۱۳۹۵ آبان ۹, یکشنبه

ازهمافر سرهنگ عباس سلیمی رییس جامعۀ قرآنی و سعید آقای طوسی تا شایعۀ افتتاح دوبارۀ مجلس بدون سعید طوسی!



Image result for ‫عباس سلیمی‬‎

1- سرهنگ (همافر) عباس سلیمی شصت و چند ساله در سال 1349 بعنوان هنرجوی همافری در نیروی هوایی ایران استخدام شد و پس از طی دروه های آموزش نظامی و زبان انگلیسی در مرکز آموزش های هوایی تهران و دورۀ تکنیسن فنی در امریکا در سال 1351 خورشیدی بدرجۀ همافر سومی نایل و مشغول خدمت شد. از محل و ردۀ خدمتی او در طول 6 سال تا وقوع انقلاب در ایران پرونده ای و خبری ندارم. زیرا او در هنگام هنرجویی عضوی از گروهان 13 گردان 704 نیروی هوایی بود و زیر دست من که همان موقع فرمانده گروهان 14 همان گردان بودم نبود و اصولاً لزومی هم برای تعقیب سرنوشت تک تک نفرات از سوی من نوعی نبود. انقلاب 57 که پیروز شد و همافران نیروی هوایی دست بالای نظامیان انقلابی را داشتند؛ او نیز یکی از ده ها و صدها همافری بود که فرصت طلبانه به انقلاب پیوست، و خیلی زود نامی برای خود دست و پا کرد و شد یکی از ارکان تصمیم ساز و تصمیم گیر نیروی هوایی. همافر سلیمی که آدمی بشدت تحقیر شده و نان به نرخ روز خور بود توانست خودش را در رأس تشکیلاتی انقلابی قرار بدهد که وظیفه اش پاکسازی نیروی هوایی از عناصر ضد انقلاب و غیرخودی بود.

2- ارتش و به تبع آن نیروی هوایی در چندین نوبت متوالی و مکرر پاکسازی شد. بار اول که در همان ابتدای پیروزی انقلاب بود با تکیه بر پرونده های ضد اطلاعات باقی مانده از ارتش شاهنشاهی همۀ نفراتی را شامل شد که دارای پرونده های مشکوک مالی و اخلاقی و سکسی و مشارکت مؤثر در حکومت نظامی و از این قبیل بود که شامل حال من نشد و طرفه اینکه خود انقلابیون هم بسیار تعجب کرده بودند که حتی یک مورد هم رابطۀ من با پرسنل زن و دختر نیروی هوایی پیدا نکرده بودند. زیرا من تقریباً به دون ژوآن مرکز آموزش های هوایی (پادگان انقلاب در جادۀ تهران نو) معروف بودم و بیشتر دختران هنرجو و هنرآموز- آنانی که منع مذهبی یا عرفی نداشتند -  در پی و آرزوی دوست شدن با من بودند و از همدیگر سبقت می گرفتند که مرا بسوی خودشان جلب کنند. القصه من از همۀ فیلترهای پاکسازی عبور کرده و رفته بودم به بوشهر و معاون پایگاه ششم شکاری شده بودم که جنگ با عراق شروع شد.

3- زمان به تابستان 1360 رسید و در زمان فرماندهی سرتیپ معین پور غیر خلبان - فرمانده نیروی هوایی باید از رستۀ خلبانی باشد - و بسیار متحجر و آلت دست روحانیان در نیروی هوایی فهرستی بلند بالا شامل چندین هزار پرسنل کیفی نیروی هوایی ابلاغ شد برای پاکسازی مجدد نیروی هوایی؛ که نام من هم جزو این فهرست بود. همافر سلیمی با عنوان رییس تیم پاکسازی نیروی هوایی عنصر اصلی تهیه کنندۀ این فهرست بود. من در حالی که با عبور از همۀ فیلترهای تأیید صلاحیت یکی از سه معاون پایگاه شکاری بوشهر بفرماندهی شادروان سرتیپ خلبان مهدی دادپی بودم از نیروی هوایی اخراج شدم و اولین سنگ بنای فروپاشاندن سامان زندگی من پایه گذاری شد. همانطور که همۀ آن لیست چندین هزار نفره نیز چنین شدند و برخی توانستند وارد بازارهای دیگر از جمله مهاجرت از کشور شوند و زندگی تعداد بسیار زیادی نابود شد. همافر سلیمی که علاوه بر ریاست بر تیم پاکسازی نیروی هوایی همزمان بازجوی ارشد و همه کارۀ دادگاه های انقلاب ارتش به ریاست قاضی ری شهری بود دست از سر زندگی من بر نداشت و مرا بجرم حمایت از مهندس بازرگان و گرایش به مجاهدین دادگاهی کرد - که قبلاً هم گویا اشاره کرده ام -که روز دادگاه که مرا احضار کردند همین همافر سلیمی هم بخاطر شرم از دروغ های کثیفی که بمن بسته بود و هم بخاطر ترس از ابهت من که از زمان هنرجویی اش -ناشی از ژست مغرور و محبوبیت زیاد من در نزد پرسنل بود - نوستالوژی خود آزارانده ای داشت؛ توان بازجویی مستقیم از من پیدا نکرد و بازجویی مرا به همافری از زیر دستانش سپرد.

4- من پس از بازجویی بازجویم که مرتب عذرخواهی می کرد و رنگ به چهره نداشت از این همه کثافت و اتهام زنی های من درآوردی؛ وارد دادگاه قاضی ری شهری شدم و در کمتر از نیم ساعت حکم برائتم صادر شد. اما این پایان ماجرا نبود و همافر سلیمی حاضر به تمکین از رأی رییس ری شهری نشد و کماکان با بازگشت من به خدمت و نیروی هوایی جلو گرفت و استنکاف کرد. تا اینکه همسر هوشنگ صدیق فرمانده وقت نیروی هوایی در سال 62 - همسر خلبان صدیق افسر مخابرات در نیروی هوایی بود وزمان دانشجویی شاگرد من بود - البته بی اطلاع و مراجعۀ من رأساً دخالت کرد و من در دی ماه سال 62 بخدمت برگشتم. اینکه در مورد سعید طوسی قاری قرآن منحرف جنسی و متجاوز به نوجوانان زیر دستش ننوشتم و بهانه آوردم تا امروز بیشتر هم به این خاطر بود که من هرچه می نوشتم لاجرم باید رد پای رییس او همافر (سرهنگ) عباس سلیمی را هم متذکر می شدم که می ترسیدم احساس خیلی بد من نسبت به این عنصر بسیار کثیف و ریاکار و برهم زنندۀ زیست و زندگی هزاران هزار از پرسنل نیروی هوایی - گذشته از جنایت هایی که در مقام بازجو مرتکب شده است - هم دخالت بکند در داوری ام نسبت به طوسی و اهتراز می کردم.

5- اما حالا که خود او هم تلویحاً اقرار کرده که اتهامات سعید طوسی پذیرفته است (اینجا) و خواستار رسیدگی قضایی به پروندۀ او شده است؛ آن وسواس اخلاقی هم برداشته شده و می توانم کمی عمیقتر به پروندۀ بسیار کثیف سعید طوسی و تشکیلاتی که سعید طوسی ها را پرورش و حمایت و حفاظت می کند بپردازم و بویژه اینکه همافر سلیمی حرف بسیار کثیفی زده که حداقل هضم آن برای امثال من بسیار سخت و ناگوار است. او در پیامش راجع به پروندۀ سعید طوسی بعد از شرح مطول و بیهوده ای در محکوم کردن "برملا کنندگان پرونده و نه موضوع اتهام" خودش را در مقام یک ناظر بی طرف و بدون مسئولیت مستقیم راجع به سعید طوسی قرار داده و چنان از رسیدگی قضایی صحبت می کند و عدم پیشداوری در مورد افراد که گویی عباس سلیمی هیچ نوع قرابت و آشنایی نه با شخص طوسی و نه با پرونده و جرم او و نه با مشارکت پنهان کار خودش در اسکات پرونده و نجات طوسی  از مجازات نداشته است. و مهمتر اینکه او خودش با داوری بی سند و مدرک و بی قاضی و داور در مورد هزاران نفر از پرسنل نیروی هوایی و دادگاهی شدگان با بازجویی های او و تحت ریاست او آنان را نابود کرده است. پس سرنوشت همافر سلیمی را پی بگیریم.

6- عباس سلیمی وقتی تمام مظالم و جنایت ها را انجام داد در ارتش و دادگاه انقلاب و تپه ای آباد از خرابکاری اش در زندگی فرماندهان و رفقای دیروزش باقی نگذاشت؛ آهسته آهسته خودش را کشید بسمت تشکیلات قرآنی. چرا: چون او می دانست که نان و آب دارترین و بی زوال ترین و بی حرف و حدیث ترین منصب در جمهوری اسلامی مناصبی است که به کتاب ایدئولوژی مربوط است و سفرها و نشست ها و نفوذها و پزدادن های یک حکومت دینی درهرجایی دچار وقفه و اما و اگر شود در حیطه های مربوط به قرآن و کتاب ایدئولوژی نخواهد شد. و منصب او تا روز مرگ محتوم با کمترین تهدیدی روبرو نخواهد شد. نکته: "طرفه اینکه در هر حکومت دینی یا غیر دینی تنها منصبی که بطور بدیهی و طبیعی باید در اختیار یکی از روحانیان دین و مذهب باشد ریاست بر تشکیلات قرآنی است". می خواهم شما را با عمق زرنگی و فرصت طلبی و نفوذ عباس سلیمی آشنا کنم که او بعنوان یک نظامی کنار رفته از شغل سازمانی توانسته تنها پست و مقام عرفی و شرعی مربوط مطلق به روحانیت را قبضه کند و رییس جامعۀ قرآن کشوری که حکومت روحانیان در آن برقرار است را از چنگ روحانیان در بیاورد و ملک طلق و مادام العمر خودش بکند.

7- القصه عباس سلیمی توانست با ایجاد سازمانی بسیار گسترده و حجیم و عظیم تحت عنوان جامعۀ قرآنی در رابطه با حفظ و قرائت قرآن و ریاست رسمی و غیر اسمی بر آن خودش را در کسوت قاری پیشکسوت چنان مؤثر و همه کاره معرفی کند که امروزه تقریباً هیچ رویداد قرآنی نیست که مستقیم و غیر مستقیم تحت هژمون شخص عباس سلیمی نباشد. چه مراکز آموزش قران باشد و چه اساتید و چه گزینش های شاگرد و استاد و مسابقه و اعزام قاریان به مناسبت های داخلی و بین المللی. و خلاصه هر آنچه کمترین ربطی به قران و قرائت و از این قبیل امور داشته باشد از زیر دست استاد سلیمی رد باید بشود. چون نه آشنایی کافی و نه علاقۀ لازم برای تدقیق نوع تشکیلات قرانی - بسیار متعدد هستند - نداشتم و ندارم لذا از هرگونه ورود به چارت سازمانی و تشکیلاتی رییس سلیمی خود داری می کنم. اما بضرس قاطع عرض می کنم که حتی یک برگ زرد هم در جامعۀ قرآنی بزمین نمی فتد مگر اینکه ارادۀ عباس سلیمی پشتش باشد.

8- او در پیامش راجع به سعید طوسی چنان خودش را مبرا از جریان می داند که حتی تلویحاً از اطالۀ دادرسی هم انتقاد کرده است. در حالیکه او خودش رییس سعید طوسی است و در همۀ فرایند اتهامات و مراحل رسیدگی به پروندۀ سعید طوسی با ریز جزییات و هم شناخت دقیق و کافی از شکات ایشان یکی از عوامل مهم عدم رسیدگی به این پرونده است. فراموش نکنیم که عباس سلیمی بسیار بسیار نزدیک است به آیت الله خامنه ای و بسیار زیاد مورد اعتماد اوست و پر بی ربط نیست که عباس سلیمی یکی از واسطه های اصلی دستور دفتر خامنه ای به قوۀ قضائیه برای جمع کردن پرونده بوده باشد. زیرا خود شخص خامنه ای که با هر قاری ارتباط سیستماتیک ندارد. و هم در مورد قاریانی که جلسات در حضور خودش را افتتاح می کنند و چه در مورد اعزام قاریانی که باید نماد حکومت باشند در جلسات داخلی و بین المللی؛ بر اعتماد ایشان به  رییس بلامنازع جامعۀ قرآنی عباس سلیمی متکی باشد. از سوی دیگر در نازلترین فرض فرض کنیم که عباس سلیمی هیچ نقشی در ماستمالی جرم محرز سعید طوسی بازی نکرده باشد. اما آیا او حداقل این اطلاع را داشته است که سعید طوسی با چنین پرونده ای دست بگریبان است. که قطعاً اطلاع دقیق داشته است. لذا این پرسش مطرح می شود که چرا عباس سلیمی این قاری متهم به آزار جنسی کودکان را حداقل منتظر خدمت نکرده و او را از لیست قاریان فعال کنار نگذاشته است. زیرا می دانیم که سعید طوسی در طول پنج سال گذشته فراتر از هر قاری قرآنی بسفرهای خارجی و مأموریت های درجه یک داخلی - حتی قاری مخصوص در بیت رهبری - اعزام شده است که ظاهراً آخرین مورد آن مأموریت تلاوت قرآن برای افتتاح مجلس دهم بوده است. توجه داشته باشیم که انحراف جنسی و لواط هرچقدر هم از نظر محافل شرعی امری متداول و عادی و غیرحساس باشد در حوزه و روحانیان؛ از جهت عرفی بسیار بسیار زشت و معصیت کبیره است آنهم برای استاد و شاگرد قرآنی!

