۱۳۸۹ مهر ۸, پنجشنبه

دَلی گَلدی! دیوونه اومد!


The Barque of Dante

هیچگاه پاپی اش نشدم تا وقتی که توی ده بودم که از کجا می آید و پدرمادرش و خانه اش کجاست و چرا همۀ روستاها باید یک "دَلی" داشته باشند حتی اگر کل جمعیت شان کمتر از ده خانوار باشد؛ که وقتی می آید هیچکس تکلیفش را نداند که باید بترسد یا بخندد یا بکشد کنار از سر راهش که رد شود، یا خودش را بپیچاند بگوشۀ چادر گلدار مادر یا خواهرش و با چشمان ذوق زده اش منتظر حرکت خنده داری بماند! یا مامانش بگوید نترس عزیزم "دَلی" که ترس ندارد. او را هم خدا آفریده و باید با او مهربان باشیم بیشتر؛ چون که او مثل شما کوچولوها عقل ندارد تا از خودش حفاظت کند و بخانواده اش آسیب نرساند.


یادم مانده که اسمش علی بود چون گاهی که بچه ها داد می زدند "دَلی گَلدی" بزرگترها دعوای شان می کردند که "علی" آقا خیلی هم عاقل تر از شماست و بعد بجای بچه ها که دَلی را مسخره می کردیم و می خندیدیم آنها علی را مسخره  می کردند و می خندیدند. و همه راضی بودیم بغیر از زمانی که توی یک کوچه پس کوچه ای غافلگیر می شدی و تنهایی با علی یا دَلی روبرو می شدی و چون نمی دانستی که واکنش دیوانه چه خواهد بود از بعلاوۀ صد مهربانی تا منهای صد خشونت می ترسیدی و آرزو می کردی که کاشکی خدا همه را عاقل می آفرید که حساب کتاب سرشان بشود و نخواهند آدم را یا بهشتی کنند یا جهنمی یکسویه؛ و می گذاشتند توی همین برزخی که آدم خودش هم می داند که خواهد پوسید دریکنواختی اش؛ بماند و اینقدر در جمع نخندد به دَلی که در تنهایی گریه کند از دست علی.

داستان مفصلی دارد این "دَلی گلدی" و الان که تابستان تمام شده فصلش نیست برای تعریف کردن؛ و باشد یک زمستان دیگر که شما هم کرسی داشتید و همه استاد شده بودید در تفاسیر دلقکی؛ همه اش را می نویسم و توی کتاب کاغذی چاپ می کنم و می فروشم بشما. داشتم به ترسی که توی چهارستون بدنم دویده از احمدی نژادی که توی کوچه تنها مانده و زل زده بمن بدون هیچ احساسی، اندیشه می کردم براه فراری از دستش و از دست متلک های شما نیز که مثل همۀ روشنفکران فقط بلدید بگویید همانطور که من گفته بودم... 

که این افکار ازمغزم گذشت که رییس جمهور توی برزخ گیر افتاده و نه آن نیشخند های پستۀ خندانش در محضر امامان جمعه که معلوم می کرد کینۀ هاشمی بنیان شخصیتش است وتغییر نخواهد کرد، و چه در آماری که از مجلس زبون رسیده بود که 190-170 =20نفر نماینده برایش مانده است فقط و نفتی که نمی فروشد و طلا و سکه ای که مرز ایستادن ندارد و دلاری که بتبعیت از وزیر خارجۀ مادرش طغیان کرده بعد از 12 سال نوسان بین 900 تا 1000 تومان و طلا فروش ها که بهر بهانۀ حق و ناحقی هم اعتصاب کرده باشند خوب وقتی اعتصاب کرده اند و تحریمی که هرروز بیشتر می شود و باید منتظر چین هم باشیم در روزهای آینده و قانون هدفمند کردن یارانه ها که با همۀ تقلب ها و جرزنی هایی که کرد دارد می شود قاتل جانش بعوض قاتق کسری بودجه اش و نمی تواند براحتی از اجرایش بگریزد.


و وزرا و اصحابش که بوی الرحمن اش را شنیده اند و همه برگشته اند روی مکتب اسلام و از ایران مشایی تبری جسته اند یکی مثل فیلمساز محبوبش شمقدری نامرد که همۀ اتهامات اباحه گری های سینمایی اش را آوار کرده برروی شانه های هنر مطلق (خدایی) اصغر فرهادی و کثیف تر از او رییسش حسینی که همۀ جرایم پالوده خوری با خواننده های لس آنجلسی اش را بخون پاک فرهادی به تطهیر نشسته و خبرهایی که در راه است ازاعلام برائت عنقریب همۀ آنانی که خودشان را فدایی احمدی نژاد خوانده بودند و امروز گمان می کنند کار احمدی دارد با مشایی به آخر خط می رسد و نهایتاً بیشتر از امربری خامنه ای نصیبی نخواهدبرد. و چرا نوکر شاه نباشند بجای عَلَم که خودش نوکر شاه بود.

ولی من البته همۀ این ها را می بینم و توی خرابه ای که احمدی نژاد گیرم انداخته آرزو می کنم که کاشکی "دَلی" مثل همیشۀ سرچشمه و دربودن مادرم یک چشمه از آن اسب سواری های با شاخۀ شکستۀ توت میدان ده مان را بیاید تاهمه بخندیم و باز هم بزرگان دعوایمان کنند که "دَلی"چیه بگوئید "علی" و بعد خودشان علی را مسخره کنند بجای دَلی و بخندند.  و حالا نخند کی بخند!

رفته بودم سر گنجینۀ هنر نقاشی دنیا و نیت کرده بودم که هرتصویری را اول نشان بدهد گوگل، برمبنای راهنمای او برایتان مطلب بنویسم و وقتی با آن قایق کوچک و دانته و کمدی الهی و بهشت و برزخ و دوزخش روبرو شدم بعد از چهل سال که یادم رفته بود حتی طبقاتش،  خیلی وحشت کردم ولی بروی خودم نیاوردم و از گنجینۀ روستایی بودنم استفاده کردم واین پست را نوشتم. انشاءالله راضی بشوید ودعا کنید که دیگر هیچ کس بایک دیوانه؛ مهربان یا خشن- فرقی نمی کند- توی یک کادر گیر نیفتد و گیر افتاده ای سی و دوساله مثل ایران خانم زیبای ماهم هرچه زودترنجات پیدا کند. یا...هو

حرکت بدون رهبر؟ ایست؛بی حرکت!

The Engineer's Love


«حشرات می‌گزند، نه از روی شرارت، بلکه تنها از آن رو که می‌خواهند زندگی کنند: خرده‌گیران ما نیز چنین‌اند؛ آنان نه خواهان درد ما که خواستار خون مایند!» فردریش نیچه – بشری بس بسیار بشری

زهرا رهنورد به پرسش‌هایی پاسخ داد که گاها به عنوان ابهام در لزوم حمایت از موسوی مطرح می‌شد. او کشتار ۶۷ را جنایت خواند و تقبیح کرد و گفت لکه سیاهی است که با آب زمزم و کوثر هم نتوان شست و سفید کرد. او خواست که همه یک خانواده باشیم و ضمن اینها تلویحا متوهمین ذهن گرا را به واقع بینی فرا خواند. خواست که شاید در پستوی ذهن رویا بینشان به واقعیات جاری ایران سری بزنند و شرایطش را متصور شوند. بدین ارجاع همراهی ایشان با خیل عظیم سبزها را وعده داد.


جملۀ اول با اینکه آدرس دارد ولی آدرس دقیقترش اینست که من آنرا ازلید نوشته ای بقلم  سوسن سیروسی نام از سایت خودنویس بنام "خرده گیران پیگیر" نقل کرده ام. همانطورکه پاراگراف زیرش هم مهمترین بندنوشتۀ "سوسن سیروسی" است. همۀ بهانۀ حرف نوشتۀ ایشان هم این مدعاست که تا دیروز که مهندس موسوی وزهرا رهنورد جوابتان را- بوِژه درمورد کشتار67- نمی دادند خرده می گرفتید و حالا هم که زهرا رهنورد آمده وپاسخ داده بازهم خرده گیران پیگیر هستید وبعد هم مثل همه وهمیشۀ این یک سال واندی صفحۀ خط افتاده اش افتاده روی دور که بلی دموکراسی چنان است ورهبری جمعی چنین است وموسوی رهبرنیست وهیچ کس رهرونیست وما بیشماریم وجنبش نفس رژیم را بریده وقس علیهذا- البته من بتفسیر نوشتۀ ایشان قرینه سازی هم کردم درشمردن بالیدن های بی سروته جنبش سبزی های بی جنبش.  

تصمیم دارم عنقریب مطلب انتقادی تندی بنویسم راجع به اپوزیسیون قانونی! اپوزیسیون غیرقانونی! پوزیسیون قانونی! و پوزیسیون غیرقانونی! - چهارترکیب مفهومی سیاسی غایب درفرهنگ سیاسی جهانی وحاضردرصحنۀ سیاسی ایرانی!- دیدم بدنیست برای دستگرمی همین کامنت نوشته ام درذیل مطلب سوسن سیروسی را با این مقدمۀ مهمترازمتن پست کنم برای دیدن شما. کامنت نوشته ام ازجنبۀ شکلی (نثروادب) به اندازۀ کافی متمدن، اخلاقی وفروتنانه نیست و بیشتر جنبه های نیش داردلقکانه دارد. وقبلاً اطلاع می دهم که همین است وپوزش هم نمی خواهم. گاهی دوست دارم دیگران را مثل بچه ها نصیحت کنم. کاریش هم نمی شود کرد. درضمن کمی نمک فلفل اضافی هم به کامنتم سرسفرۀ وبلاگم زده ام. نوش جان!:



من که خودم یکی از غلط اندازنویسان- حالا دیگرحرفه ای هم- هستم؛ ازنوشتۀ غلط اندازشما چیزی دستگیرم نشد. ولی حس می کنم که شما به کشوربعدازجنبش و پیروزی جنبش تعلق داری، ومی خواهی بگویی که دریک جامعۀ مدرن دموکراتیک با حق آزادی های اجتماعی وسیاسی، همه باید به عقاید همدیگراحترام بگذارند وتکثر عقیده را پاس بدارند. خب کمی جوان هستی وزودبه دنیا آمده ای وهنوزنوبت بازیت نرسیده وارد بازی شده ای تقصیر هم ازمربی ات نیک آهنگ است که خفن! به جوانگرایی اعتقاد دارد ومی گوید اگرهزاربارهم شکست بخوریم بهتراست که برای روزقیامت یک تیم روپا وازپایه استقص دار درست کنیم. ودرست هم می گوید ما قرن هاست که داریم تیم های پایه را پایه ریزی می کنیم. این دفعه نوبت پایه ریزی دموکراسی است با مهندس موسوی که محمدرضا خاتمی توی مسجد تبریز قبل از انتخاب 88 وبرای تبلیغ مهندس موسوی ودرحضورخودش روبه علاقه مندان مشکوک وترکش (تازگی می گویند عضنفر) مثل حقیر گفت: "من قسم می خورم که مهندس موسوی اصلاح طلب است."
 

