۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

شریعتی و مجاهدین خلق پشت دانشگاه را خم کردند برای سوار شدن خمینی!

Saint Jerome in Meditation




فشرده ترین روایت من از تاریخ و روحانیت شیعه در قرن 14 خورشیدی:

1- روحانیت وقتی بعد از انقلاب مشروطه و افت و خیزهای انقلابی از هرج ومرج خسته شدند و احمدشاه راهم در قوارۀ نظم دهنده نیافتند با حمایت ابتدایی و اصرار ثانوی سلسلۀ پهلوی را تأسیس و رضاشاه را شاه کردند. تقریباً نیمی از سلطنت رضاشاه دورۀ بره کشان روحانیت شیعه بود. زیرا که آنان هم از سوی شاه قدر می دیدند و هم از سوی توده ها بر صدر می نشستند.

2- وقتی وارد پارۀ دوم سلطنت رضاشاه می شویم یکباره در یک پیچ تاریخی رضا شاه تغییر مسیر داد و از "رضا"یی که در تکیۀ دولت خودش را گل مالی می کرد تبدیل شد به شاهی که فرمان کشف حجاب زنان را داد. روحانیت که مهمترین بند ناف مذهبش به حجاب زن ها گره خورده بود و است در طول تاریخ تشیع رسمی؛ در طرفة العینی با مخ بزمین کوبیده شد. و از اینجا بود که بطور مطلق قدربینی حکومتی اش را کاملاً از دست داد. ولی هنوز در بین انبوه توده های سنتی کماکان بر صدر می نشست.

3- امام خمینی و روحانیان هم نسلش در این ده سال دوم حکومت رضا شاه است که دوران رشد خودشان را طی کردند و مضایق و تحقیرهای خردکننده ای را در حساس ترین برهۀ رشد سنی و عقلی خود تجربه کردند. لذا بطور طبیعی چنان کینه ای از این رفتار بی اعتناء و تحقیرآمیز رضا شاه به دل گرفتند که نتوانند این عقده ها و کینه ها را فراموش کنند.

4- تاریخ ایران به بعد از جنگ جهانی دوم رسید و رضا شاه کشور را تسلیم متفقین و خودش را آواره کرد. روحانیون که دراثر اقدامات رضا شاه هم تحقیرشده بودند و هم سازماندهی نداشتند و هم حوزۀ علمیۀ قم قوام و دوامی نگرفته بود؛ نتوانستند از این خلاء قدرت ده سالۀ جدید بین سال های 1320 الی 1330 خورشیدی استفاده کنند. چرا که علاوه بر ضعف خودشان رقیب پرقدرتی را در صحنه داشتند بنام حزب توده که تقریباً همۀ سوراخ سنبه های مؤثر مثل دانشگاه و جوامع شهری را اشغال کرده بود و بسیاربا طراوت و قوی بنظر می رسید این مولود جذاب برای تحصیلکردگان علوم جدید.

5- زمان بجلو آمد و روحانیان آبی زیرپوست شان رفت. چون که محمدرضا شاه مثل پدرش نمی توانست روحانیان را عقب براند، ضمن اینکه حالا دیگر حوزۀ علمیۀ قم هم برای خودش و روحانیانش تشخصی ثابت می کرد. البته روحانیت کماکان از محبوبیت توده ای هم برخورداربود. 

6- در یک چنین چینشی است که ایران وارد دهۀ 40 خورشیدی می شود. شاه جدید که یک دورۀ سخت و ناپایدار 17-20 سالۀ ابتدای سلطنتش  را پشت سر گذاشته است. از دو واقعۀ مثبت طبیعی برای خودش که تولد اولین پسرش ولیعهد و مرگ آیت الله بروجردی همزمان است، خنده ای از ته دل می کند و آستین بالا می زند برای جهاندن ایران به پیش. او در اولین قدم با به یاد آوردن مزاحمت های نجیب ولی پی گیر و سمج آیت الله بروجردی، تصمیم می گیرد که مرکزیت مذهب شیعه را از خودش دور کند و مرجعیت عام آیت الله حکیم در نجف را جا بیندازد.

7- اما شاه یک بدشانسی بزرگ می آورد و دموکرات های کم تصمیم امریکایی جان اف کندی را رییس جمهورمی کنند و او هم در اولین اقدام به شاه تکلیف می کند که ماندن در اردوگاه پیشرفت غرب منوط به ایجاد فضای باز سیاسی است. شاه بناچار چون عاشق زندگی امریکایی است می پذیرد و بندها را شل و علی امینی را نخست وزیر می کند. هرچند عمر حکومت امینی بدرازا نمی کشد ولی همین پالس های امریکایی مخالفان شاه را گرم می کند و به میدان می آورد. و از جمله آیت الله خمینی را که از تصمیم شاه برای خارج کردن مرجعیت مؤثرشیعه از ایران احساس خطر رفتار بعدی رضا شاهی کرده است را به شورش وا می دارد.

8- کندی ترور می شود و جانسون معاونش هم دیگر داغی ابتدایی را ندارد و شاه می تواند شورش آیت الله در سال 42 را سرکوب و اصلاحات خودش تحت نام انقلاب سفید را پی بگیرد. دهۀ 40 حورشیدی موفق ترین و ایده آل ترین ده سال شاهی 37 سالۀ محمدرضا می شود. و او علاوه بر اینکه تهدیدات سلطنتش را بفراموشی می سپارد بلکه ایران را هم وارد یک مدار توسعۀ متوازن می کند که بهترین دهۀ دولت مدرن در ایران هم می تواند نام بگیرد.

9- امام خمینی هم در نجف آرام می گیرد و بیشتر به پیری و مرجعیت دینی و درس و بحث مشغول می شود تا مبارزه برای قدرت سیاسی. البته که کماکان در درس هایش گاهی به نوشته ای و گاه دیگری بسخنی تضاد های خودش با مدرنیته و شاه را هم می گوید و می نویسد ولی معلوم است که قبول کرده است که دنیا عوض شده است و نوبت بازی دین در سیاست سپری شده است.

10 هنگامی که وارد دهۀ 50 می شویم زمین و زمان بسود شاه کار می کند و او را تا جایگاه خدایگان آریامهر ارتقاء می دهد. او نیز این موقعیت طلایی را قدر می داند و با برپایی جشن های دوهزاروپانصدسالۀ شاهنشاهی و تعویض تقویم خورشیدی با تقویم شاهنشاهی خودش را در هیبت کورشی مدرن گرامی می دارد. و بلافاصله در اثر تقارن اتفاقات جهانی بنفع خودش قیمت نفت را چند برابر می کند و از شخصی متحسر برای زندگی غربی در ایران به شخصیتی هماورد با غرب تغییر موضع می دهد. و دیگر خدا را بنده نیست و هر دولت و ملتی را که رقیب می داند به ترفندی از حرف و اقدام می نوازد.

11- سال 54 می رسد و در یک پیچ خطرناک تاریخی دیگر، همۀ بافته های شاه شروع به معکوس شدن می شوند و تا آخر سال 55 دیگر نه از نفت گران چیزی می ماند و نه از حکومت جمهوری خواهان در امریکا و نه از دوستان غربی که هرکدام را به متلک و قلدریی تارانده. ولی هنوز هم رقیبی قدر که شاه را متوجه عظمت تهدیدی که می شود بکند روی صحنه نیست. و او دلخوش به رفاه نفتی که داده امیدوار است با یک سیاست انقباض اقتصادی بتواند این سکتۀ نه چندان خطرناک را رفع کند.

12- اما در غفلت شاه جریانی که از نیمۀ دوم دهۀ 40 خورشیدی زیر پوست شهر جریان یافته بکار می آید و براه می افتد. دکتر شریعتی که از روی حسن نیت ابتدا  ناخودآگاه مارکسیسم را سوار گردۀ مذهب کرده است تا بشود از دین یک ایدئولوژی استحصال کرد و کرده است. همراه با شاخۀ نظامی ایدلولوژی جدیدش مجاهدین خلق پشت دانشگاه را خم می کند و کرده است که روحانیان و امام خمینی بتوانند راحت تر سوار بشوند. هرچند خود دکتر با مرگ دردناک و زودهنگامش صحنه را ترک کرده است و شاهد تأثیر اشتباه یک روشنفکر در تاریخ یک کشورنیست و نخواهد بود.
....ادامه درپست بعدی...

پی نوشت: این مطلب را از 31 مارس 2011 آوردم اینجا که:
اول: بگویم در راه بازگشتم.
دوم: مناسب دیدم بخاطر 12 فروردین.
سوم: اگر دوست داشتید و توفیق یارم بود ادامه اش را که دوسال پیش ننوشتم در یکی از روزهای خلوت پیش رو بنویسم تا نگاه تاریخی ام تکمیل شود یکجا!

۱۳۹۱ اسفند ۲۸, دوشنبه

خر داغ می کنند؛ بوی کباب نیست. رمز گشایی از مصاحبۀ داوطلب بابک زنجانی با بی بی سی!

A profile portrait of an elderly man with prominent white whiskers wearing a top hat.

Adrianus Jacobus



1- بابک زنجانی که شناختش را مدیون فواد صادقی نازنین در سایت بازتاب امروز هستم و هستیم؛ مصاحبۀ نسبتاً مشروحی با بی بی سی فارسی کرده (اینجا) و ضمن تآیید کامل هر آنچه از حرف و سابقه و عکس و فیلم - برای اولین بار از سوی سایت بازتاب -  از وی منتشر شده است؛ اذعان نموده که دلال رسمی رژیم بوده و برای دور زدن بسیار گران و فاسد تحریم ها تجارت می کرده است و بطور ضمنی مقر آمده که تشخیص مقامات غربی دقیق بوده در تحریم نام او. او گفته است که مجبور شده بخش در خطر سرمایه اش را که رقم ناقابل 4 میلیارد یورو - درست متوجه شده اید 5500000000 دلار! معادل 16500000000000 تومان بنرخ هر دلار 3000 تومان - بوده را بداخل کشور بیاورد و بیش از118 شرکت سازمان تأمین اجتماعی - بیمه گزار فقیر ترین و محروم تری طبقات اجتماعی را بدون هیچ گونه مجوز و طی تشریفات قانونی - خریداری نماید. اصل ماجرا را خودتان می دانید و من هم قبلاً به آن پرداخته ام.

2- اینک اما مصاحبۀ او با بی بی سی را داریم که قطعاً کمتر از خونریزی وعده داده شده ام برای بازگشت اضطراری نیست و مجبورم چند مورد مهم را بنویسم.

الف- این مصاحبه قطعاً هماهنگ شده بوده است و اگر بی بی سی فارسی را هم از این هماهنگی قبلی مبرّای نسبی فرض کنیم ماجرا چنین می تواند بوده باشد که بابک زنجانی خودش را عمداً در تور مصاحبۀ بی بی سی قرار داده در تاجیکستان. مهمترین دلیل اینکه بی بی سی فارسی همۀ دلمشغولی رژیم در آستانۀ انتخابات است و زنجانی جز در صورت فرار از کشور نمی توانست چنین مصاحبه ای را انجام دهد. شرح ماجرا بدیهی است و می گذرم.

ب- این مصاحبه بضرر احمدی نژاد انجام شده است زیرا او ضمن تکذیب ارتباط رشوه خواه فاضل لاریجانی با خودش؛ سرکوب جنبش سبز توسط میرکاظمی(حسن رعیت) را وظیفۀ سازمانی دفاع از وطن و انقلاب تأیید کرده است. لذا چنین معلوم است که نیروهای امنیتی خودشان به زنجانی توصیه به مصاحبه با تلویزیون دشمن کرده اند تا:

ب1- با عادی نشان دادن و در جهت نظام کار کردن زنجانی را جهانی کنند تا او را و منافع همپوشان مافیای اقتصادی امنیتی سپاه را از توبرۀ احمدی نژاد قطع و به کاسۀ حمایت از ولایت فقیه (خامنه ای) بریزند تا آسیبی نبیند.

ب2- اگر شرایط طوری پیش رفت که نظام (خامنه ای) هم مجبور شد و از مافیای امنیتی اقتصادی سپاه اعراض کرد . فرصت داشته باشند تا در فاصلۀ سقوط (حذف) احمدی نژاد در اردیبهشت یا خرداد و حوادث متعاقب آن برای سقوط احتمالی خامنه ای بتوانند از چپاول های صدها میلیارد دلاری این شبکۀ گسترده که بابک زنجانی یکی از صدها فاسد آن است حفاظت کرده و این سرمایۀ عظیم را جابجا کنند.

پ- این به این دلیل هم مستند است که امروز معاون فرهنگی و تبلیغات سپاه معترف شده است (اینجا) که فتنۀ بزرگ 92 قبل از انتخابات اتفاق خواهد افتاد و محتمل است انتخابات برگزار نشود. لذا تقریباً مسجل است که سپاه تصمیم دارد با موافقت یا مخالفت خامنه ای هم و قبل از انتخابات 92 احمدی نژاد را از صحنۀ سیاسی حذف کند: انتخاب راه حذف یا با زبان خوش یا آن خونریزی که وعده اش را داده ام هم بستگی به مقاومت احمدی نژاد دارد. یا...هو
*********************

 این هم پست 7 ماه پیش در مورد مداحان و حسن رعیت. جالب و تازه اگر دوست دارید:

حسن رعیت سرکوبگر جنبش سبز کیست و چگونه صعود کرده است! نگاهی تازه به حزب مداحان. 

