۱۳۹۱ مهر ۹, یکشنبه

و اما آیندۀ دلار و ارز چه می شود................؟

Gentleman with a Lion Paw


1- خواننده ای از من راجع به آیندۀ ارز و دلار پرسیده است. و مرجع ذهنی اش هم به پیش بینی چندماه پیش من برای نرخ 3000 تومانی در پاییز متصل بوده است. ضمن تشکر از این دوست که مرا ناجی سرمایه و دارایی کوچکش معرفی کرده باید عرض کنم که پیش بینی من نیازی به شم اقتصادی و سیاسی نداشته است و هر کسی با تمرکز بر رفتار ها و گفتارها و کردارهای حکومت در یک سال گذشته می توانست چنین روزهایی را گمانه زنی کند. وقتی تو با همۀ همسایه ها و همشهری ها و همولایتی هایت اختلاف داشته باشی و سر جنگ؛ و در عین حال دخترانت را به بدنامی بی حجابی، پسرانت را به دست آویز شرابخواری، برادرت را به ظن سرمایه داری، زنت را به اتهام فاحشگی و ... از خودت برانی طبیعی است که آنان نیز فارغ از اینکه تو با همۀ غریبه ها سرجنگ و اختلاف داری جل و پلاس خویش را مقدم می دارند برای نجات خود تا کمک و یاری به تویی که به آنان هم امان نمی دهی.

2- به باور من کرۀ زمین که ما از آن بنام جهان یاد می کنیم در یک تصادم کمیک موجودیت یافته است. سپس بعد از صدها و هزاران قرن گذشته؛ حیوانی استثنایی از تکامل میلیون ها حیوان قبل از خودش بوجود آمده که خندیدن بلد بوده و از ذات هستی نشانه های بهتری بروز می داده؛ و نام خودش را گذاشته انسان. این انسان که بهترین صفت و نیروی محرکه اش خودخواهی بوده او را ناچار کرده است که در کمدی دنیا دست ببرد و آن را به تراژدی تبدیل کند. بخشی از انسان ها که در نقاط آب و هوایی مناسب تری زندگی می کرده اند اینقدر رشد یافته اند که بتوانند بین حداکثر تراژدی و حداقل کمدی توازن برقرار کنند و از تبدیل شدن مطلق زیست شان به تراژدی جلو بگیرند. در سوی دیگر اما معدودی از جوامع هم بوده اند که چارۀ وضعیت تراژیک خود را در این دیده اند که کل تراژدی (جدیت) تولید شده توسط نسل انسان را چنان ارتقاء بدهند که تراژدی مطلق شان یک کمدی کامل شناخته شود. ایران در حال حاضر یکی از این معدود جوامع است که تراژدی ندارد زیرا تراژدی ایران بطور مطلق تبدیل به کمدی شده است. حرف زدن از امر جدی در این تماشاخانۀ مطلقاً مسخره از هیچ انسان بقاعده انسانی هم ساخته نیست تا چه رسد به من که خیلی هم با معیارهای استاندارد؛ آن انسان بقاعده انسان نیستم. و الا بجای دلقک در غربت؛ ژنرال در خانه بودم.

3- سایت بازتاب خبری را کار کرده که بنظرم معتبر است (اینجا). و آنجا خبر از جلسه ای می دهد در حضور مشایی که قرار بوده راجع به نطق احمدی نژاد در سازمان ملل بحث و فحص شود. از اسامی که در این جلسۀ 40 نفره منتشر شده عاقلترین شان امیر محبیان بوده؛ خطرناکترین شان محمد علی رامین و مسخره ترین شان خسرو معتضد. کاری به آن جلسه ندارم و منظورم از این اشاره رسیدن به دیالوگی بوده که بین معتضد و مشایی اتفاق افتاده. و آن هنگامی بوده که نوبت اظهار نظر معتضد می شود و او رو بمشایی می گوید: "من امان می خواهم که حرفم را بزنم". مشایی هم با همان طنز خوبی که بلد است مثل مرادش احمدی نژاد پاسخ می دهد: "ما خودمان امان نداریم چطوز بتو امان بدهیم. من فقط می توانم تا دم در خروجی این اتاق بتو امان بدهم".

4- این هرسه که گفتم در اینجا بهم چفت می شوند که وضعیت دلار و ارز به امانی که احمدی نژاد باید بدهد بستگی دارد. بشرح زیر:

الف- یا احمدی نژاد شوخی کرده و نه تنها از ذخیرۀ ارزی خبری نیست بلکه همان طلاهایی هم که من گفته بودم (اینجا) موجود نیست. در چنین حالتی تا دولت و حکومت آیت الله خامنه ای امتداد دارد و سقوط نکرده است وضع بهمین منوال جلو خواهد رفت و ایران با شیب ملایمتری به زیمبابوه موگابه تبدیل خواهد شد. هم در بی ارزش شدن ریال و هم جایگزین شدن دلار بجای ریال در معاملات داخلی.

ب- یا احمدی نژاد سر بسر رقبای سیاسی اش می گذارد و ارز حداقلی را در ذخیره دارد و می خواهد یکبار دیگر مثل رابین هود ظهور کند بزودی و ارز را در همین قیمت های تا 3500 تومان تثبیت خواهد کرد برای مدتی کمتر از شش ماهه. ارزانتر شدن البته نه گمانم.

پ- راه حل قطعی قضیه جام زهر است از سوی خامنه ای و دست برداشتن از این استراتژی سی سالۀ شکست خورده و باز کردن راه تعامل با جهان غرب و کم کردن و از میان برداشتن تحریم ها.

ت- راه حل میانه و موقت اما این است که خامنه ای دخالت کند و دستور بدهد اگر می توانند احمدی نژاد را در قلعۀ سنگ باران به چهار میخ بکشند و به سردارن پوزه بند و برای آخوندها پشه بند! بزنند تا همه مطمئن شوند که از دست آن ها در امانند. سپس گروهی از اقتصاد دانان و عقلای قوم را مأمور کند که بی ترس از احمدی نژاد و سردار و آخوند بروند و همۀ سوراخ سنبه های آمارهای اقتصادی و ذخیره ها و از این قبیل را از راه لمس در محل (مثلاً دیدن دلار یا طلا در محل نگهداری حقیقی یا اسنادی آن ها) معاینۀ میدانی بکنند و به واقعیت پشت پردۀ همیشه مخفی 7 ساله از سوی احمدی نژاد دسترسی و اگاهی پیدا کنند تا بتوانند بر مبنای واقعیت های روی میز و نه دروغ و پروپاگاندای حکومت برنامه ریزی کنند و بتوانند اقتصاد کشور را از فروپاشی نجات بدهند. این راه حل هم اگر اجرایی شود و همانطور که گفتم یک راه حل کوتاه مدت و مسکن است و در بلند مدت چاره ای غیر از تن دادن خامنه ای بقاعدۀ بازی - حق و ناحقش مهم نیست - جهانی نیست. یا...هو

پی نوشت: گفتم چند علامت هم از اخبار بازار روز ارز بگذارم اینجا تا لاف در غربت نباشد تحلیل کلان فوق:

1- از جلسۀ امروز هیئت دولت مهمترین خبری که بیرون آمده تماس تلفنی احمدی نژاد با جوانفکر بوده است و از بحث اقتصادی خبری نیست.

2- وزیر اقتصاد پریروز گفت که با یک میلیارد دلار عرضه در اتاق تبادل ارز وزارت صنایع حاضر شده اند در حالیکه کل تقاضای موجود کمتر از 20 میلیون دلار بوده است.

3- این دو ر وزه برعکس دو روز اول نرخ ارز 2% پائین تر از قیمت بازار خیابان فردوسی - استانبول اعلام نشده است.

4- در حالی که در همان اتاق معامله ای صورت نگرفته دیروز اعلام کردند که فضای فیزیکی اتاق را گسترش خواهند داد برای گنجایش همۀ متقاضیان - وجود ندارند - و تدارک میز برای سایر بانک های عامل در داخل اتاق.

5- اما امروز اعلام شده است که خریداران ارز اتاق تبادل ارز نیازی به مراجعه به اتاق را ندارند و می توانند ارز درخواستی را از بانک های عامل خود در سراسر کشور بگیرند. این علامت این است که این اتاق را دارند جمع می کنند و معاملات را به سیاق قبل از آن در بازار آزاد منتقل می کنند. و ... گیجی هم بالاخره یک حدی باید داشته باشد! نه؟

شریعتمداری با توهین به احمدی نژاد مشکل ارز را حل کرد: احمدی نژاد: من اختیاری ندارم؛ مسئول گرانی خامنه ای است!



 
 1- در دو سال گذشته هر وقت شریعتمداری خودش سرمقالۀ کیهان را نوشته است روزنامۀ کیهان حداقل سه ساعت دیرتر از شب های دیگر بسته شده و برای چاپ به چاپخانه رفته است. علت هم معلوم است: زیرا اوضاع سیاسی جمهوری اسلامی ایران چنان پرتنش و شکننده و نا مشخص بوده است که کمترین "گاف"ی از سوی بازیگران متعدد و متکثر و متنافر ولی مؤثر؛ امکان تبدیل شدن به شکاف و گسل جدیدی در هیئت حاکمه را داشته است و دارد. لذا شریعتمداری برای پرهیز از چنین "گاف"هایی مجبور بوده است هر نوشته اش را بارها و بارها ویراستاری کند تا بتواند با حداکثر احتیاط ممکن نظرش را مطرح کند. با این همه احتیاط اما کم نبوده دفعاتی که همه کارۀ کیهان مجبور شده است نظرش را پس بگیرد و از اتهام زده شدگان اش عذر خواهی کند. نمونه های اخیرش که من خاطرم مانده یکی راجع به انتخابات مجلس نهم بود در ارتباط با جبهۀ متحد و مهدوی کنی. و نمونۀ نزدیک ترش راجع به نامۀ وزرای سابق احمدی نژاد به خامنه ای با محوریت متکی و پورمحمدی.

2- امشب اما مدیر مسئول کیهان یکی از آسوده ترین و کوتاه ترین سرمقاله های دو سال اخیرش را نوشته و بدون احتیاط و وقت تلف کنی معمول - گفتم در بالا - داده بدست حروفچین و  صفحه بند و کیهان را مثل همیشه و سریعتر از همۀ روزنامه های دیگر بسته و رفته منزل - لابد برای پی گیری ارز بورسیۀ پسر یا دخترش که در فرنگ درس می خوانند و در جریان افشاگری سایت بازتاب امروز اعتراف کرده است که چنین است - او در سرمقالۀ امشبش با عنوان "چرا جدی گرفته نشد" دکتر محمود احمدی نژاد رییس جمهور محترم - عنوانی که کیهان مصر است - را به سخره و استهزاء گرفته و از اینکه موضوع مذاکره با امریکا را مطرح کرده و کسی تحویلش نگرفته شیهه کشیده است و به او خندیده است. شریعتمداری که از زندانی بودن جوانفکر مطمئن است و می داند که کسی نیست که پاسخش را قبل از انتشار مقاله اش در سایت روزنامۀ ایران و خبرگزاری ایرنا با زبان خودش بدهد؛ احمدی نژاد را چسبانده به طناب های رینگ و مرتب با هوک های ریز "تو که کاره ای نیستی چرا چنین گهی خورده ای" ناک دان  نزدیک به ناک اوت کرده است. - بی اختیار یاد مرحوم مهندس بازرگان می افتم و آن مضمونی که کوک شد در بارۀ اعتراض خانم رجایی به نطق پیش از دستور او که در قالب "کسی که بما... بود کلاغ ... دریده بود" معروف و ضرب المثل است. و بعد از مدت ها با خودم گفتم بیچاره رییس جمهور احمدی نژاد. -

3- اما قسمت جالب مقاله به محتوای آن مربوط می شود که شریعتمداری با مستندات ریز و مثال های مختلف ثابت کرده است که حاکم ایران تنها آیت الله خامنه ای است و دیگران فقط نقش گماشتگان او را بازی باید بکنند و مجاز نیستند از خودشان موضعی سیاسی - ولو بی اثر - ابراز کنند. او به قانون اساسی استناد می کند و ثابت می کند که طبق اصل یکصد و ده این قانون تعیین سیاست های کلان نظام با رهبر است و روابط خارجی کشور هم جزیی از این سیاست هاست و فقط رهبر می تواند تصمیم بگیرد و لاغیر. خنده دار آنجاست که مرتب هم از خواست و نظر مردم که همان نظر خامنه ایست کردیت می دهد به استدلال خودش و خجالت نمی کشد که بگوید: "چطور مردمی که - با تعریف خود رژیم - از طریق خبرگان مذهبی و در 23 سال پیش بطور غیر مستقیم خامنه ای را رهبر کرده اند آراءشان معتبر تر از مردمی است که 3 سال پیش و در یک انتخاب مستقیم و با بالاترین رأی (26 میلیون رأی) رییس جمهور احمدی نژاد را انتخاب کرده اند بالاتر و نافذتر است. و بسیار ایرادات دیگر که من قصد ورود ندارم و نمی خواهم نقد موضوعی بکنم.

