۱۳۸۹ آذر ۹, سه‌شنبه

آیت الله خامنه ای وتروراستادان!


The Blind Leading the Blind


1- خیلی ناراحت شدم ازتروردکتر شهریاری. این جوان اندیشمند ونابغه هنگام پیروزی انقلاب ایران یک بچه بود ونه حتی مثل دکترعباسی یک جوان 20 ساله حداقل. وداشتم به فرزندانش وهمسرجوانش فکرمی کردم که همۀ فاجعه را بتنهایی باید بدوش بکشند درپایان مراسم ختم های استفادۀ سیاسی. البته اگر شهریاری -دکتر واقعی- این شانس را داشت که مثل مرحوم کردان -دکترتقلبی- توی تیم احمدی نژاد بود، می توانستیم امیدوارباشیم که حداقل سروکار زن وبچه اش با دیکتاتور لوطی که اگر چه خیلی لجباز ولی بسیار وفادار وپشتیبان برای خادمان بخودش است خواهد بود درغیاب ارزش نقدشوهروپدر. ولی آیت الله خامنه ای چون خودش از طایفۀ طفیلی های بالفعل همارۀ تاریخ (روحانیان ادیان) است؛ کمترین قاعدۀ ارباب بودن را نمی داند ونوکرانش را هم جز تا اقامۀ نمازمیت همراهی نمی کند. 


2- قطعی است که ترورهارا "موساد" انجام داده است واین دوتروربعدازترور دکتر علی محمدی درسال گذشته یک موفقیت دست برترپررنگ برای سازمان جاسوسی واطلاعاتی اسراییل وشکست مفتضح گروه سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی است. وریشۀ اصلی این عقب افتادگی اطلاعاتی وامنیتی جمهوری اسلامی را باید در آن جمله ای جستجو کرد که محمود احمدی نژاد هنگام برکناری محسنی اژه ای از وزارت اطلاعات دلیل اصلی برکناری این روحانی تندروعنوان کرد. والا آموزش های بنیادی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی  بدلیل استفاده از متدهای آموزش وعناصر علمی باقیمانده ازساواک رژیم پهلوی که خود ساواک نیز آن متون را دراشتراک وهمکاری با موساد تهیه وتدوین کرده بود بسیار کارآمد بود واست دربحث مسایل ضدجاسوسی وجاسوسی.

3- رییس جمهور احمدی نژاد دلیل اصلی برکناری محسنی اژه ای را کم کاری وعدم پیش بینی واشراف کافی بوقوع جنبش سبزرا عنوان کرده بود. وترجمۀ دقیق حرف دکتر این بود که: "اطلاعات سپاه پاسداران که جزو ستاد تخصصی آیت الله خامنه ای است هرروز وهرساعت چندین گزارش تحلیلی واطلاعاتی منتشرمی کند از فتنه! و ازروزنامۀ کیهان ومدیرمسئول آن جهت جا انداختن اسنادی این تحلیل ها اولاً ونوشتن پیشا دادگاه ادعانامه های دادگاه های دسته جمعی ونمایشی ثانیاً استفاده می کند ودور اطلاعاتی کشور را کاملاً ازدولت وازرییس جمهور گرفته است؛  وزارت اطلاعات آقای محسنی اژه ای که قاعدتاً باید پیشرو ومحور اصلی این گزارشات واین اطلاعات باشد، رودست خورده وحرفی وکشفی برای جلوانداختن اطلاعات رییس جمهور از رهبررا نداشته است. - می خواهم درضمن همین جا شمارا متوجه این نکته بکنم که ازکی وکجا احمدی نژاد تصمیم به بایکوت کیهان و شریعتمداری گرفت که آثار تلویحی آن بلافاصله وعواقب تصریحی آن درهمین اواخر بروزکرد وشما اولین داننده ها بودید ازقلم من-

4- بنابراین وقتی حیدرمصلحی با کمترین اشراف اطلاعاتی وعلمی وفقهی- دربین همۀ وزرای همپالکی خودش درجمهوری اسلامی- وزیرشد دستور العمل لازم را گرفته بود. "تلاش اصلی برای اشراف کامل به حوزۀ ضدانقلاب (ضددولت) داخلی و جلوافتادن اطلاعاتی از اطلاعات سپاه بهر ترفند ممکن." ومصلحی طبق دستور العمل رییس جمهورعملکرد قابل قبولی داشته است واگر با خوش بینی دستگیری عبدالمالک ریگی را هم نه یک تصادف صرف که حاصل تلاش وزارت اطلاعات بدانیم، می توانیم به مصلحی نمرۀ درخشان هم بدهیم. اما نتیجۀ بدیهی تمرکز بر رقابت با سپاه در حوزۀ اطلاعات از داخل بطور طبیعی هم سرویس ها ومعاونت های جاسوسی و ضد جاسوسی وزارت اطلاعات را بعقب می راند تا چه رسد به اینکه بسیاری از نیروهای کارآمد بخش های جاسوسی یا تعدیل شدند ویا به بخش های مرتبط با سیاست داخلی منتقل شدند. واصولاً این رسم است که کارمندان همۀ حوزه های یک سازمان اداری خیلی زود متوجه گرایش رییس جدید خود می شوند- مثل بچه های دوساله که متوجه منظورپدرمادرمی شوند- وبلافاصله هم تلاش های اصلی خودشان را به حوزۀ مورد عنایت رییس جدید معطوف می کنند، تا ازپاداش هایی که دراین بخش متمرکز خواهد شد استفاده کنند..

5- اینکه بعدازسه روز از واقعۀ ترور از همۀ غیرمسئولان واکنش دیده ایم جز مسئولان؛ ودررأس همه وزیر اطلاعات؛ بدین دلیل است که آن پشت دعوا دارند که زنگولۀ به این پرسروصدایی را بگردن کدام گربه بیندازند. وطرفه اینکه آیت الله خامنه ای درضعیف ترین موقعیت تمام دوران رهبریش عاجزمانده ازصدوریک بیانیۀ تبریک وتسلیت کلیشه ای مرسوم حتی. چون ضربه چنان هولناک و ناگهانی وسنگین بوده است وبهم ریختگی شرح وظایف گروه سازمان های اطلاعاتی جمهوری اسلامی چنان گره سردرگمی خورده است که کمترین تحرک اشتباهی ممکن است به انفجاری دردرون تبدیل شود.


6- ومن جز تسلیت بخانوادۀ دکتر مجیدشهریاری هیچ نتوانم گفت. خدایش بیامرزد. یا...هو

۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

ویکی لیکس: اهمیت محتوا یا فریب شکل؟




1- پست جدید وبلاگم را انتخاب کرده بودم از پست های قدیمی که وقتی هنوز دلقک جاافتاده ای نبودم به مهربانی وتحویل گرفتن شما؛نوشته ومنتشر کرده ام ومخاطبان کمی داشته است. هرچند که خوشبختانه وبلاگم نه صرفاً با نوشته های روزمره که با آرشیو نوشته های گذشته هم معتبر شده وخیلی ازدوست وغریبه واغلب بدفعات جهت رجوع به نوشته ای برمی گردند وخوشحالم میکنند.اما با این همه دلم می خواهد برخی پست های کلیدی افکارم را که همه زمانی وهمه مکانی هستند تا جمهوری اسلامی است، به مشارکت بیشتری بگذارم. 


2- اما قبل ازانجام کارهای تکنیکی برای انتشارمجدد پست انتخاب شده، یک باره تحت تبلیغات اقدام جدید سایت ویکی لیکس قرارگرفتم وافشاگری های ازنوع سیاست خارجه اش این بار، وتصمیم گرفتم که نظرم را راجع به این اقدام بنویسم. هرچند که اسنادمنتشره اش وتا این جای کار حرف خاصی را دربر نداشته که مغز متوسطی مثل من بادماغی کمی حساس برای بوییدن حوادث هم؛ نتواند به آن رسیده باشد مثلاً خیلی ها وازجمله من خیلی بسادگی می دانسته اند که اعراب وبویژه سنی ها وعلی الخصوص وهابی ها ودررأس همۀ کشور ها عربستان سعودی  دل شان می خواهد سر بتن جمهوری اسلامی مدعی نمایندگی جهان اسلام  نباشد. وبدیهی است که ازمتحد قدرتمندشان بخواهند تا ایران را اگرهم شده ویران ازدست پزشیعه گری بازدارد.


3- من البته روغن داغش راهم مهیا کرده ودرچندین پست که به ملک عبدالله والقاعده وتروریسم مربوط می شده است به شما گفته ام واسنادویکی لیکس مطلب ناگفته و نادانسته ای را مطرح نمی کند. بنظرم می رسد که این کاری که ویکی لیکس می کند و رسانه های غربی هم بیش ازاندازه بزرگش می کنند تقریباً هیچ ارزش خاصی ندارد و روغن ریخته را نذر امام زاده کردن است. چرا:


الف- اسنادمنتشره بدرد من آدم عادی که نمی خورد. یعنی من نه وقتش را دارم ونه علاقه اش را که بروم توی جزییات این همه ورق پارۀ الکترونیکی که چی را کشف کنم. پس حداکثرنقش من منحصر می شود به یک هیجان کاذب ناشی از تبلیغات چند روزۀ رسانه ها وتمام.


ب- این اسناد بدردسازمان های جاسوسی ودیپلماسی وسایرسرویس های سیاسی کشور های دیگرهم نمی خورد بدلیل اینکه این اطلاعات اولاً سوخته است، ثانیاً روش های جاری درهمۀ کشورها ودولت ها است وثالثاً هرگونه استنادی به این آشکارشدگی حرف های ناگفته ولی فهمیده ومعلوم، دولت ها را دچار مشکلات بیشتر می کند ولذا دلیلی برای استقبال پیدا نمی شود. یک مثال می زنم تا منظورم را متوجه بشوید.
مثال: می دانیم که اعراب مسلمان کشورهای منطقه وبرهبری عربستان با ایران عموماً وبا ایران اسلامی خصوصاً مشکلات هویتی بنیادی دارند. این یک واقعیت هر روزبرزبان نیامده است. ودرظاهر همه صحبت ازبرادری ورابطه واین قبیل تعارفات می کنند. واخیراً هم واقعاً شرایطی پیش آمده که دولت ایران وپادشاه عربستان دارند به رابطۀ نزدیک تری فکرورفتارمی کنند- پست های اخیر با مطلع ملک عبدالله را نگاه کنید-اکنون دراین گیرودار رفتن بسوی رابطه یک باره گفته شود که ملک عبدالله از امریکا خواسته است ایران را بمباران کند. خوب بدیهی است که ایران از چنین افشاگری استقبال نمی کند چون چیزی بر معلومات قبلی ولی پنهانش اضافه نمی کند. اما درعوض تلاش های اخیردوطرف برای بهبود رابطه شان را تخریب می کند. لذا این معلومات افشا شده بدرد خواص حکومت وسیاست هم نمی خورد.


چ-اما بدرد دوکارودوگروه می خورد کارویکی لیکس. اولی مربوط است به رسانه ها که چندروزی روی این مسأله مانورمی کنند واز آگهی های بیشتر وگرانتری که می گیرند سود می کنند. وهمین طوراست کار پژوهشگران ونویسندگان تاریخ ورمان و داستان که با استفاده ازاین اسناد به نوشتن ومستند کردن داستان ها وگزارشات و تواریخ شان می پردازند.


4- اما کل این پروژه را من بنفع امریکا وامریکائیان می دانم. وبرای نزدیکی به موضوع با یک خاطرۀ سینمایی ادامه می دهم:

سینما فرهنگ تهران تازه سیستم صدای دالبی نصب کرده بود که پا داد وبادوستانی چند نشستیم به دیدن اثر درخشان استاد فرانسیس فوردکاپولا با نام "اینک آخرالزمان" که فیلمی ضدجنگ ویتنام است وخیلی زیادهم فیلم خوبی است. فیلم را که دیدیم وتک سئانس هم بود وآخرنیمه شب هم بود و...ولی شنگول بودیم همه مان وبرای گپی بچایی نیمه شب نشستیم. هرکدام ازما حرفی میزد وتحلیلی ونقدی می گفت. خیلی یادم نمانده همۀ گفته ها وکرده ها وبدرد این جا هم نمی خورد ولی چیزی که خیلی مهم بود این بود که ما آدم ها ی اجتماعی صاحب اندیشه ودغدغه، تقریباً هیچ کدام مان تحت نفوذ وتأثیر محتوای ضدجنگ فیلم کاپولا قرارنگرفته بودیم. ومن بودم که چرایی را سؤال درست کردم وازجمع پرسیدم که چرا فیلم نتوانسته مارا به همدلی کافی با ویتنامی ها برساند واز سبوعیت نظامیان امریکایی متنفرکند.


6- دوستی جوان همراهمان بود که پاسخ درخورتأملی به سؤال من داد. اودریک جملۀ کوتاه ونمادین اینطورگفت: "فیلم چنان ازنظر تصویری وهنری وتکنیکی پروپیمان و قوی بود که مارا با شکل خودش بیشتر مشغول وتحت تأثیر گرفته تا رسیدن ودقت در محتوا ومضمون فیلم. وخلاصه تراینکه امریکا شکل قوی وفریبای خودش را بر محتوای فیلم هایش مسلط کرده است." ومن با حیرت به این جوان گفتم دقیقاً. چون خود من هم جمله پیدا نمی کردم که حسم را بگویم که چگونه مست آن جلوه های ویژه وآن  دکوپاژها ی حیرت انگیز شده بودم.


