الاغ یا زرافه ودیگرهیچ! من اسب را برمی گردانم به وطن.
1- اگر از شما بپرسم از بین حیوانات اسب و الاغ
و زرافه کدام را بیشتر دوست دارید. چه جوابی می دهید؟ باور دارم که جواب
هایتان از مدل و فراوانی زیر تبعیت می کند. اکثریت غالب که هم عاقلند و هم با
احساس اسب را انتخاب خواهید کرد. زیرا که هم اهلی است و هم مفیداست و زیبا
و غرورانگیز! در صدی از شما که مثل من دهاتی های چشم و گوش بسته ای هستید
و از حیوانات ناشناخته یا کمتر شناخته شده برای شما می ترسید و جز الاغ حیوان
دیگری ندیده اید الاغ را انتخاب خواهید کرد چون هم از اسب هم اهلی تراست و هم
در اندازه های خودش مفید است. و زیبایی و غرور هم بدهات ما نیامده هنوز.
و بالاخره دستۀ سوم و کمترینی از شما که یا دیوانه اید و یا خل و چل و یا فانتزی
باز و همه چیز را بشوخی می گیرید زرافه را انتخاب خواهید کرد چون اصولاً شما
یا عقل ندارید و یا اگر دارید آن را تعطیل کرده اید و از مفاهیمی مثل اهلی
و وحشی و مفید و زیبا و غرور خیلی سر در نمی آورید و همین که حیوان شلنگ تخته ای
بیندازد و لگد بپراند و گردنی برافرازد همذات پنداری شما را تحریک می کند.
بنابراین شما زرافه را انتخاب می کنید.
2-
حالا اگر در بین گزینه های سه گانۀ بالا اسب هم نباشد. چه اتفاقی می افتد.
باز چنین باوردارم که اکثریت انتخاب کنندگان اسب، الاغ را انتخاب می کنند که
اگر زیبایی و غرور ندارد حداقل مفیداست و وحشی نیست. و اقلیت خیلی محدودی از
انتخاب گران اسب هم اینقدر از عبوسی و خریت الاغ بدشان می آید که دیوانه می
شوند و زرافه را انتخاب می کنند.
3- قبل از اینکه در ایران انقلاب بشود هم اسب
بود و هم الاغ ولی زرافه ای نبود. مگر یکی دو رأس در باغ وحش برای تفریح بچه
ها. درست است که فراوانی با الاغ بود و اسب ها هم اسب خوشگل و با یال و کوپال
و از نژادهای مشهور نبودند ولی خیلی هم یابوی بدل از الاغ نبودند. لذا
عدۀ معدودی سوار بر اسب هایشان می تاختند. اکثریت پشت بارهای الاغشان راه
می پیمودند. و چون زرافه ای هم نبود که یک لحظه آدم از گردنش و پوست پلنگی اش
خوشش بیاید و درهمان لحظه رم کند و با یک لگد جانانه بگذارد توی فکّ آقا
و حلوایش را بپزد؛ داشتیم زندگی مان را می کردیم و الاغ سوارها و اسب سوارها
در گذر از کنار هم باهم سلام علیک و مهربانی می کردند. حتی خیلی زیاد پیش می
آمد که اسب داران و الاغ داران هم با هم خوب بودند و سهم خودشان را توجیه
عقلی و زوری و دینی و...می کردند.
4- انقلاب که پیروز شد امام خمینی که خودش از
طایفۀ الاغ سوارها بود. یکباره بسرش زد و داد همۀ اسب ها را پی کردند و نسل
اسب ها را برانداخت. ما اکثریت الاغ سوارها گفتیم خوب چه بهتر اگر همه الاغ
سوار بشویم چشم هم چشمی هم نمی شود. و اصلاً الاغ بهتر هم است چون بارکش
مفیدی است و کمتر از اسب هم خود نما و خود برتربین است. اما داستان بهمین جا ختم
نشد. چون امام خمینی دستور داد همۀ الاغ ها را هم جمع آوری کردند و صادرکردند
به قبرس. و بجا و به تعداد آن ها از آفریقا زرافه وارد کردند.
