۱۳۸۹ تیر ۹, چهارشنبه

شطرنج با گوریل!



1- مصطفی تاج زاده ازروی "راستی"- بخوان گیجی- وتحت تأثیر "احساس" - بخوان آدم - توبه نامه ای مطول می نویسد برسی سال زندگی پرفرازونشیب سیاسی اش که بیشتر شکست خورده تا پیروز باشد؛ واین یعنی "من تمام شده ام". چرا که مصطفی که از قضا هم بنیان گذار یک سازمان چریکی نیمه مخفی ونیمه مخوف است با اولین عنوان جعلی -پایه گذاری شده درجمهوری اسلامی- بدل از سازمان مجاهدین خلق؛ بانام "سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی" ! وهم مؤسس حزبی اصلاح طلب وفراگیر-ادعا ازخودشان-با نام جبهۀ مشارکت اسلامی؛ باید خیلی زیادخوب بداند که انتقاد ازدرون درسازمان های ایدئولوژیک، چریکی وبتبع آن حکومت های توتالیتر ِبرخاسته از آن ها فقط منحصر است به توبه کردن عضو وبازگشتش به صراط مستقیم مکتب؛ که همان تصمیم اول شخص است:
استالین، خامنه ای، رجوی یا نبوی فقط تلفظ های مختلف یک واژۀ واحدند: "دیکتاتور".
وصدالبته این که منظور از خودانتقادی، انتقاد از ایده وسازمان وگذشته وخط مشی نیست؛ که اگر باب شود؛ فقط شروعش با تاج زاده خواهد بود ولی پایانش جز به "گه خوردم"- بلانسبت- وبیرون رفتن از صحنه برای همیشه به گزینۀ بهتری رکاب نخواهد داد. نتیجه اینکه رمز ماندگاری هرعنصر تمامیت خواه ( فرد یا حزب یا حکومت) تک پا نمودن مرغ است.

2- دیرهنگام به غصۀ یک سیاست مدار مظلوم(بازی نابلد) واردشدم فقط به این دلیل که ناچارازورود به قصۀ یک سیاست پیشۀ ظالم(بازی بلد) هستم حالا که جناب آقای عطاءالله مهاجرانی تکملۀ فتوای "هم غزه/هم لبنان" برادراولین خانم خویش را صادرکرده اند وگفته اند:


«افرادی که با انقلاب مخالف بودند، با نظام جمهوری اسلامی مخالف بودند، با مرحوم امام خمینی مخالف بودند، با نهاد روحانیت مخالف بودند، عیبی هم ندارد سی سال مخالفت کردند، می توانند در واقع به این مخالفت ادامه بدهند، ولی این مجموعه نمی توانند مدعی جنبش سبز باشند».


دکتر مهاجرانی بی حساب حرف نمی زند ونزده است. ایشان هیچ گاه بادست بازنده بازی نمی کند ونکرده است. چه زمان شباب که همه درجنگ بودند ایشان درجُنگ مجلس شیوخ. چه درجوانی که مقالۀ "مذاکرۀ مستقیم" با امریکا می نوشتند برای لیبرالیسم کنترل شدۀ هاشمی، وچه درشروع میان سالی که وزیر مداراگر حوزۀ فرهنگ خاتمی بودند وچه درمهاجرت از سیاست ووطن ورسوایی؛ وادعای سه طلاقه گفتن سیاست، وسوگند به عشق اثیری به ادبیات ورمان و...وچه بازگشت بدون عنوان به سیاست وماندن وادامه دادن تا پیروزی نهایی.


اینک که دیگر جنبشی نمانده در جنبش وجوانان هم بهتر دیده اند- وتوصیۀ اکیدمن هم است استقبال ازهر نوع تغییرکوچک مدرن- که به احمدی نژاد مخالف حجاب اجباری بیاویزند تا عریضه نویسان اصلاح طلب ِشکایت بران به آخوندهای ارتجاعی؛ "مقوله ای" بنام جنبش سبز نخواهیم داشت درداخل ایران. الا "مقاله ای!" درخارج!


وزنده نگه داشتن یاد وتفسیر وتکفیر وتقصیر وشکست وچه باید کرد و...جنبشی که اگر جوگیرنشده بودیم وباچشم مسئول وروشن نگاهش می کردیم ونگاهش می داشتیم، باید اینک دراوج جنبیدن بود بجای درحضیض سکون؛ نمی تواند این جماعت عظیم روشن فکر ونویسنده وروزنامه نگار و سیاست نگار و سایت ووبلاگ ورادیو وتلویزیون و...را- می خواهند همۀ دعواهای رسانه ایشان را متمرکز کنند به جنبش بی جنبش- بگرداند چه به نان وچه به نام!

لذا درحال حاضرکه دیگر نیازی به بسیج توده های بسیج نشدنی نداریم، بهتراست نان خورکم کنیم ورقیب را بایکوت؛ تاهمین دوتا ونصفی تفسیر وتحلیل باقی مانده ازجنبشی که نتوانستیم بجنبانیم را برای تلویزیون جرس درآیندۀ خودمان رزرو کنیم ودست دیگران راکوتاه. پس:

بعد از این هم غزه / هم مزه! مال خودمان. یا...هو


درگزارش اوضاع هم بگویم وتمام:


الف- محموداحمدی نژاد بدعهدی نکرد ودرمصاحبه اش با رسانه ها شرطی تعیین نکرد برای ادامۀ مذاکرات باغرب که واقعاً هم شرط باشد. من این هارا می فهمم. شما هم اگر بمن اعتماد نمی کنید می توانید بروید به صفحۀ 2 کیهان- جایی که نبض سیاست درایران درآنجا می زند- واستیصال حسین شریعتمداری را ببینید که حتی رغبت قلم بدست گرفتن نداشته وبه یکی از نوچه هایش تکلیف کرده که اهمیت شرط بسیار پیچیدۀ "زمان آخرمرداد" رییس جمهوربرای غرب را شرح مفتخربدهد. -که ازابتدا هم غرب تاریخی نداده بود. تازه یک ماه تأخیردر مذاکره یعنی رفتن به دستشویی درقبل ازشام-


ب- درمورد موضوع بسیار بسیار حیاتی آزادی های اجتماعی کماکان احمدی نژاد مردانه ایستاده برنظرعدم خشونت با زنان ودختران برای نوع پوشش عرفی! ودرغیاب همۀ روشن فکران مدعی! حلقۀ محاصره را چنان تنگ کرده که پلیس ضدبشری مثل سرداررادان مجبور از پس گرفتن همۀ اره گوز های قبلی اش شده وحتی گفته ما قائل به کار فرهنگی هستیم- رادان وکارفرهنگی!- والبته بانوان ودختران ومردان هم باید مسئولیت شان را جدی بگیرند وبا استناد به نظر رییس جمهور مقاومت کنند ومطمئن باشند که درایران امروز بدون خواست رییس جمهور کسی نمی تواند کار مؤثری انجام بدهد.



۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

پیکاسو آی پیکاسو!

(ما اهل زمین)

فعلاً که "سه شیر ها" برنده اند وخوب هم بازی کردند درآخرین دیدارشان مقابل اسلوونی؛ وآلمان چقدربدشانس است که دریک هشتم باید مقابل قهرمان سال 2010 جهان بازی کند. پس تا یکشنبه بعدازظهر که بازهم یک جشن حسابی بگیریم برای موفقیت شاگردان دن فابیو کبیر؛ می آیم سراغ یک پست اختصاصی برای سه کامنتی که هلن وحمید ومسعود برای پست قبلی گذاشته اند؛ تایک جواب شنگول بدهم امیدواربه این جوان ها که می آیند به سیرک من برای یک لبخند ازته دل انشاءالله! - متأسفم که انگلیس باخت وحذف شد. پیش بینی ام درست نبود.(یکشنبه ساعت 17 گرینویچ)-

1- درپست قبلی به بهانۀ محسن کدیور یک نقاشی خفن گذاشته بودم از پیکاسوی کبیر که دردوران اندوه از دوستش"آنخل فرناندز دسوتو " کشیده است وچندروزپیش توی حراج کریستی 52 میلیون دلار فروخته شده وپول معامله هم رسیده به بنیادی که ازمعماری وکشف استعدادهای موسیقی حمایت می کند وچقدر قشنگ است که آدم ها خبرهم تولید می کنند ازنوع شنگول وجگرحال بیار باشد مثل همین نقاشی 107 سالۀ پیکاسو.
واگر اسپانیا "اندلس" ومسلمان می ماند پابلو پیکاسو ودوست نقاشش آنخل فرناندزیا بدنیا نمی آمدند ویا می آمدند روضه خوان می شدند واگرروضه خوان نمی شدند قطعاً هنرمندهم نمی شدند وچنین شاه کاری هم خلق نمی شد- آخیش نفسم گرفت. پس-همان بهترکه اسپانیا خودش را ازدست اسلام نجات داد.
وچون هیچ کدام ازبازدیدکننده ها ازوبلاگم گیرندادند به این کنتراست زیبا بین پیکاسو وکدیور وزیبایی ونفرت؛ خیلی دلخورشدم ودارم اخطار می کنم به خوانندگان وبلاگم که بدون دوست داشتن هنر وزیبایی؛ زنده ومردۀ آدم صدتومان جدید است والبته خواندن وبلاگ من هم ممنوع. یعنی چه!؟

2- اینک دعوای خودم را با روشنفکران دینی یک بار دیگر بایک تمثیل شنگول وس...ی-ترسیدم خود کلمه رابنویسم فیلترها حساس باشند برنامه ریزی شده-تازه می کنم تابروم سر چندتا اطمینان به هلن وحمید ومسعود.

گزارش کلاسیک ومردانه اش:
همۀ اختلاف ما سه دسته زمینی ها(ما)، آسمانی ها(روحانیان سنتی- سیاسی) وبین زمین وآسمانی ها(روشنفکران دینی) برموضوع دخترهمسایه وحوری بهشتی (وعدۀ همارۀ غریزۀ جنسی مردانه)متمرکز است.