4- منظورم از نوشتن این موضوع برای شما بیشتر بخاطر دو محور مبارک زیر است که خوشبختانه توسط حسین شریعتمداری کلید خورده است. البته که مطمئنم او در کمتر از چند روز آینده یک "غلط کردم نامۀ" دیگر خواهد نوشت و از رییس جمهور عذرخواهی خواهد کرد. اما بی فایده خواهد بود و مثال آب آن سبوی بشکسته و پیمانۀ ریخته:

الف- چیزی که شریعتمداری گفته چیز پنهانی نبوده و نیست تا کنون؛ و همۀ داد و بیداد اپوزیسیون منتقد و مخالف هم همواره این بوده است که نمی شود اختیارات با رهبر باشد اما مسئولیت ها از رییس جمهور خواسته شود. رسمیت دادن به این گزاره از سوی شریعتمداری که سخنگوی شخص خامنه ای است این برکت را دارد که دیگر کسی قادر به حاشا کردن نقش و مسئولیت خامنه ای در ادباری که ملت دچارش هستند نباشد. چون شریعتمداری سیاست های کلان در اختیار خامنه ای را تا آنجا ریز می کند که رییس جمهور حتی حق ندارد در سیاست خارجی اظهار نظر - نه حتی تصمیم گیری - بکند. این اظهار نظر را از آن جهت برجسته می کنم که ممکن است رییس جمهور بصورت تاکتیکی و برای انداختن توپ در زمین دشمن (در اینجا امریکا) موضوع مذاکره را مطرح کرده باشد. کما اینکه برعکس ذوق زدگی شریعتمداری و مستند به آرشیو سفرهای احمدی نزاد به سازمان ملل این اولین بار نیست که احمدی نژاد به امریکا پیشنهاد مذاکره و مناظره می دهد. او از زمان جرج بوش تا کنون هر سال در نیویورک آمادگی خودش را بمناظره و مذاکره - از دید او یک کلمه هستند با دو گویش - با رؤسای جمهور وقت امریکا اعلام و اصرار کرده است.

ب- برکت بسیار پربرکت دیگر رسمیت دادن به دیکتاتوری خامنه ای از سوی شریعتمداری این است که احمدی نژاد که تا کنون در جلسات خصوصی و جلسات غیر علنی مجلس می گفته است: "چرا از من می پرسید شما باید از رهبر بپرسید. چون من اختیاری ندارم که مسئولیتش متوجه من باشد. اختیار تعیین سیاست دست رهبر است و بطور طبیعی مسئولیت پی آیند این سیاست ها هم بعهدۀ رهبر است" اینبار فارغ از هر محدودیتی و در جلسات عمومی و جلسات علنی مجلس با صدای بلند از خودش رفع مسئولیت کند. و اتفاقاً برادر حسین خدمت خوبی کرده است به احمدی نژاد چون عنقریب است که مطهری و یاران دومین جلسۀ سؤال از رییس جمهور را راه بیاندازند و به رییس جمهور فرصت بدهند که یکبار برای همیشه و اینبار مستند به سرمقالۀ کیهان "کانون فساد و گندیدگی بنیادین و پارادوکسیکال جمهوری اسلامی (همۀ اختیارات با رهبر بی مسئولیت / و همۀ مسئولیت ها با رییس جمهور بی اختیار) را بیرون بریزد و دعای ملتی بجان آمده را بجان بخرد. طرفه اینکه موضوع سؤال از احمدی نژاد هم یکی از بهترین نمونه های مربوط به سیاست خارجی یعنی ارز و قیمت آن است. زیرا که همه می دانند ارز به نفت و نفت به سیاست و سیاست خارجی و رابطۀ ایران با غرب بستگی اینهمانی دارد. پس منتظر می مانیم تا شریعتمداری غلط کردمش را بگوید و احمدی نژاد وضع بازار ارز را به خامنه ای مربوط کند.

4- و ختم کلام یک کلام: "حسین شریعتمداری گزک خوبی داده است بدست احمدی نژاد و مطمئنم که احمدی نژاد نه کسی است که از شریعتمداری بخورد و نه کسی است که نخواهد در این وضعیت بسیار دشوار از این گاف برادر حسین بهره برداری بهینه نکند." بارها گفته ام و مجدداً تکرار می کنم که خدا نکند که کسی به سرازیری بیفتد. زیرا بلافاصله مغزش هنگ می کند و نا خواسته سقوط خودش را شتاب می دهد. شریعتمداری احمق اگر این چنین ذوق زده نشده بود. موضوع سخنرانی ها و مصاحبه ها و موضع گیری های بی ثمر و بی اثر هرسالۀ احمدی نژاد در نیویورک بر امسال هم تسری می یافت و فراموش می شد. اما شریعتمداری با حماقتش یک کانال بسیار بسیار مهم "چرا با وجود خامنه ای هیچکس دیگر مسبب هیچ وضعی در ایران نیست" را گشود و آن هم در برابر دکتر محمود احمدی نژاد رییس جمهور محترم که عاشق چنین تصادم هایی است. انشاءالله. یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۸, شنبه

کارتون هادی حیدری در تجلیل از رزمندگان با محتوای از دست رفتن آرزوهایشان بود!



1- من هم بدون توجه به صفحۀ انتشار کاریکاتور هادی حیدری ابتدا چنین برداشت کردم که هادی با تلفیقی از نمادهای شکلی رزمندگان و محتوای  آغاز دانش و آگاهی (شروع سال تحصیلی جدید) اثر زیبایش را به جهالت در حال گسترش هم جهانی و هم ایرانی - هر کدام از زاویه ای متفاوت - اختصاص داده است و لذا در پست قبلی گذرا نوشتم. 

2- اما بعد که متوجه شدم این کاریکاتور در صفحۀ بزرگداشت دفاع مقدس کار شده است. بنظرم رسید که وجه اشاره به نماد های شکلی جنگ (پیشانی بند) پررنگ تر بوده است. لذا انکار این موضوع از سوی هواداران و آزادی خواهان و فرهیختگان را نعل وارونه تشخیص دادم و دیدم کمکی به موقعیت روزنامه و هادی نمی کند. و معتقد شدم که باید نزدیک ترین ذهنیت کاریکاتوریست منتقد را برملا و مثل شیر از آن دفاع کنیم. 

3- با این برداشت بود که کامنت زیر را با کمترین لغات و با پاستوریزه ترین ادبیاتی که قابل انتشار در هر سایت و وبلاگی باشد تنظیم کرده و زیر مصاحبۀ دفاعیۀ دکتر کچوئیان! در سایت الف احمد توکلی فرستادم. اما متأسفانه نه سایت الف و نه یکی دیگر از سایت هایی که برای آن هم زیر بیانیۀ 160 نفری همکاران هادی فرستاده بودم منتشر نکردند. ممکن هم است که بزعم خود خواسته اند گزک دست دادگاه انقلاب رسیدگی کننده به پروندۀ شرق ندهند و باعث محکومیت هادی نشوند. اما همانطور که در کامنت هم نوشته ام اشتباه می کنند و دادگاه رسیدگی کننده نه بر مبنای حقوقی که بر مبنای توازن قوای سیاسی رأی خواهد داد. و اگر تشخیص بدهد که هتاکان هنوز دست برتر دارند شرق را مجرم و در غیر اینصورت تبرئه خواهد کرد. پس کامنت مورد اشاره را اینجا منتشر می کنم تا مطمئن باشیم که شتر سواری دولا دولا نمی شود و قاتق نانی نیست. باید واقعیت را گفت و از آن دفاع کرد و لاغیر! یا...هو
هادی درست کشیده. روزنامه در صفحۀ درست (دفاع مقدس) چاپ کرده. و گروه تندرو انحصار طلب هم درست توقیف کرده است. زیرا این کاریکاتور نماد نه رزمندگان دفاع مقدس که نماد آرزوهای آنان است. لذا نمادها و آدم ها امروزی ولی نشانه های عام دفاع مقدسی است. تا بگوید که رزمندگانی که آرزوهای رنگی پیشانی بند را بستند و شهید و مجروح و معلول شدند رسیده اند به جامعۀ ای که پیشانی بندهای رنگی و مقدس شان برنگ سیاه کامل در آمده و اینبار ناچار چشم های یکدیگر را می بندند برای از دست رفتن یا بدست نیامدن آن ارزوهای رنگی. خلاصه اینکه کاریکاتور در تجلیل از رزمندگان ولی انتقاد از وضع موجود است. پس تندروان مسئول وضع موجود حق دارند نه بخاطر رزمندگان که بخاطر خودشان کاریکاتور هادی را برعلیه پدرش (رزمنده) تفسیر کنند. از داد و بیداد شما هم کاری ساخته نیست. اما مژده می دهم که تندروان بی عقل و منطق اخرین زورهایشان را می زنند و از استیصال است که شده اند مصداق "یتشبث بکل حشیش"! یا...هو

رمز گشایی از پرونده های زیر بغل احمدی نژاد!



مطهری نطق مکتوبش را که نوبت خواندنش در مجلس نرسیده در رسانه ها منتشر کرده است و در آنجا با صراحتی کم سابقه باقی ماندن احمدی نژاد بر مسند قدرت را حتی برای یک روز صلاح ندانسته و خواهان برکناری او شده است. او که با ادبیات تندی صحبت کرده است از اصطلاحات آشنای محمدعلی شاهی در دورۀ مشروطه استفاده کرده و عدم تمکین علنی و مفتخر احمدی نژاد بقانون را به توپ بستن مجلس و استبداد و دیکتاتوری معرفی کرده است. او ضمن انتقاد از مجلس هشتم در مورد مماشات با تک روی های احمدی نژاد در مورد قانون هدفمندی یارانه ها نهایتاً کل کسانی را که می گویند "چون احمدی نژاد هم آدم جسوری است و هم پرونده هایی زیر بغل دارد که می تواند افشاء کند پس بهتر است مماشات کنیم تا دوره اش تمام شود" را بتندی نواخته و این عذر بدتر از گناه  را به استهزاء گرفته است. لذا تصمیم گرفتم تا نگاهی مجدد بیاندازم به زیر بغل احمدی نزاد تا ببینم می توانم آن ها را از روی جلدشان بازبخوانم:

1- واقعیت امر این است که زیر بغل احمدی نژاد بغیر از یک پروندۀ بسیار سنگین پرونده های دیگری نیست. و اینکه می گویند او پرونده ها دارد از اساس دروغ است و برای ایز گم کردن از همین یک پروندۀ قطور است و بس. اما پرونده ای که زیر بغل یا هرجای احمدی نژاد است پروندۀ آبروی رهبری خامنه ای و قدرت یکه تاز اوست. بعبارت دیگر در پرونده ای که دست احمدی نژاد است از ریاضیات و جمع و تفریق و ریال و دلار و رشوه و دزدی و حسابهای بانکی داخل و خارج و از این قبیل امور مورد اشتباه مهوع سیاسیون مخالف خبری نیست. و اگر مدافعان خامنه ای موضوع را طوری طرح می کنند که شنونده سریع برود سراغ مسایل اقتصادی از این جهت است که مردم ایران هم بدزدی و اختلاس بیشتر بها می دهند و هم در مورد حاکمان زودتر باور می کنند. و چون قادر به کاری هم نیستند لذا راضی می شوند که در وبلاگ ها و سایت هایشان پز بدهند که خامنه ای یا پسرش دزدند.

2- در نگاهی دیگر اگر این پرونده ها حاوی اطلاعاتی از چپاول مادی باشد و حساب های بانکی و غیره باید مربوط به چه کسانی باشد که  سلاح برنده ای باشد در دست احمدی نژاد برای تهدید به افشاء؟ آیا مثلاً اگر مربوط به فلان نماینده و بهمان روحانی و آن دیگر امام جمعه و از این قبیل باشد نیازی به این همه احتیاط است. مسلم است که نه. پرونده های سوء استفادۀ مالی و دزدی و از این قبیل اگر فقط مربوط به تعداد بسیار محدودی در حاکمیت باشد می تواند هم قدرت بدهد به تهدید احمدی نژاد و هم آن مقام قدرتمند می تواند احمدی نژاد را پشتیبانی کند برای ماندن در قدرت. من اعتقاد دارم چنین شخصی در ایران فقط آیت الله خامنه ای است. اما بشما حق می دهم تا چند نفر از سران اصلی و متنفذ سپاه را هم به رهبر اضافه کنیم. آیا بازهم کسی هست که بتواند بر سر پرونده اش با احمدی نژاد معامله کند. من می گویم قطعاً نه. بغیر از خامنه ای و هستۀ مرکزی سپاه هیچ تنابنده ای نمی تواند بر سر پرونده اش با احمدی نژاد معامله کند. زیرا که چنین شخصی قدرتی ندارد برای نگه داشتن احمدی نژاد در مسندش تا بتواند با او معامله کند.

3- و من به شما گفته ام و تکرار می کنم که چنین اتهامی وارد نیست. یعنی نه خامنه ای و خانواده اش و نه عناصر اصلی سپاه و بسیج مثل جعفری و نقدی و از این قماش پرونده های فساد مالی ندارند که قابل افشاء کردن باشد. بلی بدیهی است که اینان نیز پول و پله ای اینطرف آنطرف داشته باشند برای روز مبادا در حکومتی که خودشان بهتر از همه می دانند ثباتی ندارد و در همان حالی که بسیار مطمئن بنظر می رسد ممکن است به اتفاقی ساده اوضاع دگرگون شود؛ اما اینکه مثل سایر دیکتاتوری های سکولار جهان سوم اینان نیز تا خرخره در دزدی و چپاول باشند ممکن نیست. تازه آن دیگرانی هم که در رده های غیر مؤثر دزد و فاسد مالی هستند اینطور نیست که پرونده ای شفاف و قابل باز کردن در برابر ملت بجا گذاشته باشند در دست احمدی نژاد بی دیسیپلین و بی نظم.

