۱۳۹۴ آذر ۱۹, پنجشنبه

"ماشین زمان" روی اتوپایلوت بلاتکلیفی در جهان؛ و در دستان پلیدی محض در ایران!



1- دنیا سرسام گرفته و فعلاً فرمان روی اتوپایلوت تنظیم شده در جهان و ماشین زمان در قیقاجی از تصمیمات خودکار و بی هدف در حال ویراژ رفتن است و مقصد مشخصی را نشان نمی دهد. در ایران اما ماشین زمان کماکان در دستان زر و زور و تزویر پلید 37 ساله است به رانندگی ماهر دستان پلید مذهب متحجر و خامنه ای. دنیا با ترس و لرز بی خیال در حال خوشباشی های لحظه ایست و منتظر ظهور یکبار دیگر مسیح. در ایران اما سرنشینانِ از فروپاشی گذشته و کرختی را پشت سرگذاشته به بیهوشی مطلق رسیده اند و دیگر هیچ محرکی را پاسخ نمی دهند و منتظر ظهور فجر بجای فرج! آیا آخرالزمان رسیده است نمی دانیم. اما جهان آنطور که آرزو داشتیم نماند و اینجور هم که آرزو دارند نخواهد ماند. پس فعلاً سیرک تعطیل است و فایده ای هم ندارد زور بیخودی. که بقول شادروان حاج میرزا آقاسی نه برای شما کارفرمایانِ دلقک نانی شد و نه برای من عملۀ چاه کن آبی. مرخصی استعلاجی امروز تمام شد؛ و از امروز به مرخصی استحقاقی می روم تا یکماه دیگر. آیا برگردم یا نه؟ همه را بخدای زیبایی می سپارم و دعا کنید برای نه برگشتنم. دوستتان دارم و با شما روزگار مجازی خوبی گذراندم. یا...هو

۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه

دست معتدل روحانی در دست متحجر خامنه ای؛ برای نابودی فرهنگ طبقۀ متوسط. شرمتان باد!


1- در فرهنگ و هنر و ورزش:
در ورزشگاه آزادی و در تهران پایتخت؛ نوازندگی زنان در ارکستر سمفونیک ملی سبب لغو اجرای برنامه شده و این اولین بار است بعد از سال 76 که برنامه های موسیقی فاخر، علاوه بر ممنوعیت اجرا در همۀ استان ها و شهرستان ها به تهران هم کشیده شده و دولت حسن روحانی مثل همیشه منفعل و تماشاگر ناظر کشتن منابع و برنامه های شادی زا و مدرن بوده است با دریغ حتی از یک ابراز تأسف و مخالفت زبانی. 

2- در سیاست داخلی:
 بعد از زدن موسوی لاری در ورامین این بار آذر منصوری را در یاسوج زده اند و واکنش دولت روحانی چس ناله های همیشگی بوده که ما به گروه های خودسر اجازۀ ترکتازی نمی دهیم. و معلوم نیست که اگر اجازه می دادند قرار بود چه اتفاقی بیفتد غیر از خفه کردن همۀ سوسوهای صدای عقلانیت حداقلی در جامعه که اتفاق افتاده و کماکان ادامه دارد و رو بوخامت حداکثری است.

3- در آزادی های اجتماعی:
احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در مقام رییس امر بمعروف و نهی از منکر و در اولین جلسۀ شروع به اجرای قانون کذایی گفته است:
آقای زرگر لایحه‌ امر به معروف را تهیه کردند و به آقای احمدی‌نژاد دادند و ایشان همانطور آن را کنار گذاشتند و هر چه پیگیری می‌کردند توجهی نشد و همان گونه ماند. به اين ترتيب قانونی شدن امر به معروف و نهی از منکر بر زمین گذاشته شد و کسی به آن توجه نکرد. اما بالاخره در این دولت این طرح به صورت لایحه تقدیم مجلس شد و جنبه قانونی پیدا کرد؛ در عین حال مخالفت‌هایی با آن صورت گرفت و آقای روحانی نامه‌ای به رهبری نوشتند که این لایحه مشکلاتی دارد و انتظار داشتند که آقا جلوی آن را بگیرد. اما در ‌‌نهایت موضوع به هیات حل اختلاف سپرده شد و دوستان مخصوصا آیت‌الله شاهرودی، بسیار بر روی این طرح کار کردند تا اینکه امروز اولین جلسه ستاد ستاد امربه معروف و نهی از منکر به صورت رسمی تشکیل شد که البته همه اعضا در آن حضور ندارند.
این یعنی کاری (دادن لایحه برای محدودیت های سازمان مند و بیشتر آزادی های جوانان و زنان) را که دولت احمدی نژاد هم زیر بارش نرفته و تحویل نگرفته؛ دولت روحانی لایحه کرده و داده بمجلس. و تازه بعد از قانون شدن لایحۀ تقدیمی اش از سوی مجلس؛ "نوشدارو بعد از مرگ سهراب" وار پناه برده به آمر و رأس تندروی و تحجر (خامنه ای) که این قانون ال است و بل است و بگو تخفیف بدهند. خب نتیجه معلوم است وقتی گربه را مأمور حفاظت از جان موش ها بکنی! و سیدعلی هم - برای خالی نبودن عریضه - دستور داده به هیئت حل اختلاف و محمود شاهرودی برای رسیدگی. و حالا جنتی می گوید آسید محمود نجفی عراقی نیز لایحه را خیلی هم مفید تشخیص داده و ابلاغ کرده برای اجرا. و جنتی شکر آین نعمت را بجا آورده در این جلسه و عنقریب است که گروهی دیگر و افزون تر از اراذل و اوباش همیشگی پلیس و بسیج را دست بیقه کنند با زنان و دختران و فرزندان ما.

4- در سیاست خارجی:
بعد از اینکه پوتین روحانی را دور زد در رفتن بسوی خامنه ای تا به او آدرس بدهد که لولهنگ اعتدالش آبی برنمی دارد و او خودش را به کُر خامنه ای وصل می داند و می خواهد؛ خامنه ای هم فعالتر شده و وزیر خارجۀ مخصوصش (علی اکبر ولایتی) را فرستاده به دمشق تا به اسد بگوید که خامنه ای کماکان به کشتن فرزندان ایران در حلب و درعا متعهد است و باکت نباشد که ظریف در وین چه گفته یا روحانی در حمایت قاطع از تو تذبذب نشان داده. استوار و پرامید باش بر هزینه های یکطرفۀ جانی و مالی ایرانیان برای ماندنت در قدرت آیندۀ سوریه. و اگر دلت رحم آمد لطف کن و خامنه ای را هم داخل بازی نگه دار و همۀ دست آوردهای رفاقت پرهزینه و طولانی مان را به روسیه و پوتین هبه نکن یکجا. و بدیهی است که بشار اسد فقط از جهت ادب بی اثر تعارف ولایتی را جدی گرفته؛ زیرا او مدت هاست که همۀ تخم مرغ هایش را منتقل کرده به داخل پوتین روسی. که هم پرقدرت و صاحب شوکت و منزلت جهانی است و هم دشمنان قسم خورده ای ندارد مثل خامنه ای. چه در غرب و اسراییل باشد و چه در شرق و عربستان. ترکیه هم غلط زیادی کرده در افتادن با خرس باهوش روسی. و حالا از روسیه رانده و از ناتو مانده نمی داند چه خاکی بسرش بکند جناب اردوغان پاشا. و البته هنوز یک عدد رییس جمهور روحانی گم شده تا اینجا.

5- و حیف از من دلقک که فکر کردم اگر مردم روحانی را انتخاب کردند بجای قالیباف و در 99 درصد موارد ضرر کردند و اشتباه کردند با تأکید بر"اگر قرار بر تحمل خامنه ای در رأس حکومت بود"؛ حداقل در یک مورد روحانی مقدم است بر قالیباف و برتری خواهد داشت بر او. وآن هم دست بازتر و پرزورترش خواهد بود در حوزۀ اجتماعی و حمایت از حداقل آزادی های مدرن مورد خواست طبقۀ متوسط. البته که من اشتباه نکرده بودم در این گمانه، بلکه این حسن روحانی بود و است که صد درصد توزرد از آب در آمده تا اینجا. منظورم هم آن 99 درصدی است که مطمئن بودم بگرد سردار هم نمی رسد در کارآمدی و هم این یک درصد باقی مانده که امید داشتم بدلیل رأی گرفتن سیاسی از اردوگاه جوانان اصلاح طلب یک جربزه ای از خودش بروز خواهد داد در مقایسه با قالیبافی که چون منتسب اسمی به اردوگاه تحجر است دستش باز نخواهد بود برای هر دقیقه یک کتاب و هر ساعت یک کنسرت  و هر روز یک فیلم و هر هفته یک همخوانی زنان و هرماه یک تک خوانی زنان و ... اما دریغ که هم آن کارآمدی قطعی قالیباف را از دست دادیم و هم این آرزوی محالمان را بدست نیاوردیم. 

5- حالا ما مانده ایم و روحانی شکست خورده در سیاست خارجی. چون علاوه بر سوریه ای که گفتم حتی این برجام هم بفرجام نخواهد رسید با این تیم وارفته و رییس در پرده. و هم در سیاست داخلی شکست خورده. زیرا نه آزادی جدیدی خلق کرده و نه از آزادی های داشته و قبلی جامعه محافظت کرده. و هم در سیاست اقتصادی شکست خورده که شکم و جیب و پوشش و خوراک و نوشش مردم مستند است و نیازی به حرافی من ندارد. و همینطور است شکست روحانی در سیاست فرهنگی و اجتماعی که مهمترین حوزۀ مورد درخواست جوانان و زنان رأی دهنده به او در این بخش قرار داشتند و دارند. زیرا او نه کنسرتی و نه فیلمی و نه گشت ارشادی و نه پلیس امنیتی را نتوانسته بدلخواه جامعه فزونی در موارد مثبت و کاستی در موارد منفی بدهد. و قصۀ پرغصه ادامه دارد و حسن روحانی هنوز رییس جمهور است اما اینبار با دستانی بشدت مشکوک در دستان خامنه ای برای نسل کشی طبقۀ متوسط ایران در همۀ زمینه ها. از سیاست تا اقتصاد و از فرهنگ تا اجتماع و حتی آهسته آهسته بسوی دهۀ شصت خورشیدی و گشتن تنکۀ زنان در مقابل شوهران. از یابندۀ رییس جمهور گم شده می خواهم که لاشۀ او را هر چه سریعتر یا به بیت رهبری یا به پیشگاه ملت - به انتخاب خود حسن روحانی - تحویل دهد. و الا ماندن شقه وار بین ملت و ضد ملت، بین شادی و عبوسی، بین مرگ و زندگی در همان قالب "بیت رهبر یا پیشگاه مردم" جز بجر خوردگی ماتحت هم روحانی و هم ملت نخواهد انجامید. یا...هو

پی نوشت 16 آذر: حرف های ترسو و بسیار مؤید فرهنگ خامنه ایِ امروز روحانی در دانشگاه شریف و پذیرش حذف علوم انسانی از دبیرستان ها و جایگزین آن با فرهنگ اسلامی شکی باقی نمی گذارد که روحانی علیه مدرنیته عمل می کند. یا..هو

۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه

برچیدن همزمان ولایت شیعی و خلافت سنی. تنها راه پایان دادن به عصر تروریسم!



1- آیت الله مکارم شیرازی دیروز و در مقدمۀ درس خارج فقه خودشان مجدداً راجع به منشاء تکفیری ها و داعشی ها صحبت کرده و گفته است:
آیت‌الله مکارم‌شیرازی اظهار کرد: حالا می‌گویند عده‌ای به فکر راه حل هستند، ما حمل بر صحت می‌کنیم اما در عین حال دو توصیه داریم، یک توصیه به غربی‌ها و یک توصیه هم به علمای وهابی، به غربی‌ها می‌گوییم بروند و کتاب‌های محمدبن عبدالوهاب و ابن تیمیه را مطالعه کنند و زادگاه تکفیر و داعش را در آن ببینند و بدانند سرچشمه این اندیشه و تفکر عربستان سعودی است.

آیت‌الله مکارم‌شیرازی خطاب به غربی‌ها تاکید کرد: اگر ریشه را پیدا کردید شروع کنید به خشکاندن ریشه، اینها تنها در میدان نظامی نابود نمی‌شوند باید به فکر خشکاندن اندیشه و تفکر داعشی بود.

این مرجع تقلید یادآور شد: به علمای وهابی و علمای حجاز نیز توصیه می‌کنیم شما الان محصول تفکرات‌تان را می‌بینید، محصول آن سربریدن‌ها، جنایت‌ها، سوزندان‌ها و ویرانی‌ها شده است، برگردید به صفوف مسلمانان و این اندیشه‌ها را رها کنید.

وی افزود: شما درس تکفیر می‌دهید اما مفتی بزرگ شما می‌گوید تکفیر حرام است، در مدارس شما این افکار و اندیشه‌ها تدریس می‌شود و از سویی دیگر می‌گویید تکفیری‌ها محکوم هستند، مگر یک بام و دو هوا می‌شود؟
این اظهارات خوب و روشن و با ادبیات مدرن آیت الله مکارم شیرازی را بفال نیک می گیرم. و به این بهانه چند مورد را بیاد ایشان و سایر مراجع محترم شیعه و قبل از همه شما حضار محترم می آورم. با این امید که بالاخره راه حلی اساسی برای نجات دین اسلام و فرق مختلف آن از دور باطل تروریسم بشود.

1- سخنان امروز مکارم شیرازی در واکنش مثبت و بوجد آمدن ایشان از تعریف یک کلمه ای یوسفی اشکوری در برنامۀ صفحۀ 2 تلویزیون بی بی سی فارسی در روز سه شنبه سوم آذر بوده است. آنجائیکه اشکوری مثال زد که آقای مکارم شیرازی اعمال تکفیری ها راقبلاً محکوم کرده است. این منشاء سخنان امروز آیت الله مکارم از این جهت خیلی مهم است که بشما توجه بدهم که اولاً روحانیان ارشد چقدر بضعف پایگاه اجتماعی در میان تودۀ مردم گرفتار شده اند که حتی یک کلمه تأیید ضمنی از سوی روشنفکران دینی هم آنان را بوجد می آورد و خوشحال شان می کند. و دو دیگر اینکه نشان بدهم تا متوجه باشیم که مراجع و روحانیان ارشد با دقت همۀ رسانه های معتبر مخالف را رصد می کنند و اهمیت مورد تأیید قرار گرفتن از سوی آنان (آدم حسابی ها) را قدر می دانند.

2- ثقل صحبت های امروز مکارم شیرازی بر معرفی ریشه های نظری خشونت داعشی ها و تکفیری ها متمرکز است و آن را در آرای مفتیان معروف بنیانگذار و تئوریسین فقه وهابی جنابان محمد ابن عبدالوهاب و ابن تیمیه می یابد و هم بغربی ها و هم به مفتی های عربستان توصیه و پیشنهاد می کند که برای خلاص شدن از شر تروریسم اسلامی بروند و این کتاب ها و آرای مذهب وهابی را نابود کنند و از آن دست بردارند. این حرف و توصیه و پیشنهاد در ظاهر بسیار درست بنظر می رسد و برای مقلد فقهی آقای مکارم از سویی و برای پیروان سیاسی مرجعیت شیعه از جانب دیگر جاذبه ای "آفرین حاج آقا که راه حل قطعی را بیان فرمودند" دارد. اما - و این اما مهم است - مشکل آنجایی پیدا می شود که جناب مکارم با آگاهی از اینکه ایمان مذهبی و عقیدتی را نمی توان نابود کرد؛ تز مشعشع و مزخرفش را ارائه می کند. چه او در 90 سالگی و در مقام مرجعیت مذهبی بهتر از هر کسی در روی زمین می داند که اگر حذف و توقیف و نابودی فیزیکی کتاب های مرجع یک آئین و دین و اعتقاد می توانست به نابودی و برچیده شدن بساط آن اعتقاد منجر شود؛ مذهب شیعه و علمای مختلف و برجستۀ آن باید می توانستند آیین بهاییت - که مذهبی بسیار تنک تر از سنت وهابی است - را در ایران ریشه کن کنند. در حالیکه نزدیک به دویست سال است که مذهب شیعه با همۀ قدرت سازمان روحانیت و همکاری سلاطین و انواع ترفندهای ریز و درشت وسوزاندن و کشتن و نفی بلد تلاش کرده اما نتوانسته این آیین بسیار فرعی مشتق از مذهب شیعه را - حتی - محدود کند. و انسان در عجب می ماند که چطور ممکن است مردی که خودش را واسط و سفیر خداوند در روی زمین می داند بسادگی و بدون لکنت و بی شرم و بی آزرم چنین ادعاها و توصیه ها و خواسته های مطلقاً نشدنی و مزخرف را بر زبان و قلم می راند.

