۱۳۹۵ تیر ۹, چهارشنبه

اعتراض روحانی به خامنه ای؛ محکم کردن کمربندهای سپاه توسط خامنه ای و فرار بجلو نصرالله در لبنان!



1- حسن روحانی دیروز فرصت مناسبی پیدا کرد که جواب نقض آتش بس منعقده با خامنه ای در بیست روز پیش را بدهد؛ و به بهانۀ شروع هفتۀ قوه قضاییه ناراحتی خودش از ورود خامنه ای به جنجال دریافتی های نجومی و اطهارات حسن نصرالله و اعلامیه های قاسم سلیمانی و سپاه پاسداران در مورد شیخ قاسم بحرینی را یکجا بر ملا کند. درست است که روحانی خطاب به قوۀ قضائیه و مشخصاً باقر لاریجانی و محسنی اژه ای صحبت می کرد. اما شکی وجود نداشت که او اولاً مسئولان قوۀ قضائیه را مجری دستورات و تمایل خامنه ای می داند - باید بداند - و ثانیاً بسیار رنجیده است - باید برنجد - از عدم وفای بعهد خامنه ای در رعایت آتش بس "یک کشور یک سیاست"؛ و بویژه  ورود خامنه ای به بحث حقوق های نجومی برخی مدیران منتسب بدولت. زیرا او بدرستی می داند که همین خامنه ای معترض به جریان حقوق ها هیچگاه و هیچگاه نسبت به اختلاس ها و دزدی ها و حیف و میل های دولت احمدی نژاد واکنش صریح نشان نداده و حتی یکبار هم در مورد این موارد در سخنرانی های عمومی اخطار و تذکر و دستور رسیدگی دقیق و عادلانه نداده است. تنها اظهار نظر خامنه ای به اتفاقات فسادها در دولت احمدی نژاد مربوط بهمان "کشش ندهید" در پروندۀ اختلاس سه هزار میلیارد تومانی مرحوم مه آفرید خسروی بوده است و بس.

2- یا در مورد حمله به سفارت عربستان که روحانی با علم براینکه خامنه ای دستور مدارا و ماله کشی در رسیدگی به این پرونده داده و تا کنون هم هیچگاه بطور جدی تعقیب و مجازات آمران و عاملان حمله را نداده است. موضوع سفارت عربستان را وارد سخنرانی خود کرده و بدرستی - درحرف فقط - می گوید که افکار عمومی منتظر نوع برخورد قضایی با مهاجمان است. و الا روحانی هیچگونه امید و انتظاری از تذکر خود به لاریجانی نداشت و ندارد - اگر داشته باشد احمق است - زیرا در حالیکه هرگونه اقدام امنیتی - یا حتی با شائبۀ امنیتی - را برای رسیدگی بدادگاه های انقلاب احاله می کنند؛ پروندۀ مهاجمان به سفارت عربستان را به دادگستری و دادگاه های عادی سپرده اند. و تازه عناصر اصلی هم که آخوند بوده اند را نیز به دادگاه ویژۀ روحانیت که مستقیماً زیر امر خامنه ای است فرستاده اند.

3- اما اصل نقض آتش بس قبل از اینکه به افشاگری کیهان در مورد شریک و رفیق برادر روحانی در مورد دریافتی نجومی صدقی رییس بانک رفاه کارگران برگردد برمی گردد به اظهارات شفاف و جنجالی سید حسن نصرالله در مورد کمک های مالی و تسلیحاتی ایران به حزب الله و بیانیۀ شدید اللحن سردار قاسم سلیمانی خطاب به حاکمان بحرین و تأیید آن از سوی سپاه و شخص خامنه ای. به این معنا سپاه از عقب نشینی خامنه ای در توافق آتش بس با روحانی بخشم آمده و آیت الله را تحت فشار و پشتیبانی مضاعف قرار داده است که بعهد پیشینش در اصرار بر استراتژی غلط منطقه ای بازگردد. بیانیۀ غیر منتظره و نهایت تند قاسم سلیمانی در مورد سلب تابعیت از شیخ قاسم بحرینی و متعاقب آن اظهارات بسیار حساسیت برانگیز حسن نصرالله در مورد کمک های ایران به حزب الله تنها آتش های تهیۀ اقداماتی بود که دیروز با برکناری فیروز آبادی بسیجی و نصب محمد حسین باقری سپاهی بجای او به نقطۀ اوج رسید.

4- ربط این مسائل بهمدیگر و منظور از انجام آن ها توسط خامنه ای ضمن اینکه حاصل فشار سپاه بوده؛ اما خود خامنه ای هم در ترغیب سپاه به این فشار نقش داشته است. بعبارت دیگر این خواست سپاه در حقیقت همراستا با مواضع سرسختانۀ ایدئولوژیک  مورد تأیید و اجرای خامنه ای بوده و او دنبال بهانه می گشته که قولش به روحانی در مورد عدم صحبت های رادیکال و جهان ستیز و انقلابی را نقض کند و کرده است. دو مورد اول که بیانیۀ تهدیدی سلیمانی باشد و حرف های حسن نصرالله برای حفظ ایران هراسی در غرب و خارج از مرزها انجام شده است تا غرب با خوانش غلط از پالس های روحانی رغبت ورود به بازار ایران و کمک به اقتصاد ایران را از دست بدهد، و بداند که جمهوری اسلامی نه تنها دنبال تنش زدایی نیست بلکه کماکان بر مواضع انقلابی رادیکال خود مصرّ است و قصد عقب نشینی ندارد. بعبارت دیگر خامنه ای درحالیکه عملاً سیاست منطقه ای را به عربستان و اعراب باخته می خواهد در ظاهر با عدم پذیرش این شکست وضعیت "بن بست استراتژی جمهوری اسلامی" را در حالت بلاتکلیفی فریز کند به امید اینکه بتواند راه حلی برای ادامۀ استراتژی شکست خورده یافته و آنرا تداوم بدهد.

5- آنچه که جویده جویده گفتم یک نمای کلی و اجمالی از تحولات اخیر در جمهوری اسلامی است اما سه چهار نکته می ماند که کمی بازتر هم بنویسم:

الف- بنظرم می رسد که حرف های ظاهراً افشاگرانۀ حسن نصرالله که با کسب دستور موافق خامنه ای ابراز شده است؛ علاوه بر قصد تحریک غرب در ایران هراسی و نزدیک نشدن بدولت روحانی که در بالا اشاره کردم؛ یک علت داخل حزب الله لبنان هم دارد. به این معنا که حزب الله لبنان از تلفات و ضایعات جنگ در سوریه - بویژه با چشم انداز کنونی که اگر هم امتیازات نهایی در کار باشد فقط نصیب پوتین خواهد شد - دچار ترس و هراس و شکاف در سطوح مختلف از فرماندهان تا بدنه شده است. لذا حسن نصرالله با گفتن اینکه موجودیت حزب الله لبنان در همۀ زمینه های مادی و تدارکاتی و غیره به جمهوری اسلامی وابستگی مطلق دارد؛ خواسته است پاسخ ناراضیان و غرغر کنندگان حزب الله را هم بدهد که: "شرکت در جنگ سوریه دستور غیر قابل سرپیچی آیت الله خامنه ای است و حزب الله لبنان و فرمانده آن (سید حسن نصرالله) نمی توانند از اجرای دستور استنکاف کند. زیرا هم زیست روزمره همۀ فرماندهان و کادر حزب الله و هم حیات سیاسی و موجودیت خود سازمان حزب الله در آینده به تأیید و کمک خامنه ای بستگی تام دارد و ناگزیر باید هزینه های پرسنلی این حاتم بخشی های خامنه ای را بپردازد.

