعالیت مشکوک نخواهد کرد - حتی آهسته بگویم که ممکن است عمدی هم بوده از طرف عرفی گرایان حکومت که ایدئولوژیک های حاکمیت را در تنگنای "دست از پا خطا نکنند" قرار داده باشند برای همیشه.

پ- اما ترسناکترین نکته ای که مهدی خلجی در قالب مغالطه ای ظریف - ولی عوامانه - با استادی مطرح می کند و در ذهن سادۀ ایرانیان مخالف جمهوری اسلامی قابلیت حک شدن دارد این است که: مهدی خلجی می گوید مگر نه اینکه انرژی هسته ای حق مسلم همۀ ملل و از جمله ایران است - که است - اما جمهوری اسلامی بدلیل رفتار نامتعارف و ناهنجار ملی و بین المللی است که از این حق نمی تواند استفاده کند. پس مذاکره کنندگان باید بجای مذاکره در مورد معلول (انرژی هسته ای) در رابطه با علت آن (رفتار ناهنجار جمهوری اسلامی) مذاکره می کردند. تا اگر علت از بین می رفت بخودی خود معلول نیز بلا موضوع می شد." این گزاره شکلی بشدت جذاب و تحسین برانگیز دارد از نگاه ما که خونمان به شیشه است از دست آخوندهای حاکم بر ایران. اما در محتوا یک مغالطۀ تمام عیار است. چرا؟ برای اینکه اولاً همۀ تحریم های مهم و فلج کننده چه از سوی قطعنامه های سازمان ملل و چه از سوی کنگرۀ امریکا و اتحادیۀ اروپا مشخصاً بخاطر فعالیت های هسته ای ایران وضع شده بود و است. و نمی توانستند راجع بحقوق بشر و رفتار منطقه ای ایران مذاکره بکنند با این امید که منجر به تغییر رفتار ایران شود. تا در بلند مدت تحریم های مشخص موضوع هسته ای برداشته بشود یا نشود. ثانیاً تاریخ مدرن بیاد ندارد - و قابل انجام هم نیست - که کشورهایی با کشور بدرفتاری راجع به رفتار و تغییر رفتار مذاکره کرده باشند. زیرا رفتار و هنجار را با چه معیار قابل قبول و دارای کمیت قابل تعریف می توان تعریف و مرزبندی و در بستۀ مذاکراتی قرار داد. و ثالثاً بر فرض فرض محال محال نیست قبول کنیم که مذاکرات مورد توصیۀ مهدی خلجی شدنی هم بود و شروع هم می شد. اما در حین همین مذاکرات برای تغییر رفتار؛ جمهوری اسلامی فعالیت هسته ایش را تشدید می کرد و قبل از مشخص شدن نتیجۀ مذاکرات تغییر رفتار بمبش را هم آزمایش می کرد. آیا در چنین حالتی غرب قادر بود تغییر رفتار مورد مذاکره اش با ایران را بثمر برساند. در حالیکه الان که با این توافق از بمب و رفتار ناهنجار متکی به بمب جلو گرفته بهتر می تواند با یک کشور غیر هسته ای راجع به انواع مشکلات رفتاری یا هنجاری مقابله و او را به تمکین وادارد.

4- اما برگردم به موضوع اسرائیل. بنظر می رسد که تمام ثقل اندیشۀ مهدی خلجی بر این گزاره قفل شده است که اولاً اسرائیل بد نیست و ثانیاً اگر هم بد باشد بد مطلق نیست و ثالثاً اصلاً اسرائیل خیلی هم خوب است و این جمهوری اسلامی است که شر مطلق است. حرفم را با این توضیح شروع کنم که هرجا کلمۀ اسرائیل را بکار می برم منظورم صهیونیست های نژادی و امثال نتانیاهوست و ارتباطی با کل مردم اسرائیل و سیاستمداران لیبرال تر و چپ از سویی و دین یهود از جانب دیگر ندارد. مهدی خلجی از همپوشانی منافع اسراییل و ایران و امریکا حرف می زند و اتحاد این سه در زمان شاه را مورد تأکید قرار می دهد. و نتیجه می گیرد که اسرائیل با ایران سکولار مشکلی ندارد و هدف مخالفتش فقط به رژیم دینی و ایدئولوژیک خامنه ای و شرکا منحصر است. در مورد حرف خلجی که حرفی ظاهراً مستند تاریخی و درست است دو نکته یا مغفول مانده و یا مهدی خلجی تجاهل العارف کرده و یا اصولاً تحلیلش از اسرائیل 2015 میلادی یک تحلیل خطا و بی وجه است.

الف- اول اینکه حکومت اسرائیل از نظر شاکلۀ ساختار محتوایی شبیه ترین رژیم سیاسی به جمهوری اسلامی در کل گیتی است. زیرا هر دو این حکومت ها بر روی برتری یک دین (دین یهود در اسرائیل) و مذهب (مذهب شیعه در ایران) بنا نهاده شده اند و هر دو از مقداری دموکراسی هدایت شده (اسراییل پیشرفته تر و ایران عقب مانده تر) استفاده می کنند تا هژمون دین یهود یا مذهب شیعه را در داخل مرزها به سروری همواره برسانند و رسانده اند و نگه دارند. همانطور که جمهوری اسلامی اجازه نمی دهد یک غیر مسلمان و غیر شیعه از نردبان قدرت صعود کند. همانقدر هم اسرائیل مواظب است که اعراب مسلمان ساکن اسراییل بمقامات حساس و تعیین کننده نرسند. ضمن اینکه این هردو حکومت بدلیل در اقلیت بودن - در بین ادیان برای اسرائیل و در بین مذاهب اسلامی در مورد ایران - توسعه طلب - ارضی برای اسرائیل و نفوسی برای ایران - هستند برای تأمین امنیت بیشتر و بهتر.

ب- اما نگاه اسرائیل به ایران مهمترین خبط تحلیل مهدی خلجی در این مناظره است: واقعیت امر این است که حکومت اسرائیل از حکومت شاه در ایران خشنود بود. همچنین است درست بودن وحشت بزرگ اسرائیل از انقلاب خمینی در ایران تا جائیکه برخی مفسران و مورخان تأثیر وحشت اسرائیل از انقلاب ایران را تا پای میز امضای توافق کمپ دیوید بین بگین و سادات و حتی بعد تر از آن تا پای امضای مذاکرات "یک سرزمین - دو دولت" بین اسرائیل و یاسر عرفات در اسلو تعقیب می کنند و مؤثر می دانند. بازهم کمتر مفسری است که ترس اسرائیل از انتفاضۀ اول تا وقایع بعد از آن مثل جنگ های با حزب الله در جنوب لبنان و از این قبیل را در کانتکست همان وحشت اسراییل از جمهوری اسلامی نبیند؛ یا حداقل مورخی نیست که این ترس را انکار کند و لذا درست است. حتی بازهم جلوتر می آیند و ترس اسرائیل از بهار عربی در کشورهای عربی و همسایه اش را نیز به این حق بجانبی اسرائیل در وحشت از جمهوری اسلامی سنجاق می کنند و طبق شواهد و قرائن حرف نامربوطی هم نمی زنند. اما آقای خلجی عزیز علاوه بر اینکه در زمان اتحاد زیر میزی اسرائیل با رژیم شاه تمام اعراب و کشورهای عربی ضد و مخالف قطعی اسرائیل بودند هم حقیقت مهمی است که این دشمنی اعراب در مقابل آن دوستی ضعیف شاه موضوع مهمتر و دغدغۀ امنیتی مهلک تری بود برای اسرائیل. تا اینکه ابر و باد و مه و خورشید و شیعه و سنی و عربستان و داعش و اسرائیل و غرب و همه و همه دست بدست هم دادند و منطقۀ خاورمیانه را به این روزی که الان شاهدش هستیم در آوردند:

"اسرائیل از قِبَل همان ترس ها و نگرانی ها و تهدید هایی که می شد توسط دولت های مختلف غرب و بویژه امریکا به انواع سلاح های متعارف و غیر متعارف تا بمب هسته ای مجهز شد تا امروز که بهمت همین سیاستمدار ضعیف و سیاه پوست امریکایی - بقول شما - به گنبد آهنینی مجهز شد و است که هر پشه ای را روی آسمان اسرائیل شقه می کند. در حالیکه در سویۀ دیگر ماجرا نه تنها اغلب کشورهای عربی را متحد بالقوۀ خودش ساخته است بلکه همۀ منطقۀ مسلمان نشین منطقه را هم در جنگ گرم و سرد در حال نبرد با یکدیگر می بیند و دقیقاً و دقیقاً تنها کشور آرام و امن صددرصد منطقه اسراییل است و بس".

حالا من از شما می پرسم: مگر نتانیاهو مغز خر خورده است که حاضر باشد نابودی دشمنان مسلمان قسم خوردۀ خود بدست خودشان و بدون شلیک حتی یک تیر اسراییلی و کشته شدن حتی یک سرباز اسرائیلی را با دوستی نصفه نیمۀ یک ایران مدل زمان شاه عوض کند. تا بمحض آرام شدن منطقه و پایان کشت و کشتار مسلمانان بدست خویش باز موضوع فلسطین و اسرائیل و فشار برای حل مناقشۀ چرکین 65 ساله از سرگرفته شود. بنابراین اسرائیل تازه به فرمول نجات بخش و امنیت افزای تنش در منطقه از راه پمپاز نفرت مذهبی توسط خود مسلمانان دست یافته و کمترین تمایلی برای جایگزینی حکومت عقلانی بجای خامنه ای در ایران ندارد. اسرائیل می داند و مطمئن است که حتی یک جمهوری اسلامی ایدئولوژیک مذهبی رادیکال مجهز به سلاح هسته ای بهتر از رژیمی سکولار - فعلاً که در چشم انداز هم نیست - حتی دوست اسرائیل - مثل زمان شاه - منفعت رسان امنیت اسراییل است. زیرا مجدداً تأکید می کنم که وجود جمهوری اسلامی نکبت خامنه ای که نه مرز مشترکی با اسرائیل دارد و نه مردمانی ستیزه جو و جنگ طلب و متجاوز - نتانیاهو بیشتر و کمتر از یک میلیون یهودی ایرانی تبار دارد در کشورش که جزو بهترین و سالمترین یهودیان و شهروندان اسرائیل هستند و معیار ایرانی دستش است - بهترین ایران ممکن در حال حاضر است برای هم جنگ افروزی بین اعراب هم مرز اسرائیل و هم نسل کشی مسلمانان در داخل خودشان در جنگ های فرقه ای و مذهبی با نتیجۀ اسرائیل در امنیت بیشتر و قوی تر. یا...هو

ببخشید طولانی شد بخاطر فربهی موضوع و کندی قلم من. اما اگر مهدی خلجی عزیز تصادفی این وجیزه را دید بداند که قصد جسارت نداشتم و همواره از اندیشه و بینشش بهره برده ام. و کاشکی این مناظره و این نقش را قبول نمی کرد. دلمان می شکند وقتی همه مان در مسلخ و به بهانۀ خامنه ای متوهم و متحجر سربریده می شویم.

۱۳۹۴ مرداد ۲۱, چهارشنبه

خامنه ای از ترس و شرم قایم شده؛ عقبه اش در عراق و سوریه و یمن و لبنان در حال فروپاشی است!


1- آیت الله خامنه ای از شرمندگی در مقابل هواداران فریب خورده اش در داخل و ترس از کنگرۀ امریکا در رد توافق وین در خارج؛ بسکوت و مخفیگاه پناه برده است. در حالیکه عقبۀ استراتژیک نظام در منطقه در هر چهار جبهه (عراق و سوریه و یمن و لبنان) در حال فروپاشی است و کاری از دست آیت الله برنمی آید.

یمن: هنگامی که بندر یمن بدست نیروهای ائتلاف عربستان سقوط کرد دوستی از من پرسید که آیا رابطه ای بین این سقوط و توافق وین وجود دارد. و من گفتم که پیگیر نبوده ام اما نه گمانم رابطه ای مستقیم وجود داشته باشد. اما حالا می گویم که اشتباه کرده ام و سقوط عدن یکی از پیامدهای توافق وین بوده است. بخاطر روحیه باختگی حوثی ها از پشتیبانی ایران.

عراق: در عراق نیروهای سکولار توانسته اند تظاهرات مهمی را سازماندهی کنند و خواستار جدایی دین از حکومت شده اند. هرچند قانون اساسی عراق یک قانون سکولار است اما در عمل دولت های بعد از اشغال عراق همه ایدئولوژیک و شیعه - در بهترین حالت تقسیم قدرت بر مبنای مذهب و نژاد و قومیت - بود. حالا حیدر عبادی با پشتیبانی آیت الله سیستانی اول طرح اصلاحات سکولار را آماده کرده و سپس تظاهرات بغداد را سازمان داده و حالا طرحش را به تصویب "به اتفاق آرای" مجلس رسانده است.

سوریه: روزی که در اثنای امضاء شدن توافق وین اسد آمد در انظار عمومی و حاضر شد بگوید که ارتشش تحلیل رفته و قادر بجنگ در همۀ جبهه ها نیست و از این پس فقط در مناطق استراتژیک تر و مهمتر کشور خواهد جنگید تا ازدست نروند و شهرهای نسبتاً مهمی بدست مخالفان متعددش - از داعش و النهضه و ارتش آزاد و کی کی - افتاد معلوم بود که اتفاقات جدیدی در منطقه افتاده است. و دیروز که نمایندگان اسد در مسکو و تهران و مهمتر از همه در ریاض به رایزنی های وضعیت جدید پرداختند؛ و حالا که امروز و در آستانۀ ورود وزیر خارجۀ ایران به دمشق پایتخت سوریه هدف بمباران شدید توپخانۀ مخالفان قرار گرفته است با این پالس که ما پشت گوش اسدیم؛ معلوم می شود که اوضاع از جدی هم کمی جدیتر است.

