۱۳۹۳ مهر ۷, دوشنبه

جنگ فرمول ها: غرب: تعلیق تحریم در مقابل تعلیق غنی سازی؛ جمهوری اسلامی: لغو در مقابل تعلیق!


1- دیدم تحلیلگران و کارشناسان پیچیده می نویسند و آدرس دقیق نمی دهند در بارۀ اختلاف غرب و ایران در مذاکرات هسته ای؛ بنابراین تصمیم گرفتم که ساده بنویسم با آدرس دقیق. اینکه ادعا می شود اختلاف ایران و غرب در مورد تعداد سانتریفیوژها است و رآکتور اراک و مدت زمان تداوم موافقت نامۀ جامع احتمالی درست است؛ اما حرف اصلی و اختلاف اصلی نیست. بعبارت دیگر اگر ایران خامنه ای و غرب حتی روی این سه مورد هم بتوافق برسند توافق نهایی حاصل شدنی نمی نماید به این خاطر است که فرمول پیشنهادی ایران توازن و منطق حقوقی ندارد بر عکس موضع غرب.

2- با یک مثال جنگی ادامه بدهم: فرض می کنیم که دو کشور در حال جنگ باشند. در مقطعی از زمان بنا بهر علتی مذاکره کرده و به توافقنامۀ آتش بس برسند. این آتش بس نمی تواند بعنوان سند صلح تلقی و خیال دول متخاصم را راحت کند. بلکه برای رسیدن به صلح فرایند دومی لازم است و موافقنامه ای جدید و جامع صلح. پس نتیجه می گیریم که آتش بس یک صلح مسلح ناپایدار است و هیچکدام از طرفین مخاصمه حق بخواب رفتن را ندارند. واقع امر این است که رویارویی هسته ای ایران و غرب مثل جنگی تمام عیار بوده که اینک دو طرف تصمیم به ترک مخاصمه و آتش بس گرفته اند. حرفی که ایران می زند این است که آتش بس همان صلح است. اما غرب زیربار نمی رود و می گوید آتش بس همۀ امتیازات صلح را ندارد.

3- آنچه که پشت میز مذاکرات و از سوی هیئت ایرانی بیشتر از هرچیزی تکرار و تکرار و تکرار می شود نه تعداد سانتریفیوژ و مدت توافق نامه و از این قبیل است. بلکه ظریف مرتب می پرسد: "بر فرض مثال که ما پیشنهاد شما را قبول کنیم در مقابل شما چه کاری در مورد تحریم ها انجام می دهید". پاسخ هیئت غربی همواره ثابت است: "هر اندازه شما تعهد اطمینان بخش بدهید بهمان نسبت هم ما تحریم ها را لغو یا تعلیق می کنیم". بعبارت دیگر غرب می گوید تعلیق غنی سازی مساوی با لغو غنی سازی نیست. لذا نباید انتظار داشته باشید که ما تعلیق شما را با لغو پاداش بدهیم. شما بخشی از غنی سازی تان را برای مدت معلوم تعلیق می کنید ما هم بخش متناسبی از تحریم ها را برای همان مدت تعلیق می کنیم. اگر شما کل غنی سازی تان را اوراق و لغو کنید ما هم کل تحریم هایمان را لغو و حذف می کنیم.

4- در حقیقت ایران و غرب بر سر این عدم توازن مورد درخواست ایران به بن بست رسیده اند. و الا اگر غرب حاضر بشود که در ازای حفظ  صرف غنی سازی - بدون توجه به تعداد سانتریفیوژها - و اجازۀ پژوهش و دانش افزایی هسته ای از سوی ایران؛ کل تحریم های ایجاد شده را لغو کند؛ جمهوری اسلامی مشکلی با این فرمول ندارد و حاضر به عقب نشینی بیشتری می شود. مشکل آنجاست که غرب جز در صورت برچیدن بساط هسته ای در ایران حاضر به لغو همۀ تحریم ها نیست؛ و حتی حاضر به تعلیق همۀ تحریم ها هم نیست. غرب می گوید متعارف شدن مورد درخواست شما منوط به "ارزیابی در پایان توافق جامع است و نه در شروع آن". و ایران این را برنمی تابد و مدعی است که شروع توافق جدید باید به عادی شدن رفتار غرب با ایران بینجامد.

5- حرف های حسن روحانی در نیویورک هم مؤید این "کلان تحلیل" من است. او در صحبت های نیویورکش بر سه موضوع تأکید داشت: اول ادامۀ غنی سازی در خاک ایران. دوم لغو همۀ تحریم های وضع شده از سوی هر شخصیت حقیقی یا حقوقی و سوم مقدار غنی سازی در حد نیاز ایران. روحانی فشار اصلی نظرش را بر دو موضوع ادامۀ غنی سازی و لغو همۀ تحریم ها گذاشته بود و فقط بصورت گذرا مقدار غنی سازی به اندازۀ نیاز ایران را هم مطرح کرد. بعبارت دیگر خودش هم قبول دارد که مقدار اورانیوم غنی شدۀ مورد نیاز ایران در شرایط حاضر صفر است. چون رآکتور تهران برای چند سال سوخت گذاری شده و سوخت نیروگاه بوشهر را هم روسها متعهدند و انجام خواهند داد. لذا طرح مقدار اورانیوم غنی شده بیشتر ژست سیاسی بود تا درخواستی عملیاتی برای تا چندسال دیگر. پس اجازۀ ادامۀ غنی سازی در هر مقدار و با هر تعداد سانتریفیوژ قابل پذیرش است در صورتیکه غرب حاضر باشد تمام تحریم ها را یکجا و بسرعت لغو - و نه تعلیق - کند.

6- گره های کار کجاست و چرا خامنه ای و حسن روحانی به کمتر از لغو همۀ تحریم ها حاضر به مصالحه نیستند. بنظرم مهمترین دلایل اصرار خامنه ای و روحانی - با کمی تفاوت در انگیزه ها: روحانی از جنبۀ توسعه ای هم اما خامنه ای صرفاً بخاطر مقاصد نظامی - به لغو و نه تعلیق تحریم ها بدین قرار است:

الف- یک اهمیت فرعی و هیجانی و فروختن به افکار عمومی بار حقوقی خود واژه های "لغو" و "تعلیق" است. زیرا لغو بمعنای فیصله دادن نهایی است اما تعلیق بمفهوم امر قابل بازگشت و تداوم سوء ظن است.

ب- گره فرعی دوم اما بهمان مشکل مفهومی دو واژه برمی گردد و در صورت تعلیق و نه لغو تحریم ها بازارهای ایران پالس ثبات کافی نمی فرستد و ایران در جذب سرمایه گذاری های مورد نیاز توسعه اش با مشکلات بیشتری مواجه می ماند. ضمن اینکه غرب را قادر می سازد بهر بهانۀ موجه یا ساختگیی بازی شل کن سفت کن را در اختیار داشته باشد.

پ اما مشکل و گره اصلی عدم لغو تحریم ها دقیقاً روی نرو خامنه ای راه خواهد رفت. به این معنا که در صورت تعلیق - و نه لغو تحریم ها - صدور "های تکنولوژی" که امریکا هم انحصار تقریبی آن را در اختیاردارد و همینطور تکنولوژی های چند مصرفی (نظامی و غیرنظامی) تا پایان مدت توافق جامع - هرچند سال که باشد - پابرجا خواهند ماند. و ایران از دریافت هم سخت افزار تکنولوژی های بروز  و هم دریافت دانش آن محروم خواهد ماند. و چه کسی است که نداند تحریم همین یک قلم های تکنولوژی اولاً تمام رؤیاهای  صنعت موشکی و نظامی خامنه ای را برباد خواهد داد - حتی اگر رؤیای اتمش را واگذاشته باشد که نگذاشته است - و در طرف نیازهای توسعه ای هم مانع اساسی و سختی خواهد شد. زیرا اگر نگوییم همۀ صنایع؛ می توانیم مدعی شویم که اکثریت مهمی از صنایع و حتی خدمات توسعه ای دو زیست و به تکنولوژی های مورد مصرف در صنایع نظامی وابستۀ قطعی هستند. مثل صنایع بالادستی نفت و گاز یا مخابرات که بدون های تکنولوژی های دوگانه مصرف قابل توسعۀ و بهره برداری نیستند. یا...هو

۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

شبیه سازی رفتن امریکایی ها به اسراییل در تصمیم روحانی برای رفتن مستقیم به روسیه!



1- همۀ مطالب لازم در رابطه با سفر ناموفق روحانی به نیویورک را قبلاً گفته ام. حتی سعی کردم با گرو گذاشتن آبروی نحلیل حسی ام در نزد شما به ایشان مشاوره بدهم که تنها راه موفقیت نسبی در نیویورک ایجاد غافلگیری خوش و بش با اوباماست. خب روحانی گوش نکرد و شد آنچه که نباید می شد و مذاکرات هسته ای بی سرانجامی روشن به بن بست رسید. همینطور قبلاً در سفر روحانی به آسیای میانه در ماه قبل جهت همراهی با سران پیمان شانگهای هم ناامیدی روحانی از نگاه به غرب و رجعت او به نگاه به شرق را نوشته ام. لذا حرف جدیدی برای گفتن نمی ماند غیر از خبر پرواز غیر منتظره و برنامه ریزی نشدۀ روحانی از نیویورک به مسکو. که بدلیل اهمیت لازم بود به بحث بگذارم: بنظر من روحانی خواسته است نوعی شبیه سازی شکلی بکند از رفتار دولت مردان امریکایی که بعد از هر دور مذاکره با ایران مستقیم به تل آویو می رفتند و نتیجۀ مذاکرات را به ناتانیاهو اطلاع می دادند. و الا پوتین و روحانی کمتر از یکماه پیش با همدیگر دیدار داشته اند و کلی هم سند همکاری و پروتکل های مختلف امضاء کرده اند. و دعوت و ملاقات اعلان شده ای هم من ندیده ام که سفر با شتاب روحانی را توجیه کند. بنابراین این سفر مستقیم شتاب زده به مسکو بیشتر جنبۀ نمایش "ما دوستان" به غرب دارد و آرام کردن جو ملتهب مخالفان تندرو روحانی در داخل و دیگر هیچ. همین!

پی نوشت: این مطلب درست نبود و من نباید می نوشتم. از شما خوانندگان که فکرتان را منحرف و وقتتان را تلف کردم و از خود رییس جمهور حسن روحانی بخاطر ادعای بدون استنادات محکم (شایعه سازی) عذرخواهی می کنم. دلقک ایرانی.

۱۳۹۳ مهر ۵, شنبه

همۀ تساهل و تسامح 35 سالۀ خامنه ای در قاب ترسان دو زن و یک روحانی: موج مهاجران تازه !+عکس


ترویج پوشش نامرسوم دو زن در تلویزیون (+عکس)
تلویزیون در تهران


خیابان در موصل
مقدمه:

1- معمولاً نوشته های من در قاب اصلی سیرک خیلی ارتباط نمی دهند به خوانندۀ معمولی و کمتر سیاسی و غیر فلسفی. بنابراین من همواره بحث اصلی را در کامنت ها توضیح می دهم که آن نیز نصیب خواننده های پی گیر و دایمی می شود و خوانندۀ عجول و دنبال هیجان با لعنتی بمن و دلقک با آن تیترهای هنری - کنایی وبلاگ را ترک می کند. لذا برآن شدم که یکی از آخرین بحث هایم در کامنت دانی! را در اینجا هم بگذارم تا به آگاهی خواننده های گذری هم کمک بکند. زیرا برعکس آنچه که ساده اندیشان بمن منتسب می کنند در اصلاح طلبی داخل ایدئولوژی و آن را ماله کشی و نشدنی و نعل وارونه می پندارند؛ من اعتقادی به تحول ایدئولوژی مذهبی و اصلاح آن ندارم. بلکه پشتیبانی من از بخشی از حاکمیت در مقابل بخش دیگری از آن برای تسریع فروپاشی ایدئولوژی است و نه اصلاح آن؛ بر خلاف اصلاح طلبان مذهبی که به ممکن بودن اصلاح ایدولوژی اسلامی معتقد و کوشنده هستند. و همینطور انتشار کامنت را از این نظر هم لازم دیدم که معتقدم نشان دادن دو زن جوان نه پوشیه پوش بلکه غرق در سیاهی مطلق - چون پوشیه هم یک تور است در جلو صورت و نه قیراندود کردن همۀ صورت با چادر ضخیم مشکی - سرمنشاء موج جدیدی از مهاجرت خانواده ها و جوانان ایرانی خواهد شد که با توجه بسخت گیری فعلی کشورهای مهاجر پذیر معلوم نیست موج جدید قربانی کدام راه ها و دریاها و کوه و کمر و قاچاقچی های انسان خواهند شد.

2-نوشته ام اما در پاسخ به ادعایی است که خواننده ای حزب اللهی - با ادبیات ظاهر الصلاح - کرده است در مورد ستیزه گر بودن ایرانیان و آن را عامل اصلی عقب ماندگی ایران در یکصد و پنجاه سال گذشته دانسته است. که اتفاقاً این دیدگاه مختص سوء استفادۀ هواداران انتلکتوئل جمهوری اسلامی نیست و خیلی از آدم های منتقد و مخالف حکومت هم هوادار مصالحه بجای مبارزه با حکومت هستند و معتقدند که اگر ستیز با حکومت مرکزی - فرهنگ شده در ایران - را بهمراهی و سازش با حکومت تغییر بدهیم؛ خواهیم توانست جمهوری اسلامی را دچار استحالۀ لاجرم بکنیم و با هزینۀ کمتر اجتماعی به توسعه و پیشرفت برسیم. پاسخ من چنین است:

متن:

در مورد مثال زدن از کشورها و به ارگاسم رسیدن شما؛ من مجموعۀ ایران را نگاه می کنم و انتظارم سطح ممکن است و نه سطح ایده آل. لذا از کشورهایی مثال می زنم که دگرگونی های 35 سال اخیر را با تفاوت پشت سرگذاشته اند. شما حرفت درست است و درست نیست. درست است بخاطر اشاره به ستیز مدام ایرانیان با حکومت مرکزی در طول تاریخ معاصر. تحقیقاً هیچ ملتی در خاورمیانه به اندازۀ ایرانیان با حکومت هایشان ستیز نکرده اند و باعث انقلاب و دگرگونی و بی ثباتی نشده اند. شاهد مثال اینکه موج جدید ستیزهای خاورمیانه از الگوی ایران - چه مثبت و همراهی و چه منفی و تقابلی - ناشی شده است و الا کشورهای خاورمیانه هیچگاه شاهد ستیز توده ای با دولت های مرکزی نبوده و دگرگونی های حکومتی بیشتر حاصل کشمکش الیت های حاکم در قالب کودتا بوده است. حرف شما درست نیست اما: چرا ستیز با دولت مرکزی و حکومت فقط در ایران بوده که شکل گرفته و نه در سایر جوامع مسلمان می تواند عوامل فرعی بسیاری را شامل شود اما به اعتقاد من علت العلل این ستیز از بستر مذهب شیعه و وقایع عاشورای امام حسین نطفه می گیرد. به این ترتیب که روحانیت شیعه با تمسک به واقعۀ عاشورا و مظلومیت امام حسین و اعقاب امامت وی توده ها را علیه دولت های مرکزی شورانده اند و به سرپیچی دایمی واداشته اند. و یکی از دلایلی که ایران کنونی به بن بست رسیده است هم همین است. زیرا آن عنصر ستیز شیعی که بتدریج جزو فرهنگ مردم شده وجود دارد اما عنصر رهبری کنندۀ این ستیز که روحانیت شیعه بوده غایب است. چون خودش بقدرت رسیده و می خواهد این ستیز فرهنگ شده را مهار و خنثی کند. اما فرهنگ ستیز جان سخت است و از بین نمی رود ولی چون سر ندارد به نتیجه ای هم نمی رسد. مشکل توصیۀ شما در این است که مثل روحانیان در بدترین شرایط ممکن از نظر کارآمدی حکومت در تاریخ معاصر ایران خواهان سکوت و همراهی بجای ستیز و تحولخواهی هستی. درحالی که همراهی با این حکومت بدلیل نعل وارونه بودن ایدئولوژی حکومت هیچ دست آوردی نمی تواند داشته باشد. شما همین روحانی جوان بنام صادقی را ملاک بگیر در تلویزیون و زن و دختر دو نوزاد در بغل شان و حرف های شاذی که زده اند و می زنند. همۀ تسامح حکومت ایدئولوژیک در سی و پنج سال پس از انقلاب این تصویر نابی است که بنمایش گذاشته است. شما برعکس من بروحانیت توهین می کنی و موضوع سخت و آسانگیری آنان را سیاسی و از مقولۀ قدرت می دانی. و مدعی هستی که اگر قدرت حوزه و آیت الله خامنه ای تهدید نشود - مدعی هستی که در 88 تهدید شد - آنان نیز در سطح رفتار و توقعات ایدئولوژیک خودشان تجدید نظر کرده و بخشی از فرهنگ مدرنیته را می پذیرند و می پذیرفتند. اما حرف من این است که روحانیان ایدئولوژیک قدرت سیاسی را برای تثبیت ایدئولوژی می خواهند و نه بر عکس. نمونۀ بارز آن آیت الله صافی است که در اوایل انقلاب به سیاست مستقیم داخل شد و مدتی هم عضو شورای نگهبان بود. بعد اما بدلیل نگاه کمی مدرنتر آیت الله خمینی به ادارۀ کشور خیلی زود از مناصب حکومتی کنار کشید و امروز یکی از بسته ترین تفکرات موجود در مسایل اجتماعی و فرهنگی و مربوط به فرهنگ مدرن را او پمپاژ می کند از جایگاه مرجعیت. بحث طولانی است و شما دیر به سیرک آمده ای و گمان می کنی که من اینجا قصۀ حسین کرد شبستری می نویسم و بهیچ دقایقی از نوع اندیشۀ تو اشراف ندارم. حرف ما این است که دین و مذهب یک فرهنگ است و از آن ایدئولوژی در نمی آید و تا حوزۀ مذهب شرعی دست از قدرت سیاسی برندارد نمی توان انتظار داشت که آنان از تحجر مستولی بر شریعت قدیم عدول کنند و با مردم راه بیایند. چون آنان خودشان که تصمیم گیرنده نیستند بخواهند سفت و شل کنند. بلکه آنان راوی صادق امر خدا و پیامبر و امامند از قران و حدیثی که خیر مطلق است و سعادت بشر جز بازگشت به نص آن - دقیقاً مثل بغدادی - ممکن و مقدور نیست. بعبارت دقیقتر داعش جناح راست و نئوکان همان ایدئولوژی است که روحانیان ایران جناح چپ و لیبرال آن هستند. داعش معتقد است که با کشتن و سوزاندن باید هرچه زودتر جامعۀ مُثُُل پیامبر را پیاده کرد اما روحانیان ایران معتقدند که باید مردم را زجر کش کرد تا بتدریج همۀ نیروی شان را از دست داده و تحلیل بروند و تسلیم بشوند. اینکه حکومت ایران از فرار و مهاجرت ایرانیان مدرن جلو نمی گیرد و استقبال هم می کند و خودش هم فشار می آورد که تشدید شود به این خاطر هم است که از دید آنان مهاجرت ایرانیان مدرن به خالص سازی سریعتر جامعه و از نفس افتادگی سریعتر باقی مانده ها بیشترین خدمت و کمک را می کند. و روحانیان زودتر به برپایی مدینة النبی نائل می شوند. آنان البته روی دریای نفت درست فکر کرده اند. منتهی تحریم های نفتی از سویی و خشکسالی و بی آبی از جانب دیگر و نیازمندی ایران به از شیرمرغ تا جان آدمیزاد - واردات از خارج - از سوی سوم معادلات خوششان را بهم زده است. یا...هو

آدرس: علاقه مندان به خواندن کامنت خواننده ای که جواب مرا به او خواندید به پست قبلی (اینجا) و کامنت ناشناس ساعت 15:10 مراجعه کنند.

۱۳۹۳ مهر ۳, پنجشنبه

دیوید کامرون با زبان بریتانیای کبیر سخن می گوید: ایران باید در داخل کشورش اصلاحات انجام بدهد!



1- همیشه گفته ام و هنوز هم معتقدم که نسبت بریتانیا به امریکا مثل نسبت مغز می ماند به بدن. به این معنا که سیاست جهانی در کریدورهای بریتانیایی طرح ریزی می شود و به قدرت و زور امریکایی پیاده و اجرا می شود. از این نظر صحبت های دیوید کامرون در مجمع عمومی سازمان ملل واجد اهمیت و نکات فراوانی است. بویژه اینکه معلوم می شود که یکپارچه ماندن پادشاهی متحد بریتانیا در همه پرسی اخیر استقلال اسکاتلند نیروی مضاعفی را به کامرون داده و او در حقیقت از تولد بریتانیای کبیر جدید هم پرده برداری کرده است. همه کمی تعجب کرده اند که نخست وزیر بریتانیا در فاصله ای دو ساعته از دیدار تاریخی اش با حسن روحانی حرف های تندی را برزبان آورده که تقریباً یکسالی بود که از زبان هیچ دولت مرد غربی به این صراحت بیان نشده بود. او گفته است که جمهوری اسلامی باید از حمایت از تروریسم دست بردارد و با مردم خودش در داخل مرزهای ایران رفتار بهتری داشته باشد. او البته اضافه کرده است که ایران در مقابله با داعش می تواند بغرب و جامعۀ جهانی کمک کند.

2- قالب شکلی سخنان کامرون در مورد متهم کردن ایران به حمایت از تروریسم و اعتراف به توانایی ایران در مقابله با تروریسم داعش کمی متناقض بنظر می رسد. زیرا کشوری که خودش متهم به پشتیبانی از تروریسم است چگونه می تواند در همان حال مبارز ضد تروریسم هم باشد. اما از جنبۀ محتوایی حرف کامرون نه تنها متناقض نیست بلکه عین "توصیف صحنه" و واقعیت هم است. بعبارت دیگر اتهام حمایت از تروریسم کامرون به جمهوری اسلامی برمی گردد به دو سطح استراتژیک و تاکتیک. در سطح استراتژیک منظور کامرون می تواند در برگیرندۀ همان گزارۀ معروف "جنگ هویت های مذهبی در منطقه" باشد که من هم بارها توضیح داده ام که انقلاب شیعی در ایران و ادعاهای آخوند ها در مورد رهبری جهان اسلام نقطۀ شروع همۀ درگیری های فرقه ای - مذهبی در خاورمیانه شد و است. لذا کامرون می گوید که در غیاب ایران ایدئولوژیک شیعی اصولاً هویت خواهی سنیان محلی از اعراب پیدا نمی کرد که نیاز به مبارزه با تروریسم در این ابعاد باشد. اما در سطح تاکتیک و مصداق کامرون موضوع حمایت ایران از حماس و گروه های فلسطینی مثل جهاد اسلامی و غیره علیه اسرائیل را در ذهن داشته است.

3- اما توضیح اینکه چطور غرب می خواهد که چنین رژیمی با تروریسم داعش مبارزه کند و جامعۀ جهانی را کمک کند. باید بگویم که منظور کامرون و غرب از کمک ایران برای مبارزه با داعش یک درخواست نیست. بلکه آنان از امر لاجرم و واقع حرف می زنند. آنان درست می گویند که داعش اگر برای غرب یک خطر بالقوه و دورتری است برای ایران خطر بالفعل و نزدیک تری است. لذا ایران چاره ای جز مبارزه با داعش ندارد و این ارتباطی به درخواست غرب و ائتلاف با غرب و این قبیل گزینه ها ندارد. در حقیقت کامرون می گوید جمهوری اسلامی برای منافع و مصالح ایدئولوژیک خودش در منطقه مجبور است با داعش مقابله کند و این در راستای کمک به اهداف ما غربی ها هم شده است. همانطور که غرب هم ناچار است در داخل استراتژی مبارزه با داعش نیروهایی از شبه نظامیان شیعه در عراق را پشتیبانی جنگی بکند که علاوه بر متحد ایران بودن قاتلان سربازان غربی در هنگام حضور نیروهای غربی در عراق هم بوده اند.

4- لذا لازم می آید که یک خوانش مجمل و مختصری از پشت پردۀ ائتلاف ها و تقسیم وظایف و نقشه های غرب در منطقه را بازبگویم:

الف- امریکا و غرب برای خودشان وظیفۀ پشتیبانی هوایی و موشکی از راه هوا و کمک تسلیحاتی از راه زمین به نیروهای رزمنده علیه داعش - بغیر از ایران خامنه ای و سوریۀ اسد - را تعریف کرده و بعهده گرفته اند. 

ب- اعراب: گرد آوردن اسامی کشورهای عربی در ائتلاف علیه داعش نه برای استفادۀ سمبولیک از چهارتا غارغارک آنان در حملات هوایی است. بلکه اهمیت بودن کشورهای عربی علاوه بر بعد روانی "پرهیز از جا افتادن نبرد جاری بعنوان نبرد غرب علیه اسلام و مسلمانان" بیشتر به این خاطر است که کشورهای عرب سنی مأموریت و مسئولیت دارند تا نگذارند مناطق آزاد شده از اشغال داعش، دوباره توسط شیعیان خامنه ای در عراق و علویان اسد در سوریه تصرف و کنترل شوند. به این معنا که اعراب مؤتلف با غرب مسئولیت دارند که در عراق از راه سیاسی و کنترل کابینۀ العبادی و در سوریه از طریق جنگ و تقویت ارتش آزاد سوریه نگذارند سرزمین های پاک شده از نفوذ داعش، توسط نیروهای هوادار خامنه ای در عراق و سوریه در دست آنان و تحت نفوذ آنان قرار بگیرد و باقی بماند.

پ- جمهوری اسلامی: ناچار است به العبادی در عراق و اسد در سوریه کمک کند که نیروهای داعش را عقب برانند و این فارغ از محاسبۀ سود و زیان غرب است و خامنه ای چاره ای جز مقابله با داعش در کنار مرزهای جغرافیایی اش و بخطر افتادن هژمون سیاسیش در منطقه و امت شیعی اش در جهان ندارد. لذا در ناچار و لاجرم بودن نقش ضد داعش ایران اختلافی نیست و اختلاف بر سر کدام نیرو و هویت بعدی جایگزین داعش خواهد شد مورد مناقشه است؛ که غرب تلاش دارد با تقویت و تشویق و تهدید کشورهای سنی مذهب منطقه - البته خود این کشورها هم بشدت به این نقش علاقه مند و راغبند - آنان را پر کنندۀ جای خالی داعش بکند. در عراق از طریق سیاسی و در سوریه از طریق نظامی. و موضوع تجهیز و آموزش مخالفان میانه رو اسد در عربستان هم برای همین منظور است.

ت- ترکیه: راجع به ترکیه هم من اولین نفری بودم که تحلیل دقیق دادم و بعد از آن بود که رسانه ها پر شد از دودوزه بازی ترکها در ماجراهای بعد از ظهور داعش. لذا بجد معتقدم که ترکیه می خواهد تنها برندۀ این بازی باشد و خودش را از معرکه های جاری دور نگه دارد برای دو منظور: اول اینکه در حال حاضر همۀ ثمرات اقتصادی ناشی از این هرج و مرج را بهرۀ خودش بکند و دوم و مهمتر اینکه در بلند مدت و با گذشت زمان و تضعیف داعش این ترکیه باشد که هژمون سیاسی "مذهب سنی" تولیدی خودش را جایگزین سیاست ورزی در کشورهای مسلمان و عرب منطقۀ خاورمیانه در بلند مدت بکند. البته ترکیه درست فکر می کند و الگوی اردوغان تنها بدیل و الگوی اختلاط سیاست و مذهب در جوامع سنی مذهب است و حالا که شریعت حاضر نیست از سیاست دست بردارد؛ لاجرم الگوی ترکیه تنها گزینۀ کم خطر برای هر دو طرف غرب و اعراب خواهد بود.

5- این معادله را اما فقط یک چیز می تواند بسرعت دگرگون کند و آن اصلاح سیاست های داخلی - بویژه در حوزه های اجتماعی و فرهنگی - اولاً و  دست برداشتن خامنه ای از توهمات ابرقدرتی شیعی و چرخش سریع در سیاست خارجی ایران بسوی آشتی تمام عیار با غرب ثانیاً است. تا موجب  خشکاندن همۀ نطفه های تعفنی که در سی سال گذشته کاشته شده اند - و با نابودی - نشدنی - داعش هم تمام نخواهد شد - بشود. در غیر اینصورت ایران فقط هزینه های این مبارزه را پرداخت خواهد کرد و این هم یک نوستالوژی سیاسی دیگری خواهد شد برای میانه روهای الیگارشی مثل کمک به سرنگونی طالبان در افغانستان. و اینان مرتب دست به پشت دست خواهند کوفت که: "ما در مهار داعش به غرب کمک کردیم اما دیوید کامرون ما را حامی تروریسم خواند". یا...هو

در نیویورک اتفاق افتاد: سرگیجه و عدم تعادل روحانی هنگام پرسش از مجاز نبودن شادی در ایران!

ترویج پوشش نامرسوم دو زن در تلویزیون (+عکس)


 آخرین ورژن از حجاب آرزوی مقام معظم رهبری!


1- داشتم سخنرانی و پرسش و پاسخ روحانی در بنیاد پژوهشی امریکای نوین را تعقیب می کردم و دقیق بودم که واژه ای را از دست ندهم. لذا اینک اعتراف می کنم که نه تنها سخنرانی روحانی بسیار باشکوه و نکته سنج و عالی بود بلکه او حتی در پاسخ های سؤالات حاضران نیز بسیار باهوش و منسجم عمل می کرد. تا جائیکه اگر زبان فارسی را از صحبت هایش حذف می کردی می توانستی او را سیاستمداری مدرن و میانه رو و مسلط به همۀ دقایق بازیگران منطقه ای و جهانی بیابی. روحانی حتی اینقدر مسلط بود که توانسته بود ضمن انتقاد و مخالفت با سیاست های "معیار دوگانه"ی امریکا از نام بردن و یا کوچکترین خشونت کلامی و سرزنش امریکا و غرب هم پرهیز بکند.

2- من که می دانستم این حسن روحانی است و رییس جمهور کشورم ایران؛ مرتب ناخن می جویدم و حرص می خوردم که چطور همۀ حرف هایش منتزع از جامعه ایست که حوزۀ متحجر قم بزعامت آیت الله خامنه ای رهبر بلامنازع آن است و کمترین نشانه ای از احترام به حقوق اقلیت ها و دیگر باشان و دگر اندیشان و غیره نیست؛ و حتی یکنفر نیست که سؤالی به فرید زکریا داده باشد که آقای رییس جمهور این معیارهایی که برای همه تعریف می کنی و آرامش در منطقه و جهان را مستلزم برسمیت شناختن پلورالیسم فرهنگی و سیاسی و مذهبی و نژادی و جنسیتی و عقیدتی می دانید پس چرا در داخل خود ایران چنین معیارهایی را عمل نمی کنید. و حداقل 6 میلیون آواره در جهان دارید که به نسبت جمعیت هم بزرگترین تعدادند و هم به نسبت اهمیت، نخبه ترین آواره های طول تاریخ معاصر و مدرن. و ... حدیث مفصل که می توانید خودتان ادامه بدهید تا رسیدن به اجازۀ ساختن یک مسجد سنیان در تهران.

