1- ورود به سیاست داخلی و بررسی افول ایدئولوژی در داخل کشور را با یک موضوع بینابینی شروع می کنم. و آن مصاحبۀ بسیار مهم هاشمی رفسنجانی راجع به تاریخچه و اهداف برنامۀ هسته ای است که چند روز پیش انجام شد و برای نخستین بار یک دست اندرکار رسمی حکومت در ایران به راز سر بمهر "رویکرد تسلیحاتی داشتن برنامۀ هسته ای ایران اعتراف کرد. نمی خواهم سخنان هاشمی را تحلیل محتوا بکنم - چقدر هم جایش خالی است در دنیای رسانه و انشاءالله می ماند بوقت و حوصلۀ بعدی - بلکه فقط اشاره می کنم بهمین اعتراف به تسلیحاتی بودن برنامۀ هسته ای که عین منظور و مقصود ایشان هم بود و اجماع مطلق در مورد این برداشت وجود دارد. علت مصاحبه هم صد در صد برمی گردد بهمان اصل مهمی که در تحیل نامۀ اخیر آیت الله خامنه ای به حسن روحانی گفته ام. به این معنا که خامنه ای شرط گذاشت که یوکیا آمانو دبیر کل آژانس هسته ای گرایش تسلیحاتی داشتن برنامۀ هسته ای ایران را در گزارش نهایی خود در اواسط دسامبر نگنجاند. اما چون این خواسته قطعاً محقق شدنی نیست و تن دادن به آن نوعی خودزنی شدید برای همۀ تصمیمات و تحریم های غرب علیه جمهوری اسلامی منجر می شود؛ هاشمی خودسر یا هماهنگ با تیزهوشی وارد ماجرا شد تا با یک شیب ملایم تسلیحاتی بودن هسته ای ایران را قبل از اعلان رسمی از سوی آژانس بین المللی به افکار عمومی تزریق کند تا زهر اعلام آن از سوی آمانو کم شود. این اعتراف هاشمی از آنجایی در افول هژمونی شریعت در داخل کشور مؤثر است که به این نکتۀ کلیدی توجه کنیم:
2- نگاهی به سرتاسر 25 سال رهبری علی خامنه ای در رأس حکومت ایران بروشنی بیان می کند که ایشان در تمام این مدت طولانی رهبری خود؛ از مشروعیت استراتژی ضد استکباری سیاست خارجیش؛ برای مشروعیت مذهب سیاسی در داخل کشور هزینه کرده است. بعبارت دیگر خامنه ای بدلیل ناکارآمدی حکومت مذهبی و نداشتن حتی یک دست آورد ملموس مادی و معنوی - به معنوی تأکید می کنم - در داخل و برای مردم. همواره به این مستمسک متوسل شده است که اولاً عقب ماندگی ایران نتیجۀ مخالفت غرب با خدا و مؤمنانه زیستن و مسلمان ناب بودن ماست و ثانیاً و برای محقق کردن اولاً ایراد بهانه و اتهام و دروغ در مورد دانش هسته ای صلح آمیز کشور است. اکنون اما شاخ بخش مشروعیت ضد امپریالیستی (بزبان مذهبی ضد استکباری) با توافق هسته ای معروف به برجام نه تنها شکسته بلکه از بیخ و بن کنده شده است. اما بخش اخلاقی و مذهبی این سیاست و استراتژی ضد مدرنیسم هنوز کار می کند و خامنه ای مدعی است که غرب زور گفته و مارا به چیزی که نبودیم و به عملی که نه مرتکب شده بودیم و نه حتی قصدش را داشتیم و حتی فتوا علیه اش صادر کرده ایم (رفتن بسوی ساختن سلاح هسته ای) مجازات کرده و من ناگزیر از پذیرش مذاکره شده ام بخاطر زندگی مردم. و محتمل است برخی هواداران ساده هم قبول کنند و می کنند.