عزیز من مگر ما می خواهیم برویم با آیت الله یا محمود یه قل دوقل بازی کنیم که همه باهم یکی سرش توی کون دیگری- حالا برعکس- راه بیفتیم توی پهنای باند به این پهنی و با دموکراسی به دموکراسی برسیم. یک دوردیگر ازنو بخوان "با دموکراسی به دموکراسی رسیدن." واین نقض غرض است. هرنوع جنبش تغییر خواهی رهبر وسازماندهی ودیسیپلین واستراتژی وتاکتیک می خواهد حداقل. ومهندس موسوی یا هست ویا نیست. اگرهست باید مسئولیت بپذیرد وروشن وشفاف بگوید کدام تغییر را با چه ابزاروروشی می خواهد.  واول ازهمه هم یک قدرت نمایی بکند و گوشه ای ازابزارش را که مهمترین بخش قضیه است راهم نشان بدهد تا حرفش دررو داشته باشد. مثلاً دویست نفر ازنیروهای گوش بفرمانش(مردم بدون اسم ورسم وربط وضبط سیاسی) را درداخل یا خارج به یک عمل نمادین- مثل رفتن به پیک نیک در شرایط کمی غیرمتعارف(سروته) فرمان بدهد.- منظورم اینست که نوع عمل مهم نیست نفس عمل مهم است. باید مشخص شود که مثل حرف وعمل اپوزیسیون غیرقانونی! نباشد که اعمال عادی زندگی مردم مثل راه رفتن، لباس پوشیدن سرکاررفتن، سرکارنرفتن وخلاصه هرفعل وترک فعل مردم کوچه وبازار را نشان بدهد وبگوید "مُوگفته بودُم".
تا گمراهان هم بعداز اطمینان، اعتمادکنند ودیگر درجامعۀ جنبش دموکراتیک سبز؛ دوباره بخوان "جامعۀ جنبش دموکراتیک سبز" شما خرده گیر پیگیرنباشند وبروند سراغ بنکداری وعمده گیرگاهگیر!بشوند. یا...هو

پی نویس مهمترازمتن:
البته اگر مهندس موسی رهبری حرکت ازحرکت افتاده را هم بپذیرد وبه خانم رهنورد هم بگوید یا برود ظرف هارا بشوید* یا حداقل خیلی جلوترازایشان شلتاق نکند؛ رهبری ایشان وهدف ایشان هرچقدرکوچک وساده هم باشد را می پذیرم. ونه بعنوان "بیا یید باهم بحث کنیم" مجازی بلکه بعنوان یک سرباز مطیع وگوش بفرمان میدانی در خدمتش خواهم بود و درآن صورت حاضرم شخصاً شکم نیک آهنگ کوثریا هر کس دیگری را که نه تنها ازوقایع 67 بپرسد؛ بلکه حتی اشاره ای بگذشتۀ منفی موسوی بکند درجا سفره کنم وبیندازم درمحضر شما که مثل نیچه خون خواهی تان تسکین بیابد.

..............................................
* فمینیست ها ناراحت نشوند.
همانطور که با ظاهر دلقکی نمی شود هرروز رفت سرکلاس وریاضیات محض تدریس کرد.
ویا آن داستان غلط است که پادشاه لخت آمده بود توی خیابان. پادشاهان همیشه لباس های فاخرزمانه شان را می پوشیده اند.
ویا کسی اقدام دوقلو برای هم سنت شکنی وهم توهّم پذیرفته شدن بلافاصلۀ آن ازسوی جامعۀ سنتی ونگفتن "اِاِاِاِ...!" وریشخندیدن! را باید فراموش کند.

۱۳۸۹ مهر ۷, چهارشنبه

علاقۀ احمدی نژادبه رابطه با امریکا! چرا؟


احمدی نژاد بدلایل معلوم تصمیم گرفته بود که ریل عوض کند و قطار قدرتش را از ریل چهارسال اول ریاست جمهور پوپولیسم تودۀ عوام ِخودش به ریل پوپولیسم تودۀ خواص ِبرادر و استاد و شاگردش اسفندیار رحیم مشایی تعویض کند. و همۀ تمهیدات لازم را هم اندیشیده بود وقرار بود ازهزینۀ محبوبیت داخلی برای سیاست خارجی در دورۀ اول به هزینۀ دیپلماسی خارجی(آشتی باامریکا) برای محبوبیت داخلی در دور دوم تغییر فاز بدهد.

پاراگراف بالا یکی از بند های پست قبلی (+) بوده است که وعده کرده بودم کمی بیشتر شرح بدهم. و اینک آن شرح:

1- دلیل اینکه احمدی نژاد تصمیم گرفت رویکردش را از توده های هوادار و مریدش بسمت اقشار مدرن تر جامعه تعویض یا معطوف کند این بود که احمدی نژاد دیگر در سال 92 نمی تواند نامزد ریاست جمهوری بشود که به جمع آوری آرا بشیوه های پوپولیسم عوام نیاز داشته باشد. بادر نظر گرفتن این امر بدیهی که مرد پوپولیست فقط برای شخص خودش توان جذب مرید دارد، و نه برای شخص ثالث. ضمن اینکه شخص ثالث مورد نظر برای ریاست جمهوری در سال 92 یعنی اسفندیار رحیم مشایی؛ نه تنها هیچگونه جاذبۀ پوپولیستی عوام ندارد بلکه مقداری هم دافعه دارد چون چه از نظر ظاهر و شکل و قیافه و چه از نظر رفتار و گفتار و تفکر؛ نخبه و مدرن دیده و فهمیده و حس می شود تا لمپن و لوطی! چیزی که پروژۀ آهستۀ آقایان را روی دور تند انداخت پیدا شدن جنبش سبز بود و آرای کم احمدی نژاد در تهران. این علامت پرزور یکباره احمدی نژاد و دوستانش را متوجه این واقعیت کرد که نه تنها دربین اقشارمدرن وفرهنگی ومرفه محبوبیت لازم را ندارند بلکه نوعی نفرت فزاینده هم قابل رد گیری است.

2- بنابراین تصمیم گرفتند که پروژه ها را نه با بطئیت زمان بندی قبلی که بسرعت عملیاتی کنند ولذا درنزدیک فقط یکسال ازشروع ریاست جمهوردوم احمدی نژاد و صحابه؛ تقریباً همۀ تضاد هایشان با بخش سنتی جناح اصولگرا را که بشدت ضد مدرن و مورد سوء ظنّ و غبطه و حسادت  هم طبقه های اجتماعی متوسط و مرفه مدرن تر خود هستند عملیاتی و فعال کردند. از حجاب و آزادی های اجتماعی گرفته تا بکارگرفتن زنان در دولت و عدم توجه بمراجع و فتواهای متحجر تا اِن قلت های مکتبی و ملی و ایدئولوژیک و... تا این اواخرکه محموداحمدی نژاد و حلقۀ تولید فکر نزدیکش، تقریباً تمام اصولگرایان غیرباند خودشان را چه با زخم زبان و چه با راندن و تحقیر و روش های بی اعتنایی تاراندند. تا جاییکه حتی آدمی بشرارت فکری و امنیتی همه کاره مثل شریعتمداری کیهان را ازحیظ انتفاع ساقط کردند.

3- در بدو امر باز خوردها و نشانه ها حاکی از این بود که استراتژی دقیق طراحی شده است و با موفقیت در حال پیش روی است. و در همین حال چنین بنظرمی رسید که حتی شوک عدم اعتنای غرب به بیانیۀ تهران هم از عزم آقایان نکاسته و احمدی نژاد و مشایی و مشاوران درجه یکشان- اگرمشاوری باشد اصولاً- اطمینان دارند که بموقع به امتیاز رابطه باغرب و بویژه امریکا خواهند رسید و به پشتوانۀ آن و حمایت طبقۀ دانشگاهی براوضاع مسلط خواهند شد. حتی این فرض می تواند قطعی باشد که موضوع نمایندگان رییس جمهور در سیاست خارجی هم قرار بود همین طرح را پشتیبانی کند. و البته شک ندارم که دادن همۀ کارهای حوزه های علمی وفرهنگی ونخبگی داخل وخارج به مشایی واختصاص بودجه های کلان در قالب پروپاگاندای اولویت فرهنگ در سفرهای استانی سوم و کارهای مشابه مثل خانه های فرهنگی درخارج از کشور و دعوت از ایرانیان نخبه از خارج بداخل و میهمانی های بامناسبت و بی مناسبت پر ریخت و پاش در سفارتخانه های ایران و... در همین چهارچوب طراحی و اجراشده اند و ادامه دارند.

4- در سوی دیگر توجه ویژه به دانشگاه هابود و است. قبلاً هم بطورمستوفا ودر دو پست مربوط به دانشگاه در اینجا(+) و اینجا (+) گفتگو کرده ایم که منظور از همۀ سر و صداها و بگیرو ببندهایی که وزیرعلوم ( کامران دانشجو) راه انداخته و اصلاً در قواره های مسلمانی او نیست، جز این انتظار ندارند که با فریب روحانیون و اسلام گراها به شعار "سی سال شکست خوردۀ" اسلامی کردن دانشگاه ها بتوانند ضمن ترساندن بدنۀ لیبرال دانشگاه ها و وادار کردن آن ها به پناه آوردن به مار غاشیه (لمپنیسم) از ترس عقرب جرّار(اسلام بنیادگرا) بتوانند اولاً استادان غیر همسو با خود و البته روشن بین را تسویه کنند و ثانیاً با کنارگذاشتن همۀ تشکل های سابقه دار دانشجویی و درنهایت با اتمیزه کردن دانشجویان؛ نسبت به جلب آنان به هواداری از رحیم مشایی اقدام کنند.