3- اما ضمن حرص خوردن و تحسین سخنوری روحانی مرتب بخودم  هم نهیب می زدم که جمع حاضر پای منبر روحانی همه پژوهشگر و نخبه و کلان نگرند و سیاست حاصل کارشان است و نه دلمشغولی خودشان. و به این ترتیب آرام گرفته بودم و راضی شده بودم که حسن روحانی در بنیاد امریکایی دارد برای خامنه ای سخنرانی می کند و او مخاطبش است که مرتب از تعامل با دنیا و عدم خشونت و عدم سرکوب حرف می زند و ... بویژه وقتی که به طعنه گفت: "کسانی که فکر می کنند بدون تعامل با دنیا و دیگر دولت ها می توانند موفق بشوند دچار اشتباه محاسباتی هستند" یاد حرف خامنه ای افتادم که او هم به حسن روحانی و دولتش گفته بود که آشتی با دنیا - بویژه غرب - اشتباه محاسباتی است و نباید مرتکب بشوند. یا مثلاً جائیکه از انتخابات افغانستان می گفت و مثال زد که اگر یکی زود می گفت من برنده هستم و دیگری هم می ایستاد که تقلب شده است نتیجه اش جنگ و نقار و آشفتگی بود و بس". متوجه شدم که دارد به خامنه ی اعتراض می کند که نباید نه به پسرش اجازه می داد قبل از شروع بشمارش آرا خودش را برنده اعلام کند و مهمتر اینکه خود خامنه ای نباید قبل از تأیید نتایج از سوی شورای نگهبان! احمدی نژاد را برنده معرفی می کرد.

4- خلاصه داشتم با این افکار و دلخوشی ها خودم را بخواب دعوت می کردم که یکباره سالن مصاحبه منفجر شد و من هم طوری تکان خوردم که فقط خدا به بیچارگی ام رحم کرد و کیبوردم از وسط دونیم نشد در هنگام پرشم به سقف و افتادنش بزمین. بلی رفقا سؤال یکی به آخر بود که بالاخره یک خبرنگار درپیتی هم - مثل حقیر - پیدا شود و سؤالی در حوزۀ فلسفه و ایدئولوژی مطرح کند بجای همۀ پرسش های سیاسی مرخرف و فاخر. پرسش در پیتی و ساده بود: "جناب آقای رییس جمهور اما همین چند روز پیش بود که در داخل کشور مقر حکومت شما تعدادی جوان بخاطر شادی و رقص در یک ویدیو بزندان رفتند و شلاق خوردند". البته سؤال کننده خیلی نجیب بود که ادامه نداد: "اگر شما مدعی هستید که حکومتی متعارف هستید و در بحث هسته ای دنیا باید با جمهوری اسلامی نیز مثل همۀ کشورها و حکومت های متعارف رفتار و برخورد کند آیا هیچ دیوانه ای در یک حکومت مدرن بچه ها را برای شادی و رقص شلاق می زند".

5- اما همان سؤال کوتاه و ساده نیز کافی بود که همۀ رشته های یک ساعتۀ رییس جمهور روحانی را پنبه کند و روحانی به لکنت دچار شود که کی؛ کجا؛ خبر ندارم؛ در جریان نیستم و کسی در ایران مزاحم شادی مردم نمی شود. و شروع کند به رطب و یابس بافتن و ریش جو گندمی اش زرد شدن. البته دنبالۀ ماجرا که پرسیده شد: "یعنی شما این ویدیو را ندیدید و هیچ خبری ندارید" حتی اجازۀ شنیده شدن پیدا نکرد و در حالیکه روحانی هنوز گیج می زد و حسابی حالش گرفته بود فرید زکریا سؤال آخرش را پرسید که یک دلسوزی امریکایی بود راجع به بازداشت جیسون رضائیان و البته زکریا بند را هم آب داد وقتی از عفو رضائیان پرسید و نوعی اعتراف به اطمینان از مقصر بودنش.

6- من البته مخالف روحانی نیستم و می دانید که دلم می خواهد موفق بشود اما با دست فرمان خبر ندارم و قوۀ قضائیه مستقل است و توجیه و لاپوشانی و معیار دوگانه نه تنها راه بجایی نخواهد برد بلکه این ظن مخالفانش را هم تقویت می کند که او را مهرۀ فریب مردم می دانند از سوی الیگارشی. روحانی برای پاسخ به سؤال مزبور و سؤال های مشابه - کم هم نیستند توی بسته بندی تازه و هدیۀ محسنی اژه ای بعنوان توشۀ راه نیویورکش مثل تهدید فیلتر - شبکه های اجتماعی - وزیر ارتباطاتش یا اعدام جوانی که مشخصاً برای عقیده اش اعدام شد - یک راه بیشتر ندارد اگر در ادعاهای سیاسی اش صادق باشد. او می توانست بجای انکار و حتی بدون اعتراف صریح پاسخ می داد که من قبول دارم که ما هم در داخل ایران دردسرها و تندروی های مخصوص بخودمان را داریم و مصمم هستم که با هرنوع تندروی مبارزه کرده و ریشه کن کنم. چون خودم هم قبول دارم که تندروی در ایران علاوه بر ترمز برای جامعۀ خودمان به تشدید تندروی مذهبی شروع شده در منطقه هم یاری می رساند.

7- این آرزویم را برای هزارمین بار نوشتم که اگر فقط به همین یک مورد "مدارا با جوانان و زندگی آنان طبق سلیقه خودشان در حد عرف غالب جامعۀ ایرانم" نائل شویم؛ نه تنها توسعه و پیشرفت ناشی و همراه از و با شادی و نشاط و سرزندگی جوانان به ایران برمی گردد؛ بلکه مهمتر از همه ما ایرانیان آواره نیز نه تنها با حکومت مان مخالفت نمی کنیم بلکه حتی در کنار زیاده خواهی های کشورهای بیگانه - از جمله غرب - در کنار دولت مردان مان سینه سپر می کنیم تا جوانان ساده لوح و حزب اللهی هم از این اشتباه در بیایند که ما را غرب پرست و بیگانه دوست و وطن فروش و از این قبیل می دانند و می نامند. ببینید بچه ها چه خواستۀ کوچکی داریم: "حق شادی کردن جوانان و مردم در عرصۀ عمومی و دیگر هیچ"! البته پذیرفته و قانونی؛ و نه از سر زور و اجبار و فتوای اکل میته! همین. یا...هو

۱۳۹۳ مهر ۱, سه‌شنبه

دیدار خوش وبش روحانی و اوباما انجام خواهد شد!



1- از دیروز که روحانی به نیویورک رفته حسی قوی قلقلکم می دهد که روحانی و اوباما سر میز ناهار معروف مجمع عمومی سازمان ملل خوش و بش خواهند کرد. البته معتقدم که این خوش وبش بین دو رییس جمهور ایران و امریکا از نظر محتوایی ارزش افزودۀ مستقیم چندانی نخواهد داشت مثل حتی تماس تلفنی پارسال. اما از جنبۀ شکلی بسیار بنفع روحانی و ایده های آشتی جویانه اش خواهد شد. اینکه چرا از جنبۀ محتوایی ارزش چندانی نخواهد داشت برمی گردد به تابوی شکسته شدۀ مذاکره و گفتگو با امریکا که یک سال است شکسته است و دیدار دو رییس جمهور نمی تواند تابو شکنی تلقی و باعث شگفتی شود. دلایلی که متقاعدم کرده تا این دیدار را محتمل قطعی ببینم بشرح زیر است:

الف- روحانی علی رغم عدم تمایل قطعی اش به این سفر نهایتاً تصمیم گرفت که به این سفر برود. او اگر در این سفر نتواند جو افکار عمومی ناشی از تجمع سران کشورها در مجمع عمومی را در دست بگیرد؛ سفرش دست آوردی نخواهد داشت. و او در حاشیۀ این تجمع بزرگ یکی خواهد شد از صدها مثل خودش و توجهی نه از طرف رسانه ها و نه از سوی کشورهای مهم را برنخواهد انگیخت.

ب-روحانی یکبار گفته است که اگر لازم باشد سکان هدایت دیپلماسی هسته ای را رأساً بعهده می گیرد. این حرف نهایتاً باید اینطور ترجمه شود که روحانی شخصاً با رؤسای کشورهای 5+1 رایزنی و دیدار بکند. و چه کسی می تواند منکر باشد که دیدار با اوباما و امریکا اصلی ترین کشور مورد هدف باید باشد.

پ- روحانی عملاً با پروندۀ هسته ای کاملاً وسط گود است و خیس خیس شده است لذا ورودش به هر تلاطمی از جمله خوش و بش با اوباما او را بیشتر از این در معرض تهاجم مخالفانش نمی تواند قرار بدهد.

ت- هیئت ایرانی پارسال به بهانۀ سرو مشروبات الکلی در ضیافت مجمع عمومی خودش را قایم کرد که نرود زیر یک سقف با اوباما که نتیجۀ بدیهی اش سلام علیک دو رییس جمهور می بود. اما عملاً همه می دانند که بهانۀ سرو مشروب الکلی مدت هاست که حل شده و در پروتکل های تشریفات تغییراتی بنفع هیئت های نمایندگی مسلمانان انجام شده و اینک کشورهای زیادی - مثل ترکیه - هستند که آن ها هم از ضیافت الکلی برائت می جویند. و مهمتر اینکه روحانی شخصیتی گرم و مثبت دارد و جزو سیاستمداران عبوس نیست که بخواهد امسال نیز به دستاویزی غیرواقعی خودش را تحقیر و از انظار مخفی کند و به ضیافت سازمان ملل نرود.

ث- اگر روحانی به ضیافت برود بسیار نامحتمل و بعید است که او پشت به اوباما کند و از مصافحۀ طبیعی و معمول بین همۀ سران کشورها بگریزد.

ج- روحانی می داند که دیدار سلام علیکش با اوباما دوستان و موافقان تعامل با ایران در جامعۀ بین المللی - چه سیاسی و بیشتر اقتصادی و شرکت ها و بازارهای مهم که خواهان ورود به بازار بکر ایران هستند -  را تقویت خواهد کرد که با سماجت بیشتری برنامۀ "آشتی با ایران" را دنبال کنند و جا بیندازند.

چ- دیدار روحانی با اوباما این دست آورد را برای روحانی دارد که بگوید "من هر آنچه از دستم بر می آمد انجام دادم و صداقتم در مورد آشتی با دنیا را نشان دادم" تا از این راه افکار عمومی و رسانه ای غرب را بسمت سیاستمداران خودشان برگرداند در موقعیت به بن بست رسیدن مذاکرات. و هواداران داخلی اش را هم متقاعد کند که شخصاً فداکارانه عمل کرده و کم فروشی نکرده است.

ح- در بعد داخل ایران هم بنظرم می رسد که موج مخالفت با دیدار روحانی با اوباما - و در حالیکه تقریباً نه خود روحانی و نه هوادارنش از چنین دیداری حرف جدی نزده اند و نمی زنند - حکایت از احتمال جدی بودن این برخورد دو رییس جمهور می کند و بنظر می رسد آنان بیشتر از هواداران دولت از پشت پرده خبر دارند و احتمال چنین دیداری را زیاد ارزیابی کرده اند. این موضوع می تواند حاکی از این هم باشد که روحانی به آیت الله خامنه ای گفته و توضیح داده است که اگر چنین سلام علیکی کردم بنفع کشور خواهد بود و شما اطلاع داشته باش. البته که بدیهی است که خامنه ای گفته باشد من صلاح نمی دانم اما خود دانی. چون او هم در موقعیتی نیست که با روحانی با جملۀ امری برخورد کرده باشد. و سابقه هم دارد که مخالفتش را در قالب حکم بیان نکرده باشد و فقط سلیقه اش را اظهار کرده باشد.

2- روحانی اگر چنین کاری را بکند ضمن اینکه وجهۀ جهانی بسیار بسیار مؤثری خواهد یافت بلکه به مذاکرات ظریف هم ابعاد سریعتر و امتیازآورتری خواهد بخشید. روحانی اگر پوست بترکاند و کاری معمولی و عرفی انجام دهد و با رییس کشوری که وزرای خارجه اشان دم بدم همدیگر را به اسم کوچک صدا می کنند خوش و بش کند ابعاد سیاست ورزیش را بسرعت بهبود خواهد داد. چون همۀ کشورهای در حال نزدیکی به ایران از اروپا گرفته تا اعراب تحت تأثیر این ملاقات چند دقیقه ای نرمتر خواهند شد. یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۳۰, یکشنبه

ابراهیم حاتمی کیا دچار تناقض در اندیشگی است و خودکشی او محتمل است!

از تلویزیون / اولین فیلم حاتمی‌کیا ...

1- خیلی خوشحالم که ایران نیستم تا مجبور از تماشای برنامه های صدا و سیمای جمهوری اسلامی باشم و نفس گندیدۀ هنرمندی که خودش هم از استنشاق بازدم تنفس آلوده و متناقض و بلاتکلیف خودش در حال خفه شدن است را تنفس بکنم. زیرا تنفس حرف های جنتی و خامنه ای و مصباح و مکارم یا حتی سرب های بنزین های غیر استاندارد احمدی نژاد اینقدر مشکل نیست که روبروی حاتمی کیا نشستن و دروغ های خودآگاه او را تحمل کردن. 

2- قبلاً هم دوبار راجع به آشفته ذهنی و بلاتکلیفی حاتمی کیا با استناد به همۀ فیلم ساخته هایش بعد از آژانس شیشه ای گفته ام و نوشته ام. اما او حالا یک فیلم بلاتکلیف (بخوان اعتدالی) ساخته بنام "چ" و راه افتاده توی هر سوراخ سنبه ای - از دست بوسی و تأیید گرفتن از خامنه ای تا گرد و خاک مرتب در رسانه ها و محافل هنری و ادبی و ... - و می خواهد این "چه یعنی چمران"ش بترکاند و بشود فیلم اول تاریخ سینمای ایران از گیشه تا جوایز هنری.

3- اینبار اما او بمناسبت پخش در شبکۀ خانگی فیلم "چ" دی وی دی فیلمش را برداشته و رفته تلویزیون تا در مقابل دوربین برنامۀ هفت و مجری بیچاره و قابل ترحمش گبرلو بنشیند و یک ساعت و نیم مزخرف بگوید مجانی و ضبط کند تا بعنوان برنامۀ زنده بخورد خلق اللهی برود که می گویند ضرغامی هر ثانیه آنتنش را میلیارد تومانی می فروشد. 

4- ابراهیم خان که مثل جرج کلونی لباس پوشیده و آرایش کرده مانند وینگنشتاین بادی لنگویج می کند و بزبان مادی مرثیۀ معنوی می سراید مثل خامنه ای. او که از رانت ضبط برنامه و پخش آن بعنوان زنده و متکلم وحده بودن حسابی بوجد آمده حتی به آن گبرلوی گوسفند هم رحم نمی کند و جابجا حرفش را و دخالت حداقلی اش را و سؤالش را قطع می کند و با کلمات تحکمی مثل "ببین" و "گوش کن" و ... او را بمباران می کند با از شاخه ای بشاخه ای پریدن. در حالیکه اولاً در مصاحبه قطع کنندۀ حرف مصاحبه کننده باید باشد برای چالش و نه مصاحبه شونده؛ ابراهیم مهلت کمترین عرض اندامی به گبرلو نمی دهد و جالب اینکه هرگاه هم گبرلو می خواهد از استنادات او به مصداقی اشاره کند حاتمی کیا می زند توی ذوقش که نه؛ من با این هم مخالفم. یعنی حاتمی کیا حرفی را خودش می زند و معیاری را بازمی گوید اما بلافاصله خودش هم همان معیار و گفته اش را رد می کند و به حرافی ادامه می دهد.

5- حاتمی کیا که فیلم ساز است و دوربین و نور و حرکت را خوب می شناسد در همۀ طول مصاحبه حتی یکبار هم برنمی گردد به دوربین و مخاطب تلویزیون و هرچه هست سخنرانی ابراهیم است در انذار و نصیحت به گبرلو و نسخه پیچیدن برای سینمایی که خودش می گوید تعطیل است و وجود ندارد. او در مصاحبه اش همۀ تلاشش را می کند که با معرفی هنرمندان فربه تر از خودش بعنوان لیبرال های آنور آبی و هنر پیشگان پائین تر از خودش بعنوان بچه هایی که هنوز الفبا بلد نیستند خودش را شاقول سینمای ملی معرفی کرده و همه را به تبعیت از سرگردانی فکری خودش دعوت کند.