4- ماجرا بسادگی و سوگواری این است که آیت الله خامنه ای روی اسبی شرط بسته است که بجای آن اسب مسابقۀ سرکشی که تعریف می کرد یک یابو از آب در آمده است که فقط پشگل تولید می کند و بس. اما خامنه ای نمی تواند شرطش را پس بگیرد چون بدجوری شخم زده است به تشخیص و درایت و مدیریتش در آن نماز جمعۀ معروف 29 خرداد 88. او اگر کوچکترین تزلزلی نشان بدهد در نگهداری و حمایت از احمدی نژاد تا پایان دورۀ ریاستش؛ اولین نفری خواهد بود که باید همراه با رییس جمهور محبوبش تقاص این همه خسارت ها و جان ها و خرابکاری ها را بدهد. او نمی تواند از کسی که خودش گفته به او و عقاید او و نحوۀ نگرش او و روش مدیریتی او نزدیک تر از دوست پنجاه ساله و باسابقه ترین روحانی بنیانگذار رژیم (هاشمی رفسنجانی) است دست بکشد و بتواند فردای برکناری احمدی نژاد توی چشم مردم مخالف احمدی نژاد (مدرن ها) نگاه کند و باز هم بگوید من رهبرم. و از آن بدتر توی چشم توده های محروم نگاه کند که در شهرستان ها و دهات مفت مفت گشته اند فارغ از کشاورزی و دامداری و قالی بافی و ... و پول و سیب زمینی مفت گرفته اند از احمدی نژاد. و خامنه ای اگر هم جواب گروه اول (شهرنشین ها) را بتواند با توپ و تانک بدهد و برسر قدرت بماند مسلماً پاسخ گروه دوم (محرومان و انگل ها) را نخواهد توانست بدهد زیرا همان ها که برای اسکناس های احمدی نژاد غش می کردند و می کنند؛ همان ها هم تنها نگهدارنده های پشتیبان خامنه ای هستند. بنابر این پروندۀ زیر بغل احمدی نژاد فقط یک پرونده است و آن هم قدرت روبه زوال خامنه ای است. لذا احمدی نژاد قهر که سهل است، آتش هم بزند ایران را و بدتر ازآن هم رفتار کند و گفتار داشته باشد در این ده ماه باقیمانده؛ خامنه ای جرأت کمترین عملی بر ضد رییس جمهور را نخواهد داشت. یا...هو

چشم غرۀ احمدی نژاد به خامنه ای در مورد زندان جوانفکر و دعوایی جدید در حاکمیت!

The Gross Clinic


1- احمدی نژاد از امریکا برگشت و راجع به زندانی کردن جوانفکر موصع گرفت. البته تشخیص من این است که موضعی نسبتاً ملایم و نه در حد مواضع قلدر و شورشی که تا یک سال و دوماه - قبل از پروندۀ اختلاس قرن - می گرفت گرفت. اما دو نکتۀ مهم در همین موضع گیری اش برجسته تر بود:

الف- او موضعی بنفع همۀ بازداشت شدگان این چند روز - بطور عام - گرفت؛ آنجائیکه گفت: "در این چند روز برخی کارها شد که خوب نبود و بهتر بود انجام نشود اما اطمینان می‌دهم که ملت ما به راه خود ادامه خواهد داد." این گفته به این دلیل مهم است که بچه های هاشمی را هم در بر می گیرد. همان بچه هایی که اتهام به آن ها در مناظرات؛ شورش های 88 را نطفه انداخت. و این تأییدی بر این هم است که احمدی نژاد نمی خواهد با هاشمی رویارویی کند دوباره.

ب- مورد دومی که مهم بود در موضع گیری اش و اینبار مشخصاً در مورد شخص جوانفکر آنجایی بود که چنین گفت: " بویژه اینکه اتهام او، توهین به رهبری است؛ مساله‌ای که هیچ ایرانی آن را نمی‌پذیرد. من این مساله را دنبال خواهم کرد." بعبارت رساتر احمدی نژاد نه خود محکومیت و زندان جوانفکر که علت موجدۀ این محکومیت و زندان (اتهام توهین به رهبری) را برجسته کرد.

2- چنین بنظرم می رسد که احمدی نژاد با جاسازی علت زندان بجای خود زندان جوانفکر؛ وضعیت باز هم دشواری برای آیت الله خامنه ای تدارک دید. و اگر بتواند همانطور که گفته پی گیری کند خامنه ای چاره ای جز انجام تمهیدی برای آزادی جوانفکر چارۀ مقرون بصرفۀ دیگری نخواهد داشت. زیرا:

الف- درست است که همۀ زندانیان سیاسی و مدنی بدون استثناء فقط بخاطر عدم تمکین - بخوان توهین - به دیکتاتوری آیت الله خامنه ای زندانی هستند و می شوند. اما موضوع توهین به رهبری یا در احکام شان نمی آید و یا حداکثر در هیبت "توهین به نظام مقدس" نمایان و انشاء می شود. این از آن جهت است که اولاً هیمنۀ دیکتاتور در نزد عامه شکسته نشود. و ثانیاً آیت الله خامنه ای در جایگاه مسئول سوء ادارۀ کشور و نارضایتی های حاصل از آن معرفی نشود.

ب- در موارد نادری هم که - برای محکومیت سخت تر برای مخالفان سمج و مبارزان پایمرد و یا مواردی که رسانه ای شده باشد و افکار نخبگان از موضوع مطلع باشند - مجبور از انشاء اتهام توهین به رهبری در احکام قضایی باشند؛ معمولاً بردی تبلیغاتی و تا شنیده شدن از سوی مردم کوچه و بازار و توده های روستایی و شهرستانی ندارد. زیرا سیاست در این حد مورد تعقیب مردم عادی نیست.

پ- و این مورد که تا کنون هر چه توهین کننده به رهبری بوده در خارج نظام و جزو مخالفان و دشمنان مقام رهبری بوده اند، و توهین آن ها به خامنه ای اگر هم انشاء شود و بگوش توده هم برسد، آن اثر منفی را نخواهد داشت که یک نفر از نزدیکان رییس جمهوری که بشدت هم مورد تأیید و پشتیبانی رهبر بوده و است به اتهام توهین برهبر معرفی و زندانی شود.

ت- و بالاخره اینکه اگر احمدی نژاد بخواهد روی این مسئله (اتهام توهین به رهبر) مانور کند چون توده های پشتوانۀ مشترک هم خودش و هم خامنه ای را مخاطب دارد و آنان پایگاه اجتماعی اش هستند و بهر دلیل به او (احمدی نژاد) اعتماد و ارادت دارند؛ خواهد توانست نه تنها قداست رهبررا بیشتر بشکند بلکه او را مزاحم خودش در نقش "خدمتگزار توده ها" - تقسیم کنندۀ پول نقد - بی اعتبار خواهد کرد.

3- بهمین خاطر است که من معتقدم تأکید بر "توهین به رهبر" از سوی احمدی نژاد کاملاً هوشمندانه بوده و کار خواهد کرد و باعث تضعیف خامنه ای و بگو مگوی بیشتر خواهد شد.  آیت الله خامنه ای در حال حاضر مطلقاً در برابر احمدی نژاد قدرت مانور مخالفت ندارد. در مورد چرایش اما چون طولانی تر از معمول می شود این نوشته؛ لذا علت ترس خامنه ای از احمدی نژاد را در پروندۀ زیر بغلش از قول مطهری خواهم نوشت در پست بعدی. البته تأکید می کنم که اگر احمدی نژاد موضوع را پی بگیرد چنین ثمری در انتظار خواهد بود. چه بسا که مثل این اواخر بعد از چند روز قول پی گیری را فراموش کند.

4- تأکید زیادم بر آن "اگر" هم از این جهت است که احمدی نژاد فعلاً قلاب را انداخته بسمت "توهین به رهبر" اما معلوم نیست که توان و حوصله و یارای گرفتن ماهی درشت "بنام شما (رهبر) معاونم را زندانی کرده اند" را داشته باشد. زیرا که بنظر می رسد احمدی نژاد توش و توان چالش های عمده را ندارد - در نیویورک هم معلوم شد - و حد اکثر توانش همین بازی های مرتضوی و گه خوردند و از این قبیل با مجلس است و چه بسا بغداد خراب اقتصاد و گرانی و بی پولی؛ رمقی برای "پی گیری خواهم کرد" باقی نگذاشته باشد و نگذارد. یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۷, جمعه

پیش بینی واکنش احمدی نژاد: بی اعتنایی به زندان جوانفکر تا ریاست حسین قدیانی بر ایرنا!


Leda Atomica


1- در حالیکه محمود احمدی نژاد توی هواپیمای اختصاصی خودش عازم تهران است و محتمل است که من ورود او را ازدست خواهم داد. لذا رفته ام به استقبال رییس جمهور تا ببینم می توانم از واکنش او به زندان جوانفکر و جانشین او در ایرنا و روزنامۀ ایران رمزگشایی کنم. زیرا درست است که احمدی نژاد دیگر از سوی کشورهای خارجی جدی گرفته نمی شود و هر حرفش کمتر از باد هوا ارزش گذاری می شود. اما در سیاست داخلی هنوز نقش خوبی دارد و از آن مهمتر "زمین بازی" ما هم است. چون بدون احمدی نژاد نه چنین بساط اسفناکی قابل تدارک بود - از جنبۀ منفی - و نه چنین برون ریزی درون گندیدۀ جمهوری اسلامی قابل مشاهدۀ کامل - از جنبۀ مثبت - و او اگر یار وفاداری باشد باید زمین بازی را شاداب نگهدارد تا 10 ماه دیگر و پایان کار انشاءالله!

2- اینکه احمدی نژاد حواسش کاملاً جمع است که هر وقت از کشور خارج می شود یاران درجه یک و حواریون مرید و مرادی اش نظیر مشایی و بقایی و هاشمی ثمره و ... را نیز که ممکن است در غیابش مورد تهدید و اذیت قرار بگیرند با خودش ببرد شکی نیست. لذا بسیار بعید است که احمدی نژاد حواسش به جوانفکر نبوده باشد که محکومیت های قطعی هم داشته و بیشتر از همه در مظان تهدید و دستگیری قوۀ قضائیه قرار داشت. لذا علت اینکه او را به پیک نیک نیویورک نبرده است کمی مشکوک است. و به این دلیل مهم هم که اگر تمهید دلیل برای بردن 100 نفر از هیئت همراه 120 نفره دشوار و غیر قابل توجیه بود؛ اما بردن جوانفکر بعنوان بازوی رسانه ای دولت می توانست جزو اولویت های طبیعی و مشروع و غیر قابل تردید و مستدل باشد. پس چرا جوانفکر را با خودش نبرده است:

الف- می خواسته ببرد و نامش را هم داده بوده برای ویزا ولی امریکا برای جوانفکر ویزا صادر نکرده است. کمی بعید است این گزینه زیرا جوانفکر مشکوک تر از هیچکدام از دیگر همراهان درجه اول احمدی نژاد نیست مگر اینکه مثلاً به زمان بودنش در بیت رهبر یا سفارت ایران در اسپانیا مربوط بوده باشد که از اطلاع عام دور است.

ب- می خواسته ببرد ولی قوۀ قضائیه متوجه شده و برای اینکه ماجرای فائزه هاشمی در سفر به لندن تکرار نشود؛ با همراهی جوانفکر در لشکر نیویورک مخالفت کرده است. این موضوع هم با توجه به اخلاق احمدی نژاد چندان درست بنظر نمی رسد. زیرا او اتفاقاً اگر کسی بخواهد جلو کاری را که دوست دارد انجام دهد بگیرد هزار درصد مصمم تر می شود و از در روکم کنی حرفش را بکرسی می نشاند و کارش را انجام می دهد.

پ- جوانفکر بهر دلیل تاریخ مصرفش تمام شده بود و احمدی نژاد قصد تعویض او را داشت لذا خودش نمی خواسته است او را ببرد. در چنین حالتی ممکن است از محکومیت قضایی او هم بهانه تراشیده باشد برای نرنجیدن مقطعی - تا تعویض یکشبه - جوانفکر. هرچند که رییس جمهور خیلی در بند رنجیدن و نرنجیدن کسانی که عمر گماشتگی شان را تمام شده بداند نیست.

3- این احتمال تمام شدن جوانفکر برای خدمت به احمدی نژاد با این دو مشاهده و سند نیز تقویت می شود:

الف- طبق اخبار رسمی احمدی نژاد جسین قدیانی را بعنوان مشاور رسانه ای (کاتب وحی) با خودش به نیویورک برده است. این نشان می دهد که احمدی نژاد قصد داشته یکی دیگر از یاران با وفای شریعتمداری کیهان را قر بزند و بعد از محمد جعفر بهداد دومین هرزه نگار کیهانی را هم بریاستی ناباور برای صغیر و کبیر در خبرگزاری جمهوری اسلامی ارتقاء بدهد. زیرا که فواید احمدی نژادی بسیاری دارد. هم از جهت شوکه کردن مخالفان اصولگرایش در مجلس و غیره و هم از جنبۀ طعنه به شریعتمداری که هر چه نوچه دارد به کمترین اشاره ای مصادره می شوند. و هم خودش چاق می شود وقتی همۀ عقلمندان را بدون استثناء غرق در حیرت و تأسف می کند.