9- و اما آن شایعۀ "افتتاح دوبارۀ مجلس بدون سعید طوسی" که در تیتر مژده اش را داده ام؟ راستش شایعه ای در کار نبوده و اگر شایعه را خبری ناموثق بدانیم که توسط کسی تولید و از طریق دهان بدهان در جامعه توزیع می شود. شما سازندۀ نخستین این شایعه را خود من و سیرک من حساب کنید و شایعه را گسترش بدهید. اما چرا این طنز تلخ را شایع می کنم به این دلیل است که: ما در عرفمان یک اعتقاد - خرافات یا غیر خرافات بودنش مهم نیست - داریم بنام خوش یمن و بدشگون. و معمولاً ایام را به سعد و نحس تقسیم می کنیم یا پاقدم کسی را خوش و دیگری را شوم می دانیم. و یا هنگام شروع کاری بسم الله و بنام خدا می گوییم و معتقدیم که رعایت این موارد به اتفاق خوش آیند تر و بهتری منجر می شود. از سوی دیگر می دانیم که رأی بسیار پرشور و شاداب و حساب شدۀ مردم ما بنمایندگان مجلس دهم و بویژه به لیست تهران و کاپیتان عارف سوخته تا کنون. و نه تنها مجلس و نمایندگان خیلی دور از انتظار و خنثی و بی عرضه و نمک نشناس عمل کرده اند. بلکه حتی از تشکیل یک فراکسیون منسجم و یک خط اعلامیه در مقابل امامان جمعه و شلتاق های متحجران در ضدیت با زندگی و شادی جوانان نیز عاجز بوده اند؛ چاره ای برایم نماند که متوسل به آن عرف شوم و باور کنم که علت این همه پفیوزی از سوی منتخبان مردم رابطه داشته با قاری افتتاح کنندۀ مجلس سعید آقای طوسی. به این معنا که قرآن برکت بخش بهر محفلی که در آن قرائت شود واکنش سختی نشان داده به سعید لواط کار و خواسته بی حرمتی و سازش لاریجانی ها - حداقل علی لاریجانی برادر رییس قوۀ قضائیه و رییس مجلس قبلی اطلاع دقیق داشته از پرونده و کارهای سعید طوسی - برای کردیت دادن به طوسی بچه باز را انتقام بگیرد و نماینده های مجلس را طلسم کرده! لذا بنظرم رسید که اگر مجلس را دوباره با قاری سالمی افتتاح کنند؛ محتمل است که قرآن هم کوتاه بیاید و طلسم از ذهن و زبان نمایندگان "امید" - زرشک - باز کند! یا...هو

۱۳۹۵ آبان ۶, پنجشنبه

نامۀ سرگشاده به دکتر صادق زیبا کلام در رابطه با محمد باقر قالیباف شهردار تهران!

Image result for ‫صادق زیباکلام و قالیباف‬‎

استاد ارجمند جناب آقای دکتر صادق زیبا کلام!
1- دیشب که کاری نداشتم مثل هر شب پای تلویزیون من و تو نشسته بودم به کند وکاو ایران؛ که دیدم فیلمی پخش کرد از یکی از شهروند خبرنگارانش در تهران که برعکس فیلم های بخش گزارشگر این تلویزیون بسیار حرفه ای و با رعایت اصول تصویربرداری های سینمایی و تلویزیونی تهیه شده بود (اینجا از دقیقۀ 44 تا 46) تا جائیکه خود مجری تلویزیون من و تو نیز شگفت زده شده بود و با خوشحالی از فرستندۀ گزارش تعریف و تمجید کرد. این فیلم کمتر از دو دقیقه ای تلفیقی بود از دو گزارش سیمای جمهوری اسلامی ایران و برداشتی تکمیلی از سوی شهروند گزارشگر که طبق ادعای او از منطقۀ دروازه دولت تهران تهیه شده بود و تعطیلی مغازه ها و وضعیت اسفبار محل! چیزی که خیلی نمود داشت این بود که گزارشگر ضمن تقبیح شدید شخص قالیباف بعنوان شهردار تهران نریشنی را هم روی فیلم گذاشته بود که می پرسید محبوبیت قالیباف بخاطر این خرابکاری هاست یا استخدام اراذل و اوباش برای زدن دستفروشان و زیر پا گذاشتن قانون و توهین به قوۀ قضائیه و قول شدید می داد که تازه این از نتایج سحر است و بما بیننده ها مژده می داد که باش تا صبح دولتت بدمد و منتظر سریالی از این نوع گزارش ها باشیم که در دست تهیه است و بزودی ارسال و به سمع و نظر ما ملت شریف! ایران خواهد رسید.

استاد ارجمند؛ من وقتی این فیلم را دیدم ضمن اینکه تعجب کردم که کار بجایی رسیده که شبکۀ من و تو هم به صف دراز "دراز کردن قالیباف" پیوسته و بلافاصله باز هم یاد حضرتعالی افتادم. عرض می کنم باز هم به این خاطر است که در دوماه اخیر بارها و بارها یاد شما افتاده ام ولی جرأت نکرده ام مصدع اوقات بشوم. پس اجازه بدهید یادی از روزهای پیش بکنم.

1- هنگامی که سایتی گمنام بنام معماری نیوز نامۀ مربوط به املاک نجومی را منتشر کرد می دانستم که اولین نشریۀ کاغذی و معتبر که با شعف و شادی و پیاز داغ بسیار از این خبر استقبال و کار خواهد کرد روزنامۀ شرق رحمانیان است. و خوشبختانه چنین هم بود. اما از قلم شما خبری نبود.

2- دعوا بالاگرفت و تأیید و تکذیب از اطراف و اکناف شروع شد تا جائیکه به مسعود بهنود دیدبان بی بی سی فارسی رسید که بگوید نشریات اصولگرا بشدت طرف قالیباف را گرفتند در املاک نجومی که البته هم اصل ادعا غلط بود و هم بشدتِ مسعودخان بهنود. زیرا سلسلۀ جنبان نشریات اصولگرا کیهان شریعتمداری است که فقط خبر را کار کرده و تأکید کرده بود که باید شهرداری و قالیباف جوابگو باشند و فرقی نمی کند حقوق نجومی باشد یا املاک نجومی و هر نجومی دیگری. لذا مسعود بهنود هفتۀ بعد اقرار کرد که گز نکرده پاره کرده و رسانه های اصولگرا نه تنها از قالیباف حمایت نکرده اند بلکه شدیداً هم حرف دل و سخن اختراعی یا توافقی با مرکز خودش بوده و از روزنامۀ جوان که معترض شده بود عذرخواهی کرد. بازهم خبری از قلم شما نبود.

3- بازهم دعوا ارتفاع بیشتر گرفت و این بار یاشار سلطانی مدیر سایت معماری نیوز بازداشت شد. و دنبالش حتی صدرا محقق دبیر اجتماعی شرق هم چند روزی را در بازداشت گذراند. همه همه چیز گفتند و نوشتند؛ البته برای زدن قالیباف. اما بازهم خبری از قلم شما نبود.

4- کار تا آنجا جلورفت که غلامحسین کرباسچی و سلیمی نمین بهم پیچیدند و مناظره ای مکتوب راه انداختند و بازهم خبری از قلم شما نبود.

5- حتی سیاستمدار چرکی مثل محمدرضا باهنر هم نان سوخته ای بتنور این ماجرا چسباند که "کسانی که قبلاً نامزد ریاست جمهوری شده و رأی نیاورده اند وارد انتخابات مجدد نشوند". اما بازهم قلم شما در غیبت کبری بود.

6- خلاصه هر کس و هرچیز به شهردار تهرن گیر داد سر این ماجرا و هر کسی در وسع و توان خودش در تخریب ایشان کوشید. اما خبری از قلم شما نبود.

7- تا اینکه احمد حکیمی پور رییس حزب ارادۀ ملت از احزاب 18 گانۀ اصلاح طلب اعتراف کرد که بعنوان یک شهروند که هیچگونه سابقۀ و علاقۀ سیاسی هم ندارد نامۀ بازرسی کل را به یاشار سلطانی داده و تأکید کرد که آنرا امانت داده و برای تحقیقات! - زرشک معذرت می خواهم استاد دست خودم نبود - و نه برای انتشار و افشاگری؛ و الیاس حضرتی گل سر سبد نمایندگان عزیزمان در تهران و مدیر و صاحب و سرمایه دار روزنامۀ اعتماد مثل یک عدد! اصلاح طلب تحولخواه پاک سرشت و پاک طینت چاپید! که: این است حکیمی پور راستگفتار. بی پرسشی و بی ان قلتی به این همه بی حیایی لاکردار! اما هنوز هم قلم شما غایب بود.

8- و آخر الامر استاد یادتان است با چه شور و شوق و امید و آرزویی بسیج شدیم از داخل و خارج که لیست امید تهران را کمپلت به مجلس بفرستیم و فرستادیم به سرکردگی کاپیتان عارف. و چه زحمتی طفلی ها کشیدند تا بعد از سه ماه فراکسیونی خنثی درست کنند بنام امید! پریروز در اوج شاهکار چهار ماه نمایندگی شان شهردار تهران را احضار کردند که از او توبه نامه بگیرند که روزنامۀ همشهری را وادار کند که نه تنها کمترین انتقادی به دولت نکند. بلکه حتی موظف باشد به تعریف و تمجید در تیتر و سوتیتر و لید و هرم وارونه از دولت و حسن روحانی! و البته شهردار را استیضاح بکنند که چرا بدون اجازۀ آن ها دست به تغییر مدیرانش زده در زیرمجموعۀ مدیریتی اش. البته این گفتۀ قالیباف را که "والله بالله همشهری هم یک روزنامه است و کادر گرداننده ای دارد و هر روز اتاق تیترش در دفتر من تشکیل نمی شود و ممکن است خود من هم با خیلی از مطالب و تیترهایش حال نکنم. کما اینکه راجع به تیتر مورد اعتراض شما خودم قبلاً زنگ زده امم و به مسئولانش گفته ام که انصاف را رعایت بکنند همواره؛ و رابطۀ شهرداری و دولت رابطۀ سالم و خوبی است و من نگاه سیاسی ندارم در کار اجرایی شهرداری و..." را با تیتر "قالیباف گفت از تیترهای همشهری متنفرم" به روز-ی- نامه های اصلاح طلب! بدهند و نشان بدهند که چه نماینده های پرقدرتی هستند در وادار مطبوعات به سانسور و شدن مدیحه نامه برای دولت. - جملۀ معترضه: آخر دولت چه ربطی بشما دارد و شما که خود باید ناظر دولت باشید و نه تمهید کنندۀ تبلیغات برای دولت - اما امروز هم روزنامه های مهم را چک کردم و ردی از قلم شما پیدا نکردم.

