1- حسن روحانی دیروز فرصت مناسبی پیدا کرد که جواب نقض آتش بس منعقده با خامنه ای در بیست روز پیش را بدهد؛ و به بهانۀ شروع هفتۀ قوه قضاییه ناراحتی خودش از ورود خامنه ای به جنجال دریافتی های نجومی و اطهارات حسن نصرالله و اعلامیه های قاسم سلیمانی و سپاه پاسداران در مورد شیخ قاسم بحرینی را یکجا بر ملا کند. درست است که روحانی خطاب به قوۀ قضائیه و مشخصاً باقر لاریجانی و محسنی اژه ای صحبت می کرد. اما شکی وجود نداشت که او اولاً مسئولان قوۀ قضائیه را مجری دستورات و تمایل خامنه ای می داند - باید بداند - و ثانیاً بسیار رنجیده است - باید برنجد - از عدم وفای بعهد خامنه ای در رعایت آتش بس "یک کشور یک سیاست"؛ و بویژه ورود خامنه ای به بحث حقوق های نجومی برخی مدیران منتسب بدولت. زیرا او بدرستی می داند که همین خامنه ای معترض به جریان حقوق ها هیچگاه و هیچگاه نسبت به اختلاس ها و دزدی ها و حیف و میل های دولت احمدی نژاد واکنش صریح نشان نداده و حتی یکبار هم در مورد این موارد در سخنرانی های عمومی اخطار و تذکر و دستور رسیدگی دقیق و عادلانه نداده است. تنها اظهار نظر خامنه ای به اتفاقات فسادها در دولت احمدی نژاد مربوط بهمان "کشش ندهید" در پروندۀ اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مرحوم مه آفرید خسروی بوده است و بس.
2- یا در مورد حمله به سفارت عربستان که روحانی با علم براینکه خامنه ای دستور مدارا و ماله کشی در رسیدگی به این پرونده داده و تا کنون هم هیچگاه بطور جدی تعقیب و مجازات آمران و عاملان حمله را نداده است. موضوع سفارت عربستان را وارد سخنرانی خود کرده و بدرستی - درحرف فقط - می گوید که افکار عمومی منتظر نوع برخورد قضایی با مهاجمان است. و الا روحانی هیچگونه امید و انتظاری از تذکر خود به لاریجانی نداشت و ندارد - اگر داشته باشد احمق است - زیرا در حالیکه هرگونه اقدام امنیتی - یا حتی با شائبۀ امنیتی - را برای رسیدگی بدادگاه های انقلاب احاله می کنند؛ پروندۀ مهاجمان به سفارت عربستان را به دادگستری و دادگاه های عادی سپرده اند. و تازه عناصر اصلی هم که آخوند بوده اند را نیز به دادگاه ویژۀ روحانیت که مستقیماً زیر امر خامنه ای است فرستاده اند.
3- اما اصل نقض آتش بس قبل از اینکه به افشاگری کیهان در مورد شریک و رفیق برادر روحانی در مورد دریافتی نجومی صدقی رییس بانک رفاه کارگران برگردد برمی گردد به اظهارات شفاف و جنجالی سید حسن نصرالله در مورد کمک های مالی و تسلیحاتی ایران به حزب الله و بیانیۀ شدید اللحن سردار قاسم سلیمانی خطاب به حاکمان بحرین و تأیید آن از سوی سپاه و شخص خامنه ای. به این معنا سپاه از عقب نشینی خامنه ای در توافق آتش بس با روحانی بخشم آمده و آیت الله را تحت فشار و پشتیبانی مضاعف قرار داده است که بعهد پیشینش در اصرار بر استراتژی غلط منطقه ای بازگردد. بیانیۀ غیر منتظره و نهایت تند قاسم سلیمانی در مورد سلب تابعیت از شیخ قاسم بحرینی و متعاقب آن اظهارات بسیار حساسیت برانگیز حسن نصرالله در مورد کمک های ایران به حزب الله تنها آتش های تهیۀ اقداماتی بود که دیروز با برکناری فیروز آبادی بسیجی و نصب محمد حسین باقری سپاهی بجای او به نقطۀ اوج رسید.
