۱۳۹۳ دی ۸, دوشنبه

پلیس باز جا ماند و تلفات داد: حادثه در سه استان مرکزی خبر از یک فاجعۀ فروپاشی می دهد!


1- یک ماه پیش هشدار داده بودم در مطلب "بحران اجتماعی و اقتصادی بسمت نقطۀ جوش؛ ایران بسمت فروپاشی: خطر! " . حالا اما خبر بسیار بدی منتشر شده از درگیری های پراکندۀ پلیس با افراد مسلح در شهرهای گلپایگان و خمین و الیگودرز که زنگ خطری بسیار جدی است از هر آنچه در مطلب قبلی اشاره کرده بودم. زیرا اطلاعات متناقض منتشر شده از سوی مقامات رسمی بسیار سطحی و غیر قابل پذیرش است در معرفی درگیری ها بعنوان "یک اقدام سرقت مسلحانه و معمولی". زیرا: (اصل خبر)

الف- استاندار لرستان اصل ادعای پلیس در سرقت از بانکی در الیگودرز را تکذیب کرده و گفته هیچ بانکی در سطح استان مورد سرقت مسلحانه یا غیر مسلحانه قرار نگرفته است. (اینجا)

ب- پلیس در سه نقطه با مردان مسلح درگیر شده و تلفات زیادی - با توجه به حجم حادثه - داده است و موفق نشده حتی یکی از مهاجمان را کشته یا زخمی یا دستگیر کند. و تمسک به "پیاده شدند و با استفاده از تاریکی فرار کردند" گزاره ای سخیف و غیر قابل پذیرش است.

پ- و لینک های زیادی از این حادثه که قابل مراجعه در خبرگزاری ها و سایت هاست؛ و یکی ناقض دیگری است.

2- دلایل جامعه شناختی تشدید خشونت در بدنۀ اجتماعی را در همان پست نوشته ام و تکرارش لزومی ندارد. اما راه حل را مجدداً تکرار می کنم که خامنه ای باید دستور بدهد و روحانی باید دنبالش باشد که هرچه زودتر و بیشتر و سریعتر "گروه های مرجع مدرن جامعه" - منظور اصلی ام روشنفکران و کنشگران لیبرال و سکولار است و نه منتقدان مذهبی. هرچند که بطور بدیهی شامل آنان نیز خواهد بود - را از حصر و قهر ناشی از سرکوب های امنیتی و فضای ارعاب آزاد کنند تا با آمدن به صحنه و کنترل علمی هیجانات منفی تشدید شونده - ناشی از هم مسایل اقتصادی و هم موارد اجتماعی - به کمک بازگرداندن امنیت روانی بیایند و از تسری و گسترش این خشونت مضاعف تازه بروز کرده به سایر افراد و گروه های ناراضی و بجان آمده یا بزهکار و سراسری شدن دومینووار آن جلو بگیرند از سوی جامعۀ مدنی؛ و آزاد شدن پتانسیل پلیس از بازیهای فتا بازی و قرتی بازی و متمرکز شدن بر وظایف اصلی و سازمانی از جانب دولت مدرن خطر را مهار کنند. این یک خطر خانمانسوز است که اسلحه وارد مناقشات اجتماعی بشود و کشور را به اضمحلال خواهد رساند. خیلی بدتر از ایران نابود شدۀ فعلی. یا...هو

۱۳۹۳ دی ۷, یکشنبه

آیت الله مکارم شیرازی: فتوایم را پس می گیرم؛ روسپی خانه های شیعه باید مجانی اداره شوند!


خبر: بگزارش خبرگزاری ها: خبر آنلاین


حضرت آیت‌الله مکارم شیرازی در پاسخ به نامه جمعی از مقلدان خود در خصوص انتشار فتوای جعلی از وی پیرامون ازدواج موقت، آن را تکذیب و خواستار تعقیب مجرمان نشر اکاذیب از طریق مجاری قانونی شد.
متن سوال و پاسخ این مرجع تقلید بدین شرح است:
با تقدیم سلام و آروزی موفقیت و سربلندی و سلامتی باعزت با اسحضار می‌رساند:
بعد از برگزاری کنگره جهانی تکفیر و حضور بی‎نظیر شخصیت‎های برجسته علمی مذاهب اسلامی و تأثیرگذاری گسترده آن در جهان اسلام و روشن شدن فتنه کسانی که به نام اسلام دست به تکفیرو قتل و غارت اموال مسلمین می‌زدند، اکنون عده‎ای از وابستگان به دشمنان اسلام که از این کنگره سیلی محکمی خوردند و بویژه دست اندرکاران رسانه‎های وابسته به تکفیریان، افراطیان و دشمنان اسلام، دست به تبلیغات سوء نسبت به ساحت حضرت عالی زده‎اند.
و از آن جمله، فتوایی از شما مبنی بر جواز عقد ماهانه عقد موقت و یا عقد ساعتی غیر مدخوله به عنوان شغل، نقل می‌کنند.
*جمعی از مؤمنان و مقلدین حضرتعالی
پاسخ معظم له؛
این فتوا مجعول و کذب است و از طرق قانونی تعقیب شده است.
همیشه موفق باشید.

تفسیر خبر:

1- بعد از اینکه حیواناتی بنام داعش ظهور کردند و بویژه به پروژۀ سکس حلال و مجانی "جهاد نکاح" پرداختند؛ بخاطر جاذبۀ سکس در بین مسلمانان معتقد خیلی زود مورد توجه قرار گرفتند. و بحث های جالب و انبوهی در گرفت در رسانه ها و محافل؛ مذهبی و سکسی. و مردان شیعه که در ناموس پرستی زبانزد هستند، شروع کردند به دندان قروچه و مسخره کردن مردان سنی که عجب نگاه ابزاری دارید به زنان و آنان را داعشی می بینید همه تان. طرفهای مقابل که دیدند کم آورده اند از نگاه دنیای جدید؛ خیلی زود رفتند سراغ نگاه روحانیان مرجع و ارشد شیعه - و نه داعش شیعه حتی - در مورد سوژه  و از بین بی نهایت متن و فتوای سکسی راجع به سوء استفاده از زنان این فتوای مکارم را بعنوان مستوره پسندیدند و از یکی از صدها سایت "روسپی خانۀ مجازی" ایرانی که این فتوای مکارم را بر سر دکان شان زده بودند و کار و بار پررونق فروش سکس راه انداخته بودند و سهم امامش را هم می دادند کپی پیست کردند جلو مردان با غیرت شیعه که ای برادران ایمانی: "شماها که ما را بجرم جهاد نکاح یک گروه تروریستی سکۀ یک پول می کنید در انظار جهانی. این را که روحانیان مرجع رسمی دین شما و در یک حکومت مشروع بین المللی دکان سکس فروشی ساعتی و روزانه و ... در انواع با دخول و بی دخول راه انداخته اند را چه می گویید". اینجا بود که برخی از این ناموس پرستان ایرانی ماه ها اتاق فکر تشکیل دادند که چگونه می شود مکارم را از این روسپی خانه داری نجات داد. و نهایت چون هیچ راهی پیدا نکردند که مقرون به واقعیت باشد. بتوصیۀ آیت الله مکارم سؤال و جواب متن خبر بالا را تنظیم کردند - طوری هم مخدوش و گنگ که شغل را رد و اصل مجوز را نه رد کند و نه تأیید - و دادند به خبرگزاری ها.

2- در متن جواب پس گرفتن فتوای چند سال پیش مکارم شیرازی؛ ایشان اصل دخول و خروج و با دخول و بی دخول را که امری شرعی و واجب و جزو محکمات دین و مذهب است را انکار نکرده اند. بلکه فقط فرموده اند که جاکش های مجازی مجاز به دریافت حق ازحرفۀ پااندازی نیستند و باید قربةً الی الله جاکشی بکنند. در حالیکه تا کنون هم این جاکشان بندگان پاک خداوند کمترین وجهی بابت پا اندازی نمی گرفتند و مطالعۀ شرایط واگذاری کارگران جنسی بمردان پولدار هرزه و جوانان مستأصل ناگزیر - اگر بچه پولدار بودند - در روسپی خانه های مجازی جمهوری اسلامی نشان می دهد که جاکشان شریعت روحانیان پول اصل جنس را با توجه به نوع درخواست و مرغوبیت جنس بعلاوۀ اجارۀ جنده خانۀ واقعی برای یک همخوابگی واقعی تر را بعلاوۀ ایاب و ذهاب ترتیبات این آئیین روحانی را می گرفتند و در آنجا صحبتی از مزد جاکش و پا انداز نبوده است. پس فتوای جدید حضرت آیت الله نباید کسی را نگران کند و هم مشتریان و هم گردانندگان سرکارشان خواهند ماند تا هنگامی که سهم امام یادشان نرود. اف. یا...هو

بعد از تحریر: ادبیاتی جز این عمق تنفرم را نمایش نمی داد. با پوزش. و این هم یکی دیگر از برکات داعش.

۱۳۹۳ دی ۵, جمعه

دقیق ترین معرفی از برنده ها و بازنده های موجود در وضع فعلی ایران از زبان فرزاد!


یکی از خوانندگان فرهیختۀ سیرک با آی دی "فرزاد" این کامنت را در وبلاگ آهستان گذاشته برای معرفی من بعنوان "بازندۀ بازنده ها" و مو بمویش دقیق و درست است. فکر کردم جالب و خواندنی است برای شما و منتقلش کردم اینجا با تشکر و سپاس از فرزاد. یا...هو

فرزاد گفت:
ببین آدمها توی دنیا دو دسته هستن . در طیفی که یک سرش برنده بودنه و یک سرش بازنده بودن یا جزو بازنده هان یا برنده ها . کسی که بیشترین قدرت و کمترین مسئولیت رو داره برنده برنده هاست یا در واقع سلطان برنده هاست . اونی که هم نون قدرت رو میخوره هم ژست منتقد داره هم جز برنده های بزرگه . اونی که عقیده اش با وضع موجود زمانه اش همخوانی داره و دغدغه دین سیاسی داره اگر بدون سهم از حداقل ثروت نباشه اونم برنده ست . اونی که وضع موجود با علایقش نمیخونه ولی تبعیت و تسلیم پیشه کرده و اینجوری سهمی برای خودش برداشته اونم برنده ست . اون بازاری که هم نونش جوره هم بساط سیادت آیینها و سنتها و رسوماتش به راهه اونم برنده هستش . اونی که به خیال خودش میخواسته الان سی و چندمین سال از تاجگذاریش گذشته باشه ولی نشده اما به جاش به یمن کم شدن ارثخورای باباش پول کلان توی جیب داره و واسه خودش میگرده و میچرخه و یه عالمه آدم دور و برش داره که قربون صدقه اش برن اونم برنده ست . حتی اون فلانی الدوله که خارج کشورشه با یه عالمه پول مرمبوط به دورانی که پاچه خواری آریامهر رو میکرده و اگه جای آریامهر شیخ فضل الله نوری جاش بوده بازم با پاچه خواری بساط نون و بوقلمونش رو به پا میکرده و تا دیده اوضاع آریامهر کشمشیه چمدونش رو بسته رفته حالا و بدون دغدغه وطن داره زندگیش رو راحت اونور آب میکنه اونم برنده ست ولی اونی که خارج کشورشه ولی آتیش عشق وطن از اعماق دلش زبونه میکشه و همه حواسش به جای تفرجگاهها و امکانات و منابع گسترده لذت توی انگلیس به اینور آب و کشورشه و فکر میکنه به حساب خودش مملکتش داره جلوی چشماش آب میشه و هر روز دست به دامن یکی میشه و واسه یه امامزاده (حالا احمدی نژاد باشه یا هاشمی یا روحانی یا فلان و بهمان) شمع روشن میکنه بلکه یه دنگ ژیائویی یلتسینی گورباچفی کسی پیدا بشه تا نجات کشورش حاصل بشه ولی هی میبینه هیچی به هیچی یک بازنده بدبخته . بهتره کرکره وطن دوستی رو بکشه پایین و بره زندگیش رو بکنه البته نمیتونه . ۱۰۰ بار خواسته یه نمه به در بیخیالی بزنه و زندگی خودش رو بچسبه ولی در حد همون یه نمه هم نتونسته و نخواهد تونست . چون حتی وقتی برای تفریح و تفنن میره گشت و گذاری بزنه وقتی جوونای انگلیسی رو میبینه با خودش میگه یه روز میشه جوونای کشورمم طعم زندگی رو بچشن و اوقاتش رو اینجوری تلخ میکنه . این آدم نه کاشته های دوره جوونیش رو میتونه الان درو کنه نه زمانی که وقت برداشت کاشته های امروزش برسه زنده ست که نفعش به خودش برسه . پس این آدم بازنده بازنده هاست!

توضیح من:
حرف فرزاد کاملاً درست است بویژه از جنبۀ مادی! اما من بارها اعلان کرده ام که بشر لذت جوست و بدون نفع شخصی دست به هیچ عملی نمی زند. . این دلقک معرفی شده توسط فرزاد ظاهراً بدون نفع شخصی دست به چنین انتحاری زده و می زند. لذا باید توضیح بدهم که من هم دنبال نفع شخصی به سمت خیر عمومی آمده ام. اگر چه تا کنون همه اش ضرر شخصی برده ام اما هیچگاه از دغدغۀ نقد کردن حرف هایم بنفع مادی برای خودم عدول نکرده ام و کماکان دنبالش هستم. یک حرف را هم قبول دارم که گفته اند: "اگر می خواهی بعد از مرگ فراموش نشوی؛ یا حرفی بنویس که قابل خواندن باشد و یا عملی انجام بده که قابل نوشتن باشد." من اما تا کنون حرفی نوشته ام که قابل برای خواندن نیست چون در قالب مجموعه یا کتابی نبوده است و اگر هم بود معلوم نبود قابل خواندن باشد. لذا اینک به این می اندیشم که بلکه کاری بکنم که قابل نوشتن باشد. و بالاخره از جایی سر در خواهم آورد. موفق یا ناموفق دغدغه ام نیست. اما تلاشم این است که تلاشم را کرده باشم. مرسی به فرزاد. یا...هو

۱۳۹۳ دی ۲, سه‌شنبه

رأی سکولار درتونس: آخرین میخ مستند بر تابوت مشروعیت مذهب سیاسی در تهران!

Modern art lovely hd wallpapers doenload free cool desktop background images widescreenmodern art lovely hd

1- قبلاً و بارها و مؤکد نوشته ام که توده های مردم ایران - بدون فهم خودآگاه از سکولاریسم - و از پایان ریاست جمهوری دور دوم هاشمی رفسنجانی و انتخاب سید محمد خاتمی - عملاً دین شان را از حکومت شان جدا کرده اند و خواسته اند. و مصرم بر درستی نظرم و مطمئنم که در آینده ای انشاءالله نه چندان دور پژوهشگران ما محیطی خواهند یافت برای کنکاش علمی در موارد بسیار - و ازجمله رفتار شناسی مردم در انتخابات های مختلف گذشته - و راستی آزمایی خواهد شد این ادعای متکی بر شواهد و قرائن میدانی ادعای من. یک مورد ساده اش اینکه از سال 76 به بعد مردم با دین شان آشتی کردند و مناسک و مراسم های مذهبی شان را مثل زمان قبل از انقلاب از سر گرفتند و دین ستیزی ناشی از لجاجت شان با روحانیان را کنار گذاشتند. از اینجا به بعد است که رأی مردم در انتخابات ها غیر مذهبی شد و مردم حکومت جمهوری اسلامی را حداکثر در قالب یک سلسلۀ جدید در تاریخ کشورشان نگاه کردند و به کسانی رأی دادند که بیشتر از سایرین از دنیا و مدرنیسم و اقتصاد و بهبود زندگی و مادیات ملموس تأکید و تبلیغ می کرد. البته نه اینکه سقف آرزوی ملت انتخابی بود که می کردند. بلکه در انتخاب محدودی که اجازه می یافتند؛ مادی ترین تفکر را برمی گزیدند و نه تبلیغاتچی اسلام و معنویت و بهشت و جهنم را. بحث مفصلی است و نمی خواهم بیشتر بعمق بروم ولی گزاره های اثباتش فزون از متعدد است.