6- این مطلب را به این خاطر هم نوشتم که حاتمی کیا سینماگر حسن روحانی است. به این معنا که ترجمۀ اعتدال حسن روحانی در سیاست می شود اعتدال ابراهیم حاتمی کیا در سینما. و بهمین خاطر هم است که نه حسن روحانی و نه ابراهیم حاتمی کیا نمی توانند الیت مخصوص خودشان و پشت سر ایده هایشان را ایجاد کنند. زیرا ایده های اینان چه روحانی در سیاست و چه حاتمی کیا در سینما می خواهد پایی در بهشت ماده داشته باشند و پایی دیگر در جهنم معنویت. که حاصلش جز ریدن به صراط مستقیم هر دو طرف ماده و معنای مخاطب (ملت) نیست. 

7- و اینکه دلم برای حاتمی کیا می سوزد زیرا او از سال 74 تاکنون بیست سال است که در برزخ دست و پا می زند و نه واقعیت "دنیا عوض" شده را به منفعت می داند و برمی دارد و نه "شریعت جوابگو نیست" را می تواند زمین بگذارد بدلیل منفعتش از نظر "آرمان گذشته پوچ ننماید" و  "زندگی حال و آینده خرج دارد". من اما نگران شخص حاتمی کیا هم هستم بعنوان هنرمند. زیرا او هر چقدر بیشتر این مفاهیم متناقض را تکرار می کند بیشتر خودش را عذاب می دهد و دچار افسردگی می شود. واهمه ام از این است که ابراهیم با این دست فرمان فعلی قبل از 60 سالگی خود کشی کند. زیرا حمل این همه تناقض فلسفی روی دوش هنرمند نمی تواند عمر طولانی داشته باشد. چون هنرمند "متناقض اندیشه" از درون می پوسد و تا لحظۀ فعال شدن این پوسیدگی روی پوست بدنش (خود کشی یا شورش) هیچ علامت قابل رؤیت با چشمان غیر مسلح ندارد. البته خودکشی روحانی همان استعفاست اگر غیرت عقلی داشته باشد. یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۲۷, پنجشنبه

حسن روحانی؛ باخت در تهران، قمار در نیویورک!


1- حسن روحانی بالاخره به تردیدهایش غلبه کرد و تصمیم گرفت امسال هم به نیویورک برود. اما عدم اعلام برنامۀ سفرش و حواله کردن آن به روزهای آینده نشان از آن دارد که خود دولت روحانی هم مطمئن نیست از اینکه برای چه به نیویورک می رود و منتظر چه وقایعی باید بود. او که بخوبی می داند دیگر امسال از فرش قرمز پارسال خبری نخواهد بود و اوضاع پیچیده تر و آشفته تر از آنی است که قابل محاسبۀ - حتی- نسبی باشد؛ می خواهد در اوج حضیض چشم انداز توافق هسته ای در طول یک سال گذشته، یکبار دیگر همۀ نیرو و ابتکارش را هزینه کند تا بلکه مفری برای بزرگترین و مهمترین قول انتخاباتی اش (رفع تحریم ها و رونق اقتصاد) به مردم  بیابد.

2- سفر روحانی یک سفر فرار بجلو و قمار ناگزیر است: با اینکه نه تنها مخالفانش بلکه موافقان کارشناسش هم خیلی دوست ندارند رییس جمهور بدون نقشۀ راه مشخص و برای تحقق بخشیدن به هدف سیاسی معینی راهی نیویورک شود و شیفتگی احمدی نژاد به تریبون های سازمان ملل را تداعی کند. اما روحانی گزینۀ دیگری ندارد. زیرا اولاً هیچکدام از وعده هایش در استاندارد حداقلی مورد انتظار محقق نشده - با تأکید بر حوزۀ اقتصاد که جز جلوگیری از شتاب تورم با تزریق رکود بیشتر تقریباً هیچ عمل ایجابی اقتصادی انجام نشده است -  و مهمتر اینکه آن ضرب المثل "بزک نمیر بهار میاد / کمبزه با خیار میاد" ناگفته اش که در مورد برنامۀ هسته ای و منوط و مشروط کردن بقیۀ وعده ها به حل آن تجلی یافته بود اینک چشم اندازی تیره تر از همیشه پیدا کرده؛ تا جائیکه اخیراً وزیر خارجه اش از "هرگونه توافق بهتر از عدم توافق است" صحبت کرده و ترجیع بند توافق جامع را رها کرده است. بنظر می رسد که دستور کار جدید مذاکراتی ایران فریز کردن بخش های تاکنون تعطیل شدۀ صنایع هسته ای ایران در قبال تعدیل - نه حذف - تحریم ها باشد و البته بعلاوۀ حفظ خط تماس برای چانه زنی و مذاکره در طول ماه ها و سال های پیش رو.

3- بنظرم اما روحانی بجای تمرکز بر توانایی خودش در عقب راندن خامنه ای از رؤیای هسته ای خود بیشترین امیدش را به دولت های غربی و در رأس همه بریتانیا و اوباما بست. به این معنا که روحانی فکر می کرد که اگر با حداکثر حسن نیت وارد ًمذاکرات شود و تقریباً تمام کارت های هسته ای بالفعل خامنه ای (داشته های هسته ای و بازرسی های زیاد و ریز) را در اختیار غرب قرار بدهد آنان کمک خواهند کرد که رؤیای بالقوۀ خامنه ای هم به تنفس خودش ادامه بدهد. البته روحانی اشتباه کرد زیرا تکیه بر سیاست بریتانیا که در دست محافظه کاران هم است هیچگاه قابل سرمایه گذاری نیست؛ و اوباما هم حتی اگر می خواست و بخواهد در قدرتی نیست که بتواند به روحانی کمک کند که خامنه ای را دور بزند. حالا هم که دیگر داعش ظهور کرده و اوضاع را چنان پیچیده کرده که هرگونه چراغ سبز به تهران با حساسیت بیشتر کنگره و اسراییل رصد خواهد شد. زیرا آنان داعش را بدیل سنی ایران شیعه می دانند و معتقدند که جز با تضعیف و مهار رهاشدگی خامنه ای رادیکالیسم اسلام سیاسی قابل درمان قطعی نخواهد بود.

4- باخت روحانی به خامنه ای در تهران اما دیگر قابل بازگشت نیست زیرا روحانی فرصت طلایی شروع ریاست جمهوریش را از دست داده است و خامنه ای از کمای اولیه خارج شده و افسار دولت روحانی را کاملاً در اختیار گرفته است. اینکه او و توابع تندرو اش اینروزها مرتب از دولت تعریف می کنند و شاه بیت تعریف هایشان هم "ایجاد آرامش روانی در جامعه است"؛ در حقیقت منظورشان از آرامش روانی رکود و سکوتی است که جامعه را به انفعال همراه با انتظار رسانده. و الا آرامش جامعه هنگامی محقق می شود و قابل بالیدن است که اقتصاد از رکود خارج شود و چرخ های تولید و اشتغال روغن کاری شود. این پز جدید خامنه ای به آنان این فرصت را خواهد داد که در آینده بتوانند مرتب به روحانی شکست خورده سرکوفت بزنند که با حمایت همه جانبۀ رهبر معظم هم نتوانسته کمترین دست آورد مثبت داشته باشد و فقط باعث یلگی فرهنگی شده است. ضمن اینکه نباید از نظر دور داشت که در جبهۀ روحانی هاشمی هم جواب دندان شکنی از مصباح گرفته و متهم شده است که برای قدرت سیاسی مبارزه می کرده و نه پیشبرد دینی و اسلام مهجور مانده در زمان شاه. مصباح گفته من به این دلیل از مبارزۀ هاشمی کنار کشیدم که او با چپ ها و کمونیست ها و بی دین ها ائتلاف کرده بود و من نمی خواستم نردبان قدرت پیدا کردن کافرها و لامذهب ها و منافقین بشوم.

5- حالا روحانی عازم نیویورک است با قمار بر روی دو هدف:

الف- ممکن است دری به تخته ای خورد و او توانست با هماهنگی و لابی با کشورهای اروپایی جبهۀ ایران در مذاکرات اتمی را کمی تقویت کند. البته خود روحانی هم اطمینانی به این دست آورد ندارد و ریسک ناچار می کند.

ب- هدف ثانوی و مهم روحانی اما ملاقات با ایرانی های سرمایه دار و کارآفرین امریکایی است که قطعاً روحانی بسته های تشویقی مهمی همراه خواهد داشت برای آن ها؛ تا با ترغیب آنان به سرمایه گذاری در ایران بلکه بتواند هم التهاب بازار تشنه را کمی بخواباند و هم از تبعات طولانی شدن و نامعلوم بودن رفع یا تعدیل تحریم ها کمی جلوبگیرد. البته اگر موفق هم بشود بازهم مردم ایران ضرر خواهند کرد زیرا تا ایران تکلیفش با جامعۀ جهانی - بویژه امریکا مشخص نشود هر سرمایه ای به ایران بیاید بسیار گران و فرّار خواهد بود. چه سرمایه خارجی باشد و چه سرمایۀ ایرانیان خارج از کشور! یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۲۴, دوشنبه

ادینبورگ دردانه؛ بمان با بریتانیا: تو درخشانترین الماس نگین انگشتر طلای ناب لندن هستی!

Clockwise from top-left: View from Calton Hill, Old College, University of Edinburgh, Old Town from Princes Street, Edinburgh Castle, Princes Street from Calton Hill

اول عاشقانه: ادینبورگ الماس بسیار بشدت خوب تراشیده و بی نظیری است که قاب نگین انگشتر طلایی لندن را زینت بخشیده است در کنار زمرد بلفاست و یاقوت کاردیف. اما کدام جواهرساز خبره ای است که نداند و تأیید نکند که هر تکه الماس کوچک و بسیار خوش تراشی هم فقط در قاب یک انگشتر ثمین است که قابل معرفی و نگهداری و ارزش گذاری است. درست است که با افتادن الماس ادینبورگ از نگین قاب طلای ناب لندن انگشتر ارزش همیشگی اش را از دست خواهد داد و دو پاره یاقوت و زمرد آن هم لق خواهند شد در داخل نگین. اما چه کس یا ناکسی است که مطمئن نباشد: الماس افتاده از نگین هم دیگر ارزش سابق را نخواهد داشت؛ و حتی بیم آن می رود که بچه ها آن را با تکه شکسته ای کریستال اشتباه بگیرند و دور بیاندازند!

دوم دموکراسی: دموکراسی پل صراطی است بین آنارشیسم و فاشیسم که اگر بشدت طراحی و مراقبت نشود - حتی در آگاه ترین و پیشرفته ترین جوامع - می تواند بسرعت به یکی از این دره ها سقوط کند: به وادی آنارشیسم در صورت بی عرضگی برگزیده و به اعماق فاشیسم در صورت شیطان صفتی برگزیده. آن پل صراط اما نامش پوپولیسم است که فاجعه کم بار نمی آورد در هر دو سوی. مثال ها فراوان است: از هیتلر و استالین گرفته تا کارتر و بوش پسر در دول بزرگ و از صدام و خمینی و اسماعیل هنیه و احمدی نژاد و خامنه ای و محمد خاتمی و  رابرت موگابه گرفته در دول کوچک تا حتی اردوغان در ترکیه و چه کسی نمی داند که باراک اوباما یک رییس جمهور کوچکتر از امریکاست و از راه پوپولیسم به این هرج و مرج رسیده است. حالا که اما گویا روشی بهتر از دموکراسی برای حکومت نیست - من هم موافقم - نظرم این است که دموکراسی در جهان توسعه نیافته را از "دموکراسی هر نفر یک رأی" به موکراسی نخبگان تغییر طراحی بدهند؛ و در جوامع پیشرفته برای مسایل حیاتی و مهم و برگشت ناپذیر و همه پرسی فرمول لعنتی "پنجاه درصد بعلاوۀ یک رأی" را به حداقل 70 تا 80 درصد آرای موافق تصحیح کنند. زیرا همواره و همه جا آرای نوجوانان و پیران خطرساز و اشتباه آفرین است: نوجوانان بدلیل هیجان سنی و استقلال خواهی و مخالف خوانی ذاتی و پیران بخاطر فرافکنی شکست ها و محرومیت ها و بی عرضگی ها و تنبلی های خود را بگردن سیستم حکومتی - سابق - انداختن.

سوم گزارش صحنه: روز پنجشنبه اسکاتلندی ها بپای صندوق های رأی خواهند رفت برای آری یا نه بجدایی؛ و کارزار بشدت داغ است در هر دو طرف. موافقان جدایی - غیر از بخشی از نوجوانان و پیران که شرحش رفت - بر اقتصاد و اوضاع بهتر و نفت دریای شمال و انگلیس با ما منصفانه رفتار نکرده است متمرکزند اما جرأت ندارند به قطعیت این قول "اقتصاد بهتر" از کی و کجا تا کی و کجا - منظورم از فردای استقلال است تا پایان نفت دریای شمال - را بدهند و نمی توانند بگویند که بلافاصله می ترکانیم و ادامه هم خواهد یافت. مخالفان استقلال اما - بغیر از بخشی از نوجوانان و پیران -  گزاره های معتبر می آورند از همان اقصاد مستقل و ثابت می کنند که اسکاتلندی های مستقل وضعی بهتر از حالا نخواهند داشت. اما اینان نیز قطعیتی در حرف خود ندارند بویژه اینکه حاضرند امتیازات بازهم بیشتری برای تصمیم گیری به اسکاتلند بدهند در صورت ماندن.

چهارم موضع شخصی من: من چون خودم پیرم مثل بخش دوم پیران و نوجوانان اسکاتلندی مخالف جدایی هستم و مثل آنان می گویم: گور بابای این یک لقمه بیشتر - یک لقمه کمتر که نه موافقان و نه مخالفان قادر به پیش بینی قطعی هم نیستد. پس افتخارات ما چه می شود و 300 سال زندگی مشترک با خاطرات در هم تنیده از افتخار و غرور و جابجا مراسم های سنت بریتانیایی. ما اسکاتلندی ها اگر جدا شویم خواسته یا ناخواسته بخشی از هویتمان را از دست خواهیم داد و تاریخ بریتانیا از حوالی رودخانۀ تیمز و ساعت بیگ بن لندن تکان نخواهد خورد به پشت قبالۀ ما. تازه چه افتخاری دارد که عضوی از پنج میلیون باشی تا زمانی که می توانی عضوی از پنجاه میلیون باقی بمانی آن هم همخون و همریشه و همتاریخ و همهمه چیز.

پنجم روایت یک نوستالوژی: یک سالی به پیروزی انقلاب ایران مانده بود که من هم با تعدادی از دوستان شاخک های حماقتم تکان خورد و زمزمه هایی برای تغییر حکومت توی کله ام رفت. اما فقط دو ماه قبل از انقلاب بود که در ارتباط با گروهی که سروان آریانفر - مجاهد درآمد وشد و نمی دانم سرنوشت امروزش را - داشتیم حرف می زدیم که سلول های مقاومت طراحی کنیم و هیچگاه نکردیم. اما منی که در تظاهرت تاسوعا و عاشورا چندبار هم دزدکی "مرگ بر شاه" گفته بودم و حالا دیگر انقلابی می نمودم؛ روز رفتن شاه از ایران در زیر پل تاج بسمت برق آلستوم درحال رفتن بمنزل بودم که ملت شادی می کردند و شیرینی تقسیم می کردند برای "چو دیو بیرون رود" و من ناخودآگاه اشک فسوس و حسرتم سرازیر بود. 

ششم حرف نهایی: تجربۀ شخصی ام از مخالفت با شاه و گریه برای رفتنش را گفتم که خیلی نباید آلودۀ نظرسنجی ها و هیاهوهای شیطان! اسکاتلند "آلکس ساموند" شد و خیلی از موافقان جدایی در لحظۀ فشردن دگمۀ "آری" حالت روحی مرا خواهند پیدا کرد در جلو برق آلستوم تهران و خواهند گفت: "NO". این را مطمئنم که بریتانیا متحد باقی خواهد ماند. انشاء الله. یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۲۲, شنبه

روحانی دروغ می گوید که "ما به دنیا دروغ نگفته ایم". اخطار در مورد قرارداد هسته ای جدید با روسیه!


