1- امروز قائم مقام! خامنه ای و رییس قوۀ قضائیه در حالی داشت دومین سخنرانی سیاسی و تهدیدی خود راجع به حجاب زنان را ایراد می کرد که در محلی کمی دورتر از او در تهران شکوری راد دبیر کل حزب تازه تأسیس اتحاد ملت ایران اسلامی! نیز با رویکردی متفاوت در حال زدن پنبۀ نظارت استصوابی شورای نگهبان بود. این جملۀ فشرده و عصارۀ او را دوست داشتم که گفته است: "قانون اساسی حق حکومت و حد ملت نیست. بلکه درست برعکس قانون اساسی حق ملت و حد حاکمیت است". اما اتفاق مبارکی که افتاد و امیدوارم خیلی زود سروته قضیه هم آورده نشود دستور بلافاصلۀ سخنران شبیخون فرهنگی در بی لچکیست و زیبایی و رَنگ و رِنگ و زندگی و سرخوشی (صادق لاریجانی) دستور بازداشت سخنران دوم (علی شکوری راد) را صادر کرده است.
2- واقعیت قضیه این است که درست است که روحانی دولت خودش را مثل همۀ دولت های قبل از خودش یک دولت موقت انتقالی می داند و امیدوار است که برخلاف پیشینیان خویش (هاشمی رفسنجانی و خاتمی و احمدی نژاد**) موفق به عبور دادن انقلاب پیر و نکبت 37 ساله به حکومت شود. اما پرواضح است که چنین امری که تاکنون محقق نشده بسیار بعید است در دورۀ روحانی هم محقق بشود. زیرا تبدیل انقلاب به حکومت همان و از دست رفتن اتوریتۀ حوزه و روحانیت و تحجر و خامنه ای همان. زیرا حکومت که تشکیل بشود لاجرم باید بقانون پایبند باشد و چون قانون - بدترین قانون ممکن - دارای پشت زمینه ای از عقلانیت و منطق است - باید باشد - لذا راه بر هر نوع نقلانیت که اساس و بنیاد دین و مذهب و کاسبی روحانیت بر آن استوار است را می بندد. و در چنین حالتی دیگر خامنه ای نمی تواند خودش را یک انقلابی تعریف و هر غلطی که دوست دارد انجام بدهد.
3- خوشحالی بی حد و حصر من از تحرکات بخش ایدئولوژیک حکومت - اعم از تحرک پایداری ها و شورای نگهبان و صادق لاریجانی و حسین شریعتمداری و مراجع تقلید و مجلس خبرگان و جامعۀ مدرسین حوزۀ قم و حامعۀ روحانیت مبارز و امامان جمعه و بخشی از سپاه و ... که در انواع واکنش ها اعم از نامه های رسایی و مقاله های شریعتمداری و سخنرانی های صادق لاریجانی و الاماشاءالله در مقابل بخش عرفی آن (دولت و جامعۀ مدنی) - کمی دیر فهم و متناقض نماست. زیرا هرچقدر به نیروهای عرفی فشار بیاید در حقیقت منجر به بسته تر شدن فضای سیاسی می شود و هرچه بیشتر انقلابی و ایدئولوژیک شدن جمهوری اسلامی را پی آیند دارد. و این ظاهراً باید ناراحت کننده و در جهت خلاف مصالح ملی فهمیده شود. بنابراین دلیل خوشحالی زایدالوصفم از بازادشت شکوری راد - که امیدوارم طولانی هم بشود و افراد بیشتری بازداشت بشوند - را توضیح می دهم.
الف- دلیل اول و مهم خوشحالیم از ارتقاء اختلاف و جنگ بحوزۀ ایدئولوژی این است که بدون فیصله یافتن این اختلاف بنیادین و 37 ساله امکان هرگونه اصلاحی در جمهوری اسلامی صفر است. و اگر صفر خیلی نا امید کننده و تند است تصحیح می کنم به "خیلی کم و بی اثر". زیرا این اختلاف برسر چگونگی تقسیم پست و مقام و از این قبیل جنگ های زرگری نیست. بلکه اختلافی است به اهمیت اختلاف زمین و آسمان و روز و شب. بعبارت سیاسی تر این اختلاف بر سر این موضوع است که آیا جمهوری اسلامی یک حکومت است یا یک انقلاب. اگر انقلاب است پس باید مثل همۀ 37 سال گذشته در بی تعادلی و عدم ثبات - بارزۀ مهم انقلاب - و روزمرگی و هرکی هرکی و شعار و رجزخوانی باقی بماند؛ و در چنین شرایطی انتظار هرگونه ثبات و پیشرفت و توسعه امری بیهوده و دور از عقلانیت و منطق است. و اگر حکومت است باید تن به هنجارهای ملی و بین المللی بدهد و مثل همۀ 200 کشور و حکومت شناخته شدۀ جهان با محوریت منافع ملی - و دیگر هیچ - حل مشکلات دنیوی مردم را سرلوحۀ کار خودش قرار بدهد.