2- قابل تعقیب است در وبلاگم نوشته هایم در مورد بهار عربی و تحولات رادیکال تغییر حاکمان در کشورهای عربی. و یکی از سرسخت ترین مخالفان تغییرات رادیکال در مصر و تونس و یمن من بودم و از بن علی و مبارک و صالح دفاع می کردم. و بهمین خاطر هم هیچگاه مخالفتم با بشار اسد سوری در عمق جانم نمی نشست. زیرا می دانستم که حتی سقوط بشار از راه شورش های مردمی بضرر مردم سوریه تمام خواهد شد. خب نه اینکه هیستری دیکتاتور پرستی داشته باشم بلکه مخالفتم ناشی از تجربۀ زیسته ام در ایران انقلابی و مطالعاتم راجع به از انقلاب فرانسه تا انقلاب نیکاراگوئه - آخرین انقلاب کلاسیک - استوار بود. با این "بویژه" که مسلمانان را بدلیل خشونت ذاتی نهفته در اسلام - مثل دین یهود - واجد شایستگی حکومت های دموکراتیک متکی بر پلورالیسم و مداراگری نمی دانستم؛ و معتقد بودم و هستم که توده های مسلمان بیشتر به تربیت هدایت شده محتاجند تا آزادی هدایت کننده. خیلی زود اما پیش بینی ام محقق شد و کشورهای انقلاب کرده بزودی دچار فروپاشی اجتماعی شدند و بیشتر دست آوردهای حکومت های مدرن شان را از دست دادند و هیچ چیز - با تأکید بر هیچ چیز - هم جایگزینش نکردند جز هرج و مرج و کشتار و زندگی های تباه شدۀ سرخ (کشته شدن در آتش اختلافات) و سفید (ساقط شدن از هستی و از دست دادن کار و زندگی حداقلی).

3- تونس اما نه یک استثناء بلکه یک تصادف تاریخی شد در این میان. تصادف به این دلیل که راشد الغنوشی رهبر مذهبی تونسیان هم طولانی در غرب زیست و هم تجربۀ انقلاب ایران و نتایج معبود ابتدایی اش امام خمینی را دید و هم اردوغان ترک معبود ثانویش را؛ در سال های اولیه که موفق بود با گرایش شدید به غرب و اروپا - بحث موفقیت اردوغان در سال های ابتدایی که قطعاً پذیرفته شدنش از سوی امریکا و میدان دادن به او از سوی اروپا عامل تعیین کننده بود بحث دراز دامنی است و جایش اینجا نیست - و البته جامعۀ نسبتاً باز و مدرن و پیشرفته ای که بن علی پایه هایش را محکم کرده بود در داخل تونس؛ لذا غنوشی حالا دیگر سیاستمدار متعادل شده حاضر به اشتراک گذاشتن قدرت با سکولارها شد و این همان شانس یا تصادف بود. نخبگان سکولار که حداقل همه شان از من دلقک بهتر می فهمیدند و می دانستند که اگر دو الی سه سال بتوانند مقاومت کنند و هیجانات بخوابد مردم از خواب گران بیدار خواهند شد؛ نرفتند برای چانه زنی سر این پست مال ما باشد و این کرسی سهم من. بلکه تلاش اصلی شان را متمرکز کردند به ساختارهای جدید - و در رأس همه قانون اساسی جدید تونس - تا بتوانند ساختارها را چنان منعطف قالب ببندند که اسلام گراها - در صورت تمامیت خواهی هم - نتوانند براحتی بازی را بهم بزنند و استخوان در گلو و احترام به غنوشی و دار و دسته اش صبر کردند تا همین دیروز. و بالاخره دور اندیشی شان ثمر داد و در یک انتخابات قابل قبول برای جهان سوم توانستند السبسی خودشان را بدون کودتا به ریاست جمهوری برسانند بر خلاف السیسی مصر که کمی قدرتش حرف و حدیث داشت.

4- همۀ این ها را جویده جویده گفتم که برسم به اصل حرفم تا شاهد بیاورم از تونس و ثابت کنم که رأی تونس به یک دولتمرد کهنسال باقی مانده از رژیم پیشین، آخرین میخ تابوت مشروعیت شرعی حکومت روحانیان و خامنه ای در ایران هم بود. و حالا دیگر با هیچ ترفند و کلکی هم نمی توان ادعای مشروع بودن جمهوری اسلامی شرعی در ایران را به حداقل استدلال هم قابل پذیرش دانست. زیرا اگر هم ادعای محکم من راجع به رأی ملت به خاتمی و احمدی نژاد و روحانی را رأیی سکولار نپذیرید و نپذیرند. اینک اما شکی باقی نمی ماند که لااقل در آذرماه سال 93 خورشیدی حکومت خامنه ای مشروعیت مردمی ندارد. زیرا همۀ فاکتورهای منجر به پیروزی السبسی در تونس در جامعۀ ایران قویتر از جامعۀ تونس است که مهمترین آن ها مقایسۀ توسعۀ انسانی دو ملت است که در دو فاکتور تعداد مردم شهرنشین نسبت به جمعیت و تعداد با سوادان کمی و کیفی نسبت به جمعیت کل باشد؛ در ایران جلوتر از تونس است. ضمن اینکه اگر مرزوقی در تونس فقط سه ساله ناکارآمدی انقلابی ها و اسلام گراها را نشان داد. مردم ایران سی و شش سال ناکارآمدی دولت های مختلف حکومت دینی را در تابلو دارند. البته همانطور که گفتم ملت ایران نیز از سال 76 همین حرف امروز مردم تونس را زده اند و می زنند. اما رژیم با بستن راه هرنوع ابراز رأی - تاحدودی آزاد - بروی مردم ایران مانع از مستند شدن حرف مردم ایران در داخل کشور بوده است. علت تأخیر تودۀ مردم ایران در بازگشت از هرج و مرج انقلاب بنظم مدرن - 19 سال در ایران در مقابل سه سال تونس - هم برمی گردد به نوع توده ای بودن انقلاب ایران نسبت به حرکت محدود رادیکال در تونس، وقوع جنگ هشت ساله که اولویت را بدفاع از خانه داد، عدم رشد کافی توده های مردم در سال های ابتدایی انقلاب که ناشی از زمانه بود و نبودن امکانات و ارتباطات گستردۀ امروزی، نبودن الگوهای وحشتناک اسلام سیاسی موجود در امروز جهان و منطقه که باعث بیداری مردم و وحشت از چه اتفاقی در حال رخ دادن است بشود، رهبری کاریزماتیک امام خمینی و بهشت فروشی روحانیان به توده های نا آگاه، خیانت و نفهمی روشنفکران بدلیل اجازه دادن به تسخیر دانشگاه از سوی حوزۀ علمیه در قبل از انقلاب، نبودن یک ارتش قوی و ملی ناشی از تحلیل رفتن ارتش غیر سیاسی - بخوان خواجه! - شاه در جنگ و تشکیل سپاه پاسداران موازی و مذهبی و نهایتاً وجود هنوز مارکسیسم در اتحاد جماهیر شوروی که هم خودش الهام بخش روحانیان بود و هم باعث خیانت نیروهای چپ دانشگاهی می شد. و سخن آخر اینکه امروز دیگر هرگونه شبهه ای دایر بر پایگاه مردمی داشتن حکومت دینی رنگ باخته و همۀ نیروهای معتقد به خواست و سعادت مردم در داخل هیئت حاکمه اعم از پاسدار و وکیل و وزیر و روحانی و سیویل باید با دیدۀ عبرت بنگرند به انتخاب تونس! و بسوی خواست مردم برگردند. انشاءالله یا...هو 

۱۳۹۳ آذر ۲۸, جمعه

کالبد شکافی عقب نشینی ایدئولوژیک خامنه ای در نگاه به نقش داعش و سیاست های امریکا و روسیه و عربستان!



الف- ایران و آیت الله خامنه ای:

هنوز هم سخت اعتقاد دارم که محورهای اصلی نوشتۀ ماه ژوئن ام با عنوان "...داعش برای سکولاریسم در ایران می جنگد!" دقیق و درست بوده است؛ و علت اصلی عقب نشینی کاملاً قابل راستی آزمایی آیت الله خامنه ای از ایدئولوژی شریعت گرای اسلامی مربوط به پیدایش داعش درمنطقه و رفتار بسیار ترسناک - هرچند مشمئز کننده - آنان بوده است در معرفی سیاست ضد شیعی اسلام سنی. البته طبیعی است که تحریم ها و سقوط قیمت نفت و برخی پارامترهای فرعی تر دیگر نیز در تصمیم آیت الله نقش داشته اند. اما نقش اصلی همانا مربوط است به ظهور داعش و بردن جنگ های مذهبی و فرقه ای به اوج بسیار خطرناک آن. زیرا اگر جمهوری اسلامی نتواند تندروی های ایدئولوژیک خودش - یکی از اصلی ترین پایه های موجودیت گروه های تندرو سلفی - را مهار کند و مثل همۀ 30 سال گذشته به انشاءالله گربه است فروبکاهد؛ این جنگ ها بازهم شدیدتر و شدیدتر خواهد شد؛ و در فینال این بازی کثیف عِدّه و عُدّه تعیین کننده خواهد بود که شیعه هم از نظر جمعیت و هم از نظر ثروت و تجهیزات از اهل سنت عقب تر و کمتر است. لذا وقتی می بینیم که آیت الله خامنه ای زبان در کام می گیرد و برای تجمع 20 میلیونی شیعیان در اربعین امام حسین و در عراق - که حداقل دو میلیونش ایرانی بودند و همه شان امت رهبر معظم از جنبۀ مذهبی - کمترین واکنش پیامی و بیانی - چه کتبی و چه شفاهی - بروز نمی دهد باید؛ احتمال خوشبین بدهیم که آیت الله قافیۀ ایدئولوژیکش را باخته است. و البته نشانه های میدانی فت و فراوان است و جای طرحش در این کوتاه سخن نیست. یک نشانۀ مهم دیگر در مورد عدم تأثیر تامۀ تحریم ها و اقتصاد و همینطور قیمت نفت در عقب نشینی تاکتیکی خامنه ای این است که خامنه ای اصولاً خودش را مسئول و پاسخگوی دنیای مردم نمی داند و اعمال دولت ها؛ چه راجع باشد به شعفش از نفت 100-140 دلاری و حیف و میل احمدی نژاد و بخور بچاپ رفقا، و چه مربوط باشد به افسردگیش از نفت زیر 60 دلار و فشار حداکثر به روحانی. 

ب- امریکا و اوباما و کوبا:

لطفاً عصبانی نشوید زیرا نمی خواهم به احمدی نژاد کردیت بدهم که تیم تبلیغاتی اوباما در انتخابات 2008 گویا نیم نگاهی هم داشته اند به تبلیغات - بویژه شعارهای عمده اش مثل "ما می توانیم" و "تغییر" - احمدی نژاد در ایران - هرکدام در قالب جامعۀ هدف - اما ناچار از این اعتراف هستم که عملکرد اوباما برای "خود امریکا" خیلی خرابکارانه بنظر می رسد مثل عملکرد احمدی نژاد در ایران. البته من اطلاع مسلط از داخل امریکا ندارم. لذا تمرکزم در این ادعا بیشتر متمرکز است بر سیاست خارجی امریکا و نظاماتی که ابهت "ثروت - قدرت - سلاح" یک قرنۀ ایالات متحده را باعث بود بهم زدن؛ مثل خرابکاری احمدی نژاد در نظامات اداری و سیاسی داخل ایران که نه روحانی بسادگی از پس برگرداندن نظم سابق خواهد شد و نه رییس جمهور بعدی امریکا قادر خواهد بود مجدداً آن نظم "نظام سیستمی وستفالیای غرب اروپا و امریکا" - تعبیر از کتاب جدید هنری کسینجر - را برقرار و بازسازی کند. زیرا سیاست های اوباما نیز بنیان های مستقر کنندۀ نظم سابق را که داشتن دشمنان ایدئولوژیک در مقابل غرب - مثل کوبا و ایران - را تخریب کرده و می کند و بازگرداندن این فروپاشی "دشمنان سرسخت هژمونی امریکا" به موضع قبلی محال و ایجاد دشمنان جدید هم آسان نخواهد بود. اما منصفانه باید اعتراف کرد که این سیاست نسبتاً ضد امریکایی اوباما بنفع کشورهای دشمن سابق مثل کوبا و ایران بوده و خواهد بود، و امریکا را از تفوق ارباب جهان به "فقط" رقیبی قوی فروخواهد کاست. البته آیت الله خامنه ای هم با این رؤیا کم دلخوش نبود - تا قبل از پدیدۀ داعش - که از ضعف اوباما برای تثبیت هژمونی جمهوری اسلامی بهره برداری کند حتی با تظاهر به نرمش قهرمانانه و نشان دادن علامت "بمب هسته ای از نظر شرعی حرام است" به کاخ سفید . اما همانطور که گفتم خامنه ای فعلاً اسیر خیزش اسلام سنی سلفی است و دیگر نه از ترس و ابهت امریکا که از ترس داعش و سنی های غیر داعشی متنفر از جمهوری اسلامی شیعه فتیله را حقیقتاً کشیده پائین و می بینید که مهمترین محور فعالیت شریعت گرایان خامنه ای منحصر شده به فوت کردن در تن بی جان فتنۀ سال 88 و از سیاست روز عقب کشیده اند.

پ- روسیه و پوتین:

پوتین اما وضع متفاوتی یافت. او که در هنگام اشغال شبه جزیرۀ کریمه روی ماه راه می رفت و بشدت احساسات ناسیونالیستی مورد نظرش - مبتنی بر تزاریسم منسوخ - را در وحدت بخشی به روس ها در هرکجای جغرافیای زمین که بودند محقق می دید؛ هیچگاه فکر نمی کرد که تحریم های با اما و اگر غرب علیه روسیه بتواند چنان به اقتصاد رو سها ضربه بزند که شکم - مثل همیشه - بر هر ایدئولوژی - در اینجا روس های بشدت برانگیخته بعد از فروپاشی شورری سابق - تقدم بجوید و به دردسرش بیاندازد. اما چنین شد و تحریم های غرب در همدستی با نفت ارزان چنان رؤیای پوتین را به کابوس روس ها تبدیل کرد که هیچ ناسیونالیسم و غیر ناسیونالیسمی یارای مقابله نیافت و روس ها چنان به بازار هجوم بردند که پول ملی (روبل) در کمتر از دو ماه سه چهارم ارزش خودش را از دست داد و باد پوتین را خواباند. در چنین نقطۀ ابهامی است که پوتین از دو پروندۀ تقابل تا همراهی با غرب در اوکراین و ایران - سوریه فعلاً پرونده ای ساکت است - باید اولویتش را برمی گزید. طبیعی است و شواهد هم نشان می دهد که روسها تصمیم گرفته اند با همراهی بیشتر برای خواباندن ایران در پروندۀ هسته ای منافع حیاتی خود در تقابل اوکراین را نجات بدهند. هر چند که در موضوع اوکراین هم نرمش های کوچکی را شروع کرده اند. اما هرکس دیگر هم جای پوتین بود بجای حمایت از همسایۀ غیر مطمئنی مثل ایران ایدولوژیک و اسلامی و پارۀ تنش اوکراین و کریمه دومی را برمی گزید. لذا امروزه شاهد هستیم که بیشتر از هر سیاستمداری در جهان این مقامات ریز و درشت روس هستند که چپ و راست دم از "کار تمام است" و توافق هسته ای نزدیک است" و "گام نهایی و آسان" و ... را توی بوق رسانه ها می کنند. و این اشتیاق روس ها؛ در کمک به غرب جهت عقب راندن ایران و انتظار پاداش در بحران اوکراین را می رساند.