3- پس بهتر این است که آیت الله مکارم شیرازی هم به راه حل پیشنهادی عربستان و فقه وهابی گوش کند و بیاندیشد که هم ممکن و هم عملگرایانه و هم با آدرس تعریف شده و مشخص است. عرستان می گوید:
جناب مکارم در هنگام بروز و ظهور انقلاب در ایران 50 ساله بود و خوب بخاطر دارد که ما بعنوان ملتی با اکثریت مذهب سنی وهابی و ایران بعنوان ملتی با اکثریت شیعۀ دوازده امامی کمترین مشکلی در حوزۀ اختلافات مذهبی نداشتیم. درست است که هرکدام و از طریق توانایی های تبلیغاتی و علمای خود سعی در بسط و گسترش و حفظ مذاهب خودمان داشتیم. اما این تبلیغات و یار گیری و بسط مذهب هایمان کمترین تنش سیاسی و مبارزاتی و کشمکش های فیزیکی و نظامی نداشت. تا جائیکه ما در عربستان مردمانی با مذهب شیعه داشتیم و ایران هم در خاک خود مردمانی با مذهب وهابی. نه ما به شیعیان داخل عربستان تعرض مذهبی می کردیم و نه ایران به وهابیون ایرانی. تا اینکه آن حادثۀ خانمان برانداز و تفرقه افکن بوقوع پیوست و شریعت شیعه قدرت سخت افزاری حکومت را با انقلاب تصاحب کرد. باز هم ما تعرضی نکردیم و اعتراضی نداشتیم و تنها حربه مان همان گسترش تبلیغات و دعوت از بلاد کفر - غیر مسلمان - برای پیوستن بدین اسلام بود. ما عربستان با اینکه می دیدیم که جمهوری اسلامی ایران شیعیان کشورهای مختلف را تحریک می کند علیه شاخه های متنوع مذاهب سنی و از جمله وهابی؛ بازهم خویشتن داری می کردیم و سعی می کردیم به ایران گوشزد کنیم که این رسم همسایگی و هم دینی نیست. تا اینکه آیت الله خامنه ای و یارانش از جمله شخص شما آقای مکارم وقاحت را از حد گذراندید و ما را و مذهب ما را و دوستان ما را و سایر مذاهب اسلامی را مورد هجوم فیزیکی و تسلیحاتی و تحریک بشورش کردید و در برخی از کشورهای عربی هم ارتش شیعه تشکیل دادید. خب بدیهی بود که روزی صبر و تحمل ما اکثریت سنیان هم بسر بیاید و مقابله بمثل کنیم. الان نزدیک یک سال است که ما هم بصورت خیلی جزیی و مستوره ای به پیروان خود در سرتاسر جهان آماده باش نظامی و انتحاری داده ایم. و هنوز هم فرمان جهاد کلی صادر نکرده ایم. این حرکت های داعشی و غیره را هم فقط برای زنهار بشما راه انداخته ایم و قصد جنگ و خونریزی با مذاهب دیگر را نداریم. مشروط بر اینکه شما روحانیان سیاسی شیعه هم حیا بکنید و از ادعاهای خودتان در مورد حکومت شیعه و حکومت اسلام دست بردارید. بدیهی است که تا شما مذهب را عامل گسترش سیطرۀ سیاسی خود مورد سوء استفاده قرار بدهید ما هم دیگر ساکت نخواهیم نشست. اصلاً مسئله مربوط به ما مفتیان و پادشاهان و حاکمان نیست بلکه ملت های ما حاضر به تمکین از زیاده خواهی های مذهب شیعۀ سیاسی نیستند و ما را جهت واکنش مناسب تحت فشار قرار می دهند. لذا ما عربستانی های وهابی تنها یک راه حل می شناسیم برای پایان این تراژدی چهل ساله: "ولایت (حکومت مذهبی شیعه) را در ایران پایان بدهید. تا خلافت (حکومت مذهبی سنی) را در جهان اسلام پایان بدهیم." این تنها راه باقی مانده و ممکن و سهل الوصول است تا مجدداً برگردیم بمناسبات بردارانۀ چهل سال پیش و این زخم خونریز را التیام ببخشیم. این درخواست ما از روی ضعف نیست. زیرا ما سنی ها هم از شما شیعه ها بیشتریم. هم پول و منابع مالی زیادتر از شما داریم. و هم زبان و پیشینه و دین مان مقدم تر است بر شیعیان بعداً مسلمان شدۀ ایرانی. و الا ما بگوییم شما رافضی ها کتاب هایتان را بسوزانید یا شما بما توصیه کنید که دست از مذهب مان برداریم شدنی نیست.

5- حالا که مواضع روشن و شفاف عربستان خطاب به مکارم شیرازی را خواندید. بگذارید اضافه کنم که البته من هیچگونه امیدی به گوش ها و فهم آیت الله های شیعۀ سیاسی ندارم. زیرا این در نزد من بهزار سند قطعی است که مفتیان و مجتهدان و مراجع مذهبی مادی ترین و دنیا دوست ترین و خودشیفته ترین آدم های موجود در کرۀ زمین هستند. بی ارزش ترین نمونه اش هم همین از خود بی خود شدن مکارم شیرازی از یک حرف تأیید امیز در تلویزیون کفر بی بی سی فارسی. پس اگر بمن گوش می کنید و امکان و حوصله و روحیه اش را دارید تا می توانید شادی کنید و با شاد زندگی کردن - حتی تظاهر بشادی - این روحانیان عملۀ غصه و عزا و بدبختی را بدخمه هایشان برگرداند. چون شادی در مقابل و قلمرو خامنه ای و مکارم مثل نور خورشید می ماند در قلمرو شب های آذر ظلمانی.  یا...هو 

پی نوشت امروز 7 آذر 94:
عادل الجبیر وزیر خارجۀ عربستان در مصاحبه با یک روزنامۀ اتریشی (اینجا) گفته است:
الجبیر در پایان مدعی شد: اولین دولت سعودی حدود ۳۰۰ سال پیش تاسیس شد. تا حدود ۲۷۰ سال ما چیزی به عنوان تروریست سعودی نداشتیم که این برای ما مهم است!
این همان چیزی است که من هم از زبان عربستان نوشته ام. و معنایش این است که تا قبل از تأسیس جمهوری اسلامی و سیاسی شدن اسلام از طرف ایران شیعه عربستان هم مذهبی سکولار داشت. و پس از آن بود که خلافت سنی در تقابل با ولایت شیعه مطرح و تروریسم عربستانی هم شکل گرفت. پس تا علت که ولایت شیعی است باقی باشد معلول آن هم که خلافت سنی است قابل براندازی و محو و حذف نخواهد بود!  

۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

قرآن پوتین در دستان خامنه ای: تجلیل از دین فرهنگی؛ طعنه به اسلام سیاسی!


 قبلاً به مناسبت هایی ارداتم را به ولادیمیر پوتین ابراز داشته ام بخاطر نبوغ سیاسی - فارغ از ارزش داوری نیک وبد آن - این روس اصیل. حالا اما با نگاهی به سفر پوتین به ایران این نبوغ را قطعی می دانم و بخاطر او کلاه از سر برمی دارم. ولادیمیر پوتین در سفر به ایران چنان نقش و نقشه ای ماهرانه کشید و بازی کرد که فراتر از تنیدن یک نقاشی ظریف مینیاتور شرقی در کالبد یک فرش اصیل ایرانی بود. نکته به نکتۀ این سفر هم از جنبۀ شکلی و هم از جهت محتوایی درست و دقیق تنظیم شده و اجرا شد. تا جائیکه اگر ساقط کردن هواپیمای روسی در ترکیه را برای اثرگذاری به موفقیت فوق العادۀ پوتین در این سفر هموار بدانیم فهم نادرستی نخواهد بود. لذا نوشتن تفسیر و تحلیل کلاسیک بر این سفر هم غیر ممکن است از نظر حجم موضوعات تا جائیکه چندین مقاله هم قادر به تبیین آن نیست؛ و هم نارسا خواهد بود در پایان. زیرا خود سفر از الگوهای متعارف پیروی نکرده است. لذا فقط نگاهی به برخی دقایق مهم این سفر می کنم با این تأکید که من فقط تیترها را خواهم نوشت و بسط آن را بذهن خواننده خواهم سپرد.

1- پوتین بدون تشریفات معمول وارد تهران شده و مستقیم به دیدار آیت الله خامنه ای رفته است. این رفتار پوتین می تواند صمیمیت و دوستی را القاء کند همانطور که هواداران خامنه ای تبلیغ می کنند. اما پوتین در همین حال با ماشین اختصاصی و خودروهای زرهی گارد محافظ خودش از فرودگاه مهر آباد خارج شده و این به این معناست که اولاً پوتین یک امپراطور ابرقدرت است، و ثانیاً به توانایی های امنیتی جمهوری اسلامی اعتماد نداشته و جمهوری اسلامی را بی ثبات می داند. این رفتار پوتین که بندرت - فقط هم - توسط ابرقدرت های بالفعل سابقه دارد؛ قبل از نشانه ای از ابرقدرت بودن میهمان؛ حقارت و بی کفایتی میزبان را هم منعکس می کند. لذا اگر آن صمیمیت و این تحقیر را جمع کنیم در بهترین حالت رفتار پوتین شبیه رفتارش در سفر به استان های مختلف داخل روسیه بوده است. و ایران را در حد ایالتی از روسیه خودی! ولی بی اهمیت می کند.

2- از دیدار دوساعته و طولانی خامنه ای و پوتین نه عکس گویایی و نه گزارش درست و درمانی منتشر نشده است تا بتوانیم از عکس های رویارویی ابتدایی یا خداحافظی نهایی یا چینش میز مذاکره و نفرات شرکت کننده و همراه و از این قبیل؛ داوری درستی داشته باشیم. اما از همان چند عکس کلیشه ای و چند خط گزارش خنثای رسمی هم می توانیم به برخی دقایق نور بتابانیم. در معدود عکس های منتشر شده این نکات برجسته است. هر دو رهبر بشاش و خرسند هستند. بشاشت خامنه ای بیشتر از پوتین و متداوم و تحسین کننده است. قیافۀ پوتین جدی تر از خامنه ایست در هنگام گفتگو. پوتین در طول فیلم منتشره هیچگاه اولاً دست بزانو نمی نشیند و دستانش یا در هم تنیده و قفل است و یا در حال حرکت و بادی لنگویچ. ثانیاً تکیه اش به مبل محدود و یله است و نه مجتهد و طلبه یا استاد و شاگرد و یا حتی سالخورده و جوان. و در اغلب دقایق فیلم هم او اصلاً تکیه نداده و با خم شدن بطرف خامنه ای حالت تهاجمی بیشتری دارد. طرز قرار گرفتن خامنه ای روی صندلی اش هم با تفاوت آشکاری - نسبت به ملاقات های همیشگی از این نوع - کمی متزلزل و کنده شده از پشتی صندلی و بی ثبات نشان می دهد؛ با آن نگاه مشتاق و متمرکز و ستایشگرش  به چهرۀ پوتین - یک لحظه خودم را جای مقلدان و مریدان مذهبی خامنه ای دیدم و پوتین را با آن سگ بزرگ و خوشگلش در آغوش و بوسه باران تصویر کردم نشسته روبروی مرجع عالیقدر شیعه و خندیدم؛ در تف به این قدرت و سیاست و مذهب ریاکار -

3- اما گزارش خیلی مختصر و رسمی و ویرایش شدۀ منتشر شده از این ملاقات طولانی هم چند گزاره و نکته دارد که می توان استخراج کرد. یکی آنجایی که پوتین با کنایه به امریکا می گوید که روسیه به دوستانش خنجر از پشت نمی زند. بدیهی است که این جمله در عین خوش آیندی برای مخاطب آن؛ این علامت را هم بوضوح می فرستد که: "پوتین و خامنه ای یا روسیه و ایران دو نیروی متوازن نیستند که دارند با هم گفتگو می کنند. - بر عکس آنچه شریعتمداری در کیهان و ولایتی در تلویزیون نوشتند و گفتند. و چه سراسیمه و زود بود این تلاش عجول برای جلوگیری از برملایی تحقیر خامنه ای توسط قلم های مستقل - بلکه روسیه ابرقدرتی است که از ایران کوچک و ضعیف حمایت می کند و ایران نباید نگران نامردی روس ها باشد در خالی کردن پشتش در روز مبادا". زیرا اگر این جمله از موضع نیروی برتر و ابرقدرت صادر نشده باشد؛ توجیه منطقی ندارد بین دو دوست متوازن. یا حداقل باید دنباله اش پوتین اضافه می کرد که: "ما پشت شما را خالی نخواهیم کرد ...همانطور که ما انتظار نداریم شما پشت روسیه را خالی کنید". البته پوتین حواسش جمع است تا بلافاصله اضافه کند به جمله اش که: "... ما اختلافات مان را با گفتگو و مذاکره حل می کنیم". به این معنا که روسیه با ایران هم موضع و متحد قسم خورده نیست. و ایران نباید روسیه را مدافع همۀ مواضع خود متوهم باشد. مورد دومی هم که خامنه ای اول مطرح می کند راجع به گسترش همکاری های اقتصادی است. اما پوتین که می داند ذائقۀ اقتصاد ایران بطور غالب و ذائقۀ دولت روحانی بطور نسبی غربی است بلافاصله تخصیص می زند به حرف خامنه ای و اقتصاد را به حوزه های نظامی و هوافضا و اتم و دیگر صنایع عبوس و راهبردی تمرکز می دهد. زیرا پوتین می داند که اقتصاد عمومی ایران تمایل به غرب دارد و روسیه شانس زیادی برای رقابت در این حوزه ها ندارد. و از طرف دیگر چون خودش زادۀ رژیم ایدئولوژیک است از جاه طلبی رهبران ایدئولوژیک خبر دقیق دارد. پس بخامنه ای نوید می دهد که جاه طلبی های پرهزینه ات در حوزه هایی را که غرب ممنوع کرده من برآورده خواهم کرد. یک نکتۀ کم اهمیت هم خامنه ای گفته راجع به تحسین مبالغه آمیز سیاست پوتین در یک سال و نیم اخیر؛ و منظورش دقیقاً روسیۀ بعد از وقایع اوکراین و رویارویی اش با غرب بوده است. و از پوتین طلب کرده - نه دستور و نه توصیه و نصیحت بیگ برادری مثل دیدارهایش با سایر سران کشورها - که این سیاست ضد امپریالیسم روسیۀ جدید را ادامه و تشدید بکند. خامنه ای از این جهت این درخواست عاجزانه را کرده است که امیدوار است حالا که هم سیاست هسته ای شدنش شکست خورده بدست غرب؛ و هم ایدئولوژی امپراطوری اسلامی اش مضمحل شده بدست عربستان، و لذا نخواهد توانست خودش رأساً ادای شوروی سابق شدن را در آورده و به چالش غرب برود بتنهایی. امیدوار است که روسیه به جایگاه شوروی سابق برگردد در سیاست ضد امریکایی؛ و ایران هم یکی از اقمار این ابرقدرت تزاری جدید روسیه بشود و به لجاجتش در مبارزه با امریکا ادامه بدهد. لازم است اضافه کنم که باقی حرف ها چه در مورد سوریه و چه در مورد منطقه در همین کانتکست "اتحاد سیاسی روسیۀ ابرقدرت و ایران نوچه" بیان شده از سوی خامنه ای و البته خیال خامی است و نه پوتین به آن گندگی است و نه روسیه ظرفیت اتحاد شوروی سابق شدن را دارد و نه اصولاً اختلاف ایدئولوژیک بین غرب و روسیه باقی مانده. هر دو کشور بر محور اومانیسم و لیبرالیسم - هر کدام در ظرفیت های ممکن خودش - اداره می شوند و تنها درگیری شان در گیری منافع ملی و مادی و منابع لذت است و نه ثابت کردن ایدۀ برتر یکی بر دیگری.