7- وویکی لیکس نهایتاً همین سناریورا درحیطۀ قدرت جا خواهد انداخت: "اوه چه قدرتی! ماشاءالله روئین تن است وازهیچ شفافیتی آسیب نمی بیند. ویک بار دیگر شکل (خودونحوۀ افشاگری ویکی لیکس) برمحتوا ( موارد ومسایل واسراری که افشاء می شود) غلبه می کند. گفته بودم که من فرمالیستم. نه! یا...هو

بعدازتحریر:
البته نه آن پیشرفت علم وتکنولوژی برای اینکار وتوطئۀ امریکابود واست درسینمای هالیوود. ونه این افشاگری ویکی لیکس طراحی CIA وMI6 . دنیا زندگی اش را می کند وموارد هم پیش می آید وبدیهی است که همۀ اتفاقات هم بنفع داراها عمل می کند وکارکرده ها. واین سنت خلقت هست وعصبانیت ندارد.

۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

بهانه های پررنگ شادی!



من می خواهم یک فعال مدنی باشم. فرق فعال مدنی با فعال سیاسی این است که فعال مدنی بدنبال چه کسی حکومت بکند نیست و دغدغه اش فقط چگونه حکومت بشود است.  بنابراین درحالی که فعال سیاسی برای بدست اوردن قدرت سیاسی و به حاکمیت رسیدن خودش وایده هایش است فعال مدنی مطالبه محوراست وهرحاکمیتی که یک یا چند فقره ازمطالبات ریز و درشت اورا بالفعل کند بهمان اندازه مورد رضایت وآشتی او قرار می گیرد. لطفاً دلقک ایرانی را با این خط تعقیب کنید تا نسبت به مدح وذم توآمان وبا فاصلۀ کم او ازاشخاص حقیقی وحقوقی مشکل پیدا نکنید.

1- زندانیانی بمناسبت عیدغدیرآزاد شده اند. طبق گزارشات رسمی وسازمان های حقوقی بی طرف 19 نفر ازاین آزاد شدگان زندانیان سیاسی دورونزدیک وبا محکومیت های مختلف وقطعی و...بوده اند. همین طور است این خبر خوب ترکه گفته شده است این آزادی ها برای زندانیان سیاسی بیشتری وبزودی تکرارخواهد شد: "بیش باد". من با شادی زایدالوصفی ازاین شروع آزادی هرتعداد اززندانیان سیاسی استقبال می کنم وبه عوامل مؤثر دراین امرمبارک اعم از مذاکرات روحانیان ارشد قم با مقام رهبری، قوۀ قضائیه وشخص آیت الله خامنه ای تبریک می گویم وتشکرمی کنم. امیدوارم که هم آیت الله خامنه ای درروش های سرکوب یک سالۀ اخیر تجدید نظر بنیادی کرده باشد وهم روحانیان غیرسیاسی ویا کمترآلودۀ قم فشارشان را تداوم بدهند تا بهترین فرزندان کشور ازاین محنت جانکاه رهایی یابند.


2- تبریک دومم اما به ورزشکاران زن ومرد برومند ایران زمین است که توانستند دربازیهای آسیایی چین گل بکارند وبرای اولین بار بعدازانقلاب هم ایران را برتبۀ چهارم بازیها ارتقاء بدهند ومهمترازآن دختران وزنان ایرانی نیز صاحب نشان های الوان شوند. این موفقیت بغیر ازاستعداد وتمرین وپشتکار وهمت ورزشکاران مهر لیاقت مربیان و امضای کارآمد مدیران را نیز با خود دارد که به همۀ دست اندرکاران تبریک وشادباش می گویم.


3- کامیابی ورزشکاران را به ریاست محترم جمهوری آقای محموداحمدی نژادهم تبریک می گویم که باهرانگیزه ای هم نتیجۀ کارمدیرانش درورزش باعث ترمیم غرورایرانیان وزنده شدن روح ملیت وایرانیت درجوانان خواهد شد. البته که من به همۀ ترفند های قهرمان پروری در جوامع توتالیتر واقفم و می دانم که اغلب ورزشکاران مدال آوراروپای شرقی درزمان حاکمیت ایدئولوژی مارکسیسم لنینسم بصورت گلخانه ای و تحت رژیم های بسیار مفصل پرورش می یافتند و اصالت ورزش گستردۀ جوامع آزاد را نداشتند. لیکن من سیستم سیاسی ایران را تا امروز توتالیتر نمی دانم و انشاء الله که تداوم آزادی های زندانیان سیاسی علامتی باشد برای نشان دادن پشیمانی آیت الله خامنه ای ازرفتن بسوی توتالیتریسم.


4- ضمن اینکه ورزش ایران درورزش های جمعی غیرازفوتبال مثل بسکتبال، هندبال ووالیبال که خیلی هم گلخانه ای نمی توانند باشند پیشرفت های خوبی کرده است. بدیهی است که بی مایه فطیراست و یکی از دلایل اصلی هم بودجه های خوبی است که رییس جمهور به بخش قهرمانی تزریق کرد که هم شامل آماده سازی ها شد وهم وعده های پرداخت پاداش. وهمین طوراست خوش قولی مسئولان جدید درجلب اعتماد ورزشکاران وپرداخت های بموفع پاداش ها. وبدون گفتن این تک جمله همۀ بحث مربوط به ورزش ابترمی ماند وآن اینکه:


موفقیت کاروان ورزش اعزامی به کوانگ جو قبل ازهرچیز وامدار حکومت تر شدن جمهوری اسلامی دراثر واردکردن عنصرتصمیم گیری به صحنۀ وضعیت انقلابی وبدون ثبات وبدون تصمیم 27 - 28 سالۀ جمهوری اسلامی توسط محموداحمدی نژاد است. البته من بارها وبارها وبسیار به این مهم تأکید کرده ام. وهمۀ دعا درخواست مقطعیم ازاحمدی نژادهم این است که برسر آزادی های اجتماعی وسبک زندگی های متنوع بیشتر اهمیت بدهد وتسلیم بیشترپلیسی کردن فضای زندگی های شخصی نشود.

حاشیه:
-درخبرها دیدم که کنسرت همایون شجریان که درشیراز لغوشده بود مجدداً برقرار شده است وقطعی است. این بهترین خبرامروزهم بود ازبخش آزادی زندگی درایران-


5- من بدلیل ازجنس توده بودنم از خوشحالی همۀ ایرانی ها خوشحال می شوم بنابر این برخی از شما اگر نمی توانید دراین خوشحالی من شریک شوید. خواهش می کنم تحمل کنید تا من بروم وبا بخش بزرگی ازملت جشن وخنده هایم را بکنم وبرگردم سر طلب های بسیار زیادمان ازآیت الله ورییس جمهور! 


6- مافعال مدنی هستیم. ازهرگونه گشایش بسمت آشتی بیشتر با زندگی مادی و سرخوشانه تردرکشورمان وبدست هرشخص حقیقی وحقوقی استقبال می کنیم. و داوری قطعی دارم که موفقیت زنان ورزشکار ما نتیجۀ آن بخشنامۀ مجوز ورود ورزشکاران به ورزشگاه های فوتبال است. هرچند آن بخشنامه با عدم حمایت سیاسی وکوراصلاح طلبان وحتی فشار بیشترآنان درحمایت ازفتاوی مراجع دینی ضدزن، هیچگاه اجرا نشد ولی نسیم نگاه مثبت دولت احمدی نژادبزنان کارخودش را کرد ومی کند. البته فعالان حقوق زنان ده ها نشانه دارند ازتضییع حقوق زنان درحکومت واین دولت. مثل لایحۀ جنجالی خانواده وازاین قبیل. من هم ادعای ایده ال هایمان را نکردم. تبلیغاتم وقصدم این است که تغییرات کوچک را پاس بداریم وشادباشیم واز شادی انرژی بگیریم برای تغییرات بزرگ تر.یا...هو
- واین بار یا حضرت عباس هم!-( الهی به امید توکه درخواستم برای اهمیت به نتیجه ها بجای کنکاش درانگیزه ها پذیرفته شود.)

۱۳۸۹ آذر ۵, جمعه

سیاستِ مرده! سیاستمدارمحبوب!

Salisbury Cathedral from the Meadows


1- هنگامی که ما خانه خراب شدیم در زیر رادیکالیسم کور مارکس و انگلس و لنین و مائو که در زیر عبای آیت الله خمینی تجدید حیات کرده بود در لباس دیانت ما عین سیاست ماست. و دنیا مطمئن شد که دیگر امکان ندارد ما تا ده ها سال بتوانیم از این زخم عمیق بهبودی یابیم. گویی که مارکسیسم هم به هدف نهایی و تاریخی و وجودیش رسیده باشد شروع کرد به تعطیل کردن خودش و تعطیل کردن هرچه انقلاب سیاسی است تا انتهای زمین. ودنیا یک باره پهلوی چپش را از دست داد و از فردا صبحش هیچ تابلوی گردش به چپی در خیابان ها نماند و همۀ سیاستمداران شروع کردند به چشمک زدن براست.

2- و خیلی طول نکشید که با پیچیدن براست همۀ جناح ها جابجا شدند:

الف- جناح چپ احزاب لیبرال و چپ و کارگری غرب جای جناح راست همین احزاب را گرفت.
ب- جناح راست احزاب لیبرال و چپ و کارگری غرب جای جناح چپ احزاب راست و محافظه کار و جمهوری خواه را گرفت. 
پ- جناح چپ احزاب راست و محافظه کار و جمهوری خواه غرب جای جناح راست احزاب خودشان را گرفت.
ت- و نهایتاً جناح راست احزاب محافظه کار و راست و جمهوری خواه برای پیدا کردن جایگاه متمایز خود ناچار از قالب احزاب خودشان زدند بیرون و یک نو یانئو! پیشوند گرفتند و شدند مرشد همه.
ث- نتیجه اینکه در پایان این تنه زدن برای راست روی؛ جناح چپ احزاب چپ کلاً تخریب شد و متروک ماند و جناح راست احزاب راست به فراتر از چهارچوب های حزبی قدرت یافت و حصار خودش را نه یک چهارچوب انعطاف ناپذیر که بصورت نقطه چین موقت و قابل انعطاف بیشتر بازهم براست تعریف کرد.

3- تا 1988 که هنوز جناح ها و حزب ها در حال تنه زدن بودند و تنه خوردن و جا بجایی جا نیفتاده بود بفرمولی که گفتم در بالا؛ مارگارت تاچر در بریتانیا و رونالد ریگان در امریکا که پایی در انضباظ حزبی داشتند و پای دیگردر رهایی کمتر منضبط  توانستند یکبار دیگر بعد ازجنگ جهانی دوم رؤیای "ماهمۀ جهانیم" انگلوساکسن را در چشم انداز بیاورند.

4- ولی هنگامی که آرتیست امریکایی رخت سیاست را نیز کند مثل رخت هنرپیشگی ؛ نه مارگارت تاچر همان بانوی آهنین و ناجی باقی ماند و نه جرج بوش پدر رویای نیمه شب رونالد ریگان را حریف بود. لذا چهارسال دیگر ادامه یافت ماجرا؛ ولی  با تمام شدن سوخت تاچر در جان میجر و روغن سوزی جرج دبلیوبوش پدر.

5- سال 1992 میلادی زمان دقیقی است برای نشان دادن روشن ترآن فرمول جادویی:

بیل کلینتون در امریکا و تونی بلر در بریتانیا با ترک آموزه های کارگری شکست خورده در جهان، خودشان را به مواضع معتدل راست ها مجهزکردند بدون اینکه لزومی برای تغییر دادن اسم ها باشد. و اتفاقاً هر دو در 8 سالی که باتفاق رؤسای بریتانیا و امریکا بودند مثل زوج ریگان و تاچر و البته کمی هم معتدل تر! وموفق بودند.

6- معلوم بود که کلینتون بعنوان آبروی دموکرات ها بعد از دهۀ پنجاه قرن بیستم بتنهایی قادر نخواهد بود رأی دهنده های امریکایی را متقاعد کند تا بعد از اینکه برای اولین بار بعد از بیش از نیم قرن که به یک نفر دموکرات دو بار رأی داده بودند حالا بیایند وبه دونفر دموکرات پشت سرهم هم رأی بدهند برای ریاست جمهوری؛ وندادند. و یک کابوی جوانتر اینبار از سرزمین کابوها در تگزاس رییس جمهور تنها ابر قدرت جهان شد: "جرج بوش پسر".

7- اگر هم حادثۀ 11 سپتامبر 2001 اتفاق نمی افتاد،  و طبق فرمول بالا جرج دبلیو بوش جونیور استعداد و آمادگی تبدیل شدن به تندروترین رییس جمهور جمهوری خواه امریکا را داشت در شروع قرن بیست ویکم؛ چون که باید می توانستند برای جایگاه جدیدی -نقطه چین- که باسرافرازی از شکست کمونیسم نصیب برده بودند، هویتی جدید تعریف کنند. پس رسماً خودشان را نومحافظه کاران نامیدند و افتادند بجان دنیا.