ت- عربستان و نفت:

هنگامی که در وسط تابستان گرم و سوزان سرزمین حجاز افسران طرد شدۀ ارتش صدام از محافظه کاری و صبر آریستوکراسی بشدت پیر و فرسودۀ همپیمانشان در عربستان بستوه آمدند و با آوردن پایتخت ابوبکر البغدادی از رقۀ سوریه به موصل عراق دنیا را وارد شوک کردند؛ عربستان گیج ترین و شوکه ترین وضعیت خط مقدم این حیرت و وحشت جهانی را تجربه کرد. زیرا متوجه شد که نه تنها قاتق نانش در سوریه به قاتل جانش در عراق ارتقاء ایدئولوژیک یافته؛ بلکه هیئت حاکمۀ عربستان را هم بعنوان متهم اصلی پرورش داعش به تیتر یک لعن و نفرین جهانی تصعید داده است. لذا بعد از بیرون آمدن از شوک اولیه و سوخته دانستن اسلام تکفیری داعش عربستان رفت سراغ بهترین و قوی ترین سلاح همیشه در اختیارش نفت. اینکه خود مقامات عربستانی می گویند و رفقا هم تأیید می کنند که در سقوط قیمت های نفت نقش عامل نداشتند؛ و فقط حاضر بمداخله در سازوکار عرضه و تقاضای بازار نیستند؛ حرف مهمل و مزخرفی است. زیرا از پارامترهای اقتصادی توجیه کنندۀ سقوط وحشتناک قیمت در عرض دو سه ماه هیچکدام نه تنها تغییری منفی نکرده بود بلکه حتی شاخص های اقتصادی نشان از بهبود اقتصاد جهان و رشد هم بود. بنابراین عربستان هم در ایجاد اشباع در بازار نفت دخالت کرده و هم در تداوم آن از هیچ کوششی دریغ نکرده و نخواهد کرد. او که داعش و تندروی مذهبی را از دست داده است تصمیم گرفته تا با زمین زدن قیمت نفت به "سرمار" (ایدئولوژی شیعه در ایران) - مهمترین هدف - پیغام بدهد که حتی اگر با غرب کنار بیاید و بتواند بازارهایش را مجدداً بدست بیاورد و تولید نفت و صادراتش را به مقدار قبل از تحریم ها افزایش بدهد - امری محال می نماید در میان مدت - دلاری که بدست خواهد آورد حداقل نصف مقدار قبل از تحریم ها خواهد بود. عربستان مشکل حکومت شرعی شیعه را دارد با ایران و بسیار بسیار بعید است که جز به "قطع سرمار" رضایت بدهد. حتی اگر خامنه ای با دامنی پر از قسم و آیه و قرآن هاشمی مورد اعتماد ملک عبدالله را بفرستد به ریاض کمترین فایده ای نخواهد داشت در کوتاه مدت. مگر اینکه این عقب نشینی ایدئولوژیک خامنه ای - ادعایی من - در بلند مدت حداقل دو ساله تداوم بیابد و عربستان مطمئن شود که مار به لانه خزیده و قصد تیز کردن نیشش با پول نفت و ناشی از رفع تحریم ها را ندارد.

ث- جمع بندی از ارتباط چهار تحلیل بالا:

آیت الله خامنه ای باید سکوت همراه با عقب نشینی اش از ایدئولوژی شیعۀ شرعی را تداوم بدهد و حتی آهسته آهسته و زیر پوستی و با ادبیات آشنا برای کشورهای دشمن (اسرئیل و بلوک عربستان و امریکا) و کمتر قابل فهم برای بدنۀ نفهم ایدئولوژی شریعت! این تغییر استراتژی را برملا و دست روحانی در سیاست زدایی و عرفی کردن حکومت را بازبگذارد چه در داخل و چه در تعاملات جهانی. درست است که اوباما یک فرصت است برای خامنه ای و او را بطمع می اندازد. اما یاد آیت الله خامنه ای بماند که همین اوباما با رو کردن برگۀ "آشتی با کوبا" ورق برندۀ احتمالی خامنه ای در "حالا اگر با غرب به توافق جامع نرسیم دنیا ایران را مقصر شکست نخواهد دانست و ملت در داخل هم از موضع عزت! منجر به شکست مذاکرات بیشتر حمایت خواهند کرد" را سوزانده. زیرا دنیا اینک و با مورد کوبا به این نتیجه رسید که اوباما نظم امریکای سفید پوست را شکسته و حاضر است با شیطان نیز مصالحه کند تا چه رسد به خامنه ای که ادعای خدایی می کند. ضمن اینکه حالا دیگر پوتین - تا دیروز خنثی یا حتی در طرف ایران در فرمول 1+5 - نیز به کمک غرب خواهد رفت برای فشار به ایران جهت سازش تا بلکه بتواند پاداش این خدمت را در اوکراین به نتیجه برساند بدون فروپاشی اقتصادش. و مهمتر اینکه عدم توافق هسته ای با اوباما قطعاً باعث حملۀ امریکا به ایران خواهد شد بلافاصله بعد از روی کار آمدن رییس جمهور بعدی ایالات متحده. زیرا علاوه بر همۀ دلایل ریز و درشت؛ برگرداندن هژمونی و ابهت نظم پیشین امریکای سفید پوست به جهان، حتماً باید از یک جنگ آغاز شود و چه جایی بهتر از ایران یاغی. آرزویم و امیدم و خوشبینی ام این است که بهر ترتیب ممکن ایران و امریکا و غرب به توافق جامع هسته ای برسند که حتماً عرفی تر شدن رو به افزایش حکومت در ایران نتیجۀ آن خواهد بود. و خیابان های تهران اکسیژن بیشتری برای تنفس فرهنگ و اجتماع و مدرنیته تولید خواهند کرد. چنین باد! یا...هو

۱۳۹۳ آذر ۲۳, یکشنبه

پاسخی به علی میرفتاح و عبدالجواد موسوی مدافعان یوسف اباذری! سرگشاده.


دفاع تلویحی - با خشونت نهان - شما دردانه سیدعلی میرفتاح و دفاع تصریحی - با خشونت نسبی - شما سید عبدالجواد موسوی "خِرَد قلم" را از سخنان اخیر دکتر یوسف اباذری در روزنامۀ اعتماد (اینجا) و وبلاگ خبرآنلاین (اینجا) مطالعه کرده و استفاده کردم. اما ضمن تأیید محور اصلی هم نوشته های شما عزیزان و هم سخنان دکتر اباذری که مربوط است به "ابتذال فرهنگ عامه"؛ با دفاع شما از گویندۀ این سخنان - همانطور که خود گوینده را هم - را موجه نیافتم. بنابراین با زبانی که شما معلمش هستید و مرا هم آموخته اید، به خطاهای این دفاع نابهنگام - مثل خود سخنان اباذری - اشاره می کنم. امیدوارم که مفید باشد و از رییس جمهور روحانی و همۀ مؤثرین بدلیل گشودن نسبی رو بجلو فضای کشور تشکر می کنم.

1- یک محور دفاع شما - بیشتر موسوی عزیز - به دفاع شکلی از ادبیات اباذری در این گفتار مربوط است که من هم حساسیتی ندارم و بد هم نیست که روشنفکر گاهی تلخ و گزنده بگوید تا اگر در کوتاه مدت هم باعث نق و نوقی شد اما در طول زمان و بعد از رسوب کردن در جان شنونده باعث گشایش هم بشود.

2- اما من دفاع شما از محتوای حرف اباذری را درست نمی دانم زیرا فقط به این دلیل که با "صورت مسئله"ی منجر به خروش اباذری موافق هستید انجام شده است. در حالیکه طرح درست صورت مسئله در کانتکست درست و در زمان مناسب و با اهداف شناخته شده و معلوم را در نظر نگرفته اید.

3- اباذری می گوید فرهنگ عامه به ابتذال رسیده و هر سه ما هم برای او هورا می کشیم. اما اباذری بلافاصله می گوید این ابتذال فرهنگ عامه را در تشییع جنازۀ پاشایی دیده است. در حالیکه کانتکست موسیقی عامه پسند یکی از بدترین گزینه های اثبات ابتذال فرهنگ عامه محسوب می شود در دانش جامعه شناسی! که اتفاقاً و متأسفانه متهم من و موکل شما هم از قبیلۀ این سنخ اندیشگی است. 

4- اباذری اما بلافاصله می رود سراغ علت این ابتذال فرهنگی و می گوید: "سیاست زدایی از جامعه علت تامۀ این فاجعۀ نامبارک! است". و البته دولت روحانی و شخص رییس جمهور را هم بی نصیب نمی گذارد. در حالیکه هم به اجماع نخبگان و هم بتصدیق نوشته های پیشین شما عزیزان و حتی به تأیید خرد حسی توده های مردم تمام مشکلات امروز جامعۀ ما از "سیاست زایی" است و نه از "سیاست زدایی". وارد جزئیات نمی شوم و می دانم که همین جملۀ کلی مورد توافق شما در برشمردن هزاران مصداق در جزء بجزء زیست جامعۀ ایران است. طرفه اینکه خیزش مردم در استقبال از مراسم مرحوم پاشایی بسیار نزدیک به "سیاسی کردن امر غیر سیاسی" از سوی نسل عزادار معرفی شده است از سوی جامعه شناسان و نادرست هم نیست.

5- جامع شناس! اما بالاخره می رود سراغ انتظارش از سیاسی بودن جامعه و اهدافش را در آرمان و انقلاب و آسمان جستجو می کند و با "چه شد"های متوالی آدرسش را می برد به سی و پنج سال پیش و پیروزی انقلاب اسلامی. در حالیکه این فکری منسوخ است و حداقل در ایران امروز کسی بدنبال انقلاب و آرمان چه در گذشته و چه درآینده نیست و روی زمین دنبال بهبود تدریجی و اصلاحی امور و یک لقمه زندگی می گردد کم امید.

6- دیروز عباس کیا رستمی رفته است به دیدار جانبازان راویان صلح و دوساعت را با آنان گذرانده است. من کیا رستمی را اصولگرا می شناسم و کمترین شبهه ای ندارم که او بخاطر تسکیت آن جنجال حاتمی کیا ساخته راجع به جملۀ کیارستمی راجع به جنگ نبوده است. اما اجازه بدهید با پوزش از کیارستمی عمل دیروز او را از ترس و برای لاپوشانی اتهام زده شده بدانم. اما پرسش مهم این است که جانبازان راویان صلح با چه جرأت و مجوزی یک سینما گر غیر خودی را پذیرفته و با اوهم کاسه شده اند به گپ و گفت! اصلاً از آن هم جلوتر این جانبازان راوی صلح دیگر چه صیغه ایست و از کی و کجا متولد شده و چرا حالا روی دایره آمده است. پس یک جواب بیشتر پیدا نمی کنیم که - بهر دلیل - جامعه در حال آشتی است. آیا اباذری حداقل دو سال تأخیر زمانی نداشته است در این خروش عریان. و چرا نقش روحانی را در این آشتی ملی ضایع می کند. با درود به جانبازان و احترام به شما و دکتر اباذری. یا...هو
********
نکته: این نوشته می تواند بی نام یا هر نام و عنوان انتخابی در مطبوعات داخلی کار شود و خوشحال می شوم.

قبل از تحریر: بدلیل اقتضائات تیتر واژۀ "پاسخ" و "مدافعان" را در تیتر آوردم. ببخشید. و همینطور حذف عنوان "سید" از مقابل نام شما دو عزیز. 

۱۳۹۳ آذر ۲۲, شنبه

مسعود بهنود عزیز درست می گوید در "روشنفکر شیعی": فهم ها را باید شست!

شرح: مسعود بهنود خودش یک نقاشی مدرن است!

مقدمۀ بی ربط! وقتی می گویم من چنان کودکم که دروغ نمی گویم و حسی بشدت قوی دارم مثل بهترین سگ های تربیت شدۀ مواد یاب که قادرم مواد سیاست در ایران و اسلام را از اعماق جامعه بو بکشم و شما را به سر صحنه هدایت کنم. بسیاری فقط رشد نایافتگی ام را ملاک قرار می دهند و با تمسخر می گویند بچه بچه است و حرف هایش اهمیتی ندارد. یادتان هست روزی که در اولین نسیم اسلامی سنت گردن زدن و سکس آزاد و برده داری افتخار داعش مطلب "سکس راحت و حلال عامل مهم محبوبیت و جذب جوانان به داعش! " را نوشتم و پرکلیک ترین پست وبلاگم شد در هجوم جوانان یالقوز به امید مطلب اروتیک و جلق مجانی! و البته دماغ شان سوخت و چیزشان نیم سوز! نه همه ولی اکثریت کامنت دهندگان معترض شدند که باز دلقک افسانه سرایی کرد و گوز را به شقیقه ربط داد؛ یادتان هست؟ حالا که اما جزوه های سکس حلال "با هر مؤنثی که توانستی بخوابانی از 6 سال تا 90 سال می توانی ترتیبش را بدهی" داعش با کاغذ گلاسه و چاپ رنگی و ذکر جزییات همخوابگی دست بدست می شود بین جوانان مسلمان در اقصی نقاط گیتی؛ دلم برای خودم تنگ می شود و خودم خودم را بغل می کنم که چه خوانندگان نمک نشناسی! - دور از محضر حضرت عالی که در حال مطالعۀ این مطلب هستی - دارم که واقعیت شش ماه پیش مرا افسانه جار زدند و هیچوقت هم برنگشتند راجع به هیچ موضوع "قبلاً گفته و حالا بوقوع پیوسته ام" هم تشکری خشک و خالی کنند. من هم تصمیم گرفتم که حالا که تا شروع کلاس های خودم در اواسط ژانویه کرکرۀ مدرسه ام را نیمه باز کرده ام دیگر حرف مفت نزنم و کسی را از وقایع آینده با خبر نکنم. و بجای نوشتن از بهترین خبر و عمل جمهوری اسلامی در طول عمر سی و شش ساله اش که این وعدۀ پسر احمد جنتی است که گفته 300 سینما در شهرهای ایران خواهد ساخت اگر مجلس همکاری کند". تصمیم گرفتم از موضوع سوخته ای که مربوط است به اظهار نظر مسعود بهنود راجع به روشنفکر شیعی بنویسم. زیرا می دانم که حداقل یک نفر (درخواست کننده از من) آن را جدی گرفته و با دقت خواهد خواند! با این افزوده که اگر برخی استدلال هایم شبیه نوشته های کسان دیگر باشد در این مورد طبیعی است. چون من نه موافق و نه مخالف مسعود را نخوانده ام و اصلاً دارم خواندن را فراموش می کنم از بس که وقت ندارم و فکر دارم.

واما راجع به ادعای بهنود:

1-  مقدمۀ مربوط: گفته اند و یاد گرفته ایم و شعار داده ایم که اثر را بدون مؤثر و تألیف را بدون مؤلف و حرف را بدون حراف نقد باید کرد و چه و چه. اما از خدا پنهان نیست و از ما هم پنهان نباشد که بهترین و بی غش ترین منتقدان هم هنگام نقد یک سخن به گوینده و عامل او نیز نظر دارند و او را از زیر تیغ تیز صافی نگاه خویش به اعتبار و نا اعتبار طبقه بندی می کنند. بهمین خاطر هم است که دلقک اگر طلا بنویسد همان دلقک خودمان است و خانۀ پرش با زور چپان تیمسار! و بهنود اگر مس هم بگوید مسعود بهنود روزنامه نگار است و معتبر. البته که این نه خوب است و نه بد. بلکه گریزی است ناگزیر. و چون طبیعی انسان است پس خوب هم است. کما اینکه من اگر درنگ می کردم و می دانستم که یوسف اباذری دلبستۀ "حلقۀ وین" است و هایدگریی که محمد خاتمی را نلسون ماندلا تبلیغ می کرده است. ممکن بود بفرمودۀ "خسن آقا"ی عزیز شکسته نفسی نمی کردم و تندتر و مستقیم می نوشتم راجع به جامعه نشناسی جامعه شناس. پس مطلب راجع به حرف بهنود را با شخصیت شناسی گوینده اش آغاز می کنم:

الف- مسعود بهنود روزنامه نگار و رمان نویس و تاریخ نگار معروفی است که روزنامه نگاری بزرگ، رمان نویسی خوب و تاریخ نگاری متوسط (سهل انگار یا کمی تخیلی) بوده و است. او نه از نظر فاکتورهای خدادادی مثل چهره و تیپ و استعداد و خانواده و ... و نه از نظر فاکتورهای اکتسابی مثل سلیقه و ثروت و گذران زندگی و سالم زیستی نرمال کم ندارد. و اگر سرآمد همۀ همنسلان همپالکی اش نباشد جزو سرآمدان قبیلۀ خویش است. بنابراین به او انگ "نفع شخصی" در گفتارهایش نمی چسبد و یا با احتیاط بیشتر در انتهای صف "انگیزۀ شخصی" مخالفانش قرار می گیرد. طرفه اینکه مسعود بهنود بهترین سال های هم عمرش و هم کارش را با امیر عباس هویدا سپری کرده است طولانی. و بدترین سال های عمرش و کارش را با سید محمد خاتمی بوده است کوتاه. تا جائیکه در همین دورۀ خاتمی است که هم زندان رفته و هم ناچار از آوارگی از وطن شده است. اینک نیز نه خاتمی راهی بدهی دارد در 74 سالگی و نه بهنود طمعی برای تغییر وضعیت خودش در آستانۀ 70 سالگی. 

ب- همانطور که گفتم مسعود بهنود روزنامه نگار بزرگ و بی همتایی است و فقط - بنظر من - هنگامی کمی لغزید که در وبلاگش رفت بسمت تحلیل و تفسیر سیاسی نوشتن و کمی آشفته بود بهر دلیل. در برنامۀ کوتاه کامبیز حسینی هم خودش تأکید می کند که روزنامه نگاری یعنی گزارش دادن از سر صحنه و روزنامه نگاران آواره را به این دلیل که نمی توانند گزارش بدهند؛ در ضعف و کم اثر می داند. و او خودش در همین گزارۀ "روشنفکر شیعی" و همین طور در اظهار نظر قبلی اش مبنی بر "ایرانیان در جمهوری اسلامی در هر شرایطی نزدیک 60 درصد در انتخابات شرکت می کنند" که باعث جنجال دیگری بود فقط گزارش می دهد از جامعۀ ایران و دخل و تصرفی که حاکی از ترجیح او و خواست خودش باشد بروز نمی دهد. منتها چون هم گزیده گوست و هم برنامۀ حسینی مجال ندارد و هم برای تلنگر زدن به جامعه اش - چون می داند که تحریک آمیز است اظهاراتش و مهم از دید مخالف و موافق - نمی تواند و نمی خواهد شرح بدهد که منظورش از روشنفکر شیعی چیست.