4- ربط این مسائل بهمدیگر و منظور از انجام آن ها توسط خامنه ای ضمن اینکه حاصل فشار سپاه بوده؛ اما خود خامنه ای هم در ترغیب سپاه به این فشار نقش داشته است. بعبارت دیگر این خواست سپاه در حقیقت همراستا با مواضع سرسختانۀ ایدئولوژیک مورد تأیید و اجرای خامنه ای بوده و او دنبال بهانه می گشته که قولش به روحانی در مورد عدم صحبت های رادیکال و جهان ستیز و انقلابی را نقض کند و کرده است. دو مورد اول که بیانیۀ تهدیدی سلیمانی باشد و حرف های حسن نصرالله برای حفظ ایران هراسی در غرب و خارج از مرزها انجام شده است تا غرب با خوانش غلط از پالس های روحانی رغبت ورود به بازار ایران و کمک به اقتصاد ایران را از دست بدهد، و بداند که جمهوری اسلامی نه تنها دنبال تنش زدایی نیست بلکه کماکان بر مواضع انقلابی رادیکال خود مصرّ است و قصد عقب نشینی ندارد. بعبارت دیگر خامنه ای درحالیکه عملاً سیاست منطقه ای را به عربستان و اعراب باخته می خواهد در ظاهر با عدم پذیرش این شکست وضعیت "بن بست استراتژی جمهوری اسلامی" را در حالت بلاتکلیفی فریز کند به امید اینکه بتواند راه حلی برای ادامۀ استراتژی شکست خورده یافته و آنرا تداوم بدهد.
5- آنچه که جویده جویده گفتم یک نمای کلی و اجمالی از تحولات اخیر در جمهوری اسلامی است اما سه چهار نکته می ماند که کمی بازتر هم بنویسم:
الف- بنظرم می رسد که حرف های ظاهراً افشاگرانۀ حسن نصرالله که با کسب دستور موافق خامنه ای ابراز شده است؛ علاوه بر قصد تحریک غرب در ایران هراسی و نزدیک نشدن بدولت روحانی که در بالا اشاره کردم؛ یک علت داخل حزب الله لبنان هم دارد. به این معنا که حزب الله لبنان از تلفات و ضایعات جنگ در سوریه - بویژه با چشم انداز کنونی که اگر هم امتیازات نهایی در کار باشد فقط نصیب پوتین خواهد شد - دچار ترس و هراس و شکاف در سطوح مختلف از فرماندهان تا بدنه شده است. لذا حسن نصرالله با گفتن اینکه موجودیت حزب الله لبنان در همۀ زمینه های مادی و تدارکاتی و غیره به جمهوری اسلامی وابستگی مطلق دارد؛ خواسته است پاسخ ناراضیان و غرغر کنندگان حزب الله را هم بدهد که: "شرکت در جنگ سوریه دستور غیر قابل سرپیچی آیت الله خامنه ای است و حزب الله لبنان و فرمانده آن (سید حسن نصرالله) نمی توانند از اجرای دستور استنکاف کند. زیرا هم زیست روزمره همۀ فرماندهان و کادر حزب الله و هم حیات سیاسی و موجودیت خود سازمان حزب الله در آینده به تأیید و کمک خامنه ای بستگی تام دارد و ناگزیر باید هزینه های پرسنلی این حاتم بخشی های خامنه ای را بپردازد.