8- جرج بوش خودش دست تونی بلر دیروز کارگر راهم گرفت و باهم رفتند دنبال بن لادن و همۀ حساب کتاب کشورهایشان راهم دادند دست بانکداران. مگر نه اینکه سوسیالیسم شکست خورده بود و بازار آزاد همۀ برگ های برنده را داشت. پس زنده باد اقتصاد نولیبرال و رهایی بیشتر. بقیۀ اروپا هم که روز روشنش بدست خاله نگاه می کنند و غربیله می کنند حرفی نداشتند در آن شب تاریک. و زوری هم البته بغیر از آلمان؛  که اتفاقاً آنجا هم یک بانوی شرقی! با ایده های غربی ساز موافق کوک کرده بود با سردمداران راست افراطی. تا جاییکه ضعیف ترین اقتصاد که ایتالیا بود هم رییس باشگاه آث میلان، برلوسکونی راست وخانم باز را داشت غسل تعمید می داد برای همگرایی بین قاره ها.

9- ولی همانطور که جنگ طبق فرمول و خواست و آرزوی سوپرراست ها پیش نرفت ؛ اقتصاد هم همان راهی را نپیمود که بانک دارها طراحی کرده بودند و فیل ها را خواباند و امریکایی ها سرازپا نشناخته از احساسات همیشه دم مشک شان مثل ما ایرانی ها،  یک خر نر جوان را جایگزین فیل نر خرطوم شکسته کردند که فقط پوست کلفتش مانده بود و الا نه بار می برد و نه عاج داشت. و چه نذر و نیازی که نکرد دنیا با نظرقربانی های الوان در سرتاسرجهان که دیو چو بیرون رود فرشته در آید. و فقط ما ایرانیان سرخورده از انقلاب اسلامی بودیم که می دانستیم و می گفتیم که دیو چو بیرون رود آمدن دیوتر بیشتر محتمل و ممکن است.  و نیامدن فرشته قطعی است. 

10- و لذا تنها ابر قدرت باقی مانده برای قرن 21 و از همان روز شروع هزارۀ جدید خارج از ریل راه برده شد. تا جرج بوش دوم بود با سیاست های نئوکان ها که نشان دادم در هیچ چهارچوبی نمی گنجند ونمی دانند خود را. واینک که باراک اوباما آمده بود و است؛ بازهم ازیک منطقۀ فراموش شده و متروک در جناح چپ حزب دموکرات دهۀ 1970 . یعنی همان جایی که جیمی کارتر آمده بود برای تغییر نقشۀ جغرافیای جهان. و خانۀ پرش مربوط می شد به جان اف کندی جوان و شهید که فقط به این دلیل بدیهی محبوب ماند مثل شهید رجایی ما، که مردند و فرصت پیدا نکردند نشان بدهند که چه بی عرضه هایی بودند.

11- وامروز معلوم شده که اوباما نیست شده. حتی درسرزمین فیل ها که مهمان بود نتوانست خرش را براند مثل یک ابرقدرت درست و درمان. او با هیچکس نیست حتی با میشله خانمش و حتی با خودش. انتخابات قدرتش را باخته و سارا پیلین پاچه ورمالیده هم که رهایش نمی کند لحظه ای برای آسودن درخنکای خطابه های آتشین "ما می توانیم" که احمدی نژادهم مدعی است از او گرته برداشته بود این شعار پوپولیستی را و من نمی توانم بگویم نه.

 چرا؟ زیرا آمریکائی ها فراموش کرده بودند که اوباما یادش رفته است که جناح حرف های قشنگ روشنفکران ایده آلیست ودیگرهیچ؛  ودرسمت چپ حزب دموکرات امریکا، سی سال است که متروک است وکسی رغبت سرکشی به آنجاراهم ندارد تاچه رسد به دوباره باورکردن عدالت اجتماعی که کمتراز کارگران متحد شوید تهوع آور نیست. وامروز اوباما چاره ای ندارد و باید به نصایح سایۀ کلینتون که درترک خر دموکراتش نشانده است بیشتر و بیشتر گوش کند در سیاست های داخلی هم. 

12- دیروز که بسوی منطقۀ حکومتی لندن قدم می زدم و بچه های دبیرستانی را بر افروخته و نگران می دیدم بفکرم رسید این چیزها. و آرزوکردم که زودتر رونق برگردد به دنیا؛ و دیوید کامرون و نیکلا سارکوزی هم کمی بیشتر دست و پایشان را جمع کنند بداخل چهارچوب های راست شناخته شده و بیش ازاین با راه تنفس یا بازنشستگان و یا محصلان بازی نکنند. این همه بازی با گردن کلفت ها ی بازار اگر راست می گویند. گلوی پیران و بچه ها درست است که دردسترس است و نحیف. ولی هر نحیفی را نباید برید. از ما گفتن!  یا...هو



۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه

غم غربت یک دلقک. ودیگرهیچ!


Broken Walrus I

  دلم صاف نمی شود با فرصت کشی این نحلۀ دینداران مصر بدین داری ما. حالا که دروطن فیلترم وعید غدیرمسلمانان را بهم نمی ریزم، برای شمایی که در غربت شب جمعه را گم کرده اید می گذارم این ازنوشته های دیروزرا. تاریخ نوشته: 19.06.2009

خونابه های یک پستو!
1-     از روز اولی که در این پنجره می نویسم-مستند است به همۀ 40-50 "کامنت"ی که به لطف عبدی عزیز منتشر شده- تردید نداشته ام که آیندۀ "تکلیف روشن" وتداوم "بلاتکلیفی" دقیقاً ودقیقاً از انتخاب بین" مهدی کروبی" شجاع، صریح، اصلاح طلب، معمم، بابرنامه، متعهد به وفا،شناخته شده و...و" میرحسین موسوی" ناشناس ،سرگردان فکری، هوادار هم کوخ دیروز وهم کاخ امروز، همانقدر طرفدار فقرا که ثروتمندان، همانقدر رادیکال که همسرش را در جایگاه "میشل اوباما" تعریف می کند وهمانقدر محافظه کار که دیدار معمولش با روحانیان ارشد رافیلم تبلیغاتی می کند. وهمانقدر به دخترکان نوبالغ سبز پوش می بالد که به سر برهنۀ زنان محجبۀ بی سرپوش ناشی از فقر و...گریه می کنم چراما باید دچار چنین فقر شخصیتی شده باشیم که برای خلاصی از دست احمدی نژاد؛ نخست وزیر سالهای نوستالوژی وجنگ وکوپن وبی برقی وفروشگاههای خالی از زندگی وتاریک و... - گریه می کنم ودلم برای فریب نوجوانان تنگ می شود! که ندیده اند آن دوران سخت را وچنان هیجان نشان می دهند که گویی ما پدرانشان یک بار هم شده با حوریان بهشتی همآغوش شده ایم در دهۀ 60 خورشیدی-  یعنی میر حسین موسوی راخلعتی مرکب! بپوشانیم ازگفتار وپندار احمدی نژادی ورفتار وکردار" باراک حسین اوباما"یی وکلاه بوقی دکترین سید محمد خاتمی وروانۀ دهۀ90 خورشیدی کنیم که شعارمان بشود یک یا حسین تا میر حسین(بخوان دهۀ60 خورشیدی) که مساوی باشد با: معنا(آخرت) بجای ماده(دنیا)، رفاقت وصمیمیت ودلسوزی وترحم(بخوان کل واژه های نوستالوژیک دنیای قدیم) بجای برنامه وقانون وشفافیت ورقابت وبهترخواهی وسرخوشی (بخوان کل واژه های دنیای جدید) و ادبیات مدرن با محتوای سنت (حالا برعکس ادبیات سنتی با محتوای مدرن) و...گریه امانم را بریده: آقای سید محمد خاتمی! با شما ویاران هستم!" چه کسی همۀ سرمایۀ اجتماعی ما در سال 76 را به تاراج ندانم کاری خویش نابود کرد؟"

2-     کمتر از 8روز به انتخاب اول مانده که روزهایی نیز در سوگ امام مان منها خواهد بود از شروشور، وما در اخلاق وعاطفه وپنهان کاری ستاد مخفی میر حسین فرصت های اندک را به "فرقی نمی کند کروبی یا موسوی" آقای خاتمی از دست دادیم واینک دیگرممکن است سبزی شرطی هم شده باشددر لباس رقص دختران مان ولذا باید به جان بزنیم تا کروبی را به دور دوم بفرستیم وفرصتی دوباره داشته باشیم برای جلوگیری از بازگشت به انقلاب بروایت دهۀ جنگ وکوپن وتاریکی  واین بار به زعامت یک احمدی نژاد بدل!

3-     فیلم های تبلیغاتی احمدی نژاد ومیر حسین دقیقاً به ما می گوید که این هردویک واگویه دارند با خودشان با این تفاوت آشکار که احمدی نژاد مسلح به الهام وامداد های امام زمانی قاعدۀ بازی این نوع بازی را خیلی بهتر از موسوی می داند:"تهاجم به مستکبر؛ تراحم به مستضعف"- باصدای بلند ودر منظر عام-  واز موضع دانای کل ونه"حالا ببینیم چه می شود" به این گزاره از مصاحبۀ اخیراحمدی نژاد توجه کنیم:"خیلی زیبنده وقشنگ نیست که برای رییس جمهور کس دیکری غیر از خودش تصمیم بگیرد" وآرزو بدل ماندیم ما مریدان وقت خاتمی که چنین جملۀ مدرن ونابی –حتی درشکل ادعا- از او صادر شود در طول 8 سال ریاست ایشان بر ما! ومیر حسین که حتی ادعای بدل خاتمی بودنش را احزاب! دوقلو مصرند در نشان دادن ارتفاع موسوی!

4-     امیدم زیاد است که دانشجویان عزیز این 9 روز را به 90 روز فعالیت تبدیل کنند تا بتوانیم در همان دور اول مهدی کروبی تنها اصلاح طلب وسیاستمدار مدرن را به کاخ پاستور بفرستیم.ولی  زبانم هزاران بار لال اگر کروبی حذف شود؛ ماخطا وآدرس اشتباهی هیچ نخبه ای رااعم از دانشگاهی وروشنفکر وهنرمند وورزشکار وتکنوکرات و... نخواهیم فراموش کرد. هیچ نخبه ای حق سکوت ندارد! وزبانش را خواهیم برید اگر فردای روز واقعه  با ترجیع بند مهوع  "همانطور که من گفته بودم..."بخواهد ما را سرکیسه کند. باید همین امروز بگوید وخودش را تکه پاره کند که ترجیحات من این است :از این راه برویم به یک گام به پیش نزدیک تریم. ونه اینکه"من حکم می کنم" مثل محمد خاتمی ویاران در حمایت از موسوی؛ بلکه با برشمردن نقاط قوت نامزد مرجح! گریه می کنم والتماس به همۀ بزرگان که ملت خسته وعبوس است به مسئولیت برخیزید! یا...هو  
.......................................................................
البته این نوشته درآن موقع منتشرنشده است.



۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

دل خوش سیری چند؟ یا پاسخ یک کامنت!

File:Manet, Edouard - Young Flautist, or The Fifer, 1866 (2).jpg
The Fifer
ناشناس گفت...دل خوش سیری چند؟

دلقک: سلام علیکم جناب حضرت آدم!

آدم: علیکم السلام جناب دلقک. شما نام مرا ازچه می دانستی؟

دلقک: ازسؤال بی ربط تان فهمیدم قربان، که باید خودحضرت آدم علیه السلام باشید که تازه هبوط فرموده اید وبا زمین آشنایی ندارید.

آدم: خوب دراین صورت ممکن است حضرت عالی بفرمایید چرا سؤال من بی ربط است؟

دلقک: هرطورکه شما می فرمایید قربان ولی من ترجیح می دهم اول حضرت عالی کمی استراحت بفرمایید تا ضمناً مطمئن بشویم که حواجان تعقیب تان نکرده باشد؛ تا بعد ازآن من این آشفته بازار(نام دیگرزمین) را بشما معرفی کنم وتا حدامکان نشان بدهم تادرانتها اگرسؤال تان پاسخ نگرفته بوددلقک روی سن برود برای پاسخگویی.

آدم: استراحت لازم نیست. ممکن است بدترخوابمان ببرد وتوسط حواجان غافلگیر بشویم واین باراگررانده شویم توسط خالق اسمش هبوط نیست دیگر وسقوط است. پس راه بیفت بسمت آشفته بازاری- آدم خنده اش می گیرد از آشفته بازار ودلقک می گوید یک نخودخندیدی یادت باشد- که گفتی تا ببینیم چه نشانمان می دهی وما چه می توانیم بپرسیم.

دلقک: همان طورکه ملاحظه می فرمایید معماری عجیب وشگفت انگیزی دارد این آشفته بازار. می شود گفت یک جورنظم دربی نظمی. درحالی که راسته بازارهایی مختص یک کالا ساخته شده است درهمان حال کشورها وملت ها هم برای خودشان راسته ها وتیمچه های ویژه ای دارند.

آدم: بسیار خب برویم ونزدیک ترین تیمچه را ببینیم بلکه هم کالای مورد نیاز من را پیدا کردیم ونیازی به این همه سگ دوزدن نداشتیم.