پ- او با هویدا شروع می کند و در معرفی موجز او می گوید "هویدا یک روشنفکر فرانسوی بود". او نمی گوید هویدا یک روشنفکر بهایی یا مسیحی یا یهودی یا بی دین یا سنی و... بود. لذا وقتی سخن را بسمت سید محمد خاتمی برمی گرداند انتظار ندارد شنوندۀ روشنفکرش! "سید محمد شیعه" را در مقابل "هویدای فرانسوی" قرار بدهد. زیرا مذهب و ملیت با هم سنخیت ندارند. یا باید هویدا را بمذهبش فروبکاهیم و یا محمد خاتمی را به ملیتش ارتقاء بدهیم تا قابل قیاس و رفتن به کنه مطلب بهنود بشود. هویدا که وضعش معلوم است و بهنود و هیچکس دیگر هم بهیچوجه نه می تواند و نه می خواهد او را با باورهای مذهبی اش معرفی کند. پس ناچاریم که شیعه را ایرانی بخوانیم و محمد خاتمی روشنفکر شیعۀ بهنود را "روشنفکر ایرانی" بفهمیم بدرست. تا با گفتار بهنود ارتباط بگیریم.

ت- اما اینکه چرا بهنود از همان ابتدا از روشنفکر ایرانی استفاده نمی کند که شنونده گیج نشود دلایلش را بر شمردم در بالا. و اینجا مؤکد می کنم که بهنود عمد دارد که عنصر شیعه را برجسته کند در کنار روشنفکر تا آدرس سرراست باشد برای شنونده. او درست می گوید که روشنفکر ایرانی باید متکی باشد بر فرهنگ ایرانی و شناخت داشته باشد از آدم ایرانی. و او این سؤال اثباتی را در کلامش می کارد که چه کسی است بتواند بگوید من روشنفکر ایرانی هستم بدون اینکه از بخش پررنگی از فرهنگ ایرانی ناشی از باور مدهب شیعۀ بیشترین ایرانیان بی اطلاع یا کم توجه باشد. او روشنفکر ایرانی را شیعۀ اثنی عشری متشرع نماز شب خوان و روضه و مرثیه برپاکن نمی گوید و نمی خواهد. حرف او این است که روشنفکر ایرانی باید عنصر فرهنگی مذهب شیعه در فرهنگ ایران را هم برسمیت بشناسد و هم از آن اطلاع داشته باشد و الا می شود گاو نه من شیرده مدرنیتۀ شاه مستبد و هویدا و فرح روشنفکران فرانسوی که کشور را به ارتجاع تحویل دادند؛ و هر روشنفکر غیر شیعی! هم چنین عاقبت تلخی برای کشور رقم خواهد زد! یا...هو

۱۳۹۳ آذر ۲۱, جمعه

آیا جامعه شناس زده به جدول؟ نگاهی به اشتباهات حرف های اباذری در توهین بمردم!


1- "بن مایه"ی حرف دکتر یوسف اباذری در دانشگاه تهران نگرانی عصبانی ایشان است از ابتذال فرهنگ عامه؛ که آن را نیز ناشی از تسلیم مردم به ابتذال فرهنگی حاکمان می داند. این حرف دکتر اباذری حرف قشنگ و در عین حال کاملاً درستی است. به این معنا که بدلیل نگاه مبتذل و بستۀ حاکمان سنتی - مذهبی بمقولۀ مدرنیته در حوزۀ اجتماع و فرهنگ و سبک زندگی، مردم بناچار و با تغذیه از همین نوع نگاه، آهسته و پیوسته از المان ها و نمونه های فاخر فرهنگی به فرهنگ ابتذال سوق داده می شوند و می روند. اما بنظر من جامعه شناس عزیز ما دو اشتباه همزمان را مرتکب می شود و راه حلی هم ندارد که عنوان بکند. اولین اشتباه او مربوط است به کانتکستی که برای شرح نظر خود انتخاب می کند. به این معنا که او حوزۀ موسیقی را انتخاب می کند و می گوید که استقبال از جنازۀ یک خوانندۀ فالش در نازل ترین نوع موسیقی (پاپ) نشانه ای از همدستی خطرناک و کثیف "قاتل" (حاکمیت) و مقتول (ملت) است در تفاهم بر سر ابتذال فرهنگی. اشتباه دکتر اباذری اینجاست  که اولاً بدون دلیل مدعی می شود که پاشایی مرحوم یک خوانندۀ حکومتی بود چون فالش و مبتذل می خواند و ثانیاً بدون دلیل مدعی می شود که واکنش مردم و حکومت به مرگ پاشایی همپوشان و در یک جهت بود.

2- محتمل است که دکتر اباذری نوع برخورد صدا و سیمای جمهوری اسلامی چه در پوشش بیماری و مسیر معالجۀ این خواننده و چه در پوشش نسبی مراسم مرگ او و واکنش انبوه جوانان و مردم نسبت بمرگ پاشایی را دلیل همدستی حکومت و ملت در رسیدن به وحدت در ابتذال فرهنگی فرض کرده باشد. در حالی که او توجه نمی کند که ورود نسبی فقط - با تأکید بر فقط - صدا و سیمای حاکمیت به موضوع مرگ پاشایی نه از جهت اشاعۀ موسیقی پاپ - آن هم از نوع فالش و مبتذل - است بلکه این ورود نوعی فرار به جلو ناشی از فهم سیاسی بهتر مدیریت رسانۀ تلویزیون است که می خواهد عمل خیزش توده در پشت جنازۀ پاشایی را مصادره به مطلوب کند و آدرس عوضی بدهد که حکومت مذهبی با موسیقی مشکل ندارد. در حالیکه اباذری بهتر از من و هر کس دیگری می داند که شریعت حاکم بر ایران با خود "موسیقی" مشکل اعتقادی و ایمانی دارد فارغ از فاخر و مبتذل بودنش. شاهد مثال اینکه آیا در مرگ پاشایی هیچ روحانی و مسئولی پیامی صادر کرد. و آیا مرگ او و حرکت مردم حتی یک نمونه بازتاب کوچک در تریبون های رسمی نظام (حاملان شریعت) مثل نمازهای جمعه یا حوزه های علمیه داشت؟ که نداشت.

3- اشتباه دوم دکتر اباذری اما بر می گردد به اینکه او گرایش جوانان ایران به موسیقی پاپ مرحوم پاشایی را نشانه ای از ابتذال فرهنگی معرفی می کند. و بنظرم این اوج بدسلیقگی جامعه شناس است. زیرا چنین گرایشی به موسیقی های عامه پسند مسئله ای جهانی و عام است اعم از هرکشور با هر اندازه از توسعه یافتگی. اینطور نیست که جوانان لندنی گرایش عام شان به موسیقی کلاسیک و انواع دیگر موسیقی های فاخر باشد و جوانان ایرانی یا بنگلادشی به موسیقی کوچه و بازار. همۀ مردم معمولی و نوع بشر گرایش شان بموسیقی کوچه و بازار و رَنگ و ِرنگ و درد است و تولید هیجان مثبت و منفی؛ و نه توی فکر رفتن و خر کیف شدن از فلان سونات پیانو شوپن. دکتر اباذری عصبانی است و بسیار بی رحمانه به کل جامعه می تازد و استثنایی هم مشخص نمی کند. در حالیکه در ایران نیز مثل همۀ جهان اقلیتی نخبه دنبال هنرهای فاخر هستند و بهترین فیلم های هنری و بهترین موسیقی های تولیدی را هم تعقیب می کنند و هم می بینند و گوش می کنند. شاهد مثال از همین چند روز پیش سیرک خودمان بیاورم: یادتان مانده که چند روز پیش جوانی لینک سه ساعته از قطعات ناب موسیقی کلاسیک برای من فرستاد و من حریم ورود به علایق شخص خودم را شکستم و از او تشکر کردم. کامنت این جوان موجود است و او در آنجا پز می دهد که در پائیز تهران نشسته است و شراب قرمز - بعداً اعلام کرد - اعلا می نوشد و موسیقی ناب کلاسیک گوش می کند. او البته یک پیامش هم بخود من بود که: بیلاخ! علی رغم عبوس نشان دادن چهرۀ ما توسط تو ما جوانان زندگی را از زیر سنگ هم شده می جوییم و از آن لذت می بریم و چنان هم که تو می گویی تهران نمرده است."

4- دکتر اباذری اینجاست که وارد سیاست می شود و خطر را در سیاست زدایی معرفی می کند که بدرستی اشاره اش به پروژۀ سیاست زدایی روحانی است. او می گوید که حکومت دارد با روحانی سیاست زدایی می کند تا از این طریق موضوع سیاست که اصلی ترین گرفتاری ناکارآمدی است را از روی میز کنار بزند و با کاستن مشکلات به مسایل مبتذل - در اینجا موسیقی - آدرس عوضی بدهد و همپوشانی قاتل و مقتول را جامۀ عمل بپوشاند. در حالیکه جامعه شناس ما به این نکتۀ بسیار مهم و بدیهی توجه نمی کند که در ایران جمهوری اسلامی سیاست با شریعت یک تنیدگی اینهمانی دارد و چنان در هم ترکیب شده اند که جدا کردن آن ها از یکدیگر محال ممکن می نماید. بعبارت دیگر او توجه نمی کند که یک معنای بدیهی "سیاست زدایی" در ایران "شریعت زدایی" هم است. و کدام اندیشمندی است که بتواند بگوید شریعت زدایی از سیاست اولاترین راه فلاح و رستگاری ایران امروز نیست. درست است که در این سیاست زدایی "سیاست مدن" هم مقداری آسیب می بیند. اما چون همراه با شریعت زدایی است و شریعت زدایی جان مایۀ شروع بحل مشکلات ایران است؛ نه تنها قابل تحمل بلکه قابل استقبال و تشویق هم است.

5- اباذری در اینجا می رود سراغ شخص روحانی و با تکیه بر "عنصر "تکرار" (یکی از دستمایه های مهم تبلیغات گوبلزی است و می خواهد با تکرا عادت و باور ایجاد کند) ادبیات حسن روحانی را فاشیستی معرفی کرده و به مخاطب هشدار می دهد. در حالیکه اباذری نازنین در مصداق عنصر تکرار اشتباه می کند. زیرا تکرار "من بر سر قولم هستم. و عهد من با شما جوانان ناشکستنی است" در کانتکست تبلیغات گوبلزی نمی گنجد چون هیچ عملی را توجیه و تبلیغ نمی کند و بر عکس "یادتان نرود و یادم نرفته و پی گیر باشید و زورم نرسیده و ..." نوعی عذرخواهی را هم تداعی می کند. برای اینکه عنصر باوراندن گزاره های غلط از راه تکرار را عینی تر و ملموس تر معرفی کنم. ناچار اشاره می کنم به ادبیات حسین شریعتمداری که یکی از برجسته ترین متخصصین تبلیغات فاشیستی در ایران است و شما حتی یک یادداشت کوتاه مربوط و نامربوط هم از او پیدا نمی کنید که در آنجا اصلاح طلبان و خاتمی و موسوی و کروبی و جنبش سبز را آلت دست و مجری پروژه های سیا و موساد و ام آی سیکس معرفی نکرده باشد یا نکند. او هر چه بنویسد یا بگوید این عنصر را همیشه تکرار می کند و می داند که تکرار باعث باور می شود.

6- البته حرف های اباذری نکات ریز دیگری دارد برای نقد مثل مثال تشییع جنازۀ ساموئل بکت و گریز زدن به آرمان های انقلاب 57 که نشانه ای از باور غلط جامعه شناس است به مشروعیت انقلاب بعنوان یک راه رهایی و .... اما من وارد نمی شوم و مطمئنم که وقت تنگ و عصبانیت جامعه شناس و خوشحالی اش از بدست آوردن تریبون عمومی بعد از سال ها و گشاد گرفتن عنوان ها در پرداختن به موضوعات فربهی که هر کدام ساعت ها بحث لازم دارد و برخی دیگر ملاحظات باعث ابتر ماندن و کج فهمی نظر اباذری هم شده است و او هم دانشش را دارد و هم احساس مسئولیتش را تا خارج از این گفتار با عجله و جویده جویده بسیار بهتر از حقیر ایراداتم به سخنانش را تبیین و تشریح کند. با درود به او. یا...هو

۱۳۹۳ آذر ۱۸, سه‌شنبه

من در کشتن این "روحانی" شرکت نخواهم کرد!

simple modern art tree Picture HQ

پاسخ کامنت مهم یکی از خوانندگان بدلیل طولانی بودن در کامنتدانی پست قبل یکپارچه منتشر نمی شود. من هم بفال نیک می گیرم و آن را در پست امروز منتشر می کنم. زیرا که اهمیتش کمتر از مطالب روز نیست. 

کامنت بسیار هشیار و پربار خواننده:

دولت از نظر ارزی و مالی در فشار زیادی است و ناچار از درگیر شدن با رانت های کلانی است که بسیاری از آنان به بیت معظم وابسته هستند.دولت برای بقای خود باید سراغ چربی های اضافه برود.با این کسر بودجه امکان ریخت و پاش های گذشته وجود ندارد.در همین چند وقته طرح مشمولیت مالیات دستگاه های زیر نظر رهبری به مجلس داده شده است چرا حالا؟ خامنه ای حداقل 100 میلیارد دلار ثروت دارد.چربی خوبی برای شکم گرسنه دولت است!یعنی راه دیگری وجود ندارد. دولت مجبور است حداقل با گرفتن مالیات ناخونکی به این چربی بزند تا گرسنه نماند.اینها نه از سر وظیفه شناسی روحانی بلکه از سر احتیاج است.
آنچه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است احتیاج است احتیاج!

حکومت تاکنون بازخورد های رفتاری مناسب خود را نداشته است. شیر هرز نفت و جیب گل و گشاد آقایان. حالا می رود تا بازخورد های رفتاری خود را ببیند و به اصلاحات عملی و نه شعاری پا بگذارد.هرچند به اصلاحات باور قلبی ندارد و حتی از آن بدش می آید ولی ناچار است که خود با دست خودش آن را انجام دهد. یک پارادوکس فکری و عملی. برای بقای خودش باید تکه ای از گوشت و چربی بدنش را بکند و دهان خودش بگذارد تا زنده بماند! از حساب و کتاب بدش می آید ولی مجبور است حساب و کتاب کند.خودش بزرگترین دزد تاریخ است ولی مجبور است برای بقای خودش مبارزه با دزدی را شروع کند و البته از حرف تا عمل راه زیادی باقی دارد. تا سران سه قوه که دو تا از آنان لاریجانی های فاسد هستند هماهنگ شوند موی خامنه ای سفید خواهد شد. لذا خامنه ای عصبانی است.بین دو فک قوی دایناسور "فشار" گیر کرده است و یا باید به سرداران دزد سپاه فشار بیاورد و یا آماده سقوط باشد!اینها نشانه های خوبی برای شروع بهبود بیماری ساختار جمهوری اسلامی است .ولی تضمینی نیست. معلوم نیست که آیا سرعت شفا بمقدار سرعت پیشرفت بیماری هست یا نه؟ آیا تنها آسپیرین کوچکی برای درمان سرطان پیشرفته است و یا واقعا نوشدارویی است که سهراب ایران را زنده خواهد کرد؟ زمان نشان خواهد داد.

من این ودیعه بدست زمانه می سپارم
زمانه زرگر و نقاد هشیاری بود
سیه کرد و مس و روی را بکوره وقت
نگهداشت بهر جا زر عیاری بود
پروین اعتصامی


پاسخ من:

ضمن تشکر از زحمتی که کشیده اید و مطالب بسیار ارزنده و درستی را مطرح کرده اید. من هم بوجد آمدم که به بهانه - و نه نفی و پاسخ بشما - چند گزاره را بنویسم. انشاءالله این بار به نشان خوب زمان برسیم.

1- انگیزه اگر قابل دقیق خواندن باشد توسط متخصص خبره - که نیست! البته مهم است. اما در دنیای مدرن موضوع را ساده کرده اند و بسطوح پائین و جامعه آموخته اند که متمرکز بر نتیجه بشوند بجای انگیزه یابی. بنابراین بنظرم فشار بر ماندن در انگیزه یک تفکر ناکارآمد و سنتی است و نباید زیاد درنگ کرد.