ب- احمدی نژاد در مصاحبۀ مطبوعاتی خود در نیویورک و در پاسخ خبرنگار ایتالیایی در این زمینه می گوید: "من تازه از این موضوع مطلع شده ام و بعد از بررسی چگونگی آن اظهار نظر خواهم کرد". این جمله و ادبیات بررسی می کنم و خبر تازه بمن رسیده و از این قبیل مطلقاً با ادبیات حاضر جواب و کنایی احمدی نژاد همخوانی ندارد. و کسی تا کنون یادش نمی آید که در 8 سال گذشته احمدی نژاد در مورد پاسخ سؤالی  به بررسی کردن موضوع اشاره کرده باشد. چون احمدی نژاد همۀ هنر و نبوغش در ادبیات حاضر جوابش است بشوخی و جدی و اغلب چند پهلو. لذا اگر جوانفکر هنوز مقرب درجه یک احمدی نژاد بود حداقلش این بود که یک "گه خوردن"ی یا "اوه اوه جدی میگی"ی یا جمله ای از این قبیل را مقدمه ای برای شروع یک کلنجار جدید در تهران صادر می کرد.

4- نتیجه اینکه واکنش احمدی نژاد نسبت بزندان جوانفکر در فردا واکنشی تند و برای رهایی مدیر عامل خبرگزاریش نخواهد بود. هر چند که آن را بعنوان یک آتو در روابطش با لاریجانی ها استفاده خواهد کرد. ولی خودش از خدا خواسته و بدون هزینۀ بیرون کردن جوانفکر از حلقۀ اول یاران؛ حسین قدیانی را به ریاست بزرگترین پایگاه اطلاع رسانی ایران منصوب خواهد کرد. یا...هو

بعد از تحریر: این نوشته یک سناریوی کمیک است برای سیرک دلقک و از جهت خالی نبودن عریضه و ادعای تحلیل سیاسی جدی ندارد. بیشتر به این خاطر هم نوشته شده است که فردا جمعه است و تماشاچی زیاد است و همۀ سیرک های گریه برای کشور در سرتاسر ایران باز و شلوغ است و بی نمایش ماندن سیرک من روا نبود برای بچه ها!

۱۳۹۱ مهر ۶, پنجشنبه

سونامی هاشمی رفسنجانی از این عکس شروع شد. فعلاً به ایستگاه توقیف شرق رسیده است.


1- همۀ ماجرای کهنه مجدداً از این عکس سر باز کرد. درست است که در این عکس هم معنادارترین شکاف و فاصله بین خامنه ای و رفسنجانی است و هاشمی احتیاط کرده که جلوتر رفته و به خامنه ای بچسبد؛ اما بعد از رفتن و نشستن "یکی دوساعته" در بین دو نامدارترین و مهمترین مهمانان اجلاس جنبش عدم تعهد (آقایان بان کی مون و محمد مرسی) و گرمای تولید شده از این همراهی و همنشینی؛ هاشمی به اندازۀ کافی علامت مثبت گرفت که با درایت بفهمد توازن قوا در شاخصی قرار گرفته است که او می تواند به آرزوی دلتنگش در بازدیدن مهدی پسرش در تهران جامۀ عمل بپوشاند، لذا به مهدی گفت که "مهدی بیا". اینکه هاشمی نقشه ای سیاسی هم داشته است یانه من نمی توانم نیت خوانی کنم. یا بهتر بگویم جایش اینجا نیست. اما هر چه بود فعل ابتدایی سناریو از سوی هاشمی و در این موقعیت رقم خورد. بقیۀ سناریو سرصحنه نوشته می شود و هر شخص و گروهی بنا بنقش و اندازه ای که برای خودش تعریف کرده وارد بازی می شود و موفق یا شکست خورده اهدافش را پی می گیرد.

2- جوخۀ سردار سعید قاسمی بنا بدستور خوابگزار اعظم مصباح یزدی و مشاطه گری جبهۀ پایداری هنگامی که متوجه شد بازگشت مهدی هاشمی باعث از دست رفتن حربۀ سه ساله علیه هاشمی خواهد شد سعی کرد با حداکثر توان و از کانال های مختلف پالس های "مهدی نیا" بفرستد و فرستاد. که نمود اجرایی آخرینش همان تجمع اراذل و اوباش در فرودگاه بود شبی که قرار بود مهدی بیاید. اما مهدی هاشمی آنشب نیامد و جوخۀ حزب اللهی ها خبردار شدند که این یک تأخیر است و نه انصراف از بازگشت. لذا سعی کردند با کشتن گربۀ خواهر (فائزه) دم حجلۀ برادر (مهدی) قوی ترین ترس خودشان را از داخل اوین و سلول فائزه بفرستند برای منصرف کردن مهدی. اما یخشان نگرفت و مهدی آمد و حداکثر کار غیرقانونیی که توانستند بکنند تفهیم اتهام در فرودگاه بود و ابلاغ احضارش بدادسرا در فردای ورود.

3- تا اینجای کار جناح راست سنتی برندۀ بازی و خوشحال ترین گروه بود. زیرا آنان مدتهاست که تلاش می کنند بعد از حذف رقیب پرقدرت خود در جناح چپ با بالا آوردن هاشمی رفسنجانی و استفاده از محبوبیت و خوش نامی او بالانسی بنفع خودشان ایجاد و جبهۀ پایداری و احمدی نژاد را نیز از صحنۀ انتخابات احتمالی ریاست جمهوری در سال آینده حذف کنند. و یکباره دیدند که هلو بپر تو گلو شده و سناریویی همانگونه که آرزویش را داشتند پیش آمده و هاشمی به بهای وفای فرزندانش به صحنه برگشته است. پس دست ها را بهم مالیدند و حاضر به بهره برداری از خون جگر هاشمی شدند. زیرا که گمان داشتند رنجیدگی هاشمی از بازداشت فرزندانش را هم بزودی و با ترفندهای مختلف حل خواهند کرد. بهمین خاطر هم است که پروندۀ مهدی را به جلاد قوۀ قضائیه "قاضی صلواتی" نسپردند.

4- اما هنگامی که متوجه شدند بازگشت هاشمی به صحنه از شیب مورد انتظار آنان تبعیت نکرد و تبدیل به سونامی شد که بجای دوگانۀ "هاشمی - احمدی نژاد" به دوگانۀ "هاشمی - خامنه ای" تبدیل شد؛ وحشت کردند - چون جناح راست نه خواست  ونه توان عبور از خامنه ای را دارد - پس تصمیم گرفتند برای ایجاد بالانس یک قربانی هم از جبهۀ خامنه ای بگیرند. و چه کسی بهتر از سعید تاجیک که اتفاقاً بخاطر فحاشی به دختر هاشمی محکوم شده بود. لذا تاجیک را بازداشت کردند تا پسر و دختر حقیقی هاشمی را با پسر معنوی خامنه ای تاخت زده باشند. اما بازداشت تاجیک هم جوابگوی سونامی هاشمی نشد و افکار عمومی شدیداً بر دوگانۀ "هاشمی - خامنه ای" متمرکز ماند.

5- لذا این بار تصمیم گرفتند که مستقیم حمله کنند به جبهۀ احمدی نژاد و با تحریک شخص او توجه را مجدداً به تضاد "هاشمی - احمدی نژاد" تقلیل و بالانس کنند. و رفتند و جوانفکر را گرفتند. نتیجۀ این تصمیم بدلیل مسافرت بودن احمدی نژاد هنوز معلوم نشده بود که با یک مائدۀ آسمانی مواجه شدند. آنان متوجه شدند که جبهۀ پایداری کاریکاتوری را بعد از دو روز از انتشار در روزنامۀ شرق علم کرده بنام توهین برزمندگان. بنابراین جناح راست سنتی اینبار پریدند پشت دشمنان خونی شان در پایداری  و همراه با آنان شروع کردند بکوبیدن بر طبل کاریکاتور هادی حیدری. و دست در دست هم شرق را توقیف کردند. آنان امیدوارند که گرفتن قربانی جدید (روزنامه) از اصلاح طلبان به هاشمی این پالس را منتقل کند که ما تو را فقط برای احیاء خودمان می خواهیم و حمایت می کنیم. لذا اگر نظر بر احیاء جناح چپ را داشته باشی ما بازی را بهم می زنیم. چون نمی خواهیم از خامنه ای عبور کنیم و قادر هم نیستیم با اصلاح طلبان نخبه رقابت کنیم.

6- فعلاً باید  منتظر ماند تا احمدی نژاد هم از امریکا بیاید تا کنش واکنش های این چهار روز شلوغ  به نتیجۀ قابل خواندن برسد تا بر مبنای آن سناریو بتوان مسیر خوانی کرد. اما من کماکان می فهمم که روزنامۀ شرق آسیب توقیف چند ماهه هم نخواهد دید. زیرا یا آن را حقوقی توقیف کرده اند که وجهی ندارد و مطلقاً اتهام توهین برزمندگان به اثر هادی حیدری نمی چسبد - طرفه اینکه حتی تقی دژاکام نویسندۀ کیهان هم بصراحت نوشته که این اثر ربطی به جبهه و جنگ ندارد و راجع به گسترش عمودی جهل از رأس هرم قدرت به قاعده و مردم است -  و یا آن را سیاسی توقیف کرده اند که بازهم طرفی نخواهند بست. زیرا اگر توقیف شرق را ضربه ای به اصلاح طلبان بدانند آدم های احمقی هستند که می خواهند یک ناموجود - دلم نیامد بنویسم جنازه - را تنبیه می کنند. اما اگر همانطور که گفتم منظورشان پالس بهاشمی باشد که نرود سراغ اصلاح طلبان؛ بازهم مثل دزد ناشی بکاهدان زده اند. زیرا که این سناریو را هاشمی با تحمل زندان دو جگرگوشه اش و خون جگر خودش سرانداخته و آنان (جناح راست) نه تنها دوستی نکرده اند که دشمنی هم کرده اند. لذا دلیلی نمی ماند که هاشمی بخواهد خودش را محدود به خواست روباه صفتان دوزیست کند.

7- جناح راست سنتی بی ثمر تلاش می کند که هم از آخور خامنه ای بخورد و هم بسفرۀ هاشمی نزدیک بشود. لذا باید هرچه سریعتر قبلۀ خودشان را مشخص کنند و عادت گربۀ مرتضی علی سی ساله را رها کنند. زیرا اکنون دیگر کاملاً مشخص شده است که مشکل بین دو رفیق و دو همرزم پنجاه ساله نیست که نقاری معمولی باشد و به نشست و برخاستی حل شود. اینک موضوع دو استراتژی متفاوت در امهات است. استراتژی متوهم و جنگ طلب و انقلابی خامنه ای و استراتژی عقلانیت و آشتی با دنیا و حکومتی هاشمی. هاشمی ثابت کرده که خریدنی نیست و فکر درست و مستظهر به پشتیبانی عقلا و نخبگان قوم  خودش را عوض نمی کند حتی با پرداخت سنگین ترین هزینۀ  ممکن (زندانی شدن بچه های بی گناهش - در مورد فائزه حتمی است - در رژیمی که خودش بوجود آورده است). خامنه ای هم ظاهراً مصر است که به افکارش پایبند است اما فرق او با هاشمی اینست که نه  به پشتیبانی دانش و نخبه و عاقل که با تکیه بر زور و سرنیزه و مؤمنان عوامی که شما جناح راست در اختیارش قرار داده اید مغرور است. و اگر شما عقلانیت را انتخاب کنید و به هاشمی کمک کنید هیمنۀ توهم ویران کنندۀ او در طرفة العینی می ریزد. یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۵, چهارشنبه

هادی حیدری یک خاتمی چی اصیل است و ضد انقلاب به او نمی چسبد!


1- یکی دو  روزنامه های امروز را که دیدم می خواستم جیغ بکشم برای شما در این پست که بچه ها "لبخندی محو می بینم از دور بر صورت زیبای جامعۀ مدنی. لبخندی نه از آن قهقهۀ سرمستی در آن دوسال 77 - 78 که دوست و دشمن به زهر خند تبدیلش کردند/کردیم. بلکه لبخندی از عمق جان و پایدار که از سو سو زدن شروع می شود/ باید بشود؛ همیشه". اما یکباره مواجه شدم با خبر شورش بخشی از مجلس علیه هادی حیدری و شرق. راستش کارتون هادی حیدری عزیز توجهم را جلب نکرده بود دیروز؛ نه در شرق و نه بازنشرش در روز آنلاین. زیرا که آن را اثری تحسین برانگیز دیده بودم معمولی در طعنه به شروع سال تحصیلی و دانش. ممکن است هادی ته ذهنش از پیشانی بند بچه بسیجی های جنگ هم متأثر بوده باشد برای تجلیل از شهادت آنان و ارتباط آرزوهای آنان با اکنون زمانه؛ اما توهین به رزمندگان جنگ مطلقاً. زیرا اثر هنری را باید که با خود شخصی و شخصیتی هنرمند هم مطالعه کرد، و مسلم است که هادی حیدری هیچگاه حتی یک اپیسلون هم "ضد انقلاب" نبوده است. او یک خاتمی چی اصلاح طلب وفادار است و کمترین شائبه ای در مورد مقابلۀ او با ارزش های عام و مورد وثوق و تأکید اصلاح طلبان درون سیستم وجود نمی تواند داشته باشد.

2- این هیاهو هم مثل ورژن قبلی آن در حمایت از سعید مرتضوی از گور سرد پایداری های هتاک برمی خیزد. و آنان که تقریباً مضمحل و منحل شده اند آخرین زورهایشان را می زنند برای "بلکه گرفت و برگشتیم". اما متأسفم برای شان زیرا عمر سیاسی گفتمان آن ها بپایان رسیده است و حتی از خیلی بعید هم بعید تر است که ناله های از سر ضعف و استیصال شان بتواند دردی از آنان دوا کند. زیرا دبیرکل معلم اخلاق شان هم رسماً انحلال جبهۀ پایداری را اعلام کرده است. آنجائیکه گفته است برای دبیرکلی مجدد محدودیت زمانی و وقتی دارد. و معلوم است که این یعنی یخ مان نگرفت و کشیدیم کنار؛ و الا چه اتفاق تازه ای افتاده برای آقا ترانی که وقت و زمانش نسبت به شش ماه پیش کمتر شده باشد.