 یک برش کامل و کوتاه اما بسیار سریع و مجملی از داستان انرژی هسته ای ایران می نویسم در اینجا تا اولاً به علاقه مندانی که جمع بندی منسجم و درستی از این ماجرا ندارند کمک کند، ثانیاً مشخص کنم که جمهوری اسلامی به دنیا دروغ گفته است و حسن روحانی را انذار بدهم که مرتب به این دروغ که "ما به دنیا دروغ نگفته ایم" متوسل نشود که نه تنها در بین خواص مقبول نیست بلکه در بین عوام هم کسی آنرا باور ندارد و نمی کند؛ چون نگفتن راست و حتی گفتن دروغ در سیاست امر مذمومی نیست همیشه. و نهایتاً یک نگرانی استراتژیک و بسیار عمیق خودم را معرفی کنم در قالب یک معیار سنجش "خدمت یا خیانت حسن روحانی" از طریق رصد موضوع هسته ای بویژه در قالب همکاری های رو به تزاید ایران و روسیه.

1-داستان از آنجائی شروع شد که شاه تصمیم گرفت در قالب دفاع از منافع ملی ایران و صیانت از مرزهای غربی کشور - با اولویت بعث عراق و و حافظ اسد سوری و پان عربیسم ناصری آن سال ها - ایران را به سلاح هسته ای مجهز کند. غرب اما با نگاه به تهدید کمونیسم مرزهای شمالی ایران و دوستی دوفاکتوی علنی و رسمی مخفی شاه با اسرائیل حاضر شد با اتمی شدن ایران کنار بیاید. لذا شاه شروع کرد به ساختن نیروگاه بوشهر با آلمانی ها و تصمیم داشت بعد از عملیاتی شدن نیروگاه در دهۀ 60 خورشیدی؛ ایران دهۀ 70 خورشیدی را صاحب بمب اتمی ببیند. انقلاب که شد اما یکی از اولین هدف های حمله و هجوم و تخریب روحانیان انقلابی صنعت هسته ای شد و نماد آن نیروگاه نیمه ساز بوشهر. تا جائیکه هاشمی رفسنجانی در سال 58 و طی نوشتۀ مفصلی در صفحۀ 7 روزنامۀ اطلاعات هر آنچه می توانست در خائنانه بودن این طرح و این نیروگاه نوشت و آن را برجسته ترین نماد خیانت شاه به منافع ملی ایران معرفی کرد.

2- جنگ ایران و عراق که شروع شد هنوز تنور هیجانات داغ بود و بمب انسانی خطرناک تر از بمب اتم (بسیجیان داوطلب از 12 تا 90 سال) در دسترس کاریزمای مذهبی آیت الله خمینی بودند و با انبوه اجساد متلاشی شده شان هدف را پیش می بردند. تا اینکه رسیدیم به سال 64 و 65 خورشیدی و نفت بشدت ارزان شد و تولید هم کاستی گرفت و سرمایۀ "انسان قربان"ی هم فروکش کرد و جنگ به فرسایش و سراشیبی کامل دچار شد. در اینجا هم اولین نفری که متوجه شد "نشاشیده شب دراز است" رفسنجانی بود. لذا همۀ آن مقالۀ آتشین علیه سیاست هسته ای شاه را پس گرفت و تصمیم گرفت برگردد به طرح و سیاست شاه - همانطور که در دورۀ ریاست جمهوریش هم عملاً همۀ طرح ها و برنامه ریزی های قبلی شاه را احیاء کرد و رؤیای اجرا داشت حتی در موضوعات خردی مثل بزرگراه های داخل تهران در زمان کرباسچی - در صنعت هسته ای برگردد و برگشت. اما موضوع به این سادگی ها نبود زیرا کشور به افلاس رسیده بود و آه در بساط نداشت و مهمتر اینکه هیچ کشور عمده ای - حتی اتحاد جماهیر شوروی سابق - رغبتی برای ورود به احیاء نیروگاه بوشهر نداشتند.

3- رؤیای رفسنجانی اما لنگ لنگان به حیات خود ادامه می داد که آیت الله خمینی مرد و خامنه ای رهبر شد. و این بار این خامنه ای بود که افسار هسته ای شدن ایران را در دست گرفت با تغییر در اهداف ضد اهداف شاه. به این ترتیب که نوک منافع تاکتیکی اتمی شدن را از مقابله با اعراب به نابودی اسرائیل و هدف استراتژیک آن را از جلوگیری از نفوذ شوروی و شرق بسمت امریکا و غرب تغییر داد. تا اینکه بالاخره موفق شدند در دهۀ 70 خورشیدی روس ها را مجاب به همکاری کنند و ماجرای اتمی تجدید حیات رسمی یافت.

4- موضوع هسته ای ایران از این تاریخ تا امروز با دو رویکر متفاوت دنبال شده است:

الف- تا قبل از 2003 میلادی و لو رفتن برنامۀ هسته ای ایران در غرب: تا این تاریخ - با شدت و ضعفی خارج از کنترل کامل خامنه ای - برنامۀ هسته ای ایران اولاً متمرکز اداره می شد و ثانیاً اگر در بعد بین المللی طبقه بندی بکلی سری داشت در داخل حاکمیت اما طبقه بندی ضعیف تر و سری داشت. به این معنا که اولاً همۀ دانشمندان و پژوهشگران و تکنیسین ها و دست اندرکاران برنامۀ هسته ای در یک مجموعه و اطلاع از همدیگر کار می کردند؛ و ثانیاً اخبار و موضوعات برنامۀ هسته ای در اختیار اغلب بخش های سیاسی و الیگارشی روحانی مثل مجلس و مراجع و وزرا و نیروهای مسلح و از این قبیل قرار می گرفت. علت های خیلی مهم هم مشخص بود:

1)- به این خاطر که شروع هسته ای حالت جنینی داشت و لازم بود تمرکز دانش و پژوهش انجام شود تا به رشد هم افزای بخش های مختلف برنامه سرعت بدهد.

2)- هنوز حاکمیت یکپارچه بود و احتمال سوء استفاده یا استفادۀ جناحی از برنامۀ هسته ای در داخل حاکمیت متصور نبود.

3)- جهان غرب و مخالف جمهوری اسلامی کم خبر یا بی خبر بودند و تهدید مهمی احساس نمی شد که با تجزیۀ فعالیت های هسته ای به سرعت آن لطمه بزنند.

ب- بعد از لو رفتن برنامۀ هسته ای ایران در سال 2003 میلادی ابتدا آیت الله خامنه ای در موضع ضعف قرار گرفت و دچار خود زنی شد بدست اصلاح طلبان؛ و آن دو سال آخر ریاست خاتمی شد که بین ماندن و نماندن برنامۀ هسته ای در نوسان بود. و می شود گفت که این دو سال، سال های انفعال روبجلو بطئی برنامۀ هسته ای هم شد. تا اینکه با روی کار آمدن احمدی نژاد خامنه ای هم قوت قلب گرفت و خیلی سریع و باشدتی هم در عمل و هم در تبلیغات برگشت به خانۀ اول و برنامۀ هسته ای را بروز کرد. به این معنا که خامنه ای این بار طبقه بندی داخل حاکمیت مسایل هسته ای را هم افزایش داد و بکلی سری کرد تا بغیر از خودش و پسر معنویش و چند سپاهی و معدود دانشمندان هسته ای هیچکس از کم و کیف هسته ای ایران با خبر نشود. و برای اینکار اقدام مهمی که انجام داد تجزیۀ فعالیت های هسته ای از متمرکز و یکجای قبلی به سلولی کردن فعالیت ها و مراکز تخصصی متعدد و بی خبر از همدیگر. تا جائیکه ممکن است بسیاری بخش ها و آدم ها عملاً برای صنعت هسته ای کار می کردند ولی خودشان هم خبر نداشتند. جمع بندی همۀ این فعالیت های پراکنده در همان هستۀ سخت و بسیار فشرده ای انجام می شد که اشاره کردم خامنه ای رأساً اداره می کرد. بهمین خاطر هم است که غرب نتوانست به استنادات محکم و قابل ارائه ای برسد در مورد نظامی بودن ادامۀ فعالیت هسته ای ایران بعد از 2003 میلادی.

5- شش سال اول ریاست جمهوری احمدی نژاد فوق تصور خامنه ای عالی بود. دلار بسیار فراوان با احمدی نژاد پسر و همسو چنان خویشتن باوری را به خامنه ای داده بود که دیگر خدا را هم بنده نباشد و یکی از دلایل اصلی هم مهندسی و هم سبوعیت سرکوب منتقدان در ماجراهای سال 88 از این غرور فرعونی نشأت می گرفت و گرفت. تا اینکه اوباما و امریکا بفرمول طلایی از نگاه خودشان و کذایی از نگاه خامنه ای و رقت آور و رنجبار از نگاه ملت ایران رسیدند و تحریم های یک جانبه را طراحی کردند و به سرعت به حوزۀ معاملات نفت و طلا و بانک سرایت دادند. و خامنه ای دچار شوک شد. زیرا احمدی نژاد هم قدرت آن ها را فهمیده بود و می خواست به اردوگاه دشمن بپیوندد و خامنه ای را رها کرد. خامنه ای هر آنچه سرخوشی آن شش سال بود را در دو سال آخر ریاست پسرش بالا آورد و این دو سال شد سخت ترین و تاریک ترین سال های رهبریش از ابتدا تا کنون. لذا دست از رؤیای اتمی شدن سریع شست و خودش را بسمت نوشیدن زهر مهیا کرد تا چه پیش آید. و آن حق الناس گفتن ها و عدم مهندسی و دخالت در انتخابات و دعوت از مخالفان جمهوری اسلامی برای رأی دادن در سال 92 رقم خورد.

6- چکیدۀ بسیار فشرده و با مرجع های ذهنی زیاد تحقیقاً تمام جزییات و تناقض ها و سؤالات شما در این مورد را هم جوابگوست و می تواند ریشۀ بسیاری از سیاست های آیت الله خامنه ای در طول رهبریش را هم توضیح بدهد. البته بجد معتقدم که شخصیت حقیقی آیت الله خامنه ای یک وجه پررنگ "دراکولایی" را هم داراست که امیدوارم در آینده به این وجه شخصیت ایشان هم بپردازم. لذا معتقدم که آیت الله خامنه ای تا سال 2003 بصورت نیمه علنی در داخل و مخفی در خارج و از آن ببعد هم بصورت کاملاً سری در داخل و خارج سعی در دستیابی به سلاح هسته ای داشته است و فقط در دو سال اخیر است که این سیاست را تعلیق کرده و در حال حاضر درست می گوید که بدنبال ساخت سلاح اتمی نیست.

اما بعد:

7- حسن روحانی یکی از عناصر مؤثر و موثق حاضر در حاکمیت سی و پنج ساله است که به دقایق تحلیلی که نوشتم واقف است و گاهی - تا 2003 - عامل و در زمانی - بعد از 2005 میلادی - ناظر آن بوده است. بنابراین از اینکه بدون جهت و بی مناسبت و بسیارمخرب؛ اصرار دارد که دروغ "ما بغرب دروغ نگفته ایم" را تکرار کند نا امید و مشکوکم. واقعیت این است که سیاست های هسته ای ایران چه در زمان شاه و چه پی گیری آن در جمهوری اسلامی هردو صحیح بوده است. بدین معنا که اگر شاه می خواست بمب داشته باشد برای منافع ملی حق داشته و اگر خامنه ای می خواسته بمب داشته باشد برای منافع اسلام ایدئولوژیک و گسترش آن محق بوده است. این گزاره را اولاً همه می دانند در داخل و خارج و هم ایرادی به آن ندارند اگر موافق منطق "منافع ملی شاه" و منافع اسلامی خامنه ای" بوده باشند یا باشند. حالا روحانی با اصرار به انکار این سیاست از بدو تأسیس حکومت اسلامی و از سر گیری تشدید فعالیت های هسته ای دنبال بدست آوردن کدام امتیاز و کدام منفعت است معلوم نیست. زیرا موضوع هم آفتاب آمد دلیل آفتاب است در چهارچوب امنیت ملی - فارغ از نوع رژیم حاکم در ایران - و هم قابل افتخار و دفاع و قدرت افزایی در مذاکرات هسته ای با غرب. اصلاً یکی از مشکلات غرب با جمهوری اسلامی همین دروغ گفتن علنی و مخفی و اصرار بر راست بودن این دروغ است. در حالیکه اگر ایران حداقل در پشت میزهای محرمانه با شجاعت بگوید که: "بلی ما هم بدلیل تجربۀ جنگ با عراق و تنهایی و تهدیدهای امنیتی و مثل هر کشور دیگری در دنیا قصد رفتن بسمت سلاح هسته ای داشته ایم". قدم بسیار بزرگی بسمت اعتماد افزایی برخواهد داشت. البته ممکن است پرسش این باشد که در چنین حالتی غرب هم گیر خواهد داد که اگر شما قبلاً چنین قصدی را داشته اید از کجا معلوم که بعداً چنین قصدی را نداشته باشید. این پرسش سؤال بی جایی است در سیاست. زیرا چه جمهوری اسلامی به قصد نظامیش در گذشته اعتراف بکند یا نه؛ برای غرب ماهیتاً فرقی نمی کند. و آنان می دانند که همۀ کشورها بالقوه دنبال امنیت از همۀ راه های در دسترس شان هستند و ایران نیز از این قاعده مستثناء نیست. لذاست که غرب به پایش های اطلاعاتی و جاسوسی خودش متکی است و نه به قول و قرارهای شفاهی سیاستمداران. پرسشم از حسن روحانی این است که شما که از همۀ جزییات مطلعی چرا حداقل این "ایران بغرب دروغ نگفته است" را مسکوت نمی گذاری و بی جهت و غیر لازم به این دروغ بال و پر می دهی و تجدید می کنی.

8- اما همۀ این بحر طویل را گفتم که به مهترین نگرانی خودم برای آینده بپردازم: نگرانی که از آن "ما نیاز به 190 هزار سو اورانیوم غنی شده داریم" خامنه ای شروع می شود و به مصاق های آن در گسترش ساخت نیروگاه های هسته ای جدید راه می برد که در زمان احمدی نژاد با گزاره های تبلیغاتی "دستور دادم 20 نیروگاه جدید هسته ای مکان یابی شود" شناخته می شد تا الان که "در حال بستن قرارداد جدید برای حداقل دو نیروگاه هسته ای جدید با روسیه هستیم" روی میز سیاست است. و چون اخیراً روحانی با ناامیدی نسبی از تحویل گرفته شدنش از سوی غرب سیاست پررنگ تری را در گرایش بشرق در پیش گرفته و در سفرش به آسیای میانه مذاکرات مهمی هم با پوتین داشته است؛ بنابراین نگرانیم تشدید شده و بیم ترسناکی دارم که نکند در یکی از این نشست و برخاست ها قراردادی یا توافق نامه یا پروتکلی حتی امضاء شود راجع به این موضوع؛ و کشور را دچار خسارت بی پایانی در آیندۀ نه چندان نزدیک بکند. زیرا قراردادهای نیروگاه های هسته ای هم بسیار گران است و هم بسیار زمان بر و تعهد روحانی زیر چنین قراردادهایی منابع نسل بعد ایران را هم بفنا خواهد داد.

9- علت این نگرانی عمیقم هم به مخالفتم با جمهوری اسلامی برنمی گردد. بلکه من - بدون اینکه کمترین دانش و آگاهی از تکنولوژی هسته ای داشته باشم اما متکی بر قوۀ حسی عمیق و پیش بینم که ناشی از اطلاعات عمومی و هوش شهودیم است - اخطار خود تکنولوژی هسته ای مورد مصرف برای تولید الکتریسیته در جهان در 30 سال آینده را دارم. به این معنا که علاوه بر اینکه وقایع نیروگاه های چرنوبیل و فوکوشیما اصل استفاده از اتم برای تولید برق را زیر سؤال جدی برده و تقاضا برای چنین برقی بشدت رو به افول گذاشته است. و همچنین فارغ از اینکه دانشمندان کشورهای پیشرفته - بویژه امریکا چهارنعل بسوی انرژی های سبز و جایگزین رفته اند و دست آوردهای پایلوت خوبی هم داشته اند و بطور قطع بزودی - قبل از 20 سال - به تولید انبوه هم خواهند رسید؛ تکنولوژی فعلی نیروگاه های اتمی است که زیر سؤال و پژوهش است. و حتی اگر قرار باشد در آینده هم اجبار باشد که بشر از اتم برق بگیرد نه با نیروگاه های بسیار پیچیده و زمخت امروز بلکه با تکنیک های ساده تر و ایمن تری خواهد بود. و در چنین روزهای آینده ای در جهان خواهد بود که سرمایه گذاری های سنگین ایران در دامن روس های بدقول و نان بنرخ روز خور - حتی هرکشور دیگر هم - روی دست ملت ایران خواهند ماند و هزینه های بی پایانی که صرفشان شده. لذا به حسن روحانی اخطار می کنم که یکی از معیارهای خدمت یا خیانتش امضاء یا انصراف از این بازی خطرناک و بازنده است/ یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۲۰, پنجشنبه

از اوبامای لرزان تا ... خامنه ای خسران؛ همه در خدمت اردوغان پاشا! خوش بحال ترکیه.