4- یک اشاره هم می کنم به قرآن اهدایی و فراز آخر حرفم و جمع بندی نهایی. در مورد اهدای قرآن بسیار نفیس و قدیمی از سوی پوتین به خامنه ای تبلیغات مثبت فراوانی بچشمم خورده از دیروز تا حالا. و همه از تحبیب فوق العادۀ خامنه ای از سوی پوتین حرف زده اند. این حرف البته درست است اگر فقط در قالب ارزش تاریخی و باستانی این جلد قرآن پر ارزش به آن بپردازیم. اما این ماجرا یک وجهی هم دارد از منظر نگاه کاربردی و ایدئولوژیکی که آن پروپاگاندای "پوتین و خامنه ای یک روح در دو کالبد" را مخدوش می کند. ماجرا این است که همۀ آثار موزه ای و باستانی و تاریخی - که کتب خطی هم جزو این دسته اند - دارای ارزش های معنوی و بتبع آن مادی بسیاری هستند. بویژه اگر این اثر یک جلد قرآن باشد که کتاب مرجع 1/5 میلیارد مسلمان جهان است. اما فارغ از این ارزش تاریخی و موزه ای این ضعف هم همراه این قبیل آثار است که کمترین فایده و بهرۀ کاربردی ندارند. بعبارت دیگر نه از یک کاسۀ سفالین ده هزار ساله ترک خورده و فرسوده می توان به اندازۀ یک کاسۀ پلاستیکی 100 تومانی استفادۀ مفید کرد؛ و نه از یک تکه سنگ آهک پیدا شده در یک بنای تاریخی می توان بجای یک آجر ساختمان های امروزی بهره برد. بعبارت کاملاً دقیق "جنس موزه ای فقط و فقط و فقط در موزه است که هم قشنگ است و هم ارزش دارد". لذا هرگونه جابجایی آثاری که به موزه تعلق دارند به بیرون از موزه و بهره برداری از آن مردود و بی فایده و عمر تلف کردن و بی سرپناهی در مورد مثال آجر و تشنگی در مورد مثال قدح پلاستیکی است و نعل وارونه زدن. جنس موزه ای را بموزه بسپارید. و یادمان نرود که قرآن اهدایی پوتین به خامنه ای از موزۀ سن پیترزبورگ برداشته شده است. پس بطور خلاصه می توانم بگویم که اهدای قرآن نفیس از سوی پوتین بخامنه ای در مقام مذهبی خامنه ای یک بزرگداشت و احترام فوق العاده است. همانطور که در مقام سیاسی خامنه ای یک تحقیر و بی احترامی به ایدئولوژی اسلام سیاسی مورد حکومت خامنه ای و عامل بدبختی منطقه ای و جهانی است. که پوتین معتقد است این قرآن (شاکلۀ فکری و مانیفست اصلی حکومت خامنه ای) هم بسیار کهنه است و هم تاریخ مصرفش گذشته است و هم جایش در موزه است. و نه در میدان سیاست قرن بیست و یکم.

5- بدیهی است که ولادیمیر پوتین با تیم سیاسی و دیپلماتیک بسیار قوی و خوش ذوقش ده ها و صدها ساعت کار کرده اند در تنظیم این ظرایف و چه عالی. و علایم و پالس های بسیار زیادی را جاسازی کرده اند در همۀ لحظات این سفر تا در یک کلام "نه کسی را کاملاً تأیید کنند و نه کسی را از خود برنجانند". زیرا روسها می دانند که با اسرئیل دوستند و با عربستان نزدیک و باید کار کنند و با ایران همکاسه - و فردا احتمالاً رودررو برای صدور گاز به اروپا - و با امریکا رقیب و همکار  و با اروپا رفیق و نیازمند و ... و باید در این منافع گاهی بشدت رودررو و متناقض بتوانند خودشان را متعادل کنند و بنظرم پوتین تا کنون توانسته است. پیام سفر پوتین به دولت روحانی هم این بود که من با آقا می بندم و شما هم ناچار باید تبعیت کنید. یادم نمی رود آن غش کردن های بسمت غربتان در طول دو سال گذشته که هنوز نه ببار است و نه بدار و برای من پشت چشم نازک می کردید. بعبارت پایانی بنظرم سفر پوتین بیشتر بمیزبانی خامنه ای انجام شد و نه روحانی. و حدس قوی می زنم که ترتیبات امنیتی و تنظیم ملاقات ها هم دخالت و دستور خود خامنه ای بوده است تا رضایت قطعی دولت روحانی. اما یادتان نرود این نویدم که خامنه ای هم سیاست را باخته و مهمتر از ان ایدئولوژی را و این یک شکست قطعی است و تنها راه نجات ایران هم است. یا...هو

۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه

مراحل تولد و رشد تروریسم اسلامی: نطفۀ فقیه ها در تهران؛ زهدان مَلِک ها در ریاض؛ فرزند لیبرال ها در پاریس!


1- نفرت منجر به نزاع و جنگ و خونریزی در بین مذاهب منشعب از یک دین حتی فجیع تر است از همین ستیز و نبرد بین دو دین مختلف.- بروایت مطلق تاریخ و البته به تأیید منطق نیز مثل جنگ های کاتولیک ها و پروتستان ها -

2- ایران تنها کشوری است که حکومت مذهبی تشکیل داده و بخودش لقب "ام القرای" اسلامی داده است.

3- ایران تنها کشوری در بین مسلمانان است که اکثریت مطلق شیعی دارد. و شیعه تنها مذهب عمده ای در بین مسلمانان است که اقلیت مطلق است.

4- عربستان سعودی سرزمین وحی و زادگاه و خاستگاه حضرت محمد (ص) پیامبر مسلمانان است و بدیهی است که لقب "ام القرای اسلام" را فقط و فقط حق مذهب خود بداند و هر ادعای"کشور و مذهب دیگری"؛ مسلمانان سنی و وهابی مذهب را تحریک کند و آشفته سازد.

5- عربستان سعودی کشوری با عقبۀ مستقل تاریخی ضعیفی است و "حضرت محمد" پررنگ ترین و شاخص ترین نماد "هویت" تاریخیش است. و بطور بدیهی حاضر به اجازۀ مصادرۀ تنها هویتش "محمدامین" نباشد.

6- راه حل فقط یکی است: یا باید ایران از ادعای اسلامی بودن حکومت خود دست بشوید - ترتیبش مهم نیست.بهرطریق - یا سنی های وهابی باید بتوانند در یکی از کشورهای عمده اسلامی مثل پاکستان، افغانستان و ... [سوریه و عراق] حکومت اسلامی بروایت "مذهب وهابی" تشکیل بدهند. و هویت بسرقت رفته شان از طرف شیعیان ایران را بازپس بگیرند.

7- هر وقت حکومت در ایران بسوی عرفی شدن رفته روابط با اعراب هم بسرعت بهبود یافته و هر زمان شعارهای رژیم ایران مذهبی و رادیکال شده؛ بلافاصله اعراب را نگران و آشفته کرده است. فارغ از تحریکات عملی شیعیان از سوی حکومت ایران حتی.

8- تروریسم القاعده، تفکرطالبانی، دعوا بر سر نام ها و مالکیتهای ارضی مثل خلیج فارس و خلیج عربی، تنب ها و ابوموسی، اروندرود و شط العرب - و حتی مصادرۀ ملای رومی و فارابی و این سینا و ... - و هر آنچه می تواند تحت عنوان کلی "مصادرۀ هویت ها" خلاصه شود راه حلی ندارد غیر از اینکه ایران باید از ادعای " تنها حکومت رسمی بنام "محمد امین" عرب دست بردارد. - چون هم پول زیاد است نزد عرب ها و هم "طالب" [داعش] در بین مسلمان ها -

9- البته که این مشکل بیشتر نرم افزاری و ناپیدا اینک در اقدامات سخت افزاری طرفین ابعادی هول انگیز جهانی یافته و نخواهد توانست بسرعتی که سی سال پیش می توانست مؤثر باشد نوشدارویی عمل کند. ولی چون تنها راه ممکن است باید روزی اتفاق بیفتد. جنگ و لشکرکشی و سرکوب سخت افزاری قطعاً پاسخی نخواهد گرفت.

10- و این طنز نیست که بگویم: زمانی که پرزیدنت کارتر در مجمعی از ضعیف ترین هیئت حاکمه های طول تاریخ مدرن در غرب مثل جمیز کالاگان بریتانیایی و ژیسکاردستن فرانسوی و ... و با سیاست های مذبذب و متزلزل و بلاتکلیف – طرفه اینکه در همین لحظۀ تاریخی هم غرب دچار وضعیتی کاملاً مشابه زمان کارتر است - با خوشحالی از فروپاشی رژیم شاه ایران استقبال می کردند باید می دانستند که خدای ایرانیان! فقط آنان را با پرتاب شدن ایران به اعماق تاریک تاریخ پاداش! نخواهد داد؛ بلکه با تغییر نقشۀ خاورمیانه و تظاهرات مسلمانان سلفی در کوچه خیابانهای نیویورک و لندن و پاریس و ... هم آنان را عقوبت خواهد کرد.

11- و ختم کلام با یک حس ناگزیر: آیا دنیا تقاص "آه" ایرانیان گیرافتاده در پیشا تاریخ حاکمیت بالفعل ایران را نمی دهد!؟ 

12- من از علت تامه می گویم و همۀ دلایل دیگر می تواند معتبر باشد؛ مشروط به اینکه در نفی و انکار و تضعیف این علت تامۀ روانی نباشد. یا...هو

متن بالا را برای اولین بار در 5 اسفند 1388 منتشر کرده ام و پس از آن نیز بدفعات در اینجاها (+) (+) (+) (+) بازنشر کرده ام. حالا که با ظهور پیشرفته ترین و اصیل ترین و فراگیرترین و مدرن ترین ورژن نهایی این رویارویی ناگزیر بنام داعش مواجه هستیم می توان نوید بدهم که به آخر پروژه رسیده ایم و غرب ناچار برای تأمین امنیت خود باید داعش را و قبل از آن جمهوری اسلامی را به سیاست زدایی از اسلام وادارد. و واخواهد داشت. زیرا چاره ای غیر از این ندارد. یا...هو

۱۳۹۴ آبان ۲۸, پنجشنبه

آرزوی خامنه ای در قم. اجرای البغدادی در پاریس. هدف: کشتنِ زن و شادی و موسیقی و زندگی مدرن!


1- دستور روحانی در جلسۀ شورایعالی انقلاب فرهنگی راجع به اردوهای دانشجویی مختلط از سوی شبکه های اجتماعی مهم دیده شده و همه را به واکنش واداشته است. اما بنظر من حرف امروز روحانی از همان واکنش های "اسمش را بیار / خودش را نیار"ی بوده که روحانی سعی کرده در مقابل حساسیت های شفاهی خامنه ای بکار بگیرد تا اینجا. و ضمن تعریف و تمجید و حلوا حلوا کردن حرف های خامنه ای؛ عملاَ سیاست ها و کارهای خودش را انجام بدهد. طرفه اینکه در دستور امروز روحانی برای بررسی مستندات ادعای خامنه ای در مورد اردوهای مختلط نوعی اعتراض هم نهفته است در قالب برهان خلف. و تأکید روحانی برای یافتن مصداق و مستند ادعای خامنه ای حاوی این کنایه هم است که کدام اردوی مختلط! مگر تو و نمایندگانت محل تنفسی هم برای وزیر و رؤسای دانشگاه ها گذاشته اید که جرأت کنند و دست به کارهای فرهنگی مدرن و نشاط بخش بزنند. اما حساسیت اهالی سیرک به این موضوع از این جهت که متوجه عمق حرف من در مورد "تنها راه مبارزه با شریعت سیاسی فعالیت در حوزۀ هنر و شادی و موسیقی و حجاب و سبک زندگی و حقوق زن هاست" شده و عنایت می کنند که منهای آزادی اجتماعی و فرهنگی محال ممکن است روحانیان قدرت را رها کنند جای خوشحالی دارد. چون ممنوعیت زن و موسیقی و بیحجابی و اختلاط مدنی و شهری؛ اُس و اساس ایدئولوژی آخوندهاست و بارها دیده اید که امامان جمعه از حجاب و بی کنسرتی و ناشادی بعنوان حوزۀ ایمان مردم و اصل جمهوری اسلامی نام برده اند. این را از باب مقدمه گفتم تا یادآوری کنم که نه آن دستور خامنه ای و نه این دستور روحانی هیچکدام تأثیر تعیین کننده ای بر آزادی های اجتماعی جاری و بدست آمده بعد از سی و هفت سال مبارزۀ نفسگیر زنان و جوانان مدرن نخواهند داشت. زیرا که خامنه ای قدرت مهار بیش از این را ندارد. و روحانی توان گسترش آزادی های اجتماعی بیش از آن که الان هست  رانخواهد داشت. هرچند که خود روحانی و بخش بزرگی از مردان جامعه و نیمی از زنان جامعۀ فعلی ایران هم مخالف گسترش فرهنگ جنسی (شادی زمینی اعم از عشق و رابطۀ دختر و پسر و موسیقی و سینما و هنر و دانشگاه و جوانی) هستند و اتصال روانی و سنتی مشمئز کننده ای با حاکمیت دارند. قصد دارم بشما از فرانسه بگویم و حملات اخیر داعش به پاریس. که در نوع خود منحصر بفرد و برای اولین بار و صد در صد ایدئولوژیک و مطابق الگوی فکری خامنه ای و مراجع مذهبی شیعه بوده است.

2- واقعیت قضیه این است که حملات 13 نوامبر مسلمانان به پاریس جنسی کاملاً متمایز و متفاوت با همۀ حملات از این نوع در سال های گذشته داشته است. و چون ندیدم که تحلیلگران و کارشناسان و روشنفکران به آن پرداخته باشند بر آن شدم که خودم موضوع را بشکافم تا ببینید موضوع از چه قرار است. اگر تاریخ جدید خشونت های تروریست های مسلمانان علیه غرب را از 11 سپتامبر و حمله به برج های دوقلوی تجارت جهانی در نیویورک آغاز کنیم. تا ادامۀ آن را در متروی لندن و راه آهن مادرید و حمله به مجلۀ شارلی ابدو و موارد ریز و درشت دیگری از این دست جستجو کنیم. متوجه می شویم که تمام این حملات صبغۀ سیاسی داشته است. به این معنا که یا حمله برای بچالش کشیدن اقتدار دولت ها بوده و یا جنبۀ انتقامی داشته است. بعبارت دیگر در حملات قبلی طراح و مجری عملیات خطاب به مسافران هواپیماهای 11 سپتامبر یا مسافران متروهای لندن و مادرید و ... می گفته اند "متأسفیم رفیق - زن و مرد و کودک - که کشته خواهی شد. اما ما ناچاریم شما را بکشیم تا بدولت تان هشدار بدهیم که ما را جدی بگیرد و بحساب بیاورد. انشاءالله که در بهشت خدا بخشیده و پذیرفته شوید در آن دنیا"! و اگر هم حمله متوجه خود قربانی بوده مثل حمله به مجلۀ شارلی ابدو محدود و مشخص به نفرات متهم به توهین به پیامبر اسلام و جنبۀ انتقامی داشته است.