تبلیغ خورشید مرتضوی برای بهار اسفندیار  و نامۀعزل رؤسای دانشگاه ها و برکناری عنقریب کامران دانشجو: دو نمونه از رادیکالیسم منجر به زد و خورد پیش ِ رو!

۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه

در آرزوی بهاری بدون آخوند و امام زمان!



سلام. نوروز در حال آمدن عنقریب است و من احساس کبکی را دارم که بالاخره موفق شدم کلاغ بشوم. و از فقط سر زیبا زیر برف داشتن به قار قار شبانه روزی سیاست برسم. که نمی خواستم و شد. هر جوری هست چراغ سیرک را تا خرداد هم روشن نگاه خواهم داشت تا در نرفته باشم از قول و پیش بینیی ها و تحلیل های چهارساله ام. اما فعلاً برای تعمیرات سال نو تا دوشنبه اول آوریل تعطیل خواهم بود. مگر در یک صورت که سیاست چنان خشن شود یکباره که تروری فیزیکی یا مرگی طبیعی! اتفاق بیفتد آن بالا. که بعید نیست در آشفته بازاری که سگ صاحبش را نمی شناسد.

به خاتمی مطلقاً امید و اعتمادی ندارم. هاشمی بعد از آن به روغن سوزی افتادن دوبارۀ فتیله اش در دو هفتۀ گذشته؛ حرف کمی صریحتر زده در مورد حمایت پشیمان و لجوج خامنه ای از احمدی نژاد. ولی نه گمانم که مشکل ایران (استراتژی خامنه ای) با این یکی به نعل و صدتا به میخ زدن اینجوری قابل رفع کردن باشد. و هاشمی اگر بخواهد نقش مورد نیاز را ایفا کند باید نعلین سرداریش را با یک پوتین  سربازی عوض کند و با چالاکی فکری مورد نیاز این مرحله به میدان بیاید. 

پس فعلاً بی خیال سیاست و حجامت هم برویم بسمت طییعت و بهار و دعا کنیم که خدای ناکرده "زنده باد بهار" مشایی اگر آمدن امام زمان و پایان جهان است نیاید تا فرصت کنیم یکبار دیگر - بعد از قرون وسطی اسلامی - ایران را یکپارچه و دور هم و خندان و نغمه خوان و رنگی بکنیم و ببینیم. تا پیران فرصت کنند بمیرند در آرامش و جوانان زندگی کنند در آسایش. 

نوروز را به همۀ شما و همۀ وابستگان و دلبستگان شما و همۀ ایرانیان شادباش می گویم و آرزو می کنم که سال 92 سال رهایی ایران باشد از جهل و خرافه و مضحکه. دوستتان دارم و انرژی سرشار شما در آمدن و سر زدن به نمایش های سیرک را شانس خوب خودم می دانم.

اگر چه نمایش های صحنۀ سیرک تعطیل موقت می شود؛ اما دیوارهای رنگی و بیرونی سیرک کماکان در اختیار شماست که با ماژیک های مشکی یادگاری های رنگی بنویسید برای من در قالب کامنت. تا هم من بی نصیب نمانم از هُرم گرمای نفس های امید بخش شما و هم شما ترک عادت یکباره نکرده باشید در آغاز بهار مهم برای ایران. یا...هو

پی نوشت اول: مطلب فوق العاده خوبی است که کریم عدالتیان در "مجمع دیوانگان" نوشته - با تشکر از خواننده ای که لینکش را فرستاد برای من - و بسیار زیاد افکار مرا نیز شامل است در طول این چهار سال وبلاگ نویسی. اگر دنبال مطالب خوب هستید توصیه می کنم مطالعه کنید. منهم نظرم را خواهم نوشت بزودی!

پی نوشت دوم: این هم کامنت مختصرم در پای همان مطلب دیوانگان:
خیلی مطلب خوبی است. بویژه در دو "بخش مشکلات اصلی ما چیست" و "خواست اصلی جامعۀ ما چیست" همپوشانی فکری کامل دارم با نویسنده. در مورد تحلیل ماوقع بویژه با تمرکز بر چهارسال اخیر نیز نظرات نویسندۀ محترم منصفانه و منطبق بر واقعیت است. اما مشکل اصلی در راه حل ارائه شده است و آن زمانی بروز می کند که بخواهد از قوه به فعل تبدیل شود. به این معنا که درست است که افکار امام زمانی احمدی نژاد و مشایی روحانیت گریز است و برای تضعیف جایگاه و شأن قدسی ولایت فقیه و اذناب و اطرافش بسیار مغتنم. اما همین افکار و اعمال و رفتار احمدی نژاد - مشایی روشنفکر و نخبه گریز هم است بهمان تندی بلکه هم بیشتر از آخوند گریزی. البته این هم واقعیتی است که اصلاح طلبان چون بختکی بر سر هرنوع آلترناتیو دیگر و چه بسا مفیدتری هم حاضر هستند و این درد کمی نیست. با این همه این تفکر یا نحلۀ فکری امام زمانی آقایان همانقدر که مراجع سنتی را می ترساند بیشتر از آن مراجع مدرن را می گریزاند. احمدی نژاد شخصاً که بدلایل عدیدۀ ذاتی و اعتباری نتوانست نظر نخبگان را نه تنها جلب بلکه حتی تعدیل کند نسبت بخودش. لذا برای پیشنهاد کریم عدالتیان کار زیادی از دست کسی ساخته نیست که انجام بدهد و فقط بستگی به خود مشایی دارد که آیا بتواند در چند ماه باقی مانده برخی از مراجع مدرن را - که جوانان شهری قبولشان دارند - بسمت خودش و ایده هایش جلب کند یانه. و الا مردم عادی بیش از اینکه بمشکلات فلسفی رژیم در بلند مدت بیندیشند نگران معیشت و گذران روزمره خود و فرزندان شان هستند. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

چرا کفن پوشان به احمدی نژاد اعتراض نمی کنند مثل خاتمی؟ جانشین مصباح جواب داده است!

Bal du moulin de la Galette

1- روز گذشته بازهم احمدی نژاد حرف زده و مثل همیشه حرف های گنده ای هم زده است در حوزۀ نظری که می توان بیشترین گزاره های اصلی این حرف ها را هم در کنایه به آیت الله خامنه ای تعبیر و تفسیر و رمزگشایی کرد. مهمترین این گزاره های مهم هم این است:
احمدی نژاد گفت: «کسی که بتواند بازخواست کند اما بازخواست نشود، زمینه خوبی برای فساد دارد» و «سعادت انسان با تسلط بر دیگران و اثبات قدرت او نسبت به دیگران حاصل نمی‌شود.» (اینجا)
اما من نمی خواهم اینکار را بکنم. یکی به این دلیل که احمدی نژاد در مقام نظریه پرداز بیشتر تلاش دارد امهات دکترین مشایی را اعلام کند برای تبلیغات در پیش و دوم به این سبب که احمدی نژاد حرف می زند که حرف زده باشد و اغلب حرف هایش مخاطب خاصی - مثل کنایه به رهبر و از این قبیل - ندارد. زیرا بسیار دیده می شود که فردا در مراسمی دیگر حرفی راجع به رهبر می زند که تعریف و تمجید مطلق است و ابداً نشانی از حرف های امروزش ندارد. بنابراین من فقط هنگامی احمدی نژاد را حلوا حلوا خواهم کرد بعد از این که دست به عمل و اقدامی بزند که فشار خون الیگارشی متحجر را بالا ببرد مثل جریان چاوز و نشان فرهنگ دادن به مشایی.

2- بجای آن اما امشب رفته ام سراغ موضوعی که این روزها خیلی شنیده و گفته می شود. ولی کسی تاکنون پاسخ مستدل و عامه فهمی به آن نداده است و محتمل است که بسیاری از شما نیز علاقه مند باشید که بدانید راز اعتراض حزب اللهی های هوادار خامنه ای و روحانیت سنتی به خاتمی در چه بود و چرا اینان کمترین واکنشی به گفتار و رفتار احمدی نژاد در همان مقولات و موضوعات نشان نمی دهند. دلیل رفتنم سراغ این مطلب هم این است که بالاخره دیروز یک رجبی نامی که قائم مقام مصباح یزدی در مدرسه اش است به این پرسش یا اتهام پاسخی مستدل و منطقی داده است. البته نه اینکه سخن این آخوند رجبی خارج از قوارۀ همۀ موعظه های چرت و پرت باشد؛ که نیست. بلکه من پاسخ او را از صافی ادبیات آشنا برای عقول رد کرده ام تا  متوجه بشوید که اولاً منظور ایشان چیست و ثانیاً متوجه بشوید که عدم واکنش به حرکات و رفتار احمدی نژاد ربط خیلی زیادی با نزدیکی او با خامنه ای و امثالهم ندارد. یا بعبارت دیکر از رانت قدرت استفاده نمی کند بلکه از رانت چرت و پرت گویی برخوردار است. ابتدا بخش کوتاهی از حرف های رجبی را می آورم:
حجت الاسلام رجبی کفت: کسانی که این پرسش‌ها را مطرح می‌کنند که چرا در آن دوران (دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی) در مقابل مسائل واکنش نشان می‌دادید و اکنون (دوران محمود احمدی‌نژاد) واکنش نشان نمی‌دهید، از شرایط آن دوران (دوره آقای خاتمی) و کارهایی که در آن دوره می‌شد، غفلت می‌کنند؛ در آن دوران صریحا گفتند دوران امام خمینی (ره) گذشته است؛ گفتند علیه خدا هم می‌توان تظاهرات کرد؛ ائمه معصومین (ع) را مسخره کردند؛ در آن دوران شرایطی شده بود که عده‌ای اساس دین را به بازی می‌گرفتند؛ این طور نیست که کسانی بخواهند شرایط این دوره فعلی را با آن دوران مقایسه کنند؛ کجا در آن دوران واکنش‌های طلاب برای کوچک‌ترین چیز‌ها بود؟  (اینجا)  
3- آخوند قائم مقام مصباح حرف های بیشتری هم زده است البته؛ اما چون همه اش در ادبیات حوزوی و چرت و پرت بوده خیلی راحت نیست برای خوانندۀ عادی که بتواند منظور نهایی او را در یابد. لذا من با ترجمۀ حرف های ایشان به ادبیات دانشگاهی و عقلانی بشما می گویم که منظور ایشان از فرق حرف احمدی نژاد با خاتمی چیست و چرا دو واکنش کاملاً متفاوتی را باعث شده و می شود از سوی هم حوزه و هم دانشگاه:

الف- او می خواهد بگوید: حرف های احمدی نژاد در داخل گفتمان خدا محوری و حوزوی و دینی و مذهبی است که شامل یک مشت ادعاها و افسانه پردازی های تاریخی و چرت وپرت هاست که کمترین پشتوانۀ عقلی و علمی و اندیشگی را ندارد. در حالیکه حرف های خاتمی در داخل گفتمان انسان محوری و دانشگاهی و علمی با آدرس های مشخص و تجربه شده در جوامع پیشرفته است که ده ها هزار اندیشمند و نظریه پرداز و فیلسوف و سیاستمدار پشتوانۀ عفلی و درستی آن هاست و قابل مقایسه با چرت و پرت های مذهبی نیست.

ب- او می خواهد مثال بزند از نوع واکنش ایجابی که جامعه به حرف های ایندو نشان داده است و می دهد. هر حرف خاتمی با میلیونها سوت و کف و هورای جوانان و استادان و دانشجویان و عاقلان و ... روبرو می شد و تحرک و نشاط ایجاد می کرد طوری که اگر لحظه ای در سرکوبش کوتاهی می شد نه از تاک نشان می ماند و نه از تاک نشان. در حالیکه حداکثر واکنش همین جوانان به گفتار و رفتار احمدی نژاد ساختن چند اس ام اس فکاهه و خنده دار و مسخره است و مخابره کردنش به رفقا.

پ- او می خواهد بگوید که احمدی نژاد ورژنی کمی متفاوت - و نه مسخره تر - از گفتمان خود ماست. گیرم که حالا آن وسط یکی دو لگد پرانی هم بکند بسمت خودی ها. این کجا و آن سیل بنیان کن و زندگی ساز و نشاط آفرین مدرنیتۀ زیربنای تفکر خاتمی کجا.

ت- او حتی حاضر است مثال بزند که گیریم که احمدی نژاد و مشایی اش تا آنجا بدنبال امام زمان بروند که بشوند علیمحمد باب ثانی. این کجایش خطری برای اسلام و روحانیت دارد که شما با اومانیسم - خواسته یا ناخواسته؛ پیدا یا پنهان - فلسفی گفتمان خاتمی مقایسه می کنید. هر چند که آن باب معروف خودش مجتهد طراز اولی هم بود هنگام ادعای مهدویت و احمدی نژاد و مشایی که این امتیاز را هم ندارند بعید است به آن مرحله صعود کنند. اما می خواهم بدانم باب چه خسارتی توانست به آخوندهای مذهب شیعه بزند که حالا این باب قلابی بتواند.