دلقک: توواقعاً آدم بدشانسی هستی. درست وسط راسته بازار ایران هبوط کرده ای و در حالی که تادیروز این راسته پراز تیمچه ها ومغازه های الوان بود. ازدیروز ایرانی ها ریختند وسوختند وهمۀ راسته را ابلق رنگ کردند ومی بینی که نیم بیشتر فروشگاه های این جا کفن می فروشند.

آدم: من خیلی راه آمده ام ازبهشت تا اینجا، کاشکی می شد همین جا جنس موردنیازم را پیدا می کردم وزابراه نمی شدم بدنبال بازارهای دیگر که پرازرنگ وزیبایی و شادی وزرق وبرق است.

دلقک: وسط دعوا نرخ تعیین نکن. توهم مثل بعضی ازخواننده های وبلاگ من می مانی. هرچه دلت می خواهد می گویی وآخرش هم یک "همانطورکه شماهم فرموده بودید" اضافه می کنی به انتهای جمله ونظرت را بعنوان اعتراف من ثبت وغالب و قالب می کنی. حرف من این بود که این راسته بازار ایران هم تا دیروز مثل همۀ آشفته بازار دنیا پراز همۀ رنگ ها وصداها وگویش ها ونیایش ها وربایش ها  و سرایش ها وتوپ وتانک وتفنگ وخشم وخروش وقهر وزخم ورنج وعشق ونفرت و راز ونیاز ومهر وستیز وکفن ولباس عروس هردوهم سفید و....بود. وایرانی ها آمدند و کل راسته شان را وقف کردند وبعد هم اجارۀ 99 ساله دادند به آخوند های سیاسی. وفقط چند تا تیمچه درانتهای بازار برای مصارف رنگی نگاه داشتند.

آدم: پس قربان دستت اگر زحمت نیست عوض اینکه این همه زر بزنی مرا زودتر ببر انتهای راسته بازارایران تا جنسم را بخرم وتا حوا پیدایش نشده یک قلپ بخورم تا این قدر بمن فخر نفروشد که آدم هم آدم های قدیم ونه این مفنگی های روغن نباتی.

دلقک: بسیار خب. شما هم مؤدب باش وپرت وپلا نگو این جا زن وبچۀ مردم رد می شوند وتازه این مأمورهای پاچه ورمالیدۀ آخوند ها هم مواظبند که دهانت را ببویند مگرکه گفته باشی "دوستت دارم". آن چند تا مغازه ای که آن انتها معلومند وبر عکس همۀ مغازه های تاریک؛ روشنایی تند وگرم والوان دارند تنها دکان های "دل خوش" فروشی باقی مانده اند. اگر خیلی عجله داری می توانی سریعتر بروی ومشغول بشوی تا من هم برسم. فقط مواظب باش که به مردم تنه نزنی مخصوصاً به باربرهایی که بارکفن بردوش دارند.

آدم: سلام خانم محترم لطفاً یک سیر از آن -بادست نشان می دهد-دل خوش بمن بدهید. فرمودید سیری چند است!؟

حوا: سلام آقای آدم. بنده چیزی عرض نکردم شما هول تشریف دارید وگمان می کنید که قبلاً مرا دیده اید وازمن قیمتی پرسیده اید. درصورتیکه من اولین بار است شما را زیارت می کنم. آن دلخوشی هم که اشاره می فرمایید یک نوع الماس گران قیمت است که "دامن حوا" نام دارد. فکرنمی کنم بدرد شما بخورد چون شما تا حالا هیچ نوع دلخوشی مصرف نکرده اید واین دلخوشی سنگین برای شما خوب نیست چون رودل می کنید.

آدم: ای خدا توی این دنیا هم ازدست این حوای دربدرشده که دربدرمان کرد درامان نیستیم وروبه حوا عصبانی: شما چه خانم گستاخ وبی ادبی هستید من ازشما قیمت یک جنس را پرسیدم وشما برای من قصۀ حسین کرد شبستری تعریف می کنید. بشما چه که رودل می کنم یا نمی کنم. شما جنست را بده پولت را بگیر بقیه اش هم بخودم مربوط است.

دلقک: آخر آدم حسابی کسی هم دلخوشی به این نایابی وگرانی را باسیر می فروشد که تو ازخانم حوا قیمت یک سیر دلخوشی درجه یک را پرسیده ای. مقیاس ومعیار توزین "دلخوشی درروی کرۀ زمین. [تأکید می کنم درهمه جا وبدون استثناء] نخود وگرم وقیراط ودربالاترین سطح مثقال است. وتازه بخاطر اینکه خیلی گران است خیلی ها درتمام 60 - 70 سال زنده بودنشان چندنخود بیشتر گیرشان نمی آید. والبته رضایت هم دارند. من هم بخاطر همین شناختمت که نامت باید آدم باشد. چون هالوتر از آدم کسی نیست که باورکند یک سیر دل خوش یک جا پیدا می شود.

آدم: خیلی خوب. متأسفم. پس لطفاً مرا راهنمایی کنید تا هرچقدر می توانم با این پولی که دارم "دلخوشی" بخرم. چون که دیگر نای راه رفتن وهیچ تحرکی را ندارم وبد جوری خورده توی ذوقم. وسکه های شاه عباسی اش را می ریزد توی دامن حوا.

حوا: متأسفانه این پول به اندازۀ خریدن یک نخود از ارزان ترین دلخوشی موجودهم کافی نیست وحداقل دو صد پونددیگر باید بدهی برای یک نخود.

دلقک کیف پولش را درمی آورد و20 پوند نقدمی دهد و80 پوندهم با کارت اعتباری اش پرداخت می کند: 
حواجان خواهش می کنم یک صد پوند هم تخفیف بدهید ویک نخود دلخوشی به آدم بدهید والا درد سر خودت زیاد می شود چون برای برگرداندنش مجبوری مجدداً بروی به بهشت وخودت می دانی که چه جهنمی است بهشت.

حوا درحالی که دامنش را تا روی سینه اش بالا می آورد برای برداشتن سکه های شاه عباسی؛ با گفتن چشم به دلقک یک نخود از دلخوشی "بخشیدن قابیل" وزن می کند وبا ممنوعیت عشق یک حوا دربین لبهای تشنۀ آدم ذوب می کند. وپرده می افتد. یا...هو


۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

ققنوس سبز ازخاکسترامید برمی خیزد!

After Rain




  • Dalghak.Irani
    خدا رحم کند بما. خوداین جوانان کامنت دهندۀ شیفته ودیگرهیچ؛ خودشان پیش تر وبیش تراز همه نیاز به آگاهی دارند! یا…هو
    0 Thumb up 0Thumb down ۱۳۸۹/۰۸/۲۹ ۹:۰۱ ب.ظ   پاسخ دادن

1- کامنت بالا را با نا امیدی همراه با شگفتی گذاشتم در سایت کلمه وبرای سخنان منتشر شده به بهانۀ آذرماه دانشجوی میرحسین موسوی. نا امیدی ام ازاین جهت بود که هم به رفتارهای مهندس موسوی معترض هستم وهم بجهت دومی که سیاست سایت مربوطه اش عدم تأیید نظرات انتقادی ولو درحدیک نق محترمانه بود تا اینجا. وطبیعی است که مهمان بروی خوش صاحب خانه است که جرأت ورود پیدا می کند. شگفتی ام اما از محتوای کامنت تک جمله ام پیداست: "خیل انبوهی از کامنت های موافق هواداران عاشق ومرید که مدت ها بود -بعدازآخرین بیانیۀ ازسری بیانیه های رسمی مهندس موسوی در قبل ازعاشورای پارسال- چنین یکپارچه، انبوه، حمایتگر وپرسوز وگدازندیده بودم.

2- درسویۀ دیگر ماجرا شگفتی ام تداوم یافت؛ زیرا که حرف های ازنظر من نه مهم ونه قابل اعتنای مهندس موسوی بیشتر از تعدادانگشتان دودست لینک خورده بود در سایت بالاترین وناباورانه اکثریت قریب به اتفاق لینک ها هم داغ شده بودند با امتیازات بالا. که این نیز نزدیک یک سال است که دیده نشده بود.

3- شگفتی بعدی ام را محتوای برخی کامنت های بسیارمحدود ومعدود ولی مهم وتعیین کنندۀ زیر مطلب سایت کلمه موجب شد ومربوط به این بود که دیدم جوانان مسلمان، مراجع دینی را خطاب مستقیم کرده اند وفتاوایی اجتماعی پرسیده اند که مثلاً امربمعروف حاکم مسلمان چگونه وباچه شرایطی قابل تحقق است ونبایدباعث بگیر و ببند و...شود. وازاین قبیل
- واقعیت قضیه این است که این هویت دینی نداشتن نحوۀ مبارزۀ سبزهای مذهبی بویژه درسایت ها وآدم های مدعی خارج از کشورهمیشه برایم علامت سؤال وعقده بود ومعتقدبودم که این دوستان باورمند به مبارزه درچهارچوب های قانون اساسی رژیم از تنها مزیت برتری خود نسبت به مبارزان سکولاراستفاده نمی کنند. وهمیشه هم اولین موردی که بفکرم می رسید استفاده ازانبوه پرسش درقالب فتاوی اجتماعی ازمراجع وبزرگان حوزه بود تاجاییکه فشارکمی این پرسش ها باعث پاسخ کیفی مراجع بشود-

4- خوب اگر این نسیم بسیار خوشبو وروح افزا را لینک کنیم با آن حسی که ازعدم کامیابی سفر آیت الله خامنه ای به قم حاکی بود ومن دلایلش را برای شما نوشتم در مطلب "حاکمان درسراشیبی..." این نوید پرزور را می توانیم خوشحال باشیم که بعداز خواب زمستانی جنبش اعتراضی مردم ایران دربعداز22 بهمن پارسال، داریم وارد فازعملیاتی جدیدی می شویم که عمده قوتش را از تقابل پیش آمده بین روحانیان ارشد با رهبر می گیرد والبته این بسیارمهم است که بسیاری ازروحانیان ارشدی که پارسال یکی بنعل می زدند ویکی به میخ وهمیشه با نام آیت الله خامنه ای دعارا تمام می کردند امسال ظاهراً حاضربه ارزان فروشی دین خویش نیستند.

5- وقبل از آخراین که من هم خوشحالم که این حس خوب توده های سبز را بشما منتقل کنم. وهم خودم هم همراه باشما منتظر وآمادۀ هرکنش مناسبی که راه خواهد افتاد باشم وهم اعتراف کنم که بدلیل جنس "عملگرا وپای کار وشجاع" نیروهای میدانی سبزمذهبی؛ از بازگشت امیدوارآنان به صحنۀ رویارویی با دروغ ودغل قندتوی دلم آب می شود وفقط برای رضایت گوشه چشمی از پذیرش تحرک ازسوی آنان حاضرم هرآنچه گفته ونوشته وتحلیل متناقض با بیداری آنان کرده ام پس بگیرم وقورت بدهم. چرا که بارها وبارها گفته ام که من ازهرتغییر کمی وتوسط هرنیرویی درجمهوری اسلامی استقبال می کنم وهمراهم زیرا- واین زیرا خیلی خیلی زیاد مهم است-: "تغییرات لاجرم درایران مبداء ومنشاء خواستگاهی مدرن ودانشگاهی دارد برعکس انقلاب 57 که این خواستگاه وخاستگاه سنتی بود وحوزوی."  لذا هرتغییری وبدست هرنیرویی درتقابل با وضع موجود به گشایش نهایی درزندگی دنیوی مردم منجرخواهد شد ونباید نگران مقایسه ای ترسناک بین تغییرات 57 والان شد.-

6- می خواستم نیمه ای احمدی نژادی هم به این مطلب سنجاق کنم که اتفاقاً آن هم ازجنس "وضعیت ترمیم شده وروبه بهبود دولت احمدی نژاد" داشت. ولی چون مطالب طولانی باعث بی حوصلگی خواننده می شود لذا فقط تیتر وار ودراین یک بند آخر موضوع رادرزمی گیرم. 

با اینکه احمدی نژاد درچند حوزه باچالش های عمدۀ پیش رو مواجه است ولیکن درحوزه هایی هم موفق بوده وتا اندازه ای از این آفتاب پاییزی گرم شده است:

الف- حوزه های درگیری وضعف دولت: (1)- شروع به اجرای هدفمندی یارانه ها. (2)- ازدست رفتن فرصت یارگیری منطقه ای ومؤثر عربی توسط ملک عبدالله بیمارروبه احتضار. (3)- آبروریزی محموله های کشتی های ایرانی درنیجریه. (4)- سرسختی خانم ها اشتون وکلینتون درمورد نه تنها محتوای مذاکرات بلکه حتی کوتاه نیامدن در موارد شکلی مثل زمان ومکان مذاکرات هسته ای. (5)- تضعیف نسبی موقعیت آیت الله خامنه ای بعدازنتایج مسافرت قم که بارزترین نشانه اش می تواند صدای بلندتر مجلس شورای اسلامی باشد دراعتراض به شورای نگهبان برسر اختلافاتش بادولت.