لبنان: نمی دانم ظریف به لبنانی ها چه گفته و از همه مهمتر به سید حسن نصرالله چه پیغامی رسانده. اما مطمئنم که حسن نصر الله به ظریف تأکید کرده که تلفات شان در جنگ سوریه بالا بوده و حزب اللهی ها دیگر اشتیاقی به جنگ برای اسد نشان نمی دهند. زیرا نه ایمانی مانده و نه پولی برای تولید مزدور. و به این دلیل مضاعف که حزب الله در چند ماه گذشته ضربات سنگینی را تحمل کرده و هیچ پاداش مادی و معنوی هم از ایران دریافت نکرده است. و خوب می دانم که ظریف هم همان لبخند "جنگ چیست! از صلح بگوییم"ش را پاشانده به ناامیدی عصبانی نصرالله و نا امیدترش کرده.

هر چهار وضعیت بضرر آیت الله خامنه ای که در بالا تیتروار نوشتم حاصل دو سیاست موازی بوده که ایران و عربستان راه برندۀ این دو سیاست هستند:

الف- ایران:

1- درست است که از نظر پراگماتیست ها و لیبرال ها - دولت روحانی و نخبگان جامعه - توافق وین یک پیروزی نسبی است و باعث پز دادن؛ اما بدون تردید از نظر ایدئولوژیست ها - خامنه ای و هواداران تندرواش - این توافق یک شکست مطلق و عقب نشینی تحقیرآمیز و جام زهر بوده است. اما در عمل هم حسن روحانی - نمی خواهد - و هم آیت الله خامنه ای - نمی تواند - جرأت مواضع تند را ندارند تا 17 سپتامبر و رأی کنگرۀ امریکا. زیرا می دانند اگر گزک دست محافظه کاران امریکایی و اسرائیل بدهند و توافق شکست بخورد؛ نه قادر به ادارۀ کشور خواهند بود و نه جسارت عقب نشینی بیشتر و بازگشت مجدد به میز مذاکره را خواهند داشت. - چون افکار عمومی ایرانیان تحقیر بیشتر از این را تصویب نخواهد کرد - لذا وارد دالان قماری خواهند شد که داخلش قحطی و فروپاشی اجتماعی است و در بهترین حالت کرۀ شمالی و خارجش یک جنگ تمام عیار ویرانگر در حداکثر دو سال آینده. بنابراین هر دو طرف - هم روحانی و هم خامنه ای - توافق کرده اند که فضا را تند نکنند تا توافق از تصویب کنگره بگذرد. البته خامنه ای گیر شرمساری از هوادارانش در داخل را هم دارد که نتواند فعلاً نُطُق بکشد. همانطور که بدلیل خالی بودن دستش از دلار مجبور از سکوت در مقابل درخواست های حمایت از سوی عقبۀ استراتژیکش در چهار کشور هدف - در ابتدا نام بردم - نیز است.

2- در چنین مخمصۀ چند وجهی است که وزیر خارجۀ ایران جواد ظریف دست به سفرهای متعدد منطقه ای می زند برای توضیح "سیاست مدارا"ی جدید روحانی در منطقه و می خواهد دشمنان دیروز را متقاعد کند که کشتی تلاطم منطقه را ناخدایی دیگر آمده است و نباید بترسند و دعوت می کنم بیایند جلو برای حل مشکلات لاینحل. و در همین راستا در حال دلسرد کردن رفقای دیروز خامنه ای است با این توجیه که ایران دیگر نه موقعیت ادامۀ وضع سابق را دارد و نه علاقه ای به آن. و باید شرایط باخت نسبی را بپذیرند. البته ظریف با همه یکسان برخورد نمی کند و مثلاً با ترکیه سخت تر رفتار می کند بخاطر بخطر نیفتادن منزلت ایران در نزد کردها و با اعراب سهل تر برخورد می کند بخاطر رنجیدگی بیشترشان اولاً و خر بودن و مدرن نبودن و عاقل نبودن شان - به اندازۀ ترکیه - و احتمال واکنش های ایدئولوژیک تر اعراب سنی ثانیاً. اما در مجموع رفتار دولت ایران در حال حاضر تبلیغ دوستی و صلح و سازش با چاشنی التماس است در منطقه.

ب- عربستان:
1- عربستان دقیق و خوب می داند که امکان تنها بازیگر منطقه ای بودنش وجود خارجی ندارد. و باید دیر یا زود این قدرت منطقه ای بودن را پشت میز مذاکره با ایران به تقسیم و تسهیم بنشیند. اما عربستان در ضمن به ضعف مقطعی ایران - تا 17 سپتامبر و رأی کنگره قطعی است - خوب واقف است. و می داند که اگر الان به درخواست ایران برای مصالحه و مذاکره تن بدهد هنوز در موضع ضعیفتری خواهد بود از نفوذ منطقه ای سالیان طولانی تدارک شدۀ خامنه ای در منطقه.

2- لذا عربستان با هوشیاری و وقاحت دارد به سیاست تهاجمی خود در منطقه سرعت می دهد تا قبل از فوت وقت و بهوش آمدن مجدد خامنه ای در فردای اجرایی شدن توافق وین؛ تا آنجائیکه مقدور است حوزۀ نفوذش در سوریه و عراق و یمن و لبنان را گسترش بدهد تا روزی که بعد از 17 سپتامبر و اجرایی شدن توافق وین ناچار از نشستن پشت میز مذاکره با تهران خواهد شد؛ دست پرتر و سرپل های مهمتری داشته باشد برای چانه زنی در نفوذ منطقه ای. زیرا همانطور که گفتم دوستان ایدئولوژیک خامنه ای در منطقه سرخورده اند و قادر بتحرک خاصی نیستند و عربستان از این انفعال در حال بهره برداری حداکثری است.

