۱۳۹۲ شهریور ۹, شنبه

جوانان به روحانی: جلوگیری نمیکنی حداقل سکوتت را بشکن در مورد برخورد با زیبایی و زنان!

davoud ghahrdar (32 of 35).jpg
1- وقتی دخترم در ارتباط تلفنی با شگفتی و تأسف از تشدید فعالیت گشت ارشاد خبر داد قبل از ماجرای کنسرت برج میلاد احساس بدی بمن دست داد. زیرا که دختران من اگر چه شیک پوشند و دختر کوچکم خودش دست اندرکار تولید چنین پوششهایی هم است اما نه در سن نوجوانی هستند و نه از جنبۀ تربیتی جوانان هنجار شکنی. بعد که خبرهای متواتر رسید از پروژۀ مبارزه با ساپورت پوشی و آن افتضاح مقابل برج میلاد؛ شکم برطرف شد که این حرکت جدید نه یک اتفاق بالا زدن نفرت سردار رادان از مدرنیته و زیبایی بلکه پروژه ای تعریف شده است برای نا امید کردن جوانان حامی رییس جمهور روحانی از سوی متحجران ضد زندگی.

2- ماجرا این است که جریان تحجر و ضد زندگی درست تشیص داده اند که می توانند با حمله به جوانان در حوزه های اجتماعی امید نیم بند رأی دهندگان شهری روحانی را به او نا امید کنند. زیرا روحانی اولاً بدلیل روحانی بودن، ثانیاً بدلیل داشتن خانوادۀ بسته - در عرف روحانیان اصلاح طلب هم روحانی یکی از بسته ترین خانواده های مسئولین را دارد - و البته بدلیل اجماع مطلق مردان در قدرت جمهوری اسلامی اعم از اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدال گرا با محدودیت شکلی زنان در عرصۀ عمومی؛ می توانند جوانان مدرن و طبقۀ متوسط را از قطار حامیان دولت پیاده کنند. اما متحجران با یک مشکل در این راه روبرو بودند. و آن رو به پایان بودن تابستان بود و اینکه با رسیدن به فصل پائیز و سرما بطور طبیعی پوشش های نازک و کوتاه و ... که بهانه های اصلی تشدید هیستری ضد زیبایی شان است را به صندوق خانه ها خواهد رفت و زنان و دختران با پوشش های زمستانی کمتر قابل گیردادن های مانکن و بدحجاب و ... خواهند بود. لذا در پرسش از چه کنیم بود و است که پروژۀ "مبارزه با ساپورت پوشی" را طراحی کردند که پروژه ای همه فصلی باشد و بتوانند حمله به جوانان را چهار فصله کنند.

3- حالا با دیدن تصاویر برخورد های سخیف در مقابل برج میلاد کاملاً آشکار می شود که این حرکت جدید گشت ارشاد علاوه بر اینکه پروژه ای فکر شده است برای خراب کردن دولت جدید؛ بلکه مهمتر آن است که دیگر موضوع حجاب و عفاف تنها دغدغه و نگرانی نیست و شریعتمدارها کُنه پلشت اندیشی و ضد زیبایی بودن ذاتی خودشان را به صحنه آورده اند. زیرا من هم مثل اغلب شما که این تصاویر را دیده اید کمترین نشانی از بی حجابی و بدحجابی و لخت پوشی و کوتاه پوشی و ...  ندیده ام. در عوض هرچه بر تن و سر و پای زنان و دختران مدرن است سراسر زیبایی و پوشش و وقار و متانت است.

4- راستش از دیروز که این تصاویر و آن برخوردهای ناشی از "زشتی پرستی" و "چرک پوشی" و"عقده های جنسی آمران و عاملان" و "حسادت های احتمالی ناشی از فقر و غنا" را دیده ام خیلی منتظر بودم که دولت روحانی واکنش در خور نشان بدهد و از جوانان "شیک پوش و زیبا و دیگر هیچ" حمایت بکنند. اما حالا که امیدم نا امید شد مجبور شدم بنویسم که آقای روحانی عزیز: "ساز و کار رسانه ای دولت شما ضعیف است و این را همه گفته اند. شما تلاش می کنید که خودتان را از حوزه های اجتماعی مربوط به جوانان دور نگه دارید و هجوم افراطیون بسنگرهای مدارس و دانشگاه و سبک زندگی جوانان را بسکوت برگزار کنید. اما اگر خودتان با چنین برخوردهای و هجمه هایی موافق نیستید پنهان شدن و سکوت و اجرای دکلمه های ما قبل انتخاباتی گاه بگاهی نه تنها مشکلی را حل نمی کند بلکه خشکه مقدس ها را جری و رأی دهندگان بشما را نا امید می کند. مضافاً به اینکه بهرحال پلیس عامل تحت امر وزارت کشور شماست؛ حتی اگر بنام رهبری هم باشد؛ شما گفته اید که مسئولیت هر عملی در دولت خود را بعهده خواهید گرفت. لذا به شما پیشنهاد می کنم که تا دیر نشده یک برنامۀ حداقل 15 تا 30 روزه تعریف کنید برای گزارش مستقیم به جامعه و دور از واژه سازی ها و سخنرانی های تبلیغاتی و احساسی؛ با جامعه به صحبت بنشینید و با تبیین دیدگاه های خود در موارد مربوط به همۀ امور در جریان - با اولویت دغدغه های جوانان - نگذارید در کمتر از یکماه از ریاست تان رأی دهندگان امیدوارتان بگویند: هر سال دریغ از پارسال! مسئله فقط موضوع آن دختران و بانوان باشکوه و با وقار جلو برج میلاد نیست موضوع یک علامت بسیار خطرناکی است که این اعمال "منزجر کننده و مبارزه با مظاهر زیبایی" به همۀ جامعه القاء می کند.

5- و دریغ است در کلام نهایی؛ اگر به افتخار زنان و دختران کشورم تمام قد نایستم و حداکثر احترام و تواضعم را به قدوم مبارک شان در تلاش مقدس برای تغییرات شکلی جامعه - مهمترین جهاد مدرن برای تغییرات پایدار - تقدیم نکنم. پس خطاب به آنان می گویم که تنها زیبایی شما در پوشش و روش و منش است که میخ آخر تابوت خشکه مقدسی و تحجر را در اختیار دارد. و ایران جدید و بزودی یک ایران زنانه و لطیف و زنانه خواهد بود! با درود بشما و جنبش اجتماعی مقدس تان. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۷, پنجشنبه

خبرهای بسیار خوب برای ایران عزیز از مانور غرب در سوریه!


1- نیم قرن پیش دو ابر قدرت روز امریکا و اتحاد جماهیر شوروی و در حالیکه جان اف کندی دموکرات (صلح جو) و خروشچف (تنش زدا) ریاست دو ابر قدرت را بعهده داشتند واقعه ای اتفاق افتاد که به ماجرای بحران موشکی کوبا معروف شد و در تاریخ ماند. موضوع را همه می دانند و نیازی به شرح آن نمی بینم. بلکه منظورم به آن چند روزی است که کندی و خروشچف دست بماشه پشت زرادخانه های اتمی خود نشستند و دنیا را در وحشت آغاز جنگ جهانی سوم - و با سلاح اتمی هم - بمرز نابودی ترساندند. آن بحران با عقب نشینی خروشچف و برچیدن موشک های شوروی از کوبا تمام شد! اما تمام نشد. زیرا که در دنبالۀ همین واقعه بود که خروشچف در شوروی دست بالا را پیدا کرد در تنش زدایی و متعاقب آن بود که امریکا و شوروی به توافقات مهم کنترل و کاستن و محدود کردن زرادخانه های اتمی یکدیگر متمایل شدند و پیمان های سالت و منع گسترش سلاح های اتمی نتیجۀ یک دهه بعد همین آغاز بود و البته آغاز فروپاشی ربع قرن بعد بلوک کمونیسم هم!

2- بحران پیش آمده بر سر سوریه را بیشتر در این کانتکست می فهمم و معتقدم که وضعیت فعلی بدون قصد اینهمانی کردن مورد بمورد ورژنی دیگر است از همان جنگی که تا انگشت بماشه جلو رفت ولی هیچگاه ماشه ای فشرده نشد. دوستانی اغلب بسیج نیروهای غرب و همپیمانان شان را در پشت مرزهای سوریه نشانم می دهند و مصرند که اینهمه هزینه و جابجایی و بسیج نمی تواند برای هیچ باشد. پاسخم این است که کدام بسیج؟ غیر از اینکه چند ناو و هواپیمای غربی ها کمی جابجا شده اند در مسافت های نزدیک تر مگر اتفاقی افتاده است. و این نام بسیج پیدا نمی کند و هزینه ای هم ندارد. زیرا این کشتی ها و طیاره ها وظیفۀ ذاتی و قبلی شان هم همان در دریا و هوا بودن بوده و تمرین و آماده باش و ... در همان حوالی. اینکه بجای فلان جزیره در نزدیک قبرس نشسته اند یا بجای فلان بندر کمی موقعیت جغرافیایی شان را تغییر داده اند بار اضافه ای در آن ابعادی که دوستان تصور می کنند به امریکا و ناتو تحمیل نمی کند.

3- جالب تر این است که خود امریکا و غرب قسم حضرت عباس می خورند که هنوز به تصمیم نهایی نرسیده اند برای حمله به سوریه و اگر هم خدای ناخواسته بخواهند حمله کنند نه قصد براندازی اسد را دارند و بیشتر از سه روز - حداکثر - و کوبیدن چند جای استراتژیک سوریه از راه دور عملیاتی انجام نخواهند داد. بازهم عزیزان تحلیلگرم اصرار دارند که حمله برای نابودی اسد و منطقه و سمت عراق و نهایتاً جمهوری اسلامی است!

