۱۳۹۱ فروردین ۱۲, شنبه

احمدی نژاد به اردوغان گفت برو بخودش بگو و فرستاد مشهد!

Paris Street; Rainy Day



  ناشناس گفت...
به نظر شما چرا از محتوای دیدار اردوغان با احمدی نژاد که با تاخیر به بهانه کسالت احمدی نژاد، برگزار شده هیچ خبری منتشر نشده؟ با اینکه رسانه های ترک نوشتند یک دیدار یک و نیم ساعته بوده؟
 
پاسخ: 
 
1- من در پست قبلی راجع به سفر اردوغان نوشتم که اوباما و غرب اردوغان را با پیام مشخص برای جواب مشخص از آیت الله خامنه ای به تهران فرستاده است. و تأکیدم هم براین بود که خود غرب پاسخ فقط خامنه ای را پاسخ ایران می دانند و نه سیاستمدار دیگری مثل رییس جمهور احمدی نژاد. اما این را بویژه باز نکردم که معمولاً عرف نیست که حرف بر سر اشخاص به این لختی که من گفتم مطرح شود و معمولاً ایلچی های سیاسی را برای پاسخ حکومت یک کشور (در اینجا ایران) می فرستند و نه پاسخ مقام خاص و مشخص.
 
2- لذا بعید نمی دانم که احمدی نژاد ابتدا عمداً حاضر به ملاقات با اردوغان نشده باشد به نشانۀ اعتراض که او تعیین کنندۀ سیاست خارجی ایران نیست. و نهایتاً که مجبور شده است با اردوغان نشست داشته باشد بعد از آنی بوده است که با خامنه ای تماس گرفته و موافقت او را برای پذیرش اردوغان جلب کرده است. و در جلسه با اردوغان هم صراحتاً گفته باشد که من در سیاست خارجی کاره ای نیستم و هرچه هم که قبلاً می رشتم آیت الله پنبه می کرد. بنابراین تنها راه باقی مانده رفتن شما به مشهد و ملاقات با خود رهبر است تا هرچه باید بگویید و هرچه می خواهید بشنوید.
 
3- این احتمال از این نظر هم قوی است که اولاً احمدی نژاد چنین روحیات شورشگرانه و خوب را دارد و خیلی حاضر نمی شود خودش را در تصمیماتی سهیم بکند که تصمیم شخص او نباشد. و در حقیقت آیت الله خامنه ای را در مقابل عمل انجام شده ای قرار داده است. زیرا از طرفی اصل مأموریت سیاسی اردوغان در سفر به تهران ابلاغ پیام غرب و دریافت پاسخ تهران بوده است. و از سوی دیگر اردوغان پس از 24 ساعت اقامت در تهران نه گوشی برای پیامش پیدا کرده بود و نه طبعاً پاسخی. اگر خامنه ای بحرف احمدی نژاد گوش نمی کرد برای ملاقات با اردوغان و شنیدن پیام غرب و دادن پاسخ او؛ بعید نبود که اردوغان تهران را بدون ملاقات با رهبران سیاسی ترک می کرد و به پیغام دهندگان می گفت که در ایران مسئولی پیدا نکرده برای دریافت پیغام و پاسخگویی به آن. و این موضوع بسیار زیاد بضرر جمهوری اسلامی تمام می شد.
 
4- بعبارت بازهم دقیق تر احمدی نژاد از فرصت آمدن اردوغان استفاده کرده است تا به خامنه ای اعلان کند که حاضر به پذیرش تبعات سیاست خارجه ای که او و وزیر خارجه اش نقش محوری و کلیدی نداشته باشند نیست و مسئولیت باید با کسی باشد که اختیار هم با اوست. اگر چنین باشد که بسیار هم محتمل است و از نوع شخصیت استقلال طلب احمدی نژاد برمی آید امر بسیار مبارکی اتفاق افتاده و برای اولین بار رییس جمهوری توانسته ولی فقیه مختار را وادارد مسئولیت بخشی از اختیارات بی در و پیکرش در سیاست خارجی را بپذیرد. بزودی و آینده نشان خواهد داد که آیا احمدی نژاد چنین کار بزرگ و خوبی را انجام داده است یا نه. و اگر چنین کرده باشد باید یک آفرین مجدد به او بگوییم در رونمایی از یکی از اصلی ترین تضادهای بی پایان درون حاکمیت. چرا که وقتی متولی امری مشخص شد پی آیند آن پاسخ دادن به مسئولیت هم لاجرم خواهد بود. البته که یکی از بزرگترین امیدهای ما هم هنوز احمدی نژاد است و حرکاتی که اگر "هیچ کاری" نکند هم یکساله 91 را بکام رهبر زهر خواهد کرد تا چه رسد که خودش هم تعمدی داشته باشد برای رسوایی جمهوری اسلامی بی صاحب! یا...هو 

۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

تهدید جنگ قریب الوقوع تنها راه تسلیم خامنه ای!

Mars Being Disarmed by Venus


1- من مخالف جنگ و بشدت نگران آن هستم. اما با گسترش تحریم ها علیه ایران موافقم زیرا که تنها راه حل بحران ایران را سقوط "خامنه ایسم" می دانم و این موضوع جز از راه  بسوی جنگ رفتن چاره ای ندارد. امید من این است که گسترش تحریم ها علیه ایران قبل از ختم شدن بجنگ باعث کنار رفتن داوطلبانه یا اجباری خامنه ای خواهد شد. بعبارت دیگر گسترش تحریم ها علیه ایران غرب را بسوی جنگ ناگزیر با ایران سوق خواهد داد و در نهایت فشار در آستانۀ آغاز جنگ حکومت خامنه ای در درون دچار فروپاشی خواهد شد. البته که من نگران تأثیر تحریم ها بر زندگی مردم هستم اما بنظر من موضوع ایران خیلی طولانی نخواهد بود و در همین سال میلادی و شمسی که در داخلش هستیم به نقطۀ اوج و راه حل خواهد رسید. دلایل چرایی مفصل ست و می گذرم. فقط اشاره می کنم به اینکه امریکا قبل از ترک عملیاتی منطقه باید موضوع ایران را یکسره کند و دوم اینکه دنیا حالش خراب است و نمی تواند تنش تا این حد خطرناک در حوزۀ انرژی خاورمیانه را طولانی تحمل کند و سه دیگر اینکه همۀ کشورهای منطقه از اسرائیل تا عربستان همۀ دوستی هایشان با غرب را به حل مشکل ایران خامنه ای گره زده اند. و نکتۀ چهارم هم اینکه رام کردن انقلاب اسلامی سی و سه ساله پالس مهمی خواهد بود در شکل گیری دولت های اسلامی - سکولار کشورهای دیگرگون شده در وقایع عربی.

2- گسترش سریع تحریم ها علیه ایران باید بتواند هرچه سریعتر بمرحلۀ نهایی برسد که پس از آن فقط حملۀ نظامی تنها گزینۀ باقی مانده باشد. در این جاست که قبل از حملۀ غرب؛ ایران از داخل پاسخ خواهد داد و مانع از وقوع جنگ خواهد شد. این سناریو را از این جهت مفید می دانم که بحران ایران باید هرچه سریعتر بمرحلۀ غیرقابل برگشت برسد و با هر هزینه ای هم حل شود. و نه مثل همۀ سالهای تاکنون استخوان لای زخم بماند و "مرگ و شیون یکبار" اتفاق نیفتد. امریکا بعنوان سردمدار "پروژۀ تحریم" ایران دیگر راه بازگشتی ندارد و این خوب است. زیرا که این سیاست سناریوی خامنه ای را عقیم می گذارد. سناریوی خامنه ای این است که با عدم اقدام به ساختن بمب اتمی از سویی و عدم تعطیل غنی سازی اورانیوم از جانب دیگر غرب را به انفعال وادارد مثل همۀ این سال های گذشته. اما پیش آمدن غرب در مورد تحریم ها دست غرب را توی پوست گردو می گذارد برای انفعال. لذا غرب یا باید عقب نشینی کند و یا باید جنگ کند.

3- امریکا دیگر نمی تواند عقب نشینی کند. زیرا: اغلب تحریم های شدید علیه ایران اقدامات سازماندهی شده و یکجانبۀ دولت امریکاست و نه سازمان ملل مثل مورد عراق. این موضوع به این دلیل مهم است که اینک اعتبار و مسئولیت امریکا مطرح است تا یک شخصیت حقوقی بین المللی مثل شورای امنیت سازمان ملل. و امریکا که بسختی همۀ کشورهای جهان را وادار به پذیرش پروژۀ تحریم ایران کرده است (نظر خودش و نه نظر اجماع جهانی در سازمان ملل) نمی تواند بدون نشان دادن موفقیت در حل مشکل از جایگاه مسئولیتش عدول کرده و دست به اقدام بعدی نزند. بعبارت دیگر نه افکار عمومی جهان و نه دولت های همراه شده با پروژۀ تحریم امریکایی قبول نمی کنند که موضوع در مقطعی قفل شود - آنچه که خامنه ای دنبال می کند - و هم تحریم ها برداشته نشود و هم ایران به خواسته های جامعۀ جهانی در صرفنظر کردن کامل از پروژۀ هسته ای خود (تعطیل غنی سازی اورانیوم) تن ندهد.

4- یک نکتۀ اساسی و کلیدی که بارها و بارها تکرار کرده ام این است که رژیم آیت الله خامنه ای یک حکومت بتعریف متعارف حکومت نیست و نمی توان با "اینهمان" کردن جمهوری اسلامی با هر نوع مشابه دیگری به نتایج مشابه رسید. خامنه ای همانقدر که محکم و استوار نشان می دهد متزلزل و ضعیف هم است. درست است که هنوز هم بخشی از حوزۀ دین و مؤمنان به اسلام با اشتراک در نگاه "ضد مدرنیته و بویژه زن ستیز" خامنه ای در سیاست های داخلی با او همراه هستند و از او حمایت می کنند؛ اما - این اما خیلی مهم است - این همراهی و حمایت بهیچ عنوان به سیاست جنگ طلب و هماورد طلب خارجی خامنه ای تسری ندارد. و تقریباً خامنه ای در حوزۀ سیاست خارجی کاملاً تنها و یکه است. اگر هم آدم های بی خاصیتی حرف های هل من مبارز خامنه ای را تکرار می کنند - و بشدت کم شده - فقط از جهت اثبات نوکری و سرسپردگی خود به ولایت فقیه است و برای خوش آیند او در زمانی که هنوز هم جنگ احتمالی را بیشتر شوخی می پندارند تا واقعیت ممکن. لذا اگر کار بیخ پیدا کند و اختلاف با غرب تا شروع قریب الوقوع جنگ بالا بگیرد همۀ حامیان سیاست های داخلی رژیم هم به صف مخالفان یا بی تفاوت ها می پیوندند. در چنین حالتی است که خامنه ای ناگزیر از تسلیم خواهد شد. و چون می داند که تسلیم شدنش مساوی با سقوطش هم خواهد بود لذا یا می پذیرد که کنار برود و یا الیگارشی ناچار می شود که اورا برکنار بکند.

5- یک سؤال احتمالی هم این است که خامنه ای تصمیم بگیرد نهایتاً مثل قذافی عمل کند و غنی سازی را تعطیل کند. این موضوع البته بسیار نامحتمل است از روحیۀ خامنه ای. اما اگر چنین موضوعی بتواند اتفاق بیفتد کم از سقوط خامنه ای مبارک نخواهد بود. زیرا عقب نشینی خامنه ای در مقابل غرب که باید با بازگشت جمهوری اسلامی به باشگاه سیاسی جهان همراه باشد که تنها و مهمترین مشخصۀ آن هم ایجاد روابط دیپلماتیک با امریکاست؛ جمهوری اسلامی انقلابی بلاتکلیف و نامسئول سی و سه ساله را به یک حکومت متعارف ارتقاء خواهد داد. و ایران دارای حکومتی خواهد شد که قاعدۀ بازی را پذیرفته و بسان همۀ حکومت های نیمه دموکراتیک یا شبه دیکتاتوری بسوی آینده ای روشن حرکت خواهد کرد. در چنین حالتی ایران با کمترین هزینه و خسارت گام بگام بسمت عرفی شدن حکومت و تغییر مناسبات داخلی هم تن خواهد داد. یا...هو

بعد از تحریر: موضوع مهم دیگری که اغلب خلط مبحث می شود تکرار این ادعای خامنه ایست که غرب در حمله به عراق اینقدر متنبه شده است که دیگر دست به آزمایشی مشایه نزند. در حالیکه این انذار اگر هم درست باشد - نمی شود گفت خطاست - یک انذار دو طرفه است. به این معنا که هر چقدر جنگ در عراق برای امریکا یک تجربۀ تلخ بود همانقدر و بسیار بیشتر هم برای عراق یک فاجعه بود. لذا اگر امریکا باید از عراق درس بگیرد ایران هم بیشتر از آن باید نگران تکرار تجربۀ عراق باشد.

ملاقات در مشهد: اردوغان ایلچی آشتی و خامنه ای سفیر مرگ!

Convent Thoughts


1- رجب طیب اردوغان زیاد به ایران رفت و آمد می کند اما سفر اخیر او دو ویژگی برجسته داشته است که سفر او را اولاً یک سفر ویژه معرفی می کند و ثانیاً برعکس پوشش اقتصادی هیئت همراه سفری مطلقاً سیاسی و اتمام حجت بوده است. اردوغان بدون اینکه کشورش در گیری و آلودگی خاصی به انرژی هسته ای داشته باشد فقط به این دلیل به کنفرانس ضد تروریسم هسته ای در کرۀ جنوبی دعوت شده بود که ایلچی امریکا و ناتو باشد در رساندن پیام صریح غرب به ایران که بگوید "هم بمن گفته اند بشما بگویم و هم بعنوان همسایۀ شما خودم فهمیده ام که عزم غرب جزم است برای سربراه کردن جمهوری اسلامی مثل همۀ حکومت های متعارف و مسئول". لذا می بینیم که مستقیم از کره پرواز می کند بسمت تهران. این پرواز مستقیم از این جهت مهم است که معمولاً جز در دیدار های رسمی سران کشورها از کشورهایی با منطقۀ مشترک بندرت رهبر کشوری از کشوری بیگانه به کشوری ثالث مسافرت می کند. آن هم از کشوری مثل کره با بعد مسافتی بعید و طولانی تا ایران. ویژگی دوم سفر اینبار اردوغان ملاقات او با آیت الله خامنه ای بوده است آن هم در مشهد زیرا که هماره که اردوغان به تهران می آمد با اینکه خامنه ای هم در تهران بود بیاد ندارم ملاقاتی بین ایندو اتفاق افتاده باشد.


2- بدیهی است که من هم همراه بسیاری از ناظران پیش بینی و انتظار چنین ملاقاتی را می دادیم. بویژه آنجایی که در 24 ساعت اول سفر اردوغان خبر خاصی از ملاقات های او حتی با رییس جمهور ایران نبود و این رحیمی معاون اول احمدی نژاد بود که در جلسات پوششی اقتصادی - البته نه مطلقاً تشریفاتی که اردوغان از هر ثانیه ای از وقتش برای تحمیل منافع ترکیه به دیگر کشورها و از جمله ایران محتاج استفاده می کند. - شرکت می کرد. در حالیکه می دانیم فارغ از پروتکل های برابری جایگاه اسمی مقامات کشورها اولاً نخست وزیر ترکیه بالاترین مقام سیاسی کشور خودش است؛ و هم محمود احمدی نژاد دلش لک زده که همۀ این پروتکل ها را نادیده گرفته و با هر مقام همسطح و غیر همسطحی خودش ملاقات کند. لذا معلوم است که اردوغان در تهران استندبای بود برای پرواز به مشهد و ملاقات با کسی که اوباما مشخص کرده بوده برای نخست وزیر ترک: "می روی و مستقیم و رو در رو با آیت الله خامنه ای تنها فرد تصمیم گیرنده و مقتدر ایران حرف می زنی و پیام کتبی یا شفاهی بلوک غرب را شیرفهمش می کنی که: "دریچه های حل مسالمت آمیز مشکلات فی مابین بسرعت در حال بسته شدن است".