3- اما در عملیات تروریستی اخیر در پاریس مطلقاً از این پیغام خبری نیست. و برای اولین بار بعد از شروع عملیات تروریستی اسلام سیاسی در غرب. خود مردم کشته شده هدف ترور بوده اند مشخصاً؛و نه برای اینکه ترورسیت ها بدولت فرانسه ضربه بزنند.  بلکه قبل از آن به این دلیل که این آدم های مورد حمله شخصاً مفسد فی الارض و مستحق کشته شدن بوده اند از نگاه شریعت اسلام. بعبارت دقیقتر حمله های اخیر پاریس هر چند پیام سیاسی برای دولت های غربی هم داشته؛ اما در ذات خود حملات ایدئولوژیکی بوده اند و نه مثل دفعات پیش از این حملات سیاسی. تا جائیکه طراحان تلاش کرده اند سه مکانی را مورد حمله قرار بدهند که اولاً به مظهر و نماد مدرنیته و شادی زمینی شناخته شدۀ حتمی باشند و ثانیاً مکان هایی باشند که حتی الامکان محل تردد و حضور کودکان و افراد نابالغ زیادی نباشند. و درست انتخاب کرده اند. زیرا در کنسرت راک و میخانه که مطلقاً کودکان راهی ندارند و در ورزشگاه هم اگر کودکان معدودی ممیز باشند از وجود انبوه کودکان نوزاد و تازه پا و نابالغ خبری نیست. بعبارت بازهم دقیقتر اگر پیام نا گفتۀ طراح حملات پاریس را در قالب جمله ای که در بالا و خطاب به مسافران هواپیماهای ربوده شده در 11 سپتامبر نوشتم بنویسم اینطور می شود: "خوشحالیم که شما مردان و زنان گناهکار و مروج فحشا و اختلاط و شادی زمینی را بدرک واصل می کنیم. چون شما علاوه بر اینکه دولت و حاکمان فاسدی دارید خودتان هم مفسد فی الارض هستید و مستحق مرگ و آتش جهنم.

4- اینجاست که می توانید متوجه بشوید که چرا خامنه ای و مراجع قم و رسانه ها و شخصیت های حامل و پاسدار ایدئولوژی مرگ و تحجر در ایران نه تنها نتوانستند موضع همدردی بگیرند با دولت های غربی؛ بلکه حتی حاضر نشدند مرگ بی گناهان را در عبارات کلی و بی معنا هم محکوم کنند. و چه می گویم. نه تنها محکوم نکردند بلکه با تیترها و کنایه ها و نوشته های بشدت آزار دهنده و تابلو مثل روزنامه های وطن امروز و کیهان و سایت رجانیوز و ... از شعف و شادمانی خود هم جلو نگرفتند. چون در پاریس داعش همان مردمی را کشته که خامنه ای و حوزه شیعه سی سال است فقط بخاطر "حکومت بودن" و مسئولیت داشتن و ترس از تبعات جهانی راضی به نفس کشیدن شان شده اند و از نسل کشی جوانان مدرن صرفنظر کرده اند. بعبارت دیگر وقتی خامنه ای می گوید کنسرت مختلط می گذارند و در پاسخ ما هم دلیل می آورند که جوانان شادی می خواهند" دقیقاً همان حرفی را می زند که کارگزارن ابوبکر بغدادی در هنگام آتش گشودن در سالن کنسرت باتاکلان خطاب به زنان و مردان جوان گفته اند. تازه حسن روحانی هم که می دانم با صداقت این کشتار را محکوم کرده و اظهار همدردی نموده است. اشتباه کرده در گفتن از کلیشۀ احمقانۀ "کشتار مردم بی گناه". زیرا مردم بی گناه حرف چرت و مزخرفی است. و به این می ماند که اگر مردمی با گناه - بتشخیص کی و طبق کدام حکم قضایی - ترور شوند اشکالی که ندارد بلکه خوب هم است.

5- اما همۀ این حوادث بسیار تلخ و پی در پی چه تأثیری بر آیندۀ ایران و اوضاع حکومت روحانیان خواهد داشت. روزی که من در پنج سال پیش در مطلبی چند خطی و با اشاره به "جنگ هویتی بودن اختلافات منطقه ای بین عربستان سنی و ایران شیعه" نوشتم و تیتر زدم که "ایران آزاد نشود جهان نابود می شود" و این مطلب را هر سال بازنشر کردم. عده ای چنین گمان کردند که من دست به ادعاهای نوستراداموسی زده ام و دچار توهم خود تحلیلگری شده ام. اما دیدند و دیدیم که وقایع خاورمیانه بهمان سیاق تحلیلی من در قالب جنگ هویت شکل گرفت و ادامه یافت تا کنون. الان هم همان است: "تا ایران آزاد و عرفی نشود جهان روی آرامش بخودش نخواهد دید". و حالا ریش و قیچی دست خود دولت های بزرگ و مؤثر غربی است که تا چه اندازه بدانند و تا چه اندازه بخواهند و تا چه اندازه بتوانند و با چه سرعتی بتوانند اسلام را در قالب هر نوع مذهبی اعم از شیعه و سنی و شاخه های مختلف مذاهب از حکومت بیاندازند. زیرا تا مذهبی از اسلام در جایی حکومت بنام شریعت داشته باشد نحله های دیگر مذاهب اسلامی هم برقابت برخواهند خاست و تعریف خودشان از مذهب خودشان را بحکومت خواهند رساند. و چون ادعای حکومت شرعی هم از ایران شروع شده و هم در ایران تحقق یافته است. بطور بدیهی برای برگرداندن غول تروریسم سیاسی و اسلامی هم باید ایران شروع کننده باشد در عرفی و سکولار شدن. و الا تا ایران جمهوری اسلامی بتعریف ایدئولوژی شیعه است. هیچ مرهمی زخم تروریسم و هرج و مرج و کشت و کشتار را بهبود نخواهد داد. ریش و قیچی دست غرب است و اینان می توانند با ارادۀ مصممتر و با تمهیدات مناسب ایران را بمدار زندگی برگردانند تا در کمتر از ده سال از عرفی شدن حکومت ایران؛ غرب و دنیا همان جایی شود که قبل از 1980 میلادی بود. اما برای شما علامت دست بنقدتر از غرب هم دارم این بار و می توانید با نگاه به درجه حرارت آن دمای خوب و بد تغییرات در ایران را اندازه بگیرید. و آن شاخص نوع رابطۀ ایران با عربستان است. اگر رابطه بسمت همگرایی برود مطمئن باشید که ایران از ایدئولوژی شیعه کوتاه آمده است. و اگر روابط در حالت خصمانۀ فعلی ماند، مطمئن باشید که حاکمیت ایران سر عقل و منطق نیامده است. در داخل اما حتماً متحجران تلاش های مذبوحانه شان را افزایش خواهند داد برای کشتار در کافه و کنسرت و ورزشگاه! اما اگر در سیاست خارجی گشایش ادامه یابد کنترل داخلی نمی تواند ادامه پیدا کند و حوزۀ داخلی هم بتبعیت کمی دیرتر از سیاست خارجی گشوده خواهد شد. یا...هو

۱۳۹۴ آبان ۲۳, شنبه

ویلچیر خامنه ای؛ سد راه درشکۀ روحانی! پسر نمی تواند پدر را به خانۀ سالمندان بفرستد.


1- نگران شدم از مطلب پست قبلی (فرصت های در حال از دست رفتن روحانی) که ارتباط درست نداد به خیلی از خوانندگان. و بویژه آنانی که مرا به امید می شناسند را نا امید کرد. در حالیکه نظر خودم "آن سیاهی" که خوانندگان خواندند نبود. بعبارت دیگر فقط می خواستم ضعف - محتمل ناگزیر هم - روحانی را بنمایانم و او را بجلو هول بدهم. و نه قوت خامنه ای را نشان داده و روحانی را زمینگیر و شکست خورده معرفی نمایم. لذا بر آن شدم که ناچار مطلب جدید را در توضیح منظورم از پست قبلی بنویسم تا امید به اردوی زندگی خواهان برگردد. و بهتر می بینم که این پست را هم با قصه ای نمادین آغاز کنم:

2- پدر بزرگ خانواده ای را در نظر بگیرید که این پدر بزرگ ژنرالی چهار ستاره بوده و فرماندهی جاه طلب و مهاجم و موفق در جنگ با بیگانه و نسق کشی از در و همسایه. و خلاصه یلی بوده در دورۀ جوانی و میانسالی. اما حالا همین پدر بزرگ موصوف مدتهاست که ابهت سن و سال و جاه وجبروتش را واگذاشته و در اثر ضعف و فرتوتی ویلچیر نشین شده از نظر جسمی و روان پریش شده از لحاظ روحی در اثر شکست سخت آخرین جنگش با بیگانه. او(قهرمان قصۀ ما) اینک صبح کلۀ سحر بیدار می شود. و بعد از نشستن بر ویلچیرش می رود در باریکۀ راه خانۀ کلنگی و قدیمی خانواده و همانجا می نشیند به دیده بانی و به صغیر و کبیر رهگذران - چه بیگانه و چه همسایه و چه اعضای خانواده - گیر می دهد؛ و رجزهای "من آنم که رستم بود پهلوان"ِ دایی جان ناپلئونی می خواند. در سوی دیگر اما پسر بزرگ خانواده که بجای پدر بزرگ نشسته است؛ طبق سنت و مسئولیت، رتق و فتق امور خانواده را در دست گرفته است. و هر چند برای رفت و آمد و عبور و مرور دچار مشکل است همراه اکثریت خانواده؛ اما بدلیل سنت تجلیل از کهنسالان خانواده و البته وصیتی که هنوز نکرده پدر بزرگ در تقسیم میراث وسیع و آلاف اولوف زیاد؛ وضع را قابل تحمل می داند. و پدر بزرگ را از خود نمی راند. اما فارغ از مشکل خودش، پسر ارشد داستان ما با سه گروه و دسته از مردمان نیز مشکل دارد:

الف- تعداد کمی از برادر خواهر ها و نوه نتیجه ها مصر هستند که پدر بزرگ چیزیش نبود و این پسر ارشد بوده که با رفتار و گفتارش باعث دیوانگی پدر بزرگ شده و اصرار دارند که پسر بزرگ از خانه برود؛ تا پدر بزرگ خودش مثل سابق ادارۀ منزل خانوادگی را بعهده بگیرد. سر و صدایی می کنند گوشخراش و همواره بساط اعتراض و جیغ و فریادشان بروی برادر بزرگ بلند است.

ب- همسایه ها اما که اصلاً از اول هم بخاطر زورگویی و نسق کشی از پدر بزرگ متنفر بودند؛ حالا هم که از کار افتاده؛ اما هم جلو راه عبورشان را بسته یا تنگ کرده با ویلچیرش  و هم با بلندگوی دستی در اختیارش بام تا شام داد و فریاد می کند و آسایش همسایه ها را مختل کرده؛ به پسر بزرگ معترضند که این پیر فرتوت و چلاق را از سر راهشان بردارد. یا حداقل این بلندگو دستی را از دستش بگیرد. اما پسر قادر به چنین کاری نیست و از همسایه ها خواهش می کند که گذشت کنند و چند صباحی دیگر پدر بزرگ را تحمل کنند. پسر مرتب از مرگ عنقریب پیرمرد می گوید و تمنایش از همسایه ها را تکرار می کند. اما تا کنون حتی یکی از همسایه ها هم حاضر به گذشت و آشتی و تحمل پدر بزرگ ویلچیر نشین نشده اند.

پ- اما مشکل سوم پسر ارشد چنان بزرگ و اساسی است که دو مشکل اول خیلی بچشمش نمی آید. و آن مشکل سوم زمانی است که پسر مهمانانی از دور و نزدیک دعوت می کند بخانه اش. زیرا او برای ادارۀ مایملک وسیع و متنوع خانوادگی نیاز به داد و ستد و نشست و برخاست با خیلی ها دارد. اما او از هر که دعوت می کند بخانه شان برای چانه زنی و رتق و فتق امور همه می گویند ما از سگ پاسبان می ترسیم و باید مشکل واق واق سگ سر کوچه تان را اول برطرف کنی. پسر که تا بیخ گوشش سرخ می شود هنگام تشبیه پدر بزرگش به سگ پاسبان ترسناک؛ سعی می کند توضیح بدهد که اولاً آن سگ نیست و پدر بزرگ خودم است؛ و ثانیاً می بینید که او از کار افتاده و نشسته بر روی ویلچیر است و حالا من همه کاره ام. گیرم که از حواس پرتی و آن شکست سخت کمی هم داد و فریاد الکی بکند. اما حرف مهمانان یکی بیشتر نیست: "ما از واق واق می ترسیم. اگر می خواهی بتوانیم بیاییم خانه ات سگ خانه ات را هم ببند و هم از جلو راه ما ببر جای دیگر"! 

3- حالا دیگر خیلی سخت نیست که خودتان خامنه ای (پدر بزرگ) و روحانی (پسر ارشد) و بچه های ناراضی (متحجران تندرو) و همسایه ها (کشورهای منطقه) و بیگانگان (کشورهای غربی و صنعتی) را در قصۀ بالا بگذارید در جای خودش تا متوجه بشوید که چه دارم می گویم. تا من هم بروم و تحلیل سیاسی مدل بالا را خلاصه بنویسم برای شما. این واقعیت را هم در نظر بگیرید که قصه های سمبولیک و نشانه شناختی همواره کمی کاریکاتوریزه هستند و واقعیت قضیه به پررنگی قصه ای که در قالب آن ریخته و نقل می شود نیست. به این معنا که نه خامنه ای زمینگیر کامل و ویلچیر نشین شده است. و نه روحانی چنان پیش رفته که امور خانواده را در اختیار گرفته باشد. منظورم از آن ویلچیر پدر بزرگ و آن صاحب منصبی پسر اشاره ام به توازن قوا است که در حال رخ دادن است.

4- واقعیت قطعی این است که ایدئولوژی خامنه ای در سیاست خارجی شکست خورده است. نگاه کنید بهمان دستور خامنه ای که در کامنت دانی پست قبل نقل کردم راجع بدستورش بزائران محرم در عدم استفاده از عکس او و تبلیغ او. این موضوع نشان کاملاً مستندی است که خامنه ای از صحنۀ سیاسی عراق بیرون رانده شده و هرگونه امکانی برای تحرک او در بین زائران در عراق غیر قابل دفاع و توجیه شده است. یا نگاه کنید به سخنان بارزانی رییس اقلیم کردستان عراق پس از آزاد سازی سنجار. آنجا که چندین بار تأکید می کند که عملیات سنجار از ط طراحی تا الف اجرا و ت نتیجه، یک عملیات کاملاً کردی بوده؛ و احدی غیرکرد در بخش زمینی عملیات - چه مستشاری و چه در صفوف نبرد - دخالتی در این پیروزی نداشته است؛ غیر از حمایت هوایی ائتلاف امریکایی. و اگر با تأسف بسیار انفجارهای جنوب لبنان را هم اضافه کنیم و تشکر بان کی مون از عربستان بخاطر عملیات انساندوستانه در یمن و غیره شکی نمی ماند که خامنه ای قافیۀ منطقه را باخته است. بخاطر همین هم در وین برای سوریه هم بحاشیه رانده شده و هم بخاطر شرمندگی ظریف از جان کری بخاطر حرف ها و کارهای سیزده آبان و هم بخاطر اهمیت نداشتن موضع مستقل "اسد باید بماند" تا کنون خامنه ای، مجبور شده اند در حد تشریفات امیر عبداللهیان را راهی وین کنند.

5- اما از آن طرف پیشروی های خوبی را هم در داخل می توان نشان داد در جبهۀ روحانی. آنجائیکه قوۀ قضائیه را فاسد خواند و بنظر خودم - برعکس اینکه خیلی ها گفتند آملی لاریجانی جواب تندی داده - من جواب لاریجانی قضا را کاملاً منفعل و از روی ضعف و کلافگی دیدم. هم به این دلیل که هنگام پاسخ روحانی به لکنت افتاده بود و هم به این سبب که پاسخش از نظر خودش هم قابل قبول نبود. زیرا لاریجانی گفت که اگر فساد قوۀ قضائیه کارها را سخت می کند این حرف را در مورد قوۀ مجریه و دولت هم می شود گفت و صادق دانست. و اگر رییس جمهور هم فاسد باشد کارها سخت می شود. در حالیکه حرفش کاملاً غلط است و هیچ قوه ای بغیر از دستگاه قضا حکم نمک را ندارند. و اگر هم بگندند دادگستری سالم می تواند آنان را بمحاکمه کشیده و سالم سازی کند. در حالیکه دولت و قوۀ مجریه و رییس جمهور و مجلس چنین شأنی ندارند و نمی توانند فساد جایی را دادگاهی و داوری و رسیدگی کنند. یا در سمت دیگر توجه کنیم به سفر جواد ظریف به قم و استقبال مؤیدی که از طرف همۀ مراجع اسم و رسم دار سیاسی و غیر سیاسی قم انجام گرفته است. عکس ها را که نگاه کردم تقریباً هیچ مرجع تقلید مهم و تأثیر گذاری نبود که ظریف و همکارانش را بگرمی نپذیرفته باشند و از کارهای او تعریف و تمجید نکرده باشند. تنها مرجع غایب در این میان یوسف صانعی بود که آن هم قطعاً با صلاحدید طرفینی و گزک ندادن بدست تندروان از لیست ملاقات حذف شده است. البته نشانه ها زیاد است در مورد پیشروی روحانی از جمله تحریم شکست خوردۀ نمایشگاه مطبوعات از سوی تندروترین و اصلی ترین رسانه های حامی خامنه ای و ...