4- من البته این استدلال آخوند ها را قبول دارم و درست تشخیص می دهند خطر اصلی را. اما به اندازۀ آنان امیدوار نیستم که احمدی نژاد و مشایی نتوانند بنیان های ایدئولوژی حکومت دینی را تخریب کنند. زیرا اولاً زمانه بسیار متفاوت است و ثانیاً ما به تشکیک و دگرگونی حزب اللهی هایی نیازمند هستیم که هیچگاه با گفتمان فاخر و مدرن خاتمی متحول نمی شوند و نمی شدند - چون اصلاً گوش نمی کردند - اما با گویش خراباتی و نبوتی احمدی نژاد و فلسفه و دکترین مشایی هم ارتباط برقرار می کنند و هم متحول می شوند انشاء الله. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

از خاطرات یک دلقک تبعیدی: شلیک گلشیفته به مغز تحجر!






امشب شلوغی شهر لندن هم آرامم نکرد و حتی هیجان بودن پاپ اعظم در"هاید پارک" . دلم بدجوری ایران می خواهد و دخترهایم و سینما و تئاتر و جشن و شادی بزبان فارسی. امروز هم که دو ساعت رفتم کتابخانه برای اینترنت؛ دیگر نور علی نورشد وقتی دیدم مهندس معینی نازنین چه پزی داده در"رازسربمهر"ش بخاطر دیدن"قهوۀ تلخ" مهران مدیری و روحم پرکشید دنبال آن سکانس درخشان "مرد هزار چهره" که مسعود شصتچی از محفل روشنفکران مفنگی هم رانده شده و فقط صد تومان دارد و گرسنه است . او به دکه همه چیز فروش می گوید نان می خواهد و فروشنده صد تومان را کافی نمی داند. مهران مدیری بالاخره ساعتش (نماد زمان = عمر) را معامله می کند ولی بجای نان، کارت تلفن (نماد حرف از نوع چرت و پرت یا کلاه برداری) می خرد و می رود  و باقی ماجرا - آیا ما سی و دو سال است عمرمان را اتلاف حرف های چرت و پرت نکرده ایم؟! - دلم می خواست یک زمانی تحلیل محتوای مفصلی بنویسم برای این شاهکار مشترک مهران و پیمان ولی همت نکردم و هم برای دردسرهایش برای هنرمندان پیش گفته نگران شدم.

خانم کیمیا هم کامنت گذاشته بود که بروم سراغ صدای "گلشیفته" و من همینجوری هم اسم این دختربیاید تعظیم می کنم و نزده می رقصم. چند روز پیش بود که گذری دیدم مصاحبۀ مفصلی کرده با پرویز جاهد و حرف و حشتناک و درشتی زده و گفته: "فاجعه اینجا نیست که دیگرفیلم نامه نویسان و فیلم سازان داخل ایران نقش های پروپیمانی برای زنان و دختران نمی نویسند؛ فاجعه اینجاست که نویسندگان و فیلم سازان قدرت نوشتن نقش برای زنان را از دست داده اند." (نقل بمضمون) و معنی این حرف این است که در اثر فشار تحجر حاکم مغز نویسندگان و فیلم سازان – حتی  خود زنان - زنان را چنان از چرخۀ زندگی حذف کرده اند که حتی وقتی هم بخواهند قادر بیاد آوردن نیستند.

دیروز از سر دلتنگی حتی چند ساعتی گزارش جشن خانۀ سینما را پست کردم توی وبلاگم و امروز عکس های  جسور رخشان و باران با پوشش های سبز مرا برد بورزشگاه کشتی پارک شهر تهران در تابستان سال 80 و جشن تبلیغات خاتمی دوم که مجید مظفری مجری بود با چه حرارتی و رخشان لنگان بود ولی آمده بود و با "روزگار غریبی است نازنین" شاملوی دردانه شروع کرد و کیومرث پوراحمد که با آن قد بلند و موهای سفیدش که از یاد هیچ کس نمی رود و خیلی های دیگر.  و خاتمی که دیر آمد و زود رفت گویا دو بشک بود همیشه از خیل هوادارانش که سکولاربودن را رفتار می کردند مثل خودش. ولی هیچگاه سکولار بودن را انکار نمی کردند مثل خودش.

این فقط یک مقدمه بود برای یک نوشتۀ انباری که 5 ژانویۀ 2010 در منزل موقت و قبلی ام نوشته ام و تقدیمش می کنم به کیمیا و همۀ خانم ها و بانوان مکرم که وبلاگم رامی خوانند و البته پیش کش به همۀ آنانی که روحی ظریف و حسی رقیق دارند و به هنر تعظیم می کنند. و تقدیم می کنم به اصغرفرهادی و گلشیفته و ترانه- و تبریک مجدد به دربارۀ الی برای بردن جایزه های اصلی جشن خانۀ سینما - و همۀ هنرمندان کشورم.  
نوشته هم یک قطعۀ کوتاه درحد یک کامنت است حدیث نفس خودم  در هم مرز تولد عیسی و شهادت حسین و جشنی که حتی من هم دارم با آرزویش می میرم و آخوند ها دریغ کرده اند از ایران. این نوشته را قبلاً هم درجای دیگر و درهمان زمان منتشر کرده ام ولی اینجا دیدنش هم خوب است. ویک نکتۀ خشن هم پشت این قصه پیش آمد که برای تلخترازاین نشدن ذائقه تان می گذارمش درسالگردش اگر باهم بودیم هنوز! بگویم وبرایش آمرزش بخواهیم.

من حالم خوبه آقای عزیز

1- اولین باری که خواستم از دست خودم فرار کنم شب یلدایی بود که پدرم هرحقه ای سوار کرد شب تمام نمی شد. پس دست بدامن آغوش مادرم شد و سهم خودش از من را شلیک کرد توی زهدان مادرم. خوب یادم مانده که همه چیز تازمانی که بابا مامان هم لخت بودند مثل من! رؤیایی وعالی بود: گرم، لذیذ، مهربان، خوشبو، پرنوازش، پررمزورازوشاعرانه! پدرم مثل جدم حضرت آدم قبل از مادرم مثل جده ام حوا لباس پوشید و سردش شد! و با مادرم که او هم توی لباسهایش از سرما داشت می لرزید دعوا کرد که: "زمستان بس ناجوانمردانه سرد است."ومن تصمیم گرفتم هیچ گاه مجبور از لباس پوشیدن نشوم که یخ بزنم. پس رفتم گوشۀ رحم مادرم و سفت وسخت نشستم به چمباتمه که: "نمی خواهم متولد بشوم که لباس تنم کنند."

2- از هم خانه ای هایم که دو انگلیسی هستند و سه لهستانی و یک سیک و دوستم ایرانی. من بودم و یک انگلیسی و زوج جوان لهستانی و سیک؛ بقیه میلاد عیسی مسیح را زده بودند بیرون تا دیشب. و برادر نوجوان دختر لهستانی که میهمان آمده از ویرانه های "یاروزلسکی ژنرال" و چه هنری دارد این نوجوان در آشپزی و چیدن میز شامی با غذاهایی جورواجور خوش بو و برنگ بعلاوۀ شمع و گل و درختچه ای بحرمت پیامبر آشتی که از لای در اتاق نیمه بازشان دزدیدم حسرتم را و هیچ کس بفرمایی نزد بمن. آه: عید، تازگی، شادی، عریانی، موسیقی، خنده های بلند، دستمال سفره های رنگی، شراب سرخ فرانسوی و...می روم توی اتاقم تا بلکه دستم بخودم نرسد.

3- ماه هفتم است و احساس خطر می کنم. مامان امروز رفته بود مغازۀ سیسمونی با مادرش که مادر بزرگ من قرار است بشود در آن سرمای وحشتناک جشن "لباس پوشان"م. دستم را می اندازم به بند ناف مادر و کشش می آورم تا دودور دور گردنم: "من نمی خواهم متولد بشوم برای لباس پوشیدن و دعوا." و این مادر! مگر ول کن معامله است در مهربانی! بند نافش را چنان شل می کند که گردن باریکم از دست خودکشی یک جنین خلاصی یابد. و من نمی توانم بگویم: ای مامان لعنتی چرا! باید کلک دیگری سوار کنم برای رهایی از دست خودم.

4- "دربارۀ الی" اصغرفرهادی را می گذارم توی دی وی دی پلیر! تلویزیون 20 اینچ اتاقم و همراه می شوم با گروهی جوان هموطنم که برای رفتن به یک مسافرت درشمال کشورشان مجبور شده اند باهم ازدواج کنند. و خودم یادم میرود در خنده های مستانۀ "گلشیفته" ومعصومیت "ترانه". فقط هنگامی فرصت پاک کردن اشک های شوقم را پیدا می کنم از جوانی کردن دختران وپسران ایران- آن هم فقط توی یک سینما - که دوتا اتومبیل تصادف می کنند تا آقاهه بیاید بگوید:"اگر تصادف کرده اید به شرکت ما مراجعه کنید که خسارت می گیریم این هوا..." [ آگهی میان برنامۀ دی وی دی را منظورم است] و یادم می آید که : ای بابا امشب شب تاسوعای حسین است و این همه خنده! و تا می آیم عینکم را عوض کنم برای یافتن دکمۀ "استاپ"! "الی" گم می شود و چه هراسان است حس مسئولیت پذیری یک مشت جوان سوسول! و بغض های گمشدگی این جوانان مرثیه می شود برای حالا گریه نکن کی گریه بکن ما در مظلوم ترین شب شیعه!

5- یک یا علی مدد می گویم و معلق می زنم در رحم مادر و کلۀ بزرگم را می چسبانم به خروجی زهدان مادرم بجای پاهای ظریفم. یک کلک حسابی که عقل جن هم نمی رسد برای زایاندن یک بچۀ عوضی. دکتر به مادرم می گوید: هیچ کاری نمی شود کرد مگر این که "FORCEPS" اختراع بشود! ومن با خیال راحت چمباتمۀ سروتهم را ادامه می دهم: عریان و گرم. چه باک که پیر بشوم و شیارهای صورتم پیشی بگیرند از چروک های صورت آفتاب زدۀ پدربزرگ مادریم همسن آیت الله العظمی منتظری! در جنینی.

6- "الی" هنوز پیدا نشده ومن با اشکهای شب تاسوعای "حسین"م جارو می کنم زار زدن های گلشیفتۀ "الی" مرده را. آیا الی مرده!؟

7- دیروز بالاخره قرن بیستم شد ویک گیره اختراع کردند بنام "فورسپس!" ودکترقبل از زدن به در باسنم و گریۀ من می خواهد بگوید: مبارک است. که بغض سر زا رفتن مادرم و منجمد شدن مغزم در اثر فشار انبر زایمان چشمان درشتش را پر اشک می کند برای همیشه! درست مثل چشمان زیبای گلشیفته در گمگشتگی خودشان( الی). و من دیگر از لباس پوشیدن و سرما و دعوا نمی ترسم. من گمشده ام در تاریخی که متولد نشدم!

8- آن دیگران هم رفته اند به شادی و بازی و تفریح و رنگ و موسیقی و خورونوش و...آه. من مانده ام و "سیک "جوان که او به آیین و من به تقلید موهای سرمان را از پشت بسته ایم. و داریم در سکوت بحث می کنیم که آیا او جوانی من است یا من پیری او و به نتیجه نمی رسیم.

9- دخترم "ترانه" از تهران زنگ زد شاد وشنگول که: "کریسمس مبارک پیرمرد دلقک! من نمرده ام و گم شدنم یک شایعه بود در یک سینما. ما همه پیدا شده ایم و ترسی نداریم از خودمان که مثل نسل شما از خودمان بگریزیم. ما ایستاده ایم که خانه مان را پس بگیریم بزودی. نمی بینی سبعیت "ترس" را دررویارویی با "پیداشدگی سبزمان!" یا...هو

من حالم خوبه آقای عزیز!

لابد خودتان متوجه شدید که این یک بازپخش است بخاطر هم ترانه که بهترین مترجم شده و هم گلشیفته که همه جوره ترکونده و فعلاً روی سن تئاتر است در امریکا و پاپ هم که در راه رفتن است و عید نزدیک است - اگر بوی گند سلحشور بگذارد - و دارم تعطیل می کنم و البته یک مطلب سیاسی راجع به چرت و پرت که پست بعدی خواهد بود. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۲۰, یکشنبه

قیافۀ بوق حضرت آقا (برادر حسین) آی دیدن دارد امروز بعد از مراسم تجلیل از مشایی!