ب- دلیل دوم خوشحالیم به روحیۀ تکنوکرات روحانی و دولتش برمی گردد. اینان که همه زیر شاخۀ تفکر هاشمی رفسنجانی تعریف می شوند؛ معتقدند که باید بدون تحریک ایدئولوژی و با ترکیبی از عقل و نقل - مدرن و سنتی - کارها را جلو ببرند تا از تحریک تحجر مذهبی حاکم و پرقدرت جلوگیری و در عین حال از انفجار جامعه و فروپاشی اجتماعی ناشی از ناکارآمدی حکومت مذهبی جلوبگیرند. و چون این راه تکنوکرات ها بسیار زیاد بطئی و لاک پشتوار است و همواره مورد تهدید بازگشت به نقطۀ اول و روز از نو روزی از نو؛ لذا من موافق - انتخابگر - این راه حل نیستم و علاقه مندم که تندروها روحانی را مجبور کنند که دست از محافظه کاری بردارد و اگر واقعاً در پی تبدیل انقلاب به حکومت است در جلو این متحجران در بیاید.
پ- دلیل سوم خوشحالیم به این برمی گردد که اینک و در این نقطۀ تاریخی؛ کشور ما بیشتر از هر زمانی تا پیش از این آمادگی برداشتن یک گام بزرگ بسمت ایدئولوژی زدایی را دارد. زیرا خامنه ای - بدلایل متعدد داخلی و خارجی - بعنوان پرقدرت ترین عنصر ایدئولوژیک در رأس هرم قدرت از همۀ 25 سال گذشته در طول رهبریش در ضعیف ترین نقطه قرار دارد و قادر نیست مثل سابق تمام قد وارد جنگ بنفع تندروان متحجر و ایدئولوژیک بشود. بعبارت دقیقتر اگر جنگ ایدئولوژیک - ساری و جاری در همۀ 37 سال گذشته - پررنگ شده و بعرصۀ عمومی کشیده شود، هم روحانی را در مقابل عمل انجام شده قرار می دهد و ناچار وارد بازی می کند؛ و از آن مهمتر حتماً نتیجۀ جنگ - در هر جایی که آتش بس بکنند - بنفع مناسبات آیندۀ حوزۀ قدرت در کشور خواهد بود.
ت- دلیل آخر خوشحالیم اما یک خوشحالی "گور بابای سیاست" است. به این معنا که هر چقدر اختلافات در حوزۀ ایدئولوژی و سیاست بیشتر و عمیق تر شود ناگزیر از توجه و حساسیت کمتر تندروان به حوزه های اجتماعی و فرهنگی مثل آزادی های فردی و سبک زندگی و حجاب و از این قبیل می شود و مردم مدرن و زندگی خواه از زیر ضرب و زور آزار دهندۀ اراذل و اوباش در امان می مانند. لذا خود جنگ سیاسی و ایدئولوژیک فارغ از نتیجه بخش بودن یا نبودنش - که البته خیلی مهم است - نیروهای طرفین را بیشتر در حوزۀ سیاست درگیر و فرسوده می کند و لختی تنفس در جامعه را برای جوانان فراهم می کند. پس اختلاف بیش باد. یا...هو
**پانوشت: این توضیح مجدد لازم است که همۀ دولت های جمهوری اسلامی موقت و انتقالی بوده اند و هیچکدام هم موفق به تشکیل حکومت نشده اند. در رأس باید از آیت الله خمینی یاد کنم که بیشتر یک اصلاحطلب رادیکال بود تا انقلابی و امیدوار بود که با تعویض شاه و برخی وابستگان درجه یکش حکومت را جمهوری اسلامی کند که بدلیل عدم شناخت از ماهیت انقلاب و چالش های اوایل انقلاب بین نیروهای سیاسی و سپس جنگ موفق به تشکیل حکومت نشد. اما بنی صدر می خواست انقلاب را بحکومت تبدیل کند که حزب جمهوری اسلامی و لجاجت بیش از حد هاشمی رفسنجانی نگذاشت و موفق نشد. خامنه ای که چنین داعیه ای نداشت. هاشمی موفق شد در سه سال اول ریاستش تا اندازه ای حکومت تشکیل بدهد. اما از خامنه ای شکست خورد. محمد خاتمی هم در دو سال اول ریاستش تا اندازه ای موفق به تشکیل حکومت شد ولی بازهم از خامنه ای و تندروان آنروز از هر دو جناح شکست خورد. احمدی نژاد فرق می کرد او می خواست انقلاب را به انقلاب اصیل تر متحول کند. به این معنا که او انقلاب روحانیون را منحرف می دانست و می خواست آن را به انقلاب امام زمان و نمایندۀ حاضرش بر روی زمین (خودش و مداحان) تغییر دهد که او هم از روحانیت و حوزه شکست خورد.