1- قبل از اینکه فیلم تقلب در نوبت توسط وردست مجری مناظرۀ سیاسی بنفع جلیلی فضای مجازی را بترکاند؛ داشتم مطلب اول راجع به آخرین مناظره را با تیتر "حالا دیگر مرتضی حیدری واقعاً مزدور است" را می نوشتم. زیرا دیده بودم که مرتضی حیدری در اجرای مناظره بضرر سه نفر اول و بنفع سه نفر آخر در حال تقلب است. اما با خوشبینی ذاتیم چنین تقلبی را نه سازماندهی شدۀ قبلی که از بی خیالی و سهل انگاری مجریان مناظره نگاه می کردم. اما با رسیدن فیلم تقلب آشکار مجریان بنفع نوبت جلیلی حباب توهمم در هم پیچید و پی بردم که نیش عقرب نه از ره کین است / اقتضای طبیعتش این است. اینک اما مطلب را می نویسم و همۀ مستندات تقلب را می گویم. زیرا همین حالاست که سیل اتهامات فرافکنانه شروع خواهد شد به استکبار و صهیونیسم و سیا و موساد و ام آی سیکس و مزدوران آنان در شبکه های اجتماعی و ایرانیان خارج نشین؛ و رژیم مدعی خواهد شد که فیلم قتوشاپ است و دستکاری کرده اند و از این خزعبلات که آشناست مثل همیشه.
2- در مناظرۀ امروز وقت ها اینطور تنظیم شده بود که هر نامزد 4 دقیقه وقت داشت برنامه اش را معرفی کند، 7x2 دقیقه وقت داشت که از 7 نامزد دیگر انتقاد کند و در نهایت 3 دقیقه وقت داشت که به انتقاد دیگران از خودش پاسخ بدهد. این سه وقت 4 و 3 و 14 دقیقه که جمعاً می شود 21 دقیقه با حساب یک دقیقه پرت به 22 دقیقه برای هر نامزد افزایش یافته بود. این 22 دقیقه وقت هر نامزد منتقل شده بود به صفحۀ دیجیتالی که به میکروفون ها وصل و به صدای نامزد مربوطه حساس بود. تا وقت گیری دقیق انجام و از شائبۀ هواداری و وقت زیاد یکی و وقت کم دیگری جلو گیری کند.
3- مناظره که آغاز شد مجری حیدری مقررات مناظره را به نامزدها گفت و بدون اینکه اشاره ای به این تابلوی زمان بکند و یا توضیحی بدهد برنامه را شروع کرد. نفر اول که محسن رضایی بود رفت پشت تریبون و برنامه اش را شروع کرد. و هنگامی که تایمر نصب شده به تریبون پایان 4 دقیقۀ مجاز را نشان داد؛ حیدری جایی حرف محسن رضایی را قطع کرد که حتی او اجازه پیدا نکرد جملۀ ناقصش را تمام کند. لذا با اعتراض طنز رضایی مواجه شد که بشوخی گفت حداقل اجازه می دادی کلام منعقد شود. طعنه به دادگاه معروف کرباسچی و دفاع وکیل کشاورز از او.
4- مرتضی حیدری با تمسک به "مقررات است" از رنجش رضایی گذشت تا نوبت دوم به قالیباف رسید. قالیباف هم با همین روش سختگیرانه در زمان کارش را تمام کرد و رفت نشست. نوبت روحانی که رسید حیدری ظاهراً یاد تابلو افتاد و شروع کرد به توضیح دادن زمان بندی و اینکه کاندیداها باید حواس خودشان هم به وقت شان باشد و از این جور بدیهیات غیر مهم. اما سخت گیری بر روی زمان 4 دقیقه شروع و سه دقیق پایانی را ادامه داد و روحانی هم در همان زمان مقرر بکارش خاتمه داده شد.
