۱۴۰۲ شهریور ۲۹, چهارشنبه

بخش مهم دیگری از کامنتهایم درچت روم کلاب.بخوانید. بفهمید. ایده بگیرید. خودم هم دارم میام!

 


روز آخر 


حکومت توتالیتر اجازه اپوزیسیون نمیدهد. بیخودی اشکم هامون صابون ساده سازی نزنیم. ماهم که نمیخوایم انقلاب مخرب دیگری بکنیم. ما فقط میخواهیم با رقص و شادی و بازی؛ عبوسی انقلاب ۵۷ را منحل کنیم. همین. گرفتید یا بازهم میرید سراغ انقلاب توده ها. خنگید مگه.


در دنیای جدید و در ایران بطریق اولی «امر اجتماعی» مقدم است بر «امر سیاسی». کسی. که این گزاره پدیده شناسانه را درک کند نمیتواند پدیدارها را شناخته و راه حل بدهد.


اتفاقا تنها کسی هم که برنامه ارجاعی - نه ارتجاعی که چپ ها و جمهوری خواهان میگویند - دارد رضا پهلویست. حداقلش میشود بازگشت به روابط اجتماعی قبل از انقلاب آزادی زندگی غیرسیاسی.


مذهبی ها و نو اندیشان دینی و ملی مذهبی ها هم تا نگویند «احکام عبادی و طهارتی و احکام فقهی را از کدام آخوند مرجع تقلید میکنند باید کلا حذف بشوند از حرف زدن. چون اگر نماز نمیخوانند پس چرا دینی هستند. و خودشان هم که فقیه فتوا دهنده نیستند. پس چرا از بسط شریعت همیشه مقبوض جو  می‌دهند. 


و این کاری که میکنند تنها راه حل صورت مسئله است: تشدید نافرمانی مدنی کم هزینه و موضوعی برای سرعت بخشیدن بیشتر به فروپاشی که تنها راه شکست رژیم توتالیتر است.


شارمین از پیروزی ترسناک فاشیسم کامل - تا کنون  ناقص - سخن میگوید و بسیار وحشتناک که جامعه مدنی ضعیف و به حداقل رسیده بدلیل استیصال فردی استعداد تسلیم در مقابل فاشیسم تازه را پیدا کرده و میکند و اگر این اتفاق بیفتد فاتحه ایران تا فروپاشی محتوم از درون خوانده است.


حالا دیگر - حداقل یادگرفته مان این باشد - که اگر انتظار داریم‌ تا خامنه ای کلمه «مردم» را به طرفداران خود مصادره به مطلوب نکند. ما هم واژه «مردم» را مصادره به لیبرال ها و مدرن ها و نخبگان نکنیم. و همیشه از واژه ترکیبی «بخشی از مردم» - زیاد یا کم هم عیبی ندارد - استفاده کنیم.


مرجعیت انقلاب در دانشگاه بود. این مرجعیت با جرقه حوزه بخاطر خمینی افتاد در دست دانشجویان ایدئولوژی اسلامی شریعتی. مرجعیت دانشگاه انقلاب با طعم مذهب را سیاسی کرده و به سایر مرجعیت های آقلیت سیاسی دانشگاه تسری دادند. آنگاه خمینی و رفقای روحانیش را برهبریت بالا کشیدند.


و‌در نهایت خمینی انقلاب سیاسی را سوار دوش توده های سنتی کرد و به پیروزی رساند.


یعنی انقلاب ایران را دانشگاه سیاسی شروع کردند و خمینی آنرا با توده های اجتماعی به پایان رساند. بخاطر همین هم ما در حوزه اجتماع از مدرنیسم و تجدد دچار انقطاع تاریخی شدیم. و برای مبارزه با این انقلاب ۵۷ باید از همان نقطه انقطاع اجتماعی شروع میکردیم برای بازگرداندن عرف مدرن.


و نکردیم چون الیت ما بینش لازم را نداشت تا رسیدیم به ابرجنبش مهسا که گفت «مشکل شماره یک ایرانیان رندگی خواهی است» و بطور فلسفی زنهار داد که در ایران جمهوری اسلامی و برای تغییر «امراجتماعی» مقدم است بر «امرسیاسی» و البته هنوز هم اکادمیسین های خودشیفته و دانشمند اما بدون بینش حرف


بچه ها‌را نمیفهمند و فاجعه اینجاست.


من در اسفند سال ۵۷ در تلویزیون قطب زاده بیست دقیقه سخنرانی کرده ام برای ارتش. و شهادت میدهم که در همان ۲۴ اسفند آخوندا - مشخصا مطهری که میخواستند سخنان ضبط شده اش را قبل از آنتن دادن بمن پخش کنند و دعوای بزرگی شد - در بین دانشگاهیان و طبقه متوسط مدرن محبوبیت نداشتند و نه اتوریته


ادیان همه برای انحصار و کنترل بازار سکس و گران کردن آن آمده اند. دانسته بودن علت تامه (سکس) «موجودیت دین» را به همه پیامبران و روحانیان ادیان  نسبت نمیدهم. حس شهودی فلسفی مستند به تاریخ ادیان خودم مبتنی بر «بودگی» است و نه مشخصاً به نمودگی. 


یاد بگیرید که توسعه مفهومی بدون صفت های مختلف تخصیصی است. توسعه سیاسی. توسعه اقتصادی. توسعه فرهنگی و و و غلط است. توسعه شامل همه وجوه با هم و همزمان است. پیش شرط توسعه پیشرفت اقتصادی است. که بعد از یک رشد میان مدت و با ثبات حاصل میشود.


