قبل از متن: حالا که با تردید وکم علاقه و بی شوری خاص بازهم می نویسم؛ خیلی دلم می خواست که مطلبی با تیتر "قالیباف: نابغه در مدیریت؛ صادق در خدمت، مظلوم در رسانه و روسفید در تاریخ" و همینطور مطلبی راجع به "تصمیم نرم رییس جمهور سخت در امریکا" بنویسم که اولی بخاطر تجلیل از قالیباف بود در مدیریت عالی بحران بعد از حادثۀ ساختمان پلاسکو و دومی راجع به تقلیل ممنوعیت ویزا برای هفت کشور از شش و چهار ماهۀ تمایل ابتدایی ترامپ به یک ماه! اما اولی را ننوشتم بخاطر پرهیز از لجن پراکنی های بازهم بیشتر اصلاح طلبان درپیتی مثل مسجد جامعی و حضرتی اعتماد و رحمانیان شرق و نوروزی و نعمتی حقوقدان! و چند آدم کوتوله از شورای شهر و مجلس شورای اسلامی؛ و دومی را که هنوز منصرف نیستم از نوشتنش و محتمل در پایان این مطلب در یک پاراگراف خلاصه اش کنم. اما اینک تصمیم گرفتم که برخی از مشخصات فکری و نوشتاری خودم را مجدداً آدرس بدهم بخاطر برخی کجفهمی های اخیری که - مثلاً در مورد پست قبلی و ماجرای عکاس شیرمحمدی - از سوی برخی خوانندگان متوجه قلمم شد. هرچند که تجربه ام ثابت کرده که چنین تلاشی در دنیای مجازی ابتر است بخاطر وجود ترول های آگاه و خوانندگان تازه و گذری که اولی بقصد تخطئه و دومی بعلت عدم شناخت حرف های هزار بار تکرار شده ام در وبلاگ را مجدداً مورد سؤال قرار خواهند داد.
1- من هم علاقه دارم و هم تشخیصم این است که مطالب مفید در مورد ایران "نقد بر مبنای فلسفۀ پدیده هاست" و هر نوع نقد سیاسی محض آدرس عوضی دادن است به مخاطب. لذا غالب نوشته هایم توضیح پروسه هاست و نه تمرکز بر پروژه ها. و می دانیم که پروسه ها زمان بر هستند و مثل پروژه ها تاریخ آغاز و پایان مشخص ندارند. مثلاً وقتی در ابتدای ظهور داعش نوشتم که داعش برای سکولاریسم در منطقه می جنگد. مشاهده می کنیم که در سه سال گذشته اسلام سیاسی افول کرده و جمهوری اسلامی از همانموقع و با چراغ خاموش از اشاعۀ ایدئولوژی اسلام شیعه در منطقه عقب نشسته تا امروز که تقریباً از شیطنت های منطقه ای و گسترش رادیکالیسم خامنه ای اثر چندانی نمانده است. بهمین خاطر پروسه محور بودن نوشته هایم هم است که معمولاً خیلی بندرت تحلیل های خطا می نویسم.
2- مشخصۀ دوم نوشته های من فراتر از متن بودن است. به این عبارت که من معمولاً عمق رفتارهای سیاسی در شکل گیری اتفاقات اساسی در آینده را مورد توجه قرار می دهم. و در جزییات هم بر متن ها حشیه می نویسم و بر حاشیه ها متن. زیرا که معتقدم در جمهوری اسلامی جای متن و حاشیه عوض شده و بتعبیر نام دلقکم معتقدم که در ایران امروز آدم های جدی حرف های مسخره می زنند و آدم های شوخی حرف های جدی. در نتیجه بیشتر از اینکه به متن سیاست متمرکز باشم به حاشیۀ آدم ها اعم از سیاسی و غیر سیاسی متمرکزم. خیلی دیده اید که من از تک رفتارهای آدم های عادی اعم از هنرمند و روشنفکر و ورزشی و سینمایی و غیره سیاست استحصال می کنم و تغییرات را در حوزۀ جامعۀ مدنی هم مهم می دانم و هم تشویق می کنم.