5- و بدیهی بود که با این تمهیدات و به دلیل وجود این تحلیل قوی در بین دانشگاه های لیبرال ایران که "رابطه با امریکا بزرگترین کلید حل معمای بی ثباتی سیاسی در ایران و قرارگرفتن در اول ریل حکومت شدن جمهوری اسلامی و رفتن بسوی حل مشکلات همه جانبۀ سی سالۀ ناشی از انقلاب ِ مدام است" خواهند توانست بعد از شروع به حل مشکلات رابطه با امریکا؛ بسرعت حمایت دانشگاه ها و-این بار- از طریق روشنگری آنان در جامعه (مثل سال 1376) به آرای کمی کافی و کیفی بهتری هم خواهند رسید. والبته بنظرمن کاملاً ممکن، واقع گرایانه وهوشمندانه بود وهنوز هم امکان اجرای آن کاملاً ازبین نرفته است. یا...هو
.....................................................................
لمپن های کثیف فرصت طلب:
حسینی وزیر ارشاد رسماً بیانیۀ چگونگی "طفیل پروری مطبوعاتی" راصادرکرده است:یارانه‌ نشریات با توجه به موضع‌گیری‌هایشان به آنها پرداخت می‌شود.
وازاو کثیف تر جوادشمقدری: انالله و انا الیه راجعون معاون سینمایی اش است که بعد از دوهفته از پایان جشن حانۀ سینما-یی که کمترازده درصد استقلال برایش نگذاشته است- بیانیۀ شبیه سازی شده ای مثل فتوای امام خمینی برعلیه سلمان رشدی- اگردرست یادم مانده باشد- صادرکرده برعلیه اصغر فرهادی نازنین. وچقدر دلم آتش گرفته که فرهادی نتواند فیلم بسازد. 
واین هردو البته به پشتوانۀ همان خونخواهی نیویورکی احمدی نژاد است که ماهیت متحجر وکثیف خودشان را بروز می دهند درفرستادن پالس های "نوکریم" به خامنه ای!
مگر احمدی نژاد نبود که "دربارۀ الی" رادستورنمایش داد. متأسفانه آدم های فرصت طلب دوروبررهبران لمپن خیلی زودتراز شخص رهبرلمپن قبله شان را عوض می کنند.
گفتم رودلم بماند ممکن است بمیرم ازغصه. پس همین جا ریزهم شده خالی اش کنم که این حرکات خطرناک ترین وبرضد مدرن شدن نجات بخش حاکمان وکارگزاران است.

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

قطار برروی ریل سی ساله:تصحیح مسیر!



 مهمترین وناراحت کننده ترین حرف سیاسی وسرنوشت سازتابستان ایران را ولی فقیه عظیم وکظیم درآخرین روز شهریور و در حسینیۀ امام خمینی با بسیجیان سازندگی زد. وآن حرف با ظاهری سازنده وبا باطنی مخرب هیچ نبود جز یک جمله : "ادعای تمام شدن انقلاب، یک خیال وتوهم باطل است." این جمله که بدون مخاطب مشخص وبرای ایجاد هیجان مثبت دربچه های مخلص وپاک معدودی وفرصت طلبان سالوس وریاکار انبوهی، وبرای جهاد سازندگی زده می شد، وآیت الله را درخلسۀ قدرت فرومی برد؛ باعث یأس درنیروهای خواهان حکومت وثبات برای کاروپیشرفت وزندگی شده ومسبب جام زهر تکثیر شده بتعداد همۀ ایرانیان منهای اقلیت مرگ اندیش ومرگ خواه است که درابتدای سال شروع تحصیل وکودکی وجوانی وشر و شور و شادی و... بکام مان ریخت وخدا لعنت کند این آیت ِ خودش را. 
واما بعد:

1- واقعیت امر این است که من درهمین دوروزه بیش ازدوهزار صفحه راه رفته ام توی کله ام برای یک کلمه حرفی که محموداحمدی نژاد زد راجع به 11 سپتامبر و کسی انتظار شنیدنش را نداشت. ولی آیا توانسته ام ازاین دوهزار صفحه یک صفحه هم برای شما وبلاگ فراهم کنم! نه. کارمشکلی است دوهزارصفحه را دریک صفحه نوشتن ومن هنوز موفق نشده ام. ومتأسفانه کارهای متفرقۀ زیادی هم پیش آمده شخصی، مزید برعلت. پس با پوزش از اشتیاقی که برای خواندن دارید وفهمیدن نظر دلقک، فعلاً چندتا کد بسیارکلی ولی آشنا را برایتان پست می کنم وسعی می کنم هم وقت بکنم وهم بیشترتلاش بکنم برای تلخیص هرچه بیشترمطلب که بشود دریکی دو پست آینده ریزتر به آن ها پرداخت.

2-  احمدی نژاد بدلایل معلوم تصمیم گرفته بود که ریل عوض کند وقطار قدرتش را ازریل جهارسال اول ریاست جمهور پوپولیسم تودۀ عوام ِخودش به ریل پوپولیسم تودۀ خواص ِبرادر واستاد وشاگرد خودش اسفندیاررحیم مشایی تعویض کند. وهمۀ تمهیدات لازم را هم اندیشیده بود وقرار بود ازهزینۀ محبوبیت داخلی برای سیاست خارجی دردورۀ اول به هزینۀ دیپلماسی خارجی(آشتی باامریکا) برای محبوبیت داخلی دردوردوم تغییر فاز بدهد.

3- احمدی نژاد همۀ دعواهای داخلی وهمۀ کوتاه آمدن های خارجی وحتی شاخ وشانه کشیدن های روسی را سرانداخته وتا نیمه نیز بافته بود واصلاً تصورنمی کرد که باراک اوباما حتی عرضۀ یک سوزن بانی ساده را هم نداشته باشد وبا زل زدن به چراغ راهنمای کلینتون همسرریل را صدوهشتاددرجه مخالف جهتی که احمدی نژاد لازم داشت وهمه -حتی- هوشنگ امیراحمدی قولش را داده بودند تغییر دهد. ولی اوباما درست پنج ساعت قبل از "به سیم آخرزدن احمدی نژاد" ودرنطق خودش در مجمع عمومی آب پاکی آفتابۀ هیلاری را ریخت روی دستان پاک لگن احمدی نژاد.

4- احمدی نژادکه قبول کرده ایم دارای یک تیزحسی بسیاربالای ذاتی است؛ بلافاصله که فهمید ریل اشتباهی عوض شده وعنقریب است که قطارش سرنگون شده وآرزو ها یشان بعهدۀ محال بیفتد؛ داخل اتاق لوکموتیو را خالی کرد وخودش هدایت مستقیم قطار را دردست گرفت واولین کاری که بفکرش رسید انداختن قطار روی ریل سی ساله ای بود که 21 سالش را آیت الله خامنه ای لوکموتیورانش بوده واست. تا بتواند با پایین آوردن پرچم های سرخ نزاع وستیز داخلی با یاران اصولگرای طبع شیرخشتی - هرجوری سروته شان بکنی بازهم کنارسفره فرودمی آیند ودغدغه واستقلال و شخصیت وپرنسیپ خاصی نشان نمی دهند- فرصتی را بدست بیاورند وبا بررسی دقیق هرآنچه اتفاق افتاده وهرآنچه درپیش است استراتژی جدیدی طراحی کنند.

5- واگر متوجه شدند که قبضۀ همۀ قدرت تا سال 1392 مقدورنیست وسرمایه گذاری روی بهترین گزینه ( اسفندیارمشایی) هم پرهزینه شده وهم احتمال شکستش زیاد شده بتوانند فعلاً 4 سال بعد راهم درچهارچوب قدرت آیت الله خامنه ای وبا حمایت او به دوستان دیگری چون هاشمی ثمره وغیره میدان بدهند تا ببینند چه خاکی باید برسر این "سندرم خدمت گزاری لله بمردم در جمهوری اسلامی" بریزند که دست ازسرشان بردارد و اینجوری همۀ زندگی شان را درراه ایثار وفداکاری ونجات مردم ومهروزی وعشق وعدالت(بخوان کثافت) تباه نکند!


6- مخلص کلام تا شرح کلام اینکه همه حالشان خوب است قطار روی ریل سی ودوساله آرامترشده وهمه درکوپه هایشان یا درحال نماز شکرگزاری بسوی معبود احمدی نژادهستند ویا اگر کمی ترسیده اند درنوبت های بعدی ایستاده اند مثل شریعتمداری وجنتی ومصباح ودیگران که امیدوارند آن چندماه لگدپراکنی محمود یک خواب آشفته بوده باشد، وخدای کثیف! وخون آشام کمک کند که مثل همۀ سی ودوسال گذشته خون این ایران گیرافتاده را توی شیشه کنند وعلاوه بر رفع عطش سیری ناپذیر خود به خون گرم وسرخ شادایرانیان؛ بتوانند مقدار معتنابهی هم برای فرزندان واعقاب سببی شان(طرازمکتب) میراث بگذارند. 


7- زهرطرف که نگاه می کنیم فعلاً برندۀ نهایی ومطلق آیت الله خامنه ای بوده است وبس. مشروح برمی گردم. شما هم ریزبشوید واگربسؤالی رسیدید که کمک می کند برایم بنویسید. کمی گرفتارتر ازروزهای آخرهفته ام این روزها. دوستتان دارم وشما خم به ابرو نیاورید که من دلقک دربار شما هستم وبزودی یک کمدی تمام عیار سیرک می کنم برای خنده های همیشه لازم ودوست داشتنی شما. یا...هو
.....................................................
پی نویس اول. دوساعت پس از انتشارپست: شاهدازغیب رسید:

مقام معظم رهبری: عده‌ای اصرار دارند حضور توطئه‌گر دشمن را در حوادث گوناگون نادیده بگیرند.

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

غنای فرهنگ؛ سطح فرهنگ!




1- رسماً شوونیست بودم تا دیروزتاریخی، بگمان اینکه تاریخ بفرمان خدا یا اهورا  قصدی جز آفرینش ایران وایرانیان نداشته وبقیۀ دنیا را یا به تصادف یا به نیت در خدمت ایرانیان زاییده است. تااینکه انقلاب شد ومن وما مجبورشدیم ده سال با دست خالی برای ایران بجنگیم بدون اینکه اجازه داشته باشیم برای یکبار هم شده زمزمه کنیم: "چوایران نباشد تن من مباد...". ما همه زگهواره تاگور اسلام بجوی شده بودیم.


2- این چند روزه که گذشت با نام همان جنگ بادستان خالی وخرج گردان گردان انسان ایرانی معتبربوده ولی این که رسماً چفیۀ ریگزارهای عربی هم کرده شده نماد چندین وچند صدهزارکشته ومجروح ایرانی که هنوزبعداز 20 سال از آتش بس جنگ لعنتی، توهم ساختن "ماشین روزقیامت" بزرگترین بهبودی است که در آسایشگاه های روانی نصیب پیرمردان 15 سالۀ ایرانی شده است، کمی زشت تر ازبی وطنی آخوند ها وجهان وطنی پست مدرن هاست.