پریروز شریعتمداری رفته بود سراغ مراسم تجلیل از مشایی در گفت و شنود روزنامۀ کیهان. اما از آنجائیکه نه او و نه اربابش خامنه ای و نه لشکر سلم و تور بوق کردن احمدی نژاد در 8 سال گذشته نمی دانند چطوری ... خورده را بالا بیاورند؛ جرأت نکرده بود مستقیماً نام مشایی را هم بیاورد. حالا که کابوسش تبدیل به واقعیت شده امروز و احمدی نژاد با بالاترین دز ممکن از  چشمۀ فیضش تجلیل کرده است قیافۀ این مزدور درجه یک تحجر دیدن دارد. البته قیافۀ روحانیان ریز و درشت قم هم که نه راه پس دارند و نه راه پیش کم از قیافۀ کریه شریعتمداری تماشایی نیست. عین گفت و شنود شریعتمداری را کپی پیست کرده ام از اینجا: یا...هو
ديوار (گفت و شنود) 
گفت: چه خبر؟!
گفتم: مردم مي پرسند در حالي كه با گراني و سختي معيشت روبرو هستند، اينهمه هزينه كلان كه صرف برخي همايش ها و اهداي مدال به اين و آن مي شود براي چيست؟!
گفت: اي عوام! بايد اين همايش ها را ترتيب بدهند تا طرف بتواند حرف بزند و خودش را مطرح كند!
گفتم: اينهمه مدال هاي درجه يك فرهنگي و هنري و... كه به اين و آن مي دهند چه دليلي دارد؟!
گفت: مرد حسابي! اگر از اين مدال ها ندهند كه كسي براي شنيدن لاطائلات يارو نمي آيد!
گفتم: چرا هيچ كس نمي پرسد كه اين چند نفر مگر چه كاره اند كه چوب حراج به بيت المال زده اند و از كيسه ملت براي مطرح كردن خودشان حاتم بخشي مي كنند؟!
گفت: حتماً دارند اوقات فراغت باقيمانده را پر مي كنند.
گفتم: چه عرض كنم؟! يارو وسط خيابون يك ديوار ساخته بود و يك فانوس با شيشه قرمز روي آن گذاشته بود پرسيدند اين فانوس براي چيه؟ گفت؛ براي اينكه ماشين ها با ديوار تصادف نكنند. پرسيدند؛ ديوار را براي چه ساخته اي؟! گفت؛ خب! براي اين كه فانوس را روي آن بگذارم! 

صد روز طلایی برای دق دادن به آخوند های متحجر قم توسط احمدی نژاد و مشایی!

The Night Café

1- بارها گفته ام بازهم تکرار می کنم که احمدی نژاد نه قابل پیش بینی است و نه قابل توصیه کردن. زیرا او مثل همۀ پوپولیست های اصیل از جمله برادر حکیم در گذشته اش چاوز کاملاً غریزی رفتار می کند و نمود بیرونی افکارش - از هر سنخی که باشد  (سنتی یا مدرن) - کاملاً بی خیال و از محاسبات عقلانی سود و زیان شخصی بدور است. لذا هرگونه امکانی برای گمانه زنی در مورد رفتار بعدیش را از بین می برد، و هرگونه امکان تأثیر گذاری بر خط و مشی آینده اش را از دیگران سلب می کند. اما با علم بر چنین نا ممکنیِ سخن گفتن با او، می خواهم نظرم را در مورد "احمدی نژاد صد روز باقی مانده از دورۀ ریاست جمهوری"ش را چگونه مشق بکند بنفع او و آیندۀ سیاسی او اولاً و بنفع ایران و آیندۀ کشور ثانیاً خواهد بود را بنویسم.

2- احمدی نژاد سه دسته مخالف و منتقد دارد. هرچند تفکیک کامل این سه دسته مثل همۀ درهم تنیدگی های پدیده های انسانی میسر قطعی نیست؛ اما می توان با توجه به خاستگاه اصلی مخالفت این سه گروه با احمدی نژاد این تقسیم بندی را معتبر دانست:

الف- اولین و مهمترین مخالفان احمدی نژاد روحانیان سنتی و ارشد و مراجع مذهبی هستند که مخالفت اینان ارتباطی با ناکارآمدی مدیریتی و نحوۀ ادارۀ کشور اعم از در حوزه های مختلف نیست. مخالفت این گروه اصلی الیگارشی حاکم بیشتر جنبۀ اعتقادی و ایدئولوژیکی که مربوط به فلسفۀ سیاسی مذهب شیعه است می باشد. به این معنا که اینان به موضع گیری های فکری و اعتقادی احمدی نژاد در مورد دین بطور عام و مذهب شیعه بطور خاص و موضوع مهدویت علی الخصوص ان قلت فقهی دارند. اینان همانطور که امروز یزدی هم گفته است و قبلاً نیز بارها و بارها تکرار شده است به احمدی نژاد می گویند که او نه تنها تخصص و فهم و علم دینی و مذهبی - منحصر در روحانیان ارشد شیعه - را ندارد؛ بلکه حق کمترین ورود و اظهار نظری را هم در حوزه های اعتقادی ندارد، و باید به نقش "تیغۀ چاقو" بودن در دست روحانیت بسنده و اکتفا کند. اینان مخالفان (فلسفی - اعتقادی) هستند.

ب- دومین گروه مخالفان احمدی نژاد گروه اصلاح طلبان مذهبی اعم از روحانی و مکلا هستند که بیشترین دلیل مخالفت اینان به جنبۀ مدیریتی احمدی نژاد در ادارۀ کشور بر می گردد. اینان که شاه بیت مخالفت شان تکرار گزارۀ "کنار گذاشته شدن بدنۀ مدیریت با تجربه و دانش آموخته و تکنوکرات های استخوان درشت تربیت شده در بعد از پاگیری جمهوری اسلامی است" زیاد به مبانی اعتقادی احمدی نژاد حساس نیستند و چه بسا در خیلی موارد هم مواضع ایدئولوژیک او را در سکوت تأیید می کنند. اما بشدت به کارآمدی دولت های قبل از احمدی نژاد ایمان دارند و اعتراض شان به این است که چرا احمدی نژاد آن چرخۀ کارآمد رو به جلو را قطع کرده و با عناصری درجه چندم و تازه کار فرصت های کشور را هدر داده است. این گروه مخالفان (کارآمدی - مدیریتی) هستند.

ب- سومین گروه مخالفان احمدی نژاد مکلاها و روحانیان درجه پایین تر جناح راست هستند. اینان مخالف احمدی نژاد هستند بدلیل اینکه به اندازۀ کافی به آنان پست و مقام و رانت نداده و در حقیقت بعد از بقدرت رسیدن از سوی آنان خلف وعده کرده و آنان را از بازی کنار گذاشته است. اینان اما در مقام بروز دادن مخالفت خود با احمدی نژاد و بخاطر اینکه نمی توانند مکنونات قلبی نفع شخصی خودشان را علنی کنند لذا مخالفت خود را در قالب ترکیبی از گروه اول (فلسفی - اعتقادی) و گروه دوم (کارآمدی - مدیریتی) بیان می کنند. اینان بطور خلاصه مخالفان (منفعت شخصی در پوشش ایدئولوژی و کارآمدی) هستند.

3- از این سه گروه مخالفان و منتقدان احمدی نژاد مخالفت دو گروه دوم و سوم در حوزۀ سیاست محض است و مخالفت گروه اول در حوزۀ فلسفۀ سیاسی. به این معنا که گروه های منتقد احمدی نژاد راجع به ناکارآمدی مدیریت "کم بهره از دانش مدرن ایشان" درست می گویند و احمدی نژاد قادر نیست عملکرد مدیریتی خود در حوزۀ سیاست را جوابگو بوده و برنده از زمین انتقاد عالمان و دانشمندان و تکنوکرات های ماهر بیرون بیاید. اما - و این اما مادر همۀ اما ها و دردهای ایران هم است - حرف درست و نسبی این دو گروه منتقد کارآمدی دولت احمدی نژاد هم در نشان دادن کارآمدی دولت های سازندگی و اصلاحات که مرتب ما را رجوع می دهند به آن دوران طلایی؛ دستی خیلی متفاوت و پرتر از احمدی نژاد ندارند. علت هم کاملاً معلوم است زیرا "مشکل جمهوری اسلامی از روز ازل به مشکل در حوزۀ ایدئولوژی (اعتقادی - فلسفی) مربوط بوده است و تا برطرف نشدن حداقلی از موانع ایدئولوژیک در مدرن سازی جامعۀ ایران؛ رسیدن به کارآمدی - در حد توسعه و پیشرفت مثل سایر جوامع - محال قطعی است."

4- لذا چنین بنظرم می رسد که اولاً احمدی نژاد و مشایی تصمیم گرفته اند که سطح بازی را از حوزۀ "چانه زنی برای اثبات کارآمدی" - بهرحال بازنده خواهند بود - به سطحی بالاتر و به حوزۀ فلسفی اعتقادی ببرند تا هم از تیغ تیز انتقادات دو گروه دوم و سوم رها شوند و هم بتوانند با رودر رو کردن خود با متولیان ایدئولوژی؛ جامعه را در سطوح توده ای با موانع ساختاری جمهوری اسلامی - مطلقاً در دست روحانیان ارشد است - آشنا کرده و تحریک کنند. ثانیاً آرزو و توصیه می کنم اگر چنین کاری را که بشدت در توان هم مشایی و هم احمدی نژاد است انجام بدهند در این صد روز باقی مانده شک ندارم که بهترین تبلیغات ممکن را برای تیم خودشان انجام خواهند داد در کسب بویژه پشتیبانی دگر اندیشان و لیبرال های مدرن و طبقات شهری و هم بطور کلی موضوع چانه زنی های بیهوده بر سر مسایل جزیی - دیگر خرابتر از این که نمی شود - بلا موضوع خواهند ساخت. و به این نکته هم توجه کنیم که این نوع تبلیغ در حوزۀ فلسفی و سبک زندکی و آزادی های اجتماعی منوپول دولت و مشایی و احمدی نژاد هم خواهد بود. زیرا بقیۀ نامزد ها و مدعیان از هر نوع رقیب کمترین جرأت و مجوزی برای بچالش کشیدن گره های کور ایدئولوژی فقه سنتی (مثل حجاب زنان و آزادی نسبی سبک زندگی منجر به تولید شور و نشاط و شادی در جامعه) را نخواهند داشت! یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۱۹, شنبه

پیروزی دین احمدی نژاد بر فقه شیعه و خیز برای انتخابات! تحفۀ هوگوی عزیز.





1- مرگ رهبر سوسیالیست ونزوئلا هوگو چاوز باشکوه تر از آنی شد و درآمد که جهان انتظار داشت و هواداران چاوز در سرتاسر کشورشان از سویی و متحدان معدود و محدود او در دنیای سیاست سنگ تمام گذاشتند برای رهبری که نماد عدالت در داخل و استکبار ستیزی در خارج بود. تا جائیکه حتی شبکه های اطلاع رسانی عمدتاً مخالف او نیز نتوانستند در مقابل توده های عظیم مردم سوگوار و سرآسیمۀ ونزوئلا در ادای احترام به جنازه معبودشان مقاومت بکنند و ناچار شدند این مراسم را کم و بیش پوشش خوب بدهند. 

2- اما در میان مهمانان گرد آمده بدور تابوت چاوز با اینکه کشورها و رهبرانی از دور و نزدیک و مهم هم - مثل برزیل - حضور داشتند اما بی تردید ستارۀ این میهمانی مرگ کسی نبود جز محمود احمدی نژاد رییس جمهور اسلامی ایران. کشوری که نه تنها از جنبۀ بعد مسافت دورترین به ونزوئلا بود و است بلکه از جنبۀ ایدئولوژی رسمی و دینی نیردر نقطۀ مقابل سوسیالیسم مارکسیستی قرار داشت و دارد. اگر چه مهمتر از این دو فرق عمده صمیمیت بی نظیر احمدی نژاد - چه در تعریف و تمجید از شخص چاوز در بیانیۀ تهران و اظهاراتش در کاراکاس - بود که فارغ از مقام و رتبۀ سیاسی اش و پروتکل های تشریفاتی مثل ابر بهار اشک می ریخت و بجای برادر مرده اش در آغوش مادر چاوز مویه می کرد.

3- بطور حتم احمدی نژاد اینقدر مرام داشت که حاضر بود در انتخابات بعدی ایران شکست بخورد و برادر چاوزش را از دست ندهد. اما چه می شود کرد با بازی سرنوشت که او هم بهترین زمان را انتخاب کرد برای بردن چاوز بنفع برادرش احمدی نژاد در ایران. احمدی نژاد ناخواسته و یکباره دوباره در منظر میلیون ها بینندۀ تلویزیونی قرار گرفت که هوگوچاوز را بدلیل مواضع ضد امریکایی و سرسختی اش دوست داشتند در دنیای فقیر. همان هایی که احمدی نژاد را هم دوست داشتند تا دوسال پیش و یکباره بدلیل برخی وقایع و سیاست های پیش آمده مثل اختلاف شیعه و سنی و انقلاب های بهار عربی در خارج و برخی   چالش هایش با روحانیت در داخل محبوبیت اش رو به افول نهاده بود.