ب- حوزه های رهایی وقوت دولت: (1)- بهبود نسبی چهرۀ رییس جمهور درمنطقه وبین رؤسای دولت ها. که انتخاب شدن مجدد نوری مالکی به مقام نخست وزیری عراق ازسویی وسفرسعدحریری به تهران ازجانب دیگرهم مؤید وهم قوام بخش این موقعیت است. (2)- دیدار رودررو با مدویدیف درحاشیۀ اجلاس خزر در آذربایجان بعدازتنش های این یک سال اخیر درروابط دوکشور. (3)- موفقیت کمترموردانتظار کاروان ورزشی ایران دربازی های آسیایی که ایران را صاحب بهترین رتبۀ آسیایی بعدازبازیهای 1974 تهران می کند واهمیت وبرد تبلیغاتی توده ای وغرورملی کم نظیرچنین تیزبینی ها وسرمایه گذاری هایی. (4)- ومهمتر از همه توان بسیار بالای مجموعۀ احمدی نژاد دراستفاده ازکمترین فرصت ها وحتی تبدیل تهدیدها به فرصت. ودرمقابل توان کم نظیر ودیده نشدۀ مخالفان دولت (رهبران اصلاح طلبان مذهبی) در کشتن فرصت ها وتبدیل آن ها به تهدید. لذاست که رییس جمهور کنفرانس مطبوعاتی خودش رادرست درپایان بازیهای آسیایی تنظیم واعلان کرده است.

7-  وکلام آخر اینکه امیدوارباشیم تا این بار حس مقدس برخاسته ازسوی توده های سبزبرای استفاده ازفرصت تحرکی تازه؛ با بی عملی وبلاتصمیمی وبلاتکلیفی رهبران سبز مواجه نشود تا کلاهی به هرنیمداری هم شده وازاین نمد  برای زندگی کمی آزادتردرایران دوخته  شود.آمین. یا...هو


۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه

فیلسوف-شاه! حکومت سپری شده!


Frozen, a moment in time



1- اگر هابیل وقابیل پنجاه ساله هم بوده باشند درهنگامه ای که قابیل هابیل را می کشد بازهم می بینیم که زمان خیلی کمی لازم بوده بعدازخلقت حضرت آدم که بشر بفهمد که به رییس نیاز دارد. تا آنموقع که آدم توی بهشت بوده بقیۀ آدم هاهم مثل همۀ حیوانات براهنمای غریزه عمل می کردند ومشکلی هم نداشتند. اما وقتی آدم آمد وعقل وفکر هم همراهش ازبهشت هبوط کرد به زمین، آدم ها علاوه برغریزه هایشان با عقل وفهم شان هم شروع کردند به لذت جویی.  وچون منابع لذت درهردوره از حیات برروی کرۀ زمین -باتوجه به همۀ شرایط دخیل دراندازه گیری وسعت وتنوع جستجوی لذت های موجود درهردوره وزمانه- محدود بوده، است وخواهد بود. و به همۀ آدم ها همۀ چیز هایی که می خواسته اند نرسیده است -هیچگاه  تا آخرزمان هم این تبعیض طبیعی وموجدحرکت ازمیان نخواهد رفت چون دنیا بی معنی وزیست متوقف  می شود!- نتیجه این شده است که شروع کرده اند به دعوا ومرافعه ومال من مال تو کردن. این جا بوده که متفق شده اند و گفته اند یک رییس داشته باشیم تا اوبگوید چکار کنیم تا اینقدربهم نپریم ووقت واعصابمان را نفرساییم.


2- این جناب رییس که باید آدمی بقوت بیشتربوده باشد درمیان همه. ابتدا بزوربازو وهیکل رییس می شده است وازمردان. تا اینکه یواش یواش بزورفکرهم رییس شدند بازهم ازمردان. رییس اول اسمش شد پدر. پدرها برای خودشان رییس گماشتند ایلخان صدایش کردند. ایلخان ها بین خودشان رییس لازم داشتند اسمش شد قبیله سالار. قبیله سالارها رییسشان را کردند رییس قوم و...
آدم ها بزرگتر شدند وزیادشدند ودنیا کوچکترشد. آدم ها بهم تنه بیشترزدند واسم های جدید پیداشدند. مثل جمعیت وجماعت وجامعه وملت وامت و... مکان ها هم بیشتر شدند واسمش را گذاشتند غار وچادرو خانه وواحه وروستا وشهروکشوروقاره ودنیا ودوره ها دنبال شدند با عصرحجر وشکار ودامداری وکوچ وکشاورزی ویکجانشینی وصنعت وشهرو.... ورییس هم بتناسب هرکدام ازاین جلو آمدگی ها جلوآمد وآمد وآمد ونامش شد حاکم.


3- این جناب رییس که ما بعدازاین به اوخواهیم گفت حاکم ازنظرکمی بزرگ و بزرگتر شد درطول تاریخ وگسترش تعددآدمها درمکان های بیشتر ولی ازنظر کیفی کوچکترین تغییری نکرد دروظایف ومسئولیت هایش. چون که وظیفه ومسئولیت اواز ابتدا "تعیین تکلیف" تابعین اش بود وهنوزهم همانست: چه درنقش یک  پدربا چند عضو خانواده وچه درنقش رییس جمهورچین با یک ونیم میلیارد جمعیت. بعبارت دقیق تر حاکم مسئول این است که بگوید سایرین بایدبه کدام تکالیف عمل کنند که باعث تخالف وتداخل وتزاحم با دیگری نشود وزندگی لذت بخش تری داشته باشند. پس یکباردیگر مؤکد می کنم که حاکم ازروزاول خلقت وظیفه اش تعیین تکلیف پیروان یا تابعین یا شهروندان یا رعیت یا فرزندان و... بوده است وهنوزهم همان است نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد.


4- وچون بلاتکلیفی بدترین درد ورنج شناخته شدۀ بشر دراین دنیا وازبدو خلقت بوده است وخواهدبود؛ لذا بهترین حاکم یا حکومت آن حاکم یا حکومتی است که سرعت در تعیین تکلیف داشته باشد اولاً وبهترین تصمیم را گرفته باشد ثانیاً. واین جاست که جمهور افلاطون شاهکارمی شود درتعیین شاه- فیلسوف بعنوان بهترین حکومت و حاکم. زیرا که چون حاکم یک نفر است پس سریعترین تصمیم هارا می تواند بگیرد وچون حکیم وفیلسوف است وقاعده براشراف وعلم اوست بهترین تصمیم هارا هم اومی گیرد.


5- می دانیم که افلاطون خودش مواجه با اولین حکومت های دموکراتیک بوجودآمده درشهرهای یونان زمان خودش بوده است وبعدازدیدن مصائب ناشی از مراحل طولانی تصمیم گیری درجمعیت زیاد دموکراسی های مستقیم وتبعات بلاتکلیفی ناشی ازاین چانه زنی های اختلافی وبی پایان درانجمن های شهری؛ ازدموکراسی مستقیم سرمی خورد وکتاب جمهور راتدوین می کند ودرآنجا مدل شاه- فیلسوف را ارائۀ می کند.


6- اما مشکل مدل افلاطون دردنیای قدیم بیشتر ازاین جهت بود که این شاه فیلسوف را چگونه ترجیح بدهیم وآنگاه که ترجیح دادیم چگونه به قدرت برسانیم والا چنین مطمئن هستم که این مدل معرفی شده ازسوی افلاطون درزمان خودش وقرن ها بعد اززمان این فیلسوف یگانه بهترین تئوری حکومت بوده است وجواب دقیق ودرست هم داده است. یعنی هرجایی که دردنیای باستان شخصیت های "فیلسوف- شاه"ی همانند کورش کبیرخودمان درمصدرحکومت ها بوده اند بهترین حکم هارا داده اند وراضی ترین حکومت ها را کرده اند.

دردورۀ جدید مشکل سومی به دومشکل حل نشدۀ قبلی اضافه می شود وآن این است که دیگر چنین شخصیتی با توصیف افلاطون وباآدرسهای وجودی اودرجهان پیدا نمی شود. وبه این دلیل بدیهی که بدنبال گسترش حوزه های زیستی بشر وگسترش بسرعت دانش های متناسب با آن؛ وجودانسانی با مهارت احاطه به همۀ حوزه های زیست بشر وقادربه پاسخ سریع وصحیح به حکومت شوندگان محال قطعی وعقلی است.


7-حالا اگر مجدداً این گزاره را بیاد بیاوریم که: "بهترین حکومت حکومتی است که با بیشترین سرعت وبهترین صورت تکالیف تابعین را تعیین وجواب بدهد" به این نتیجه می رسیم که درغیاب غیرممکن بودن قطعی تحقق حکومت "شاه- فیلسوف" بهترین مدل حکومتی ممکن حکومت دموکراسی نمایندگی است. چون که اولاً ازهمۀ انواع حکومت های دیگر سریع تر پاسخ تکالیف مردم را می دهد. زیرا که فقط برعقل عرفی متکی است ونه متون قدسی یا هرمورددیگری که نیازمند بحث وانکشاف وتبیین وتأیید و..است، بنابراین می تواند با یک رأی گیری ساده  درقالب نمایندگان مردم تکلیف موردنیاز ودرخواست مردم را تبدیل به قانون کرده وابلاغ کند. وثانیاً بهترین پاسخ ممکن را هم تدارک می بیند زیرا که واکنش نمایندگان به کنش مردم وبدلیل نمایندگی اولی ازدومی بصواب نزدیکترین است وحتی اگر بهترین تصمیم نباشد راضی ترین تصمیم است.


8- والبته اگر "سلطان-فقیه"های دورۀ صفوی را ویا "فقیه- سلطان"های دورۀ کنونی راهم دربالاترین سطح کیفی ممکن با حکومت شاه- فیلسوف افلاطون برابربدانیم؛ باید معترف باشیم که زمانش سپری شده است وهرگونه اصراری برتداوم چنین مدلی لاجرم جز به زخم شمشیر وخون همشیرممکن نخواهد بود.یا...هو

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

چهل تکه دریکشنبه بازار! یا شادباشید.

Pink And Blue


1- می خواستم ازمجوزآلبوم دفاع مقدس حبیب خوانندۀ لس آنجلسی بازگشته بوطن بنویسم. می خواستم از لغوکنسرت همایون شجریان همیشه دروطن درشیراز بنویسم. می خواستم ازبی شحصیتی علیرضا افتخاری بنویسم حالا که معلوم شده همۀ حرکاتش ازبوسۀ همجنسگرایانه دراغوش آقای رییس جمهورتا ننه من غریبم های نامه ای اش "می خواهم بروم فرانسه " و"دخترم رادردانشگاه اذیت کرده اند" وآقای رییس جمهور بدادم برس" و...اف. تادیروز که بی چهره شد درتاریخ بخاطر چهرۀ ماندگارشدن کاسبکارانه ونابهنگامش. می خواستم از مجیدانتظامی گله کنم که هرچند عزیزی ولی آیا پیش کسوت ترازتو وموسیقی خوب وبیشترسفارشی ات؛ هنرمندان بسیاری نبودند برای تعارف به ماندگاری قبل ازشمای نسبتاً جوان؟ والبته ازعزت الله خان آقای بازیگر که در90 سالگی چه لزومی دارد که هرجا جمهوری ضدهنر وهنرمند وضد مدرن جمهوری اسلامی آشی بارگذاشته شما هم با چمچه ات سردیگ حاضری. وایضاً درمرحلۀ بعدبه داود رشیدی وامثالهم که مابمحظورات شما واقفیم، می شود شما هم بدل های ما سری بزنید مسلمان ها!

2- می خواستم بنویسم همۀ آدم ها دیکتاتورند ودیکتاتوری خصلت زیاده خواهی و خودخواهی انسان است وبهترین حکومت همان حکومت شاه- فیلسوف افلاطون است که ترجمۀ اسلامی اش همین ولایت فقیه خودمان می شود. وثابت کنم که با اینکه ولایت فقیه بهترین نوع حکومت است پس چرا من می خواهم سربه تنش نباشد. این را قول می دهم که حتماً دردوسه روزآینده بنویسم ویک پست اموزشی داشته باشیم بعد از مدت ها تحلیل وتفسیروسیاست.

3- بعدتصمیم گرفتم بخاطر یکشنبه بودن امروزیک پست سکسی بنویسم وکمی بروم توی مایه های شرم آور! ولی ازآنجاییکه چشمم ترسیده بود ازقهروآشتی ها وخجالت بکش های خانم های همراهمان، بهتردیدم که ازرییس جمهورکمک بگیرم که دیروز گفته سن ازدواج بالا رفته وباید برگردانیم به 17-18 دختران و 21-22 پسران و تأکید کنم که این حرف هم مثل خیلی از حرف ها فقط حرف است وبس ولی جوان ها خوششان می آید. اما متوجه شدم که این حرف بخودی خود سکسی نیست وبیشتر بمواعظ حضرت مسیح می ماند ونسیه! تا اقدامات حضرت محمد ونقد. لذا مجبورشدم که بروم وهمۀ سخنرانی دکتررا بخوانم تا درفراز آخرش بالاخره جملۀ موردنیازم را پیدا کنم. آنجاییکه آقای رییس جمهورفرمودند:
کار اصلی از روز ازدواج به بعد آغاز می‌شود
4- بعدهم شیطنت زبان فارسی را که اجازه می دهد هرجملۀ مرده ای راهم برنگ عشق سرخش کنی بکاربگیرم وبه شما گزارش ندهم که منظور احمدی نژاد نبی این نبودکه من می خواهم وشما برداشت می کنید، بلکه ایشان دردنبالۀ همان جملۀ کوتاه آورده بودند که:
و در واقع ساختن از آن موقع شروع می‌شود. زن و مرد در خانواده باید مکمل هم باشند و همانطور که گفتم ما باید بر روی اصل ازدواج و مسئولیت‌های خانواده بیشتر کار کنیم.