4- اوضاع پیش آمده در منطقه چه بر اثر حماقت محض و عقل باختگی اسد باشد - بعید است - و چه بر مبنای استراتژی کوتاه مدت طراحی اتاق های فکر امریکا باشد - قریب است - در راستای استراتژی بلند مدت امریکا برای حل مشکلاتش در خاورمیانه که مهمترینش هم حل مشکل ایران آیت الله خامنه ایست شکل گرفته و ادامه خواهد یافت. به این معنا که با رساندن دنیا به لبۀ تیغ در ماجرای سوریه باعث وحشت واقعی و "شوخی نمی کنیم" ایران شود و مثل خروشچف در شوروی هاشمی رفسنجانی هم دست بالاتر پیدا کند در مقابل خامنه ای تا در مذاکرات مربوط به سلاح هسته ای گام های پایان ماجرا را بردارد. نه به بلندی مدت شوروی که به کوتاهی قد خمیده و ضعیف جمهوری اسلامی. و بجای 20 سال در عرض کمتر از دو سال. تا نهایتش بتوانند یکبار دیگر و اینبار ایدئولوژی اسلامی را به پستوی تاریخ و همانجایی که مارکس پارک کرده بفرستند.

5- دوستانی از تحرکات جهانی و منطقه ای و این رفت آنجا و ترکیه به عربستان و اتحادیۀ عرب فلان و از این قبیل فاکت می آورند. در پاسخ می گویم که استراتژی "دنیا را واقعاً به وقوع جنگ قریب الوقوع برسان" چنان خصوصی و بکلی سری طراحی شده است که گمان نمی کنم حتی بغیر از دیوید کامرون حتی به اولاند فرانسوی هم گفته باشند چه خبر است؛ تا چه رسد بکشورهای در پیتی مجموعه مثل ترکیه و عربستان و ... و من هم که از این استراتژی خبر می دهم فقط با بال تخیل قوی نشسته بر سر تحلیلم و تخصص بین سطر خوانی ام توانسته ام تا هزار توی اتاق فکرهای امریکا و انگلیس نفوذ بکنم.

6- بنابراین بجد معتقدم که باحتمال خیلی زیاد جنگی در سوریه در نخواهد گرفت و اگر در بگیرد در حد شلیک چند موشک و راکت به مناطق حساس است و مطلقاً باعث واکنش های سبب ساز گسترش جنگ در منطقه نخواهد شد؛ چه از جانب سوری ها و چه از جانب غربی ها و حتی اسرائیل. بزودی منطقه بهمین حالت "همدیگر را بکشید" رها خواهد شد چه در جنگ داخلی سوریه و چه مهمتر بمب گذاری های بیشتر سنی ها زیر شیعه ها و شیعه ها علیه سنی ها و مذهب های دیگر که بتدریج تفرقه بیشتر و فرقه ها متنوع تر خواهد شد.

7- البته غرب و امریکا از آرایش جدیدشان برای حتمی نشان دادن جنگ بهره های زیادی خواهند برد که مهمترینش آماده تر شدن افکار عمومی ملت های غربی برای روزهایی که در آینده ممکن است غرب واقعاً بخواهد بجنگد. زیرا هم نشان خواهند داد که تا آستانۀ شروع جنگ رفتند و بخاطر گل روی افکار عمومی ضد جنگشان جنگ را شروع نکردند و صلح طلبی و معصومیتشان را نشان خواهند داد و هم اینکه وقتی افکار عمومی در معرض این کشاکش ها قرار می گیرند بطور طبیعی هم کمی از حساسیت ضد جنگ شان کاسته خواهد شد در موقعیت واقعی بعدی.

8- سخنان بسیار محتاط آیت الله خامنه ای و موضع گیری های قابل قبول دولت روحانی و کشتار امروز عراق همه نشانه هایی است که ایران دارد قبول می کند که با افراط خامنه ای موجودیت رژیم چه در جنگ های فرقه ای منطقه ای و چه در عزم جزم جامعۀ جهانی بشدت مورد تهدید است و بهتر است فتیلۀ ایدئولوژی را - آن هم برهبری شیعۀ در اقلیت - با چراغ خاموش پایین بکشند. و این خبر خوبی است. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

دکتر روحانی پدیدۀ سوم هزارۀ سوم ایران بعد از دو پدیدۀ محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد!




1- یکباره و با شتابی غیر قابل توجیه و نالازم صحنه ای آراسته شده است و همایشی شکل گرفته در تهران و در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام تحت عنوان "تبیین مفهوم اعتدال" که هم برگزار کنندگانش و هم جمع سخنرانان و مهمانانش اکثریت سرمایۀ فکری داخل کشور علاقه مند به سیاست و اجتماع هستند. این همایش که بنظر می رسد ریشه در انفعال و واکنش بی دلیلی دارد در جنگ روانی جبهۀ تحجر و شریعت که از همان ابتدای پیروزی روحانی خواستار تعریف و تبیین و معرفی "اعتدال چیست" شدند بوده است کاری بد و عملی نالازم و حتی می شود گفت مزخرفی است که معلوم نیست هدفش چیست. و با پوزش از بزرگان و سرورانی که در این همایش سخنرانی کرده اند و خواهند کرد می خواهم بگویم که سرنا را از سر گشادش زدن است. با پوزش بازهم بیشتر که بعنوان یک توده پریده ام بوسط معدل نخبگان مرجع کشورم و چنین تند؛ باید اعتراف کنم که بغیر از جناب آقای محمد رضا جوادی کاشی که در همان ابتدا و در کوتاه ترین سخن و به زیباترین شکل حرف نهایی را تحت عنوان "اعتدال: گفتمان یا روش" زده است بقیۀ اعاظم محترم نتوانسته اند - و نمی توانسته اند هم - فراتر از معنا کردن لغوی واژۀ "اعتدال بروند و عملاً چیزی بمعلومات مخاطب نیفزوده اند.

2- این که گفتم جنبۀ مقدمۀ ورود به مطلب اصلی را داشت و ناراحتی خودم از شروع کارهای بیهوده در دولت روحانی. و الا منظورم گستاخی در مقابل همۀ کسانی که هم از نظر موقعیت علمی و هم از جنبۀ شهرت نظریه پردازی و ژرف نگری استادان بالقوۀ امثال من و بویژه خود من شخصی هستند نبود و نیست. اصل منظورم به این مربوط می شد و می شود که رییس جمهور اعتدال گرا جناب روحانی پیام مکتوبی برای این همایش فرستاده اند که نشانه های بارزی از استعداد پدیدۀ سوم هزارۀ سوم ایرانیان را دارد بعد از دو پدیدۀ سید محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد". بویژه به این علت هم که همین چند روز پیش بود که حسن روحانی در وزارت کشور گفته بود که پدیده نیست و با عالم بالا و آسمان ها هم ارتباطی ندارد.

3- مقدمۀ دوم:

الف- یادتان هست که در هنگام شکل گرفتن حماسۀ سیاسی انتخاب حسن روحانی خیلی غصه خورده بودم از حماسه شدن سه بارۀ سیاست (انتخاب یک کارگزار سیاسی بنام رییس جمهور) در ایران و آرزو کرده بودم که کاشکی انتخاب حسن روحانی سومین و آخرین حماسۀ سیاسی ایران باشد و بشود؛ و ما هم مثل یکی از کشورهای پرشمار جهان برگردیم بوضع عادی و نرمال همۀ جوامع. و حالا می گویم که یکی از ترس هایم این هم بود که معمولاً نتیجۀ "حماسۀ سیاسی" "پدیدۀ سیاسی" است و رییس جمهور متصف به حماسه؛ استعداد بی نظیری دارد در تبدیل شدن به پدیده.

ب- انتخابات در ایران بمعنای تطابق شکلی و حداقلی آن با انتخابات مرسوم در جهان از دوم خرداد شروع شد و برگزیدن محمد خاتمی. زیرا تا قبل از آن چه در زمان آیت الله خمینی و چه در رییس جمهور شدن هاشمی رفسنجانی انتخابات نوعی مناسک مذهبی برای بیعت با فرد برگزیدۀ حاکمیت بود و نتایج با صد در صد اطمینان قابل پیش بینی. اما هر سه انتخابات برگزار شده بعد از سال 76 که منجر به ریاست سه نفر آقایان خاتمی و احمدی نژاد و روحانی شده است هر سه به این دلیل هم حماسه نامیده شده است که نتیجۀ رأی مردم با هر آنچه حاکمیت می خواست یا باور داشت - چه خوش آیند او یا بدآیند او - متفاوت بوده است.