1- تحلیل هنری کیسنجر را قبول دارم آنجایی که می گوید: "جمهوری اسلامی خطر پایدارتری - و نه لزوماً مهمتر در لحظۀ حال - برای غرب است تا داعش. اما معتقدم که نتیجه گیری او از این تحلیل که خامنه ای و شرکاء قادر هستند امپراطوری شیعی تأسیس کنند در جغرافیای معروف به هلال شیعی چرت است زیرا این حرف توهم خامنه ای هم بوده و است در این سال های وبا. که اخیراً هم در دیدار مسئولان حج تکرار کرده که در نظم نوین خاورمیانه و منطقه و جهان ایران شیعه دست بالاتر را دارد در قدرت بلامنازع شدن. زیرا دولت سازی - نه حتی تأسیس امپراطوری - احتیاج به نقشۀ راه و مانیفست حکومتی دارد که روحانیان شیعه فاقد آن هستند و هنوز در داخل ایران نتوانسته اند دولتی با ثبات ایجاد کنند.

2- بنظرم اما این اردوغان ترک است که از بجان هم افتادن همه در منطقه خوشحال و راضی است و دارد چهارنعل می تازد بسمت ایجاد امپراطوری پاشاها و احیای عثمانی منقرض در ورژن قرن بیست و یکمی. درست است که پایه گذار مادی و آموزشی همۀ سلفیون و تکفیری های سنی عربستان سعودی بوده در اقصی نقاط جهان برای حفظ هویت اسلام عربی در برابر هجوم شیعۀ رافضی ایران؛ اما نه عربستان و نه قطر آن مدیریت و سازماندهی مدرن را نداشتند و ندارند که داعش و القاعده و بوکوحرام و ده ها نام دیگر بنیادگرایان مسلمان را بطور مؤثر و در جای لازم بکار بگیرند. و لذا این ترکیه است که بویژه بعد از ماجراهای بهار عربی و شورش های سوریه و همپیمانی با قطر و عربستان و مصر محمد مرسی و تا اندازه ای تونس معادلۀ بنیادگرایان سلفی را پر رنگ و آتش عملیات شان را تیز کرد و می کند. اردوغان می دانست و می داند که این گروه های سلفی نه خودشان قادر به تأسیس خلافت هستند و نه غرب چنین اجازه ای را به آنان خواهد داد. بلکه سرانجام نه چندان دور این سلفی گری احیاِء "پان سنیسم" متمایل به مدل ترکیه خواهد شد و همۀ کشورهای سنی مذهب به قبله ای جز سرزمین اصلی امپراطوری عثمانی نماز نخواهند گذارد.

3- البته رؤیای اردوغان تا قبل از ظهور کامیاب ژنرال سیسی در مصر بسیار دست یافتنی و عنقریب می نمود. اما ظاهر شدن سیسی میهن پرست در مصر کمی آرزوی اردوغان را به سکته واداشت. زیرا با ظهور سیسی در مصر و نجات مصر از جنگ داخلی و هرج و مرج اخوان المسلمین متحد اردوغان، عربستان هم متوجه شد که داشته از سوی ترکیه بازی می خورده و همۀ هزینه ها و آموزش های مذهبی و سرمایه گذاری هایش دارد مفت و مجانی به حساب اردوغان پاشای ترک واریز می شود. لذا  برگشت بسمت مصر و با سیسی عهد بست که او نمایندۀ توسعۀ سکولاریسم و مدرنیته باشد در جهان عرب و عربستان هم مهار سلفی های مذهبی را در دست بگیرد که مزاحمتی برای سیسی بوجود نیاورند. حالا دنیای سنت میدان کشمکش این دو سیاستمدار است: ژنرال سیسی در مصر و سوپر ژنرال اردوغان در ترکیه. قطر البته بدلیل نداشتن وسعت سرزمینی و جمعیتی از اول هم وزنه ای نبود و الان هم در حال نوسان است که با عربستان و مصر شراکت کند یا ترکیه و اردوغان.

4- اینکه اردوغان در اولین نطق ریاست جمهوریش موضوع داخلی وحدت و آشتی با کردهای ترکیه را سیاست اول خودش معرفی کرده نشانه ای از این است که اردوغان علاوه بر جلب توجه اروپائیان بیشتر بدنبال وحدت حداکثری در ترکیۀ امروزی است تا در فردای جنگ های منطقه که همه مستقیم یا غیرمستقیم برای مجد و عظمت ترک ها می جنگند بتواند با خیال راحت از وحدت داخلی ترکیه برود بسمت تجدید قدرت امپراطوری عثمانی. البته همانطور که گفتم ژنرال سیسی و مصر از جهت عرب بودن و محبوبیت در بین کشورهای مسلمان سنی تنها مشکل اردوغان است - بویژه اگر چاه های نفت عربستان هم با ژنرال مصری مهربان باشند - در این تجدید حیات امپراطوری عثمانی.  اما از آنجائیکه ژنرال سیسی و مصر بدبخت در اوج گرفتاری داخلی و توسعه نیافتگی هستند در قیاس با ترکیه و همچنین از آنجائیکه شانس معمولا رو به داراها دارد و رغبت به ترکیه تا فقیران و مصر نه گمانم در نهایت مصر سکولار و عربستان بنیادگرا بتوانند جلو دار اردوغان بعنوان یکی از برجسته ترین سیاستمداران حال حاضر جهان بشوند.

5- اردوغان توی کاخ ریاست جمهوری خودش نشسته و بدون هزینۀ یک پاپاسی پول و جان یک سرباز ترک و هیچ و هیچ همه دارند برای او می جنگند و همدیگر را می کشند. حتی امریکای اوباما هم که در یک گیجی محض می خواهد با داعش مبارزه کند و مخالفان میانه رو اسد را هم تقویت کند و ایران را هم مهار کند و در عین حال از پتانسیل ضد شیعی همین دشمنان استفاده کند - چه جوری! - دارد در حقیقت توی پازل اردوغان بازی می کند. زیرا مبارزه با سلفی های تکفیری سنی بطور بدیهی باید با تقویت و تشویق سنی های میانه رو باشد، و قدرت دادن هرچه بیشتر به آنان در صحنه های سیاسی و حکومتی. و سنیان میانه رو قطعاً بسمت قبلۀ میانه روی مذهبی اردوغان ترکیه گرا خواهند بست. خوش بحال ترک ها که چنین سیاستمداری رییس شان است در آشفته ترین نقطۀ تاریخ خاورمیانۀ معاصر. او گرای ظاهرش را بسته بسمت غرب و هر از گاهی هدف پیوستن به اتحادیۀ اروپا را برجسته می کند در حالی که خودش هم می داند که از این آرزوی دیرین آتاتورکی های لائیک آبی گرم نشده و نخواهد شد. لذا سیاست های بنیادین و استراتژیکش را بسمت شرق تنظیم کرده و کشورهای مسلمان سنی.

6- جمهوری اسلامی اما نه امپراطوری خواهد شد و نه حتی توان ثبات در داخل را خواهد داشت و فعلاً هزینه ها را خواهد پرداخت در مبارزه با تکفیری ها و سنی های رادیکال تا روزی که حتی بیخ گوشش در عراق هم سنی های میانه رو بیشترین سهم قدرت سیاسی را بچنگ بیاورند. چون همانطور که تأکید کردم کوبیدن داعشیان جز با چراغ سبز و رضایت سنیان در هیچ کشوری ممکن نیست و نابودی این تروریست ها باید با رو آمدن سیاسی مذهبیون میانه رو سنی به سرانجام برسد. و چه کسی نمی داند که سنیان میانه رو کم از داعشی ها با حکومت شیعی ایران مخالف نیستند. فقط در ابزار و ابرازهای مخالفت کمی جانب احتیاط را می گیرند. ایران اما جز یک راه که آن هم تغییر استراتژی حکومت به تنها استراتژی ممکن و مفید برای ایران (استراتژی رژیم شاه) باشد را ندارد حتی اگر لازم نباشد که با اسرائیل همپیمان علنی بشود. و چون خامنه ای و روحانیان - غیر از رفسنجانی - چنین کاری را نخواهند کرد؛ لذا بعید بنظر می رسد که معادلات منطقه و جهان بنفع ایران در اختیار حکومت خامنه ای باشد. بدیهی است که در منطقه نیز دو رقیب بالقوۀ اعراب مصر و ترک های ترکیه هر دو با جمهوری اسلامی مخالف خواهند بود: ژنرال سیسی در علن و بدون بهره برداری از حماقت خامنه ای و اردوغان در خفا و همراه با ادامۀ دوشیدن 35 سالۀ اقتصاد ایران برای فربه تر کردن لیر ترکی.

7- احساس می کنم که خامنه ای گمان می کند که بدون تغییر استراتژی می تواند اوبامای خوشخیال را پلۀ نفوذ منطقه ای خودش قرار بدهد با اولاً توافق هسته ای و ثانیاً با سلاح داعش هراسی. اما او که یک سیاستمدار راست رادیکال است بهتر از همه می داند که لیبرال ها همانقدر که شل - بخوان ظاهراً انسانی تر - هستند محتاط و بلاتصمیم هم هستند و گاهی چنان کند عمل می کنند که عملاً مصداق صفرای فزوده از سرکنگبین می شوند. لذا بنظرم خامنه ای به توافق مورد نظرش با اوباما نخواهد رسید و تازه اگر هم به توافق نیم بندی برسد؛ رفع تحریم ها پروسه ای را پیش خواهد گرفت که اوباما خواهد رفت و رییس جمهور بعدی امریکا چه هیلاری کلینتون باشد یا یک جمهوریخواه نوظهور مجدداً پا روی خرخرۀ رژیم نفرت پراکن خامنه ای خواهند گذاشت و روز از نو روزی از نو. پس بهترین راه حل عمل به التماس من است و رفتن از بیمارستان به اتاق عقل و درایت و الا گورستان جای مناسب تری خواهد بود برای رهبر قبل از تبدیل ایران بگور جمعی مردگان زنده! یا...هو

۱۳۹۳ شهریور ۱۷, دوشنبه

عیادت از رهبر جمهوری اسلامی: التماس می کنم توی تختخوابِ عافیت؛ کشور را هم با نامۀ تاجزاده مداوا کنید!


 سید مصطفی تاجزاده جزو سیاستمداران محبوب من نیست. اما او که تنها اصلاح طلب مذهبی بوده است تا اینجا که حاضر به نقد رفتار جناح چپ در دهۀ 60 شده است؛ با نوشته های گاه بگاهش از زندان وادارم می کند که به افتخار او کلاه از سر بردارم و بگویم دستمریزاد. ایشان دیروز نامۀ جدیدی خطاب به آیت الله خامنه ای منتشر کرده است که تحقیقاً دقیقترین متنی است که از سوی یک سیاستمدار حرفه ای و با گذشته ای تشکیلاتی و عملی در چرخۀ قدرت جمهوری اسلامی نگارش شده است. لذا بنظرم رسید یک مقدمه ای بنویسم خطاب به پوزیسیون و اپوزیسیون جمهوری اسلامی و در رأس همه شخص آیت الله خامنه ای و نامۀ تاجزاده را بازنشر کنم:

1- من مخالف اسلام ایدئولوژیک بطور عام و ایدئولوژی قرائت سنتی آیت الله خامنه ای بطور خاص هستم. بنابراین آرزوی مرگ این ایدئولوژی را دارم که گاهی تا آنجا تأسفم از ویرانی ایران را برمی انگیزد که آرزوی مرگ جسمانی خود آیت الله خامنه ای را هم کرده ام و در صورت تداوم وضع موجود خواهم هم کرد. البته که می دانم خود آیت الله فرزند دین ایدئلوژیک است و با مرگ جسمانی ایشان جمهوری اسلامی از مذهب ایدئولوژیک رها نخواهد شد. اما از روی استیصال و بیچارگی به این دلخوش می کنم که بلکه مرگ آیت الله بتواند گشایشی هر چند کم در این گره کور ایجاد کند. اما اینک که ایشان در بستر بیماری هستند برای حضرت شان آرزوی سلامت و بهبود عاجل می کنم و در عوض خاضعانه و از روی خلوص نیت و ملتمسانه از ایشان تقاضا می کنم که از این چند روز ایام فترت و نقاهت استفاده بکنند و نامۀ مصطفی تاجزاده را مطالعه کرده و علت العلل همۀ بدبختی های حادث در 25 سال رهبری خودشان را مرور کرده و استراتژی "داعش"ی مبتنی بر "شریعت مذهبی نامعلوم" شان را با استراتژی "عرف مذهبی معلوم" تعویض کنند تا هم خودشان از تناقض های نو به نو 35 ساله رها شوند و هم چند قطره آب خوش بگلوی جوانان جان بلب رسیدۀ ایران ریخته شود. سپاسگزارم.

2- خطاب بخودمان و همۀ ایرانیانی که درد انسان ایرانی را دارند و ویرانی رو به تزاید ایران را؛ عرض می کنم که: رها کنیم این جنگ های حیدری- نعمتی با یکدیگر را و بجای اشتراک گذاشتن مطالب سخیف یا آرزوهای براندازی ناممکن در شرایط حاضر و چند بار معشوقه تان را چه جوری و از کدام زاویه بگائید و ... اف. بیایید و نامۀ چون برگ زر مصطفی تاجزاده را به اشتراک و بازنشر بگذاریم و موضوع داغ بزنیم و به خبر اول تبلیغات میهنی ارتقاء بدهیم و باعث گسترش آگاهی های اساسی در بین آندسته از جوانانی شویم که ممکن است هنوز هم به آمدن روحانی و رفتن احمدی نژاد و عطسۀ خاتمی و غربت میرحسین و حصر کروبی و ... دلخوشند و گمان می کنند که بدون تغییر استراتژی جمهوری اسلامی از سوی رهبر آن می توانند امیدوار به زندگی حداقلی در داخل مرزهای ایران باشند. زندگی که امید به آینده و آرامش روانی و آزادی شادی و خنده در کنار هم و با یکدیگر - و نه روبروی هم و تقابل با همدیگر - مهمترین شاخصه های گمشده اش است چه فقیر باشی یا ثروتمند! یا...هو

این هم نامۀ تاریخی مصطفی تاجزاده به آیت الله خامنه ای:


رهبر محترم جمهوری اسلامی
با سلام و احترام
در دیدار با سفرای کشورمان فرمودید: « عده ای این جور وانمود می کردند که اگر با آمریکایی ها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل می شود. البته ما می دانستیم این جور نیست... در گذشته میان مسئولان ما و مسئولان آمریکا هیچ ارتباطی نبود اما در یک سال اخیر به خاطر مسائل حساس هسته ای بنا شد مسئولان تا سطح وزارت خارجه تماس ها، نشست ها و مذاکراتی داشته باشند. اما از این ارتباطات نه تنها فایده ای عاید نشد بلکه لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و در تریبون های عمومی بیان کردند. آمریکایی ها نه تنها دشمنی را کم نکردند بلکه تحریم ها را هم افزایش دادند... کاری که دکتر ظریف و دوستانش شروع کردند و تا امروز هم پیش رفتند دنبال می شود ...]مذاکره با آمریکایی ها[ ما را در افکار عمومی ملت ها و دولت ها به تذبذب متهم می کند و غربی ها با تبلیغات عظیم خودشان جمهوری اسلامی را دچار انفعال و دوگانگی جلوه می دهند.» (اطلاعات۱۳۹۳/۵/۲۳)