2- اگر با سر نخ توطئۀ "نیاز مادی حاکمیت. فقط" برویم سراغ اصلاحات در حال پیشرفت دولت روحانی؛ این پرسش پاسخ نمی گیرد که در اینصورت چه لزومی دارد که روحانی با لیبرال ترین ادبیات و عرفی ترین گزاره های بی سابقه در ادبیات جمهوری اسلامی به تبیین و تشریح موضوعات - از جمله فساد در سخنرانی دیروزش - در ایران برود و مثل یک اندیشمند برجستۀ مدرن ریشه ها و علت های علمی فساد سازمان یافته در جمهوری اسلامی را واکاوی بکند. بلکه کافی است که با همان ادبیات آخوندی یک شکر و ثنایی بکند بدرگاه خداوند و آرزوی طول عمر برای رهبر با بصیرت جمهوری اسلامی و بگوید که فساد را ریشه کن می کنیم - چنانکه افتد و دانی و تا بحال بسیار گفته شده و راه بجایی نبرده است -

3- واقعیت قضیه این است که بخش بزرگی از حاکمیت جمهوری اسلامی که در شخصیت حقیقی انسان های نا صالحی هم نیستند در حال تلاش برای عرفی کردن حکومت ایران هستند و باید استقبال کرد. چنین باور دارم که حسن روحانی قطعاً از محمد خاتمی هم اصلاح طلب تر است و دارد با تاکتیک حفظ نظام و آهسته و پیوسته بسمت این هدف بزرگ (عرفی تر کردن حکومت) می رود. خوب اگر دقت کنید روحانی بسیار بندرت از بخش مدینه و امامت و حکومت حضرت محمد حرف می زند و فاکت می آورد. و هرگاه می خواهد از دین و مذهب کمک بگیرد متمرکز بر آموزه های نبوت پیامبر اسلام در مکه می شود. آموزه هایی که نه دستور العمل حکومتی بلکه آموزه های اخلاقی و رفتاری عام انسان را بازگو می کند و نه سربریدن و برده فروختن های حکومتی بعد از تأسیس خلافت در مدینه.

4- می خواهم حتی جلوتر بروم و به موضوعی قدیمی تر اشاره بکنم در دادن آدرس امید بشما. یادتان هست که در همین عاشورای گذشته روحانی در جلسۀ رسمی هیئت دولت مرثیه خواند و هیئت دولت گریه کردند و شد مضحکۀ کاربران بالاترین و طنز و تمسخر که: "ببینید جمهوری اسلامیِ حسن کلید را که هیئت دولت را با تکیه های عزادری اشتباه گرفته است". بنظرم اما همان مرثیۀ روحانی هم یک عمل سکولار و عرفی بود مثل تکیۀ دولت رضاشاه. به این معنا که روحانی درست مثل رضا شاه می خواهد به روحانیان سنتی پیام بدهد که اگر منظور شما حرمت شعائر و مناسک دین است بسیار خوب من هم (رضا و حسن) در خط مقدم هستیم در موقع بزرگداشت دین و مذهب. اما بشرطی که دست و پای مذهب را از جلو علم و دانش و مدرنیته کوتاه کنید در ادارۀ جامعه و بگذارید دنیای مردم را با دانش انباشتۀ و تجربۀ گرانبهای بشری اداره کنیم. البته رضا شاه وفتی دید اُرد ناشتای آخوندها تمامی ندارد زد زیر میز بازی و از رضا شاه تکیۀ دولت تبدیل شد به حاکم لائیک و حاملان خرافات را قلع و قمع کرد. اما روحانی قطعاً نه چنین قصد و نه چنان توان و نه چنان نتیجه ای را دارد و می تواند انتظار داشته باشد. اما نفس عملش با نفس عمل رضا شاه تفاوت قابل نشان دادنی ندارد. خوشبختانه اما روحانی این شانس را دارد که الان در حوزۀ مذهب یاران زیادی دارد برخلاف زمان رضا شاه که کل روحانیت از بالا تا پائین یکپارچه دگم بود.

4- بدیهی است که شرایط پیش آمدۀ ناشی از استراتژی بسیار غلط خامنه ای و تاکتیک های غلط تر احمدی نژاد این شانس را به روحانی داده است که سکولاتر از خاتمی بشود هم در ادبیات و هم در عمل سیاسی. اما یادمان نرود که خاتمی یک روحانی ایدئولوژیک بود چون مربوط به مجمع روحانیان مبارز بود که انشعاب سیاسی کرده بودند از جامعۀ روحانیت مبارز که مجمعی صنفی - سنتی بود و کمتر سیاسی. ضمن اینکۀ عقبه و گروه پشتیبان خاتمی از چپ های مذهبی - بخوان مارکسیست های اسلامی - دهۀ 60 خورشیدی می آمدند که بشدت ایدئولوژیک و رادیکال بودند و البته هنوز هم کاملاً لیبرال نشده اند.

5- با این جویده گویی می خواهم این موضوع را برجسته کنم که اولاً روحانی اصلاح طلب است از این نظر هم که عرفی و لیبرال و غیر ایدئولوژیک تر است، و سوابق تفکرش هم موضوع را تأیید می کند؛ مثل همان اتهامی که مخالفانش وارد می کنند بر تجمع عقلا درست کردنش در زمان خمینی. و اصولاً با تندروی و دعوا امکان رسیدن به اصلاح نیست و هر جا دعوا و بزن بزن دیدی حتماً بدان که ایدئولوژی - اعم از رحمانی و شیطانی یا مارکسیستی و مذهبی یا حتی صلح کل خواهی خاتمی و بطور عام بشر را سیاه و سفید و خدا و شیطان کردن در یک دوقطبی - در آنجا حاضر است. و هرجا ایدئولوژی حاضر بود قطعاً تخریب نتیجه اش خواهد بود و دیگر هیچ. اشکال ما به روحانی این بود و هنوز هم است که خیلی کند و منفعل است و این زبان نفهم های ایدئولوژیک -از جمله در رأسشان خامنه ای - با تاکتیک های چانه زنی و ترساندن های پنهان و ... عقب نخواهند نشست. اما حالا در نتیجۀ عینی می بینیم که روحانی با تاکتیک "چکیدن قطره بر صخره" پیشرفت های خوبی کرده و یأس پیش بین ما زیاد درست نبوده است. لذا حتماً باید هم بخودش و هم براهش ارج بگذاریم و مراقب باشیم که عقب ننشیند و پروژۀ مدرنِ عرفی سازیش را متوقف نکند. یا...هو
************
تحلیل محتوای تیتر برای علاقه مندان به ادبیات:
در تیتر مطلب "روحانی" هم اسم خاص است به آدرس حسن روحانی رییس جمهور و هم اسم عام است بنشانۀ روحانیت مذهبی. و هم "من از حسن روحانی پشتیبانی می کنم" را القاء می کند و هم "من خصومتی با روحانیت مذهبی غیر ایدئولوژیک ندارم" را. البته ضمیر "این" هم برمی گردد به ماندگاری شرایط فعلی و روبجلو به رییس جمهور و همچنین تبعیت روحانیان روشن اندیش از این تفکر.

۱۳۹۳ آذر ۱۷, دوشنبه

پوزه بند به شریعتمداری و رسایی و نبویان کار خوب و بزرگی بود: آفرین بر روحانی و فرهادی!

Musical art ,contemporary modern art piece

1- درست است که وقتی بغض دارم از اوضاع ایران و شاخص های همه خرابش - وبرای تندتر کردن فضا - می گویم "روحانی" راه نیست. اما همیشه هم فراموش نمی کنم که بغیر از "روحانی" هم راه نیست. یا حداقل در شرایط فعلی راه نیست و من نمی شناسم. بنابراین با این مقدمۀ موجز اعتراف خوشحال می کنم که امروز 16 آذر و روز دانشجو روز "روحانی" بود. و به ایشان و همکارانش تبریک می گویم. حسن روحانی امروز دو موفقیت بزرگ کسب کرده است. یکی در حوزۀ اقتصاد با دادن بودجه ای متوازن و تا حدودی انقباضی به موقع به مجلس و دیگری در حوزۀ سیاسی با عقب راندن سران و موتور محرکۀ  جبهۀ پایداری از محیط دانشگاه.

2- در مورد بودجه و ارقام و چقدر واقعی بودن و قابل محقق شدنش تخصص اظهار نظر ندارم. اما همینقدر می دانم که روحانی با تخصص دومین بالاترین درصد اضافه بودجه به توان دفاعی و نیروهای مسلح کاری عاقلانه کرده در رفاقت با مهمترین تهدیدی که می تواند او را "بچالش ِ زمینگیر" بکشاند از نظر سیاسی. ضمن اینکه به صحنه آوردن مالیات دهی مهمترین بنگاه های اقتصادی تحت سیطرۀ آیت الله خامنه ای در مجلس قطعاً کار روحانی بوده و موافقت خامنه ای را روحانی اخذ کرده در پشت پردۀ چانه زنی های مستمر. تازه حتی اگر این اقدام در حد سمبولیک بماند - چنین عقیده ای ندارم و معتقدم که شورای نگهبان مالیات دهی آنان را تأیید خواهد کرد - بازهم به روی صحنه فراخواندن بخش مهمی از اقتصاد خارج از ارادۀ دولت و کشاندن به افکار عمومی اقدام مهمی بود و است.

3- اما شاهکار روحانی در حوزۀ سیاسی بود و حذف سخنرانی های شریعتمداری و رسایی و نبویان در دانشگاه ها که در تمام عمر جمهوری اسلامی اولین بار است و تا کنون هیچ رییس جمهور در معرض تهدید نیروهای خودسر نتوانسته بود آنان را از انجام مراسم خودخواسته جلو بگیرد. این عمل وزارت علوم و دانشگاه های کشور دارای برکات زیادی است و یک نتیجۀ مبارک. که ابتدا به مهمترین آن برکات اشاره می کنم و در نهایت به آن نتیجۀ مبارک:

الف- معلوم شد که حرف مطهری در مورد فرهادی درست است و او کمتر از نامزدهای استیضاح شده و رأِی نیاوردۀ وزارت علوم فتنه گر! نیست. و از اینجا معلوم می شود که رأی بالای مجلس بفرهادی با اشاره و دستور خامنه ای عقب نشینی کرده ارتباط وثیق داشته و رأی مستقل نمایندگان نبود.

ب- لغو سخنرانی های عناصر جبهۀ پایداری با استناد به مقررات و قانون حذف شده و گفته شده است که بدلیل عدم تبعیت بسیج دانشجویی و حزب اللهی های دعوت کننده از اخذ مجوز از مراجع ذیصلاح دانشگاهی و خودسر بودن این دعوت آنان اجازۀ سخنرانی نخواهند داشت. بتعبیر دیگر نیروهای بدنۀ هواداران تیفوسی خامنه ای در دانشگاه ها با دعوت - بدون هماهنگی - از عناصر شاخص تندرو می خواستند اولاً یک ارزیابی بکنند از قدرت خودشان و ضعف فرهادی و ثانیاً می خواستند از مواضع جدید آیت الله خامنه ای در حال عقب نشینی بهتر آگاه بشوند. اگر موفق به انجام کار می شدند معلوم می شد که خامنه ای هنوز آنان را رها نکرده و کماکان در پشت صحنه به هواداران خویش وفادار است و حرف های دو پهلوی سیاسی چند وقت اخیرش مانور بنفع تندروان است و نه بنفع میانه روان. و معلوم است که حالا که موفق نشده اند بشدت واخورده و منفعل و نا امید از حتی خامنه ای هم شده باشند.

پ- این سرخوردگی و شکست مفتضح تندروان این خوبی را هم دارد که بازهم بیشتر دست و پای شان را جمع کنند و دیگر گز نکرده پاره نکنند مثل ماجرای اسید پاشی و چاقو زنی و تهدید حوزه های فرهنگی و اجتماعی. چون درست است که روحانی در مورد عدم معرفی اسید پاشان اصفهان بسکوت و توافق تن داد - چون خودزنی هم بود بخاطر لطمۀ بسیار شدید به آبروی جمهوری اسلامی. و روحانی که جزیی از سیستم است و نه اپوزیسیون - اما بلافاصله در جریان ورژن کم خطرتر و سبک تر چاقو زنی به زنان و دختران جهرمی مجرم را معرفی کرد با مشخص کردن عقبۀ حزب اللهی و بسیجی بودنش تا با نقطه چین علامت بگذارد مسیر اسید اصفهان تا چاقوی جهرم را. و به تندروان متذکر شود که مورد اصفهان آخرین مورد چشم پوشی است و مواظب خودشان باشند.

ت- پخش مستقیم سخنرانی روحانی در روز دانشجو از سیمای جمهوری اسلامی - بغیر از چند صحنۀ بسیار عریان راجع به حصر - پیروزی دیگری بود که روحانی بدست آورد و نشان داد که آیت الله خامنه ای سرافراز را با تعامل و برای تعامل با روحانی انتخاب کرده است. این هم برای آیندۀ نیروهای عرفی تر حاکمیت دست آورد خوبی است. 

ث- اقدام امروز نشان داد که سرپرست ها و وزیر نه ماهۀ وزارت علوم در چینش رؤسای دانشگاه ها خوب عمل کرده اند و تسلط خوبی بر روی دانشگاه ها دارند. تا جائیکه از دانشگاه های مادر و مهمی چون پلی تکنیک تهران و صنعتی اصفهان گرفته تا دانشگاهی نه چندان مهم در قم و دانشگاه آزاد اراک همه هماهنگ عمل کرده و از سخنرانی پاچه ورمالیده ها جلوگیری کرده اند. و این بسیار مهم است.

4- این علایم برشمرده ام که می تواند تا چند مورد بعدی هم گسترش یابد و نیازی نمی بینم؛ همه نشانه ای از یک نتیجۀ مبارکی دارد که آن هم عقب نشینی جدی خامنه ای از اوهام 25 سالۀ رهبریش است و جمع کردن دست و پای او از سر جزء بجزء سیاست های جمهوری اسلامی. درست است که اوضاع در حدی خراب است که الیگارشی ناچار از تن دادن به یک سری واقعیت هاست برای جلوگیری از سقوط و فروپاشی. اما این کمی بی انصافی است که همۀ عقب نشینی خامنه ای را به توافق منحوس روحانیان مختلف الیگارشی فرو بکاهیم. زیرا قطعاً روحانی برای عقب راندن خامنه ای تلاش پشت پردۀ زیادی کرده و او را که دیگر خودش هم توان و انرژی کافی جهت اصرار بر استراتژی اشتباهش در گذشته را ندارد به سلطنت کردن قانع کند و نه حکومت. خودم اما گمانه ام این است که مهمترین مستندات واداشتن خامنه ای به عقب نشینی از فساد و رانت های لجام گسیختۀ دولت احمدی نژاد فراهم شده است. به این معنا که روحانی همۀ فسادهای اداری و مالی و ارتشاء و اختلاس دوران احمدی نژاد را که فقط در حد یک سطر خبر رسانه ای می کند - مثل فساد 12000 میلیارد تومانی اخیر اعلان شده از سوی وزیر اقتصاد - گزارش های جامع و کاملی می دهد به خامنه ای با یادآوری تلویحی این نیش پنهان که همۀ این فجایع در حضور و حمایت آیت الله خامنه ای از احمدی نژاد بوقوع پیوسته است و خامنه ای را شرمنده بجا می گذارد.