نتیجه اما مرا راضی نمی کند بعنوان یک ایرانی. و نرمش یکطرفه و مطلق دولت روحانی در مقابل شرارت های عربستان را دوست ندارم. و بضرر نه تنها جمهوری اسلامی بلکه ایران باشکوه هم می دانم. و دوست داشتم که روحانی یکباره اینقدر عقب نشینی آشکار نمی کرد از پایگاه استراتژیک خامنه ای در فراسوی مرزها. زیرا دشمنان خامنه ای و ایران هم؛ روحانی را نه باور دارند و نه حتی اگر باور هم داشته باشند بنفع منافع ملی کشورشان است که "ایران غیر ایدئولوژیک خامنه ای!" را باور کنند و با اولین علامت آشتی بسمتش بشتابند. بهترین حالت این بود و است که ظریف و روحانی کمی دست بعصا و محکم تر برخورد می کردند و بکنند با رجزخوانی ها و اقدامات عربستان و او را متوجه می کردند و بکنند که "گذشته از اینکه حاکم چه کسی باشد در ایران"؛ ایران زیر دست عربستان نخواهد رفت و کماکان ایران ایران است و عربستان یک شبه جزیرۀ بزرگ اما نه به موقعیت و قدرت ایران. منتظر می مانیم تا روزهای آینده با امید به اینکه روحانی و ظریف اینقدر ساده لوح و خوش خیال نباشند. البته سکوت نظامیان خنگ و مزدور و بی ابتکار و احمق ایران هم مزید بر علت است در پررویی عربستان. یا...هو

۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه

آقای کروبی عزیز! جراحی سادۀ شما توسط وزیر؛ طنز تلخ و تمسخر ملت است! "Iran is great"


جهانگرد کریستن ایوان آلمانی و خانواده اش 
در سفر به کشورهای جهان! سفر بخیر.

1- قاضی زادۀ هاشمی وزیر بهداشت روحانی چشم مهدی کروبی را عمل کرده است. هر چند از نظر عاطفی سخت وارد این موضوع شدم اما چاره ای هم نداشتم در سکوت آسودۀ تمسخر ملت از راه "تراژدی - کمدی" سگ صاحبش را نمی شناسد جمهوری اسلامی". وزیر یک حکومت رفته و چشم زندانی سیاسی - ضد امنیتی - همان حکومت را عمل کرده است. هم عمل کننده راضی و مفتخر است و هم عمل شده با وجدان آسوده تن بعمل داده است و هم جراح برگشته به وزارت خانه اش و هم زندانی رفته به حصرش.این خیمه شب بازی اگر مسخره کردن ملت نیست باید پرسش های بنیادی زیر را پاسخگو باشد:


1- قاضی زادۀ هاشمی در موقعیت شخصیت حقوقی خودش یعنوان وزیر بهداشت جمهوری اسلامی یک مجرم امنیتی همان جمهوری اسلامی را مورد عمل جراحی قرار داده است. در چنین حالتی آیا او خواسته است به زندانی بودن زندانی از سوی حکومتی که وزیرش است دهان کجی کند؟

2- آیا این دهان کجی با اذن و اجازۀ حسن روحانی انجام شده است؟ و اگر پاسخ آری است. آیا نتیجۀ بدیهی این نخواهد بود که رییس جمهور یک حکومت به همان حکومت دهان کجی کرده است؟

3- یک پاسخ همیشگی این است که جمهوری اسلامی حاکمیت دوگانه دارد و بین نوع رویکرد رییس جمهور با رهبر نظام همپوشانی سیاسی در استراتژی و تاکتیک وجود ندارد و دولت می خواهد به ملت علامت بدهد که مجرم بودن فرد حصری را قبول ندارد و در حال مبارزه با دستور رهبر حکومتی است که با تنفیذ او رییس جمهور شده است.

4- بند 3 اما با موضع گیری های حسن روحانی در اعلان مکرر و متواتر تبعیت کامل از مقام مافوق خود (آیت الله خامنه ای) در تعارض است. و ایشان هیچگاه تصمیمات رهبر نظام را چه جزءً و چه کلاً مورد چالش مستقیم یا غیر مستقیم قرار نداده است. و البته از منظر جقوقی نیز نباید و نمی تواند چنین کند.

5- پاسخ بند 4 را اینگونه شایع کرده اند که برخی نارسایی ها و دوگانگی های بروز و ظهور یافته در سیاست های نطام - مثل عدم رعایت فصل سوم قانون اساسی راجع به حقوق ملت - نه اینکه خواست خامنه ای باشد. بلکه حاصل فشار تندروان متحجر و ایدئولوژِک نظام است که مهمترین مرکز قدرتش هم در حوزۀ علمیۀ قم و روحانیان مرجع و ارشد خشکه مقدس است. حالا با قبول این فرض - البته غلط - و طبق اظهارات مکرر و متواتر همۀ مقامات ریز و درشت حکومت حصر کروبی و موسوی دستور شخص خامنه ای است و نه حاصل فشار این گروه و آن دسته. لذا با فرض قبول ادعای وجود گروه های خودسر؛ این مورد حصر ربطی به هیچ گروه و دسته ای ندارد و فقط تصمیم شخص خامنه ایست.

6- ادامه نمی دهم پرسش های متعدد دیگر را و فقط تقصیر شخص کروبی را برجسته می کنم. چرا و بچه دلیل عقلی و سیاسی و شرعی و عرفی مهدی کروبی چنین حاتم بخشی حکومتی را پذیرفته است. آیا قاضی زاده تنها جراح حاذق عمل آب مروارید در ایران - بلکه هم در جهان - است. و کروبی چاره ای جز پذیرش این موقعیت نداشته است.

7- اما اگر پاسخ سؤال کلیدی اول مطلب این باشد که قاضی زادۀ هاشمی نه در مقام شخصیت حقوقی و وزارت بهداشت خود بلکه در مقام یک پزشک جراح و بدرخواست و تمایل و توافق خود مهدی کروبی این عمل را انجام داده است و هیچ ربطی به وزیر بودن یا نبودن او ندارد. در چنین حالتی ماباید اول بوجود یک دموکراسی اولترا مدرن لیبرال در ایران اعتراف کنیم که می شود "خنده آمد خلق را". زیرا در دموکراسی لیبرال که ما زندانی سیاسی و عقیدتی نداریم. و آنگاه مجدداً از مهدی کروبی بپرسیم که تو بچه حق و با چه تحلیل و با چه تعهدی به هواداران زیان دیده و پشتیبانت چنین درخواست سفیه و زیانباری داده ای. و مجدد تکرار کنیم که آیا دکتر هاشمی تنها جراح چشم در دسترس شما بود؟

8- اما همۀ آنچه که گفتم اصلاً مهم نیست و از کیسۀ شعبده بازی این شریعت و خرافه بدتر از آنها هم بکرات بیرون آمده و کک هیچ روشنفکر و توده ای هم نگزیده است. بلکه می خواستم به این حرف حسابی و نهایی و خطرناک برسم و هم به کروبی و هم به موسوی و هم به رهنورد بگویم که خودشان را مسخره نکنند و ملت را هم سر کار نگذارند با این بده بستان های اولترا مهربان بین خود و خامنه ای. چرا؟

9- آقایان کروبی و موسوی و خانم رهنورد؛ جامعۀ ایران توسط خامنه ای و از سال 88 قفل شده. نام قفلش هم فتنه است. کلید فتنه هم بین کوچه اختر خیابان پاستور تا کاخ مرمر همین خیابان گم شده است. قفل شدن را هم اگر نمی فهمید شرح می دهم: همۀ عرصه های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و هنری و ورزشی و ادبی و بی ادبی جوانان و میانسالان و پیران و بچه ها و روشنفکران و روزنامه ها و توده ها و رادیو تلویزیون - بخوان زندگی مردم - بسته شده است. و هر گونه تحرکی در هر حوزه ای از انتخابات و تأیید صلاحیت ها و برگزاری کنسرت و ساختن فیلم و رفتن به مسافرت و نوشیدن یک جرعه آب با نام فتنه مهار شده است. از طرف دیگر - بهر دلیل - ایران اخیراً با غرب سازش کرده و همه امید بسته اند که در ضعیف شدن حاکمیت تحجر خامنه ای بتوانند خلاء های لاجرم را در جامعۀ مدنی پر کنند و کشورشان را از حالت قرون وسطایی خارج کنند. اما رمز فتنه کماکان چون بختک در دست خامنه ای همه چیز را تحت سرکوب امنیتی - پلیسی قفل نگه داشته است.