9- می خواهم این را عرض کنم که در تمام این موارد که من از هر ده تا یکی را جویده گفتم یاد شما و قلم شما و چرایی غیبت شما با من بود و وقتی به تسخیر دژ ضدانقلاب من و تو در لندن رسید دیگر شک برم داشت که نکند واقعاً قالیباف اینقدر خطرناک باشد که چنین اتحادی را بوجود آورده. طرفه اینکه سعید برادر محترم شما هم بدنبال حسن عباسی با برادران بسیج سینه هایی چسبانده اند به تنور مظلومیت آزادی بیان یاشار سلطانی. حالا از شما استاد عزیزم خواهش می کنم که سکوتتان را بشکنید و بفرمائید چرا قلم شما از این فقره از ماجراهای تن تن و نیلو غیبت کبری کرده است. علت خواهشم هم مشخص است. اولاً شما یکی از روشنفکران محبوب من هستید بدلیل فروتنی تان در همکلام شدن با احدی از مردم عادی تا بالاترین مقامات کشوری و برج عاج نشین نیستید که مصالح کشور بسراغ شما بیاید. و هرجا مصلحت کشور بوده شما هم جانفشان و قلم زنان حضور یافته اید. کما اینکه یکبار هم در تعریف از این خصلت نیک شما مطلبی نوشتم و یکی از خواننده ها بصورت کامنت در فیسبوکتان منتشر کرد و شما با نام من آشنا شدید. و ثانیاً بگواهی مطبوعات در مورد سوژه ای بنام قالیباف اگر شما اولین قلم نبودید؛ قطعاً جزو اولین قلم هایی بودید که مقاله و سرمقاله می نوشتید برای روزنامه ها با اولویت اصلی روزنامۀ شرق آنتی قالیباف. عدم نوشتن و اظهار نظرتان در مورد فقرۀ مهمی مثل املاک نجومی! و شهرداری و قالیباف می تواند دلایل زیادی داشته باشد بغیر از اینکه مدعی شوید علاقه ای برای ورود به این قبیل مسایل را ندارید. من خودم خیلی خوشحال می شوم که علت عدم ورود شما به این پروندۀ جنجالی ناشی از عصبانیت و پشیمانی شما باشد از روزنامۀ شرق که حداقل در دو مورد در یک سال گذشته از قلم شما سوء استفاده کرده برای کوبیدن سیاسی قالیباف. اما این فقط آرزو و حدس من است و اگر هم درست باشد شما را چنان آزاد اندیش می شناسم که حاضر باشید حتی همین مغبون شدنتان را هم بنویسید. بنابراین از شما خواهش می کنم نه در جواب مستقیم بمن - که در شأن شما نیست مرا مخاطب قرار بدهید - بلکه در نوشته های مستقل دیگری و یا بمناسبت مصاحبه و هر ژانر مطبوعاتی دیگری نظرتان را راجع به این پروندۀ املاک نجومی و بویژه رفتار اصلاح طلبان و روزنامه های مدعی را با موضوع و همینطور شخص شهردار بسیار عزیز تهران بنویسید تا استفاده کنم.

10-  راستی تا یادم نرفته سلام کنم و بگویم که من سرتیپ دوم بازنشستۀ نیروی هوایی ایران سیامک مرندی هستم که 8 سال است زیر بیرق کوئین آواره و سرگردان و دور از شهری هستم که اینقدر شهردارش را دوست دارم و دختران دلبندم ساکنش هستند. و بیاد شما هم بیاورم که شما یک بدهکاری مهم هم به قالیباف دارید و هم به ایران. و آن زمانی بود که در سال 84 شما بخش مهمی از پروژۀ آقای هاشمی رفسنجانی شدید برای نامزد شدن در ریاست جمهوری و مطلب سردار تنهایتان در شرق - روزنامۀ خوبی بود حیف - هنوز مقابل چشمم است. بدهکار اصلی البته خود رفسنجانی شد که گفته بود اگر نامزدی بیاید که کارآمد باشد و خیالم راحت شود نخواهم آمد. اما وقتی که قالیباف آمد که بیشتر از هر کسی به هاشمی ماننده بود. اما جوان و پر از ایده های نو  و توان مدیریتی و اجرایی؛ هاشمی هم آمد و شد آنچه نباید می شد. معین شکست خورد و مشارکت و مجاهدین انقلاب برای جلوگیری از پیروزی کروبی مجبور از یک دستکاری کوچولو - چند هزار رأی - در آرا شدند که احمدی نژاد را با هاشمی بدور دوم بفرستند و کروبی بسوزد که هم آبروی اصلاح طلبان نرود که بجای معین مردم به کروبی رأی داده بودند.  و هم احمدی نژاد پاپتی عددی نبود که مقابل هاشمی دوام بیاورد با پشتیبانی اصلاح طلبان متفرعن. زیرا اگر کروبی چرت نمی زد و بدور دوم می رفت علاوه برآبروی مخالفان حزبی و باندیش در مشارکت و مجاهدین این ضرر را هم داشت که اصلاح طلبان نمی توانستند متحد بروند توی کمپین هاشمی و عده ای می رفتند سراغ کروبی. و البته غلط کرده بودند و بازی را از بیخ باختند و مجبور شدند در سال 88 خودکشی کنند. حیف شد استاد؛ فکرش را بکنید که 750 میلیارد دلار نفت احمدی نژاد به دستان با کفایت و مدیر قالیباف می رسید الان ایران کجا بود. البته که من مخالف ساختار حقوقی جمهوری اسلامی هستم و معتقدم که با این ساختار امکان توسعۀ متوازن و پایدار  وجود ندارد. اما برای شما که می دانم جمهوری اسلامی را قبول دارید عرض می کنم که محمد باقر قالیباف قطعاً همتا ندارد در ساختار حقوقی و حقیقی فعلی. یا...هو

۱۳۹۵ مهر ۲۷, سه‌شنبه

تغییر سه وزیر؛ برای پوشاندن شکست روحانی در مقابل قم (ایدئولوژی نفرت) است. و...لطفاً "ایران زیبا" را "موصلِ جهان" نکنید!

Image result for ‫قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت‬‎
جملۀ مینی مال و زیبایی از دکتر قاضی زادۀ هاشمی:
سلامت روانی جامعه زیر تازیانۀ سرداران عَلَم و حَرَم و قَلَم در حال نابودی است.

موضوع استعفا یا برکناری علی جنتی وزیر ارشاد اسلامی روحانی مدتی است که خوراک تبلیغاتی رسانه های دولتی شده است و با گمانه زنی ها و شایعات لحظه بلحظه سعی در پمپاژ هیجان مصنوعی برای جلب مخاطب و افزایش کلیک و چرب و چیل آگهی های بازرگانی ...- بویژه آنکه بعد از حذف احمدی نژاد از انتخابات؛ رسانه های دولت بدجوری بی سوژه شده اند و بی مخاطب انبوه - اینک به شایعۀ تغییر در سه وزارت خانۀ مربوط به جوانان (ارشاد و ورزش و آموزش پرورش) ارتقاء یافته و چون از سوی سایت عصر ایران - رسانه ای معتبرتر و مسئولیت پذیرتر از اغلب سایت های دولتی - هم انتشار یافته؛ لذا نگاهی می کنم به این شایعات که در حال جدی شدن است:

1- موضوع تعویض علی جنتی ارتباط قطعی دارد با جنجال کنسرت ها - بویژه در قم - که به استعفای اجباری مدیرکل ارشاد قم انجامید و پیرو پاتال های متحجر دست بردار نیستند و خواهان برکناری علی جنتی هم هستند. لذا این شایعه ارتباطی به تصمیم خود روحانی یا استعفای داوطلبانۀ جنتی ندارد. بهمین خاطر هم است که هم خود جنتی و هم نوبخت سخنگوی دولت موضوع را احاله به صبر و چند روز آینده کرده اند و می کنند. و این نه تأیید و نه تکذیب ها به این سبب است که حسن روحانی در حال چانه زنی با مراجع قم و محمد یزدی است. تا بلکه با خواهش و تمنا و التماس ابقای جنتی را اجازه بدهند و روحانی مجبور از تعویض پسر احمد جنتی نشود. زیرا اگر او را تعویض کند ناگزیر باید آدمی متحجرتر از او را وزیر کند که علمای! قم رضایت بدهند و در چنین حالتی بطور قطع رییس جمهور پشتیبانی جامعۀ هنری و الیت و جوانان مدرن را که دل خوشی هم از جنتی ندارند بطور کل از دست خواهد داد. بنابراین تعویض علی جنتی - اگر انجام شود - بیشتر عقب نشینی روحانی را معنی خواهد داد تا جایگزین کردن وزیری کارآمدتر و مدرن تر در حوزۀ فرهنگ و هنر. 

2- بنابراین علت برکناری علی جنتی اگر هم خواست خودش باشد - بدلیل خستگی ناشی از ان قلت های پی درپی متحجرین دو آتشه - خواست و تصمیم روحانی نمی تواند باشد. حسن روحانی اما دارد شلوغ می کند که این برکناری اجباری علی جنتی - اگر اتفاق بیفتد - را تصمیم کلان تری نشان بدهد در جهت ترمیم کابینه و برای اینکار دو وزیری را انتخاب کرده است (فانی وزیر آموزش و پرورش و گودرزی وزیر ورزش و جوانان) که هم در معرض نارضایتی مردم بوده اند از ابتدا و هم حساسیتی در حکومت برنمی انگیزند و مهمتر اینکه فانی در معرض استیضاح مجلس هم است و صالحی امیری - رفیق و گزینۀ ابتدایی روحانی برای ورزش - هم فرصت می یابد وزیر شود بجای گودرزی. و الا بسیار دور از منطق و عقل است که رییس جمهوری که با سنگین ترین انتقادات از خیلی از وزرایش - بویژه تیم اقتصادی - حاضر به کمترین تغییری در کابینه اش نشده در سه سال و نیم گذشته؛ اینک در بدترین زمان (7 ماه مانده به پایان کار کابینۀ فعلی) دست به تغییرات و تعویض وزرایش بزند.

3- این سه وزارت خانه ای که تغییر وزیرانش شایع شده ضمناً جزو چند وزارت خانۀ کلیدی هستند که تولید و توزیع کالاهای مورد توجه و نیاز بخش مدرن جامعه و جوانان را دارند و هر تغییری در آن ها می تواند فریبنده باشد برای نا امیدان و جوانان سرخورده از سیاست های روحانی. سؤال کلیدی این می تواند باشد که اگر چنین باشد چرا فرهادی وزیر علوم که بیشترین جوانان دانشگاهی و مؤثر در افکار عمومی در مجموعه دارد را شامل نشده است؟ پاسخ این است که وزیر علوم رادیکال تر از فرهادی با مانع حاکمیتی خامنه ای برخورد می کند که حتی از عملکرد فرهادی هم رضایت تام و تمامی ندارد و حوزۀ آموزش عالی خط قرمز پررنگ خامنه ایست. در حالیکه نسبت به فانی و گودرزی چنین حساسیتی وجود ندارد و تغییر حسن به حسین علی السویه تلقی خواهد شد.

4- من بشخصه خیلی بعید می دانم که هیچکدام از این تعویض و برکناری ها انجام بشود. اما اگر روحانی اشتباه بکند و کابینه اش را در بدترین زمان ممکن - از جنبۀ مدیریتی - ترمیم بکند؛ سعی خواهد کرد که کسانی را انتخاب کند که یا اصلاح طلبان بی خاصیتی باشند مثل نمایندگان فراکسیون امید در مجلس؛ و یا چنان ناشناخته و بی کارنامه ای مشهور باشند که بتواند آنان را بعنوان وزرای تحولگرا به طیف مخاطبان جوان قالب کند. با این امید که بلکه با وعده و وعیدهای این نفرات جدید تحقق شعارهای زمین مانده اش را موکول کند به چهارسال دوم و جوانان را با این ترفند حسی و غیر مستقیم - نه گفتار صریح و مستقیم - فریب بدهد که وزرای جدید دوتا را چهارتا خواهند کرد و باید به آنان فرصت خدمتگزاری بیش از 7 ماه باقی مانده داد و این با اعتماد به من در مقام ریاست جمهور در چهار سال آینده ممکن خواهد بود.

5- فعلاً که روحانی بدجوری غیب شده از انظار و دم به تله نمی دهد بعد از آبروریزی فیش های نجومی تا خودش را در معرض پرسش های افکار عمومی قرار بدهد. اما اگر در سکوت رسانه ای خودش درحال تمهید سناریویی است که در بالا گفتم هم اشتباه می کند و هم بطور عمد آدرس اشتباه می فرستد به جامعه. زیرا روحانی دقیقتر از همه می داند که مشکل رویارویی سنت تحجر دینی با زندگی امروز و دانش و مدرنیته یک معضل بسیار فربه و کلان حکومت دینی است و جز با عقب راندن متحجرین - بخوان حوزه - امکان جلو انداختن متجددین - بخوان دانشگاه - وجود ندارد. و تعویض آدم ها راه بجایی نبرده و نمی برد و نخواهد برد کما اینکه تعویض دولت ها راه بجایی نبرده و نمی برد و نخواهد برد. حسن روحانی با لابی های پشت پرده موفق به ساکت کردن ایدئولوژی نفرت - جالب است که روحانی در سازمان ملل عربستان و وهابیت را مولد ایدئولوژی نفرت معرفی کرده و خواهان اقدام جهانی برای نابود کردن این ایدئولوژی شد. که اگر هم یک سر ایدئولوژی نفرت در عربستان باشد که است. سر قدیمی تر ایدئولوژی نفرت در قم و خامنه ای و علم الهدی و سردار قاسمی هاست و باید طبق دعوت روحانی جهان بازهم سخت تر بگیرد به جمهوری اسلامی مطرح کنندۀ ابتدایی ایدئولوژی نفرت - نخواهد شد و حالا که خامنه ای به جبر زمانه سکوت نسبی مصلحتی برای خریدن زمان کرده است. روحانی باید تمام قد در مقابل علم الهدی و یزدی و قاسمی و حسن عباسی ها بمیدان علنی بیاید و متوجه باشد که هیلاری کلینتون مثل اوباما ساده اندیش و روشنفکر نیست و بزودی همۀ گشایش های نصفه نیمۀ اقتصادی را هم به چاهی عمیقتر خواهد انداخت.