پ- یک مطالعۀ سطحی سنخ شناسی در مورد خاتمی و احمدی نژاد نشان می دهد که انتخاب حماسی و غیر منتظرۀ این دو بزرگوار بریاست جمهوری ایران و از آنجائیکه خود آقایان کمترین شانس و شایستگی چنین انتخابی را در مورد خودشان باور نداشتند باعٍث آسیب بسیار خطرناک "خود پدیده انگاری" هر دو نفر آقایان شده بود. اینان که خودشان را واجد هیچکدام از مشخصات بدیهی پست مهمی مثل ریاست جمهوری نمی دانستند و باور نداشتند؛ وقتی با آن حماسه های اقبال مردم مواجه شدند؛ بطور طبیعی دنبال علت این انتخاب چپکی افتادند و چون بغیر از زبان و ادبیات شان از هیچ ابزار دیگری برای نشان دادن شایستگی خود و جلب آرای مردم انتخاب کننده استفاده نکرده بودند به این توهم بدیهی دچار شدند که گویا در زبان و ادبیات آنان سحری و سری و توانی نهفته است که توانسته مردم را به آنان ناشناس - در مقطع زمان انتخاب - متمایل و جذب کند. و چون اتفاقاً هر دو این آقایان - هم خاتمی و هم احمدی نژاد - واژه پردازان و زبان بازان - هر کدام در ورژن خودش - خوب و برجسته ای هم بودند شکشان به یقین تبدیل شد که "این منم طاووس علیین شده" هستند و آنان قادرند با تمسک به زبان و ادبیات واژه پرداز - نخبه پسند در مورد خاتمی و توده پسند در مورد احمدی نژاد - خود پدیده بودن خود را به نتیجه برسند. این موضوع فارغ از این است که خاتمی و احمدی نژاد پدیده بودن خودشان را جار هم زدند یا نه. بلکه منظورم نوع نگاه متقابل اینان به جامعه بود چه گفته شده باشد از سوی فاطمۀ رجبی در مورد احمدی نژاد و چه ناگفته مانده باشد گفتن بهزار زبان پدیده بودن سیدمحمد خاتمی از سوی روشنفکران و یاران.

4- این همه را گفتم که بگویم دارم بجد بوی همان تکرار پدیده شدن مشابه حسن روحانی را هم پررنگ استشمام می کنم. البته من بنوع ژست های "من می دانم" و نگاه های عاقل اندر سفیه حسن روحانی در هنگام تبلیغات تلویزیونی مشکوک بودم. اما آن ژست ها را که اغلب هم در مقابل آدم های منفور جامعۀ مدرن اتخاذ می شد توجیه می کردم. زیرا که کمی رندی و بی اخلاقی در سیاست - حتی سیاست مدرن هم بویژه در هنگام رقابت - را ناگزیر و قایل چشم پوشی و پذیرفتنی می دانستم. تا اینکه مجدداً سنسورهایم زمانی بکار افتاد که روحانی آن واژه پردازی زیبایش در مجلس را به نمایش گذاشت و اشک شوقی از دست های پرکف نمایندگان گرفت هنگامی که گفت: "سخن ما با غرب این است که با ملت ایران بزبان تکریم سخن بگویید و نه زبان تحریم" (نقل به مضمون).

5- حالا حسن روحانی متنی مکتوب فرستاده به همایش "تبیین اعتدال" و در آن مثل یک سردار فاتح از ادبیاتی استفاده کرده است که بیشتر به رجز خوانی سرداران فاتح جنگ شباهت دارد تا زبان رییس جمهور های سیاستمدار. در حالیکه از او بعنوان کسی که خودش را پدیده نمی داند و فردی معمولی و سیاستمدار می شناساند انتظار این بود که پیام خودش به این همایش را با ادبیاتی سیاسی و با منطقی ریاضی و با جملات کاربردی و با لحنی متواضع تنظیم می کرد و بویژه بعنوان سلسله جنبان جدید سیاست ورزی اعتدالی و معتدل تعریف خودش و منظور نظری اش از اعتدال را پیش پای اعاظم شرکت کننده و ملت رأی دهنده می گذاشت.

6- این موضوع که رفتن روحانی بسمت اسلاف خودش در دو حماسۀ قبلی است از آن جهت خیلی مهم و در عین حال خطرناک است که او نیز مثل خاتمی و احمدی نژاد بعد از مدت کوتاهی در پدیده بودن خودش و زبان واژه پردازش گیر بیفتد. این گیر افتادگی در مورد هم خاتمی و هم احمدی نژاد نشان می دهد که بعد از مدتی رییس جمهور خود پدیده پندار زبانی همۀ کاستی های سیاست ورزیش را توجیه واژگانی و زبانی بکند و می کند و چون خودش به دلیل خودشیفتگی به اقناع شخصی می رسد بدلیل اعتماد بنفس "ببین چگونه همه را منکوب زبان خویش می کنم"؛ گمان کند که جامعه را نیز به عملکرد مشعشع خود قانع و راضی کرده است. این بحث یک گفتار پیچیده در حوزۀ معرفت شناسی است و بدیهی است که نه بضاعت علمی من و نه مجال وبلاگ من توضیح بیشتر را مجال ندهد. امید وارم که با تکیه بر دانش و بینش خود به کنه مطلب و چگونه خطرناک بودنش اشراف پیدا کنید! و حسم را بگیرید. یا...هو

راهنمایی: مطالب مربوط به این همایش را در روزنامه های اصلاح طلب روز چهارشنبه پیدا می کنید. منبع من گزارش روزنامۀ شرق بوده است.

۱۳۹۲ شهریور ۵, سه‌شنبه

آقای روحانی: آزادی های مدنی جوانان در کوتاه مدت؛ تنها و تنها راه اصلاح اقتصادی در بلند مدت است!

Apollo in the Forge of Vulcan

1- نمی دانم که دولت رفته چقدر دروغ گفته است. و همچنین نمی دانم که دولت آمده چقدر راست می گوید. اما اگر حتی نیمی از ادعاهای آماری دو طرف دروغ و راست هم باشد ایران امروز با فاجعه ی اقتصادی روبرو است که بسیار خفیف تر از اینش در سال های منتهی به انقلاب؛ رژیم شاهنشاهی ایران را قربانی کرد. هرچند که رنج های بسیار کمتر از حالای آنموقع ما؛ در رنج های بی پایان سال های بعد از انقلاب به خوشبختی از دست داده نوستالوژی شد؛ اما رنج های امروز ملت باید درمانی بزودی پیدا کند برای حداقل التیام و این قول اصلی رییس جمهور بوده است.

2- بنابراین صورت مسئله ای که همه بر سر آن توافق داریم این است: "بهبود شرایط اقتصادی کشور و کاسته شدن از رنج مردم". اما با وجود این توافق همگانی اولاً و اینکه من شخصاً نیز اولویت رشد منجر به توسعۀ اقتصادی را کلید حل مشکلات جهان سوم می دانم و آن را بر توسعۀ سیاسی مقدم می دانم. چرا در مطالب نوشته شده ام در روزهای اخیر "گیر سه پیچ" داده ام به حوزه های فرهنگی و آموزشی و سیاسی کابینۀ حسن روحانی و رصد کردن کاستی های بروز کرده در آن! از قربانی کردن سه وزیرش در مجلس تا ادبیات بشدت ضد توسعۀ وزیر کشورش. زیرا:

الف- در مقابل نظریۀ اولویت توسعۀ اقتصادی به توسعۀ سیاسی نظریۀ فربه دیگری هم است که هرگونه توسعۀ اقتصادی را جز در محیطی توسعه یافتۀ نسبی از منظر سیاسی مقدور نمی داند.

ب- نظریۀ اولویت توسعۀ اقتصادی به توسعۀ سیاسی خودش نیز مربوط به حکومت های متساهل در حوزه های فرهنگی و اجتماعی است و نه مربوط به رژیم های انقلابی یا توتالیتر و بدتر از همه رژیم جمهوری اسلامی بلاتکلیف ایدئولوژیک در اغلب بخش های حکومتی.

پ- مشکلات کلان اقتصادی ایران و با توجه به همۀ داده های داخلی و خارجی رفتار و گفتار جمهوری اسلامی و احاطه ای که دشمنان حقیقی و یا خود ساختۀ استراتژی مردود خامنه ای بر سر راه کشورمان گسترده کاری نیست که بتوان در مدت کوتاه یا حتی میان مدت یکی دو ساله بشکوفایی حداقلی رساند. زیرا اگر هیچ مانع بیرونی هم نباشد و تیم اقتصادی مجرب ترین های ایده آل هم باشند نجات اقتصادی که هم رکود شدید دارد و نیاز به انبساط در آن حتمی است و هم تورم وحشتناک دارد که نیاز به انقباض اولین توصیۀ علم اقتصاد است کار شدنی راحتی نیست؛ تا چه رسد به اینکه ما همۀ موانع را داریم بعلاوۀ بدترین تشتت سیاسی داخلی و البته یک مشت آدم متوسط - حتی رو بخوب - که از بی آدمی این همه حلوا حلوایشان می کنیم.

ت- و با توجه به اینکه بزودی ذوق زدگی "آخ جون احمدی نژاد رفت" که تمام شد؛ ملت فیل شان بیشتر یاد هندوستان خواهد کرد و محرومان معیشت، طبقۀ متوسط رفاه، کار آفرینان سرمایه، جوانان کار،   پیران امنیت و ... خواهند خواست و اگر پاسخ مقتضی نگیرند باعث سرخوردگی مجدد خواهد شد. لذا بنظرم می رسد که در چنین موقعیت بسیار جدی و دشوار و نا امید کننده ای مقداری گشایش در حوزه های فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی می تواند به کمک بیاید و مقداری از این سرخوردگی ناشی از نتایج دور اصلاح اقتصادی را سر ریز کند به حوزه های مورد علاقه و تحمل و صبر مردم بویژه موتور محرکۀ جامعه یعنی جوانان.

ث- ضمن اینکه سه فاکتور زیر را هم باید به "چرا حوزه های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی مهم است" اضافه کنیم:

(1)- رضایت نخبگان از این طریق بدست خواهد آمد تا آنان با رغبت وارد گود شوند و توده ها را توجیه کنند که صبورتر باشند و امیدشان را از دست ندهند از رفع نشدن سریع دشواری های اقتصادی.