5- حالا روحانی دارای قدرت خوبی شده در همراهی یا سکوت نظامیان و دست بیکی کردن با علی لاریجانی و تحت تأثیر قرار دادن آملی لاریجانی و می تواند سیاست های داخلی اش را هم ارتقاء بدهد و مزاحم عمده ای نداشته باشد. اما روحانی یک شانس دیگر و یک تهدید هم دارد و باید فریفتۀ اولی و فراموشی دومی نشود. شانسش این است که اولاً جمعیت ایران دیگر اینقدر جوان نیست که هیجانی بشود و فضا را رادیکال کند ضمن اینکه روحانی این خوشبختی را دارد که نخبگان مؤثر کشور یا همراهش هستند یا مزاحمش نیستند و سکوت می کنند. نمونه اش را در همین جهش اخیر دلار و سقوط بورس دیدیم که مطلقاً موج رسانه ای درست نکردند و اجازه دادند رییس بانک مرکزی و مسئولان اقتصادی با طمأنینه بازار را آرام کنند. در حالیکه اگر زمان احمدی نژاد بود حداقل این بود که با ایجاد جو رسانه ای دلار را تا مرز 4000 تومان پوش می کردند. ثانیاً اما روحانی بشدت باید مواظب تهدید محرومان و فقرای زیاد کشور باشد که آنان روی کاغذ زندگی نمی کنند و زیاد هم از فردا خبر ندارند و به امید فردا نمی توانند صبر کنند و اگر سبدشان خالی تر از وضع قابل تحمل تاکنون بشود قابل تحریک و شورش و بهره برداری سیاسی مخالفانش خواهند بود. لذا باید بشدت از محرومان مراقبت کند و مشکلات روزمره شان را فراموش نکند. یا...هو

پی نوشت: افتخار می کنم و خوشحال باشید که مخاطب من هستید. و این منم که در اکثریت موارد "موضوع داغ" روی میز سیاست در ایران را اول از همه برای شما می نویسم و بلافاصله رسانه ها پر می شود از جهت گیری من. روحانی امروز رادیکال ترین بیان ممکن را در جهت معرفی فساد در سپاه بکار برده و این نشان می دهد که فهم من از عمق رفتار او در 16 آذر دقیق و رو به هدف بوده است. این یک منم دقیق است و فروتنی همیشه هم خوب نیست.

۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

بحران اجتماعی و اقتصادی بسمت نقطۀ جوش؛ ایران بسمت فروپاشی: خطر!


1- اوضاع در ایران نگران کننده است. سه گسل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی همپوشان با هم فعال شده اند و احتمال زیاد دارد که به فروپاشی اجتماعی و شورش های کور و انتقام های فردی و قبیله ای بیانجامد.

الف- گسل سیاسی: این گسل که بعد از پایان اتوریتۀ هسته ای آیت الله خامنه ای بر روی هوادارانش فعال شده در حال تحمیل خود به حوزۀ اجتماعی است و می خواهد انتقام سرخوردگی خودش از رهبر قافیه باخته اش را در حوزۀ امر بمعروف و نهی از منکر زنان مدرن و امروزی تخلیه کند. اسید پاشی های اصفهان شروع این روند بود که به آخرین مورد آن چاقو کشی های جهرم امتداد یافته و قطعاً موارد رسانه ای نشده ای هم بوده که مسئولان مربوطه توانسته اند از اطلاع رسانی جلو بگیرند. فعال شدن این گسل بین مریدان دیروز خامنه ای فعلاً قابل ترمیم بنظر نمی رسد چون خامنه ای اتوریته اش را باخته و حتی قادر نیست با دستور بمجازات هواداران شورش کرده اش با ارعاب حکومتی بمقابله با بحران سرخوردگی برود. لذا باید منتظر بود که این عملیات های ایذایی علیه زنان بازهم گسترده تر و وخیم تر شود.

ب- گسل اقتصادی: این گسل هم بعد از پایان بی نتیجۀ مذاکرات از سویی و مهمتر از آن بحران قیمت نفت بسرعت در حال فعال شدن است و خودش را به حوزۀ اجتماعی تحمیل خواهد کرد. قبلاً هم گفته بودم که جامعه کشش بیش از یک سال انتظار را نخواهد داشت در دولت روحانی. چون ایرانی همۀ دست آوردهایش از ریخت و پاش های احمدی نژاد را هم هزینه کرده و دیگر رمقی برای ادامه ندارد. حتی اگر آمارهای مربوط به کاهش تورم یا رشد اقتصادی نزدیک صفر مثبت درست هم باشد. حالا اما دیگر امیدهایش نا امید شده و با علامتی که بازار ارز فرستاده محرومان و حاشیه نشینان مستعد شورش های اجتماعی می شوند.

پ- گسل اجتماعی: جامعۀ ایران به این دلیل که حکومت توانسته بی عرضگی ها و ناکارآمدی های خودش را به بی عرضگی و "از ماست که برماست" مردم هموار کند و متأسفانه تا حد زیادی بقبولاند - البته ما روشنفکران کثیف هم کم کمکش نکرده ایم در کوبیدن "ایرانی ال و بل است و آدم نمی شود و بی فرهنگ است و سودجوست و از این مزخرفات" -  لذا شکاف بسیار اساسی و خطرناک بی اعتمادی و از هم قاپی و آدم فروشی های مختلف جریان خطرناکی یافته که فقط فضای پلیسی و ترس از رفتارهای جهنمی اغراق شده در افواه عمومی حکومت باعث فعال نشدن حداکثری آن تا کنون شده است. اما اینک که  نشانه هایی مثل انتقام های خانوادگی یا اسید پاشی به دکتر انوری در تهران یا معلم کشی در بروجرد یا حملۀ دست جمعی عده ای بمنزل دیگری در روستایی در خراسان و بیشمار اخباری که رسانه ای نمی شود حاکی از فعال شدن این گسل است. که هم می تواند نتیجۀ شکسته شدن اتوریتۀ پلیس باشد و یا می تواند نتیجۀ فشارهای اجتماعی باشد که از تحمل خارج شده است و بنظرم البته ترکیبی از هر دوست.

2- این سه گسل که اولی انسجام نیروهای سرکوب را کم خواهد کرد تا دومی و سومی در ترکیبی از نارضایتی های اقتصادی و اجتماعی به صحنه بیایند و علاوه بر شورش های کور شهری و روستایی، انتقام گیری های فردی و خانوادگی را هم دامن خواهد زد را خطرناک می دانم. زیرا در نبود جامعۀ مدنی و تشکل های حداقلی جز گسترش نا امنی ها و تحت فشار قرار گرفتن نیروهای ملی و سعادت خواه و مردم کوچه و بازار نتیجه ای نخواهد داشت را قطعاً آرزو نمی کنم. روحانی روزهای سختی در پیش دارد و تعجب می کنم با آن شم امنیتی قوی که دارد چرا دست دست می کند تا فروپاشی اجتماعی به نقطۀ بی بازگشت برسد. راه چاره هم جز این نیست که خیلی سریع تصمیم بگیرد با جرأت و شهامت لازم اسیدپاشان اصفهان و چاقو کشان جهرم را با همۀ عقبه شان معرفی کند و نیروی سرکوب در حال گسیختن را با تقویت بخش سالم نیروی انتظامی و سپاه و وزارت اطلاعات سازماندهی مجدد تا جای ممکن قانونمند بکند و آمادۀ رویارویی با گسترش ناامنی ها شود. بدیهی است که این عمل در سیاست داخلی باید با تعجیل در توافق هسته ای و بازسازی روابط خارجی ایران با اعراب بویژه عربستان باشد تا مدت فترت و بلاتکلیفی کوتاه و صحنه برای تصمیم گیری همۀ طرفین ماجرا شفاف شود. زیرا آیت الله خامنه ای کنترل خودش بر نیروهای وفادارش را از دست داده و آنان باید تحت رژیم جدیدی بازتعریف و در راه منافع و امنیت ملی بکار گرفته شوند. ضمن اینکه مجدداً تأکید می کنم که خدا کند تحلیلم غلط باشد اما در اینکه جامعه در انتظار بحرانی جدی است شک ندارم. پناه بر خدا. یا...هو

۱۳۹۳ آذر ۳, دوشنبه

آیت الله خامنه ای 13 روز پیش جام زهر را کامل نوشید و اینک مأمور مهار تیفوسی ها شده است!


1- فردا قرار است بیانیۀ سیاسی توافق جامع هسته ای امضاء شود. از یک سال پیش که توافق اقدام مشترک امضاء شد من در همۀ نوشته های مربوط به برنامۀ هسته ای خودم تأکید کرده ام که توافق نهایی حاصل خواهد شد و امکان بازگشت به شرایط قبل از مذاکرات یکساله نیست و دلایلش را هم گفته ام که مهمترین آن ها ورشکستگی کشور از سویی و گشاده دستی ایران در نابودی تمام دست آوردهای اورانیوم غنی شدۀ ده سال اخیر و قبول بازدیدها و عقب نشینی های مستمر از تمام سوراخ سنبه های سایت های هسته ای - و احتمالاً موشکی هم - بوده است. و در آخرین مطلب هم قبل از همه نوشتم که مشکل باقی مانده دیگر در مورد عقب نشینی ایران نیست بلکه مشکل بر سر مقدار تعلیق و لغو تحریم هاست. که منطبق بر واقعیت بود. تنها شک من در مورد مواضع دوپهلو و گاهی به نعل و گاهی به میخ رهبر جمهوری اسلامی بود که نمی توانستم با قاطعیت بگویم که آیا خامنه ای قافیه را به میانه روترهای الیگارشی باخته است یا نه!

2- اما وقتی محل مذاکرات هسته ای به مسقط عمان رسید این گره هم باز شد و من مطمئن شدم که خامنه ای کاملاً تسلیم شده و اجازۀ هرگونه توافقی را داده است. دلیل آن هم از مطلبی می آمد که همزمان با شروع مذاکرات در مسقط در توئیتر منسوب به خامنه ای منتشر شد و سایت تابناک هم بازتاب داد (اینجا). در این مطلب نُه دلیل برای موافقت خامنه ای با مذاکرات هسته ای مطرح شده بود که همه نیز از لابلای سخنان خود او استناد نقلی داشت. من وفتی با این مطلب برخورد کردم و کلیۀ گزینه های مطرح شده را هم در راستای "ما چاره ای جز توافق نداریم" دیدم متوجه شدم که موضوع خیلی جدی تر از جدی است و خامنه ای اجازۀ هرنوع مانور و عقب نشینی را به روحانی و ظریف داده است. البته این به آن معنا نیست که ایران هیچگونه چانه زنی و تعدیل مواضع غرب را دنبال نمی کند بلکه به این مفهوم است که جمهوری اسلامی مطلقاً قصد ترک مذاکرات و شکست مذاکرات را در برنامه اش ندارد و با رویکرد ضرب المثل "کندن یک مو از خرس هم غنیمت است" مذاکره می کند و خط قرمزی بغیر از باقی ماندن دانش غنی سازی و آبرومند کردن کلمات بکار رفته در توافق که حاوی تحقیر آشکار نباشد را ندارد. و تمام چانه هایش هم در هرچه بیشتر آزاد سازی تحریم های نفتی و بانکی و معاملات اقتصادی صرف شده و خواهد شد.

3- طول دادن مذاکرات علاوه بر همۀ مشکلات توافق در جزییات اما یک علت تامه هم دارد از سوی ایران و آن جا انداختن تدریجی این جام زهر نوشی رهبر در بین نیروهای خودی است. درست است که توافق هسته ای هم در امریکا و هم در ایران مخالفان سرسخت و منسجمی دارد. اما جنس این مخالفت ها با همدیگر یکی نیست. به این معنا که اگر در امریکا مخالفت با توافق با ایران بیشتر با تکیه و استدلال بر منافع ملی است؛ در ایران اما بار اصلی مخالفت با توافق هسته ای جنبۀ ایدئولوژیک و مصالح ایدئولوژی دارد. خب کاملاً قابل فهم است که مخالفان اوباما در طرف قوی مذاکرات بیشتر کشتن حریف (جمهوری اسلامی) را دنبال می کنند و از نفس انداختن کامل آن را هم سود حداکثری نمی دانند. اما این به آن معنا نیست که کشتن حریف برای آنان حیاتی باشد بلکه می خواهند هرچه ممکن است خامنه ای و رژیمش را عقب برانند. در حالیکه مخالفان ایدئولوژیک توافق هسته ای در طرف ضعیف (ایران) توافق را بدرستی یک خودکشی ایدئولوژیک می دانند و نابودی تدریجی خودشان.

4- چنین بنظر می رسد که خامنه ای با غیض تمام و از روی استیصال و ناخواسته قبول کرده است که هواداران خودش را که مخالف توافق هستند مهار کند و اجازه بدهد که توافق نهایی بدست بیاید. خامنه ای اما در مهار نهادهای رسمی مخالف توافق (همۀ نهادهای انتصابی و تا حدودی مجلس) موفقیت نسبی حاصل کرده و کمتر شنیده می شود که نهادهای مذکور بویژه سپاهیان و نظامیان پرقدرت مخالفت علنی ابراز کنند. اما این کافی نیست زیرا جمهوری اسلامی و شریعتمداری آن بشدت وابسته و مدیون توده های اجتماعی حاملان ایدئولوژی مذهبی است و اگر این توده ها فرو بریزند ایدئولوژی، حامیان تیفوسی - هرچند کم ولی پرقدرت - اش را از دست خواهد داد. این بدنۀ اجتماعی که عناصر رسانه ایشان با حسین شریعتمداری شناخته می شود و بدنۀ اجرایی شان با اسید پاشان و بسیج دانشجویی و کله خراب های نزدیک به بالای هرم قدرت سردار نقدی هنوز کاملاً مهار نشده اند و خامنه ای نمی خواهد با وارد کردن شوک به آنان ایدئولوژیش را بشکست بکشاند. چون شکست ایدئولوژی یعنی بی اعتبار شدن ولی فقیه و ریزش تدریجی نیروهای باقی ماندۀ مذهبی بسمت سکولاریزم.

5- آیت الله خامنه ای برای مهار این بخش از پیاده نظام ایدئولوژی تاکتیک عادی سازی و تخلیۀ انرژی و روش گام بگام و تدریجی را بر گزیده است. و بهمین خاطر است که می خواهد مذاکرات در مدت زمان بیشتری به توافق برسد که بتواند با روی میز نگه داشتن آن در صحنۀ سیاسی و رسانه ای؛ حزب اللهی ها را فریب از راه عادت بدهد. چون هرچقدر راجع به توافق و عدم توافق بحث و فحص بشود یک نتیجۀ طبیعی اش این خواهد بود که حساسیت های حزب اللهی ها کمتر و کمتر خواهد شد تا در نهایت وقتی توافق نهایی با باخت عمدۀ خامنه ای بیرون آمد شوکه نشوند. به این خاطر است که معتقدم که مقامات ایران سعی دارند که عقب نشینی آخر را اول نکنند و اجازه بدهند زمان، تندوران داخلی را در خود حل کند. تا اعلان توافق نهایی بسرخوردگی سریع و یکبارۀ پیاده نظام باقی ماندۀ حکومت منجر نشود. البته اگر این پیاده نظام عده و عدۀ کافی داشت مثل زمان جنگ و آتش بس؛ خامنه ای مثل خمینی نمی توانست آنان را مهار کند و اینها از خامنه ای هم عبور می کردند. اما چون عده و عده شان بسیار کم شده و توان عبور از خامنه ای را ندارند فعلاً به خط قرمز واهی مقام رهبری چسبیده اند و جلوتر از او نرفته اند. در حالیکه خودشان هم می دانند که رهبر منطق "هر توافقی بهتر از عدم توافق است" ظریف و روحانی را پذیرفته و در حال نقش آفرینی - ناچار - برای تحقق آن است. یا...هو

۱۳۹۳ آبان ۲۴, شنبه

مردم در سوگ پاشایی: جوانی و شادی و موسیقی بمیرند؛ زندگی خواهد مرد. کمک!


1- در تئاتر "افرا"ی دردانه استاد تئاتر ایران بهرام بیضایی دیالوگی است بین مساح (نماد روشنفکری) و سرکار استوار خادمی (نماد پلیس و قانون) که مساح به خادمی می گوید: "بهش می گم سرکار خادمی؛ درست است که ما سی سال خدمت کردیم اما خودمانیم در این مدت سی سال کار بدرد بخوری هم نکردیم". از اینجاست که استوار خادمی که در آخرین ساعات قبل از امضای حکم بازنشستگی اش است شروع به تقلا می کند برای نجات خانم معملمی که مورد بهتان و افترا قرار گرفته و متهم است. سرکار خادمی موفق می شود درست در آخرین دقایق امضای حکم بازنشستگی اش خانم معلم را تبرئه و نجات بدهد و آنوقت با خیال راحت که "بالاخره من هم کاری کردم" بازنشسته شود. نقل به مضمون است از اجرای افرا در تالار رودکی بسال 1385 یا 6.

2- روزی که ایران را بقصد غربت ترک کردم یک علت مهمش شرمندگی از بچه هایم بود که نتوانسته بودم پدری در خور استحقاق شان و تربیت شان باشم. اما یک علت اصلی اش این هم بود که می خواستم کاری بکنم برای رهایی از بیهودگی رنجی که برده بودم و کار درخوری هم نکرده بودم. اسمش را هم گذاشته بودم که "من خدا را به ایران برمی گردانم". خب این یک رؤیای طول و دراز بود و بارها در اوایل تأسیس سیرک قولش را می دادم اما میسر نمی شد. البته وقوع جنبش سبز بسیار مؤثر بود از پرت شدنم از حوزۀ شادی و جماعت به حوزۀ عبوسی و سیاست. ضمن اینکه همراهی که به اندازۀ خودم دیوانه باشد نمی یافتم برای شروع کاری در قوارۀ جنبش فلسفی برای اعلان "ایران راهی ندارد جز بازگرداندن دلخوشی و شادی و زیبایی به ایران" و هرگونه کوشش سیاسی عقیم خواهد ماند اگر ایرانیان نتوانند با هم بخندند - و نه مثل اکنون بهم - در خیابان و کوچه و برزن و بیابان.