6- البته که امیدی ندارم روحانی بتواند و بخواهد به ریشه های ایدئولوژی نفرت در جهان پسا انقلاب ایران بپردازد و درگیر شود. اما جز امید هم کالایی ندارم برای به اشتراک گذاشتن با شما در اینجا. و این اخطار بازهم چندباره به دست اندرکاران عرفی تر حکومت اسلامی که: حکومت بنام شریعت نه جواب داده تا کنون و نه جواب می دهد اکنون و نه جواب خواهد داد بعد از این. حداکثر تلاش حکومت بنام شریعت وضع فعلی جامعه است که نه از شریعت نشانی مانده و نه از حقیقت آدرسی - ارجاع می دهم به کارناوال ده روزۀ محرم که بهرچیز شباهت داشته باشد به مجلس عزاداری امام حسین شباهتی ندارد - و حداقل زیان ادامۀ این تقلای برخلاف ناموس خلقت چیزی جز "ایران بمثابه موصل جهان" نتیجه نخواهد داد. به این مفهوم که اگر نتیجۀ کار دولت اسلامی البغدادی در موصل عراق جنگ قطعی و مخرب عراق علیه موصل - عضو خودش - شده است. نتیجۀ بدیهی ادامۀ حکومت اسلامی خامنه ای هم غیر از جنگ قطعی دنیا علیه ایران نخواهد شد. دیر و زود داشته باشد اما سوخت و سوز ندارد. پس خطاب آخرم نه فقط به حسن روحانی بلکه به همۀ آقایان روحانیان هنوز درد دین دار است: تا زود است خودمان مرهم بنهیم بر زخمهای ناسور شریعت بر طبیعت را! یا...هو

قبل از متن: مطلب راجع به رفتار سیاسی و کاسبکارانۀ محمد قوچانی با آیدین سیار سریع عزیز را بدلیل سکوت و حرمت و آرامش خود طنز نویس نازنین منتشر نکردم. زیرا این زندگی آیدین است که در هیاهوهای بدون رضایت خودش لطمه می بیند و نباید. یا...هو

۱۳۹۵ مهر ۲۲, پنجشنبه

هیلاری کلینتون سرش برود قولش نمی رود. منتظر جهانی زنانه هستم بنفع ایران!


Image result for HILLARY ANGELLA TEREZA

1- درست متوجه نمی شوم که این گزارۀ منفوریت هیلاری کلینتون در بخش مهمی از افکار عمومی امریکائیان چقدر صحت دارد؛ و اگر دارد از چه خصوصیت هیلاری کلینتون سرچشمه گرفته است. من که این خانم بسیار سیاستمدار و موقر را هرچه رصد می کنم این روزها؛ نقطه ضعفی در ایشان پیدا نمی کنم که باعث بدآمد کسی - آن هم در حد نفرت - باشد. این ندیدن نقاط ضعف خانم کلینتون البته ربطی به علاقۀ دو دهه ای من به ایشان ندارد و من از موضع یک ناظر بی طرف ایشان را مورد کندکاوی و کنجکاوی قرار می دهم. صفات زیادی در این بانوی سیاستمدار هستند که می توانند برجستگی شخصیت ایشان را توضیح بدهند. اما من قصد احصاء همۀ این صفات را ندارم و می خواهم به عنصر خیلی برجستۀ وفاداری عاطفی و سیاسی او متمرکز بشوم. که بنظرم در جامعۀ امروز غرب عموماً و در بین سیاستمداران - به بهانۀ آزادی - بویژه عنصر کمیاب و نادری است.

2- در مورد وفاداری عاطفی ایشان به شوهر و خانواده اش هم چیزی برای افزودن به اظهر من الشمس ندارم. زیرا که همۀ ما با تحمل و گذشت ایشان در رابطه با رسوایی معروف شوهرش بیل کلینتون در ماجرای ارتباطش با منشی کاخ سفید در هنگام ریاست جمهوری آشنا هستیم و چنین موردی - حداقل بعد از برملا شدن در نزد عامه - از کمتر زنی - زن بمثابه زن - ساخته است. من می خواهم فقط متمرکز بشوم به وفاداری سیاسی او به حزبش و مهمتر از آن به باراک اوباما که بطور تحسین برانگیز و کمتر دیده شده ای بروز و ظهور کرد در آخرین مناظرۀ انتخاباتی اش با دونالد ترامپ. اگر مناظره را تعقیب کرده باشید - امیدوارم کرده باشید - مشاهده کرده اید که در بخش های جدی و غیر جنجالی و مربوط به سیاست های دو نامزد؛ دونالد ترامپ از زاویه ای به کلینتون حمله می کرد که گویی ترامپ نه با هیلاری بلکه با باراک اوباما در حال مناظره است. ترامپ دانه به دانۀ سیاست ها و دست آوردهای اوباما را در وجه منفی و مشکلات آن - مثل اوباما کِیر یا توافق هسته ای یا مشکل سوریه و ... - برمی شمرد و با نسبت دادن آن ها به خانم کلینتون او را تحت بازجویی قرار می داد. در چنین موقعیتی هر سیاستمدار دیگری بجای خانم کلینتون بود - حتی اگر اوج رفاقت و هم حزبی و همسنگری با اوباما را هم داشت - حداقل یک جملۀ کنایی می گفت که مثلاً "آقای ترامپ درست است که من هم حزبی باراک اوباما هستم و از عملکردش هم دفاع می کنم اما دونالد محترم من خود باراک اوباما که نیستم. مثل اینکه شما نیازمند عینک هابل هستید که ما دو نفر را اشتباهی گرفته اید. من چهار سال وزیر خارجۀ پرزیدنت اوباما بودم و در قالب سیاست های کلان او انجام وظیفه کرده ام و کارنامه ام هم معلوم و هم باعث افتخارم است." اما هیلاری کلینتون کمترین اعتراضی به این همانندسازی خودش با اوباما از سوی ترامپ نکرد و با حوصله و بدون دست پاچگی از سیاست های اوباما دفاع کرد و نشان داد که چقدر سیاستمدار با برنسیپ و وفادار و ثابت رأیی است. در حالیکه همۀ امریکایی ها می دانند که اوباما از منتهاالیه چپ دموکرات ها و کلینتون از منتهاالیه راست حزب دموکرات می آیند.

3- ترامپ دو ترجیع بند هرز هم دارد در مقابله با کلینتون و آن هم تکرار مدام دروغگو بودن و حراف بیعمل بودن خانم کلینتون است. در حالیکه حتی یک مصداق هم نمی تواند ذکر کند راجع به این دو اتهام. تنها دست آویزش همان سوء استفاده از ایمیل های شخصی در کارهای دولتی است که آن هم معلوم شد که هیلاری از ابتدا راست گفته و سوء استفاده ای نکرده و این فقط یک بی احتیاطی و اشتباه نه چندان مهمی بوده برای راحتی تماس متمرکز - بجای حمل و استفاده از چندین دستگاه ارتباطی مختلف - در سفرها و مأموریت های دور دنیا. در عوض من هرچه نگاه کردم کلینتون را هم بسیار راستگو و هم بسیار عملگرا و پراتیک یافتم. هیلاری کلینتون همان وزیر خارجه ایست که تور ماراتونی را دور دنیا رفت برای سازماندهی یکپارچۀ تحریم های شکننده علیه جمهوری اسلامی و دیدیم که چقدر خوب عملکرده بود و چقدر مؤثر افتاد.

4- بنظرم می رسد که هیلاری کلینتون یکی از بهترین رییس جمهورهای طول تاریخ امریکا خواهد شد و خواهد توانست این آشفتگی های سیاسی داخلی و خارجی ناشی از برخی صفات لیبرال تر و روشنفکرانه از سویی و سیاه پوستی و کمتر خودی بودن نژادی باراک اوباما - در سیاست خارجی مثل بلاتکلیفی سیاست امریکا در خاورمیانه و در سیاست داخلی خشونت های نژادی ناشی از عدم مقبولیت اوبامای سیاه در نزد بخش مهمی از امریکائیان سفید که شامل بدنۀ اصلی پلیس امریکا هم می شود - از سوی دیگر را کاملاً مهار کرده و آب رفته را بجوی بازگرداند. در سیاست داخلی امریکا و شکافی که ایجاد شده است و خشونت های تشدید شدۀ نژادی کارش راحت تر است و همین که او در کاخ سفید باشد بار عدم پذیرش روانی رییس و فرمانده سیاه پوست هم از دوش سفید پوستان و هم از دوش پلیس برداشته شده و اوضاع بسیار زود نرمال و آرام خواهد شد. زیرا همانطور که بروز خشونت های نژادی در جامعه از یک حس در ناخودآگاه سفید پوستان رادیکال و پلیس سرچشمه گرفته - بدون اینکه بطور ارادی و سازمان یافته و در خودآگاه آنان فهمیده شده باشد - با همان حس در ناخودآگاه هم زدوده خواهد شد. و نه سیاهان زیاد شلتاق خواهند کرد به حس روانی رنگ پوست رییس جمهورو نه پلیس بخشونت های سال های اخیر اقدام خواهد کرد.

5- در سیاست خارجی هم هیلاری موفق خواهد شد زیرا نوع برنامه های اعلامی اش نشان از شناخت درستش از منطقۀ خاورمیانه است. او می گوید کردها را مسلح خواهد کرد و بنظرم این حرکت خوبی است و بسکولاریسم کمک می کند. زیرا در منطقۀ خاورمیانه یکی ایران شیعه است که قابل سرمایه گذاری است بخاطر چربش ملیت به مذهب - علی رغم حکومت دینی داشتن که از ابتدا پس زده شده و در حال زوال است - و دیگری کردها که در نزد آنان هم ملیت عنصر متقدم است بر دین و مذهب. ایران در دست روحانیون فعلاً خودش در مظان "باید تغییر کند داخلی و خارجی" است و - حداقل تا خامنه ای رهبر است - قابل اعتماد و اطمینان نیست. پس فقط می ماند کردها که می توانند تحت پرچم سکولاریسم به براندازی چه اسلام صفوی و چه اسلام عثمانی و چه اسلام تکفیری یاری برسانند. با این توضیح حتمی نیز که نه کردهای ایران و نه کردهای منطقه مشکلی با ایران ندارند و احتمال هرگونه تجزیه از ایران سکولار را رد خواهند کرد و من گروه های کرد طفیلی عربستان شدۀ مسلح فعلی را نه نمایندۀ کردهای ایران می دانم و نه عددی در مناسبات منطقه ای.

6- محتمل هیلاری خواهد توانست با عنصر ایجاد هراس از کردها - بویژه در مورد ترکیه - اردوغان اسلام پناه زنجیر پاره کرده را مهار کند و در ضمن روی اسب اسلام تکفیری اعراب منطقه هم شرط نبندد. او از اعراب بعنوان ابزار تهدید و ترغیب ایران به بازگشت بمدار ذائقۀ تاریخی و ملی اش (اسلام سکولار) استفاده خواهد کرد. بدون اینکه بی احتیاطی کند و آنان را مثل تا قبل از 2008 بحیاط خلوت امریکا راه بدهد. و نظرم این است که این طراحی جواب خواهد داد و به ایران هم کمک خواهد کرد که گام های عرفی شدن حکومت - اجبار خامنه ای برای تسلیم در مقابل ارادۀ ملی - را بلندتر و سریعتر طی کند. هیلاری کلینتون که به جناح راست حزب دموکرات منتسب است این توانایی را خواهد داشت که جناح چپ حزب جمهوری خواه را هم پوشش بدهد و فارغ از اینکه اکثریت کنگره در دست کدام حزب باشد؛ یک دولت ملی و مقتدر و بدون تنش های 4 سال اخیر اوباما با کنگره را تشکیل و هدایت کند. من بشدت روی عنصر زن بودن - بخوان مصمم و با اراده بودن در زنانی که کار مردانه می کنند - سه قدرت برتر سیاسی و اقتصادی جهان (امریکا و آلمان و بریتانیا) تکیه دارم و مطمئنم که مثلث - (HAT) (هیلاری، انخلا؛ ترزا) - کلاه از سر دنیای مردانه خواهند برداشت به احترام! چنین باد. یا...هو

۱۳۹۵ مهر ۲۱, چهارشنبه

پروفسور کارلوس کیروش؛ فوق تخصصِ "جنگ در حاشیه / پیروزی در متن" حسن روحانی الگو بگیرد!