در نقد اظهارات فوق موارد زیر را به استحضار می رساند:

یکم)
۱- برخلاف نظر جناب عالی درباره آمریکا شناسی اصلاح طلبان، آنان چون با سازوکار شورای امنیت و نقش منحصر به فرد آمریکا در آن آشنا بودند در زمانی که مسئولیت داشتند، کوشیدند با سه کشور اروپایی به توافق برسند تا پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت ارسال نشود و آمریکا نتواند حرف آخرش را در این زمینه بزند.
۲- پس از آن که حکومت در سال ۱۳۸۴ یک دست شد و قطار انقلاب به گفته جنابعالی به ریل خود بازگشت، منسوبان شما با شعار نگاه به شرق و قطع مذاکرات با اروپایی ها فرصتی استثنایی برای واشنگتن فراهم آوردند تا پرونده ما را از شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی به شورای امنیت سازمان ملل بفرستد و قطع نامه های متعددی را البته با آرای مثبت روسیه و چین علیه ایران به تصویب برسانند و سپس به استناد مصوبات آن شورا، تحریم های گسترده ای را به همراهی متحدانش به ما تحمیل کنند.
۳- جناب عالی که می دانستید دور میز نشستن با آمریکایی ها بی فایده است و حتی مذاکرات نیز مانع افزایش تحریم ها نخواهد شد چرا گذاشتید پرونده ما به شورای امنیت برود و جمهوری اسلامی عملا گروگان آمریکا شود؟ آیا نمی دانستید که آمریکا در شورای حکام آژانس فقط یک عضو محسوب می شود و اختیارات قانونی ویژه ای ندارد اما در شورای امنیت از حق وتو برخوردار است و لغو و حتی کاهش تحریم ها الزاما در گرو توافق با آن کشور است؟ آیا نمی دانستید کاخ سفید با اتکاء به قطع نامه های آن شورا می تواند به رغم مخالفت چین و روسیه نه فقط نفت بلکه بانک مرکزی ما را تحریم و پول های ایران را بلوکه کند؟ آیا نمی دانستید قطعنامه های شورای امنیت برای همه کشورهای عضو سازمان ملل الزام آور است و به همین دلیل دفتر لندن بانک ملی ایران پس از تعطیلی اولیه برای آن که بتواند فعالیت های خود را از سر گیرد، ثابت کرد که به تمام قطع نامه های شورای امنیت ملی علیه جمهوری اسلامی ایران پایبند بوده و تمام تحریم های صورت گرفته را علیه ایران به مرحله اجرا درآورده است؟ خفت از این بیشتر می شود؟ به هر رو اگر می دانستید چرا زمانی که فرصت داشتید اقدام خاصی علیه این روند انجام ندادید و اگر نمی دانستید چرا اکنون به جای تصحیح اشتباهات خود و منسوبانتان باز هم به تخفیف و تحقیر منتقدانی می پردازید که این روزها را پیش بینی می کردند و به موقع هشدارهای لازم را به جنابعالی و سایر مقامات وقت دادند؟ آنان سزاوار قدردانی هستند نه زندان! البته از لطف شما که این بار منتقدان را مرعوب (بزدل عربی) یا ناآگاه و ناآشنا با الفبای سیاست نخواندید و به هماهنگی و هم سویی با دشمنان متهمشان نکردید، سپاسگزارم.
۴- آقای خاتمی ۱۱ سال پیش از دستاوردهای دانشمندان ایرانی در دانش و صنایع هسته ای رونمایی کردند. برای این که بهتر معلوم شود دیدگاه کدام طرف از دو جناح واقع بینانه بوده است می پرسم که آیا اصلاح طلبان در طول این سال ها هشدار ندادند که با دیپلماسی جدید هسته ای الف) پرونده ایران به شورای امنیت خواهد رفت. ب) آن شورا قطع نامه علیه کشورمان صادر خواهد کرد. پ) صدور قطع نامه را آخرین اقدام شورا علیه ما ارزیابی نکردند؟ ت) فشار و زیان تحریم ها را بر ایران و ایرانی به مراتب بیش از تنگنا و ضرری نخواندند که بر اقتصاد آمریکا و هم پیمانانش وارد خواهد شد؟ ث) تهدیدهای کاخ سفید را درباره تحریم های نفتی و بانکی باید جدی گرفت و مانع تصویب و یا دست کم اجرای آنها شد؟ چ) با آزاد و رقابتی برگزار کردن انتخابات مجلس پنجم از شروع تحریم های نفتی و بانکی جلوگیری کرد.
۵- در سال ۱۳۹۰ اوباما در فکر تحمیل سهمناک ترین تحریم ها به ملت ما بود و برای آغاز آن برنامه ریزی می کرد. جنابعالی نیز در همان سال شرایط را برای حذف اصلاح طلبان از حکومت و تشکیل مجلس یک دست آماده می کردید. دغدغه ای که مرحوم عسگراولادی آن را چنین فرمول بندی کرد: « مقام معظم رهبری به دنبال یک مجلس اصولگرا با سلایق مختلف هستند» (قدس ۱۳۹۰/۱۲/۲۱) به این ترتیب پرونده جمهوری اسلامی با دو بال پرواز به اتوبوسی با یک راننده استحاله یافت و بر ایران و ایرانی رفت آن چه همگان در دو سال آخر دولت احمدی نژاد دیدند. تک جناحی شدن حکومت با سقوط ۷۰ درصدی ارزش پول ملی، سه برابر شدن بهای دلار، گرانی و تورم ۴۰ درصدی، بیکاری گسترده، فساد بی سابقه حکومتی و رشد منفی اقتصادی مقارن شد.
۶- فرض کنیم هیچ راهی برای جلوگیری از تحریم ها وجود نداشت و شما هم می دانستید که حتی مذاکرات نیز قادر نخواهد بود رهبران کاخ سفید را از خر شیطان پایین آورد و مانع افزایش تحریم ها شود. پس چرا از هدر رفتن ۷۰۰ میلیارد دلار درآمد نفتی کشور در طول سال هایی که قطع نامه های تحریم یکی پس از دیگری علیه ما به تصویب می رسید جلوگیری نکردید و چرا آن سرمایه افسانه ای را در جهت تأمین مایحتاج ضروری مردم، رونق تولید، افزایش اشتغال و کاهش فقر به جریان نینداختید و به ذخیره سازی مناسب ارز و کالای اساسی نپرداختید تا تحریم های جدید، داروهای مورد نیاز مردم را کمیاب یا حتی نایاب نکند؟ آمریکا این جوری نبود شما چرا گذاشتید «ثروت ملی ما آن هم در آن شرایط سخت آن جوری به باد رود؟» سریال یوسف پیامبر را در این سال ها ساختند اما دریغ از اندکی درایت و مدیریت یوسف وار در مواجهه با تنگناها و کمبودها!

دوم)

۱- فرمودید که در یک سال اخیر «لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر شد و توقعات طلبکارانه بیشتری در جلسات مذاکرات و تریبون های عمومی بیان کردند.» من از توقعات فزاینده کاخ سفید در جلسات بی خبرم اما بعید نمی دانم که هر دو طرف بر مبنای به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن طرف مقابل در آغاز مذاکرات سقف درخواست های خود را مطرح کرده باشند تا در فرجام به کف مطالبات خود دست یابند. احتمالا تیم ایرانی نیز از لزوم داشتن صد هزار سانتریفیوژ شروع کرده است. به هر حال در آینده نزدیک معلوم خواهد شد که کف و سقف مطالبات طرفین چه بوده است. اما آن چه در رسانه ها دیدیم و شنیدیم و خواندیم ادعای دیگرتان را تأیید نمی کند. اظهارات و حتی رفتار آمریکایی ها در قیاس با آن چه در دولت قبل بیان کردند و انجام دادند، تندتر و اهانت آمیزتر نیست. حتما فراموش نکرده اید که رئیس دانشگاه کلمبیا در چه فضا و با چه دکوری از هیأت ایرانی استقبال کرد و در برابر چشم میلیون ها انسان که شاهد پخش زنده مراسم بودند، آقای احمدی نژاد را «دیکتاتور کوتوله» نامید. رئیس انقلابی دولت نهم اما در اعتراض به این اهانت آشکار نه جلسه را ترک کرد و نه پاسخی درخور به آن داد. تنها برای فرار از انتقادهای داخلی آن را فتح الفتوح خواند. از جناب عالی نیز نشنیدم که هرگز درباره آن توهین بی سابقه و آزار دهنده کلامی گفته باشید.
۲- ادبیات جناب عالی و به طور کلی جناح رهبری را علیه آمریکا در این یک سال اگر تندتر از گذشته نخوانیم قطعا نرم تر نبوده است.
۳- تیم ایرانی طبق دستور جنابعالی تنها در موضوع هسته ای مجاز به مذاکره با آمریکاست. با وجود این گله می فرمایید که چرا مواضع مقامات آن کشور در دیگر زمینه ها تغییر نکرده و حرف های سابق خود را تکرار می کنند. مگر مسئولان ایرانی و از جمله جناب عالی جز این در ماه های اخیر عمل کرده اید؟
۴- چنانچه به دولت مجوز یا مأموریت دهید که در تمام موارد اختلافی با دولت آمریکا به مذاکره بپردازد آن گاه می توان انتظار داشت که به موازات پیشرفت مذاکرات، طرفین رفتار و گفتار خود را تغییر دهند و مواضع خصمانه خویش را تعدیل کنند.
۵- از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون مقامات آمریکایی ادعاها، اتهامات و حتی اهانت هایی را متوجه حکومت و گاه ملت ما کرده اند. پاسخ دولت مردان ایرانی نیز ایرادها و حتی اهانت هایی علیه دولت آمریکا و سمبل های ملی آن کشور بوده است. فرق دولت آقایان خاتمی و روحانی با دوره آقای احمدی نژاد در این است که در دوره یک دست شدن حکومت هم چوب را خورده ایم و هم پیاز را. هم تهمت شنیدم و تحریم شدیم و هم کشور به قهقرا رفت. شگفت آن که جنابعالی سیاست خارجی دوره اصلاحات را که اجازه نداد بوش جنگ طلب و سرمست از پیروزی در افغانستان و عراق، ایران را تحریم و پول هایش را توقیف کند و دیپلماسی کشور را در خدمت پیشرفت آن قرار داد، شکست خورده می دانید ولی عصر چوب و پیاز و عقب گرد احمدی نژاد را موفق می نامید!

سوم)

۱- جناب عالی تعامل با همه دولت ها را به استثنای دو کشور تأیید فرمودید. تکلیف جمهوری اسلامی ایران با اسرائیل روشن است و آن رژیم را به رسمیت نمی شناسد اما در مورد آمریکا حتی اگر نظر شما درست باشد و گفتگو با آن دولت تذبذب، انفعال و سردرگمی جمهوری اسلامی را در اذهان جهانیان متبادر سازد اما حتما توجه دارید که این سخن زمانی قابل طرح است که مذاکره ای درکار نباشد نه اکنون که مقامات دو کشور در حد وزرای خارجه گفتگوهای متعدد انجام می دهند. به نظر می رسد که شما خود به این نقیضه التفات داشته اید که علت برگزاری نشست های هسته ای را حساسیت آن خواندید و به این ترتیب مذاکره تنها درباره مسائل غیرحساس ممنوع می شود که فکر نمی کنم خود شما نیز حاضر به دفاع از این گزاره باشید.
۲- جناب عالی ماجراجویی نظامی آمریکا را علیه ایران و از جمله چالش هسته ای مؤکدا نفی کرده اید. بفرمایید حساسیت پرونده هسته ای جز تحریم به چه چیز برمی گردد که مذاکره را موجه ساخته است؟ بویژه آن که شما تأکید دارید باب مذاکرات هسته ای را به علت تحریم باز نفرموده اید. موجب امتنان است توضیح دهید به چه دلیل این مسیر را گشودید و چرا نباید و نمی توان آن را به موضوعات دیگر تعمیم داد؟
۳- در دوره اصلاحات جلوگیری از اجماع کشورهای قدرتمند دنیا علیه جمهوری اسلامی را پیروزی بزرگ نامیدید ولی در دولت آقای احمدی نژاد نظرتان را تغییر داده دیپلماسی هسته ای عصر اصلاحات به مسئولیت دکتر روحانی را عقب نشینی خواندید. بعد از آشکار شدن آثار مخرب و رو به تزاید تحریم ها و توسعه نارضایتی علیه راهبرد هسته ای حتی میان اصول گراها در فرودین ۹۲ اجازه گفتگو با آمریکا را صادر کردید. این بار نیز یک سال از نشست و برخاست طرفین نگذشته مذاکرات را بی فایده بلکه مضر می خوانید و در کمال تعجب ادامه آن را توصیه می فرمایید. فکر نمی کنید آن چه افکار عمومی را در داخل و خارج سردرگم می سازد بیش از تبلیغات غرب، مواضع متناقض جناب عالی باشد؟
۴- هنگامی که هم زمان با صدور مجوز مذاکرات، از نرمش قهرمانانه در سیاست داخلی و خارجی دم زدید به این ذهنیت دامن زدید که روابط دو کشور دیر یا زود تغییر خواهد یافت. نفی مطلق مذاکره در دیدار با سفرا نه با آن اجازه سازگار است و نه با این تعبیر نسبتی دارد.
۵- در همین سخنرانی صلح امام حسن را مصداق بارز نرمش قهرمانانه خواندید که هم درست است و هم زیبا ولی توجه دارید که اگر ایشان مسیر پدر بزرگوارشان را ادامه می دادند و به دلیل تغییر اوضاع و احوال و مقتضیات زمان با معاویه صلح نمی کردند آن تعبیر را در مورد تصمیم امام مجتبی به کار نمی بردید هم چنان که قیام برادر ارجمندشان بزرگ شهیدان تاریخ را نرمش قهرمانانه نمی نامیدید. به هر رو اگر قرار بر پیمودن همان مسیر پیشین است چرا از صلح امام حسن سخن می گویید و چنان چه به هر دلیل تغییر را مصلحت یا لازم می بینید چرا با تذبذب و تزلزل خاطر طی طریق می کنید؟

چهارم)

۱- فرض کنیم جنابعالی قصد حل معضل هسته ای را با مذاکره داشتید. اما مشاهده کردید که آمریکایی ها به موازات مذاکرات به جای آن که از اتهامات، اهانت ها، طلب کاری ها، دشمنی ها و تحریم های خود بکاهند، بر آن هم می افزایند. نتیجه منطقی مدعیات شما علیه مذاکرات به ویژه اگر تعهدات طرف ایرانی را نیز در تعدیل غنی سازی اورانیوم به آن اضافه کنیم، مغبون شدن جمهوری اسلامی از هر دو سوست. پس چرا تفاهم ژنو را موفقیت خواندید؟ چرا با تمدید مذاکرات بی فایده و در حقیقت زیانمند موافقت فرمودید؟ چرا ادامه گفتگوها را به کم کردن اهانت ها، اتهام ها، دشمنی ها و تحریم ها توسط آمریکایی ها مشروط نکردید و چرا اعلام فرمودید کار تیم مذاکره کننده ایرانی تا امروز خوب پیش رفته است؟ روشن نیست این ظریف عزیز پس از این چگونه می تواند از مذاکرات و دستاوردهایش دفاع کند اما به ضدیت با ولایت فقیه متهم نشود و ابتدای سخنش انتهای آن را نقض نکند.
۲- رژیم اسرائیل، ارتجاع عرب و جناح جنگ طلب آمریکا مخالفان بزرگ مذاکرات و تفاهم ژنو هستند در میان ایرانیان نیز هیچ مجموعه ای به اندازه فرقه تروریست رجوی و مارکسیست های استالینیست به مخالفت با گفتگوها برنخاستند. بنابر این یا حکم همیشگی خود را ابطال فرمایید و اعتراف کنید موضع یک سان دو یا چند گروه له یا علیه موضوعی الزاما به معنای یکسانی عقیده یا انگیزه یا هدف یا منافع آنان نیست و بر هماهنگی و همکاری آنان دلالت نمی کند. در غیر این صورت موضع خود را تغییر دهید و قاطعانه و بدون لکنت زبان از مذاکرات پشتیبانی کنید.
۳- ادعای شما در باب خسارت بار بودن مذاکرات با توصیه بعدی آن جناب در مورد تداوم آن چنان متضاد است که رسانه های اصول گرا نیز نتوانستند آن را نادیده انگارند و برای رفع یا پوشاندن این تضاد به تکاپو افتادند اما ناکام بودند. زیرا تعارض مزبور تنها در صورتی حل می شود که بپذیریم قسمت نخست سخن شما مصرف داخلی داشت و بخش دوم آن مربوط به خارج بود.