6- حالا با تأکید مجدد بر آنچه که بارها و بارها گفته ام راجع به پیچیدگی سادۀ توزیع قدرت و مؤلفه های مؤثر در ساختار حقیقی جمهوری اسلامی؛ خواهم رفت بسمت نتیجه گیری و پایان این مطلب طولانی. و آن مهم تکراری این است که در جمهوری اسلامی نه رهبر و نه سپاه و نه بسیج و نه امام جمعه و نه شورای نگهبان و نه مجلس خبرگان و نه پول و نه پارتی و نه اطلاعات و نه هیچ مؤلفۀ ریز و درشت دیگری بطور مستقل از سویی و هم افزا از جانب دیگر دارای قدرت برتر و دست بالاتر نیستند و نمی شوند. مثل حکومت های متعارف. بلکه در جمهوری اسلامی پسا خمینی کسی و کسانی و گروهی و سیاستمدارانی و ... می توانند عرض اندام کنند و دارای قدرت بشوند و از همۀ مؤلفه های پیش گفته هم استفاده بکنند برای تثبیت خودشان که "کلید حوزۀ علمیۀ قم بعنوان مرجع اصلی و منحصر بفرد ایدئولوژی و مذهب" را در اختیار داشته باشد. خامنه ای در ابتدای رهبریش متزلزل و مشکوک و از اوایل دهۀ هفتاد بصورت کامل و از بعد از جنبش سبز بصورت ناقص این کلید را در اختیار انحصاری خودش داشت. اما اینک چنین معلوم است که حسن روحانی در این انحصار کلید داری خامنه ای ترک های بزرگی انداخته و حوزۀ قم را متقاعد کرده است که از سیاست های او حمایت کنند. این ناز و کرشمۀ طریف و مراجع اصلی قم در همین کانتکست است که مهم است. چون اگر روحانی بتواند نیمی از کلید قم را از انحصار خامنه ای خارج کند. خواهد توانست هم در انتخابات خبرگان و هم در مجلس آینده دست پری داشته باشد و سیاست های راهبردی نظام را با شیب ملایم و نترساننده اصلاح کند. من و ما این صبر و تأنی روحانی را البته نمی پسندیم. اما محتمل هم است که سرعت بالاتر از این می تواند همۀ پروژه را خراب کرده و به شکست بکشاند. 

7- کار من هول دادن است و تشویق است و تهدید؛ که روحانی هم غرغرهای من و ما را بفروشد در هنگام پیشروی. با این نشانه گذاری که "ببینید ملت چقدر انتظار دارند و بگذارید کمی سریعتر برویم" و هم آب خوش از گلویش پائین نرود و خوش خوشانش نشود از تعریف و تأیید ما در حالی که هنوز نه بدار است و نه ببار. و در این قالب تحلیلی است که ناامیدی اجتماعی من هم زیادتر می شود در مقابل امید سیاسی که شما دنبالش هستید و گفتم نشانه هایش خوب و رو به پیشرفت است. ناامیدی اجتماعی من هم از اینجا سرچشمه می گیرد که من هم دقیقاً مثل آیت الله خامنه ای در ورژنی برعکس اعتقاد دارم که با کلید سیاست نمی توان مشکلات ایران را حل کرد. چون سیاست هوادار کمی دارد و نخبه هستند و قابل سرکوب و بازگشت پذیر. اما چیزی که قابل سرکوب نیست اجتماع است و زیست اجتماعی مردم که هم توده هستند و هم زیاد هستند و هم مخالف سیاسی نیستند که بشود سرکوبشان کرد. و آن همان هنر است و سبک زندگی است و حجاب است و شادی است و عشق است و سکس است؛ که خامنه ای مراقبت شدید و از نزدیک آن را اولویت خودش می داند. اما روحانی نمی تواند در این حوزه ترکتازی کند و اگر می بینید تا امروز هم بیشترین عقب نشینی ها را در حوزۀ موارد اجتماعی و فرهنگی کرده است؛ به این خاطر است که اگر در فکر فتح بخشی و نیمی از قم و حوزه و مراجع مذهب (کلید قدرت) برنامه ریزی کرده باشد. نمی تواند همزمان به آزادی های فرهنگی و اجتماعی در حد رضایت حداقلی جوانان هم وارد بشود. چون بدست آوردن دل علمای عمدۀ مذهب جز از راه تحجر در حوزه های زیست مدرن ممکن نیست. و روحانیت شیعه از انکار خدا و سب نبی می گذرند اما از حجاب و سکس و موسیقی محال ممکن است بگذرند. دعا می کنم حداقل پروژۀ سیاسی روحانی موفق شود تا بلکه به آزادی های اجتماعی رهایی بخش نهایی هم ترشح کند بعداً. اما ته دلم قرص نیست که بدون کنسرت بشود مملکت اداره کرد و کشور را توسعه داد. یا...هو

۱۳۹۴ آبان ۲۱, پنجشنبه

بنویس روحانی بخوان خامنه ای! یا ...ِ پارۀ گاو مش حسن! تحلیل سفر اروپایی روحانی.



1- آورده اند که در ده پائین خبری پیچید که آهای مردم چه نشسته اید که گاو نری بقواره از نسل اصلاح شده در ده بالا وجود دارد که هرگوساله از نطفه اش کرور کرور می ارزد و صاحبش را به مکنت و ثروت و نیک بختی همی رساند. مش حسن چون این بشنید فرصت غنیمت شمرد و شال و کلاه کرد و کله قندی و 5 هزار تومان پول برداشت و گاو ماده اش را براه انداخت بسمت ده بالا و یک جفتگیری حلال. چون بده بالا رسید سراغ گاو نر را بگرفت و بعد از ساعت ها معطلی در صف سکس گاو نر معروف؛ نوبت به گاو مش حسن رسید که در تیررس تیزی قرار بگیرد. گاو نر اما که از این همه نعمت و توجه و نیاز دوپینگ غیرعادی کرده بود؛ چنان بلند پرید روی گردۀ گاو بیچارۀ مش حسن که زیاده از حد معمول بود و در نشانه روی خطا رفت و زد کون گاو مش حسن را پاره کرد. حالا مش حسن مغموم و افسرده به ده پائین برگشته و اهالی جمع شده اند تا قصۀ نطفه گیری گاوش از تخم گاونر معروف را بشنوند. همه گوش تا گوش نشسته و ایستاده و آویزانند برای شنیدن داستان طولانی و جذاب عشقی و سکسی گاو مش حسن. مش حسن اما که سخت دلخور است از سفر شکست خورده اش به ده بالا و دل و دماغی ندارد؛ بلندگوی دستی را می گیرد و رو به جمعیت این جملۀ کوتاه را می گوید و تمام: "پنج هزار تومان پول و یک کله قند و یک کون بدهکار بودیم. رفتیم دادیم و برگشتیم"!

2- داشتم اخبار مربوط به سفر روحانی به اروپا (ایتالیا و فرانسه) را می دیدم که بنظرم رسید هیچ تحلیل و تفسیری بقوت داستان سکسی گاو مش حسن - در برخی متون بجای گاو از اسب هم استفاده شده - منعکس کنندۀ عمق تراژدی در حال اتفاق نیست. رییس جمهور اسلامی ایران در حالی به اولین سفر فرنگی - بعد از دوازده سال - عازم است که تحقیقاً کلیۀ کارت های برنده اش از توافق وین را خامنه ای سوزانده است. و او با سرافکندگی و شرم از داشتن نام علی در قبل از نام خود حسن خودش هم نمی داند که چگونه از بیشتر پاره شدن کون مسئولیتش جلوگیری کند:

الف- اجرای برجام در برچیدن سانتریفیوژهای اضافی متوقف شده و کار تغییر رآکتور آب سنگین اراک اجازۀ آغاز نیافته، و امریکا هم از خدا خواسته گفته خیالی نیست تعلیق تحریم ها بازهم به تأخیر می افتد و این مشکل ما نیست و ما کیسۀ زهر خامنه ای را در آورده ایم از بن دندان.

ب- به احتمال بسیار قوی ایران از همایش جدید برای سوریه اخراج شده و حالا صحبت از عدم شرکت ایران در کنفرانس بررسی وضع سوریه بمیان آمده است. البته من هم پیش بینی می کردم که بعد از شلتاق های جدید خامنه ای، جواد ظریف از هر رویارویی مجدد با جان کری پرهیز کند از خجالت خارجی و ترس داخلی. زیرا خیلی رو می خواهد که بازهم ظریف با کری ملاقات کند و در پایان بگوید راجع به برجام بوده است. ضمن اینکه سیاست خارجی خامنه ای شکست خورده و یکی از دلایل عصبیت این روزهایش در حوزۀ داخلی همین شکست مفتضحانه است.

پ- هنوز حسن روحانی نتوانسته بود تمهید منطقی و عرف پسندی ارائه کند برای بهم زدن مهمانی ناهار اولاند بخاطر سرو شراب که علی خامنه ای غیض شکست مطلق سیاست خارجیش را سر فرهنگ و هنر و دانشگاه و دانشجو تخلیه کرده و صراحتاً با ابتدایی ترین حقوق شهروندان مدرن - ابتدایی ترین فصل اعلامیۀ جهانی حقوق بشر - مخالفت کینه توزانه کرده است.

ت- خبرنگاران جدیدی بازداشت شده اند و غربی ها کماکان در زندانند و موج بازداشت به نصرالله جهانگرد معاون وزیر ارتباطات کمانه کرده است و همۀ همکاران دولت روحانی به جاسوس و نفوذی غربی بودن متهم شده اند و البته فیلتر مجدد تلگرام که بصراحت گفته اند منظورشان از سایت های مستهجن نه واقعاً آن سایت های مستهجن جهانی بوده که تلگرام فیلتر کرده، بلکه منظورشان کلیۀ سایت های سیاسی و اندیشگی هم بوده است که تلگرام مخالفت کرده و قس علیهذا.

ث- روان پریشی خامنه ای افزایش بی سابقه ای یافته و او دیگر خودش هم نمی داند منظورش از چرت و پرت های هر روزه اش چیست و صدر و ذیل گفتارش با هم چفت و بستی ندارد.

ج- و البته نفتی که هم ارزان است و هم فراوان و بدون بازار و این یعنی خلع سلاح چهل سالۀ اخیر ایران در جایی که هیچ مانع سیاسی و فرهنگی و ایدئولوژیک هم نباشد.

4- در چنین اوضاع به حضیض افتاده ای که روحانی هرجا برود علیحسن خطاب خواهد شد و در هر پروتکل و قرارداد اقتصادی که نامش آورده شود؛ حسن خواهند نوشت و علی خواهند خواند؛ بدبخت و بی عرضه روحانی چه دست آوردی می تواند انتظار داشته باشد از این سفر. بجز ایرباس گران و مشروط به ده ها شرط اضافه و حداکثر پژوی 405 قراضه و گران و قراردادهای دولا پهنا با توتال فرانسه و انی ایتالیا در حوزۀ نفت و ... الاماشاءالله؛ انتظار دارید هنگام بازگشت از این سفر رؤیایی چه بگوید حسن روحانی غیر از همان جملۀ مختصر مشد حسن که: "چند تکه فرش و صنایع دستی گران قیمت بعنوان هدیه و ده ها میلیارد دلار ثروت ملت با نام قرارداد و یک حیثیت کامل ملی بدهکار بودیم. رفتیم دادیم و برگشتیم." یا...هو

بعد از تحریر: بدلیل کمبود جا از جزییات مذاکرات چیزی ننوشتم. مثلاً از تند تند پاک کردن عرق پیشانی از طرف روحانی و قسم و آیه که نه بخدا مزخرفات علی را جدی نگیرید و او را گربه ای فرض کنید که همین شما و من با هم سبیلش را تراشیدیم در وین و تعادلش را از دستش گرفتید. و الا دیدید که من خودم با برادرم حسین - شریعتمداری - چطور دست به یقه شده بودم در نمایشگاه مطبوعات و خاکش کردم! به علی هم زورم نمی رسد به علی. چرا باور نمی کنید. ترا خدا کمی تخفیف بدهید بخاطر مردمی که بدریوزگی رسانده ایم من و علی و حسین و اکبر و امامزاده مش احمد. ملت  چه گناهی کرده ند که ما همه از گه اندر گه تریم. 

۱۳۹۴ آبان ۲۰, چهارشنبه

به ترک بودنم افتخار می کنم و بفارسی حرف زدنم می بالم. اما آرزوی زبانم انگلیسی بودن است! راجع به فیتیله!


می دانم انتظار داشتید و دارید که من راجع به این غائلۀ فیتیله مطلب می نوشتم و بنویسم. اما راستش من موضوع را اینقدر سخیف و تابلو و بی ارزش به نتیجه رسیدم که نتوانستم انتخاب کنم بین "آیا این یک برنامۀ روتین تلویزیونی بود که مجریانش دچار خبط و خطا شده اند؟" یا "این یک توطئۀ برنامه ریزی شده بود از سوی تجزیه طلبان که می خواستند با تحریک ترکهای آذربایجان پروژه ای سیاسی را بهره برداری کنند؟" زیرا من مطلقاً این برنامۀ تلویزیونی را هیچگاه ندیده ام و از سوابق تهیه کنندگان و مجریان ناهنرمند آن کمترین دانشی ندارم. اما این برنامه ای که جنجالی شد را با عذاب بسیار و فقط هم همان سکانس جنجال سازش را دیدم و قبل از همه بحال خودمان گریه ام گرفت که تا چه حد از ابتذال سقوط آزاد کرده ایم که چنین برنامه های بی ارزشی - فارغ از توهین امیز بودن یا نبودن آن - تولیدات تلویزیون میهنمان شده در عصر انفجار اطلاعات و بالندگی هنرها در قرن بیست و یکم.

القصه نظرم این است که این برنامه نه ارزش کمّی داشت و شکلی (هنری) و نه ارزش کیفی (محتوایی) داشت؛ و نوار متحرکی از بلاهت و سخافت و بی هنری بود که فقط بودجه حرام کرده بود و قابل کمترین نقد و بررسی نیست و نبود. اما چون جوک های زبان های اکثریت علیه زبان های اقلیت در میان یک کشور و یک ملت ناشی از زبان مشترک نداشتن است و نه از بدجنسی و بد سگالی اکثریت؛ مطلبی را که پنج سال پیش منتشر کرده ام - و امروز هم بعنوان لینک روز به اشتراک گذاشتم در بالاچۀ آش شله قلمکار بالاترین -  در زیر هم می گذارم تا متوجه گیر قضیه بشوید. و چون می دانم که دنیا حداکثر در 100 سال آینده به یک زبان سخن خواهد گفت متوجه بشوید که نوادگان ما چه بشر خوشبخت و بی کینه ای خواهد شد. علت این هم که ترکها (اقلیت) از طرف فارس ها (اکثریت) در ایران؛ و کردها (اقلیت) و ترکها (اکثریت) در ترکیه با جوک های بلاهت و گیجی و دهاتی و کوهی و نفهمی نواخته شده اند به این دلیل نبوده که ترکهای ایران و کردهای ترکیه از فارس های ایران و از ترکهای ترکیه خنگ تر و کودن تر بوده اند یا هستند. بلکه علت اصلی این بوده که این دو اکثریت فارس و اقلیت ترک در ایران و اقلیت کرد و اکثریت ترک در ترکیه زبان همدیگر را نمی دانسته اند. و این زبان ندانستن اقلیت ها را؛ اکثریت ها با جوک های نادانی و بلاهت بفرهنگ عامه فرستاده اند و در طول زمان شده امروز. و الا از روز اول منظور تحقیر به کم دانی و نفهمی نبود. در خاتمه من نه موافق و نه مخالف تجزیه یا یکپارچگی سرزمینی هستم زیرا دغدغه ام قبل از خاک انسان است و این اوست که باید از زندگی اش لذت ببرد چه در مجموعه و چه در تنهایی. البته خوشحالم که ترک های هموطن و همزبانم به این فیتیله بازی پاسخی در خور دادند و هم اعتراض کردند و هم بیش از ارزش چنین برنامۀ بی ارزشی پیاز داغش را زیاد نکردند. یک نمونۀ عینی ناهمزبانی و سوء تفاهم خود من هستم در لندن. به این معنا که چون من زبان انگلیسی فاخر و قابل مباحثه و انتقال افکارم و دانشم بمخاطب انگلیسی را ندارم و با روح و نواخت ریتمیک زبان انگلیسی ارتباط نمی دهم حتی ساده ترین کارگر تعمیرکار انگلیسی هم که بخانه ام می آورم اولین برداشتش این است که این یارو هیچ چیز نمی داند. و طبیعی است اگر بخواهد راجع بمن یک لطیفه تعریف کند برای همکارانش اولین دستاویزش گیجی زبانی من و لاجرم در قوارۀ ابلهی است. یا...هو

در آرزوی دنیایی بایک زبان در یک جهان!