Image result for ‫کیروش‬‎

 عاشورای امام حسین (ع) را به مؤمنان و دوستداران این اسطورۀ مذهبی تسلیت می گویم. مسابقۀ دیروز تیم های ملی فوتبال ایران و کرۀ جنوبی را از سه منظر فوتبال و اجتماع و سیاست و بطور خیلی گذرا بررسی می کنم:

1- از جنبۀ فوتبال: مسابقۀ دیروز حرف و حدیثی باقی نگذاشت که تیم ملی فوتبال ایران به ثباتی مثال زدنی از یک تیم کامل دست پیدا کرده و برای نخستین بار این استراتژی و تاکتیک سرمربی تیم است که چونان خون در رگهای تک تک نفرات تیم ملی تزریق شده و همه بطور دقیق در قالب ارکستری یک پارچه بازی می کنند و خبری از سولیست و نوازندۀ برتر و نابغه و ناجی و مهرۀ کلیدی در کارش نیست. آن ها بعد از بازی با قطر که با اشتباه دروازه بان قطر و خوش شانسی کیروش قسر در رفتند و بازی با چین که هنوز زخم روحی برتری نسبی قطر در تهران را همراه داشتند و خیلی با طراوت و معتمد بنفس نمی رسیدند؛ در دوبازی با ازبکستان در خانۀ حریف و با کرۀ جنوبی در ورزشگاه آزادی بطور ترسناکی خوب و منسجم ظاهر شدند. تا جائیکه در دوبازی اخیر پیش گفته - بویژه بازی دیروز با کره - حتی یک موقعیت نصفه و نیمۀ گلزنی به حریفان شان ندادند و بنظر می رسید که اگر ایران دروازه بان هم نداشت حریفان قدرت کمترین عبوری از سازمان دفاعی تیم ایران را نداشتند. لذا هرچند معتقدم که تیم فوتبال اقتصادی - پیروزی با حداقل نتیجه - کیروش خیلی کمتر از انتظار تماشاگران هیجانی - در حقیقت عاشورایی - بازی می کند؛ اما در اینکه مطمئن ترین شیوۀ بازی را دارد تردیدی ندارم.

2- از جنبۀ اجتماعی: خوشبختانه رفتار اجتماعی تماشگران فوتبال دیروز شگفت انگیز بود و نبود. شگفت انگیز بود به این دلیل که "رفتار دیروز تماشاگران نشان داد که مردم عادی و متن توده ها نه به پوزیسیون عنایتی دارد و نه به اپوزیسیون". و شگفت انگیز نبود زیرا "رفتار دیروز مردم عادی و توده ها نه به پوزیسیون عنایتی دارد و نه اپوزیسیون!". و این رفتار که منطبق صددرصد است هم در شگفتی اپوزیسیون و هم استیصال پوزیسیون همان رفتاری است که مهران مدیری در طنز دورهمی کلید واژه اش کرده بود یکبار که اوایل دیدم. او درست می گفته به طنز که: "مردم سه شنبه بعد از ظهر راه می افتند بسمت سواحل شمال بصرف ازون برون کبابی و شربت آلبالو!" و من اضافه می کنم که کسی نه کاری به "دین از دست رفت" پوزیسیون دارد و نه نگاهی به جلز و ولز "ایران از دست رفت" اپوزیسیون! بقول ظریفی - از جمله خودم که این حرف را در سال 76 زده ام و درست هم بوده - متن مردم ایران دین را عرفی و سکولاریزه کرده اند و همان رفتاری را با دین می کنند که هر جامعۀ دیگری در جهان. بعبارت روشنتر اگر مسابقۀ فوتبال دیروز در زمان قبل از انقلاب و تاسوعا برگزار می شد تفاوت قابل نشان دادنی با مسابقۀ دیروز پیدا نمی کرد. جز اینکه حتماً تعدادی از بانوان هم به ورزشگاه می رفتند و این بالماسکۀ تبلیغات ورزشگاه عاشورایی و فرستادن مداح بوسط میدان و تمهیدات حکومتی - هیچکدام هم نه بچشم آمد و نه مردم تحویل گرفتند - هم اصالت عزاداری امام حسین مردم را بر هم نمی زد. من که بازی و همۀ حواشی اش را دقیق می پائیدم کمترین تأثیری از هیاهو برای هیچ یکماه اخیر پوزیسیون و اپوزیسیون ندیدم و مردمی را دیدم که داشتند زندگی شان را می کردند مثل همیشه. و این برای من خوش آیند است هرچند که وقت شکار ریدنم گرفت و بیخود و بی جهت در پست قبلی ابلهانه از مردم تقاضای واکنش سیاسی کردم. که اولین بار و در بدترین موقع و اشتباه محض بود و تکرار نخواهد شد انشاءالله.

3- از جنبۀ سیاسی: از لحاظ سیاست عام - بمعنای نزاع بر سر قدرت - را در بند اجتماعی توضیح دادم. و گفتم که نزاع سیاسی قبل از بازی اخیر "یک هیاهو برای هیچ" کامل بود در نزد مردم؛ و تماشاگران نه به مزخرفات اپوزیسیون توجهی کردند و نه به تمهیدات عاشورایی پوزیسیون - اوج آن را در جایی جستجو و بیابید که مداح وسط میدان (گویا حدادیان) هرچه خودش را پاره کرد که از سکوها تکرار نوحه خوانیش را پاسخ بگیرد و ایستاده سینه زدن را؛ مردم اعتنایی نکردند و نشستند و نه نوحه را تکرار کردند و نه سینه زدند. تا جائیکه مداح به شکوه رو آورد که این واکنش مورد انتظارش نیست؛ و سیمای جمهوری اسلامی هم شاکی تصویر زندۀ عزاداری را کات کرد به مجری یوسفی و داخل استادیو - خب این وضعیت برای اپوزیسیون باختی همراه نداشت چون خودشان هم عادت کرده اند به بی اعتنایی مردم در دعوت های آمرانۀ مدام شان که حتی "توالت رفتن تان را هم سیاسی کنید". اما برای پوزیسیون یک باخت بزرگ بود زیرا چشمان مسلح مراقب دین حکومتی آنان هم خوب رصد می کند و هم خوب تشخیص می دهد رفتار دینی سکولار مردم را و این یک زنگ خطر بسیار عمده برای آنان است که می خواهند و می گویند که مردم دین شان را سیاسی هم می دانند و می خواهند. لذا علاقه مندم که در زیر بخش "جنبۀ سیاسی" بروم سراغ سیاست فوتبالی - نه فوتبال سیاسی - و برسم به کارلوس کیروش و استراتژی اجتماعی او و در نهایت نتیجه ای سیاسی بگیرم برای حسن روحانی!

4- من "سیاست فوتبالی" را در معنای "جنگ در حاشیه برای برد در متن" مد نظر دارم و می خواهم این را برجسته کنم که مربیان فوتبال از کوچک تا بزرگ همواره با دو جبهۀ موازی مواجه هستند که اولی شغل موظف شان است برای آماده کردن تیم خودی و دومی تحمیل شدۀ شرایط و موقعیت حریف است برای غلبه بر حواشی و برتری روحی به رقیب. این عارضه که شامل همۀ ورزش ها و بویژه فوتبال در هر ابعاد کوچک و بزرگ آن هم است در نزد مربیان بزرگ و تیم های بزرگ و پرحاشیه بسیار مهمتر و تأثیر گذارتر است. خوزه مورینیو سرمربی فعلی منچستر یونایتد انگلیس نمونۀ خوبی برای توضیح دادن این سیاست فوتبالی در جهان است هر چند که در جامعۀ ایران مصداق رقیب به حکومت و سیاست ارتقاء می یابد . خوزه که بازیکن حرفه ای فوتبال نبود و بطور جرقه ای و ناگهانی از کمک تدارکاتی سِربابی رابسن معروف در بارسلونا به سرمربی گری پورتوی پرتغال رسید، و آن تیم درجه دو در سطح اروپا را قهرمان باشگاه های اروپا کرد؛ با آوازۀ کسب کرده از این موفقیت خودش را آقای خاص فوتبال نامید و شد یکی از گرانترین و معروفترین و نامدارترین مربیان فوتبال جهان. او سپس در چلسی انگلیس و اینتر میلان ایتالیا به اوج محبوبیت هم رسید و قهرمانی های پیاپی نصیب برد هر چند در رئال مادرید بهترین نبود. اما همین مربی با این آوازۀ جهانگیر هنگامی که نتوانست حواشی برخوردش با خانم پزشک تیم چلسی در فصل پیش را درست سیاست بکند - بدلیل عدم شناخت جامعۀ سنتی و دارای تعصب روی پرنسیپ های مشخص فرهنگ انگلیس و مدیای بسیار پرقدرت و مؤثر آن - جنگ در حاشیه را باخت و در عرض چند ماه پیروزی در متن (فوتبال) را هم از دست داد و از چلسی اخراج شد و اینک در منچستریونایتد هم در آستانۀ تهدید به اخراج است.

5- حالا با مقدمۀ بند 4 بیاییم سراغ کارلوس کیروش و ببینیم او چه کرده است. کیروش - که قبلاً هم به جامعه شناس برجسته بودن ایشان اعتراف کرده ام - یکبار در قبل از تظاهرات 25 بهمن در آستانۀ عقد قرار داد با ایران بود که منصرف شد؛ و مجدداً چندماه بعد که جمهوری اسلامی موفق به عبور از اعتراضات 25 بهمن - منجر به حصر موسوی و کروبی - شد؛ با ایران قرارداد همکاری بست. پروفسور کیروش در این مرحله متوجه دو پارادوکس مهم جامعۀ ایران شد:

الف- متن مدرن (بازی و فوتبال و سرگرمی) اسیر متن سنت (حکومت و سیاست و قدرت ایدئولوژیک) است و خود متن تبدیل به حاشیه شده است و مثل همۀ جوامع امروزی سرشت و خاستگاه هر دو متن (فوتبال و حکومت) از یک منبع واحد (مدرنیته) تغذیه نمی شود.

ب- کیروش بعد از شروع کارش در ایران متوجه نکتۀ دومی هم شد. و آن این بود که علاوه بر فوتبالیست ها که لاجرم باید امهات مدرنیته و بازی و سرگرمی را پذیرفته باشند که فوتبالیست شده باشند؛ در ایران دولت - بمعنای قوۀ مجریه و از جمله دستگاه ورزش - نیز ناگزیر مدرن است تا بتواند جامعه را مدیریت بکند و شکافی بدیهی بین حکومت بعنوان استیت و دولت به معنای گاورمنت وجود دارد و او می تواند و باید بتواند بازی و فوتبال و سرگرمی (متن مدرن) را به حکومت و سیاست و قدرت ایدئولوژیک (متن سنت) غلبه بدهد. زیرا امکان سنتی کردن امر مدرن وجود ندارد و بطور طبیعی این سنت است که باید ظرفیت لازم برای مدرنیته را عقب بنشیند.