3- روی صحنه و عکس های ملاقات اردوغان و خامنه ای را که دیدم همه چیز از هوشیاری سیاسی خامنه ای حکایت می کرد چه او می داند که یکی از اهداف فرعی مأموریت اردوغان در ملاقات با خامنه ای بررسی شرایط روانی و استحکام خامنه ای در هنگام ملاقات بوده است و خامنه ای با خوشرویی همراه با اعتماد بنفس نشان می دهد که اردوغان نخواهد توانست از تزلزل ظاهری او در مواجهه با ملاقات رسمی برداشت ضعفی بکند. اما این فقط ظاهر ماجراست همانطور که حرف های کم تناقض دوطرف با دو سیاست متناقض در مقابل غرب و تحولات عربی و بویژه سوریه وجه دومی از این تشریفات است. مهم آنجایی بوده است که دور از چشم دوربین و دور از چشم حضار اردوغان پیام غرب را به خامنه ای ابلاغ کرده است که "هر آنچه شرط صلح و آشتی است با تو می گویم/ تو خواه صلح و نجات گیری و یا جنگ و نابودی".

4- اینکه سناتور"رند پال" جمهوری خواه تندرو جلو فوریت طرح تشدید تحریم های ایران توسط دموکرات های میانه تر را گرفته است در سنا و مانع از طرح و تصویب آن شده است را نیز باید در همین راستا ارزیابی کرد که خواسته اند حسن نیت نشان بدهند با یک نمایش تا ایلچی از تهران برگردد و اوباما از کره تا تست نهایی را در آخرین دور مذاکراتی که ایران حاضر شده با غرب بنشیند برای حل جدی مشکلات را هم انجام بدهند تا به جمع بندی نهایی برسند که آیا با خامنه ای خواهند توانست کار بکنند یا باید برود. به این ترتیب دور بعدی مذاکرات هسته ای بین ایران و 1+5 به یک فینال سرنوشت ساز تبدیل می شود و در آنجاست که غرب به تصمیم نهایی خواهد رسید که آیا می شود "مسابقه - مبارزه"ی ایران و امریکا هم یکی از ده ها مسابقۀ سیاسی بشود که دو تا قهرمان داشته باشد: هم ایران و هم غرب. یا نه قهرمان فقط در میدان جنگ مشخص خواهد شد با حذف ایران! یا...هو

۱۳۹۱ فروردین ۱۰, پنجشنبه

فرماندهان پخمه با نیروهای بی انگیزه: این است تصویر شلتاق خامنه ای در مقابل غرب!

The Totteridge XI


1- هر سیاستمدار و روشنفکری که در همین انتخابات اخیر مجلس رأی بدون توجیه لازم داد مدعی شد که برای فرستادن این پالس بغرب بوده است که: "اگر چه ما در داخل کشورمان و با هیئت حاکمۀ بالفعل همراه و هم رأی نیستیم اما جهان و بویژه غرب بداند که در صورت بروز مشکل خارجی ما همه ید واحده خواهیم شد علیه دشمن". اینان که بطور قطع خودشان نه در سنینی هستند و نه در موقعیتی که مستقیم وارد جنگ بشوند می خواهند اینطور وانمود کنند که بعنوان پیشروان و پیش قراولان توده های مردم از زبان آنان صحبت می کنند و مطمئن هستند که جنگ احتمالی غرب علیه جمهوری اسلامی خامنه ای باعث همبستگی ملی شده و از ایران و رژیم خامنه ای دفاع خواهد کرد.

2- بنظرم اما اینان خودشان هم بهتر از هر کسی می دانند که در روز مبادا نه نخبه ای پادر رکاب خواهد گذاشت و نه توده ای سر در پی شهادت طلبی. لذا بهتر است که برای توجیه عمل خود در رأی دادن بدون توجیه کافی آدرس عوضی ندهند و آب به آسیاب خامنه ای نریزند. و اگر زوری و توانی و نفوذی دارند آن را صرف اعمالی نمایند که تنها موافق جنگ در جمهوری اسلامی (خامنه ای) را از توهم بدر آورند اولاً؛ و به تعویض او طبق نص قانون اساسی - عادل نبودن و عدم تدبیر در ادارۀ کشور بویژه در وقایع سه سال اخیر - ثانیاً اهتمام کنند. زیرا که ابزار پیروزی در هر نوع جنگی مطلقاً - با تأکید بر مطلقاً - در استعداد جامعه ای که جمهوری نکبت اسلامی خامنه ای از ایران برجای گذاشته است نیست.

3- ایزار نرم افزار و سخت افزار هر نوع جنگیدن برابری - ونه پیروز لزوماً حتی - عبارتند از:

الف- انگیزه: این انگیزه یا از میهن پرستی و دفاع از خانه و کاشانه می آید یا از ایدئولوژی متکی به ماوراء الطبیعه (دینی جدید مثل مارکسیسم و دینی قدیم مثل اسلام) و سه دیگر از مزدوری (پول زیاد می گیرم و می جنگم) و البته اغلب با تلفیقی از هر سه. جمهوری اسلامی در حال حاضر هیچکدام از سه انگیزۀ فوق را پابرجا نگذاشته است. میهن پرستی را در قالب ملی گرایی مذموم سرکوب کرده است. هر چند دیگر ملی گراییی شوونیستی قدیم اصولاً در همه جا تا اندازه ای رنگ باخته است. ایمان مذهبی آخرت محور و شهادت طلب را هم که از بیخ و بن ور انداخته است و با تحمیل شرایط یکی از مادی محور ترین و منفعت طلب ترین فرهنگ های موجود در دنیا به ایرانیان داخل کشور هر نوع انگیزۀ "به قصد ثواب" را نابود کرده است. هر چند که اصولاً مذهب شیعه مثل مذاهب سلفی مرگ طلب نیست و بیشتر دنیا محور است و آنچه که با کاریزمای خمینی و در نیمۀ اول دهۀ شصت و در جنگ ایران و عراق رخ داد ناشی از یک غلیان و هیجان انقلابی گذرا بود و بس. و در بخش جنگ با تکیه بر مزدوران نیز جمهوری اسلامی نه توان و نه سازماندهی چنین تجهیزی را دارد. و اگر این موضوع بسیار حیاتی را هم اضافه کنیم که انگیزه امری ذهنی است و متکی است بر متقاعد شدن رزمنده ها به "دشمن حقیر" بودن طرف مقابل؛ این موضوع هم در برابر امریکا و غرب غایب است بر عکس مقابله با عراق و صدام که بطور بدیهی ایرانیان اعم از ارتشی و سپاهی و بسیجی نوعی سندرم "حقارت اعراب و عراق" را بالقوه در ذهن تاریخی شان داشتند همیشه!

ب- تکنولوژی و تجهیزات جنگی: این مورد دیگر نیاز به بحث هم ندارد که اصولاً مقایسۀ جمهوری اسلامی با امریکا و غرب قیاس مع الفارق است و کمترین سنخیتی بین توانایی های ابزاری و فنی دشمن با جمهوری خامنه ای نیست. حرف و حدیث زیاد است در این مورد و اتفاقاً چون محتمل است که جنگ خانمانسوز علیه ایران نه یک جنگ زمینی که بیشتر جنگ بمباران های از راه دور و نزدیک خواهد بود؛ خامنه ای هم سعی می کند که در همین حوزه چنگ و دندان نشان بدهد و هل من مبارز بطلبد. مرتب اخباری را درز می دهند که فلان موشک قاره پیما و بالستیک را ساخته ایم و یا 11 هزار موشک آمادۀ شلیک به داخل اسرائیل داریم و همۀ کشورهای منطقه که پایگاه نیروهای غربی دارند و یا همراهی و کمک کنند هدف بالقوۀ حملات مرگبار جمهوری اسلامی خواهند بود می خواهند چنین وانمود کنند که دستشان در مقابل غرب نه تنها خالی نیست بلکه چپ پری هم دارند و منتظر روز واقعه هستند تا دشمن را از کردۀ خود پشیمان و شکست بدهند. اما بضرس قاطع می گویم که نه از آن سلاح های مرگبار کارآمد خبری است و نه جنگ احتمالی غرب برعلیه ایران مدلی از جنگ محدود و نمایشی 33 روزۀ اسرائیل و حزب الله لبنان خواهد بود. تازه اگر هم بپذیریم که آن یک جنگ بوده و حزب الله هم پیروز نسبی اش بوده - که نه جنگ بوده و نه پیروزی داشته - باز هم فقط می توان انگیزۀ حزب الله لبنان را با انگیزۀ بسیجی های ما در سال های ابتدایی جنگ با عراق مقایسه و برابر کرد و نه جامعۀ اتمیزه و فروپاشیده و تا بن دندان فرصت طلب مادی و غرق در انواع تباهی های مادی و معنوی امروز ایران خامنه ای.

پ- برای جلوگیری از تطویل کلام فقط اشاره می کنم که در کنار بدون انگیزگی و نداشتن تجهیزات جنگی لازم اگر بی سازمانی و شلختگی غیرنظامی سپاه که لاجرم آموزشی هم ندارند چون تنها هنر ِ باقیمانده هایشان فرستادن بسیجی ها به کام مرگ بوده است در سال های جنگ، و اینک که دیگر نه بسیجی شهادت طلبی هست و نه باکری و همت و علایی ساده زیست و مؤمن و ازجان گذشته. و همۀ سپاهیان ریز و درشت یا در منجلاب زراندوزی و خیانت فرورفته اند و یا خدا خدا می کنند که اوضاعی بشود که از دست خامنه ای رها بشوند؛ و ارتش حقیر و توسری خورده ای که نه تنها تجهیزات و انضباط و آموزش لازم را ندارد بلکه همانطور که گفتم خانه ای هم ندارد که بدفاع از آن برخیزد - و طرفه اینکه می داند دشمن جدید برای اشغال خانۀ او حمله نکرده است و فقط با حاکم دیوانه بتضاد رسیده است - کوچکترین شانسی به خامنه ای و فرماندهان پخمه اش نمی دهد که کمترین مزاحمتی هم حتی برای غربی ها و منطقه و دیگران فراهم کنند. بجد معتقدم که حمله به ایران نتایجی کاملاً غیرقابل پیش بینی ولی بر عکس حمله به عراق باقی خواهد گذاشت. اگر در هنگام حمله به عراق همه به فتح نه چندان آسان ولی آرامش بعد از آن امید بسته بودند، اما عملاً فتح آسان شد و آرامشی در انتظار نبود؛ در حملۀ احتمالی به ایران هم فروپاشی سریع خواهد بود و هم پیامدهای عراق بوجود نخواهد آمد. زیرا که گفتم شیعه استعداد چنان بساطی را ندارد و اعراب و القاعده هم نه نفعی و نه توانی در ایجاد آشوب های مذهبی خواهند داشت. و اصلاً با اولین بمب انگیزۀ مذهبی باسمه ای تبلیغاتی حزب اللهی هایی هم که فقط تنها کاربردشان را سرکوب هموطنان دگر اندیش شان حقنه کرده اند بسرعت از صحنۀ مناسبات جامعۀ ایران خارج خواهد شد.

4- اما سه خطر عمده که حمله به ایران آبستن آن خواهد بود عبارتند از:

الف- صدمۀ شدید به زیربناهای ایران اگر خامنه ای بسرعت تسلیم نشود.

ب- بروز هرج و مرج و انتقام های فردی و شهری با اغتنام فرصت از سوی محرومان و صدمه دیدگان و اراذل و اوباش گسترده ای که جامعۀ فروپاشیده شده توسط خامنه ای ایجاد کرده است. چون ایران بر عکس عراق نه اپوزیسیونی منسجم نسبی در خارج کشور دارد و نه کمترین سازماندهی تشکیلات متمرکز در داخل کشور. و تنها تشکیلات مساجد روحانیان هم نه وجاهت دخالت خواهند داشت و نه جسارت ورود مجدد به صحنه. درست است که نبودن تشکیلات آهنینی مثل حزب بعث عراق احتمال سازماندهی های مخرب جمعی را کاهش می دهد  اما بهمین خاطر هم هرگونه سازماندهی سازنده را هم با مشکلات زیادی همراه خواهد کرد.

پ- و البته شورش های تجزیه طلبانۀ قومی و مذهبی هم یکی از خطرات چنین وضعی است و دخالت های برخی گروه های فاشیستی مثل مجاهدین خلق و احزاب مسلح کرد و بلوچ و عرب و غیره دشواری های عمده ای می توانند تولید کنند در فردای فروپاشی سریع اتوریتۀ نظام امنیتی کنونی.

5- نتیجه اینکه: خامنه ای یک تنه - باز هم به یک تنه تأکید می کنم زیرا بغیر از شخص خامنه ای هیچکس دیگر در ایران با سیاست های رویارویی با غرب موافق نیست - ایران را به جنگی رهنمون است که جز شکست سریع و کامل ایران و جریحه دار شدن غرور ملی تاریخی ایرانیان - تبعات ذهنی بعد از جنگ - کمترین حاصل مثبتی نخواهد داشت. بنابراین هر آنکس که در داخل حکومت امروز می تواند با کمی مقاومت و اجرای قانون جمهوری اسلامی در خلع خامنه ای؛ ایران را از چنین فاجعه ای باز بدارد، ولی عمل مثبت و تلاش حداقلی انجام نمی دهد؛ بی برو برگرد شریک جرم خامنه ایست و در فردای روز واقعه تقاص پس خواهد داد! یا...هو

۱۳۹۱ فروردین ۹, چهارشنبه

سال 91 سال سقوط قطعی خامنه ایست. ایرانیان کمک و دعا کنید بدون جنگ باشد

The Swimming Hole

ناشناس

 آقای مدرنیته گفت...
درود بر ایرانی
خوشحالم میشم مقاله ای در باره چگونگی سقوط زود هنگام خامنه ای بنویسید.
در چند مطلب گذشته فکر کنم 2 - 3 باری اشاره کردید که خامنه ای به زودی تمام میشود. دلایلی هم آوردید. اما آنقدر قوی نبود که مرا راضی و مطمئن کند که 23 سال دیکتاتوری به زودی برچیده میشود.

سپاس

پاسخ:

پرسش سهل و ممتنعی کرده ای آقای مدرنیته! ممتنع است به این دلیل که از رفتن کسی پرسیده ای که نشانه ای از رفتن بروز نداده است و نمی دهد. تا جائیکه حتی بسیار با ثبات تر و بی مسئله تر از همۀ رژیم های دیگری مثل خودش است در منطقه که یا دارند تبعات دگرگونی ها را چاره می کنند و یا در پی جلوگیری از سرایت دگرگونی های 16 ماهۀ اخیر دنیای عربی بکشورهایشان هستند. و سهل است به این دلیل که سقوط خامنه ای در سال 91 چنان بدیهی است که نوشتن از آن اولاً زیره بکرمان بردن است و ثانیاً خطر تعطیلی وبلاگ نویسی مرا همراه دارد. زیرا که گفتن حرف آخر در همان حرف اول کوزه گر را از فوت آخر کوزه گری محروم می کند و شاگردانش را پراکنده. اما چون سؤال جوانی به رعنایی و مدرنیتۀ شما نمی تواند بی پاسخ رها شود چند جملۀ کلیدی می نویسم.

1- قطعی بودن پایان عصر خامنه ای در ایران و در سال 91 خورشیدی از وجوه مختلف همپوشان و متداخلی حاصل می شود که شرح جزء بجزء و تک تک آنان مثنوی هفتاد من و تکرار مکررات است. بنابر این من فقط از مهمترین آن که مربوط است به نوع رویکرد باراک اوباما - بتبع او غرب و بتبع آن ها همۀ کشورهای مؤثر در مناسبات جهانی و به تبع آنان همۀ کشورهای جهان - نسبت به موضوع ایران و سید علی خامنه ای رهبر آن؛ اشارۀ کوتاهی می کنم و شرح و چگونگی ها را به روند بتدریج امور در این چهارچوب و به آینده وا می گذارم.