پنجم)

۱- آمریکا و شرکای اروپایی اش در سال ۹۲ تصمیم داشتند صادرات نفت ایران را که طی دو سال قبل از آن به نصف تقلیل داده بودند به یک چهارم کاهش دهند و سپس آن را به صفر برسانند. عنایت دارید که وقتی صادرات نفت مان به یک دوم رسید، ریال دو سوم ارزش خود را از دست داد و بهای دلار بیش از سه برابر افزایش یافت اکنون بفرمایید اگر مذاکرات آغاز نمی شد و به تفاهم ژنو ختم نمی شد آیا طرح مزبور اجرا نمی گردید؟ آن گاه با کاهش صادرات نفتمان به یک چهارم ارزش پول ملی چقدر سقوط می کرد؟ ارز خارجی چند برابر می شد و صعود جهشی قیمت کالاها چه بر سر مردم به ویژه اقشار کم در آمد و محروم می آورد و در تداوم تحریم اگر صادرات نفت ایران به سمت صفر میل می کرد، بر سر اقتصاد کشور چه می آمد؟ آیا به همین زودی فراموش کردید که دولت جدید تحت چه شرایطی به مذاکره با آمریکا پرداخت و چه مخاطراتی را از سر میهن و مردم دور کرد؟
۲- به گفته سخنگوی هیأت ایرانی، آمریکایی ها معتقدند چنان که شرکتی تحریم های موجود را نقض کند آنان می توانند نامش را به فهرست تحریم شدگان اضافه کنند و آن را تحریم جدید نمی دانند. تیم ایرانی تفسیر مزبور را قبول ندارد و حتی یک بار در اعتراض به تحریم چند شرکت به دلیل فوق، مذاکرات را نیمه کاره رها کرده به ایران بازگشت. البته که خوب و به جا بود اگر تکلیف این مسئله را نیز به صراحت در تفاهم ژنو مشخص می کردند اما آیا از این اختلاف برداشت می توان بی فایده بودن مذاکرات را نتیجه گرفت و از بیشتر شدن تحریم ها به گونه ای سخن گفت که گویی اگر تفاهم ژنو نبود افزایش تحریم ها تفاوت چندانی با وضع کنونی پیدا نمی کرد؟
۳- چنانچه تحریم ها در این یک سال افزایش یافته بود به نظر شما ارزش دلار ۵ هزار ریال کاهش می یافت و قیمت آن تثبیت می شد و ما شاهد آرامش روحی و روانی در اقتصاد کشور می بودیم؟
۴- منظورتان را از بیشتر شدن دشمنی واشنگتن روشن بیان نفرمودید تا نقد دقیق آن ممکن باشد. اما آیا می توان منکر شد که یکی از دستاوردهای دیپلماسی دولت تدبیر و امید از جمله مذاکره با آمریکا افزون بر توقف تحریم ها، ارتقاء جایگاه میهن و کاستن از ایران هراسی در منطقه و جهان بوده است؟ آیا افزایش چشمگیر مراودات نمایندگان تقریبا تمام دولت ها را با مقامات ایرانی ملاحظه نمی فرمایید؟ پس چرا این واقعیات و پیشرفت ها را مسکوت می گذارید؟

ششم)

۱- اصولگرایان افراطی به آن دلیل در آرزوی شکست مذاکرات هستند که دست یابی به توافق جامع را پیروزی دولت جدید و نشانه نادرستی یا ناکارآمدی دیپلماسی دولت نهم و دهم ارزیابی می کنند که می تواند زمینه ساز گشایش اقتصادی میهن و مردم شود و مسئله حقوق بشر را برجسته و استمرار فضای پلیسی و امنیتی را دشوار سازد. هم چنین احتمال موفقیت حامیان دولت را در سال آتی بالا می برد. ناگفته پیداست که توافق جامع کاسبی تحریم را تعطیل و ضربه بزرگی بر بازار سیاه اقتصاد و سیاست کشور وارد خواهد کرد. بنابراین انگیزه و هدف آنان از مخالفت با توافق جامع روشن است. اگرچه برای جلب حمایت شما دلیل اقدام ها و بلکه کارشکنی های خود را نگرانی از افت جایگاه ولایت فقیه جلوه می دهند. به هر حال آنان دلواپس حذف خود از کانون های قدرت و ثروتند. انتظار آن است که رفتار و گفتار رهبری تضعیف گر این جریان و اقدام هایش باشد نه تقویت کننده آن.
۲- در مناظره سوم انتخاباتی همه نامزدها از دیپلماسی جاری هسته ای انتقاد کردند. گذشته از آنان آقای احمدی نژاد که در ۶ سال اول ریاستش بر دولت تهدیدهای غرب را با تحریک دولت ها و افکار عمومی شان پاسخ می داد و با دشمن تراشی بی نظیرش تمام قدرت های صاحب حق وتو را به رغم اختلاف های مهم شان علیه جمهوری اسلامی به اشتراک نظر رساند و بین دیپلماسی و تبلیغات انتخاباتی فرق نمی گذاشت، بالاخره در سال ۹۰ پی به وخامت اوضاع برد و تغییر دیپلماسی هسته ای و مذاکره مستقیم با آمریکا را پیشنهاد داد که مدعی است که با مخالفت شما مواجه شده است. به همین دلیل چند بار اعلام کرد که دیگر در مسئله هسته ای دخالت ندارد تا مسئولیت امر را، در دو سال آخر دولت خویش، و آغاز تحریم های نفتی و بانکی را مستقیما متوجه جناب عالی کند.
۳- نود و دو درصد مردم در رفراندوم هسته ای ۲۴ خرداد ۹۲ (۴۶ میلیون نفر از ۵۰ میلیون ایرانی واجد شرایط) به دیپلماسی جلیلی یعنی بیانیه خوانی واعلام مواضع به جای مذاکرات جدی و صریح رأی منفی دادند. بعید می دانم حتی ۱ درصد از ۲۷ درصد هم وطنی که در انتخابات شرکت نکردند و از ۳۶ درصدی که به دکتر روحانی رأی دادند و و از ۲۸ درصدی که چهار نامزد دیگر را برگزیدند، از نظر خود برگشته باشند اما احتمال زیاد می دهم که درصدی از رأی دهندگان به آقای جلیلی امروز به این نتیجه رسیده باشند که روش کنونی به مراتب بهتر است.
۴- اگر تا آذرماه سال جاری مذاکرات به نتیجه نرسد، دو راه بیشتر متصور نیست. نخست آن که به وضعیت قبلی برگردیم. ایران سانتریفیوژهای بیشتری نصب کند و غرب بر تحریم های نفتی و بانکی ما بیفزاید که معلوم است در آن حالت کدام طرف فشار بیشتری متحمل خواهد شد و گزینه دوم تمدید دوباره مذاکرات و استمرار آتش بس کنونی است که البته از انتخاب اول خیلی بهتر است اما مشکل را حل نمی کند و فرصت را از ما می گیرد.
۵- آقای اوباما نیز به اندازه دولت ما به این توافق نیاز دارد. با توجه به این که اوضاع منطقه پیچیده تر و شکننده تر از آن است که بتوان روند حوادث را دقیقا حدس زد یا پیش بینی کرد. عقل سلیم حکم می کند که حل چالش هسته ای را به تعویق نیاندازیم.
هفتم)
۱- به تجربه دریافته ایم هر زمان که جناب عالی نطق شدیداللحنی علیه آمریکا ایراد می فرمایید باید منتظر توبیخ روزنامه ای، فیلترینگ سایتی، ممانعت از چاپ کتابی، لغو مجوز نشری، جلوگیری از اکران فیلمی، کنسل شدن کنسرتی، توقیف تئاتری، تعطیلی انجمنی، بستن خانه صنفی ای، ممنوعیت کار هنرمندی، جمع آوری ماهواره از محله یا شهری، بازنشستگی اجباری استادی، محدودیت تحصیلی دانشجویی، حذف رشته ای از علوم انسانی، مخالفت با استفاده از فناوری تازه ارتباطی، منع ورود زنان به مکان عمومی ای، گسترش تفکیک جنسیتی در دانشگاهی، برای زنان ممنوعیت جدید استخدامی ای، دستگیری منتقدی، بازداشت خبرنگاری، ابطال پروانه وکیلی، منتفی شدن سخنرانی و برهم خوردن مراسمی، انحلال حزبی و … توسط یکی از نهادهای وابسته به رهبری باشیم.
آرزو به دل مانده ایم که خطابه های آتشین شما علیه دشمن با گشایش سیاسی و فرهنگی و اجتماعی در میهن همراه شود. سخنرانی انقلابی اخیرتان نیز با همت ولایتمداران آزادی ستیز با استیضاح وزیر شایسته و وارسته علوم و تحقیقات مقارن شد. جرائم نابخشودنی دکتر فرجی دانا عبارت بودند از افشای بورسیه افراد فاقد صلاحیت علمی و مخالفت با استخدام آن ها، دفاع از حق ادامه تحصیل دانشجویان ستاره دار و اخراجی و سرانجام نظرخواهی از اعضای هیأت علمی برای ریاست دانشگاه. لابد الان سردار مشفق در جایی مشغول شرح عملیات ستاد مشهور است که چگونه یکی از خطرناک ترین طرح های آمریکا را با عزل قاطع و به موقع یکی از نیروهای دشمن خنثی کرده اند و با وارد آوردن ضربه کاری به ستون پنجم خصم ستاد متخاصمان را از دانشگاه ها برچیدند. به نظر می رسد نام رمز راهبرد ضد حقوق و آزادی های اساسی شهروندان در دوره جدید دل نگرانی از کند شدن حرکت پرشتاب علمی کشور است.
۲- دکتر جلیلی پس از هر نشست با ۵+۱ از مواضع انقلابی و براهین محکم هیأت ایرانی که مدعی بود بهت طرف مقابل را برانگیخته سخن می گفت. صدا و سیما نیز دائم از پیروزی و پیشرفت ایران دم می زد. البته آن چه ملت می دید و با گوشت و پوست خود حس می کرد با اندکی تفاوت با ادعاهای مزبور، افزایش مستمر تحریم ها و تهدیدها و تنگناها بود. با وجود این جناب عالی هرگز آن مذاکرات را حتی زمانی که تحریم ها به بانک و نفت و و طلا و بیمه و کشتیرانی کشید، مضر نخواندید و بر عکس بر جدید نبودن تحریم ها تأکید می نمودید و این که ما از بدو پیروزی انقلاب تاکنون به این تحریم ها عادت کرده ایم اما اکنون که تحریم های نفتی و بانکی متوقف شده و بخشی از ارزهای ایران که توقیف آن ها از دولت قبل شروع شده بود، در حال واریز شدن به حساب بانک مرکزی است، گفتگوها را بی فایده می نامید. آن هم به دلیل تحریم چند شرکت ایرانی در حالی که به اعتراف آقای حدادعادل «تحریم های جدید آن چنان تحریم هایی نبود که در کار ما خلل وارد کند و تأثیری داشته باشد.» (رسالت ۱۲/۶/۱۳۹۳)
۳- اصلاح طلبان پیشگیری را کم هزینه تر، مطمئن تر و کارآمدتر از درمان می دانستند و از عواقب قطع نامه های لازم الاجرای شورای امنیت و سوء استفاده های بعدی آمریکا از آن و نیز مسیر و مراحل دشوار لغو تحریم ها آگاه بودند. به همین دلیل می کوشیدند پرونده به شورای امنیت ارجاع نشود. خشنودیم از این که اصول گرایان نیز یکی پس از دیگری به همین نتیجه رسیده یا می رسند. حتی آقای احمدی نژاد، که ظاهرا از ۱۰۰ دلار شدن بهای نفت در هر بشکه سرمست بود و می گفت هرقدر می خواهید قطع نامه صادر کنید زیرا قطع نامه دان خودتان آسیب می بیند، نیز سرانجام پس از ۶ سال مدافع مذاکره و حصول تفاهم با آمریکا شد تا از شروع تحریم های نفتی و بانکی کشور جلوگیری کند که با مخالفت جناب عالی مواجه شد. چنان چه اجازه داده بودید در همان سال ۹۰ مذاکره با واشنگتن آغاز شود یعنی در شرایطی که نفت ایران به طور کامل صادر می شد، ارزهایمان بلوکه نشده و اوضاع اقتصادی میهن هنوز به هم نریخته بود، ما می توانستیم در جریان گفتگوها امتیازات به مراتب بیشتری از ۵+۱ بگیریم و از موضع بهتر و قوی تری لغو کامل تحریم ها را پیگیری کنیم. ما در آن سال قادر بودیم که در ازای تعلیق غنی سازی ۲۰ درصدی خواهان تعلیق بخش قابل توجهی از تحریم ها شویم نه آن که مثل سال ۹۲ که بزرگترین امتیاز اخذ شده این است که در ازای تعلیق مزبور ماهانه نیم میلیارد دلار از پول های خودمان را به خودمان تحویل دهند. آن هم در حالی که صادرات نفتمان به نصف تقلیل یافته و تازه نمی دانم که آیا در آمد حاصل از فروش همین میزان نفت نیز به طور کامل در اختیار ایران قرار می گیرد یا خیر؟ به هر حال مسئولیت از دست رفتن آن فرصت گرانبها در درجه نخست به عهده شماست. به خصوص که دکتر صالحی وزیر امورخارجه وقت نیز پیش از آغاز تحریم های نفتی و بانکی با ارسال نامه ای پیامدهای آن را برای مقامات عالی تبیین کرده بود. آیا منصفانه است که پیامدهای اجتناب ناپذیر آن فرصت سوزی بزرگ را متوجه دولت جدید می کنید؟
مقام محترم رهبری
وضعیت اقتصادی مردم سخت و طاقت فرسا شده است و گرانی و تورم و بیکاری و فساد بیداد می کند. زمانی بنا داشتیم انقلابمان را صادر کنیم و اینک سال هاست که شاهد فرار سرمایه ها و مغزها هستیم. اخیرا کار از فروش کلیه گذشته و به صادرات اعضای بدن هم وطنان من و شما به کشورهای همسایه عرب رسیده است. در این شرایط نباید غیرمسئولانه سخن بگوییم یا نگران آن باشیم که مبادا جنگ طلبان و کاسبان تحریم درباره توافق جامع هسته ای همان تحلیل های منفی را عرضه دارند که در مورد چگونگی خاتمه یافتن جنگ تحمیلی می گویند. اگر قرار بر جدی گرفتن حرف آنان بود، جنگ ایران و عراق هنوز ادامه داشت در حالی که روش سلف شما در پذیرش قطع نامه ۵۹۸ به سود میهن و آیین و مردم بود و مصداق بارز نرمش قهرمانانه در عصر ما به شمار می رفت. شما نیز به مذاکره کنندگان اختیار تام دهید و با پشتیبانی قاطع خود بر اعتماد به نفسشان بیفزایید تا با دلگرمی و روحیه عالی به استیفای حقوق ملت ایران بپردازند و به تحریم های ظالمانه پایان دهند. جناب عالی به عنوان رهبر فرمان امیرالمؤمنین را سرلوحه اقدام خویش در این زمینه قرار دهید و رضایت عامه را فدای نارضایتی اقلیتی نکنید. ما خود حرام خواران سیاسی و اقتصادی تحریم را سر جای خود خواهیم نشاند، به یاری خداوند و با پشتیبانی ملت.
توفیق شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم.
سید مصطفی تاجزاده
شهریورماه ۱۳۹۳