3- بنابراین شک ندارم که برای روزنامۀ شرق و هادی حیدری اتفاق بدی پیش نخواهد آمد. زیرا هم روزنامه ها بسیار عاقلتر و حرفه ای تر شده اند و دست به هیجانات زودرس نمی زنند برعکس سال های ابتدای اصلاحات. هم قطعاً فضای کشور در حال تغییر است بنفع عقلانیت. و مهمتر اینکه علی مطهری هم در هیئت نظارت بر مطبوعات است و براحتی تسلیم فضای تبلیغی پایداری ها نخواهد شد. و البته شورای امنیت ملی هم بسیار پرکار و شلوغ است از جنبۀ "هردم از این باغ بری می رسد" بین المللی. اصلاً اگر قرار بود هنوز هم سردار سعید قاسمی و آخوند حمید رسایی و ... تعیین کنندۀ مشی کشور باشند چرا دیگر فائزه رفته زندان و مهدی برگشته به اوین. آن دو در حال تحمل کیفر تغییر فضا و زایمان گفتمان عقلگرای کشور هستند و نه قربانی خواست تیفوسی های هتاک و پرده در!

4- انتظار نداشته باشید که مصداق های "چرا آن لبخند محو را دیدم" مذکور در بند یک را اینجا بنام و عنوان احصاء کنم. زیرا تازه در شروع با احتیاط گام های کوچک جامعۀ مدنی نابود شده هستیم. و من چون از خارج کشور می نویسم نام بردن از آنان و لبخند مصمم و عصبانی شان محتمل بزیان مضاعف آنان و بنفع دشمنان جامعۀ باز خواهد بود. لذا اعتماد کنید و حس مبتنی بر مشاهداتم را صائب امیدوار باشید تا کمی جلوتر برویم و خودتان مصداق ها را ببینید و باور کنید. چون داروی شادی و امید هم مثل ویروس عبوسی و ناامیدی خیلی سریع از طریق حس نامریی گسترش می یابد و خودش را بلب های منتظر می رساند! یا...هو

پی نوشت: با اینکه متأسفانه توقیف روزنامۀ شرق اعلام شد. اما من تحلیلم را پس نمی گیرم و باید منتظر چند روز آینده و اخبار جزیی تری بود.تحلیل کامل (اینجا)

از فرزند تربیت کردن نمونۀ هاشمی تا رَکَب خوردن سردسته قاسمی و استیصال حزب الله هتاک از دست او!



حضور همسر هاشمی رفسنجانی درسفارت انگلیس


1- هنگامی که مطلبی با بار مثبت در مورد اکبر هاشمی رفسنجانی می نویسم هم خودم گاهی دچار وسوسۀ خاطرات سال های دور انقلاب و خسارت هایی که خورده ام و خورده ایم می شوم و هم ناراحت خوانندگانی هستم که براستی قادر به هضم تعریف از هاشمی نیستند بعنوان یکی از مؤثرترین شخصیت های انقلاب منجر به جمهوری اسلامی فعلی. لذا همیشه با خودم کلنجار می روم که آیا آدرس عوضی نمی دهم به شما و آن خوانندگان عزیز مخالف هاشمی. دیروز هم در حالیکه قدم می زدم در خیابان این دلواپسی رهایم نمی کرد و مرتب ذهنم را می کاوید برای نکات اثباتی در مورد اعتماد به هاشمی. خب نکات زیادی همیشه در ذهنم بود و قبلاً اینجا و آنجا گفته و نوشته ام مثل استقلال اقتصادی و کسب در آمد هاشمی و ثروت نسبی اش است در قبل از انقلاب. که اگر نگویم منحصر بفرد حداقل می توانم ادعا کنم که یکی از معدود روحانیان از این دست بود و است. مورد دیگر که بازهم گفته ام ادبیات مکتوب و خاطره نویسی اوست از زیست روزمره که نه تنها در بین روحانیان بی سابقه است بلکه حتی در بین روشنفکران و سیاستمداران ایرانی نیز کم سابقه و شگفت انگیز است. یا این مورد که هاشمی تنها عضو روحانی خانوادۀ بزرگ و کثیر خودش است چه به اسلاف قبل از خودش و چه به اعقاب بعد از خودش. مثلاً در حالیکه آیت الله خامنه ای هم پدرش روحانی بوده و هم همۀ فرزندانش را وادار به روحانیت کرده است - چون نمی شود که از چهارتا پسر هر چهار تا یا حتی سه از چهار داوطلب شغل آخوندی شده باشند در این زمانه - هاشمی رفسنجانی حتی یکی از پسرانش را هم روحانی نکرده است. اما دیروز مورد جدیدی بفکرم رسید که خیلی خیلی خیلی زیاد مهم بود  وتحسین بر انگیز برای خود من.

2- من شخصاً خیلی فاصلۀ سنی با هاشمی ندارم و لذا خودم پدری هستم که فرزندانی تربیت کرده و بسن بزرگی رسانده ام و حتی کاریزمایی محترم در بین دخترانم دارم. و مهمتر اینکه ادعا دارم هم ازجهت اصالت های خانوادگی و هم از جهت افکار مدرن و بروزی که داشته ام جزو طبقات و نفرات قابل قبول جامعه ام بوده ام؛ اما براستی اعتراف می کنم که من مطلقاً اتورتیۀ پذیرفته با جان و دل هاشمی بر روی فرزندانش را ندارم. لذا چیزی که مرا به شگفتی واداشت کشف نحوۀ تربیت فرزند فوق مدرن هاشمی و موفقیت کاملش در این زمینه بود. واقعیت این است که این فکر را هم رفتار همین مهدی هاشمی - توبگو چموش ترین فرزند - به من دیکته کرد. تصور کنید جوانی بسن و سال مهدی هاشمی سه سال از ایران خارج باشد، امکانات مادی خوبی هم داشته باشد، سوژۀ سیاسی بسیار بسیار معروفی هم باشد، در اثر یک برخورد سیاسی رژیم هم به فرنگ آمده باشد. این همه رسانه و مدیای دیداری و شنیداری و حقیقی و مجازی هم موجود باشد که همگی له له می زنند - بی اختیار یاد نیک آهنگ کوثر می افتم - برای یک اظهار نظر و یک مصاحبۀ چند خطی و ... و ..... آن وقت تو سه سال آزگار از همۀ این وسوسه ها گریخته باشی و در دام نه یک خبر و نه یک عکس و نه یک توضیح و نه یک دفاع و نه یک وضعیت قابل بهره برداری خبری نیفتاده باشی. گفتنش ساده است اما صادق باشیم و اعتراف کنیم که عمل کردنش آن هم توسط یک جوان در اوج آرزوهای خود جلوه گری و در مظان انواع اتهامات و سؤالات کاری و درسی و زیستی و ... کار ساده ای نیست. چنین امری را فقط یک گزینه می تواند پاسخ بدهد. و آن هم تربیتی مدرن و کلاسیک و ریشه دار از سوی پدر و مادر و خانواده است. 

امروز که داشتم تصمیم می گرفتم که این مطلب را بنویسم یا ننویسم و چه ذهنیت های منفی دیگری را تحریک خواهد کرد؛ دیدم نامۀ هاشمی به مهدی در هنگام عزیمت به جبهه را یک سایت دشمن خونی هاشمی ( جهان نیوز مربوط به زاکانی) به نقل از سایت هاشمی و در جهت تخریب او کار کرده است و چه نامۀ فوق العاده ایست هم در شکل و ادبیات و هم در متن و محتوا. لذا تصمیمم قطعی شد که هم مطلب را بنویسم و هم متن بخش هایی از نامۀ هاشمی به مهدی را نقل قول کنم. لطفاً فقط با تطبیق زمان و مکان و جایگاه هاشمی و دلبستگی اش و ایمانش به انقلاب مطالعه کنید و اکنون و خودمان را ملاک قرار ندهید:

* نور چشم و فرزند بسیار عزیز و دلبندم «مهدی» در گذشته این مضمون فوق‌العاده را خطاب به فرزندان دیگر نوشته‌ام، ولی هیچ وقت مثل این بار معنا و مفهوم آن در قلبم و مغزم، تائید و تصدیق دریافت نکرده‌بود.

* چند دقیقه بیشتر از تلفن تو و آقای رحمانی محافظ باوفایمان، که از مرکز لشکر سیدالشهداء به خانه زدید، نگذشته‌است. گفتند که اکنون عازم خط مقدم هستید، برای نبرد علیه صدامیان متجاوز و گفتی آموزش خوب دیده‌ای؛ ۱۵ روز تمرین. صدایت مردانه و محکم بود و نشانی از دلهره و تشویش در آن ندیدم. نمی‌دانم صدای من در گوش تو چگونه بود؟

* تصدیق می‌کنم دلیری و گُردی شما جوانان را. ولی اعتراف دارم که صدای من، نباید مثل صدای تو، پر و پیمان باشد، چون حالم کمی عوض شده‌بود. البته نه به خاطر نگرانی از شهادت یا آسیب دیدن تو، بلکه به خاطر هیجان ناشی از داشتن فرزندی شجاع و فداکار که در اولین روزهای درک سن مجاز شرکت در جنگ -۱۷ سالگی- خانه و مدرسه و رفاه و مقامات را به سوی میدان جهاد، پشت سر گذاشت و لحن صدایش، خبر از انتخاب آگاهانه و نه احساس جوانی می‌داد.

* می‌دانی که فرزندان مسئولین اعم از آیت‌الله خامنه‌ای، آیت الله منتظری، آیت‌الله موسوی‌اردبیلی هم اکنون در جبهه هستند و یا بوده‌اند و اگر مسئولان کشور چنین نبودند توده مردم اینگونه مقاوم و فداکار و شهادت‌طلب نبودند.

* تو بیش از فرزندی من، فرزند انقلابی، زیبنده نظام اسلامی همین است که فرزند رئیس مجلس، فرمانده‌جنگ‌، نماینده امام و سخنگوی شورای عالی دفاع مثل سایر فرزندان انقلاب بی‌نام و نشان در جبهه‌ها حضور یابد.



4- و نهایتاً اینکه  برخلاف انتظار امروز خبری از چگونگی ادامۀ بازداشت و بازجویی مهدی هاشمی مخابره نشده است. چنین بنظر می رسد که خواست و تصمیم خانوادۀ هاشمی بوده است این سکوت. زیرا بغیر از آنان و وکیل خانواده شان علی زادۀ طباطبایی کسی دسترسی به اخبار این پرونده را ندارد. در جهت مقابل اما همه عصبانی و منفعل بودند: چه حسین شریعتمداری که از غیظ می خواهد کیهان را بجود ریز ریز در سرمقاله اش و مهدی هاشمی را با بچه های مظلوم مارکسیست روحانیان ارشدی برابر می نهد که در ابتدای انقلاب بدست ناپاک پدران خویش تیرخلاص خوردند و البته می خواهد جرم مهدی را تا قیام مسلحانه شور کند از استیصال. و چه سردار قاسمی که رسماً بهتش را از عمل قوۀ قضائیه نشان داده و به آملی لاریجانی نسبت رَکَب خوردن داده در دام هاشمی. و چه امیریان دبیر تحکیم شیراز که در جبهۀ مخالف حزب الله خواستار رسیدگی به پرونده های کهریزک و کوی دانشگاه شده. و چه بقیۀ لشکر تار و مار شدۀ حزب الله که همه شوکه شده اند و آب از چشم و دماغشان آویزان که چه می خواستیم و چه شد. حالا که شمشیر داموکلس مهدی را هم از دستمان خارج کرده اند دیگر مگر می شود حریف هاشمی تطهیر شده بزندان فرزندانش هم شد. یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

لفاظی احمدی نژاد در مجمع عمومی با خطر تعطیلی همۀ سفارت خانه های اروپایی در تهران همراه است!

undefined

Delivery of the Keys


1- داوری ام چنین است که سفر امسال احمدی نژاد به نیویورک در مجموع مورد توجه تر از سفر بسیار خنثی و تفریحی پارسالش پیش رفته است. زیرا در سفر پارسال احمدی نژاد از بزرگترین نقطۀ قوت مطرح کردن خودش که توجه رسانه های غربی بود محروم ماند و رسانه های معروف و متوسط جهانی او را بایکوت خبری کردند. تا جائیکه او مجبور شد مهمترین مصاحبه اش در نیویورک را با شبکه های جهانی جام جم تلویزیون جمهوری اسلامی انجام بدهد. در حالیکه امسال حداقل تا اینجای کار توانسته هم با CNN مصاحبه کند و هم با واشینگتن پست.

2- یکی دیگر از تمایزات سفر امسال احمدی نژاد با سفر پارسال این بوده است که پارسال بی اعتنایی رسانه های مهم جهان را فروخورد و او نیز به تاکتیک محبوبش بی اعتنایی به عالم و آدم رو آورد و از جنبه های "شادباشیم در حلقۀ خانواده و دوستان" سفرش بهره های تمدد اعصاب برد. اما امسال ظاهراً تحت فشارهای غیر قابل پاسخگویی داخل و خارج؛ احمدی نژاد بهینه ترین ابزار نبوغ آمیز شخصیتش را که "حاضر جوابی و متلک پرانی و زخم زبان زدن و تحقیر و طعنۀ طرف مقابل است" را واگذاشته و نتوانسته عصبیت خودش را در عرصۀ عمومی کنترل و منتقدان و مخالفانش را با بی اعتنایی خلع سلاح کند.