2- حال دنیا اصلاً خوب نیست. و در این موقعیت بدحالی دنیا، اوباما و امریکا و غرب و جهان؛ سیاستی را در ارتباط با ایران برخود تعریف و تحمیل کرده اند که راه بازگشتی نگذاشته اند. بدین معنی که حجمی از عملیات تحریم و تهدید و تبلیغات خطر خامنه ای را بصحنه آورده اند که نمی تواند پایانی غیر از پیروزی قطعی یکی از طرفین (جهان یا خامنه ای) داشته باشد. و اگر بدیهی بپنداریم که در مبارزۀ نابودی جهان یا خامنه ای پیروزی جهان محتمل یقینی است لذا چاره ای هم نداریم که نابودی خامنه ای را نتیجه بگیریم.

3- اول اینکه غرب به این نتیجۀ قطعی رسیده است که انتظار تغییر سیاست های جاری در ایران و در سطوحی پائینتر از خامنه ای امری عبث است و لذا نمی تواند مثلاً روی تغییر رییس جمهور و سایر مقامات کشورحساب و دلخوش کند با امید به تغییر سیاست های خطرناک ایران برای غرب و منافع جهان. دوم اینکه حجم پروژه های تحریمی که غرب و جهان علیه خامنه ای سر انداخته است و هر روز هم بیش از روز پیش و بسرعت در حال گسترش دادن آن است؛ نوعی و حجمی نیست که بتواند یکباره و بدون نتیجۀ ساقط کردن خامنه ای پایان بپذیرد. و دنیایی که در سخت ترین شرایط و بدحالی مدتی را به بازی گرفته شده است قانع بشود که حالا نشد پس بیایید بازی از نو. بعبارت دیگر حجم پروژۀ ضد خامنه ای در حال اجرای پیشروندۀ غرب که بزودی ممکن است که تا حد محاصرۀ دریایی ایران ارتقاأ پیدا کند از نوعی نیست که امریکا و غرب بتوانند بدون رسیدن به نتیجۀ حل بحران ایران از آن عقب نشینی کنند. زیرا که همۀ کشورهای جهان را اولاً درگیر این پروژۀ تحریم کرده اند و ثانیاً علت آن را بسیار خطرناک بودن خامنه ای معرفی کرده اند. و اگر وسط کار و بدون نتیجه عقب نشینی کنند پاسخی برای رفقا و دوستان و همراهان و همۀ دنیا نخواهند داشت.

4 - در ورژنی دیگر می توانم با این مثال توضیح بدهم که غرب خامنه ای را بدرست ویروسی خطرناک از نوع مسری مثل وبا و طاعون معرفی کرده است که مبارزه و نابودی آن از نان شب واجبتر است و اگر یونان گرسنه و ورشکسته و ژاپن آسیب دیده و جهان در رکود و بنزین و سوخت گران و ... نخواهند با "مبارزه برای نابودی این ویروس خطرناک" همراهی کنند کامیابی در میان نخواهد بود بلکه بنابودی خطرناک تر از آثار ورشکستگی و رکود خواهند رسید.

5- در موقعیتی دیگر امریکا و غرب با گسترش هژمونی اسلام سلفی عربستان در کشورهای عربی از سویی و در پایتخت های غربی از دیگر سو مواجه است؛ و عربستان پنهان نمی کند که همۀ دلارهای نفتی بی حسابش را نقد گذاشته برای بازپس گیری هویت عربی اسلام از دست خامنه ای رافضی و مجوس؛ و مستقیماً به غرب اخطار می کند که اگر موضوع خامنه ای پایان نیابد خودش دست بکار خواهد شد و نه تنها مصر و تونس و لیبی و یمن تازه دگرگون شده را به حاکمیت سلفیون جهادی بازآرایی خواهد کرد که حتی سوریۀ رفیق جانجانی خامنه ای را هم بدست افراطیون تندرور پیرو اسلام و مذهب افراطی القاعده ای خود خواهد بجنگ و فتح کشاند.

6- در سویی دیگر اما افکار عمومی ضد جنگ در غرب و میان رأی دهندگان غربی هستند که اوباما و امریکا و غرب را هول می دهند که هر چه سریعتر به اوضاع خطرناک پایان بدهند و اینان دیگر خیلی صبور نیستند مثل سال های قبل از این. لذاست که اوباما و غرب چاره ای ندارند جز اینکه موضوع ایران را در سال 91 مختومه کنند چه با سقوط طبیعی خامنه ای و چه با جنگ. زیرا که شما می دانید یکی از راه های پاسخ به ضد جنگ شروع خود جنگ است.

7- من اما امیدوارم که همۀ این سناریوی خطرناک در عمل، ولی با نتیجۀ قطعی سقوط خامنه ای؛ طوری پیش برود که ایران بدون جنگ و توسط نیک اندیشان ایرانی اعم از داخل دستگاه جمهوری اسلامی و خارج آن از ویروس خامنه ای پاکسازی شود و حکومت با آشتی با خودش اولاً؛ با مردم ایران ثانیاً؛ و با جهان و غرب ثالثاً رویه ای عقلانی و مدرن اتخاذ و با حذف قانونی خامنه ای و ایجاد شرایط آشتی ملی از فاجعۀ ملی جلوبگیرند. اما اینکه غرب و امریکا بتوانند بدون حل قطعی مشکلی که در ایران معرفی کرده اند و اینهمه سرمایه گذاری کرده اند و تا اینجا پیش آمده اند؛ برگردند و رو در روی رفیق و نارفیق بگویند: "خب رفقا نشد. فعلاً آتش بس می دهیم و همه بروند سر کسب و کار خود" نه. چون در چنین حالتی نه از امریکا و هژمونیش چیزی می ماند و نه کشورهای متضرر شده از این موش و گربه بازی حاضر می شوند در وقایع جهانی دیگر پاپیش بگذارند داوطلبانه! و ده ها دلیل ریز که می ماند برای فوت آخر کوزه گری! و کامنت دانی پروپیمانی که حتماً خواهیم داشت. یا...هو

۱۳۹۱ فروردین ۸, سه‌شنبه

همۀ کشورهای مسلمان دنیا: زادگاه مردمان اسیر! یا خاستگاه رهبران شریر!

The Dessert: Harmony in Red


تاریخ این نوشته 15 بهمن سال 89 بوده است: تقدیم به ایرانیان مستبد ذاتی و دموکراسی خواه زبانی.

1- ترکیه: جمهوری نیمه دموکراسی: الگوی مُثُل! 
علل:
الف: همت آتاتورک یکه سالار و مدرن. بویژه در تغییر الفبای زبان ترکی و آزادی زنان.
ب- داشتن ارتش مدرن و نگهبان سکولاریسم.
پ- چسبیدگی و الگوپذیری از اروپا و تلاش برای مقبولیت اروپایی.
ت- استفاده از بازار وسیع ایران بعد از انقلاب اسلامی جهت آزمایش و خطای کیفی تولیدات صنعتی خویش در جهت رشد اقتصادی و توسعۀ پایدار.
ملاحظات: این کشور که دموکراتیک ترین جمهوری سکولار در بین مسلمانان است هنوز در تهدید بازگشت اسلام سیاسی به فاندامنتالیسم است.

2- مالزی: فدرال سلطان نشین: تنها مثال بعدی!
علل: 
الف- اختلاط فرهنگ مالایایی با اسلامی: دوشادوش و بدون امکان غلبۀ فرهنگی مسلمانان.
ب- نخست وزیری تکنوکرات پرزور و محکم بنام "ماهاتیرمحمد" بمدت بیست سال.
پ- استفاده از ظرفیت جهانی رها شده در دهۀ 80 میلادی و رسیدن به آستانۀ توسعه یافتگی.
ملاحظات: هنوز نتوانسته مناسبات دموکراتیک را نهادینه کند و همواره احتمال نوسان بسمت کهنه گرایی هست.

3- پاکستان: روی کاغذ دموکراتیک و عملاً بنام دموکراسی بکام فساد و فقر و هرج و مرج. بهترین دوره ها: هنگام پیروزی کودتاهای نظامی.

4- ایران: پادشاهی موروثی - فقیه سالاری پیشا تاریخ مادام العمر.
5- عربستان سعودی: پادشاهی موروثی. 
6- عراق: جمهوری هرج ومرج و کودتا. جمهوری باثبات مادام العمر. تحت اشغال بیگانه.
7- مراکش: پادشاهی موروثی.
8- الجزایر: جمهوری انقلابی در حال تثبیت جمهوری مادام العمر.
9- تونس: جمهوری مادام العمر.
10- سوریه: جمهوری موروثی!
11- افغانستان: پادشاهی موروثی. جمهوری خلق در جنگ. طالبانیسم از نیای بشر تاروز رستاخیز. تحت اشغال بیگانه.
12-اردن: پادشاهی موروثی.
13- لبنان: جمهوری هرج و مرج.
14- یمن: جمهوری مادام العمر.
15- عمان: پادشاهی موروثی.
16- کویت: پادشاهی موروثی.
17- بحرین: پادشاهی موروثی.
18- امارات متحدۀ عربی: امیرنشین موروثی.
19- قطر: امیرنشین موروثی.
20- اگربخواهی می توانی کشورهای تادیروز حزبی-موروثی و تازه استقلال یافته و تبدیل شده به جمهوری های مادام العمر را هم اضافه کنی.

خب پدرجان همین که فکرنکنی و دهان بگشایی که یاوه ببافی؛ می شود: 
شاه باید برود. 
مبارک یک دیکتاتور خون آشام است.
پادشاه عربستان فاسد است.
رییس جمهور تونس زنباره است.
پادشاه اردن بچه مزلف است.
شاه مراکش خودکامه است.
امیران منطقه یک مشت اراذل و اوباشند.
صدام از جمجمه ها کوه می ساخت.
و...ادامه بدهی تا قیام قیامت که منطقۀ خاورمیانه و شاخ آفریقا و آسیای میانۀ مسلمان مرتب درکارتولید ملت های خیر مطلق و سیاستمداران شّر مطلق هستند. بعدهم شرم نکنی و خودنویست را بگذاری توی جیب بغلت و کیبوردت را ترک کنی بروی مسجد برای اطاعت یا بروی میخانه برای عبادت.

صورت مسأله کاملاً بدیهی و ساده است: حکومت برای نظم و نسق بخشیدن به زیست بهتر و با آرامش مردم تحت نفوذش باید تصمیم بگیرد. و دنیا فقط دو جور تصمیم را تاکنون اختراع کرده است: انفرادی و اجتماعی. که به انفرادی آن تصمیم یک شخص هم می گویند و به اجتماعی آن تصمیم سیستمی هم اطلاق می کنند.
تصمیم فردی را که می دانی چیست. یک نفر با مشاوره یا بدون مشاوره با دیگری تصمیم می گیرد و ذاتی است و نیازی به آموزش ندارد. ولی تصمیم سیستمی یک فرهنگ است و نیاز به یاد گرفتن دارد. و شما خوب می دانی که آموختن یک فرهنگ زمان براست. اگر تازه همۀ شرایط فرهنگی مردمان تحت آموزش؛ این یادگیری را تأیید و تقویت کند. و الا بسادگی می گویم دموکراتیک شو. آن هم بگوید لبیک و از فردا دموکراتیک شود؛ نیست.

ماجرای یکه سالاری در منطقۀ "خوشبختانه همه کشورهای مسلمان" بهمین راحتی است که بعرض رساندم. و الاّ نمی شود که یک منطقه به این وسعت و دارای مقبولیت اسلامی در نزد خدا هم! بدون استثناء سیاستمدار شریر تولید کند که ازروز اولی که جبۀ صدارت بردوش می اندازند در فکر چپاول مردمان شریف باشند و ماندن در قدرت مادام العمر و به فکرحساب های بانکی شان درسویس. تا روز آخرکه در90  سالگی از رختخواب این سوگلی پا نشده در بغل دیگری صنم تمرین همآغوشی با حوریان بهشت کنند. عقل که از قدیم چیزخوبی بوده ولی انصاف هم خوب است گاهی.

ازسوی اکثریت قریب به اتفاق دیکتاتورهای موروثی و مادام العمرمنطقه بشما قول شرف می دهم که اگر بدانند دو برنامۀ زیر در کشورهایشان تداوم می یابد نه هیچ رییس جمهوری مادام العمر می شود و نه هیچ پادشاهی سلطان بلامنازع. چرا روشنفکران اینقدرباید سه نقطه! باشند که فکرکنند فقط خودشان می دانند که زمانه عوض شده و این همه پادشاه و رییس جمهور و سیاستمدار نمی دانند که در زمانۀ "ویکی لیکس" نمی شود مثل عهد دقیانوس فرمان راند. و اما آن دو برنامه:

الف- اطمینان بکنند که سیستم مدرنی که با هزاران خون دل پایه گذاشته اند و مراقبت کرده اند؛ به رشدی رسیده است که بدون دخالت آنان از هم فرو نمی پاشد در بدویت "جهان سومی بعلاوۀ مسلمانان مانده در تاریخ".

ب- نخبگان مدرن ازنظرکمّی و کیفی به شمارگانی رسیده اند که اگر بمحض برداشته شدن اتوریتۀ حاکم، از وسط جر خوردند و هزاران حزب دو نفره تشکیل دادند باز هم کشور برای ادارۀ اُمورش و گرداندن سیستم دچارکمبود کادرهای قوی و جنگ های حیدری نعمتی مردمان شریف! نخواهدشد.- دراین قسمت به فلسفۀ تک حزبی کردن ها هم مثل رستاخیز شاه فکرکنید با این دیدی که دادم: "تجمیع نخبگان ِکم برای بهرۀ حداکثربرای پیش رفت سریعتر. اگرهم نتیجه درست نبوده انگیزه هم شیطانی نبوده برعکس آنچه که تاکنون شنیده ایم -

طرفه آنکه تمام پیشرفت های کشورهای مسلمان نامبرده در هنگامۀ ثبات سیاسی ناشی از حکومت های مدرن با رهبری متمرکز اتفاق افتاده است.

و نتیجه اینکه: 
ما با آیت الله خامنه ای مخالف نیستیم که چرا مثل مبارک است. درست برعکس. ما با آیت الله  مخالفیم که چرا عین مبارک نیست: مدرن؛ مسئول؛ میهن دوست؛ انسان باور؛ تقدیس کنندۀ زندگی و شادی و فوتبال و موسیقی و رقص و... آخ گریه می کنم. مشکل ما این نیست که چرا آیت الله خامنه ای تصمیم می گیرد. مشکل ما این است که آیت الله خامنه ای تصمیم نمی گیرد. تصمیم برای زندگی بهتردراین دنیای ایرانیان و نه برای محشورشدن در بهشت آخرت با حوریان. مشکل ما این است که "مشکل آیت الله ها این است که بدلیل ماندن درتاریخ وضدیت با انسان زمانه؛ توانایی و صلاحیت تصمیم گرفتن ندارند". نه خودشان دارند و نه اجازه می دهند که گروه دومی اُخت با زمانه و دانش و سیاست، درنقش درجه دوم کارگزاران آنان بعنوان رییس جمهور و وزیر و وکیل، به ایران وایرانیان حیات دوباره ببخشند.یا...هو

درحین تحریر:
چون نمی خواستم به کشورلیبی ومعمرقذافی عنوان دیوانگی مادام العمربدهم در متن نوشته، آن را دراینجا آوردم. واندونزی دیگرخیلی دوربودازخاورمیانه. لذا به مالزی بسنده کردم ازآن منطقه.

۱۳۹۱ فروردین ۷, دوشنبه

خود زنی مبارک خامنه ای ادامه دارد: یا کرۀ شمالی یا آزادی! نگاهی به توقیف دوفیلم.

Woman III


 خوشبختانه انصار حزب الله 18 سالگان برخود حزب الله جنگ کردگان (سعید سهیلی) پیروز شدند و دو فیلم "گشت ارشاد" و "زندگی خصوصی" توقیف و از پرده ها پایین کشیده شدند. این اتفاق رویدادی بسیار زیاد مبارک است و بهترین عیدی سال 91 برای آزادی عنقریب زندگی در ایران.

