۱۳۹۸ دی ۱۰, سه‌شنبه

خامنه ای اشتباه کرد ترامپ هم بل گرفت! ولی طوری نیست هنوز و مذاکره اولویت است.

Image result for ‫حمله به سفارت آمریکا در عراق‬‎


1- حمله به سفارت امریکا در بغداد اوضاع منطقه را بیش از پیش متشنج کرده و معلوم نیست روزهای بزودی آینده آبستن کدام حوادث تنش زای دیگری خواهد بود. اما چیزی که معلوم است این است که هم ج.ا در پی فرافکنی تبعات سنگین رستاخیز آبان بعهدۀ درگیری محدود با امریکاست و هم امریکا در پی حداکثر استفاده از مشروعیت زدایی و ضعف برملا شدۀ اخیر جمهوری اسلامی در جنبش رستاخیز آبان! البته که هردو طرف هنوز هم دنبال درگیری نظامی حداکثری و جنگ مستقیم نیستند و هر دو طرف امیدوارند که در همین تنش های محدود نیابتی در عراق ماهی برنده را آنان صید کنند!

2- اگر روایت امریکاییان صحیح باشد در شناسایی کتائب حزب الله بعنوان حمله کننده به مقر مشترک ارتش عراق و نیروهای امریکایی و کشته شدن پیمانکار امریکایی این خامنه ای بوده که با اطمینان از عدم پاسخ امریکا دستور این شیطنت را داده برای رهایی از فشار "سرخط خبرها بودن" رستاخیز آبان در جامعۀ سیاسی بین المللی و از آن مهمتر تغییر سمت و سوی اعتراضات هواداران خود از "چرا مردم را کشتید و موضع رسمی هم نمیگیرید" بسوی دشمن فرامرزی و امپریالیسم جهانی! اما اگر روایت جمهوری اسلامی صحیح باشد که این کشته سازی امریکایی را هم توطئۀ خود امریکا معرفی میکند این ژنرالهای امریکایی بوده اند که علیرغم میل ترامپ زمان را مناسب ترین یافته اند در پاسخ بهمۀ حملات اخیری - از حمله به ناوها و نفتکش ها و سقوط پهپاد و حمله به آرامکو - که معتقدند مستقیم یا غیر مستقیم کار ایران بوده!

3- گفتم حمله به کتائب علیرغم میل ترامپ بوده را هم به این دلیل قریب به درستی میدانم که معمولاً پرزیدنت ترامپ مواردی را که خود ایده پرداز و سیاست گذارش بوده باشد بلافاصله با توئیت تصمیمش تأیید میکرده و این حمله از آن جمله نبوده است. اما این به این معنا نیست که ژنرال ها خودسر عمل کرده اند بدون دستور ترامپ بعنوان فرمانده کل قوا. بلکه منظورم دقیقاً به "این تصمیم از ایده تا اجرا کجا پروده شده" است که معتقدم کار ژنرال ها در پنتاگون با مشاورۀ پمپئو بوده است و ترامپ با کم میلی دستور نهاییش را صادر کرده!

4- اما اگر آیت الله خامنه ای شیطنت کتائب را سبب شده باشد که بنظر خودم هم روایت امریکایی صحیح تر بنظر میرسد؛ با این اطمینان انجام گرفته که امریکا - مثل دفعات قبل - واکنش سختی نشان نخواهد داد و موضوع با اهداف ج.ا ختم به خیر خواهد شد در جمع کردن رستاخیز آبان از روی میز طرفداران خودش در داخل! بنظر من هم همانطور که گفتم خامنه ای بخاطر شناخت خوبی که از ترامپ دارد مطلقاً پیش بینی چنین حملۀ گسترده و آشکاری بمواضع کتائب در داخل عراق را نداشت. زیرا علاوه بر رفتار شناسی شخص ترامپ خامنه ای امریکا را بازیگری قاعده مند - در ظاهر هم شده - میداند و فکر نمیکرد که امریکا در داخل کشور میزبانش به بخشی از نیروهای مسلح آن کشور حمله ای تا این حد گسترده و کشنده و ویرانگر بکند. زیرا که کتائب در قالب حشدالشعبی بخشی از نیروهای مسلح عراق شناخته شده و رسمیت یافته!

5- حالا اما برعکس ارزیابی خامنه ای حادثه تا این حد عمیق و غیر قابل تصور پیش رفته و باید راه حلی بیابد. حمله بسفارت امریکا گزینۀ خوبی بوده و خامنه ای دستورش را صادر کرده با این تأکید و اطمینان و اعتماد که "حمله باید خیلی جدی اما کاملاً کنترل شده باشد" تا هم تحقیر و خشم نیروهای بدنۀ کتائب را ترمیم کند و هم باعث فاجعه ای - مثل اشغال سفارت امریکا - بزرگتر نشود! لذا طبق فهم من این حمله و همین امروز جمع خواهد شد و درگیری نیابتی فعلی در همین حد فیصله پیدا خواهد کرد تا هر دو طرف فرصت ارزیابی حرکت های بعدی خودشان را - در چند ماه آینده - داشته باشند!

6- البته این حمله به ترامپ هم این فرصت را داد که حملۀ امریکا به کتائب را هم تأیید کند و هم با مقصر دانستن خامنه ای در حمله بسفارت امریکا در عراق از زهر اقدام پیشنهادی ژنرال هایش کمی آسوده تر شود!

7- طبق قولی که داده بودم - اما اینک خیلی مختصر دیگر - یک اشاره ای هم بکنم به رستاخیز آبان و شورش نانی که وقایع اخیر بین جمهوری اسلامی و امریکا پیامد و برای بهره برداری - برای خامنه ای از یاد بردگی و برای امریکا بیاد ماندگی - از آن صورت گرفته است:

در پست بعدی: دارم مینویسم!

۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

عکس نوشتِ "بین دو هیچ" یعنی سرگردان میان خشونت گرسنگان و فانتزی آوارگان!

تصویر مقدس بالا هرآنچه را که من و ما ممکن است - حتمی نیست - بتوانم و بتوانیم در طول روزها و ماه ها و در طویل ترین مقالات و رساله ها و کتاب ها بگوییم خلاصه کرده است و تمام:

1- معرفی شخصیت ها:
الف- مردی 50 تا 60 ساله در سمت چپ تصویر که در حال جوریدن کیسه پلاستیک است و میتواند نماد محرومان باشد و در جستجوی معیشت!
ب- نفر وسط جوان زود شکسته شدۀ زیر 35 ساله ای که میتواند نماد طبقۀ متوسط در حال اضمحلال فعلی ایران باشد!
پ- نفر سمت راست جوان کمتر شکسته شدۀ زیر 45 ساله ای که میتواند نمایندۀ اپوزیسیون جمهوری اسلامی - با تأکید بیشتر بر خارج از کشور- باشد!

2- معرفی رفتارها و طرز نشستن ها:
الف- پیرمرد در حال جستجوی داخل کیسه پلاستیک است و میتواند نماد دنبال سیر کردن خودش باشد! در ضمن او نسبت به جوان نشسته در وسط حالت بیخیالی دارد و سخت مشغول کاری که انجام میدهد است!
ب- جوان وسطی اما هم دستانش را روی هم نهاده و هم پاهایش را در هم گره زده - نزدیک به مفهوم دست و پا بستگی - و نگاهی خیره دارد به جلو پایش و افق دوردستی را در چشم انداز ندارد!
پ- جوان میانسال سمت راست اما در حالیکه متمرکز بر صفحۀ موبایلش است یکطرفی هم نشسته و کمی بی اعتنا و نامحترم نسبت به جوان وسطی کلافه!

3- معرفی پس زمینه هایی که بنظر میرسد انعکاس روبروی سوژه ها در شیشیۀ پشتشان باشد:
الف- پشت مرد نسبتاً مسن نه گشایشی قابل تشخیص است و نه بستگی قابل ذکری. گویی در مقابل او یک نوع آشفتگی خنثی هست و او نه امید چندانی دارد و نه کاملاً ناامید است!
ب- پشت جوان وسطی مطلقاً سیاه قیرگون و شب ظلمت است در بیرون و او از جلو و عقب با سیاهی بنظر غیر قابل زدودنی قاب گرفته شده است!
پ- پشت مرد جوان عینکی سمت راست یک مانیتور آبی رنگ کوچک اما شفافی دیده میشود که میتواند نماد دنیای دیجیتال و پنجرۀ او برای تنفسی راحت تر باشد!

4- تفسیر کلی عکس:
عکاس نام عکسش را "بین دو هیچ" انتخاب کرده که حکایت از وضع جوان وسطی در بین دو سوژۀ دوطرفش است. در یک طرفش مردی میانسال رو به پیری که دنبال نان است و شورشش لاجرم پرخاشگر و زخمی و خشونت بار خواهد بود. و در طرف دیگرش جوانی رو به میانسالی که دغدغه و همت اعتراضش از تلفن دنیای موبایلش و فضای مجازی فراترنمیرود و نیست! لذا طبقۀ متوسط میان دو هیچ گرفتار شده که یکطرفش هیچ خشونت فرودستیست و طرف دیگرش هیچ اپوزیسیون موبایلی و شبکۀ اجتماعی! و جوان "بین دو هیچ" راهی نمی یابد و کلافه است غرق در سیاهی!