3- پاسخ او به خبرنگار بی بی سی زیاد از جنبۀ ادبیات بکار گرفته شده مهم نیست و حتی مخاطبان آن نیز؛ زیرا که گفته ای همیشگی ولی نه چندان آشکار بوده خطاب به منتقدان و مخالفانش که حالا فاش گفته شده است. مثلاً شما بیاد بیاورید آن آخرین حرفش در ایران به خبرنگاری که راجع به انتقاد خاتمی از برنامه ها و عملکرد اقتصاد دولت پرسید و احمدی نژاد پاسخ داد که آیا او باید پاسخگوی هرحرفی باشد که هرکسی در یک گوشه ای زده است. این واژۀ "هرکسی" به خاتمی بعنوان رییس جمهور سابق و یکی از شناخته شده ترین چهره های جمهوری اسلامی چه چیزی از آن "گه خوردن" کم دارد. اهمیت گفتار جدید در نیویورک در اینجاست که احمدی نژاد عصبانی و جدی بوده است در این گفتار دو کلمه ای. باز سازی و صداگذاری دوباره روی فیلم که گفته را از "گه خوردن یا خوردی" به "اوه اوه جدی می گی"منقلب کرده است هم نمی تواند موضوع را درز بگیرد زیرا لحن و حرکت و میمیک صورت با ایستایی و شوخی و متلک سازگار نیست و کاملاً مشخص است که چنین جملۀ سؤالی و شوخی - بفرض صحت هم - در حال حرکت عصبی معنا ندارد و باید چشم در چشم خبرنگار و با لبخند معروف همراه باشد رو در رو!

4-این که گفتم مقدمه ای است برای حرف اصلی که مربوط است به سخنرانی قریب الوقوع احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل. می خواهم نگرانی حسی - شهودی خودم را از این سخنرانی آشکار کنم که ممکن است تبعات سنگین تر از هرسال را بدنبال داشته باشد. البته امیدی ندارم که بتوانم غیرقابل پیش بینی بودن احمدی نژاد را پیش بینی کنم. چون او هم پیرار سال که از عدم موفقیتش در مذاکرۀ مستقیم با امریکا در روزهای آخر سفرش عصبی شده بود مثل امسال؛ سخنرانی اش را با زیر سؤال بردن حادثۀ 11 سپتامبر رادیکال کرد و باعث واکنش منفی کشورهای غربی شد؛ و هم پارسال که در اوج بی خیالی و بی اعتنایی جهانی سخنانش را با موضوع مدیریت جهان و موضوع اسرائیل تیزاب زد تا بازهم شاهد واکنش ترک جلسه از سوی کشورهای مهم غربی بشود. لذا طبیعی می نماید که او در هر حالت روحی از تحریک غرب علیه ایران دست نکشد و ترس امروز من هم به همینجا برمی گردد. زیرا حس می کنم که واکنش امسال غرب به سخنان تند احمدی نژاد فراتر از ترک جلسه خواهد بود و بلافاصله به نوعی تحریم سیاسی دسته جمعی قطع رابطۀ دیپلماتیک گسترده از سوی کشورهای مهم اتحادیۀ اروپا منجر خواهد شد تا جائیکه نوعی "بازپس گیری شناسایی رسمی حکومت ایران از سوی غرب" را تداعی کند.

5- به این معنای ساده که کشورهای صنعتی حوزۀ یورو به تبعیت از امریکا و کانادا و بریتانیا سفیران خودشان از تهران را فراخواهند خواند و سفارت هایشان را تعطیل خواهند کرد. زیرا در حال حاضر سفارت های غربی در تهران جز سربار و هزینۀ اضافی برای کشورهایشان کمترین بهرۀ اقتصادی و سیاسی ندارند. بهرۀ اقتصادی - مهمترین فاکتور (نقطۀ لینک) در مناسبات بین المللی - ندارند به این دلیل که ایران همۀ بار تجارت خارجی اش در دورۀ احمدی نژاد را منتقل کرد به چین و روسیه و برزیل و هند و امریکای لاتین و آسیا و فقط در مورد صدور نفت اشتراک منافع با اروپا داشت که ان هم تحریم شد. از نظر سیاسی بهره ور نیست سفارت داشتن در تهران چون حکومت ایران یک رژیم بی ثبات انقلابی است و آنارشی ناشی از تعدد تصمیمات و مراکز قدرت چنان کلاف سردرگمی ایجاد کرده است که هیچ فرمول سیاسی کلاسیکی - مخصوص پیش بینی حرکات حکومت ها - نتواند چه از نزدیک در تهران و چه از دور در پایتخت های اروپایی نوع و روش و اهداف حرکت های متناقض را تشخیص بدهد. لذا در چنین حالتی داشتن سفارت خانه در تهران فقط هزینه است و مشروعیت دادن به جمهوری خامنه ای. با این افزوده که قطع رابطۀ دیپلماتیک کشورهای مؤثر پالس مهمی هم خواهد بود بداخل و خارج که جمهوری اسلامی بعنوان یک دولت شناسایی شده و مسئول وجود ندارد و هر اقدامی علیه آن نه علیه یک دولت قانونی که علیه یک مرکز توطئه و تروریسم رادیکال جهانی باید فهمیده و معنا و مجاز شناخته شود. یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

من این روبان آبی را تقدیم تک تک شمایی می کنم که بمن عشق را می آموزید!

The Elephants


متن زیر را یکی از خوانندگان وبلاگ دلقک ایرانی برای من فرستاده است. از آنجائیکه خیلی سختم است این همه زیبایی را به تنهایی تحمل کنم خواهش می کنم در زیر بار سنگینی این روبان مرا تنها نگذارید. آوا جان خیلی زیاد شرمنده ام کردی. کاشکی لیاقتش را داشته باشم. یا...هو





بااحترام ،این روبان آبی تقدیم شما

آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند.
او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد.
 آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلایى نوشته شده بود:
«من آدم تاثیرگذارى هستم.»
 سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت.
 آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند.
یکى از بچه‌ها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبان‌هاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینه‌اش قدردانى کنید.
مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییسش که به بدرفتارى با کارمندان زیر دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسین می‌کند.
رییس ابتدا خیلى متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینه‌اش بچسباند.
 رییس گفت: البته که می‌پذیرم. مدیر جوان یکى از روبان‌هاى آبى را روى یقه کت رییسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید.
مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند این مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم می‌گذارد.
 آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر ١
۴ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من دردفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد.
 می‌توانى تصور کنی؟ او فکر می‌کند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سینه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود: «من آدم تاثیرگذارى هستم.»سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به این فکر می‌کردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم.
 مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آیم توجه زیادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می‌کشم.
امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بوده‌اى.
تو در کنار مادرت، مهم‌ترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آن گاه روبان آبى را به پسرش داد.
 پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد. نمی‌توانست جلوى گریه‌اش را بگیرد. تمام بدنش می‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: «پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید.»
من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد. نامه‌ام بالا در اتاقم است.پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد.
 فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بوده‌اند.
مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامه‌ریزى شغلى کمک کرد... یکى از آن‌ها پسر رییسش بود و همیشه به آن‌ها می‌گفت که آن‌ها در زندگى او تاثیرگذار بوده‌اند.
و به علاوه، بچه‌هاى کلاس،درس با ارزشى آموختند: «انسان در هر شرایط و وضعیتى می‌تواند تاثیرگذار باشد. » همین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنید.
 یادتان نرود که روبان آبی را از طریق ایمیل هم می‌توان فرستاد

من اینروبان آبیرا همراه با این روایت به توتقدیم کردم.

هاشمی پیروزاست بر خامنه ای؛ پشتیبانی کنیم. زیرا رفسنجانی ممکن ترین سیاستمدار مفید در شرایط فعلی است!

undefined

The Second of May 1808


1- دیروز گفتم که روز بسیار مهمی بود. با ورود مهدی هاشمی به ایران امروز نیز تکمیل کننده شد و بنظر می رسد آن پیچ مبارکی که باید گفتمان واقعگرای هاشمی مدل 91 را بر مقدرات وطن ِ "در خطر همه جانبه" حاکم کند فرارسیده است. اینکه فائزه را بزندان بردند و مهدی بی محابا از تهدید های سه ساله در فرودگاه امام خمینی برزمین نشست نشانه های آشکاری است که توازن قدرت سیاسی در رأس هرم جمهوری اسلامی با چربش و چرخش سریع از گفتمان "دین شرعی" آیت الله خامنه ای بسمت گفتمان "دین عرفی" هاشمی رفسنجانی در حرکت است. اگر تا کنون فرزند دختر هاشمی را بزندان نمی بردند از سر لطف و تحقیرشان نسبت به پدرش بود. و اینک که او را بزندان برده اند از ترس و هراس از محبوبیت و دست بالاتر جدید و پیش روندۀ پدرش است. بعبارت دیگر تا فائزه را بزندان نبرده بودند آنان فعال بودند و هاشمی منفعل. در حالیکه حالا که فائزه به زندان برده شده آنان مستأصل و منفعلند و هاشمی فعال و شاداب. همینطور است در مورد مهدی هاشمی. که اگر تا کنون برنمی گشت نه بخاطر محاکمه و زندان که بخاطر سیطرۀ ترسناک تندروان پیرو خامنه ای بر فضای کشور بود. ولی حالا صرف بازگشت مهدی نشان از در حضیض بودن نیروهای رادیکال و بنیادگراست.

2- اکبر هاشمی رفسنجانی اگر بتواند بازی را با همین درایتی که از سه سال پیش تاکنون انجام داده پیش ببرد و نهایتاً گفتمان معتدل و نیمه مدرنش را پیروز کند نه تنها نزدیک ترین و ممکن ترین "گزینه ها"ی ممکن به پیروزی خواهد رسید بلکه مفید ترین گزینۀ ممکن برای ایران نیز فقط پیروزی گفتمان اوست. زیرا:

الف- مردم بالفعل در داخل ایران بسیار خسته و پریشان هستند و یک جامعۀ فرسوده و در آستانۀ فروپاشی مهمترین مشخصۀ آنان است. لذا نه تنها قدرتی برای تغییرات رادیکال ندارند بلکه بنا بتجربه هایشان میلی هم به این تغییرات نشان نمی دهند. و چه خوب. چون یکی از بدترین راه های محتمل برای تغییرات برای عامۀ کشورها در همه جای جهان و بویژه در شرایط فعلی ایران راه افتادن شورش های کور و انقلابی است.

ب- جامعۀ امروز ایران و در سطح نخبگان نیز تمایلی بفروپاشی یکبارۀ قدرت مرکزی در ایران ندارد زیرا فروپاشی سیستم نیمه جان فعلی حداقل یکی از اولویت های فکری و دغدغه ای نخبگان مثل تجزیۀ ایران، راه افتادن جنگ های داخلی، کشت و کشتار های شهری وروستایی فقیر و غنی، انتقام جویی های قومی و منطقه ای و شهری و حتی خانوادگی بخشی از آن نگرانی هاست. این موضوع بدلیل وجود نمونه های عینی ترسناک در منطقه اعم از در افغانستان و پاکستان و عراق هم مزید بر علت این هراس واقعی شده است. و جنگی تمام عیار و بسیار ویرانگر دو باره که تنها راه باقی مانده برای براندازی رژیم در حال حاضر است از همه بدتر.

3- پیروزی گفتمان هاشمی مدل 91 نه تنها همۀ دغده های فوق را پاسخ مثبت می دهد بلکه بنفع همۀ ایرانیان - مطلق - است و بضرر هیچ کس نیست. محتمل یقینی است که گفتمان هاشمی نتواند پاسخ دموکراسی خواهان سکولار حداکثری (بخوان آرمانگرایان متوهم بیفکر و بی درد یا جاهل) و معدود مخالفان کلاسیک سی و سه سالۀ جمهوری اسلامی را ندهد ولی بطور قطع و یقین جواب دغدغه های فعلی  اکثریت مطلق ایرانیان را می دهد:

الف- بخش مدرن و محذوف جامعه را که بیشترین نخبگان را هم شامل می شود وارد متن ادارۀ جامعه می کند و از تحقیر مدام می رهاند.

ب- به جوانان مدرن و تحصیلکردۀ طبقۀ متوسط فرهنگی که دغدغه های شدید سبک زندگی و فرهنگ و هنر و ورزش و زیست آزادتر و با ثبات تر دارند را در حد استانداردهای جهان سوم و مسلمان نظیر ترکیه و مالزی تأمین می کند.

پ- تولید و کار و کسب و تجارت و سازندگی را احیاء می کند و در کمتر از یک دورۀ ده ساله مشکلات بالادستی صنایع مادر مثل نفت و پتروشیمی و زیر بناهای آسیب دیده یا فراموش شده سایر حوزه های اقتصادی را ترمیم و بازسازی می کند.

ت- آزادی های مدنی و سیاسی نسبی را پذیرفته و تثبیت می کند و سیاست را از زیر دست و پای توده جمع و به معدود اهل بازیگر آن در حوزه های نخبگانی فکری و سیاسی می دهد.

ث- از همه مهمتر با آشتی با دنیا خطر جنگ را برای همیشه از سفرۀ ایرانیان بیرون می کند. و گفتم که تجزیه و جنگ داخلی و انتقام و فروپاشی اجتماعی و ده ها ترس بالقوه را نیز درمان می کند.