3- اما برملا شدن رسمی و مؤید از سوی هاشمی و بدنبال آن گزارش نهایی آژانس تا کمتر از دو ماه دیگر در مورد رویکرد تسلیحاتی داشتن برنامۀ هسته ای ایران؛ آن بخش مهم مشروعیت اخلاقی استراتژی خامنه ای را هم در داخل کشور و بین هواداران فرو می ریزد. درست است که تقریباً همۀ مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج کشور - اعم از ایرانیان و جهانیان - دروغ بودن ادعای صلح آمیز بودن برنامۀ هسته ای حکومت را محرز می دانستند - و بهمین خاطر هم از اعتراف هاشمی استقبال تبلیغاتی زیادی نکردند - اما من دارم راجع بهواداران پروپاقرص رهبری خامنه ای و موافقان حکومت حرف می زنم. اینان هم اگر چه - در بخش خواص و نخبگی بیشتر و در سطح هواداران پیاده نظام کمتر - دروغ بودن ادعای خامنه ای را می دانستند و با تکیه بر "دروغ مصلحت آمیز" پیامبر اسلام و وجود حکم تقیه در فقه شیعه آن را قابل قبول و قابل تحمل تأیید می کردند. اما - و این اما مهم است - اینان دروغ و تقیه را وقتی قابل قبول می دانستند و می دانند که دروغ بودن دروغ هیچگاه علنی نشود اولاً و هدف مقدس و مهمی که دروغ و تقیه برای رسیدن به آن هدف بکار رفته است به نتیجه و ثمر موفقیت نهایی رسیده باشد ثانیاً. بعبارت دیگر دروغ و تقیه ای که هم علنی شده و هم از آن بدتر بهیچ نتیجه ای نرسیده است حزب اللهی ها و مؤمنان هوادار خامنه ای و شریعت سیاسی را بشدت شرمنده و عصبانی و مأیوس و سرخورده می کند؛ از مرجع و منشاء گویندۀ دروغ و صادر کنندۀ فتوای دروغ. بعبارت نهایی کوتاه می شود اینکه با علنی شدن تسلیحاتی بودن برنامۀ هسته ای ایران وجه اخلاقی و مذهبی ایدئولوژی هم فرو می ریزد.
4- این بحث مفصل را بهمین موجز بسنده می کنم و وارد متن جامعه می شوم تا نشانه های افول ایدئولوژی را با هم مرور کنیم. در این بخش اما کارم بسیار راحت و ساده است. زیرا همۀ مردم اعم از نخبه و توده می توانند بدون چشم مسلح هم سراسیمگی، بلاتکلیفی، گیجی، دور خود چرخیدن ها، هراس در اوج وحشت و درماندگی را در بخش های ایدئولوژیک جامعه اعم از سران یا پیروان مشاهده کنند. از تذبذب و دست و پازدن های امامان جمعه و روحانیان ارشد قم و نمایندگی های ولایت فقیه در سازمان ها و ادارات و دانشگاه ها و نمایندگان مجلس و همه و همه بعلاوۀ حیرانی و سرگردانی پیاده نظام ایدئولوژی هم بسادگی و وفور قابل رصد است و هم قابل راستی آزمایی در سخنرانی ها و خطبه ها و مرثیه خوانی ها و شعار دادن های خفه! اما برای اینکه مستند هم بکنم نوشته ام را می روم سراغ سخنرانی روز عاشورای احمد علم الهدی امام جمعۀ مشهد برای جمعیت عزدار و سینه زن؛ و چند کد هم از حرف های او نقل می کنم. حالا چرا بین این همه پیغمبر از مصباح و مکارم و سعیدی سپاه و انواع پایداری ها رفته ام سراغ جرجیس و علم الهدی. طبق تشخیص خودم بنظرم می رسد که در حال حاضر علم الهدی مهمترین روحانی جناح شریعت نزدیک به خامنه ایست. زیرا بقیه مثل مراجع تقلید و مصباح و محمد یزذی و احمد جنتی و سایر امامان جمعه یا وزن کافی ندارند و یا فرتوت تر و فرسوده تر از آنی هستند که سخنگوی جبهۀ شریعت بحساب بیایند. بقیه هم مثل طائب و سعیدی سپاه و پناهیان و آقا ترانی و امثالهم هم وزن علم دینی مقبول اکثریت را دارا نیستند. مضافاً به اینکه علم الهدی بعد از انتقاداتی که از او شد که راجع بمسایل دنیای جدید و مدرنیته و تکنولوژی صلاحیت اظهار نظر ندارد بدلیل عدم آشنایی با آن ها، علم الهدی تعدادی مفاهیم مدرن و ادبیات جدید و تکنولوژیک و تاریخ معاصر را مخلوط اظهار نظرهایش کرد و می کند که معلوم شود - و می شود - که مطالعه دارد و خیلی هم بی خبر از ادبیات و گفته های مخالفانش نیست.