5- نکات مهم دیگر تصویر یکی غیبت زن است و فضا کاملاً مردانه و خشک. و دیگری نیمکت آبی رنگ واگن که هر سه سوژه مشترکاً بر روی آن نشسته اند. این تنها نقطۀ با رنگ آبی وروشن و امید بخش میتواند ایران و وطن باشد که هنوز اتصال طبقات و گروه های مختلف را میسر میکند!

6- و یک توضیح ضروری:
من این عکس را از اینستا گرام عکاسش برداشتم بدون اجازه و بنظرم رسید که بجای روده درازی از هنر این عکاس خیابان دردانه استفاده کنم. بدیهیست که من خودم نه تخصص عکاسی دارم و نه متخصص خوانش عکس و تصویر هستم. و بدیهی تر است که هرآنچه نوشتم برداشت خودم است و ربطی به منظور عکاس ندارد. چون مطلقاً ایشان را نمیشناسم و از دیدن استوری های اینستاگرامش هم جز یک هنرمند عکاس شکار لحظه ها دستگیرم نشد. تا جایی که دیدم همۀ عکس هایش مستندهای بدون "سوژۀ دانا" - یعنی کسی که در عکس است از نیت عکاس باخبر باشد -است. اما اگر هم این عکس مستند "سوژۀ دانا" باشد. و حتی اگر کمی هم دکوپاژ شده باشد هیچ از ارزش مستند ناب بودنش کم نکرده و نمیکند. و من امیدوارم که این عکسش چنان معروف شود که جایزۀ بهترین عکس سال جهان را ببرد که قطعاً لیاقتش را دارد. و نهایتاً اینکه عکس میتواند از زوایای دیگری و در جزییات بیشتری هم دیده و معرفی شود از سوی اهالی فن! و شما هم اگر نکته ای بنظرتان رسید میتوانید بیان کنید! یا...هو

۱۳۹۸ آذر ۱, جمعه

خندۀ تهران را که کشتند؛ اشک ایران را در آوردند تا خشم حاشیه روفتگان را پادافره بگیرند!



1- حال و روزم خوش نیست. ابداً فکر نمیکردم که وقتی شروع کردم به نوشتن هشدارهای "تهران دیگر نمیخندد" به این زودی و نزدیکی ایران چنین گریه کند! ولی کرد و چه تلخ گریه کرد و چه دردناک و دهشتناک. حتی وقتی آخرین پست را - از آن سه گانۀ منحوس - در جمعۀ گذشته مینوشتم خبر نداشتم که شنبه گریۀ تلخ ایران نازنین را ببینم! اما میدانستم که دستور افزایش ناگهانی و شدید قیمت بنزین دقیقاً در همان سناریوی "حذف طبقۀ متوسط" جا سازی شده و کمترین ارتباطی با آنچه که چپ ها میگویند و آنرا به سیاست های نئولیبرال و توصیه های صندوق بین المللی پول برای اصلاح ساختاری اقتصاد ایران و دولت حسن روحانی مربوط میکنند ندارد. بعبارت دیگر حسن روحانی و دولتش کمترین نقش ممکن در این تصمیم گیری را داشتند و یک خرابکاری - اشاره خواهم کرد در ادامه - و تصمیم بگرانی بنزین مطلقاً از سوی شخص آیت الله خامنه ای ابلاغ و در جلسۀ سران قوا فقط صورت بندی شده است که بنظر من تصمیم خامنه ای هم خواستۀ همان بخش عدالتخواه تحت هدایت مجتبی خامنه ای و طائب و سپاه و برای تقویت بخش انگل و بیکار و تنبل و اراذل اوباش کف طبقات محروم و فقیر بوده است!

2- یاد شما می آورم که خامنه ای در این اواخر و در سخنرانیهایش - بویژه یک سخنرانی مشخص - موضوع مصرف بالای بنزین و نگرانی شدیدش از آن را مطرح کرد و این علنی شدن همان دستوریست که بگرانی بنزین ابلاغ کرده بود. علنی کردن این دستور در قالب نگرانی هم فقط با این تصور غالب عملی شده بود که شنیدن نگرانی خامنه ای از مصرف بنزین بطور غیر مستقیم جامعۀ هدف را - بازخوانندگان منویات خامنه ای - را متوجه و راضی خواهد کرد که گران شدن بنزین دستور و خواست رهبر و بقول خودشان ولایت بوده و حتی یکباره اعلام شدنش هم  نباید واکنش منفی ولایتمداران را بر بیانگیزد! و این تصور البته درست بود و در بین نیروهای ولایی عمل کرد. مشکل آنجایی پیدا شد که:

الف- حجم نفری نیروها و سربازان ولایی خیلی کمتر از برآورد خامنه ای شده بود و است. و با اینکه سکوت کردند و بدون واکنش ماندند اما برای سرایت دادن آن به تأثیر مؤثر؛ قدرت کافی نداشتند. و البته در مجموع تمایل زیادی هم نداشتند. و سکوت خودشان هم اجباری و بغض در گلو بود و است.

ب- در مقابل اما؛ حجم نفری تهی دستان و فرودستان و فقراء بسیار بیشتر از برآورد خامنه ای بود و است. این حجم از 20 میلیون مورد نظر عدالت طلبان که بیشتر طبقات تنبل و از کار افتاده و انگل و آسیب دیدۀ اجتماعی و وابسته به کمیتۀ امداد و بهزیستی و امثال آن بود و است؛ به 60 میلیون افزایش یافته بود و است؛ و علاوه بر 20 میلیون طبقات محروم کارگران ساده  و حاشیه نشین و امثال آن؛ 20 میلیون دیگر از طبقۀ متوسط که شامل کارمندان میان رتبۀ دولت و کارگران ماهر و امثال آن بود بزیر خط فقر رفته و حاشیه نشین شده بود و است. 

پ- بدلیل بستن کامل سیاسی و اجتماعی جامعه در تبلیغات کرکنندۀ تحریم و امریکا ستیزی و بی اعتبار شدن اصلاح طلبان و حذف همۀ نهادهای مدنی واسطه بطور کامل؛ نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رصد کنندۀ اوضاع جامعه فقط وقت و توان رصد کردن سطح جامعه را داشتند که آنهم جز افسردگی و بی عملی فعالان حوزۀ مدنی را آدرس نمیداد؛ زیرا نه تنها در داخل هشداری دریافت نمیکردند بلکه ما مخالفان در خارج را هم متقاعد و ساکت و غرق در پروپاگاندای "خامنه ای برنده است" می یافتند و به خامنه ای همان ترجیع بند مورد تمسخر خودشان "کورش آسوده بخواب" شاه فقید را میدادند!

ت- میتوانم اطمینان داشته باشم که محتمل در جلسۀ سران قوا برای نهایی کردن این دستور خامنه ای حداقل رییسی باید خواستار پرداخت یارانه های جدید همزمان با اعلام گرانی به 6 میلیون خانوار - 20 میلیون عاطل و باطل که شرحش رفت - شده باشد و روحانی با استدلال نداشتن نقدینگی کافی نپذیرفته باشد. و این همان خرابکاری ناخواسته ایست که در بالا گفتم روحانی کرده! زیرا اگر یارانۀ جدید آن 20 میلیون - طفیلی قفیلی - همزمان با اعلام گرانی داده میشد هم آن 20 میلیون فعال بالفعل میشدند برای کمک به جلوگیری از شورش ها و هم بخش بزرگی از 12 میلیون خانوار یارانه بگیر جدید باقیمانده را هم فریب میدادند که از هیجان منفی منجر به واکنش بپرهیزند!

ث- و بالاخره اینکه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رصد کنندۀ جامعه چنان از تأثیر تبلیغات ضد امریکایی و ضد دولت روحانی - میگویند مشکلات از دولت روحانیست و بقیه اش هم تقصیر امریکاست - مطمئن و خودباور شده بودند از سویی و هم مشغلۀ زیاد در مبارزه با فرهنگ طبقات مدرن و بگیر و ببندهای فرهنگی و حجاب و بعضاً اقتصادی از جانب دیگر؛ که حتی حوزۀ اصلی مأموریت ضد نفوذ غرب خود را هم فراموش کرده بودند و کمترین اشرافی به تلاش های شورش سوار غرب و برخی مخالفان دارای پایگاه اجتماعی مثل سلطنت طلبان نشده بودند! البته منظورم این نیست که ادعای طرفین - چه جمهوری اسلامی و چه امریکا و سلطنت طلبان در نقش داشتن در اعتراضات - درست است. اما میتواند کاملاً غلط هم نباشد و این هم طبیعی و هم بدیهی و هم حق مخالفان است!

ج- سادگی و بلاهت ذاتی از سویی و غرور و اعتماد بنفس کاذب بیش از حد نیروهای عدالت خواه توزیع محور - برابری همه در فقر - آنان را از دستۀ سوم - 20 میلیون نفری - 6 میلیون خانوار - سقوط کرده از طبقۀ متوسط در متن شهرها به طبقۀ فقیرپناه برده به حاشیۀ شهرها در سالهای اخیر غافل کرده بود و عدالت خواهان گمان میکردند که سقوط اقتصادی باعث سقوط فرهنگی هم شده - تا اندازه ای درست هم است - و این 6 میلیون خانوار ناگزیر بدامن رژیم پناه خواهند آورد و بر پایگاه اجتماعی ضعیف شده شان خواهند افزود!