1- من این فیلم ها را ندیده ام ولی از چند آنونسی که در دنیای مجازی منتشر شده است و قیل و قالی که متحجرین وفادار به خامنه ای براه انداخته اند متوجه شده ام که این دو فیلم ضمن ارائۀ انبوهی از تبلیغات ایدئولوژیک رژیم؛ لاجرم چند پلان و دیالوگ انتقادی هم در خود گنجانده اند. تا تماشاگران را راغب به تماشا بکنند و از این راه برخی المان های ضد مدرنیته و متحجر را بازآرایی و بخورد بیننده بدهند. اما عوامل پیاده نظام سازماندهی شدۀ رژیم حتی همین چند صحنۀ انتقادی محتاط را برنتافته و خواستار توقف نمایش آن ها شده اند. در ابتدای امر که تهیه کنندگان و کارگردانان حزب اللهی این دو فیلم گمان می کردند انصار حزب الله خودسر و خودجوش دست به چنین اقدامی زده است مقاومت کرده و حاضر به تمکین نشدند. حتی سعید سهیلی کارگردان "گشت ارشاد" موضع بسیار تند و با ادبیات کنایی تحقیر کننده ای نسبت به این نوجوانان کاتولیک تر از پاپ گرفت و آنان را به سوابق جنگی خود و برادر شهیدش احاله کرد. اما داستان این نبود مثل همیشه! زیرا که دستور اعتراض اوباشان مستقیماً از دفتر خامنه ای صادر شده بود. لذا در دستور احمد خاتمی امام جمعۀ پایتخت قرار گرفت تا عوامل فیلم شیرفهم بشوند که موضوع دستور "حضرت آقا"ست و مقاومت بی فایده.

2- توقیف این دو فیلم امر بسیار زیاد مبارکی است زیرا در صورت تداوم نمایش این فیلم ها رژیم خامنه ای سود بسیار و مردم بستوه آمدۀ ایران ضرر هنگفت می کردند.

الف- سود بسیار رژیم: اگر فیلم ها توقیف نمی شد رژیم می توانست ادعا و تبلیغ بکند که ما به عناصر سالم و بدون غرض و نا وابسته به عوامل بیگانه اجازۀ انتقاد در داخل سیستم می دهیم و اکران این دو فیلم را نمونه آورده و بام تا شام به آن استناد می کردند.

ب- ضرر هنگفت مردم:

ب1- اگر این فیلم ها از اکران برداشته نمی شدند، حداکثر استقبالی که می شد تماشای آن توسط یک میلیون نفر از طبقۀ شهرنشین با گرایشات مدرن و نیمه مدرن بود. که خود فیلم و مسائل مطرح شده در آن ها کمترین جاذبه ای را برای آنان نداشت زیرا که خود این یک میلیون نفر بارها و بارها با صحنه های مستند ده ها و صدها برابر پررنگ تر از صحنه های انتقادی فیلم مواجه بوده و درگیر شده و زخم های عمیق برداشته اند. اما ضرری که داشت این بود که حداقل در ذهن نیمی از این تماشاچیان این تردید مثبت را بوجود می آورد که گویا بزرگان رژیم هم خیلی راضی نیستند به بگیر و ببند های بدون قانون و تند و عبوس. بقول متعارف سیاسیون فیلم ها نوعی نقش سوپاپ اطمینان را بازی می کردند در باور نیمی از تماشاگران.

ب2- این فیلم ها اکران می شد و بعد از درگیر کردن موقت یک میلیون بیننده از پرده پایین می آمد و به بایگانی و فراموشی سپرده می شد بدون اینکه آن 55 تا 60 میلیون بزرگسال ایرانی را درگیر خودش کرده باشد. در حالیکه توقیف آن ها اولاً موضوع این فیلم ها را به گستره و عمق موضوعی ملی و همه گیر تبدیل کرد و ثانیاً بیننده های یک میلیونی و مشخص و آشکار آن را به ده ها برابر افزایش داد. درست است که این فیلم ها از پردۀ سینماها حذف شدند ولی بزودی ویدیوهای آن ها چون برگ زر دست بدست خواهد شد و در خانه ها و پستوها با کنجکاوی زیاد دیده خواهند شد و به بحث محافل دوستانه و کاری و خانوادگی ارتقاء خواهند یافت.

3- من اما منظورم شمردن همۀ دست آوردهای این "خود زنی" جدید رژیم نیست که خود شما استادید و بهتر از من می دانید. قصد من از نوشتن این مطلب این است که مجدداً و برای هزارمین بار تکرار کنم که:

الف- جمهوری اسلامی انقلابی بلاتکلیف خامنه ای راهی برای سقوط از راه جنبش ها و شورش های مدنی ندارد و باز نمی گذارد. بعبارت دقیق تر نوع جنس رژیم ایران از انواع رژیم های انقلابی و کودتایی مثل رژیم اتحاد شوروی اسبق یا معمر قذافی سابق و بشار اسد لاحق است که جز از دوراه "فروپاشی از درون = خود زنی" و "تحمیل جنگ از بیرون" ساقط شدنی نیست. لذا هر اتفاقی که حاوی تشدید اختلافات در هیئت حاکمه از سویی و در درون پیاده نظام وفادار رژیم از جانب دیگر باشد ما را یک قدم بزرگ بسمت پیروزی مردم نزدیک تر می کند. و توقیف این دو فیلم از آن اتفاقات است.

ب- بنابراین توقیف این دو فیلم که جدید ترین تزلزل را به گسل های ایمانی و اعتقادی بدنۀ متحجر هواداران خامنه ای وارد کرده است و آنان را به بگو مگو های بسیار جدی و بیدار کننده واداشته است بسیار مبارک است. زیرا که دیدن این جدیدترین اتفاق در حوزۀ سینما و فرهنگ در کنار ریزش ها و اختلافات قبلی حزب اللهی ها در چند شقه شدن بین احمدی نژاد و مصباح و مهدوی و امثالهم؛ و همینطور راجع به بستن فضاهای مجازی و اینترنت؛ و گفتارهای تحقیر کنندۀ احمدی نژاد نسبت به روحانیان و اسلام عربی و ده ها عامل ریز و درشت دیگری که در همین یکی دو ساله بوجود آمده و باعث انشقاق جدی در فعالان حوزه های مدیا و رسانۀ جوانان حزب اللهی شده است - از فرط وفور در سایت ها و وبلاگ ها و گفته ها و نوشته هایشان نیازی به آدرس ندارد - نشان از آن دارد که اولاً این اختلافات ناشی از ناکارآمدی ذاتی جمهوری اسلامی خامنه ای متوقف شدنی نیست و ثانیاً هر روز در حوزه های بیشتر و جدید تری نمودار خواهد شد تا فروپاشی نهایی بزودی انشاءالله! مطمئنم که در مسابقۀ "ایران" با جمهوری اسلامی خامنه ای؛ در میدان "یا آزادی از این مخمصۀ هولناک 23 ساله یا تبدیل شدن ایران به کرۀ شمال هولناک تر" برنده ما و ایران ما خواهد بود بزودی! یا...هو

۱۳۹۱ فروردین ۵, شنبه

رضا پهلوی سال (91) را با نمرۀ (19) آغاز کرد. با تبریک به او!



1- رضا پهلوی حرف درستش را دقیق تر مطرح کرده در آخرین مصاحبۀ سال نودش با نیک آهنگ کوثر. او گفته است که درست است که ایرانیان بدنبال رژیمی دموکراتیک و سکولار هستند بجای جمهوری اسلامی، اما مهم این است که ما بتوانیم جمهوری اسلامی را در یک نماد مشخص و فشرده تعریف بکنیم تا معلوم شود که دعوا بر سر چیست. و الا صرف گفتن مخالفت با یک رژیم که ارکان و اجزاء گسترده ای دارد نمی تواند آدرس دقیقی بدهد به پیروان و هواداران. لذا صلاح و درست این است که ما آیت الله خامنه ای را بعنوان نماد وضعی که ایرانیان مخالفش هستند معرفی و هدف مرحله ای مان را به حذف او از ساختار قدرت سیاسی در ایران متمرکز کنیم. تا هم برای خودمان و هم برای داوری کنندگان بیرونی مشخص باشد که حرف مشخص ما چیست و حداقل بدانیم که چه را و که را نمی خواهیم. بنظرم این حرف دقیقی است و تا اهداف اپوزیسیون به جزئیات قابل معرفی مرحله ای تقلیل و تدقیق نشود صرف مخالفت با جمهوری اسلامی کلیاتی لقلقۀ زبانی است و قدرت ارتقاء به پروژه ای سیاسی را ندارد. رضا پهلوی درست استدلال می کند که اگر ما کل دست اندرکاران حتی در حد الیگارشی روحانی را مورد هجوم و تکفیر و تنفیر قرار بدهیم غیر از یکپارچه سازی رژیم در مقابل تغییرات، فایده ای ندارد، زیرا که همۀ ریز و درشت جمهوری اسلامی احساس خطر و حذف و نا امنی کرده و نه تنها بما نخواهند پیوست بلکه برای نابودی ما تلاش خواهند کرد.

2- از این نظر است که من نمرۀ رضا پهلوی را در تعیین استراتژی مشخص 20 می دانم. طرفه اینکه من حتی به این حس رسیده ام که رضا پهلوی را بیشتر در لباس فعال مدنی و اجتماعی می بینم تا در کسوت یک لیدر سیاسی محض. بسیاری از ایرانیان کم تعداد و نامؤثر و اما بسیار شلوغ و پرسروصدای فضای مجازی و البته با انگیزه های متنوع و متفاوت بیشتر دنبال انگیزه های آدم ها (و در اینجا رضا پهلوی) می گردند تا با بار کردن ذهنیات خویش بجای انگیزه های کنشگران مؤثر (باز در اینجا رضا پهلوی) تلاش های آنان را ناخالص، سیاسی و قدرت طلبانه انگیزه یابی کرده و شروع بمخالفت تا هتک و حذف کنشگر می کنند. در حالیکه من مطمئن هستم که وجه مدنی تلاش های رضا پهلوی برای یک "ایران برای همۀ ایرانیان" حتی بسیار زیاد پررنگ تر است از اتهامی که به او می زنند با عنوان "من می خواهم پادشاه بشوم". بعبارت دیگر چرا دیدن این گزاره در رضا پهلوی که جنس شخصیتش هم از جنس سیاست محض نیست بدرستی دیده و شناخته و معرفی نمی شود:

3- انگیزۀ قوی رضا پهلوی می تواند این هم باشد - و به اعتقاد من هم است - که او می خواهد با استفاده از موقعیت دودمانی خویش در تاریخ معاصر ایران و بعنوان تنها عنصری که صلاحیت و توانایی رهبری اپوزیسیون - اپوزیسیونی که متکی هم باشد بر گرایش تاریخی ذهنیت توده های بستوه آمده اما بدون سازمان - (رژیم اجازۀ هرگونه سازماندهی را منتفی کرده است) ایران را از چنگال اهریمنی هیولایی بنام خامنه ای برهاند. و نه لزوماً برای آیندۀ سیاسی و ترجیح سیاسی خودش بلکه فقط صرف رهایی ایران از این مخمصۀ سی و سه ساله هدف اوست. این خیلی زیاد هدف بزرگ و ارضاء کننده ایست برای یک شخصیت مدنی وطن پرست. رضا پهلوی اگر قادر به چنین عملی شود؛ حتی بدون شرکت در مناسبات قدرت بعد از آزادی هم می تواند بعنوان یک اسطوره وارد تاریخ معاصر ایران شود. مثل پدر بزرگش که با نجات ایران از چنگال سنت واپسگرای قاجار نامی شد و پدرش که خوب یا بد رژیمی مدرن و روزآمد استبدادی - موروثی در همۀ ملل مسلمان تا هم اکنون نیز - را هدایت کرد. رضا پهلوی خیلی زیاد تلاش می کند که خودش را بکشد عقب تر از اصل آزادی ایران و این بسیار مغتنم است برای کسی که می تواند بعنوان مدعی تاج وتخت دودمانش هم در صحنه باشد و او نمی خواهد.

4- بنابر این می خواستم رضا پهلوی اولین شخصیت سال جدید باشد که وارد تالار افتخارات دلقک ایرانی می شود با نمرۀ بیست؛ که خبری سهل انگارانه یک نمرۀ منفی وارد کارنامۀ رضا پهلوی کرد. رادیو فردا گویا یکی از این بازیهای اینترنتی راه انداخته برای تعیین شخصیت سال نود و رضا پهلوی اول شده است. بعد جوانی خبرنگار برداشته تلفن کرده به رضا پهلوی تا مصاحبه ای خودمانی از او بگیرد برای شیرین کردن ذائقۀ هوادارنش. او مثل همۀ خبرنگاران شیطنت کرده و از شغل رضا و ممر در آمدش پرسیده و رضا پهلوی با عدم اهمیت بموضوع گفته کارش مبارزۀ سیاسی است و زندگی اش از سوی دارایی های مادرش اداره می شود. رضا پهلوی سهل انگاری کرده و مستمسکی داده بمخالفانش که از این پاسخ طنز و فکاهه بسازند. البته که کار مخالفان درست است و از هر نقطه ضعفی باید پیراهن عثمان ساخت! اما ساده اندیشی رضا پهلوی مردود است و نشان می دهد که او هنوز ذهن حاضر جواب یک رهبر شش دانگ را تمهید نکرده است. رضا پهلوی بدون توجه به نوع سؤال و نوع سؤال کننده و جدی و شوخی بودن مصاحبه و ... باید همیشه پاسخ های کامل بدهد و یا اگر نمی خواهد یا وقت اجازه نمی دهد پاسخ ندهد. بنظر من پاسخ سؤال شغل و درآمد رضا پهلوی باید چنین می بود.

9- من تا سال 1990 جوان و کم تجربه بودم و بعنوان وارث و مدعی تاج و تخت پدرم و از سوی یاران مؤثر باقی مانده از سلطنت پدرم هدایت و حتی تصمیم گیری می شدم. و از سال 1990 هم که خودم رأساً وارد فعالیت از نوع بیشتر مدنی و اجتماعی شدم و تا هم اکنون نیز با شدت و قدرت در این حوزه فعالیت می کنم و این خودش فراتر از یک شغل تمام وقت انرژی و وقت می گیرد. ضمن اینکه شما فراموش نکنید بالاخره من فرزند ارشد پادشاهی هستم که دودمانم مدت 57 سال در ایران حکومت کرده اند و باید اندوخته ای مناسب برای فعالیت هایم داشته باشم. اگر تمایلی به بازکردن بیشتر موضوع داشتید وقت دیگری و فرصت فراختری می طلبد. بنابراین با یک نمرۀ منفی که از همین یک خطا ناشی می شود نمرۀ شروع سال شاهزاده می شود 19 که هارمونی عددی خوبی هم دارد با 91. یا...هو

چهار نکتۀ برجسته از حرف های خامنه ای در مشهد: حماقت؛ ضعف؛ مسخره و نقشۀ شیطانی!




سخنرانی خامنه ای در مشهد نکات ریز بسیاری دارد برای تحلیل های امیدوار. که در جای جایش نشانه هایی از ترس و استیصال نهفته دارد. اما برای جلوگیری از تطویل متن فعلاً چهار مورد را می نویسم تا بعد:

1- می گوید ممکن است غرب دیوانگی بکند و به ایران حمله کند. اما جمهوری اسلامی بدون اینکه قصدی برای تولید سلاح هسته ای داشته باشد هر سطحی از حملۀ دشمن را در همان سطح پاسخ خواهد داد. این احمقانه ترین حرف خامنه ای در سخنرانی مشهد نبود اما بازهم با منطق پیش دبستانی هم رجزخوانی چرتی است. زیرا که گذشته از اختلاف فاحش توان رزمی و اقتصادی و فنی جمهوری اسلامی با غرب؛ موضوع میدان و سرزمینی که جنگ احتمالی در آن واقع خواهد شد چنین فرصتی را به خامنه ای نمی دهد. به عبارت دیگر وقتی قرار است جنگ در کشور ما اتفاق بیفتد و کشورهای دشمن در هزاران کبلومتر فاصله از صحنۀ جنگ با ما قرار گرفته اند خامنه ای چگونه می خواهد در همان سطحی که آنان حمله می کنند پاسخ بدهد. مگر اینکه در کلۀ خائن و پوک چنین رهبری بمباران و نابودی یک کشوری به نازنینی ایران برابر باشد با کشتن چند یا چند صد یا چند هزار سرباز دشمن در کشورهای همسایه یا سوراخ کردن بدنۀ یک ناو هواپیمابر دشمن در آب های وطن. آن هم تازه ادعاست و آیا بشود و آیا نشود!