6- در مورد برکناری فیروز آبادی و نصب باقری بجای او هم تقابل با دولت کاملاً محرز است هم از جنبۀ شکلی و هم جنبۀ محتوایی. از جنبۀ شکلی این تغییر زمانی اتفاق افتاده است که دولت روحانی هم یک دیپلمات حزب اللهی را با یک دیپلمات عملگرا در وزارت خارجه جایگزین کرده است. و حالا خامنه ای با یک تغییر بسیار بزرگ و رادیکال در نیروهای مسلح واکنش نشان داده است. نمی خواهم این دو تغییر را همطراز نشان بدهم که اصولاً مقایسۀ فیل و فنجان است. فقط می خواهم حواستان را جمع کنم که تقابل تا کجا ریز و در جزییات می تواند باشد. اما از نظر محتوایی نصب باقری اطلاعاتی - عملیاتی که هیچ سابقه ای از فرماندهی در واحدهای بزرگ را ندارد - همۀ خدمتش در پشت پرده و اطلاعاتی امنیتی بوده است - و ضمناً یک پاسدار و سپاهی بدون کمترین شبه ایست؛ بجای فیروز آبادی - که همواره بعنوان عنصری خارج از صورت بندی های سپاه و ارتش تعریف شده بوده و خودش هم اصرار داشت که بسیجی شناخته شود و نه نظامی حرفه ای بمعنای کلاسیک آن - دندان قروچۀ محکم خامنه ایست بسمت روحانی که بدلیل سوابق فی مابین در طول جنگ و شناخت متقابل با فیروز آبادی توانسته بود او را بسمت عقلانیت ترغیب و متمایل ضمنی به پشتیبانی از مشی سیاسی دولت بکند. خامنه ای با این تغییر کلان قدرت مطلق سپاه را مطلق تر کرده تا اگر جبهۀ بین المللی و خارجی را باخته کمربندهای جبهۀ داخلی را محکم کند تا بتواند با تکیه بر رضایت سپاه مملکت را سربدواند تا امتداد شکست در خارج بداخل مرزها نرسد و با تمسک به از این ستون به آن ستون فرج است منتظر معجزه ای برای برگشتن به سیاست های دهۀ هشتاد خورشیدی در منطقه زمان بخرد. البته که این تغییر کار نخواهد کرد چون ایدئولوژی شکست خورده و با ضرب و زور و بصورت تصنعی قابل بازیابی نیست. ضمن اینکه سپردن ستاد کل به سپاه نارضایتی بازهم بیشتر ارتش را دامن خواهد زد و شکاف بسیار عمیق بین سپاه و ارتش به سمت تعمیق در حد نفرت خواهد پیشرفت. و این موضوع در انسجام حداقلی نیروهای مسلح در دفاع از رژیم خامنه ای خلل بیشتری ایجاد کرده و در سر بزنگاهی به بیرون خواهد ریخت.

7- می ماند اینکه روحانی چاره ای ندارد جز افزودن عمل بیشتر به حرف های کمتر اگر قصدی برای خدمت دارد. اینکه بدون جلب نظر خامنه ای بتواند بر سپاه فعلی و پیاده نظام تندرو خامنه ای فایق آید امری کاملاً ذهنی و انتزاعی است. اما اگر بتواند خامنه ای را ساکت کند می تواند با تکیه بر سرمایۀ اجتماعی پشتیبانش تندروی سپاه و خشکه مقدس ها و فرصت طلبان را مهار کند. و اینجا همانجایی است که من بشدت از ماجرای فیش های حقوقی نامتعارف می آشوبم. زیرا عرفی گراها - در این مقطع روحانی - سرمایه ای جز سرمایۀ اجتماعی خود ندارند و اگر همین سلاح قوی - اما دچار زنگ زدگی از بی توجهی و عدم استفاده از آن توسط روحانی - را از دست بدهند دیگر کمترین امیدی نمی ماند برای دست پر و برتری یافتن به انقلابی گری. و پرواضح است که مسایلی مثل ماجرای فیش ها قویترین حربه است در ضربه زدن به اعتماد عمومی و یأس سرمایۀ اجتماعی پایگاه رأی روحانی. راجع به حرافی های بدون پایان و بدون عمل مؤثر روحانی در یکپارچه نشان دادن قدرت سیاسی در جمهوری اسلامی بویژه وحدت خودش و خامنه ای باید تأکید کنم که تکرار دروغ از قبح دروغ کم می کند. اما خود دروغ را که راست نمی کند. اینکه سروش با گوگوش یا گلشیفته با مکارم شیرازی بتفاهم برسند و وحدت بیابند خیلی محتمل تر و بیشتر امکان وقوع دارد تا وحدت ادعایی و شعاری روحانی تکنوکرات با خامنه ای تئوکرات. می دانم سیاست محل قبض و بسط و عقب جلو رفتن های تاکتیکی برای پیروزی نهایی استراتژیست. اما شک ندارم که تاکتیک ها و سرعت و تیم ناهمگون روحانی برای نتیجه ای یک گام بجلو هم کافی نخواهد بود تا چه رسد به تغییر استراتژی. اما چاره ای هم ندارم جز آویختن بدامن - هنوز پاک نشدۀ - روحانی! پس عاجزانه می گویم: آقای رییس جمهور بجنب و بداد مردم مستأصل برس. به اکثریت در معاش و به اقلیت در امنیت روانی. یا...هو

۱۳۹۵ تیر ۴, جمعه

جدایی در بریتانیا؛ شوک در دنیا؛ انگلیسی ها وحدت میلیاردرها و محرومان و مهاجران را یکجا شکست دادند!


1- هرچند من اهلیت و صلاحیت و سواد و زبان ورود به رأی بریتانیا در ترک اتحادیۀ اروپا بعد از 43 سال عضویت را ندارم و البته ادعایی هم. اما می خواهم یک برداشت کلی از شوک امروز صبح وارد شده به جهان را بنویسم: ماجرا ابتدا از یک زرنگی دیوید کامرون شروع شد. زمانیکه برای خلع سلاح ملی گراهای افراطی در انتخابات پارلمانی سال گذشته از سویی و منسجم نگاه داشتن اردوی کانسرواتیو های حزب خودش از جانب دیگر وعدۀ همه پرسی داد. کامرون گمان می کرد که با این تاکتیک زیرک علاوه بر اینکه به دو هدف اشاره شده در بالا دست می یابد و یافت. درضمن می تواند این موضوع را حربه ای هم بکند برای تهدید اتحادیه اروپایی و امتیازهای بیشتری برای بریتانیا کسب کند. و البته درست هم هدف گذاری کرده بود و او توانست امتیازات خوب بیشتری را از اتحادیه اروپا بنفع بریتانیا بگیرد. در نتیجه دیوید کامرون بیش از همیشه مطمئن شد که رفراندوم 23 ژوئن را حتماً خواهد برد و مشکلی پیش نخواهد آمد. 

2- نخست وزیر بریتانیا این اطمینان را از آنجایی هم تقویت شده می دید که تقریباً سه گروه اجتماعی پرزور و پر رأی شامل الف- نخبگان مؤثر در حوزۀ اقتصاد و بانک و بیزنس های بزرگ و مدیا و ... همه و همه؛ ب- محرومان و پاپتی ها و بنفیت بگیرها و پ- مهاجران و پناهندگان را در سبد رأی موافقان اتحادیه اروپا حتمی داشت. نه تنها این سه گروه اجتماعی و اقتصادی را با خود همرأی می دید. بلکه بزرگترین حزب رقیبش کارگر را و مهمتر از همه اسکاتلندی ها و ایرلندی های شمالی را هم همدوش داشت. نظر سنجی ها هرچند در این اواخر خطراتی را مخابره می کرد. اما نخست وزیر مطمئن بود که اختلاف هم کم شده باشد بطور قطع او برنده خواهد شد و بریتانیا در اتحادیه خواهد ماند. این را از این جهت هم مطمئن هستم که دیشب با شروع شمارش آرا - که بطور سنتی ابتدا از آرای اسکاتلند و ایرلند و ولز نتیجه بدست می آید - جشن و پایکوبی و خنده های مستانه و متلک به نایجل فاراژ - رهبر حزب استقلال بریتانیا - و ... از سر و کول شبکه های رسمی بی بی سی بالا می رفت. که البته فقط دو ساعت وقت لازم بود که جشن ماندن به ماتم رفتن تبدیل شود و همه در شوک - شاید معجزه ای در آخرین دقایق حاصل شود - چشمانشان به دو دو افتاد. اما معجزه ای در کار نبود و انگلیسی ها همۀ کمپین بسیار قوی موافق ماندن را جارو کرده و به گذشته و خاطرات تبدیل کردند.

3- چرا می گویم انگلیسی ها. مگر بقیه که موافق ماندن بودند انگلسی نبودند؟ چرا همه از جهت شناسنامه ای انگلیسی بودند اما همانطور که گفتم وجه تمایز آشکاری با انگلیسی های طبقۀ متوسط که ملیت جزیی از تعصب سنتی شان است و باقی هم مانده داشتند. هواداران ماندن یا نخبه ها و میلیاردرها بودند. یا محرومان و بنفیت بگیران و یا مهاجران و بعداً انگلیسی شده ها. این سه دسته که اتحادی شگفت انگیز پیدا کرده بودند در این همه پرسی؛ قبل از دغدغۀ ملیت و خلوص فرهنگی دغدغه های اقتصاد و رونق و شاخص های کمّی دیگری مدّ نظرشان بود. در حالیکه انگلیسی های مورد اشارۀ من غرور و عظمت و تاریخ و امنیت و یکپارچگی ملی را در پیشانی خویش حمل می کردند. لذا نگاهی به نتایج ریزتر همه پرسی بما نشان می دهد که در شهرهای بزرگ و اقتصادی و مولتی کالچر مثل لندن و منچستر و نیوکاسل هواداران ماندن پیروز مطلق بوده اند در حالیکه در شهرهای کوچک و دارای خلوص فرهنگ بریتانیایی خواستاران استقلال برندۀ قطعی بوده اند. بعبارت دقیق تر همه پرسی را مخالفان ادغام فرهنگی بردند و خواستار بازگشت به بریتانای تاریخی شدند و هستند.

