۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

لبخند مونالیزا!




1- امروز مصادف است با روز جهانی وبلاگ. من این روزرا به خودم، به شما وبه همۀ وبلاگ نویسان ووبلاگ خوانان درپی گسترش دانایی تبریک می گویم.

2- طبق آئین های موافق این روز من باید کارهایی را انجام بدهم که مهمترین آن معرفی مختصرومفید پنج وبلاگ دیگراست که خودم یا آن هارا می خوانم ویا به آن ها باوردارم.


3- من دراین عرصه نوزادی 8 ماهه بیشترنیستم که دارم باقامت خمیده وتکیه به گذشت وبزرگواری خوانندگانم تمرین برای رفوزه نشدن می کنم.


4- روی لینک "وبلاگ بعدی" وبلاگم کلیک کردم وهرباررفتم به انواع واقسام وبلاگ های یکی ازیکی خوشگل تر ومتنوع تر وپرمایه تر. ومن که سلیقه ای شیرخشتی دارم درتنوع موضوعات ازهنرتاسیاست وازادب تا جماعت نتوانستم بگویم این آری وبغل دستی نه- صلاحیتش راهم ندارم راستش- آدم حسودیش هم می شود به برخی که چقدرچیزمی دانند وخوشگل می نویسند.


5- تازه مهندس معینی نازنین شرط کرده بود که باید به مدیروبلاگی که می خواستم معرفی کنم؛ این موضوع را اطلاع می دادم. ووقت تنگ بود. ونشد که بشود وانشاء الله سال دیگریا در16 شهریور که سالروز زایمان وبلاگ بزبان ورسم الخط فارسی است.


6- مهندس معینی بسیاربسیارعزیزکه درحال حاضر مدیریت وبلاگ "رازسربمهر -خانۀ دهم" ازسری وبلاگ های "رازسربمهر" های فیلترشده تاشمارۀ دهم رادارند؛ مردی است ازتبار نیکان با ایمانی زلال ودانشی تیزونثری سلیس و زیبایی شناسیی تمیز ولطفی بیکران به همۀ نیازمندانی که سودای "تلاش برای تسکین درد انسان ایرانی"را دارند؛ پا بپا مرانیز دستگیربوده اند تا اینجا ومعرقی وبلاگ ایشان بشما که بسیاریتان با آدرس ایشان به کلبۀ من مشرف شده اید اگرهم حکایت زیره بکرمان بردن باشد چه باک. وازایشان تشکرمی کنم.


7- واین رازسربمهرخودم که90 درصد نقاشی ها ی انتخاب شده ام برای نوشته های وبلاگم بدست تقدیرِظهورِخودکارِ آن ها درهنر روز صفحۀ مانیتورم بوده است ومن که به نیروی برتر اعتفادایمانی دارم هیچگاه ازاین انتخاب های تصادفی بشدت همخوان با متن نوشته ام درشگفتی نشدم؛ هرچند هیجان زده ام همیشه از نزدیکی خدا به انسان. یا...هو
پی نویس:
امروز دنیا لبخند زده بدانایی دریک حوزۀ جدید. وچه لبخند مرموززیبایی است لبخند مونالیزای داوینچی کبیر: به شکوه خندۀ آگاهی!

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

جنبش سبز وروزقدس!


The Great Executioner


1- من با اینکه جنبش سبزرا بعنوان یک جنبش فعال پایان یافته دانسته ومعرفی کرده ام ولی بدلیل بحث هایی که این روزها درگرفته است واعضای مجازی ومیدانی باور مندبه حیات جنبش هردو خواهان شرکت یا عدم شرکت جنبش سبز درراهپیمایی روز قدس درجمعه 12 شهریورشده اند؛ می خواهم اعلام موضع کنم واصرارخودم را به موافقت با شرکت جنبش سبز در راهپیمایی روز قدس مستدل نمایم.


2- واقعیت بسیار تلخ این است که جنبش سبز دارد می رود که مثل همۀ پروژه های اصلاح طلبان حکومتی- که ابتدا ازپروژه تبدیل به پروسه شده اند ومی شوند وبعد از مدتی پروسه هاهم پادرهوارها شده اند ومی شوند که معلوم نباشد آیا مرده اند یا زنده- مصداق معروف "ازقضا سرکنگبین صفرا فزود" بشود. وعوض قاتق نان، قاتل جان فعالان اجتماعی مستقل مثل روزنامه نگاران ومدافعان حقوق بشر شود. لذا بنظرم می رسد که آنانی که باوردارند جنبش سبز پرنشاط وبالنده! بحیات خودادامه داده ومی دهد نباید با دعوت جوانان برای شرکت درراهپیمایی روزقدس مخالفت کنند. بلکه واجب است که نه تنها خودشان با رسانه های زیادشان ازخارج کشور این موج بر خاسته را تقویت کنند بلکه باید به مهندس موسوی هم تکلیف کنند که این "عادت به پروژه های بلاتکلیف"اصلاح طلبان را یکباربرای همیشه قطع کند ومثل شیخ شجاع مهدی کروبی نه تنها اعلان حضوربکند بلکه ازهوادارانش هم بخواهد تا درروزقدس تظاهرات کنند. البته اگر ازلندن پالس های عدم شرکت صادرمی شود باید بیشتر از ترس روشدن دست های خالی شان باشد وباقی قضایا که جمله ایست با واژۀ نان!


3- بیشترازاین به خوداین تظاهرات وچگونگی هایش واردنمی شوم وبیشترمی خواهم به تبعات این"جنبش سبزآری/ جنبش سبزنه"  "جنبش سبزهمه جا/ جنبش سبزهیچ جا" بپردازم:
الف- تحرک نداشتن خیابانی جنبش حتی درحد یک تظاهرات سمبولیک بی گاه یا باگاه دریک فضای محدود رئال باعث این است که فضای مجازی هم بدون داشتن حداقل خبرمیدانی نتواند کوچک ترین تحرکی درزمینۀ بزرگ نمایی رسانه ای وتحریک وجدان توده ها وافکار عمومی جهانی انجام بدهد. چون یک کلاغ را می شود چند کلاغ کرد ولی هیچ کلاغ را نمی شود حتی یک کلاغ کرد.


ب- واقعیت قطعی دوم این است که افکارعمومی فقط به امراجتماعی واکنش همدلانه نشان می دهد وامرسیاسی را نه جدی می کیرد ونه حاضرمی شود بنفع یکی از طرفین دعوای قدرت واردصحنه بشود. وچون دولت های جوامع پیش رفته فقط در برابر واکنش افکارعمومی کشور خودشان ورأی دهندگانشان مسئول هستند اولاً، و نیازمند هستند ثانیاً.


پ- نتیجه این می شود که " هرآن که ازدیده رود/ازدل برود" بشود. وخانم سکینۀ محمدی که مرتکب خیانت جنسی بعنوان سنگین ترین جرم ازدنیای قدیم تادنیای جدید ودرمطلق تمام جوامع بشری بوده، است وخواهد بود وبدلیل امرمدنی- دلیل عمده- بودن می شود گل سرسبد رسانه های غرب وبتبع آن انگیختگی افکارعمومی جوامع غربی -البته بدون ورود رسانه ها به جزئیات وعدم استفاده ازواژۀ خیانت- دولت هایشان را وادارمی کند که اعدام عنقریب "شیوا نظرآهاری" را پشت گوش بیندازند وهمه یک صدا شعار"سکینه سکینه بیا اینجا" سربدهند؛ تا جائیکه شیرین بانو هم صدایش دربیاید که: "کجا چنین شتابان".


ت- لذا چاره ای نمی ماند که ما نباید اجازه بدهیم که امراجتماعی ومدنی(جنبش سبز) به امرسیاسی (منازعۀ قدرت) فروکاسته شود وهمۀ شماره هایش ازروی پیشخوان جوامع آزاد برداشته شود. بدیهی است که دولت های خارجی درهنگام اطمینان از خون های پاک ریخته شدۀ جوانان درخیابان های تهران وزیرفشارشدید افکارعمومی ملت هایشان هم؛ با هزاراما واگرحاضربموضع گیری نصفه ونیمه بنفع جنبش می شدند. البته جای کوچکترین گله ای هم نیست چون سیاست فقط با کفۀ قدرت خودش راوزن می کند وبقیۀ خالی بندی های دیپلماتیک همان خالی بندی است ودیگرهیچ.


ث- برگشتن جنبش به خیابان زنده بودن آنرا شهادت می دهد وضمن هم افزایی در انرژی های سرخورده وبرگرداندن امید به بدنه ای که -مثل حقیر-دچارنگاه منفی وسر خوردگی شده اند؛ می تواند خبرپایه را برای پروپاگاندای مجازی وتحت تأثیر قرار دادن افکارعمومی جهانی فراهم کند تا دولت هارا وادارد که هنگام مذاکره با سیاسیون وروشنفکران اپوزیسیون ایرانی درخارج ازکشورامتیازات لازم برای حمایت ازجنبش وفعالان آن را بپذیرند. والا اگروضعیت فعلی ادامه یابد ودرنهایت دلسوزی حتی ما قادربه درخواست ووادار دول غرب برای حمایت اززندگی خودمان! هم نخواهیم بود.- منظورم پول چایی نیست-


4- تحقیقاً اینک بخش بسیار عمده ای ازبهترین فرزندان مستقل، صادق وپاکبازوطن درزندان ها وشکنجه گاه های حاکمان متحجر دینی اسیرند وحاکمان نالایق جمهوری اسلامی با استفاده ازبزرگ نمایی "جنبش سبزقوی وبالنده وشاداب ادامه دارد"که از زبان سخنگویان وصاحب منصبان ورهبران ِالا ماشاء اللهِ "جنبش سبز" ودرغیاب هشیاری جامعۀ حهانی تکرارمی کنند؛ بیشترین فشار وسبعیت را اعمال می کند، در حالی که اگرجنبشی درکارنباشد وکسی هم مدعی "من آنم که رستم بودپهلوان" ِ جنبش نباشد، محتمل است دژخیمان هم خسته باشند وبخواهند بطورموقت هم شده دست از ادامۀ این شکنجۀ سیستماتیک وبدون حساسیت جهانی بردارند.

5- من اصراری ندارم که ادعایم را به کثیف ترین حربۀ ضدبشری جمهوری اسلامی "گنه کرددربلخ آهنگری/ به شوشترزدند گردن مسگری" درجریان اعدام های تابستان سال67 خورشیدی مستدل کنم؛ ولی شما که خودتان هم اهل بخیه بودید آن زمان، خوب می دانید انتقام بیرونی ها(شاعران جنبش سبز زنده نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد) را ازدربندی ها گرفتن یکی ازروش های جاری است.

خلاصه ترحرفم می شود اینکه: "آقایان این پروژه های ناتمام، همۀ هزینه هارابه جامعه وعزیزان برومند ودربند مام وطن تحمیل می کند، بدون اینکه فایده ای به جامعۀ ما برساند. لذا اگرجنبش ادامه دارد ادامه اش را به دژخیم نشان بدهید تاهمه محظوظ بشویم و بیعت کنیم واگرجنبش بمثابه یک عمل لمس کردنی ادامه ندارد پایان مرحله ایش-حداقل- را اعلان بکنید. "پروسه" هم که ناموس خلقت است واحتیاج به رهبر وسخنگو ودفتردستک ندارد." یا...هو

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

نقاشی 1670-1672

وبانوان جوان یا هنوز "پیردختران"!         آخوندچرک!
بدون شرح
ما هنوز باید خودمان را عبوربدهیم
با اصرار به نقاشی، به موسیقی،به هنرمدرن
بازنان ومردان دوشادوش ودست بدست
با شادی
ازآخوندیسم!

Young Woman Seated at a Virginal

شرح:
آخوند مصباحی مقدم که اقتصاددان هم است مثلاً، میانه روهم است مثلآ
جزومخالفان احمدی نژادهم است مثلاً، دانشگاه دیده هم است مثلاً! ودردفاع
اززنان مثلاً 
گفته است:
" در حال حاضر تصویب چنین پیشنهادی مانع از ازدواج چندین میلیون پیردختر و مطلقه خواهد شد."
.................................................................
بعدازانتشارتکمیل شده است.

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

زن ومرد مساوی؛ نرومادۀ موازی!




1- من زن نیستم ولی زنان را دوست دارم! نه از آن نوع دوست داشتنی که منظور امام خمینی بود در جملۀ معروف ایشان بنام "من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم" بلکه من زن ها را دوست داشتم بمفهوم همۀ دوست داشتن زنان ازسوی مردان. البته که در حال حاضر که من یک دلقک هستم و دلقک هم هیچ نشانۀ هویتی - از جمله هویت جنسیت - ندارد؛ لذا من هم راجع به زنان خنثی هستم همانطور که نسبت به مردان!
گذشته از این مطایبه برای تلطیف فضای نوشته که چون مربوط به خانم هاست قطعاً نیاز به کمی"شیطنت پشت کلمات" دارد؛ می خواهم به چند دلیل این پست را اختصاص بدهم به "کدام زن؟".