5- ولی بعداً ازهمۀ این فکرهایی که کرده بودم پشیمان شدم وگفتم یک "آرزوی شادی یکشنبۀ آخرهفته" بنویسم برای هموطنان خوانندۀ وبلاگم درخارج ازایران وبگویم که مدرن باشید تاشاد باشید. ولی همین هم راضی ام نکرد چون بدیهی بود که همۀ سرورانم که درغرب سیاسی زندگی وکارمی کنند مدرن هستند وممکن است خیلی هم شادنباشند وبعدبگویند که این دلقک هاف هافوهم حسابی قاطی کرده وخودش هم نمی داند چه بگوید. بنابراین باخودم قرار گذاشتم که این پست را اختصاص بدهم به اینکه ازشما سؤال کنم ببینم من آدم مدرنی هستم یانه. وبرای این پرسش ساده مجبورشدم که نقل قول زیر را ازیادداشت های سالیان دورم بیاورم تا اگرمنطقی تشخیص دادید معیاری برای قضاوت داشته باشید:
ازنظرمن می توان برای یک انسان مدرن بسیارویژگی ها تعریف کرد وتوضیح داد ولی آن دو ویژگی کلیدی که بدون آن دو، هیچ انسانی مدرن محسوب نمی شود عبارتند از:
6- انسان مدرن گسترده ترین مهر و کمترین راز را دارد:

الف- گسترده ترین مهر یعنی دوست داشتن همۀ انسان ها بدون ترجیح درشت وابستگی های خونی، قبیله ای، قومی،مذهبی، عقیدتی، میهنی وملی. بعبارت ریاضی می شود اینطورگفت که اگرفرزندت را 90 دوست داری باید بتوانی همسایه ات را 85 هم قبیله وقومت را80 هم میهنت را 75 وهمۀ غریبه های مطلق را هم 70 دوست داشته باشی. وتنها یک نفر استثناست وباید عمیق ترین دوستی رابه اونثارکرد وآن عشق، همسر، دوست یا شریک عاطفی است.

ب- وکمترین راز یعنی انسان مدرن باید بتواند خودش را عریان بمعرض دید بگذارد وهرچه بیشتر قادربه شفافیت ومعرفی بدون واهمه وخجالت خودش باشد مدرن تر است. البته که این بتماشا گذاشتن روح واندیشه وقوت وضعف های انسانی هیچ ارتباطی با وقاحت ندارد واتفاقاً وقاحت خصیصه ای سنتی است که دراثر سرریز عصبانی پنهان کاری ها بروزمی کند.

7- درد دلم تمام شد ولی چون نمی دانستم "یا...هو"ی پایان مطلبم را کجا استفاده کنم- چون آخرین پاراگراف تقل قول بود- مجبورشدم یک بندهم اضافه بنویسم که می خواستم بنویسم: "شاد باشید ولذت ببرید"  یا...هو

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

ما وبریتانیا!

The Hermit Saint

وزارت امورخارجۀ بریتانیا سخنگوی مسلط بزبان فارسی انتخاب وگماشته است. باری مارستن که نام این سخنگوست بلاگی تدارک دیده ودرآنجا با ایرانیان حرف می زند ومی خواهد جوداوری دایی جان ناپلئونی ایرانیان نسبت به بریتانیا را به بحث اقناعی وروشنگری بکشاند ومی گوید که هدفش نزدیک کردن ایران وبریتانیا بهمدیگراست. من هم یک اظهارنظری کرده ام که معمولاً برخلاف تصور وجریان غالب است مثل همیشه وبصورت کامنت گذاشتم زیر ویدیوی این جناب درسایت خودنویس.
البته این اواخرکامنت های زیادی دادم بویژه برای ضد حمله به مهدی هاشمی که خودنویس سانسورکرد ومن هم نوشته هارا نداشتم که خودم منتشر کنم. ولی این کامنت خوب است که شما هم ببینید بنطرم:
*************

1- ما ایرانی ها چه بصورت هویت جمعی وچه درهیبت  شخصیت های فردی ملتی ازخودراضی وآدم های خودشیفته ای هستیم که اغلب ازعدم اعتمادبنفس، تنبلی وعدم قبول مسئولیت مان سرچشمه می گیرد.


2- بریتانیا یا بتعبیرما انگلیس جزو تنها کشورهایی است که ما آنان را زیرک تر وباهوش ترازخودمان قبول کرده ایم وقبول داریم. لذا همیشه ضمن تحسین همراه با ترس از آنان درحقیقت امر؛ ازتحقیر کلامی وادبیاتی نسبت به آنان درظاهر امر وبرای پوشش دادن به ضعف خودمان درمقابله با انگلیسیها بهره می بریم.

3- بخاطر همین هم است که ما ضمن بدترین سوء ظن های مردمی وحاکمیتی در60 سال گذشته بیشترین مراودات علمی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و...را با دولت های بریتانیا داشته ایم. تا جاییکه مثلاً نخست وزیرملی ونفتی برعلیه انگلیس ما دکترمصدق خودش شخصیتی مدل لردهای انگلیسی را نشان می دهد در شخصیت حقیقی.

4- بریتانیایی ها درهرکاری وارد بشوند بهترین ومفید ترین آن کاررا انجام می دهند والبته درعرصۀ سیاست ازامورقدیم ودرعرصۀ مدیا ازامورجدید سرآمد تمام ملت های دنیا هستند.

5-خوشبختانه نگاه توطئه محور به بریتانیا درنسل های جدیدایرانی که عقده های ما پدرانشان راندارند وخودشیفتگی شان را هم حکومت آخوندی تا سطح خودتحقیری تعدیل کرده است بسیارکمتراست وبه بریتانیا هم با همان اندیشه ای نگاه می کنند که به سایرملت ها ودولت ها. وخوب یادگرفته اند که انتظار داشتن ازدیگران که منافع کشورخودشان را دراولویت متأخر یا حتی برابربا دیگری(دراینجاما) قراردهند انتظاری احمقانه است واگرهم کسی چنین ادعایی را ازدیگری بپذیرد احمق تراست.

6- بی بی سی فارسی پس از راه اندازی بلافاصله با مسایل انتخاباتی ایران مواجه شد ومثل همۀ شخصیت های حقیقی وحقوقی دیگر ازجمله روشنفکران خودمان مثل گنجی وداریوش همایون و...باجوبسیار پراحساس جنبش سبز همراه شد وکمی خط قرمزهای رسانه ای تعریف شده اش را شکست. وبمحض مسلطشدن حاکمان ایران به اوضاع با واکنش پارازیت وقطع برنامه های خودش درداخل ایران مواجه شد که تاقطع رابطۀ سیاسی هم تهدید شد رابطه ها.

7- واگر بی بی سی این روزها کمی به سمت نیروهای حاکم چرخیده برای بازگشت بتعادل درنزد قدرت حاکم برایران است واینکه اجازه داشته باشد هم درایران دیده شود وهم دسترسی اش برای تهیۀ برنامه ازداخل ایران بازترباشد. والبته نه انگلیس گفته من بی بی سی را برای اپوزیسیون ایران راه انداخته ام ونه ما باید ازکسی چنین ادعایی را باورکنیم. تلویزیون بی بی سی درراستای تعقیب منافع انگلیس دروهلۀ اول، مصالح کشورهای غربی  وجهانی ثانیاً عمل خواهد کرد ودقیق ودرست هم است.

8- دنیا دردهۀ 1980 میلادی با مرگ کمونیسم فهمید که آن ادبیات توطئه محور ساختۀ ضعف های ایدئولوژی های تمامیت خواه وتوتالیتربود وازبیخ وبن با واقعیت ها تفاوت دارد.

9- این ادبیات که می گوید: اگرثابت شود دیگری باطل است پس نتیجۀ بدیهی این می شود که ما حق هستیم" کثیف ترین گزاره ای است که حاکمان ایران اختراع کرده اند و32 سال است عوض اثبات لیاقت خودشان دنبال ثابت کردن عدم لیاقت دیگری هستند.

10- کاری که این سخنگوآقای باری مارستن انجام می دهد قطعاً کارخوبی است وباید ازبریتانیا ممنون بود که درتلاش است ادبیات منفی حاکم بر روابط ملت ایران با دولت انگلیس را ترمیم کند چون ما ایرانیان انگلیسی ها را خیلی قبول داریم ودشنام های ظاهری بیشتر ازجنبۀ "چرا زرنگ هستید" است. یا...هو

۱۳۸۹ آبان ۲۷, پنجشنبه

*حاکمان درسراشیبی! مخالفان درته دره!

TheNostalgiaoftheInfinite




1- 8 ، 9 ساله بودم که گاهی به اصرار و گریه همراه عموجان راهی می شدم به چهارشنبه بازاری که یک فرسخی از ده ما فاصله داشت. و همیشه باید از وسط میدان مال فروشان و دقیقاً از بخش الاغ فروشان رد می شدیم برای پارک کردن الاغ خودمان و راه افتادن در راسته بازار و پرسه های شیرین عمو با رفیقانش که همه معتبران حرفه های خویش بودند. غرض اینکه وقتی از میان خرانی که برای فروش آورده بودند رد می شدیم من همیشه فریفتۀ پرزرق و برق ترین جل و پالان ها بودم و عمو هماره نهیب می زد که اگر خر خر خوبی باشد نیازی به تبلیغ با کاکل پالانش ندارد.

2- لابد تاکنون چند بار بشما گفته ام که من هنوز هم همان هالوگری- خریت- کودکی آلوده به "فرم"م را حفظ کرده ام و حاضرم جفت پا بروم روی قرآن که پیروزی بر آخوند های حکومتی جز از راه شکستن قالب ها و فرم ها امکان پذیرنیست و البته کتمان نکرده ام و نمی کنم که اصلاح طلبان حکومتی به این دلیل اصلی هم قدرت هدایت اصلاحات را ندارند که خودشان آدم های کهنه ای هستند از لحاظ قالب و فرم. که البته قصه پرآب چشم است و دراز، این جدال شکل و محتوا! پس مؤکد می کنم که بدون توسل بقالب مناسب؛ هر معجونی از محتواهم بزودی فاسد و بی اثر خواهد شد

3- ولی اگر با منطق عموی خدا بیامرز من جلو بیاییم به این نتیجۀ بدیهی خواهیم توانست رسید که "میمون هرچه زشت تر/ ادایش بیشتر" و یا "مشک آنست که خود ببوید/ نه آنکه عطار بگوید" و اگر راهمان را ادامه بدهیم  در زمان تا برسیم به مسافرت اخیر آیت الله خامنه ای به شهراستان -و نه شهرستان- قم به این گزارۀ یقینی و اثبات شده خواهیم رسید که پر سروصدایی دهل از تو خالی بودن آن است.

4- و شک نکنیم که این انبوه چاپلوسی ها و تشریفات نادیده و نانوشته در کل ادبیات تاریخی و تاریخ ادبیات ایران که به بهانۀ "حضرت ماه!"- تعبیر و تشبیه حسین قدیانی قلمزن جوان کیهان نسبت به آیت الله خامنه ای - تولید و مصرف شد حامل بیشترین حقارت یک حاکم هم بود درهمان تاریخ ادبیات و ادبیات تاریخی مان که نصیب آیت الله خامنه ای می شود. و الا کدام شاه و حاکم و رییس و مدیر و رهبر و...قدیم و جدیداست که به چنین صفات فرعونانه ای خوانده شده باشد و چونان قشوی بر پشت الاغی قبول افتاده باشد.

5- آیت الله خامنه ای رفته بود به قم که روحانیان دلسرد از کامیابی حکومت دینی را متقاعد کند که کماکان فعالانه از حکومت به رهبری خودش دفاع کنند. اینک کاملاً مشخص شده است که آیت الله که با اقامت بسیار طولانی و9  روزه اش نتوانسته بود هدفش را محقق کند و سعی کرده بود با تمدید یک روز دیگر و مختص نشست با جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم اولاً اهمیت این ایدئولوژیک ترین تشکل روحانی حامی اش را یادآوری کند و هم به واکنش های تندی که دفاع جانانه اش از محتوای موضع گیری های احمدی نژاد در مورد حجاب و مکتب ایرانی و...در نشست اول برانگیخته بود مرهم - مرحم- بگذارد؛ باز هم موفق نشده است.

6- و حتی دو سفر کوتاه در دوروزمتوالی بعدی اش هم که به بهانۀ پس دادن بازدید بزرگان و مراجع توجیه و برخلاف سکوت همیشگی این بار رسانه ای و تبلیغ شد هم نتوانست پالس های تحبیب رنجیده ها و تهدید ستمدیده ها را درست منتقل و بثمر برساند. و نه رنجیده خاطرهایی مثل شبیری و جوادی آملی و حتی مکارم شیرازی باور کردند که این را بحساب آداب دانی ایشان بگذارند و نه ستمدیده هایی چون صانعی و بیات جز نگاه عاقل اندر سفیه به استقبالش فرستادند و نه حتی مخالفان مشروطی چون موسوی اردبیلی یا وحید خراسانی که این حرکت را ناشی از حرمت گذاری بکل حوزه دینی مثبت ارزیابی کنند. چرا که شکایت ها از گله تا زخم عمق دارد و به این سادگی ترمیم نخواهدشد.