1- من بارها و به بهانه ها و مناسبت های مختلف گفته ام که فلسفۀ زیست انسان مورد علاقه و هدف و شناخت من فلسفۀ "لذت بنیاد" برای انسان خودخواه است. بعبارت دیگر من معتقدم که انسان ها بدون حتی یک استثناء خودخواه هستند. و چه خوب. زیرا که این خود خواهی انسان که در قالب بیشتر لذت جویی او ریخته می شود باعث همۀ دست آوردهای بشر شده و بقاء و زیست برروی کرۀ زمین را اولاً ممکن و ثانیاً دلپذیر و تداوم داده و ساخته است.

2- چه باورمند به داستان عهدجدید و داروینیسم باشیم در مورد خلقت انسان؛ و چه معتقد به گزارش عهدعتیق باشیم در بارۀ همین انسان؛ شکی نمی ماند که انسان در ابتدای تاریخ خلقت خویش، یا مثل سلف خود حیوان (در اینجا میمون) بوده است غریزی و لذتجو؛ و یا بسان حضرت آدم (ع) بروایت قرآن درپی خود خواهی و لذت جویی بوده است که از بهشت رانده شده است توسط خداوند.

3- آنچه که بدیهی است این است که لذت کبیر و ابتدایی همان لذت تناسل و سکس و راز بقاء بوده است که لذتی مادی است - مثل آب و دانه - که نتایج لذت معنوی (حب فرزند) را هم بدنبال دارد. البته که بشر بدنبال رشد عقلی رو بجلو خود در طول تاریخ توانسته علاوه بر ارتقاء کمی و کیفی لذت سکس؛ انواع و اقسام لذت های مادی و معنوی دیگری را هم کشف یا اختراع کند تا امروزه ما با طیفی از لذت های متنوع مادی و انسانی و خدایی و معنوی و شیطانی و عرفانی و انتزاعی و انضمامی و بازی و سرگرمی و دیگر دوستی و نوع پروری و یاریگری و ... رویارو و از آن ها برخوردار باشیم. ولی - این ولی خیلی مهم است - هیچکدام از این لذت خواهی های انسان و در نهایت جز برای ارضای خودخواهی و لذت جویی خود شخص نیست. و بحث در دقایقش مجال این نوشته و این وبلاگ نیست. 

4- و البته بدنبال این لذت جویی حداکثری و با توجه به تعداد انسان های زنده و خواهان لذت در همیشۀ تاریخ مقدار لذت کم و منابع لذت محدود بوده اند. بعبارت دقیق تر هرچقدر عقل انسان توسعه پیداکرده و به پیروی از آن انسان قادرشده است هم منابع تولید لذت و هم انواع لذت ها را توسعه داده و متنوع کند؛ جمعیت خواهندگان و جویندگان لذت (کل انسان های روی زمین) نیز افزایش یافته اند و مانع از برقراری تعادل بین تولید و مصرف لذت شده اند. تا در فاز بعدی تعادل در بازار کالای لذت،  سبب ساز عدالت عام شده و چالش و رقابت از بین برود! و زندگی انسان در دنیا بپایان برسد!

5- همۀ این مقدمه را گفتم تا به این نکته برسم که هرچقدر انسان بتواند موانع ازدیاد منابع لذت را از میان بردارد و به کشف و اختراع منابع لذت جدید کمک برساند، بیشتر به نیک بختی نوع خودش کمک خواهد شد. و شک ندارم که بزرگترین مانع نوع انسان در رسیدن به این هدف "پیش برندۀ زیست" شعبه شعبه بودن جوامع انسانی تحت عنوان کلی "تنوع فرهنگ" است. و کاش می شد این عنصرباعث بالندگی جوامع عقب مانده نبود تا انسان رقابت های لاجرم اش را مختص می کرد به حوزه های تولید منابع لذت جدید و استحصال بیشتر لذت از منابع قبلی.

6- برخی از اعداد این تنوع فرهنگی که منشاء و مسبب جغرافیای طبیعی دارند مثل تنوع رنگ و نژاد و علایم ظاهری قابل جلوگیری و پرهیز نبوده و قابل رفع بعدی هم نخواهند بود؛ ولی برخی دیگر از این عناصر تشکیل دهندۀ تنوع فرهنگی مثل زبان و الفباء و خط اگر هم در ابتدای پیدایش و اختراع تنوعی لاجرم داشته است - بخاطر نا پیوستگی جمعیت ها و قوم و قبیله ها - ولی می توانست و می تواند در طول پیشروی بشر بسمت جلو به یگانگی و وحدت و تک زبانی و تک خطی برسد.

7- و شما تصور کنید دنیایی را که همۀ انسانها به یک خط و الفباء و زبان سخن بگویند و اکتشاف و اختراع بکنند می تواند چه دنیای دلپذیری باشد از جهت زیستن و استفاده از همۀ دست آورد های بشری. زیرا که علاوه برچالش ها و خصومت ها و قهرها و جدایی ها و جنگ های مولود نداشتن زبان مشترک؛ چه انرژی بیهوده ای از انسان ها تلف می شود برای یادگیری و ترجمه و استفاده از زبان های همدیگر. و برای مثال قریب به ذهن؛ اگرمثلاً همۀ دنیا به زبان غالب امروز- انگلیسی - می نوشتند و می خواندند و حرف می زدند چه منابع بزرگی از هزینه های مالی و وقتی و ... صرفه جویی می شد برای مصارف دیگر!

8- ابتدا فکر کردم که دعوت "سعید" از من برای پیوستن به نهضت جدایی خواهان آذربایجان[سعیدنازنین آمد و توضیح داد که منظورش جدایی خواهی نبوده و بی اعتنایی ها و بی قانون های حکومت ناراختش می کند. مرسی به سعید و عذرخواهی من] را باطنز و مطایبه و خاطره از کودکیم بدهم. بعد فکرم عوض شد و گفتم با قول یک پاسخ شوخ هم به "سعید" این پست را با ادبیات جدی بنویسم تا اگر دوست دارانی داشت استفاده شود. فقط این را به سعید بگویم که من برای پذیرش دعوت شما و علاوه بر مشکل ذهنی چهارمشکل عینی هم دارم.اول یک دلقکم و هویت ندارم. دوم یک آواره ام و فعلاً وطن ندارم. سوم پیرم و قدرت جنگیدن ندارم و چهارم ترکی زبان مادری من است ولی زبان اولم نیست. 
*********************
و این هم تصویر کامنت سعید:
سعید گفت...
سایین دلقک جنابلاری بیر نئچه واختدیر کی ویلاگینیزی ایزله ییرم.چوخ گوجلو و دیرلی قلمینیز وار و بئله گوستریر چودا مطالعه لی و سواد لی سیز.آما سیزدن بیر سوالیم وار: ندن سیزین کیمی بیر شخص اوز آسیمیله اولموش فرهنگ،دیل،ادبیات، و عنعنه لرینه تفاوت سیزدیر؟سیز کی اولارین کوروش لارینا دئییرسیز"کوروش کبیرما" ندن اوز اونودولموش وارلیغینیزدان دانیشمیرسیز؟

۱۳۹۴ آبان ۱۷, یکشنبه

رمز گشایی از دخالت روحانی در اعزام دختران فوتسالیست: مقابله با مرگ اندیشان یا فریب زندگی خواهان!


1- با همۀ تبلیغات کر کننده ای که بر سر اعلام عدم اعزام دختران فوتسالیست به بازی های گواتمالا راه افتاده بود؛ حتی یک درصد هم شک نداشتم که این یک بازی طراحی شده است و دختران به گواتمالا خواهند رفت. اما چیزی نگفتم و ننوشتم که کار به نقطۀ تعیین شدۀ "روحانی در نقش ناجی" برسد. و دستور او صادر شود تا پروژه لو نرود؛ قبل از محصول نهایی؛ و بدخترهای فوتسالیست لطمه نخورد. اما حالا که دستور رییس جمهور صادر شده برای اعزام بچه ها به بازی های گواتمالا، دیگر درنگ جایز نیست که بدجوری کلافه ام از دستور خامنه ای برای ممنوعیت اجرای موسیقی در دانشگاه ها که امروز و با تأکید از طرف نماینده اش در دانشگاه ها اعلام شده است.

2- ماجرا بسادگی این است که اعزام دختران به بازیهای جهانی گواتمالا هیچگونه مانع شرعی و مذهبی و مزاحمت جبهۀ متحجر و زن ستیز را  نداشت. زیرا:

الف- این دخترها همین چند وقت پیش بود که به بازی های آسیایی اعزام شدند و با قهرمانی برگشتند و رأی مذهب فرقی نمی کند که دختران آسیا بروند یا امریکا، دور بروند یا نزدیک و ... بلکه متحجران اگر زورشان برسد حق حیات از زنان را سلب می کنند. - چنانکه افتد و دانی -

ب- فوتسال آن هم در قالب زنان رشته ای بی اهمیت و دور از زوم کردن های پیوسته بر روی آن از سوی مراجع تحجر و خشکه مقدسی است. زیرا عوامل میدانی آنان چنین ورزشی را جدی نمی گیرند و اهمیتی به آن نمی دهند. تا بولتن ها و گزارش ها و سر و صدای آنان باعث تحریک روحانیان ضد زن شود و دخالت پرزور بکنند برای حذف بانوان تیم فوتسال.

پ- و اتفاقاً نوع پوشش صد در صد پوشیدۀ آنان نوعی تشویق را هم سبب می شود در مراکز زن ستیز و ایدئولوژیک که با نمایش آنان در میادین جهانی اتهام زن ستیزی از خود را ضدیت با مذهب نمایش بدهند. ضمن اینکه بدنیاهم نشان بدهند که ارزش های مورد تأکید آنان برای محدودیت زنان (حجاب) مانع از ورزش کردن آنان نشده و نمی شود.

3- پس ماجرا هر چه بود ارتباطی به حوزۀ ممنوعیت مذهبی نداشت. بلکه این سناریو از آن جهت اجرا شد که روحانی بتواند سربزنگاه بعنوان ناجی وارد شده و بعنوان هوادار آزادی زنان و ورزش و حقوق شهروندی آنان خودش را "من هوادار مدرنیته هستم" نشان دهد. چرا اطرافیان روحانی چنین سناریویی را تدارک دیدند هم کاملاً روشن است. و آن عبارت از این است که روحانی تا اینجا نه تنها هیچکدام از وعده های مدنی و اجتماعی و حقوق شهروندی وعده داده اش را جامۀ عمل نپوشانده؛ بلکه از آزادی های زمان احمدی نژاد هم بسیار عقب نشینی کرده است. کافی است یک مقایسۀ آماری انجام بدهید از همۀ حوزه های فرهنگی و هنری اعم از کنسرت و موسیقی و سینما و ... در دولت دوم احمدی نژاد و عملکرد دو سال و نیمۀ روحانی تا معلوم شود که چه تفاوت معناداری دارد عملکرد اینان در موسیقی و هنرهای دیگر و حتی برنامه های رادیو تلویزیون بنفع زمان احمدی نژاد. برای من مثال نیاورید از بستن خانۀ سینما و خانه نشین شدن سینما گران فاخر و این قبیل موارد. زیرا خودم می دانم و این را هم می دانم که دعوای خانۀ سینما و قهر هنرمندان نخبه بیشتر جنبۀ سیاسی داشت و نه منع و جلوگیری احمدی نژاد. منتها چون روشنفکران کسر شأن خود می دانستند با احمدی نژاد و دولتش کار کردن را. لذا حاضر نمی شدند با دولت او همکاری کنند. و الا حبیب و چند هنرمند لس آنجلسی و امثال سعید راد و ...- بعنوان رادیکال ترین ممنوع الکارها - فقط بعرضۀ (بخوان کله خری. چه اشکالی دارد) احمدی نژاد بود که توانستند برگردند به وطن و کار کنند. یاد عکس مشایی با هدیه خانم تهرانی بخیر!

4- اینک چون روحانی نمی تواند - اراده و جرأت ریسک پذیریش را ندارد - از حوزۀ فرهنگ عمومی مردم مدرن و پایگاه رأیش دفاع و از عقب رانی روزمره و پیش روندۀ آن توسط متحجران و خامنه ای جلو بگیرد. دست بدامن یک سناریوی ساختگی اعزام دختران فوتسالیست شده تا با رد گم کردن و فریب مردم؛ بی عملی خود در حفاظت از حداقل آزادی های هنری و فرهنگی و اجتماعی - گسترش آن پیشکش - متعهد شده اش  در هنگام انتخابات را بپوشاند. و نه تنها بپوشاند بلکه برای خودش اعتبارِ "دیدی رییس جمهور چجوری جلو مخالفان اعزام دختران در آمد و ناجی حقوق زنان شد" را هم کسب کند. متأسفم اگر خیلی سیاه و سخت گیرانه شد برای رییس جمهوری که شدیداً تحت فشار همه جانبه است از سوی مخالفانش. اما واقعیت این است که اگر این سناریوی ساختگی را نپذیریم و اشکال بوجود آمده را همان کمبود بودجه و سختی ویزا  که رسماً دلیل عدم اعزام عنوان شده بود در نظر بگیریم؛ نتیجه بهتر که نمی شود. بلکه بسیار بدتر هم می شود. و پرسش های بی پایانی بدون پاسخ می ماند. زیرا دعوت از تیم فوتسال بانوان ایران به بازیهای گواتمالا مدت ها پیش انجام شده است:

الف- اگر امکانات و سختی راه و ویزا سد راه بود چرا در بدو رسیدن دعوتنامه آن را پذیرفته اند.

ب- چرا در این مدت طولانی اقدامات لازم را انجام نداده و از مبادی ذیربط مثل وزارت خارجه، مجلس و سازمان برنامه و بودجه کمک نخواسته اند. چون همۀ دست اندرکاران نامبرده اعلام کرده اند که چنین مشکلی  نه خود مشکل و نه درخواست حل آن به آنان اعلام نشده است.

پ- چرا بعد از اینهمه قصور و فوت وقت؛ مسئولان ورزش اعم از وزارت و فدراسیون بطور رسمی و از طریق سلسله مراتب اداری یا در جلسات کابینه مشکل بوجود آمده را به اطلاع رییس جمهور نرسانده اند

ت- چرا رییس جمهور در بدو رسانه ای شدن مشکل بلافاصله وارد نشده و گذاشته یک هفته روی خبر عدم اعزام مانور و پروپاگاندای منفی شدید بشود و سپس با تأخیر مثل ناجی وارد قضیه شده است.

ث- اگر علل عدم اعزام اعلانی از سوی مسئولان درست بوده چرا خود رییس جمهور همۀ ترتیبات قانونی و اداری را ایگنور کرده و دستور به اعزام دختران داده است. مگر نه اینکه روحانی خودش را حقوقدان و مقید بقانون می داند و متعهد است که دلبخواه و هیجانی و برای خوش آمد و بدآمد کسی ترتیبات دیوانی و چرخۀ تصمیم گیری را از کار نیاندازد.