3- این 20 میلیون نفر محور اصلی و بانی کلیدی اعتراضات اخیر شدند/هستند و دارند هم انتقام سقوط خودشان را میگیرند و هم امیدوار هستند که باعث تغییراتی برای بازگشت خودشان بمنزلت قبلی بشوند. به این 6 میلیون خانوار یا یارانه نخواهند داد و یا اگر هم بدهند آنان قبول کرده و راضی نخواهند شد. زیرا اینان هنوز نوعی منیت و غرور شهروندی خود را حفظ کرده اند و تا تبدیل شدن برعیت که 20 میلیون نفر اول شده اند و 20 میلیون نفر دوم هم در بین راهند؛ فاصلۀ نسبتاً زیادی دارند و حکومت را آسوده نخواهند گذاشت! 

4- میماند آن 25 میلیون نفر آخر که 10 میلیون شان فعلاً پا روی پا انداخته و قهوه مینوشند و کسشعر تفت میدهند در قطعی اینترنت شان و 15 میلیون نفری که خطر را حس میکنند اما بخاطر ترس از سرکوب، مرتب بخودشان "انشاءالله گربه است" تلقین و تمرین میکنند؛ و امیدوارند که این طاعون سقوط بورطۀ "در آرزوی معیشت همسایگان سه سال پیششان" یقۀ آنان را نگیرد. در حالیکه سرنوشت محتوم این است که جامعۀ ایزوله و عقب مانده و بی ارتباط با جهان را جز به طریق کرۀ شمالی نمیتوان اداره کرد! یا...هو  

پ.ن:
نشان دادن تقسیم بندیهایم با اعداد برای فهم راحت تر موضوع است و طبق برآورد خودم نزدیک بواقعیت جامعه هم است. و الا بدیهیست که هرگونه عدد و آمار مستند فقط از راه های پژوهشی و علمی و نظر سنجی و تحلیل داده ها قابل اتکای قطعیست. و همینطور است در شمردن مختصات و مشخصات هرکدام از این چهار پنج گروهی که اشاره کردم. و گرایشات و عواطف و کنش واکنش های جوامع انسانی را نمیشود با اعداد ریاضی تقسیم قطعی کرد و همۀ این گروه ها در هم تنیده اند و مرتب تعدادی از این گروه به گروه دیگر جابجا میشوند. اما در کلیت بحثم تا حد یقینی اطمینان سندی و عقلی و حسی و شهودی دارم.

پ.ن2:
ایلنا گزارش داده که در جلسۀ تصویب قیمت بنزین سهمیه ای در تاریخ 17 مهر روحانی اصرار به بنزین 1200 تومانی میکرد اما رییسی قبول نکرده و گفته 1500 تومان باید باشد. همان که من در پست قبلی گفتم و در این پست هم ادامه اش را گفتم. اینرا گفتم که بگویم چقدر دلم میسوزد برای خودم که همۀ مسایل را از چند روز تا چند هفته و ماه و حتی سال پیش از برملا شدن ریشه یابی میکنم و میگویم اما به اندازۀ کافی توجه و تشویق نمیگیرم!

۱۳۹۸ آبان ۲۴, جمعه

آیت الله مجتبی خامنه ای در قامت یک رهبر موفق!

Image result for ‫مجتبی خامنه ای‬‎


1- موضوع نارضایتی بخشی از هواداران عدالتخواه آیت الله خامنه ای - در ضمن هواداران تیفوسی محمود احمدی نژاد دوره اول ریاست جمهوری او هم هستند - از عملکرد او در حوزۀ عدالت اجتماعی و مبارزه با فساد و رانت به جلوتر از - حتی - تشکیل دولت اول روحانی برمیگردد! به این معنا که این عدالتخواهان در عین حالی که شدیداً مواضع انقلاب و نظریۀ انقلابی رهبر جمهوری اسلامی را قبول داشتند و دارند؛ اما در حوزۀ عملیاتی کردن این سیاست ها به او ایرادات زیادی وارد میدانستند. این نحلۀ فکری عدالتخواه چندین و چند بار بصورت علنی و در مقابل خامنه ای و ده ها و صدها بار بصورت محرمانه و یا بتلویح این نارضایتی را ابراز کرده بودند. مثل نقدهای رادیکال رحیم پور ازغدی یا فعالیت های سعید زیبا کلام و برخی نوشته های خارج از کانتکست نظریات ارشادی خامنه ای در کیهان و نشریات وابسته! اما سودی نبخشیده بود و در بهمان پاشنه قبلی گاهی به میخ و گاهی به نعل رهبر جمهوری اسلامی - در علن بسیار توفنده و در خفا تخفیف به لیبرال ها - می چرخید. 

2- این نارضایتی از عملکرد خامنه ای در حوزۀ عدالت اجتماعی ابتدا با کمی سرخوردگی به سکوت و سرگردانی "چه کنیم" این نیروی عدالتخواه انجامید! اما بعد از مدتی اینان مصمم شدند که با وارد کردن شوک بدولت روحانی نظام را متوجه راه غلطی که در پیش گرفته بکنند. لذا برای آزمایش نقشه شان اعتراضات اقتصادی مشهد در دیماه 96 را برنامه ریزی و هدایت کردند! نتیجه هرچند ترسناک اما بنفع آنان تمام شد. اعتراضات بلافاصله به حدود صد شهر و شهرستان و استان در سراسر کشور سرایت کرد با یک پالس سیاسی که مخالفان و ضد انقلاب سوار اعتراضات کردند و مردم معترض بجای دولت و معیشت کل حاکمیت و نظام را هدف گرفتند. شروع کنندگان این اعتراضات ابتدا بشدت ترسیدند و بفاصلۀ نزدیکی اما امیدوار شدند و خندیدند! ترسیدند به این دلیل که فکر کردند اگر این اعتراضات گسترده با شعارهای سیاسی رادیکال بمراکز استانها و شهرهای بزرگ و دانشگاه ها سرایت پیدا کند کل نظام را با فروپاشی مواجه کند. اما خندیدند وقتی اطمینان حاصل کردند که این سرایت اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد! هم ترس و هم خنده شان یک علت دیگر هم داشت و آن مربوط به خاستگاه اجتماعی معترضان بود که اغلب از محرومان و جوانان پایگاه اجتماعی نظام سیاسی بودند. این خاستگاه اجتماعی معترضان هم ترساننده بود برای خامنه ای و ستاد اجرایی او در مناصبی که مستقیم تحت گزینش و رهبری او بودند و امیدوار کننده بود برای طیف عدالتخواه که بتوانند منویات خودشان در وادار خامنه ای به تغییرات مهم در صدا و سیما و سپاه و قوۀ قضائیه را عملی کنند!

3- نکتۀ کلیدی این نقشه و پروژه این بود که دو نفر از قدرتمندترین و با نفوذترین روحانیان حاکمیت اجرایی در جبهۀ آنان بودند. این دو نفر عبارتند از مجتبی خامنه ای فرزند بسیار محبوب خامنه ای که نقش قائم مقامی و مشاور ارشدی و امین او را دارد در بیت رهبری و حسین طائب رییس سازمان اطلاعات سپاه! لذا پروژه خیلی سریع شروع شد و درکم و بیش یکسال - سال 97 -  بثمردهی نشست و کشور را روی ریل مورد انتظار عدالتخواهان اسلامی قرار داد! البته ابر و باد و مه و خورشید و فلک هم چه در خارج - مثل خروج ترامپ از برجام - و چه در داخل - بیعرضگی روحانی و اضمحلال اصلاح طلبان - دست بدست هم داد که پروژه فراتر از انتظار بانیانش هم پیش برود!

4- اینان از بخش تبلیغات که مهمترین قسمت هم بود شروع کردند و ضمن ایجاد سازمان های فرهنگی و هنری حرفه ای در تحت لیسانس سپاه از علی عسگری بیعت مجدد گرفتند که تحت نظر اینان کار کند و او هم الحق و والانصاف تا کنون به تبعیتش وفادار بوده و هر نوع پاکسازی و استخدام و پخش برنامه های چه تولید سازمان فرهنگی سپاه (اوج) و چه تولید های روتین و سابقه داررا مو بمو بدستور این گروه سیاست گذار رادیکال انجام داده است. دو حوزۀ دیگر نیازمند تغییرات از نظر عدالتخواهان یکی خود سپاه بود و دیگری قوۀ قضائیه! بنظرم در مورد تغییرات در سپاه ابتدا دنبال متقاعد کردن سردار جعفری برآمده اند تا از بروز تردید در بدنۀ هوادران جلوبگیرند و چون موفق نشده اند ناگزیر خامنه ای را وادار بعزل او و نصب سردار سلامی و تیم همراهش را کرده اند. اما در مورد لاریجانی تردید ندارم که اصرار به تعویض هرچه سریعتر او بوده و این خامنه ای بوده که با استناد به چندماه باقی ماندن از دورۀ ریاست دهسالۀ لاریجانی مقاومت میکرده است. و نهایتاً خامنه ای زیر فشار و اصرار محبوبترین پسرش تسلیم شده و دو سه ماه مانده به پایان دورۀ لاریجانی او را با ابراهیم رییسی جایگزین کرده است. البته ابراهیم رییسی هم انتخاب گروه عدالتخواه و مجتبی و طائب بوده؛ و قطعاً او و پدر زنش علم الهدی - اگر هم مستقیم نه - در جریان شروع اعتراضات در مشهد بوده اند. و الا اگر خامنه ای قصد دادن قوۀ قضائیه به رییسی را داشت قطعاً او را بتولیت آستان قدس که از پستهای حساس و طویل المدیریت ثابت است نمی گمارد. من البته معتقدم که رفتن فتاح به بنیاد مستضعفان هم بخشی از این پروژه بوده اما چون وارد همۀ تغییرات شدن مطلبم را خیلی طولانی میکند صرفنظر میکنم.