4- اما احمدی نژاد یک دست آورد بسیار مهم را هم برای ایرانیانی که می خواهند رییس جمهور بعدی شان را انتخاب کنند خواهد آورد از خانوادۀ حزب اللهی مخلص آقای هوگو چاوز. و آن تحفه چیزی نخواهد بود بغیر از عکس ها و فیلم هایی که از حرکات و رفتار و گفتار خود گلچین خواهد کرد. و مهمترین و بهترین اش همین عکسی است که من هم گذاشته ام و رییس محمود را در آغوش مادر چاوز نشان می دهد. و چه خوب که میرتاج الدینی روحانی را هم بشهادت طلبیده که فردا کسی نگوید    فتوشاپ بود مثل محمد خاتمی. او اینک با مدرکی تمام قد و مصر به نمایشش به جوانان خواهد القاء کرد که این فقط منم که به آزادی های اجتماعی شما باور دارم و در صورت تداوم قدرتم تنها کسی هستم که قول می دهم در مقابل روحانیان متحجر بایستم با قدرت ناشی از آرای شما.

5- علی مطهری گفته است اگر در اثر فشار احمدی نژاد شورای نگهبان مشایی را تأیید صلاحیت کند باید فاتحۀ انقلاب را خواند. من اما معتقدم که اگر قرار بر فاتحۀ انقلاب باشد بهتر است از همین الان حمدش را قرائت کنیم تا رسیدن خرداد و موقع خواندن سوره. زیرا اگر هم مشایی و احمدی نژاد نتوانند یا نخواهند مشایی را جلو بیاندازند و خودشان را گرفتار کش و واکش کنند خواهند توانست نفر سومی را به ریاست جمهوری آیندۀ ایران برسانند و خودشان نقش رهبر مهرۀ جدیدشان را بازی کنند. این کار بسادگی ممکن خواهد بود زیرا هیچکس دیگر نه از نظر شخصی و نه از جنبۀ شعار و برنامه نخواهد توانست خط قرمزهای نامزد احمدی نژاد را پشت سر گذاشته و تبلیغ کند. دلیل هم واضح است زیرا نامزدها حق ندارند وارد سیاست های کلان چه در بعد خارجی و چه در بعد ایدئولوژیک داخلی (حلال و حرام دین) بشوند و الا حتی بعد از تأیید صلاحیت نیز جلوشان گرفته می شود. در حالیکه برای نامزد احمدی نژاد خود احمدی نژاد تبلیغ خواهد کرد که نه نامزد ریاست جمهوری است و نه اصولاً کسی جرأت مخالفت با او را دارد.

6- آرایش صحنه هم خیلی با سناریوی احمدی نژاد منطبق است. زیرا خاتمی قطعاً نخواهد آمد و هاشمی هم با عقب نشینی که بعد از آن دو سه ماه گرد و خاکی که کرد با حرف های متفاوت؛ و اکنون چندین هفته است که دیگر از شور و حال پیرانه سریش خبری نیست؛ نشان می دهد که او نیز دستش را جا رفته و مرد این میدان نخواهد بود. بقیۀ اصلاح طلبان هم در قوارۀ شکست دادن نامزد احمدی نژاد نیستند از سویی و کل اصولکرایان سنتی را هم که احمدی نژاد اصلاً داخل آدم نمی داند از طرف دیگر که حالا بیایند و با او رقابت هم بکنند. ترس همیشگی احمدی نژاد  از قالیباف بود که او نیز با پیوستن به حداد و ولایتی خودش را از چشم طبقۀ متوسط انداخت و به اردوی حضرت آقا ملحق شد. این تحلیل تا حرکت معنا دار و جدیدی از سوی هاشمی یا خاتمی معتبر قطعی است. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۱۷, پنجشنبه

البته احمدی نژاد شرف دارد به صدها مثل آخوند قرائتی!

See adjacent text.

Men of Destiny

1- مرگ هوگو چاوز مثل همۀ مرگ های ناشی از سرطان بسیار دردناک و سخت و بهمین علت تلخ بود. به خانواده اش و ملت دوستدارش باید تسلیت گفت بدون دخالت سیاست در وهلۀ نخست. اما واکنش مزخرف و خرافی احمدی نژاد چه در صدور آن پیام پیامبرانه اش و چه بدتر از آن اعلان عزای عمومی در ایران؛ نباید ما را غافل کند از واکنش مزخرفتر آخوند های متحجر به این اقدام. زیرا بالاخره باید بین آن مزخرف و این مزخرفتر به دومی بیشتر بها بدهیم در جیغ بنفش روحانیت گیرافتاده در دستان پسر محبوب خامنه ای.

2- این قبیل اقدامات احمدی نژاد نه گمانم که بتواند پروژۀ فروپاشی جمهوری اسلامی را تکمیل کند در 100 روز باقی مانده؛ هرچند که خامنه ای را بازهم بیشتر تحت فشار الیگارشی قرار خواهد داد با دردانه ای که تحمیل کرده به تنها حکومت شیعه در طول تاریخ. اما به سر رسیدن عمر این استبداد متحجر و سخت جان به آدمی آدم تر از احمدی و مشایی و نقشه ای فربه تر از  طرحوارۀ الهامی و توهمی "انسان کامل" دارد. زیرا بقول مهدوی کنی "به بنی صدر گفتم که تو آخوند را نمی شناسی با اینکه بچۀ آخوندی" (چه جانور هفت خطی است). لذا بدون ورود به پیش آمد های در پیش نزدیک تا انتخابات ریاست جمهوری بواسطۀ رفتار و گفتار های احمدی نژاد - من عجز خودم را بارها اعلام کرده ام در پیش بینی حرکت بعدی احمدی نژاد - معتقدم که باید لذت مقطعی ببریم از فشار خونی که احمدی نژاد تولید می کند در نزد متحجرترین و کثیف ترین طیف روحانیت حاکم.

3- اگر قرار بر تعیین متحجرترین و کثیف ترین و برخوردارترین و پایدارترین و خطرناکترین آخوند بدون مسئولیت و وظیفۀ خاص در عمر نکبت جمهوری اسلامی باشد تردیدی وجود ندارد که محسن قرائتی با اختلاف بسیار فاحشی از سایرین نفر اول خواهد شد. زیرا او همۀ 34 سال گذشته را در متن بوده ولی خودش را در حاشیه نگاه داشته است. او به دلیل آرای فقهی متحجرترین آخوند از نوع خودش هم است. بعنوان آخرین نمونه در همین چند روز پیش گفته است که هرجا دانشگاه زیاد است بی بند و باری و هرزگی و فحشا هم زیاد است. خطر او به این دلیل هم درجه یک بوده و است که او تنها روحانی مطلقاً تحمیقگر و ضمناً مؤثر بر روی افکار عمومی و بویژه جوانان و نوجوانان و زنان هم است با آن استند آپ کمدی های قرآنی. یکه بودن دیگر او به بخور و بخور و بچاپ بچاپ او مربوط است. زیرا او همۀ سی و چهار سال را خورده وبرده و چاپیده بدون اینکه کمترین مسئولیتی داشته باشد در ده ها پست رسمی مثل رییس نماز و رییس سواد آموزی و معاون وزیر و ... ده ها عنوان غیر رسمی مثل جزو هئت امنای مساجد و دانشگاه ها و مراکز علمی و حوزوی و قرآنی و ... یا عضویت صوری در هیئت مدیرۀ ده ها بنیاد و کارخانه و شرکت و ... بودن. و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

4- حالا این ژوکر* براستی ژوکر جمهوری اسلامی از پیام مزخرف احمدی نژاد در سوگ چاوز ونزوئلایی چنان بر آشفته که گفته است:
"من به عنوان یک معلم قرآن باید بگویم که اینها منکر است و هر کس از این حرفها بزند دستش را از دست مراجع برداشته است، آدم برای یک لقمه نان نباید ساکت باشد و چشمش را از روی خیلی چیز ها بردارد." (اینجا)
"و اتفاقاً این حرف را نه در راه گذشتن از یک لقمه نان بلکه در راستای حفاظت از بچاپ بچاپ سی و اندی سالۀ خودش و سایر آخوندها بر زبان آورده؛ زیرا که حرف احمدی نژاد در تقابل آشکار با پروژۀ مذهب آخوندی توده های مسلمان اساس خرافات قدیم و سنتی را نشانه رفته با خرافات جدید و مدرن تر. و قرائتی بهتر از همه متوجه است که اگر چاوز دست راست امام زمان باشد برای او و آخوندهای دیگر جایی نخواهد ماند در لشکر فقط 313 نفرۀ انسان کامل. و لذا باید بازی را به پیامبری جدید و تحمیقی تازه واگذار کنند. بعبارت دیگر او که در یکی از خنده بازارهای قرانی گفته است که کسی نمی تواند از دست آخوند چیزی بگیرد وقتی سوار خر مراد شد؛ حالا با ورژنی ژنی (احمدی نژاد) مواجه شده است و احساس خطر عمیق کرده در پیاده کردن آخوندها از خر خدای شیطان شان. بیش باد!

* "ژوکر در قمار بازی با ورق همان نقشی را دارد که قرائتی در جمهوری اسلامی: بدون جایگاه تعریف شده، قابل استفاده بجا و بعوض همۀ دیگر ورق ها، پرقدرت و تعیین کننده در برد و باخت و ... خلاصه داشتن پررنگترین نقش؛ بدون نقش قابل نشان دادن." قرائتی برخورداریش فقط با خامنه ای قابل قیاس است بدون اینکه کمترین دغدغۀ این موقعیت منحصر بفرد را داشته باشد. درست است که خامنه ای هم عملاً مسئولیت ناپذیر و مختار مطلق است اما هرچه باشد او حداقل در خلوت خود احساس وظیفه و نگرانی دارد نسبت به شغل مختار مطلقش. اما قرائتی نه در علن و نه در پنهان کمترین دغدغه ای ندارد از این همه برخورداری سی و چهارساله و همه جانبه! لعنت به او. یا...هو 

آدم اول است درست. اما بدون حوا آدم آدم نیست! روز جهانی زن مبارک.

Adam and Eve






1- من زن نیستم ولی زنان را دوست دارم! نه از آن نوع دوست داشتنی که منظور امام خمینی بود در جملۀ معروف ایشان بنام "من ورزشکار نیستم ولی ورزشکاران را دوست دارم" بلکه من زن ها را دوست داشتم بمفهوم همۀ دوست داشتن زنان ازسوی مردان. البته که در حال حاضر که من یک دلقک هستم و دلقک هم هیچ نشانۀ هویتی - از جمله هویت جنسیت - ندارد؛ لذا من هم راجع به زنان خنثی هستم همانطور که نسبت به مردان!
گذشته از این مطایبه برای تلطیف فضای نوشته که چون مربوط به خانم هاست قطعاً نیاز به کمی"شیطنت پشت کلمات" دارد؛ می خواهم به چند دلیل این پست را اختصاص بدهم به "کدام زن؟".

2- بعبارت دقیق تر چون من یکی از دغدغه های معرفی و مؤکد شده در نوشته هایم آزادی زنان بعنوان پیش نیاز توسعۀ جوامع انسانی و از جمله و بویژه کشورهای اسلامی است؛ و باور دارم که یکم: بدون "پذیرش جامعۀ مختلط شهری"* هیچ اتفاقی از نوع هیچ توسعه ای رخ نخواهد داد اولاً و هیچ آرامش و سکینه ای به جامعه باز نخواهد گشت ثانیاً و هیچ لبخند و شادی محرک و پیش برنده ای نخواهد رویید ثالثاً، و دوم: از آنجا که مورد آزادی زنان طیف وسیعی از آراء موافق و مخالف و حتی متضادی را شامل می شود که گاهی بیشتر از اینکه مخالف فرهنگ جوامع زن ستیز باشند مخالف همدیگر هستند در داخل طیف مبارزه برای برابری زنان مثل انواع فمینیسم مثلاً؛ و سه دیگراینکه: اخیراً یکی از خوانندگان وبلاگ کامنتی نوشته برای من و خودش را علاقه مند و دوست دار معرفی کرده است در این بخش و در این بحث و... تصمیم گرفتم که نظرم درمورد این انسان مسلط برهستی (زن) را شفاف تر بکنم. با این تأکید همیشگی که این یک نگاه است و متکی بر مشاهدات میدانی من و هیچ ادعایی بر"اینست و جز این نیست" نمی کند.

3- منهم جزو آن دسته مردمانی هستم که با برابری زنان و مردان بروایت فمینیست های افراطی که بخش مهمی از آن ظاهراً در تناقض ولی عملاً منتج به همان الگوی در حال اجرای جمهوری اسلامی ایران است شدیداً مخالفم؛ و معتقدم که فقط بخش انسانی زنان بابخش انسانی مردان باید کاملاً مساوی باشد و نه لزوماً بخش حیوانی بشر. و اگر این تساوی زن و مرد بحوزۀ تساوی نروماده سرایت کند همان فاجعه ای خواهد بود که درحال حاضر در جمهوری اسلامی جریان دارد. باین معنی که ازکلیۀ زنان ایرانی خواسته می شود تا - حداقل - در هنگام بیرون بودن از حریم کاملاً شخصی (شهوت مجاز) جنسیت خود را فراموش، انکار یا بشدت کنترل کنند. این نوع مساوات طلبی و مساوات خواهی و مساوات دهی به زنان باعث می شود که اولآ زن ها طبیعت زنانگی خود را فراموش کرده و در مهرورزی و عشق بازی با منتخبان هنجاری خود نیز سردرگم و سرد و شتابزده و شرمنده باشند - که نتیجه اش ضرب المثل "خشت اول چون نهد معمار کج/ تا ثریا می رود دیوار کج" برای جامعۀ شهری ما خواهدشد!- و ثانیاً محیط طبیعی زیست انسان ها را که مستلزم آزادی نسبی حیوانیت انسان است بهم بزنند. و محیط زیست خالی از تلطیف ماده ها در هر نوعی از حیوان از جمله انسان باعث افزایش عصبیت و خشونت و ستیز فزاینده و غیرقابل کنترل می شود.