10- حالا هم از دولت روحانی و هم شما سه نفر محترمین می خواهم که اگر واقعاً همه چیز عادی است و شما همان جراحی را در آغوش می گیرید که خامنه ای مرید تخصص و دوست و رییس اوست. و شما در همان استخری شنا می کنید که مجتبی سرویس صبحش است. و شما از همان تسهیلاتی برخوردارید که حتی مهدی هاشمی رفسنجانی هم دیگر از آن برخوردار نیست. و مانده فقط کدروت دو برادر و دو همرزم و دو حاکم امروز و دیروز! لطفاً اگر لازم است و کمترین تعهدی به مردم منتظر شما دارید، شده سینه خیز هم بروید تا نزد خامنه ای تا کلید این قفل بدبختی مضاعف را پیدا کنید و حکومت را از فتنه پاک کنید؛ بکنید. والله مردم ما و زندانیان و شهیدان و تبعید شدگان و مهاجران و آوارگان جنبش سبز در موقعیت سختی زندگی می کنند و چشم براه تغییر هستند. این فرصت را از آنان دریغ نکنید. 

11- حتی اگر همۀ سؤالاتم هم مستدل نبود و پاسخ داشت و هیچ انگی بشما رهبران حصری قابل چسباندن نیست هم تقاضا می کنم که هر شرط خامنه ای را بپذیرید و این فتنه را تمام کنید. ایرانیان همیشه سیاستمداران شکست خورده را تحسین کرده اند. لطفاً شما اولین سیاستمداران ایرانی باشید که با قبول شکست خود ملت را به پیروزی برسانید. فداکاری همیشه در قلدری و یک کلامی نیست. خودزنی سیاسی شما دو نفر - تمام شده از نظر سیاسی - و گرفتن بهانۀ فتنه از خامنه ای می تواند نمونه ای درخشان به تاریخ ما بدهد از سیاستمداران وطن پرست که خود را زدند و ملت را آزاد کردند. خود دانید! یا...هو

بعد از تحریر: از دکتر قاضی زادۀ هاشمی پوزش می خواهم اگر تعریضی به ایشان کردم. چون او یک پزشک برجسته است بویژه که بر سر بالین همۀ آسیب دیده های این سال ها - از جمله قربانیان اسید - حاضر شده و درمانگری کرده است.

۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

توافق هسته ای وین فقط موافقان خامنه ای را جر نداده؛ بلکه مخالفان او را هم جر داده است!


1- توافق امضاء شده بین جمهوری اسلامی و شش قدرت درجه اول جهان هنوز هم مهمترین پروندۀ روی میز سیاستمداران و جامعۀ مدنی جهان و ایران است. من به عنوان یکی از موافقان ایرانی توافق بدست آمده - و نه لزوماً با پروسۀ اتفاق افتاده - اعتقاد دارم که توافق نامه دست آورد بزرگی برای صلح و کم کردن تنش در جهان و منطقه است که ثمرات داخلی آن در ایران در کوتاه مدت - تا دو سال - بنفع جمهوری اسلامی ایران و مردم ایران، در میان مدت - 2 تا 5 سال - بنفع اقتصاد ایران و معیشت و رفاه طبقۀ متوسط و در دراز مدت - 5 تا 10 ساله - بنفع تغییر بنیادین سیاست های ایران از تئوکراسی (شریعت) به لیبرالیسم (عرفیت) خواهد بود. مخالفان ایرانی توافق اما برجام را احیاء گر مجدد تئوکراسی خامنه ای و روحانیت مرتجع در ایران و منطقه می دانند و معتقدند که این توافق انجام نمی شد خیلی بهتر بود و یک فشار کمی بیشتر در تحریم های قبلی حکومت انقلابی روحانیان را ساقط می کرد و همۀ ایرانیان زندگی خواه و مدرن را از زیر یوغ 37 سالۀ خشکه مقدس های احمق و ابله نجات می داد.

2- آن تحلیل مورد اشاره ام در بند یک تقریباً با کم و بیشی تفاوت جزیی در بین ایرانیان سکولار عمومیت داشته است و دارد. اما نکتۀ مهم این است که حالا ما در موقعیت "پسا توافق" قرار داریم و در حالی باید انتظارات مان و تحلیل هایمان را تنظیم کنیم که موضوع مورد بحث ما "باید توافق بشود یا نشود" نیست. بلکه موضوع این است که توافق اجرایی شود یا نه. از نظر اجرایی شدن هم از جانب ایران و 5 کشور دیگر (بریتانیا و فرانسه و آلمان و روسیه و چین) مطمئن هستیم و مناقشه ای هم نمی کنیم چون فایده ای ندارد. می ماند فقط پذیرش توافق از سوی کنگرۀ امریکا و بس. پس الان همۀ حرف و حدیث ما می تواند و باید بر این نکته متمرکز شود که آیا و چرا کنگره این توافق را رد کند تا جائیکه اوباما هم نتواند وتو کند خوب و بنفع ما است یا نه.

3- من خودم نظرم و آرزویم این بود و است که اگر هم کنگره توافق را رد کند - که شک دارم - نخواهد توانست وتوی اوباما را رد کند و توافق را بهم بزند. اما دوستان دیگری هم هستند که معتقدند و آرزو دارند که کنگره توافق را و وتوی اوباما را رد کند و برجام را بهم  بزند. در اینکه هم خودم را میهن پرست می دانم و هم دوستان مخالف نظرم را - با درک شدایدی که همه مان تحمل کرده و می کنیم - هم تردیدی ندارم. اما از آنجائیکه بحث های ما نظار خاموش هم دارد که با خواندن نظرات متناقض دچار آشفتگی ذهن و تهدید روانی می شوند؛ و بین امید و نا امیدی معلق می مانند، و این حالت بد و کشنده ای است؛ لذا پیشنهاد می کنم که خوانندگان علاقه مند با یک روش روش شناختی درست بحث کنیم و فقط متمرکز به این باشیم که رد توافق از سوی کنگره چه تبعات و دست آوردی خواهد داشت و چرا؟ و در طرف مقابل هم متمرکز باشیم بر اجرایی شدن توافق و تبعات محتمل و منطقی آن و چرا؟ و الا مرتب حرف و حدیث پیشا توافق را تکرار کردن اتلاف وقت خواهد بود و بهره ای جز تشویش ذهن دیگران خاموش را نخواهد داشت.