6- البته که من این حرکت آیت الله خامنه ای را بسیار ایثارگرانه و مؤدبانه می خواندم اگر این استیصال پشتش معلوم نبود. زیرا که اولاً آیت الله می توانست این بازدید را در 9 روزاقامت در قم انجام دهد چون ایشان روحانی است و حوزۀ دینی از نظر فقهی مسکن دایمی او هم محسوب است. یا حداکثر این بازدید را به یک روز محدود می کرد چون که او نه از نظر شرایط جسمانی و نه از جهت قوای سنی و نه خستگی ناشی از مسافرت طولانی و چه بدلیل عدم سابقه برای این قبیل رفت و برگشت های پشت سرهم و فواصل بین شهری و البته دلمشغولی ها و کارهای انباشتۀ وظایف رهبری در مدت غیبت ده روزۀ ایشان اجازۀ چنین زحمت و خستگی را به آیت الله نمی داده است. ولی افسوس که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد.

7- ماجرا اینست که حوزه بدلایل زیاد از حکومت آیت الله خامنه ای اولاً و مطلق حکومت دینی ثانیاً سر خورده است:

الف- در گذشت بسیاری از مراجع بزرگ و اعلم و مبارزان با حکومت شاه و تهی شدن حوزه از روحانیانی که اصالت روحی و درد دین - باهرقرائت مضیق هم - داشتند، و لذا قطع انفاس قدسی آنان!

ب- کم شدن بار معنایی حوزه به دلایل اولاً ثروتمند شدن روحانیان ارشد و دلمشغولی های وظایف حکومتی و لذایذ زندگی دنیوی آنان و ثانیاً تغییر معیار ارزش گذاری از سواد و تلاش و تقوا به فقط وفاداری به حکومت در بین طلاب.

پ- تناقضات زیاد و روزمره بین آموزه ها و خطبه ها و موعظه های دینی از سویی و رفتارهای ناگزیر دنیوی و حکومتی ازطرف مقابل.

ت- کم شدن اعتبار دین در دایرۀ مقلدان مراجع از سویی و منحصر شدن آنان در فقط نیازمندان و بسیارفقیران و فرصت طلبان از جانب دیگر.

ث- عدم گشایش در حوزۀ تئوری حکومت اسلامی از سوی مدعیان بسیار فربه حاکمیت مثل شخص آیت الله خامنه ای یا مصباح یزدی و نوری همدانی و غیره که هنوز هم هنگام صحبت از پاسخ به سؤالات روز جوانان و مردم، این طلاب هنوز درس خارج نخوانده اند که مورد نهیب قرارمی گیرند که چرا جواب  سؤالات و شبهات سی و دو ساله را نمی دهید!

ج- عدم انقیاد فرزندان روحانیان به تربیت های دینی و رفتارها و گفتارهای مدرن در آشکار و پنهان خانواده های روحانی.

ح- می شود به این لیست سی و دو ساله باز هم افزود و منظور این است که هرکدام از روحانیان رابسته بسن و درس و موقعیت؛ یک یا چند تا از موارد بالا مسأله دارکرده است نسبت به حقانیت و لزوم و توان حکومت بر مبنای شریعت در عصر غیبت. 

و اینکه همۀ دلایل برشمرده که بصورت پروسۀ زیر جلدی در تمام این سال های بحکومت رسیدن روحانیان جریان داشته در برخورد با پدیدۀ احمدی نژاد به گسل های فعال تبدیل شده اند و تلاش آیت الله خامنه ای برای جلوگرفتن از این زلزله است که تا اینجا ناموفق بوده است.

8- این هم البته مهم است که احمدی نژادچگونه توانست گسل های حوزه را نیم فعال کند. پس اشارۀ کوتاهی هم به آن می کنم و می گذارم برای سر فرصت مفصل که این مطلب بیش ازمورد دلخواهم پر حجم و طولانی شد و چند موضوع جدای تنیده در هم که البته فکر می کنم باید هم باهم دیده بشوند که معنای لازم را بیابند:

 اصل مطلب این است که احمدی نژاد حوزه های علمیه و در رأس آن قم را بشدت تحقیر کرد. فرمول احمدی نژاد برای تحقیر حوزه ابتدا بنظر تحبیب آمد و فقط زمانی عمق حقارت آمیز بودن اقدامات احمدی نژاد مشخص شد که حتی در ماجرای سال 88 هم احمدی نیازی برای کسب حمایت بزرگان حوزه ابراز نکرد و اینقدر که مخالفان به حوزه التماس کردند احمدی نژاد حتی درشتی هم کرد در هنگام چیدن کابینه اش و البته کم شدن ریخت و پاش بی حساب بدلیل افت قیمت نفت. 

اما نسخۀ احمدی نژاد برای حوزه کاملاً سر راست بود: "هرچه ماده بخواهید می دهم زر نزنید." یا بتعبیر فاخرتر اینکه هرچه امتیاز مالی و مادی می خواهید می دهم و هر چه فتوا و توصیه و دخالت و قدرت نمایی بکنید گوش نمی کنم. دردورۀ اول ریاست جمهوری این فرمول تا حدود خیلی زیادی کار کرد بدلیل اینکه درآمد نفت چنان زیاد بود که هرچه ریخت و پاش می کردند تمام نمی شد و حوزه اصلاً وقتی برای فکر کردن به شخصیتش و منزلتش را نداشت. ولی در دورۀ دوم و اخیراً که پول ها کمتر شده و فراغت حاصل شده که مثل همۀ فقرا حوزه هم برود سراغ معنویات! می بینند که ای دل غافل اگر پولی هم بوده است "قیمت نقد شدۀ نفوذ معنایی و فتوایی و دینی حوزه" بوده است در حوزۀ قدرت سیاسی، و اگر این حربه در یک معاملۀ بهر قیمت رؤیایی هم فروخته شود؛ ضرر هنگفت و جبران ناپذیری است. و به این ماننده است که فرزند ذکوری بجای ختنه خودش را اخته بکند!

11- این همه را گفتم که بگویم آیت الله خامنه ای به این دلیل  است که از کابوس فتنه رها نمی شود و در هر صحبت این روزهایش پر حرارت تر ازاوج پارسال جنبش سبز هم هشدار می دهد به شکست فتنه. و اضافه کنم که رژیم اسلامی ایران دریکی از ضعیف ترین و بیچاره ترین دوره های حیات خویش در همۀ سی و دو سال عمرش گرفتار آمده است و همۀ ارکان رژیم در حال لرزیدن هستند. و بالاخره نوستالوژی خودم را هم بطنز پایان بخش این درد سر طولانی علاوه بکنم که:

12- ولی خوشبختانه چون هیچ گونه معارضی و اپوزیسیونی چه در داخل و چه در خارج رژیم آیت الله و ملیجکش را تهدید نمی کند و برنامه ای برای استفاده از این ضعف ملی و بین المللی حاکمیت ندارد نباید آیت الله خامنه ای زیاد نگران باشد. جناب موسوی کماکان در سایت کلمه ادیتوری می کنند و در خارج از کشور هم موضوع مهم کلاه  و اسم و شکل خانم علی نژاداست و "سبز یعنی چه"ی اکبر گنجی! و آیا جرس بهتراست یا ابراهیم نبوی دود دودود دود و البته مهدی هاشمی و نیک آهنگ کوثر که هر مبارزه ای بدون آهنگ نیک آهنگ ابتر است. اف.  یا...هو
.....................................................
*تیترابتدایی مقاله:
پوزیسیون درسراشیبی! اپوزیسیون درته دره!

۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

فقط یک راه؛ نه بیشتر: زندگی وشادی!

Dividing Light from Darkness


تنها با شادی وزندگی مهربان می توانیم

تاریکی جهل وخرافه وتحجر را بتارانیم.

********************

گفتم یک غزل هم ازخواجه بگذارم روز عیدی این جا 

برای مبارکباد قهرمانانی که درچین سرمارا بلندمی کنند.

وبرای تکرار نکردن غزل قبلی که بازهم خودش را نمایان 

کرد، شاهدش را می نویسم:

تقدیم به شما؛ خطاب به وطنم.

**********

خنک نسیم مُعنبرشمامۀ دلخواه

که درهوای توبرخاست بامدادپگاه

دلیل راه شو ای طایر ِخجسته لقا

که دیده آب شد ازشوق خاک آن درگاه

بیادشخص نزارم که غرق خون دلست

هلال را زکنارشفق کنید نگاه

منم که بی تونفس می کشم زهی خجلت

مگرتوعفوکنی ورنه چیست عذرگناه

زدوستان توآموخت درطریقت مهر

سپیده دم که صبا چاک زد شعارسیاه

به عشق روی توروزی که ازجهان بروم

زتربتم بدمد سرخ گل بجای گیاه

مده بخاطرنازک ملامت ازمن ره

که حافظ ِتوخوداین لحظه گفت بسم الله

.................................................

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

*عیدسعیدقربان مبارک باد. بایاددکترپوراندرجانی.

The Storm


1- پارسال همین روزها وقتی سروان وظیفه پزشک رامین پوراندرجانی کشته شد و نامش درلابلای هیجان ناشی از "ناهاردرخارج شام درداخل کشور" دفن شد؛ با خودم گفتم چه بهتر! باعدم رسانه ای شدن وسکوت خبری محافل رسانه ای وروشنفکری و اپوزیسیونی وحقوق بشری و"هرکسی دنبال دوست وآشنا ورفیق وهم صنف وهم حزبی و...خودش بودن"؛ رژیم هم حساسیت نشان نمی دهد وسناریوی دروغش را کامل نمی کند وما بعداز التهاب اولیه ووقتی ازدهان خودپزشک قانونی رژیم به قتل رسیدن رامین عزیزمان را مستند کردیم چنان بلایی برسررژیم خواهیم آورد که آن سرش ناپیدا.


2-البته که پربی ربط هم نبود این رویای من درکابوس کشتاراین جوان. زیرا که من متوجه شده بودم که با انحصاررسانه ای رژیم درداخل وشلختگی بی حدوحصررسانه ای درخارج اتفاقی که افتاده این است: "خارج ازکشور مطالب ضد ونقیض تولید می کند وداخل کشور ازاین مطالب متناقض سناریوهای لوث وهجو وفکاهه می سازد و اغلب چنان تبلیغاتی از سناریوهای ساخته اش را راه می اندازد که حتی بی طرف ترین شخصیت هااعم ازحقیقی وحقوقی یا داخلی وخارجی هم شک می کنند که واقعاً کدام روایت صحیح است. مثل کاری که باسمبل جنبش سبز ندا آقاسلطان کرد وهنوز هم ادامه می دهد.


3- من چنین می اندیشیدم که با کشته شدن رامین پوراندرجانی ما نمونه ای ازجنایت سیاسی رژیم را دراختیارداریم که می توانیم با تمرکز بر همین یک نمونه وبسرانجام رساندن آن درمجامع بین المللی؛ جمهوری اسلامی را ناک اوت کنیم تا جایی که هیچ کدام از مقامات جمهوری اسلامی تابالاترین مقام(رییس جمهور) بدون اینکه درمقابل سؤال ازکشتن رامین قراربگیرند نتوانند پا ازایران به بیرون بگذارند اولاً ومهمتراز آن اینکه با متقاعدشدن مجامع حقوق بشری دنیا رژیم ایران تحت فشار مستند و مشخصی قراربگیرد ثانیاً که پاسخ سیاسی نداشته باشد.


4- ماچه بخواهیم یانه؛ باید بپذیریم که دنیا وبویژه افکارعمومی مبارزه ومنازعه بر سرقدرت وسیاست را جدی نمی گیرد وهنوزهم اگر نقض حقوق بشر بریک مبارز سیاسی یا مرتبط با سیاست ویا حتی مدافعان حقوقی از متهمان سیاسی اتفاق بیفتد؛ ضمن واکنش های کلیشه ای وازسر وظیفۀ اداری، کارپیگیر ومتضمنی را انجام نمی دهند. ورژیم حاکم برایران توانسته بود وتوانسته است همۀ کشته شدگان بعدازانتخابات را مرتبط با سیاست معرفی وجا بیندازد چون که توانسته مستنداتی از بودن ان ها در تظاهرات واعتراضات ودرگیری ها وراهپیمایی ها ونوشته ها وگفته ها و... ارائه کند...

رامین پوراندرجانی تنها وتنها نمونۀ منحصربفردی بود واست که هیچ گزکی که رژیم بتواند اورا درگیرباسیاست معرفی کند نداشته است وندارد.