2- بعبارت دقیق تر چون من یکی از دغدغه های معرفی و مؤکد شده در نوشته هایم آزادی زنان بعنوان پیش نیاز توسعۀ جوامع انسانی و از جمله و بویژه کشورهای اسلامی است؛ و باور دارم که یکم: بدون "پذیرش جامعۀ مختلط شهری"* هیچ اتفاقی از نوع هیچ توسعه ای رخ نخواهد داد اولاً و هیچ آرامش و سکینه ای به جامعه باز نخواهد گشت ثانیاً و هیچ لبخند و شادی محرک و پیش برنده ای نخواهد رویید ثالثاً، و دوم: از آنجا که مورد آزادی زنان طیف وسیعی از آراء موافق و مخالف و حتی متضادی را شامل می شود که گاهی بیشتر از اینکه مخالف فرهنگ جوامع زن ستیز باشند مخالف همدیگر هستند در داخل طیف مبارزه برای برابری زنان مثل انواع فمینیسم مثلاً؛ و سه دیگراینکه: اخیراً یکی از خوانندگان وبلاگ کامنتی نوشته برای من و خودش را علاقه مند و دوست دار معرفی کرده است در این بخش و در این بحث و... تصمیم گرفتم که نظرم درمورد این انسان مسلط برهستی (زن) را شفاف تر بکنم. با این تأکید همیشگی که این یک نگاه است و متکی بر مشاهدات میدانی من و هیچ ادعایی بر"اینست و جز این نیست" نمی کند.


3- منهم جزو آن دسته مردمانی هستم که با برابری زنان و مردان بروایت فمینیست های افراطی که بخش مهمی از آن ظاهراً در تناقض ولی عملاً منتج به همان الگوی در حال اجرای جمهوری اسلامی ایران است شدیداً مخالفم؛ و معتقدم که فقط بخش انسانی زنان بابخش انسانی مردان باید کاملاً مساوی باشد و نه لزوماً بخش حیوانی بشر. و اگر این تساوی زن و مرد بحوزۀ تساوی نروماده سرایت کند همان فاجعه ای خواهد بود که درحال حاضر در جمهوری اسلامی جریان دارد. باین معنی که ازکلیۀ زنان ایرانی خواسته می شود تا - حداقل - در هنگام بیرون بودن از حریم کاملاً شخصی (شهوت مجاز) جنسیت خود را فراموش، انکار یا بشدت کنترل کنند. این نوع مساوات طلبی و مساوات خواهی و مساوات دهی به زنان باعث می شود که اولآ زن ها طبیعت زنانگی خود را فراموش کرده و در مهرورزی و عشق بازی با منتخبان هنجاری خود نیز سردرگم و سرد و شتابزده و شرمنده باشند - که نتیجه اش ضرب المثل "خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا می رود دیوار کج" برای جامعۀ شهری ما خواهدشد!- و ثانیاً محیط طبیعی زیست انسان ها را که مستلزم آزادی نسبی حیوانیت انسان است بهم بزنند. و محیط زیست خالی از تلطیف ماده ها در هر نوعی از حیوان از جمله انسان باعث افزایش عصبیت و خشونت و ستیز فزاینده و غیرقابل کنترل می شود.


4- بنابراین همۀ طرز تفکرهایی که انسان های ماده را تشویق می کنند و اگر زور داشته باشند وادار می کنند که خود را از جنسیت خویش تهی کرده و به کسوت برتر! انسان های نر در بیاورند چه فمینیست افراطی باشند و چه جمهوری اسلامی از نظر من مردودند. و منظور من از آزادی زنان عبارت است از تساوی زنان با مردان در همۀ حقوق طبیعی وموضوعی. به این معنای ریز که اگر غریزۀ انسان ها جزو حقوق طبیعی آن هاست - که هست چون درتملک آن هاست - باید حق داشتن غریزه برسمیت شناخته شود و رفتار برمبنای غریزه جرم تلقی نشود.  والبته حواسم هم به هنجارهای اخلاقی و عرفی جامعه هست تا به این نکته هم اشاره کنم که باید هنجارها طوری تعریف و میانگین نشوند از سوی حاکمان که هنجارهای طبیعی را نه تنها کنترل که نابود کنند.


5- ممکن است که هنجارهای تعریف شده در غرب برای آزادی غریزی و طبیعی کمی پررنگ بنظر برسد؛ ولی این بیشتر به نوع عادت و تربیت محیطی ما برمی گردد تا افراط غرب. و البته برخی ناهنجاری های این هنجار درست را خود جوامع غربی با مکانیسم دفاع طبیعی کشف و درمان کرده، می کنند و خواهند کرد. و ایضاً من مدافع نعل بالنعل سطح آزادی های طبیعی درغرب برای جامعۀ خودمان در ایران نیستم، و معتقدم که رویکرد باید بسمت الگوی غرب باشد ولی عملکرد قطعاً باید از ظرفیت هنجار پذیری عرف جامعه خیلی جلو نزند.


6- هیچ گلّه ای چه حیوانی و چه انسانی بدون وجود عامل تناسل که هم موجد است وهم نگاهبان، امکان تشکیل اولاً و امکان تسکین ثانیاً ندارد و نخواهد داشت. بنابراین باید این جفت پیش برندۀ حیات را طوری مدیریت کنیم که به غیبت هیچ کدام از صحنه منجر نشود و الا نقض غرض است.  ما خوب می دانیم که از بدو گندم خواری آدم به پاداش تصاحب حوا! تا همین قرن معروف به بیست ویکم، زنان هماره دوش بدوش مردان در حیات اجتماعی طراز زمانه حضور "هویتی - جنسی" داشته اند که نزدیک ترینش به ما و روحانیان ما روستاهای قبل از شهرها بوده اند. در روستا زنان حضوری هویتی و آزاد دارند در اجتماع و اقتصاد و بازار و مزرعه و ... و آخوند کمترین مشکلی با این حضور ندارد، چون که محیط فیزیکی روستا مثل مزارع و کوچه باغ ها و چشمه ها و قنات ها و گلّه های حیوانات اهلی و... در کنار عادت های تربیتی آخوند پوشش لازم را برای بروز و ظهور حق طبیعی زن (غریزۀ انسانی) فراهم می کند و چه بسیار روحانیان ارشد قدیمی که از موهبت های این جوانی های پشت دیوارهای باغ و مزرعه لذت ها برده اند.


7- بدیهی است که این روابط روستای دیروز قابل انتقال به شهر امروز نباشد نه از نظر فرم و نه در زمینۀ محتوا. زیرا که شهرها از سویی بسیاری از فضاهای خلوت روستا را از انسان دریغ می کنند و از جانب دیگر و با آموزش و بهداشت و تغذیۀ بهتر معیارهای لذت جویی و لذت خواهی انسان شهری را بالا می برند و این جاست که جامعۀ مختلط شهری شکل می گیرد تا برمبنای این اختلاط جدید و جامعه سازی و جامعه پذیری جدید نیازها و خواسته های خودش را از تغییر در شیوه ها و مکان های همسریابی و جفت گزینی گرفته تا ایجاد تنوع در منابع لذت از فقط رابطۀ جنسی قدیم!به انواع آموزش ها و هنرها و بازی ها و ورزش ها و ... گفتگوها و گردشها و جشنها و رقصها و ...ی دسته جمعی و گروهی متحول کند.


8- اتفاقی که عملاً در جامعۀ ما بویژه جامعۀ شهری ما افتاده است این است که حاکمان بدلیل عدم توانایی در منهدم کردن کامل شهرها و فال فال کردن جمعیت به میلیون ها روستای چند ده خانوار و بردن سکس به پشت دیوار شکسته ها و تاریکی های روستاها و حتی عدم توانایی در جلوگیری از اختلاط زن و مرد در شهر تنها حربه ای که یافته اند و مرتب در آستین اش فوت می کنند توصیه های دینی، اخلاقی، ناموسی، غیرتی و ... به جامعۀ شهری است وگماردن نیروی انتظامی برسرهرکوی وبرزن تا خون زنان را توی شیشه بکنند که: "برای حضور در عرصۀ عمومی باید از زن بودن خود صرفنطر کرده و در بهترین حالت مثل مردان رفتارکنند: گفتارشان خالی از لطف، پوشش شان تهی از زیبایی، رفتارشان بدون ظرافت، حرکت شان بی نشانی از خرام و خدنگ، چشم هایشان فلان، موهایشان بهمان و....باشد.


9- این نوشته ظرفیت پرداختن طولانی تری را ندارد و الا هر کدام از ما می توانیم فقط از تجربیات شخصی مان در تحقیر زنان در جمهوری اسلامی داستان ها بگوییم و کتاب ها بنویسیم. فقط این نکته را لازم است توضیح بدهم که البته زنان شجاع ما هیچگاه تسلیم این سناریویی که نوشتم نشده اند و بهر ترتیب و زحمت و هزینه ای هم بوده از زنانگی خویش دفاع کرده اند. ولی این دفاع هیچگاه نتوانسته آرامش روانی مورد نیاز زنان شهری ما در ارتباط با رفتارهای بیرونی و عرصۀ عمومی آنان را تأمین کند. لذاست که من خودم در تهران تجربۀ بسیار کرده بودم در مطالعۀ رفتار زنان و دخترانی که بدلیل تحت فشار روانی و تهدید روحی دایم قرار داشتن هیچگاه قادر نبودند یک رفتار نازک زنانه را سر فرصت مورد نیاز شروع و تکمیل کنند. و اغلب چنان با شتاب رفتارهای نیازمند ظرافت و لطف را انجام می دادند و می دهند که در نهایت پیام مورد نیاز یا منتقل نمی شود و یا اگر هم منتقل بشود پیامی هرزه باشد. بتعبیر دقیق تر جامعه ای که - مثل ایران- بزنان اجازۀ زن طبیعی بودن را نمی دهد؛ زنان را یا مرد می خواهد یا زن هرزه! یا...هو


بعدازتحریر:
و ربطش به بهره وری و توسعه و پیشرفت و همۀ خوبها اینکه: مردان هیچ گاه جز به جلوه گری در منظر یار( زن) پیچیدگی عضلاتشان را به نمایش نمی گذارند. و هیچ خنده ای از مرد نمی توانید نیرومندتر از دلخوشی در حضور نگاه زنان پیدا کنید و دلخوشی و شادی سرچشمۀ همۀ نیروها و ساختن ها و آبادانی هاست. تازه فارغ از آن بحث عدم مشارکت زنان در توسعه یعنی نصف جمعیت و 30% تا 35% نیروی کار در نازلترین محاسبه.
..............................................................................
* منظور از پذیرش جامعۀ مختلط شهری:  پذیرش بمعنای تسلیم در برابر حقیقت است و نه پذیرش صوری فعلی که در خوشبینانه ترین داوری، نوعی قبول موقت و مضطرّ معروف به قاعدۀ فقهی"اکل میته" است. یعنی حالا که نمی توانی حذفش کنی تا روز بادا تحملش کن. این نوع تحمل های اجباری بدیهیات زیست مردم است که چون هوایی مسموم سی سال است آسمان ایران را پوشانده و اجازۀ تنفس راحت نمی دهد. و بهمین خاطر هم است که شناسایی این گاز بیرنگ و بی بو اینقدر مشکل بوده و هنوز آنطوری که باید و شاید شناخته و معرفی نشده است. و همۀ زوری که من می زنم برای نشان دادن این مسمومیت پنهان است.

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

تقدیم با عشق!



The Transfiguration
فاش می گویم وازگفتۀ خوددلشادم       
بندۀ عشقم وازهردوجهان آزادم
نیست برلوح ِدلم جزالفِ قامتِ یار      
چکنم حرفِ دگریاد نداد استادم
تاشدم حلقه بگوش ِدرِمیخانۀ عشق      
هردم آیدغمی ازنوبه مبارکبادم 
گرخوردخون ِدلم مردمک دیده رواست       
که چرادل بجگرگوشۀ مردم دادم    
طایرگلشن قدسم چه دهم شرح فراق         
که دراین دامگه حادثه چون افتادم
    من ملَک بودم وفردوس برین جایم بود        
آدم آورد دراین دیرِخراب آبادم           
کوکبِ بختِ مراهیچ منّجم نشناخت          
یارب ازمادرگیتی به چه طالع زادم
سایۀ طوبی ودلجویی حورولبِ حوض      
بهوای ِسر ِکوی ِتوبرفت ازیادم        
پاک کن چهرۀ حافظ به سر ِزلف زاشک        
ورنه این سیل دمادَم بکَند بُنیادم   
     ................................................................... 
  قرآن وحافظ تنهادوکتابی هستند که ازایران آورده ام. 
زیادسابقه دارد که بخواجه دخیل می بندم.
هم حرف خواجه وهم نقاشی رافائل انتخاب "تفأل"ی بوده.
به نیّتِ هرآنکس که این پست را می خواند.
هیچ تقلبی درکارنبوده. 
سوگندمی خورم.
امیدوارم روزهای خوب پیش روداشته باشیم.
هم برای خودمان.
هم برای ایران مان.
دعامی کنم شمارا.
یا...هو
 

۱۳۸۹ شهریور ۴, پنجشنبه

یک اصلاح کوچک!