ج- و بالاخره اگر این مشکل در اثر کوتاهی در انجام وظیفۀ مسئولان ورزش بوجود آمده و رییس جمهور را در نقطۀ بی بازگشت و ناچار از دخالت قرار داده؛ چرا مسئولان خطاکار تنبیه و از کار اخراج نشده اند. حداقل این را می دانیم که نصب و برکناری وزارت خانه ای کم اهمیت و غیر سیاسی همچون وزارت ورزش دست خود رییس جمهور است.

5- اما علت اینکه موضوع بعد از حل شدن و دادن حق بانوان فوتسالیست برای من مهم شد - بغیر از خود ماجرا که مهم هم است - این بود و است که حسن روحانی با این دست فرمان بسیار محتاط  در مقابل خامنه ای و اصحاب تندرو اش؛ در موضوعات کلان مثل اجرای برجام و آوردن سرمایه و رونق اقتصاد و تولید و ایجاد شغل و صدها مشکل عمده ای از این دست بطریق اولی موفق نخواهد شد. پایگاه رأی او و مدرن ها و جوانان زندگی خواه نیازی به فیلم بازی کردن روحانی ندارند که فریب بخورند و گمان کنند که "ایول چه رییس جمهور بیستی. دیدی بانوان را خودش فرستاد". زیرا آنان با پوست و گوشت و استخوان شان همه چیز رو به اضمحلال را لمس و زندگی می کنند. گیرم که تازه چند صباحی هم به این ترفند گنجشگ رنگ کنی بجای بلبل فریب خوردند؛ با موسیقی که حرام تر شد رسماً امروز، با کنسرتی که ندارند، با تفریحی که مجاز نیست، با فیلمی که نمی توانند بسازند، با دانشگاهی که نفس هایشان را می شمارد، با کاری که ندارند، با شکمی که گرسنه تر می شود و ده ها از این معضلات رنگارنگ که حکایت مثنوی هفتاد من است چه داوری خواهند داشت در فردای برخاستن از فریب "اعزام بانوان فوتسالیست توسط دکتر روحانی. هورا". روحانی فقط دارد فرصت ها را از دست می دهد و هر روز به بی آبرویی نزدیک تر می شود. و روزی که دیگر روز عمل نیست مثل همۀ رؤسای جمهور پیش از خودش بدم خر ایدئولوژیست ها بسته خواهد شد. آقای روحانی عزیز؛ مقابله با خامنه ای و روحانیت سیاسی - سنتی قم اصل است و دو گانگی ناگزیر ذاتی جمهوری اسلامی بی سر و ته احمق نباش که تو می توانی بین خدا و خرما جمع جبری برقرار کنی. فریب مردم به این قبیل بی قانونی ها و منم زدن های شعاری کمکی به نجات نه کشور و نه خود تو نخواهد کرد. سفت باش مرد. اگر مردی هستی که شعارش را داده ای. یا...هو  

۱۳۹۴ آبان ۱۴, پنجشنبه

نگاه حزب اللهی ها به رابطۀ خامنه ای و امریکا: همخوابگی در شب؛ کتک کاری در روز!


1- دلم تنگ شده بود برای یک مطلب کوتاه وبلاگی که هم حوصله سر نبرد و هم اند درستی باشد و هم سکسی باشد و هم خوشحالی ام از استیصال ایدئولوژی را پررنگ نمایان کند. دیدم بهترین تعریف از موضع گیری آیت الله خامنه ای در مقابل امریکا نحوۀ رفتار مردان مذهبی - سنتی (پدران و خود ما) با همسران و زنان شان (مادران و خود ما) است. به این معنا که بسیاری از ما هم خودمان شاهد بوده ایم در نزد خانواده هایمان و هم خودمان عامل بوده ایم و هستیم که مردان خانواده ،زنان شان را شب ها می کنند و روزها کتک می زنند. و این چرخه طوری دقیق و همه جایی عمل می کند که زنان ما همیشه جسمی کبود از کتک دارند و آغوشی پر از کودک.

2- رفتارها و گفتارهای علی خامنه ای در مورد امریکا بطور معجزه آسایی از این رفتار "شب کردن و روز کتک زدن" سنت مردانۀ شرقی تبعیت مو بمو می کند. درست است که آن کردن لذت بخش کمتر از نیم ساعت سر وته دارد و آن کتک زدن رنجبخش بیشتر از 24 ساعت؛ و ما کودکان کمتر شاهد آن اندرونی "لذت تمام" نیم ساعته هستیم و مدام در کلنجار غصۀ مادر در کتک 24 ساعتۀ بابا. اما این دلیل نمی شود که خود پدر هم بمادرمان چنین خشمگین باشد. چون لذت آن نیم ساعت بیشتر از رنج آن 24 ساعت است. و کتک زدن مادر از روی عادت و پررو نشدن در افکار ما

3- حالا اگر قضیۀ برجام و خامنه ای و امریکا را در قالب خانوادۀ سنتی - حزب اللهی ایرانی قرار بدهیم راحت تر می فهمیم که چرا هر چه خامنه ای می گوید مادرتان (امریکا) ولدالزناست باور نمی کنیم و حس حزب اللهی مان و مشاهدۀ ورم شکم پر از فرزندان در رحم ایران خانم مان (دلار) خبر از هماغوشی شب پیش رهبر می دهد و می خندیم: یارو خودش را گرفته و فکر می کند با دستۀ کورها طرف است. 

4- چقدر طولانی شد این مردانگی خامنه ای در شب کردن و روز کتک زدن امریکا. اما یادمان نرود که مطهری امروز یک راست رفته سراغ سوراخ دعا (نفوذ) - چه مطلب سوراخ سوراخ و موسیقیایی شد - و گفته خامنه ای افکار شیطانی دارد که چنین اصطلاحی را روانۀ بازار کرده بعد از کند شدن واژۀ فتنه! و این یعنی جامعه ساکت نخواهد نشست مثل بعد از فتنه! و چه خوب. اگر اما ایراد گرفتید که چرا چنین سکس مستقیم نوشته ام تیتر را با انتخاب کلمۀ "کردن" بجای همبستری و عشقبازی و همآغوشی. این توضیح را لازم می دانم که هیچ کلمه ای قادر به انتقال خشونت کلمۀ کردن نیست در رابطۀ یکطرفۀ مردان سنتی با زنان. چون بقیۀ کلمات و اصطلاحات نوعی رابطۀ دو طرفه را القاء می کند که به رضایت و خوشحالی هردو طرف است. اما کردن فقط رضایت مرد را حامل است و تمکین زن. یا...هو

پی نوشت: چون تیتر اولیۀ مطلب (آیت الله خامنه ای خیلی مرد است؛ زیرا شبها امریکا را می کُند. روزها امریکا را کتک می زند!) بیش از اندازۀ گرایش  وفهم ادبی میانگین خوانندگان فاخر و سنگین بود. با تیتر فعلی (رابطۀ خامنه ای با امریکا: هماغوشی در شب؛ کتک کاری در روز!) جایگزین کردم!

۱۳۹۴ آبان ۱۳, چهارشنبه

13 آبان 94؛ آخرین تیراندازی ناگزیر آیت الله خامنه ای در پسا برجام: شلیک هوایی؛ با گلولۀ مشقی!


1- رهبر جمهوری اسلامی برای دانش آموزان و دانشجویان صحبت کرده و با بلندترین صدای چند وقت اخیرش استکبار ستیزی و دشمنی با امریکا را اعلام کرده است. اگر این سخنرانی تا دو سال قبل انجام می شد و یا حداقل قبل از توافق هسته ای با غرب بود می شد ترسید و به خامنه ای لعنت فرستاد که تا جنگ را به کشور تحمیل نکند دست بردار نیست. اما سخنان ضد امریکایی ایشان در روز گذشته مصداق شلیک هوایی با گلولۀ مشقی است. و آن زمانی است که فرمانده در میدان رزم شکست خورده باشد و در سوگ تنهایی و نابودی یا هزیمت لشکریان تحت امر؛ دچار اختلال مشاعر شده باشد. و شروع به تیراندازی بدون هدف به زمین و آسمان بکند؛ هم برای تسکین تنهایی و شکست خود و هم برای دلگرمی دادن به لشکر در حال فرار  "هل من ناصر ینصرنی" حسینی اش. اما آیت الله فراموش کرده که همین تیراندازی از روی ترس و تنهایی هم حداقل باید با فشنگ جنگی باشد که سر و صدا و ابهتی داشته باشد. نه با گلوله های مشقی که فسّی می کنند و در افق گم می شوند. اگر خواسته باشم این تعبیر سمبولیک را بزبان سیاست روز ترجمه کنم موارد زیر جزو امهات این رفتار است:

الف- بنظر می رسد تمام تلاش های خامنه ای در روزهای گذشته و برای اقناع هواداران پیاده نظام مثمر ثمر نبوده و یا حداقل در حد قابل انتظارش موفق نبوده است و 13 آبان را بهانه قرار داده تا بلکه با اخرین تلاش بتواند بی اعتمادی و سرخوردگی نیروهای خودجوش را ترمیم کند.

ب- رجزخوانی های هر دم فزایندۀ ملک سلمان سعودی دارد این ذهنیت را در ایرانیان - بویژه وفاداران به ایدئولوژی - دامن می زند که قاچ زین را بچسبیم سواری پیش کشمان. یعنی حالا امریکا هیچ که ابرقدرت است و زور دارد و کدخدای جهان است. اما این عربستان چه می گوید که همیشه گفته اند عددی نیست و اینک شاخ و شانه می کشد و کاملاً عددی است و رهبر ما جز یکی دو چس ناله عملاً میدان بازی را واگذار کرده! خامنه ای خواسته است برای فرار از این تحقیر منطقه ای هم ساز ضد امریکایی اش را یک پرده بالاتر کوک کند. و هم دز ضدیتش را یک گام جلوتر ببرد. تا چنین القاء کند که ما طرفمان امریکاست و نه این جوجه موجه های نیم وجبی. این را به این دلیل هم تقریباً مطمئنم که خامنه ای در مقابل عربستان دستش خالی خالی است. زیرا که نه می تواند رسماً اعلان جنگ بدهد، و نه توان جلوگیری از شلتاقش در منطقه را دارد. زیرا ایران با هیچکدام از کشورهای هدف و مورد مناقشه اش با عربستان علاوه بر زبان و مختصات فرهنگی حتی مرز مشترک خاکی ندارد که قادر باشد براحتی به نیروهای طرفدارش در آن کشورها دسترسی مستقیم و غیر قابل کنترل بین المللی داشته باشد. نه با سوریه و نه با یمن و نه با لبنان که سه کشور خط مقدم اختلافات منطقه ای ایران با عربستان است مرز مشترک ندارد. می ماند تنها عراق و کمی هم افغانستان و البته بحرین. که در بحرین قدرت مانور ندارد چون عربستان کاملاً حواس آل خلیفه را جمع کرده و پشتیبانی از نزدیک می کند. افغانستان هم فعلاً از این بازی بیرون است و دولت مرکزی آن هم کمترین حرف شنوی از خامنه ای ندارد. می ماند عراق اکثریت شیعه که در آنجا هم دست خامنه ای بسته شده است هم بخاطر وجود نازنین آیت الله سیستانی و هم حیدر عبادی دیگر خیلی راضی بکمک گرفتن از ایران نیست بدلیل حساسیت های مذهبی. ضمن اینکه عراق هنوز کشور تحت الحمایۀ امریکاست و عبادی حتی اگر بخواهد قدرت اقدام بدون رضایت امریکا را ندارد. یک موضوع را هم فراموش نکنیم که اتفاقات این دو روز پس از همایش ژنو راجع به سوریه شکی باقی نگذاشته که ظریف جمع بندی که از نشست ژنو به خامنه ای منتقل کرده حاکی از "زیاد تحویلمان نگرفتند و عربستان دست بالا را داشت و به روسیه هم امیدی نیست" بوده است. نگاه کنید به حرف عبداللهیان که گفته ممکن است در دورهای بعدی مذاکرات شرکت نکنیم. یا امروز که شش ساعت تمام با همتای سوری خود حرف و حدیث گفته و مهمتر از همه ژنرال سلیمانی بوده که اهداف روسیه در سوریه را همراستا با ایران ندانسته.

پ- یک احتمال هم این است که خامنه ای خواسته باشد با دمیدن مصنوعی به پاچۀ استکبار ستیزی در سالگرد اشغال سفارت امریکا اجازه بدهد حزب اللهی ها فتیله را بالا بکشند تا هم کمی تخلیه شوند و هم از سر افکندگی تسلیمی که شده اند کمی فاصله بگیرند. اگر این مطلب درست باشد این احتمال هم است که با روحانی هماهنگ کرده که "یکبار حسابی شلوغ می کنم بعدش دیگر مزاحمت ایجاد نمی کنم". اما این یک احتمال خیلی بعید و ضعیف است و خامنه ای بخاطر ترس از فروپاشی ایدئولوژی حکومت و مشروعیتش امکان ندارد بتواند سیاست سکوت و مدارا در پیش بگیرد. چون برگ برندۀ او تا کنون هجوم بی وقفه بوده هم در سیاست خارجی و هم در سیاست داخلی؛ و اگر بخواهد موضع دفاعی بگیرد با ایدئولوژی سازگار و ممکن نخواهد بود. 

2- البته همانطور که قبلاً هم گفته ام این شلیک هوایی با فشنگ مشقی امر هم مبارک و هم خطرناکی است. مبارک است به این دلیل که اگر خامنه ای به توافق ایران و غرب پایبند باشد و اجرا کند؛ شلیک از هوا بسوی خود و از فشنگ مشقی به فشنگ حقیقی تبدیل شده و باعث انتحار جمهوری اسلامی خواهد شد. خطرناک است اما اگر خامنه ای پشیمان شده باشد از توافق و بخواهد با اولین بهانه از هر دو سو مجدداً برگردد و بخواهد سیاست ایران هراسی بمبی اش را عَلَم کند. البته هیچ منطق و استدلال و داده ای اعم از وضع اقتصادی و وضع اجتماعی و استیصال حکومت این حرکت خطرناک را تأیید نمی کند اما هیچ احتمالی از آدم بازنده ساقط نیست.

3- و تأکید مجدد بر این نکتۀ کلیدی "چرا اینقدر به ضعف خامنه ای خوشبینم ایندفعه". بارها گفته ام و تأکید می کنم که همۀ ابهت و سیاست و الدرم بلدرم خامنه ای تا کنون بر دوپایه استوار بوده است. اول نفوذ هژمونیک در منطقه با اولویت هلال شیعی و توده های مسلمان محروم. و ایران هراسی در جهان بدلیل امکان تولید سلاح هسته ای. مورد اول را عربستان جدید قطع کرده و تحرک در فرای مرزهای ایران خامنه ای را از نفس انداخته و در حال از ثمر اندختن نهایی هم است. و خامنه ای - در بالا هم گفتم - هیچ ابزاری برای ادامۀ دخالت هایش را ندارد چون مرز مشترک با کشورهای مورد مناقشه ندارد. ایران هراسی ناشی از فعالیت های هسته ای هم که توسط اوباما و غرب کلاً از دستش خارج شده و کسی حتی برای همین اره گوزهای تازه اش هم تره خرد نکرده و نخواهد کرد. چون هراس از ایران برای خارج و جذابیت ایران برای منطقه بخط پایان رسیده است. البته این حرف ها و این تلاش های مذبوحانه یک زیان هنگفت خواهد داشت برای ایران. و رقبای منطقه ای و جهانی از همین یاوه سرایی ها استفاده خواهند کرد در مغبون کردن ایران و ضرر زدن بمنافع ملی. دلم نمی خواهد حتی خامنه ای اینقدر خوار شود - چون هم شناسنامه اش ایرانی است و هم بنام ایران هم حکومت می کند - در مقابل بیگانگان. لذا آرزو می کنم که هم خودش موقعیت جدیدش را درست ارزیابی کند. و هم بزرگان الیگارشی که سرشان بتن شان می ارزد لگامش را بکشند و از این خرابکاری بیهوده منصرفش کنند. چون بطور قطع جمهوری اسلامی دو سال پیش و بویژه قبل از برجام را لولو برده. و چیزی را که لولو برده پس آوردنی نیست. یا...هو 

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

خلاء استراتژی بعد از برجام: "خامنه ای حرف خودش را می زند؛ روحانی کار خودش را می کند". مردم دارند له می شوند!