4- اینکه برخی از تحلیل گران آرای جدایی خواهان از اتحادیۀ اروپا را بیشتر احساسی و غیر عقلانی خوانده و آن را بضرر بریتانیا ارزیابی کرده اند می تواند درست نباشد. زیرا کشته شدن خانم کاکس نمایندۀ هوادار ماندن در اتحادیه بدست یک راست افراطی در سه روز پیش از همه پرسی می توانست بیشترین عاطفۀ موافق را بجامعه پمپ کند و جدایی خواهان را متقاعد احساسی بماندن بکند. در حالیکه دیدیم چنین نشد و حتی مرگ دلخراش خانم کاکس هم انگلیسی های خسته از تسلط الیگارهای اتحادیه بر سرنوشت شان را تحت تأثیر قرار نداد. اما من خیلی حس بدی ندارم نسبت به جدایی بریتانیا از اروپا  مثل یأس سراسری اکثریت نخبگان امروز بریتانیا. زیرا معتقدم که اتحادیۀ اروپا خود بخود بسمت فروپاشی می رفت و می رود و در میان مدت - ده سال آینده - ضعیف تر و ضعیف تر می شد و خواهد شد و فروخواهد پاشید. حالا بریتانیا این فرصت را یافته است که زودتر از بقیه سرنوشت خودش را در دستش بگیرد و خودش هم به اضمحلال اتحادیه در آینده کمک کند. چون اتحادیۀ اروپا بغیر از اتلاف یک سری منابع کشورهای عضو خیلی نتوانسته در سال های اخیر موفق عمل کرده و با بحران هایی همچون مهاجرت و اقتصاد و ... مقابلۀ مؤثر بکند. البته اولش کمی سخت خواهد بود اما خیلی زود بریتانیا خوشبخت تر از کشورهای عضو باقی مانده خواهد شد. مشکل بازار را هم علاوه بر اینکه بریتانیا با کشورهای مشترک المنافع خودش حل خواهد کرد بلکه گمان نمی کنم که اروپا هم کلاً خودش را از بده بستان قابل توجه با اقتصاد بریتانیا محروم کند.

5- می ماند مهمترین بند این گفتار الکن و بریده بریده. و آن اینکه بنظرم یکی از مناطقی که بریتانیای جدید بسرعت مورد توجه قرار داده و هدف خواهد کرد خاورمیانه است و بتبع آن ایران عزیز ما. زیرا بریتانیا برای پیدا کردن بازارهای جدید و جایگزین راه خواهد افتاد و چه جایی بهتر از خاورمیانه که هم سابقۀ بسیار آشنایی برای بریتانیا دارد و هم در شرایط جدید که امریکا می خواهد به آسیای جنوب شرقی استراتژی کج کند؛ بریتانیا این ظرفیت را خواهد داشت که برگردد بسمت حوزۀ نفوز تاریخی خود. ایران اما بدلیل ظرفیت های بالقوۀ استفاده نشده و رها شده در 40 سال اخیر می تواند یک هدف بسیار جذاب برای بریتانیا باشد و برای بدست آوردن بخش بزرگی از بازار ایران هم تلاش خواهد کرد. و این به ایران هم فرصت می دهد که از اشتیاق جدید و ناگزیر بریتانیا بهره برداری کند و روابط اقتصادی بصرفه تر و ارزانتر و پایدارتری را به میراث داران سرزمین ملکه پیشنهاد کند. البته اگر طاعون ضد توسعۀ خامنه ای بهبود یابد.

و ختم کلام اینکه فارغ از هر تحلیلی بر نتیجۀ همه پرسی اخیر؛ کشور بریتانیا باید به دموکراسی و فرهنگ بالندۀ خودش افتخار کند. و این همه پرسی برنده ای جز "انسان فقط هنگامی انسان است که آزادی انتخاب داشته باشد حتی اگر بضرر خودش انتخاب کند" نداشته است. زنده باد انسان و انتخابش! یا...هو

۱۳۹۵ تیر ۳, پنجشنبه

سراج؛ قاضی اعدام مه آفرید و رییس بازرسی کل کشور: همه می چاپیم چون از فردا می ترسیم. نظام ثبات و آینده ندارد!


هنوز حقوق های نجومی روی بورس است خوشبختانه و با اینکه نه هاشمی رفسنجانی و نه روحانی و نه محمد خاتمی تاکنون اظهار نظر و موضع گیری نکرده اند. اما در 24 ساعت گذشته دو اظهار نظر بسیار مهم داشته ایم. که اولی اهمیت شکلی و دومی اهمیت محتوایی داشته اند: 

1- اولین اظهار نظر مربوط به گفتار آیت الله خامنه ای است که در ضیافت افطاری با دولت حسن روحانی انجام شده. او گفته است:
 موضوع حقوق های نجومی، در واقع هجوم به ارزش ها است اما همه بدانند که این موضوع از استثناءها است و اکثر مدیران دستگاهها، انسانهای پاک‌دست هستند، اما همین تعداد کم نیز خیلی بد است و باید حتماً با آن برخورد شود. این موضوع نباید شامل مرور زمان شود بلکه باید حتماً به صورت جدی پیگیری، و نتیجه آن به اطلاع مردم رسانده شود.
رهبر انقلاب اسلامی گفتند: بر اساس اطلاعاتی که به من رسیده است، میزان دریافتی مدیران در بیشتر دستگاهها، در حد معقول است و دریافتی های کلان، مربوط به تعداد اندکی از مدیران است که باید با همین موارد اندک هم برخورد قاطعانه انجام شود.
2- از نظر اهمیت شکلی این گفته های خامنه ای موارد زیر مهم است:

الف- او برای اولین بار است که به این سرعت و به این وضوح و صراحت در مورد فساد در دیوان اداری یک دولت - بمعنای قوۀ مجریه - اظهار نظر می کند. و تا کنون هیچگونه سابقه ای از کمترین موضع گیری او در مورد اتهامات و ابهامات و زندانی شدن ها و پرونده های مربوط به دولت احمدی نژاد ثبت و ضبط نشده است. و معروفترین اظهار نظر مستقیم و کوتاه او مربوط است به جملۀ مشهور "کش ندهید" در پروندۀ 3هزار میلیارد تومانی مه آفرید و شرکاء.

ب- و این درحالی است که  رهبر جمهوری اسلامی به مهجورترین خبرهای مدرن در گوشۀ دورافتاده ای از کشور مثل استفاده از واژۀ "پیشاهنگ" برای کار داوطلبانه، یا استفاده از تک کلمات ادبیات مدرن در حرف های مدیران درجه هشتم و یا کوک کردن یک کمانچه در دهی دورافتاده و امثالهم با سرعت و دقتی هیستریک واکنش نشان داده است و می دهد.

پ- بنابراین اهمیت ماجرا به این دلیل است که او حساسیتی به نفس و نوع فساد ندارد بلکه حساسیت او مربوط به "چه کسی و چه اداره ای و چه جناحی فاسد است" است و جنبۀ بهره برداری سیاسی و ایدئولوژیک دارد و نه جنبۀ مسئولیت پذیری و پاکسازی.

3- ازنظر محتوایی اما حرف های کوتاه خامنه ای در کانتکست ادبیات مخصوص او این پیام ها را منتقل می کند:

الف- حکومت بمعنای عام که هویت نود درصدی اش را از من (نظام = خامنه ای) می گیرد پاک و منزه بوده و است. اگر مواردی از فساد دیده شده مربوط به مدیران دولتی است که فقط ده درصد هویت (قدرت) نظام دست آن هاست. و اینکه از کلمۀ "موارد معدود" استفاده می کند یکی بخاطر فریب رهروان و مردم است به پاکی در گذشتۀ بلند مدت حکومت بویژه در دولت احمدی نژاد و در بردن خود از خشم توده که او را هم مسئول عالی می دانند؛ و دیگری به این خاطر که راه بر هر نوع تبلیغ "فساد ساختاری" را ببندد و به روحانی بفهماند که فقط فسادهای روشده در دولتت را رسیدگی کن و نرو دنبال افشاگری های بیشتر از سایر حوزه ها. چون طبق اطلاعات موثقی که بمن رسیده و می رسد در هیچ کجای نظام، حقوق نجومی نبوده و نیست و این پدیده دست آورد اقتصادی دولت جدید است. توضیح واضحات اینکه اگر خامنه ای منظوری غیر از این داشت باید بشدت برمی آشفت و دستور شدید و غلاظی - مشابه برخی واکنش های خمینی - صادر می کرد برای جستجوی دقیق همۀ سوراخ سنبه های نظام - از جمله امپراطوری خودش - و مبارزه با آن و گزارش به ملت.