5- علم الهدی سخنرانی بسیار مفصل و مبسوطی کرده در روز عاشورا و خطاب به جمعیت عزادار. این سخنرانی که قاعدتاً و طبق انتظار باید از دو بخش "خطابۀ حماسی پرشور" از رشادت ها و پهلوانی ها و ایستادگی های امام حسین و یارانش و "مرثیه ای سوزناک" از قساوت ها و شناعت های لشکر یزید و مظلومیت ها و آوارگی ها و به قتلگاه رفتن های صحنۀ عاشورا تا با اولی شور و با دومی حس عاطفی عزاداران را بر بیانگیزد و آنان را بحداکثر فیض برساند؛ - چون ظهر عاشورا که مردم بخاطر سخنرانی سیاسی - آن هم سیاست روزمره - جمع نمی شوند و نشده اند. بلکه عزاداران می آیند که با عزاداری و گریه و زاری و زنجیر زنی و غیره هم کمی سبک شوند از فشارهای روزمرۀ زندگی و هم ثوابی ذخیره کنند برای روز آخرت. - چنین نکرده و سراسر سخنرانی مفصلش را اختصاص داده به سیاست روز و عزاداران را به بیم و ترس از افول ایدئولوژی نصیحت و دعوت کرده است. بعبارت دیگر علم الهدی با علم براینکه گردآوری فرمایشی یک صدم جمعیت حاضر شده در صحن امام رضا در روز عاشورا در روز عادی محال قطعی و غیر ممکن است. لذا تصمیم گرفته که حداکثر استفاده را از این حضور عاشورایی مردم عادی بکند و دغدغه های افول ایدئولوژیکش را به آنان حقنه کند. و جالب است که در جای جای سخنانش هم بعریان ترین شکلی وحشتش از بریدگی مردم از حکومت را علنی کرده است. اول به یک فراز از صحبت او توجه کنیم:
7- سرتاسر سخنان سیاسی علم الهدی در جمع نامتنجانس عزاداران حسین پای فشردن به همین اس و اساس حکومت شرعی است. و آن تقدم دادن آخرت و مرگ به دنیا و زندگی. نه تنها تقدم دادن بلکه تا سقف تنها هدف معرفی کردن مرگ بجای زندگی است. بعبارت دیگر او نمی گوید بما بگروید و از ما حمایت کنید تا هم آخرت تان آباد شود و هم دنیا و زندگی تان صدمه نبیند. زیرا ما می توانیم مرگتان را سعادتمند و دنیایتان را هم قابل تحمل! کنیم. او مستقیم می رود سر این گزینه که درست است که ما و شریعت و ایدئولوژی مان نتوانسته ایم تا کنون و نمی توانیم هم در آینده زیست دنیوی شما را تأمین و راحت تر کنیم. اما بجای سعادت دنیوی و گذرا آخرت و مرگتان را زینت می بخشیم. اما او که خودش می داند ایدئولوژی در چه حضیضی گرفتار شده است؛ رودربایستی را می گذارد کنار و در اواخر سخنرانی اش بتلویح در حد تصریح می گوید: "می دانم حرفم را جدی نمی گیرید و از ما و حکومت شریعت پشتیبانی نمی کنید و بریده اید. بسیار خوب اما - در اینجا به لحن التماس می افتد - که حداقل حالا که از ما بریده اید و ایدئولوژی را قبول ندارید؛ بیایید و مردانگی بکنید و به جبهۀ مخالفان ما هم نپیوندید. و لااقل بی تفاوت باشید و اگر با ما نیستید برما نیز نشوید. مجدداً یادتان می آورم که علم الهدی این سخنان را خطاب به فکلی ها و مدرن ها و لامذهب ها نگفته است. بلکه مخاطب او در این سخنرانی مؤمنان و مذهبی هایی هستند که بمذهب یا عرف؛ عاشورا و امام حسین را قبول دارند و به آخرت و بهشت و جهنم باور حتمی یا نسبی دارند.