3- این عقدۀ هردو زیانبارم را گشودم که بگویم اگر آن چفیه نبود وبدست احمدی نژاد هم نبود-درروز نمایش استوانه نوشت کورش- بدم نمیامد یک نمادی از پیشینۀ اسلامی مان را با پبشینۀ باستانی مان تداخل می دادیم تا بتدریج بلکه ترکیب شود وما ازاین عشق ونفرت دوشقه به دو بخش "عین واقعیت" تاریخ مان رهایی می یافتیم وبتدریج می پذیرفتیم که ما ایرانیانی هستیم که دین اکثریت مطلق مان اسلام ومذهب اکثریت نسبی مان شیعه است وگریزی هم ازاین نیست واگرمی خواهیم کاری ببافیم اولین شرطش این است که امرواقع را به امر ذهنی(یا ایرانی یا مسلمان) تقلیل وتعویض و تحریف نکنیم.

4- وازاینجا بود که رسیدم بمقاله ای که در"نوروز" نوشته بودم راجع به دموکراسی و درآنجا ناچارازکشورها اسم برده بودم وازجمله ازهند وترکیه. وبا اعتراف به تعصب خودم رتبۀ هند را یک پله بالا برده بودم ورتبۀ ترکیه را یکی پایین آورده بودم با این استدلال نچسب که: "ترکیه همان کشوری است که وقتی ما درزمان شاه سابق می خواستیم درفرصت برای گذراندن تعطیلات مان وبروزکردن هرسالۀ مدل ماشین هایمان به اروپای غربی برویم ولاجرم باید از ترکیه هم عبورمی کردیم؛ مثال ده کوره ای بود هنگام ورود از جادۀ ترانزیت یکدست وآسفالت بازرگان که تنها فکرمان باید ترس از راهزنان فقیرش بود." وحالا من باید درمقاله ام به برتری همه جوره اش وازجمله دموکراسی اش اعتراف می کردم.


5- تادیشب که زدوخوردی کردم بایکی از خواننده های قدیمی ووفاداروبلاگ دلقک ایرانی درآن پشت پست " رانده ازهیلاری... " به این بهانه که درکامنتش ترکیه را تخفیف کرده بود. واورا دعوا کردم که چرا ترکیه را وبرزیل را با حقارت جوجه های تازه ازتخم درآمده توصیف کرده است ومن به این دوکشور وملت وبویژه پیشرفت هایشان درسی سال اخیراحترام می گذارم وغبطه می خورم و..........


6- وسوادم پرکشید به سرکلاس های روزنامه نگاری که خوانده بودم: "دانیل لرنر امریکایی؛ وقتی مأموریت پیدا کرد که باتیم پژوهیش بیاید درخاورمیانه وبررسی کند که کدام کشورها دیرتر وزودتر خواهندتوانست به دموکراسی ومناسبات مدرن برسند واوبعداز سنجیدن همۀ شاخص ها بین شش کشور ترکیه وایران ولبنان واردن ومصر وسوریه؛ ترکیه ولبنان را اول ازهمه واردن وایران را آخر ازهمه یا وسط رتبه بندی کرد برای رؤسایش درامریکا. -که این درست مصادف با سال های بعدازدولت دکتر مصدق درایران بود- وهمین اندیشمند آمریکایی سال 1356 برگشت به ایران وبادیدن ایران آنموقع اعتراف کرد که اشتباه کرده وایران توانسته قبل ازترکیه توسعه بیابد. ولی علم وپژوهش اشتباه نکرده بودچرا که ایران یکسال بعد درانقلاب اسلامی ترکید؛

تصمیم گرفتم که بی خیال همۀ سیاست روزمره واشتیاق شما به هیجان های چه می شود؛ این پست " غنای فرهنگ یا سطح فرهنگ" را که ازشب رفراندم همزمان ترمیم قانون اساسی ترکیه با نمایش کورش موحد! درمیهن مان روی مغزم مانده بود را بنویسم هرچه بادا باد.

7- وچرا آه می کشید که ای بابا تازه این مقدمه بود وتا فردا سرکاریم برای خواندن متن مقاله. کافی است نترسید وببینید که تا آخرمقاله چندبند- شماره اش را شما می دانید- بیشترنمانده ومقدمه درحقیقت بخش اصلی متن هم بود که: "درهیچ امری افراط وتفریط نکنیم"


8- غنای فرهنگی یعنی ریشه داشتن درتاریخ وسطح فرهنگی یعنی میزان همخوانی و همراهی با تمدن روز. مثال: ما غنای فرهنگی داریم. امریکا سطح فرهنگی. وبریتانیا هردورا.آنانی که توی پاچۀ افتخارات 3000 سالۀ غنای فرهنگی ما فوت می کنند ولی دغدغۀ سطح فرهنگ مارا ندارند چیزی کمترازآخوند های 1400 ساله ندارند برای غفلت ما. ایران با سطح فرهنگ روزدنیای مدرن است که فقط قدرت صادر شدن به جهان را خواهد داشت برای هم پز وهم فروش غنای فرهنگش دربازار توریسم جهانی و ارتقاء زندگی.


9- مانه بهترین ونه بدترین ملت دنیا هستیم. ما هم یک ملت هستیم همانقدر که دیگران ملتند. وهمانقدرکه دیگران خوب وبد وزشت وزیبا وتنبل وزرنگ ومستعد وکودن و... هستند ماهم هستیم. ما انسان هستیم وبه دلیل برخی خصوصیات کسب شده از جغرافیا و تاریخ سرزمینی که درآن رشد کرده ایم دارای ویژگی هایی کمی جلوتر در یک معیاری وکمی عقب تردرمعیاردومی از انسان بغل دستی یا روبریی مان هستیم.  حق داریم به افتخارات غنای فرهنگی مان ولی قبل از آن وظیفه وتکلیف داریم بسطح فرهنگی روزمره مان. چه اولی بغیر ازبالیدن فقط هنگامی ارزشمند است که ما با کسب سطح فرهنگ مدرن برای تشکیل حکومت مدرن وازاین طریق عرضۀ غنای فرهنگ مان به بازارسطح فرهنگ دنیا، هم پز بدهیم، هم لذت ببریم وهم درآمد کسب کنیم. دقیقاً مثل ترکیه. یا...هو  بغض نکن. تلاش کن.


بعدازتحریر:
سیاست بماند تا فردا که شریعتمداری بالاخره به همسران باکری وهمت رسید وچه وقیح وبی حیا. وآیا تحولات جدید بعداز سفر نیویورک بجدایی احمدی ومشایی خواهد انجامید. ملاقات احمدی نژاد با 5 بزرگترین ومتحجرترین آخوند های خبرگان وافسردگی احمدی نژاد درفرودگاه مهرآباد هنگام بازگشت ازنیویورک، ارتباطی با این حرف بسیار خطرناک آیت الله خامنه ای بابسیج دارد که گفت: "کی گفته انقلاب تمام شده؛ هرکس فکرمی کند انقلاب تمام شده خودش تمام شده وانقلاب سرزنده وشاداب ادامه دارد." ووای که بی حکومتی وموقت بودن همه چیز مثل دادگاه های سی ودوسالۀ! انقلاب آن هم به شادابی ذوقی که آقا می کند سرنوشت مارا بکجا خواهد برد و... بماند تا فردا اگر فردا باشد وبیاید هم! دارم فکرمی کنم.


۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

رانده ازهیلاری / مانده ازجنتی: احمدی نژاد!


1- این را دیگر باید اوج بد شانسی محموداحمدی نژاد بحساب آورد که رییس جمهوری به نرمی باراک اوباما وزیرخارجه ای بسختی هیلاری کلینتون داشته باشد. 

2-احمدی نژاد با پشت گرم به  رسانه های امریکایی -که بدلیل تقاضای بازارآگهی وبا اطمینان از شاخ غول قبلاً شکسته و اینک کم تأثیر احمدی نژاد در نزد توده های "از سر شکم سیری غربی" و توده های "از فرط گرسنگی شرقی" او را محاصرۀ "نمایش لولوخورخوره برای بچه ها" کرده بودند- اطمینان داشت که خواهد توانست نه تنها مجدداً به موضوع روز سیاست دنیا تبدیل شود بلکه بالاتر و بیشتراز آن خواهد توانست دست آوردهای سفر نیویورک را هزینۀ روفتن آخرین بقایای مخالفان داخلی اصولگرایش هم بکند.


3- اینک که احمدی نژاد در راه تهران است قطعی است که بغیر از خوداحمدی نژاد که علاقه و دست و استعدادی هم در دلقکی دارد و ازجمع هیئت چندصدنفرۀ همراهش کسی رمق جنبیدن و نای خندیدن و حوصلۀ مطایبه های حلیة المتقینی اوروتیک حتی نداشته باشد در بازگشت از سفری که چه می خواستند و چه شد!


4- بغیرازاحمدی نژادو کابینه اش حداقل اطمینان دارم که من وهوشنگ امیراحمدی هم شکست خوردیم. بدون اینکه اشتباه کرده باشیم. چه هوشنگ خان که بمعاینۀ مهمانی و میدانی مطمئن شده است که احمدی نژاد بیشتر عاشق غرب است تا متنفر از غرب؛ و چه من که وقایع را با حس بویایی ارزیابی می کنم و بارها گفته ام که احمدی نژاد غرب باور است. مضافاً اینکه من به شما قول داده بودم که احمدی نژاد آشتی با غرب را هم می خواهد و هم می تواند. ولی دراین سفر چون نتوانست لاجرم نخواست. - دقیق بخوانید: "چون نتوانست نخواست"-


5- احمدی نژاد که با شم کوتاهی قدش و ریزی جثه اش خوب می دانست که این بار "گالیور" نه یک مرد جوان وبلندبالا، که یک خانم سفید پوست زیبا(هیلاری کلینتون) خواهد بود، سعی کرد از بدو ورود به امریکا پالس های تحقیری ِ تحریک آمیز بفرستد برای به آفتاب خواندن رقیب. لذا در اولین حرفی که رو به امریکا زد گفت که: "خانم کلینتون قبل از اظهار نظر در باره هر موضوعی ابتدا مطالعه کند." واین حرف، پاسخ این گفتۀ وزیر امورخارجۀ امریکا بود که گفته بود: ایران درحال تبدیل شدن به یک حکومت نظامی هاست. و از روحانیون و مؤثرین در داخل ایران خواسته بود جلو این انحراف را سد کنند.


6- ولی اگردنیا سردرآورد که خانم کلینتون در اوج سیاست در نیویورک ِ امریکا یکی از نامریی ترین روزهای سیاسی اش را کجا گذراند؛ احمدی نژاد هم خواهد فهمید که چطور باسیاست تحقیر وبی اعتنایی وزیرامورخارجۀ امریکا بخودش وبه حرفهایش وبه هرآنچه به احمدی نژادنام مربوط بود واست، چنان نقش تأثیر گذار و بارزی بازی کرد که احمدی نژاد وادارشد زنجیرپاره کند وهمۀ خطوط  قرمز امریکا را در نوردید به این امید که اولاً کلینتون را به واکنش وادارد و ثانیاً حداقل تا اغتنام فرصت و اتخاذ تاکتیک مناسب جدید در تهران، با دمیدن بر تنور دشمنی بیشتر با آمریکا جبهۀ داخلی ازدست رفته را ترمیم کند. وبهمین خاطر هم علیرغم صلاحدید و اصرار اسفندیار مشایی برای عدم حذف بخش های ملی و ایرانی نطق تنظیم شدۀ قبلی احمدی نژاد، رییس جمهور برای اولین بار تندمی شود به منبع فیضش که نه؛ و اینک مسجدجای گوزیدن نیست. ولی احمدی نژاد با همۀ این تمهیدات درهر دو خواسته اش مطلقاً ناکام ماند. و حق دارد که هواپیمای بازگشتش را چون گورستانی در سکوت ببیند و تحمل کند.


7 - درخارج اما؛ همانطور که می دانید هیلاری بدون اینکه از اطاق فرمانش خارج شود برنامه را طوری چیده بود که همۀ 27 کشورعضو اتحادیۀ اروپا بدون حتی یک استثنا و بدنبال هیئت امریکایی جلسۀ سخنرانی احمدی نژاد در مجمع عمومی را ترک کنند تا بهمراه خود امریکا و کانادا و استرالیا و زلاندنو و کاستاریکا و گویا ژاپن، قریب به اتفاق همۀ کشور های توسعه یافته ای باشند که ایران جمهوری اسلامی بر ضد امریکا را داخل منافع ملی -ومهمتراقتصادی- خویش تعریف نمی کنند.


8- در داخل اما غوغایی نبود. تندترین و رادیکال ترین و دینی ترین و اسلامی ترین نطق تمام شش نطق احمدی نژاد در مجمع عمومی سازمان ملل نه توانست حسین شریعتمداری را دست بقلم کند که سرمقالۀ کیهان را بنویسد، و نه آیت الله جنتی را بر خیزاند که نماز جمعۀ تهران را بخواند. 
حسین شریعتمداری سرمقالۀ کیهان را داد به عنصر دست چندمش سعدالله زارعی تا او با غلط های چاپی فراوان دراعداد وارقام- داریم ازکیهان ومؤسسه اش وامکانات مالی و تجهیزاتی و پرسنلی حرف می زنیم نه از یک بولتن دانشجویی-  همۀ صفحات کیهان را پرکند که  بلی33 کشور سخنرانی را ترک کردند ولی 159 کشور هم نشستند و گوش کردند. مثل مسئلۀ حساب کلاس ابتدایی:ما 192 عدد میوه از انواع مختلف و کوچک و بزرگ و شیرین و ترش و کال و رسیده و سالم و گندیده و ... داریم که معلوم هم نیست همه توی سبد باشند یا قبلاً خودشان را بهردلیل از سبد بیرون نینداخته باشند. اگر سی و سه عدد از سالم ترین، بزرگترین، خوشمزه ترین، گرانترین، رسیده ترین و ... این هارا برداریم حالا چندعدد میوۀ دیگر در سبد باقی داریم. 159 عدد هورا!


9- آیت الله جنتی و آیت الله خاتمی هم اما بالاخره فهمیده اند که رفتن با طناب حاج محمود رییس جمهورمحترم به ته چاه تعبیرهایی مثل نامۀ پیامبرانه ، مواضع ضد استکباری و اسلامی و مضامینی از این دست کمتر از رفتن با سر به چاه ویل نیست و احمدی نژاد دقیقاً همجنس و هم مشرب خودشان وقیح و بی حیا و بی ملاحظه است. لذاست که صدیقی بی خاصیت و بی سواد اجتماعی و بی دانش جدید و بی اثرخاص در بین هواداران را فرستادند پشت میز خطابۀ جمعه های تهران که او نیز به یک جملۀ "رییس جمهورباعزت سخن گفت" بسنده کند و احمدی نژاد را مطمئن کند که  گویا لولو ممۀ دیگری راهم برده است.
درتهران تنها صدای بلند مربوط به احمد توکلی بود که آن هم بیشتر در راستای خود زنی های اخیرش در نامه نگاری های بیهوده به احمدی نژاد بود واین بار با تعریف از احمدی نژاد. و پیام اصلی همۀ نقدها و تعریف هایش هم این که : ای مردم احمد توکلی را هم ببینید هنوز زنده است.


10- با همۀ فشرده نویسی - منجربه سخت خوانی-بازهم طولانی شد وهمۀ مطلب هم نوشته نشد. ولی از این آخرین بند نمی توان گذشت که با توجه به هر آن چه گفته ام وخواهم گفت ومی دانم ومی دانید، یک نکته را درمورد احمدی نژاد هیچ گاه نباید فراموش کرد و آن وجه پیامبری رییس جمهوراست. این بخش پیامبری احمدی نژاد به او این امتیاز را می دهد که مثل همۀ پیامبران و بدون استثناء قادرباشد که فوت آخر کوزه گریش را هیچوقت رونکند تا بتواند در بن بست های پیش آمد، ازاین قدرت مطلق پیامبری استفاده کند:


11-  مهمترین ویژگی بنیادی منجربه تثبیت رسالت همۀ پیامبران، صفت "هدف یابی بعدازتیراندازی است". وآن مثال همان رندی است که تیربه تصادف و بی خیال رها می کند و محل اصابت را هدف ازپیش تعیین شده می نماید. بعبارت روشن تریعنی اینکه پیامبران چون خودشان تعیین کنندۀ "قاعدۀ بازی" هستند نیازی ندارند تا خودشان را متعهد به عهدی بنمایند. بعنوان مثال اگر دستوری بدهند که عزیزی آن را نپسندد، یا برزن وفرزند محبوبی خوش نیاید، یا برامت گران بیاید و اکثریت معترض و متعرض بشوند یا بیم شورش و عدم پذیرش دین جدید برود و از این قبیل؛ پیامبر می تواند در جا دستور قبلی را تصحیح، تصلیح، تکذیب، تعویض، تشکیک، تحذیف، تحریف و ... بکند. چون که این ابلاغ قانون ومقررات وعهدنامۀ جامعۀ قبلی نبوده است که دیگرانی که با پیامبر مخالفند بتوانند با استناد به آن جلو همۀ آن اعمالی را که پیامبر نوظهور براحتی می تواند انجام دهد بگیرند. و رییس جمهور احمدی نژاد هماره ازاین حقوق ذاتی خوداستفاده کرده، می کند و خواهد کرد. 

12- واولین پیش بینی ام برای بازسازی روحیۀ شکست خوردۀ رییس جمهورهم این است که مشاورانش در تدارک خواهند بود که عنقریب یک دمونستراسیونی از توده های دوستداریا محتاج و اغلب هردوی رییس جمهور را گرد بیاورند تا احمدی نژاد با سخنرانی برای آنان و دریافت گرمای تنفس منتقم ومستقیم آ نان - همان حالت تئاتر سالن چهارسو برای من- سردی سالن های سازمان ملل را فراموش کرده ومجدداً برای نبردی گرم و بیهودۀ دیگر آماده شود. یا...هو

پی نویس واجب:
ببخشید این نکتۀ بسیار بسیار مهم وحیاتی از نگاه هیئت ایرانی یادم رفت که بگویم: "آپرکات نهایی منجر به ناک اوت شدن احمدی نژاد وقتی نواخته شد که داور مسئول شمارش آرای الزام پیوستن اسراییل به سازمان بین المللی انرژی اتمی اعلام کرد که با رآی مخالف اکثریت قاطع اعضاء درخواست کشورهای مسلمان و عرب رد شده است واسرائیل کما کان خارج از مناسبات جهانی انرژی هسته ای خواهد ماند.
...................................................
این را یک پرفسوردیپلمات ترک گفته است امروز یکشنبه. کمک می کند اگرعلاقه مند باشید: 

حسادت هیلاری به اوباما ، مانع اجرای بیانیه تهران شد.

۱۳۸۹ مهر ۲, جمعه

تالارعدالت یا آبریزگاه سراب!



1- قسم میخورم که هر دو بودند: هم خدا بود و هم شیطان. آری کاملاً یادم است که دو نفر یا دو اثر بودند مثل همدیگر ولی بکلی متفاوت. گفتم که من خواب دیدم. توی تالاری که نه بزرگ بود و نه کوچک.

2- ایستاده بودند پشت به پشت یا رودررو، یا گلاویز. و انبوهی از مردمان همشکل و هم اندازه و هم قیافه مثل هیتلر یا استالین. یکی با سبیل آن دیگری. و دیگری با کلاه سومی. و موسی با چفیۀ محمد. و ابراهیم با عصای موسی. و موگابه با کاپشن احمدی نژاد. و خدا با شاخ های شیطان. و شیطان با مهربانی خدا. و بن لادن که شبیه همه بود بغیر از خودش. مائو را از  بیوه اش شناختم و الا آنجا میلیاردها آدم یقه بسته بود. حتی همین نوام چامسکی خودمان یا مثلاً آیت الله خمینی قلم دوش صدام. خدا و شیطان که همۀ این شکل ها را داشتند بعلاوۀ همۀ شکل های دیگری که از انسان بدوی تاکنون ما بلدیم.  مرتب در رفت و آمدند، و دارند صفوفی را که خودشان تشکیل دهنده اش هستند را مرتب می کنند. 

3- گویا قرار است بشکرانۀ چیزی که من نمی بینم - من خوابم - نماز شکرگزاری بجای آورده شود. سجادۀ افتاده که بلندتر از قداحمدی نژاد خودمان نیست پیشنماز را نمی دانم. شاید مارکس باشد یا حتی آیت الله خامنه ای. چه می دانم چرا خود احمدی نژاد نه با تازه ترین عدالتی که دیشب لقمه گرفته برای عقب ماندگان جهان: امام باید عادل باشد. کوفت.


4- خدای من چقدر همه شکل احمدی نژاد زیادند مثل عکس مشایی در سایتی که به او ارتباطی ندارد مشانیوز. دلم لک زده برای یک هدیۀ تهرانی، ولی اینجا همه شکل ملکه نفرتی تی هستند یا اصلاً زن نیستند و اگر هم هستند گفتم که فکرش را بکن شکل احمدی نژاد.  من که هر چه دیدم آلت شان آویزان بود زیر دمشان. باید بفهمم اینجا کجاست و مرا چرا به اینجا آورده اند.

5-توی خواب خیلی سخت است دنبال یک آشنا گشتن. خودم را صدا می کنم و از خواب بیدار می کنم. بدون اینکه اعتراف کنم معتاد شده ام می آیم سراغ وبلاگم ببینم چند نفر دیگر بدنبال راه حل راه افتاده اند دنبال من.


6- بچۀ رقاصی که همین دیروز بفرزندی قبولش کردم و گذاشتم بالای عکس دلقکیم؛ سرراهم را می گیرد و انگشتم را از کلیک کردن باز می دارد و می گوید:
تو که اعتقاد داشتی عدالت واژه ای نفرت انگیز و مربوط به دنیای قدیم است توی تالار "عدالت" چه می کردی؟
من که غافلگیر شده بودم گفتم:
ولی جایی که من بودم نه تالاربود، نه دروپیکر داشت و نه تابلویی که نامش را حداقل نوشته باشند بر آن. 
عروسک رقاص - اعتراض می کند که بنویسم رقاص عروسک. چون شادی و رقص مقدم است بر هر موجود زنده ای مثل عروسک - سرش را تکان می دهد فیلسوفانه و در حال رقص و تکان تکان می خندد بمن که: 
سفیهم و نمی دانم که تالار بگنجایش 6 میلیارد آدم بالفعل نیازی به آدرس ندارد وقتی همه داخلش هستند.


7- و دست مرا می گیرد و پس از گذراندن از روی جنازه های تلنبار شدۀ "دنیای توجیه و تنبلی و بی عملی و طفیلی گری و انگلی و پس مانده خوری و باج گیری و مظلوم نمایی و راحت طلبی و شهوت رانی و مناجات و اعتکاف و اعتراض و فرافکنی .... بی خیال کار و ابتکار و دانش و بینش و تلاش و پشتکار- اومی گوید - مرا وارد تالاری می کند که روی تابلوی نئون بزرگش نوشته شده است: "به دنیای جدید یا تالار "رقابت" خوش آمده اید. لطفاً قبل از ورود خودتان را از هر نوع بهانۀ دنیای قدیم بتکانید."


8- وارد می شویم و در حالیکه داروین از نوزاد راهنمای من استقبال می کند و باهم گرم گفتگوی "چگونه دنیای جدید شکل گرفت"هستند؛ من می روم بسمت تریبونی که ادیسون برای دوروبری هایش لطیفه تعریف می کند، و زیرچشمی بیل گیتس را می بینم که روبروی درب بزرگ و اتوماتیک تالار رقابت مشغول رفع اشکال نئون تابلوی بزرگی است که روی آن نوشته شده است: رفاقت!

HOW WARREN BUFFETT GOT RICH

۱۳۸۹ مهر ۱, پنجشنبه

خیاط افتاد تو کوزه!




1- قبلاً ودرجریان نگرانی ها از هر آنچه دردانشگاه های ایران می گذرد واقدامات کامران دانشجو وزیر علوم احمدی نژاد گفته بودم در دوپست پشت سرهم با نام های "دانشگاه مانع ترین ..."و"دانشگاه ودولت..."وقول داده بودم که درمطلب سومی رمز گشایی کنم از کلمات وجملاتی که بطورنمادین بکاربرده بودم برای نشان دادن نوع حرف وعمل درجوامع سنتی وتفاوت آن با جوامع مدرن. خلاصۀ داستان این بود و است که درجوامع سنتی اولویت با حرف است ودرجوامع مدرن برتری با عمل. 


2- درآ ن جا گفته بودم که شعارخشن وبلندتراز هیکل ِ کامران دانشجو با عنوان کلی "اسلامی می کنیم" برای تحت تأثیر قراردادن بخش سنتی وآخوند متحجرحاکمان برایران است؛ ولی عملاً کاری که قراراست انجام شود اقدامی با معیار های مدرن است هرچند بنفع بخش لمپن حاکمان برایران (دولت احمدی نژاد) باشد. چون لمپن ها تعلق عقیدتی که یک ارزش است را ندارند. بنابراین برمبنای پسندروزحرکت می کنند.


3- اما منظورم از بازگشت به دوفرمول کلیدی "حرفش رابزن خودش را نیار" و "حرفش را نزن خودش را بیار" که اولی شعار حاکمان سنتی است برای برگرداندن جوامع نیمه مدرن به عقب ودومی شعار حاکمان مدرن است برای گذراندن بدون شورش جوامع سنتی به مدرنیته وجلو؛ این نیست که بخواهم بوعدۀ یادداشت سوم درارتباط با دانشگاه وعده کنم. بلکه می خواهم با این بازیادآوری ذهنی درشما بوقایعی که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی افتاده وادامه دارد بپردازم.


4- قبلاً ودربررسیدن روانشناسی فردی واجتماعی رییس جمهور احمدی نژاد به دونکته بکرات اشاره کرده ام که یکی از آن ها استبداد وحشتناک پیامبرانۀ اوست ودیگری استفاده ازتاکتیک تحقیر واستهزاء وخوارشمردن رقیب ودریک کلمۀ محترمانه تر "بی اعتنایی" . احمدی نژاد با ویژگی شخصیتی استبدادیش یارانش را منکوب و واداربه گماشتگی وامربری مطلق می کند وبا استفاده ازتاکتیک  بی اعتنایی وبروی خود نیاوردن، رقیبان ودشمنانش را به انفعال مطلق وامی دارد. وچون این تاکتیک طراز شخصیت ذاتی وحقیقی او هم است لذا اغلب موفق می شود که پیروزی را ازآن خودش بکند. 

5- واردمصادیق "همۀ اعمال احمدی نژاد تاکنون" نمی شوم که مطلب طولانی بشود و ضمن اشاره به این تاکتیک بی اعتنایی درجریان وقوع اعتراضات خیابانی وجنبش سبز وتبدیل آن از رودرویی خودش با موسوی به رودررویی مردم با جمهوری اسلامی؛ یک راست می روم به صحنۀ سیاست خارجی ایران تا نشان بدهم که چطور دارد "خیاط توی کوزه افتاد" می شود.


6- درپست قبلی اینقدرپروپیمان ازهمۀ خوشبختی های نیویورکی احمدی نژاد گفتم که گاهی خودم هم شک می کردم - مثل آن خواننده- که نکند من خود رحیم مشایی هستم که پشت نقاب دلقکی دارم برای احمدی نژادتبلیغ وکارمی کنم.  بنابراین حالا آمده ام بگویم که استنباطم این است که هرچقدر ازرونق رسانه ای احمدی نژاددرنیویورک می گذرد بیش ازپیش رکود سیاسی او ظاهرمی گردد. یعنی چه؟

یعنی اینکه:


الف- سیاستمدارن غربی ودررأس آن ها امریکا ودررأس امریکائی ها هم وزیر امور خارجه سرکارخانم کلینتون هرچند با تأخیر چندساله ولی بالاخره زبان ورفتار احمدی نژادرا یاد گرفته اند وبا تجزیه وتحلیل دقیق آن سیاست متناسب وپاسخگو انتخاب کرده اند: "بی اعتنایی". بلی دقیقاً یک تک واژه: "بی اعتنایی". 
همان واژه ای که احمدی نژادبرای بمسخره گرفتن وتحقیر رقبای داخلی بیشتر و دشمنان خارجی کمتر، ازآن استفادۀ بهینه کرده است ومی کند. سیاست غرب تصمیم گرفته است علیرغم هرسروصدای غیرمتعارفی هم که احمدی نژادتولید می کند؛ باسنش را بکند بسمت رییس جمهوراحمدی نژاد واورا نادیده گرفته وبرطراحی های خویش متمرکزباشد. -اتفاقاً الان متوجه می شوم که دراین چندوقت اخیر کمتردولت مردی درامریکا یا اوروپا نامی از نام رییس جمهورایران(احمدی نژاد) برده است. و اگرهم دررابطه با ایران وسیاست هایش حرفی بوده بدون نام ویاد احمدی نژاد برقرار شده است.-


ب- این کامیابی البته ازهنگامی نصیب غرب شده است که توانست بالاخره از این ادبیات نمادین "حرفش رابزن خودش رانیار" رمزگشایی بکند. وآن زمانی اتفاق افتاد که احمدی نژاد چنان زنجیرپاره کرد درتوهم خودپیامبربینی که وقتی غرب با تبادل اورانیوم بسبک جدید(جرزدن احمدی نژاد ازتعهدقبلی تحت فشار آیت الله رهبر وجو داخل) ودرداخل ایران مخالفت کرد؛ احمدی نژاداعلام کرد که ایران 20 نیروگاه اتمی جدید دردست مطالعه، مکان یابی، طراحی وساخت دارد وخودش هم سوخت 20 در صد راتولید خواهد کرد.


پ- اتفاق دومی که کمک کرد؛ آمدن اومانو بجای البرادعی دررأس سازمان انرژی هسته ای جهان بود. اومانو اولین کاری که کرد یک جمع بندی واقعی ازتوانایی های هسته ای ایران بود وگزارش آنرا برخلاف البرادعی سخاوتمندانه دراختیار غرب وبویژه امریکا گذاشت. گزارشی که نشان می داد بیش از نیمی از تبلیغات موفقیت های اتمی ایران دروغ وپروپاگانداهای ده وبیست نیروگاه نیز مطلقاً دروغ است و اصولاً ایران خطر بالفعل اتمی شدن برای سه یا چهارسال آینده نیست.


7- هنگامی که همۀ این اطلاعات بروی میزکارخانم کلینتون رسید، اوتصمیم گرفت که احمدی نژادرا درآفتاب تنها بگذارد وخودش درسایه وبا آرامش وطمأنینه اورا تعقیب و کنترل کند. لذا می بینیم که امروز هرچه احمدی نژاددرآفتابِ "چشم نواز وکورکنندۀ گرم وسوزان!"ِ رسانه های رنگارنگ غرب ِاقتصادی مهارت یک رهبر پوپولیست تمام عیاررا بنمایش می گذارد وهمۀ چشم هارا دوخته بخویش می داند ومی خواهد، غرب ِسیاسی رغبتی حتی برای یک مذاکرۀ دستگرمی هم نشان نمی دهد.- یادمان نرفته که احمدی نژادبعداز چندبار وعده دادن به تنبیه غرب بالاخره در مصاحبه اش باخبرنگاران درقبل ازرمضان گفت که تا آخرماه رمضان مداکره نمی کنیم تاغرب- دربرابرصدور قطعنامۀ تحریم- متنبه! شود. درحالی که رمضان سال بعد هم درراه است وغرب مذاکره را شروع نکرده است وایران هرروز التماس می کند که با غرب مذاکره کند وغرب اعتنایی نمی کند.-

8- امروز احمدی نژاد بیشتر حرف های کلی مربوط به ادارۀ عادلانۀ جهان را که این چند روزه تکرار کرده است درنطق سالانه اش هم خواهد خواند وبطورقطع با استقبال سیاسی هیچ کشور قابل اعتنایی ازنظر جغرافیا وجمعیت نیز مواجه نخواهد شد. واحمدی نژاد باهوش ترازآن است که تاکنون پیام شفاف هیلاری کلینتون را درنیافته باشد که: "آقای رییس حمهورشما به سخنرانیت ادامه بده ومن به تلفن تشکرم به مدویدوف که هم موشک دفاعی شمارا نمی دهد وهم آدم های شمارا بخاک خودش راه نمی دهد."- رییس جمهورروسیه اعلام کرده است که موشکهای اس300 خریداری شده را نمی دهد وسردارنقدی وچندتای دیگرهم حق سفربه روسیه را ندارند-


9- من ازاین بی اعنتنایی غرب به احمدی نژادکه مؤثرترین تاکتیک ممکن است خوشحالم تا جاییکه جنبۀ برسرعقل آوردن داشته باشد ونه اینکه اینقدرادامه پیدا کند که همۀ زمینه های ممکن برای گفتگو ازمیان برود وملت ایران این بار تاوان بی اعتنایی غرب ولجبازی احمدی نژاد رادرپیش داشته باشد. 