4- اما در جای دیگری و قبل از خامنه ای قاضی سراج حرف هایی زده که اگر چه تازه نیست - حداقل من در شش سال گذشته آن را بارها بعنوان ام الفساد نوشته ام - اما خیلی مهم است برای کسانی که نمی توانند متن های سخت را بخوانند و حرف های مهم را رصد کنند و دانش و بینش و وقت شان قوی تر از خواندن سطور سیاه نوشته شده نیست. و از بازخوانی سفیدی های بین سطور عاجزند. حرف قاضی سراج در مصاحبه ای تلویزیونی و در ارتباط با دریافتی های نجومی را خواهم آورد در زیر. اما قبل از آن باید یکبار دیگر بگویم قاضی سراج کیست. قاضی سراج همان قاضی است که به پروندۀ اختلاس سه هزار میلیارد تومانی رسیدگی کرد و حاکم های اعدام و زندان صادر کرد - تنها اعدام شتابزده و سیاسی یقۀ مه آفرید بدبخت را گرفت و دیگر هیچ - و بخاطر این خوش رقصی ریاست بازرسی کل کشور - زیر امر قوۀ قضائیه - را پاداش گرفت. اهمیت بازرسی کل کشور و شخص رییس آن قاضی سراج در پرونده های جدید نجومی از دو جهت است. اول اینکه وظیفۀ ذاتی این سازمان و سراج بوده که جلو چنین تخلفات و بی عدالتی ها و چاپیدن هایی را بگیرد و گزارش آن را بدهد. دوم اما یک مورد استثنایی است. به این معنا که رییس بازرسی کل کشور بعلاوۀ رییس دیوان محاسبات کشور - تحت امر مجلس - هر دو جزو هیئت نظارت موظف صندوق توسعۀ ملی - به مدیر عاملی صفدر حسینی اصلاحطلب 57 میلیون تومان حقوق ماهیانه ای - بوده اند و هستند. این به این معناست که سراج نه تنها وظیفه و مسئولیت سازمانی داشته و دارد در فساد اعلام شده؛ بلکه مهمتر از آن مسئولیت اداری و موظف و دارای حقوق و مزایای جداگانه در هیئت مدیرۀ صندوقی داشته است که همۀ دریافت و پرداخت هایش - از جمله حقوق مدیر عامل صفدر حسینی - با تصویب و نظارت و موافقت رییس بازرسی کل کشور و عضو هیئت مدیرۀ صندوق توسعۀ ملی انجام شده است.

5- اینک با این اطلاعات ریز می روم سراغ گفتگوی تلویزیونی سراج که بسیار مفصل بوده و من فقط به فراز اصلی مورد نظرم خواهم پرداخت. او بعد از اینکه چندین بار گیج می زند و با سیاه نمایی خواندن رسانه ای افشاگری ها می خواهد خودش را تسکین بدهد و مجری ضد اصلاحطلبان هم راه براه نام صندوق توسعۀ ملی و صفدر حسینی و حقوق زیاد او را موتیف ادبیات خودش قرار داده است تا یک ضربۀ درست و درمان به اصلاح طلبان رقیب بزند - البته نوش جانشان - می آورد؛ سراج می رود به ریشه های فلسفی فساد و اعتراف می کند که 

"جنگ و انقلاب عدم امنیت روانی ایجاد می کنند و مردم بخاطر ترس از آینده بی رحم می شوند هم از جنبۀ عاطفی نسبت بهم نوع و هم از جنبۀ مادی در منفعت طلبی و له کردن دیگری. و چون جامعۀ ما هم 38 سال است انقلابی نگه داشته شده لذا همۀ مردم - از جمله مدیران ارشد - دچار ترس از آینده هستیم و بمحض کمترین فرصتی تا جایی که بتوانیم می چاپیم و دیگران را له می کنیم تا در فردا روزی که نمی دانیم در این پست هستیم یا اصلاً  نظام هست یا نه حداقل پشتوانۀ تأمین خودمان را داشته باشیم. کشورهای در حال جنگ یا مانده در وضعیت انقلابی ثبات و آینده ندارند و همه را به فساد در همۀ زمینه ها سوق می دهند."


6- ذوق زده نشوید و شاخ هم در نیاورید. چون پاراگراف بالا ترجمۀ من از حرف سراج است و او چنین چیزی را در تلویزیون نگفته است. بلکه عین جملات او به نقل از خبرآنلاین چنین بوده است:
دلیل این اخبار بد چیست؟ این ناشی از چیست؟ عدم نظارت؟ درباره صندوق توسعه ملی موردی که مطرح شده بود چه بود؟
در کشور اسلامی چند مورد هم زیاد است. مثالی بزنم. اخیرا مسئولان یکی از کشورهای غربی را دعوت کردم ایران. رتبه این کشور الان 1 است. اخیرا 100 بود. پرسیدم چطور اینطور شده؟ گفت مردم ما در جنگ جهانی دوم احساس ترس و نگرانی نسبت به آینده خودشان و فرزندانشان کردند. این احساس باعث شد مباح بدانند دست درازی به اموال عمومی کنند. برای همین رتبه ما حداکثر شد. پرسیدم چطور شد به رتبه 1 برگشتید؟ گفت یک برنامه 8 ماده ای تصویب کردند و تبلیغات کردیم تا مردم احساس ناامنی نسبت به آینده را تبدیل به حس امنیت کردند. این شد که ما مجددا احساس امنیت را در مردم برگرداندیم و دست درازی به اموال عمومی قبح داشت. ما 8 سال جنگ سخت با همه دنیا داشتیم. 37 سال است جنگ ادامه دارد و هر روز هم ادامه می یابد. 37 سال است تحریمیم. ارتزاق ما از نفت بود. می فروختیم و پولش را به ما نمی دادند. یک سری از جنگ برگشتند و اقلی از آنها احساس کردند عقب افتاده اند از دیگران. تعدادی نیز اینجا به نظام اعتقاد نداشتند و دنبال کار خودشان و تحصیلات و مناصب بودند. اینها اقدام کردند و متاسفانه مقداری قبح کار خلاف هم ریخته.
7- این مورد ریشۀ فلسفی همۀ فسادهای ریز و درشت و بین مردم ایران بعد از انقلاب است و هرچه خشونت و جرم و زورگیری و بی رحمی و منفعت طلبی  - فراتر از استانداردهای دیگر جوامع در حال گذار از سنت بمدرنیته - در بین آحاد جامعه است ناشی از همین احساس بی آیندگی و ترس از فرداست. البته ممکن است این مورد فلسفی در مورد چاپیدن های عناصر مهم دولتی هم اثر داشته باشد اما آنان علاوه بر ذات پلید یک ترس جناحی هم دارند. مثلاً محتمل است که صفدر حسینی 60 میلیون می گرفته که دوتا از مشارکتی های رانده شده از سفره را هم حالی بدهد. یا بیم داشته که عمر دولتش مثل 12 سال پیش کوتاه باشد و می خواستۀ حقوق های ده سال بیکاری گذشته و آینده اش را هم حساب کند و بگیرد. اما در اینکه بدلیل بی آینده بودن نظام و بی ثبات بودن نظام جمهوری انقلابی اسلامی؛ مردم در هر طبقه ای و جایگاهی با حداکثر خشونت و بی رحمی رفتار می کنند شک دانشی وجود ندارد. اینکه سراج گفته ان مقام غربی گفته برنامه 8 ماده ای تنظیم کردیم و آن را تبلیغ کردیم تا مردم اعتمادشان جلب شد و به اینده امیدوار شدند و رتبۀ شفافیت بین المللی مان از 100 به 1 رسید. نشاندهندۀ "چقدر کثیفی" ناصر سراج بعنوان رییس تنها سازمان کلان چشم پاکی و عدالت مالی یک ملت است. زیرا اوی رذل خوب می داند که برنامه را تبلیغ نمی کنند بلکه اجرا می کنند. ثانیاً با تبلیغ نمی شود ملتی را به اعتماد کشاند بلکه با عمل و تغییر شاخص هاست که اعتماد و عدم اعتماد درست می شود. اما اینکه چرا این قاضی خبیث چنین تقلبی کرده در نقل قول از آن شخصیت اروپایی به دو دلیل است: یکی اینکه برنامۀ ادعایی طرفش را 8 ماده ای معرفی کرده که تداعی کند فرمان 8 ماده ای مبارزه با فساد خامنه ای در دولت محمد خاتمی را. و ثانیاً چون می داند اربابانش روحانیان طفیلی معتقدند که هرچیزی را فقط با تبلیغ و حرف در محراب و منبر می توان اصلاح کرد و نیازی به برنامه ریزی و دانش و تخصص نیست خواسته است که پالس نوکری اش را فراموش نکند. به این دلیل بدیهی هم که در پایان مصاحبه اش گفته:
شما استنباط کردید مقام معظم رهبری از عملکرد مسئولان نارضایتی دارند. چطور به این نتیجه رسیدید؟
سال گذشته سمیناری برای مبارزه با فساد داشتیم. حضرت آقا گفتند نمی دانید وضع چه خبر است؟ باید اقدام و عمل کرد. اگر نظر آقا را قبول کنیم قول می دهم بعد از یک سال، فساد به حداقل می رسد. نباید هر کس برای خود اجتهاد کند. باید اقدام و عمل کنیم.
8- تف به آن نفس و نَفَس کثیفت قاضی القضات یک ملت! یا...هو 

۱۳۹۵ خرداد ۳۱, دوشنبه

خامنه ای جدید: درمانده در مقابل اعراب و ملک سلمان؛ مهاجم به شادی و زندگی خواهی ایرانیان. دیگر گول نمی خورند مؤمنان!