4- بنابراین همۀ طرز تفکرهایی که انسان های ماده را تشویق می کنند و اگر زور داشته باشند وادار می کنند که خود را از جنسیت خویش تهی کرده و به کسوت برتر! انسان های نر در بیاورند چه فمینیست افراطی باشند و چه جمهوری اسلامی از نظر من مردودند. و منظور من از آزادی زنان عبارت است از تساوی زنان با مردان در همۀ حقوق طبیعی وموضوعی. به این معنای ریز که اگر غریزۀ انسان ها جزو حقوق طبیعی آن هاست - که هست چون درتملک آن هاست - باید حق داشتن غریزه برسمیت شناخته شود و رفتار برمبنای غریزه جرم تلقی نشود.  والبته حواسم هم به هنجارهای اخلاقی و عرفی جامعه هست تا به این نکته هم اشاره کنم که باید هنجارها طوری تعریف و میانگین نشوند از سوی حاکمان که هنجارهای طبیعی را نه تنها کنترل که نابود کنند.

5- ممکن است که هنجارهای تعریف شده در غرب برای آزادی غریزی و طبیعی کمی پررنگ بنظر برسد؛ ولی این بیشتر به نوع عادت و تربیت محیطی ما برمی گردد تا افراط غرب. و البته برخی ناهنجاری های این هنجار درست را خود جوامع غربی با مکانیسم دفاع طبیعی کشف و درمان کرده، می کنند و خواهند کرد. و ایضاً من مدافع نعل بالنعل سطح آزادی های طبیعی درغرب برای جامعۀ خودمان در ایران نیستم، و معتقدم که رویکرد باید بسمت الگوی غرب باشد ولی عملکرد قطعاً باید از ظرفیت هنجار پذیری عرف جامعه خیلی جلو نزند.

6- هیچ گلّه ای چه حیوانی و چه انسانی بدون وجود عامل تناسل که هم موجد است وهم نگاهبان، امکان تشکیل اولاً و امکان تسکین ثانیاً ندارد و نخواهد داشت. بنابراین باید این جفت پیش برندۀ حیات را طوری مدیریت کنیم که به غیبت هیچ کدام از صحنه منجر نشود و الا نقض غرض است.  ما خوب می دانیم که از بدو گندم خواری آدم به پاداش تصاحب حوا! تا همین قرن معروف به بیست ویکم، زنان هماره دوش بدوش مردان در حیات اجتماعی طراز زمانه حضور "هویتی - جنسی" داشته اند که نزدیک ترینش به ما و روحانیان ما روستاهای قبل از شهرها بوده اند. در روستا زنان حضوری هویتی و آزاد دارند در اجتماع و اقتصاد و بازار و مزرعه و ... و آخوند کمترین مشکلی با این حضور ندارد، چون که محیط فیزیکی روستا مثل مزارع و کوچه باغ ها و چشمه ها و قنات ها و گلّه های حیوانات اهلی و... در کنار عادت های تربیتی آخوند پوشش لازم را برای بروز و ظهور حق طبیعی زن (غریزۀ انسانی) فراهم می کند و چه بسیار روحانیان ارشد قدیمی که از موهبت های این جوانی های پشت دیوارهای باغ و مزرعه لذت ها برده اند.

7- بدیهی است که این روابط روستای دیروز قابل انتقال به شهر امروز نباشد نه از نظر فرم و نه در زمینۀ محتوا. زیرا که شهرها از سویی بسیاری از فضاهای خلوت روستا را از انسان دریغ می کنند و از جانب دیگر و با آموزش و بهداشت و تغذیۀ بهتر معیارهای لذت جویی و لذت خواهی انسان شهری را بالا می برند و این جاست که جامعۀ مختلط شهری شکل می گیرد تا برمبنای این اختلاط جدید و جامعه سازی و جامعه پذیری جدید نیازها و خواسته های خودش را از تغییر در شیوه ها و مکان های همسریابی و جفت گزینی گرفته تا ایجاد تنوع در منابع لذت از فقط رابطۀ جنسی قدیم!به انواع آموزش ها و هنرها و بازی ها و ورزش ها و ... گفتگوها و گردشها و جشنها و رقصها و ...ی دسته جمعی و گروهی متحول کند.

8- اتفاقی که عملاً در جامعۀ ما بویژه جامعۀ شهری ما افتاده است این است که حاکمان بدلیل عدم توانایی در منهدم کردن کامل شهرها و فال فال کردن جمعیت به میلیون ها روستای چند ده خانوار و بردن سکس به پشت دیوار شکسته ها و تاریکی های روستاها و حتی عدم توانایی در جلوگیری از اختلاط زن و مرد در شهر تنها حربه ای که یافته اند و مرتب در آستین اش فوت می کنند توصیه های دینی، اخلاقی، ناموسی، غیرتی و ... به جامعۀ شهری است وگماردن نیروی انتظامی برسرهرکوی وبرزن تا خون زنان را توی شیشه بکنند که: "برای حضور در عرصۀ عمومی باید از زن بودن خود صرفنطر کرده و در بهترین حالت مثل مردان رفتارکنند: گفتارشان خالی از لطف، پوشش شان تهی از زیبایی، رفتارشان بدون ظرافت، حرکت شان بی نشانی از خرام و خدنگ، چشم هایشان فلان، موهایشان بهمان و....باشد.

9- این نوشته ظرفیت پرداختن طولانی تری را ندارد و الا هر کدام از ما می توانیم فقط از تجربیات شخصی مان در تحقیر زنان در جمهوری اسلامی داستان ها بگوییم و کتاب ها بنویسیم. فقط این نکته را لازم است توضیح بدهم که البته زنان شجاع ما هیچگاه تسلیم این سناریویی که نوشتم نشده اند و بهر ترتیب و زحمت و هزینه ای هم بوده از زنانگی خویش دفاع کرده اند. ولی این دفاع هیچگاه نتوانسته آرامش روانی مورد نیاز زنان شهری ما در ارتباط با رفتارهای بیرونی و عرصۀ عمومی آنان را تأمین کند. لذاست که من خودم در تهران تجربۀ بسیار کرده بودم در مطالعۀ رفتار زنان و دخترانی که بدلیل تحت فشار روانی و تهدید روحی دایم قرار داشتن هیچگاه قادر نبودند یک رفتار نازک زنانه را سر فرصت مورد نیاز شروع و تکمیل کنند. و اغلب چنان با شتاب رفتارهای نیازمند ظرافت و لطف را انجام می دادند و می دهند که در نهایت پیام مورد نیاز یا منتقل نمی شود و یا اگر هم منتقل بشود پیامی هرزه باشد. بتعبیر دقیق تر جامعه ای که - مثل ایران- بزنان اجازۀ زن طبیعی بودن را نمی دهد؛ زنان را یا مرد می خواهد یا زن هرزه! یا...هو

بعدازتحریر:
و ربطش به بهره وری و توسعه و پیشرفت و همۀ خوبها اینکه: مردان هیچ گاه جز به جلوه گری در منظر یار( زن) پیچیدگی عضلاتشان را به نمایش نمی گذارند. و هیچ خنده ای از مرد نمی توانید نیرومندتر از دلخوشی در حضور نگاه زنان پیدا کنید و دلخوشی و شادی سرچشمۀ همۀ نیروها و ساختن ها و آبادانی هاست. تازه فارغ از آن بحث عدم مشارکت زنان در توسعه یعنی نصف جمعیت و 30% تا 35% نیروی کار در نازلترین محاسبه.
..............................................................................
* منظور از پذیرش جامعۀ مختلط شهری:  پذیرش بمعنای تسلیم در برابر حقیقت است و نه پذیرش صوری فعلی که در خوشبینانه ترین داوری، نوعی قبول موقت و مضطرّ معروف به قاعدۀ فقهی"اکل میته" است. یعنی حالا که نمی توانی حذفش کنی تا روز بادا تحملش کن. این نوع تحمل های اجباری بدیهیات زیست مردم است که چون هوایی مسموم سی سال است آسمان ایران را پوشانده و اجازۀ تنفس راحت نمی دهد. و بهمین خاطر هم است که شناسایی این گاز بیرنگ و بی بو اینقدر مشکل بوده و هنوز آنطوری که باید و شاید شناخته و معرفی نشده است. و همۀ زوری که من می زنم برای نشان دادن این مسمومیت پنهان است.

۱۳۹۱ اسفند ۱۶, چهارشنبه

وفای با وقار رونالدو را دیده اید. اما شاهکار بی نظیر آواز این خانم بزرگ! را هم شنیده اید؟


می خواستم یک یاد داشت فوتبالی بنویسم راجع به تأتر رؤیاهای شیاطین سرخ منچستر با محوریت شکوه عاطفۀ کریستیانو رونالدوی اسطوره. زیرا امشب بیش از 90 درصد همۀ علایقم به فوتبال جهان در اولدترافورد منچستر جمع بودند. از سر الکس فرگوسن کبیر تا آقای خاص ژوزه مورینیو، از وین رونی انگلیسی تا وان پرسی هلندی و رایان گیگز ولزی و اوزیل ترک آلمانی و کاکای برزیلی و... البته کریستین رونالدوی پرتقالی با آن رفتار با وقارش در مقابل خاستگاه و استادش و... اما خوب شد این دخترک زیبا و شاهکار مطلق اش بداد درد کمرم رسید در بهانه برای ننوشتن و فقط تماشا کردن و لذت بردن. همۀ آرزویم برای ایران اما برگرداندن وفاداری و عاطفۀ رونالدوست به روابط  آدم های جامعه ام و to believe این استعداد مطلق بمیان بچه های وطنم! دعا کنید موفق بشویم بزودی! یا...هو
Cristiano Ronaldo

۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

خبری نیست، طبقۀ متوسط؛ سه شاهی صنار پس انداز ارزی تان را حراج نکنید!

Broadway Boogie-Woogie

1- هر کاری می کنم این صالحی نامه دست از سرم برنمی دارد از پریروز تا حالا. دیشب که نوشتم صالحی دروغ می گوید و اماره ها و نشانه ها را هم ضمیمه اش کردم گمان داشتم که این قصه تمام بشود؛ اما امروز با ورود دروغگوی کبیر احمدی نژاد به چرخۀ فریب مردم، ناچار شدم با غلبه به کمردرد شدت گرفته ام بیایم و با هر زوری هم شده این چند جمله را بنویسم در زنهار دادن به طبقۀ متوسط نابود شدۀ ایران که: هیچ خبری نیست و خام نقشۀ کثیف دولت مهرورز نشوید در از دست دادن  پس انداز ارزیتان.

2- دیشب هم جابجا تعجبم را نشان داده بودم از ناپرهیزی صالحی در گفتن آن جملۀ "رفع تدریجی تحریم ها و عدم وضع تحریم های جدید" زیرا خیلی بعید است از فرصت طلبان و زرنگان از جمله صالحی که حرفی بزنند که سروته درست و درمانی داشته باشد. اینان معمولاً همیشه در وسط معرکه می ایستند که اوستا بهر طرف غش کرد بتوانند بدست خاله نگاه کنند و مثل خاله غربیله کنند و ممکن نیست اشتباه کنند و حرفی بزنند که مجبور به قبول مسئولیتش باشند. اکنون که با ورود احمدی نژاد به جایگاه اصلی خودش در چرخۀ دروغ و فریب معما حل شده معلوم می شود که بدبخت صالحی هم فقط بیانیۀ رییسش در دولت را خوانده در پشت میکروفون و امربری بیش نبوده در اعلام آن ادعا.

3- بنظر می رسد که سناریو چنین بوده است از سوی احمدی نژاد که به صالحی تشر آمده که برو یک حرفی بزن تو هم ناسلامتی وزیر خارجه هستی خیر سرت. صالحی که غافلگیر شده و خودش را باخته در مقابل رییسی که اراده اش بر همۀ مملکت هم پیشی گرفته - چه رسد به صالحی - به احمدی نژاد گفته چه بگویم آخر قربان. احمدی نژاد هم همان جملۀ معروفی را که صالحی تکرار کرده راجع به رفع تحریم به او دیکته کرده.