5- آیا اینان چکار میخواهند بکنند و آیا در آنچه میخواهند بکنند موفق بوده اند و میشوند یانه؟ در یک فشردگی تک جمله در مورد اهداف اینان باید بگویم که اینان دنبال موارد زیادی هستند که به برخی از مهمترین ها - بدون اولویت بندی - اشاره میکنم: 
الف- "کارآمد کردن نظام" بنفع معیشت مردم در حوزۀ اقتصاد (توزیع عادلانۀ فقر)! 
ب- سرکوب شدید سبک زندگی و فرهنگ لیبرال در حوزۀ اجتماعی!
پ- خرید خدمت تکنوکراتها، هنرپیشگان و اهالی فکر غیر ایدئولوژیک و در عین حال غیر سیاسی و قابل خرید برای تولید کالاهای فرهنگی سفارشی و ایدئولوژیک! 
ت- قدرت نمایی منجر برعب یا تشویق و ترغیب جوانان مستأصل برای پیوستن به آنان با خود توجیهی "اگر به اینان نپیوندیم یا باید طرد شویم و یا باید از کشور فرار کنیم که هر دو راه هم بتباهیمان منجر خواهد شد"!
ث- مبارزۀ قضایی و تنبیهی بدون تبعیض با مفاسد اقتصادی که تنها تبعیضش برای خودیها توی بوق نکردن آنان و رسانه ای کردن و تبلیغات در مورد مفاسد غیر خودیها باشد!
ج- قطع ارتباط داخل و خارج از راه کیفری و تعیین مجازات های سنگین برای ارتباط های مجازی ضد سیستم با خارج از کشور!
چ- برداشتن موضوع اصلاح طلبان از روی میز حساسیت. زیرا آنان دیگرموجودیت اثر گذاری ندارند و برخورد با آنان هزینۀ بیهوده است! 
ح- مبارزه سختگیر با همه اشکال فرهنگ مدرن اعم از کافی شاپ ها و بازارها و پوشش ها و موسیقی و سینما و غیره! مبارزۀ شکلی.
خ- تلطیف محکومیت قضایی در مورد مخالفان محروم مثل کارگران و معلمان و معترضان سیاسی غیر برانداز و غیر تشکیلاتی!
د- عدم حساسیت نسبت به ماهواره و تولیدات اینترنتی فعالان سیاسی خارج از کشور و حتی ترویج غیر مستقیم بخشی از آن برای تشدید بی اثری و عقیمی سیاسی اپوزیسیون!
ذ- برخورد شدید با براندازان در داخل کشور با اولویت و شدت دارندگان و وابستگان تشکیلاتی!
ر- مبارزه با تبلیغات زندگی های معروف به لاکچری در فضای مجازی و محدود کردن شاخ ها و مورد اقبال ها در شبکه های اجتماعی!
ز- سانسور هر نوع تولید فرهنگی اعم از کتاب و فیلم و مطبوعات و غیره نه تنها آنهایی را که بقول و بفکر خودشان محتوای بد و مضر دارند. بلکه سانسور آدم های بدی هم که حتی محتوای خوب و مورد پسند همین عدالتخواهان ضدغرب را تولید میکنند!

6- البته موارد زیادتر از جدول حروف الفبای فارسی است اما نه حوصله و نه لزومی به ذکر همۀ آنها است. میماند اینکه آیا اینان موفق شده اند و میشوند؟ بله تا اینجا نه تنها موفق بوده اند که فراتر از انتظارشان هم از جامعۀ هدفِ حذف - طبقۀ متوسط فرهنگی مدرن - انفعال و تسلیم گرفته اند بلکه از جامعۀ هدفِ تثبیت - محرومان و فقرا و معیشتی ها - پالس های تأیید زیادی گرفته اند و مهمتر اینکه در آرامش کامل و بدون چالش نقشه شان پیشرفته است. البته هدف گذاری سیاسی فعلی شان تسلط بر قوۀ مقننه و مجریه است که آن هم با موفقیت در حال پیشرویست و در غیاب هرگونه حادثۀ غیر مترقبه مجلس را امسال و ریاست جمهور را سال دیگر پس خواهند گرفت. مشکل این نیست که اینان با توطئه و با استفاده از قدرت در حال اجرای پروژه شان هستند. بلکه سوگواری اینجاست که بدلیل فساد و بیعرضگی اصلاحطلبان - و حالا اعتدالیون هم - بسیاری از مردم با رغبت بسمت راه نجات اینان دلبسته اند!

7- پس در کوتاه مدت و قبضِۀ همۀ ارکان حکومت موفق شده اند و تا 1400 تکمیل خواهند کرد. اما در اینکه در بلند مدت هم تداوم خواهند داد تردید زیاد دارم و بستگی به فاکتورهای زیادی خواهد داشت از جمله واکنش جامعه به اوضاع اقتصادی طبقات فرهنگی در حال اضمحلال، نقشه و نوع بازی امریکا در مقابله ای که ترامپ سرانداخته و از هم مهمتر توان حفظ وحدت فعلی نیروهای تندرو اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ... چون این نیروهای عدالتخواه مثل همۀ این چهل سال در همۀ موضوعات هم موضع و هم فکر نیستند و تند و کند دارند و بمحض ورود به مراحل بالاتر قدرت دچار اختلاف اولاً و دگردیسی ثانیاً میشوند و معمولاً جر میخورند! 

8- اما فعلاً چیزشان! تو توپ است و بشدت در حال تاخت و تاز هستند؛ تا جائیکه حتی تصاویر روی دیوارهای سفارت سابق امریکا را هم با مفاهیم جدیدتر و عمیقتر و زیباتر جایگزین میکنند، و حتی به کسی مثل قاسم سلیمانی هم رحم نمیکنند که روز 13 آبان افسار روح الله زم را در دست او بخیابان آورده اند. در حالیکه قاعدتاً افسار زم باید به طائب داده میشد یا یک اطلاعاتی - امنیتی شناخته شده! قبلاً هم گفته ام که سلیمانی را فقط بحرمت خامنه ای و فریب هوادارانش در جای خود حفظ کرده اند و حالا پیغام مشخصی میدهند که باید جزو ما باشی اگر راغب به بقایی! چون اینان حتی عناصر وفادار سخت به خامنه ای ولی متعادل تر مثل قالیباف و سلیمانی را هم خارج از دایرۀ فکری خود میدانند و حاضر بشراکت دادن آنان نیستند! یا...هو

۱۳۹۸ مهر ۱۷, چهارشنبه

جنگ علنی وزارت اطلاعات با اطلاعات سپاه! روحانی در پی وساطت و مهار شورش است !

Image result for ‫اطلاعات سپاه‬‎


1- قبل از اینکه بخش پایانی "تهران دیگر نمی خندد" را بنویسم؛ لازم شد که نگاهی بکنم به ملاقات امروز روحانی با کارکنان وزارت اطلاعات. زیرا که طبق تحلیل من این دیدار نه یک دیدار عادی در وضعیت غیرعادی - آنطور که بی بی سی فارسی تیتر کرده - بلکه دیداری غیر عادی در وضعیت عادی بوده است؛ و شکاف نسبتاً کهنه و قدیمی در سازمان های اطلاعاتی موازی جمهوری اسلامی در حال تبدیل شدن به گسل خطرناکیست برای حکومت. و روحانی جهت نه ترمیم این گسل که برای به تأخیر انداختن فوران این دمل چرکین به وزارت اطلاعات رفته و حداقل سعیش این است که در دورۀ ریاست جمهوری خودش وزارت اطلاعات را بطور اسمی هم شده سر پا نگه دارد!

2- بتقریب نزدیک به یقین میتوان ادعا کرد که جمهوری اسلامی از فردای ایجاد وزارت اطلاعات در بخش بوروکراتیک ساختار حقوقی - قانون اساسی - جمهوری اسلامی بخبط و خطای خود پی برد و فهمید که اولاً نباید سازمان اطلاعاتی را به بخش غیر انقلابی (کابینه دولت) واگذار میکرد و باید در بخش انقلابی ساختار قدرت - نهادهای موازی تحت نظر رهبر - سازمان میداد و ثانیاً نباید این سازمان را در اختیار شخص دوم کشور قرار میداد! البته در زمان آیت الله خمینی مشکلی پیش نمی آمد و نیامد چون خمینی اتوریته ای چنان قوی و قوام یافته داشت که اصولاً کسی نه قادر و نه حاضر بود که دخالت های فراقوه ای اورا در هر زمینه ای - از جمله در بخش اطلاعات و امنیت - زیر سؤال ببرد. اما آیت الله خامنه ای از همان دوران ریاست جمهوری صوری اش این نقص عمده را هم تشخیص میداد و هم بعد از رهبر شدن نگرانش میکرد!