1- یادم نمی آید در سال های اخیر اینقدر ناراحت و عصبانی شده باشم که از اخبار اندرونی فاسد حسن روحانی شده ام در روزهای اخیر. خوانندگانی گمان برده اند که من از نفس چند صد میلیارد فساد قانون مدار در بین دولت مردان و مدیران به فغان آمده ام. یا حتی خودم شک می کنم که نکند قصۀ شخصی خودم هم در نوع موضع گیری و تحلیلم اثر گذاشته است. و آن قصه چیست: "از سال 88 بدستور ضد اطلاعات ارتش حقوق بازنشستگیم را قطع کردند. تا اینکه بعد از یک پروژۀ طولانی دوندگی و تحقیر بچه هایم در ایران و اخذ حکم دیوان عدالت اداری حقوقم در سال 92 مجدداً برقرار شد و همچنین قرار شد 4 سال حقوق بلوکه شده ام را هم پرداخت کنند. در سه سال گذشته و با مراجعات مکرر بچه ها و وکیل شان برای دریافت مبلغ کمتر از 50 میلیون تومان (سرجمع حقوق و مزایای بازنشستگیم در چهار سالی که دلار 1000 تومان بود) همواره با یک پاسخ از سوی بانک و ارتش مواجه شده اند: پولی برای معوقات! نداریم  و نمی توانیم 40 میلیون تومان حقوق بدیهی چهار سال گذشته پدرتان - به رأی دادگاه هم رسیده - را پرداخت کنیم. و هنوز پاسخ همان است که بود.

2- اما واقعیت این است که من نه از ظلم بخودم و فرزندانم برآشفته ام و نه از مدیران چپاولگر کینه ای بدل دارم که باعث این قدر عصبانیت و ناراحتیم شده باشد. ناراحتی من از تو زرد در آمدن دولت روحانی در حساسترین برهۀ زمانی است. زیرا همانطور که بارها گفته ام و مستندات آن را در اوضاع جهان و منطقه نشان داده ام در حال حاضر بهترین فرصت تمام عمر جمهوری اسلامی فراهم شده که از شکست استراتژی مخرب و انقلابی خامنه ای در جهان و منطقه بهره برداری شود برای رفتن بسوی یک حکومت عرفی و تبدیل انقلاب به حکومت. در چنین کانتکستی است که یکباره شلوار روحانی گهی از آب درآمده و بیرق شده بر سر راه اصلاحات تحولخواه در ایران. و مهمتر اینکه معلوم شده حسن روحانی اراده ای برای تغییر رادیکال شرایط انقلابی به حکومت متعارف را هم نداشته و ندارد و شعارهایش همه دروغ و فریب بوده است. اما شرح ماوقع:

3- از روز اولی که شروع کردم برای ایران نوشتن در شش سال پیش - بویژه بعد از پیدایش بهار عربی و متعاقب آن ظهور داعش و تا برسد به خروج معترض مقتدا صدر از سیاست و موضوع تحریم های منجر به برجام و اوضاع در سوریه و ترکیه و عراق و ... ده ها شاهد از داخل و خارج و منطقه و رفتار عربستان و ووو - مرتب نوید داده ام که ایدئولوژی اسلام سیاسی در حال شکست است و بزودی شاهد تغییرات مثبتی در استراتژی مخرب و دشمن محور خامنه ای خواهیم بود. تا اینکه این اواخر مصرّ بوده ام که استراتژی ضد امپریالیستی و ایدئولوژیک خامنه ای شکست خورده و کشور وارد مرحلۀ خطرناک بن بست ایدئولوژی (بلاتکلیفی استراتژیک ) شده است. و یادآور شده ام که هرچقدر این بلاتکلیفی استراتژیک طولانی شود ایران بهمان نسبت ضررهای هنگفتی را متحمل شده و بهره ای از فرصت های طلایی بوجود آمده نخواهد برد.

4-  اینک معلوم شده است که چانه زنی در بالای هرم حکومت - که به آتش بس زبانی بین خامنه ای و روحانی انجامیده تا اینجا - به این توافق بینابینی رسیده است که استراتژی حکومت با شیب خیلی خیلی ملایم و اظهار نشده و غیرشفافی تغییر کند. که مهمترین نمود قابل رصد اخیر آن در روزهای گذشته تغییر معاون عربی وزارت خارجه امیرعبداللهیان است. به این معنا که یک عنصر ایدئولوژیک را برداشته اند و یک دیپلمات میانه روتر را جایگزین کرده اند. تا اولاً نقش وزارت خارجه در سیاست های منطقه ی و عربی را پررنگتر کنند و ثانیاً یک پالس عملی به عربستان و شرکای بین المللی در سوریه بفرستند که کشتیبان را سیاستی دگر آمد. این موضوع البته نشانه های پنهان تری هم دارد. مثل نوع استفادۀ ابزاری دولت عراق از حشدالشعبی در حمله به فلوجه و رفتن سلیمانی به فلوجه بعد از موفقیت های اخیر ارتش عراق. می دانیم که در عملیات فلوجه حشدالشعبی عراق را تا پاکسازی و محاصرۀ اطراف فلوجه بکار گرفتند و بمحض رسیدن نبرد به شهر فلوجه، شیعیان را از منطقه مرخص کردند. بعبارت دیگر بتعبیر من از حشد الشعبی نه بعنوان یک شریک جهادی بلکه بعنوان ابزار جهادی - اسمش را می گذارم جهاد بدون غنیمت - استفاده کرده اند و سلیمانی را نه در هنگام فتح فلوجه - نقش نظامی - که برای تکریم و تعارف بعد از فتح فلوجه - در نقش سیاسی - به آنجا برده اند.

5- و من دغدغه ام تاقبل از معلوم شدن زردی روی روحانی  در این جهت بود که اولاً چرا باید روحانی با شیبی چنین ملایم و ناگفته و پنهان تن به تغییر راهبرد بدهد که ایران نتواند از محسنات و فرصت های آن استفاده کند. چرا که اگر روحانی و عرفی گرایان می خواستند و بخواهند و صادق باشند؛ کافی بود و است با کمی فشار بیشتر به خامنه ای و ایدئولوژیک ها کل پروژۀ اسلام سیاسی خامنه ای در خارج از مرزها را بشکنند و متوقف کنند. در چنین حالتی هم غرب بیشتر به کمک مان می آمد و هم اعراب و عربستان از سلاح شیعه هراسی خلع می شدند. اما حالا در حالیکه ایران عملاً اسلام سیاسی و سیاست های منطقه ایش را لاعلاج دگرگون کرده و می کند؛ در عین حال قادر نیست با صدای بلند تغییر راهبردش را تبلیغ و از دنیا و منطقه امتیاز بگیرد.

6- حالا تصور کنید که من و ما در چالش فکری با چنین موضوع کلانی یکباره مواجه می شویم با افشای حقوق های نجومی و انفعال مستأصل روحانی. یعنی در حالیکه ما متصور بودیم که یک رییس جمهور ایراندوست و عرفی گرای پشیمان و صادق را بجنگ پلیدی "بلای خانمانسوز ایدئولوژی شریعت گرا" فرستاده ایم و فقط داشتیم به کند و تند بودن و استفادۀ بهینه از شرایط پیش آمده فکر می کردیم. آواری چنین سهمگین از اتهام "روحانی و دولتش فاسد هستند" بر سرم خراب شده است و هیچکس هم جوابگو نیست. آیا این روحانی با این بضاعت از مدیریت سهل انگار و رانت ده و فاسد پرور می تواند همان رییس جمهوری باشد که بخواهد راهبرد کلان کشور را تصحیح و از شر مخرب خامنه ای بدرآورد؟ بدیهی است که اگر هم بخواهد - معلوم شده که متقلب بوده و نمی خواهد هم از دورهمی خارج کند منافع ملی را - دیگر نمی تواند. زیرا همین موضوع بظاهر سادۀ فیش ها چونان شمشیر داموکلسی او را در تعادل خیانت به کشور ثابت قدم خواهد کرد. آیا شما بودید دیوانه نمی شدید برای از بین رفتن بهترین فرصت تغییرات راهبردی در کشور. 