10- وصدالبته کماکان از مقابلۀخودآگاه یا تصادفی احمدی نژاد با آخوندودین سیاسی متحجر درداخل وبویژه با اشخاصی مثل شریعتمداری کیهان، وهمینطورطرح مفاهیم وشعائرملی ومدرن باهرانگیزه ای هم حمایت می کنم. یا...هو
...................................................................
یک اعتراف:
آخیش! رنگ قبلی صفحه عصبی ام میکرد.

نمی دانم چه تیتری بزنم!

دوست نازنینم گشتاسب عزیز این E-MAIL را فرستاده که هم قشنگ بود وهم مفید بود وهم امید بود وهم هشدار. دلم می خواست فوروارد می کردم به همۀ شما. پس لاجرم آوردمش اینجا که مشاهده کنید انانی که ندیده اند. درمورد دقت امارها من تضمینی نمی بینم. ولی دست مریزاد به آنانی که ازانسانها می خواهند شادباشند وزندگی را دوست داشته باشند. فقط همین. یا...هو
............................................................................................

وضعيت کره زمين  
آمارهاى زير وضعيت کره زمين را نشان می‌دهند. آمارهايى که حتماً براى شما هم جالب هستند:

جمعيت
57 ٪ آسيايي
21 ٪ اروپايى
14 ٪ آمريکايى (شمالى و جنوبي)
8 ٪ آفريقايى
جنسيت
52 ٪ زن
48 ٪ مرد
مردم‌شناسى
٧٠ ٪ رنگين پوست
٣٠ ٪ قفقازى ريخت
در آمد
مردم صاحب 59 ٪ از تمام ثروت جهان هستند و همگى آن‌ها نيز آمريکايى هستند.


شرايط زندگى
80 ٪ در شرايط بدى زندگى می‌کنند


تحصيلات
70 ٪ بی‌سواد و کم‌سواد (تحصيل نکرده)
1 ٪ (تنها ١ ٪) با تحصيلات دانشگاهى


تغذيه
٥٠ ٪ دچار سوء تغذيه


زاد و ولد ١ ٪ در حال مرگ
٢ ٪ در حال متولد شدن


کامپيوتر
١ ٪ داراى کامپيوتر


وقتى از اين منظر به دنيا نگاه کنيد در می‌يابيد که ما واقعاً به همبستگى، درک متقابل، شکيبائى و آموزش، نياز جدّى داريم.
همچنين بد نيست به نکته‌هاى زير هم توجه کنيد:
اگر امروز صبح سالم از خواب برخاستيد، قدر سلامتى خود را بدانيد زيرا يک ميليون نفر تا يک هفته ديگر زنده نخواهند بود.
اگر تاکنون از آسيب‌هاى جنگ،
تنهايى در سلول زندان، عذاب شکنجه،
يا گرسنگى در امان بوده‌ايد،
وضعيت شما از وضعيت ٥٠٠ ميليون نفر در دنيا بهتر است.
اگر می‌توانيد بدون ترس از زندانى شدن يا مرگ، وارد محل عبادات خود مانند مسجد يا کليسا شويد، وضع شما از ٣ ميليون نفر در دنيا بهتر است.
اگر در يخچال شما خوراکى و غذا وجود دارد،
اگر کفش و لباس داريد،
اگر تختخواب و سرپناهى داريد،
در اين صورت شما از ٧٥٪ مردم جهان ثروتمندتر هستيد.
اگر در بانکى حساب داريد، و اگر در جيب‌تان پول داريد،
شما به ٨٪ مردم دنيا که چنين شرايطى دارند تعلّق داريد.
اگر شما اين نوشته را می‌خوانيد، از سه خوشبختى بهره‌مند هستيد:
1- بالاخره يک کسى بوده كه براي شما Email بفرستد.
2- شما به ٢٠٠ ميليون نفرى که قادر به خواندن نيستند تعلّق نداريد.
3- و ... شما جزو ١٪ از مردم دنيا هستيد که کامپيوتر دارند.
حال كه اينها را مي دانيد:
·         طورى کار کنيد که انگار نيازى به پول نداريد،
·         طورى عشق بورزيد که انگار هرگز آرزده خاطر نشده‌ايد،
·         طورى برقصيد که انگار هيچکس شما را نمی‌بيند،
·         طورى آواز بخوانيد که انگار هيچکس صداى شما را نمی‌شنود،
·         و بالاخره طورى زندگى کنيد که زمين، بهشت شما باشد.

۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سه‌شنبه

تخم مرغ شکسته های روشنفکران واحمدی نژاد!


See adjacent text.

The Tortoise Trainer


1- "کریستین امانپور" بی حجاب وچشم درچشم نشسته روبرویش." احمدی نژاد با لبخندی مشوق ونگاهی بدون حیا- ونه بی حیا- پاسخ سؤال هایش را می دهد. حکم سنگسار سکینۀ محمدی را منکر می شود. توی بالاترین یک بچه ای ذوق می کند که: "احمدی دروغ گو/63 درصدت کو؟" وکاغذهایی بفارسی ونه چندان معتبررا ردیف می کند زیرخبرداغ شده در ایکی ثانیه؛ ومی رود که پست بعدی را بیاورد برای داغ شدن "الله اکبر دربام خانه ها بنشانۀ حمایت از سران جنبش سبز!" البته که خبردوم هم داغ می شود برای داغ دل جوانانی که داغدیده اند؛ اما:

2- احمدی نژاد می داند که بهترین پیام برای همۀ قضات متحجر صادرکنندۀ "حکم رجم وسنگسار" می تواند انکار آن در نیویورک وام بی سی باشد. دیگر چه کسی جرأت خواهدکردبعدازاین حکمی را صادرکند که ازبیخ وبن موردانکاررییس جمهور مقتدرقرار گرفته است.- میگی نه نگاکن؛ این خط واینم نشون- واحمدی نژاد صدای غریو الله اکبر جرس لندن را گوش نمی کند بدلیل درنوبت بودن خبرنگاربی حجاب تر روسی؛ و لری کینگ C N N که منتظر است برای یک ساعت وقتی که بزورگرفته از برنامه ریزان احمدی نژاد ومی خواهد بعدازاین مصاحبه بازنشسته شود.

3- آمار داده شده حکایت ازالتماس والتجاء 15 پربیننده ترین ومعروف ترین رسانه های تصویری برای گرفتن وقت مصاحبه از احمدی نژاد بود واست. واحمدی نژاد فراترازهر سوپراستاری ازنوع موسیقی وسینما حتی هواخواه دارد برای بردنش روی آنتن. خب می شود گفت انشاأالله گربه است واین سنبه را فشار داد که احمدی نژاد دیوانه است، ریختی وارونه دارد، ادبیاتی لمپن دارد، مردم فریب است، پوپولیست است و... پس باید حاضربود با شیطان (دین سیاسی ِ همۀ اصولگرایان واصلاح طلبان خودی) هم دست داد تا این آهنگرزاده -که گویی یکبارهم اورا "اعتمادبنفس" ازنو زاییده- را برکنارکرد وآخوند یزدی ها وخاتمی ها وجنتی ها وخامنه ای ها را مسلط کرد بردین ودنیای مردم تا برگردند به سالهای طلایی دهۀ شصت وهفتاد خورشیدی و... فاعتبرو یا اولی الباب!

4- احمدی نژاد حرف های اصلی اش را با خبرنگار ایرانی تبار(امانپور) زده است وبعد ازآن هرچه گفته وهرچه بگوید بسط زورکی همان مفاهیم است بدون اینکه پیرایه های افزوده ارزش داوری بعنوان مواضع احمدی نژاد داشته باشد. او در مصاحبه با امانپور علاوه براینکه با انکار حکم سنگسار سکینۀ محمدی خواسته است امانپوررا خلع سلاح کند ومتعمدبوده است درهمان حال که به همۀ قضات داخل ایران پالس بفرستد که شرم کنید ازاین احکامی که هیچکس- حتی من- قادرنیست ازصدورشان دفاع کند؛ ضمناً یک پیام مهم داخلی وخارجی توأمان هم فرستاده است :  "درآیندۀ جمهوری اسلامی احمدی نژاد ومشایی احکام خشن صادرنخواهد شد."

5- حرف مهم ودومی که احمدی نژادبه امانپورزده مربوط است به رابطۀ ایران و امریکا واتفاقاً مضمون حرفش به پست قبلی وبلاگ (+)من هم خیلی نزدیک است. رییس جمهورگفته: "تعامل بین امریکا وایران تنها راه بهبود ادارۀ جهان است. والبته در دنباله اش سخن را طوری ادامه داده که بنوعی تقابل رسیده. من این قسمت تقابل را قلابی می بینم چون بعداز تصریح بر"تعامل" آمده است. وتعامل درادبیات سیاسی یعنی معامله وبده بستان ونه چنگ ودندان. شاهدم برای این برداشت هم این است که احمدی نژاد اولاً از امریکا وتوانمندیش به نیکی وبا راستی تعریف کرده است وثانیاً این مورد که همۀ انتقادات تندش را متوجه هیلاری کلینتون کرده است وباراک اوباما را مورد هجمه قرار نداده است.- آیا درطرف امریکا هست کسی که سیگنال احمدی نژاد را دریافت کند ومصمم باشد برای پذیرش او!-

6- درداخل اما توجه من ششدانگ پیش شریعتمداری کیهان است وانفعال زبونش.- اعتراف می کنم که هروقت احمدی نژاداین عنصر مورد علاقه وگماشتۀ رهبر را که یکی از کثیف ترین افکارموجود درکرۀ ارض درجمجمه اش جریان دارد را به امالۀ نشادربه ماتحتش وامی دارد ازبن دندان- مثل کیف رهبرازافسران جنگ نرم برای دانشجوی دانشگاه- کیف می کنم- برادرحسین که اعتراف کرده است طبق گزارش من برای شما در "زدوخورددرکیهان" مقاله های نوشته اش را خودش هم نمی داند چکار بایدبکند، چاپ کند یا نه وکی وچگونه وبا چه مقداری ازانتقاد وباچه زبانی واصلاً چگونه قلمش را جزبه هتاکی حرمت انسانها بچرخاند. کیف ندارد ترا خدا!- شما هم یک نفس عمیق بکشید وکیف کنید خواهش می کنم- ودیگر وقتی برادرحسین به این فلاکت افتاده گفتن ازرسالت ونویسنده اش که مجبورشده بنویسد: جناب رییس جمهور گیر افتادند دردستان امانپور،زیره به کرمان بردن است.