6- در مورد برکناری فیروز آبادی و نصب باقری بجای او هم تقابل با دولت کاملاً محرز است هم از جنبۀ شکلی و هم جنبۀ محتوایی. از جنبۀ شکلی این تغییر زمانی اتفاق افتاده است که دولت روحانی هم یک دیپلمات حزب اللهی را با یک دیپلمات عملگرا در وزارت خارجه جایگزین کرده است. و حالا خامنه ای با یک تغییر بسیار بزرگ و رادیکال در نیروهای مسلح واکنش نشان داده است. نمی خواهم این دو تغییر را همطراز نشان بدهم که اصولاً مقایسۀ فیل و فنجان است. فقط می خواهم حواستان را جمع کنم که تقابل تا کجا ریز و در جزییات می تواند باشد. اما از نظر محتوایی نصب باقری اطلاعاتی - عملیاتی که هیچ سابقه ای از فرماندهی در واحدهای بزرگ را ندارد - همۀ خدمتش در پشت پرده و اطلاعاتی امنیتی بوده است - و ضمناً یک پاسدار و سپاهی بدون کمترین شبه ایست؛ بجای فیروز آبادی - که همواره بعنوان عنصری خارج از صورت بندی های سپاه و ارتش تعریف شده بوده و خودش هم اصرار داشت که بسیجی شناخته شود و نه نظامی حرفه ای بمعنای کلاسیک آن - دندان قروچۀ محکم خامنه ایست بسمت روحانی که بدلیل سوابق فی مابین در طول جنگ و شناخت متقابل با فیروز آبادی توانسته بود او را بسمت عقلانیت ترغیب و متمایل ضمنی به پشتیبانی از مشی سیاسی دولت بکند. خامنه ای با این تغییر کلان قدرت مطلق سپاه را مطلق تر کرده تا اگر جبهۀ بین المللی و خارجی را باخته کمربندهای جبهۀ داخلی را محکم کند تا بتواند با تکیه بر رضایت سپاه مملکت را سربدواند تا امتداد شکست در خارج بداخل مرزها نرسد و با تمسک به از این ستون به آن ستون فرج است منتظر معجزه ای برای برگشتن به سیاست های دهۀ هشتاد خورشیدی در منطقه زمان بخرد. البته که این تغییر کار نخواهد کرد چون ایدئولوژی شکست خورده و با ضرب و زور و بصورت تصنعی قابل بازیابی نیست. ضمن اینکه سپردن ستاد کل به سپاه نارضایتی بازهم بیشتر ارتش را دامن خواهد زد و شکاف بسیار عمیق بین سپاه و ارتش به سمت تعمیق در حد نفرت خواهد پیشرفت. و این موضوع در انسجام حداقلی نیروهای مسلح در دفاع از رژیم خامنه ای خلل بیشتری ایجاد کرده و در سر بزنگاهی به بیرون خواهد ریخت.
7- می ماند اینکه روحانی چاره ای ندارد جز افزودن عمل بیشتر به حرف های کمتر اگر قصدی برای خدمت دارد. اینکه بدون جلب نظر خامنه ای بتواند بر سپاه فعلی و پیاده نظام تندرو خامنه ای فایق آید امری کاملاً ذهنی و انتزاعی است. اما اگر بتواند خامنه ای را ساکت کند می تواند با تکیه بر سرمایۀ اجتماعی پشتیبانش تندروی سپاه و خشکه مقدس ها و فرصت طلبان را مهار کند. و اینجا همانجایی است که من بشدت از ماجرای فیش های حقوقی نامتعارف می آشوبم. زیرا عرفی گراها - در این مقطع روحانی - سرمایه ای جز سرمایۀ اجتماعی خود ندارند و اگر همین سلاح قوی - اما دچار زنگ زدگی از بی توجهی و عدم استفاده از آن توسط روحانی - را از دست بدهند دیگر کمترین امیدی نمی ماند برای دست پر و برتری یافتن به انقلابی گری. و پرواضح است که مسایلی مثل ماجرای فیش ها قویترین حربه است در ضربه زدن به اعتماد عمومی و یأس سرمایۀ اجتماعی پایگاه رأی روحانی. راجع به حرافی های بدون پایان و بدون عمل مؤثر روحانی در یکپارچه نشان دادن قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی بویژه وحدت خودش و خامنه ای باید تأکید کنم که تکرار دروغ از قبح دروغ کم می کند. اما خود دروغ را که راست نمی کند. اینکه سروش با گوگوش یا گلشیفته با مکارم شیرازی بتفاهم برسند و وحدت بیابند خیلی محتمل تر و بیشتر امکان وقوع دارد تا وحدت ادعایی و شعاری روحانی تکنوکرات با خامنه ای تئوکرات. می دانم سیاست محل قبض و بسط و عقب جلو رفتن های تاکتیکی برای پیروزی نهایی استراتژیست. اما شک ندارم که تاکتیک ها و سرعت و تیم ناهمگون روحانی برای نتیجه ای یک گام بجلو هم کافی نخواهد بود تا چه رسد به تغییر استراتژی. اما چاره ای هم ندارم جز آویختن بدامن - هنوز پاک نشدۀ - روحانی! پس عاجزانه می گویم: آقای رییس جمهور بجنب و بداد مردم مستأصل برس. به اکثریت در معاش و به اقلیت در امنیت روانی. یا...هو