3- چند روز دیگر پنج سال تمام از وبلاگ نویسی ام خواهد گذشت و من چه دیر پائیدم در عرصه ای که رضایت نداشتم و آلوده به سیاست شدم. زیرا می دانم که تا موضوع زن و شادی و هنر و موسیقی و ... تا فلسفۀ زندگی و ماده و دنیا حل نشود صرفاً بکوشش سیاسی تغییرات ممکن نخواهد بود و اگر هم ممکن بشود - در غیر سرنگونی حکومت شریعت - حاصلی ببار نخواهد آورد. بنابراین مدت هاست دوباره به این می اندیشم که از دنیای مجازی به روی زمین و دنیای واقعی هبوط کنم و بروم دنبال رؤیایی که با آن رؤیا غربت نشین شدم. رؤیای من البته بسیار شبیه آن دوغ درست کردن از اقیانوس با یک پیاله ماست است و هیچ دیوانه ای جز خودم نه آن را باور می کند و نه می تواند اجرا کند. اما چون برای من شکست هم پیروزی است عزمم را جزم کرده ام که آخرین رمقم را بکار بگیرم در محقق کردن اقیانوس دوغ با آن پیالۀ ماست. مدتی زمان می خواهم برای ریکاوری و افزودن برخی کاستی های اجرایی که دارم. پس منتظر روزی باشید که مرا پیالۀ شادی در دست در اقیانوس ایران عبوس ظاهر ببینید اگر زنده بودم و به اندازۀ اکنونم روان پریش!

4- خوانندۀ کم نامی بنام مرتضی پاشایی جوان و به سرطان درگذشته است. خواننده ای عزیز و وبلاگ نویس برای مان نوشته که واکنش مردم به مرگ این جوان یک حرکت جهان سومی و تحت تأثیر پروپاگاندای دولتی است و نشانه آورده از عدم تحرک همین مردم در حمایت از ریحانۀ جباری و اعدام ها و زندانی های سیاسی. البته که قبول دارم تخریب فرهنگی مردم را در عمر نکبت جمهوری اسلامی. اما سویۀ دیگر این واکنش خبر از ترجیح غریزی و حسی مردم دارد به نفرت از سیاست و اقبال به شادی. آنان می دانند که اگر شادی و جوانی - بهر علت - بمیرد فاتحۀ هر نوع اصلاح و گشایش سیاسی و اقتصادی را باید خواند. لذا منتظر بهانه ای غیر سیاسی و کم هزینه هستند که مرگ جوانی و شادی و موسیقی را بسوگ بنشینند و فریاد "اگر جوانی و شادی بمیرد ایران و ایرانی خواهد مرد" بر بیاورند بسکوت و بغض و ترانه و هر بهانه - در اینجا مرگ پاشایی که نمادی از موسیقی و جوانی و شادی است - من هم دقیقاً مثل آنان می اندیشم و معتقدم که جز با زنده نگه داشتن جوانی و شادی مفری برای عقب راندن مرگ و شریعت و سیاست نخواهد بود.

5- خداحافظی نمی کنم و وبلاگ و سیرک را هم از دسترس خارج نخواهم کرد. گاهی سر بزنید و دعا کنید که من کماکان دیوانه بمانم برای روزی که "خدا را به ایران برگردانم". یا...هو

۱۳۹۳ آبان ۱۱, یکشنبه

شواهدی قوی بر دستور آیت الله خامنه ای: اسیدپاشان اصفهان معرفی نشوند!


1- آنچه که مسلم است این است که اسیدپاشان در اصفهان نیروهای خودجوش حزب اللهی بوده اند که تحت تأثیر و فتوای امامان جمعۀ اصفهان اقدام به اسیدپاشی کرده اند و از همان بدو شروع تهدید و عملی کردن آن شناخته شده و سازمان تصمیم گیرنده و فتوا دهنده و اجرا کنندۀ آن مشخص بوده اند. تنها احتمال ممکن این بوده است که دولت و عوامل وزارت اطلاعات روحانی ووزیر کشورش در جریان اسید پاشی نبوده اند. و الا نگاهبانان اصلی ایدئولوژی (اطلاعات و ضد اطلاعات سپاه) و روحانیان تندرو و قوۀ قضائیه در جریان چگونگی اسید پاشی قرار داشتند و ابهامی در قضیۀ "غیرت دینی آمران بمعروف و ناهیان از منکر باعث این واقعه شده" نداشتند. اعزام سراسیمۀ رییس قوۀ قضائیه (محسنی اژه ای) به اصفهان نیز نه از بابت یافتن اسیدپاشان شناخته شده بلکه برای پیدا کردن و رایزنی در بارۀ بهترین سناریوی اعلام مجرمان اسید پاشی به افکار عمومی بوده است که به نتیجۀ مثبت نرسید؛ و محسنی اژه ای بدون حصول توافق در بارۀ "زنگوله را به گردن کدام گربه بیاندازند" به تهران بازگشت.

2- این روزها مصادف است با سالگرد قتل های زنجیره ای در دولت محمد خاتمی و بی احتیاطی و خام اندیشی حکومت در اعلان عوامل آن قتل ها (نیروهای خودسر وزارت اطلاعات) که هزینۀ بسیار سنگینی را متوجه حکومت کرد. هرچند که حکومت توانست با استفاده از ضعف خاتمی و عدم پایبندی او به دنبال کردن ماجرا قضیه را بسختی جمع کند؛ اما پرواضح است که دیگر چنین اشتباه خطرناکی را مرتکب نخواهد شد. ضمن اینکه حسن روحانی هم درس آموخته تر و سیاستمدارتر از خاتمی سال 77 است و حاضر به ریسک اعلان عوامل اسید پاشی نخواهد بود. حتی اگر فراموش نکرده باشد که به سه وزیر بلند پایۀ اطلاعات و کشور و دادگستری مأموریت شدید و غلاظی داده بود که اسید پاشان را تا جلسۀ بعدی دولت در چهارشنبۀ گذشته را پیدا و معرفی کنند و نه تنها خبری نشد بلکه دیگر روحانی هم پیگیر نشد.

3- اینک اما بنظر می رسد که از بین سناریوهای الف- "پیدا کردن یک یا چند عنصر غریبه از زندانیان ناشناس و دارای محکومیت های سنگین برای قبول اسید پاشی و انجام مصاحبه.ب- دستگیری عناصری از نیروهای برانداز اپوزیسیون در اصفهان و پ- سکوت و عدم اعلام اسامی اسیدپاشان و کنترل فضای رسانه ای در جهت سرد کردن خشم عمومی و فرسایشی کردن دستگیری مجرمان از راه وعده وعیدهای داریم تلاش می کنیم" بر سر راه سوم پ به توافق رسیده اند. و طبق دستور آیت الله خامنه ای قرار بر کش دادن عملیات دستگیری و دچار مرور زمان کردن این عملیات و در نهایت لوث کردن موضوع و گم کردن صورت مسئله شده اند. تا در آیندۀ نامعلوم و طولانی و در دستکیری های سیاسی بعدی بتوانند اسید پاشی را هم در جوف اتهامات سیاسی دستگیر شدگان در آینده مطرح و پرونده را با همان گزینۀ طراحی شده شان (منافقین و صهیونیست های اسرائیل اسید پاشیده اند) ببندند.

4- بنظر من هم دستور خامنه ای در این مورد دقیق و بصلاح حکومت است. زیرا هر نوع شفاف سازی در این قضیه بشدت به حیثیت رژیم لطمه می زند؛ و مهمتر اینکه نیروهای خودی و وفادار و روحانیان ارشد و سنتی را خشمگین و سرخورده می کند. زیرا برخلاف سیاسی کاری های مزورانۀ روحانیان در محکوم کردن اسید پاشان؛ آنان همه خوشحال از این ارعاب هستند و بر غیرت دینی مقلدان و رهروان خود افتخار می کنند. تا جائیکه مرجع تقلیدی مثل مکارم شیرازی هنگام انتقاد اجباری از اسید پاشی برای نهی از منکر؛ از کلمۀ عرفی "ممنوعیت" استفاده می کند و نه از کلمۀ شرعی "حرام". و ما می دانیم که بین ممنوعیت عرفی با حرام شرعی چه تفاوت معنایی و مفهومی عمیقی است و مقلدان و دستور گیرندگان حاج آقا جز به حرام قطعی بهیچ ممنوعیتی وقعی نمی گذارد. اما بلاتکلیف گذاشتن معرفی اسید پاشان به بهانۀ "هنوز دستگیر نشده اند" تنها نقطه ضعفش کمی غرغر شفاهی و زیر لبی است در بی عرضگی نیروهای پلیس و اطلاعات و امنیت و سپاه و ... الاماشاءالله. که آن هم اولاً در برابر دست آورد مالاندن موضوع به این خطرناکی بی اهمیت است، و ثانیاً اینقدر تعداد عوامل موظف در زمینه های دستگیری این وآن زیاد است و موازی؛ که نهایتاً معلوم نمی شود که این ضعف از کی و کدام دستگاه و سازمان بوده است. نیروی انتظامی وزارت اطلاعات را مسئول معرفی می کند. وزارت اطلاعات سپاه را و سپاه حفاظت اطلاعات را و .... البته اگر قرار بر پاسخ و توجیه باشد؛ و الا به چه کسی مربوط است که چرا یک وبلاگ نویس و یک تهدید کننده اسید پاشی در تهران و هر شهروند نق زن دیگری ایکی ثانیه دستگیر می شود ولی اسید پاشان اصفهانی بعد از 20 روز نه! خواستم به خود خوشبینم تذکر بدهم که منتظر نباشم و خامنه ای تصمیم نهایی را ابلاغ کرده است. یا...هو

شواهد قوی بر تصمیم نهایی آیت الله خامنه ای: اسید پاشان اصفهان معرفی نشوند!


1- آنچه که مسلم است این است که اسیدپاشان در اصفهان نیروهای خودجوش حزب اللهی بوده اند که تحت تأثیر و فتوای امامان جمعۀ اصفهان اقدام به اسیدپاشی کرده اند و از همان بدو شروع تهدید و عملی کردن آن شناخته شده و سازمان تصمیم گیرنده و فتوا دهنده و اجرا کنندۀ آن مشخص بوده اند. تنها احتمال ممکن این بوده است که دولت و عوامل وزارت اطلاعات روحانی ووزیر کشورش در جریان اسید پاشی نبوده اند. و الا نگاهبانان اصلی ایدئولوژی (اطلاعات و ضد اطلاعات سپاه) و روحانیان تندرو و قوۀ قضائیه در جریان چگونگی اسید پاشی قرار داشتند و ابهامی در قضیۀ "غیرت دینی آمران بمعروف و ناهیان از منکر باعث این واقعه شده" نداشتند. اعزام سراسیمۀ رییس قوۀ قضائیه (محسنی اژه ای) به اصفهان نیز نه از بابت یافتن اسیدپاشان شناخته شده بلکه برای پیدا کردن و رایزنی در بارۀ بهترین سناریوی اعلام مجرمان اسید پاشی به افکار عمومی بوده است که به نتیجۀ مثبت نرسید؛ و محسنی اژه ای بدون حصول توافق در بارۀ "زنگوله را به گردن کدام گربه بیاندازند" به تهران بازگشت.

2- این روزها مصادف است با سالگرد قتل های زنجیره ای در دولت محمد خاتمی و بی احتیاطی و خام اندیشی حکومت در اعلان عوامل آن قتل ها (نیروهای خودسر وزارت اطلاعات) که هزینۀ بسیار سنگینی را متوجه حکومت کرد. هرچند که حکومت توانست با استفاده از ضعف خاتمی و عدم پایبندی او به دنبال کردن ماجرا قضیه را بسختی جمع کند؛ اما پرواضح است که دیگر چنین اشتباه خطرناکی را مرتکب نخواهد شد. ضمن اینکه حسن روحانی هم درس آموخته تر و سیاستمدارتر از خاتمی سال 77 است و حاضر به ریسک اعلان عوامل اسید پاشی نخواهد بود. حتی اگر فراموش نکرده باشد که به سه وزیر بلند پایۀ اطلاعات و کشور و دادگستری مأموریت شدید و غلاظی داده بود که اسید پاشان را تا جلسۀ بعدی دولت در چهارشنبۀ گذشته را پیدا و معرفی کنند و نه تنها خبری نشد بلکه دیگر روحانی هم پیگیر نشد.

3- اینک اما بنظر می رسد که از بین سناریوهای الف- "پیدا کردن یک یا چند عنصر غریبه از زندانیان ناشناس و دارای محکومیت های سنگین برای قبول اسید پاشی و انجام مصاحبه.ب- دستگیری عناصری از نیروهای برانداز اپوزیسیون در اصفهان و پ- سکوت و عدم اعلام اسامی اسیدپاشان و کنترل فضای رسانه ای در جهت سرد کردن خشم عمومی و فرسایشی کردن دستگیری مجرمان از راه وعده وعیدهای داریم تلاش می کنیم" بر سر راه سوم پ به توافق رسیده اند. و طبق دستور آیت الله خامنه ای قرار بر کش دادن عملیات دستگیری و دچار مرور زمان کردن این عملیات و در نهایت لوث کردن موضوع و گم کردن صورت مسئله شده اند. تا در آیندۀ نامعلوم و طولانی و در دستکیری های سیاسی بعدی بتوانند اسید پاشی را هم در جوف اتهامات سیاسی دستگیر شدگان در آینده مطرح و پرونده را با همان گزینۀ طراحی شده شان (منافقین و صهیونیست های اسرائیل اسید پاشیده اند) ببندند.

4- بنظر من هم دستور خامنه ای در این مورد دقیق و بصلاح حکومت است. زیرا هر نوع شفاف سازی در این قضیه بشدت به حیثیت رژیم لطمه می زند؛ و مهمتر اینکه نیروهای خودی و وفادار و روحانیان ارشد و سنتی را خشمگین و سرخورده می کند. زیرا برخلاف سیاسی کاری های مزورانۀ روحانیان در محکوم کردن اسید پاشان؛ آنان همه خوشحال از این ارعاب هستند و بر غیرت دینی مقلدان و رهروان خود افتخار می کنند. تا جائیکه مرجع تقلیدی مثل مکارم شیرازی هنگام انتقاد اجباری از اسید پاشی برای نهی از منکر؛ از کلمۀ عرفی "ممنوعیت" استفاده می کند و نه از کلمۀ شرعی "حرام". و ما می دانیم که بین ممنوعیت عرفی با حرام شرعی چه تفاوت معنایی و مفهومی عمیقی است و مقلدان و دستور گیرندگان حاج آقا جز به حرام قطعی بهیچ ممنوعیتی وقعی نمی گذارد. اما بلاتکلیف گذاشتن معرفی اسید پاشان به بهانۀ "هنوز دستگیر نشده اند" تنها نقطه ضعفش کمی غرغر شفاهی و زیر لبی است در بی عرضگی نیروهای پلیس و اطلاعات و امنیت و سپاه و ... الاماشاءالله. که آن هم اولاً در برابر دست آورد مالاندن موضوع به این خطرناکی بی اهمیت است، و ثانیاً اینقدر تعداد عوامل موظف در زمینه های دستگیری این وآن زیاد است و موازی؛ که نهایتاً معلوم نمی شود که این ضعف از کی و کدام دستگاه و سازمان بوده است. نیروی انتظامی وزارت اطلاعات را مسئول معرفی می کند. وزارت اطلاعات سپاه را و سپاه حفاظت اطلاعات را و .... البته اگر قرار بر پاسخ و توجیه باشد؛ و الا به چه کسی مربوط است که چرا یک وبلاگ نویس و یک تهدید کننده اسید پاشی در تهران و هر شهروند نق زن دیگری ایکی ثانیه دستگیر می شود ولی اسید پاشان اصفهانی بعد از 20 روز نه! خواستم به خود خوشبینم تذکر بدهم که منتظر نباشم و خامنه ای تصمیم نهایی را ابلاغ کرده است.

۱۳۹۳ آبان ۹, جمعه

نگاهی به نقش وکیل عبدالصمد خرمشاهی در محکومیت و اعدام ریحانۀ جباری و چند نکته!