(2)- اقتصاد ایران بیشتر از هر عنصر دیگری از عنصر بهره وری تهی است و نجات اقتصادی جز با کار بهره ور ممکن نخواهد بود. و اولین شرط بهره وری نشاط و شور در جامعه است؛ و آزادی های اجتماعی و فرهنگی و دانشگاهی و سیاسی و اموزشی و ورزشی و تفریحی  که زیربنای نشاط جامعه است از نان شب هم برای جوانان و جامعۀ ما مهمتر است.

(3)- و اتفاقاً رشد اقتصادی و کار و بهره وری در دستان جوانان تحصیل کرده و دانشگاهی و طبقۀ متوسط شهری است و نه در اختیار تودگان روستایی و حاشیه نشین و بدون مهارت و تخصص. و برای طبقۀ متوسط که معمولاً از سطح معیشت به سطح رفاه گذر کرده یا می کنند اولویت هایی مثل هنر و سینما و سیاست و فرهنگ و آموزش و تحقیق و تفریح و کلاً نیازهای ثانویه بسیار مطلوب و جزو خواسته های رضایتمندسازی حتمی شان است؛ و تا این طبقه احساس بهتری پیدا نکند در حوزه های مربوط به سبک زندگی و کرامت و حرمت اجتماعی جامعه نمی تواند بهیچ کدام از اهدافش بویژه اهداف اقتصادی برسد.

3- لذا بخاطر دلایل برشمردۀ بالا و ده ها دلیل فرعی دیگر معتقدم که روحانی و دولتش اگر نتوانند در مورد وعده های غیراقتصادی و بویژه آزادی های مدنی بقولشان عمل بکنند؛ در همان اقتصاد هم - حتی اگر بتوانند خوب عمل کنند - موفق نخواهند شد. این را در پاسخ دوستانی هم نوشتم که معتقدند "گیر" دادن به این بخش از انتظارات جامعه اولویت اولی ندارد. یا...هو

بعد از تحریر: تنها شانس روحانی نسبت بموقعیت مشابه در رژیم شاه این است که شاه سر وکارش با مردمی زنده افتاد و ور افتاد. ولی جمهوری اسلامی قبلاً توسط  شرکای رییس جمهور عزیز در قدرت سی ساله ملت را کشته و دغدغه ای از شورش و چالش مهم ندارد. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

تغییر صحنه به ضرر روحانی: علی لاریجانی تهدید و رحمانی فضلی شوکه کرد!

The Foundation of Perth 1829

1- خبرهای منتشر شده از مجلس و حرف های رحمانی فضلی در مصاحبۀ تلویزیونی اش نشانه های بدی بضرر روحانی بوده است. بنظر می سد که اصولگرایان سنتی به رهبری برادران لاریجانی تغییر فاز داده اند و قرار است بطور جد در مقابل هرگونه تحرک روحانی جز در بخش "نجات جمهوری اسلامی در بخش معیشت مردم" را خواهند گرفت و دیگر از آن تعاملی که در ابتدا در باغ سبزش را نشان می دادند خبری نخواهد بود.

2- بعد از اینکه علی لاریجانی و برادر کوچکترش رحمانی فضلی و مصطفی پورمحمدی را و گویا بدون هرگونه چکاپی از سوی روحانی وارد کابینه کردند؛ و در مقابل به تعهد خودشان در گذراندن همۀ کابینه از صافی کدر و تیرۀ مجلس وفا نکردند و روحانی را شرمندۀ جامعۀ فرهنگیان و جوانان و دانشگاهیان و البته اصلاح طلبان حامی اش نمودند؛ دیگر نیازی بهمان ریای اولیه هم نمی بینند و دارند آماده می شوند که روحانی و دولتش را از هرگونه اصلاح استراتژیک در حوزه های سیاسی عقب برانند.

3- دیروز دو برادر از سه برادر سیاسی لاریجانی حرف زده اند. جواد لاریجانی تصویری خنثی و گماشته از روحانی ارائه داده است و او را مناسب ترین فرد برای دوران "پسا فتنه" معرفی کرده است. و معلوم کرده است که نگاه اصولگرایان بروحانی کاملاً ابزاری و برای گذشتن از مرحلۀ سخت رکود و تهدید و خطر موجودیت جمهوری اسلامی است و او را آدمی در اندازه های تغییر چاره ساز در مناسبات قدرت در اختیار اصولگرایان ارزیابی نمی کنند.

4- اما سخن مستقیم تر را علی لاریجانی در شروع جلسۀ دیروز مجلس زده است و بتصریح به کابینۀ روحانی اخطار کرده است که در گزینش معاونان و مدیران ارشد وزراء دقت لازم را بکنند و بتلویح مشخص کرده است که منظورش عدم استفاده از اصلاح طلبان نشاندار است. البته فروپاشی فراکسیون تحت امر لاریجانی و انشعاب آن به سه دستۀ کوچکتر (تعدادی به فراکسیون حداد و پایداری پیوسته اند. عده ای تحت عنوان حامیان دولت انشعاب کرده اند و دستۀ سومی که دیگر تأثیر گذار مؤثر نخواهند بود تحت عنوان پیروان ولایت لاریجانی ماده اند) تقسیم شده اند تا سه وزیر کلیدی و بازماندۀ روحانی با دشواری های بازهم بیشتری مواجه باشد در هنگام معرفی.

5- اما آنچه که رحمانی فضلی در گفتگوی گزارش ویژۀ اخبار تلویزیون گفته است تمام تهدیدهای لاریجانی ها را هم تحت فراموشی قرار داده و تبدیل بشوکی عظیم به حامیان نخبگانی حسن روحانی شده است. تا جائیکه یکی از حامیان جدی و پروپاقرص روحانی دکتر صادق زیبا کلام (اینجا) با قلمی که مطلقاً پژمرده و بی نشاط و افسرده است تعریضی کوتاه نوشته به سخن وزیر کشور دولت اعتدال و کلافگی اش از این فاجعه را درز گرفته است.

6- آنچه که باعث این شوک بزرگ شده است اما نه مخالفت رحمانی فضلی با توسعۀ سیاسی و از این قبیل حرف های "بما نیامده" است که کاملاً قابل انتظار بود. بلکه مشکل آنجایی بوده است که رحمانی فضلی خودش را در قوارۀ یک کودن سیاسی تمام عیار و بدون کمترین ارتباطی با دانش سیاسی و دنیای امروز معرفی کرده است. و به این ترتیب نه تنها پنبۀ وزارت خانه اش را در همین ابتدا زده است بلکه مهمتر اینکه عرق سرد شرم به پیشانی حسن روحانی نشانده است که مدعی بود و است مدت دو ماه چندین کار گروه و با ده ها زیر گروه و کمیته مشغول ارزیابی وزیران بوده اند و در انتها نیز خودش با تک تک وزرای معرفی شده بحث مفصل کرده است. حالا چگونه شخصیتی نه مهمتر و مستعد تر از دیگر یار جانی و خزانه دار صدا و سیمای علی لاریجانی (مرحوم کردان) توانسته با این همه بررسی همه جانبۀ ادعایی رییس جمهور ِ "هاشمی رفسنجانی و خاتمی" به بالاترین سکوی سیاست و امنیت و توسعه و تزکیۀ کشور صعود کند همان پرسشی است که نخبگان حامی روحانی را بشوک فروبرده است.

7- او گفته است احزاب در جمهوری اسلامی باید در مسابقۀ خیرات با هم مسابقه بدهند و از تعریف ماکیاولیستی احزاب غربی بری باشند. این حرف سال ها قبل از زبان عسگر اولادی و بادامچیان و رفیق دوست و ترقی و ... - هنگامی که فقط سواد شش کلاسۀ خودشان را داشتند و هنوز استاد و دکتر و پروفسور و ... نشده بودند. حالت تهوع دارم - شنیده شده است اما وقتی از سیاسی ترین وزیر دولت امید و تدبیر شنیده می شود که حتی نمی داند تعریف ساده و همه فرهنگی حزب را چیست و بدون کمترین شناختی از فیلسوفی بدرخشندگی ماکیاول - در زمانۀ خودش و بی ارتباطی به دوران مدرن و پدیدۀ حزب - را ملکوک می کند؛ و با دنیای غیر از اعراب بدوی کمترین قرابتی و آشنایی ندارد چه باید کرد. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

اولین چالش جدی روحانی با سپاه: باز گرداندن پروندۀ هسته ای به وزارت خارجه!


1- کاملاً بدیهی می نماید که کپ کردن روحانی در پشت نام دبیر جدید شورای امنیت ملی کشور ناشی از چالش سهمگینی است که روحانی با نظامیان و بویژه با سپاه دارد. زیرا:

الف- طبیعی بنظر نمی رسد که رییس جمهور روحانی که برای تعیین و چینش کابینۀ خود آن همه شتاب و حساسیت سرعت - و درست هم - داشت برای تعیین یکی از حساس ترین پست های دولت (دبیر شورای امنیت ملی) که اتفاقاً دریچۀ اصلی اصلی ترین مأموریت روحانی هم است در مورد اولویت پروندۀ هسته ای؛ این همه تأخیر غیر موجه داشته باشد. غیر از اینکه مطمئن باید بود که روحانی در صدد ارجاع پرونده به ظریف در وزارت خارجه است، و می خواهد بعد از قطعی شدن پاسخ این سؤال فرد مناسب را تعیین کند. چون اگر قرار به ماندن پرونده در شورای امنیت ملی باشد قطعاً باید دیپلماتی کارکشته این سمت را بعهده بگیرد و در غیر اینصورت نیازی به سخت گیری نخواهد بود.

