2- دلقکی چنان شغل تلخی است خودش که من تاپایان فیلم وگفتن مجری مسلط برنامۀ آپارات راجع به تلخی فیلم متوجه تلخی فیلم نشده بودم. همه چیز دقیقاً همان بود که بود! ودرتمام سی سال گذشته بود. تازه من فکر می کردم که محیط غسالخانه خیلی محیط شاد و قابل تحملی نباشد که بود. غسال ها و مرده ها درسکوت و رضایت از همدیگر وبرای یکدیگردست بدست می دادند تاصاحب مرده را ازپشت شیشه به پشت آخوند های کاملاً اریجینال! که نمازمیت می خواندند منتقل کنند. ونکتۀ جالب برای من تبحرغسال ها دربسته بندی مرده ها بود.البته بسته بندی استخوان های شهدای جنگ آسان ترازهمه.
3- خانم جوانی خوانندۀ وبلاگم است وبعدازیک زد وخورد ابتدایی یکی ازکامنت گذاران ثابت وبلاگ شده، وهمیشه احساس چون آب زلال ومانند آینه شفافش ازنوشته هایم را برایم ثبت می کند. اودیروز برای پست قبلی "جنبش سبزو قربانیانش" کامنتی نوشته واظهاربی تابی کرده ازلحن مأیوس مقاله ام. والبته که حق داشته چرا که این منم که مرتب تبلیغ زندگی وامید وکامیابی می دمم با نفس پیروبشماره افتاده ام.
4- هرچقدرهم که دلقک باشی وپوست کلفت بازهم مجبوری بین این صحنه با آن صحنه انتخاب کنی. من فقط درآن صحنه ای که پیرزن عکس محمد نوجوانش دستش بیست سال بود دور تریلی های حامل استخوان های بچه های بسیج جنگ می گشت و زار می زد وضجه می کرد ومحمد پسرش را صدا می کرد وبروی اسم وپرچم و تابوت تک تک شهدا بوسه می زد وخوش آمد می گفت؛ کمی وفقط کمی یکه خوردم: "این دیگرازتوان وتحمل هرانسانی هم خارج است که بیست سال آزگارعزادار باشد برای مرگی که بلاتکلیف است ورسمیت نیافته است.
5- من هفتۀ پیش پستی نوشتم با عنوان "وشناخت ان مهلک ترین..." ودرآن بدترین زندگی برای آدمیان را حالت زندانی موقت یا منتظر بازجو تعریف کردم وهمۀ داعیه ام ازمزاحمت برای شما هم ازابتدا این بوده است که بگویم این حکومت حکومت نیست وانقلابی بلاتکلیف است. والبته شما هم مرتب مرا فشار می دهید به خستگی خودتان: "امروز چه می شود؟ فردا آخوند ها می روند؟ پس فردا این احمدی نژاد دست ازسرمان برمی دارد؟ و..." ومن درک می کنم وخودم هم خسته ام ازدیرپایی این مصیبت آخرالزمانی.
6- وحالا از شما خوانندۀ جوان می پرسم وازهمۀ شما که بدترین مرگ برای یک انسان کدام مرگ است؟ چه جواب تلخ وسرراستی: "مفقودالاثر". وآیامفقود الاثر همان بلاتکلیفی مرده وزنده نیست. وآیا زنده ومرده شخصیت حقیقی (یک شهید) با یک شخصیت حقوقی (یک جنبش) تفاوتی بغیراز سطح پوشش ناامیدی شان دارد. وآیا مرگ یکبار وشیون هم یک بار ضرب المثل کلیدی همۀ عمر تباه شدۀ ما در بعد از انقلاب نیست. وراستی یک سؤال ویک مسابقه: "آیا کسی ازشما می تواند ازیک کار شروع شده وتمام شدۀ قطعی درسی ودوسال عمرجمهوری اسلامی ایران نام ببرد و جایزۀ روکم کنی دلقک را ازآن خودکند." آخرین کارتمام ما هم برمی گردد به زمان شاه وآن "پیروزی انقلاب اسلامی" بود.
7- یاد قدیمی های وبلاگم است که من از بلاتکلیفی سی سالۀ نام تیم پرسپولیس یا پیروزی شروع کرده ام وهنوزهم آرزوی بزرگم است تعیین تکلیف یا پرسپولیس یا پیروزی. باز هم خدا پدر احمدی نژادرا بیامرزد که با جسارت وکله خرابی واعتماد بنفس ودیکتاتوری-هرچی- خودش چندتا تصمیم را بزندگی برخی ایرانیان برگرداند والا به خاتمی اگر می گفتیم یک مسابقۀ فوتبال زیرنور برگزارکنیم چهارستون بدن خودش واستاندارش وشورای تأمین اش شروع می کردند به لرزیدن که اوضاع از دست مان خارج می شود.
8- من می خواهم مطمئن بشویم ازایستادن تشنه به امید آب. والا اگرسراب است زود تر امیددیگری بیافرینیم. این خانم جوان دخترسه ساله دارد وبی تاب برای آب! "مهندس!" یا...هو