3- غالب نوشته های من متمرکز بر یک شخصیت مشخص است. به این معنا که در نوشته هایم همیشه یک مخاطب با نام و نشان دارم و سعی می کنم که شخصیت هایی را که بصورت ارادی یا تصادفی وارد متن زیست اجتماعی مردم می شوند برجسته کنم تا با اهمیت دادن به آنان در تشویق حرکت مثبتشان باعث تداوم اثرات بیشتر آنها بشوم و در حرکات منفی بعدی نقش بازدارندگی ایفا کنم. مثل همین مورد عکاس شیرمحمدی در امریکا. یا پست هایی که با تمرکز بر رضا کیانیان یا برنامۀ خندوانه و امثال آن نوشته ام.
4- همیشه گفته ام که هنگام انتخاب موضوع برای نوشتن وجوه مختلفی را در نظر می گیرم و انتظارهای متنوعی را هم دارم. یعنی هیچ مطلبی از من تک علی و معطوف به یک وجه تأثیر گذاری نیست یا حداقل خودم چنین اندیشه ای دارم و می خواهم در صورت دیده شدن از سوی مخاطبان خاص او را نیز تحت تأثیر وجهی دیگر از رفتارش و گفتارش بکنم که ممکن است خودش به آن توجه نکرده و یا اهمیت نداده است.
5- حتماً مصرم که نوشته هایم هم از نظر شکلی و هم محتوایی جذاب و رغبت انگیز برای خوانده شدن باشد. لذا اغلب تیترهای چندوجهی و دارای عنصر کشمکش انتخاب می کنم و محتواها را تابو شکن و ساختار شکن تلاش می کنم و زوایای مهجور مانده از دید تحلیلگران رسمی را معرفی می کنم.
6- اغلب بدلیل رفتن سراغ مواردی که هنوز داغ نشده و تاریخ آینده نگر دارد در ابتدا نوشته هایم با عدم باور و نفی خوانندگان ناآشنا با طرز فکرم روبرو می شود که حتی گاهی ناچار بطور مقطعی عقب نشینی هم می کنم. مثل همین موضوع مربوط به عکاس ایرانی. اما بعداً که زمان پیشرفت و نشانه هایی از استدلال پیش بینم ظاهر شد خوانندگان منصف اعتراف می کنند که عمق نگاهم به صحنه درست بوده است.
7- من چون انسان را همانقدر حیوان (غریزی) می دانم که انسان (عقلمند) - و کمی هم بخش حیوانی انسان را بیشتر دوست دارم - معتقدم که نباید اجازه بدهیم عقل احساس را سرکوب کند - نشدنی هم است - و لذا خودم هم به احساسات اشخاصی که برای آنان یا از آنان می نویسم زیاد متمرکز می شوم و اغلب می خواهم عواطف و احساسات مخاطبانم را تشویق و تقویت و مورد بهره برداری قرار بدهم. برای حصول به هدف هم ناگزیر رونشناسی فردی سوژه هایم را هم جستجو و هم مورد استفاده قرار می دهم.
8- و بالاخره اینکه نثر من مینی مال است و بدیهیات جزیی را از متن حذف می کنم تا حجم بیشتری از آگاهی را در حجم کمتر منتقل بکنم؛ لذا مخاطبانم در آغاز خوانندۀ من شدن دچار مشکل ارتباط با متن می شوند و فقط کسانی با متن های نوشته ام راحتند که مرا مثل یک کتاب کاغذی و پاورقی های مجلات می خوانند و نه مثل نوشته های "بخوان وبگذر" دنیای مجازی.