ب- تعیین جواد ظریف به عنوان وزارت خارجه و رأی اعتماد بالای او در مجلس نشان می دهد که روحانی توانسته بود رأی اولیۀ آیت الله خامنه ای را بگیرد در انتقال پروندۀ هسته ای بوزارت خارجه. زیرا یکی از دلایل رأی به ظریف استناد معتبر به موافقت خامنه ای با ظریف بود.

پ- حسن روحانی که گمان کرده بود با اخذ موافقت خامنه ای در مورد انتقال پروندۀ هسته ای به وزارت خارجه کار را تمام کرده است؛ داشت براه خودش ادامه می داد و می خواست محمد شریعتمداری را که کمترین سابقه و تبحر سیاست خارجی و دیپلماسی بین المللی را ندارد دبیر شورای امنیت ملی قرار بدهد. در حالی که اگر از انتقال پرونده مطمئن نبود هرگز آدمی چنین نامربوط با حوزۀ دیپلماسی خارجی و بویژه پروندۀ سنگین و پاشنۀ آشیل دولتش برنامۀ هسته ای را به او نمی سپرد و نمی سپارد و اصولاً بعنوان نامزد مطرح نمی کرد.

2- اینک اما بنظر می رسد که همین تصمیم روحانی که با موافقت ضمنی - یا ظاهری و زبانی - خامنه ای هم بوده است بچالشی بزرگ تبدیل شده و روحانی سخت در تلاش برای حل این چالش است. این چالش جدید نیز قطعاً با اکثریت نظامیان عضو شورای امنیت ملی - بویژه با سپاهیان پرقدرت آن - است. زیرا اگر پرونده بوزارت خارجه برگردد هنوز هم خامنه ای امکان تأثیر گذاری مؤثر را خواهد داشت با توجه به اعتمادی که به روحانی و ظریف دارد - و البته نوعی اجبار هم که بدلیل ضعفی که در رأی ملت به تغییر به خامنه ای تحمیل شده است در پذیرش خواست روحانی دخالت دارد - اما با رفتن پرونده به وزارت خارجه تنها گروهی که عملاً از چرخۀ تصمیم گیری هسته ای حذف می شدند و می شوند سپاهیان تشکیل دهندۀ رأی غالب شورای امنیت ملی بودند و هستند.

3- بنظر می رسد می توان در آینده ای نزدیک به نتیجۀ ابتدایی رسید که آیا روحانی و دولتش خواهند توانست کاری بکنند کارستان یا نه. چه اگر پروندۀ هسته ای به وزارت خارجه منتقل شود نشان از برد روحانی و جای امیدواری است. اما اگر روحانی این چالش را ببازد و پرونده کماکان در دست سپاهیان باقی بماند و با توجه به اینکه رأی باطنی خامنه ای هم با آنان است نباید منتظر شق القمری راهگشا بود. چند روز آینده برنده را و سمت و سوی ایران روحانی را توضیح خواهد داد. یا...هو

آقای روحانی؛ برنامۀ هسته ای و ایران مهم نیست! لطفاً به اوضاع مردم سوریه برسید: واویلا.


1- بعد از اینکه بشار اسد در همان ابتدای شورش های مردمی در سوریه تسلیم خواست شورشیان نشد و سوریه بلافاصله وارد وضعی شد که دیگر شناخت دوغ از دوشاب ممکن نشد؛ من هم نفیاً یا اثباتاً قادر بموضع گیری و تحلیل در مورد سوریه نشدم. همانطور که طرفین در گیر جهانی و منطقه ای این دعوای خانمانسوز نیز دچار چنین سردرگمی شدند و هنوز هم ادامه دارد. اما دیدن صحنه های فجیع کشتارهای جدید شیمیایی در سوریه خارج از توان هر انسان و حیوانی هم است. و اتفاقاً یکی از تنها کشورها و ملت هایی که می تواند عمق این فاجعه را بدرستی لمس کند ایران و ایرانیان هستند بدلیل مشاهدۀ کشتارهای حلبچه.

2- من هم جزو آندسته از آدم هایی هستم که اعتقاد دارم برای حل مشکلات بزرگ - مثل اختلافات ایران با غرب - نیاز به ادم های بزرگ و تصمیم های سریع و نشان دهندۀ حسن نیت یکطرفه است. به این معنا که معتقدم ایران می تواند بعنوان استقبال از تغییر رویکردش در دولت جدید مثلاً داوطلبانه و بدون هیچ خواسته ای اعلان تعلیق غنی سازی 20 درصدی بکند و غرب را به انفعال قبل از مذاکرات رسمی وادارد. این را مثال گفتم و الا تصمیماتی بزرگ و اعتماد ساز از این قبیل بسیار هستند که ایران بریاست روحانی می تواند در اوج اعتماد بنفس اتخاذ کرده و امریکا و غرب را بموضع انفعال و دفاع بکشاند.

3- اینک اما در سوریه وقایعی رخ داده است که ایران می تواند با در دست گرفتن ابتکار عمل هم آن چراغ سبز تأثیر گذار را روشن کند و هم اینکه مسئولیت پذیری و فرهنگ انسان دوستی خودش را - ظریف در مصاحبه اش با تلویزیون خیلی پزش را می داد که ما حرف خوب زیاد داریم برای با دنیا مطرح کردن - بمنصۀ ظهور ملت ها از سویی و دولت های منطقه و جهان از جانب دیگر برساند.

4- یکی از نقاط مثبتی که در احمدی نژاد می شناختم سرعت در تصمیم گیری بود. هر چند که او دقت را فدای سرعت می کرد اما گذشتۀ جمهوری اسلامی نشان می دهد که تا قبل از احمدی نژاد تصمیم گیری در ایران چنان کند و لاک پشتی بود که گاهی - و اغلب - اصولاً تصمیمی گرفته نمی شد. من یکی از ترس هایم در مورد روحانی همین بلاتصمیمی نهادینه در گذشتۀ جمهوری اسلامی بود و است. البته کمی التیام یافته با دیدن تصمیمات داخلی روحانی در مدت کم ریاستش. اما باید خیلی دقت بکند که بموقع و سریع تصمیم بگیرد.

5- این چهار پارۀ مقدمۀ بالا را گفتم که بگویم از دیدن وضع سوریه بسیار آشفته شده ام و مشخصاً پیشنهاد می کنم که ایران بسرعت وارد عمل شده و یا بصورت یکجانبه و علنی - بهتر است - و یا از طریق سلطان قابوس میهمان بصورت محرمانه پیشنهاد مذاکرات بدون قید و شرط با طرف های اصلی منازعۀ سوریه (امریکا و روسیه و عربستان و ایران و ترکیه) را بجریان فوری بیاندازد. البته ترجیح شخصی من این است که آقای ظریف در سریعترین وقت ممکن شال و کلاه بکند و برود عربستان و با آن ها قبل از همه رودرو و صادقانه به راه حل بنشیند. جزییات را می دانم و پیچیدگی ها را متوجه هستم اما نه صلاحیت و نه بضاعت و نه در مجال این یاداشت وبلاگی است که بخواهم وارد بشوم. بلکه فقط می خواهم طرح موضوع کرده باشم و راه کار های چنین اقدامی را بخود اهلش در سیاست خارجی بگذارم.

6- این پروژه قابلیت اجرایی دارد به این دلیل که دیگر اینک بشار اسد در موقعیت اتهام دوسال گذشته نیست و بسیاری از معادلات مشکل سوریه بنفع او تغییر کرده است و همۀ دنیا دنبال یک راه حل چند جانبه می گردند و از اصرار سیخکی به برکناری اسد دور و دورتر شده اند. زیرا که نیروهای جایگزین قابل اعتماد تر از اسد نشان ندادند و اصولاً بهار عربی بنتایج خوبی نرسید نه از منظر ملت ها و نه از نگاه و منافع غربی ها. کافی است که ایران هم حاضر باشد از دخالت در سوریه اولاً و فقط بازی با کارت اسد کمی کوتاه بیاید.

7- پیشنهاد من به روحانی و دستگاه دیپلماسی او از نظر خودم بیشتر متمرکز است برنج غیرقابل تحمل مردم سوریه و وجه انسانی دارد. اما همانطور که در مقدمات فوق هم اشاره کردم چنین ژشت پیشتازانه ای هم بدلیل بعد انسانی و هم بدلیل بعد دیپلماتیک و ایجاد خوشبینی واقعی در جامعۀ جهانی می تواند بسیار زیاد به مسایل خود ایران با غرب و اعراب نیز تأثیر مثبت بگذارد. اوباما اینک در سوریه گیر افتاده و نیازمند کمک است تا از بازهای امریکا فرصت بگیرد و خودش را در گیر دخالت نظامی در سوریه نکند. و ایران می تواند بدون ضربه زدن به شریک استراتژیک خود بشار اسد راه میانه ای جستجو کند برای اولاً یک آتش بس فوری بین طرفین درگیر و ثانیاً رفتن بسوی مذاکرات مستقیم و چند جانبه برای حل مرضی الطرفین منطقه ای و جهانی این نسل کشی دو طرفه. و تأکید بکنم که روحانی هرکاری که می خواهد بکند آن کار نظاره کردن و محکومیت لفظی این و آن نیست. ایران یک سر این دعواست و می تواند پررنگ ترین بهره برداری را بکند با اراده ای جدی و تصمیمی سریع در ورود به صحنه! یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

مرسی آقای جهانگیری به معرفتت؛ اشتباه عمدت و طنز بسیار اثرگذارت در تجلیل از خاتمی!