7- و این نکته را تأکید کنم که هر آنچه راجع به ضعف و قلابی بودن حسن روحانی می نویسم معنای مقابلش این نیست که خامنه ای تقویت می شود و از آن می ترسم. نه؛ خامنه ای و ایدئولوژیش قطعاً شکست خورده در خارج؛ و بهیچ عنوان قابل بازسازی و بازیابی نخواهد بود. در داخل البته بازهم فشارها به بدنۀ زندگی خواه حداکثر خواهد شد که اثرات شکست خارجی؛ داخل کشور را هم از کفشان خارج نکند. اما دیر یا زود - که دیرش هم زود است - شکست خارج بر مناسبات داخل هم چیره خواهد شد و اوضاع بسمت بهتر پیش خواهد رفت. آرزو و امید داشتم که این بهبود اوضاع بدست روحانی و دولتش محقق شود. اما اینطور نیست که روحانی موجد وضع جدید بوده باشد و پیشرفت و پسرفت بسمت خروج از ایدئولوژی بدست او اتفاق افتاده باشد. بلکه این اتفاق نتیجۀ همۀ عواملی است که از بهار عربی شروع شد - آدرسش را در بالا دادم - و با تحریم غرب و داعش سنی - عربی تقویت شد و با ملک سلمان در عربستان به نقطۀ غیرقابل برگشت رسید و فارغ از اینکه روحانی بود یا نه این اتفاق می افتاد. و از این پس هم بدون وابستگی به اراده ای در داخل ایران کماکان پیش خواهد رفت. حرف فقط در هزینه فایده است. اگر روحانی سالم بود و اراده ای هم در جهت منافع ملی داشت سریعتر و راحت تر می توانست تهدیدها را بفرصت تبدیل کند. و حالا که نیست! - البته منتظر حرکات بعدیش هستم - اتفاقات بر مسیر خواست خامنه ای تغییر نخواهد کرد و افول رو بزوال ادامه خواهد یافت. با هزینه های بازهم بیشتر و فایده های کمتر. لعنت به روحانی! یا...هو

۱۳۹۵ خرداد ۲۶, چهارشنبه

دریافتی های نجومی: استدلال مسخره؛ عذرخواهی مسخره تر. روحانی بدجوری به شریعتمداری باخت!



1- دست حسین شریعتمداری درد نکند که دریافتی صدها میلیون تومانی رییس بانک رفاه تحت مسئولیت وزارت کار ربیعی را رسانه ای کرد و دست همۀ روزنامه نگارانی که حقوق های نجومی بیمه را رونمایی کردند. و این قصه سر دراز دارد نه تنها در جای جای دولت بمعنای قوۀ مجریه بلکه دولت در قامت حکومت هم. نحوۀ برخورد رییس جمهور روحانی هم یک کلیشۀ نخ نما بوده: "صدور دستور شدید و غلاظ به معاون اول جهت بررسی و بازگرداندن وجوه اضافی به بیت المال". مثل همیشه و از جمله دستورش در مورد پیگیری اسید پاشی اصفهان و ژست های آبدوغ خیاری این چنینی. البته نه عزل و محاکمه و برکناری وزرای مربوطه (طبیب نیا و ربیعی) و نه سپردن متخلفان بدست قانون و مجازات و اعلان سریع اسامی مدیران سوء استفاده کننده.

2- فاجعه بارتر از رفتار روحانی در واکنش به این قضیه دستورش بوده به معاونت برنامه ریزی و بودجه اش جناب نوبخت برای عذرخواهی و بافتن رطب و یابس توجیهی. نوبخت گفته است این مدیران از برخی خلل و فرج قوانین مانده از گذشته استفده کرده اند و در بخش غیردولتی دولت - تنها در ایران چنین ترکیبی را می توان بر زبان آورد: بخش غیر دولتی دولت - چند نمونه اتفاق افتاده است. البته توپخانۀ رسانه های ظاهراً اصلاح طلب حامی دولت - حالم بهم می خورد از این لفظ اصلاح طلب - کار را راحت تر کرده اند و مجدداً این دزدی کلان را هم بسته اند به بیخ ریش احمدی نژاد - اف بر شما - باقر نوبخت اضافه کرده است که نپرداختن ارقام نجومی به مدیران کارآمد و توانا باعث فرار آنان به بخش خصوصی می شود و حاضر نیستند در دولت کار کنند.

3- این ادعای نوبخت که قبلاً هم طبیب نیا راجع به مدیران بیمه گفته بود و بنوعی وزیر کار هم به آن متمسک شده در مجلس یکی از کون سوزترین اظهارات سخیف و کثیف و بی وجه ماجراست که من یکی قادر به تحمل آن نیستم. چون در جامعۀ ایران و حتی دنیا چنین مدیرانی وجود خارجی ندارند و مزخرف گویی آقایان توهین به مدیران لایق و سطح بالاست. زیرا هر مدیر لایق و نابغه ای که مدیریتش قیمت نداشته باشد قطعاً اولاً از هوش بالایی برخوردار است و ثانیاً و بتبع استعداد خدادادی اش انسان طراز اولی هم است. و بدیهی است که چنین انسان استثنایی مطلقاً - با تأکید بر مطلقاً - حاضر نمی شود 100 تا هزار برابر حقوق پایۀ یک کارگر فقیر (زیر یک میلیون تومان ) را بعنوان حقوق و مزایا دریافت کند. بنابراین این ادعا صد در صد غلط است و هیچکس قادر نیست جامعه ای در دنیا را نشان بدهد که نخبگانش اینقدر پست فطرت و کلاش باشند. البته که ممکن است نخبه ای مدیر حاضر نباشد در بخش دولتی یا وابسته بدولت - 85 در صد اقتصاد ایران - مدیریت بکند. اما اینکه بخواهد کشورش را بچاپد در قاموس هیچ نخبه ای نمی گنجد.

4- اما غلط بزرگتر این ماجرا عذرخواهی نوبخت است از مردم. اولاً که اگر این کار قانونی بوده چرا عذرخواهی کرده اید. و اگر قانونی نبوده چرا بلافاصله سوء استفاده کنندگان را رسوا نکرده اید و ثالثاً اگر وزیری در تعیین نزدیک ترین همکاران خود - رییس بانک رفاه از سوی وزیر کار و رییس بیمۀ مرکزی از سوی وزیر اقتصاد و شخص روحانی - دچار چنین خطای فاحشی شده در شخصیت شناسی اولاً و عدم کنترل او ثانیاً چرا باید کماکان در همان مسئولیت باقی بماند و نه تنها عزل نشود و نه تنها با قبول مسئولیت عذرخواهی نکند بلکه مدعی هم باشد و رطب و یابس ببافد در توجیه آن و به صدها مدیر خادم اهانت "همه در فکر چاپیدن هستند چون بخش خصوصی چنین و چنان است" بکنند. و خاک برسر روزنامه های اصلاح طلب که عذرخواهی نمایشی و فرافکنانۀ نوبخت را هم حواله داده اند به "عذرخواهی نوبخت بجای احمدی نژاد". این قلم ها ننگ روزنامه نگاری هستند که واقعه ای اتفاق افتاده در بیخ گوش ربیعی اصلاحاتچی را پس از سه سال می چسبانند بریش احمدی نژاد. یا...هو

بعد از تحریر:
جام ملت های اروپا و بی حالی همه در ماه رمضان و تداوم تسلیم و سکوت روحانی در مقابل تهاجم خامنه ای وقتی و حوصله ای برای ورود به مرداب سیاست در ایران نمی دهد و راجع به خبرهای کشتار و خونریزی هم چه می توانم گفت که از شش سال پیش گفته ام و ده سال دیگر هم ثابت خواهد ماند: "ایران آزاد نشود. جهان نابود می شود." خب نابودی جهان بخش مهمش همین مرگ 100 نفر در قلب امریکا بدست یک امریکایی روزآمد و الامد افغانی تبار است دیگر".

۱۳۹۵ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

بعد از موفقیت خارق العادۀ اقتصاد مقاومتی؛ دستور جدید آیت الله خامنه ای به وزارت کشور برای تولید "تُنُکۀ مقاومتی"!



1- امروز رحمانی فضلی وزیر کشور جمهوری اسلامی اطلاعات وحشتناکی از حوزۀ آسیب های اجتماعی را در مجلس خوانده است. البته تا جائیکه خیلی از خط قرمزها رد نشده باشد و واقعیت تمام را نگوید. او گفته است سالانه 600 هزار ایرانی بازداشت و زندانی می شوند که دستکم یکسوم اینان (200 هزار نفر) به زندانیان دایم افزوده می شوند. او از 1/5 میلیون معتاد و 4 میلیون بیکار و 11 میلیون حاشیه نشین خبر داده و البته از ده ها هزاران نفری که مورد تذکر و تنبیه پلیس امنیت اخلاقی قرار گرفته اند و ازدواجی که صورت نمی گیرد و طلاقی که سر به فلک میزند.