نام این تابلواست
"گفتگودرراه دمشق"
1- مواضع من دربارۀ اصلاح طلبان حکومتی بیشتر منفی است تا مثبت، وعقیده دارم که بهترین کاری که آقایان می توانند بکنند کاری نکردن است. نمی خواهم دراین جا وارد جزئیاتی بشوم که دربیشترپست های قبلی وبلاگم درج شده است؛فقط به این نکته عمده اشاره بکنم که "من هم مثل خیلی های دیگرباورکرده ام که مسکوت گذاشتن دین وپرداختن به سیاست زودتروبهتر نتیجه می داد ومی دهداززمانی که بخواهیم ابتدا دین مردم رااصلاح-وکدام اصلاح- بکنیم تاآنگاه نوبت اصلاح حکومت وقدرت برسد.


ولی از آن جائیکه من به اصلاحات کوچک چه ازنظرکیفی(خواستن، تشویق ووادار حاکمان به قبول معیارهای مدرن برای ادارۀ جامعه مثل تسامح درحجاب زنان، مثل رفتن زنان به ورزشگاه های مردانه، مثل موافقت یا حداقل عدم مخالفت با سینما و موسیقی) وچه ازجنبۀ کمی(مثل یک اقدام خوب یک وزیر درحوزۀ مسئولیت خودش یا اقدامات گروهی اثرگذاردرتغییر فرهنگ مذهبی وازاین قبیل) هم ایمان قطعی دارم. لذا:


الف- نامۀ همسران محترم 7 مرد شجاع واصلاح طلب تراصلاح طلبان! را تحسین می کنم وآنرا حتی مهمترازخودنامۀ شکایت ازسردارمشفق وسخنانش می دانم. زیرا که نامۀ همسران اولاً اولین است درنوع خودش، ثانیاً حرکت زنانه است ازاردوی زنان مذهبی وثالثاً ومهمتراینکه یک تغییر شکلی وقالبی است. ومن بارها گفته ام که ازبن دندان! معتقدم که تغییرات فرمال بسیار ضروری تراز تغییرات محتوایی برای شکستن قالب های تحجراست. وبگذار این خاطره را مجدداً بگویم به شما، روزی که خانم ها کولایی واصغرزاده با مانتو رفتند به داخل صحن مجلس درمجلس ششم؛ من برای اصلاح طلبان نوشتم که این عمل برابری می کند با همۀ اصلاحات دیگری که انجام پذیرفته است واگرهمین ریسمان رها نگردد ودنبال شود، دیرنیست که متحجران داوطلبانه از صحنۀ حرام به حجره ها بازگردند. اما صدحیف که گوش شنوایی نبود. ونیست هنوزهم آیا!- ودرحاشیه تقدیربکنم ازرفتن خانم های اصلاح طلب ادوارپیشین مجلس به بهارستان وجهت جلوگیری از تصویب بخش های زن ستیز لایحۀ حمایت از خانواده درمجلس فعلی. دست مریزاد-


ب- مورد دوم اما مربوط است بهمین وبلاگ خاکسار وبلای مبارکی که سرپست قبلی آمد. من پست قبلی را با ناراحتی ولی تیترهشیار "شما چه گهی می خورید!" نوشتم و فرستادم روی آنتن.چندساعت بعد ودرآخرین بوقت رسانی سایت "خبرآنلاین" مصاحبه ای ازآقای نجاروزیرکشورمنتشرشد راجع بهمین سیل درپاکستان ودرآنجا به اقدامات محدود انجام شده وبه اقدامات بیشتر درپیش اشاره شد. من هم بلافاصله -به احترام این اقدامات وآن وعده ها درموضوعی که موردانتقادمن بود- آمدم وتیتر عصبانی وبی ادبم را ابتدا به "شما چه گهxی می خورید!" پس گرفتم وساعتی بعد کل تیترناراحت را پاک کردم وتیتر مطلب قبلی راجع به سیل پاکستان دروبلاگم(خدایا،خدایا، پاکستان !) را گذاشتم.


2- می خواهم این را باشما هم درمیان بگذارم تا اگر درست می دانستید هم تبلیغ کنیم وهم عمل کنیم که: "اگر ایران وایرانی وخودمان رادوست داریم باید بغض هایمان را کنترل کنیم وعصبیت را کناربگذاریم ودرعمل به این شعار "زیادگفته می شود وکم عمل می شود"ِ "ببین چه می گوید وچه می کند. نبین که(چه کسی) می گوید وکه می کند" عمل کنیم. همان جملۀ معروف منسوب به معمارچین جدید دن شیائوپینگ: "گربه باید موش بگیرد؛ سیاه وسفیدش مهم نیست." احمدی نژادیا موسوی، سکولار یا مذهبی ، تندرویاکندرو و...فرقی نمی کند اگراصلاحی راباعث است. ما اصلاح کوچک او را نیازداریم. "خدا یا شیطان"ش فرقی نمی کند، واگراصلاح درراه آزادی زندگی در ایران وبرای همۀ ایرانیان باشد؛ سجده می کنیم. سبحان الله. یا...هو

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

خدایا پاکستان! پاکستان!





1- آدم باید یک کاری بکند. بویژه وقتی که می داند آدم است. خیلی سخت است این وضع سیل درپاکستان را دید ونشست وخندید. آیت الله مکارم شیرازی هم - بخاطر مواضع متحجرو هرچه پیرترمی شود خرفت ترمی شودش شدیداً موضع تقابل ومنفی دارم  بااو- که گفته وفتوا داده وتأییدکرده که مسلمانان پاکستان بدجوری آسیب دیده اند ازفقرخودشان وقهرطبیعت شان. پس من ایرانی مسلمان شیعه به چه چیزی بنازم وپز بدهم آخر! ترکیدم بخدا.

2- همه که نمی توانند مثل حکام نالایقمان به نکبت وعقب افتادن ازهمه وبمب اتم وخلق انسان مصنوعی! وبالاترین آمارهای منفی وپایین ترین آمارهای مثبت درجهان برای ایران پز بدهند؛ پس حداقل این ماه روزه وعبادت ودرروز پرکردن دهان های گشاده وریاکار وحریص تان با سخاوت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) اجازه بدهید مردمان ما تشکل های مردمی جمع آوری کمک راه بیندازند وبه یاری این بندگان خدا دربدترین شرایط بروند. نترسید اینقدر شیعه اززندگی وحداقل نیازهای اولیه ساقط شده که یک چوب کبریت هم به سنی های پاکستان نرسد ازکمکی که ملت ما سامان بدهند. 


3- آخر شما چه حکومت دینی تشکیل داده اید که ازبدو تشکیل تان نه تنها همۀ کمک های دولتی ما سیاسی شده ودریغ اریک کمک ومساعدت انسانی بدون محاسبۀ هزینه فایدۀ سیاسی بلکه فاجعه بارتر اینکه رحمت وشفقت ونوع دوستی وعاطفه را هم درملت ما کشته اید. درسال های پس از انقلاب دیده نشده است که مردم اجازه داشته باشند وحتی رغبت داشته باشند بمناسبت های درتنگنا قرارگرفتن مردمان دیگر وهمکیشان دیگرحتی درماجراهای ایمانی وعقیدتی مثل ماجرای کاریکاتورهای دانمارک واکنش انسانی وحتی ایمانی نشان بدهند.


4- ایران را که ازنظر پیشرفت وتمدن برگرداندید به دورۀ فتحعلی شاه. دین مردم هم که درنازلترین سطح ازهنگام وروداسلام به سرزمین ایران قرار دارد. ازجنبۀ احساسات نوع دوستی وعاطفۀ دیگر خواهی هم که چندین قرن ازبی عاطفه ترین وبی احساس ترین جوامع غیرقابل تصور- حتی درآینده- عقب تربردید.


5- پس خداوکیلی بفرمائید: "شما چه غلطی می کنید!" 
...................................................................
پی نوشت:
ببخشید ازناراحتی یادم رفت بنویسم: "آقای جنبش سبزکه می گویی واصرارداری که زنده ای. پس کو؟ منتظر کدام موقعیت هستی بالاترازاین فاجعۀ انسانی برای بسیج کنندگی. دریغ ازیک خط نوشته ودریغ ازیک فراخوان. بعد بمن می گویند بدبین هستم! اف.
.....................................................
به احترام مصاحبۀ وزیرکشور واعلان کمک 10 میلیون دلاری وسفرقریب الوقوع رئیس جمهوراحمدی نژاد به پاکستان برای بازدید ورسیدگی به وضع سیل زدگان فعلاً کلمۀ بی ادبانه در تیتررا قلم می زنم. یا...هو

سیاست درمثلث حرف!


File:Study for Crouching Nude.jpeg

Study for Crouching Nude


درهفتۀ ایرانی که امروزدرآخرش هستیم بااینکه چندنشست وچند سخنرانی مهم انجام شد ولی جنگ-تلفظ این کلمه ودراینجا هم جَنگ صحیح است وهم جُنگ- تازه ای را سرنینداخت والبته قابل انتظارهم است ازماه حرامی چون ماه مبارک! رمضان که علاوه برهمۀ برکات معنوی وضدمطربی وحرمت جَنگ؛ برکت کمبود کالری روزانه راهم دارد برای چانه هایی که 32 سال متصل است مزخرف می گویند وچه می گویند! 
با این همه، نشست ها وحرف های هفتۀ جاری چنان تبلیغاتی بود که ما راهم واداربه نگاهی به چگونگی ها بکند: 

1- بعد ازبارعام به کارگزاران نظام ازسوی آیت الله خامنه ای وحرف هایی که می شد درداخل آشتی جویانه تر ودرخارج حریف طلبانه ترارزیابی کرد؛ این بارافطاری رهبر نصیب دانشجویان همفکروهم ایمان شد که دردیداری صمیمانه! واز"خاک به افلاک*" ونه زانوبزانو مثل حجره های قدیم غیرسیاسی حوزه بنشینند وگل بگویند و گل تربشنوند بسنت همۀ سال هایی که جمهوری اسلامی، ایران را چونان گورستانی دردل شب های سرد زمستان به "ها" کردن دستان منجمدش واداشته درسکوت! ودیگر هیچ.   

2- چیزی که ازاین جلسه مغفول مانده درتحلیل وتفسیرهای روز، بنظرم یکی آن جملۀ بسیار خطرناک آیت الله خامنه ای است درابتدای قبل ازشروع رسمی جلسه؛ آن جایی که رهبر درپاسخ شعارتهییج گروزیرشعار(مجری)دررابطه با نامیدن دانشجویان حاضرباعنوان "افسران جوان جنگ نرم"؛ آیت الله با لبخند رضایت می گوید که"ازبن دندان به این شعارایمان دارم". واین علامت قطعی اینست که آیت الله جز به ساماندهی یک جنگ سردتمام عیار بین اسلام برهبری آخوند های سیاسی شیعه با غرب(بدیل وجایگزین جنگ سرد سابق)نمی اندیشد وبدیهی است که واجب ترازنان شب برای جنگی که همواره سرد بماند وهیچگاه شروع نشود تسلیحات هسته ایست. 

ودودیگراینکه آیت الله با نشاط ترازهمۀ این یک سالۀ بعدازانتخابات پارسال نشان داده دراستقبال نرم ازافسران جوان زیردستش واعتمادبنفس بیشتری را تزریق کرده به جبهۀ خودی و...
چنین بنظرم رسید که جمع شدن قطعی اعتراضات یک ساله رااعلام کرده است با این رفتارمعتمد.  

3- درسوی دیگراما دیشب افطار مشابهی برپا شده است بادانشجویان واین بارازسوی رئیس جمهوروحرف هایی هم دراین جلسه رد وبدل شده که ازحرف های رد(مربوط به دانشجویان) گزارشی نداریم ولی از حرف های بدل(مربوط به رئیس جمهور) چرا! چیزهایی که ازمجلس افطاررییس جمهوربرای من جالب بود واست مثل همیشه : تقابل وتضاد معنادارمولی(احمدی نژاد) وولی(خامنه ای) است. دونمونه اش را بشما می گویم: 

الف- یکی مربوط است به دانشجویان مدعو ونحوۀ گزینش آنان. به این معنا که هر چقدر مهمانان جوان رهبرمتشکل ومتفکر وباشناسنامه های فکری و سیاسی مشخص وقابل آدرس دادن درداخل دانشجویان هستند درطیف مقابل عکس این است: یعنی مهمانان دانشجوی رییس جمهور بدون شناسنامه، بدون وابستگی تشکیلاتی وبدون ایدئولوژی مسلط هستند. لذاست که مثل همیشه آیت الله برافکار تکیه کرده واحمدی نژادبرابدان. رهبرهمت مضاعفش را صرف ایجاد یک سیستم توتالیترمی کند ورییس جمهور در رؤیای ایجاد یک فاشیسم تمام عیاراست. 

  ب- مورددوم تفاوت این دوافطاری سیاسی برمی گردد به سخنرانی های متفاوت دومیزبان برای دانشجویان میهمان. به این معنا که هرچقدر آیت الله تلاش کرده که با واگذاشتن زبان مسلط حوزوی خودش، زبان دانشگاهی میهمانان جوانش را استخدام کند برای تحت تأثیر قراردادن (متقاعدکردن)افسران جوان جنگ نرم- بخوان سرد- رییس جمهورنیز درنقطۀ مقابل همین تلاش را کرده است وبا واگذاشتن زبان دانشگاهی خودش زبان حوزوی را انتخاب کرده است برای تحت تأثیر قراردادن (مرعوب کردن) توده های جوان وپیاده نظام موردانتظارش برای فاشیسم گرم. لذاست که حرف های آیت الله زمینی شده وحرف های دکترآسمانی!  