5- نوبت عارف و حداد که رسید مرتضی حیدری شروع کرد مقررات استفاده از زمان را شل کردن. دیگر نه در پشت تریبون زیاد گیر می داد به نامزد مربوطه و نه در پاسخ های دو دقیقه ای اصراری به یادآوری زمان داشت. در حقیقت از نامزد چهارم به بعد نوعی از مدیریت زمان توسط شخص کاندیدا را شروع و اعمال کرد. این روش واگذاری مدیریت زمان بخود نامزد آنجایی تابلو شد و خودش را نشان داد که نوبت ولایتی شد. ولایتی که زمانش را با آگاهی هدر نداده بود وقتی رفت پشت تریبون که نزدیک 17 دقیقه از 22 دقیقه زمان مجازش را استفاده نکرده بود. لذا با خیال راحت و با متنی از پیش نوشته شده و طولانی شروع به نطق بیش از ده دقیقه ای خودش کرد و بقیۀ نزدیک 5 دقیقه را هم صرف پاسخگویی به دیگر نامزدان کرد. بعبارت دیگر ولایتی بجای وقت 4 دقیقه اش 10 دقیقه و بجای وقت 3 دقیقه اش 5 دقیقه زمان استفاده کرد و برنامه هایش را تفصیلی اعلام و دفاع کرد.
6- مسخره تر از ولایتی نوبت جلیلی و غرضی بود. زیرا وقتی که نوبت اینان شد بروند پشت تریبون و برنامه خودشان را بگویند هر کدام کمتر از 3 دقیقه برای غرضی و کمتر از دو دقیقه برای جلیلی زمان باقی مانده داشتند از مدت مجاز؛ و این دو نفر همۀ زمانشان را صرف انتقاد و سؤال از شش نفر دیگر کرده بودند. تا جائیکه جلیلی حتی پشت تریبون هم نرفت و کمتر از دو دقیقه وقت باقی مانده اش را نشسته چرت وپرت گفت.
7- راستش عصبانی بودم از مغبون شدن رضایی و قالیباف و از فرصت طلبی و زیرکی ولایتی و جلیلی. اما مغبونیت رضایی و قالیباف را به اشتباه حیدری نسبت می دادم و بهره مندی ولایتی و جلیلی را به زرنگی خودشان. زیرا فکر می کردم که چون ولایتی در حوزۀ مونولوگ و تک گویی چیره تر از حوزۀ دیالوگ و پاسخگویی است و از طرف دیگر چون حوزۀ سیاست و دیپلماسی حوزۀ تخصصی اوست. لذا او با هوشمندی همۀ وقتش را صرفه جویی کرده تا بتواند سر فرصت رقبا را فتیله پیچ کند. برای جلیلی اما درست برعکس می اندیشیدم. باخودم می گفتم که چون جلیلی در حوزۀ مونولوگ بشدت ضعیف و دایرۀ واژگانی اش محدود است؛ تصمیم گرفته که همۀ وقتش را صرف سؤال از دیگران بکند و اجازه ندهد در پشت تریبون گیرش بیاندازند و با بمباران سؤال های سخت از شکست مطلقش در پروندۀ هسته ای بگوشۀ رینگ پرتابش کنند. البته کماکان متعجب هم بودم که چطور ممکن است به یک یا چند نفر از شرکت کنندگان در چنین مناظرۀ مهمی اجازه داده می شود حتی از اعلام برنامه هم طفره بروند که جلیلی رفته بود.
8- اما هنگامی که فیلم انگشتان طلایی خامنه ای پخش شد(اینجا) مثل کسی که آبشار نیاگارا را قورت داده باشد تازه فهمیدم که "ای بابام جان این گربه موقع شستن نمرده بلکه موقع چلاندن مرده!". اینجا بود که اول خوشحال شدم که بالاخره سؤال ابراهیم نبوی هم جواب گرفت که این بابا رییس شبکۀ جهانی جام جم در کنار حیدری چه مأموریتی دارد. اما وقتی با قهقهه های کنایه و تمسخر و نگاه عاقل اندر سفیه شما خوانندگان هو شدم و خجالت کشیدم؛ این آیه به قلبم وحی شد که: "شلیک مدرنیته بمغز تحجر / رسوایی جهانی تقلب مستند. آقای خامنه ای حال شما چطور است؟ و پردۀ اول نمایش افتاد و من پنهان شدم. یا...هو
۷ نظر:
البته تو هم در مزدوری و پلیدی دست کمی از حیدری نداری که اینجا را کرده ای ستاد سرهنگ قالیباف!