آسمانی ها
می گویند: "اخ.تف. این دخترهمسایه چیه که برایش دارید خودتان راهلاک می کنید. مابرای شما دربهشت خدا جارزروکرده ایم ملکی ودخترآماده کرده ایم باکره ووجیهه عین هلو بنام حوری!"
بین زمین وآسمانی ها می گویند: "نه اخ ونه تف. قربون دخترهمسایه هم بروم. نکند یک وقت به حرف این آسمانی ها گوش کنید، آن ها می خواهند به شما وعده بدهند برای مسکن ملکی وحوری بهشتی وخودشان با دخترهمسایه حالش راببر!
درصورتیکه اگر بما حکومت- می توانی سواری هم بخوانی- بدهید نه تنها دخترهمسایه رابشما ارزانی می دانیم بلکه حوری بهشتی را هم برای شما حلال می گردانیم."
ما(زمینی ها) هم می گوییم: قربون آقا!
لطف می کنید ازجلو نفس مان بروید کنار- نفس مان گرفت- تاما خودمان بدانیم ودخترهمسایه مان ودرآغوش دست های یکدیگر برویم زحمت بکشیم وکلبه ای درست کنیم وعشق بازی کنیم وخداوندمان را تا "احسن الخالقین"ش بخندانیم. ترا خدا شماراامیدی بخیرنیست-نبوده هیچگاه- شرمرسانید.
ما ازآسمانی ها می ترسیم.چون قیافه های ترس آلودی هم دارند وشناخته شده اند چون زمینی نیستند واززمین فقط "ز" و"ن"- یعنی جلو عقب-ش رادوست دارند.
ولی "شما بین زمین و آسمانی ها" خطرناک ترید؛ چرا که اولاً خودتان تعادل ندارید بین زمین وآسمان وهرلحظه ممکن است آواربشوید بر سرمان؛ وثانیاً یک کم زیادی مشکوک می زنید چرا که ازیک مرد مؤمن مسلمان بعید قطعی است که همزمان از دوزن(دخترهمسایه وحوری) بگذرد بنفع دیگری!

4- اینقدرباخت آسیا به امریکای لاتین طول کشید که دیگر وقت وحوصله ومجالی برای هلن وحمید ومسعود نماند. پس خلاصه می گویم بچه ها:

الف- مردم عادی وبویژه دردوران های معیشت سخت ورفاه ناممکن وقتی برای فکرکردن ندارند ونیازی هم ندارند. چون با آموزش به توده ها اصلاحات فرهنگی وپروسه ای وبلند مدت(نسل ها وقرن ها) ممکن می شود؛ ولی اصلاحات سیاسی ومدنی موردنیاز جوامع عقب افتاده است که همیشه پروژه ای ومدت دار تعریف واجرا باید بشود ومی شود. این لقلقۀ زبان لاعلاج برخی به غلط مارا فریب ندهد که اول ما باید حقوق توده هاراآموزش بدهیم سپس آن ها دراثراین فداکاری آموزشی ما ازوضع خودشان ناراضی بشوند ووقتی ناراضی شدند بیایند همه باهم وبصورت ملیونی به حکومت اعتراض بکنیم. وچون خیلی زیاد وآگاه ومصمم ومعترض هستیم حکومت مستقر ارادۀ سرکوبش را ازدست بدهد تا انشاءالله بتوانیم یک انتخابات کاملاً آزادبرگزارکنیم که نتیجه اش رأی آوردن همین حاکمانی باشد که می خواهیم سرنگون بشوند- مگرخودمان نمی گوییم دموکراسی بازی سیاسی معلوم است با نتیجۀ نامعلوم. ومگرخودمان اصرارنداریم که ملت ایران مسلمان هستند وجز به حکومت دینی به هیچ حاکمی رأی نمی دهند. ومگرما انتخابات منجربه انتخاب حماس رایک دموکراسی بی حرف وحدیث نمی دانیم.- تودۀ مردم نیازمند اصلاح وانقلاب ودگرگونی قبل از نیاز به فکرکردن، "حس" می کنند. وکافی است که صاحب اندیشۀ صاحب صلاحیت اعم ازروشنفکریا سیاستمداربتواند حس ناحودآگاه توده را به واژه وجمله تبدیل وفریادکند تا بلافاصله از سوی توده مورداستقبال وپشتیبانی قرار بگیرد.

ب- درضمن از اسلام خواهی مردم درحوزۀ خصوصی نتیجه گیری خطا نکنیم. مردم عادی چون حس کردند دین درادارۀ حکومت مدرن کارآمدنیست. ازسال 1376 باحکومت روحانیان رفتار انتخاباتی سکولار درپیش گرفتند. هم انتخاب ایجابی خاتمی بمعرفی روشنفکران وطبقۀ متوسط شهری بدون کمترین ارتباطی بادین انجام شد. وهم انتخاب سلبی 84 احمدی نژاد بمعرفی حاشیه نشینان وحزب اللهی ها وبچه آخوند های سرخورده ازپدرانشان بی ارتباطی با اسلام حکومتی اعمال شده ازسوی باباها وملاها ی مساجد دیروزشان. البته قبلاً کمی مفصل تر راجع به این موضوع نوشته ام. فقط یادآوری می کنم که بهمین خاطر هم است که امروز روحانیان قادربه تأثیر گذاری براحمدی نژادنیستند وهمه راسوسک کرده وفرستاده توی حجره هایشان. البته که پول نفت هم خوب داشته وروان شناسی آخوند حریص به دنیاراهم خوب می شناخته وپوزه هایشان را خوب چرب کرده است.

پ- پس اصلاً جای نگرانی نیست وتا می توانیم باید شاد وامیدوار باشیم وازکوچکترین حرکت هرکس(خدایاشیطان) دررسمیت زندگی ودنیای مدرن وآزادی های اجتماعی هم استفاده کنیم وهم گسترش بدهیم. مرگ وعبوسی را فقط وفقط وفقط با زندگی وشادی می توان عقب راند وشکست داد. ازکوچکترین روزنه ها برای استفاده از زندگی خودتان وایجادشادی استفاده کنید. یا...هو

۱۳۸۹ تیر ۴, جمعه

به بهانۀ محسن کدیور!


حجت الاسلام کدیور مصاحبۀ مشروحی کرده است با تلویزیون صدای امریکا(VOA) وراجع به ازشیرمرغ تاجان آدمیزاد حرف زده وازجمله گفته است که شعارغالب تظاهرکنندگان معترض ایرانی درروزقدس سال 88 ؛ "هم غزه/هم لبنان/ جانم فدای ایران" بوده است ونه شعار "نه غزه/ نه لبنان/ جانم فدای ایران."
خب این یک دروع بین است وباهرنیت خیروشری هم گفته شده باشد به دلیل دروغ بودن، کاری زشت بوده است، آن هم بویژه ازیک آدم متشرع! لذا سروصدا ایجاد کرده وبخشی از دنیای مجازی را واداربه تکذیب وتقبیح نموده است.
امادراین بین معدودی هم بهردلیل طرف دروغگورا گرفته اند ودرتوجیه "یک بار دیگر دروغ" مصلحت مزخرف وکثیف را پیش کشیده اند. ازجمله نوشته ای با امضای "سارا زرتشت" درسایت "خود نویس" منتشرشده است که واکنش برانگیخته واین هم پاسخی است که من برای آن نوشته با نام "دردفاع ازمحسن کدیور" نوشته ام:

سارا زرتشت اشتباه کرده است واگربه نشربرخی نوشته هایش در"جرس" ارتباط نداشته باشد؛ حرفش راپس می گیرد وبدلیل دفاع ازیک ادعای دروغ عذرخواهی می کند.
جنبش سبز هم بعنوان یک جنبش؛ فعلاً تمام شده است وچه خوب. چون که این حرکت با آن شعارهای اسلامی وبا این رهبر مسئولیت ناپذیربجایی نمی رسید ونرسید هم. وایضاً چه خوب چون هدف جنبش سبز احیای جمهوری اسلامی بلاتکلیف دوران های هاشمی وخاتمی بود. نه که ایرانیان همه غش می کنند برای سال های دهه های ۶۰ و۷۰ خورشیدی!
جنبش فراتر از این نرفت بدین دلیل هم بود که اولاً جلودارانش مدرن نبودند وطبقۀ متوسط شهری را نمایندگی نمی کردند ونمی کنند وثانیاً به این دلیل که شعارمحوریش بازگشت به اسلام بود وتوده ها با این شعار ارتباط نمی گیرند چون که ازاسلام اجتماعی متنفرند.
ازهمه وازجمله سارا زرتشت نازنین خواهش می کنیم که اگر ازدستشان برمی آید کاری کنند که ما از دست این روشن فکران دینی خلاص بشویم. چون تا می آییم بگوییم آی مردم اگر با هم همراهی کنیم نه تنها حکومت عرفی تر ازدولت دیکتاتوراحمدی نژاد تأسیس می کنیم بلکه همۀ مناسبات مدرن را ازاقتصاد گرفته تا فوتبال واز سرگرمی گرفته تا دلخوشی و...زندگی را مجازو آزاد می کنیم ؛ می گویند: "هیس. ملت ایران مسلمان است." ونمی گویند که چه ارتباطی دارد مسلمان بودن با حکومت شرعی خواستن. وطبق کدام سند به سندیت رسیده این غلط ذهنی یکصدوپنجاه سالۀ باسوادهای ایرانی قابل اثبات است!
ما صدسال بیشتر است که فریب تفکر "میرزا ملکم خان" را خورده ایم وبا دلیل مزخرف "ملت ایران مسلمان است"-لولوی مردم ترسان ازطریق لقلقۀ زبان طیف روشنفکران مذهبی - خواسته ایم مدرنیته را بومی- بخوان اسلامی- کنیم وحکایت مان شده است مصداق کلاغ وکبک. درحالی که اگر از همان شروع ورود تجدد درایران حرف وراه " میرزافتحغلی آخوندزاده" را پیش گرفته بودیم وطبق الگوی اصلی مدرنیته جلو رفته بودیم قطعاً امروز گرفتار این روحانیان مکلای جدید نمی شدیم که تا دهان بازمی کنیم بگوییم باید رفت سراغ حکومت عرفی، یکی از صفوف فراوان، بهم فشرده ومتکثر درشرق وغرب شان ندا در می دهد که: "ای ابله؛ هیس." مردم ایرا ن مسلمان هستند وهر مفهوم جدیدی را باید اول مقلوب کرد وسپس به مردم مسلمان قالب.
بعنوان مثال وقتی می خواهیم بگوییم حاکم باید نقدپذیر وپاسخگو باشد باید ازپوشش اصل مترقی "امربمعروف ونهی از منکر" استفاده کنیم والا ممکن است ملت مسلمان رم کند وخرابکاری ببار آورد.
ببخشید کمی طولانی شد قصد تصدیع نداشتم ولی خیلی دلم می گیرد وقتی می بینم هنوز هم داریم دست کدیور را نگاه می کنیم ومی خواهیم ازروی دست او مشق بنویسیم.