عضو مجلس خبرگان رهبری متذکر شد: اگر مردم ما روزی بگویند ما که نماز میخوانیم، روزه میگیریم و حج میرویم اما میخواهیم زندگی کنیم یعنی به آمریکا و غرب وابسته شویم؛ به دنبال آمریکا و غرب رفتن یعنی پسر فاطمه(س) را تنها گذاشتن و یعنی از اصول اسلام و ارزشهای دین دست برداشتن.علمالهدی عنوان کرد: حرفهایی که امروز بعضی جریانهای سیاسی و سیاسیون ما میزنند و تمام سعادت ما را در طی تعامل با دشمنان خدا میدانند، میخواهند زندگی برای مردم ما بشود ارزش و به این معنا که بشویم همان 120 هزار نفر، تا زندگی ما وابسته به بنیامیه شود و بتوانیم فقط زندگی کنیم. (اینجا)
8- القصه باز رسیدم به "روحانی چه کند" و باز گرفتار محدودیت پست طولانی شدم. لذا مجبورم از صدها حرفی که لازم بود به روحانی بزنم صرفنظر کنم و با این امید که نکات مورد نظرم را مشاوران اندیشمندش به او گفته باشند و بگویند؛ می روم سراغ مهمترین حرفی که نه تنها دولت روحانی و حکومت خامنه ای را تهدید می کند بلکه ایران و منافع ملی را هم بشدت مورد تضعیف و نقصان جدی قرار می دهد. و آن مهمترین حرف یک حرف بیشتر نیست: "کشور ایران پس از توافق هسته ای با غرب دچار خلاء استراتژی شده است. و هیچ کشور و دولت و حکومت و جامعه ای نمی تواند بدون استراتژی ادامۀ حیات بدهد و موفق به انجام روزمره ترین وظایفش هم بشود". کمی توضیح می دهم: ماجرا این است که تا قبل از توافق هسته ای با غرب جمهوری اسلامی دارای یک استراتژی ایدئولوژیک بود که خامنه ای طراح و مجری آن بود. و با اینکه این استراتژی ایدئولوژیک ضد غرب در این اواخر و با ظهور داعش و جریانات منطقه و تغییر هیئت حاکمه در عربستان دچار افول نسبی شده بود و کارآیی سال های قبل را نداشت. اما بدلیل تخاصم و تقابل متمرکز بر برنامۀ هسته ای در غرب؛ افول استراتژی مبتنی بر ایدئولوژی خیلی معلوم نبود و ایران هنوز جزو کشورهای "چکارش کنیم" - مثبت یا منفی - مطرح بود. اما با توافق هسته ای و جمع شدن "ایران را چکارش کنیم" از روی میز غربی ها؛ افول استراتژی مبتنی بر ایدئولوژی نه تنها افول دو سال اخیر را نمایان کرد بلکه کلاً شکست خورد و دیگر قادر به نقش آفرینی نیست. در چنین حالتی باید بلافاصله استراتژی مبتنی بر منافع ملی جایگزین استراتزی ایدئولوژیک قبلی می شد تا ایران می توانست وارد صحنه شده و از منافع ملی خودش محافظت کند. اما روحانی تا کنون نتوانسته استراتژی مبتنی بر منافع ملی مورد نظر دولتش را به تصویب حاکمیت برساند و ایران وارد دورۀ بسیار بسیار خسارت بار "کشور و حکومت بدون استراتژی" شده است. نگاه کنید به