2- اما این بخش مهم قضیه نیست بلکه مهم قضیه آنجاست که خامنه ای هم وارد ماجرا شده و بگفتۀ وزیر کشور سه جلسۀ سه ساعته با همۀ کارگزاران ریز و درشت داشته و البته نه وزیر و نه هیچ کدام از مسئولان بدبخت جرأت نکرده اند به خامنه ای بگویند که راه حل آسیب های اجتماعی از عالم و دانشمند اجتماعی برمی آید و علوم انسانی که تو باد هوا و آسیبش می دانی و دستور به تعطیلی اش می دهی. همان حرف های خوبی که رحمانی فضلی امروز در مجلس گفته و از گفتنش در نزد خامنه ای پروای "رهبر معظم سرش مثل سرشاه می ماند" داشته است. 

3- اما وزیر کشور از بیانات و راه حل های خامنه ای هم گفته است. او گفته که رهبر همۀ نگرانی و هم و غم اش سبک زندگی ایرانی اسلامی است و من اضافه می کنم که معتقد است اگر این لچک سر زنان را جدی بگیرند و خون زنان را توی شیشه کنند بقیۀ آسیب ها مثل حاشیه نشینی و بیکاری و اعتیاد و طلاق یا حل می شوند و یا حل هم نشوند بدرک چون به حکومت آسیب نمی زنند. خلاصه اش هم این است که هرگونه شادی و جوانی و زندگی مثل همۀ ابناء بشر در روی زمین منفذ نفوذ دشمن است و چون بقیۀ آسیب ها نیز بخاطر توطئۀ دشمن است لذا این منفذ فرهنگ و هنر و زن و زیبایی و لذت را ببندید کن فیکون می شود و ما راهی را که 38 سال است عقب عقب رفته ایم یک شبه طی می کنیم و می شویم جامعۀ مُثُل اسلامی.

4- علت اینکه چنین نقل قول غیر مستقیمی را از حرف های جلسۀ آسیب های اجتماعی در نزد خامنه ای دقیق و درست می دانم و همینطور که شلاق بتن جوانان را برون داد سازماندهی شدۀ این جلسات معرفی کردم. شما را احاله می دهم به سخنان دیروز خامنه ای با نمایندگان مجلس که گفته در حوزۀ فرهنگ احساس ولنگاری می کنم و وزیر کشور هم نقل کرده که خامنه ای گفته ما در این حوزه 20 سال عقبیم و باید عقب ماندگی مان را هم جبران کنیم. اما راه حل خامنه ای هم این بوده به وزیر کشور که اولاً دایره یا ادارۀ برخورد با ناهنجاری های اجتماعی در وزارت کشور را به یک سازمان گسترش دهد و یک سازمان چابک درست کند برای برخورد با آسیب های اجتماعی.

5- من مطمئنم که بمحض مواجه شدن با کلمۀ چابک همۀ ما بیاد حرف های خامنه ای در مورد اقتصاد مقاومتی می افتیم. چون همین چند ماه پیش بود که مرتب بدولت و روحانی فرمان می داد که یک فرماندهی مستقل و چابک تأسیس کنید در ستاد دولت و اقتصاد مقاومتی را با سرعت پیاده کنید. - همان اقتصاد مقاومتی که اختلاف نظر رهبر و رییس جمهوری درست به اندازۀ اختلاف دو کشور کره است. خامنه ای کرۀ شمالی را هدف دارد و روحانی از کرۀ جنوبی الگو می گیرد - آخر رهبر هم می شود خودش را تا این حد بحماقت بزند که فکر کند با اضافه کردن یک تشکیلات دیگر به بوروکراسی از هم گسیخته و تنبل و هیئتی کشور می توان مسایلی را که دیگر جوامع با سال ها برنامه ریزی های علمی و جامعه شناختی و انسان شناختی حل نسبی کرده اند با یک نشست و برخاست او و بزغاله هایی - که معلوم نیست پیشش می روند چه بلغور می کنند که او با همان وقاحت همیشگی مزخرفاتش را تکرار کند - حل کرد. نتیجه هم این شود که اینها هم بیایند و پشت سر رهبر معظم مسخره اش کنند و هیچکاری نکنند. فقط به این دلیل بدیهی که اجابت خواست خامنه ای با متد او و با استراتژی کلان او نشدنی و محال قطعی است.

6- بنظرم رسید که دستورات جدید خامنه ای را اگر جمع و جور کنیم و طبق خوش آیند او نامگذاری کنیم. بهتر از تولید انبوه "تُنُکۀ مقاومتی" نماد دیگری نمی تواند عمق تحجر و مالیخولیای سکسی روحانیت شیعه را بنمایاند. حالا که بطنز رسید بگذارید این را هم بگویم که خامنه ای بعد از واژه دزدی "مردمسالاری دینی" از محمد خاتمی و مال خود کردن آن؛ حالا دومین وا ژۀ رییس جمهور اصلاحات را هم که "ولنگاری" باشد بسرقت برده و دارد مال خود می کند. چون این محمد خاتمی بود که در مقابل اتهام اباحه گری به خودش و دولتش گفته بود با ولنگاری مخالف است. در ضمن دیدم که واژۀ تکرار را هم "تَکرار" تلفظ کرد و این هم از الفاظ منسوب به خاتمی است که آن خانم منشی سنی مجلس دهم هم چند روز پیش و رندانه از تریبون مجلس گفت: "تَکرار می کنم ..." و ارادتش را به خاتمی ثبت کرد. یا...هو

۱۳۹۵ خرداد ۱۵, شنبه

شاه حسن روحانی با شیخ علی خامنه ای بوحدت رسیدند: برای شلاق زدن به اندام جوانان زندگی خواه!


1- حسن روحانی بدجوری دُز مقام معظم رهبریش را برده بالا و حالا دیگر زبان نمی گشاید جز در تعریف از رهبری آیت الله خامنه ای و فریاد بر سر کوردلان که اختلافی عمیق در بین ایندو را نه با توهم و تخیل و توطئه که با استناد بعین جمله ها و موضع گیری های اخیرشان اظهر من الشمس معرفی می کنند. - نگاه شود به 11 مورد اختلاف دیدگاهی روحانی و خامنه ای (اینجا) - سید علی خامنه ای هم گویا قول داده که از تحریک هوادارنش برای مختل کردن کار دولت دست بردارد. زیرا او هم در سخنرانی سراسر پوچ و شعاری دیروزش تیفوسی ها را از حمله به روحانی برحذر داشت. البته خامنه ای ظرفیت بالقوۀ تیفوسی ها را تخلیه نکرد. بلکه فقط از آنان خواست که بدجوری توی مخمصه است و برای تجدید قوا باید کمی خویشتنداری کرد.

2- اما نکتۀ جالب در این آتش بس سرد و شکننده و مصنوعی؛ انفعال طرف قوی (حسن روحانی عرفی) است در مقابل فعالیت طرف ضعیف (علی خامنه ای شرعی). زیرا همۀ فاکتورهای مستند به انتخابات اخیر و ترکیب مجلس نشان از نزدیک شدن و به توازن رسیدن بخش دولت شاهنشاهی با بخش حکومت اسلامی است. لذا اگر روحانی به این عقب نشینی پایبند باشد و ادامه دهد؛ شکی نباید کرد که حکومت اسلامی انقلابی؛ دولت شاهنشاهی را بازهم برخواهد انداخت مثل از سال 57 تا اکنون. از حسن روحانی بعنوان شاه و از دولتش با عنوان شاهنشاهی یاد کردم و از سید علی خامنه ای و دربارش بعنوان حکومت اسلامی انقلابی. پس لاجرم باید یک توضیحی بدهم برای چرایی:

3- انقلاب ها وقتی پیروز می شوند معمولا یک شورای انقلابی تشکیل می دهند با نفرات محدود و ایدئولوگ و بلافاصله دولت را در دست می گیرند و شروع می کنند به پیاده سازی ایدئولوژی و رفتن بسوی اهداف. این شورای انقلابی محدود بسته به تصمیم رهبران از چندسال تا مادام العمر تطویل می شود. اما هیچگاه از محدودۀ چند نفر فراتر نمی رود و مسئولیت ادارۀ کشور در همۀ زمینه ها و جهات را دولت برامده از انقلابیون می پذیرد. آیت الله خمینی که یک اصلاح طلب رادیکال بود و قصد تخریب کامل دولت شاهنشاهی را نداشت. تصمیم گرفت خیلی سریع قانون اساسی بنویسد و حکومت را بوضع طبیعی آن برگرداند. لذا از هنگام رفراندوم قانون اساسی و انتخاب بنی صدر؛ شورای انقلاب را منحل کرد و خواست دولت شاهنشاهی با حکومت جمهوری اسلامی را ادغام و کارکرد دولت - ملت را احیاء کند. با اینکه جنگ شد و شرایط انتقال از انقلاب به حکومت مختل شد اما من شهادت می دهم که خمینی؛ دولت شاهنشاهی - بنخست وزیری میرحسین - را هم پذیرفت و هم حمایت کرد و هم تلاش کرد که حکومت موازی تشکیل ندهد. کما اینکه دفتر خودش را هم فراتر از یک هستۀ بسیار کوچک سی نفره گسترش نداد. اما غیر قابل تردید است که موضوع جنگ دوران گذار از انقلاب به دولت ملت را با تأخیر مواجه کرد و چون خمینی فرصت نکرد در شرایط صلح و ثبات چگونگی رفتارش را ثبت کند. لذا اصراری نباید کرد - من هم نمی کنم - در این می شد و آن نمی شد.