2- می گوید ما بدلایل خودمان نه دنبال ساخت سلاح هسته ای هستیم و نه خواهیم بود و اصلاً نیت تولید سلاح هسته ای نداریم. می گویم اگر راست می گویی واویلا! چون تا حالا ما ایرانیان چنین می اندیشیدیم که اگر این همه خسارت و ادبار و خفت و عقب ماندگی و هزاران مصیبت بدتر از آن نباشد را تحمل می کردیم و کرده ایم. لا اقل دلمان خوش بود که چه باک. و بزودی ابرقدرتی خواهیم شد در سطح منطقه با بمب اتمی و دمار از روزگار ابر قدرت های بالفعل در خواهیم آورد و نفس کش خواهیم طلبید و غرور - هرچند احمقانه و بی نتیجه هم شده - خواهیم ورزید. آخر ای رهبر دیوانه و احمق کدام دیوانه ای بغیر از تو اینهمه بدبختی و عقب ماندگی و خفت برای مردمان کشورش فراهم می کند بدون اینکه قصدی برای "رسیدن به شرایط تسلیحاتی همسان با ابرقدرت دشمن (غرب و امریکا) داشته باشد". اگر تو واقعاً قصدی برای تولید سلاح هسته ای نداری پس کدام انگیزه و کدام توجیه می ماند برای اینهمه اصرار و چغری برای حفظ غنی سازی اورانیوم. چرا که آفتاب آمد دلیل آفتاب است که تولید سوخت نیروگاه های تولید انرژی برق برای ما کمترین توجیه اقتصادی سود آور ندارد و اصلاً برای کدام نیروگاه های عملیاتی خودمان و یا کدام بازار جهانی سوخت هسته ای ظرفیت خالی دست به چنین قمار سراسر باختی زده ای. یعنی می شود یک رهبری تا این حد احمق و جنون عظمت خواهی داشته باشد که فقط برای روکم کنی وکری خوانی با پیشرفته ترین کشورهای جهان بازی خطرناکی مثل حوزۀ صنعت هسته ای را انتخاب بکند. و این احمقانه ترین و نا امید کننده ترین - ازدید فدائیان رهبر حتی - حرف خامنه ای در مشهد بوده است.

3- حرف نقشه های شیطانی خامنه ای هم در آنجایی است که در ورژن مثبتش پیام نوروزی اوباما هم در آن حوزه است. حوزۀ اطلاع رسانی و آی تی و اینترنت. خامنه ای بجد تصمیم گرفته است که بسرعت و با همۀ توانش حوزۀ دنیای مجازی اطلاع رسانی را بروی ایرانیان داخل وطن ببندد. او که با گماردن مزدوران مهندس خود در شورای عالی فضای مجازی به این کار سرعت و قدرت قانونی داده است؛ یادش نرفت که در این سخنرانی هم با ادعایی کاملاً مضحک و مسخره خواستار برچیدن تسهیلات اطلاع رسانی شود. خامنه ای قطعاً دچار اختلال مشاعر شده است که اینهمه دعواهای تاسرحد جنون و هتک و دشنام و حذف بین اصولگرایان گماشته اش در طول سال 90 را بگردن سایت ها و وبلاگ ها انداخته و با عجز و التماس از آنان می خواهد که فریب چندتا سایت و وبلاگ را نخورند و برای چپاول کشور به آخور همدیگر تجاوز نکنند. این اگر حماقت و استیصال و ترس نیست پس چه می تواند لقب بگیرد چنین حرف مسخره و احمقانه ای. مگر سایت و وبلاگ می تواند بدون زمینۀ واقعی در نزد غارتگران و خائنان ابتدا بساکن دعوا درست کند. که اگر چنین بود باید در غرب روزانه چندین دولتمرد در زد وخورد با همدیگر کشته می شدند با اینهمه حجمی از انواع راست و دروغی که رسانه های متنوع جار می زنند از بام تا شام.

4- هرسه نکته ای که گفتم و یکی از دیگری احمقانه تر و مسخره تر است اگر با این افزودۀ مستند جمع شود که لحن و ادبیات سخنرانی مشهد خامنه ای جزو نادر سخنرانی های غیر خطابی و رجزخوان و حماسی وی بود؛ که سعی می کرد زبانی و لحنی اقناعی و آماری داشته باشد؛ شکی باقی نمی گذارد که یقین کنیم خامنه ای قافیه را باخته و فهمیده که لولهنگ ترهات توهمی اش چقدر آب بر می دارد و بزودی باید منتظر چه سرنوشتی باشد. او در سخنرانی مشهدش سعی کرد اگر هم نمی تواند از آمار و ارقام نداشته در کشور تحت حکومتش بهره بگیرد از آمارهای منابع دشمن غربی استفاده کند و بگوید که در انتشار مقالات علمی - کدام علم و چه مقالاتی - رتبه مان در منطقه یک و در جهان 17 است و چون در سال 90 ماهی 40 هزارتومان داده ایم به محرومان و بیکاران و تنبلان و انگلان و آنان را از شخصیت تهی و چندماه اول سال فریب داده ایم پس موفق به عدالت اجتماعی شده ایم. در حالیکه نمی گوید نتوانسته ایم از قعر همۀ شاخص های توسعه و پیشرفت جهانی یک پله بالاتر و از صدر همۀ شاخص های پسرفت جهانی یک پله پایین تر بیاییم. البته خامنه ای خوب می داند که مستمعینش نه آن چند هزار نفری که در جلوش نشسته اند با گوشهای کیپ و دهان های باز  که خودشان هم نمی دانند چرا آنجا هستند؛ بلکه میلیون ها ایرانیان و جهانیانی هستند که می فهمند حرف رهبر یک حکومت کجا از روی اقتدار و مبتنی بر داده های علمی و واقعی و ملموس است و در کجا فقط برای خالی نبودن عریضه و از روی استیصال و ضعف! کی گفتم یادمان باشد که خامنه ای امسال رفتنی است.

۱۳۹۱ فروردین ۲, چهارشنبه

رنج یک هموطن از دیدن خامنه ای؛ این دردناکترین صحنه در ایران امروز است!

راسپوتین

1- برای ترهات امروز خامنه ای در مشهد بزودی تحلیلی خواهم نوشت. اما - و این اما خیلی مهم است - برای شروع سال سقوط خامنه ای انشاءالله! آن را با رنجنامۀ یک هموطن ناشناس که در قالب کامنت فرستاده است آغاز می کنم که رنجی است مثل همان رنج هایی که صادق هدایت می گوید "در زندگی رنج هایی است که مثل خوره روح آدم را می خورند". با عذرخواهی از اینکه ممکن است به نوروزتان لطمه بزند. اما همانطور که گفتم این رنجی که این خواننده دقیق و عمیق تصویر کرده است؛ شدیدترین و دردناک ترین رنج ممکن است که حتی از زندان و تبعید و اعدام و شکنجۀ جسمانی هم تحملش سخت تر است: شکنجه ای همه جایی و هرجایی؛ و جاری و ساری در جای جای میهن:

ناشناس گفت...
سلام
سال نو مبارک دلقک
نمی دانی چه حس بدی است دلقک وقتی هر سال سر سال تحویل خامنه ای را ببینی که می خواهد برایت نام سال جدید را تعیین کند و بعد از فردا بنر ها را ببینی در خیابان های شهرت و همایش ها و پول ملت را ببینی که جمله ی آقا را مانند طوطی تکرار می کنند نمی دانی چه حس بدی است وقتی هر روز، روز اول سال خامنه ای را ببینی که مانند امپراتورها و حتی با هیبتی ترسناک تر روبروی حرم امام رضا نشسته است و فرمانروایی اش را به رخت می کشد نمی دانی چه حس بدی است هنوز ببینی کسانی هستند که می خواهند روز اول سال به خاطر او در مشهد باشند نه به خاطر زیارت امام رضا نمی دانی چه حس بدی است وقتی خامنه ای با فریب نوروزت را تاریخ ات را ایرانت را دینت را از تو می گیرد و هیچ کس نمی تواند امپراتوری اش را فرو بریزد. نمی دانی چه حس بدی است که نمی توانی نوروز را در خیابان های شهرت و با مردم وطنت جشن بگیری. اینجا دیگر جای ماندن نیست، حداقل برای من جای ماندن نیست. با تمام عشقی که به ایران دارم با تمام عشقی که برای ساختن وطنم دارم دیگر تحمل این همه فریب را ندارم...مرا ببخش دلقک که دلم پر است از غمی که نمی دانم باید به چه کسی بگویم...

پاسخی ناچار: بخدا بگو و مطمئن باش که باید صبرش تمام شود از این همه پلشتی؛ امسال. یا...هو

پی نوشت:
ناشناس آشناتر از جان؛ دردت را تکثیر کردم تا اگر هم تشدید می شود باعث آرامش نوروزت شود بعد از پخش شدن در بین همنسلانت و همسالانت و هموطنانت. اینک که می بینم چندین هزار نفر فقط برای همدلی و همدردی با تو روز دوم عید آمده اند وبلاگ من تا حس عجیب کامنت تو را لمس کنند و تو را تنها نگذارند خیلی راضی و خشنودم. شک ندارم که این نوروز آخرین نوروزی بود که با خامنه ای تجربه کردیم مگر اینکه خدا هم بمن دروغ گفته باشد که چنین چیزی را در عمرم ندیده ام. و خدا همیشه با من روراست بوده چون دلقکم و بچه ها را دوست دارم و خدا به بچه ها دروغ نمی گوید. نوروزت مبارک! یا...هو

پی نوشت یک سال بعد:
سال 91 درخرداد 92 تمام خواهد شد و خامنه ای هم دیرتر از آن نخواهد پایید. انشاء الله. نوروز مبارک.

۱۳۹۰ اسفند ۲۸, یکشنبه

خیلی خوب. خیلی دوست تان دارم. برایم دعا کنید!

The Wounded Angel


سلام. عید شما مبارک. این سه مطلب جزو اولین پست های وبلاگ نویسی من است. بجای متن جدید تکرار خودم را تقدیم روزهای شاد پیش رویتان می کنم. و برای همه همۀ چیزهای خوبی را که خودش دوست دارد آرزو می کنم.


1- نوروز؛ نوروز جهان است در نیمکرۀ شمالی سیارۀ زمین، چه در هیچ جا و همه جا ثبت شده باشد یا نه!

2- و نوروز؛ نوروز ایران است در گسترۀ سیارۀ زمین، چه در هیچ جا و همه جا جشن گرفته شود یا نه!

3- تنها ایران است که چرخش روزگارش به تاریخ خورشیدی در جریان است. و ما خیلی سپاس گزاریم که شعباتی به بزرگی و کوچکی کشورهایی داریم مثل افغانستان و تاجیکستان و آذربایجان و ... که با بالیدن به "جشن ایرانی" به گذشتۀ پرافتخارشان در جزیی از قلمرو سرزمین مقدس (ایران بزرگ) بودن مباهی هستند.

4- اگر در ایران انقلاب مذهبی نشده بود؛ چه بسیار محتمل بود که در هنگامۀ فروریزی دیوارهای آهنین، ایران نیز می توانست شاهد ایران متحد و قدیمی باشد همچون آلمان. چرا که همۀ شعبات فقیر جدا مانده از مادر(ایران) میل طبیعی دارند برای برگشتن به آغوش مادر مهربان و ثروتمند. آیا این فاجعه نیست که گاهی بشنویم تکه هایی از ما می خواهند از ظلم مادر به دامن نامادری پناه ببرند.

5- حاکمیت مذهبی؛ هویت ایرانی دست اول و منحصر بفرد و جهانی ما را با یک هویت دینی دست دوم و عربی و منطقه ای – حداکثر- تاخت زد. تا امروز ما نه تنها شاهد بازگشت پاره پاره های تن ایران به آغوش وطن نباشیم؛ بلکه شاهد ادعاهای مضحک و بدون سند و ...همسایگان مان هم باشیم در مصادرۀ هر آنچه از اندیشمند و مفاخر ملی داریم تا حتی مثلاً فلان قوم متحد برای فلان کشور بزرگ - نام قوم ها را نمی آورم و کشورهای آرزویشان را زیرا که هم زیادند و هم مناقشه تولید می کند این اشاره به واقعیت تاریخ. و به من آذربایجانی اصیل اتهام شوونیسم فارس می زنند. چنانکه افتد و دانی. حرفم چیز دیگری است. و شما حسش باید بکنید مثل همیشه -

6- و چه می گویم! ما نه تنها به سعادت اتحاد همۀ نوروزیان اصیل نایل نشدیم. بلکه بخاطر مصادرۀ اصلی ترین هویت عربی (حضرت محمد رسول مکرم اسلام) خودمان را بعنوان دشمن مشترک آنان نیز ثابت کردیم. تا امروز هر جا اعراب بهمدیگر می رسند سخن اولشان خطر ایران باشد؛ و اگر وقتی و حوصله ای داشتند نیم نگاهی هم داشته باشند به مشکل اسراییل! با بی میلی.

واما بعد:
1- چهارشنبه سوری را دیدم. اگرچه به گستره وشکوه یک کارناوال نبود از دست فتواهای عملۀ ظلم؛ ولی به اصالتش نزدیک بود در همان سطح فرار از دست شحنه و دشنه: رنگ و گرما و نورآتش با موزیک و رقص و بگوبخند و شادی... و این است کلید باز پس گیری زندگی از چنگال مرگ. که بخشی ازآن محصول جنبش اخیر ایرانیان بود: در آنجاییکه: "جنبش مردم توانست "امراجتماعی" را تقدم بدهد به "امرسیاسی". یعنی اینکه وقتی حاکمان به در معرض تهدید بودن قدرت سیاسی شان پی بردند و به اجبار منطق قدرت، تمام عِده وعُده شان را بسیج مراقبت از تداوم حکمرانی خویش گسیل داشتند به حوزۀ سیاست عریان. حوزۀ اجتماعی - حتی بعد ازآن فتواهای عبوس مرگ اندیش حرمت شادی - توانست نفس تازه کند بشادی. و اگر می خواهیم اتفاق خوبی بیفتد فقط همین یک راه را باید ادامه بدهیم: "جمع شویم دور هم و باهم بخندیم"

2- راه وچاره را نه در صبرمی دانم و نه استقامت - تازه کسی هم رسماً مدعی نبوده به این نام گذاری. بچه ها خودشان استنباط کرده اند از سخنان گهربار! طفلک بچه ها با این رهبرا- تنها چاره ایجاد پتانسیل خنده است؛ با هم. ونه به هم.

3- زندگی گریه اش هم برای خنده است! نه در آن دنیا؛ که فقط این دنیا واقعی است. و آن دنیا جعل نام است برای آخرت که ما نترسیم از مدعیش!

4- عید نوروز برهمۀ جهان به محوریت ایران مبارک باشد. برای خنده و شادی باهم. حتی با قلقلک عاشقان، دوستان، همسایگان، همزبانان، هموطنان و هم جهانان.

5- و التماس می کنم شادی کنید و خوش بگذرانید به هر زحمتی هم.

6- پاینده باشیم در جهان؛ با ایران نوروز. یا...هو

پی نوشت:
تا سال بعد خداحافظ و بدرود. در 15 روزی که ایران تعطیل است و هیچ کدام از اولیاء سیاست و عملۀ قدرت بر سر کار نیستند که سد راه زندگی ایرانیان باشند مثل همۀ یازده ماه و نیم دیگر؛ حداکثر استفاده را از کارآمدی حکومت در نبودن(تعطیلی خرابکاری سرکاربودن) بکنیم و دمی بیاساییم به شادی. شادی خیلی مهم است رفقا.

آزادی با هم خندیدن (اول فروردین 89)

1- من هم مثل بسیاری از مردم جهان وبرای میهنم ایران؛ حکومتی لیبرال دموکراتیک آرزو دارم. لیکن تحقق بزودی آنرا نه مقدور می دانم و نه حتی مفید. لذا در اکنون زمانه حرکت ایران بسوی لیبرالیسم و تبدیل شدن از یک انقلاب دینی به یک حکومت عرفی را ایده آل ارزیابی می کنم.

2- چنین است که شده ام آن غریقی که بهر تخته پاره ای دست می انداخت بقصد نجات. زیرا که اطمینان دارم تا قبل از پذیرش منطق مادی و هزینه- فایدۀ فرهنگ مدرنیته (علم) از سوی حاکمان هر کشوری؛ نه تنها رسیدن به زندگی (معیشت و رفاه و توسعه و پیشرفت مادی و دنیوی) محال ممکن است؛ بلکه حتی رسیدن به آرامش معنوی و روانی نیز ناشدنی است - البته داریم راجع به انسان صحبت می کنیم و الا گیاه و حیوان حکم خودشان را دارند-

3- پس اشخاص و کنشگران مختلف را می گذارم در قالب "ایران بسوی لیبرالیسم" و حاصل گفتار و رفتار و کردارشان رانمره می دهم و موضغ خودم را نسبت به آن شخص حقیقی یا حقوقی معین و مشخص می کنم. روزی برای پیروزی خاتمی روزها و شب ها تلاش می کنم - تا اینکه به جوانان لیبرال می گوید ولنگار- روزی دیگرخودم را سرباز امربر و تسلیم رهبری موسوی در جنبش سبز می دانم – تااینکه چیزی نمی گوید که هیچ چیز نباشد -

4- و امروزکه محمود احمدی نژاد تنها فعال مایشاء صحنۀ قدرت و سیاست در ایران است یاد نوشته و تحلیل ده ماه پیش خودم می افتم که بگویم دکتر احمدی نژاد هم در قالب "ایران بسوی آزادیهای اجتماعی و سبک زندگی" می تواند یار ما باشد در مقابل دشمن اصلی (حاکمیت عریان دین بر سیاست).

5- من چنان بر درستی نظرم در "پیشرفت و توسعه و زندگی و سعادت در ایران از کانال آزادی های اجتماعی و هنری و ورزشی و جشن و سرور و فوتبال و موسیقی و سینما و مباح بودن هیجان در خیابان و... می گذرد" مصر و پایبندم که اگر این تغییر پارادایم در نزد هرکدام از حاکمان بالفعل بروز و ظهورکند؛ دست افشان و پای کوبان به پای بوس و دست بوسش بروم و او را بر صدر بنشانم.
و اعتراف می کنم که من حتی از کودتای نظامیان عرفی در ایران استقبال می کنم. و چه می گویم! که من حتی از کودتای رسمی و برانداز سپاه پاسداران مذهبی هم تصویر بهتری دارم از وضع بلاتکلیف فعلی ایران.

6- از آنجاییکه دین رسمی و مذهب غالب ایرانیان تحت عنوان "عمامه" تعریف و رسمیت یافته است؛ لذا من باور دارم که هر عمل و کردار و گفتاری که به عقب نشینی اختیاری یا عقب روی اجباری روحانیان رسمی دین از حوزۀ قدرت سیاسی ایران بینجامد و به دست هرشخص و گروهی و دانسته یا نادانسته اتفاق بیفتد امر مبارکی است و باید آنرا ارج نهاد و از عاملش حمایت کرد.
چرا که یقین دارم حتی حکومت دینی با کلاه نظامی و چکمه بوحشتناکی و پایداری همین حکومت دینی با اتکاء به نعلین و عمامه نیست. علتش را مجدداً یادآوری می کنم: مردم باور می کنند که بگویی توی کاسکت و چکمۀ نظامی دین نیست. ولی همین مردم باور نمی کنند وقتی بگویی توی این عمامه و نعلین دین نیست.

7- یک نکته می ماند برای یادداشت بعد. چون که من خانواده و فرزند دارم و به سنت های فرهنگ جامعه ام پایبندم و لذا قطعاً مبلغ و موافق عریانی جنسی نیستم. لذا باید بنویسم که منظورم از این آزادیهای لیبرال بویژه در محدودۀ روابط دختران وپسران جوان چیست؛ تا نشوم مصداق از قضا سرکنگبین صفرا فزود. یا...هو


  

1- من که معتقدم "علت تامه"ی انقلاب شدن در ایران، آنهم از نوع مذهبی و واپسگرا؛ عدم توجه کافی شاه به حوزۀ اجتماع و فرهنگ جنسی بوده است؛ نمی توانم امروز مدافع ترویج همان نقطه ضعفی باشم که درسال 57 روحانیان متحجر و مروج فرهنگ متعصب ناموس پرستی را سوارسرنوشت ایران نازنین ما کرد. من حتی بسیاری از رسانه های دیداری بعد از انقلاب را که به تلویزیونهای لوس آنجلسی معروف و شناخته هستند ستون پنجم حکومت دینی می دانستم - وقتی که دیده می شدند زیاد - برای بقای محکم تر روحانیان مرتجع در قدرت. و لذا من به هیچ وجه من الوجوه مدافع بی ضابطه و یلۀ آزادیهای رابطه و پوشش در بین جوانان دختر و پسر ایرانی در داخل ایران نیستم و می دانم که چنین تجویزی قبل از آزادی بخشی سخت آزادی سوز خواهد بود. چرا که می دانم اگر هنوز حوزه ای از زیست ایرانیان مانده باشد که مردم همراهی و همیاری و هم باوری نشان می دهند با آخوند های ریز و درشت؛ همین بخش تعصبات غیرتی در حوزۀ ناموسی و جنسی است.

2- حرف من این است که بدون وجود زنان همراه و دوش بدوش مردان زندگی شکل نمی گیرد. و اگر زندگی شکل نگیرد بتبع شادی - که بزرگترین معرفۀ زندگی است - تولید نمی شود. و هنگامی که شادی و نشاط تولید نشد نیروی کار بهره ور و مبتکر و پرشروشور شکل نمی گیرد. و نهایتاً جامعه از زایش و تولید و پیشرفت و توسعه باز می ماند. لذا معتقدم که همانطور که در ده و روستا همراه و همگام بودن زنان را در کنار و همراه مردان در همۀ شئون زندگی (مثل کارهای کاشت و داشت و برداشت کشاورزی؛ کارهای باغداری، رسیدگی به حیوانات خانگی، تهیۀ مایحتاج زندگی، بردن و عرضۀ محصولات به بازار، عروسی و شادی و رقص و...) پذیرفته بودیم - یعنی دین و روحانیان پذیرفته بودند - اکنون هم لاجرم باید در شهر وجود زنان را بپذیریم و اجازه بدهیم که مردان و زنان شهری – و بامعیارهای شهری - جوامع متنوع، شاد و بهره ور خودش را سامان بدهد. البته که همواره مرز آزادی های اجتماعی و فرهنگی را عرف غالب جامعۀ ملی یا منطقه ای و یا محلی( بسته به اهمیت و حساسیت عرف در معرض چالش) تعیین می کند. ایضاً البته که این عرف پذیرفته برای رهبران کشورهای پیرامونی همیشه با "یک گام"جلوتر تعریف می شود؛ و نه مثل رهبران پیشاتاریخ ایران با ده گام عقب تر. و اینجا همان نقطه عطف "جامعۀ در حال گذار"علم جامعه شناسی است و من برای ایران "گیر افتاده" در تفکر طالبانی آیت الله خامنه ای و شرکاء آنرا قبول ندارم. و مرتب تأکید می کنم که ما فقط در زمان شاه جامعۀ در حال گذار بودیم که حماقت حکومت پهلوی و شرایط روز سیاست های جهانی؛ آن بهترین فرصت را از ما گرفت، و ما ناچاریم مجدداً به یک حکومت مدرن - بدون حساسیت زیاد به صورت بندیش - صعود کنیم تا آنموقع حرف و حدیث دموکراسی و آزادی و حقوق بشر و...! سازکنیم.

3- و چنین است که من یکی از معدود راه های پیش پای ایران مدرن را از کانال پیشرفت و توسعه و گسترش کمی و کیفی جنبش زنان می دانم و البته مسألۀ مبارزه با حجاب اجباری - حتی برای زنانی که خود به پوشیدن حجاب معتقد و پایبندند - می دانم، و هرگونه خبری که حاکی از فشار خون بالای روحانیان متحجر از این طریق باشد مرا بشدت خوشحال می کند.

4- من خیلی علاقه مندم که بتوانم محل نزاع ایرانیان با روحانیان حاکم را از حوزه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، قضایی، نظامی، رشوه، تبعیض، فساد، دموکراسی، مطبوعات وووو...بباورانم به فقط حوزۀ فلسفی؛ تا در آنجا متوجه بشویم که نزاع های متفرقه در میدان هایی که در زیربنای فلسفی حکومت تعریفی آیت الله خامنه ای و یاران محلی از اعراب ندارند؛ شمشیرزدن درخلاء است. یا...هو

۱۳۹۰ اسفند ۲۶, جمعه

دستمالی مفاهیم فاخر و حیاتی مدرن از سوی مردمان حقیر و خرافاتی!

Woman with a Hat


 یک خاطره: سرهنگ دوم بودم و معاون پایگاه تبریز. فرمانده پایگاه دوست بسیار زیاد نزدیکم بود و اصلاً مرا خودش ازتهران به تبریز برده بود. برسر اختلافی با یکی دیگر از مسئولان؛ ضرب المثل "خود گویی و خود خندی به به چه هنرمندی" را نوشته بودم در یک نامۀ اداری. با اینکه مطلقاً حق بجانب من بود و فرمانده پایگاه هم تأیید می کرد اما بر سر همین یک جمله در نامه ای اداری مرا سخت سرزنش و توبیخ کرد. با این استدلال درست که نامۀ اداری جای متلک گفتن و ادبیات بازی و کنایه و استعاره نیست و نباید جملات وکلمات غیر رسمی و شفاهی در کار جدی وارد کرد.

1- احمدی نژاد باید بعنوان رییس جمهور جمهوری اسلامی ایران با حداکثر جدیت و خشم و اسناد مثبته به مجلس می رفت و پس از اینکه سؤالات نمایندگان را در آنجائیکه تقصیر متوجه او نبود پاسخ مستدل می داد و در آنجائی هم که قصور کرده بود پوزش می خواست در انتهای صحبتش و از موضع بالا نمایندگان مجلس را بشدید ترین وجه و بطور جدی مورد استیضاح قرار می داد و خاصه خرجی ها و مشکلات قانون گزاری و غش کردنشان بسوی منافع شخصی و هر ایراد وارد دیگری را با قوت مطرح و باعث شرمساری آن ها و خوشحالی ملت می کرد. توجه داشته باشید احمدی نژاد نه مثل من مخالف جمهوری اسلامی است و نه طنز پرداز است و نه روزنامه نگار و نه منتقد در کنار. ایشان بخش مهمی از متن جمهوری اسلامی است و مسئولیتش توسط قوانین همین جمهوری اسلامی تعریف و به او جایگاه داده است.

2- فرمایشات ایشان در مجلس که اینهمه شور و شعف زایدالوصف را در مخالفان جمهوری اسلامی برانگیخته است کدام یک موردی بوده که به معلومات ما و ملت اضافه کرده است. کدام راز پنهان پوشیده از دید ما گفته شده است. تصویب هردوره یک مقطع تحصیلی در همان موقع تصویب و طی چندین مقاله و سرمقاله و یادداشت بقلم شخص حسین شریعتمداری در روزنامۀ کیهان مورد شدیدترین هجمه ها و انتقادات قرار گرفته است و همینطور است همۀ آن دیگر متلک هایی که احمدی نژاد گفت که بارها و بارها چه به طنز و چه جد از سوی ایرانیان بصورت های مکتوب یا شفاهی و اغلب هر دو بیان شده است. بنظرم بیشترین هیجان را بخش مفصل آن شعر حافظ "زاهدان ...چون که خلوت..." بر انگیخته که احمدی نژاد یک امر بسیار معمولی پارادوکس ایدئولوژیک را با هزار بار "شوخی می کنیم" گفتن به کسانی گفته است که مقام ایدئولوگ ندارند و فقط از قانون جاری جمهوری اسلامی که حمایت از ایدئولوژی مسلط توسط مسئول اجرایی کشور است می پرسند.

3- همانطور که گفته ام اگر برای "دلمان خنک شد" الکی اینهمه هورا می کشیم که خوب است شب عیدی. اما اگر واقعاً دنبال گشایشی در حوزۀ زندگی و سیاست هستیم مشخص کنیم که اولاً این هجو خود و دیگران در جدی ترین جایگاه و پایگاه سیاست یک کشور چه چیز تازه ای بمعلومات ما اضافه کرد. و از آن مهمتر چه نتیجه یا نتایج مؤثری برای بهبود شرایط پیش آورد یا خواهد آورد. تنها می ماند اینکه مثل من بزنید به صحرای کربلای آینده تا دلمان را کمی بیشتر خوش کنیم که با به جان هم افتادن این آدم های بیشتر حقیر بلکه دزد سومی (ما) پیدا شود و گلیم زیست خویش بدست آورد.

4- و اتفاقاً چون من دیده ام و تجربه کرده ام و با احمدی نژاد همراه بوده ام که ببینم چه نقشه ای دارد برای بهره برداری از این چالش های هر روزه و دیده ام که تحقیقاً هیچ برنامه و نقشه و طرحی ندارد و فقط دنبال روکم کنی شخصی و برباد دادن فرصت های کشور است که بشدت ترسیده ام. به این دلیل بدیهی نگران شده ام که "دستمالی" مفاهیم کلیدی و درست از سوی آدم های دغل و نادرست مشکلی را که حل نمی کند بلکه بسیار فاجعه آمیز تر آنجاست که خود آن مفاهیم اساسی را نازل و از حیز انتفاع ساقط می کند. حالا دیگر هرکسی از انتخاب سبک زندگی حرف بزند شبیه سازی می کنند با ادعای احمدی نژاد. هر کس از موسیقی دفاع کند احاله اش می دهند به رحیم مشایی و به این ترتیب همۀ مشکلات بنیادین را فقط به این دلیل که از سوی احمدی نژاد خل وچل و تیم همراهش طرح شده مردود معرفی می کنند.

5- مجبور شدم این مطلب کوتاه را بنویسم. شرح ماجرا مثنوی هفتاد من کاغذ می خواهد حداقل به پهنای هزاران صفحه مطلبی که در این وبلاگ نوشته ام. الان هم نه وقت و نه زمان و نه میل من همراه است برای بحث در بدیهیات ثابت شده. فقط خواستم بگویم که مدعیان تازه به احمدی نژاد جدید پیوسته چیست در این نمایش سیرک جدید؛ و پیش بینی می کنند این نمایش مهوع منتج به چه نتیجه ای برای بهبود شرایط خواهد شد. و مشخصاً کدام یک از متلک ها و حقارت های ملتمس احمدی نژاد در مجلس دانسته های قبلی خوانندگان خوشحال از احمدی نژاد را اضافه کرده است که تا پیش از این آن را نمی دانسته اند و شگفت زده شده اند از این همه اسناد و مدارک همراه رییس جمهور. چیزهایی را که در تاکسی های تهران مثل نقل و نبات برسر زبان هاست دوباره گفتن در مجلس باعث کدام شگفتی چاره ساز شده است. یا...هو

محسن هاشمی و تلاش برای "گاد فادر" سازی از هاشمی رفسنجانی!

Allegory of Isabella d'Este's Coronation


1- آیت الله خامنه ای احکام اعضای دورۀ جدید مجمع تشخیص مصلحت نظام را ابلاغ کرد و علی اکبر هاشمی رفسنجانی بر ریاست بی خاصیتش باقی ماند. حرکت خامنه ای یک حرکت سیاسی معنادار و مشخص و قابل قبول بود. زیرا که اولاً مجمع تشخیص مصلحت که قبلاً هم بخشی از ستاد تخصصی فرمانده خامنه ای بود جز امربری مطلق از اوامر فرمانده کل خاصیتی مستقل و بدرد بخور نداشت تا چه رسد به اینک که بقول خود رفسنجانی در مصاحبۀ اخیرش؛ سه سال است که حتی مصوبات در اجرای اوامر ملوکانه مثل طرح نظارت بر سیاست های کلی نظام را گرفته ولی پس نداده است. لذا خامنه ای به این دلیل بدیهی رفسنجانی را در ریاست مجمع ابقاء کرده است که اولاً به خارج پالس بفرستد که "اینقدر هاشمی را عاقل می دانید بر عکس من" من هم اورا هنوز حذف نکرده ام پس کمی لولۀ تفنگتان را آنطرف تر بگیرید. و ثانیاً به اعتدال گرایان اصولگرا و اصلاح طلب بگوید که تا پدر خوانده تان در دُور است شما هم خفه خون بگیرید و بهمین حقارت قانع باشید که از سرتان هم زیادی است.

2- اما هاشمی رفسنجانی زمانی با افتخار حکم حقارتش را از دست خامنه ای گرفته است که طبق گفتۀ خودش رهبر راجع به ترتیب نمایندگان جدیدش از او نظر خواهی کرده؛ و او نیز گفته است که ترکیب خوب است بغیر از کسانی که فوت کرده اند و یا فرصت شرکت در جلسات را ندارند که خوب است جایگزین شوند. و خامنه ای نه تنها برادر رفسنجانی محمد هاشمی را حذف کرده است که تنها - به تنها تأکید دارم - تکنوکرات باتجربه و مدرن و با دانش در حوزه هایی مثل انرژی برق و نفت بیژن نامدار زنگنه را هم حذف کرده است. و جایگزین شخصیت هایی مثل میرحسین موسوی و زنگنه و آیت الله توسلی مرحوم؛ حسین صفارهرندی نمایندۀ مشترک کیهان و سپاه، یا آن واعظ زاده و احمد وحیدی پاسدار و .... دیدنی خواهد بود مجمعی که کاری نخواهد داشت و اگر یکی دو لایحۀ اختلافی هم برود در آنجا هاشمی باید منتظر کارشناسی صفارهرندی ضد هرچه پیشرفت و نوآوری است بماند آن هم با چه غیضی از دشمنی دیرینه ای که با هاشمی دارند این برادران پایداری!

3- همینطور الا بختکی در دوپست قبل نوشتم برای ورق خوردن تاریخ در چهارشنبۀ گذشته. ولی مثل اینکه پربیراه هم نشد آن تیتر و تاریخ اگر هم وارونه بالاخره یک ورقی خورد. چه فرقی می کند بجلو یا عقب از نگاه جمهوری اسلامی خامنه ای. چهارشنبه روز خوبی از آب در آمد یکی برای شب پیشش که چهارشنبه سوری پر وپیمان وشادی برگزار کردند ایرانیان بعد از سه سال بگیر و ببند سازمان یافته. و این نبود غیر از اینکه دنیای مجازی کمی کوتاه آمد در مصادرۀ انقلابی روزهای ملی و پلیس شاخک های امنیتی اش را کمی دیرتر وسخت تر تکان داد. اما چهارشنبه از این نظر هم روز خوبی شد که تحقیر در تحقیر بجان ارکان واجزاء جمهوری اسلامی افتاد.  آن از فضاحت مجلسش که همه از بحرید و این از تحقیر ستون انقلاب که دست و پایش را بیشتر بست خامنه ای و بست به آخور مصلحت بی صلاح و سلاح. یاد رأی خاتمی هم می افتم بی اختیار.

4- هاشمی رفسنجانی اما بدون فرزندانش چیزی کم دارد هرچه بگویی؛ من هم بی مناسبت نمی بینم که سری به محسن ارشدترین پسر هاشمی بزنم که مهندس خوبی است و من دوستش دارم بویژه بخاطر نفٌس متروی تهران گذشته از جزییات عملکردش که اطلاعی و قضاوتی ندارم. آقا محسن را خیلی وقت است که رصد می کنم در ارتباط با پدر بزرگوارش که چه می گوید و چه منظوری دارد. دیروز هم یک تکۀ کوچکی بمناسبت سالمرگ احمد خمینی در روزنامۀ اعتماد گفته بود و جای جای از "پدر". آقا محسن خیلی زیاد اصرار دارد که وقتی از پدرش صحبت می کند اولاً بتعداد دفعات زیاد و ثانیاً فقط هم از لفظ "پدر" استفاده کند در ارجاع به هاشمی رفسنجانی بزرگ. راستش این لفظ بسیار تکرار شوندۀ "پدر" در حرف های دوسال اخیر محسن هاشمی کمی تابلوست و اذیتم می کند از دو جهت: یکی اینکه "پدر" گفتن به "دده" و آقا" و"آقاجان" و اخیراً هم "بابا" آن هم در خانواده های سنتی خیلی مرسوم نیست مگر بچه کوچولوها بپدران زیرسی ساله شان که یکنوع کلاس گذاری است مثل "ددی" فرنگی مآب ها. و مطلقاً مردان 50 ساله به پدران 80 ساله از این الفاظ سانتی مانتال بکار نمی برند. و طبقۀ روحانی که بیشتر ابوی می گویند و حاج آقا و حضرت آیت الله و از این قبیل. دوم اما حسم این است که محسن کوچولوی 50 ساله طوری زیاد و با فشار لفظ "پدر" را مرجع پدر 80 ساله شان بکار می برند که گویا می خواهند ایشان را پدر ملت هم بنمایانند از نوع "گاد فادر". لذا خواستم به مهندس هاشمی بگویم که قاچ زین را بچسب که سواری پیش کش. عمو را که خامنه ای بزباله دان تاریخ فرستاد و "پدر" را هم دست و پابسته دفن کرد در تشخیص مصلحت خودش برای نابودی ملت و خود ایران. یا...هو

علی مطهری با سری میان دو دست از امسال تا سال بعد!

علی مطهری هنگام گوش دادن به احمدی نژاد

1- من سکوت کرده ام که علی مطهری سکوتش را بشکند تا ببینم او بعنوان شجاع ترین و اصلی ترین برپا کنندۀ سیرک جمهوری اسلامی در مجلس هشتم خودش چه می گوید راجع به این دلقک بازی. اما گویا او هم سکوت کرده است تا خامنه ای سکوتش را بشکند راجع به این تازه ترین نمایش سیرک بیست و سه ساله. و چون پرواضح است که خامنه ای مثل همۀ 23 سال رهبری اش سکوتش را نخواهد شکست در مهمترین وظایفی که بعهده دارد و پاسخی به جامعه نخواهد داد در برابر این آبروریزی حکومت مُثُل جمهوری احمدی نژادی؛ لذا لاجرم من سکوتم را می شکنم تا بگویم که چرا در این دو روز گذشته از ماجرای مجلس و رییس جمهور همه نوع آدمی بی ربط و باربط حرفی زده است بغیر از همان که بانی این مجلس خیر بود: علی مطهری!

2- تقریباً هیچکس و در رأس همه علی مطهری به این شیوه پاسخگویی احمدی نژاد به سوالاتی جدی و راجع به امور مهم کشور فکر نکرده بود و حداکثری که گمانه زنی بود مربوط بود به اینکه احمدی نژاد یا مثل جلسۀ استیضاح وزیر اقتصادش کوتاه خواهد آمد و نوعی عذرخواهی هم در لفافۀ کلامش خواهد پیچید تا بخش بزرگی از نمایندگان از جمله لاریجانی و حداد عادل را بهمدلی برساند و از تند شدن فضا بضرر خودش سالم بیرون بیاید؛ و یا بی ارتباط به سؤالات مشخص از خدمات و کارهای مشعشع دولت در زمینۀ عدالت داخلی و ظلم ستیزی خارجی شرح کشافی خواهد داد و موضوع را درز خواهد گرفت. اینان و از جمله و بویژه شخص مطهری به سه استدلال محکم چنین اندیشیده بودند:

الف- نوع طرح سؤال از سوی مطهری که تقابل جویانه نبود و حتی بقول خودش از خطابی کردن و تیز کردن آن بسمت رییس جمهور حاضر در جلسه اجتناب کرده و خدمات دولت در رسیدگی به محرومان و بویژه مواضع بین المللی اورا ستوده بود.

ب- اعتقاد نمایندگان به اینکه احمدی نژاد دو دوره رییس جمهور جمهوری اسلامی بوده است و با آرای زیادی که در دور دوم رکورد هم محسوب می شد انتخاب شده است. لذا از عقلانیت و هزم و احتیاط و سیاستمداری عدول نخواهد کرد و حرمت هم جایگاه خودش و هم جمهوری اسلامی را که او را بچنین جایگاه رفیعی رسانده است را حفظ خواهد کرد. و چون مطمئن است که همۀ خبرگزاری های داخلی و خارجی روی این جلسه زوم کرده اند باعث وهن نظامی که خودش رییس جمهور بالفعل آن است نخواهد شد.

پ- اما مهمترین عامل راجع بود به خصلت های معرفتی و لوطی منشی و لاتی احمدی نژاد. اینان گمان کرده بودند که چون آیت الله خامنه ای رهبریش و خودش و شخصیتش را در دفاع از احمدی نژاد به قماری سنگین گذاشته است و بعد از ماجرای مصلحی هم حاضر به پس گرفتن این حمایت تمام عیار از او نشده است؛ احمدی نژاد به حرمت اینکه هرنوع خل وچل بازی و نفس کش طلبی بلافاصله تداعی گر سخافت و حماقت خامنه ای خواهد شد در دفاع از این آدم نامتعادل؛ لذا احمدی نژاد لوطی گری خواهد کرد و پدر معنویش را له نخواهد کرد.

3- اما احمدی نژاد مثل همیشه غافلگیرانه عمل کرد و چنان کلیت انقلاب و جمهوری اسلامی و گذشته و آینده اش را لجن مال کرد که اگر یکی از اپوزیسیون قسم خورده و قدیمی و خشن جمهوری اسلامی بجای اجمدی نژاد پشت تریبون مجلس بود نمی توانست با این بی رحمی همه چیز را بسخره و فضاحت بگیرد. البته که اگر کمی از عرق شرمی که بر پیشانی من هم نشست در خجالت از ایرانی بودنم بگذرم - چون مجلس و رییس جمهور نام ایران را هم یدک می کشیدند و دنیا چه می داند من کی هستم و او کی هست و مخالف کدام است و موافق کدام. دنیا می گوید رییس جمهور ایران مجلس ایران را سیرک کرد و ایرانیان را، و جهان را به تماشا نشاند -  باید خوشحال باشم از اتفاقی که افتاد و بقول خیلی از دوستان حرف های حقی زده شد که کسی یارای زدنش را نداشت. اما حرف حق از زبان یک آدم ناحق چه بردی می تواند داشته باشد که بتوان پایکوبی کرد. من شش ماه اول سال 90 این راه را رفته ام و اشتباه بود آدم حقیر و بویژه دروغگو نمی تواند حتی آدم های حقیر تر از خودش را هم تحقیر کند.

4- اما حالا که آبروی نمانده مان در جهان بیشتر رفت مجبوریم خوش آمد بگوییم به این آتش تهیۀ سنگینی که احمدی نژاد اجرا کرد در اردوی اصولگرایان و بساط زد و خوردی را که گویا خامنه ای می خواهد با سالوس کمی آن را جمع کند مثل ابفاء هاشمی در ریاست تشخیص مصلحت؛ مهیای نبردی جانانه کرد در بهار 91 که محتمل امیدواریم برخی نمایندگان بجان خواهند زد در انتقام از این تحقیر. چون تحقیر یکی از آن معدود دمل هایی است که بجان هر آدم کمی هم آدم بیفتد به این زودی التیام پذیر نیست.

5- علی مطهری اما دارد به سکوت خامنه ای فکر می کند و شرمی که ندارد از این همه هزینه ای که بر روی دست جامعه گذاشت بخاطر حمایت از یک دلقک. او یادش می آید که خامنه ای در اقدامی کاملاً معمولی و از راه ولی فقیه دوستی نمایندگان که در اولین حضور احمدی نژاد پس از قهر 11 روزه در مجلس "دو دو" کرده بودند بنشانۀ اعتراض به بی حرمتی به خامنه ای. اما همین خامنه ای در کمتر از یکساعت هیئت رییسه و بزرگان و مؤثرین مجلس را احضار کرد و در جمع شان توپید به لاریجانی که مجلس "رذالت" بخرج داده در بی حرمتی به رییس جمهور محبوب. و بلافاصله هم به نمایندگان خاص خودش مثل حسینیان مأموریت داد که این حرف را رسانه ای کنند تا همه بفهمند فرق مجلس و رییس جمهور چه تفاوت فاحشی دارد در نزد صاحب امر. مطهری منتظر واکنش خامنه ای خواهد ماند تا بعد از عید. اما بعد از عید حتماً هم بصورت جمعی و هم بصورت فردی واکنش نشان خواهد داد به سری که در دستانش گرفت از امسال تا سال آینده! مطمئنم که پرده های دلپذیرتری هم خواهد بمیدان آمد بعد از نوروز. و بیش باد. با احترام مجدد به علی مطهری. یا...هو

۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

احمدی نژاد لهیده در برابر علی مطهری! آیا فردا تاریخ ورق خواهد خورد؟

WercollierPrisonnierNeumunster01.jpg

Le prisonnier politique


1- آنانی که هنوز هم گمان می کنند که احمدی نژاد با حرافی ذاتی خود بازی سؤال از رییس جمهور را خواهد برد سخت اشتباه می کنند. البته منظورم به مردمان عادی و توده های پی گیر این گرانیگاه یرای اولین مرتبۀ تاریخ جمهوری اسلامی است. و الا پرواضح است که احمد توکلی که گفته است "علی مطهری حریف احمدی نژاد نمی شود" تجاهل العارف کرده و با شراکت شش همراه دیگر خودش آن طرح مسخرۀ "تبدیل سؤال به گفتگوی تعاملی بین نمایندگان و رییس جمهور" را به این دلیل توی بوق کرده اند که بتوانند بخشی از آرای مهندسی شدۀ سازمان رأی جبهۀ "پایداری خامنه ای" در تهران را به آرای دور دوم خویش افزوده و نمایندۀ مجلس نهم شوند.

2- واقعیت امر این است که احمدی نژاد پهلوان پنبه ایست که فقط تا کشف پنبه بودن پهلوانیش کاربرد و اثر و هیمنۀ ترسناک دارد. و الا بمحض اینکه رقیب و حریف دستش به عضلات پوک او برسد همۀ آن هیمنه و ابهت پهلوانی فرومی ریزد و می فهمد که با چه دن کیشوت قلابی رودررو بوده است از اول. احمدی نژاد بدلیل عدم برخورداری از ذهن علمی و سامان مند همانطور که برنامه و نقشه ای ایجابی ندارد برای ادارۀ کشور؛ بهمان نسبت هم برنامه و نقشه ای سلبی ندارد برای مبارزۀ روشمند با رقیب. او مرد هیاهوست. تا موقعی که بتواند هیاهو وآشفته بازار را هدایت کند و از افتادن مسیر عبور به خط کشی های مشخص و ریاضی و سؤالات روشمند جلو بگیرد؛ پهلوان ترسناکی است که همه را بیم می دهد از نزدیکی به او. اما اگر حریفی و رقیبی تصمیم بگیرد که چنان به او نزدیک شود که بتواند جنسش را ارزیابی کند مثل حبابی بی ارزش می ترکد و جز خرناسه و چرت و پرت از گلویش خارج نخواهد شد.

3- هنوز هم با همۀ حرف و حدیث ها در بارۀ تشکیل جلسۀ "سؤال از رییس جمهور" در روز چهار شنبه بار سنگین بسوی عدم تشکیل این جلسه است؛ و یا شرکت نکردن احمدی نژاد در صورت تشکیل. زیرا که خواست عدم برداشتن آخرین قطعۀ ماسک دلقکی از چهرۀ گماشتۀ محبوب؛ اراده و دستور و خواست آیت الله خامنه ایست و بقیه فقط برای دل اوست که ادا در می آورند و الا حتی یکنفر هم نه قادر و نه مایل به دفاع از شخص احمدی نژاد است. در صورت تشکیل بعید جلسه و آمدن احمدی نژاد بمجلس پیش بینی کار خیلی نمی تواند مشکل باشد. علی مطهری سؤال های مشخصی را که در نامۀ "طرح سؤال" آمده تشریح خواهد کرد و احمدی نژاد در عین موش مردگی و مظلومیت سخنرانی توده ای و پوپولیستی بی ربطی را در مورد خدمات دولتش اجراء خواهد کرد و ممکن است برخی "بگم بگم"های هماره اش را هم چاشنی کند و البته بازهم بگوید که بخاطر مصالح کشور نمی گوید. و الا نه او سندی از وزارت اطلاعات دارد و نه سندی برعلیه خامنه ای و هیچ کسی در اردوی رقیب. زیرا که گفتم چنین کارهایی فقط از یک سیاستمدار مدرن و روشمند بر می آید و نه از آشفته ذهنی که گمان می کند با تکیه بر ذهن بیمار و مالیخولیاییش جهان را در سیطره دارد و فقط کافی است که بگوید کن و بشود فیکون. یا...هو

پی نوشت: اجرای طرح سؤال از رییس جمهور خواهد توانست به مجلس آینده کمک کند که نمایندگان با همۀ نمایشی بودن نامزدی و انتخابشان هم بتوانند به گزینه هایی غیر از نوکری دربست خامنه ای بیندیشند؛ و عناصر کم و بیش دلسوزشان برای سرنوشت ایرانیان، گزینه های مستقلی را هم قابل اجرا و مقاومت بدانند، و از افتادن در دامان "فرمایش محض دیکتاتوری خامنه ای" فاصله بگیرند. البته که می دانم این منفعت های کوچک کم بنیه تر از آن است که دست آورد خطاب شود؛ اما در فرمول "اختلاف در درون هیئت حاکمه در جهت تسریع فروپاشی دیکتاتوری" می تواند کارکرد مثبتی داشته باشد.

سپ بلاتررییس فیفا؛ مرد سال دموکراسی برای ایران!

سپ بلاتر رییس فیفا


1- حرف و حدیث های انتخاب علی کفاشیان بریاست فدراسیون فوتبال ایران وارد فضاهای هیجان انگیزی شده است که احتمال دارد داغی آن سکوهای منجمد اینروزهای استادیوم آزادی را هم ذوب کند. آخوند پور محمدی با اینکه با احمدی نژاد کارد و پنیر است اما موضوع فوتبال ملی را داغ "شهرتی" و بی ارزش "ماهیتی" دانسته است و با تمام دفتر دستکش وارد بازی بازنشسته ها شده است تا بلکه بتواند بعد از ماجرای اختلاس 3000 میلیارد تومانی پالس رفاقتی به رییس سابقش بفرستد که: "غصه نخور اگر چهار سال پیش رودست خوردی از فیفا و نتوانستی خودت را اولاً و بعد گماشته ات علی آبادی را همزمان با ریاست ورزش رییس فوتبال هم بکنی؛ و لاجرم تنها فرد تحمیلی علی کفاشیان ماند که در یک انتخاب صوری رییس فوتبال شود؛ امسال من بشکرانۀ وزارتم در کابینۀ تو و حذف تحقیرآمیزم؛ به کمکت می آیم و نمی گذارم حالا که علی کفاشیان در یک انتخابات سالم رییس مجدد شده است نفس راحت بکشد".


2- درسوی دیگر این حمید سجادی قهرمان سابق دو و میدانی و وزیر مردود و معروف به انحرافی و معاون حوزۀ قهرمانی وزیر کنونی ورزش عباسی که  نمی داند "قهرمان" را با "غ" می نویسند یا "ک!"؛ وارد میدان شده تمام قد که کفاشیان بازنشسته و مردود است و "فیفا هیچ غلطی نمی تواند بکند". تا نشان دهد که علاوه بر انحراف، افتضاح هم است طرز تفکر یک مثلاً تحصیلکرده و قهرمان ورزش. ماجرا آنجایی جالب تر می شود که عادل فردوسی پور سجادی را نشان می دهد در حاشیۀ انتخابات فدراسیون که خطاب به عزیز محمدی و تاج می گوید به کفاشیان بگویند بکشد کنار چون انتخاب نمی شود و اگر انتخاب شود هم باطل می شود.

3- این سناریو وقتی می تواند کامل خوانده شود که تبریک سپ بلاتر رییس فیفا را برای علی کفاشیان کلمه کلمه و با دقت مطالعه کنیم. بویژه آخرین جمله اش را که از چالش های پیش روی کفاشیان صحبت و اعلام حمایت همه جانبه می کند:
آقای علی کفاشیان
دوست عزیزم
در پی انتخابات ریاست فدراسیون فوتبال در مجمع عمومی که در تاریخ 5 مارس 2012 با پیروزی شما با رای اکثریت مجمع فدراسیون فوتبال همراه بود، صمیمانه ترین تبریک های من را برای این دستاورد و همچنین موفقیت مستمر، به عنوان سکاندار فدراسیون فوتبال ایران، بپذیرید.
این انتخاب نشان دهنده اعتمادی است که جامعه فوتبال ایران به شما داشته است. تجربه شما در تمام زمینه ها و سطوح فوتبال، قابلیت بالای داشته های بزرگ شما را برای انجام این ماموریت مهیج و پیچیده نشان می دهد. من می دانم که شما ارزشهای این ورزش پرطرفدار اجتماعی را حفظ و از آن دفاع خواهید کرد. در راه انجام این وظیفه مهم شما می توانید روی حمایت من و کمک فیفا حساب کنید.
در چالش های پیش رو، برای شما قدرت، سلامت و موفقیت کامل آرزو می کنم.
ارادتمند شما
جوزف سپ بلاتر
زوریخ 12 مارس2012
 4- بدیهی می نماید که دولت و شخص رییس جمهور در موقعیتی به اندازۀ چهارسال پیش قوی نیست که حوصله و رغبتی برای چالشی دیگر در فوتبال ملی داشته باشد و به میدان بیاید - و ممکن است - حتی - این اصرار وزیر ورزش و اطرافیانش دستور احمدی نژاد هم نباشد. و دارند از او نردبان می سازند برای رفقای خودشان - ولی اگر رییس جمهور چنین اشتباهی را خودش هم راه انداخته باشد قطعاً اشتباه می کند چون حریف فیفا و بلاتر نمی شود. مگر اینکه به هزینۀ تعلیق فوتبال ملی ایران بخواهند این بازی بدون نتیجه را ادامه دهند. در چنین صورتی هم چنان تکانه هایی در جامعۀ مدنی باعث خواهند شد که خودش از چند جنبش دموکراتیک بیشتر آگاهی بخش و سود رسان خواهد بود. لذا و بهمین مناسبت می توانیم فیفا و شخص سپ بلاتر سوییسی را قهرمان مبارزه برای دموکراسی در ایران معرفی کنیم!

قبل از تحریر: ماجرا بسادگی این است که اگر بازنشسته ها نباید رییس می شدند وزارت ورزش می توانست با قدرت و شفاف از شرکت کفاشیان جلوگیری کند. الته عباسی قواره هایش خیلی کوچکتر از کفاشیان است که می توانست حریف او بشود. اما اینکه کفاشیان را از ابتدا حذف نکردند به این خاطر هم بود که فکر می کردند تقلب شان موفق خواهد شد و علی کفاشیان علاوه بر حذف؛ تحقیر هم خواهد شد. بس که کثیف است اندیشۀ این نامسلمان های قدرت غصب کرده!

۱۳۹۰ اسفند ۲۱, یکشنبه

آقای خاتمی؛ در درون نظام به چه کسی معترض هستید! حداقل از علی مطهری حمایت کن.

Le Suicidé


1- چون از رأی دادن خاتمی قبل از انتخابات هم مطمئن بودم لذا بجای تعجب و شوکه شدن و این جور مفاهیم عاشقانه؛ از رأی دادن ایشان استقبال کردم مشروط بر اینکه این رأی دادن شروعی مجدد باشد بر "عمل سیاسی معنادار" از سوی آقای خاتمی و اصلاح طلبان مذهبی بجای انفعال همیشگی! اینک سید محمد خاتمی فرصتی یافته که در جمع دانشگاهیانی با عنوان انجمن اسلامی دانشگاه های تهران و علوم پزشکی حضور یافته و گفتگو داشته باشد.

2- با کمال نهایت تأسف اما اولین اظهار نظر خاتمی در جمع مخاطبان زنده هیچ نشانه ای از تصمیمی برای شفافیت مورد نیاز و مورد پرسش جامعۀ مخاطب بروز نداده و خاتمی کماکان اسب ابهام خویش را بر جاده ای تاریک رانده و مخاطبان خویش را در بلاتکلیفی هماره رها کرده است. یکی از پرسش های دانشجویان از خاتمی؛ سؤال کلیدی و مشخص همۀ سال های اصلاحات بروایت خاتمی هم بوده است:
گروهی دیگر از اعضای انجمن تهران نیز به رئیس جمهور سابق گقتند: "شما میان دو راهی گرفتار بودید اینكه رای ندادن شما تضعیف نظام است و رای دادن شما در حال گرفتاری آقایان موسوی و كروبی و خانم رهنورد و بسیاری از دوستان، خوب نیست.البته نقطه ضعف شما در اتخاذ تصمیم روشن است.
شما در زمان ریاست جمهوری گفتید نمی خواهید در این مقام در راس اپوزیسیون باشید ولی بعد از ریاست جمهوری چرا تكلیف خود را روشن نكردید.
شما به عنوان كسی كه مورد علاقه و اعتماد بخش مهمی از جامعه بودید نمی توانستید و نباید انتظار و توقع (به جا یا بی جایی) آن بخش را نادیده بگیرید.لااقل می بایست تدبیری می كردید كه این انتظار و توقع پیدا نشود یا اگر شد نمی بایست كاری كنید كه تلقی بی تفاوتی به آن پیش آید و انتظار بخشی از جامعه این بود كه شما رای ندهید .
می بایست از دو ماه پیش شفاف با مردم صحبت می كردید كه باید رای داد یا نداد و به آن عمل می كردید.
مشكل همه ما اینكه دچار انفعال هستیم و یكی از معضلات ما فقر روشن مندی و نداشتن راهبرد مشخص است.
ما نمی توانیم ذهن شما را بخوانیم ولی عمل شما گاه منفعلانه است."

این فعالان دانشجویی خاطرنشان کردند :"شما پتانسیل زیادی دارید . همین غوغائی كه از رای شما پدید آمد نشانه این ظرفیت است چرا از این ظرفیت خوب استفاده نمی شود شما پیش از حد رعایت امور را می كنید و این كاری است كه جامعه را دچار مشكل می كند."
3- اما سید محمد خاتمی در پایان سؤالات؛ مجددآ نطقی یکطرفه و بدون ارتباط با سؤالات مطرح شده انجام داده و مثل همۀ دوران ریاست جمهوریش که تن به مصاحبه ای چالشی - حتی برای یکبار - نداده بود؛ شروع کرده است و از موهومات تهدید نظام و نقشه های توطئه محور کلی گویی کرده است. و شاه بیت آن هم این بوده است که "من و کروبی و موسوی و همۀ اصلاح طلبان مذهبی در نظام هستیم و نه بر نظام". این صحبت اگر فایده ای هم داشت در حد پاسخ کاربران بالاترینی بود که گمان می کردند و می کنند که خاتمی و موسوی و کروبی جزو براندازان نظام هستند و الا کسی از تحلیلگران و کارشناسان مسائل ایران و از جمله مخاطبان خاتمی در این جلسه شکی در "در درون نظام بودن آقایان اصلاح طلبان مذهبی اعم از داخل و خارج کشور نداشته و ندارند". لذا خاتمی می بایست بطور مشخص می گفت که در داخل نظام به چه چیزی اولاً و به چه شخصی - که منشاء اصلی آن چیز است - اعتراض دارند.

4- بعبارت دیگر مخالفت و اعتراض و انتقاد به یک رژیم سیاسی بالفعل یا به ساختارهای حقوقی است و یا بساختارهای حقیقی. و قابل تصور نیست که کسی معترض یک سیاست بالفعل باشد ولی نه به ساختارهای حقوقی و نه به اشخاص حقیقی اعتراضی نداشته باشد. حرف براندازان که مخالف ساختارهای حقوقی جمهوری اسلامی هستند کاملاً روشن است. و آن این است که این جمهوری اسلامی با این قانون اساسی و مبتنی بر شریعت و ولایت فقها و ... قابل کارآمد کردن نیست و باید کلاً برچیده شود. حرف جامعۀ مدنی و مردم غیرسیاسی هم مشخص است و آن این است که: "جمهوری اسلامی برهبری آیت الله خامنه ای در 23 سال گذشته ناکارآمد بوده است و در هیچ حوزه ای اعم از توسعۀ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شاخص های قابل ارائه و مقایسه با همپالکی های منطقه ای و جهانی ایران را تولید نکرده است. با توجه به اینکه در این 23 سال رهبری خامنه ای سه رییس جمهور با سه رویکرد فکری متفاوت بر سر کار بوده اند و موفق نشده اند؛ بدیهی این است که مشکلات کارآمدی اگر در ساختار حقوقی نباشد حداقل در ساختار حقیقی که آیت الله خامنه ای صحنه گردان اصلی آن بوده است پذیرفته باشد". لذا مردم می خواهند ایشان رهبر نباشد. چون برای مردم اصل اساسی کارآمد کردن نظام سیاسی است و کاری به صورت بندی و چه کسی حاکم باشد ندارند. اما آقای خاتمی که "موافق ساختار حقوقی جمهوری اسلامی بودن"اش اظهر من الشمس است معلوم نمی کند که در ساختار حقیقی به کدام شخصیت یا شخصیت های در حاکمیت بالفعل معترض است. آیا به احمدی نژاد معترض است. و دورۀ هاشمی و خودش را کارآمد می داند و می تواند از عملکرد شاخص های توسعه ای ایران در این دوره های 16 ساله دفاع کند و یا نه! ثانیاً تمایز بین عملکرد احمدی نژاد با خواست خامنه ای را کجا نشان می دهد و آیا دفاع مصر خامنه ای از احمدی نژاد را می تواند توجیه منطقی کند یانه. و اگر نمی تواند که نمی تواند پس چرا باز هم می زند بصحرای کربلا و از موضع گیری بر علیه ساختارهای حقیقی ابا می کند.

5- طرفه اینکه بعد ازاز پرده بیرون افتادن اختلافات درون حاکمیت بالفعل در سال نود بخشی از اصولگرایان منتقد وضع بالفعل شدند. اینان که شاخص ترین چهره شان علی مطهری است به روند امور جاری - که اعتراضی پائین تر از ساختارهای حقیقی هم است -  معترض شدند. این گروه و مشخصاً علی مطهری تا آنجایی شفافیت بخرج داد که گفت: "ولایت مطلقۀ فقیه در قانون اساسی ولایت مکتب و فقه است و دفاع از آن به مصداق ولی فقیه حاکم تسری ندارد". معنای سادۀ این حرف این است که خامنه ای با دخالت فراقانونی در جزییات وظایف قوای سه گانه امور کشور داری را مختل می کند و این با معیارهای قانون اساسی جمهوری اسلامی مغایر است و اگر ادامه یابد و خامنه ای مصر به ایجاد دیکتاتوری فردی باشد با او مقابله خواهیم کرد. آقای خاتمی در همین حد هم تاکنون شفافیت موضع نداشته است که بالاخره اعتراض ایشان به نام یا نام های مشخص حقیقی رسیده است یا نه ایشان کماکان به برخی روند های جاری معترض است بدون اینکه این روندهای انحرافی مرجع و منشاء حقیقی مشخصی داشته باشد.

6- لذا من پیشنهاد می کنم حالا که محمد خاتمی حتی جسارت مخالفت علنی در حد صحبت از جایگاه حقوقی خامنه ای را هم ندارد و از او حداکثر با نام های مبهم مقامات ارشد نظام و از این قبیل - آن هم درشرایط بسیار سخت و بزور و با اکراه - یاد می کند. از فرصت رأی خودش در دور دوم انتخابات مجلس نهم استفاده کند و رسماً اعلام کند که در دور دوم از علی مطهری حمایت می کند تا ما هوادارانش هم بتوانیم با تمسک به فرمول ریاضی پیچیده ای مثل: "چون مطهری منتقد خامنه ایست و خاتمی هوادار مطهری است پس خاتمی هم در حد مطهری منتقد خامنه ای است".  تا دلمان خوش باشد که اگر هم دوفاکتو! ولی بالاخره متوجه شدیم که سید محمد خاتمی اصلاح طلب در درون نظام به چه شخصیت حقیقی اعتراض دارد. یا...هو