4- من اعتقادم مبتنی بر دانش و تجربه ام از رویداد های تاریخی شبیه این توافق - در چین و شوروی سابق - را بارها توضیح داده ام و معتقدم که این توافق بضرر حکومت روحانیان ایدئولوژیک به رهبری خامنه ای خواهد بود و دنیا با لگام زدن به پوزۀ حکام مرتجع گام بگام ایران را بسوی آفتاب زندگی مدرن هدایت خواهد کرد. البته نه بسرعت جنگ و تخریب و کشتار خواهد بود و نه بکندی آنچه که تا کنون جلو رفته ایم با هزینه های زیاد مالی و جانی. اما ترجیح خودم "آهسته و پیوسته" است مثل همۀ تغییرات در پدیده های خلقت!

5- در نهایت اما آخرین تحلیل که آخرین آرزویم هم است را می نویسم و به همۀ دوستداران ایران و ایرانیان امید می دهم که چنین شود و چنین خواهد شد. بهترین گزینه از نظر من و با توجه بمخاطرات بسیار شدیدی که رد توافق به دو نتیجۀ مخرب (یا تقویت خامنه ای و رژیمش و بردن ایران بسمت یک کرۀ شمالی اسلامی؛ و یا سقوط خامنه ای بر اثر جنگ و کشتار و ویرانی و بی ثباتی ده ها سالی) خواهد انجامید و بجد معتقدم که تحریم و تشدید آن ممکن نخواهد شد و اگر - در فرض محال محال نیست - ممکن هم بشود باعث تسلیم و سقوط خامنه ای و تئوکراسی نخواهد شد. و نمونه ای در دنیای مدرن نداریم از این الگوی تحریم و سقوط. بنابراین با توجه به همۀ داده های جاری امیدوارم توافق در کنگره رد شود اما از وتوی اوباما رد نشود و اجرایی شود.

6- چرا؟ اگر در کنگره رد نشود محتمل به تقویت و لجبازی خامنه ای بهره خواهد رساند که تهدیدی جدی احساس نکند و استراتژی اش را افتان و خیزان هم شده جلو ببرد. اگر در کنگره با دوسوم آرا هم رد شود که توافق از نظر امریکا رد شده خواهد بود و خامنه ای را بیش از همیشه تقویت خواهد کرد هم در داخل کشور و هم در افکار عمومی دنیا. لذا علاوه بر اینکه هیچ ساز و کار قابل پیش بینی و منطقی در مردود دانستن توافق از سوی امریکا در چشم انداز نیست و باعث گسست های زیادی در سیاست بین المللی می شود؛ اما اگر هم پروژۀ تخیلی بازگشت تحریم ها با شدت بیشتر هم امکان پذیر باشد؛ قادر به ساقط کردن جمهوری اسلامی نیست. پس بهترین حالت این است که توافق جامع نه به راحتی قبول شود و نه براحتی بهم بخورد. تا استفاده هایش را داشته باشد و ضررهایش را هم به حداقل بکاهد.

7- امروز یکی از پیش مناظره های نامزدهای جمهوری خواه برای ریاست جمهوری بعدی انجام شده است. همۀ بی نهایت نامزد هم در مورد توافق با ایران همنظر بوده اند و گفته اند که اگر رییس جمهور بعدی باشند این توافق را متوقف می کنند. هیلاری کلینتون نامزد احتمالی و نهایی دموکرات ها هم به جناح راست حزب دموکرات وابسته است و کم از جمهوری خواهان سنتی - نه نئوکان - ندارد. در چنین حالتی اگر توافق اجرایی شود این فرصت خواهد ماند که رییس جمهور بعدی بتواند آن را ملغی کند و تبعات امروز را هم نخواهد داشت چون یک تصمیم جدید و با موضوعات جدید خواهد بود و غرور اروپا و چین و روسیه را هم مورد خدشه - در صورت رد توافق فعلی یقینی است - قرار نخواهد داد. اما اجرایی شدن توافق این حسن را خواهد داشت که هم امریکائیان فرصت یکسالۀ باقیمانده از عمردولت اوباما خواهند داشت که رفتار و کردار خامنه ای در پساتوافق را رصد کنند و با توجه به داده های میدانی تصمیم درست بگیرند. و هم ما ایرانی ها خواهیم فهمید که آیا اجرای توافق چقدر بنفع یا ضررمان بوده است. و شاد یا غصه دار خواهیم شد. پس از الان با منفی بافی بی حاصل خودمان را دق نمی دهیم و ندهیم. البته به عزیزانی گفتم که جدی هستند و فقط بعنوان ترول وبگردی نمی کنند.  یا...هو

توضیح: منظورم از "جر" در تیتر مفهوم ادبی آن پاره کردن و گسست شدید و یکباره است. و کسی موهن نخواند.

۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سه‌شنبه

منصف باشیم و به مؤمنان حزب اللهی حق بدهیم. آنان از سوی خامنه ای دُور خورده اند و خیانت دیده اند!



1- همیشه همینطوری بوده برای ما که بجای نگاه به پشت صحنه هر چه را دیگران می گویند بلغور می کنیم. ما ایرانیان - برای معدود بارهایی است که از ضمیر"ما" بجای "من" استفاده می کنم. چون می دانم هیچ ایرانی میهن پرستی خارج از این کانتکست نیست. و الا من حقیرتر از آنم که سخنگوی مردم باشم - توافق هسته ای بدست آمده در وین را فقط و فقط و فقط از این جنبه مورد تأیید و تصویب و استقبال قرار داده و می دهیم؛ که این توافق اولاً شبح جنگ ویرانگر را موقتاً از سر ایران دور می کند، ثانیاً باعث گشایش حداقلی در کسب و کار و زندگی به فنا رفته مان می شود، و ثالثاً امیدواریم که در میان مدت باعث تثبیت دولت مدرن در سرزمین مان شود و تازه بعد از چهل سال بشویم یک ایرانی که حکومت متعارف دارد و با ثبات و رفتار قابل پیش بینی می خواهد بسمت توسعه و پیشرفت برود. اما - این اما مهم است - طبق عادت بشری - در میان ایرانی ها مضاعف هم است - اینقدر این خوشحالی سه گانه مان از توافق وین را تکرار و تکرار می کنیم یا سیاستمداران برای ما تکرار می کنند که اینک واقعاً باور کرده ایم که حرف های روحانی عین صواب است و ما دنیا را آچمز و گلباران کرده ایم. در حالیکه توافق وین فقط و فقط و فقط از نظر شکلی اهمیت دارد و خوب است و این خوبی شکلی کمترین ارتباطی به محتوای توافق که نوعی ترکمانچای مدرن است ندارد.