7- ومن متعجب نیستم ازسکوتی که به روشنفکران وسیاستمداران مستقل مستولی شده دراین روزها ونمی دانند بالاخره چه موضعی اتخاذ کنند دردعوای بین تحجر و لمپنیسم!. البته من دریکی از پست های ماه "آوریل" با عنوان "بلی اتفاق جدیدی افتاده است!" هشدارداده بودم به همه که همۀ تخم مرغ هایتان را درهیجان منفی موجد جنبش سبز هزینه نکنید واین احمدی نژادقابلیت مدرنیسم بسیار بیشتری دارد وممکن است روزی نیاز باشد که احمدی نژادرا تقویت کنیم درمقابل تحجر دینی سی ساله. امید وارم بهر صورت آدم های مؤ ثر بیشتری بیایند بمیدان وبدون واهمه ازتحلیل های اشتباه درگذشته شان صلاح امروز ایران وآینده را تبیین کنند.  

ودلقک ایرانی کماکان دنبال باز گرداندن خدا به ایران هستم. راهش از مسالمت ساخته شده ولی وسیله اش فرقی نمی کند: "خدا یا شیطان."یا...هو
...................................
پی نوشت ساعت 30 دقیقۀ بامداد ایران:
امروزعلی سعید لو حرف شوخ وقشنگی زده بود به کفاشیان وقطبی که بازیکنان شیک پوش وژیگولو راببرید به جام ملت های آسیا. من دوست دارم عادی شدن گفتن از ظاهر شیک ومدرن را. 

خانم ها وآقایان؛ درخدمتم!


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d3/Eakins%2C_Thomas_%281844-1916%29_-_Lottatori_3.jpg

مشکل با غصه خوردن ودعا وثنا حل شدنی نیست برادران وخواهران ایمانی (ایمان به انسان آزادایرانی). ماجرا ارتباط وثیقی دارد با گذرعمر ورسیدن فرسودگی های متنوع. وآخرالامرRouterرسید وInternet برقرار شد وتنها پنجرۀ رو به شمای من هم از مهجوری ودورافتادگی وازدوُرافتادگی نجات یافت. 

ومن سلام می کنم بشما وآرزومی کنم که روزگاربروفق مرادتان باشد ووبلاگ دلقک ایرانی را هم مطالعه کرده باشید وآماده باشید بشنوید ازمن که: "دیروزدوش گرفتم و بدون پوشش کافی، خوش خوشانم شد برای صبحانه خوردن وسرمایی خوردم که مسلمان (احمدی نژاد) نشنود/ کافر(شریعتمداری کیهان) نبیند."

وبدجوری حالم گرفته است ازدست این پنجری صاحب(مصرف کننده) اینترنت بجای خود Internet- بالا که گفتم فرسودگی های متنوع- حالا می گویم "روغن سوزی" کامل!

دوستتان دارم دلم برایتان تنگ شده بود به این زودی. با اینکه حال خوبی ندارم و تا شب هم دربیرون کار دارم ولی اینقدر شما ها نازنین ومرغوبید که قطعاً تا نیمه شب ایران یک پست جدید تدارک ببینم از سخنان روز. مرسی.  یا ...هو


پی نوشت قبل از انتشار!
پیران چونان بچه ها دنبال جلب توجهند. پس تحمل کنید Online بودن احساساتم را با خودتان!

۱۳۸۹ شهریور ۲۸, یکشنبه

آشتی ایران وامریکا؛ یا (صلح پایداردرجهان!)



من از سیاست مداران چپ وازروشنفکران راست خوشم نمی آید. چرا که سیاستمدار چپ بیشتراندیشه می ورزد بجای سیاست ورزیدن؛ وروشنفکر راست بیشترسیاست می ورزد بجای اندیشه ورزیدن. والبته معتقدم که فیلسوفان فراترازروشنفکرند.
وطبق این فرمول نه هوادار انتخاب شدن اوباما بودم درانتخابات دوسال پیش امریکا ونه اکنون امیدی به سیاست هایش دارم. مگراینکه کلینتون های راست درلباس چپ بکمک اش بیایند. 


این روزها مطلب زیاد است برای پرداختن دلم می خواست یک مطلب طنز "بالا ترینی" بنویسم برای توصیۀ اخیر آیت الله خامنه ای به روحانیان مجلس خبرگان برای فیلم نامه نویسی درواکنش وپاسخ به قرآن سوزی. چون حس می کنم که بتعدادی از کسانی که برای پست "سؤال سکسی! / مصباح یزدی" آمدند به وبلاگم بدهکارم وباید یک "سکس"پروپیمان بنویسم برای خنده های تلخ- می نویسم قول می دهم- بهر حال چون پست "FORCEPS" را گذاشته ام برای دلتنگی هایم وهنر؛ لاجرم مطلب اصلی این پست را هم سیاسی انتخاب کردم از نوشته ای که 4 نوامبر 2009 نوشته ام در پاسخ  نگاه بهنود عزیز به رابطۀ ایران وامریکا. واتفاقاً با اکنون زمانه هم منطبق است چون که رییس جمهوراسلامی ایران هم درنیویورک است وهمین امروز هم به کریستیان امانپور گفته است حاضر بمذاکره است.

این لید مصاحبه ای است که مارینا فورتی روزنامه نگار خوب ایتالیائی با مسعود بهنود دربحبوهۀ جنبش سبزانجام داده و همان موقع نیز درایل مانیفستو چاپ شده است. متن مصاحبه دراینجا(+)

مسعود بهنود، روزنامه نگار و نویسنده در تبعید ایراني معتقد است که گفتگوی مستقیم با رییس دولت ایران در شرایط امروز، آنطور که دولت آمریکا قصدش را دارد، به معناي مشروعیت بخشیدن به محمود احمدي نژاد و ایجاد حلقه های تازه ای به دور جنبش آزادی خواهانه سبز و فشار بیش تر بر معترضان به انتخابات و هواداران کاندیداهاي اصلاح طلب خواهد بود.
 
واین پاسخ مخالف ومختصرمن به همین مصاحبه است:

1- با نظر شما موافق نیستم.

2- نظر شما برمبنای دوقطبی جنبش سبز سیاسی ودیکتاتوری همبستۀ سیاسی آیت الله خامنه ای واحمدی نژاد پایه گذاری شده است. درحالیکه من جنبش سبز را با وجه اجتماعی می شناسم ومی دانم ولذا دو قطبی من ازجنبش سبز اجنماعی در برابرمرگ اندیشی روحانیان سنت گراوسیاسی نشأت می گیرد.

3- من اعتقاد واعتمادی به پرزیدنت اوباما ندارم ولذا نه گمانم او بتواند روابط ایران وامریکا رابه سطح عادی سازی دشمنانه هدایت و به سر انجام برساند ولیکن اگر چنین امر مبارکی قابل اتفاق افتادن باشد فرقی نمی کند بدست وارادۀ کدام شخصیت سیاسی ایرانی انجام شود.

4- ما باید به باشگاه سیاسی جهان برگردیم. واین اولین شرط عبور از وضعیت سیال انقلابی سی ساله به حکومتی مستقر وبا حداقل معیارهای حکومت مدرن است. چون جهان بینی لیبرالیسم نسبت به همۀ سایر جهان بینی های مدعی حکومت(ازجمله مذهب ایدئولوژیک)برتری نرم افزاری قطعی دارد لذا ورود امریکا بعنوان سمبل لیبرالیسم جهانی به مناسبات با ایران باعث عقب نشینی سریعتر وشدیدترتحجر مذهبی می شود. ومن یقین دارم که شاکلۀ جنبش سبز اجتماعی طبقات متجدد ایرانی قبل از هر خواستۀ سیاسی خواستار حداقل آزادی های اجتماعی وتنوع سبک زندگی است.

5- ومن می خواهم مدعی بشوم که احمدی نژاد ویاران استعداد سبز شدنشان بیش از برخی اسم های دیگری است که ما آن ها را سبز معرفی می کنیم ویا گمان داریم که همۀ نامدارهای ضد شادی وموسیقی وهیجان درعرصۀ عمومی وزن وفوتبال و"امر مدرن" اگر فقط با احمدی نژاد مخالف باشند غنیمت است وما می توانیم آنهاراسبزثبت نام کنیم.

6- به اوباما بگویید که با احمدی نژاد مذاکره کند وبداند که فعلاً در ایران احمدی نژاد می تواند تصمیم بگیرد. واگر این فرصت از دست برود بازهم دچار دور باطلی خواهد شد دنیا که با چه کسی در ایران پای میز مذاکره بنشیند. چون تاریخ سی ساله به ما می گوید که تا قبل از احمدی نژاد همۀ سیاستمداران در قدرت خودشان را تصمیم ساز می دانستند ونه تصمیم گیر.

7- روشن فکران ناراحت نشوند که چرا توده ها احمدی نژاد را انتخاب می کنند. بابا ایهالناس بعد از سی سال یکی پیدا شده که"تصمیم" می گیردوهیچ گفته ای را با "ماباید" و"اتاق فکر" و...اف! شروع نمی کند. البته که من هم ترجیح می دهم که ما رهبری، حاکمی، رییس جمهوری، پادشاهی یا چیزی درهمین قواره داشته باشیم که به "تصمیم سازی " هم اهمیت بدهد وتصمیمات مخرب نگیرد. ولی چه کنم که توده ام و"تصمیم گیری" را مقدم می دانم بر "تصمیم سازی" در یک سیاستمدار.

8- من مخالف صریح احمدی نژاد هستم واز اصلاحات او در زمینۀ " من رییس جمهورم وتصمیم می گیرم" حمایت می کنم. یا...هو