بعد از متن:
این پست را در پاسخ به همۀ آنانی نوشتم که نوشته های مرا در قالب تحلیلگران رسمی و سیاسی محض می خوانند یا می خواهند تا بگویم که این خواسته ای فراتوان است از من. چون نه سواد و معلومات کلاسیک تحلیلگران حرفه ای را دارم و نه خودم و جنسم جنسی از نوع آنان است و نه حتی علاقه ای به "یکی مثل همه" شدن دارم. و از دوستان هم تقاضا دارم که مرا همینطور که بوده ام قبول کنند و متوجه باشند که مشخصات نثر من در "قطعیت و حتمیت " دادن به گزارشاتم دلیل "انتظار بالاتر از کشش فرصت های معرفی کرده ام" را به آنان القاء نکند. با یک مثال راجع بهمین موضوع عباس شیرمحمدی عکاس این مطلب را تمام می کنم و در همانجا معلوم می شود که ترامپ هم رفتار نرمتری در مقابل دستور ممنوعیت ویزا داده است. و این خوب است:
روزی که دونالد ترامپ توئیت کرد که فردا خبرهای خوبی برای امنیت بیشتر امریکا خواهید شنید و البته ما دیوار را هم خواهیم ساخت" بلافاصله خبرهای تکمیلی و تفسیری و تحلیلی هم شروع شد و در اکثریت این خبرها موضوع مدت ممنوعیت موقت ورود اتباع هفت کشور - از جمله یران - به امریکا 4 تا 6 ماه ذکر شده بود. اما دیروز که دستور ترامپ صادر شد این زمان به حداقل مدت ممکن - یعنی یکماه - تقلیل یافته بود. تا جائیکه چنین برداشت می شود که ترامپ بیشتر می خواست ژست "بوعده ام عمل کردم" بگیرد در این فرمان تا ایجاد محرومیت آزار دهنده ای که انتظارش ایجاد شده بود. بدیهی است که حرکت و موضعگیری جامعۀ مدنی - اعم از امریکایی و جهانی و از جمله اتباع کشورهای هفت گانه - در مدت یکروز فاصله بین توئیت ترامپ تا صدور فرمان او؛ در نرمش رییس جمهور سخت امریکا به کمترین زمان نقش بی تردیدی داشته است. اما چه کسی می تواند مطمئن شود که نام عباس عکاس ایرانی ما هیچ خلجانی اثرگذار - در همین موضوع روز - در ذهن دونالد ترامپ نگذاشته است. من این موضوع را در پاسخ کامنتی در بالاترین هم نوشتم و اینجا می گذارم:
در مورد عکاس ایرانی هم ارجاعتان می دهم بدستور ممنوعیت یکماهۀ ترامپ بجای ممنوعیت چهار ماهه ای که تصمیم و تمایل ابتدایی ترامپ گزارش شده بود. می دانم که هزار دلیل - از جمله واکنش بهنگام و خوب جامعۀ مدنی - در بحداقل رساندن مدت تصمیم ترامپ مؤثر بوده. اما من مطمئن نیستم که نام عباس عکاس و ایرانی بودنش یک اپسیلون هم خلجان ایجاد نکرده در ذهن ترامپ برای کوتاه آمدن به حداکثر زمان یکماه. انسان موجود پیچیده ایست و معلوم نیست مغزش تحت چه فاکتورهایی تغییر یا تعدیل می شود. اما من حق دارم که بگویم عکس عباس هم در مغز و تصمیم نرم و ملو ترامپ اثری نوک سوزنی داشته است. یا...هوو در پاسخ خواننده ای که از من خواسته بود نقش عباس در نزد ترامپ را بازی کنم و مشخصاً بگویم که اگر در جایگاه عباس بودم به ترامپ چه توصیه هایی می کردم نیز همین "اثرگذاری نوک سوزنی" را می دهم. و به ایشان عرض می کنم که منظور من تعیین سیاست های ترامپ از سوی عباس ها و عکاس ها نیست و نبود. بلکه منظور من تحریک احساسات شخصی ترامپ بوده در همان حد اثرگذاری یک نوک سوزن بسمت منافع مردم ایران. ضمناً هنوز خود ترامپ عملی و سیاستی اتخاذ نکرده که من بگویم کجایش را چکار می کردم و به او چه توصیه ای می کردم. اما هنگام نوشتن پست عکاس در مغز خودم فقط یک مورد مشخص کاملاً برجسته بود: "بالابردن ضریب اطمینان جلوگرفتن از هرگونه حملۀ نظامی به ایران". همین. یا...هو