2- این را از این جهت مجبور شدم بگویم که می بینم بخش مؤمن و دیندار (فریب خوردگان روحانیت خشکه مقدس) جامعه ام که محتوای توافق را مورد نقد و مخالفت نقادانه و کارشناسی - در خیلی از موارد بدرست -  قرار می دهند بدجوری در تنگنا قرار داده شده اند. تا جائیکه مطبوعات شان توقیف یا مورد تهدید قرار می گیرند و خودشان مثل سربازان خیانت دیده از سوی فرماندهان شان نمی دانند به چه کسی متوسل شوند برای این وطن فروشی بی بنیاد خامنه ای. بداخلاقی های دولتی های روحانی در این روزها کم هم نیست و همه اخلاق حرفه ای را قورت داده اند و در حال توجیه گذشتۀ استراتژی غلط خامنه ای هستند با زدن احمدی نژاد هرچند نابغۀ ابله اما زیر امر مطلق فقاهت خامنه ای. چند نمونه برای مثال:

الف- معاون اول روحانی جهانگیری و وزیر نفتش زنگنه درست بلافاصله پس از امضای توافق آمده اند به صحنه و با ادبیات درشت از پاکی و بدون فساد بودن دولت شان شعار می دهند. تا جائیکه جهانگیری می گوید: "تندروان و احمدی نژادی ها باید آرزویشان را به گور ببرند که شاهد بابک زنجانی شماره دو و سه خواهند بود". در حالیکه تا نهایی شدن توافق و امضای آن نمی توانستند با چنین لحن و اطمینانی از جلوگیری از فساد صحبت کنند و هیچوقت هم جرأت نمی کردند. زیرا فساد و بابک زنجانی و ایکس و ایگرگ در پروسۀ دور زدن تحریم ها که لاجرم بود به این سوء استفاده ها - تازه اگر برخورد سیاسی نبوده باشد -  دست یازیده اند. و هر دولت دیگری نیز که در تحریم قرار داشته باشد ناچار از همین سازوکارها برای دور زدن تحریم ها می شد و دزدی هم روی شاخش بود. کما اینکه همین الان هم 5/5 میلیارد دلار - موضوع بابک زنجانی 2 - در امارات گیر کرده و قابل دریافت در داخل کشور نبوده است. بعبارت دیگر حالا که علت اصلی فسادهای ایجاد شده - تحریم های مالی و بانکی - از میان برداشته شده آقایان شیر شده اند که بگویند ما فساد نخواهیم کرد. و تا قبل از این جرأت بگور فرستادن آرزوی فساد را نداشتند.

ب- روحانی در سخنرانی اش برای مردم چنان از شق القمر دولتش در مورد محتوای توافق وین اولاً و کردیت دادن بخودش و مذاکره کنندگانش حرف می زند که گویی با دستۀ کر و کور و لال ها طرف است. من البته حرفی ندارم اگر در حد معقول و تا جائیکه توافق بخطر نیفتد از این توافق دفاع شود. اما این پیاز داغ زیادی و بنفع خود کمی تهوع هم می آورد؛ و آدم حس می کند جامعه را ابله فرض کرده گوینده. زیرا روحانی هم خودش می داند و هم هر کارشناس متوسطی می داند که پروژۀ توافق وین از این مراحل گذشته و به این نتیجه رسیده است:

1)- رژیم در داخل قفل کرده در سال 91 و ادارۀ کشور ممکن نبوده است. لذا خامنه ای مجوز - بخوان دستور - مذاکرات محرمانه با امریکا را به شورای امنیت ملی جلیلی داده است.

2)- اطلاعات محرمانۀ تصمیم به سازش خامنه ای از طریق جاسوس دو جانبۀ هاشمی رفسنجانی (علی اکبر ولایتی) به او و از طریق او به روحانی منتقل شده تا بتوانند هر دو در تبلیغات انتخاباتی خود از این رانت بزرگ و منحصر بفرد اطلاعاتی استفاده کنند و رقبای بدون رانت را منکوب و از صحنه خارج کنند.

3)- دستور خامنه ای به حسن روحانی پس از انتخاب شامل دو محور اصلی بوده است: الف- توافق صد در صد انجام شود چون نظام - احتمالاً ایران هم . البته امیدوارم ولی مطمئن نیستم که خامنه ای هم به ایران بدون نظام اهمیتی بدهد - در خطر است." ب- توافق بنحوی انجام شود که رهبر معظم و ام الفتنۀ سیاست در ایران  ناچار از صدور اعتراف نامۀ نوشیدن جام زهر نشود مثل رهبر فقید انقلاب آیت الله خمینی.

4)- همۀ دو سال مذاکره هم دقیقاً برای این طول کشیده که هیئت ایرانی بتواند جام زهر را طوری بزک بکند در لابلای کلمات و واژه ها و جمله ها و صفحه ها و ماده ها و بند ها و ضمیمه ها و حقوق و ادبیات و هر ترفند ممکن دیگری که برداشت غیر کارشناسی و ظاهری توافق نتواند آن را یک شکست و عقب نشینی و وطن فروشی جلوه دهد. و حالا این اتفاق افتاده و ما توافقی داریم که ظاهرش کاملاً پاستوریزه بزک شده ولی عمقش همان تسلیمی بوده که جز آن به توافق منجر نمی شد.

5)- اینکه روحانی مدعی شود که کاری کرده کارستان و شش قدرت جهانی را منکوب کرده و برای ایران آبرو خریده و تنها کشوری است که سازمان ملل را تسلیم منطق خودش کرده و از این قبیل "من آنم که رستم بود پهلوان" ها؛ زیادی توی ذوق می زند و نه لزومی دارد و نه واقعیتی. زیرا هیچ کشوری رهبر احمقی مثل خامنه ای ندارد که اول کشور را به لبۀ پرتگاه ببرد و بعد که با موتور خاموش و با هول و یا علی مدد همۀ ملت آن را از افتادن قطعی به دره کمی عقب کشید هلهلۀ ما پیروز شدیم سر بدهد . چون بقیۀ کشورهای متعارف جهان خودشان را دچار چنین مخمصه ای نکرده اند و نمی کنند که حالا بتوان ایران را با آن ها مقایسه کرد. تازه بعد از این همه بند بازی نصف حقوقی را بدست آورده ایم که داشتیم و همۀ کشورهای جهان همه اش را همیشه داشته اند. نگاه کنید به ممنوعیت پایدار صدور های تکنولوژی به ایران و اثرات مخرب تا ابد مدتی که در توسعۀ کشور برجای خواهد نهاد. این در حالیست که هیچ کشوری در دنیا بغیر از کرۀ شمالی تحت هیچ نوع تحریمی چه های باشد یا لو قرار ندارد.