3- نگاهی به رفتار با وزارت اطلاعات در رهبری خامنه ای کاملاً مشخص میکند که او تمام تلاشش را بکار برد که نه تنها تعیین وزیر اطلاعات در انحصار خودش باشد بلکه عملاً هم وزارت اطلاعات را از دسترس همۀ دولت ها خارج کرده و وتحت امر و نظارت مستقیم  خودش در آورد. تا اینکه بعد از ماجرای قتل های زنجیره ای در پائیز 77 برای اولین بار به این نتیجه رسید که این انحصار هم جوابگو نیست و با توجه به اشخاص متنوعی که پست ریاست دولت و نمایندگی مجلس را بعهده میگیرند خواسته و ناخواسته تنش ایجاد خواهد شد. تا بالاخره با وقوع جنبش سبز به تقاضای سپاه جهت گسترش قدرت خود بحوزه های اطلاعاتی و امنیتی چراغ سبز نشان داد و با مشکل پیش آمده در ماجرای احمدی نژاد و مصلحی تصمیمش را قطعی کرد که بیشتر حمایت و پشتیبانیش را متوجه رشد و بلوغ سازمان اطلاعاتی سپاه بکند تا بتدریج از دست وزارت اطلاعات چند شوهره خلاص شده و اشراف اطلاعاتی و امنیتی کاملی - بویژه در امنیت داخلی و فعالیت ناراضیان - و خارج از نظارت های مزاحم غریبه هایی مثل رییس جمهور و مجلس داشته باشد.

4- پروژۀ مشترک و توأمان سپاه و خامنه ای خیلی سریع پیشرفت و تقریباً از اواسط دورۀ اول ریاست جمهوری روحانی، سیطرۀ سازمان اطلاعاتی سپاه کامل شد و وزارت اطلاعات آهسته اهسته بنقش چرخ پنجم اطلاعاتی حکومت تبدیل و عقب نشست. درست است که هنوز در بخشی از اطلاعات و امنیت - بویژه در حوزۀ ضد جاسوسی و امنیت خارجی - وزارت اطلاعات فعال بود. اما معلوم بود که این حداقل قدرت هم از عدم تمایل سپاه برای ورود به این حوزۀ تخصصی و تمرکز بیشتر به امنیت داخلی و حفاظت از ایدئولوژی است؛ و نه اهمیت دادن ذاتی به وزارت اطلاعات. در این دورۀ تقریباً شش ساله اخیر وزارت اطلاعات لک و لکی میکرد و خیلی به بلایی که سرش آمده بود اهمیت نمیداد. زیرا هنوز دلار بود و نفت بود و پرداخت هایی کمابیش مثل سابق به پرسنل وزارت اطلاعات برقرار بود.

5- تا اینکه رسیدیم به این اواخر و اتفاقات زیر پشت سر هم صبر کارشناسان و پرسنل وزارت اطلاعات را لبریز کرد. و حالا آنان دست بنوعی شورش زده اند و خواستار تعیین تکلیف شده اند. دیدار امروز روحانی با آنان در چنین جوی و برای آرام کردن آنان صورت گرفته است. اما مهمترین آن اتفاقات پشت سر هم ماه های اخیر عبارت بودند و هستند:

الف- تأثیر تحریم ها و کم شدن درآمدهای کشور. میدانیم که وقتی خانواده ای دچار افت یا کمبود مداخل میشود؛ حداقل درآمد حاصله بفرزندان و اعضایی تعلق میگیرد که بنوعی سوگلی پدر مادر هستند و به سرپا ماندن خانه در شرایط سخت خدمت وکمک بیشتری  میکنند. لذا بدیهی بود و است که در این وانفسای فقیرتر شدن کشور ریخت و پاش ها و پرداخت های بدون حساب و کتاب اولاً کنترل و ثانیاً به سازمان اطلاعات سپاه تعلق بگیرد و نه وزارت اطلاعات.

ب- گسست موجود در بین وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعاتی سپاه همواره بود. اما با ساخت و پخش سریال گاندو از سوی سپاه این اختلافات بعرصۀ عمومی آمد و علنی شد و اطلاعات سپاه بدون ذره ای تردید وزارت اطلاعات و پرسنل آن را بسخره و تحقیر گرفت!

پ- وزارت اطلاعات هنوز این تحقیر را هضم نکرده بود که پخش ماجرای مازیار ابراهیمی از بی بی سی فارسی ضربۀ مهلک بعدی بود که وزارت اطلاعات تحمل کرد. مهلک به این خاطر هم که ضربه درست در حوزه ای - ضدجاسوسی - وارد امده بود که همۀ افتخار و پز و شأن سالهای اخیر وزارت اطلاعات لت و پار شده بهمان تک حوزه محدود شده بود؛ و حالا آن تنها حوزۀ علت وجودی وزارت اطلاعات هم بی اعتبار شده بود.

ت- و بالاخره - منجر بشورش - شورای نگهبان بود که تأیید قانون تابعیت فرزندان زنان ایرانی از شوهران خارجی را مشروط به گنجاندن تأیید اطلاعات سپاه توسط مجلس کرد و علناً و رسماً جایگاه و اعتبار آرای وزارت اطلاعات را منتفی دانست و زیر سؤال برد. 

6- تقریباً مطمئنم که وقتی کارشناسان و بدنۀ وزارت اطلاعات دیده اند که هم شأن خود را از دست داده اند و هم دیگر پرداخت های نجومی و بی حساب کتابی در کار نیست؛ سر بشورش برداشته اند و وزیر خودشان را تحت فشار قرار داده اند که تکلیفشان را مشخص کند. زیرا بسیاری از این پرسنل کادرهای حرفه ای و تربیت شده ای هستند که اگر سازمان سیاسی قدرتمندی مثل سپاه پشتشان باشد واگر به اطلاعات سپاه کوچ کنند هم از جنبۀ مادی و هم از جنبۀ معنوی - عزیز حاکمان بودن - برخوردار خواهند بود و از وزارتی که نه بخاطر عملکرد آنان بلکه بخاطر قرار گرفتن در ساختار نابجا از چشم حاکم افتاده خلاص خواهند شد! 

7- این گسل مهم و ساده به این راحتی قابل ترمیم نخواهد بود و در ماه های آینده دردسرهای زیادی ایجاد خواهد کرد. از طرفی وزارت اطلاعات در قانون اساسی ثبت شده و خامنه ای - که بسیار تمایل دارد که منحلش کند - قادر به انحلاش نیست. چون خامنه ای علاوه براینکه تلاش میکند خودش را ملزم بقانون اساسی نشان بدهد و تخطی نکند این محدودیت را هم دارد که نمیخواهد بقانون اساسی دست بزند. زیرا هرنوع حرف تغییر در قانون اساسی مثل کشیدن ستون نگهدارندۀ ساختمانی کهنه کل قانون اساسی را فروخواهد ریخت و بسیار خطرناک است. از سوی دیگر روحانی هم نمیخواهد وزارت اطلاعات در زمان او منحل و از چارت دولت حذف شود! تنها راه باقی مانده میتواند انتقال سرّی نیروهای کیفی باقیماندۀ وزارت اطلاعات به اطلاعات سپاه باشد و پخش مقداری پول در بدنۀ وزارت اطلاعات که فعلاً شورششان را علنی نکنند. اما فکر نمیکنم این موج نارضایتی شدید - در مهمترین ارگان هرکشور- براحتی و بزودی مهار شده و از صحنه خارج شود. یا...هو

۱۳۹۸ مهر ۱۴, یکشنبه

چرا "تهران دیگر نمی خندد!" بخش دوم: رمزگشایی از دو ملاقات و یک ابلاغیۀ خامنه ای!

Image result for painting about tragedy


مقدمه: آیت الله خامنه ای در 15 روز اخیر یک ابلاغ مهم و دو دیدار داشته است. مهمترینش ابلاغ سیاستهای کلی نظام بوده و دیدارهایش اول با مجلس خبرگان بوده و بعداً با فرماندهان سپاه پاسداران! پس موضوع این مطلب را با نگاهی به همین یک ابلاغ و دو دیدار شروع میکنم با این افزوده که من قطعی میدانم که تنظیم اولویت مطالب سیاستمدارن - چه شفاهی و چه کتبی - و در همه جای جهان - از جمله بویژه در سیستم های ایدئولوژیک - با مهمترین موضوع شروع شده و با مهم ها ادامه یافته و با کم اهمیت ترین مورد بپایان میرسند!