4- وقتی که خمینی در گذشت و آیت الله خامنه ای در 27 سال پیش و در چنین روزی رهبر شد. کل پروژه دولت - ملت سازی مدرن خمینی را بکناری نهاد و شروع کرد به ایجاد حکومت انقلابی خودش؛ بموازات دولت شاهنشاهی. او ابتدا دفتر سی نفرۀ خمینی را به یک دفتر 3 تا 4 هزار نفرۀ بسیار مجهز و متنوع ارتقاء داد و با استفاده از این نیروی سازماندهی شده حکومت اسلامی و انقلابی خودش را سازمان داد و مهره چینی کرد و قوام بخشید. هر آنچه نهاد های بوجود آمده در بعد از انقلاب بود مثل سپاه پاسداران و نمایندگان ولی فقیه در ریز و درشت کشور و امامان جمعه و مجلس خبرگان و شورای نگهبان و بنیاد مستضعفان و آستان قدس رضوی و ... را مستقیماً در حکومت انقلابی خودش تعریف کرد. و هر آنچه را هم کم و کسر داشت مثل دادگستری و سازمان امنیت و اطلاعات و مجلس و شهربانی و ارتش را از دولت شاهنشاهی مصادره و منفک کرد. تا حکومت اسلامی انقلابی خودش را کامل کند وکرد. ته دولت شاهنشاهی هم ماند چند وزارت خانۀ زپرتی و غیر حاکمیتی و خدماتی که خامنه ای شروع کرد به براندازی آن ها. بعبارت دیگر خامنه ای یک حاکمیت شورای انقلابی  میلیون ها نفری تأسیس کرد که کارش براندازی دولت خدماتی تعریف شده است. در حقیقت منظور خامنه ای از انقلابی بودن همین است که دولت مدرن را باید براندازیم. شما اگر دقت کرده باشید با اینکه در عرض 38 سال گذشته همۀ عناصر شاغل در دولت ها عوض شده اند و دیگر حتی یک مدیر یا کارمند باقی مانده از زمان شاه در وزارت خانه ها و بدنۀ دولت های بعد از انقلاب نمانده است؛ با این همه همۀ کسانی که در بخش دولت مدرن (شاهنشاهی) مشغول کار هستند، طاغوتی و غیر خودی شناخته می شوند و اصالت خودی و انقلابی بودن مشروط قطعی است به عضویت در حکومت موازی و مختار خامنه ای و بخش انتصابی. 

5- حکومت خامنه ای کاملاً بسنده و مسلط است. زیرا علاوه بر داشتن همۀ عوامل امنیت و سرکوب و اطلاعات و... در همۀ وزارت خانه ها و دانشگاه ها و استان ها و شهرها نیز افرادی در کسوت نمایندۀ ولی فقیه گمارده است که همان نقشی را در مقابل استانداران و رؤسا و فرماندهان بازی می کنند که خودش در مرکز و در مقابل رییس جمهورها و دولت ها بازی می کند. دخالت و مختل کردن امور تحت عنوان اسلامی نیست کار این حکومت انقلابی است بدون اینکه مسئولیتی بپذیرند یا حداقل بتوانند بگویند اسلامی چیست. خاطره ای یادم آمد که روزی در سفر هاشمی رفسنجانی به پایگاه همدان در جلسه ای - خودم یا توسط فرمانده پایگاه - مطرح کردیم که بهتر است فرماندهان پایگاه و استانداران و سایر عوامل مسئول اجرا از روحانیان تعیین شوند تا این کشمکش فرساینده بین نظر و عمل یکبار برای همیشه برچیده شود. اما نه آنروز زمینۀ پذیرش چنین پیشنهاد مفیدی بود و پیشنهاد ما بعنوان مزاح تلقی شد و نه مهمتر از آن این است که خامنه ای حاضر به چنین عملی است و می شود. زیرا همانطور که گفتم او 27 سال است که در حال براندازی دولت طاغوتی است و چون خودش قادر به ادارۀ کشور با ذهنیات فسیلی مذهبی نیست بهترین گزینه را انتخاب کرده است. دولت دست دانشگاه باشد و حکومت دست حوزه. حوزه هم بکوشد که دانشگاه را براندازد مثل نقش مخربش در طول تاریخ و معترض و انقلابی بماند.

6- البته من وارد جزییات نشدم و الا بدیهی است که برخی سازمان های طاغوتی - مثل ارتش - را هم از این جهت مصادره کرده است که آن ها را عملاً مضمحل کند و از تأثیر گذاری در صحنه بنفع دولت مدرن جلوبگیرد. در مورد مجلس هم تلاش می کند که افسارش را کماکان در دست داشته باشد اما اگر زمانی غفلت کرد و نمایندگان  کمی مستقل رفتار کردند؛ با مجالس موازی که در اختیار دارد مثل شورایعالی انقلاب فرهنگی و شورایعالی فضای مجازی و از این قبیل بتواند براندازی کند و می کند. حتی نگهداری دادگاه های انقلاب هم از این جهت است که کل دادگستری مصادره شده از رژیم طاغوت مورد اطمینان و اعتماد نیستند و باید تهدیدی هم بالای سر آرای آنان باشد.

7 نتیجه اینکه جمهوری اسلامی 38 سال است که هنوز نتوانسته رژیم شاه را براندازد و خامنه ای کماکان در وضعیت انقلاب قبل از 57 است و می خواهد دولت مدرن را ساقط کند. اما چون می داند که جایگزینی برای دولت مدرن ندارد و این وضعیت غیرخودی بودن دولت بهترین حالت و مفیدترین وضعیت برای او و الیگارشی روحانیت است؛ لذا او معتقد است که باید همواره در حال براندازی دولت کوشا باشیم و موضع بگیریم اما هیچگاه هم آن را برنیاندازیم و کاملاً ناکارآمد نکنیم. زیرا در آنصورت ملت زندگی شان را از ما خواهند خواست و ما هم که جز مرگ کالایی در بساط مذهب نداریم. و نتیجه این شده که خودش و روحانیان وابسته به حوزه همۀ قدرت را دارند بدون حتی یک اپسیلون مسئولیت. و دولت طاغوت همۀ مسئولیت را دارد بدون کمترین اختیار. جالب این است که در ایران همیشه شیخ برتر از شاه بوده در طول تاریخ شیعه. اما در قبل از جمهوری اسلامی اختیارحوزه در حد موعظه و برانگیختن توده ها بود و انذار و زنهاری به پادشاهان و این اندازه کون سوزی نداشت که حالا هم خدا را دارند و هم خرما را؛ و همیشه هم در حال له کردن خرمای ملت هستند. 

8- روحانی قطعاً اشتباه وحشتناکی کرد در تبلیغ "بوحدت رسیدن شیخ علی با خودش". چون این محال قطعی است و حکومت همواره در حال براندازی دولت است و این یعنی انقلابی ماندن. البته منتظر اولین جرقه های دوبارۀ این جنگ بی پایان هستم و بروحانی انذار می دهم که خودش را مضحکۀ عام و خاص نکند و دست از این "با محبت خارها گل می شود بازی" بردارد . خامنه ای یک ایدئولوژیست بشدت ضد امپریالیست ضد مدرنیته و دانش است و جز در مقابل هجوم عقب نشینی نمی کند. اگر فعلاً صلاح برویارویی نمی بینی! لطفاً از باسن و اندام رأی دهندگانت حراست کن؛ بی غیرت! خامنه ای با هدف درست دستور به پروپاگاندای شلاق به زندگی خواه ها را صادر کرده. چون شلاق تنبیه نیست بلکه تحقیر است و از شخصیت تهی کردن جوانان. خامنه ای قصد مرعوب کردن مدرن ها را دارد و سلب آرامش روانی آن ها.  آقای روحانی حسن اگر خدا داری بترس که این جوانان شلاق خورده اگر از محرومان باشند بصف مجرمان و زورگیران خواهند پیوست و اگر از مرفهین باشند دست بخودکشی و مهاجرت خواهند زد. که خود مهاجرت هم نوعی خود کشی است. اما در هر دو حالت دست کشور از طبقۀ متوسط و کارآفرین و بهره ور و مبتکر خالی خواهد شد. یا...هو