3- در خاتمه باز تأکید می کنم که من ناچار این موضوع را نوشتم تا اولاً "هویی" باشد در جواب "های" های روحانی و دولتش تا ترمز نبرند و حواسشان به کارشان - تازه شروع شده و باید پاسخ ملت و وعده ها را بدهند - باشد. ثانیاً اظهار همدردی باشد با اعتراض درست مؤمنان و منتقدان و مخالفان توافق که توسط خامنه ای دور زده شده و خیانت دیده اند. و ثالثاً گفته باشم که این توافق از نظر محتوایی جز یک ترکمانچای قرن بیست و یکمی چیزی نیست. و الا هنوز هم از روحانی و تیم مذاکره کننده و جواد ظریف سپاسگزارم که مذاکرات را در بسته بندیی پیش بردند که غرور ایرانیان غیر کارشناس و معمولی هم زیاد جریحه دار نشود، و حماقت خامنه ای را طوری آراستند که حداقل در ظاهر یک گل مشکوک هم ایران زده باشد با حفظ بی ثمر حق غنی سازی اورانیوم؛ در مقابل گل های فراوان حضور و بازرسی های ریز بیگانگان در ایران بمدت 25 سال. و البته از این به بعد هم از روحانی و ظریف و هر که حمایت خواهم کرد اگر سیاست هایشان برای عرفی کردن و متعارف کردن حکومت ایران باشد و نه منویات ایدئولوژیک خامنه ای. چون خامنه ای یک رهبر متوهم و جاه طلب بی مسئولیت و مخرب است. یا...هو

۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه

قابل توجه دکتر زیبا کلام: قالیباف از سگهای ولگرد سوء استفادۀ انتخاباتی کرده است!


1- خبر بسیار کوتاه و فقط در پایگاه های خبری تخصصی منتشر شده است با عنوان: "دستورالعمل تحسین برانگیز شهرداری تهران برای حذف واژه سگهای ولگرد". البته در واقعیت هم خبر مهمی نیست از جنبۀ سوء استفادۀ سیاسی مخالفان و موافقان شهردار تهران. و چه بسا شخص قالیباف هم کمترین دخل و تصرفی در تولید و ابلاغ این بخشنامه نداشته باشد. اما از آنجائیکه صادق زیبا کلام در یک هیجان کاذب و کج فهمی سیاسی آن نامۀ سراسر کذب و توهین و اتهام را به قالیباف نوشته است؛ راجع به بنر ضد خون های آلودۀ فرانسوی، و ایشان را متهم به بهره برداری سیاسی از موضوعی نه چندان مهم (مردن هموفیلی های بی ارزش ایرانی در حالیکه آدم حسابی های چشم آبی فرانسوی و آلمانی هم مرده اند!) خون های آلودۀ زمان نخست وزیری لوران فابیوس شازده کرده است؛ و تازه بعداً معلوم شده که کل خبر روزنامۀ شرق یک دروغ محض و یک ترول مطبوعاتی بوده است؛ و زیبا کلام هم تا کنون نامۀ عذرخواهی به قالیباف ننوشته است تا ضمن پس گرفتن اتهامات دروغ از او طلب بخشش بکند؛ تصمیم گرفتم نظر جناب زیبا کلام را به سوء استفادۀ واقعی و مدرن و بدون هزینۀ قالیباف از موضوع سگهای ولگرد به اطلاع و آگاهی ایشان برسانم تا در اولین فرصت بتواند از این فرصت طلبی فاجعه بار قالیباف جلوگیری کند. توضیح می دهم که چرا و چگونه قالیباف از موضوع سگهای ولگرد استفادۀ تبلیغاتی کرده است:

الف- ایشان همکاران و معاونینی را برگزیده است که می توانند خوش فکر باشند و به ذائقۀ جامعه آشنا بوده و خواسته های آنان را رصد کنند. 

ب- این همکاران با عرضه و با تفکر مدرن قالیباف تشخیص داده اند که موضوع حیوانات و صیانت از حقوق آن ها اولاً یک پدیدۀ مهم و مورد توجه جهانی است و در ایران هم انسان های زیادی چنین حساسیت های انسانی را تعقیب می کنند و انجمن ها و ان جی او های متنوعی برای اینکار خیر تأسیس کرده و می کنند. و حتی در ماه های گذشته حساسیت های زیادی هم در جامعه ایجاد شده بخاطر کشتار سگها و شکار غیر مجاز و ... از این قبیل.

پ- لذا همکاران با عرضۀ قالیباف اندیشیده اند که اگر اقدامی کوچک - در حد تغییر نام سگهای ولگرد به سگهای بدون صاحب (موضوع اصلی بخشنامه) - نیز در این حوزه انجام بدهند چون گروه های هدف (سازمان های مردم نهاد حفاظت از حقوق حیوانات) مشخص و سازمان یافته و دارای مقبولیت و پایگاه اجتماعی هستند بهترین نوع تبلیغ را راه خواهند انداخت بنفع شهرداری و شهردار و قالیباف و این تبلیغ اثر ماندگاری خواهد داشت در حافظۀ جامعه تا روز هدف (بقول زیبا کلام ریاست جمهوری).

ت- نکتۀ بسیار سخیف و روباه صفتانۀ این تیزهوشی هم در این است که بغیر از چند قطره جوهر و یک قلم چند تک تومانی بیک برای صدور بخشنامه هزینه ای به بیت المال مورد حفاظت زیبا کلام تحمیل نخواهد کرد و او را خلع سلاح خواهد نمود. یا...هو

بعد از تحریر: بخشنامۀ خیلی مهمی است در جمهوری اسلامی. دستشان درد نکند. اما بنظرم فقط یک کار اداری بدون کمترین تئوری توطئۀ مثبت و منفی قابل چسباندن به آن. و محتمل شخص قالیباف هم فقط صدور آن را تأیید کرده باشد و کمترین نقشی در تهیۀ آن نداشته است. فقط از این جهت مجبور از نوشتن شدم که زیبا کلام را اولاً به دقت در وظیفۀ روشنفکریش فرا بخوانم. ثانیاً از او بخواهم که هرچه سریعتر نسبت به نامۀ بی بنیاد و توهین آمیزش از قالیباف عذرخواهی کند. ثالثاً حتماً منبع و منشاء "چرا دچار اشتباه شده" - محتمل به روزنامۀ شرق اعتماد کرده - در اعتراض به قالیباف را مشخص و از همکاری با آن منشاء خبر دروغ پرداز و سیاسی کار برائت بجوید. بخاطر این امر مهم که:

منتقدان و مخالفان نباید مثل دست اندرکاران قدرت بی مهار و یلخی و بی مسئولیت رفتار کنند. چون هر نوع اشتباه روشنفکران سلب اعتماد جامعه از مراجع خود را در پی خواهد داشت. و مگر ما چند زیبا کلام داریم که صادق باشد تا همین یکی را هم بی اعتبار ببینیم.