4- احمدی نژاد که مثل همیشه طراح نقشه بوده با خودش اندیشیده که اول از زبان وزیر خارجه یک شایعه را اعلام می کنم و فردای آن روز جلسۀ اضطراری تشکیل می دهم با همۀ اعوان و انصار اقتصادی و بانکی ام - در حالیکه روز پیشش هم جلسه ای مفصل و مشابه داشته - و آنجا بمبم را منفجر می کنم با گفتن دروغ بزرگ:
احمدی نژاد گفت: امروز منابع ارزی کشور از هر زمان دیگری بالاتر بوده و در تاریخ کشور چنین حجمی از ذخایر ارزی بی نظیر است و نظام بانکی کشور می تواند نقش مثبت و موثری در به جریان انداختن این ذخایر در راستای رونق اقتصاد کشور ایفا نماید. رییس جمهوری خطاب به مدیران اقتصادی دولت و مدیران عامل بانک ها تصریح کرد که با اتخاذ تدابیر مناسب و اجرای سریع آنها فضای کاذب به وجود آمده در بازار ناشی از توهم کمبود ارز را هر چه سریع تر اصلاح نمایند.
می گوید بهترین ذخایر ارزی تاریخ را داریم و شما بانکی ها که بهترین ها هستید حباب کاذب کمبود ارز را بشکنید. این دروغ را به این دلیل می گوید که او نیز فریفتۀ حرف های بزرگنمای آلماآتی شده و گمان می کند که قیمت ارز دارد سقوط می کند و او می تواند دوبهره برداری همزمان بکند.

الف- با گفتن دروغ بیشترین و بهترین ذخایر ارزی از سویی و استفاده از ترس طبقۀ متوسط ضعیف آنان را وامی دارد که سه شاهی صنار پس انداز ارزی شان را به بازار بیاورند و تعدیل نسبی قیمت ارز را بحساب مدیریت خود در دستور به مدیران بانکی اش جهت شکستن حباب کاذب قیمت ارز معرفی کند.

ب- نوعی پالس فشار ضعیف را هم بفرستد به خامنه ای که زیر همین توافق جزیی و نیم بند هم نزند.

5- خواستم فقط بگویم که بشهادت لجبازی های کودکانۀ و ایدئولوژیک خامنه ای در گذشته و همیشه از سویی و مستند به واکنش سریع و همه جانبۀ امروز امریکا و غرب که "هم آمانو گفته پارچین می خواهد و هم جان کری گفته که پنجرۀ دیپلماسی برای همیشه باز نیست و هم جو بایدن گفته که گزینۀ نظامی کماکان روی میز است" مطلقاً به بازار و سقوط قیمت ها خوشبین نباشیم. زیرا که باز هم همه چیز برای برداشتن کلاه طبقۀ متوسط است و آدم های ضعیف. و الا اصل بازار و تجار عمده و سرمایه داران و گردانندگان بازار گول چنین ترفندهایی را نمی خورند. پس مواظب باشید که کلاه سرتان نرود و پس اندازتان را از دست ندهید. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۱۴, دوشنبه

در خواست از آمنۀ بهرامی عزیز برای یاری به کابوس دختران شین آباد!



1- چند روز پیش بود که آخرین تصاویر جان بدر بردگان از حادثۀ پیرانشهر را دیدم بر روی بقایای شان در کراهت زخم بر چهرۀ نوگلان و ژرفای درد بر رخسار افسردۀ پدران و مادران شان. اما هر چه با خودم کلنجار رفتم که شما را هم در جریان قرار بدهم جرأت نکردم از سنگینی تصاویر محزون دخترکان.

2- اما امروز که خامنه ای را دیدم سرخوش و یاوه خوان در جمع عده ای گمنام و مزدور - اما با عنوان دکتر - که دارد  بر جدیدترین کشف استالینیستی اش در مورد "الگوی پیشرفت ایرانی اسلامی" هذیان می بافد و گزارش رییس این تشکیلات مأمور "اختراع دوبارۀ چرخ" را شنیدم به محضر بت اعظم و فهمیدم که این مرکز بیهوده تر از همۀ بیهودگی های تاکنون خامنه ای 28 - بلی درست متوجه شده اید بیست و هشت را - اندیشکده! دارد با رییس و کارمند و تشکیلات و حالا نخور کی بخور؛ دیگر بار مطمئن شدم که نه از دلارهای نفتی آن پسر(محمود احمدی نژاد) و نه از درآمد های بدون حساب و کتاب صدها بنگاه و بنیاد و شرکت و کارخانه و سهم امام و پول ها و طلاهای نذری امام رضا و 30000 امامزاده و الا ماشاءالله این پدر (آیت الله خامنه ای) سهمی و رنگی تعلق نخواهد گرفت به این پوست های جزغاله شده و نفس های به تنگی افتاده؛ تصمیم گرفتم که از آمنۀ بهرامی درخواست کنم برای یک مسئولیت اجتماعی که جز او از هیچکس دیگر ساخته نیست بپا خیزد و اقدام کند اگر نکرده تا کنون.

3- آمنه جان حرف زدن با تو خیلی راحت است؛ و چون مدرن و بی نقاب هستی نیازی به پیچاندن کلمات نیست. می دانم که چه کشیده ای و چه می کشی و هنوز هم خودت سخت تحت درمانی. اما آمنه اگر دستی بالا کنی و فقط نام عزیزت را بر بالای یک استمداد طلبی جهانی قرار بدهی برای این بچه ها یقین می دانم که هزاران پزشک با شرف و انسان های بماهو انسان در جوامع مدنی دنیای پیشرفته خواهند داوطلب شد برای ترمیم آسیب های شدید این بچه ها. از ساز و کارش نمی نویسم که حوصله سر نبرد. زیرا خود تو و انسان های شریف ایرانی در لباس فعالان مدنی و حقوقدان و فعال حقوق بشر که با تو در تماس هستند خیلی ساده می توانند چنین فراخوانی را با یشترین امکان موفقیت سامان بدهند. خواهش می کنم آمنه خانم بهرامی. یا...هو

ادعای صالحی راجع به تحریم ها دروغ 13 اسفند است جدی نگیرید!

Puddle

1- می دانستم که تا دست بگذارم روی علی اکبر صالحی بلافاصله مهم خواهد شد و به صدر اخبار صعود خواهد کرد - چون این را از حسم می پرسم - و دیدید که درست بود و جناب صالحی امروز به صدر اخبار آمد با این اظهار نظر دیده نشده و قاطع از شخصیت او که ای مردم چه نشسته اید که دورۀ هجران و تحریم بسر آمد و از این به بعد نه تنها تحریم ها تشدید نخواهد شد که روز بروز هم تحریم های فعلی لغو خواهد شد. اما چه خبر تازه ای شده است که جناب وزیر خارجۀ کمتر در داخل بازی و آگاه از پشت پردۀ سیاست ایران چنین بوجد آمده است و چون ارشمیدس لخت و عور به میدان سیاست پریده که یافتم یافتم.

2- زیرا که اگر اطلاعات صالحی مربوط به مذاکرات آلماآتی در چند روز پیش باشد که قبلاً اعلان شده و آن عبارت از این بوده است که اگر ایران بچۀ خوبی باشد و فردو را با شیوۀ محرمانه (اسمش را نبر رسمش را بیار) تعطیل (بخوان تعلیقی که نتوان خیلی سریع راهش انداخت) کند غرب هم در مورد برخی تحریم های چند جانبه از سوی اتحادیۀ اروپایی غمض عین خواهد کرد و کمی در معاملات نفت و طلا و بانک گشایش خواهد داد. حالا بروید به تهران و با بزرگترتان صحبت کنید و گزارش "چکار خواهید کرد"ش را قبل از عید بیاورید استانبول تا اگر حسن نیت تان ثابت شد دوباره در فروردین در آلماآتی بنشینیم و چانه بزنیم و امتیاز قول داده شده را بالفعل کنیم. بنابراین از این خبر رسمی نتیجۀ مذاکرات که حرف امروز صالحی در نمی آید.

3- اما اگر خبر تازه ای شده که بغیر از صالحی هیچکس دیگر از آن باخبر نیست. این دیگر از آن دروغ های شاخداری است که هیچکس نمی تواند باور کند از کارنامۀ کاملاً منفعل و بی خاصیت صالحی در سه سال گذشته. زیرا او در روز روشنش اطلاعی و قدرتی در ساده ترین موضوعات وزارت خانۀ متبوعش ندارد پس چطور ممکن است که توافقی به این پررنگی که غرب دیگر تحریم های جدید را بی خیال شده و تحریم های قبلی را هم یک به یک آزاد خواهد کرد اولین شخص و تنها مطلع باشد.  باز تأکید می کنم آن هم کسی که حتی معلوم نیست از مذاکرات انجام شده بیشتر از همین مطالب گنگ که طرفین انتشار عام داده اند .و من و شما هم می دانیم بداند.

4- اما ماجرا چیست: ماجرا بسادگی این است که صالحی که یکی از شیفتگان آشتی ایران با غرب است از همین داده های عام از مذاکرات به افکار عمومی و تحلیل و تفسیرهای کارشناسان به این نتیجه رسیده است که آیت الله خامنه ای بدلیل استیصال داخلی و غرب بدلایل گوناگون داخلی خودشان و داخلی ایران - خواهم گفت - در این توافق محدود قرار گذاشته شده در آلماآتی متعهد خواهند شد و آنرا در مذاکرات فروردین تثبیت خواهند کرد. صالحی با هدف بهره برداری از این توافق نسبتاً یقینی اما بسیار بسیار محدود و در حد 3یا4 درصد آمده و این دروغ تبلیغاتی را ساخته است که:

الف- بگوید من هم بازی داده می شوم و آنطوری که دیگران می گویند بی خاصیت و خارج از گود نیستم.

ب- خدمتی هم به اربابش خامنه ای کرده باشد که با اعلان چنین خبر بی بنیادی بر بازار شب عید و اقتصاد به نفس افتاده تأثیر مثبت بگذارد و التهاب گرانی و نوسانات ارز و طلای شب عید را فرو بکاهد. او حساب کرده که این دروغ پروپاگاندا ممدوح است چون اگر هم بعد از عید معلوم شد که چنین خبرهایی نبوده است او روسفید خواهد بود که با دروغ مصلحت آمیزش مقداری از التهاب بازار را کم کرده است.

5- البته صالحی از یک نظر درست فکر کرده که چون وزیر امور خارجه است اگر نسبت به سیاست خارجی حرف بزند بطور طبیعی باید معتبر تشخیص و بازار واکنش مثبت نشان بدهد. اما در این مورد اشتباه کرده است که اولاً آن وزیر خارجۀ معتبر ایشان نیست و ثانیاً اصولاً اقتصاد و بویژه بازار ایران شامه اش تیزتر از خام شدن به چنین دروغ های تبلیغاتی است. و این خط و این هم نشان که بازار کمترین اهمیت و واکنشی به حرف صالحی نشان نخواهد داد و اگر یک سکندری موقت و مختصرهم خورده بخاطر اصل خبر توافق احتمالی جزیی؛ خیلی سریع در روزهای آینده به جای اولش برخواهد گشت و منتظر نتیجۀ نهایی و مشخص در آلماآتی 2 خواهد ماند.

6- در خاتمه این را هم اضافه کنم که همانطور که قبلاً هم گفته ام سیاست نرمش سریع - بیشتر در تبلیغات - جدید غرب - بویژه امریکا - در مقابل جمهوری اسلامی قبل از اینکه برفتار خارجی خامنه ای متمرکز باشد در سه ماه آینده؛ بیشتر متمرکز و متأثر از نوع سیاست داخلی خامنه ای در مورد انتخابات ریاست جمهوری ایران خواهد بود. زیرا امریکا مصمم است که در سیاست ایران بعد از انتخابات پیش رو؛ عقلانیتی پیدا شود که اوباما بتواند از راه مذاکره و صلح پروندۀ هسته ای ایران را بسرانجام تعطیل یا "تعلیق با سوسو" برساند. لذا اگر خامنه ای مصمم باشد که صحنۀ داخلی ایران را کماکان امنیتی و بسته نگاه داشته و به نیروهای عقلانی و سیاستمدار و با ثبات اجازۀ ورود ندهد چه بسا که روند شروع شده خیلی سریع قطع شده و مجازات های بیشتری هم برای ایران وضع خواهد شد. یا...هو

۱۳۹۱ اسفند ۱۲, شنبه

علی اکبر صالحی وزیر خارجه یک فرصت طلب نابغه!




1- سازش با محیط اعم از محیط جغرافیایی یا اجتماعی یا سیاسی و غیره یکی از اولین یادگرفته های حیوانی - انسانی تنازع بقا در حیوانات و ارتقاء لذت و زندگی در انسان هاست. بعبارت دیگر همۀ انسان ها بدرجاتی کم یا زیاد و برای بدست آوردن حداقلی از مطلوبات زیستی مثل ثروت و منزلت و قدرت خودشان را با شرایط جامعه ای که در آن می زیند تطبیق و همراه می کنند. اما فقط برخی از انسان های ژنی و نابغه هستند که می توانند این صفت "آفتاب پرست"ی را به حداکثر ممکن محقق کنند. علی اکبر صالحی یکی از برجسته ترین - بهتر بود می نوشتم تنها برجسته ترین - انسان های از این نوع است.