1- رهبر جمهوری اسلامی بعد از ملاقات ها و سخنرانی های اقناعی راجع به برجام که بیشتر با جبهۀ خودش اعم از حزب اللهی ها و سپاه و بسیج و ... داشت حالا سلسله دیدارها و سخنرانی های "توجیهی" را آغاز کرده است. و بطور طبیعی اولین گروه انتخابی اش دیپلمات ها و سفرا و اعضای سیاست خارجی باید می بود که بوده است. سخنان خامنه ای در این جمع و امروز نکات زیادی برای تحلیل کردن ندارد و بسیار ساده و رسواست و هر کدام از شما می توانید / توانسته اید حرف های او را متوجه بشوید. چون حرف تازه ای نداشت. من هم می خواهم بیشتر بمناسبات خامنه ای و روحانی بپردازم و جایی برای پرچانگی سخیف امروز خامنه ای ندارم. فقط به یک نکته از حرف هایش ارجاع می دهم. زیرا بدیهی است که کمتر کسی متوجه شده باشد.
رهبر انقلاب با رد مذاکره با امریکا درباره مسائل منطقه ای، خاطرنشان کردند: امریکایی ها، دنبال تحمیل منافع خود هستند نه حل مسائل، آنها می خواهند 60، 70 درصد خواسته هایشان را در مذاکره تحمیل کنند و بقیه اهدافشان را هم بطور غیرقانونی، عملاً اجرا و تحمیل کنند پس مذاکره چه معنایی دارد؟
این حرف عطف به گذشته و برجام دارد و خامنه ای به جام زهری که نوشیده است طعنه می زند و معتقد است که امریکا و غرب در برجام 70 درصد خواسته هایشان را تحمیل کرده اند و 30 درصد بقیۀ خواسته هایشان را هم در هنگام اجرای برجام تحمیل خواهند کرد. تازه نفوذ معروفش هم جزو این باخت نیاورده است. و برای گرفتن زهر بیان خودش از دوش ظریف - چون ظریف کارمند او بوده و خودش که تصمیم نگرفته است  - او را با عنوان دکتر و مؤمن مورد بازیابی و ملاطفت قرار داده است.

2- برای ورود به داخل مغز حسن روحانی و نمایاندن استراتژی و تاکتیک او در رابطه با ایدئولوژی بطور عام و خامنه ای بطور خاص بهتر است از همین جلسۀ امروز خامنه ای با وزارت خارجه شروع کنم. برای من و مستند بتمام تجربه و شناخت و مشاهدات میدانی ام شکی وجود ندارد که بالای 90 درصد افراد حاضر در جلسۀ امروز در دفتر خامنه ای این گردهمایی را در قالب یک پروتکل تشریفاتی ارزیابی کرده اند. و یا کمترین توجهی به حرف های خامنه ای نداشتند و یا اگر گوشهایشان را نگرفته بودند. فقط از جهت ادب ملحوظ در پروتکل های تشریفاتی مشابه بین خامنه ای و کارگزاران اجرایی جمهوری اسلامی گوش می کردند یا کرده اند. چون مسبوق به سابقه مطمئن بودند که بعد از جلسه محمد جواد ظریف مصاحبه خواهد کرد و خواهد گفت "اوامر مقام معظم رهبری بسیار راهگشا بود. و لذا مطاع خواهد بود و وزارت خارجه بر مبنای نص صریح فرمایشات ایشان عمل خواهد کرد." نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. اما در عمل ناچار و طبق خط مشی حسن روحانی سفرا و کارداران و کارشناسان بر مبنای سیاست و اقتضائات سیاست ورزی در دنیای مدرن عمل خواهند کرد به اجبار زمانه. و حرف های خامنه ای نه تاکنون عملی شده و نه بعد از این می تواند عملی شود. چون حرف او از نوع شعار و رجز و بی بنیاد عقلی و علمی و سیاستی است.

3- حالا می توانم با توجه به توضیح مختصر خود استراتژی فرمولۀ شدۀ حسن روحانی در مقابل خامنه ای را بنویسم. و آن عبارت است از استراتژی "حرفش را بیار اما خودش را نیار". به این معنای تشریحی که حسن روحانی نشان داده که از ابتدای رییس جمهور شدنش همۀ حرف ها و گفته ها و خط مشی ها و نامه ها و دستورات و ... خامنه ای را بزبان و قلم و سخن تأیید کرده است. اما در هنگام عمل راه خودش را رفته - حداقل تلاش کرده که برود - و به استراتژی مردود خامنه ای وقعی ننهاده. این گزاره معلوم تر از آن است که بخواهید مستندات بیاورم و مطلب را طولانی کنم. و اگر فراموش کرده یا شک دارید بهمین پاسخ حسن روحانی به نامۀ خامنه ای در موضوع برجام نگاه کنید تا ببینید که روحانی نه تنها قول عمل به زرت و پورت خامنه ای را نداده است. بلکه کلی هم از برجام تعریف و تمجید کرده و تأکید کرده که همان متنی را که با غربی ها امضاء کرده اند موبمو اجرا خواهد کرد.

4- نمی دانم آیا این "خامنه ای حرف خودش را بزند" و "روحانی راه خودش را برود" در پشت پرده هماهنگ و توافق شده یا نه. اما فرقی نمی کند که تقسیم وظایف باشد؛ یا اصالت هم داشته باشد؛ و روحانی شخصاً تصمیم به "کرنش روی کاغذ و سرپیچی در میدان سیاست" گرفته باشد. اما شک ندارم که ذهنیت روحانی تا کنون چنین بوده و است. اما روحانی در حالی که استراتژی خودش را موفق می داند؛ در عمل موفق نبوده است. استناد روحانی به موفق بودن استراتژی اش به موضوع توافق هسته ایست. او که می خواهد خودش را مهمترین شخصیت این توافق معرفی کند و آن را دست آورد خودش و دولتش ثبت کند؛ عقب نشینی پیاپی خامنه ای از خط قرمزهایش را مستمسک - ناگفته - قرار داده و پز می دهد که علی رغم محقق نشدن خط و نشان های خامنه ای؛ این من و دولتم بودیم که با تاکتیک بی اعتنایی عملی به ترهات خامنه ای توافق با امریکا را ممکن و خطر تحریم و جنگ را از کشور دور کردیم. اما این ذوق کردن های روحانی سه حفرۀ بزرگ دارد که با ادعای او همخوان نیست. اول اینکه این بی اعتنایی روحانی به خط قرمزهای خامنه ای نبود که برجام را به سرانجام رساند. بلکه این بی اعتنایی خامنه ای به آن بی اعتنایی روحانی بود که جام زهر هسته ای را نهایی کرد. و نه بخاطر روحانی و قدرتش. بلکه بخاطر افلاس و ورشکستگی حکومتش. دوم اینکه روحانی با خوشخیالی از چیره شدن بخامنه ای در بثمر رساندن برجام همۀ حوزه های دیگر سیاست داخلی اعم از آزادی های مدنی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی را - قول های انتخاباتی اش هم بود - وانهاد. و یا اقدامی نکرد و یا اگر اقدام ملایم و نصفه و نیمه ای هم کرد در برابر اراذل ایدئولوژی و خامنه ای عقب نشست و کار از بد هم بدتر شد. شرحش و مثال ها بماند. سوم اینکه با اصرار به شاهکار نشان دادن برجام بنام خودش به خامنه ای این امکان را داد که نه تنها از زیر بار ننگین ترین دست آورد استراتژی ضد امریکایی اش سالم بیرون برود. بلکه سبب شد که تیغ انتقام پرقدرتی بدست مخالفان دولتش - خامنه ای و تندروان - بدهد تا از این به بعد هم سد راهش بشوند و نگذارند سیاست های اعلامیش در تبلیغات انتخاباتی اش را عملی کند.

5- حالا می رسیم به اصل حرفم در این مقاله تا پرسش شما را هم پاسخ بدهم که چرا ادامۀ این استراتژی ناموفق نه تنها روحانی را شکست خواهد داد. بلکه بشدت بضرر مردم و منافع ملی هم تمام خواهد شد. قبلاً هم من گفته ام و هم سایر تحلیلگران و با هم بتوافق رسیده ایم که با توجه به اوضاع منطقه - اعم از ظهور داعش و سیاست تهاجمی عربستان و از دست رفتن شبح اتمی خامنه ای در نزد غرب؛ استراتژی ایدئولوژی شیعۀ خامنه ای شکست مطلق خورده و امکان بازیابی مجدد آن نیست. حالا با این پیش فرض بررسی می کنم که اگر هر چه زودتر استراتژی مبتنی بر منافع ملی که باید خود آن متکی به مؤلفه های قدرت غیر ایدئولوژیک ایران - اعم از تمدن و فرهنگ و جمعیت و جغرافیای سیاسی - باشد جایگزین استراتژی ایدئولوژیک شکست خورده نشود؛ کشور و حکومت دچار خلاء استراتژی شده و قدرت هرگونه تحرکی در منطقه و جهان را از دست خواهد داد. و وقتی کشوری نتواند از مؤلفه های قدرت برخوردار استفاده کند؛ منافع آن کشور هم بتاراج رفته و مضمحل عام و خاص خواهد شد. چرا؟ 

6- استراتژی از هر نوع اعم از ایدئولوژیک یا مبتنی بر منافع ملی آورده هایی دارد که حکومت ها و دولت ها برمبنای این قدرت و توان آورده از سوی استراتژی با رقبا و رفقا و همسایه و دوست و دشمن وارد معامله شده و منافع آن را استحصال و مصرف می کنند. درست است که استراتژی مبتنی بر ایدئولوژی قدرتی را که پالایش کرده و بدست حکام می رساند خیلی کمتر از استراتژی مبتنی بر منافع ملی است. اما - واین اما مهم است - اینطور هم نیست که استراتژی ایدئولوژیک هیچ آورده ای نداشته باشد. بلکه استراتژی ایدئولوژیک تا زمانی که برد عملیاتی در بین توده ها را دارد؛ و یا قدرت هراس افکنی از راه سلاح کشتار جمعی را دارد؛ یا از سوی گروه ها و کشورهای همسو توانایی اقدامات تشنج آفرین یا تروریستی در جوامع هدف را دارد؛ توانایی تأثیر در مقابل دیگران را دارد  و رقبا بخاطر هراس از عاقبت این قدرت تأثیر گذاری منفی مجبور از پرداخت پاداش ها و یا اعتنا به کشور مادر ایدئولوژی هستند. بعبارت دیگر ایران هراسی یا هلال شیعی و از این نوع مؤلفه های تاکنون عملیاتی و موجود در استراتژی خامنه ای کارکردهای حداقلی استحصال قدرت از خارج را تأمین می کرده است. و نبود آن - شکست خوردن آن در حال حاضر - قدرت تأثیر گذاری ایران را از بین می برد و برده است. بتعبیر دقیق تر ایران در حال حاضر "ایران هراسی"  را با توافق هسته ای منتفی کرده است. اما نه تنها برای جایگزین کردن "ایران دوستی" اقدامی نکرده است؛ بلکه با بلاتکلیفی ناشی از خلاء استراتژی به بازیگری بی اثر - نه فقط حتی کم اثر - تبدیل شده است.

7- همانطور که گفتم استراتژی "خامنه ای حرف خودش را بزند و روحانی هم راه خودش را برود" روحانی تا کنون موفق نبوده است. اما اگر با خوشخیالی قبول کنیم که در برجام موفق بوده است. بازهم قطعی است که از این به بعد کار نخواهد کرد. به این دلیل بدیهی که:

الف- دنیا و منطقه و همۀ آنانی که حسن روحانی باید با آنان مراوده بکند برای پیشبرد برنامه های خودش و کشور و مردم؛ جمهوری اسلامی را جمهوری خامنه ای می شناسند. لذا حرف او را چه رجز خالی باشد و چه بردی هم داشته باشد. مقدم بر حرف و قول روحانی و دولتش مورد استناد قرار می دهند. این به این معناست که اگر با تمسک به فرض محال محال نیست قبول کنیم که خامنه ای از انقلاب و ستیز حرف بزند اما روحانی عملاً سیاست متعارف داشته باشد و خامنه ای هم اعتراض و مداخله نکند. در اینصورت هم و در بهترین حالت طرف های ما در دنیا و منطقه برای هرنوع همکاری اقتصادی و سیاسی و غیره حداکثر شرایط سنگین و بضرر ما را تحمیل خواهند کرد و بهانه شان هم حرف های صدتا یک غاز خامنه ای خواهد بود. بازهم دقیقتر: سرمایه گذار و کار آفرین و چه و چه با اطمینان صد در صد از امنیت سرمایه و بده بستان هایش با ایران بازهم حرف مفت خامنه ای را بهانه قرار خواهد داد تا مارا بدوشد.

ب- در خلاء استراتژی هیچ کدام از سفیران و نمایندگان و تاجران و کارگزاران ما در جهان و مجامع بین المللی نخواهند توانست سربلند کنند و با قدرت لازم از منافع ملی ایران دفاع کنند. درست است که فرض گرفتیم که خامنه ای تبدیل به طوطی سخنگو و فحاش شود و مانعی عملی ایجاد نکند. اما کدام وزیر خارجه ای را سراغ دارید که برود با جان کری در مورد سوریه صحبت کند در حالیکه کری نوعی می داند که ظریف نمی تواند حتی مذاکره اش را علنی کند تا چه رسد که قدرت چانه زنی هم داشته باشد. این را ببرید به رویارویی ظریف و عادل الجبیر عربستانی که قرار نبود زیر دستش بایستیم. مثال: این آقای عبداللهیان نامی که معاون عربی افریقای ظریف است امده لندن و در لندن گفته ما برای همیشه از اسد دفاع نخواهیم کرد. حالا چهار روز است که از این کانال به آن کانال و از این روزنامه به آن سایت می رود تا بگوید "اسد خط قرمز ماست" یا "ظریف نگذاشت زمان بندی برکناری اسد در بیانیۀ پایانی ژنو بیاید" یا "ظریف داد زد سر عادل الجبیر کم مانده بود یارو سقط شود". البته که هیچکدام هم کمترین صحتی ندارند. اما بدبخت بخاطر حرفی که روحانی و ظریف گفته اند بگوید شش روز است به زن و بچه اش هم حرامش کرده اند.


7- لذا بدلایل کمی که بر شمردم و دلایل بسیاری که لازم نیست بربشمارم. حسن روحانی باید در اسرع وقت خودش را بتکاند و  در یک رویارویی جدی با همۀ شخصیت های تأثیر گذار در تصمیم سازی حکومت صریح و شفاف حرف بزند و اخطار بکند و استراتژی کشور را مشخص کند. و الا نه برجام و نه فرجام و نه هیچ معجون دیگری به او و دولتش و مهمتر از همه ملت و مردم کمک نخواهد کرد. حتی کافی نیست که خامنه ای را اسکات کند و خامنه ای بفرض محال حاضر شود بعد از این فقط از گل و بلبل و قصۀ حسین کرد شبستری و یا اخلاق در اسلام سخنرانی کند. بلکه اگر تعویض خامنه ای ممکن نیست - که نیست در حال حاضر- باید او را وادار به تغییرات معناداری بکند که روحانی بتواند در نزد رقبای منطقه ای و جهانی این تغییرات را بفروشد و اعتماد بخرد. مثل تغییر رییس صدا و سیما و اتخاذ سیاست های معتدل. تغییر فرماندهان نظامی و انتظامی و سپاهی به افسران خوشنام و وطن پرست و کمتر ایدئولوژیک. دستور برای تغییر خط مشی سیاسی قوۀ قضائیه و رعایت حداقل استانداردهای بی طرفی قضایی در محاکمات و از این قبیل. می دانم این همه چیز کار سخت و امر کمتر ممکنی است با حسن روحانی. اما این را هم می دانم که ایران دچار خلاء استراتژیک شده و ادامۀ این وضع نه تنها به نرمالیزاسیون حجاریان ختم نمی شود بلکه به تیره ترین روزهای تاریخ ایران و جمهوری اسلامی هم منجر می شود. از من گفتن. یا...هو