5- این جوری شد که ما یک روز از خواب
بیدار شدیم و دیدیم همۀ طویله و کوچه و شهر و روستا و خیابان پرشده است از زرافه.
راستش اول بچه ها دیده بودند این دگرگونی را و چه ذوقی می کردند از هیبت
ناشناختۀ - و چون ناشناخته زیبا هم- زرافه ها! ولی بعد که دیدند زرافه ها مثل
اسب و الاغ اهلی نیستند ذوقشان کور شد و جایش را داد به وحشت. ما بزرگترها هم
که باید همۀ کار و زندگی مان را تعطیل می کردیم و علاوه بر ترس خودمان به ترس
بچه هایمان از این موجود زیبا (فقط درجنگل وباغ وحش) فایق می آمدیم. و چون
زرافه نه بار می بُرد و نه سواری می داد و نه شیر و.... معیشت مان هم به تنگنا می
افتاد. ولی خوب ما امام خمینی را خیلی دوست داشتیم و حاضر شدیم باهر جان
کندنی هست چند صباحی را سر کنیم. چون که انجمن کدخداها با امام خمینی ملاقات
کرده بودند و ایشان فرموده بودند که بعلمای قم دستور داده اند تا یک وردی
اختراع کنند از جنس آیت الکرسی که وقتی می خوانند و فوت می کنند بطرف زرافه
ها. زرافه ها تبدیل بشوند به موجودی ترکیبی که هم اسب باشد و هم الاغ. مثل
خر باربر و مثل اسب زیبا و یکه سوار. نخیر نمی فرمودند قاطر! دقیقاً جمله
شان یادم مانده. می فرمودند: "چنین حیوانی را هنوز کسی در روی کرۀ زمین ندیده
و ایران مخترع آن خواهد بود."
6- آقا که شما باشید ما سی و دو سال است
منتظر این ورد جادویی علمای قم هستیم که مارا از شراین شترگاوپلنگ برهانند.
حتی بارها اعلام آمادگی کردیم که همان خرهایمان را که حالا دیگر پیر هم شده
اند از قبرس واردات مجدد بکنند. اما مگر به گوش امام خامنه ای می رود این
عجز و لابه. ایشان اصرار دارند که این میراث امام خمینی است و من نه حق دارم
و نه تمایل که به وضع ایران بمثابه شترگاوپلنگ خاتمه بدهم. و باید منتظر قم
باشید.
7- پست قبلی را که نوشتم دیدم خیلی پر ملات
شده و ممکن است هضمش برای برخی از خوانندگان راحت نباشد. بنابراین تصمیم
گرفتم این متن سخت تر و کلیله و دمنه ای را بنویسم برای تقرب ذهن خوانندگان
بمفهوم شترگاوپلنگ. و مطمئنم که مثل همیشه موفق بوده ام در پیچیده کردن
مفاهیم ساده. در حالیکه همیشه قصد دارم مفاهیم پیچیده را ساده کنم!
8- و بالاخره اینکه من در اینجا از طالبان و کرۀ
شمالی زیاد دفاع کرده ام و گفته ام که یک ملا عمر تکلیف روشن با هم نرم
افزار و هم سخت افزار تلویزیون شرف دارد به آیت الله خامنه ای و شرکا که نرم
افزار(فرهنگ مدرن و سرگرمی و شادی) تلویزیون را انداخته اند دور و هی زور می
زنند که این سخت افزار (دستگاه تکنیکی) تلویزیون چرا فرهنگ عهد حجر (فرهنگ
سنتی و مفید و سوگواری) ما را ترویج نمی کند. یا در جای دیگری نوشته ام: "اگرمن
پدری بودم در کرۀ شمالی و دوازده پسر داشتم. می دانستم که باید همۀ پسرانم را
همسن و هم قد و هم لباس و هم ذائقه و... تربیت بکنم که بستون یک صبح ها بروند
به صحرا تا با پای راست بمب اتمی بکارند و عصرها با همان آرایش نظامی برگردند
به استادیوم ملی و با دست چپ تیم ملی فوتبال کرۀ شمالی را تشویق کنند. بقول
فارس ها من هوادار سرسخت "مرگ یکبار و شیون هم یکبارهستم."