6- کارلوس کیروش با این فهم دقیق از پیشا متن "مشکل فوتبال ایران" برنامه اش را شروع کرد، و متن اصلی کارش را از صرف تمرین دادن و آماده سازی بازیکنان و تیم؛ به جنگ حاشیه که غلبه بر مشکلات سنت در مقابل مدرنیته بود تغییر اولویتی داد. و همانطور که گفتم چون دولت نیز خودش در چالش با حکومت بود و است همواره؛ کی روش را پس نزد و با اینکه بدلیل محافظه کاری و ترس از ایدئولوژی خیلی هم از اعتراضات دامنه دار کیروش استقبال نمی کرد؛ اما جدی هم بمقابلۀ حذفش نرفت و به او فرصت داد که جنگ با خودش (فدراسیون و دستگاه ورزش) را ادامه بدهد. کیروش این جنگ در حاشیه (متن سنت) را ادامه داد و بسختی و با پایمردی توانست فوتبال را از دست تحجر ایدئولوژی به هویت مدرن خود برگرداند. و چون در ایران احیاء کردن هویت مدرن در بخش های - نبوده در سنت مثل فوتبال و سرگرمی - ذاتاً مدرن خیلی سریع و با علاقه و اشتیاق از سوی جامعۀ هدف - در اینجا فوتبالیست ها - هم فهمیده و هم مورد استقبال قرار می گیرد؛ کیروش توانست با جنگ در حاشیه، متن اصلی کارش در تیم ملی را بشدت تحت تأثیر شخصیت تحولخواه خودش قرار داده و کار فنی اش را راحت بکند. و چون کل جامعه نیز - اعم از سنتی و مدرن - پشت کیروش درآمدند و او را تأیید کردند، او موفق شد روحیۀ وطن و وطنپرستی و فداکاری و انضباط و پشتکار و تلاش و پرکاری و پرتمرینی - مؤلفه های مدرن - را به تیم منتقل کند. و طرفه اینکه او موفق به ساختن تیمی شد که هرچیزی کم داشته باشد یک چیز را بسنده دارد و آن هم تیم بودن و برای هم بودن در تیم است. معجونی که به یک ترجیع بند منفی و تکراری داستان های ایرانی مان تبدیل شده در ناله های هماره پرسوز و گدازمان که "ایرانی روحیه و رغبت کار گروهی را ندارد"!

7- اما نتیجه ای که می خواهم از رفتار کارلوس کیروش نجومی بگیرم برای رفتار حسن روحانی نجومی:

 نشان دادم که کارلوس کیروش برای بدست آوردن اعتماد - در حد مریدی - بازیکنان تیم ملی فوتبال - مهمترین فاکتور مورد نیاز هر مدیر؛ جلب اعتماد کارکنان زیر مجموعه است - جنگ در حاشیه را برگزید و رفت سراغ "فوتبال امری مدرن است و اگر تیم ملی می خواهید باید با معیارها و استانداردهای مدرن هم نگاه و هم رفتار و هم تدارکات ببینید" و می بینیم که موفق شده است. بنابراین حسن روحانی هم چاره ای جز تکرار گزارۀ رفتاری کیروش در تطبیق رفتارهایش به مدرنیته را ندارد: "اگر رییس جمهور ملتی در قرن بیست و یکم هست و بنای اصلاح امور و زندگی بهتر برای مردم را مسئولیت دارد و قبول کرده است و شعار داده است و رأی گرفته است؛ چاره ای جز جنگیدن در حاشیه (نزاع ذاتی سنت تحجر و مدرنیته) ندارد. اگر حسن روحانی بتواند برای یک گام مؤثر و غیر قابل برگشت در کنسرت و موسیقی و هنر و حجاب و گشت ارشاد و شادی و حق زیست "خود انتخاب" مردم - با توجه بعرف غالب جامعه - مبارزه و مقاومت و پیشروی بکند؛ بطور بدیهی - مستند به مدل کیروش - نیرو و انرژی بی پایانی از مردم له شده در مناسبات سنت تحجر - بدنۀ اصلی رأی دهندگان به روحانی - را پاداش می گیرد در بهتر کارکردن و مدیریت کردن طبقۀ متوسط دانشگاه دیده در ادارات و کارخانجات و سازمان ها که گردانندۀ لاجرم چرخ اصلی جامعه اینان هستند و نه نخبگان مسن فکری و نه توده های بدون آموزش فطری. وقتی رضایت خواص - طبقۀ متوسط مدیر و گرداننده و برنامه ریز -  بطور نسبی فراهم شد همه می شوند سردار آزمون و جهانبخش و طارمی و بیرانوند و حسینی و جان می دهند برای رییس شان (روحانی) و تیم شان و سازمان شان و اداره شان و شهرشان و کشورشان؛ برای رییسی که چنین مردانه ایستاده و هویت فراموش شدۀ آنان را به آنان بازگردانده است. یک تعرض هم بکنم با نام قالیباف که چرا در عرصۀ سیاست موفق نشده است تا کنون. چون در جامعۀ ایران کار در متن اولویت یکم نیست مثل جوامع دیگر. بلکه در جامعۀ ایران کار در متن خودش تابعی باید باشد از جنگ در حاشیه! البته جای تأسف دارد اما از صورت مسئله گریزی نیست و باید پذیرفت و در "جنگ حاشیه" شرکت کرد. یا...هو

بعد از متن: سعی کردم با استفاده از یک الگو متن و حاشیه را توضیح بدهم که بهترین شناخته شده اش در حال حاضر و ایران را انتخاب کردم. بدیهی است که این نگاه خاص من است به پدیده ها و محتمل است نگاه از منظر "فقط فوتبال و دیگر هیچ" هم دقیق و درست باشد و من جدلی ندارم.

۱۳۹۵ مهر ۱۷, شنبه

سعید حجاریان: پایگاه مردمی اصلاح طلبان در حال فروپاشی است. چه کرده این صفدر نجومی و عارف علومی!

Image result for art modern of victory



1- از یک سال و اندی پیش گفته و تکرار کرده ام که جمهوری اسلامی دچار بن بست استراتژی در سیاست خارجی شده است که درست بوده و هنوز تداوم دارد. زیرا استراتژی صدور انقلاب پیش از برجام خامنه ای با موانع سخت جهانی - تهدید به تحریم مجدد - و بسیار سخت تر منطقه ای - ظهور و بروز اعراب متحد برهبری عربستان بیدار شده توسط سلمان ها - مواجه شده و از حیز انتفاع ساقط شده است. تا جائیکه حتی از مناسبات مربوط به سوریه - و تا حدودی عراق نیز - حذف شده و روسیه بتنهایی پاداش سوریه را خواهد گرفت در آینده. این بن بست استراتژی باعث وحشت تا کنون بی سابقه ای در بین الیگارشی روحانی و اذناب و اطفال آنان شده است و شدت بی سابقه و هیستریک واکنش های مکرر این روزهای آخوندهای تندرو در حساسیت های اجتماعی و فرهنگی و وااسلامای مکرر در سیاست های داخلی ناشی از همین شکست استراتژی در سیاست خارجی است.

2- حسن روحانی که سفر به واشنگتن را شعار داده بود و ذائقه اش هم است؛ ناچار سفر به هاوانا را جایگزین واشنگتن کرده است. و در حالیکه شعار و آرزو و امیدش پیاده شدن در فرودگاه سئول کرۀ جنوبی بود؛ پیاده شدن درهانوی ویتنام را کاچی به از هیچ چی کرده است. هرچند که به آدرس پیونگ یانگ کرۀ شمالی - کعبۀ آمال خامنه ای - تن نداده است هنوز. اما همۀ بغضم و غیضم بخاطر همین سرعت لاک پشتی حسن روحانی است در بهره برداری از فرصتی که لاجرم دیر یا زود به استراتژی جدید جمهوری اسلامی بر مبنای منافع ملی - و نه منافع ایدئولوژیک - منجر باید بشود که خواهد شد. چون بازگشت به استراتژی سیاست خارجی تهاجمی خامنه ای محال قطعی است در حضور توافقنامۀ هسته ای. مسئله کاملاً ساده است: اگر خواهان ارتباط با جهان هستی باید از هجوم و شعار به مدرنیته و تمدن جدید بشری دست بشویی و الا قادر به مهار نارضایتی ها و عقب ماندگی ها نخواهی شد.

3- هیجان زدگی حسن روحانی در توئیت های "با مالزی اله بستیم" و "با کوبا بله نشستیم" و با "ویتنام توی یک جوال رفتیم" و از این مزخرفات را هم جدی نگیریم. زیرا نقد شدن هر قرار و مداری بین جمهوری اسلامی و کشورهای دست چندم دیگر - که خودشان یادآور کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی هستند - هم بستگی تام وتمام دارد با مقدار عقب نشینی خامنه ای از سیاست مداخله گرانه و تهاجمی اش در منطقه و اگر دومی اتفاق نیفتد اولی هم در همان حد تعارف و امضاهای بی اثر ثمری نخواهد داد. اینکه روحانی چرا اینقدر هیجان زده می شود عین کودکان در خارج از مرزها هم برمی گردد به اصل روان شناختی "احساس رییس جمهور بودن" و اصالت پیروزی ندارد. به این معنا که هم روحانی و هم ظریف در داخل کشور حس وزیر خارجه بودن و رییس جمهور بودن را ندارند در زیر مهمیز بخش قدرتمند حاکمیت خامنه ای. لذا وقتی از مرزها خارج می شوند و بنا به آداب دیپلماتیک و منفعت محور - بخوان برای سوء استفاده از ضعف پست های انتخابی و اجرایی در داخل جهات غالب کردن کالای بی کیفیت و گران - مسئولان کشورهای میزبان قرار می گیرند هوایی می شوند و با فراموش کردن حقارت شان در داخل هیئت حاکمه حس "بابا ما هم وزیر خارجه و رییس جمهور هستیم مثل اینکه" به آنان دست می دهد و هیجان کاذب پیدا می کنند تا پیاده شدن در تهران و کول کردن همان آش و همان کاسۀ "رییس جمهور چند من!"

4- خب رسیدیم به حرف حجاریان که گفته است:
تئوریسین اصلاحات در پیشنهادی از اصلاح طلبان در خواست کرده فیش های حقوقی خود را منتشر کنند و پیش قدم اجرای قانون "از کجا آورده اید" شوند. سعید حجاریان گفته: با این انگشت اتهامی که دو جناح سیاسی ایران در رابطه با فساد های اقتصادی مقابل هم گرفته‌اند؛ هر کسی می‌تواند از بیرون کل نظام را فاسد بنامد. لذا وی در پیشنهادی به اصلاح طلبان از آنها خواسته که پیشقدم عرصه مبارزه با فساد شوند، فیش های حقوقی خود را منتشر کنند، در آزمون از کجا آورده‌اید شرکت کنند و اگر فاسدی را در میان خود یافتند از آن برائت بجویند. 
 این حرف حجاریان که در موازات سماجت من در مورد شفاف سازی فیش های نجومی از سوی روحانی - هیچوقت انجام نشد - است و معنای بدیهی آن این است که پایگاه رأی اصلاح طلبان آسیب جدی دیده و در حال فروپاشی است. بدیهی هم است چنین موضوعی زیرا ما (تحولخواهان) بیشتر از همۀ فیش های نجومی منتشر شده و نشده حساسیت تام و سمجی داشتیم روی فیش صفدر حسینی که هم اصلاح طلب شناخته شده ای بود و است و هم وزیر دولت محمد خاتمی بود. اصلاح طلبان خطای وحشتناکی مرتکب شدند و نه تنها بلافاصله پس از افشای حرامخواری صفدر حسینی از او برائت نجستند و رسماً از صفوف اصلاح طلبی بیرون نکردند بلکه حتی چهره های موجهی مثل صفایی فراهانی و دیگران به توجیه و دفاع از صفدر حسینی هم پرداختند. حالا البته دیگر بسیار دیر شده زمان جبران این خطا و من نه گمانم که اگر حتی پیشنهاد تئوریسین اصلاحات را قبول کنند اصلاح طلبان آب رفته بجوی برگردد. - در حاشیه بگویم که قطعاً هم قبول نکردند و نخواهند کرد چون سعید حجاریان خبر ندارد که بعد از خانه نشینی ناشی از ترور او در سال 78 رفقا آلاف اولوف بسیاری اندوخته اند و قدرت رو کردنش را هم ندارند -

5- حالا می رسم به آن حرفم که قبلاً گفته ام و آن جدا شدن بند ناف ناراضیان و سکولارها و مخالفان جمهوری شرعی (تحولخواهان) از ناف اصلاح طلبان مذهبی داخل ایران. در حقیقت سعید حجاریان کردیت داده است به این حرف من که بعد از این این اصلاح طلبان نیستند که در هر وضعیتی خواهند توانست اقشار محذوف و مدرن و تحولخواه را بدنبال خود بکشند بلکه این مردم رأی دهنده به اصلاح طلبان هستند که دست پیش خواهند داشت در ابلاغ "یا بمدرنیته و لوازم آن اعلان وفاداری کنید یا بروید به جهنم" به سیاستمداران اصلاح طلب طیف محمد خاتمی. در چنین حالتی است که مطمئنم اگر معجزه ای رخ ندهد انتخابات ریاست جمهوری سال آینده نقطه عطف مهم و بسیار برجسته ای خواهد شد در کمترین میزان مشارکت و مشروعیت زدا از جمهوری اسلامی. این را قبلاً هر برجسته کرده ام که ملت ایران در انتخابات مجلس 94 نشان داد که بسیار عقلانی و به بلوغ رسیده و سازماندهی شده رأی می دهد و داد. حالا که آن رأی کلاً سوخت و نه دولت و نه مجلس کمترین قدردانی و بهره بردن بنفع مردم از آن رأی نکردند مردم با همان انسجامی که 46 نفر اسم را با حوصله نوشتند با همان صلابت از حضور در پای صندوق های رأی خودداری خواهند کرد.