به ناشناس اول:
از جان این پیرمرد خسته چه میخواهی؟
من هم به قالیباف رای نمیدهم...
توضیحات دلقک هم در من اثری نداشته و اما:
چند سال است این مرد را از طریق همین وبلاگ میشناسم.میدانم هرآنچه که مینویسد با در نظر گرفتن خیر جمعی ایرانیان است. تو و امثال تو این مرد را نمیشناسید.
باز هم میگویم:من به قالیباف رای نمیدهم...
اما،سالها پیش وقتی تو نبودی!هم او بود که برای اولین بار از طغیان احمدینژاد نوشت...
هم او بود که وقتی همه به طغیان احمدینژاد دل بستند،دست محمود را بسته دید.
و هم او بود که با همه ی دلتنگی ها و دردها، از دردها و اظطرابات روزانه ی ما میکاست.
آخر کدام مزد که او مزدوری کند؟
تو را مزد هم بدهند گمان نمیکنم در همین سن و سال-و نه در آستانه ی هفتاد سالگی ات-شبی 10 سطر بنویسی:من آدم بی ادبی هستم! چه رسد که هر شب تحلیل های سیاسی بنویسی!
وجدانت را قاضی کن؛صاحب این قلم مزدور است!:
من...سوگند می خورم به خدایی که انسان اورا آفرید تا او انسان را بازآفریند که قاتق نانش باشد ونه قاتل جانش که:
بچه ها ودلقک ها را دوست داشته باشم که آنان بی گناهند ودوست داشتن را وشادی را وراستی را وزندگی را دوست دارند. ودوستیشان را به هیچ قید وبند اعتباری سد نمی زنند. من پیمان می بندم که درراه این ستایش دوستی وصلح وشادی وزندگی هیچ خطایی را آگاهانه به ضمیرخویش راه ندهم وانجام ندهم. وجزبه زیبایی وعشق وشادی انسان به هیچ خدایی لبیک نگویم.
من المحب المهرج الایرانی!
خیلی بد شد. آقای روحانی حسابی پاسدار قالیباف را قهوه ای نمود.
زیبا نوشته بودی مثل همیشه...
اما شاید این فشنگ های تقلب و رسوایی، برای شلیک نهایی است به مغز من و تو در 24 خرداد!
ارادتمند قلبی ات
آینده
سلام دلقك عزيز
سپاس فراوان جناب استاد ، لذت بخش بود ، مخصوصا جمله اخر: اقاي خامنه اي حال شما چطور است ؟ لطفا براي اقاي خامنه اي كه يك شبه ايت الله شده است ! لفظ حجه الاسلام را به كار ببريد د نوشته هاتان ، زيرا ايت اللهي ايشان هم مثل دكتراي اقاي كردان است . اگر صلاح دانستيد البته . ممنون
پاينده باشيد
توضیح حکایت:
می گویند مرحوم دهخدا معروف به دخو از کنار آبی می گذشته است که گربۀ خیس مرده ای در دست یکی از همولایتی های قزوینی اش می بیند. دخو از مرد گربه بدست می پرسد چرا گربه را شستی که بمیرد. مرد پاسخ می دهد که
گربه موقع شستن نمرده بابام جان. بلکه موقع چلاندن مرده.
گفتم ممکن است کسی حکایت را نداند. یا...هو
jalili az ghabl bazande entekhab shode,rohani az ghabl barande,tiatre dafee fased be afsad,kargardan.....mobaleghe nakhaste shoma tamashaci bazi khorde :mardom....ya hooo
ارسال یک نظر