4- البته درضلع سوم هم آقای مهندس موسوی حرف زده که قابل تشخیص نبوده مثل همیشه که آیا دارد به دعوت آیت الله خامنه ای به آشتی ازموضع ضعف لبیک می گوید یا دارد به حرف های صریح  وتقابل گرانۀ احمدی نژاددرمورد عمده وزنده نشان دادن جریان فتنه! برای دانشجویان پاسخ می دهد. بازهم مثل همیشه. وقبلاً نوشته ام که سیاست درخارج هم گندیده. وفعلاً چاره ای جزصبروانتظاروالبته دلقکی نیست.   

5- ونهایت این خبررا پسندیدم که علی رضا افتخاری خوانندۀ مشهورومحبوب که با افراط درابراز احساسات برای رییس جمهور درروزخبرنگار برای خودش دردسر سبز درست کرده است؛ اعلام نموده که درحال کوچ ازوطن است ومی خواهد در فرانسه اقامت کند. این البته خبر ناراحت کننده ای است وخدا کند که فقط جنبۀ تهدید داشته باشد وسبزهایی که خودشان هم درانتظاروشروع پائیزند این مته را ازخشخاش در بیاورند وبگذارند هنرمند دروطن وهنرمندبماند، حالا که خودش هم تمایلی برای لج کردن براحساسات برانگیخته اش درآن لحظه وآنروزبخصوص ندارد. البته که خیلی تمایل داشتم که به این بهانه بحثی را مطرح کنم راجع به "درباب مسئولیت و وظیفۀ نخبگان والیت" که می ماند برای زمانی دیگر ونوشته ای مستقل انشاءالله. یا...هو  

.......................................................  

* منظورم ازتمثیل "خاک تا افلاک" نحوۀ نشستن درحسینیۀ امام خمینی است که سخنران(رهبر) علاوه بربلندای سکو برروی مبل راحتی هم می لمد(افلاک) درحالیکه مستمع با سن 60 ببالا وسیاتیک ودیسک وترکش های جنگ درخاک می لولد.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

خام تیترنشو! مطلب رابخوان.



صبح بهرجان کندنی هم بود بیدارنشدم بروم ورزش کنم وخوابیدم. خواب دیدم که محمود احمدی نژاد آمده لندن وسوار یکی از مجسمه های شیر میدان ترافالگار شده. رفتم جلو وگفتم آقای رییس جمهور دارید شیررا رام می کنید که برگردانید جای همیشگی اش وسط پرچم سه رنگ ایران؟ رییس جمهور همین جورکه داشت سرمی خورد مثل بچه ها واز پشت شیر می آمد پایین گفت: سلام همکارچطوری. این که شیرواقعی نیست دلقک توباید شجاع باشی ودچارتوهم نشوی که مجسمۀ بی آزاری که برای پول درآوردن انگلیسی های زرنگ است را شیرخورشید ببینی. تازه تومی دانی که تخصص من رام کردن روباه است وشیرباز(داورفوتبال درایران) نیستم.


بعد هم راه افتادیم بسمت میدان پیکادلی که مجبوربودیم از محلۀ چینی هامعروف به SOHO بگذریم وآقای رییس جمهور چقدر تعجب کرده بود ازکالاهای چینی سروته گشاده که حتی یک فقره اش هم دربازارایران پیدانمی شود. رییس جمهورگفت اگر یک درمیلیون هم شک داشتم که عصرعصرظهوراست، بادیدن این همه چینی شکسته دراین جا مطمئن شدم که آخرالزمان است وآقا باید تشریف بیاورند وبه این دنیای فسق وفجور پایان بدهند. راستی دلقک توهم بروآخرین پست وبلاگت را بنویس که خوانندگان وبلاگت بالاخره بفهمند که شباهت و فرق من وخاتمی چیست که ایرانیان هم همه بما علاقه دارند وهم همه ازما متنفرند!


من هم بدو بدو آمدم منزل ونشستم پشت کیبورد وتیتر پست بعدی را نوشتم: "خاتمی واحمدی؛ شباهت ها وتفاوت ها". بعد هم یک ساعت آزگار نشستم وبرّوبرّ تیترم را تماشا کردم ولی دریغ ازیک شباهت یا تفاوت که بتوانم بجویم دراین معمای دورییس جمهور ! لذا ازفرط خستگی دوباره خوابیدم ورفتم نارمک درخانۀ رییس جمهور وشاکی شدم که می گویند شما مردم فریب وپوپولیستی! کاملاً درست است وتو مرا فریب دادی ووبلاگم را ازسکه انداختی. من تیتررانوشتم ولی متن را بلدنبودم حالا نه تیتر پاک می شود ونه متن چاپ می شود. احمدی نژادخندید وضمن بالا کشیدن لیفۀ زیرشلواریش ودعوت من به چای گفت که بنویس: "احمدی آقا نداشت. خاتمی آقا داشت" گفتم ولی این درست نیست چون همانقدر که اینطرفی ها شمارا آقا نمی دانند، آنطرفی ها هم خاتمی را آقا نمی دانند. احمدی یکی ازآن نیشخند های عمیقش را پاشید توی صورتم وگفت: دلقک خنگ. منظورم این نبود منظورم این بود که من خودم رییسم، ولی سید محمد رییس داشت. ومن اولین جملۀ پست بعدی وبلاگم رانوشتم: 
"آقا"ی خاتمی گفت: "احمدی نژاد" آقاست!

ومن آمدم بگویم که تا من دارم پست بعدی را می نویسم یک کلک(کلیک) بدهم دست شما که اگرپایبند وعشق دلقکید که یک لبخندی بزنید این بعدازظهری. واگر وبگرد همین جوری هم هستید بدانید که وبلاگ من باید توی ریدرتان باشد وگاهی بمن سربزنید. دوتا متلک خداوکیلی خفن هم ازرییس جمهور وروزنامۀ کیهان می گذارم که حالش را ببرید. 

آقای رییس جمهوردرمصاحبه با الجزیره ودرپاسخ به حملۀ نظامی اسراییل به ایران می گوید: 
"حمله به ایران که بازی کامپیوتری نیست." 
وکیهان دررابطه با افت سطح دانش دانش آموزان امریکایی مطلب زده درستون گفت وشنود وآخرش این است:

گفتم: يارو با همسر و پسر بچه اش مسافرت مي كرد. پسربچه از پدر پرسيد؛ بابا جون! برج ايفل كجاست؟ و پدر گفت؛ متاسفانه نمي دانم. چند دقيقه بعد دوباره آقا پسر پرسيد؛ بابا جون! آبشار نياگارا كجاست؟ و پدر سري تكان داد و گفت؛ نمي دانم. چند دقيقه بعد پسربچه مي خواست سؤال ديگري بپرسد كه مادرش گفت؛ بشين پسرجان، بذار بابات حواسش به رانندگي باشه! و پدر به همسرش گفت؛ خانم! اين چه حرفيه! اجازه بدهيد بچه سؤالاتش رو بپرسه و به معلوماتش اضافه بشه!

بیانیۀ دولت بریتانیا ونیروگاه بوشهر!






1- صدوراعلامیۀ تأیید دولت بریتانیا درواکنش به سوحت گذاری نیروگاه اتمی بوشهر که درعرف دیپلماسی عادی بین ملت ها سابقه ونشانه ورسمیت ندارد؛ می تواند به روشن تر شدن پازلی که دردوپست قبل درهمین جا صحبت کردیم مدد رساند: چنین بنظر می رسد که غرب روسیه را مأمور کرده است تاسوخت گذاری نیروگاه بوشهر را شروع کند با این پیش بینی قطعی که ایران فریب خورده وشروع به پروپاگاندای - مثل تعبیر کیهان که نوشته مثل نیروگاه بوشهرازنظرکیفی درمنطقه وجود ندارد در آسیا شک داریم ودر جهان شاید-غیرمعمول برای نیروگاهی "پیرشده قبل از افتتاح"  خواهد کرد. 


2- دراین هنگام غرب ضمن استقبال از خوشحالی ایران؛ توسط دولت بریتانیا که دومین قدرت مؤثر درگروه 1+5 است، بیانیۀ رسمی تأیید ورضایت وتبریک  صادر خواهد شد تا درمذاکرات عنقریب؛آخرین سلاح ایران که نشان دادن خلف وعدۀ روسها درراه اندازی نیروگاه اتمی بوشهر بعنوان مخالفت غرب با داشتن دانش وانرژی صلح آمیز هسته ای توسط جمهوری اسلامی است را ازدست تیم مذاکره کنندۀ ایرانی بگیرد وبه همۀ کشورهای مردد یا مستقل نشان بدهد که: "بفرمائید. ما نه تنها مخالف اتم صلح آمیز نیستیم که ازآن استقبال هم می کنیم وکردیم."


3- دراین وضعیت یا مذاکرات موفقیت آمیز خواهد بود وغرب با جمهوری اسلامی بتوافق نسبی خواهد رسید وجشن آشتی برقرار خواهد شد وروسها نیروگاه بوشهر را وارد مداربرق مصرفی ایران خواهند کرد. ویا مذاکرات شکست خواهد خورد وروس ها بدستور غرب وبه بهانه های جدید -مثل همۀ 10-12 سال گذشته که اززمان بندی تخلف کرده اند - ازقراردادن نیروگاه درمداروشروع عملی تولید برق جلوخواهند گرفت. یا....هو
..............................................................................
این تحلیل تکمیل می شود. به احترام دوستانی که مسائل روز اولویت دارد برایشان.
پی نوشت:
پست اصلی همان مطلب قبلی است. پیشنهادم مطالعۀ آن واظهارنظراست درصورت تمایل.

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

آیا سیاست درخارج هم گندیده!(یا کمی درددل!)

 
 
The Disquieting Muses

1- دوسال بود که بچه هایم را ندیده بودم ودختربزرگم آمد اسکاتلند برای یک سفر کاری ده روزه وفقط 14 ساعت نصیب من شد که 5 ساعت اش هم خواب بود ازفرط شب بودن. ومن اینجا چه می کنم! ورفتم دورازچشم شما که گریه کنم برای خودم وبرای فرزندانم وبرای هموطنانم وبرای ایرانم. همین. روی صحنه که نمی توانستم بزنم زیرگریه، های های. توجه داشته باشید که من یک دلقکم ونه یک آخوند سیاسی. قبلاً هم که بمناسبت تفاوت دلقک وآخوند را توافق کرده ایم با هم: "دلقک درپسله - بحال وروز خود - گریه می کند که درصحنه دیگران را بخنداند. آخوند درپسله - بحال وروزخود- می خندد که درصحنه دیگران را بگریاند."

2- این جملۀ معروفی است اگرشنیده اید: "همۀ حرف ها گفته شده است وحرف جدیدی وجودندارد. هنرما درنوع نگاه ما به حرف تکراری است." این اگر درحوزۀ ادبیات وهنر گفته شده است بیشتر؛ من آن را به حوزۀ نوشتاری خودم هم تسری می دهم واعتراف می کنم که من حرف جدیدی نمی زنم مثل همه. ولی حرف های تکراری را "جدید" می زنم. وازاین نظر من منم ونمی توانم بگویم من نه منم! این اولین بند از سه دلیلی است که من چرا اینقدرمنم زدن را دوست دارم واز تواضع آبدوغ خیاری (مربوط بدنیای قدیم ریا وزشتی)بیزارم.  درپاسخ به کامنت بزرگواری گفتم این را که بودنم را دوست دارد اگرکمی ازخودم (منم) جدا بشوم هم توصیه اش. بروی چشمم.

3-درست است من سخت خوان می نویسم که پنجاه درصد آن ازبی سوادی وبی عرضگی درساده نویسی است؛ ولی پنجاه درصد آن عمدی وبرای جلب دقت خواننده برای خواندن است اولاً، آبستن انتخاب کردن واژه ها برای قابلیت حمل چند مفهوم متکامل باهم است ثانیاً؛ زیبایی کنایه وایهام وطنزدرادبیات فارسی است ثالثاً، حال کردن باشما وکمی هم یادبگیریم ازهم است رابعاً و نگاه داشتن طولانی ترشما در آغوش وبلاگیم است خامساً.
نوشته چه ازنظر شکلی وچه ازجنبۀ محتوایی "راحت الحلقوم" باشد خواننده را درگیر نمی کند واثرگذاریش را کم می کند. مثل تفاوت روزنامه وکتاب. روزنامه مصرف موقع خواندن دارد درحالیکه کتاب مصرف درذهن ماندن. ضمن اینکه نثر نویسنده ناموس نویسنده است: "اگرنقل قول درستی کرده باشم از فیلسوف بازیگر - البته خوش تیپ- رضا کیانیان نازنین." و چنددلیل دیگر...مثل نثر کوبنده وآهنگین را دوست دارم. مثل می خواهم خواننده ازنفس خواندن هم لذت ببرد. مثل تفاوت وتمایز با دیگری را دوست دارم. وچندتای دیگر...!