خبرهایی که از وین منتشر می شود. بعد از اینکه ظریف نتوانست بدلیل مخالفت خامنه ای بموقع وارد گفتگو با امریکا بر سر سوریه بشود و نقش درجه اول ایران را در حد کشورهای حاشیه ای تنزل داد. حالا هم که به اصرار و لطف و دوستی جان کری به گفتگوها و رایزنی های درجه دوم امروز وین دعوت شده و با اجازۀ خامنه ای در آن شرکت کرده است؛ بازهم وقتی که جان کری با پای پیاده به اقامتگاه ظریف رفته برای مذاکره - لطف کری به ظریف و دولت روحانی را داشته باش که حاضر است هرکاری بکند تا میانه روی در ایران تقویت شود - خبری که منابع رسمی ایرانی منتشر کرده اند حاکی از این است که محمد جواد ظریف و جان کری با هم ملاقات کرده و راجع به مراحل اجرای برجام تبادل نظر کردند. یارو را برای همایشی با دستور کار مشخص (در اینجا موضوع سوریه) دعوت کرده اند و در همه جا هم رسمی و غیر رسمی بر موضوع سوریه ای بودن سفر وزیر خارجه تأکید کرده اند و وزیر خارجۀ ابرقدرت جهان همراه با یک دوجین متخصص و کارشناس میز سوریۀ وزارت خارجۀ امریکا به دیدن و مذاکره با ظریف رفته؛ آنوقت طرف آمده با وقاحت می گوید دو وزیر مصافحه می کردند و از گل و بلبل برجام چهچهۀ "برجام فرجام نشود. اما اگر بشود. چه شود!" می سرودند. خب کشوری که تا این حد دچار آشفتگی در تصمیم گیری است زورش به چه کسی می رسد. این را می گویند خلاء استراتژی و نابودی منافع ملی. همینقدر بگویم که روحانی در بدترین شرایط است و اگر نتواند قیام کند و تغییر استراتژی ایران را به ثبت نرساند؛ روزهای تاریکی در انتظار همه است. بقیه می ماند برای مطلبی دیگر که با شرح و تفصیل بگویم روحانی دقیقاً در کجا ایستاده و چه باید بکند. باید را عمداً بکار بردم چون غیر از اقدام برای تعیین استراتژی جدید کشور هیچ - با تأکید بر هیچ - اقدام دیگری میسر نخواهد بود. نه اینکه مثل سی و هفت سال گذشته خواهد بود؛ نه. بلکه کلاً همان بلاتکلیفی در نوسان ثبات و بی ثبات هم از بین خواهد رفت. و ایران در همۀ جبهه ها خواهد باخت. تا بعد! یا...هو
بعد از تحریر: الان متوجه شدم که حمله به لیبرتی هم یکی از نشانه های افول ایدئولوژی است. حمله با نظر خامنه ای انجام شده برای نوعی دردسر برای حیدر عبادی و اعلام اینکه خامنه ای هنوز نفوذ دارد. اما کاملاً م معلوم است که حمله به گروهی که خودش هم در اضمحلال است فضاحت ایدئولوژی را نمایان می کند و نه قدرت آن را. البته رجوی گم شده هم از این حمله استقبال کرده بدلیل مطرح شدن دوبارۀ ایدئولوژی و مجاهدین خلق. آن ها هم بخاطر باخت در ایدئولوژی از مرگ اعضایشان استقبال می کنند. و بهمین خاطر هم است که از انتقال اعضاء به اروپا جلومی گیرند تا ابهت سازمانی حفظ شود و رهبر و رییس جمهور لازم داشته باشد و تلکه گرفتن از تندروان سادۀ غرب و ضد خامنه ای ممکن.