6- اینکه این روزها رسانه های اصلاح طلبان و اعتدالیون - اعم از روزنامه و مجله و سایت و خبرگزاری - اصرار عجیبی دارند که فضای کشور را انتخاباتی بکنند و در این راه از توالت رفتن احمدی نژاد تا انگشت تو دماغ کردن باهنر و ... را تیتر یک می کنند و مرتب پمپاژ می کنند که اصولگرایان درمانده اند و اصلاح طلبان پیروز هستند و این قبیل آدرس های "ازبی تفاوتی و واکنش مردم نسبت بخودمان می ترسیم" به این خاطر است که نمی خواهند واقعیت فروپاشی هواداران ناگزیر سال های گذشته شان را قبول کنند. و چون همانطور که سعید حجاریان هم گفته صداقت اعتراف به کاستی های خود و طلب بخشش از مردم را هم ندارند لذا مرتب دنبال "بلکه بتوانیم یک هیجانی ایجاد کنیم" هستند و احمقانه فکر می کنند که خواهند توانست موضوع کثافتکاری های اعضای خود را ماستمالی کنند. در پایان تأکید می کنم که خیلی متأسفم از عملکرد کند روحانی و اینکه ما تحولخواهان یاری دلخواه در هیئت حاکمه نداریم اما بسیار بسیار خوشحالم از اینکه اولاً صفوفمان دارد شفاف تر می شود و دیگر اصلاح طلبان نخواهند توانست با رنگ کردن گنجشک قناری هایمان را شکار کنند. و در یک جملۀ ایمانی می گویم که "جمهوری اسلامی هیچگاه و هیچگاه در طول عمر خود به این اندازه دچار ضعف ایدئولوژیک نبوده و در آستانۀ تحول بسوی عرفیت". جیغ های بنفش روحانیون الیگارشی در مورد مسایل اجتماعی و فرهنگی دقیق ترین آدرس این ترس وحشتناک است. اما چاره ای در کار نیست. چون پیاده نظامی وجود ندارد. نگاه کنید به همراهان الله کرم در فراخوان ضد فوتبالش. فرمان بدست مدرن هاست هرچند این روزها برعکسش را شاهد باشیم. اگر فرمان در دست تحجر بود این همه هراسناک و مستأصل نمی شدند. یا...هو

۱۳۹۵ مهر ۱۲, دوشنبه

مهدی تاج توپ فوتبال بازی ایران و کره را شوت کرد به شقیقۀ خامنه ای. آفرین به تاج؛ زنده باد پرسپولیس!

Image result for art and science of modern football


1- حتماً در جریان هستید که مسابقۀ فوتبال بین ایران و کرۀ جنوبی - در چهارچوب بازیهای انتخابی جام جهانی 2018 روسیه - به روز تاسوعا بمیزبانی ایران در ورزشگاه آزادی افتاده است. و اینک بیشتر از چند ماه است که موضوع برگزاری یا لغو آن در دستور کار شماره یک کلیۀ مقامات کشوری و لشکری و حوزوی قرار گرفته و راه حل های مختلفی پیشنهاد شده است. خب بدیهی هم است که در دنیایی چنین ساده گاهی موضوعات پیچیده ای هم - مثل برگزاری یک مسابقۀ فوتبال - بروز و ظهور کند و نیازمند بسیج توان ملی و مذهبی و سیاسی و فرهنگی و امنیتی و اطلاعاتی و اجتماعی برای حل چنین موضوع پیچیده و هزار وجهی باشد؛ که متأسفانه برای جمهوری اسلامی ایران ما - که فارغ از هر مشکل ریز و درشت سایر کشورهاست خوشبختانه - پیش آمده است. موضوع تا آنجا پیچیده و حساس بوده است که حتی شخصیت بسیار برجسته و خیرخواه و مرجع مذهبی همچون آیت الله العظمی محمد یزدی عزیز را نیز به چاره جویی واداشته و ایشان در اظهار نظری بسیار ظریف و راهگشا فتوای عدم برگزاری مسابقۀ مزبور را صادر نموده اند. با این قول و تضمین از طرف خداوند پلشتی ها که لذت اخروی و آغوش زنای حوری بهشتی جایگزین هیاهو و هیجان دنیوی در روز تاسوعا که لاجرم منجر به افزودن گناهان خواهد شد را داده است. - کثافت بگیرند آن مغز معیوبت را حضرت آیت الله که 38 سال است زندگی و زیبایی و لذت خداداده را بروی ما ایرانیان بسته اید و حیا نمی کنید.

2- آخرین تصمیم اعلام شده از سوی فدراسیون فوتبال مبنی بر این است که برگزاری یا عدم برگزری مسابقۀ مزبور در روز تاسوعا را به تصمیم مقامات عالیۀ کشور - یکی از القاب پرطمطراق خامنه ای - منوط کرده و اینبار توپ فوتبال را نیز به دست چلاق خامنه ای حواله داده اند. این تصمیم تاج رییس فدراسیون فوتبال تصمیم درستی است و من نه تنها در این زمینه بلکه در همۀ زمینه ها موافق ارجاع تصمیم گیری به به امامان جمعه بجای استانداران و ولی فقیه بجای رییس جمهور بوده و هستم. تا جائیکه جداً معتقدم پست ریاست جمهور باید حذف و کلیۀ وظایف و مسئولیت های آن هم باید به ولی فقیه واگذار شود تا ایشان علاوه بر همۀ اختیارات ممکن - که در حال حاضر دارد - بخشی از مسئولیت ها را نیز خود بدوش بکشد و کشور را از این هرج و مرج یک شهر و چهل قلندر و بی تصمیم بسوی حداقل انسجام مورد نیاز هر حکومت و مدیریتی هدایت کند. اما در مورد تصمیم درست فدراسیون فوتبال کمی مشکوکم و تاج و ساکت و سایر عوامل فدراسیون را در جسارتی نمی دانم که قادر به چالش کشیدن خامنه ای و حوزه باشند.

3- بنظرم می رسد که تصمیم نهایی برای این مسابقه گرفته شده است و این سناریوی تازه برای اعلام آن تصمیم و فرار از تبعات واکنش احتمالی فیفا و مردم گرفته شده است. به این معنا که دست اندرکاران ورزشی و سیاسی و امنیتی تصمیم گرفته اند که مسابقۀ فوتبال ایران و کرۀ جنوبی در روز تاسوعا و بدون حضور تماشاگر برگزار شود تا هم مسابقه برگزار شده باشد و محرومیت و اخراج ایران از جام جهانی فوتبال منتفی شود و هم روحانیت و تحجر ضد زندگی به هدف خود برسند. زیرا آنان با برگزاری یک مسابقه در ورزشگاه خالی مشکلی ندارند و مشکل آنان یکی خالی شدن تکیه ها و عزاداری های تاسوعاست که اوج عزاداری های محرم است و دوم جلوگیری از هرگونه شادی و هیجان ناشی از ذات مسابقۀ فوتبال در استادیوم و تسری آن به خیابان های کشور. با برگزاری مسابقه در استادیوم خالی هر دو هدف متحجران حوزوی تأمین خواهد شد و البته جریمه و محرومیتی هم متوجه فدراسیون فوتبال نخواهد شد.

4- فدراسیون فوتبال به این دلیل نخواسته این تصمیم را خودش اعلام و مسئولیتش را بپذیرد که "تصمیم دواطلبانه به ممنوعیت ورود تماشاگران بورزشگاه خانگی و بدون هیچگونه توجیه محرومیت از سوی فیفا یا خطرات ناشی از جنگ و نا امنی و تهدید سلامت تماشاگران و از این قبیل" یک تصمیم احمقانه و برای اولین بار در تاریخ و شایستۀ ثبت در کتاب رکوردهای گینس خواهد بود؛ و فدراسیون فوتبال وزن و هیمنۀ لازم برای پاسخگویی به چه تماشگران و چه بازیکنان تیم ملی و چه مجامع فوتبال بین المللی را ندارد. در حالیکه اعلام آن بعنوان تصمیم سیاسی مقامات حکومتی تبعات منفی زیادی را متوجه فوتبال و فدراسیون نخواهد کرد و کسی هم اعم از تماشاگران و مربیان و بازیکنان جرأت اعتراض نخواهند داشت. دنیا هم که به تخم آقایان است و واکنشش محلی از اعراب نخواهد داشت.

بعد از تحریر:
محتمل است که تفسیر بدبین من در سناریوی بالا درست نباشد و فدراسیون فوتبال شجاعت و تیزبینی نشان داده و بدون تصمیم قبلی؛ تصمیم گیری راجع به این مسابقه را به خامنه ای واگذار کرده باشند. در این صورت - با قطعی بودن برگزاری مسابقه - اگر تصمیم به برگزاری مسابقه با حضور تماشاگران گرفته شد؛ برای اولین بار جسارت می کنم که از مردم شریف ایران درخواست کنم که استادیوم را با حداکثر ظرفیت پر کنند و هیجان را چه قبل و چه در حین و چه در پایان مسابقه به حداکثر برسانند تا پیام مشخصی به متحجرین حوزه و محمد یزدی ها و علی خامنه ای ها داده باشند. حتی پیشنهاد می کنم که اگر امکان عملی موجود است با خانواده و بویژه زنان و دختران بورزشگاه بروند و از بانوان و دختران همراهشان بخواهند که مدت مسابقه را در اتومبیل صبر کنند تا پس از پایان مسابقه و در هنگام مراجعت از ورزشگاه فضای لذت بخش تری را ایجاد کنند. برای جوانان و نوجوانان غیر سیاسی - دهۀ هفتاد و هشتادی های معروف - می گویم که این موضوع در مقطع فعلی خیلی مهم است. زیرا همانطور که شاهد هستیم روحانیت متحجر دست از سیاست برداشته هم همگی متمرکز شده اند بر بستن همۀ راه های تنفس شادی و هیجان اعم از موسیقی و کنسرت و سینما و مهمانی و دورهمی. و اگر واکنش نشان ندهیم باید منتظر فجایع بیشتری در آیندۀ نزدیک باشیم! یا...هو

پی نوشت امروز جمعه 16 مهرماه:
سونامی فوتبال در تاسوعا! نمازهای جمعه و امام جمعه ها را نیز در نوردید و انصار حزب الله را هم بمیدان منازعه کشید. و این امر مبارکی است. و باید از این استیصال استقبال کرد. زیرا موضوع های در فهم و علاقۀ توده های مردم بهترین فرصت برای بازیادآوری ذهنی مردم است که یادشان نرود در چه کمدی موقعیت هراسناکی زندگی می کنند. تبدیل شدن برگزاری یا عدم برگزاری یک مسابقۀ فوتبال بمهمترین و خطرناکترین دغدغۀ از سگ تا گربۀ جمهوری اسلامی که ادعای مدیریت جهان را دارند همان تلنگر سخت و مورد نیازی است که مردم را از عادت کردن به غیر عادی ها باز هشیار می کند. باید این نوع سخت گیری ها را تشویق کنیم تا مردم یادشان نرود که عادت کردن شان به غیرعادی ها اصلی ترین بستر تسلط آخوندها بر کشورشان است و نباید.

۱۳۹۵ مهر ۱۱, یکشنبه

خامنه ای با ناجوانمردی و غیر قانونی محبوب توده های محروم را حذف کرد: احمدی نژاد رؤیای 84؛ کابوس 96!