1- البته که همۀ شما هم متوجه طنز زیبای معاون اول دکتر روحانی در جلسۀ معارفۀ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت شده اید. اما از آنجائیکه من جانم در می رود برای معرفت و جوانمردی و نکته سنجی و متلک های فاخر بد ندیدم که نام بردن چندبارۀ مهندس اسحاق جهانگیری "اصفهانی" و نازنین از سید محمد خاتمی اصلاح طلب در این جلسه را مجدداً با شما بنوشم. زیرا من کاملاً می توانم درک کنم که چنین ظرافتی از معاون اول روحانی تا کجای فیها خالدون شریعتمداری و نوچه هایش را می سوزاند.

2- گفته اند و مشهور کرده اند که مهندس جهانگیری هنگام معرفی علی جنتی در وزارت ارشاد دوبار اشتباه کرده و بجای دولت روحانی از دولت خاتمی نام برده است. و حتی پس از واکنش آگاهی ساز مخاطبان ضمن آوردن عذر تقصیر ناشی از کار 8 ساله در دولت خاتمی گفته است که 8 سال بعد را هم با او نشست های همواره داشته است و نام خاتمی از پس ذهن ناخودآگاهش جلو زده است. اما مجدداً در ادامۀ صحبتش برای بار سوم هم نام خاتمی را تکرار کرده و باعث انبساط خاطر مخاطبان اهل بخیه و فرهنگ و ادبش شده است. 

3- بغیر از وزارت خانه های خارجه و کشور که بدلیل اهمیت فوق العادۀ آن ها خود روحانی شخصاً معارفۀ وزیران جدید و قدیم را انجام داده است؛ همۀ سایر وزارت خانه ها با حضور و معرفی اسحاق جهانگیری دست بدست شده است. و از این همه وزارت خانه های جابجا شده از وزرای قدیم بوزرای جدید گزارشی نرسیده که حتی یکبار هم جهانگیری اشتباه کرده و بجای روحانی از خاتمی نام برده باشد. اصلاً مگر ممکن است که از آدمی به تیزهوشی و اهل دیار زاینده رود و حواس جمعی و منضبطی مثل جهانگیری چنین اشتباهی سر بزند. او در سر بزنگاه و درست در مکان و زمان معلوم و در مراسم با بیشترین سنخیت با شخصیت خاتمی نام را ظاهراً اشتباه کرده است که:

الف- جوانمردی و معرفت و رفاقت خودش و دولت روحانی با محمد خاتمی را برخ رجاله ها بکشد.

ب- اصلاح طلب بودن دولت اعتدال و بویژه اهمیت اصلاح در حوزه های نرم و فرهنگی با الگوی سید محمد خاتمی را یادآوری کرده باشد.

پ- مثل همۀ آدم حسابی ها ماه ها و سال ها تخریب و هرزه درایی خشکه مقدسان نسبت به محمد خاتمی را با یک اشتباه لپی عمدی غیر قابل بل گرفتن هرزه درایان بگورستان خشکه مقدسی پرتاب کرده باشد. مرسی به او.

4- تا اینجا آمدم حیفم می آید یک بند هم پند و اندرز ننویسم برای کارگران سینما. دوستان عزیز شما که همه بازی شمقدری و کمی هم احمد نجفی را خوردید می دانید که همه تان آدم دست دوم و آفتابه لگن بیار سینما هستید و شما را کسی مستقل از فیلم سازان و هنرمندان خانۀ سینما برسمیت هنری نمی شناسد. لذا بی خودی خودتان را سبک نکنید و اشتباهات این یک سالۀ اخیر را ادامه ندهید تا هنرمندان نامدار هم شما را تحت چتر حمایت خودشان قرار بدهند و بهتر است - توصه ام این است - بیشتر از سابق هم بشما ضعفای این عرصه رسیدگی کنند. کار شما در شورش بر علیه هنرمندان به این می ماند که کارگران  سادۀ کارخانه ای بخواهند مالک کارخانه و مهندسان را یکجا تحت امر خود در آورند. خب معلوم است که نشدنی است و مالک و مهندسان کره کره را می کشند پایین و نتیجه اش فقط می شود بیکاری شما. یا...هو

۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه

یک نکتۀ ظریف با دکتر ظریف! بمناسبت گفتگوی تلویزیونی او.


اولین گفتگوی دکتر ظریف در کسوت وزیر امور خارجه را دیدم. لذا بهتر دیدم تا سار از درخت نپریده است نگاهی بکنم به برخی ظرایف این مصاحبۀ ظریف: لینک کامل مصاحبه.

1- اولین مورد مربوط است به تلویزیون ایران و بهتر است که آیت الله خامنه ای یا با تغییر مدیر صدا و سیما و یا ضرغامی با احساس مسئولیت بیشتر این مجریان و خبرنگاران درپیتی مال عهد گفتگوهای پوچ گذشته را با خبرنگاران و مجریان مناسب شأن جدید دولت ایران تغییر بدهند و حداقل خبرنگارانی و مصاحبه گرانی مثل جناب عبدالرشیدی یا در بدترین حالت مرتضی حیدری - بشرط اینکه کمی از لپ های گل انداخته اش در دولت عدالت محمودخان را بوتاکس برعکس بکند - را جایگزین کنند که اسم هایی مثل رنجبران و از این قبیل نقض غرض است زیرا هم مصاحبه را و هم مصاحبه کننده را ضایع می کنند با عدم تسلط شکلی و محتوایی شان به اصول اجرای تلویزیونی و خبرنگاری.

2- مورد دوم مربوط است به نمرۀ قبولی دکتر ظریف در تسلطش به خطابه و استدلال و زبان دیپلماتیک و جز این هم انتظار نمی رفت. هرچند که بدلیل خوردن بخشکسالی محصول مشترک آیت الله خامنه ای و احمدی نژاد در 8 سال گذشته کمی بیش از معمولی خوب بنظر می رسد این تسلط بازگشته به حوزۀ دیپلماسی. در حالی که حرف های دکتر ظریف از زبان دکتر صالحی - و هر دیپلمات معمولی دیگری - هم قابل شنیدن بود در زمانی که احمدی نژاد خواست تغییر فاز بدهد در سیاست خارجی بمصالحه و او را آورد. اما خامنه ای رضایت نداد و بدنامی اش ماند برای دکتر صالحی.

3- مورد سوم در مورد دکتر ظریف اشاره و اصرار درست ایشان بود به استفادۀ درست از واژگان شناخته شدۀ بین المللی و پرهیز از هم استفاده های نابجا از واژه هایی مثل "ایران اتمی" از سویی و عدم دخالت خطبا و سخنرانان بی مسئولیت در شاخ و شانه کشیدن های بی فکر و احساساتی در مقابل عالم و آدم. در همین بخش اما یک اشتباه هم از خود دکتر ظریف سر زد و معلوم شد که بقول خودش هنوز از سر کلاس های درسش در دانشگاه تمام و کمال منتقل نشده است بوزارت خارجه. آن اشتباه هم زمانی پیش آمد که دکتر ظریف فقط یکبار از "حیات نامشروع" اسرائیل حرف زد. اما بلافاصله خودش متوجه شد و با رفتن بسوی شهرک سازی و این قبیل مفاهیم سیاسی آشنا و بی خطر رفع و رجوع کرد. هر چند در کل مصاحبه اش اسرائیل را همان رژیم صهیونیستی اطلاق می کرد؛ اما می توان این را ناگزیر تلقی کرد و برای غرب توضیح داد و عذر آورد. اما هرگونه اتهام نامشروع به دولتی که سازمان ملل برسمیت می شناسد و دارای کلیۀ مراحل مشروعیت ساز از نظر حقوق بین الملل است می تواند دردسر ساز باشد با حساسیتی هم که غرب و امریکا دارند بر روی اسرائیل.

4- منطق دکتر ظریف درست بود در مورد نگاهش بغرب و امریکا و با این روند می تواند کم کم تحریم ها را نرم کند - تعبیر از خود دکتر - مشروط به اینکه آیت الله خامنه ای را با فتوای حرام بودن سلاح اتمی زمینگیر کنند. چون بنظرم رسید که مهمترین امید روحانی و ظریف به این است که فتوای مصلحتی و چه بسا کاذب آیت الله خامنه ای را صادق و حرف نهایی بقاپند و سوار بر این فتوا جناح جنگ طلب و تندرو حاکمیت جمهوری اسلامی در داخل را از صحنه خارج کنند؛ و این بار واقعاً و صادقانه هم از ساختن بمب دست بردارند و تمهیدات مورد انتظار غرب در بازدید ها و راستی آزمایی ها را با گشاده دستی بپذیرند. البته کاری شدنی است اما بسیار سخت و کند و زمان بر خواهد بود؛ مگر اینکه آیت الله خامنه ای رسماً اعلان کند که از انقلاب گذشته و حکومت متعارف تشکیل داده است. و برای اینکار باید سه کار را همزمان بکند: اول: دادن عفو عمومی بدون قید و شرط. دوم انحلال همۀ سازمان های موازی انقلابی بویژه دادگاه های انقلاب. و سوم مذاکره و مباحثه با جهان با اولویت عادی سازی روابط با امریکا. ببخشید کمی گنگ است برای خوانندۀ نا آشنا. خواستم هم حرفم را بزنم و هم آنقدر رو نه که باعث دردسر بشوم. یا...هو

۱۳۹۲ مرداد ۳۱, پنجشنبه

هاشمی رفسنجانی: فقط توبه کافی نیست. باید خسارت ها را جبران کند. آیا خطاب او به خامنه ایست؟