1- خامنه ای روز 4 مهر در دیدار با آخوندهای عضو خبرگان ضمن تکرار مطالب همیشه تکراری به موضوعی تازه هم اشاره میکند که خیلی هم مورد استقبال نشریات زهوار دررفتۀ اصلاح طلب قرار گرفت و با بولد کردنش خواستند چنین القاء کنند که رهبر انقلاب دچار دگردیسی عمیق نظری شده و از حق برابر عامه سخن گفته است! اما خامنه ای چه گفته بود:
ایشان نگاه نظام اسلامی به حقوق عمومی آحاد مردم فارغ از مذهب و طایفه آنان را یکسان خواندند و گفتند: فارغ از اینکه یک فرد مسلمان است یا غیرمسلمان، و یا به نظام اسلامی وفادار است یا نیست، حقوق عمومی آن باید محفوظ باشد، مثلاً نباید در کشور ناامنی وجود داشته باشد، و باید آزادی و نگاه عادلانه برای همه مردم یکسان باشد.
خامنه ای مطلب بالا را در جمع بندی صحبتهایش و تحت تیتر "تقویت نیروهای انقلابی" بیان کرده است. و بلافاصله افزوده است:
اما در کنار این؛ نیروهای مؤمن و انقلابی که مجموعه عظیمی از مردم را در برمی‌گیرند، باید در همه جا و در مقابل تعرض‌ها حمایت شوند و امکان حضور آنها در مراکز حساس فراهم شود، چرا که آنها همان کسانی هستند که در قضیه ۹ دی ۸۸ و یا در قضایای سال ۹۶ با آن حرکت عظیم وارد میدان شدند و دشمنان را ناکام گذاشتند.
این توصیۀ اخیر را خامنه ای - همانطور که خودش هم در این دیدار گفته بارها دستور داده است - اما فرق این بار با تکرارهای قبل این است که او ابتدا جمله اش راجع به حقوق عمومی را بیان میکند و بلافاصله بحق خاص نیروهای وفادار می پردازد. با این نیت و انگیزه که برای اولین بار با تأکید بر مصداق "حق عامه"؛ "حق خاصه" را کاملاً بولد کند تا بتواند برای اولین بار بطور رسمی و کامل به "تبعیض مثبت" بنفع حزب اللهی ها تأکید کند. بعبارت دیگر اشاره اش بحقوق عامه برای برجسته کردن حقوق خاص نیروهای انقلابی و وفادار بوده و نه از جهت نگرانیش از تضییع حقوق عمومی مردم!

2- آیت الله خامنه ای سپس در تاریخ 6 مهر سیاست های کلی نظام را ابلاغ کرده است که اولاً معلوم نیست بچه مناسبت خاص یاد ابلاغ سیاست های کلی افتاده است. زیرا معمولاً سیاست های کلی نظام را در مواقع تهیۀ برنامه های اجرایی و در موضوعات مشخص مثل سیاست های کلان خانواده، اقتصاد، فرهنگ و و و ابلاغ میکرده و بغیر از سند چشم انداز یک صفحه ای که در دولت خاتمی تنظیم و ابلاغ کرد. حداقل من یادم نمی آید که خامنه ای چیزی بنام سیاست های کلی نظام و با شرح و بسط تقریباً کامل در جزییات ابلاغ کرده باشد. اما گذشته از "چرا حالا"ی ابلاغ این سیاستهای کلی موضوع رتبه بندی و اولویت مسائل است که نظر هر پژوهشگری - حتی دچار کور چشمی و کند ذهنی - را بخود جلب میکند. ایشان سیاست های کلی نظام را با این دو بند شروع میکند:
١- توجه به موازین شرع به عنوان اصلی‌ترین منشاء قانون‌گذاری در تنظیم و تصویب طرح‌ها و لوایح قانونی.
۲- ارزیابی و پالایش قوانین و مقررات موجود کشور از حیث مغایرت با موازین شرعی و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و ایجاد سازوکار لازم برای تضمین اصل چهارم قانون اساسی.
 و با این جمله تمام میکند:
۱۷- ترویج و نهادینه سازی فرهنگ رعایت، تمکین و احترام به قانون و تبدیل آن به یک مطالبه عمومی.
در حقیقت خامنه ای ابلاغیه اش را با دادن شماره یک به اجبار و اهمیت "شرع" و شماره دو به "اصل چهارم قانون اساسی" -این یک اصل توصیفی است که میگوید همه چیز باید منطبق بر شریعت باشد و الا اعتباری ندارد - شروع میکند و در پایان ابلاغیه اش و آخرین بند شمارۀ 17 را به نازلترین اولویت و کمترین اهمیت (احترام بقانون) اختصاص می دهد. بعبارت دیگر رهبر جمهوری اسلامی با اینکه هرنوع کنش و قانون گذاری را به شرع مقید کرده و میکند؛ با این وجود قصد ندارد که اهمیت به اجرای همین قانون برآمده از شرع را هم بلافاصله و در بند سوم ابلاغیه اش قرار بدهد. زیرا که او میداند اهمیت دادن بقانون - حتی شرعی - هم بستن دست خودش و نیروهای خودسر منتسب بخودش (نیروهای انقلابی) است و احترام بقانون را از جهت خالی نبودن عریضه در پایان سیاست هایش میگذارد!

دو مورد 1و 2 را از ابتدایی که تصمیم گرفتم "تهران دیگر نمیخندد" را بنویسم در ذهنم بود. و میخواستم عزم بازهم قویتر و بیشتر "نگاه بستۀ - ایدئولوژیک - خامنه ای در سیاست داخلی" را بگویم که بدبختانه خامنه ای 10 مهر با سپاه ملاقات کرد و در آنجا با تشریح نگاه باز - سیاسی - در سیاست خارجی "آفتاب آمد دلیل آفتاب شد" بر درستی نظرم و متأسفم!

3- خامنه ای در دیدار فرماندهان سپاه ضمن اعلام رضایت صددرصدی خود از سپاه پاسداران هشت توصیه به آنان میکند! با فرمول رتبه بندی این توصیه ها بترتیب اهمیت؛ به شروع و پایان - توصیۀ یکم و هشتم - این ملاقات و حرف ها میپردازم. خامنه ای توصیه هایش را با این بند شروع میکند:
«به هیچ وجه نگذارید سپاه پیر، محافظه‌کار و به وضع موجود قانع شود». این اولین توصیه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود. ایشان در همین خصوص گفتند: برای آنکه روحیه جوان در سپاه استمرار یابد و این سازمان به مرحله پیری نرسد، باید جوانگرایی که در سپاه آغاز شده، ادامه یابد، نوگرایی و روشهای خلاقانه ادامه یابد و با انتقال تربیت دینی و انقلابی و روحیه شهدای نام‌آور به نسل های بعدی از انقطاع نسلی جلوگیری شود.
خامنه ای با این شروع توصیه های مدرن و پراگماتیستی 6 توصیۀ بعدیش را هم در همین مسیر ادامه میدهد و بمواردی مثل دانش افزایی و انسجام سازمانی، حفظ آمادگی، داشتن نگاه فرامرزی و جغرافیای مقاومت، نترسیدن از دشمن، کمک و هم افزایی با سایر ارکان حکومت، مردمی بودن و کارجهادی توصیه کرده تا به کم اهمیت ترین بند مورد نظرش برسد و در جمله ای کوتاه میگوید:
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در توصیه هشتم خود بر حفظ و تقویت معنویت، انس با قرآن، توکل به خدا و توسل به اهل بیت علیهم‌السلام و در میان نیروهای سپاه و خانواده های آنان تأکید کردند.
 البته که من انتظار ندارم که خامنه ای در دیدارش با نیرویی نظامی و امنیتی روضۀ سیدالشهدا بخواند و یا همان مواردی را بیان کند که وقتی مخاطبش روحانیان و یا مجلس خبرگان است. اما معتقدم که او با تصمیم و عامدانه بند هشتم را مقدمه یا بند یکم توصیه هایش قرار نداده که این پالس را بسپاه ابلاغ کند که کارآمدی مدرن شما در همۀ زمینه ها اصلی ترین مسئولیت و وظیفۀ شما و مورد انتظار من است. و شما نباید از نظر پایبندی به شریعت خیلی هم ملا لغطی باشید و احیاناً از خدمات مزدورانی - چه در قالب پاسدار بدنه و چه در قالب خرید خدمات - که حاضر به مزدوری حکومت هستند چشم بپوشید و یا در هنگام توسعۀ قلمرو نفوذ جمهوری اسلامی حکومت های دوست را با معیارهای ایدئولوژی (پایبندی به شریعت = مثل رفتار ما در داخل کشور) مورد ارزیابی و خوب و بد کنید یا تردید در محور مقاومت ایجاد کنید!

4- و نتیجه اینکه در مورد عزم تازه ای از خامنه ای برای محدودیت های اجتماعی و رفتن بسوی شریعت حداکثری در داخل و رفتن بسوی قدرت سیاسی حداکثری در خارج  شک و تردیدی ندارم. اما در مورد اینکه این از قدرت و احساس روحیۀ مستانۀ پیروزش است یا از ضعف و استیصال برای ایز گم کردن و خود را از تک و تا نینداختن؛ میتوان نظرات متخالف و متضادی داشت. من خودم که فعلاً این شلتاق خامنه ای را بیشتر از قدرت و احساس پیروزیش میدانم. متأسفانه بازهم جایی برای لیست تیترهای بقیه نقطه قوت های اینروزهای "چرا خامنه ای شلتاق میکند" ماند و این بخش دوم هم مجال طرح همه را نداد و قولی برای پست سوم در روزهای آینده تا بالاخره چرا "تهران دیگر نمیخندد" لعنتی تمام شود. یا...هو

۱۳۹۸ مهر ۱۱, پنجشنبه

تهران دیگر نمیخندد! چرا؟ بخش نخست

Image result for painting about tragedy


1- هیچگاه در طول 40 سال حکومت جمهوری اسلامی محرمی به این غمگینی را سراغ نداشتم. بویژه دهۀ اول محرم تا عاشورا که همواره یکی از شادترین روزهای مردم در طول سال بوده است. منظورم به کسانی نیست که با استفاده از تعطیلی روزهای تاسوعا و عاشورا بشمال میروند و تفریح میکنند! بلکه برعکس دقیقاً نظرم به مردمیست که در اینگونه مراسم ها شرکت میکنند و چه بعنوان متن یا در حاشیه شادی های ماندگاری میکنند. حتی دقیقتر بگویم که منظورم متمرکز بر کسانیست بویژه که در عزای حسین به سر و سینه میزنند و اشک میریزند و با امید بگشایشی در زیست و زندگیشان سرخوش و آواز خوانند!