5- به قول دلقک ایرانی درکامنت وبلاگ مسعودبهنود:
حالا من بیانیۀ معاندان ، مخالفان ومنتقدان را که در تهیۀ آن ائتلاف کرده اند قرائت می کنم:
" ما معاندان، مخالفان ومنتقدان هیئت حاکمۀ بالفعل جمهوری اسلامی ایران با ابراز پشیمانی از همۀ توطئه ها، اتهامات، دروغ پراکنی هاو صدها و هزارها بدخواهی ها وبدنویسی ها ی خویش که متأثر از خوی شیطانی و نوکری اجنبی وبدفهمی های تا امروزمان بوده است ازحاکمان استغفار طلبیده و خواستار عفو ورأفت اسلامی از سوی نایب بر حق امام عصر ارواحنا فدا هستیم. ما حاضر هستیم در هرزمان ومکان که هیئت حاکمۀ بالفعل جمهوری اسلامی ایران تعیین بکند حاضر شده واین توبه نامه را با خون خود ممهور نماییم. در مقابل تنها خواستمان ازشما برادران ایمانی این است که هر کدام به تنهایی یک قدم جلوآمده ونسبت به کشته شدن شادروان شهید" ستوان پزشک وظیفه رامین پوراندرجانی" پزشک بازداشتگاه کهریزک موضع گیری واقدام نمایید. ما ائتلاف کنندگان پشیمان ا زاین جهت چنین خواسته ای را باطل السحر همۀ معاندت ها، مخالفت ها وانتقاد های خود پذیرفته ایم که این سرباز وظیفۀ 26 ساله هیچ کدام از مخلوط کننده های حق وباطل ودرست ونادرست را با خود حمل نمی کرده است:
او سیاسی نبود. او زن نبود. او موسیقی تحصیل نمی کرد. او فلسفه وجامعه شناسی و انواع حقوق نخوانده بود. اودانشجو نبود. اوفراری نبود. او پناهندگی از کشورهای بیگانه نخواسته بود. اوسابقه دار نبود.او معتاد نبود. اوبا هیچ رسانۀ داخلی وخارجی مصاحبه نکرده بود. او فامیل هاشمی رفسنجانی نبود. اومخالف حسین شریعتمداری نبود. او سرمایه دار نبود. او در هیچ تظاهراتی شرکت نکرده بود. اونویسنده نبود. او روزنامه نگار نبود. اووبلاگ نویس نبود. اوجدایی خواه نبود. و... او معصوم بود و آمده بود خدمت سربازیش را انحام بدهد. او حتی هیچ گونه تحصیل شنگول نکرده بود. چرا که پزشکی جزو رشته های عبوس است بعد از انرژی هسته ای و..."

6- سوگوارانه وبا نا امیدی عرض می کنم که "شهادت مظلومانه وبسیاربسیار سودمند دکتررامین پوراندرجانی" نه تنها درابتدای وقوع مورد توجه رسانه ای وشخصیت های مدعی ومؤثر واقع نشد بلکه بعداً هم ازلابلای اخباردست چندم وبی ارزش رها نشد ودرحالی که عطسۀ کسانی که اسم ورسم ودوست وآشنا ولفت ولیسی داشتند و دارند همۀ توان خدمتگزاران مدعی درخارج ازکشوررا گرفته است محمد جواد لاریجانی بنمایندگی از رژیم ایران درنیویورک هل من مبارز حقوق بشری طلب می کندو حتی یک نفر- بلی فقط یک نفر- نیست که سؤال کند: "سروان وظیفۀ پزشک رامین پوراندرجانی را چرا کشتید؟!" یا...هو 
...............................................................
*تیتراولی این پست:
قطعاً موفق نمی شویم برای نجات وطن!............     (با خارج نشینان هستم نگران نشوید)

۱۳۸۹ آبان ۲۴, دوشنبه

جملۀ کلیدی احمدی نژادبا ملک عبدالله!

The Coronation of Napoleon




1- حرف احمدی نژادبه ملک عبدالله این خواهد بود که اگر می خواهی اسلام زدایی بویژه در سیاست خارجی کشوررا بتوانم پی بگیرم واز شعارهای تند فرقه گرایی شیعی روحانیون ارشد ایران تحت نام دین اسلام  جلوبگیرم مستلزم این است که من تکیه گاه های بیشتری در منطقه ودنیا داشته باشم لذا ضمن اینکه ازخودشما وآقای حسنی مبارک انتظاردارم که مرا تقویت کنید ضمناً انتظاردارم که به غرب هم قابل اعتماد بودن وحسن نیت مرا القاء کنید. چون جریان اسلام پنداری شیعه گرایی یک جریان غالب وبسیار رادیکال است در حوزۀ قم ومن نمی توانم بیش ازاین راجع بهویت ایرانی تکیه بکنم. وشما قطعاً متوجه هستید که من همین حداز ایران گرایی را هم فقط به این دلیل می توانم پیش ببرم که خودم یک موعودگراهستم.

2- چنین معلوم است که رفتارسکولاراحمدی نژاد درلبنان وایران گرایی های مشایی بعنوان نزدیک ترین متحد فکری احمدی نژاد حالا حالا ها ثمرات نیکویی را برایش به ارمغان خواهد آورد. واینک خبرمی رسد که بعداز امتیازاتی که بمحض برگشت از لبنان ازاعراب  وغرب - مثل تعیین تاریخ مذاکرات با 1+5 ونرمش بانک های امارات وراه اندازی نهایی نیروگاه بوشهرو... قبلاً گفته ام- گرفت؛ این تشویق ها ادامه دارد ودر تازه ترین مورد ملک عبدالله پادشاه عربستان موافقت کرده است که احمدی نژاد برود به حج وبا اوهم مذاکره کند ومقدمات آشتی با مبارک مصری هم در کارباشد.


3- گفتم رفتار "سکولار" احمدی نژاد درلبنان وناچار توضیح باید بدهم که اعراب و در رأس همه متولی حرمین شریفین در سرزمین وحی (عربستان سعودی) کدام ایران را وبا چه وِژگی های هویتی ، حکومتی وتمدنی بترتیب اولویت می پسندند: 

الف- بهترین ایران برای اعراب:
"سکولاروعرفی با حکومت مستبد ومتمرکزوتحت تأثیر ومطیع منافع منطقه ای و جهانی اعراب بدون ادعای هویت زبانی، تمدنی ومذهبی."- آرزوی محال -

ب- ایران خنثی وقابل تحمل: 
"سکولاروعرفی با حاکمیت متمرکز ومستبد وبدون بلندپروازی های هویتی، تمدنی ومذهبی."- حکومت شاه تاقبل از سال های 50 خورشیدی ببعد-

پ- ایران قابل تحمل ازسراضطرار مثل حکم شرعی "اکل میته" درفقه شیعه: 
" مذهبی با حکومت مستبد ومتمرکز بدون کمترین ادعای نمایندگی از اسلام وحکومت اسلامی وام القرای اسلام وازاین قبیل هویت سازی های سرقت شده ازاعراب."

ت- ایران که بهیچ وجه من الوجوه قابل تحمل نیست ولذا تلاش مدام وباهرهزینه ای هم برای فلج کردن آن درمنطقه وجهان: 
"مذهبی با حکومت ایدئولوژی شیعی وبا تبلیغات اسلامی وجهانی وجعل هویت ام القرای اسلامی ومعرفی خود بعنوان میراث دارمحمد امین پیامبرعرب اسلام به توده های مسلمان وعرب." 

دراین مورد آخرکه مدل ایران مورد آرزوی آخوندهای حکومتی هم است؛ دشمنی اعراب با قدرت ایران قابل عقب راندن نیست یعنی اینطورنیست که اگر ایران چه ازجنبۀ سخت افزاری وهمینطورنرم افزاری قدرت برترمنطقه بشود لاجرم اعراب تسلیم شده وایران را خواهند پذیرفت؛ نه، بهیچ وجه من الوجوه ایران باهویت "عربی-اسلامی" سرقت شده ازاعراب پذیرفته نخواهد شد حتی اگر اعراب ناچارباشند موجودیت حکومت هایشان  را به معامله پرخطر درچنین عرصه ای به میدان نبرد بفرستند.


4- واحمدی نژاد هماره بین سه سطح ازرفتارهای ب وپ وت درنوسان بوده است. هروقت مثل سفراخیرش درلبنان ترکیبی از رفتار ب وپ را نشان داده وبیشترزبان ورفتار سیاسی ودیپلماتیک بکارگرفته است؛ وهمزمان درداخل هم بیشتر به هویت پارسی تکیه کرده تا هویت اسلامی مورداستقبال وتشویق قرارگرفته است. وهرزمان به زبان وادبیات آیت الله خامنه ای اتکاء کرده است ومدعی حکومت جهانی اسلام شده به مرجعیت ایران شیعه رافضی وعجم ازنگاه دینی اعراب؛ بشدت مورد انکار وانزوا قرار گرفته است. یا...هو
............................................................
این سفر بدلیل بدشدن حال ملک عبدالله ممکن است به آینده موکول شود. ولی تحلیل من برای هرسفری برای دیداربا ملک عبدالله که مدت های مدیدی است احمدی نژاد بدنبال آن بواسطۀ امیرقطربوده است تغییری نمی کند.

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

تاخت هویت ها ازسوی آخوندها! همین


1- من که موضع خودم را وعلت ودلیلش را مکررگفته ام درمورد تغییرنام ها وهویت ها درمنطقه. وبرای شما هم مدلل کرده ام که چرا این سرقت وجعل هویت ها توقف ناپذیر وناگزیراست تا ایران شیعه وفارس ادعای میراث داری پیامبرعرب وسنی حضرت محمد(ص) را دارد. وبرای اینکه ذهن تان را تازه کنم وخوانندۀ جدید هم بداند سابقه چیست مجدداً تکرارمی کنم که ادعای حکومت بنام اسلام ازسوی مذهب شیعه و مهمترازآن ادعای ام القرای اسلام ازسوی قومی غیر عرب وغیرعرب زبان وفارس ادعایی کوچک وبخشودنی ازسوی سنیان واعراب وبویژه سرزمین وحی وزادگاه محمد امین نیست که حاکمان منفورومطرودما دربین همۀ دول وبیشترملل هرادعای نچسبی را بکنند واعراب وبویژه عربستان با آن همه ثروت وبن لادن ها ساکت وصامت نظاره گرباشند.


2- اینکه می گویم این را من می دانم ومن می گویم ومن می فهمم برای بالا بردن نرخ خودم درنزد شماست والا این را که دربندیک گفتم هرایرانی هم می فهمد ودرک می کند. واگر پزی برای من باشد بیشتر مربوط است به تبدیل حس ودرک همۀ ایرانیان به واژه وجمله ونوشتن آن ها دراین جا. می خواهم نتیجه بگیرم که آن نمایش اعتراض آقایان سعید لو وعلی آبادی به نمایش نام خلیج عربی دربازی های آسیایی کوانگ ژو چین واحالۀ برخورد باچین به وزارت امورخارجه ایران وچس ناله های برخی نمایندگان مجلس همه یک نوع نمایش تهوع آوروحقیرانه ای است که مزورانه انجام می شود که ما درصحت تعریف واقع بین سیدحسن نصرالله از ایران امروز تردید کنیم؛ درحالیکه هم ما می دانیم، هم اعراب می دانند وهم چین وهمۀ دنیا می دانند موضوع نه اشتباه است ونه برای باراول است ونه آخرین بارخواهد بود ونه اصولاً نامی بنام خلیج فارس مانده است که بخواهیم برتداومش اصرار بورزیم. وبا کدام قدرت.


3- مسلمانان جهان 1/5 میلیارد نفر جمعیت هستند. همه یا فقیر وگرسنه اند یا طفیلی و بدون کار وتولید مگر درصد کمی دریکی دوکشور مثل ترکیه ومالزی یا اقلیت های کشورهای اروپا وامریکا. اگر با ارفاق بسیار وبا احتساب جمعیت ایران نیم میلیارد نفر از جمعیت مسلمان جهان را منها کنیم بازهم یک میلیارد نفر می مانند که مخاطب و بازار هدف هر اقتصادی هستند ازجمله چین وهمۀ این مسلمانان یا عربند ویا سنی و اغلب هردوتایشان. لذا خیلی خودخواهانه وغیرمنطقی است که ما ازکشور چین انتظار داشته باشیم تا رضایت ایران مستأصل ومحتاج وبیچاره وازهمه جا رانده و"هربلایی سرش بیاید ناچاراست دربازارچین بماند" و... را ترجیح بدهد به اعراب.


4- طرفه این که همین نارضایتی ایران هم محدود است به ایرانیان طبقه متوسط مدرن داخل وخارج ایران که هنوز امیدوارند وطن شان ایران مانده باشد والا هیئت حاکمۀ ایران امروز که بارها گفته اند هیچ نوع عرق وحساسیت ملی و ایرانی ندارند. ولذا چین که می داند دربدترین حالت می تواند با یک اشتباه شده وببخشید سروته ایران بیچاره ونیازمند وحکام عربش را بهم بیاورد مگر مغز خرخورده است که بیاید و بنویسد خلیج فارس واخم وتخم وعدم ورود اعراب به اقتصادچین را منتظر باشد.


5- این هارا که همه را می دانستید. پس چه را نمی دانستید که من مجبورازمزاحمت شدم؟
 فکرکردم ممکن است جناب عالی از سوزش درون من خبرنداشته باشید هنگام دیدن رفتار تهوع آور وکثیف وریاکارنۀ مردان احمدی نژاد درتوسل به واژه های مقدس وطن وایران وپرچم وهویت سرزمینی و... گفتم که اعتراف کرده باشم نزد شما که بدجوری می سوزد آن نه بدترجای آدم. تا یادمان باشد درهنگام تیزکردن همت مان. یا...هو