آیت الله هاشمی رفسنجانی در جدید ترین ملاقات خود با مردم لرستان اظهار داشته است:
وی افزود : حال اگر شخص یا گروهی به واسطه تقصیر یا تصمیمات غلط عامدانه خود، به فرد یا جمعی ظلم کردند و یا حقی ضایع شد علاوه بر توبه به درگاه خداوند، باید در جهت احقاق حقوق ضایع شده نیز اقدام کنند.
چنین معلوم است که مخاطب این بار هاشمی رفسنجانی نیز جز شخص آیت الله خامنه ای و یاران تندرو و خرابکارش نیست. زیرا او هیچگاه خودش را در حد و اندازه های احمدی نژاد پایین نیاورد و همواره تأکیدش به مقام رهبری بود و است و تکرار می کرد و می کند که بدون چراغ سبز خامنه ای امکان جولان احمدی نژاد و این همه خسارتی که بکشور وارد شد نبود. ضمن اینکه احمدی نژادیسم دیگر موضوعیت ندارد و او قدرتی برای جبران مافات هم ندارد. هاشمی حالا با پذیرش و تأیید ضمنی پشیمانی و توبۀ خامنه ای بدرگاه احدیت از او می خواهد که  این توبه را از قوه بفعل در بیاورد و با عدم سنگ اندازی در مقابل رییس جمهور منتخب ملت اجازه بدهد که او مقداری از آلام بی کفایتی مشترک 8 سال اخیر را جبران کند. این موضوع از آن جهت هم اهمیت دارد که در آستانۀ تشکیل نشست سالیانۀ خبرگان رهبری هستیم و بطور قطع یکی از داغ ترین محرمانه های چند نشست اخیر این فقیهان پیر چالش ها بر سر تداوم مشروعیت رهبری خامنه ای بوده است. هاشمی بخبرگان هم پالس می فرستد که مشکل اصلی که استراتژی غلط خامنه ایست هنوز خودنمایی می کند و گمان نکنند که با تعویض احمدی نژاد خطر کاملاً برطرف شده است.

2- اینک دیگر راحت تر هم می توان رمزگشایی کرد از رفتار آیت الله خامنه ای در برابر احمدی نژاد که با اینکه به او اهانت مستقیم کرد و تمام اصولگرایان در دفاع از زعیم به احمدی نژاد پشت کردند خود خامنه ای هیچگاه دست از پشت احمدی نژاد بر نداشت. و نه تنها حمایتش کرد بلکه:

الف- در پایان کار دولت احمدی نژاد آن جلسات و نمایش های تجلیل و تکریم را دستور داد چه در حضور و بیت خودش و چه در صدا و سیما و ده ها جلسۀ بزرگداشت و جایزه دادن های یکی بدیگری در بخش های مختلف حکومتی و دولتی. تا جائیکه ناظر بیرونی و بی خبر می توانست اینطور برداشت کند که ایران واقعاً دارد با خدمتگزاری بی نظیر و پدیدۀ هزارۀ سوم وداع می کند و نه با پیامبری متوهم و خرابکار و ویرانگر بنام احمدی نژاد.

ب- و در همین جا باید جستجو کرد پاسخ این سؤال را که چرا در پروندۀ بیمه نام رحیمی حذف شده است و از قراین پیداست که خامنه ای اجازه نخواهد داد هیچگاه به حیف و میل ها و دزدی ها و خرابکاری های دورۀ احمدی نژاد و یارانش در هر سطحی هم رسیدگی شود.

3- یک توضیح ضروری را هم بدهم در مورد هجویه ای که حسین قدیانی معروف نوشته است در کیهان و چنان بدون رفرنس و بی سر و ته است که نه تنها خوانندۀ عادی متوجه ضمیر مرجع نوشته نمی شود بلکه هواداران تیفوسی آیت الله خامنه ای و سربازان زیر دست حسین قدیانی هم متوجه منظور نویسنده نشده اند. آن نوشتۀ چرند و هجو با عنوان "حالا از اپوزیسیون عذرخواهی کنید" واکنش سراسیمه و مستأصل حسین قدیانی به نوشتۀ چند روز پیش من با عنوان "توبۀ اصولگرایان خوب بود مشروط بر اینکه خامنه ای هم توبه اش را علنی کند". اما از آنجائیکه قدیانی نه به آدرس نوشته اشاره کرده و نه می توانسته از مطلب من نقل قولی بیاورد باعث سردرگمی مخاطبانش شده زیرا تقریباً بغیر از خود قدیانی و من متوجه منشاء عصبانیت و ترس قدیانی نمی شویم.

4- این توضیح از این جهت مفید است که اولاً اگر خوانندگان مشترکی داریم به لینک مطلب اصلی راهنمایی شوند و ثانیاً مهمتر اینکه بشما آدرس بدهم که استیصال و سرگیجۀ بدنۀ حزب اللهی آیت الله خامنه ای تا چه حد جدی و خوشحال کننده است. البته این موضوع را در دلداری هایی هم که سران حزب اللهی های بیچاره بخودشان و به نیروهای تحت امرشان می دهند این روزها - دنیای مجازی و نوشتاری پر از چنین واکنش های انفعالی و ترس خورده ای است - می شود تعقیب کرد و خدا را شاکر شد که گویا بالاخره عقل و منطق بر چماق و عربده در حال چیره شدن است. یا...هو

۱۳۹۲ مرداد ۳۰, چهارشنبه

پای سبک سلطان قابوس خوب در ایران: اولین گام روحانی در آشتی با امریکا!


1- طبق اخبار رسمی قرار است ظرف هفتۀ آینده سلطان قابوس پادشاه کشور عمان به ایران بیاید و اولین مهمان عالی رتبۀ رییس جمهور روحانی در شروع کار سخت و امیدوارش باشد. من این سفر را بسیار مهم و مبارک می دانم و از اینکه چنین مهمان مهمی به ایران خواهد آمد بسیار خوشبینم.

2- ما نظامیان ارتش شاهنشاهی دهۀ 50 خورشیدی هم شناخت و هم خاطرات خوبی از کشور عمان و خانوادۀ سلطنتی آن داریم. و این بزمانی برمی گردد که در نیمۀ اول دهۀ 50 ارتش ایران برای سرکوب چریک های چپگرای ظفار به آنجا اعزام می شدیم و در نهایت موفق شدیم کشور عمان را یکپارچه و بدون مشکل چپگرایان بخانوادۀ سلطان قابوس تحویل بدهیم. هر چند عمر حکومت شاه چندان دوام نیاورد که سلطان قابوس بتواند تلافی کرده و جبران مافات کند؛ اما این پادشاه سلیم النفس و بدون جاه طلبی های مستولی به اغلب حکام عرب منطقه همواره نسبت به خدمات ارتش و ملت ایران بکشورش خاضع بوده و ایرانیان را دوست دارد.

3- درست است که کشور عمان نیز یکی از اعضای شورای همکاری خلیج فارس اشت و متأسفانه و بدلیل سیاست های غلط ایران در گذشته این شورا صبغه ای ضد ایرانی را تداعی کرده است و می کند. اما سلطان قابوس جزو آتش بیاران معرکۀ این شورا نیست و بیشتر عضو اداری آن است تا عضو سیاسی و مؤثر. همانطور که گفتم سلطان قابوس هم خودش و هم کشورش را بسیار دور از اختلافات و جنجال ها نگه می دارد و داشته است؛ و معمولاً در مناقشات همسایگان نقش آرام کننده را بازی می کند تا آتش زننده را. این خصوصیت شخصیت آرام سلطان قابوس در این هم متجلی است که او بسیار بندرت از کشورش خارج و بمسافرت های سیاسی می رود و معمولاً از نمایندگان و وزارت خارجه اش استفاده می کند برای شرکت در مجامع رسمی.

4- عمدۀ تلاش های سلطان قابوس در چند سال اخیر و در رابطه با ایران هم مربوط به حوزه های انسانی است و میانجی گری هایی که برای آزادی اتباع غرب و ایران در کشورهای متقابل کرده است. او همواره یکی از - اگر نگویم تنها - رؤسای کشوری بوده که به آزادی زندایان غربی در ایران و زندانیان ایرانی در غرب کمک کرده است و خوشبختانه در غالب موارد هم موفق بوده و توانسته زندانیان دو طرف را آزاد کند که آخرین مورد آن آزادی سه کوهنورد-خبرنگار-جاسوس امریکایی در ایران و استاد دانشگاه شریف در امریکا بوده است.

5- اینک تصمیم چنین شخصیتی برای آمدن به ایران و بعنوان اولین ملاقات کنندۀ حسن روحانی در مقام ریاست جمهوری نمی تواند اقدامی ساده و کم امید و معمولی باشد. او قطعاً از غرب و امریکا خبر مهمی گرفته و در رایزنی های منجر به سفرش به ایران نیز از ایران روحانی حسن نیت های قوی دریافت کرده است. لذا سفر او را بسیار مهم می دانم که علاوه بر رایزنی های مربوط به انتظارات غرب و ایران از همدیگر در مورد روابط منطقه ای ایران با اعراب عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز بسیار مفید خواهد بود. و با توجه به سبک پایی او در حل مسایلی که ورود می کند بخودم و شما نوید می دهم که این گام "روحانی - قابوس" بسیار مهم و راهگشا خواهد بود در آینده. چنین باد. یا...هو

۱۳۹۲ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

پایان اسلام سیاسی در جهان: در مصر توسط نظامیان. در ایران توسط "روحانی" یان!