4- من اگرآوارگی را انتخاب کردم دراین سن- همه برمی گردند که بمیرند دروطن و دژخیم همین راهم دریغ کرده از پیران قوم - بدنبال هدفی بود که گاهی گفته ام ولی نه تنها شما بلکه هیچ کس دیگرهم باورنکرده جدی بودنم را دردلقکی. می خواهم یک روز دلقک برای ایرانیان درداخل ایران درست کنم مثل کارناوال ریودر100 سال دیگر. چون که معتقدم تا مسلمانان نتوانند موضوع شادی وهیجان درعرصۀ عمومی که مستلزم آزادی زنان است را بوجودبیاورند وتثبیت کنند؛   قادربعبورازدنیای قدیم به تجدد نخواهند شد. وورود به تجدد جزازهمین مسیرغیرقابل اجتنابی که غرب رفته است وبدیلی ندارد ممکن نیست.
وآنروز که درآغوش فرزندم به کودکیم صعود کردم؛ آنی دنبال خودگم شده ام درغرب گشتم ودرهمان لحظه آن پست را مخابره کردم برای شما که رفته ام توی کما! فعلاً؛ وچندروزنباشم با اجازه! وزودبهوش آمدم.

5- روستا همه جا روستاست وشهر همه جا شهر. درروستا که بودیم همه پسرعمو، دختردایی وعمقزی، بی بی اوغلی بودیم؛ همه. اختلاف مان سر چندسرتاس گندم وجو بود برسرخرمن که با گذشت یکی واغلب با نفرین دیگری حل می شد وهمۀ معامله مان دوساعت آب از قنات روستا که شب مال من باشد یا روزمال تو. والبته هیچ گاه گوشت همدیگرراهم اگرمی جویدیم استخوان یکدیگررا دورنمی انداختیم چون همه باهم فامیل بودیم وما! منی وجودنداشت دردنیای روستای تاریک.
وقتی درروشنایی برق شهر ها پیداشدند دیگر یک قبیله ودوقوم وچندروستا نبودند حتی؛ که اگرفامیل نیستند باهم ناآشنا هم نباشند بجهت دوستی ها ودشمنی های میخ طویله ای*بلکه باهم غریبه بودند بالکل. - بعدش راکمی ساده تعریف می کنم-:

آدم های غریبه برسرتضاد منافعی که پیدا می کردند مرتب باهم دعوایشان می شد درشهرغریب ویقۀ همدیگررا می چسبیدند واغلب هم کسی درجنگ پیروزنمی شود. درهیچ جنگی! بعداز مدتی ستیز وکشمکش بیهوده دیدند که اینطورنمی شود و عمر شان درجنگ های انفرادی وحداکثرخانوادگی چندنفره دارد تلف می شود ودست آوردی هم ندارد، وحاصل همۀ این یقه گیری ها برای همه منفی بوده است. پس آمدند ونشستند وبرخاستند وقانون نوشتند تا اختلافات شان را این بار با قانون حل کنند؛ بجای روستا که باسفارش به اخلاق وخدا وپیغمبر حل می شد اختلاف ونزاع. وبه این ترتیب سنگ بنای تمدن جدید ریخته شد ودنیا آمد تا اینجا که غرب آمده. واتفاق جالبی که افتاد این بود که قانون شهری دراثر تکرار، تبدیل به عرف شد وازآنجا بجایگاه اخلاق جدید صعودکرد. پس فرمول این بود:

الف- انسان قدیم درروستا وبااخلاق قدیم "ما" بود. ب- انسان شهری با اخلاق قدیم ودینی وروستایی شد من(انسان گرگ انسان) وجنگ مغلوبه شد. پ- وقتی انسان غریبۀ شهری خیلی زودفهمید هیچ جنگی برنده ندارد، دست ازیقۀ همدیگر برداشت وقانون نوشت.ت-  بعد هم اینقدربراجرای قانون پافشرد که ملکۀ ذهنش شد وشد عرف واخلاق جدید. وراهی غیر ازاین وجودندارد مستقیم به بهشت: پست مدرن ها همانقدرچرند می بافند که همپالکی هایشان بنیادگرایان!

آیا مرحلۀ بعدی انسان پیشرفته همان رسیدن به "ما"ی آگاهانه است؟ امیدواریم. سرتان را بیاورید جلو درگوشتان آهسته حقیقتی را اعتراف کنم: 
"هم اینک نیز غرب پیشرفته بسیار مهربان تر وبا عاطفه ترازشرق عقب مانده است"
- یکی دیگرازدلایل چرا "منم" زدن رادوست دارم. چون مرحلۀ مهمی از دوران گذاراست.برای همان دوست گفتم-

6- وقتی رسیدم بغرب اول خواستم خودم را لوس کنم وبگویم من هم هستم بازی. ولی دیدم بازیگران سیاست چنان سرگرم بازی سی ساله هستند که جایی پیش بینی نکرده اند برای "یارسازی"! پس شدم آسته برو آسته بیا که گربه شاخم نزند. ودیدم سیاست درخارج ازمرزها هم گندیده است ازنوع "من آنم که رستم بودپهلوان"ِ احزاب ِ روز وشب روی هم هرکدام سه نفر ِ حداکثر با یکی هم تودلی! من هم تنهاییم راکول کردم ونشستم دردنیای مجازی. درحالیکه کارمن ونسل من وتخصص من وگرفتاری من و مسئولیت من و... همه واقعی بودند بسختی. خوب معلوم است که گاهی کم بیاورم وبخواهم قایم بشوم ازدست خودم واز خجالت مردمانی که گرفتار نفهمی ماهم هستند ونه همه اش زیاده خواهی های آخوندی!

7-من به اصلاح وانقلاب ورادیکال ومیانه رو وازاین قبیل مفاهیم باوری وانتخابی وترجیحی ندارم. من فقط به "تغییر" بعنوان تنهااصل لایتغیر طبیعت یا خدا ایمان دارم. وتغییر را درزاویۀ 180 درجه داشتن با کسی یا چیزی(دراینجا رژیم آخوند ها) نمی دانم. من دنبال زاویۀ اختلاف دودرجه ای هستم که استعداد ایجاد فاصلۀ  180 درجه را داشته باشد درفردای دستیابی به پیروزی. من تغییر کوچک اجتماعی می خواهم با نتیجۀ بزرگ. من تغییرسیاسی بزرگ نمی خواهم با نتیجۀ کوچک مثل همیشۀ تاریخ مان. من به گفتمانی برای تغییر می اندیشم. این گفتمان موردهمت ودرخواست من گفتمان جاری درجوامع دموکراتیک پیش رفته نیست که ازنوع تغییر پروسه ای است وسنت طبیعت (خلقت) وبتدریج است وسرحوصله وگفتگو(Dialogue ). من برای ایران وشبیه ایران گفتمان  چکشی وگلوله ای را تشخیص می دهم که ازنوع تغییرپروژه ای حمایت می کند. تغییرجزیی ولی یکباره. وبرای همین روحیۀ تحکم دارم وفرماندهی. ومقداری ازمنم هایم هم ازاین روحیه می آید. آخرین دلیل توجیهی برای منم زدن هایم خطاب به آن دوست. من وشما رفیق جان جانی می شویم بهمین زودی چون ازیک جنسیم: "انسان وخود خواه". آخرکسی چطورمی تواند بدون خودخواهی دیگری خواه شود!

8- آن دوست منتقد درکامنت مبارکش ضمناً گفته بود که بالا پائینم باهم نمی خواند. یعنی ادعاهای نوشته هایم متناقض است تاجایی که گاهی دریک متن هم صدروذیل باهم نمی خواند. البته که احتمال چنین خطایی از من پرگو وپراکنده گو هست ولی خوشبختانه ایشان بموردمشخصی اشاره نکرده بودند ومن هم با استناد به اینکه نمونه نداشتم می زنم زیر ادعای سرورمحترمم ومی گویم: ممکن است بیشتر بخاطر مجمل نویسی وخلاصه گویی است واگرمشروح بشویم باهم بتوانم ازعدم تناقض هم حتی دفاع کنم. چون واقعیت این است که من بدلیل تناقضات تحلیل های رسمی وارد وادی تحلیل شدم وبشدت از تناقض بدم می آید. دوستان دیگری هم مرا حمایت کرده بودند که خیلی خوشحال شدم ودوست جوانم "جلال نازنین" هم گفته بود که خوانندگان وبینندگان وبلاگم هستند حتی اگر ازنظرتعداد کم باشند ولی پی گیر وثابت قدمند. من ممنونم وبه همه افتخار می کنم وبه جلال هم می گویم که: "نه! هم کیفیت بالا وهم کمیت زیاد می خواهم وبرای این کار بهرحیله ای! متوسل خواهم شد. یا...هو
- باورنکنید حیله گریم را. فقط افتخارم اصالت دارد دروبه دوستی با شما. وازحجم ونثروتنوع این نوشته معذرت می خواهم وقول می دهم دیگرتکرارنکنم-
....................................................................................
*دوستی ها ودشمنی های عمیق وبسیار تند را من خودم اصطلاح داده ام "میخ طویله ای" ومنظورازآن دوستی ها ودشمنی های سنتی وقدیمی است که بسیار عمیق ودیرپا وعاشقانه یا کینه توزانه وازجهت گستره بسیارکم دامنه وفامیلی یا قبیله ایست. برعکس دوستی ها ودشمنی های دنیای مدرن وانسان مدرن که بسیارکم عمق وگسترده است. برای همین هم دردنیای جدید جامعۀ مهربانی داریم؛ درحالیکه دردنیای قدیم خانواده وفامیل عاشق یا متنفر!


۱۳۸۹ مرداد ۳۱, یکشنبه

عادل، 90 ، دایی!


File:Kouros Anaphe BM B475.jpg
پیش نوشت:
این پست مربوط است به نزاع حقوقی علی دایی سرمربی سابق تیم ملی فوتبال ایران وعلی کفاشیان رییس فدراسیون فوتبال ایران که تا آنحا بالاگرفته که تلویزیون بیش ازیک ساعت وقت برنامۀ 90 را دراختیار دفاعیۀ علی دایی قرارداده است. ازدوستان غیرفوتبالی معذرت می خواهم اگرهنوز گنگ است. این توضیح رابتذکریکی از خوانندگان اضافه کردموازایشان هم ممنونم.

.............................................................

بین دونیمه وتوی رخت کن آمدم بگویم که این دعوای سختی که شروع دارد می شود برسربرنامۀ 90 هفتۀ پیش وجنگ میلیاردها تومانی فوتبال به هنرمندی فدراسیون ِعلی کفاشیان گربۀ مرتضی علی، وعلی دایی ِنوکرخانم زهرا(س)! دررسانه ای که برای پوشش وایجاد "هیجان" اختراع شده است؛ به احتمال خیلی زیاد مغلوبه خواهد شد در روزهای آینده وممکن است باعث تغییراتی درمدیران تلویزیون تا برنامۀ محبوب عادل فردوسی پورشود.


البته من قبلاً هم گفته ام که تلویزیون جای رنگ وهیجان وتبلیغ ومصرف است وبا مفاهیم دنیای قدیم- ازجمله فقر- نه می تواند ونه می خواهد ارتباط برقرارکند لذا برنامۀ 90 درپرداختن به کشمکش مالی علی دایی وعلی کفاشیان حرفه ای عمل کرده است ومأموریت اصلی ومدرنش که ایجاد تقابل ورقابت وهیجان است را انجام داده است. لیکن جامعۀ ایران چون با معیارهای مدرن اداره نمی شود بسیار ملتهب است ودنبال قربانی گرفتن برای آرام کردن التهابات ناشی از ناکارآمدی های حاکمان دینی جمهوری اسلامی است؛ بنابراین بنظر می رسد سوژۀ نه چندان ایرانی ِ طلبکاری علی دایی ثروتمند ازکارناکرده وقراردادثبت نشده، می رود که برای التیام زخم های تهیدستان هزینه شود. یا...هو
.............................................................

نیروگاه بوشهرودستان خالی!

The Swimming Hole


طبق اخبار منتشره نیروگاه اتمی بوشهروبعد از30 سال تأخیرازبرنامه ریزی واجرای اولیه دررژیم شاه؛ شروع به سوخت گذاری کرده که آخرین مرحلۀ پیش ازتولیدبرق وورود به چرخۀ مصرف خواهد بود. واگرهمه چیز برمبنای گزارشات منتشره توسط رئیسان ایرانی قابل باورباشد؛ بالاخره ایران وارد فهرست کشورهای متعددی خواهد شد که برق اتمی دارند وخواهد توانست 3الی4 درصد برق مصرفی اش راازسوخت اتم تهیه کند!