4- البته که پیروزی گفتمان هاشمی به راحتی اولاً و یکباره ثانیاً اتفاق نمی تواند بیفتد - من فقط مژدۀ آغاز را دادم در این دو روز - بلکه فرمول های زیادی ممکن است مورد استفاده و چانه زنی در بین مقامات جمهوری اسلامی و بویژه الیگارشی روحانیت و سپاه قرار بگیرد و ذره ذره اما روز بروز پیشرفت کند. باید هشیار باشیم و فیل مان یاد هندوستان نکند تا بمحض کمترین روزنۀ تنفسی رادیکال های ظاهرالصلاح و فریبا - این بار بنام سکولاریسم و مدرنیته - مارا ملعبۀ دستشان بکنند و سوراخ دعا را گم کنیم مجدداً. من اطمینان کامل دارم که خواهندگان سربلندی ایران به پیروزی گفتمان هاشمی کمک خواهند کرد و از آن مراقبت خواهند نمود. زیرا که در چنین گفتمان مدرن نسبی است که همه فرصت های حداقلی خواهند داشت برای طرح ایده ها و نظریات خود و بستر یابی در توده ها با ایجاد نهادهای مدنی برای افکارشان. بعنوان مثال من شک ندارم که شورای ملی ایران و رضا پهلوی از چنین پیشرفتی حمایت رسمی نکنند مخالفت ضمنی هم نخواهند کرد. زیرا انتشار منشور آنان نشان از یک فکر مدنی و مردم نهاد اجتماعی دارد و کمتر بوی سیاست محض (بمعنای دستیابی به قدرت بهر طریق) می دهد.

5- با اینکه من شخصاً شاهد بوده ام که هاشمی از ابتدای انقلاب هم یک سر وگردن از همۀ روحانیان - بویزه مربع مؤثر بهشتی و باهنر و خامنه ای و خود هاشمی - مدرن تر و مداراگرتر بود اما اصرار دارم که بگویم هاشمی مدل 91. زیرا هاشمی هم مثل همۀ انسان ها و از جمله خود ما تغییرات فکری و نگرشی بسیاری کرده است. این تغییر هرچقدر در خامنه ای بسمت منفی بوده است در هاشمی بسوی فلش مثبت بُردار پذیرش زیست مدرن انجام پذیرفته است. او سعی بسیار کرد که در شش ماهۀ گذشته و در قالب های کتبی و شفاهی بسیاری افکار ویرایش شده اش را مجدداً اعلام کند و کرد. که آخرین نمونه اش تازه ترین گفته اش به بهانۀ خاطرات شروع جنگ بوده است و اصرارش برای خطر کردن سیاستمدار بنفع مصلحت ملتش است و پرهیز از یکدندگی.

6- این پست را با قصد هاشمی نامه شروع نکرده بودم و می خواستم فقط تحلیل بکنم که هاشمی در حال آمدن است با احتیاط و نشانه ها را بشمارم و اطلاع بدهم. اما قلمم اینطور نوشت که می بینید و لاجرم این سؤال رابی پاسخ گذاشت که "مگر هاشمی دارد می آید؟" بچه دلیل؟ در اینجا فقط می توانم بگویم که بلی هاشمی در حال قدرت گرفتن دوباره است و جمهوری اسلامی چاره ای ندارد جز رقصیدن بساز کوک هاشمی بزودی! انشاءالله. دلایل امروزش را زندان و محاکمۀ فرزندانش بدانید تا فرصت کنم و بمناسبت نشانه های بیشتری را هم نشان بدهم بزودی! یا...هو

هاشمی از خامنه ای جلو افتاد؛ و چه خوب: رفسنجانی تنها سیاستمدار ممکن و مفید در مقطع فعلی است!

undefined

The Second of May 1808


1- دیروز گفتم که روز بسیار مهمی بود. با ورود مهدی هاشمی به ایران امروز نیز تکمیل کننده شد و بنظر می رسد آن پیچ مبارکی که باید گفتمان واقعگرای هاشمی مدل 91 را بر مقدرات وطن ِ "در خطر همه جانبه" حاکم کند فرارسیده است. اینکه فائزه را بزندان بردند و مهدی بی محابا از تهدید های سه ساله در فرودگاه امام خمینی برزمین نشست نشانه های آشکاری است که توازن قدرت سیاسی در رأس هرم جمهوری اسلامی با چربش و چرخش سریع از گفتمان "دین شرعی" آیت الله خامنه ای بسمت گفتمان "دین عرفی" هاشمی رفسنجانی در حرکت است. اگر تا کنون فرزند دختر هاشمی را بزندان نمی بردند از سر لطف و تحقیرشان نسبت به پدرش بود. و اینک که او را بزندان برده اند از ترس و هراس از محبوبیت و دست بالاتر جدید و پیش روندۀ پدرش است. بعبارت دیگر تا فائزه را بزندان نبرده بودند آنان فعال بودند و هاشمی منفعل. در حالیکه حالا که فائزه به زندان برده شده آنان مستأصل و منفعلند و هاشمی فعال و شاداب. همینطور است در مورد مهدی هاشمی. که اگر تا کنون برنمی گشت نه بخاطر محاکمه و زندان که بخاطر سیطرۀ ترسناک تندروان پیرو خامنه ای بر فضای کشور بود. ولی حالا صرف بازگشت مهدی نشان از در حضیض بودن نیروهای رادیکال و بنیادگراست.

2- اکبر هاشمی رفسنجانی اگر بتواند بازی را با همین درایتی که از سه سال پیش تاکنون انجام داده پیش ببرد و نهایتاً گفتمان معتدل و نیمه مدرنش را پیروز کند نه تنها نزدیک ترین و ممکن ترین "گزینه ها"ی ممکن به پیروزی خواهد رسید بلکه مفید ترین گزینۀ ممکن برای ایران نیز فقط پیروزی گفتمان اوست. زیرا:

الف- مردم بالفعل در داخل ایران بسیار خسته و پریشان هستند و یک جامعۀ فرسوده و در آستانۀ فروپاشی مهمترین مشخصۀ آنان است. لذا نه تنها قدرتی برای تغییرات رادیکال ندارند بلکه بنا بتجربه هایشان میلی هم به این تغییرات نشان نمی دهند. و چه خوب. چون یکی از بدترین راه های محتمل برای تغییرات برای عامۀ کشورها در همه جای جهان و بویژه در شرایط فعلی ایران راه افتادن شورش های کور و انقلابی است.

ب- جامعۀ امروز ایران و در سطح نخبگان نیز تمایلی بفروپاشی یکبارۀ قدرت مرکزی در ایران ندارد زیرا فروپاشی سیستم نیمه جان فعلی حداقل یکی از اولویت های فکری و دغدغه ای نخبگان مثل تجزیۀ ایران، راه افتادن جنگ های داخلی، کشت و کشتار های شهری وروستایی فقیر و غنی، انتقام جویی های قومی و منطقه ای و شهری و حتی خانوادگی بخشی از آن نگرانی هاست. این موضوع بدلیل وجود نمونه های عینی ترسناک در منطقه اعم از در افغانستان و پاکستان و عراق هم مزید بر علت این هراس واقعی شده است. و جنگی تمام عیار و بسیار ویرانگر دو باره که تنها راه باقی مانده برای براندازی رژیم در حال حاضر است از همه بدتر.

3- پیروزی گفتمان هاشمی مدل 91 نه تنها همۀ دغده های فوق را پاسخ مثبت می دهد بلکه بنفع همۀ ایرانیان - مطلق - است و بضرر هیچ کس نیست. محتمل یقینی است که گفتمان هاشمی نتواند پاسخ دموکراسی خواهان سکولار حداکثری (بخوان آرمانگرایان متوهم بیفکر و بی درد یا جاهل) و معدود مخالفان کلاسیک سی و سه سالۀ جمهوری اسلامی را ندهد ولی بطور قطع و یقین جواب دغدغه های فعلی  اکثریت مطلق ایرانیان را می دهد:

الف- بخش مدرن و محذوف جامعه را که بیشترین نخبگان را هم شامل می شود وارد متن ادارۀ جامعه می کند و از تحقیر مدام می رهاند.

ب- به جوانان مدرن و تحصیلکردۀ طبقۀ متوسط فرهنگی که دغدغه های شدید سبک زندگی و فرهنگ و هنر و ورزش و زیست آزادتر و با ثبات تر دارند را در حد استانداردهای جهان سوم و مسلمان نظیر ترکیه و مالزی تأمین می کند.

پ- تولید و کار و کسب و تجارت و سازندگی را احیاء می کند و در کمتر از یک دورۀ ده ساله مشکلات بالادستی صنایع مادر مثل نفت و پتروشیمی و زیر بناهای آسیب دیده یا فراموش شده سایر حوزه های اقتصادی را ترمیم و بازسازی می کند.

ت- آزادی های مدنی و سیاسی نسبی را پذیرفته و تثبیت می کند و سیاست را از زیر دست و پای توده جمع و به معدود اهل بازیگر آن در حوزه های نخبگانی فکری و سیاسی می دهد.

ث- از همه مهمتر با آشتی با دنیا خطر جنگ را برای همیشه از سفرۀ ایرانیان بیرون می کند. و گفتم که تجزیه و جنگ داخلی و انتقام و فروپاشی اجتماعی و ده ها ترس بالقوه را نیز درمان می کند.

4- البته که پیروزی گفتمان هاشمی به راحتی اولاً و یکباره ثانیاً اتفاق نمی تواند بیفتد - من فقط مژدۀ آغاز را دادم در این دو روز - بلکه فرمول های زیادی ممکن است مورد استفاده و چانه زنی در بین مقامات جمهوری اسلامی و بویژه الیگارشی روحانیت و سپاه قرار بگیرد و ذره ذره اما روز بروز پیشرفت کند. باید هشیار باشیم و فیل مان یاد هندوستان نکند تا بمحض کمترین روزنۀ تنفسی رادیکال های ظاهرالصلاح و فریبا - این بار بنام سکولاریسم و مدرنیته - مارا ملعبۀ دستشان بکنند و سوراخ دعا را گم کنیم مجدداً. من اطمینان کامل دارم که خواهندگان سربلندی ایران به پیروزی گفتمان هاشمی کمک خواهند کرد و از آن مراقبت خواهند نمود. زیرا که در چنین گفتمان مدرن نسبی است که همه فرصت های حداقلی خواهند داشت برای طرح ایده ها و نظریات خود و بستر یابی در توده ها با ایجاد نهادهای مدنی برای افکارشان. بعنوان مثال من شک ندارم که شورای ملی ایران و رضا پهلوی از چنین پیشرفتی حمایت رسمی نکنند مخالفت ضمنی هم نخواهند کرد. زیرا انتشار منشور آنان نشان از یک فکر مدنی و مردم نهاد اجتماعی دارد و کمتر بوی سیاست محض (بمعنای دستیابی به قدرت بهر طریق) می دهد.

5- با اینکه من شخصاً شاهد بوده ام که هاشمی از ابتدای انقلاب هم یک سر وگردن از همۀ روحانیان - بویزه مربع مؤثر بهشتی و باهنر و خامنه ای و خود هاشمی - مدرن تر و مداراگرتر بود اما اصرار دارم که بگویم هاشمی مدل 91. زیرا هاشمی هم مثل همۀ انسان ها و از جمله خود ما تغییرات فکری و نگرشی بسیاری کرده است. این تغییر هرچقدر در خامنه ای بسمت منفی بوده است در هاشمی بسوی فلش مثبت بُردار پذیرش زیست مدرن انجام پذیرفته است. او سعی بسیار کرد که در شش ماهۀ گذشته و در قالب های کتبی و شفاهی بسیاری افکار ویرایش شده اش را مجدداً اعلام کند و کرد. که آخرین نمونه اش تازه ترین گفته اش به بهانۀ خاطرات شروع جنگ بوده است و اصرارش برای خطر کردن سیاستمدار بنفع مصلحت ملتش است و پرهیز از یکدندگی.