جوانان عزیز ترازجان؛ ما(پدران ومادران شما) مشق انقلاب مان را ازرساله وتحریرالوسیلۀ امام خمینی گرته برنداشتیم؛ ما انقلاب اسلامی مان را عیناً از کتاب های مذهب علیه مذهب، تشیع علوی تشیع صفوی، وهمۀ مجموعۀ اسلام شناسی های دکترعلی شریعتی کپی کرده ایم. اصلاً اسلام بدون افزوده های بومی! کردۀ مفاهیم مارکسیستی آن روز؛ یک هژمونی فرهنگی بود، واست، مثل همۀ ادیان؛ واستعداد ایدئولوژی شدن نداشت وندارد. کما اینکه بعد از تقلبی درآمدن سکۀ مارکسیسم؛ جمهوری اسلامی ایران نتوانست به یک ایدئولوژی روشن وبا یک مانیفست مشخص برسد وحکومت ناتمامش را درقالب نه انقلاب نه حکومت ادامه داد که ضرر هردو را دارد ومنفعت هیچ کدام راندارد. تابعد. یا...هو

۱۳۸۹ تیر ۳, پنجشنبه

سلام بر محمد


به تعریفی بدبینانه 30 سال وبه تعریفی خوش بینانه 20 سال است که ایران ما در یک" کمدی موقعیت" گیر افتاده است. بهترین نمونه را مرد هزار چهرۀ"مهران مدیری- پیمان قاسم خانی" درسکانسی به دست می دهند که" مسعود شصتچی از محفل شاعران ( روشنفکران) فرار می کند وآواره وسرگردان وگرسنه وبی پول می رسد به دکه ای که نان وکارت تلفن و... می فروشد. او از فروشنده نان می خواهد وچون پول ندارد ساعتش را معامله می کند نه برای نان؛ که برای خریدن کارت تلفن راه دور. وگرسنگی اش را کول می کند برای رفتن به سمت مادر ومعشوقش! ساعت نماد زمان؛ زمان نماد عمر؛ تلفن نماد حرف! آن هم نه حرف حسابی؛ بلکه نماد چرت وپرت؛ که پشت تلفن یا حرف معاملات آن چنانی است یا عاشقانه های مهوع!


ما اشتباهی هستیم آقای نوری زاد.


۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

فوتبال وآیت الله مشکینی!


1- گفتم به قولم وفا کنم ودراین جای جام جهانی فوتبال یک پست فوتبالی کامل بنویسم؛ که یادم آمد امشب یا فردا سال روز مرگ حضرت آیت الله مشکینی قدس سره است. ومن به پاداش تبرئه شدنم دردادگاهی که آیت الله ری شهری داماد محترم ایشان قاضیش بود به آیت الله بدهکارم. وهرسال بمناسبت سالگشت مرگ شان حرفی با یاد ایشان می زنم.

واقع قضیه هم این است که یک بارسال ها پیش من بی خودی مخاطب جوانانی قرار گرفتم که نمی دانم چرا بمن اعتماد داشتند وازمن سؤال می کردند. پرسش های پیش پا افتاده وساده ای می گفتند همیشه وبیشترراجع به زندگی وهیجان وجنس مخالف و...سؤال داشتند وهمه شان هم مثل فیلسوفان یک ترجیغ بند حفظی داشتند برای ختم سوالات شان: "دلقک؛ چه جوری می شود که ماهم به اندازۀ بقیۀمردم دنیا گرفت وگیرداشته باشیم بسته به استعداد وکوشش وتوان وداروندار جغرافیای زیست مان ونه بیشتر!؟" ومن هم همیشه می گفتم:

"اگرروزی را ببینید که تیم ملی فوتبال ایران در ورزشگاه آزادی مسابقه می دهد وحضرت آیت الله مشکینی قدم رنجه فرموده اند وبرای تماشا به جایگاه آمده اند؛ ووقتی همشهری نامدار وزهرایی شان جناب آقای علی دایی گل می زنند؛ حضرت آیت الله ازهیجان برخیزند وبه افتخار گل دایی عمامۀ مبارک را یک متری به هوا پرتاب کنند؛ شک نکنید که از همان لحظه نه تنها سیاست واقتصاد واجتماع وفرهنگ و...ایران بسامان معمول همه جای دنیا می شود؛ بلکه بدلیل پذیرش هیجان(امرمدرن) درعرصۀ عمومی ازسوی مخالفان ذاتی وقطعی زندگی مدرن(تنها مدل زندگی موجوددرامروزجهان) ولذا رفع موانع توسعۀ 300 سال اخیر- ازصفویان تاکنون-در ایران؛ وطن عزیز ما با سرعت مضاعفی هم خواهد توانست عقب ماندگی هارا جبران نماید.

-دراین جا همیشه معبرازخواب بیدارمی شود ومی بیند هزار آیت الله مشکینی هم متولد شده وخواهند مرد وهیچ کدام هیجان درعرصۀ عمومی را برسمیت نخواهند شناخت. فقط به این دلیل ساده که دین رأساً چنین استعدادی ندارد ومجتهد چگونه تکلیف مالا یطاق ازدین اجتهاد کند برای خود دین!-

2- هی می گوید مدیر را عوض کنیم درست می شود. هی اصراردارد اگر انضباط را رعایت کنیم درست می شود. مرتب تکرار می کند که فوتبال اگر دولتی نباشد درست می شود. هزارباره تکرار می کند که مربی بزرگ باشد مشکل حل می شود. ده ها وصد ها بار لقلقلۀ زبانش کرده است که بازی تدارکاتی خوب داشته باشیم اله می شویم. وهزارها بار می گوید ومی نویسد وداد می زند وگریه می کند و...وبازهم همۀ مفاهیم شناخته شده درهمۀ زبانها وفرهنگ ها وکشورها را نسخه می کند ومی گوید این یکی دیگرنسخۀ نهایی وباطل السحراست کافی است فوتبال را ازسیاست جدا کنید وقهرمانی آسیا وجهان را پاداش بگیرید. وبدبختانه طرف روشنفکرهم است ولی نه می داند سیاست چیست ونه فوتبال واین طور به ماعوام می فهماند که درد فوتبالی که شما( ما) لمپن ها دوست دارید خیلی ساده است وکافی است که یک نفر سیاست مدار باحسن نیت پیدا بشود- لابد اصلاح طلب دینی- وبگوید "کن"(سیاست ازفوتبال جداشو) تابشود "فیکون"(ماقهرمان بالفعل همه کاپها وجامها بشویم). ونمی شود. ونشد. ونخواهد شد.

مگرممکن است پدیده ای درجهان درغیرمسیر خلقت طبیعی اش رشد کرده وبه کمال برسد!

[نوضیح: فکرتان را معطوف به پیشرفت سایر ورزش های قهرمانی در سیستم های بسته وایدئولوژیک نکنید. چون سایر ورزش ها با "پرورش گلخانه ای" قابل دستیابی است. ولی فوتبال مثل خودزندگی درزیرچادرنجات هم خواهد مرد.]

پدری مؤمن را درنظر بگیرید که برمبنای آموزه های اسلامی ودینی خندیدن بلند به "قهقهه" را حرام ودربهترین حالت(روشن فکردینی) مکروه می داند. فرزند این پدر اما بهردلیل این ممنوعیت را قبول ندارد وحتی دورازچشم پدر به "قهقهه" می خندد. اما درنزدیک پدر ودرمحل هایی که بیم بودن پدرهست به احترام یا نیاز، واغلب هردوباهم؛ بلند نمی خندد. پدرنیز ازاین موضوع آگاه است و به عاطفه یا عجز! واغلب هردوباهم؛ از بازخواست موضوع صرفنظر می کند. واین پدر وپسر دریک توافق نانوشته وبی اطمینان هم دیگرراتحمل وزندگی می کنند.

وتجربه به شما می گوید که تاروزی که این پنهان اندیشی طرفین بمیدان منازعه آورده نشود ورأی غالب ومغلوب مشخص نشود نه نگرانی پدر رفع خواهد شد- مهم نیست چون او منشاء مشکل وقادرمطلق است- ونه خندۀ پسر قهقهه خواهد شد- وهمدردی کنیم با پسر- چرا که پسر درفاصله ای نوری حتی از پدر، وبهنگام خندیدن بلند، بارروانی عدم رضایت پدررا با شکستن صدای شادیش درگلوگواهی خواهد دید. واینک این معضل بسیار مهم دریک خانواده را آورده ایم ومستولی کرده ایم به یک جامعه؛ ومعلوم است که "چه شود!"

عدم پذیرش زندگی جدید(فرهنگ مدرن که تنها مدل زیست موجودودردسترس عینی وعقلی درجهان است) ازسوی دین؛ باعث معطل ماندن همۀ شؤنات زندگی خواهد شد
والبته بخش هایی که دربعدازعصرروشنگری غرب به تعریف زندگی انسان اضافه شده اندبطورکامل مختل وازحیظ انتفاع ساقط خواهندشد؛ مثل بازی، مثل موسیقی، مثل سینما مثل همۀ هنرهای مدرن وصدالبته مثل "فوتبال" که فقط شبیه به زندگی مدرن نیست؛ بلکه عین خودزندگی مدرن است.

هرچیزی که یک انسان درطول زیست این جهانی خود تجربه می کند دریک بازی فوتبال نوددقیقه ای قابل ردیابی کامل است ازغم وشادی وهیجان واحساسات بگیر تا همکاری وتعاون وتصمیم گیری واقدام بموقع وصدها وبازهم صدها عامل دیگر.
لذاست که تاروزی که حکومت برمدارشریعت باشد محال قطعی است که ایران صاحب فوتبال درخورارائه به بازارهای جهانی بشود. البته که افت وخیزهای مقطعی ممکن است ولی مثلاً رسیدن به استانداردهای فوتبال قاره ای وجهانی زمان حکومت شاه محال علمی ،تجربی وعقلی است.

وکلام آخر این که فوتبال ازجنس زندگی است وزندگی ازجنس جشن. تاروزی که "جشن"مجدداً برسمیت شناخته نشود منتظر فوتبال نباشیم. ومن اگر جای مهندس موسوی بودم عوض اینکه بگویم کارجنبش! این بشود که بروند وبه کارگران ومعلمان وکسبه بگویند چگونه باید ناراضی شد ووقتی ناراضی شد چگونه جنبید؛ به لشکر گوش بفرمان دستور می دادم که "حکومت دینی ضدبازی وتفریح وسرگرمی وفوتبال است" را با زبان ساده به مردم یادآوری کنیم واضافه کنیم که بدون بازی وشادی وهنر وفوتبال ما قبل ازمردن می میریم.

3- بهترین دوگل بازی های تا این جای جام جهانی را دوگل ازسه گل بازی برزیل وکرۀ شمالی می دانم. گل مایکون اززاویۀ چنان بسته وچنان محکم یک سوپرگل واقعی بود که شش تماشاگر وبازیکن را حال می آورد- دروازه بان کره هم برای رقیب دست زد- وآن گل تلافی آخرین دقایق شماره 8 کرۀ شمالی به دروازۀ برزیل که هرچند گلی بغایت هوشمندانه وزیبا بود ولی مرا بخاطر شادی بازیکنان اسیر دریک سیستم توتالیترفاسد وکثیف تحت تأثیر "حالا گریه نکن کی گریه بکن" قرارداد.
من توی این جام با کره ای های شمالی احساسی متضاددارم؛ دلم نمی خواهد برنده بشوند بدلیل کثیفی حاکمانی چون کیم جونگ ایل وبهره برداری های برعلیه ملت ازتلاش فرزندان خودملت؛ ودلم می خواهد باکمترین اختلاف ببازند وبویژه گل بزنند برای احساس خوبی که درلحظه نصیب شان می کند.

وخب گل زدن به برزیل درجام جهانی اینقدر هیجان بخش است که اسیرانی درنقش سربازان را ازخودبی خودکند ووابدهند دربازی بعدی مقابل پرتغال. یا...هو

لینک طنز مرتبط وبسیار زیبای شهرام خان شکیبا را گذاشته ام بالای عکس دلقک ازدیروز. اگر متوجه نشده اید حالا بروید وکمی افتخاربکنید وپزبدهبد برای فوتبال ایران.

۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

خدا یا شیطان!


1- حداقل این است که قلم حسین شریعتمداری را خوب می شناسم. بااینکه قلم او هماره تند وهتاک وفحاش است ولی یک خصوصیت وویژگی خاص هم دارد وآن این است که قلم شریعتمداری هیچگاه سوز وگداز ندارد که هیچ؛بلکه اغلب نوشته های درقالب سرمقاله های کیهانش هم مثل ستون ثابت وطنزش با عنوان "گفت وشنود"، رگه هایی از غیرجدی بودن، مسخره بودن تا لودگی پنهان- بخوان خودم هم می دانم چرت است، نوشته ام- را باخودحامل است.

2- این را گفتم که بگویم مدت زیادی است که حس می کردم که شریعتمداری با موضوع دانشگاه آزاد برخوردی غیرمتعارف دارد واغلب حسی مجتمع از نفرت، استیصال، منفعت ، درماندگی، شوک، ناباوری، وحشت و...اورا وامی دارد هنگام پرداختن به مدیریت ومالکیت دانشگاه آزاد همۀ خصوصیات قلمش (لودگی تافحاشی)ازدستش برود واو مثل یک مال باخته یا فرزندازدست دادۀ سوگوار نسبت به استخدام کلمات جدی وملتمس همراه با تهدید، و ملغمه ای ازاوج استیصال دست یازد ودرانتظارفرج دست به دعا بردارد.

3-اینک بازی به مرحلۀ بسیار حساسی رسیده، مجلس با آرایی بالا وقف دانشگاه آزاد را تأیید کرده وبرتوقف اجرای مصوبۀ شورای انقلاب فرهنگی توسط دیوان عدالت اداری صحه گذاشته است. واین یعنی دانشگاه آزاد در بخش خارج از دولت خواهد ماند. وحسین شریعتمداری سرمقالۀ امروز کیهان را اختصاص داده به جزع فزع های خودش راجع به این مصوبه. ومثل بچه ای شده است که به او خبرداده باشند که دیگر هیچگاه پدرت برنمی گرددو یا ازارث بدون حساب وکلان خانواده محروم شده ای. شریعتمداری تحقیقاً همۀ چرخۀ تقنینی کشور را علناً متهم کرده، آنان راتهدیدکرده وسناریویی را که دوست دارد از این پس اجرا شود به تحریر درآورده است. ولی همانطورکه گفتم نه با سرخوشی واعتماد بنفس که با استیصال ودرماندگی. اگر می خواهید قلم درماندۀ شریعتمداری را ببینید وحس خوبی را تجربه کنید به اینجا بروید. یا...هو

4- وگزارشی ازاوضاع کشور:
بعیراز اینکه فعلاً خبری ازرهبری جنبش سبز نیست ومهندس موسوی نیز بیانیه ای نداده اند؛ بقیۀامور همه دربهترین حالت دارند اصلاحات مورد درخواست جوانان ونیازطبقۀ متوسط راپیش می برند. راجع به شرایط مستأصل شریعتمداری که گفتم. موضوع حجاب وعفاف برخلاف همۀ چس ناله های آخوندهای متحجروبگیروببندهای شواف تلویزیونی وتبلیغات لولو دارد می آید ازروی درماندگی ؛ با مقاومت منطقی دولت دارد بنفع ملت پیش می رود. متأسفم که روشن فکران از رییس جمهور حمایت نکردند ولی بشما بشارت می دهم که هرامری را که احمدی نژاد موافق نباشد هیئت حاکمه نمی تواند جلو ببرد. چون که احمدی نژاد همۀ عقبۀ جناح راست را مدتهاست مصادره کرده است وشما غافل نباشید از اراده وتصمیم احمدی نژاد. درپروندۀ هسته ای کارها برمبنای هدایت احمدی نژاددرحال انجام است ونظر ایشان بربهبود رابطه با غرب است ودعا کنیم که نظرش را عوض نکند. فعلاً که چنان نطقی ازهمه وازجمله رهبرکشیده که حتی یک نق هم نتوانسته اند بزنند بر "عدم سخت گیری عملی اش دربرابرغرب بعداز آخرین تحریم".
5- آنچه که من رصد می کنم رشد مبارک وفزایندۀ اختلافات درداخل هیئت حاکمه است که باعث استهلاک بخش مهم تر نیروهای متحجرو صاحب فتوا خواهد شد وبازپس گرفتن قدرت سیاسی از دست دینداران مکلا راحت تراست از چالش با عمامه هایی که سمبل ونماد توده باور دین ومذهب است. واینکه من عاشق چشم ابروی هیچ سیاستمداری نیستم. برای من فرقی نمی کند نام ومرام ونیت واخلاق و...کسی که آزادی اجتماعی وفرهنگی ودررأس همه آزادی حق انتخاب سبک زندگی رابرای فرزندان دختر وپسرم تأمین می کند یا اقداماتش درچنان جهتی سوق دارد چه باشد: خدا یا شیطان. یا...هو

۱۳۸۹ خرداد ۲۹, شنبه

روزنامه نگارومسئولیت قلم!


نیک آهنگ کوثر کاریکاتوری کشیده از مهندس موسوی ومنتشر کرده که لابد ماجرایش را می دانید. اگرنه شمه ای نوشته مسعودبهنود دروبلاگ خودش. واین هم کامنتی است که برای مطلب "دردفاع ازحقوق نیک آهنگ" بهنودنوشته ام وترجیح دادم بدلیل اهمیت موضوع دراین جا هم بگذارم. یا...هو


1- ازهنگامی که یقین حاصل کردم که اکثریت قریب به اتفاق مصاحبه شوندگان کتاب مصاحبه با تاریخ "اوریانا فالاچی" عاقبت به نکبت شدند؛ این را هم یقین کردم که روزنامه نگاران؛ این نانجیب ترین نجبای قوم بسیارپرزورترهستند از سیاستمداران.


2- همه برای جنبش مدنی ایران رؤیاهایی تدارک دیدند درنیمه راه وقتی که بوی کباب گوشت تن بچه ها بلند شد. ولی سوگمندانه کباب ها خیلی زود جزغاله شدند؛ وجزغاله که دیگر بویی ندارد وحتی دود هم لختی بعد.


3- داستان که به اینجا رسید لازم شد خیلی ها دست شان را جابروند چرا که میز جدید به اندازۀ این همه پوکرباز قهار صندلی نداشت. ولی مثل همیشه هیچ قماربازی بدون برنده شدن حاضربه ترک میز قمارنیست مگر اینکه به بی آبرویی وافلاس بکشد.


4- من هم به نیک آهنگ خیلی تندشدم زمانی که تصمیم نهایی اش این شده بود که سایت خودنویس را اسمی خواهد کرد -ولابد انتفاعی- به هرطریق. ولی گفتم که او تصمیمش را گرفته بود واحتمالاً الان با این پست پرکامنت بهنود ریسه رفته است.


5- مشکل از ان جایی آغاز شد که درجمهوری اسلامی لمپن، روزنامه نگاری هم به لمپن ها رسید و آداب ندیده ها ومکتب نرفته ها. والا کدام روزنامه نگاردرس خوانده ای نمی داند که روزنامه نگاری با سوگند به "مسئولیت قلم" آغاز وانجام می شود.یا...هو


پی نوشت:

اگر 90 درصد راستی های جهان بدست ده درصد روزنامه نگاران متعهد به "مسئولیت قلم" است؛ شک نکنیم که کسر بسیار بزرگی از ناراستی های جهان نیز کارآن 90 درصد روزنامه نگاران "مسئولیت منفعت من" است.

گیراصلی؛ ودیگرهیچ!


همۀ کوشش من این است که ما باید زمین بازی را خودمان تعیین کنیم ودرگیر بازی 30 سالۀ رژیم راجع به قرائت من این است وقرائت توآنست وحالا برعکس نشویم. طرفه آن که تنوع وسرگردانی درمورد قرائت ازاسلام کم بود؛ اخبراً بطورجدی تری هم خط امام به آن اضافه شده است وهرروز صحبت از محکمات ومتشابهات خط امام خمینی است. تاموقعی که اختلاف ونزاع وتنافر بین ما با حاکمان برما برسر کدام قرائت از اسلام وکدام قرائت ازخطامام باشد؛ قطعاً کمترین امیدی به نجات زندگی مدرن وپیشرفت وتوسعه نباید داشته باشیم. خط دعوای ما با حاکمان دقیق ومشخص است: "ناکارآمدی دین درادارۀ کشور"-با احترام تمام وکامل به اسلام فقاهتی-
وفرقی نمی کند که دین ومذهب نوباشد یاکهنه، حوزوی باشد یا دانشگاهی، پویا باشد یا سنتی،معمم باشد یا مکلا و... پس دوبخش از نوشته هایم دروبلاگ های دیگررا نگاه کنید. ونظربدهید.یا...هو

راجع به خط امام


1- همانطور که ما چیزی بنام خط اسلام نداریم بطریق اولا چیزی هم بنام خط امام نداریم.


2- خط امام وخط اسلام به تعداد خواهندگان شان، مدعیان شان، پیروان شان و...ایمان آورندگان شان متکثرومتنوع هستند. ودقیقاً بهمین خاطر هم است که نمی توان باشندگی وزیست این جهانی انسان های بیچاره را معطل این مفاهیم "هرکسی ازظن خویش شد یارمن" کرد.


3- بوالله مدعیان ومبلغان حکومت عرفی بی دین وبی خدا وبی ایمان ودوستداران فحشاء ومنکر نیستند. آنان به این دلیل می گویند حکومت باید زمینی، عرفی وانسانی باشد که یقین دارند تشکیل حکومت دینی یک محال ممکن ویک دروغ بین است.


4- درایران نیز ما هنوز حکومت تشکیل نداده ایم وداریم با وضعیت سیال انقلابی سی ساله گذران می کنیم. روزی می شود درایران حکومت لازمۀ آرامش جامعه تشکیل داد که متولی "حرف آخر" درمورد مبانی اسلام که قانون اساسی همه چیزرا مشروط به مخل نبودن به آن کرده است مشخص شود. وچون بویژه درمذهب شیعه اجماع درحکم وفتوا ممکن ومشروع نیست لذا هیچگاه نه خط امام می تواند متولی داشته باشد ونه خوداسلام.


5- ما با "اسلامی نیست" برعلیه رژیم شاه انقلاب کردیم. وچون حتی امام خمینی هم نه اجازه ونه جرأتش را داشت- ونه ذات دین قبول می کرد-که بگوید "اسلامی چیست" لذا با همان اسلامی نیست ادامه دادیم وبدبخت شدیم. حتی شما امروز هم اززبان هیچ روحانی برجسته ای نمی توانی بشنوی که حکم اجتماعی اسلام درمورد کوچک ترین مسئله مثل "دست زدن" وشادی کردن وجشن وسرور وهنروموسیقی وفوتبال وحدودمالکیت وحجاب و ... را بطور ایجابی بگوید. او درحجره اش کمین کرده است که به محض دیدن شادی دوتا جوان بپرد وسط وبگوید اسلامی نیست. نه اینکه فکر کنید که اسلام روشن فکران دینی این مشکل را ندارد این هم از آن دروغ های شاخدار است چون اسلام روشنفکران دینی اصلاً دین نیست. چرا که انسانی که به دین "معرفت اندیش" -بقول دکترسروش- رسیده باشد دیگر نیازی به دین ندارد.ومی تواند مناسبات خودش را با عقلش تنظیم کند.یا...هو


راجع به نمازجمعه درمرقدامام خمینی که درادامۀ همان خط امام است.


1- من هم سخنان ریاست محترم جمهوری را وهم خطبه های رهبری را بدقت ووسواس گوش کردم وهردورا مطابق با واقعیت بیرونی- مستندبه سن وتجربه وزیست خودم درجمهوری اسلامی- یافتم.


2- مشکل ما همانی است که محمدنوریزاد به طنز گفته است به رهبر. ولی من آن حرف نوری زاد را یکی از جدی ترین وعلت العلل واماندگی ما دراین خراب آباد سی ساله می دانم. محمد نوریزاد درنامۀ پنجمش حرف از منافع سران فتنه برای جمهوری اسلامی ورهبر می کند. ونقل به مضمون می گوید که:

" اگرنبود این حوادث بعد ازانتخابات وپیدا شدن سران فتنه که یک سال است مورد عتاب وخطاب هرزبان وفلم ورسانه وبوق و.... شماست؛ شما(رهبر) باید پاسخگوی این همه عقب ماندگی واعتیاد وفقر وبیکاری ودزدی وارتشاء وفساد وتبعیض و...که ره آورد حکومت بنام دین ازبدو تأسیسش تاکنون بوده است می شدی. وشماها این بار هم با تمسک به ترفند و بهانۀ سران فتنه توانستید پاسخگویی به "ناکارآمدی دین" درادارۀ جامعه را به فراموشی بسپارید."


3- ومن اضافه می کنم؛ همانطور که وقتی محمد خاتمی رییس جمهور شد ومفاهیم جدیدی را به عرصۀ ادبیات دین سیاسی وارد کرد؛ باعث یک نفس بسیاربلند وراحتی شد برای علمای اسلام وحوزه های علمیه وبویژه مراجع وروحانیان ارشد؛ والبته رهبر مطلقه! که کمین کنند درکاخ هایشان- بدل ازحجره های تاریخی شان-وبمحض کوچکترین حرف وحدیث ازسوی نواندیشان دینی مثل پرندۀ کوکی ساعت های دیواری یک لحظه بیایند بیرون وبگویند:"اسلامی نیست" ومجدداً دراعماق تشک های خوشخواب وکنیزان تن نازفروبروند.


4- درصورتیکه بشهادت همۀ اسناد نوشتاری وگفتاری خودجمهوری اسلامی درسال های منجربه روی کارآمدن اصلاح طلب ها همه جا پربود از شعارها وفشارهای جامعه به روحانیان مستأصل از جواب. که نمونه هایش اینها بودند: "باید به سؤالات جوانان پاسخ بدهیم". "باید شبهات نسل جوان رابرطرف کنیم". "باید اتاق های فکر تشکیل بدهیم". "روحانیون وحوزه ها باید درمسایل جامعه راه حل داشته باشند". و....ده ها نوع ازاین شعارها. که همۀ آنان درپرتو مخالفت با دست زدن وشادی کردن جوانان درتجمعات اولیۀ خاتمی دود شد وهوا رفت.

وهمانطورکه گفتم خلاصه شد دراین که تا خاتمی ودوستان دهان بازمی کردند طرف مقابل دیگرنیازی به استدلال نداشت چون درسلسله مراتب حوزه خاتمی ویاران محلی ازاعراب نداشتند. پس کافی بود روحانی ارشد ومرجع عنایتی بکند ومنقارش را ازسوراخ اعلام وقت بیرون بیاورد وبگوید: "اسلامی نیست". یا...هو


پی نوشت اول:

ناکارآمدی دین درادارۀ جامغۀ مدرن چنان "آفتاب آمددلیل آفتاب است" که نیاز به پیش نوشت هم ندارد چه برسد به پی نوشت.


پی نوشت دوم:

آیا ما توده بالاخره روزی موفق خواهیم شد به روشن فکران دینی بقبولانیم که حکومت دینی پروژه ای شکست خورده است؛ وباید بدون لاپوشانی مستقیم بروند بسمت حکومت عرفی؟


پی نوشت سوم:

وآیا ماتوده موفق خواهیم شد آنروز را ببینیم که روشنفکران دینی دست ازسردین مابردارند وبرای "نمی دانیم چی!" مرتب فوت توی آستین مسلمانی ما نکنند که: "ملت ایران مسلمان هستند". ونتیجۀ طبیعی وبدیهی بگیرند که هردرد ومرض ودوا وشفایی را باید بپیچند لای اسلام وبخوردمان بدهند والا ماقی می کنیم به اندامشان؟!


پی نوشت چهارم:

واحمدی نژاد را به این دلیل تأیید می کنم که مفهوم وترجمۀ حرفش راجع به حجاب ورو به مراجع وروحانیان این است:

"من رئیس جمهورم وکارم معلوم ولی توکه ایدئولوگی چه گهی خورده ای دراین سی سال؟ آیا یک فتوا وفقط یک فتوای گره گشا ازکارفروبستۀ جامعه اجتهادکرده ای؟! یا نه فقط پول یامفت نفت راگرفته ای وآلاف اولوف تقسیم کرده ای بین خویشان سببی ونسبی ونسقی!"- با یاری از ادبیات خودرئیس جمهور-





۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

چرا سکوت!


1- نزدیک به 48 ساعت ازسخنان شفاف آقای احمدی نژادراجع به حجاب بانوان می گذرد وهنوز هیچ صدای یاریگری از شخصیت ها وتشکل های اصلاح طلب درنیامده است. چرا؟ اگرواقعاً بدنبال احیاء حکومت دینی واین باربه مرجعیت آیت الله صانعی وریاست میرحسین موسوی هستید؛ پس چرا مارا گذاشته اید سرکار وشعارهای خررنگ کن فراترازدموکراسی سرمی دهید. ویانه این سکوت بی وجهتان توجیه دیکتاتوربودن احمدی نژاداست! نه که بقیۀ حاکمان سی سال گذشته غیرازتحمل مدرنیته با تشبث پنهان به فتوای معروف "اکل میته"؛ وایضاً غیرازبلاتکلیفی وعدم امنیت روانی مداوم؛ دنیا وآخرت را بکام ما گواراکرده بودند! واقعاً خودمان را گرفته ایم یا دنبال راه حل هستیم برای ایران!

2- ازخشونت بیزارم بدلیل انسانی وبفرادلیل دلقکی. لیکن خشونت های اتفاق افتاده برعلیه مراجع سیاسی درقم واز هردوطرف را محکوم نمی کنم. تاروزی که مراجع خودخوانده، حکومت خوانده ویا دارای مقلدهم رسماً بیانیه بدهند که:
"شرع از طریق عرف غالب جوامع بشری درهمۀ تاریخ درمناسبات سیاسی وحکومتی داخل وجاری بوده است وبیش از آن نه نیازاست ونه مجاز. بویژه تشکیل حکومت "سیاسی -شرعی"فقیهان شیعه درزمان غیبت حرام قطعی است."

3- بنظر می رسد نزاع درحال نهایی شدن بر اصلی ترین مشکل(عدم کارآمدی شرع برای ادارۀ دنیای جدید) است.، وما باید دیگر این حبل المتین را ول نکنیم وهردم فشار را زیادتر کنیم. والبته یکی از بهترین ومؤثرترین ابزارها آزادی زنان باشروع "حق انتخاب پوشش عرفی" است.

4- بشدت عصبانی وسرخورده ام از عدم واکنش روشنفکران بوقایع جدید. یا...هو

پی نوشت اول 2 ساعت پس از انتشار پست:
بیانیۀ شماره 18 مهندس موسوی را باعصبانیت وسرسری خواندم. متأسفانه درطول طویل مانیفست جنبش سبزی که حالا رهبردارد بدون بدنه- برعکس تا22بهمن- یک واژه هم ازمشتقات محدود واژۀ جدید "مدرن" پیدا نکردم؛ والبته همۀ بیانیه مشحون بود از مشتقات بی نهایت واژۀ قدیمی " عدالت"! فاعتبرو یا اولی الالباب. یا...هو
سرفرصت مجدد می خوانم واگر نکتۀ مثبتی بنظرم رسید منعکس می کنم.


۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه

یک روز سخت


1- باشروع جام جهانی فوتبال وحتی با غیبت تیم ملی فوتبال ایران دراین رقابت های جشن وشادی ورقص وشوروهیجان وزندگی، من بازهم یاد محموداحمدی نژاد رییس جمهوری اسلامی می ا فتم ازدوبابت: اول اینکه اگراصلاح طلبان معروف نرفته بودند سراغ بسیج مراجع تقلیدشان درقم برعلیه فتوای رئیس جمهوربرای مباح بودن حضورزنان درورزشگاهها وبالاخره با استفاده از حکم حکومتی رهبرشان این گام اصلاحی بسیار بزرگ واساسی را به شکست نکشانده بودند؛ چه بسا جوانان حسرت بدل ایران هم می توانستند امیدوارباشند که نوه های درآینده شان سال های بعداز2030 میلادی بتوانند جشنی داشته باشند به حقارت بازیهای آسیایی یا به عظمت بازیهای المپیک تابستانی، جام بی مایۀ فوتبال ملت های آسیا یا جام پرمایۀ جهانی فوتبال.- این ازنگاه ورزش واینکه سیاسیون ما با ما "چه می کنند"-عادل فردوسی پور-


2- درجهت دوم اما نگاهم به رییس جمهورنگاهی به "یک روزسخت" دیگر اوست درحوزۀ قدرت. دکتراحمدی نژاد روزهای سخت زیاد داشته است درطول دوران ریاست جمهوریش ولی همۀ آن ها رابا برنامه ریزی تیم سامانده حلقۀ اول یارانش والبته باجسارت ومصمم بودن خودش توانسته به روزهای خوش برساند. اگر از آخرین روزسخت ایشان- قبل ازاین-بخواهم بگویم بنظر من عید نوروز 1388 بود که میرحسین موسوی از طرف اصلاح طلبان نامزد ریاست جمهوری شده بود ومهمتر از آن محموداحمدی نژاد هنوز نتوانسته بود آیت الله خامنه ای را وادارکند که از نامزدی دیگر اصولگرایان وبویژه محمدباقرقالیباف برای ریاست جمهوری دورۀ دهم جلوبگیرد. که البته حالا دیگر می دانیم که احمدی نژاد آن روز سخت را با کامیابی طی کرد.

ناگفته نماند که نتایج انتخابات دهم هم یک روز سخت را رقم زد ولی احمدی نژاد سختی این روز را هموارکرد به شانه های رهبر وتنها بخش این روز سخت برای احمدی نژاد آن بخشی است که آرا اودرتهران را کمتر از موسوی نمایان کرده است. امروز اگر احمدی نژاد تمام قد درمقابل گروه متحجران ضدزن و متحجرترازرییس جمهوروکابینه اش ایستاده؛ وتذکر کارفرهنگی می دهد به قم ومراجع وروحانیان برای مبارزه با بدحجابی، وحاضر به تأیید سرکوب جوانان به جرم خوش پوشی وزیبایی نیست؛ به این خاطر هم است که می داند باید هوای پایتخت نشینان را داشت.


3- پس معلوم شد که ازنظرمن رییس جمهور پس ازمنتفی کردن کاندیداتوری قالی باف در نوروز سال پیش فقط یک احساس سخت داشته درآرای کمترش درتهران ودرصددجبران آن است. واینک می رسیم به "یک روز سخت" دیگرکه امروزم را با رییس جمهور ودغدغه هایش قاطی کرد.

موضوع پروندۀ هسته ای جمهوری اسلامی ایران درسیاست خارجی وانتشار قلدری های احمدی نژاد در دیدار باکمیسیون اصل نود مجلس برعلیه نمایندگان وجایگاه مجلس وماوقع پیوسته به آن تاتکذیب دفتررییس جمهور ونهایتاً نامۀ تند احمدی نژادبه آیت الله جنتی؛ والبته تبعات کمی تاقسمتی نگران کننده ازواکنش بخش مذهبی جامعه به هوکردن سیدحسن خمینی توسط تیم سردارقاسمی درسیاست داخلی، آخرین روز سخت رییس جمهور را سخت تر از همیشه نشان می دهد:


الف- درسیاست خارجی؛ بعدازاینکه احمدی نژاد قول تبادل سوخت داد به امریکائیها ولی درایران با مخالفت جناح راست روبروشد وآیت الله خامنه ای هم راضی نبود، مدت زمان نسبتاً زیادی طول کشید که رییس جمهوربا مانورهای روی پردۀ مخصوص بخودش وقدرت نمایی پشت پردۀ متحدان متنفع ووفادارش درنهایت به بیانیۀ تهران رسید. ولی بیانیۀ تهران آنطورکه رییس جمهورذوق می کرد کارنکرد وهیلاری کلینتون سیاستمدارپیش دستی کرد و تحریم های جدید را به تصویب رساند تا علاوه بر بازپس گیری ابتکار سه سالۀ پروندۀ هسته ای ازدست ایران، روسیه وچین را هم رویاروی رژیم ایران قرارداد تا احمدی نژاد یکی از سخت ترین روزهای سیاست خارجی چند ساله اش را تجربه کند.


ب- همزمان ودراوج سفرتلخ خارجی احمدی نژاد به ترکیه وتاجیکستان وچین؛ درداخل هم روز سخت رییس جمهور چهره کرد. استخوان درشتهای جناح راست بعد ازاینکه مطمئن شدند که رهبرنمی خواهد یا نمی تواند احمدی نژاد را متوقف کند آهسته آهسته دارند پوست می اندازند ویا مثل مرتضی نبوی واردشیرلاریجانی و...به جبهۀ احمدی نژاد می پیوندند ویا مثل مطهری وعلی لاریجانی وتوکلی وباهنرو...می خواهند بیشتر ازاحمدی نژاد به حرف ها وگفته های آیت الله خامنه ای بها ندهند. ودلگرم به این هم هستند که هم روحانیت کمترسیاسی قم را بدنبال خواهند داشت وهم خیل عظیم ومتحجرروحانیان ریزودرشت جناح راست را ازحوزۀ علمیۀ قم تامراجع وتاروحانیت مبارز ومجلس خبرگان وامامان جمعه که همگی برسر موضوع حجاب وعفاف زوایای قابل نشان دادنی با دولت گرفته اند؛ که آخرین آن والبته مؤثرترین آن پاسخ آیت الله جنتی به نامۀ رییس جمهور است که علناً ودرجای جای نامه نیش است وطنز است واستهزاء؛ بویژه آنجاییکه درآخر پاسخ نامه می گوید: اگر رییس جمهور نیاز مند فهم تفسیر موادی از قانون اساسی باشد می تواند از شورای نگهبان بپرسد!


4- داوری من نسبت به سرانجام این روز سخت بااحتیاط کم بنفع رییس جمهور است. گمان دارم که رییس جمهور این بار با گشادگی بیشتر درسیاست خارجی بقصد نزدیکی باغرب وامریکا مانورداخل راهم از رقبا خواهد برد. البته تحلیل وگمانه زنی من ضمن بهره بردن از داده های بیرونی به یک عنصر انسانی هم اتکای قطعی دارد وآن نوع شخصیت احمدی نژاد ورقبای اوست. بدین معنی که هرچقدر شخصیت احمدی نژاد "پیروزی طلب" است شخصیت همۀ رقبای ازنوع جمهوری اسلامیش "شهادت طلب" است. هرچند عنصر "شهادت طلبی" بجای عنصر "پیروزی طلبی" درنزد اصلاح طلبان پررنگ تراز اصولگرایان است ولیکن اصولگرایان هم درمقابل پدیده ای مصمم مثل احمدی نژادوارفته حساب می شوند. یا...هو

۱۳۸۹ خرداد ۲۰, پنجشنبه

"نوری" زاد؛ آزاده!


سلام عزیزم؛ نازنینم؛ دلبرم!
ششمین نامه ات را باغرور گریستم. حالا دیگر تویک راه برنیستی که خودت یک راهی: یک بزرگراه؛ یک شاهراه!
دارم تلاش هم می کنم که چگونه می شود مثل توبود: "آزاد"، "آزاده". ایران از داشتن چون توفرزندی شگفت زده نیست. ایران از داشتن چون "ما" فرزندانی متأسف است. کاشکی نامۀ بعدیت را خطاب به ما بنویسی که چگونه "چارقت دوزم کنم شانه سرت!"

برای من اعتبارگوینده درنزد، وتأثیرسخن آگاهی بخش او برهواداران عقیدتی ونه استخدامی جمهوری اسلامی اولویت بدون تردیدی دارد؛ ونوریزاد بدلیل اخلاص شجاعش مرادمن دراین زمینه است.

فراز هایی از نامۀ محمدنوریزاد به سیدحسن خمینی:

با ایجاد چارچوب‌های خشک، مردم خود را به زحمت و نفرت انداختیم. گشایش‌های اجتماعی جایش را به سخت‌گیری‌های کودنانه‌ی ما داد.

مردمی که باید ازمدیریت ما به آن آرزوهای نورانی دست‌می‌یافتند، خودشان موضوع آوارهای روزبه روز ما شدند.

ما یک روز قرار بود شخصیت تحقیرشده‌ی مردم خود را ترمیم کنیم. امروز، مردم ما، یکی از تحقیرشدگان ملت‌های حاضر دنیایند.


د ر فرمان معروف هشت‌ماده‌ای، امام به یک ضرورت اخلاقی نافذ تاکید می‌ورزند؛ این‌که اگر درحین تعقیب نیروهای ضدانقلاب، در یک منزل، یا محل کار، یاهرجا، به مواردی غیراخلاقی برخوردید، حق پیگیری آن موارد را ندارید. اماامروز چه؟ پیشنهاد می‌کنم فیلم بازجویی از همسر سعید امامی را تماشا کنید تا به حال “فعلی” مامورانی که اسم خود را سربازان گمنام امام زمان گذارده‌اند، دست یابی. من پس از دیدن این فیلم از خود پرسیدم: اگر یک روزاز تو می‌پرسیدند انقلاب اسلامی مورد علاقه‌ی تو یک روزی به جایی خواهدرسید که به اسم جمهوری‌اسلامی، از یک بانو، با چنین الفاظی بازجویی خواهدشد، ایا باز راضی به انقلاب و برچیدن رژیم شاه بودی؟ با اطمینان به خود پاسخ می دادم هرگز!


سید عزیز، قبول می‌کنی که راز ناسزاها و بی‌ادبی‌های آن روز، دراسائه‌ی ادبی‌ست که خود ما به ساحت حق مردم روا داشته‌ایم؟ روزگار ما درفردا و فرداها، اسف‌بارتر از این خواهد بود. وقتی یک “بی‌تربیتی” فرصت ابراز پیدا می‌کند، همین بی‌تربیتی می‌تواند در فردای خود ما، مطالبات گستاخانه و بی‌ادبانه‌ای داشته باشد. دیروز، این بی‌تربیتی به سمت تواحاله داده‌شد، اما فردا، همین بی‌تربیتی از دامان خودشان خواهدآویخت؛چراکه بی‌تربیتی سامان‌پذیر نیست. مگر شعبان‌ بی‌مخ‌ها را می‌شود درچارچوبی جای داد و انتظار تحرک در همان محدوده را داشت؟


"نوری"زاد؛ آزادی!


سلام عزیزم؛ نازنینم؛ دلبرم!
ششمین نامه ات را باغرور گریستم. حالا دیگر تویک راه برنیستی که خودت یک راهی: یک بزرگراه؛ یک شاهراه!
دارم تلاش هم می کنم که چگونه می شود مثل توبود: "آزاد"، "آزاده". ایران از داشتن چون توفرزندی شگفت زده نیست. ایران از داشتن چون "ما" فرزندانی متأسف است. کاشکی نامۀ بعدیت را خطاب به ما بنویسی که چگونه "چارقت دوزم کنم شانه سرت!"

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

بدون تیتر!


1- پست قبلی را حذف کردم به این دلیل که معلوم شد نوشتۀ مزبور یک بخش از مقالۀ چند قسمتی اندیشمند محترم ونویسندۀ برجسته آقای محمدرضا نیکفر بوده است. لذا بازنشرآن را بدون اذن خودشان صلاح ندیدم ودینی هم احساس نکردم مثل وقتی که فکرمی کردم یک قلم آماتور وبویژه افغانستانی آنرا نوشته است.

2- آهسته وباشتاب به مهمترین جشن ورزش فوتبال محبوب وممدوح رسیده ایم وازروزجمعه دنیا با فوتبال بیدارخواهدشد، بافوتبال زندگی خواهدکرد وبا فوتبال خواب رابرخود حرام خواهدکرد؛ وچه حیف که ما درآن جانیستیم و99/9 درصد به این دلیل بدیهی که هیئت حاکمۀ کشورعزیزمان فوتبال را مثل بسیاری پدیده های هنری وورزشی وتفریحی لغو ولهو می داند وبازی را دربهترین حالت فقط برای بچه ها- آنهم پسر- تا4 سالگی مجاز می داند. اینک قصد بازکاوی این موضوع را ندارم. خواستم بگویم که یادم باشد وقیل از محو تماشای این جشنوارۀ زیبایی وهنر وسلامتی واقتصاد ورنگ وموسیقی وعشق ولبخند واشک و...زندگی- مطلق زندگی- شدن؛ حسرت هایم را وآرزوهایم را بنویسم دراین جا.

3- وقبل از جام جهانی فوتبال می خواستم از دیروز بنویسم که حاج حبیب کاشانی رییس باشگاه پرسپولیس رفته بود دیدن رییس جمهور پرسپولیسی ودرهمان حال علی کریمی داشت قراردادش را با تیم هدایتی(استیل آذین) تمدید میکرد. ووقتی رقابت رؤسای این دوتاتیم رابیاد بیاوریم درچندماه گذشته، و یک نقبی بزنیم به اتفاقات چهارسال پیش وآمدن کاشانی وبیادی ازشورای شهر به پرسپولیس وبعد رفتن توی جبهۀ قالیباف وخشم احمدی نژاد وپس گردنی به علی آبادی ودوباره برگشتن حاج حبیب که خوب بند بازی بلد است بین احمدی نژاد وقالی باف و...تا امروز که یک نام درمدیریت باشگاه استیل اذین بدجوری توی ذوق رییس جمهور است: "سردار آجرلو" یکی ازحواریون مخصوص قالی باف ورییس بهترین دوران باشگاه پاس تهران درطول عمری که دوام نیاورد، با مربی گری مصطفی دنیزلی وآن بازیکنان ستارۀ آنروزی. خلاصه دیدن هم رقابت داخل میدان این دوتیم درسال آیندۀ لیگ دیدنی خواهدبود وهم حاشیه های رقابت دورقیب همیشگی: شهردار تهران ورییس جمهورایران. وطرفه اینکه خودقالی باف هم پرسپولیسی است والبته هدایتی وسلطان علی پروین. نتیجه اینکه فعلاً دنیا بکام حاج حبیب وپرسپولیس است ورییس جمهورمجوز هرهزینۀ لازم را داده است.

4-خب این ها را که نوشتم هیچ کدام را ننوشتم که بنویسم. بلکه می خواستم بنویسم که طبق اعلان بسیاردیرهنگام خبرآنلاین فردا نمایندگان مجلس شورای اسلامی می روند به دیدار آیت الله خامنه ای. خبرمی گوید که موضوع یک دیدار روتین همه ساله است درابتدای شروع بکار سال جدیدفعالیت مجلس. ولی چون خبرخیلی غیرمنتظره ودیر اعلان شد من گمان می کنم که اگرهم دیداری برای این روزها قرار بوده یکباره تعجیل شده وبخاطرنامۀ امروز احمدی نژادبه جنتی و عطف به حریانات روز 14 خرداد درمرقد آیت الله خمینی وفشارهای بیشتر اشکار اصولگرایان میانه رو؛ آیت الله خامنه ای فرصت را غنیمت شمرده تا ازدرسفرخارج بودن احمدی نژاد استفاده کرده ومقداری فضای سیاسی را بنفع عقلانیت تلطیف بکند. وچون احمدی نژادحضورفیزیکی ندارد که بلافاصله واکنش نشان داده وآیت الله خامنه ای را تهدید وتحدید کند؛ رهبرجمهوری اسلامی امیدواراست که تابرگشتن احمدی نژاد به ایران، هم او کمی سرد شده باشد برای واکنش توهین آمیز؛ وهم اصولگرایان میانه رو کمی دلگرم شده باشند از انتقاد ضمنی وغیابی آیت الله از دولت احمدی نژاد. باید صبرکرد ودید. این فقط یک نظراست.

5- این را دیگر نمی خواستم اضافه کنم که من شخصاً دارم تحت تأثیر قدرت سازماندهی وتصمیم گیری رییس جمهوراحمدی نژاد قرار می گیرم. وچون شخصیتم طوری است که نمی توانم مکنونات قلبیم را- حتی ازپشت کیبورد-پنهان نگاه دارم؛ لذا اعتراف می کنم که راجع به اتفاقات مراسم 14 خرداد هرحدیثی شنیدنی است، لیکن نباید ازتحسین احمدی نژاد چشم پوشید که همه چیز را طوری سازماندهی کرد وپیش برد که فقط خودش برنده باشد. هروقت مجبورازتحسین احمدی نژادمی شوم یک حسرت بزرگ هم روی دلم است که اگرهاشمی وخاتمی نصف این مردخروس وزن ارادۀ تصمیم گیری داشتند؛ الان ما مجبورازتلاش طاقت فرسا برای یک حکومت عرفی نبودیم. یا...هو

پی نوشت روزبعدی1:
بازهم بنفع ایران خوش خیالی کرده بودم. پس اتفاقی که من امیدش را داشتم پیش نیامد وآیت الله خامنه ای درخطابه اش برای اهالی مجلس همان توصیه هایی را کرد که دم خروسش حمایت از احمدی نژاداست درمقابل هر تشکیلات تصمیم ساز وتصمیم گیر دیگری. البته خیلی هم نباید آیت الله را مذمت کرد از بابت گرایش به دیکتاتور؛ چون که ایشان هنوزدرسن جوانی هم شدیداً علاقه مند به سرعت درتصمیم گیری بودند مثل همۀ نظامیان وامنیتی ها اولاً؛ وهم شخصاً خیلی به نظریۀ "سلطان-حکیم" افلاطون ارادت داشتند ثانیاً.

اینک بعد ازگذشت سی سال وخرابکاریها وبلاتکلیفی هایی که حاصل هرج ومرج فکری واجرایی همۀ کارگزاران حکومت انقلابی بوده است بنام "مردم سالاری وآزادی ودموکراسی" بدبخت؛ آیت الله هم بیقین قطعی رسیده است که توزیع مراکز تصمیم سازی درتشکیلات های! مختلف منجربه پراکندگی تصمیم گیری وبلاتصمیمی می شود وکشور از داشتن یک حکومت- مثل همۀ سالهای پیش از احمدی نژاد-محروم می شود. والبته عقل سلیم هم حکومت دیکتاتوری را به هرج ومرج ترجیح می دهد.- اصلاح طلبان دست به پشت دست بزنند -یا...هو

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

... به همۀ تشکیلاتتان


1- برعکس همۀ آنانی که معتقد بودند وهستند که محمود احمدی نژاد کدخدارا دیده وده راچاپیده؛ من ازهمان سال 84 خورشیدی مصربودم که احمدی نژاد دهاتی ها را دیده وکدخدا را چاپیده. ولی آیا همین امروز هم هنوز می توان به کسی فروخت این حرف را که : "ایهالناس این خامنه ایست که بهردلیل – واین دلایل مهمند- ذلیل زیردست احمدی نژاد شده است ونه برعکس."

2- اگرحافظه ام درست یادش مانده باشد؛ فکرمی کنم اواسط سال دوم دوراول ریاست جمهوری دکتراحمدی نژاد بود وهنوزاحمدی نژاد چنان حلقۀ قدرتش را بدورگردن آیت الله خامنه ای تنگ نتوانسته بود بکند که آیت الله ناچارباشد ازهمۀ یاران وتصمیمات گذشته اش عدول بکند. لذا روزی برای آخرین بار احساس رهبری کرد ودستوری شدید وغلاظ صادرکرد راجع به "چرایی عدم اجرای اصل 44 بازنگری شدۀ قانون اساسی."

3- طیق عرف معهود دفتررهبری تاریخ جلسه ای را مشخص کرد وهمۀ دارایی بالقوه وبالفعل(مقام ها) گذشته وحال جمهوری اسلامی را نیزدعوت کرد تا آیت الله خامنه ای توپ وتشر چندروزپیشترش راجع به سستی دراجرای اصل 44 قانون اساسی را درحضورهمه به رئیس دولت(مسئول ومخاطب ومقصراصلی) ابلاغ کند.

اما صبح روزی که قراربودجلسۀ مسئولان درمحضررهبربرگزاربشود اتفاقی منحصربفردافتاد که درعمر28 سالۀ جمهوری اسلامی بی سابقه بود.

دکتراحمدی نژاد اطلاع داده بود که "شاشیدم به آن جلسه تان من نمی آیم".- اوالبته چندروزپیشترازاین جلسه درهمایشی باهمین زمینه ومربوط به مجمع تشخیص مصلحت هم شرکت نکرده بود- التماس والتجاء فایده نداشت چراکه احمدی نژاد اهمیتی به واسطه ها نمی داد. لذا چاره دراین دیده شد که از رؤسای دوقوۀ دیگربعلاوۀ رئیس مجمع تشحیص مصلحت خواسته شد که آنان نیزدرجلسه شرکت نکنند تا چنین وانمودشود که ازابتدا بنابر عدم حضور رؤسای قوا بود.

4- این اولین رویارویی زورآزمای محموداحمدی نژاد درمقابل آیت الله خامنه ای درمنظر ومراء عام بود که با شکست خفت باررهبرمعظم خاتمه یافت؛ ومبدأ تاریخی شد برای مناسبات شکل گرفته بین این دومقام مافوق با همدیگر. البته که محموداحمدی نژاد قبل از ان هم درهیچ کدام از صحبت های عمومیش کمترین توجهی به آیت الله نشان نداده بود. وبعدازآن هم تاسال آخرریاست جمهوری دوراولش این رویۀ بی اعتنایی را ادامه داد. وفقط زمانی آیت الله را مجدداً به بازی گرفت که انتخابات دوردهم نزدیک می شد وآیت الله خامنه ای باید نقش مهارکنندۀ جناح راست را بازی می کرد که کسی نامزد نشود. والبته همۀ حواس احمدی نژاد به مهارقالی باف بود چرا که او هنوزهم ازتنها کسی که حساب می برد شهردارمدرن ومحبوب تهران است. – البته کمی بیشتر ترسش ریخته است چون توانسته جناح قالی باف درسپاه را تا مقداربسیارزیادی خنثی وازدورخارج کند-

5- اشاره به همۀ دفعاتی که محمود احمدی نژاد از جملۀ کلیشۀ "شاشیدم به...." استفاده کرده درمقابل همۀ ریزودرشت 30 سالۀ جمهوری اسلامی ازرهبر گرفته تا مجمع، ازمجلس گرفته تا مرجع، ازقضا گرفته تاحوزه و...درحوصلۀ این یادداشت کوتاه نیست وکافی است شما هرکدام ازروزها وهفته های پنج سال ریاست جمهوری ایشان را بیاد بیاورید وملاحظه کنید که سرشار از"شاشیدن" به این تشکیلات وآن تصویبات است. ازبرنامه تادانش، ازشورا تا سازمان، از حزب تا جناح و...خدای من!

6- وگفتن از همۀ صغراهای مفصل کبرایی(انحصارقدرت) که گفتم هم؛ مجال فراخی می خواهد ونویسنده ای پرحوصله ومحقق. والبته که من نیستم واین وبلاگ نوشته فقط برای آدرس دادن است وبس. تا به نشانی عوضی مراجعه ومثل عزیزم دکترسروش "دق الباب" نکنیم که بجای قاتق نان قاتل جانمان شوند. ومی گویم صغرای یک خطی را که:

محموداحمدی نژاد باتکیه برخرابکاری های گندیدۀ اصلاح طلبان درشورای شهر وشهرداری تهران سوارکارومحبوبیت شد وبا استفاده ازکاریزمای فقروساده زیستی خویش، عضویت ومحوریت درتصمیم سازی وتصمیم گیری حزب الله وگروه های فشارحزب الله واستفاده ازامکانات بالقوه وبالفعل شهرداری تهران ابتدا بسیج تهران، سپس وبا استفاده از بسیج تهران بسیج اصفهان ودرمرحلۀ بعد بسیج های شهرها وشهرستان های زیادی را تسخیر کرد؛ واولین بهت وفشاررا به آیت الله خامنه ای منتقل کرد. همزمان ازطریق فشار بسیج بخشی از سپاه راهم همراه خویش کرد تا توانست خودش را به دوردوم انتخابات نهم برساند. ازاین به بعد دیگر کارش ساده بود. چون هاشمی پایگاهی دربسیج وسپاه نداشت وبهتر اینکه روحانی بود ومردم بعداز شکست خاتمی دیگر کمترین اعتمادی به آخوند جماعت ازهرنوعش نداشتند. به این ترتیب احمدی نژادفقط با کمک ومهندسی بسیج وبخش کوچکی از سپاه رپیس جمهور نهم شد – این هیچ ربطی به آیتالله خامنه ای وصدوردستور وازاین بهانه های بی ریشۀ اصلاح طلبان نداشت –

واحمدی نژاد پس از رییس جمهورشدن دیگر کوچکترین مشکلی برای بسط قدرت خودش احساس نکرد. زیرا که "پول شهر- بسیج- سپاه" را درکمترین مدت به "پول نفت- سپاه- بسیج" ارتقاء داد. ودراین نقطه است که دیگر نه به آیت الله خامنه ای نیاز دارد، نه به روحانیت وحوزه، نه به 200 کیلوگرم سرلشکربسیجی فیروزآبادی ونه به انصار حزب الله ونه به مداح ارضی ونه به الله کرم وده نمکی. وطرفه اینکه همۀ آنانی که پنج سال پیش ودردوران فاجعۀ خاتمی هرکدام قدرت بلامنازع کشوربودند. اینک همه پشت سر رهبر معظم شان آیت الله خامنه ای بدنبال رییس جمهورمقتدر چنان "ماغ"ی می کشند از کرنش ودریوزگی که هرناظری را ناباورومتعجب بجا می گذارند.

7- واگر می بینیم که احمدی نژاد بی اعتنا به همۀ حوادث یک سال گذشته که دراعتراض به اوشکل گرفته است درپی برقراری رابطه با امریکایی است که سی سال تمام دشمن ایدئولوژیک(بخوان مقوم ادامۀ حیات انقلاب اسلامی) جمهوری اسلامی بروایت آیت الله خامنه ای بوده است. وآیت الله دمش روی کولش درنوشهر جیک هم نمی زند ازدشمن! دشمن های بی پایانش، آن هم درمیان سپاهیان پاسدارایدئولوژی؛ به این دلیل بدیهی است که رییس جمهور وظیفۀ آیت الله را دقیق ابلاغ کرده است: "رئیس امنیت دولت وسرکوب همه جانبۀ مخالفان سیاسی قدرت بلامنازع احمدی نژادوپاسدارانش".

8- وچقدرسفله ودریوزه اند همۀ مقام هایی که سی سال است برما ملت بدبخت حکم رانده اند. نگاه کنید به رفتارها وگفتارها وچس ناله های همۀ سران جناح راست درمجلس ومجمع وحوزه و... که چگونه درمقابل تحقیر های هرروزه وبی انجام رییس جمهور خاشع وبدبخت به نواله کردن حصۀ کثیف خویش ازگوشت تن این مردم مشغولند؛ گویی اصلاً این آن ها نیستند که ازبام تاشام مورد خطاب یک موجود 45 کیلوگرمی هستند که می گوید: "شاشیدم به تصمیمتان، قانونتان،مجلستان، نماینده تان، رأی تان، رهبرتان و..." یعنی اینقدر شیرین است این جیفۀ دنیای بی ارزش!؟ باز گلی بگوشۀ جمال محمد جواد اردشیر لاریجانی که با ضریب هوشی بالایش تشخیص داده پیش نماز روز کیست واقتداء کرده.

9- آیا سپاه واحمدی نژاد قدرت ادامۀ این سناریو را خواهند داشت یا آیت الله ازیک لحظه رهائیش درتریبون سالگرد رحلت آیت الله خمینی در14 خرداد استفاده خواهد کرد وبا استفاده از قدرت مطلق وفرا قانونیش حتی؛ - حداقل- همۀ یاران خودش درجناح راست را ازاین خفت نجات خواهد داد؟ وآیا اگررهبر بدفاع از جایگاه خودش ویارانش برنخیزد، می توانیم منتظر حداقل یک مرد بستوه آمدۀ متشخص درجناح راست باشیم؟

فکرمی کنم ولی مطمئن نیستم. یا...هو