واقعیت قضیه این است که درغیاب من ازصحنه، این سیرک به اجراء درآمده ومن نتوانسته ام دقیق بوبکشم که این خرگوش مهربان افتتاح نیروگاه؛ ودراین وانفسای بردن ایران بگوشۀ رینگ برای آپرکات نهایی، چطور وطبق چه محاسباتی به نقش بسیار نزدیک روسیه به غرب اضافه شده است،  وقراراست کدام بخش از پازل سناریوی جامعۀ پیش رفتۀ جهانی برعلیه حاکمان تهدیدگر جمهوری اسلامی را پرکند. چون درعین اینکه در5-6 سال اخیر همیشه منتظرمنطقی وقانونی ومطابق با قرارداد این اعلام افتتاح بودیم، لیکن ودراین اواخر منتظر چنین افتتاح ِ "بِجُنب بِجنُب"ی نبودیم. پس اگر کلمۀ افتتاح دقیق هم بکارگرفته شده باشد باید دنبال دلیلی برای این حاتم بخشی روس های هنوز سرخ وخروس بی محل بود.


دریک نگاه جامع واولیه چنین بنظرمی رسد که غرب وشرکایش ازجمله روس ها بعداز دراختیارگرفتن تمام اهرم های فشار مؤثربه ایران ودرحالی که نَفَس تبلبغاتی رژیم داشت به شماره می افتاد، وحتی روزنامۀ کیهان هم موضوعی پیدانمی کرد برای بالیدن خیالی - دلخوشی دادن به نیروهای شهادت طلبی که درتابستان سال 67 منجربه جام زهرامام خمینی نسل شان منقرض شده وبعدازآن فقط برای دوشیدن خزانه است که رختخواب های حرامشان را با خون جوانان مدرن ایرانی بوضوی جماع می آلایند- ومرتب آویزان بود به مطبوعات دست چندم خود استکبارحهانی برای انعکاس یک مقالۀ ضعیف که درگوشه اش بطنز یاجدازخطرناک بودن ایران وسپاه و...نوشته باشد.


لذاست که مذاکره کنندگان دست برترغرب بزودی، باشناخت دقیقی که از جمهوری اسلامی بطورعام وازدولت احمدی نژاد بطورخاص پیداکرده اند، فهمیده اند که خالی کردن دست تبلیغاتی جمهوری اسلامی ورییس جمهور از تمام پزدادن های خررنگ کن نه تنها ممکن است اینان راواداربه اقدامات هیستریک بکند بلکه ومهمتر صحنۀ تبلیغاتی خالی درایران سم مهلک برای مذاکره کنندگان ایرانی برسرمسئلۀ هسته ای هم خواهد بود. چرا که آنان زیر نگاه مواظب وحسود وقدرت باخته وتحقیرشدۀ رقبا ورفقا وبویژه نگاه اعلام شده و هژمونیک آیت الله خامنه ای به دشمنی ایران باغرب قادربه تحرک لازم وامضاهای دزدانه نخواهند شد.


البته احتمال اینکه روس ها خواسته باشند بایک قدم به پیش درنیروگاه بوشهرایران را درخارج از مذاکره باگروه وین و1+5 نیزواداربه توافقاتی دوطرفه درمسئلۀ تأمین سوخت رآکتورتهران بکنند هست هرچند ازروحیۀ روسیۀ مدویدوف کمی بعید باشد. ونهایت اینکه دستورحمل سوخت نیروگاه ازانبار به کوره - طبق اسناداعلان شدۀ قبلی سوخت نیروگاه بیش از دوسال است که به بوشهرحمل وانبار شده بود.- برای جلوگیری ازسرخوردگی بیش ازاین حمهوری اسلامی باشد وقرارنباشد که نیروگاه دراین مرحله هم وارد مدارتولید بشود. چه بعدازحمل سوخت ومیله گذاری ممکن است دههامشکل فنی قابل تراشیدن پیش بیاید.  یا...هو
...................................................
پی نوشت:
مسابقۀ گاوها
چین
http://khabaronline.ir/images/2010/8/13456244_71n.jpg

۱۳۸۹ مرداد ۲۹, جمعه

شما بنویسید برای من!



 Death of the Reprobate
می روم به پستو؛بعدازتغییر ذائقه،
اگرادامۀ نمایش را دوست داشتید،
یک پیک با یک یادداشت بفرستید
دنبالم. نمایش دلخواهتان را هم بنویسید.






این یک جنجال ِلازم است!



منظورم پست قبلی است اگرمطالعه نفرمودید. خواهش می کنم!
................................
پی نوشت: کامنتی که برای "تخریب چی". درسایت خودنویس گذاشتم  ومربوط ا ست به هوکردن اینترنتی برخی سبزها هرکس را که باحکومت ایران کارمی کند:
Dalghak.Irani
  در ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
چقدر همذات پنداری کردم با نوشته تان. دست مریزاد. من هم خیلی ازاین تخریب بی دلیل رنج می برم. شما بسیارمنصف بودید درمورد موجودیت اکنونی جنبشی سراسری بنام سبز ؛ ولی واقعیت اینست که جنبش بمثابه یک پروژه از۲۲ بهمن پارسال وجود متجسد نداشته و ندارد .
البته که درخارج بودن، دانشجوبودن، مجردبودن وسرمایه وکارآزاد داشتن برخی آزادی های دراحساس جنبشی ماندن را تقویت مقطعی می کند. اما دیگران با این حکومتی که همۀ اهرم های تولید وتوزیع واجتماع وفرهنگ واقتصاد را بخودش منحصرکرده باید کارکنند. لطفاً با مهمات کشور ومردمان بازی وتفریح نکنید. این آدم هایی که مجبور ازترک وطن می شوند اگر عاقبت بخیرشوند که درکوتاه مدت اکثریت شان نمی شوند سرمایه های مدرنیته ولیبرالیسم کشورند واگر اینان نسل پشت نسل ازکشور اخراج شوند با کدام نیرو می خواهیم کشوررا ازدست آخوند های متحجر نجات بدهیم. خواهش می کنم پشت کیبورد احساساتی نشوید وخودتان را بجای هنرمندی بگذارید که درترکیه یا یونان یا هر خراب آباددیگری آواره است وتازه اگرموفق به اخذاقامت بشود که معمولاً بسختی امکان دارد. تازه هنرش راهم که ازفرهنگ وخاک سرزمینش بوده باخودش ندارد برای امرار معاش حتی. کمی اگر عیرمنسجم شد ببخشید نیمه شب وبسیار ناراحت بودم از آدم مجازی هایی که ول کن قضیه نیستند تا همه را خائن ثبت نام نکنند.یا...هو
......................................
پی نویس ساعت 10 صبح جمعه درلندن:
خالی ِ خالی ام !


اصلاح اجتماعی؛ تنهاراه اصلاح سیاسی!

Actor



خودم هم با داوری احتمالی شما موافقم که بین 124000 پیغمبرشش دانگ رفته ام سراغ حضرت "جرجیس"ی که اگرهم پیغمبربوده، بیشترازسه دانگ نبوده. کودتای مهم 28 مرداد که هنوزهم محل بحث وجدل ودعواست بین ملیون ومذهبیون وسلطنتیون!:در "خدمت یا خیانت" بودنش. ومحل بهره برداری است البته برای هرسه گروه درهنگام شمارش طلب هایشان از امریکا. واین یکی ازعجایب هفتگانه است که سه دیدگاه دشمن خونی رودررو، موضوع دشمنی شان را مستند طلب های ازمنبع واحد کرده اند. وچه زیرک!

یا آنطرف سخنرانی آیت الله خامنه ای را داشتیم درجمع گردانندگان گروگان های بیست وچندساله وعلاوه برچندتاحرف مهم چندتاعکس مهم هم رد وبدل شده- ازجمله عکس رییس جمهور با سیدحسن خمینی وعبدالله جاسبی دراین مراسم ومراسمی دیگر. ورفتن لاریجانی مجلس وچندعضوقهرکرده به آخرین نشست شورای انقلاب فرهنگی وخلاصه چسبناکی زورکی فعلاً-. ومن هنوزهم چسبیده ام به روزه خواری علی کریمی وواکنش های این چندروزه به این موضوع ِ"چه اهمیتی دارد".

آری حق باشماست وبگذارید حرفی درحاشیه بزنم برای آن دو واقعۀ دیروز وامروز مهم وآنوقت سر فرصت بروم به سراغ عشق خودم (مقاومت بسیارمبارک وحیاتی جامعۀ مدنی دربرابربستن فضاهای تنفسی مدرن) وحسابی دلی ازعزای "ترس ووحشت از چیرگی حوزۀ عمومی به حوزۀ خصوصی" دربیاورم:

1- دربارۀ مرحوم دکترمصدق وکودتا یاقیام یاشورش و...28 مرداد سال 1332 خورشیدی نه با ملیون موافقم بنفع دکترمصدق، نه با آیت الله کاشانی موافقم بنفع آخوندها ونه با ارتش موافقم بنفع شاه- ازواقعه ای که همانطورکه دربالا هم گفتم سه گروه دشمن خونی بتوانند بهره برداری سیاسی وتبلیغاتی کنند دلقکی هم می تواند ادعا کند که با هرسه روایت از آن داستان مخالف است- چون که امروز قابل تشخیص است که دکترمصدق شبیه تربود به جنتلمن های(لردمنظوراست) انگلیسی ومی خواست شخصیت آنان را شبیه سازی کنددرژست های الترا آزادی خواهی. شاهزادۀ  قجری که تا  دلتان بخواهد یکدنده ولجباز وحرف گوش نکن ومشورت ناپذیربود. روراست اگر بخواهم حرف بزنم می شود اینکه مرحوم دکترمصدق یک محمود احمدی نژاد فرادست بود درمقابل محمود ِفرودستی که نصیب ماست امروز. مثل ایشان به هیچ قاعده وقانون ومجلس وپارلمان وپندواندرزی و... قایل! وپایبند نبود وتنها چیزی که بلدبودومی خواست روکم کنی انگلیس بود درعوض امریکای حاج محمود. بالاخره هم به آرزویش رسید وایران را ازدرآمدهای بیشتروتوسعۀ راحت ترمحروم کرد. همان کاری که امروزاحمدی نژاد می کند با این امتیازکه هم سلطان ِ ولایت وهم آ خوند ِخیانت همراه وهم گامش اند. 

البته که درباب آیت الله کاشانی بدلیل آشکارشدن ِ"خدمت آخوند هم خیانت است" در حکومت اسلامی مطلبی نمی گویم. ولی درمورد شاه این ایراد باقی است که هیچ وقت نتوانست درشرایط سخت تصمیم درست بگیرد؛ ودرشرایط آسان تصمیم سخت نگیرد. البته که شاه دیکتاتوربودچون شخصیتش ضعیف بود؛ برعکس پدرش که چون آدم محکمی بود دموکرات بود درسازمان دیکتاتورش- که شخص دیکتاتوربا سازمان دیکتاتور فرق بنیادی دارند.-

2- آیت الله خامنه ای کلهم اجمعین باقی ماندۀ دارایی انسانی جمهوری اسلامی را افطارداده که برایشان وبا کنایه بگوید: "همانطورکه رییس جمهورمحترم گفتند ما اهل مذاکره ایم؛ ولی نه مذاکره با امریکا" وبعدهم تشریح کرده که چرا وهمان حرف هایی را که بارها باهم این جا خوانده ایم دلیل آورده: "ما وامریکا نسبت بهم دشمنی واختلاف بنیانی(هژمونیک-ایدئولوژیک) داریم وهردو کشوردر صدد هستیم که اگربتوانیم کشورمقابل ودولت مقابل را ازبین ببریم."] درست مثل همان تقابلی که اتحادجماهیرشوروی سوسیالیستی سابق 70 سال درجنگ سرد انجام داد وبالاخره هم فروپاشید ورفت وجیره خوارغرب شد. [ واین یعنی که ریاست محترم جمهوری ازاین یک آرزو که ملاقات درنیویورک وواشنگتن با باراک حسین اوباما ست صرفنظر کند. البته دربقیۀ موارد توصیه ها وسفارش های آیت الله باچربش محسوس بسمت حمایت بیشتراز دولت محبوبش مایل بوده ولی محمود احمدی نژاد می خواست روی اوباما وامریکا را کم کند والا دیگران که قابل نیستند وعددی هم. بهرصورت فعلاً که معلوم است آیت الله خامنه ای داردبرمی گردد بموضع ضدامریکایی(تنها محافظ رویین تن جمهوری اسلامی انقلابی) یک سال پیش اش، ولی البته هنوزهم بعلظت سابق نبود حرف هایش وبلکه هم احمدی نژاد معجزه ای درکارکرد. امیدوارم.

3- دیگر با این حدیث تلخی که از دیروز وامروز گفتم حوصله ای برای شادی نمی ماند آن هم دراین نیمه شبان غربت. ولی بزورهم شده چوب کبریت بگذارید زیرپلک های چشمانتان وخوابتان را مهار کنید که این بهترین خبررا بشنوید که همۀ جامعۀ مدنی فوتبال که عزیزترین، معروف ترین، بهترین وخوشنام ترین قهرمان های دورونزدیک کشورمان را تشکیل می دهند از حقوق بشری ومدنی علی کریمی دفاع کرده اند وچون شیر به تمامی جامعۀ دولتی فوتبال که حتی یکنفرشان برای نمونه فوتبالیست نبوده اند تاخته اند. 