1- ریحانه چه با گناه و چه بی گناه اعدام شد. من مطالب متنوعی برای ریحانه نوشتم که محتمل است برخی از آن ها از احساس پدریم و تحت تأثیر هوش و نادره بودن ریحانۀ عزیزبوده باشد و اعتراف می کنم که بخشی از آن هم تحت تأثیر یک تجربۀ تلخ زیسته ام در ایران بود. این را از این جهت می گویم که بالاخره قوۀ قضائیۀ ایران تن به انتشار جزییات قابل انتشار پروندۀ ریحانه نداد و پژوهشگر بیرونی نتوانست به تصمیم قطعی ناعادلانه بودن یا منصفانه بودن حکم ریحانه - ذیل قوانین موجود جمهوری اسلامی - پی ببرد. بعنوان مهمترین مثال هم اینکه هیچ مقام و قاضی و دست اندرکاری حرفی از انگیزۀ ریحانه از قتل عمد سربندی بمیان نیاورد. و چون انگیزه در حقوق جزا عنصر معنوی جرم بحساب می آید نمی توان بصرف اثبات صوری عنصر مادی (اقدام فیزیکی) حکم به اشد مجازات - آن هم اعدام - داد و معلوم نبودن عنصر معنوی جرم بازدارندۀ قضات از صدور حکم قتل عمد باید می بود. برکسی معلوم نیست که آیا انگیزۀ ریحانه در کشتن سربندی مشخص شده و به ملاحظات عفت عمومی یا هر ملاحظۀ دیگری منتشر نشده است یا اصولاً قضات نتوانسته اند انگیزۀ ریحانه را کشف کنند.

2- مورد دوم قابل ذکر در مورد مرگ جانسوز ریحانه مرگ شوالیه وار این دختر مدرن است که بشدت مرا تحت تأثیر عظمت خود قرار داد. می دانیم که جلال سربندی پسر مرتضی مدعی بود که ریحانه قاتل اصلی پدرش نیست و او به دلیل کتمان حقیقت قاتل معرفی و به اعدام محکوم شده است. لذا جلال همیشه درخواستش این بود که ریحانه واقعیت را بگوید تا مورد بخشش قرار بگیرد. دلیل اصلی ندادن رضایت برای بخشش ریحانه از سوی جلال سربندی هم این بود که بالاخره ریحانه پای چوبۀ دار و هنگامی که دید مرگ عنقریب است و شوخی نبوده اعتراف خواهد کرد و آقا جلال قهرمان تراژدی مرگ ریحانه خواهد فریاد برآورد که "دیدید راست می گفتم" و ریحانه را از پای چوبۀ دار به تجدید محاکمه بازخواهد بخشید. اما ریحانه مثل شوالیه های با شرف خدنگ و سرفراز به طناب مرگ آویخت بدون اینکه کمترین حرف و حدیثی غیر از آنچه که در طول 7 سال گفته بود (می خواست بمن تجاوز کند مجبور شدم یک ضربه بزنم و او مرد. من فقط یک ضربه در کتف غیر حساس او زدم و اگر قصد کشتنش را داشتم باید ضربات را مکرر می کردم برای اطمینان از مرگ) را بر زبان نیاورد باعث شوکه شدن جلال سربندی شد و او در قربانگاه اعدام فقط بقصد انتقام باخت خودش در مقابل یک زن جوان اهرم اعدام را بناچار و با حداکثر استیصال و درماندگی کشید. این مرگ شوالیه وار ریحانه تسکینی شد بر قلب مایی که اکثریت قریب به اتفاق مردان بظاهر قوی هم در آن نقطه (لحظۀ اعدام) زرد می کنند و به التماس می افتند.

3- یک مورد دروغ دیگر که بسیار راجع به آن تبلیغات شده و می شود و کمتر مورد مداقه قرار گرفته است سناریویی است که می گوید حکومت بمعنای عام اعم از امنیت و اطلاعات و قضا و اجرا و تقنین همه متفق و ساعی در جلب رضایت خانوادۀ مقتول بودند؛ و پروسه ای طولانی را صرف اینکار کردند. اما نهایتاً این اولیای دم بودند که حاضر به گذشت و بخشش نشدند. این دیگر از آن دروغ های شاخداری است که حتی خود سازندگانش هم به صوری بودن و غیرواقعی بودن آن می خندند. زیرا اگر حکومت در پی جلب رضایت اولیای دم برای بخشش ریحانه بودند فقط کافی بود که این تصمیم و مصلحت را به خانوادۀ مقتول ابلاغ می کردند. زیرا مگر نه این است که خانوادۀ سربندی متشرع و مؤمن واقعی و تسلیم امر خدا و رسول و اولی الامر معرفی شده اند و هنوز ادامه دارد. پس چنین خانواده ای در مقابل مصلحت جویی نظام (بخشش ریحانه) مقاومت نمی کردند و همانطور که ایمان تعبدی داشتند و دارند حکم حاکم اسلامی (همان درخواست بخشش) را بر هر خواستۀ فردی و شخصی خویش مقدم می داشتند و تسلیم می شدند. مضافاً به اینکه ثروت نجومی تجارت رانتی و حرام سربندی در نقش وارد کنندۀ انحصاری لوازم پزشکی (او حتی یک بیمار را هم مداوا نکرده و از عنوان جعلی جراح زیبایی هم برای جلب و جذب دختران جوان از جمله ریحانه بهره برده بود) هم در خطر آینده نگری ناشی از تمرد از دستور حکومت قرار می گرفت. پس هر آنچه راجع بمیانجیگری حکومت برای اخذ رضایت از خانوادۀ سربندی تبلیغ شده و می شود یک حقۀ کثیف و یک توجیه فریب افکار عمومی بود و است.

4- تمام شد؟ نه تمام که نشده بلکه تازه شروع شده است. زیرا اگر می خواستم فقط مطالب بالا را بنویسم این مطلب را نمی نوشتم. چون نوشتن - حالا دیگر بی فایده در حالیکه ریحانه مرده - از ریحانه عذابی الیم است برای من که حسی بشدت پدرانه حس می کنم برای این دختر اعدام شده. منظور اصلی ام از نوشتن این مطلب اما پرداختن به نقش یک وکیل است در سرانجامی چنین تلخ برای ریحانه. تا کنون هر آنچه گفته شده از وکیل شعبانی بوده و از قاضی تردست بوده و از بازپرس شاملو بوده و مأموران اطلاعات و امنیت و خلاصه هر آنکس که در مقابل ریحانه بودند و مدعی او. اما ریحانه وکلایی هم داشت که باید در جبهۀ او بودند و از او دفاع می کردند و در مقابل آن نام ها می ایستادند که اولینش محمد مصطفایی بود که ناچار بخارج از کشور گریخت. و دومین نام وکیلی بنام عبدالصمد خرمشاهی. جناب وکیل خرمشاهی در مدتی نسبتاً طولانی از دادرسی منجر به محکومیت ریحانه وکیل او بود. تا اینکه بنا بدلایل ناگفته - قطعاً نارضایتی ریحانه - اوایل امسال خانوادۀ ریحانه او را از وکالت فرزندشان عزل کردند. این آقای وکیل بمحض مرگ ریحانه زبان باز کرد و هم در مصاحبه با بی بی سی فارسی و هم سایت ها و مطبوعات داخلی تبدیل به کرکس زشت الحانی شد که اولاً حکم اعدام ریحانه را قانونی و ثانیاً عدم رضایت اولیای دم را بر عهدۀ مدافعان حقوق بشر و راه اندازان کمپین های حمایت از ریحانه و خلاصه روزنامه نگاران انداخت.

5- من وکیل خرمشاهی را نمی شناسم. لذا داوریم را قطعی و نعل بالنعل مطابق واقعیت معرفی نمی کنم. اما حسی بمن می گوید که این جناب وکیل - حالا سرشناس هم - یکی از مقصران قطعی حکم اعدام ریحانه بوده و نتوانسته و نخواسته بر مبنای سوگند وکالتش از موکلش دفاع کند. مضافاً به اینکه پروندۀ ریحانه ارتباطی هم با مقامات امنیتی و قدرت حاکم داشت و وکالت در مقابل آنان دارای هزینه های زیادی بود و است. حسم را اما از مصاحبۀ کوتاه مطبوعاتی می گیرم که چندی پیش خواندم و آن مربوط بود به خبرنگاری خارجی که در تهران و در دفتر کار عبدالصمد خرمشاهی به دیدن او رفته بود. لید مصاحبۀ خبرنگار با این جملۀ متعجب شروع شده بود که نوشته بود: "وقتی وارد فضای دفتر کوچک وکیل خرمشاهی شدم در کمال تعجب با گالری از عکس ها و یادگاری های موکلان معروف خرمشاهی - از جمله شهلا جاهد و دل آرا دارابی - مواجه شدم که گویا آقای وکیل خیلی تمایل دارد که این پرونده های معروف وکالت کرده اش را نوعی پز "من آنم که رستم بود پهلوان" زنده نگه دارد" نقل به مضمون و تنظیم ادبی از من است. خبرنگار آنوقت از خرمشاهی راجع به چرایی این شواف می پرسد و خرمشاهی با خنده پاسخی می دهد که مضمونش یادم نمانده ولی حس آنموقع یادم است که نوعی سرگرمی و هوبی را تداعی می کرد پاسخ.

6- می خواهم با احتیاط نتیجه بگیرم که گویا این وکیل ناموفق - اگر نگوییم نفوذی - علاقۀ عجیبی به پرونده های قضایی با مضمون سکس و متهمان زن دارد و تقریباً در هیچکدام از پرونده های این چنینی هم که وکالتش را بدست آورده کمترین موفقیتی در رهایی متهمان نداشته است. گفتم حرفم را بزنم تا اگر واقعاً چنین است کانون وکلا یک نیم نگاهی برفتار این وکیل بکند و اگر او دارای بیماری دماغی است در پروانۀ او تجدید نظر بکنند. و الا چطور ممکن است که وکیلی وکالت زنان متهم مشهور را فقط از جهت آرایش دکوراسیون دفترش قبول می کند و در عمل بجای دفاع از موکلین خود ستون پنجم و توجیه گر حکم قاضی رو در رویش می شود. مگر می شود قبول کرد که آدم سالمی - نه حتی وکیل پرونده - عکس مرحومه شهلا جاهد را زیب دفتر کارش کند و همواره در دید یادآورانه اش آن را تماشا کند. یا...هو

۱۳۹۳ آبان ۷, چهارشنبه

درود خداوند بر 160 نمایندۀ مسلمان ناب که ننگ وزارت بر پیشانی یک "آدم حسابی" را اجازه ندادند!


1- به تنها عکس پرسنلی منتشر شده از محمود نیلی احمد آبادی که نگاه کردم. با خودم گفتم یا حضرت عباس! اگر مجلس شورای اسلامی به این آدم حسابی بدون کمترین گره و عقده در قیافۀ ظاهریش رأی مثبت بدهد برای وزارت علوم؛ ایران یک گام به عقب خواهد نشست در رهایی از نکبت جمهوری اسلامی خامنه ای به این نزدیکی. زیرا که او خواهد توانست با دانشگاهی نیمه آزاد و در مسیر حداقل وظایف علمی اولاً زهر نفرت انباشتۀ دانشجویان از هیئت حاکمۀ خامنه ای را تعدیل کند و هم این توهم روحانی و هاشمی را قوت خواهد بخشید که می توانند جمهوری اسلامی را از نقطۀ حضیض کنونی یک قدم جلو ببرند برای جلوگیری از سقوط اجباری. اما در سوی دیگر دلم قرص شد که آدمی به صافی و بی غل و غشی صاحب عکس (نیلی احمد آبادی) امکان ندارد از پیچیدگی گره های چهره های کریه اکثریت کرسی نشینان مجلس شورا عبور کند و داغ ننگ وزارت در جمهوری اسلامی را بر پیشانی صاف و صادق خویش حک شده ببیند.

2- اینک اما در پوست خود نمی گنجم از غیرت دینی و تصمیم متحد و "ایران بسوی خلافت اسلامی" 160 نمایندۀ عرب با لهجۀ فارسی که چون سد سکندر بر سر راه فرزند دانشگاه ایستادند و اجازه ندادند نیلی احمدآبادی با وزیری علوم دست به انتحار بزند. می دانم که خوشحالترین فرد امروز نیلی احمد آبادی است که طی چه پروسۀ سخت و التماس درخواست های بزرگان حاضر به نامزد وزیر شدن شده بود. و به دانشگاه تبریک می گویم و مطمئنم که جز در تشدید اختلافات درون الیگارشی تا فروپاشی از درون هیئت حاکمه مطلقاً و مطلقاً راه اصلاح و برون رفتی از مشکلات نیست. و به تأسی از خودشان و ذات چند پارگی ایدئولوژی ناقص شیعه؛ همۀ ما هم باید تلاش کنیم که جنگ زرگری روحانیان را هرچه بیشتر به یک جنگ واقعی ارتقاء  بدهیم. و اتفاق امروز بسیار زیاد کمک به پروژۀ "پکیدن رژیم از درون" بود و باید از نمایندگان فارس با لهجۀ عربی تشکر ویژه بکنیم و به آنان خداقوت بگوییم.

3- مشکل ما ایرانیان اما در جبهۀ مسلمانان ناب داعشی نیست که نشان داده اند همواره آمادۀ جنگ و رویارویی اند به برکت باروتی که با برند خامنه ای در زبان ها و قلم ها و قدم هایشان ذخیره دارند. بلکه مشکل ما هر آنچه و هر آنکه است که نام خودش را اصلاح طلب و اعتدال گرا و از این قبیل مفاهیم عرفی گذاشته است و 150 سال است می خواهد شریعت را بر مدنیت منطبق بکند و نمی تواند و نمی شود چون ذات مدنیت با بدویت شریعت متنافر و نامتجانس است. اینان هستند که بزرگترین مشکل نظری ایستاده بر سر راه رهایی ایرانیان کمین کرده اند و نه اهل مبارزه هستند و نه اهل مداخله و در همیشۀ طول تاریخ معاصر نیز باروت های با برند قدرت ملی و بسیج توده ای را خیسانده اند به آب دهان های کف آلودشان که باید صبر کرد و باید مدارا کرد و باید اسلام رحمانی را به اسلام خشونت و نفرت غلبه داد. روحانی ضعیف شده ترین ورژن این ویروس اعتدال و رحمت و مداراست که خودش هم سرگیجه دارد هنوز از چگونه پرتاب شدنش وسط معرکه ای که میدان بازی مردان صدر اسلام است و خونریزان نبرد اسیران بنی قریظه؛ و نه میدان آخوندهای بلاتکلیفی که الف اسلام را چسبانده اند به ته "مَدُن" و بخیال خویش یک "مَدُنا*" ساخته اند که هر روز باید قسمتی از هیکلش را جراحی کنند تا سکسی بنظر بیاید و جوانان را فریب بدهد به امید شهوت زندگی!

4- از نمایندگان متحجر و چرک و با نیت های مرگ اندیش تشکر مجدد می کنم و امیدوارم فشارهایشان را چه در حوزۀ اجتماعی و اسید پاشی و نهی از زندگی و شادی و آزادگی و چه در حوزۀ سیاسی با جلوگیری از اهن و تلپ های الکی و بی بار و پشتوانۀ حسن روحانی؛ ایران تخریب شده را به نقطۀ بی بازگشت برسانند تا هم تکلیف خودشان و هم تکلیف ایرانیان را روشن کنند و رقم بزنند در یا مرگ یا زندگی! و مطمئن هستند و مطمئن باشند که از حسن روحانی بخاری بلند نخواهد شد در بریدن دستۀ خودش و نه استعفاء خواهد داد و نه ریاست را رها خواهد کرد و نه واکنش تندی بروز خواهد داد و نه گلایه و شکایتی عمومی و رودرو. حداکثر کاری که او خواهد کرد قربانی کردن شخصیت علمی و دانشگاهی بعدی است در معرفی به نمایندگان محترم! و ادامۀ مسیر بلاتکلیفی زندگی سوز 35 سالۀ جمهوری نکبت و البته فریاد الکی زدن در جمعی نامتجانس از تودۀ مردم بیچاره  در سفری استانی که "آی مردم ما باید یکی را دوتا بکنیم و دوتا را چهارتا" و بازخواهد گشت به لانۀ فساد هیئت حاکمه تا: زانو بزانوی نادران و آقاتهرانی و مصباح و ... پلو نذری امام حسین بخورند و کاسۀ تریت افطار رمضان به اشتراک بگذارند و غش غش بریش ملت زندگی باخته بخندند. یا...هو 

* مَدُنا کنایه از خوانندۀ خوش صدا و معروف پرسالی است که هر از چندی خبرهای جراحی یا بوتاکس موضعی اش منتشر می شود. و البته مدنا به تشدید نون بعربی معنی شهرما را هم می دهد.