Image result for ‫احمدی نژاد و خامنه ای‬‎

 اگر می خواستم این مطلب را در هنگام درز کردن اولیۀ حکم غیر قانونی حذف احمدی نژاد و قبل از واکنش خامنه ای در جلسۀ درس و پاسخ احمدی نژاد بنویسم پاراگراف اولش را اینطور می نوشتم:

1- خامنه ای احمدی نژاد را خودش فراخوانده برای یک احوالپرسی و گپ پدر و پسری از نوع "اوضاع چطور است و داری چکار می کنی". احمدی نژاد هم رفته و گزارش داده که "اوضاع خوب است و من هم در حال تبیین مجدد انقلاب اسلامی و اهداف عالیه و فراموش شده اش هستم در شهرگردی و سفرهای استانی". خامنه ای اما مدعی شده که شایع کرده اند که منظورت از مسافرت های استانی چیدن مقدمات شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 96 است. احمدی نژاد هم یکی از آن پوزخندهای معروفش را پاشیده به صورت حضرت آقا و پاسخ داده که شما به شایعات توجه نکنید و کو هنوز انتخابات 96 و لزوم تصمیم من برای چنین امری. خامنه ای اما موضوع را ول نکرده و به احمدی نژاد گفته: پس این سفرهای تبیین اهداف انقلاب اسلامی را تعطیل کن تا این شائبه و شایعه از بین برود. حالا که تصمیمی هم برای نامزد شدن در انتخابات نگرفته ای. چون همه قادر به درک خلوص شما اولاً و ابوالعالی بودنتان برای پیش برد اهداف انقلاب اسلامی ثانیاً را ندارند و همه چیز را به سیاست و قدرت ربط می دهند. ضمن اینکه پدرانه و برادرانه عرض می کنم که نامزدی مجدد شما در انتخابات ریاست جمهوری 96 را نه به صلاح شخص شما و نه به نفع نظام و نه به صلاح رهبری می دانم. احمدی نژاد هم فقط خندیده و بدون اینکه تأیید و تکذیبی کند - زیرا از نظر او زمان ورود به بحث انتخابات نرسیده بوده است - حضرت ماه را ترک کرده است.

2- این را از این جهت مطمئن بودم که هر آدم گنگی هم که کمترین شناختی از شخصیت احمدی نژاد داشته باشد قطعی می داند که او اهل استمزاج و مشورت کردن و راهنمایی خواستن و از این قبیل امور آدم های عادی نیست و تصمیماتش و رفتارهایش را بر مبنای حس شهودی متصل به امام زمان - در خلوت خودش یا در حلقۀ صحابۀ بسیار نزدیک و مریدانش - می گیرد و با نوعی یقین ایمانی بطرف اجرایی کردنش می رود. هنگامی که جلسۀ احمدی نژاد با خامنه ای تمام می شود؛ احمدی نژاد بدون کمترین دغدغه و فکرو اهمیت دادنی به حرف های خامنه ای به دفترش برمی گردد و برنامه های سفرهای استانی اش را که نزدیکترین آن سفر به استان گلستان بود را پی گرفته و انجام می دهد. زیرا او منطق خامنه ای در مورد اهداف انتخاباتی داشتن سفرهایش را قبول نداشته و آن را ناشی از عدم فهم خامنه ای - تحت تأثیر القائات الیگارشی چپ و راست - می دانسته و اهمیتی به آن نداده است. در سوی دیگر اما خامنه ای بعد از پایان جلسه اش با پسر محبوب دل توی دلش نبوده که ببیند واکنش پسر به نهی پدر چه خواهد بود. زیرا اگر احمدی نژاد سفر استانی گلستان را کنسل می کرد نشان دهندۀ آن بود که دستور خامنه ای را پذیرفته و موضوع در پشت پرده تمام شده و دیگر نیازی به علنی کردن آن نخواهد بود. درست است که خامنه ای خودش را مبسوط الید و فراتر از هر قانونی - حتی قانون اساسی - می داند و اگر ناگزیر باشد ابایی از قانون شکنی علنی هم ندارد. اما ترجیح بسیار مهم خامنه ای این است که تا جای ممکن دخالت های علنی فراقانونی نکند و خودش را ملتزم به قوانین کشور نمایش بدهد.

3- فاجعه اما بضرر خامنه ای پیش می رود و احمدی نژاد سفر گلستانش را طبق برنامه انجام داده و خامنه ای را مجبور می کند که مثل همۀ اختلافات قبلی - چه در جریان مشایی و چه در جریان مصلحی - دستور درز دادن موضوع به علن و افکار عمومی را بدهد و می دهد. و از اینجاست که کشمکش خامنه ای با احمدی نژاد به سطح رسانه ها کشانده می شود و خامنه ای مجبور از علنی کردن یکی دیگر از دخالت های فراقانونی خودش شده و در جلسه ای درسی - کاملاً تخصصی بشأنیت مدرس دینی بودن خامنه ای و دور از و بی ربط  به شأنیت ولی فقیه و رهبر سیاسی بودن او- موضوع را باز می کند و اعتراف می کند که به احمدی نژاد دستور عدم نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری 96 را داده و او تمکین نکرده و حالا مجبور از علنی کردن آن و استفاده از فشار الیگارشی برای بعقب راندن احمدی نژاد شده است. اینکه خامنه ای در آن جلسه خودش را بموش مردگی زده و دخالت فراقانونی اش را نصیحت مؤمن به برادر مؤمنش جلوه داده حاکی از نهایت بدبختی و استیصال و تزویر رهبر جمهوری اسلامی است که نه تنها برای عقل مدرن خنده دار و مسخره است بلکه حتی برای هواداران خودش هم قابل هضم نیست. زیرا که حرف خامنه ای بدلیل در رأس حکومت بودن بار حقوقی سنگین و غیر قابل شکستنی دارد که کمترین ربطی به توصیۀ مؤمن به مؤمن ندارد.

4- محمود احمدی نژاد تنها فردی در جمهوری اسلامی است که خامنه ای را واداشته است - آنهم نه یکبار بلکه سه بار - تا نقاب "رهبر قانونی ملتزم به قانون" را از چهرۀ مزورش کنار بزند و خودش را در نقش "بیگ برادری" کامل به روی صحنۀ سیرک جمهوری اسلامی به تماشا بگذارد. این خدمت احمدی نژاد به روند اصلاحات در جمهوری اسلامی قطعاً بی بدیل و بی نظیر است و باعث تسریع فروپاشی در پایگاه قوت و قدرت الیگارشی روحانیت شده و خواهد شد. زیرا احمدی نژاد از همان پایگاه طبقاتی یارگیری کرده و می کند که پایگاه طبقاتی اصلی روحانیت حاکم هم است و وحشت الیگارشی از احمدی نژاد از این زاویه است که اهمیت بنیادین دارد. بطور قطع هواداران محروم و حاشیه نشین احمدی نژاد - چه گروه مؤمن و دیندار و چه گروه محروم و سکولار - براحتی تسلیم حذف مراد اخیرشان (احمدی نژاد) از سوی مراد سابقشان (خامنه ای) نخواهند شد و اگر هم در ظاهر و بدلیل قدرت فیزیکی خامنه ای قادر به واکنش علنی نشوند دلهایشان را از بند ناف روحانیت شعاری و مدعی حامی محرومان خواهند گسست.

5- بهمین خاطر هم است که خامنه ای سعی می کند در جلسۀ درس خودش را به لودگی بزند تا بلکه بتواند کمی فضای حاکم بر حزب الله را تعدیل کند. آنجائیکه می گوید:
 این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم. خب حالا این مایه‌ی اختلاف بشود بین برادران مؤمن، یکی بگوید فلانی گفته، یکی بگوید نگفته، یکی بگوید چرا پشت بلندگو نگفته؟ خب حالا این هم پشت بلندگو. [۱]
از این سخن لودۀ خامنه ای برمی آید که موضوع خیلی جدی است و هواداران بسیاری هستند که منع احمدی نژاد (نماد استضعاف جامعۀ مؤمنان شیعۀ ایرانی) از طرف خامنه ای را تا آنجا دور از شأن رهبر مستضعفان جهان می دانند که آن را توطئۀ غیر مؤمنان و مترفین و مرفهین بی درد بحساب می آورند و مدعی می شوند که خامنه ای چنین حرفی را نزده است.و بلافاصله بشدت هم معترض می شوند که چرا اگر حضرت آقا چنین نظری دارند شجاعت ابراز علنی آن را - بلندگو نماد علنی گفتن - نداشته و ندارند و مؤمنان را سرگردان و دستمایۀ هجو و تمسخر غیر مؤمنان کرده و می کنند. 

6- اما احمدی نژاد حالا که به مقصودش رسیده و خامنه ای را یکبار دیگر قهوه ای کرده در افکار مؤمنان؛ طبق روال همیشه اش یک نامۀ دو خطی و بدور از هر نوع چاپلوسی و زیاده گویی نوشته و کلمات را طوری چیده که می شود براحتی کشف کرد که احمدی نژاد با چه ذهنیتی این نامه را نوشته. ذهنیت او در هنگام نوشتن نامه به خامنه ای این چنین بوده است: 
"چیه شلوغش کردی. اولاَ من پیش تو نیامدم و تو مرا احضار کردی. ثانیاً این تو بودی که با نیت قبلی برای حذف من از انتخابات جلسه را ترتیب داده بودی. ثالثاً من بشما گفتم که موضوع ورود به انتخابات 8 ماه دیگر زود است و من تصمیمی برای ورود یا عدم ورود به انتخابات 96 نگرفته ام. رابعاً من بتو یادآوری کردم که فعلاً در حال تبیین اهداف انقلاب اسلامی برای مردم هستم و هدفم بهره برداری سیاسی بنفع خودم نیست و موضوع انتخابات 96 فقط در دو یا سه ماه مانده به انتخابات قابل تصمیم گیری است. خامساً تو باید می فهمیدی که وقتی اصل حرفت (نامزدی من در انتخابات) مورد تأیید من نیست چرا باید وظیفۀ روشنگری و تبیین اهداف عالیۀ انقلاب امام خمینی را هم تعطیل می کردم."
 اما احمدی نژاد هیچکدام از موارد این ذهنیت را علنی نمی نویسد و فقط اعلام می کند که از منع خامنه ای تبعیت خواهد کرد. او در نامه اش از واژۀ "اطاعت" که کلمه ای فقهی و مذهبی و مرید و مرادی و سرور و نوکری است استفاده نمی کند. بلکه او از واژۀ "تبعیت" که کلمه ای سیاسی و عرفی است استفاده می کند که به خامنه ای متذکر شود که تو از زور و قدرت فراقانونی سیاسیت برای حذف من استفاده کرده ای و من چون قدرت سرپیچی ندارم آن را می پذیرم . اما نباید به آن شأن مشروعیت مذهبی بدهی چون دستور تو بمن نه مشروع است از نظر مذهبی و نه قانونی است از جهت عرفی.

7- همانطور که می دانید احمدی نژاد مطلقاً قابل پیش بینی نیست و بهمین خاطر هم است که من همواره از نبوغ و پیامبری او نوشته ام و به آن اصرار کرده ام. در ماجرای اخیر هم دقیقاً نمی توان فهمید که منظور احمدی نژاد از رفتارهای چند ماه اخیرش چیست. محتمل است که ایشان فقط در حال محک زدن افکار جامعه و محرومان مورد خطابش بوده تا تصمیم بگیرد که نامزد ریاست جمهوری بشود یا نه. و محتمل هم است که اصلاً قصدی جدی برای نامزدی در سال 96 نداشته و پروژه اش بلند مدت تر از انتخابات سال بعد بوده است. اما هدف احمدی نژاد هرچه که بوده است واکنش خامنه ای بطور خودکار بنفع احمدی نژاد تمام خواهد شد. زیرا منع او از نامزدی در این دوره مجوز تضمین شده خواهد بود برای هم ورود و هم تأیید صلاحیت در انتخابات 1400. زیرا نمی شود که آدمی را که رهبر شخصاً از یک دوره منع کرده در دوره های بعدی آدم های زیر دست رهبر (شورای نگهبان) رد صلاحیت کنند. ضمن اینکه من شخصاً معتقدم که اگر منع خامنه ای هم نبود احمدی نژاد کاندیدای ریاست جمهوری سال 96 نمی شد. زیرا کشور در وضعیتی نیست که او بتواند ریاست جمهوری دست و دلباز باشد و این همه تنش های داخلی و منطقه ای و بین المللی را مدیریت بکند. این چهار سال فرصتی خواهد بود برای صعود مجدد درامدهای نفتی و روشن شدن وضعیت منطقه و جهان و سمت و سو یابی استراتژی جدید جمهوری اسلامی. در عین حال که محتمل تقریبی است که در چهار سال دوم دولت روحانی نارضایتی ها از روند اقتصاد معیشتی و تحجر رشد یابندۀ فرهنگی بازهم بیشتر شود و احمدی نژاد بتواند با ارادۀ قاطعی که دارد وارد انتخابات 1400 شده و علاوه بر قشر محروم؛ طبقات متوسط بتنگ آمده از تحجر آخوندها را هم همراه خود بکند. اما هرچه هست بنظرم می رسد که یکی از نزدیک ترین راه های عقب راندن آخوندها توسل به احمدی نژاد امام زمانی باقی خواهد ماند. یا...هو