مهمی قضیه دراین جاست که موضوع را ازیک تابو درحکومت مذهبی عبور داده اند ویک پیروزی شیرین بدست آورده اند. البته که بحث درخوب وبد ودرست ونادرست علی کریمی خاص نیست بلکه صحبت برسر حریم خصوصی انسان هاست. واین است که موضوع را مهم می کند. بویژه این که درحکومت مذهبی که داعیه اش ترویج ورشد مذهب است؛ قهرمانان ما ازشکسته شدن یک آیین مذهبی مهم خبرداده و دفاع کرده اند وحق را به اختیار واحرازشرایط شخصی داده اند واز بهره برداری ازچماق مذهب برای تثبیت موقعیت ها ومدیریت ها گفته اند. این قبیل اتفاقات میمون به جامعۀ ما کمک می کند که بتواند با قوت قلب گرفتن ازالگوهای قهرمانی، درحوزه های دیگرهم مثل منشوراخلاقی درهمین فوتبال مقاوت کرده واجازۀ بسته شدن شریان های مدرنییته ولیبرالیته را ندهد. 

وشما می دانید که حوزه های پرطرفداری چون فوتبال چقدر مستعد است ازجهت تأثیربرجوانان وتوده های غیرسیاسی. یا...هو


۱۳۸۹ مرداد ۲۸, پنجشنبه

قمردرعقرب* سیاست!


آیا امشب قمر در عقرب است؟


1- کسی فکر نمی کرد که کارشلیک اولین گلولۀ منور برای توجه دادن به دست خالی بودن فرماندهان حریف ازپیاده نظام؛ به علی اکبرجوانفکرسپرده شده باشد. ولی سپرده شده بود. شبی که منجمان برسر قمردرعقرب بودن ماه اختلاف نظرداشتند؛ وناظران کشمکش های سیاسی- ایدئولوژیک درایران یقین کردند که اوضاع قمر در عقرب است. وآن هنگامی بود که علی اکبرجوانفکر مدیرعامل خبرگزاری ایرنا وصعودکرده به حلقۀ اصلی یاران رییس جمهوردردولت دهم- درغیاب اسفندیار مشایی غایب از تلویزیون- نه گذاشت ونه برداشت، ودربرنامۀ امروزوفردا حرف دیروز! را زد؛ وفاش گفت که رأی احمدی نژاد درسال 84 به شخص خودش بود ونه درارتباط با اصولگرایان چراکه مردم به اصولگرایان ونامزد آنان "علی لاریجانی" رأی ندادند ودرسال 88 هم بازبخوداحمدی نژاد بخاطرعملکردرضایت بخشش دردوراول ریاست جمهوریش آرای انبوه دادند] بامهندسی بازهم خوداحمدی نژاد[ واین گفته نه به این دلیل که با تحلیل های من دراین وبلاگ همخوان است بلکه باین دلیل که تنها حرف درست است؛ تبعات مبارک بسیاری خواهد داشت. چون که اصل اول برای حل هر مسأله ای بازخوانی درست صورت مسأله است.

2- جنگ تازه شروع شده ودوطرف هنوزهم درمرحلۀ شناسایی هستند. پس ستاد بسیار قوی وهشیار احمدی نژاد فقط به این بسنده نمی کند که با برملا کردن دست خالی سرلشکران بی لشکرکارتمام است وبروند برای دعای فرج امام زمان؛ چون فرمانده کل(آیت الله خامنه ای) ملبس به لباس دشمن است وهرآن ممکن است حواسش اعاده بشود وباچرخش دوباره بسمت یاران بی خاصیت قبلی بازی را بهم بزند، ومی دانند که او(رهبر) اگربخواهد سازمخالف بزند زورپرزوری دارد هم ازنظر قانون وهم از جنبۀ طراحی های سیاسی امنیتی. فلذا به این می اندیشند که یارگیری های تازه ای لازم دارند ورییس جمهور را روانۀ ملاقات با "حاج محسن" می کنند.


3- بالاخره هم معلوم نشد که بعداز پیروزی اصلاح طلبان درسال 1376 ، این آیت الله خامنه ای بود که جای محسن رضایی را به یحیی رحیم صفوی داد درفرماندهی کل سپاه- رهبر این سنت رادارد که باتعویض دولت ها فرماندهان رده اول نظامی را هم تغییرمی دهد درجهت فکری رییس جمهورپیروز. درموردارتش بدون استثناء اینطور بوده ولی درموردسپاه کمی ناقص وبا اختلاف زمان همراه بوده است- یا نه حاج محسن خودش خواسته که ازکاری که دیگرشوقش رانداشت وبوقش را هم کنار بکشد. ولی هرچه بود محسن رضایی یکی ازمردان پرقدرت ده سال اول انقلاب و کسی که به سرلشکرارتش می توانست بگوید سرجوخه- درمثل مناقشه نیست- یراق وقبه وجبه واگذاشت وکت وشلوارپوشید وبمدرسه رفت وخودش را آلترناتیو خاتمی تعریف کرد.


4- واقعیت قضیه اما این است که "آقا محسن بد آورد وبعد از آن دبدبه وکبکبه ای که شرحش رفت بهنگامۀ جنگ؛ دیگر آبی که بشود گفت خوش ازگلویش پایین نرفت. و مثل خمیری که مایه زده باشند درصندلی کنارهاشمی دردبیری مادام العمرمجمع تشخیص مصلحت باد کرد وکهنه شد وچروکید. البته که ماجرای احمد پسرش هم خیلی لطمه زد ولی مشکل این جابود که رضایی روی محبوبیتش درسپاه حساب کرده بود که محبوب نبود. یعنی اگرهم بود درنزد شهادت طلبان بود ونه پیروزی خواهانی که ازجبهۀ جنگ به جبهۀ شهر آمده بودند وفقط جنگ می خواستند؛ با کدام دشمن؟ مهم نبود! وحاج محسن لباس رزم کنده بود.


5- وقتی درسال 84 هوشمندترازعلی لاریجانی نشان داد وقبل ازآبروریزی رسمی انصراف خودش ازنامزدی ریاست جمهوری را اعلان کرد؛ چنین بنظر می رسید که بهترین کاربرای رضایی کنارکشیدن از پست های دولتی وایجادیک مزرعۀ کشاورزی است. ولی آقا محسن هنوز جاه طلبی دوران سرلشکریش را داشت برای پوشیدن ردای سیاست. آن هم نه ازراه سرراستش وقدرت نظامی که ازراه پردست اندازش صندوق انتحاباتی. تا اینکه رسید به سال88 ومانع "آقا گفته هیچ کس رأی احمدی نژادرا نشکند." وقالی باف وولایتی ولاریجانی وهرکس هوس داشت زده اند به گاراژ! پیش آمد؛ ولی آقا محسن ماند درصحنه واولین وآخرین پیروزی نسبی اش درسیاست را به این دلیل بدست آورد که مغزاحمدی نژادچنان برعلیه موسوی برنامه ریزی شده بود -توسط ستاد ماهرش- که درآن روزهای مناظره همۀ هرکس را موسوی می نامید از جمله خود آقا محسن را. البته بی انصافی است اگر از تسلط حاج محسن به مناظره یادنکنیم.

6- سرداررضایی خیلی سعی کرد که با وجهۀ کسب شده اش ازمناظره های انتخاباتی وشلوغ بودن شهرخودش راپرتحرک وتأثیرگذاردرصحنه نشان بدهد ولی واقعیت امر این است که اگررضایی این آخرین فرصت بازی با دست احمدی نژادرا هم ازدست بدهد دیگرشانسی نخواهد داشت برای ظاهرشدن درنقش سیاستمداررده اول- هم سنش، هم رقبایش، هم بدون کاریزما بودنش والبته سادگی نظامی ووارد نبودن به پیچیدگی های امرسیاسی اش اورا ازدست رفته معرفی می کند- لذاست که احمدی نژادبا هوشمندی تمام بهترین گزینۀ ممکن را انتخاب کرده است برای یارگیری. درست است که رضایی قایم بذات قادربه تأثیر آن چنانی درصحنۀ سیاسی ایران نیست ولی این موضوع نافی این نخواهدبود که درصورت قبول ائتلاف با احمدی نژاد وبا پشتیبانی ستاد یاران وصف مریدان احمدی نژاد بشود سردارپیروز جنگ وناموس کشور و "حاج محسن خودمان" وافتخارایران و...الا ماشاءالله. فلذا دریک بده بستان دیاپازونی نیرو بتواند صدای گنده ای تولیدکند بنفع "حاج محمود!"


7- هزینه- فایدۀ سیاسی، آمادگی رضایی برای همکاری با رییس جمهوررا تأیید می کند اگرپیشنهاد احمدی نژاد سخاوتمندانه باشد. مگراینکه فاکتورهای اخلاقی و شخصیتی رضایی قوی ترازآرزوهای سیاسی اوباشد.ویادمان نرود که رضایی یک نظامی بوده هرچند نیمه حرفه ای. ومشخصۀ بارز شخصیت نظامیان سرراستی و سادگی است. من بشخصه قضاوتی ندارم بدلیل مطمئن نبودن از موضع آیت الله خامنه ای ولی شک ندارم که احمدی نژادومشایی کارسیاست را بهترازهمۀ دیگران تاکنون بلدند؛ وحتی درصورت چرخش رهبر بسمت گروه شهادت طلب براحتی تاکنون- بویژه مثل خاتمی واصلاح طلبان- صحنه را واگذارنخواهند کرد. منتظر می مانیم وقطعاً تاقبل از سال 2011 میلادی حوادثی مؤثر پیش خواهد آمد یا ...هو
.......................................
  • * تیتربرگرفته از پدیدۀ قمردرعقرب طبیعی دردیشب است!















۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

محسن صفایی فراهانی!(نسل پرورده)




1- این را در مورد یک روشنفکر- سیاستمدارسالیان اخیر نوشته بودم وقتی در پایان 8 سال بشدت سرخورده بودم از دستش:" هنر مند مچاله نمی شود چون قبل از مچاله شدن؛ مچاله شدن را می نویسد یا نقاشی می کند یا فیلم می سازد و...یا سخنرانی می کند!" وحالا یک شرط الزامی وتکمیلی را به آن اضافه می کنم:" بشرطی که امکان وفرصت هنرمندی را داشته باشد."

2- بهمن فرمان آرا وقتی بوطن برگشت در تعقیب مرگ خویش وبختیار شد که مرگ خودش را تبدیل به " فیلم بوی کافور عطر یاس" بکند خودش از مرگ رست- وچه خوب- وتوانست دوفیلم بعدی سه گانه اش را در رثای مرگ"نسل پرورده" بسازد.

3- به باور من دغدغۀ اصلی بهمن فرمان آرا در دورۀ جدید فیلم سازیش این بود که پرورده ترین نسل تمام تاریخ معاصر ایران یعنی متولدین بین سالهای 1270 تا 1330 خورشیدی دارند یکی یکی می میرند ودریغ ودرد که جایگزینی هم ندارند وچرا! البته نه اینکه او نسل جدید را باور نداشته باشد یا بخواهد آنان را خفیف کند بلکه اعتقادش بر این است که "نسل پرورده" شش دانگ ترین آدمهای ایرانی درزمینۀ بالش خویش بوده اند؛ به طراز زمانه! در شرایط فراهم.

4- وپریروز که داغمان تازه شد با مرگ نابهنگام "مهدی سحابی" باخودم گفتم: "شبلی" یا"سعدی"، داخل یا خارج چه فرقی می کند دارددستانمان خالی می شود از گوهر.- گریه می کنم-


5- مهدی سحابی هوشمند بود وبختیار که در جستجوی زمان از دست رفتۀ ایرانش گذارش به" طرف خانۀ سوان" افتاد ومحضر "مارسل پروست" و ده سالی خودش را غرق ترجمۀ شاهکار ادبی او"در جستجوی زمان از دست رفته" کرد با این امید که زمانۀ از دست رفتۀ ایران هم به سر انجام برسد. ولی نه که نرسید بلکه تازه هنگامۀ" ولی افتاد مشکل ها" شروع شده بود!

6- هنگامی که با "شادی" انقلاب کردیم که "شادی" را بکشیم همه با هم وکشتیم هم با کامیابی تمام! مهدی سحابی وقتی از طبع ملایم وقصه گوی اشراف زادۀ بیمار فرانسوی فارغ شد وهنوز در جستجوی زمان از دست رفتۀ میهنش؛ درنگ نکرد در مراجعه به یک پزشک جراح حاذق- اوهم فرانسوی- که حداقل مرگ را قسطی کند برای هموطنانش در برابر مرگ نقدی که حاکمان در هر کوی وبرزنی آویخته بودند وآویخته اند وخواهند آویخت. ولی او حتی با "مرگ قسطی" دکتر فردیناند سلین هم موفق نشد از نقد شدن مرگ ندا وسهراب و... دهها جوانی که تنها خواسته شان"یک کمی زندگی درحوالی میهن" بود جلو بگیرد و قلبش ایستاد.- می ایستد قلب آری- وهنرمند مچاله شد!

7- ای خدا انصاف نیست این همه مصیبت برای ما که نمی دانیم بکدامین گناه میمیرند. روانش شاد باد. گریه می کنم. یا...هو
.........................


1مکرر- با اینکه من با حزب سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی مخالفت بنیادی وبا حزب جبهۀ مشارکت اسلامی اختلاف تاکتیکی دارم ولی دلیلی نمی بینم که ازمحسن صفایی فراهانی بعنوان یک شخصیت سیاسی محکم ومستقل جانبداری نکنم وازباز گرداندنش به زندان عمیقاً متأسف نباشم.

..........................

پی نوشت:
نوشتۀ اول تا بند7 مربوط است به نوامبرپارسال ودرگذشت ناباورمهدی سحابی مترجم چیره دست، نقاش و.. درفرانسه- اوکه خودش ساکن ایران بود- ونوشتۀ سه خطی آخر مربوط است به چندروز پیش که "آقا محسن"دردانه را برگرداندند به زندان بشکنندگی امضای یک مرد ویک زنده! تشخیص دادم وصلاح دیدم! که هم نسل بودن این سیاستمدار زنده را با آن هنرمند مرده دریک نگاه ببینیم تا یادمان نرود که عمق فاجعه تا بکجا عمیق است وباید یادمان بماند درلحظاتی ازروز تا دچارکرختی وبی حسی موضعی نشویم. محسن درشرزع انقلاب سن سی سالگی اش را ردکرده بود ویک تکنوکرات دیوانی بود. او هیچگاه به سیاست بمعنای کثیف امروزینش درایران آری نگفت وهمواره درپی خدمت بود واست. وقتی اورا هم به بند کشیدند من یکی ازعلامت های دم خروسی مأموران اطلاعات وامنیت وسیاست حاکمان دردروغگویی را؛ بازداشت محسن نشان می دادم. چون که محسن را فقط بدلیل وقار ووزن اندیشه اش وگرانسنگی همتش می شد به بند کرد ونه هیچ اتهام نچسب دیگر ! یا...هو


ویک اعتراف:
آره حق با شماست. خیلی برای نسل خودم (ایرانی مدرن وارد بازارکار قبل ازانقلاب)نوشابه بازمی کنم. ممکن است کمی هم پیازداغش را زیاد می کنم بنفع نمدی برای کلاه خودم وفریب! شما برای خواندنم، ولی خیلی هم پربیراه نمی گویم. می گویید نه! بدوروبرتان یک نگاهی بکنید وآدمی ازنسل مارا نشان بدهید. اگر"Bad man" بوده ایم هم؛ باکلاس بوده ایم. تازه اگربرسیم به همسن های خودم که واویلا! مثلاً فکرمی کنید من از سلطان "علی آقای پروین" چه تعریفی دارم؟ پاسخم یک کتاب حسن وزیبایی ومزایاست که عصاره اش این است: "علی پروین جزو انسان هایی است که فهمشان را بومی کشند ودرنتیجه بندرت اشتباه می کنند." آقا محسن هم یکی از این دردانه هاست. به احترامش برمی خیزم وبه انتظارش نگران می شوم وبه خانواده اش افتخارایران راهدیه می کنم. یا...هو 

...................................................
اگردوست داشتید وکمکی می کند:
"مارسل پروست" و "فردیناند سلین" هردو نویسندگان قرن بیستم فرانسوی هستند. وشاهکارما رسل پروست یک کتاب رمان بسیار حجیم است با عنوان عمومی "درجستجوی زمان ازدست رفته"؛ ویکی از بهترین رمان نوشته های دکترفردیناند سلین هم نامش هست "مرگ قسطی".ایضاً "بطرف خانۀ سوان" نام یک مجلد از7 مجلد رمان "درجستجوی زمان ازدست رفته است."


پیروزی یا شهادت درجنگ قدرت!




1- علی مطهری حرف مهمی زده است وگروه احمدی نژاد را به گروه فرقان مسئول قتل پدرش آیت الله مطهری ماننده کرده است. واین با ربرخلاف دفعات قبل که برای تعابیربسیارسبکتری با عکس العمل های شدید ووقیح هوادارن وهموندان احمدی نژادروبرو می شد با حملۀ عمده ای مواجه نشده است بنابراین ظاهراً اینطوربنظرمی رسد که موج برخاسته برعلیه احمدی نژاد وببهانۀ اسفندیار رحیم مشایی ولی روبسوی خودرییس جمهوری، این قدرقوی بوده است که حداقل درکوتاه مدت وقبل ازضدحملۀ احمدی نژاد، طرفداران "پیروزی طلب" اوکمی عقب نشینی تاکتیکی بکنند تا با رصد کردن اوضاع وطرح نقشۀ راه متناسب باشرایط جدید برای حملۀ بعدی آماده شوند. البته که برخی هواداران روحانی احمدی نژادهم دراین وسط مسأله دارشده اند! چرا که اگر ضدروحانی بودن اوواقعیت داشته باشد می تواند درفازبعدی روحانیان کوچکتر واطراف احمدی نژادراهم شامل بشود. واصولاً اگرقراربرآخوندزدایی بشود از دیکتاتوری جمهوری اسلامی؛ هیچ تضمینی برای زندگی انگلی هم نمی ماند از پول نفتی که درمدت ریاست احمدی نژاد بی حساب بوده است برای آنان.

2- جمهوری اسلامی ایران ازبدو تأسیس تاکنون جناح بندی های متفاوتی را بخوددیده است. درابتدای انقلاب که هنوز معلوم نبود چه خاکی برسرمان شده بتبعیت ازفرهنگ سیاسی مدرن ماهم دوجناح عمدۀ چپ وراست داشتیم. بعدازمدتی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وبعد ازبهم زدن وتخریب همۀ بنیان ها وشالوده های متکای مدرنیسم وتحویل شش دانگ کشور وقدرت به آخوند های سیاسی خودش دچارچپ وراست ومنشعب شد وجناح چپ سازمان که میراث خوار کل سازمان معرفی شد؛ نیروهای درصحنۀ جمهوری اسلامی را به چهارگروه وجناح نوظهورتقسیم کرد. چپ سنتی ، راست سنتی، چپ مدرن وراست مدرن، این چهارگروه بودند؛ که البته عملاً همان چپ وراست بیشتر بکارنرفت درسطح جامعه. تااینکه بابروز وظهور چپ های نو که مارکسیست های اسلامی شرمنده وپشیمان بودند ونامیدن خودبنام اصلاح طلبان، جناح روبرویشان هم لاجرم شد محافظه کاران. وآخرالامر بعداز توزرد ازآب درآمدن اصلاح طلبان، بخش جوان ورادیکال محافظه کاران با تغییرنام به اصولگرایان قدرت رادردست گرفتند وامروز هم همان اصلاح طلب واصولگرا معرف دوجناح سیاسی جمهوری اسلامی هستند که البته جناح اصلاح طلب درحال مضمحل! شدن ازسوی اصولگرایان تندرواست.

3- اما شخص من هیچ گاه هیچ کدام ازاین تقسیم بندی هارا منطبق برواقعیت وجودی صحنۀ سیاسی ایران نیافتم ونتوانستم هیچ یک ازآنان را قبول کنم. درعوض من ازسال سوم جمهوری اسلامی که مطمئن شدم ما قادربتشکیل حکومت نخواهیم شد خودم یک جناح بندی ثابت را برگزیدم وهنوزهم بجز آن باورندارم. من اعتقاد داشتم ودارم که درایران جمهوری اسلامی هماره دوجناح بوده است که جناح اول جناح "ضدسیستم" بوده است که همان جناح راست واصولگرای معروف باشد وجناح مقابل جناح "بدون سیستم" بوده است که همان جناح چپ معروف واصلاح طلب باشد. بعبارت دقیق تر جناح اصولگرا بدلیل مخالفت قطعی با مدرنیته باهرنوع حکومت سیستماتیک مخالف بوده واست ومعتقداست که حاکم می تواند با بستن دارایی وثروت کشور به لیفۀ شلوارش یا انبان پرشالش مملکت را مثل حضرت محمدیا ابوبکروعمروعلی اداره کند. یک چیزی حول وحوش همان بلایی که آیت الله یزدی برسر دادگستری آورد درجریان دادگاه های عام اسلامی. اما جناح چپ واصلاح طلب ضد سیستم ومدرنیته نبود ونیست بلکه آنان ضمن قبول علم وسیستم وسازماندهی؛ بدون سیستم هستند. بعبارت دیگر آنان تا سال 74 خورشیدی وفراترازفروپاشی قطعی بلوک شرق؛ سیستم مالکیت دولتی و اقتصاد متمرکز ودیکتاتوری مستضعفان مارکسیست هارا قبول داشتند ولی نمی توانستند آنرا علنی کرده وپیاده کنند! چون قادربتوجیه مسلمانی خود نمی شدند. اینان بعداز ریاست جمهوری هاشمی آموزه ها وسیستم کاپیتالیسم ولیبرالیسم استکبارجهانی را پذیرفتند ولی بازهم از علنی کردن وپیاده کردن آن پرهیز کردند وشرمنده بودند؛ چون که نمی توانستند مسلمان بودن خودشان را اثبات کنند.- ویک چیز خیلی بامزه تردرحاشیه بگویم اینکه اصلاح طلبان هنوزهم ازچاپ عکس مردان باپوشش کراوات ایرانی درنشریات شان واهمه دارند واگر ناچاربه چنین کاری شوند عکس مزبوررا طوری ازبیخ گلو قطع می کنند که بیشتر به سربریده شباهت داشته باشد تا آدم! آن هم ازنوع زنده!ونهضت ادامه دارد تاانقلاب مهدی که احمدی نژادگفته بزودی!-

5- می خواستم حرف را به اینجا برسانم که بگویم من نیروهای موجود درجمهوری اسلامی را دریک مقایسه متفاوت هم تقسیم بندی کرده ام ومی کنم. وآن تقسیم بندی برمبنای روحیه وروان "شهادت طلبی" و "پیروزی خواهی" است. اگربخواهم وارد عمق وبنیاد ماجرا بشوم باید بروم سراغ ترسویی روحانیان ولذا تربیت های مذهبی شهادت طلبانه (ترجمۀ عملی تقدم مرگ برزندگی)آنان برای غلبه به این ترس ازخشونت ونزاع ،ولی این خیلی زمان می برد ومطول می شود واز صفحۀ مانیتورمی زندبیرون! لذا ضمن قبول گفتن آن سرفرصت ودرآینده؛ بشما می گویم که اکثریت نیروهای مذهبی مؤمن تر وخالص تردرانقلاب وجنگ وجهاد وسپاه و...دارای روحیۀ شهادت طلبی؛ واقلیت نیروهای مذهبی سبک وملی دارای روحیۀ "پیروزی خواهی" بودند وهستند. نیروهای دستۀ اول پیروزی را فرع برشهادت بعنوان ضامن سعادت می دانند ومی خواهند ودرهرپرسش ونیایشی داوطلب شهادت بودن خودرا جار می زنند. درحالیکه نیروهای پیروزی خواه پیروزی مادی را می خواهند وآنرا تعقیب می کنند واگردراین راه پیروزی خواهی شهادت ومرگ هم پیش بیاید لاجرم آن را بعنوان نه یک هدیۀ شیرین بلکه بعنوان یک واقعیت تلخ می پذیرند.

6- خلاصه کنم تامنبربعد. توی جنگ تقریباً بیشترنیروهای شهادت طلب به آرزویشان رسیدند وشهید شدند وبیشتر کسانی که ازجنگ جان سالم بدربردند چه سپاهی وچه بسیجی- ارتش بیشتر پیروزی خو اه است بنابه بافت وتربیتش- نیروهای پیروزی خواه بودند. اینان همان کسانی بودند که وقتی ازجنگ برگشتند درائتلاف با نیروهای عافیت طلب وزیرک دیگری که درشهرهامانده بودند، هسته های مقاومت شهری انصارحزب الله راتشکیل دادند.

7- تقریباً همۀ نیروهای ستادی وپشتیبانی ودولتی باقی مانده درپشت جبهه ورسیدن به پایان جنگ جزونیروهای شهادت طلب بودند وهستند. بعبارت دیگر تمام نیروهای فکری وعملیاتی واداری باقی مانده اززمان جنگ- بغیرازپیوندگان به حزب الله-که تقریباً کل نیروهای اصلاح طلب واصولگرای میانه را تشکیل می دهند پیروزی خواه نیستند وبلدنیستند که چطور باید پیروز شوندو اینان اولین حرفی که بلدند درجنگ ونزاع وکشمکش بزنند این است که ما برای شهادت آماده ایم واین را البته اوج شجاعت خودمعرفی می کنند درصورتی که خودشان می دانند ازترس است.درحالی که گروه مقابل نه تنها از آمادگی برای شهادت وایثار وازاین مفاهیم قدیم حرف نمی زند بلکه مرتب به پیروزی های خود - حتی کاذب- اشاره می کند ومی بالد.

8- اگرعلی مطهری بتواند گروهی مناسب پیداکندکه حاضرباشند وبتوانند "پیروزی خواهی" را وجهۀ همت خویش قراردهند خواهند توانست با احمدی نژاد ویاران وارد نبرد سهمگین وبا نتیجۀ نامعلوم بشوند. درغیراین صورت بازهم این احمدی نژاد ویاران نزدیک "پیروزی خواه"ش هستند که مثل همیشه پیروز خواهند شد. این که می گویم امیدی بسبزی جنبشی هم نیست کمی ریشه دراین تحلیل دارد درانطباق با خاتمی وموسوی!
کروبی را که نگذاشتند مبارزه کند. یا...هو