2- دو سه ماهی هست که از ایران و تهران هیچ خبری غیر از مهوعات تکراری دولتمردان و متحجران نمی رسد. نه فریادی و نه اعتراضی و نه خشمی و نه خنده ای و نه جوکی و نه فیلمی و نه ترانه ای و نه مسخره ای و نه هیچ و هیچ! درست است که حکومت با حداکثر قدرت سایبری بدست آمده اش در سازمانها و نهادهای اطلاعاتی و امنیتی و قضایی بشدت و سرعت هرنوع تراکنش اخبار فعالیت های غیر رسمی و مدنی و اعتراضی را در نطفه خفه کرده و میکند! اما این همۀ فاجعه نیست. بلکه فاجعه اینجاست که مردم تحت فشارهای اقتصادی و محافظه کاریهای ناشی از پیر شدن و خسته شدن جمعیت - بویژه در شهرهای بزرگ و بین مدرن ها - و البته نوعی دهان کجی هم به سیاست های فشار امریکا و اپوزیسیون های کودن و ابله "عرض خود میبرند و زحمت مردم میدارند" تقریباً خاموشی اجباری و زورگویانۀ حکومت را بخود قبولانده و آنرا انتخاب کرده اند! و گویی به سرنوشت محتوم خویش گردن نهاده و عرصه را خالی کرده و بجلد خویش خزیده اند! 

تا اینجا نوشته بودم که دیدم اگر با این دست خط جلو بروم احتمالاً بجای پست وبلاگ باید کتابی دویست صفحه ای بنویسم از مشاهداتم و نگرانی هایم و ... لذا آن توئیت "کلافه ام ..." را فرستادم و بعد از چند ساعت هم حذف کردم. حالا تصمیم گرفتم که فقط تیتر موضوع نگرانیهایم را بنویسم و بحث و توضیح بیشتر را حواله کنم به کامنت دانی اگر حوصله و علاقه و ابهام و بحثی را پرسیدید و مطرح کردید. اما دوست دارم قبل از انتشار این پست بعنوان مقدمه؛ به یکی از مشاهدات خطرناکم - بنوعی با عادل فردوسی پور و حذفش از سیمای جمهوری اسلامی ارتباط دارد - را به احترام و تبریک سالروز تولد این مجری مسلط و جوان هم بنویسم:

3- تقریباً برایم قطعیست که حذف عادل فردوسی پور از تلویزیون طی دستورالعمل دقیق و جامعی که شخص آیت الله خامنه ای بمحتوای آن نظارت کامل داشته انجام شده است. اما نه بخاطر آنچه که گفته اند بخاطر شهرت و محبوبیت فردوسی پور بلکه برای زدودن تلویزیون و پاکسازی همۀ مجریان و برنامه های تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم شاغل در تلویزیون از عناصر لیبرال و مدرن بوده است. به این معنا که بعد از اتمام پروژۀ حذف همۀ زنان شل حجاب و مدرن از تلویزیون اینک نوبت مردان رسیده است که همه حذف شوند و مردان و مجریان طراز جمهوری اسلامی جایگزین آنان و برنامه هایشان بشود. این البته لزوماً به این معنا نبوده که اگر مجریان شرایط ابلاغی در دستور العمل را هم میپذیرفتند حذف میشدند! نه؛ بلکه فقط مربوط به مجریانی میشد و میشود که قادر و یا حاضر به اجرای دستورالعمل تازه نیستند! و اما آن دستور العمل چیست؟

4- خلاصۀ دستور العمل از زبان خامنه ای خطاب بمدیران تلویزیون چنین است:
قبول دارم که اولاً برای کسب درآمد از آگهی های بازرگانی و ثانیاً سرگرم نگاه داشتن جوانان - بویژه مدرن - بدلخوشی تماشای فوتبال های روز بین المللی - ما تنها کشور دنیا هستیم که فوتبال روز دنیا را بگسترده ترین شکل ممکن و رایگان از تلویزیون دولتی پخش میکنیم - ناگزیر از تهیۀ برنامه های فوتبالی و فوتبال محور هستید؛ اما این موضوع لازم و حتی حیاتی؛ مجوز این را هم نمی دهد که مجریان وگزارشگرانی را بکار بگیرید و یا برنامه هایی را تهیه کنید که سرتاپایش تبلیغ لذت مادی و الگوسازی و تعریف و تمجید از کشورهای پیشرفته است - این در حالی است که ما روزی چندین و چند نفوذی داخلی و خارجی را که میخواهند این فرهنگ را بجامعه رسوخ بدهند بنام جاسوس دستگیر و زندانی میکنیم - بلکه خود مسابقه بدون حاشیه برای هم هدف شما پول و هم هدف من پرت کردن حواس مردم کافیست!پس بشما ابلاغ میکنم که:
 الف- کلیۀ برنامه های فوتبالی را که نام های شیک و مجریان شیک پوش و دارای ادبیات مدرن و زبان پروپاگاندا هستند حذف کنید. 
ب- نیازی به اتلاف وقت بنام مقدمات چنین برنامه هایی مثل آوردن کارشناس و بررسی ریز اتفاقات و احیاناً بگو بخندها و شوخی های مرسوم در چنین برنامه هایی نیست و باید حذف کنید. 
پ- از گذاشتن هرنوع نام هیجان انگیز و جذاب مثل "لذت فوتبال" مثلاً و همینطور استفاده از موزیک های متن شاد و جالب در این برنامه ها خودداری کنید. 
ت- لباس و آرایش ظاهری مجریان و گزارشگران چنین برنامه هایی باید کاملاً دمده و زبان شان خنثی و مخاطب گریز باشد. 
ث- چه لزومی دارد که فوتبال های خارجی مجری هم داشته باشد و مقدمه و مؤخره احتیاج باشد؛ کافیست همان فوتبال را با اعلام مجری - اعلام کنندۀ سایر برنامه ها - اطلاع بدهید و بلافاصله هم بگزارش خود بازی - البته بدون کمترین حاشیه پردازی و احساسات گزارشگر - پخش کنید و ....

و اگر فوتبالی نیستید و ندیده اید من بشما میگویم که دستور العمل خامنه ای هم دقیق بوده و هم دقیق اجرا شده و بعد از حذف فردوسی پور و مزدک و حذف لذت فوتبال و پوشاندن کت پدر بزرگی بتن محمد حسین میثاقی و ... شریعت حوزۀ فوتبال را هم در نوردیده و قبلاً هم که بسراغ مجریان برنامه های اجتماعی مثل رشیدپور و ... رفته بود و عنقریب حتی کسانی مثل علی ضیاء و حتی احسان علیخانی - خیلی سعی میکند که ثابت کند از متشرعین تبعیت میکند - خواهد رفت! البته که من نگرانیها و مشاهدات دیگرم را که عنقریب لیست کنم خواهیم دید که فاجعۀ کلون اندازی شرعی خامنه ای در کمین نیست بلکه کاملاً اتفاق افتاده و وای بحال ما! یا...هو

۱۳۹۸ مرداد ۱۲, شنبه

رکب خوردن سریال "گاندو" از "ماله کش اعظم"! امریکا!

Image result for ‫گاندوسریال‬‎

مقدمه:
گفته بودم که به بهانۀ سریال گاندو مطلبی بنویسم. که طبق معمول خلف وعده کردم و چندتا از فکت های تحلیلی که میخواستم بشما عرضه بکنم سوخت. که یکی از آنها عدم رضایت خامنه ای برای پخش سریال بود که با دلجویی او از ظریف لو رفت و دیگری مخالفت قاسم سلیمانی با نمایش این سریال بود که آن هم با روایتی که محمد مهاجری از این مخالفت بیرون داد از سکه افتاد! اما هنوز قالب کلان کشمکش بر سر گاندو باقیست و کسی را ندیده ام که آنرا تحلیل و بررسی کرده باشد. لذا تصمیم گرفتم حالا که با تحریم ظریف از سوی امریکا ضربۀ سختی به گاندوسازان سپاه وارد شده نظرتحلیلیم را به اشتراک بگذارم:

1- سریال گاندو بنظرم از نظر تکنیک و استاندارد سریال سازی در صدا و سیما خوب و از جهت تعقیب اهدافش موفق بود. اهداف گاندو اما عبارت بودند از:
الف- نمایش پرزرق و برق قدرت سخت افزاری سپاه و نفوذ بلامنازع آن در همۀ ارکان و اجزاء حاکمیت که بویژه در بخشهای ابتدایی و با نمایش های هلیکوپتر خواستن و جت شکاری بلند کردن و صحنه های تعقیب و گریز در آسمان و فرودگاه و همینطور در بخش های پایانی با نمایش و کات های سریع به سکانس های اتفاق افتاده در ترکیه و چین و امریکا تا اندازه ای موفق بود!
ب- مرعوب کردن توده ها و جوانان ناراضی از طریق تکیۀ اصلی بر قدرت سایبری سپاه و القای این تصویر که همه در همه جا و همه حال در تور اطلاعاتی سپاه هستند. بنظرم در این قسمت هم توفیق نسبی داشت!
پ- نشان دادن چهرۀ مهربان و بدون خشونت های متصف از سوی جامعه به سازمان های اطلاعاتی در همه جا و تبلیغ ایمان و از خود گذشتگی و هوش و فراست مأموران خود. در اینمورد بازیها خوب بود. اما چنان سفید و اغراق شده بود که باورپذیریش را زیر سؤال میبرد.
ت- و بالاخره کوبیدن بخش تکنوکرات و عرفی گرا و فاسد تر حکومت که بیشتر به دولت روحانی و جواد ظریف برمیگشت. بویژه سازندگان روی ظریف کاملاً زوم کرده بودند و حتی کاراکتر بازیگر نقش ظریف را از جنبۀ شکلی و کلامی منطبق بر خود ظریف وزیر خارجه انتخاب و گریم و صداگذاری کرده بودند! بعبارت بهتر بنظرم زدن ظریف بطور خاص یکی از محوری ترین موضوعات سازندگان سریال بود و علتش هم میتوانست این باشد که خامنه ای بهیچ کدام از وزرا و خود روحانی نه حساسیت به اندازۀ ظریف دارد و نه به اندازۀ او کردیت های مستقیم و مختلف داده است!

در مورد خود سریال و تحلیل محتوای آن بسیار میتوان نوشت و من چنین قصدی ندارم و اشارۀ گذرایم به آن فقط برای اجمالی برای ورود به سیاست کلان پشت سریال بود و است!

2- سریال گاندو را طبق عادتم که بغیر از فوتبال های زنده هیچ برنامه ای از تلویزیون جمهوری اسلامی را تماشا نمیکنم تماشا نکرده بودم. تا اینکه بعد از اتمام گاندو و سروصداهایی که ایجاد کرد ناگزیر رفتم و در مدت یکهفته کلیۀ سی قسمتش را دیدم. از همان قسمت اول که اطلاعات سپاه از وزارت اطلاعات تحت نام "مبارزه با مفاسد اقتصادی" نام میبرد شک کردم که خامنه ای نباید با این نوع برخورد موافق باشد. چون میدانستم که خامنه ای در جایگاه رهبر بغیر از موضعگیریهای "من انقلابی هستم" در علن و نزد نیروهای حامی یک چهرۀ حسابگر و سیاس هم دارد که دیپلماسی کشور را هدایت میکند و در آنجا دیگر "مرغ من یکپا دارد" نیست. تا اینکه هرچه به آخر سریال رسیدم نشانه های بیشتری از عدم رضایت احتمالی خامنه ای شناسایی کردم تا رسیدم به بخش های آخر و چلاندن مستقیم ظریف وزیر امور خارجه! در اینجا دیگر شکی برایم نماند که خامنه ای با این نوع کوبیدن دولت و بویژه ظریف نمیتواند موافق باشد و نتوانسته جلو پخش آنرا - حداقل در ورژن کاملی که پخش شد - را بگیرد!

3- از اینجا بود که نام ها و وقایع زیادی در ذهنم صف بستند و پازلی را چیدند که منطقی بنظر میرسید. مثل سرافراز و دعوای علنی شده اش با طائب و تغییرات ناگهانی و غیر منتظره و نسبتاً وسیع در فرماندهی سپاه و موارد تقویت کنندۀ دیگری که لزومی به تطویل این مطلب نمیبینم. فقط سؤال بی پاسخ در ذهنم این ماند که چرا قاسم سلیمانی را تعویض نکرده اند. که البته آنهم پاسخ منطقی داشت و در ادامه اشاره خواهم کرد! ماجرا این است که بعد از کامل شدن گاندو و تصمیم به پخش آن؛ آیت الله خامنه ای و سردار جعفری و قاسم سلیمانی یا موافق پخش سریال نبودند و یا حداقل با پخش قسمت های حملات مستقیم به وزارت اطلاعات و جواد ظریف مشکل داشتند. اما اطلاعات سپاه و تندروهای رادیکال تر جبهۀ جلیلی و شریعتمداری و اسلامی و طائب و از این قبیل زیر بار نرفته اند. و نه تنها نرفته اند بلکه به خامنه ای فشار آورده اند تا فرماندهی سپاه و عناصر بقول آنان میانه روتر مثل سردار جعفری و قاسم سلیمانی و چند فرمانده پائینتر را عوض بکند و او هم کرده است. منتها در مورد سلیمانی نه خامنه ای حاضر به قبول تعویض رفته و نه طائب و دارو دسته اش اصرار زیادی کرده اند چون با اینکه آنان سلیمانی را جزو دارودستۀ خود نمی دانند اما نسبت به محبوبیت او نزد حزب اللهی ها - حتی غیر حزب اللهی ها - بیمناک شده اند و از خیر تعویض او گذشته اند. کما اینکه هرچند خود سلیمانی را عوض نکردند ولی بالاخره مجبورش کردند که چند نفر از معاونینش را عوض کند و کرد!

4- واقعیت قضیه این است که سریال گاندو نوعی اعلام رسمیت مصادرۀ کامل صدا و سیما و جریان فرهنگی کشور از سوی سپاه بود و است. که نقطۀ شروعش به خیلی سابق برمیگردد اما از زمان ایجاد سازمان سینمایی اوج این پروژه عملیاتی شده و گاندو اعلام سلطۀ کامل سازمان اوج سپاه به کلیۀ محصولات تصویری تولیدی در ایران و رسمیت دادن به آن بود. البته منطق قضیه هم کاملاً عقلانیست و سپاه میداند که دیر یازود و بزودی باید وارد فاز تعیین رهبر بعدی بشوند و طبیعی و بدیهیست که نیروی کنترل کنندۀ صدا و سیما و تولیدات فرهنگی و سینمایی نیم بیشتری از راه "رهبر بعدی کی باشد" را برده است! اما در کوتاه مدت هم شرایط امنیتی تشدید شده در مقابل "دشمن خارجی و تهدید کشور" بهترین فرصت بود که سپاه بتواند با سیطرۀ کامل به بخش تبلیغات و ابزارهای آن دولت بعدی را همسوتر با خودش بصحنه بیاورد و امیال و آرزوهای ایدئولوژیک خودش را بیشتر از تاکنون بالفعل کند!

5- قبلا هم گفته بودم که علیعسگری رییس فعلی صدا و سیما نزدیک به طیف ضرغامی و قالیباف و آذری جهرمی و ... که نواصولگرایان نامیده میشوند است و هنوز هم بر ان باورم و معتقدم که او مجبور شده از اطلاعات سپاه تبعیت کند و محتمل او خودش هم مثل سایر نیروهای پاکسازی شده - فردوسی پور و مزدک و ... - و آمدن پرزور آدمهایی از نوع فرجی شبکه سه در بزنگاهی تعویض شود و کسی مثل فرجی - محتمل خود فرجی - سکان صدا و سیما را بعهده بگیرد! 

6- اما جشن و پایکوبی گاندوسازان فعلاً به یک رکب اساسی برخورده و نه تنها اثرات گاندو را در حال از دست رفتن میبینند؛ بلکه شدیداً دچار انفعال شده اند و در حال زد وخورد درون گروهی هستند که چگونه این بلای امریکایی را دفع کنند. و آن رکب تحریم ظریف از طرف امریکا و بویژه نامیدن او با لفظ نامتعارف ماله کش اعظم است. زیرا اگر ظریف آنیست که گاندو میگوید نباید از سوی امریکا تحریم و به صفت توجیه کنندۀ رژیم متصف میشد. هرچه نظرات طیف گاندوسازان را رصد کردم تا کنون نتوانسته اند راه حلی بیابند و در حال سرگیجه و تلوتلو هستند!

7- البته من در توئیتر برخی کدهای این نوشته را توئیت کرده بودم و مطلب حاضر هم یکدهم همۀ آن چیزی نشد که میتوانستم بنویسم. فقط میماند این مورد که من همیشه گفته ام و هنوز هم براین باورم که قدرت گرفتن سپاه اگر با عقب راندن روحانیان همراه بشود که لاجرم میشود - دو سلطان در یک اقلیم نگنجند - خوبست و از آن استقبال میکنم. زیرا اسلام هرچقدر تندرو در غیر لباس آخوندی احتمال استحاله اش بشدت بیشتر میشود و بویژه اگر نظامیان عملگرا سکان اول هدایت کشور را در دست بگیرند زودتر از هر روحانی به ملزومات زمانه گردن میگذارند و عرفی تر میشوند! یا...هو

بعد از متن: یک مسافرت کوتاه در پیش دارم و در اواخر اوت که برمیگردم تصمیم دارم که نوشتن یا گفتار پادکست یا ویدیو را راه بیاندازم تا بیشتر باهم باشیم و سیرک را رونقی دوباره بدهیم. بدرود!