9- اسب نماد غرب و دنیا و زندگی و رنج و سرمستی
و.... الاغ نماد کرۀ شمالی و مفیدی و عبوسی و زشتی و محدودیت و... و شترگاوپلنگ
نماد جمهوری اسلامی و بلاتکلیفی و عبوسی همراه باترس و عدم امنیت روانی
و اضطراب مدام و تباهی و معطلی... آیا توانستم عمق فاجعه را نشان دهم! نه
گمانم. چون بستگی به این دارد که شما الان در چه موقعیتی از زرافه قرار داری.
نزدیکش هستی و در معرض تاپاله ها و لگدهای وحشیش. یا کمی شانس داری و از زیبایی
پوست و گردن درازش که فعلاً بسمت توست خوشت می آید؛ و یا نه از زرافه بسیار دوری
و در هیاهو و شیهۀ اسبان الاغت را هین می کنی! در هر کدام از وضعیت های سه گانه
که باشی خیلی طول نخواهد کشید که شترگاوپلنگ حسابت را برسد. چون او وحشی
است و به قوارۀ موزه و باغ وحش اندازه شده است. و نه شیری و پوستی و گوشتی و مرکوبی و باربری برای کودکان تو! یا...هو
بعدازتحریر:
منطبق
بر آدم ها وسیاست های شان: شترگاوپلنگ (زرافه) نماد جمهوری اسلامی سی
ودوساله. الاغ نماد احمدی نژادیسم. اسب نماد سیستم حکومت مدرن وعرفی.
این مطلب بازنشر شده از این آدرس (+) در 22 خرداد 91 است که معادل سیاسی اش را هم در اینجا می توانید بخوانید. برای خوانندۀ خواستار توضیح "نگاه کلاسیک به امر غیر کلاسیک".
این مطلب بازنشر شده از این آدرس (+) در 22 خرداد 91 است که معادل سیاسی اش را هم در اینجا می توانید بخوانید. برای خوانندۀ خواستار توضیح "نگاه کلاسیک به امر غیر کلاسیک".
۱ نظر:
سلام بابا تیمساری نازم(سلام جودی ابوتی به بابالنگ دراز افسانه ای خودم):-))
به به چه سیرکی شده!!اسب و الاغ و شترگاو پلنگ!!
حیف که الان فقط سومی ش داره میرقصه!اونم بدجور فاز گرفته!
تو راس میگی بابایی.. کار هر بز نیست خرمن کوفتن....
هنرمند صحنه گردانی که میخواد زرافه به اون هیبت و قدرت رو از صحنه نمایش به در کنه و یه راس اسب اصیل رو وارد کنه باید خیلی زبردست باشه!
یه قهار سیاسی توانا و با فراست..
باید خوب بدونه که رگ خواب زرافه و زرافه پرستان کجاست!
باید برقصه اما نه مست و خراب چون باقی زرافه ها!باید برقصه اگاه و هوشیار و به ظاهر اوازه خوان!!
و به چالاکی با همون سبک رقص عقب عقبکی صحنه رو از وجود این غولهای بی شاخ و دم خالی و از وجود دوستان جانی مشحون کنه و شهر فرنگش رو دیدنی و ناب و خواستنی .....
باید بتونه جایگاه هر موجودی رو بهش نشون بده
واای اقایی...از همه رنگی میشه میشه اینجا دیدنییییییییییی...
یکم زیادی فانتزی نیست!یهو از خواب نپررریم!!هههههه
دوستت دارم بابایییییییی
ارسال یک نظر