6- این پست را با قصد هاشمی نامه شروع نکرده بودم و می خواستم فقط تحلیل بکنم که هاشمی در حال آمدن است با احتیاط و نشانه ها را بشمارم و اطلاع بدهم. اما قلمم اینطور نوشت که می بینید و لاجرم این سؤال رابی پاسخ گذاشت که "مگر هاشمی دارد می آید؟" بچه دلیل؟ در اینجا فقط می توانم بگویم که بلی هاشمی در حال قدرت گرفتن دوباره است و جمهوری اسلامی چاره ای ندارد جز رقصیدن بساز کوک هاشمی بزودی! انشاءالله. دلایل امروزش را زندان و محاکمۀ فرزندانش بدانید تا فرصت کنم و بمناسبت نشانه های بیشتری را هم نشان بدهم بزودی! یا...هو

۱۳۹۱ مهر ۲, یکشنبه

بخشش در نیویورک (ملک زاده) زندان در تهران (فائزه) نگاهی به پروندۀ دیروز جمهوری خامنه ای!

undefined

Beneath the Snow Encumbered Branches


1- امروز احمدی نژاد دست ملک زاده را گرفت و با همسرش به نیویورک برد. در حالیکه آیت الله خامنه ای با استفاده از فراقانون پروندۀ اتهامی او را در نیمه راه متوقف کرده است. بعبارت دیگر ملک زاده محاکمه و محکوم نشده است که خامنه ای بتواند با تمسک به اختیارات رهبریش! او را مورد عفو قرار بدهد. و متوقف کردن پرونده در دادسرا نوبر جدید خامنه ایست. و در همین حال فائزۀ هاشمی که فقط با تضمین خامنه ای به هاشمی که او را زندان نخواهند کرد - تبصره اش را من منتشر کردم قبلاً - از لندن برگشته بود توسط فراقانون (نیروهای خود سر) و بتلافی عدم بازگشت مهدی هاشمی بکشور به زندان برده شده است. چنین بنظر می رسد که اوضاع از دست خامنه ای هم خارج شده است و کنترلی بر زیردستانش ندارد که هرکس از جایش بلند می شود آن می کند که می خواهد و دل تنگش هوس کرده. نمونه های دیگری هم روی میز امروز بود توجه کنید:

2- فریدون عباسی رییس سازمان انرژی اتمی اخیراً گفته است که ما دروغ گفته ایم و جهت گمراه کردن جاسوسان MI6 اطلاعات غیرواقعی منتشر کرده ایم. او تأیید کرده است که گزارشات و داوری آژانس بین المللی انرژی هسته ای  در مورد فعالیت های هسته ای ایران درست است اما اطلاعات پایه اش که خود ایران منتشر کرده است دروغ بوده است. این گاف مهم تا آنجا تابلو و ضد رژیم بوده که جیغ بنفش شریعتمداری کیهان را هم در آورده است که در مقاله ای بسیار تند (اینجا) عباسی را نوازش کند و مهمتر اینکه آخر مقاله اش بگوید که بگذارید از این به بعد آدم های مسئول در حوزۀ هسته ای حرف بزنند و هر ننه قمری شکر نخورد که غربی ها بل بگیرند. و برادر حسین خجالت نکشیده و تجاهل کرده است از این طرفه که مسئول تر از رییس سازمان انرژی اتمی ایران چه کسی است. اویی که در رأس هر فعل و انفعال هسته ای در ایران قرار دارد آدم مسئول نیست پس مسئول چه کسی است. البته بعید نیست که همه خسته شده اند - از جمله عباسی - و دارند کاری می کنند که به این نکبت هر روز فرساینده پایان بدهند. با خرابکاری عمدی. نمونه ای دیگر:

3- از سردار جعفری تعریف کردیم بخاطر مصاحبه اش و او مثال آن عروس معروف شد و ... از آب در آمد و آب پاکی را ریخت روی دست همه که"جنگ دیر و زود دارد و سوخت و سوز ندارد" و فکر نکرد که او حقیقتاً یک سردار فرمانده نیرومندترین سازمان سیاسی - نظامی - اطلاعاتی - امنیتی - اقتصادی - اجتماعی - فرهنگی  - ورزشی و ... جمهوری اسلامی است و نه تیمسار دلقکی مثل من. و گفتارش بار دارد و قبل از همه نگرانی یک ملتی بنام ایران را آبستن می کند و سرمایه داران را در این اوضاع و احوال بی ثبات و آشفته. می گویم نکند او هم خسته شده و مثل عباسی می خواهد پالس بفرستد که با استراتژی خامنه ای ما غیر از جنگ با اسرائیل (بخوان غرب) و البته نابودی چاره ای نخواهیم داشت و اگر کسی می خواهد گلیمش را جمع کند یالله! از حوزه ای دیگر بگویم:

4- بعد از جلسۀ غیر علنی اخیر مجلس در مورد ارز و گرانی یکباره همۀ داد و هوارها خوابید و ارز از روی میزها جمع شد و نه کسی تندی می کند که دولت مدیریت نکرده و نه کسی می گوید ارز تزریق کن و نه کسی به بغل دستی اش می پرد مثل یکماه گذشته. برونداد بحث اقتصادی امروز این بوده که توکلی مقاله ای نوشته و گفته است دولت می خواهد ارز گران بفروشد و ریالش را بین مردم توزیع کند و پیشنهاد کرده است که ارز را تک نرخی کند با هر قیمتی هم ولی به کسی ارز ارزان نفروشید بلکه بیایید در گمرک و به کالاهای اساسی سوبسید ریالی بدهد به وارد کننده. و دیگری علی لاریجانی بوده که با ملایمتی آشکار گفته است که دولت حرفی نزند و کاری نکند که به گرانی ها "دامن" بزند. یعنی گرانی گریز ناپذیر است و دولت فقط به آن دامن نزند. خلاصه اینکه امروز حرفی از ارز داریم و اله می کنیم و جیمبله نبوده مثل روزهای گذشته. می گویم حتی اگر مقالۀ قبلی من در مورد واسطگی طلای دولت درست نباشد معلوم است که در جلسۀ غیر علنی مجلس دولت کف دست ذخایر ارزیش را رو کرده و گفته است بیا بکَن. وقتی ارز نداریم اُرد ناشتا هم ندهید. حالا که احمدی نژاد رفته نیویورک و دارد نطقش را برای بار سیزدهم ویراستاری می کند! و این تنها نقیض حرف من است که اگر ارز ندارند پس چطور لشکر سلم و تور راه انداخته اند بقصد اخرین فرصت دیدار با سرزمین آرزوها. یعنی مملکت اینقدر خرتوخر است. لا اله الا الله! ولی خدا رحم کند به مردم که تا بازگشت رییس تق این اتاق تبادل ارز صادر کننده و وارد کننده هم در خواهد آمد و خیابان استانبول خواهد ترکید. 

5- خب معلوم است که هیچ دیکتاتوری در این وضعیت اتوریته ای برای دخالت نخواهد داشت و خودش را خواهد زد به آن راه که من مسئول نیستم. ولی خامنه ای چه بخواهد یانه همۀ این آشفتگی ها گریبان او را خواهد گرفت بزودی. انشاءالله. یا...هو

گام مهم برای تسریع فروپاشی از درون: جلب شبانۀ فائزه بنفع هاشمی؛ بضرر خامنه ای!

Boulevard des Capucines


1- امروز روز مهمی بود در آیندۀ جمهوری اسلامی. زیرا:

الف- رییس جمهور احمدی نژاد برای آخرین حضور خود در مجمع عمومی سازمان ملل به نیویورک رفته است و کل سر تیم های انحرافی کابینه اش شامل مشایی و بقایی و ملک زاده  را نیز با خودش همراه برده است.

ب- از سوی دیگر طبق اخبار موثق قرار بر این بوده که مهدی هاشمی رفسنجانی بعد از سه سال فرار از ایران به کشور برگردد که چنین نشده است.

پ- نه تنها مهدی هاشمی برنگشته است بلکه خواهر او فائزۀ هاشمی رفسنجانی هم در یک اقدام نامتعارف و شبانه بازداشت و جهت اجرای حکم شش ماه محکومیت زندانش به اوین برده شده است.

2- بدیهی هموارۀ رژیم شتر گاوپلنگی و هرکی هرکی آیت الله خامنه ای این است که هیچگاه در سی و سال گذشته "سگ صاحبش را نشناخته" و کارهای ضد و نقیض و پارادوکسیکال بسیاری اتفاق افتاده است و تا سقوط خامنه ای و اعلان پایان انقلاب و تأسیس حکومت نیز کماکان اتفاق خواهد افتاد. لذا هیچ تحلیلگری تا کنون نتوانسته و از این پس هم نخواهد توانست اتفاق بعدی را پیش بینی و اعلام کند. اما این موضوع مانع از این نیست که نتوان با احتمال نزدیک به واقعیت هم حدس هایی از روند آیندۀ امور استخراج و استنتاج کرد. بنابراین نگاهی می کنم به ارتباط آن سه بند الف و ب و پ تا ببینیم می توان بازی رو به فروپاشی رژیم را گمانه زد یا نه.

3- انتخاب امروز جهت بازگشت مهدی هاشمی به این دلیل بود که او نشان دهد بطور سمبولیک در روزی دوباره به وطن برگشته است که رییس جمهور تقلبی و حلقۀ انحرافی - حالا دیگر مورد تأیید اصولگرایان ریز و درشت هم - از کشور خارج شده اند. اما خبرهای چند روز گذشته و اعلام دانشجویان عدالت خواه برای محاکمۀ سمبولیک مهدی هاشمی در فرودگاه از سویی و مهمتر از آن پالس های پلیس مبنی بر اینکه ممکن است نتواند تحرکات خودجوش علیه مهدی هاشمی را کنترل کند باعث شد که از تهران به مهدی تکلیف شود که امروز وارد کشور نشود.

4- تیم شکار مهدی هاشمی چه در بین نیروهای خودجوش (شامل تشکل های بسیج و دانشجویان عدالت خواه و دنباله های بیرونی شان که هنوز هم سعی می کنند خودشان را طرفدار هم خامنه ای و هم احمدی نژاد و هم مصباح و دنباله های حزبی و غیرحزبی این سه نفر بالانس نگهدارند) بعلاوۀ شاخۀ نیرومندشان در قوۀ قضائیه؛ هنگامی که دیدند شکار بدامگاه نیامده است و همۀ نقشه هایشان و اتلاف انرژی و نیروی شان نقش بر آب شده است، تصمیم گرفتند که خواهر را بجای برادر شکار کنند. و لذا درست زمانی به سراغ فائزه رفتند که مطمئن شدند مهدی برنخواهد گشت. زیرا این بازداشت خانم هاشمی خودش خیلی اهمیت بالایی ندارد بخاطر محکومیت قطعی و قبلی او در نادادگاه جمهوری اسلامی. بلکه آنچه که اهمیت دارد جلب و بازداشت شبانۀ اوست. زیرا هیچکدام از فاکتورهای بازداشت یک متهم یا حتی محکوم قطعی - بدون احضار رسمی او و در ساعات غیر اداری و بویژه آخر شب - را شامل نمی شود: نه احتمال فرارش بود و نه از رفتن به دادسرا و زندان استنکاف کرده بود و نه اصولاً به او ابلاغی شده بود که پی آیند جلب در هرجا دیده شد و شبانه و... را موجه معرفی کند.

5- این حرکت که از سوی مجموعۀ معروف به "سوم تیر"ی ها انجام شده است نتیجۀ این تحلیل از سوی آنان است که: آنان تشخیص داده اند که آیت الله خامنه ای در نقطۀ صعف قرار گرفته است و از روی اجبار رو به اکبر هاشمی رفسنجانی آورده و در حال امتیاز (آمدن مهدی و نرفتن فائزه بزندان تازه ترین این پروسه است) دادن به اوست . لذا تصمیم گرفته اند بدون اطلاع خامنه ای ولی برای نجات او و در حمایت از او خانوادۀ هاشمی و بالطبع خودش را تحت فشار قرار بدهند تا هاشمی با نسبت دادن این بی قانونی و هرج و مرج به خامنه ای واکنش حساب نشده و تند نشان بدهد تا میانۀ به اجبار رو به بهبودش با خامنه ای مجدداً بحرانی شود. تا: اینان بتوانند اولاً خامنه ای را تقویت کنند؛ ثانیاً از مضمحل شدن باند پایداری منتسب به مصباح جلوگیری کنند و ثالثاً بتوانند از همین الان دوگانۀ "هاشمی - نامزد گفتمان سوم تیر" را برای انتخابات ریاست جمهوری 92 فعال نگهدارند. زیرا اگر آنان نتوانند جامعه را بر مبنای "هاشمی و مصباح" دو قطبی کنند نه تنها برای انتخابات سال آینده امیدی نخواهند داشت بلکه روند رو به اضمحلال جبهۀ پایداری هم سرعت خواهد گرفت و گفتمان سوم تیر از صحنه خداحافظی زود هنگام خواهد کرد.

6- نتیجه قابل پیش بینی نیست. من اما احتمال می دهم که آنان نتوانند فائزه را در زندان نگهدارند تا فردا و مهمتر از آن از بازگشت مهدی هاشمی هم جلو بگیرند. زیرا خامنه ای در وضعی نیست که بخواهد در مقابل این تند روی یارانش سکوت کرده و یا آنرا تأیید کند و یا حتی واکنش منفی نشان ندهد. زیرا اگر چنین کند زندان فائزه تبدیل به نقطۀ عطف مهمی برای سقوط خامنه ای خواهد شد. چون قبلاً هم گفته ام هاشمی اخیراً از سوی جناح راست و بویژه روحانیت ارشد مورد حمایت قرار گرفته و رفتار خامنه ای با او جزو بی تدبیری های رهبر فاکتور خواهد شد و بر بدبینی روحانیت خواهد افزود. موضع احمدی نژاد هنوز هم خنثی خواهد بود و او تا مطمئن نشود که مصباح و پایداری ها همه به پشت گزینۀ او برای ریاست جمهوری آینده خواهند آمد هم از آخور خامنه ای خواهد خورد و هم هاشمی را از خودش بیش از این نخواهد رنجاند. رفتار صمیمی او و قالیباف - در روز رونمایی از پرچم - که محتمل ترین گزینۀ ریاست جمهوری آینده است نشان می دهد که اگر نتواند یاران خودش را رییس جمهور کند با هاشمی و گزینۀ محتملش قالیباف مخالفتی نخواهد کرد. مهم اما برای ما سرباز کردن دمل دیگر در این زخم چرکین سی و سه ساله است که مبارک است و اوضاع بهر سمتی برود "رو به فروپاشی از درونش" حتمی است. یا...هو

پی نوشت یکشنبه شب تهران: اگر بازگشت مهدی هاشمی به تهران درست باشد خبر خیلی خوبی است و نشان می دهد که جمهوری اسلامی در حال از دست دادن بازی قدرت از سطح میانه و بی اثر به سطح کلان و تعیین کننده است. و این بهترین گزینه است نشانه روی بی رودر بایستی خامنه ای از سوی هاشمی.