1- تقارن مبارک پیروزی جنبش تمرد در مصر و به همت و یاری نظامیان با پیروزی جنبش سبز در ایران به همت و پایمردی ایرانیان و البته هاشمی و روحانی و قاطبۀ روحانیان همراه نشان می دهد که دنیای اسلام در راه پوست اندازی بسمت حکومت های عرفی و کارآمد است و در یک پروسۀ کوتاه مدت چهار تا 8 ساله بساط اسلام سیاسی بکلی برچیده خواهد شد از جهان.

2- جنبش تمرد در مصر و جنبش سبز در ایران تنها دو واقعه ای در مهم ترین دو کشور اسلامی با دو مذهب غالب متفاوت بودند و هستند که بشدت همپوشان و شبیه و می شود گفت منطبق بر هم بودند. در جنبش تمرد مصریان مدرن و شهری بنمایندگی از قاطبۀ ملت زندگی خواه مصر - خاصیت غالب بشر چه آگاه باشند مثل لیبرال ها و چه نا آگاه باشند مثل اسلام گراها - عمدتاً در پایتخت کشورشان به میدان تحریر آمدند و خواستار رهایی خود از دست محمد مرسی بی عرضه و نامتعادل و پیروان واپسگرایش شدند؛ همانطور که در جنبش سبز ایرانیان مدرن بنمایندگی از قاطبۀ ایرانیان زندگی خواه عمدتاً در تهران پایتخت کشور به خیابان و میدان آزادی آمدند در 25 خرداد 88 و خواستار رهایی از دست محمود احمدی نژاد نامتعادل و هواداران واپسگرای او شدند.

3- در مصر اما رهبر مذهبی در قامت شیخ الازهر با تیزهوشی و موقعیت شناسی و با دریافت قربانی شدن قطعی و بزودی دین و مذهب مردم در دست های بی کفایت دین سیاسی اخوان المسلمین در کنار نظامیان ایستاد و علاج واقعه قبل از وقوع کرد. در حالیکه در ایران رهبر مذهبی که رهبری سیاسی را نیز برعهده دارد و خودش آتش بیار اصلی معرکه بود تصمیمی معکوس با شیخ الازهر گرفت و لولۀ سپاهیانش را بسمت مردم و نخبگان خیرخواه ملک و ملت و دین و مذهب گرفت. قبلاً گفته ام و باز تأکید می کنم که مصر و ملتش برنده شده اند و ارتش مصر عمیق نگرتر از آن است که اجازه بدهد جامعۀ مصر دو قطبی و احیاناً وارد جنگ داخلی بشود. و اتفاقاً علت تامۀ دلایل دخالت ارتش مصر در برکناری مرسی جلوگیری از همین دو قطبی شدن بسیار خطرناک جامعۀ مصر بود و است که مرسی و هم حزبی هایش تدارک دیده بودند.

4- در ایران اما که رهبر مذهبی و سیاسی مطلق تصمیمی وارونه گرفت و آن سخنرانی بسیار خطرناک نماز جمعۀ 29 خرداد را انجام داد باعث تشدید عامدانۀ دو قطبی شدن جامعه شد و چهار سال تمام از بهترین سال های ایران ثروتمند را بپای تقلب خویش اولاً و اصرار و لجاجت بر این تقلب ثانیاً را نه تنها هدر داد بلکه مسبب فروپاشی بنیان های انسانی و اخلاقی و زیر ساخت های معرفتی ایرانیان هم شد. لذا بنظر من اینک که ماجرای مصر رو به اتمام سریع بنفع مصریان است؛ مصر توانسته با کمترین خسارت جانی و مالی ممکن از این دام خطرناک افتادن در چرخۀ واپسگرایی و فقر مضاعف و بی ثباتی نجات پیدا کند. در حالیکه خسارت های وارده به ایران در چهار سال لجاجت آیت الله خامنه ای چنان سنگین و از شماره خارج است که ایران بسختی خواهد توانست بزودی این آسیب های همه جانبه را جبران نماید.

5- ناموس خلقت است که آب نمی تواند بخودی خود سربالا برود مگر در مواقع محدودی که با ابزار تکنولوژی به ارتفاعی پمپاژ بشود. لذا بدیهی بود که وقتی پمپ های ایدئولوژی فرسوده شوند جنبش سبز قطعاً پیروز خواهد شد و کشور از گرداب مصنوعی به جریان زلال طبیعی بازخواهد گشت. و انتخاب حسن روحانی اگر چه نمونه ای از تصادف ابر و باد و مه و خورشید و فلک بود اما نتیجه بطور کاملاً دقیقی پیروزی مطلق جنبش سبز هم بود. به صدای رسا و شمردۀ حسن روحانی گوش کنیم که علاوه بر ترجیع بند همواره اش "صدای رأی ملت" را بشنویم و بشنوید؛ حرف های کلیدی دقیقی هم می زند بمناسبت. او به کارشناسان زبدۀ وزارت خارجه گفته است که "نظر کارشناسی مستقل تان را بوزیر بدهید چه وزیر خوشش بیاید یانه" این حرف در ورژن ریاست جمهوری اش این معنا را دارد که "من نیز حرفم را مستقیم و بی رودربایستی به آیت الله خامنه ای گفته ام و خواهم گفت فارغ از اینکه او موافق یا مخالف باشد و بر آن ایستادگی خواهم کرد". یا روحانی به جمع گردانندگان سیاست داخلی اش در وزارت کشور گفته است که "من یک آدم معمولی هستم و نه پدیدۀ قرنم و نه با آسمان ها تماس دارم". این سخن هم فریاد این گزاره است که نه من و نه احمدی نژاد و نه آیت الله خامنه ای و نه هیچ بشر دوپایی در هر موقعیتی قدسی و آسمانی و دارای کرامات و الهامات خاص نیستیم و ادعای منصوب بودن فقیه از سوی شریعت یاوه ای بیش نیست". زیرا او بلافاصله اضافه کرده است که قدرت سیاسی فقط بمیل و اراده و رأی مردم تفویض می شود و بغیر از آن پوچ و ژاژ خوانی است.

6- مستند زیاد دارم برای خوشحالی عمیق مان از اوضاع روز. اما چه کنم که وبلاگ دنیای مجازی روده درازی بیش از این را خوش ندارد و بالا می آورد. لذا فقط به دو مورد مهم و چشم انداز نوشین اشاره می کنم و شما را بدلشادی تان نوید و دلشاد می شوم:

الف- شریعتمداری کیهان علاوه بر اینکه هتاک ترین روزنامه نگار شریعت و نزدیک ترین تفکر به اندیشۀ آیت الله خامنه ایست؛ یک فیلسوف تمام عیار حکومت بر مبنای شریعت هم است. لذا او یکی از مهم ترین آدم های بازنده ایست که دقیقاً می داند چه اتفاقی افتاده است و پیروزی حسن روحانی پیروزی جنبش سبز است و چه خطرات مهلکی حکومت بر مبنای شریعت را تهدید کرده و می کند. او می داند که وقتی وزیری - حتی اصولگرا - می گوید حوزۀ فرهنگ یا اقتصاد یا ورزش یا ... از سیاست دور می کنم - این روزها بکرات شنیده می شود - منظور نهایی اش از سیاست همان شریعت است. زیرا مگر نه اینکه ادعا کرده ایم که دیانت ما عین سیاست ماست و برعکس. پس دوری از اولی بمعنای دوری بدیهی از دومی هم است و بالعکس. و ... امروز که به موضع گیری های تند و کند و تحبیب و تهدید و ... شریعتمداری می اندیشیدم که همه نیز از بیچارگی و استیصال "چه خاکی بر سرمان بریزیم" است و بروشنی می دیدم که حسین آقا به آخر خط رسیده و دیگر تهی شده از راه حل مؤثر - بدنه هواداران فروپاشیده و در رأس هرم کسی نمانده و خامنه ای هم بکما رفته - یکباره خنده ای عمیق و شادیی مالامال وجودم را گرفت که "تازه فقط کمتر از یکماه از ریاست روحانی گذشته است و بیشتر از 47 ماه بالفعل و 48 ماه بالقوه از حکمرانی اصلاح طلبان میانه رو باقیمانده است". و بدیهی است که وقتی نتوانسته اند برای یکماه درمان باخت مطلق شان را پیدا کنند با آن همه قدرت های مطلق انتصابی که دارند بدیهی است که از غصه دق خواهند کرد در 95 ماه آینده.

ب- و این تازه همۀ ماجرا نیست. درست حدس زده اید منظورم صفی است که عزرائیل تشکیل داده از نام های گنده برای 4 تا 8 سال آینده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، آیت الله احمد جنتی، آیت الله محمد یزدی، آیت الله مهدوی کنی، بسیاری از فسیل های خبرگان، عمده ای از مراجع و روحانیان پیر و متحجر و سیاسی، امامان جمعۀ شاخص همفکر خامنه ای و ... احتمال قریب به یقین خواهند مرد قبل از پایان ریاست جمهوری روحانی. در عوض ما فقط یک احتمال مرگ طبیعی داریم با نام هاشمی رفسنجانی. در حالیکه در جبهۀ مقابل آیت الله خامنه ای هم در نوبت نزدیک می تواند باشد با توجه به زخم های عمیقترش از ترور در جوانی. وقتی روحانی را با آن خطبه های مدرن و شمرده اش می بینم با انرژی زیاد و او را ارشدترین نسل انقلابی بعد از فسیل های برشمرده می فهمم بیشتر خوش خوشانم می شود که گویا بالاخره حکومت بر مبنای شریعت در حال زوال قطعی است. با تشکر از ژنرال سیسی در مصر و حسن روحانی در ایران! و دلخور نشوید اگر اضافه کنم پادشاه سعودی را! یا...هو