راه حل فقط فروپاشیست. نقش مخالفان باید تلاش جهت تسریع فروپاشی از راه اعتراضات مدنی موضوعی و خوشه ای فراگیر - الگوی جنبش مهسا - است. و اولین اصل بازگشت به جاده اصلی قبول قطعی ناممکن بودن انقلاب سیاسی در مقابل این رژیم شریعت است. 


نقش مخالفان بدون مسئولیت و بدون بینش هم همراه با رژیم در تبدیل یک رنسانس اجتماعی فرهنگی به انقلاب مخرب را هم نباید نادیده گرفت.


اسلام تا نتواند برای انسان داستان دنیوی تعریف کند.  قطعاً شکست خواهد خورد اما ایران تاوان این داستان نداشتن را خورده و اغلب برتری های ژئو جغرافیایی و‌ژئوپولتیک خود را از دست داده و اگر چندسال هم با فاشیسم کامل بگذراند وای بحال ایرانیان در غیاب من.


داستان لیبرالیسم فلسفی دو بار به چالش مارکسیسم شوروی و سوسیالیسم فرانسوی  ۱۹۶۸ رفت و پیروز شد. این دفعه سومیست که اینبار با ملغمه ای از اسلام سیاسی و مائوئیسم سرمایه دارچینی و اقتدار اسلاو روسی بچالش خارجی گرفته شده. و هرچند بنظر میرسد که دچار نوعی سرگیجه هم شده اما باز پیروز میشود چون دیگران داستانی ندارند برای انسان.


الان یک ویدیو از جشن موزیکال خیام خوانی در پارک نهج البلاغه دیدم. و رقص یک نوه روی قبر پدربزرگش برای درخواست شاباش. اینها مهمترین مبارزان ایران فعلی هستند.


البته من جزو مخالفان همیشه حاضر و همیشه ناظر کلاب هاوس قبل از آپدیت بودم و اتاق های چندهزار کا مخاطب کلاب هاوس را مضر به ابرجنبش مهسا و هرگونه فعالیت میدانی مدنی در داخل ایران میدانیم. و امیدوارم برنگردد.


بحث نظری جناب خلجی را درست میدانم و نتیجه گیری منطقی من این است که تا رژیم توتالیتر هست تفاهم و اعتماد بزبان ممکن نیست. و تا زبان و تفاهم به انسان های هم سرنوشت تسری نیابد برانداختن حکومت توتالیتر امکان ندارد.


پس تنها راه باقی مانده کلنی های خوشه ای همزبان و متفاهم دست به نافرمانی های مدنی کم هزینه و موضوعی و خوشه‌ ای بگستره جغرافیای ایران - الگوی جنبش مهسا - است تا فروداشی محتوم را تسریع بکند.


شریعت اسلام چون مثل شریعت مارکس جدید نیست و قدیم است. شریعتش سوراخ سنبه زیاد داره مثل اجتهاد و مرجع لذا بسرعت استالین قابل عبور از ایدئولوژی به پیشوا نبود. خامنه ای تلاشش را کرد ولی نشد. قول داده در گام دوم به مونارشی تک روحانی با بازوی سپاه به تکامل توتالیتاریسم خواهد رسید.


چکش کاری با هوک های ریز باعث فروپاشی خواهد شد. توتالیتر ناک دان و ناک اوت نمیپذیرد. اینقدر باید هوک ریز ریز بزنی که خودش سرپا که هست در کمال ناباوری بیفتد کف رینک و دهانش کف کند.


من هم با تآیید حرف فتاپور این پز را بدهم که بعنوان یک توده از ۲۰ سال پیش نوشته ام که در ۱۹۸۰ و انقلاب در ایران ماشین تاریخ کیلومترش را صفر کرده و مجدداً راه افتاده است. تکنولوژی در غرب رو به جهنم جلو و هویت طلبی گذشته گرا در شرق رو به جهنم عقب.


بسیار سخت نیست براتی جان. اپوزیسیون برای حکومت ج ا ناممکن و محال است. بهمان دلیلی که فرمودید هیچگونه تعریف قابل پیش بینی ندارد. وقتی پدیده ای خودش شناخته شده نباشد چطور میتوان با تحلیل پدیدارها به اپوزیسیون - آنهم در زبان تخریب شده - رسید.


آقا گفتمان را متفکران نداشته مان نساختند در ۴۰ سال گذشته. حالا هم که مردم خودشان گفتمان رندگی خواهی را ساختند بازهم الیت ما دور هم جمع شده اند که گفتمان درست کنند. این مایه شرم جامعه دانشگاهی و تفکری ایران است. 


ولی ایشان نمیتواند هواداران تیغغویی اش را مهار کند و نباید هم مهار کند. چون اگر از شاهزادگی برایت بجوید دیگر محبوبیت و مرکزیت ندارد. برانی جان. شاهزاده در نقش پدر مای ایفا میکند و اگر خواستیم شاه پارلمانی هم میشود. البته من بازگشت پادشاهی به ایران را پررنگ نمیدانم چون امریکا مخال


امریکا مخالف بازگشت پادشاهی به ایران مخالف است همانطور که با بازگشت ظاهرشاه به افغانستان های رغم اروپا امریکا در کنار ج. ا ایستاد و با پادشاهی در افغانستان مخالفت کرد.


پادشاهی خواهان با تاکتیک فروپاشی کنترل شده گذار خواهند کرد آنهم با نافرمانی های مدنی خوشه ای و سراسری و موضوعی مثل مدل ابرجنبش مهسا. 


احسان در مقام «جستجوی راه حل برای شناسایی مشکل و تعریف صورت مسئله» درست میگوید. شما در جوابش جوامع متعارف - یعنی دارنده حکومت عرفی و مدرن - را و زندگی در شرایط «رقص کودکان بیافرا» پاسخ میدهید.