2- روزی که احمدی نژاد در پی آن برکناری شوکه کننده و حداکثر تحقیر منوچهر متکی را از وزارت امور خارجه بیرون انداخت و صالحی را جایگزینش کرد من اولین نفری بودم که این تغییر را بفال نیک گرفتم و از آن استقبال کردم (اینجا). منظق خوشحالی ام هم دقیق و درست بود زیرا صالحی هم متخصص و هم صاحب بالاترین پست مدیریت موضوع هسته ای بود در کارنامه اش و هم چه از نظر شکلی و رفتار و گفتار و چه از جنبۀ محتوایی و کار کردن با دولت خاتمی در سمت نمایندۀ ایران در آزانس بین المللی هسته ای آدمی قابل پذیرش بحساب می آمد بویژه برای موفقیت در مهمترین معضل سیاست خارجی ایران در مورد انرژی هسته ای. ضمن اینکه ایشان مورد وثوق رهبر جمهوری اسلامی هم بود و آیت الله خامنه ای چند بار مستقیم و غیر مستقیم صلاحیت های صالحی را تأیید کرده بود.

3- امروز که از آن انتخاب بیشتر از سه سال می گذرد وقتی مصاحبۀ اخیرش با تلویزیون ایران را خواندم و این تیتر "وزیر امور خارجه ایران: پیشنهاد اخیر آمریکا برای مذاکره، با گذشته فرق می کند" را هم بر تارک وب سایت بی بی سی دیدم. شکی برایم باقی نماند که ما نه با یک انسان معمولی و دیپلمات جمهوری اسلامی و وزیر خارجۀ حکومت دینی طرف هستیم بلکه ما با یک نابغۀ تمام عیار روبرو هستیم که باید با معرفی او به جوانان وطن به آنان یادآوری کنیم که "چگونه می شود در جمهوری اسلامی محبوب همه بود و زندگی خوب و سرخوشی داشت." این را از این جهت هم برترین الگو انتخاب کرده ام که جناب صالحی در رأس سیاسی ترین و پر مناقشه ترین و چالش برانگیز ترین - داخلی  و خارجی - وزارت خانۀ جمهوری اسلامی قرار دارد و دیگر مهمتر از این پست فقط رهبری و رییس جمهوری است.

4- نمی خواهم با نوشتن حتی درشت ترین بی خاصیتی های دکتر صالحی در طول سه سال مسئولیتش حوصلۀ شما را سر ببرم چون خارج از شمارش و یاد آوری است. لذا ان را بشما خوانندگان واگذار می کنم که با دید بسیار مثبت و جدی هم اگر موضع گیری خاصی و فعالیت ویژه ای از این انسان نابغه سراغ دارید در طول وزیر خارجه بودنش؛ در کامنت ها بنویسید و یک عیدی "دفاع از یک لیبرالیست - ایدئولوژیک - ملی - دینی - فاشیست - انارشیست - اصلاح طلب - اصولگرا - و ... " را از آن خود کنید. دکتر صالحی محبوب همه است بدون اینکه حتی یک مخالف یا بدخواه داشته باشد اعم از داخلی و خارجی. اگر هم روزی بدلیل ناشناخته بودن و پستش در ریاست انرژی اتمی ایران مغضوب و مورد تحریم غرب قرار گرفته بود بلافاصله که به صحنه ای بزرگتر (امور خارجه) آمد و عیار نبوغش را بمنصۀ ظهور گذاشت غرب هم استغفار کرد و ایشان را از لیست حذف کرد.

5- بنابراین فقط می ماند اینکه چند مورد از مهمترین دلایل ناشی از نبوغ این استاد دانشگاه شریف را بنویسم برای جوانان و راه زندگی در جمهوری اسلامی را نشان بدهم. تا جائیکه اگر همین امروز رژیم جمهوری اسلامی از کمترین تغییر تا کون فیکون و دچار براندازی شود؛ تنها یک نام و تنها اوست که مورد تعرض و بازخواست هیچ آلترناتیو اصلاح طلب یا براندازی واقع نخواهد شد:

الف- دکتر صالحی بدون استثناء همیشه آخرین نفری است که نسبت به وقایع پیش آمده در سیاست خارجی اظهار نظر می کند. و لذا همیشه هم اظهار نظرش شامل یک جمع بندی کلی از همۀ اظهار نظرهایی است که قبل از او و همۀ آدم های مرتبط یا بی ربط با سیاست خارجی کرده اند.

ب- مهمترین سلاح او لبخندش است که همه جا و همواره حاضر است و کسی بیاد ندارد که آقای صالحی را در ژستی جدی دیده باشد و خبری از آن قیافۀ همیشه بشاش و اطمینان آور و بی خیال و مهربان نباشد. فرقی هم نمی کند که مخاطب لبخند صالحی داخلی باشد یا خارجی، غربی باشد یا شرقی، در دیدار رسمی باشد یا دیداری شخصی، اصلاح طلب باشد یا اصولگرا یا برانداز و ... او هماره لبخندش را می پاشد بروی مخاطبش و ضامن "مخاطب کیست و در چه موقعیتی است" هم نیست.

پ- سلاح مهم دیگر دکتر صالحی تأیید همه است. یعنی برای او فرقی نمی کند که صاحب حرف که باشد و حرف چه باشد. او همانقدر وزیر خرجۀ بحرین را تأیید می کند که معاون رییس جمهور امریکا در بن را. و همانقدر با ویلیام هیگ بریتانیایی همدلی می کند که با دانشجویان اشغال کنندۀ سفارت خانۀ بریتانیا. یا همانقدر با بشار اسد صمیمی نشان می دهد که با معاذ الخطیب رهبر مخالفان اسد. خلاصه شما نخواهید یافت حرفی و رفتاری از صالحی که توی چشم کسی نگاه کرده باشد و بدون لبخند معروف گفته باشد من با این حرف و رفتار شما مخالفم. چه در داخل و چه در خارج. و چه با دوست و چه با دشمن!

6- حالا چرا صالحی یک نابغه است و نه یک فرصت طلب منفی. به این خاطر بدیهی است که او معتقد است "زندگی و لذت بردن از آن بسیار بسیار گران بهاتر از این است که کسی بخواهد خیالبافی کند و آرزوهای دست نیافتنی را برای خودش دغدغۀ مذهبی و ملی و از این مزخرفات کند". او نابغه است و بهتر از همۀ ایرانیان می داند که "مشکل جمهوری اسلامی خود جمهوری اسلامی" است. و تا هست باید زندگی کرد و لذت برد. این دیگر به او مربوط نمی شود که ما بدلیل آی کیوی پائین نمی توانیم مثل او در رأس قرار بگیریم و همۀ امکانات لذت مادی اعم از قدرت و ثروت و منزلت را بدست آوریم. نمی دانم با درود یا نفرین بر او. خودتان انتخاب کنید. یا...هو

خسته شدیم از این همه سیاست نکبت! جوک و خنده و عکس لیلا حاتمی+ آواز زیبای این جوان رعنا!

The Mill


1- پیش غذا:

 پارس جنوبی ۴ سال دیگر گازی برای برداشت ندارد:
 طراح تولید بنزین در پتروشیمی ها امروز با حضور در کافه خبر از فاجعه ای پرده برداشت که طی سه تا چهار سال آینده دامن پارس جنوبی را خواهد گرفت. براساس اظهارات فریبرز پناهی، اگر تا چهارسال آینده فکر جدی برای مخزن پارس جنوبی که میان ایران و قطر مشترک است نشود،این میدان مرده خواهد بود و دیگر امکان برداشت وجود ندارد و این یعنی بیهوده بودن سرمایه گذاری های فعلی و برباد رفتن آنها در سالهای آتی!............وی تاکید کرد:باید روی میدان های مشترک این طرح مورد بررسی ما اجرایی شود تا مانع مهاجرت ثروت ملی به سمت همسایه ها شویم.متاسفانه این دانش در حال حاضر در اختیار شرکت های آمریکایی است که البته بسیار دانش راحت و ساده ای است اما آمریکایی ها با در اختیار قراردادن این دانش به کشورهای عربی کار را برای ما دشوار کرده اند.

2- غذای اصلی:

هيچگاه نه كسي رو ببخش 
نه فراموش كن
سر فرصت بزن دهنشو سرويس كن
( دكتر شريعتي با اعصاب خراب)

 ***
ملت ما ملتيست كه وقتي توي خيابون زل زل نگات ميكنت
نميتوني تشخيص بدي
خوشگلي يا احيانا زيپت بازه!

***
هر جا سخن از اعتماد است
من هر هر ميخندم
***
دلت رودوست دارم!چون مثل يخچال فقيراهيچي توش نيست


***
وقتي توي مجله از مضرات سيگار خوندم...
اونقدر وحشت كردم كه قسم خوردم ديگه
مجله نخونم!
***
نون خشك هم نشديم كه يكى ازروى زمين برمون داره و بوسمون كنه!
 اثرات كمبودمحبت شديد
 ***
يارو روبردن دادگاه قاضي بهش گفت خاك توسرت اين چهارمين بارته كه
ميارنت اينجا
يارو ميگه خاك توسرخودت كه هميشه اينجايي !!!
***
موقع مرگ به بچه‌هام می‌گم ده میلیارد تومن گذاشته‌م زیرِ…
بعدش می‌میرم
آی حال میده!
***
دختره تلفن دوست پسرش زنگ میخوره برمیداره جواب میده
یارو میپرسه:شما؟
دختره میگه:من خواهرشم…شما؟؟؟
طرف میگه:من همین الان فهمیدم مادرتم!!
***
کسا‌یی که معتقدن اونی که رفته خودش بر میگرده،
نود و نه‌ در صد کفتر بازن!!
مگه کفتره جلده!؟

***
همیشه دستان همسرتان را در دست بگیرید، چون اگه رهاش کنید اون میره خرید !
.
***
رفتم تو سرچ گوگل تایپ کردم
“زن چه میخواهد؟”
گوگل بعد از ۲۰ دقیقه پاسخ داد
“ما همچنان در حال جستجو ایم !”
 ***
زندگي هر دختري يك سوال هست كه تا آخر عمر او را همراهي مي‌كند . . .
حالا چي بپوشم؟
***
يارو میره رستوران میگه: غذا چی دارین؟
گارسون میگه : کاستیدگیلینکوفینوستا با لیمو!
يارو میگه: کاستیدگیلینکوفینوستا با چی!؟
***
و خداوند زمین و آسمان را آفرید… 
و ساخت بقیه ی چیزا رو به چین واگذار کرد…!!!


 ***
سلامتی پوشک، که هیچ‌وقت تو بچگی پشتمونو خالی نکرد!


***
ما که ۸/۸/۸۸ ازدواج نکردیم، ۱۱/۱۱/۱۱ هم باز ازدواج نکردیم،
صبر کنیم تا ۹/۹/۹۹ شاید فرجی شد
(درد دل دو دختر دم بخت )

***
هیچکس حق نداره از طرفش بپرسه “تو برا من چی‌ کار کردی؟”
تو ٧ میلیارد انسان تورو پیدا کرده، دیگه چیکار کنه !؟
***
میدونی اولین عوارض جانبی بعد یک شکست عشقی چیه ؟!
در آوردن گوشی از حالت Silent !!
***
یه عده هستن که اگه شده باید براشون آژانس هم بگیری
که سریعتر از زندگیت گم شن بیرون… !!

***
به سلامتی مگس که یادمون داد زیاد که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت !


 ***
تجربه نشون داده وقتی با دوستت دعوات میشه
تازه میفهمی چقدر از اسرار زندگیت با خبر بوده !

***
به زنی که همیشه میدونه شوهرش
کجاست چی میگن؟ (بیوه).


***
طرف موبایلش آنتن نمیداد ، بهش مسیج دادم : نمیتونم بگیرمت …
جواب داد : به درک! مگه کم خواستگار دارم؟


***
نیوتن در بیانیه ای یادآوری کرد:
علاوه بر زمین، یخچال نیز دارای نیروی جاذبه است..

***
یارو چیست !؟ موجودی که به شدت در مقابل فهمیدن مقاومت میکند !
***
وقتی کسی به شما میگه احساس بدبختی میکنه ، به آرامی دستش رو بگیرید ، بغلش کنید و بهش بگید : " ای بابا ، حالا کجاشو دیدی.
 ***
گوگل: من صاحب همه چیم
ویکی پدیا: من همه چیو می‌دونم
فیسبوک: من همرو میشناسم
اینترنت: من نباشم شما ها هیچین
برق: زر اضافی نزنید !

**********************
3- این هم دسر:


اینجا سرزمین واژه های وارونه است:


جایی که گنج، "جنگ" می شود

ترازو "وزارت "

کباب "بابک"

درمان، "نامرد"

و قهقه ، "هق هق" .

اما دزد، همان "دزد" است،
 

درد، همان "درد"

 و گرگ، همان "گرگ." 
*****************
و این واریته مزۀ گس می گرفت بدون عکس این بانوی نازنین در داوری جشنواره ای در مراکش.
لیلا خانم حاتمی. خدا پدر دردانه اش را بیامرزد.
اگر باز هم  سیر نشدید آواز این جوان بسیار مستعد را هم گوش بدهید و حسابی کیف کنید: