۱۳۹۱ بهمن ۱۲, پنجشنبه

ممات و حیات خامنه ای در دستان بی بی سی فارسی: یک رژیم و یک تلویزیون!




1- از همان لحظه ای که خبر یورش مأموران امنیتی رژیم به تحریریۀ روزنامه ها و دستگیری فله ای آنان منتشر شد کمترین شکی نداشتم که این جنگ سخت خامنه ای فقط یک هدف مشخص دارد و آن هم ادامۀ داستان دنباله دار مبارزه با بی بی سی فارسی است و نه هیچ رسانه و مدیای دیگر. زیرا تنها بی بی سی است که حاضر به فروگذاری شاخص های حرفه ای اطلاع رسانی نیست و تنها بی بی سی است که مبارزه با آن؛ شاخص موفقیت رژیم در جلوگیری از فروپاشی از جنگ نرم ادعایی آیت الله خامنه ای است. چون اولاً هیچ کدام از رسانه های - بویژه سیاسی - دیگر مخاطب انبوه و مؤمن در داخل ایران ندارند و ثانیاً هیچکدام از سایر رسانه های فارسی زبان برون مرزی دغدغه ای برای کسب و حفظ اعتبار رسانه ای خود ندارند و بیشتر دکان هایی هستند یا در پی کاسبی از راه آگهی های مهوع بوده و یا پولدارانی هستند در پی کسب موقعیت سیاسی.

2- رژیم ایران که خودش از نردبان اطلاع رسانی رادیو بی بی سی سال های 56 و 57 به بام سرنوشت ایرانیان گیرانداخته اش در قعر تاریخ صعود کرده است نوعی از ترس مضاعف تأثیر گذاری سمبلیک بی بی سی را نیز چاشنی خرافه ای و دایی جان ناپلئونی (هیچ برگی از هیچ درختی در دنیا نمی افتد که دست انگلیسی ها در پشت آن نباشد) خود دارد؛ هنگامی که نتوانست چه در حوزۀ جنگ نرم (تولیدات فرهنگی و برنامه ای) و چه در حوزۀ فنی و تکنولوژیکی (پارازیت و جنگ سایبری و صعودهای سردار رادان از ارتفاع ساختمان ها) حریف بی بی سی بشود لاجرم به تنها حربۀ در توانش که جنگ سخت از راه سرکوب خبرنگاران است متوسل شد که تازه ترین ورژنش یورش مغول وار به تحریریه های اطلاع رسانی و نشان دادن چنگ و دندان ترسیده و کریهش برای "امنیتی کردن فضای قبل از انتخابات" است.

3- بنابراین هم اتهام! ارتباط با بی بی سی در مورد برخی از بچه های دستگیر شده درست است و هم اعلام فعالیت در یک تلاش گسترده و با همکاری چندین سفارت خانۀ خارجی از سوی آنان. اما آنجائیکه رژیم خامنه ای سکوت می کند و حرفی نمی زند این سؤال مهم است که: "این همکاری و فعالیت پیچیده و ارتباط چند لایه و ... به چه نتیجه ای منجر شده و یا قرار بوده منجر شود" است. اما موضوع چیست؟

4- ماجرا بسادگی این است که بی بی سی فارسی بعنوان بخشی از هویت و اعتبار قدیمی ترین و حرفه ای ترین بنگاه خبر رسانی جهان (بی بی سی جهانی) می خواهد استانداردهای خبر رسانی حرفه ای خودش را در حداقل ممکن حفظ و از آرشیوی کردن تلویزیون بی بی سی در زمینه های روز جلو بگیرد. لذا فعلاً که امکان فعالیت آزاد و یا نیمه آزاد و توافق شده با حکومت ایران در داخل را ندارد و سفارتحانۀ بریتانیا هم در تهران فعال نیست تصمیم گرفته است که فقط با حداقل اطلاعات دریافتی از داخل، هدف اطلاع رسانی خود را محقق کند. و لذا این عملیات محیرالعقول! همکاری چند لایه و چندین سفارت خانۀ خارجی را بسیج کرده است که این مواد خام را بدست بیاورد.

5- طنز قضیه - که همان ترس و ضعف جمهوری اسلامی است - اینجاست که ببینیم بی بی سی از این همه تلاش گسترده و چندلایه می خواهد یا توانسته چه چیزی بدست بیاورد. تنها چیزهایی که بی بی سی بدنبالش بوده و می توانسته از طریق این تلاش چند لایه و از طریق چندین سفارتخانه و ... بدست بیاورد دو الی سه مطلب بیشتر نبوده است:

الف- فیلم های خبری چند ثانیه ای از سطح شهر تهران در رابطه با مسایل اقتصادی (حداکثر مغازه ای با نرخ اجناس روز) یا مسایل فرهنگی (حداکثر چند ثانیه فیلم از یک رویداد عادی فرهنگی مثل جشنوارۀ فجر) و ... تا بتواند برنامه های خبری خودش بویژه برنامۀ 60 دقیقه را قادر به استفاده از تصاویر تازه بکند. آن هم فقط برای اعتبار رسانه و نه باورپذیرکردن خبر. زیرا خبری را که بی بی سی می گوید خبری عادی و بیان شده در داخل کشور است و مردم خودشان با آن اتفاق - مثلاً نرخ ها - مؤانست فیزیکی دارند.

ب- موضوع دوم هم مربوط است به تأییدیۀ اخبار معمولی. به این ترتیب که چون بی بی سی قادر نیست اخبار غیر موثق و شایعه را پخش کند و اگر بخواهد برای تأیید شدن اخبارش منتظر رسانه های دیگر بماند خبر کهنه شده و ارزشش را از دست می دهد لذا نیاز دارد که آدم مطمئن و حرفه ای از داخل ایران خبر منتشر شده و به گوش بی بی سی رسیده را قبل از پخش گستردۀ آن تأیید کند.

6- بغیر از این دو مورد در حال حاضر بی بی سی قدرت مانور در داخل را ندارد و حتی قادر بجذب فیلم های مستندی که داخل ایران ساخته می شوند نیست زیرا بعد از پخش گریبان فیلم ساز را در داخل می گیرند و فارغ از اینکه فیلمش ربطی به سیاست و حکومت و ...داشته یا نداشته چپقش را چاق می کنند. بهمین خاطر هم است که مقام های امنیتی رژیم مرتب از احتمال دستگیری های دیگر و آزادی های دستگیر شدگان قبلی خبر می دهند. چون در حقیقت نه جرمی اتفاق افتاده و نه اطلاعاتی منتقل شده و نه حتی طرف خبر داشته که وقتی می گوید این خبر را تأیید می کنم دارد خطاب به بی بی سی این حرف را می زند.

7- البته که این دستگیری ها از نظر محتوایی و حقوقی کمترین ارزشی ندارد و منجر به دادرسی و صدور حکمی نخواهد شد. زیرا جرمی اتفاق نیفتاده است. منظور رژیم از این شلتاق های بی ثمر بیشتر بهره برداری از شکل اقدامات انجام گرفته (هجوم وحشیانه به تحریریه ها) است و مرعوب کردن جامعۀ مدنی از هر نوع ارتباط سازمانی و تحت هر عنوانی در آستانۀ انتخابات؛ و وحشت از تکیه کلام این روزهای همۀ مقامات ریز و درشت خامنه ای (فتنۀ 92 بزرگتر از فتنۀ 88). و صد البته باز تأکید می کنم که راه بجایی نخواهد برد و سناریو در در اشکال دیگر ادامه خواهد یافت. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۱۱, چهارشنبه

احمد جنتی: گردن کلفت به هاشمی نگفته ام منظورم خاتمی بوده است!




1- قدرت الله علیخانی مشاور هاشمی رفسنجانی مصاحبه کرده است با انتخاب و در آنجا از جمله گفته است که از منبع بسیار موثق شنیده است که احمد جنتی دبیر شورای نگهبان گفته منظورش از گردن کلفتی که در نماز جمعه گفته است اکبر هاشمی رفسنجانی نبوده. با قبول این نقل قول موثق شکی نمی ماند که منظور جنتی از گردن کلفت سید محمد خاتمی بوده است. زیرا دیگر در پایگاه دشمن آدم معروف و مؤثری که راجع به آزادی انتخابات صحبت کرده باشد بغیر از محمد خاتمی وجود ندارد.

2- صفت چاله میدانی و بسیار سخیف گردن کلفت به هاشمی رفسنجانی می خورد از نظر معنایی به سابقه و وزن و اعتبارش در انقلاب و حتی با عرض پوزش با کمی بی ادبی تا حدودی به اندام و گردن سال های نه چندان دورش همینطور. اما به خاتمی چطور؟ واقعیت این است که لقب گردن کلفت تنها و تنها برازندۀ فیزیکی و هیبتی سید احمد خاتمی یکی از امام جمعه های تهران است و تقریباً حتی به بچه های نابالغ هم نشان بدهی این اعجوبۀ تحجر و فرصت طلبی را درنگ نمی کند در اطلاق گردن کلفت به او. اما صفت گردن کلفت با هیچ چسب لایتچسبکی چه به هیکل و هیبت و چه به وزن و قافیه و سابقه به سید محمد خاتمی نمی خورد.

3- پس تنها می ماند این گزینه که چه به غیض گذشته و چه به ترس آینده چه حساسیت و هراسی دارد جنتی و اربابش از سید بزرگ اصلاحات. بی خود نیست که حسین شریعتمداری نان شبش را فراموش کند؛ یادش نمی رود که بی مناسبت و با مناسبت خودش یا یکی از دو نوچه اش فضلی نژاد و قدیانی یک لیچاری بار سید محمد خاتمی بکنند در روزی نامۀ کیهان.

4- خیلی وقت بود که یک مینی پست ننوشته بودم گفتم که این گفتۀ جنتی را بهانه کنم و این کوتاه مطلب را بنویسم هم از جهت اطلاع رسانی و هم از بابت قدر شناسی برای سال های وبا - احمدی نژاد که آمد تازه فهمیدیم خیلی هم وبا نبوده - و مهمتر اینکه سلامی بکنم به سید محمد خاتمی که هرچه هست و هرکه هست اما دشمن داشتنی نیست. و این نوشته را هم تقدیم کنم به دوستدارانش که سیرک باز هستند و دلقک نواز. همه اش که مغز نیست گاهی باید با دل هم نوشت! یا...هو

خواستار لینک به بالاترین! مرسی 

برای نجات مصر دعا می کنم. اسلام رادیکال در سراشیبی. تقدیم به پرزیدنت حسنی مبارک!

Expressionist Head



مصر به شرایط سخت و بحرانی رسیده. و من آرزو می کنم که مردم مدرن مصر با تکیه بر جامعۀ مدنی رشید ساخته شده بدست پرزیدنت مبارک بتوانند هم تحجر اسلامگرا و هم آشوب های ناکارآمدی کوتوله های سیاسی را پشت سر بگذارند. سال 89 در چنین روزی نوشته بودم این پست را:

دردفاع ازپرزیدنت مبارک! رستمی که نمی خواهد مرگ سهراب را ببیند.


1- پرزیدنت مبارک رییس جمهوری سی سالۀ مصر که بعد از ترور ناجوانمردانۀ انورسادات بدست مسلمان افراطی خالد الاسلامبولی، زمام کشور مصر را بعهده گرفت و علی رغم کهولت سن دردهۀ 80 عمرش هم حاضربه ترک قدرت نشد، بمانند همۀ سیاستمداران لایق دنیای اسلام که قربانی فرزندان برومند پرورده بدست خویش می شوند؛ امروز دچار دردسر شده و دعا می کنم که با پشت سر گذاشتن این بحران و اعلام بازنشستگی، کمتر از یک دهه از عمرباقی مانده اش را به آرامی و لذت سپری کند.


2- این یک اتهام دروغ و ژورنالیستی و هیجانی است که مردان مردی چون مبارک امروز و بن علی دیروز و محمدرضاشاه پریروز را فقط از زاویۀ آزادیهای سیاسی جاری در حکومت هایشان دیکتاتور و خائن می نامند. مبارک کشور بیغوله و ویران و شکست خوردۀ و پرآوازۀ طبل توخالی عبدالناصرکودتاچی را تحویل گرفت؛ و با سیاستی پخته با اولویت پیشرفت مردم مصر در داخل و نه قدرت هژمون و پوچ مدعی رهبری جهان عرب در خارج (سیاست محبوب عبدالناصرلاف زن) به رفاه و پیشرفت امروزی رساند که تظاهر کنندۀ برعلیه اش در میدان تحریر بتواند بگوید : "این یک انقلاب فرزانگان است و نه شورش گرسنگان".


3- روزهای سختی را می گذراند پرزیدنت مبارک و دنبال راه حلی است که قبل از مرگ رستم (خودش) سهراب (فرزند برومند و از شیرۀ عمرپرورده اش: مصر مدرن) را نجات یافته مطمئن باشد. خیلی سخت است برای رهبری به لیاقت و نیک اندیشی مبارک که فقط برای خوشایند فرزند ناراضی از کم شدن کمی از پول توجیبی اش - آن هم بدلیل شرایط جهانی - اجازه دهد خانه و کاشانه اش را بر سرخودش خراب کند و فردایی در غیاب پدر دست تأسف برسرش بکوبد که : "پدرمن خام و جوان بودم. توچرا تسلیم هیجان من شدی!"

4- این یک اتهام کثیف است به مبارک که می خواهد به بهای ویرانی مصر در قدرت بماند. مبارک بزودی خواهد رفت. روزی که ترتیباتی چیده باشد که ساختار مصر از هم فرونپاشد مثل ایران. اندیشه های کثیف هم هست پشت احساسات مصر نوزاد کهنسال. آداب سیاست ورزیدن را مردمان تحت حکومت تعیین می کنند ولی نه با دموکراسی هر نفر یک رأی در قرن 15 هجری مسلمانان (برابربا قرن پانزده میلادی قرون وسطای غرب). آن هم در حضور کمین و رهزن رأی مردم وبی اعتنای بعدی و پس ازصعود به قدرت ازسوی کهنه پرستان!  آیا انگلیس بعنوان مهد دموکراسی جهان امروز در قرن 15 میلادی چقدر دموکراتیک بود: هرنفریک رأی! آیا رفتار مسلمانان جلوتر از رفتارمسیحیان درقرن 15 خودشان است!؟


5- مصر انقلابی مثل ایران انقلابی و مثل تونس انقلابی حاصل پیشرفت سیاست ورزی های مبارک و شاه و بن علی بوده اند بکار و تلاش و زندگی. و الا نه در کشورهای عربی مانده در بدویت صحرا خبری خواهدشد و نه در کشورهای عرب طفیل نفت. صدای انقلاب مصر صدای لیاقت پرزیدنت حسنی مبارک است. ازعلت تامه گفتم. کاستی ها و انتقادات و اشتباهات را همه قبول دارند. حتی پرزیدنت مبارک! وآیا انسان جایزالخطا سیاستمداران بزرگ را بی خطا (ناانسان) می خواهد.  یا...هو 

افزوده: این مطلب را به این دلیل هم منتشر کردم که مطمئن باشیم که عدم تسلیم جامعۀ مدرن مصر نشانه های روشنی از پایان هژمونی اسلام رادیکال دارد و بزودی نطفۀ منحوسش در ایران نازنین هم از هم خواهد گسست. فقط خدا کند که بشورش و براندازی دفعی و جنگ خارجی منجر نشود. یا...هو



پی نوشت: هنوز زخم کشته های در راه کشته های فوتبال آرام نگرفته که امروز در انفجار بالن 19 توریست کشته شده اند. مصر  اگر توریست نداشته باشد هر روز فقیرتر می شود و فقر بستر جهل، و جهل بستر رشد مسلمانان از خدا بی خبر است. طرفه اینکه تروریست و توریست در نوشتار فارسی دارای شش حرفند که هر شش تا منطبق بهم است و فقط یک "واو" پس و پیش دارند. و چه تلخ است که سعادت و شقاوت فقط یک واو فاصله دارند با هم برای مصریان. 

۱۳۹۱ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

این عکس بسیار زیبا؛ نمایی از آرزوی نزدیک ما! تقدیم به جامعۀ مطبوعاتی و خبرنگاران تازه در بند.

kazempour (2 of 10).jpg

1- او یک خانم جوان است. و زن بخودی خود یک تابو است در همۀ ادیان بویژه در اسلام عصری و در ایران امروز.

2- او نه تنها یک زن است بلکه مهمتر از آن پوششی مدرن دارد بنابه عرف ایران در زمانۀ جمهوری اسلامی: موهایی زیبا و هارمونیک، صورتی زیبا و آراسته و نگاهی مستقیم و شفاف و وقاری قدیسانه.

3- به خط سیر نگاهش نگاه کنید: مستقیم در چشم یک مرد روحانی و بی پرده و شرم از خود زن بودن.

4- به آرامشش توجه کنید: احساس امنیت در همۀ وجودش زبانه می کشد از مورد تهدید روانی روحانی عالی مقام میزبانش نبودن.

5- او علاوه بر زن بودن خبرنگار است و شغلش وجدان جامعۀ مدرن بودن.

6- او خطیب است در مقابل خطیبی روحانی که خطابه را جز در انحصار خویش برسمیت نمی شناسند.

7- او از نظر مکانی در جایگاه بلندتری ایستاده است از مخاطب صاحب جاه و مقامش که یک روحانی سنتی است.

8- این اوست که بر صحنه مسلط است. 

9- عکاس بسیار هنرمند این عکس نهایت هنرش را بکار برده در یک قاب کردن مخاطب روحانی با خطیب هم خانم و هم خبرنگار و هم مدرن و هم نمایندۀ مردم از پشت سر هاشمی؛ تا بتواند همۀ رنج سی و چهار سالۀ یک ملت را در ضدیت دو نماد حاکم و محکوم خلاصه و معرفی کند. جالب تر اینکه او در این عکس سوژه (هاشمی) را با ابژه (خبرنگار و زن و مردم و مدرنیته) گیر انداخته و با فلو کردن هاشمی در جلو عکس برجستگی درخشانتری را به خبرنگار داده است و نهایتاً توانسته است مفهوم سوژه و ابژه در جامعۀ مدرن را که "یکی بجای دیگری است" بخوبی منتقل کند. 

توضیح:
  راستش حیفم آمد که مطلب طولانی و سیاسی قبلی ارزش های اصل مقاله ام که در این عکس زیبا منعکس بود را تحت تأثیر قرار بدهد و خوانندگان عجول درنگی برای خواندن عکس نکنند. بنابراین تصمیم گرفتم در این پست جداگانه نیز آن را به نمایش بگذارم و شرحی مجمل بر آن بنویسم. زیرا سخت و عمیق و یک لنگه پا معتقدم که در جوامع عقب مانده (تمام جوامعی که در آمد سرانه شان - منهای مواد خام فروشی مثل نفت و طلا و مس و... - کمتر از 10000 دلار است) بویژه جوامع با حداکثر مسلمان؛ ساختار حقیقی حکومت تقدم اهمیت دارد بر ساختار حقوقی حکومت. بعبارت دیگر در این قبیل جوامع بدلیل فقر فرهنگی ناشی از فقر اقتصادی ساختارهای حقوقی اعم از قانون اساسی و صورت بندی و نام حکومت نشاندهندۀ نوع حکمرانی نیست بلکه این سیاستمدار بد و خوب بودن شخص حاکم و بتبع آن هیئت حاکمه است که مشخص می کند در آن کشور چگونه حکومت می شود. برای اثبات این موضوع هم نیاز به قسم و آیه و انواع استنادات ریز و درشت نیست بلکه کافی است نگاه کنیم به تاریخ 100 سالۀ گذشتۀ جهان تا خیلی زود بفهمیم که در هیچ کشور جهان سومی قانون اساسی و نوع حکومت جلو دار دیکتاتوری و بد حکومتی حاکمان بدسرشت و خود رأی نبوده است. لذاست که معتقدم در ایران نیز مطلقاً عوض شدن یا نشدن قوانین اساسی و نام حکومت چاره ساز حل مشکلات نیست و ابتدا باید شانس بیاوریم و حاکمی توسعه گرا و عاقل و معتقد به مدرنیته و نیک اندیش بر سر کار بیاید.

نکته: من کمترین مخالفتی با کسانی که هاشمی را ته صف لیست چند ده هزارنفرۀ ایرانیان شایسته برای رهبری - منظورم از رهبری ولایت فقیه نیست - جامعه می دانند ندارم و نخواهم کرد. بلکه حرف من این است که در حال حاضر و با توجه به همۀ واقعیت های جامعه مان توسل به هاشمی محتمل ترین کار ممکن است و البته خیز ما به سوی تغییرات خیلی بیشتر و مثبت با همین یک تغییر تلاقی صد درصدی خواهد داشت. بعبارت دیگر از هاشمی گذشته اگر فردا عکسی مشابه همین عکس با همۀ صفاتی که برشمردم از آیت الله خامنه ای منتشر شود. ما از پس فردا یک حکومت معقول خواهیم داشت و همۀ مشکلات مضاعف ما یکشبه حل خواهد شد. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۹, دوشنبه

هاشمی رفسنجانی و بازگشت به مقام معظم رهبری! تسلیم یا اخطار!

kazempour (2 of 10).jpg


1- امروز هم هاشمی رفسنجانی دیداری متفاوت با جوانترهای رسانه ای داشته و صحبت های ظاهراً کمی متفاوت تر و نرم تر از چند وقت اخیر کرده است. منابع مختلف سخنان متفاوتی از این جلسه را منتشر کرده اند. دو نفر از خوانندگان هم با ارسال کامنت مرا به این سخنان ارجاع داده اند. خوانندۀ اولی بدون گفتن منظورش فقط لینک خبرگزاری ایسنا را گذاشته و خوانندۀ دومی اما در اعتراض به هواداری من از هاشمی تک جملۀ "ملاقات با رهبری و حرف زدن با او" را نیز سند آورده که لابد بیادم بیاورد که "نه هر که سر بتراشد قلندری داند". لذا بدیهی بود که راجع به حرف های امروز هاشمی تحلیلی مستند بنویسم. اما قبل از تحلیل یک یادآوری همیشگی:

2- من آدمی سیاسی نیستم و نسبت به شأن و منزلت و توانایی های خودم هم خودم در شرایط سختی زندگی می کنم و هم ناخواسته مقدار زیادی هم مزاحمت و محرومیت برای فرزندانم تولید کرده ام. این را نه از این جهت که منتی بر کسی دارم از این بابت بلکه به این دلیل می گویم که مجدداً تأکید کنم من آدم هیچ سیاستمداری نیستم. من فقط ایرانیانی! هستم و نه حتی ایرانی. به این معنا که برای من نظامی شوونیست زمان پهلوی ایران بعنوان یک جغرافیا و خاک هم اولویت انسان ایرانی را ندارد دیگر؛ و نهایت آرزوی من زندگی راحت تر و لذت بخش تر برای ایرانیان با اولویت "سطح فرهنگی بالاتر = طبقۀ متوسط" است و خودم علاقه ام بحوزۀ ادبیات و داستان و هنر است و نه علاقه و نه سن و سالم نیز اجازۀ تدارک پست و مقام در آیندۀ ایران آزادتر را بمن نمی دهد؛ و تنها خواسته ام برای خودم بازگشت به ایران در شرایط با ثبات و مداراگر (شامل عفو عمومی، برچیدن دستگاه های موازی انقلاب و تعامل با جامعۀ بین المللی) و در صورت امکان نوشتن یک "رمان اتو بیوگرافی" است. پس از هر کس دفاع و یا بهر کس حمله می کنم از این منظر است و عقد اخوت با هیچ سیاستمداری نبسته ام. و بمحض عدول از معیارهای تشخیص داده ام من نیز از آنان عبور کرده و خواهم کرد.

3- اما سخنان هاشمی در جمع امروز چند پالس متفاوت فرستاده است که شک برانگیز ترینش وسط آمدن پای آیت الله خامنه ای به ادبیات جدید هاشمی یا هاشمی جدید است. او در سه جای صحبت های منتشر شده اش نام آیت الله خامنه ای را برده است:
الف- رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: قبل از انتخابات مجلس نهم غربی‌ها و آمریکایی‌ها 4 موضوع حاد هسته‌ای، تروریسم، حقوق بشر و صنایع موشکی را مطرح کردند و تبلیغات سهمگینی علیه ما راه انداختند.هاشمی رفسنجانی افزود: در آن ایام با مقام معظم رهبری ملاقات کردم و این مسائل را با ایشان در میان گذاشتم تا تدبیری اندیشیده شود. وی ادامه داد: مقام معظم رهبری فرمودند که تصور می‌کنم اگر همدلی در کشور ایجاد شود، بهترین وسیله دفاعی است و دشمنان را از حمله به ما بازمی‌دارد. رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام گفت: من گفتم که الان این همدلی نیست از کجا باید شروع کنیم و چون بحث انتخابات بود، طبعا باید از انتخابات شروع می‌کردیم. هاشمی رفسنجانی افزود: مقام معظم رهبری یک جمله تاریخی فرمودند که البته به دلایلی عملی نشد و فرمودند بروید برای انتخابات کار کنید و اگر 60 درصد هم مخالفین من در مجلس رفتند، خطری را متوجه کشور نمی‌کند.
هاشمی در اینجا از دیدار نزدیک به یکسال پیش خود با خامنه ای حرف زده و گفته است که عمل خامنه ای با حرفش یکسان نبود. در حالیکه از مشارکت مخالفان خودش در انتخابات حرف زده بود ولی عملاً راهی برای این مشارکت نگشود و قولش در حد شعار باقی ماند.
 ب- هاشمی رفسنجانی گفت: هنوز بنا ندارم وارد صحنه شوم و کار من صحبت با مقام معظم رهبری است و با ایشان برادرانه و دوستانه همچون دوران گذشته گفت‌وگو دارم و فکر می‌کنم این بهترین راه است. وی ادامه داد: در این شرایط که دشمن دنبال اختلاف‌افکنی است برخي سعی می کنند بین من و رهبری را به هم بزنند؛ اما مصلحت نمی دانم که راه دیگری جز همکاری با رهبری را بروم.
او در اینجا برای اولین بار از امکان نامزد شدن برای ریاست جمهوری صحبت می کند که این خودش یک اخطار است که اگر همۀ نامزدهای بالقوه معتدل و قوی رد صلاحیت یا منع شوند ممکن است راه آخر نامزد شدن خودم باشد. اما قبل از آن من خودم را هم شأن رهبری می دانم و بنا دارم که مثل سابق او را راهنمایی کنم و از او بخواهم که دست از این لجاجت بردارد. هاشمی در حقیقت در همین سخنرانی اش است که دارد با خامنه ای حرف می زند زیرا آخرین ملاقات خود با خامنه ای را بحدود یکسال پیش آدرس می دهد و طرفه اینکه می گوید در آن ملاقات هم در چهار زمینۀ تشنج زا با دنیا به او اخطار کرده ام. زیرا اگر هاشمی ملاقاتی و گفتگویی با خامنه ای داشت در همین جا یکی از ملاقات های اخیر و تازه اش را آدرس می داد و نه چند کلمۀ هشدارش در یک سال پیش که قول خامنه ای هم عمل نشده است.
پ- هاشمی رفسنجانی با بیان این که به هیچ‌وجه صلاح نیست فضای کشور با اقدامات افراط‌گرایانه و تخریب و توهین متشنج شود، تأکید کرد: هستند کسانی که می خواهند به هر طریق ممکن میانه بزرگان نظام و دوستداران انقلاب به‌خصوص بنده و رهبری معظم انقلاب را بر هم بزنند، اما با هوشیاری مردم و مسوولان نظام به اهداف خود نخواهند رسید. چرا که همواره تعامل خوبی میان اینجانب و مقام معظم رهبری برقرار بوده و راه‌حل مشکلات نیز در ید پرتوان مقام معظم رهبری است.
او در این فراز از حرفش حرف هایی می زند که نشان از شرایط عادی و همیشگی و روابط حسنۀ بین خودش و خامنه ایست. اما هاشمی با نیم جملۀ "راه‌حل مشکلات نیز در ید پرتوان مقام معظم رهبری است." سخنانش را بپایان می برد. معنای بدیهی این پایان این است که هاشمی کماکان خودش را مسئول وضع موجود نمی داند و با استفاده از کلمۀ "پرتوان" همۀ قدرت و زور و اثر گذاری بالفعل و از آنجا مسئولیت شرایط موجود را مطلقاً متوجه خامنه ای معرفی می کند.

4- بنظر من استراتژی هاشمی تغییر نکرده است و تاکتیک هایی هم که بکار می گیرد با هوشمندی و مناسب شرایط روز است.  ضمن اینکه باید به دو مسئلۀ زیر هم بهای کافی بدهیم:

الف- هاشمی در همین سخنرانی اش هم امهات استراتژی مورد نظرش برای ادارۀ کشور را فرونگذاشته است. و اگر از انتخابات آزاد بدلیل نشان دادن حداکثر  حرمت و مدارا نسبت به خامنه ای استفاده نکرده تا حسن نیتش را ثابت کند در عوض یک فاز بالاتر رفته و از کلمۀ مدرن و انتخابات با استانداردهای دموکراتیک سخن بمیان آورده است. و چه کسی نمی داند که نسبت خامنه ای با دو واژۀ "مدرن" و دموکراسی" نسبت جن و بسم الله است، و امکان ندارد خامنه ای از این دو کلمه با بار مثبت حرفی زده باشد یا بزند.

ب- جو و ترس از واگرایی هر روز تشدید شونده از سوی هواداران خامنه ای فشارهای سیاسی به هاشمی را به اوج خودش رسانده است و او نه می خواهد و نه می تواند در چنین شرایطی عامل تضعیف اصل جمهوری اسلامی باشد. ضمن اینکه ماجرای فرزندانش و بویژه سخنان ضد خامنه ای منتسب به مهدی هاشمی در فایل نیک آهنگ کوثر نیز هم از جهت حکم محکومیت مهدی و هم از جهت "مواضع هاشمی هم مثل مهدی پسرش است" سخت به او فشار مضاعف وارد می کند. 

5- و سخن آخر اینکه هاشمی و خامنه ای از نظر استراتژی دو قطب مخالف هم بوده اند و اخیراً تشدید هم شده است؛ و امکان ندارد بمصالحۀ تمامی برسند و سر ما بی کلاه بماند. اما در عالم سیاست نمی توان این است و جز این نیست کرد و لذا محتمل است بهر دلیل هاشمی هم توزرد از آب در بیاید و اگر هم می توانست خدمتی بکند به جبهۀ خائنین خامنه ای ملحق شود. بدیهی است که در چنین روزی من اولین نفری خواهم بود که علیه هاشمی سازشکار یا بی عرضه خروش و فریاد برآورم. البته بشرطی که تشخیصم چه در امروز بعنوان موافق و چه فردا بعنوان مخالف درست بوده باشد. و الا ممکن است در تشخیصم اشتباه کرده باشم که آن دیگر خود خواسته نیست و از کند ذهنی ام است و باید ببخشید. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۸, یکشنبه

رجز خوانی احمدی نژاد بر جنازۀ سیاسی علی لاریجانی . مطهری چه خواهد کرد!

Family of Saltimbanques


1- بنظرم می رسد که با کمی تسامح "واژه های در یک حوزۀ مفهومی" را می توان به شفاهی و کتبی دسته بندی کرد. مثلاً در حوزۀ معنایی مورد نظر این نوشته می توان واژه های جنگ، اختلاف، تفاهم، تسلیم و حتی آتش بس را جزو واژه های شفاهی و کلمات توافق و صلح را جزو واژه های کتبی معرفی کرد. به این معنا که آن پنج واژۀ ابتدایی هنگام بروز و ظهور بین دو نفر یا گروه و جمعیت و کشور بصورت نوشته و بیانیه و اطلاعیه و از این قبیل در نمی آیند. - مثلاً کسی با کسی جنگ نامه و اختلاف نامه و ... تنظیم و امضاء نمی کنند - در حالیکه در هنگام بروز و ظهور دو واژۀ توافق و صلح حتماً نوشته ای در میان می آید و شرط و شروطی گذاشته می شود و به امضای طرفین مخاصمه یا مبادله می رسد.

2- در وضعیت خاص سیاسی امروز ایران و در بین هیئت حاکمه جنگ و تخالف و تسلیم و آتش بس و حتی تفاهم زیاد است که بین جریانات مختلف اصولگرایان حاکم است. آیت الله خامنه ای اما بعنوان "نظام حاکم" خیلی زیاد تمایل و نیاز دارد که بین جبهه های مختلف و بویژه مجلس و دولت از یکسو و دولت و قوۀ قضائیه از سوی دیگر توافق و صلح برقرار شود. لذا همۀ فکر وذکرش بر این متمرکز است که چگونه به این مهم دست یابد. دست یافتن خامنه ای به این معجون اما در حال حاضر بسیار زیاد بضرر تغییر و تحول خواهان از طریق تضعیف خامنه ای است و در عین حال بتقویت موقعیت خامنه ای می انجامد. لذا هر پالسی از وقایع اتفاق افتاده در درون کشور که نشان دهندۀ توافق و صلح (واژه های کتبی) بین جنگ آوران قدرت باشد فاجعه و در غیر آن (واژه های شفاهی) باعث مسرت و پیروزی است.

3- آخرین دستور خامنه ای به مجلس و دولت برای توافق کردن و راهی پیدا کردن برای اختلافات بی حد و حصرشان امشب به نتیجه رسید و خوشبختانه با تسلیم مطلق مجلس و علی لاریجانی و پیروزی شیرین محمود احمدی نژاد همراه بود. به این ترتیب که بعد از ده روز جلسات مستمر مشترک بین گنده های دو طرف مجلس و دولت برای پیدا کردن راهی جهت دادن اعانه به 20 میلیون نفر زیر خط فقر مطلق با هدف پیشگیری از شورش گرسنگان نتیجه این شد که فولادگر نمایندۀ مجلس آن را اینطور اعلام کرده است:

وی افزود: دولت و مجلس  توافق کردند که کمک معیشتی به مردم در شب عید انجام شود؛ البته کلیت این مسئله مورد توافق قرار گرفت و مقرر شد تا دولت در مورد جزئیات این مسئله اطلاع رسانی کند.
فولادگر ادامه داد: هنوز در مورد نحوه پرداخت و منبع این پرداخت و همچنین نوع آنکه نقدی یا غیر نقدی باشد تصمیم قطعی و نهایی گرفته نشده و قرار است دولت در رابطه با این مسئله اطلاع‌رسانی داشته باشد. (اینجا)

4- این جناب نماینده که سهواً از کلمۀ توافق استفاده کرده است؛ در حقیقت می خواسته بگوید:
"نمایندگان مجلس و دولت در حضور آقای رییس جمهور ده روز تمام نشستند و حرف زدند و شام و شربت و شیرینی خوردند و آقای رییس جمهور با نیشخند همیشگی و خود داری از مباحثه با نمایندگان گوش کردند و سرشان را تکان دادند. وقتی از آقای رییس جمهور خواستیم که نظر مبارکشان را بگویند و جمع بندی بکنند با کمال احترام به علی لاریجانی رییس مجلس که در مسافرت سودان بودند و در دو جلسۀ نهایی شرکت نداشتند فرمودند که بهتر است بگذاریم جناب لاریجانی هم تشریف بیاورند تا با هم جمع بندی کنیم و اعلام کنیم. خوشبختانه ریاست محترم مجلس امشب تشریف آوردند و جناب رییس جمهور نطرشان را بشرح زیر ابلاغ کردند:
"خیلی خوش گذشت و بسیار ممنونم که زحمت کشیدید و ده روز طول دادید تا تدبیر رهبر انقلاب را هضم کنید. اینک که دیگر مطمئن شده اید که کاری از دست شما ساخته نیست بسیار خوشوقتم که در بودن آقای لاریجانی ابلاغ کنم که من خودم تصمیم می گیرم که این اعانه به فقرا را از چه منبعی و چقدر بردارم و در چه قالبی اعم از نقدی یا کالایی و به چه کسانی بدهم. ختم جلسه را اعلام می کنم".
 در اینجا بود که ریاست محترم مجلس دخالت فرمودند و گفتند که آقای رییس جمهور بهتر است در مورد منابع و چگونگی پرداخت و جمعیت هدف هم نظرشان را می فرمودند". اما آقای رییس جمهور پوزخندی شیرین زدند و فرمودند:
 بروتوس تو هم!" - زیرا انتظار نداشت بعد از آن خفت ناکامی در طرح سؤال؛ لاریجانی فضولی کند - و اضافه کردند که حتی همکاران خود من هم راجع به این جزییات چیزی نمی دانند آنوقت حضرت عالی توقع دارید که بنده طرح خودم را در مقابل شما افشاء کنم. بحول و قوۀ الهی و استعانت از انسان کامل در چند روز آینده دستوراتم را به وزرا می دهم و یا خودم و یا برادر عزیزمان الهام اطلاع رسانی عمومی می کنند و شما و نمایندگان محترم مجلس هم با خبر می شوید. (پایان ترجمان حرف های احمدی نژاد)

5- فولادگر در همان فراز کوتاه نقل شده - تقریباً کل مصاحبه اش هم است - گفته است:

فولادگر ادامه داد: هنوز در مورد نحوه پرداخت و منبع این پرداخت و همچنین نوع آنکه نقدی یا غیر نقدی باشد تصمیم قطعی و نهایی گرفته نشده و قرار است دولت در رابطه با این مسئله اطلاع‌رسانی داشته باشد.

خب برادر نازنین نماینده و رییس حمایت از سرمایه و تولید ملی و اصل 44 قانون اساسی آقای فولادگر؛ وقتی معلوم نیست چه مقدار و از چه منبع و در قالب نقدی یا کالایی و به چه جمعیت هدفی و چگونه پرداخت خواهد شد شما نمایندگان دراز گوش بر سر چه چیزی با دولت توافق کرده اید. توافق زمانی بود که یک منشور با همۀ جزییات معلوم - مجهولات فعلی - تهیه می شد و در قالب یک بیانیه یا اطلاعیۀ مطبوعاتی مشترک دو قوه و با امضای رؤسای دو قوه منتشر می شد.

6- لذا منظورم از این روده درازی آخرشب این بود که بشما نوید بدهم که بعد از ماجرای مرتضوی این دومین پالس مهمی است که از احیاء مجدد احمدی نژاد خبر می دهد و او با بی رحمی تمام پرچمش را بر جنازۀ علی لاریجانی بر افراشت و یکی از مکارترین حریفانش را چنان ناک اوت کرد که پس لرزه هایش در روزهای آینده به خیمۀ کل اصولگرایان سنتی خواهد افتاد و استیصال آنان را برای جنگ بقا تیزتر خواهد کرد. زیرا اگر احمدی نژاد موفق بشود که بیرق سرنگون شدۀ مجلس را زیر پاهایش له کند آن وقت فقط برندۀ این شش ماه نخواهد ماند بلکه مهمتر اینکه کابینۀ آینده را هم بطور قطع از پیرمردهای در حال احتضار خواهد ربود.

7- مرگ علی لاریجانی قطعی و کامل شده است. لذا برای نتیجه گیری نهایی از مرگ کل مجلس باید منتظر واکنش های مشخصاً علی مطهری بمانیم که آیا بخونخواهی تحقیر نابودگر داماد و یا صیانت از چهارتا و نصفی محبوبیتی که اخیراً کسب کرده بود خواهد توانست کاری بکند و خواهد خواست یا نه. چون او اینک چاره ای غیر از یا شورش و بلوا و یا استعفا و حلوا نخواهد داشت. اما مهم برای ما ادامۀ جنگ و نرسیدن به صلح و توافق است که اتفاق افتاده است. و نهضت فروپاشی از داخل حاکمیت یک گام بزرگ دیگر بجلو برداشته است. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۶, جمعه

ادبیات چاله میدانی احمد جنتی؛ سکوت و بی تفاوتی علی خامنه ای؛ علت اصلی سونامی عسگراولادی!




مقدمه: از روزی که حبیب الله عسگراولادی آن موضع گیری شفاف را کرد و سونامی راه انداخت در اردوی اصولگرایان و باعث تعبیر و تفسیرها و موضع گیری های له و علیه بسیاری شد؛ همۀ تحلیلگران و مفسران و پردازندگان به گفتار عسگراولادی - از جمله خودم - بیشتر به جنبۀ سیاسی موضع گیری ایشان توجه کردند و اگر هم بجهت اخلاقی حرفی زده شد بسیار کمرنگ و در حد فروکاستن به خصیصه های فردی و آزادگی عسگراولادی محدود و مختص شد. در حالیکه پیام عسگر اولادی از جنبۀ اخلاق دینی مهمترین منظور ایشان بود در صدور این پیام و کسی به آن توجه کافی نکرد. لذا من خودم را مدیون می دانستم که اگر دیگران متوجه عمق این موضع گیری عسگراولادی نشدند و بیان نکردند برگردم و ادای دین بکنم در حد وسع و فهم خویش. امروز که دیدم جمعه است و از شلوغی ترافیک حرف های صد من یک غاز اراذل و اوباش کاسته شده است تصمیم گرفتم که این مطلب را بنویسم و مجدداً از عسگراولادی تشکر بکنم.

1- اگر درست دقت کرده باشید عسگراولادی چه در بیان موضع گیری اصلی اش راجع به میرحسین موسوی و کروبی و بویژه هاشمی رفسنجانی؛ و چه در مصاحبه ها و نامه های پیامد و توضیح دهندۀ مواضع اخیرش؛ بیش از هر واژه و کلمه و مفهومی روی "آفتاب لب بام بودن" عمر خودش و ترس از جوابگویی بزودی در محضر الهی تأکید و اصرار داشته است. بنظرم می رسد که تمام فونداسیون پیام اصلی عسگراولادی بر همین مفهوم مرگ از نظر دین اسلام بنا شده است. بعبارت دیگر هم محرک او در موضع گیری جدید و هم بطریق اولی منظور او از این موضع گیری انذار و هشدار به مرگی بود که هم خودش و هم اکثریت قریب به اتفاق دست اندرکاران طراز اول جمهوری اسلامی را در رادار نزدیک عزرائیل دارد به لحاظ طبیعت عمر و پرسن و سالی.

2- عسگراولادی با تعبیه و تکیه و تأکید بر آفتاب لب بام بودن عمر خویش یک پیام کلی دارد به همۀ روحانیان و تصمیم سازان و تصمیم گیران و قدرتمندان و آن این است که کمی بیشتر تأمل کنند و یادشان نرود که طبق آموزه های دینی آنان بزودی و در پی مرگ طبیعی یکی پس از دیگری در حال فرارسیدن با شتاب باید خودشان را آمادۀ پاسخگویی به رفتار و گفتار و کردار خویش در مقابل عرش کبریایی بکنند. و لذا بطور غیر مستقیم از آنان می خواهد که در رفتار و گفتار و کردار خویش بیشتر تأمل و توجه بکنند، و یادشان نرود که مرگی و روز قیامتی و یوم الحسابی هم هست و به بزرگان فعلی جمهوری اسلامی از همه نزدیک تر.

3- انچه که در بند 2 گفتم پند و اندرز و نصیحت عام عسگراولادی است به همۀ ارکان دین و نظام. اما پیام عسگر اولادی یک مخاطب ویژه و خاص هم دارد که آن آیت الله احمد جنتی دبیر شورای نگهبان در وهلۀ نخست و خود آیت الله خامنه ای در امتداد ان در مرحلۀ بعدی است. این پیام "مرگ ما نزدیک است کجا چنین شتابان" به این دلیل برای جنتی بعنوان مخاطب خاص ابراز شده است که دو فقره حرف های اخیر جنتی راجع به میرحسین و کروبی و مهمتر از آن حرف اخیر او در نماز جمعه خطاب به هاشمی رفسنجانی کاسۀ صبر عسگراولادی را لبریز کرده و او قدرت تحمل چنین وضعی را از دست داده است.

4- نطفۀ ماجرا از آنجائی بسته شد که جنتی با ادبیات نامناسبی راجع به موسوی و کروبی اظهار نظر کرد و باعث نامه نگاری مطهری به او نیز شد تا اینکه بعد از ماجرای مطرح شدن بحث انتخابات آزاد از سوی خامنه ای احمد جنتی در تریبون نماز جمعۀ تهران از لفظ "گردن کلفت" برای هاشمی رفسنجانی استفاده کرد. اینجا بود که عسگراولادی یک لحظه بخودش لرزیده و عزمش را جزم کرده که سکوتش را بشکند. زیرا درست است که مدت های مدیدی است در فضای عمومی و سیاسی کشور غیر از فحش و فضیحت و هتک و تهمت و دروغ و افتراء صدایی شنیده نمی شود. و این هم درست است که بسیاری از این گویندگان روحانی و امام جمعه و ظاهراً مجتهد و از این قبیل هستند. اما هیچکدام از این ها شأنی قابل تعریف و قابل معیار نظام بودن ندارند. چه رسایی طلبه باشد یا احمد خاتمی امام جمعه و چه سعیدی سپاه باشد یا سعیدی قم - هرچند که قطعاً عسگراولادی و امثال او مطلقاً کل روحانیان را به بد زبانی و تند گویی و بی حرمتی باور ندارند - اما کلمه ای به سخافت "گردن کلفت" از زبان شاقول عدالت شورای نگهبان و پاسدار فقه و دین و شرع آن هم خطاب به رفیقی به اهمیت و سرشناسی و انقلابی درجه اولی چون هاشمی رفسنجانی جای درنگ و تردیدی نگذاشته است در نزد عسگراولادی که این نظام سقوط کرده است و باید از آن تبری جست.

5- بعبارت دقیق تر عسگراولادی ادبیاتی چنین چاله میدانی و سراسر وهن و انتقام از سوی روحانیان را که متعجب و حیران است بماند؛ بلکه بدتر از آن از زبان یکی از مهمترین و پیرترین و قدیمی ترین مسئولان درجه اول نظام که بسیاری از ناهنجاری های بوجود آمده هم بخاطر عملکرد او بوده است آن هم خطاب به ولی نعمت جمهوری اسلامی هاشمی رفسنجانی مطلقاً در ظرفیت پذیرش خودش ندیده و باعث طغیان او شده است. مضافاً به اینکه آیت الله خامنه ای هم مدت های زیادی است که چشم و گوش خود را بر روی رواج ادبیات چاله میدانی نه تنها بسته است که به باور بسیاری خودش هم مروج و مشوق گویندگان و اشاعه دهندگان چنین ادبیاتی شده است. و الا چه معنا دارد که هر هفته از امامان جمعۀ منصوب ایشان در سرتاسر کشور ده ها و صدها اتهام و تهمت و بهتان به رقبای سیاسی صادر می شود و ایشان کمترین عکس العملی که نشاندهندۀ مخالفت شان با چنین اوباشگری است ابراز نمی کنند. نهایتاً می خواهم بگویم که آن کلمۀ "گردن کلفت" از زبان جنتی که خودش هم معنرف است که بدلیل پیری قادر به حضور فیزیکی در مسئولیت های متعدد و مهمش نیست اصلی ترین محرک شورش بسیار متأسف و عصبانی و حسرت زدۀ حبیب الله عسگراولادی است و کاستن ارزش عمل او به سیاست و حتی اخلاق عامه شرط انصاف نیست و عمق خواستۀ پیام او را منعکس نمی کند. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۵, پنجشنبه

همه در خدمت خامنه ای؛ خامنه ای در خدمت احمدی نژاد. تا کی دوام خواهد آورد!




1- اینک و بعد از سه روز اعتراف می کنم که یکی از بدترین و ترسناک ترین خبرهایی که در طول دو سال گذشته دیده و شنیده و خوانده بودم این خبر نیم خطی خبرگزاری فارس بود که نوشت: "مرتضوی از تأمین اجتماعی عزل شد". ترسیده بودم بشدت و راجع بشدتش نپرسید که آبروریزی است اگر بگویم. بیرون از منزل کار داشتم و در حالی که ترس رنگ از چهره ام برده بود و در سرمای شدید به یخبندان خونم منجر شده بود توی راه رفتنم همه اش به این فکر می کردم که "بالاخره شاخ محمود را شکستند" و پشت بندش مالیخولیای این شکست رهایم نمی کرد که به این ترتیب همۀ همکاران محمود از وزیر و وکیل و مدیرکل و کارگزار و هوادار - بغیر از همان یک روح در جند کالبد معروف به انحرافی - بسمت واگرایی خواهند رفت و حالا که دیده اند احمدی نژاد بازی مرتضویش را باخته سعی خواهند کرد از او دوری کنند و به اردوی "برنده ها" بپیوندند تا بتوانند الاف اولوف خودشان و آینده شان را در غیر احمدی نژاد تعریف کنند و نجات بدهند.

2- القصه در همین وحشت باقی بودم که برگشتم خانه و اولین خبر بعدی را که نگاه کردم این تیتر بامزه و طنز بود که "مرتضوی جانشین خود مرتضوی شد". طبیعی است که اعتراف کنم این خبر هم شیرین ترین خبر چند وقت اخیرم بود و گل از گلم شکفت و بی اختیار گفتم مرحبا و تبارک الله احسن الاحمدی نژاد. زیرا دیگر نه آن واگرایی اتفاق می افتاد در کابینه  و محمود تنها می ماند و زیر ضربات بعدی نحیف و نحیف تر می شد؛ و نه خامنه ای نفسی براحتی می کشید بعد از یک سال و نیم که "آخیش بالاخره یکی از اختلافات از روی میز براندازی از درون کنار رفت". 

3- واقعیت قضیه این است که این اختاپوس بی اندام و ناسازواری که طی 24 سال گذشته خامنه ای ایجاد کرده است در قالب جمهوری اسلامی اینقدر درد و مرض های مرد افکن و جورواجور گرفته و تولید پادزهر کرده و واکسینه شده است که از پا درآمدن آن با امراض مهلکی مثل سرطان و وبا و سل و حصبه و طاعون و تورم و فقر و تحریم و ... بعید بنظر می رسد و تنها راه کشتن این "مجموعۀ امراض" سالم مرضی از نوع ایدز است که ابتدا قوای تدافعی آن را تحلیل ببرد و سپس با اولین آنفولانزای هنگ کنگی یا امریکایی و غربی جان بجان آفرین تسلیم کند. این ایدز حکومتی هم چیزی نمی تواند باشد جز مجموعه ای از زخم های عفونی که هیچکدام التیام پیدا نکند و هر روز و هر هفته هم زخم تازه و کهنه ای جدید در جای دیگری از این اندام بی قواره سرباز کند.

4- الان تقریباً دو سال تمام است که خوشبختانه به فرمول "دمل های چرکین فراوان" دست پیدا کرده ایم و بسرعت داریم پیشروی می کنیم. در مدت این دوسال تحقیقاً هیچکدام از واگرایی های اتفاق افتاده و اختلافات بروز کرده در بین حاکمیت کمترین بهبودی نیافته و مشکلی حل نشده است و هر روز و هر هفته نیز مشکل جدیدی به اختلافات قبلی اضافه شده است. پیشرفت مان اینقدر خوب و سریع بوده است که اگر تا دیروز گیجی بخش حاکم الیگارشی تا آنجا پیش رفته بود که رفقا دچار تناقضات پی در پی در موضع گیری هایشان می شدند و پنبۀ رفیق دیروزشان را می زدند امروز بجایی رسیده ایم که اشخاص صبح موضعی می گیرند و بعد از ظهر بر موضع صبح خودشان قیام می کنند و موضعی 180 درجه خلاف آن را ابراز می کنند. نمونه ها فت و فراوان است مثل موضع گیری های له و علیه عسگر اولادی - احمد خاتمی جدیدترین نمونه اش که در نماز جمعه عسگر اولادی را سکۀ یک پول کرد و امروز گفته بیانیۀ تجلیل از عسگراولادی جامعۀ مدرسین حوزۀ قم بسفارش و ابتکار او بوده است که نوشته شده است - یا آن موضع گیری جلالی رییس دفتر مصباح نسبت به حدادعادل و و و و ...

5- درست است که خامنه ای تلاش کرده با حداکثر زخم بندهای کهنه ای که در اختیارش مانده روی این زخم ها را بپوشاند تا خونریزی و تعفنش از چشم و دل مردم پنهان بماند اما - و این اما همۀ امید ماست - پوشاندن روی زخم ناسور بمعنای بهبود آن نیست و آن زخم با چسبیدن دستمال کثیف به زخم ناسور و کنده شدن دوبارۀ آن به خونریزی شدیدتر و متعفن تری خواهد انجامید و ناله های آخر جمهوری خامنه ای گوش فلک را پر خواهد کرد. خوبی قضیه هم در اینجاست که تعدد این زخم های کهنه و تازه همه از قدرت و ابهت رهبری خامنه ای هزینه خواهند کرد و هر روز بیش از روز پیش داشته های خامنه ای حتی برای پوشاندن زخم های جدید را هم از او خواهد گرفت. بعبارت مستقیم تر همۀ امید و پز و افتخار ریز و درشت الیگارشی و وابستگان و دلبستگان به ولایت خامنه ای به این بود و است که اگر اوضاع از دست هرکس هم خارج شود از دست ولایت فقیه با آن اختیارات فراتر از اختیارات خداوند در نخواهد رفت و او آب رفته را بجوی بازخواهد گرداند. حالا اگر ببینند و می بینند که دو سال است ولایت حضرت آقا در ملموس ترین و راحت ترین وظیفۀ تصریح شدۀ قانونی اش که هماهنگ کردن سه قوه است در مانده معلوم است که از او نا امید شده و مثل عسگراولادی جام زهر را خواهند نوشید.

6- خامنه ای قوۀ قضائیه را طوری دست بسته که بزرگترین افتخار دو سال گذشته اش همین اعدام این دو جوان زورگیر بوده است. زیرا حتی به قاضی القضات اجازه نداده که همان چهار منتخب اعدامی از پروندۀ بزرگترین فساد مالی تاریخ که محکوم شده اند را هم یکسره کند و حکم آنان را اجرا کند. خب طبیعی است که دیوان عالی کیفری که نتواند بعد از 5 ماه از صدور رأی اعدام در دادگاه بدوی به تصمیم ابرام یا نقض برسد احساس حقارت و پوچی می کند و بر می دارد برای صیانت از علت وجودیش تلفنی حکم اعدام غیر قانونی زورگیران را در کمتر از دو ساعت تأیید می کند. از سوی دیگر خامنه ای قوۀ مقننه را طوری برده زیر تخم محمود احمدی نژاد که بزرگترین و مؤثرترین مصوبۀ شش ماهه اش شده نصویب چندبارۀ ممنوعیت دوشغله ها که آن را هم کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان گفته است: "مجلس را چه به این گه خوری های زیادی."

7- از سوگلی جدید خبر رسان خامنه ای رسایی نقل شده است و حالا دیگر تأیید هم شده است که خامنه ای گفته: "بروید اختلافات را کنار بگذارید یا من برخورد می کنم". این هم طنز تلخی است مثل همان یاوۀ "هرکس اختلاف کند خیانت است" چند وقت پیشش. خامنه ای که اتفاقاً مرد جنگ و برخورد هم است اگر توان برخورد داشت نه آن تهدید بی خاصیت اولی را می کرد و نه این قمپز الکی دومی را در می کرد بلکه برخورد می کرد و طرف را بخاک سیاه می نشاند. او زور برخورد ندارد زیرا تنها اختیار باقی مانده برای برخورد عزل احمدی نژاد بدلیل عدم کفایت سیاسی است. او چون نمی تواند این برخورد را بکند بنابراین مهار دیگرانی که خودشان هم تسلیم ذاتی هستند مشکلی را حل نخواهد کرد. و البته این مهار هم ابدی نخواهد بود و بزودی مهار شدگان حرمت خواهند شکست و به صحنه بازخواهند گشت.

8- این بهترین سناریویی است که در حال پیشروی است و همه می دانند که بقیۀ حرف و حدیث هایی که راجع به انتخابات و کاندیداها و این قبیل می گویند برای مشغول کردن خودشان است و تا اوایل اردیبهشت آینده حتی مشخص نخواهد شد که آیا احمدی نژاد خواهد ماند یا نه و اگر احمدی نژاد بماند تازه باید تصمیم بگیرد که انتخابات را برگذار خواهد کرد یا نه. چون احمدی نژاد که خاتمی نیست ملاحظۀ هزار کس و ناکس را بکند غیر از آبرو و قول خودش و بی رحمانه سرنوشت ملتش. احمدی نژاد اگر راضی به صحنه آرایی انتخابات نباشد آن را برگذار نخواهد کرد. و حالا دیگر معلوم شده است که "او می تواند". حالا هم که خامنه ای را وادشته مجلس برود زیر دستش بنشیند و بودجه های مورد در خواستش را از صندوق توسعه ملی بدهد و اسمش را بگذارند هدیۀ دولت و مجلس به 20 میلیون گدایان ایران زمین. اما چه کسی باور می کند که بیچارگان پولی بگیرند و نام کسی جز احمدی نژاد را بخاطر بسپارند. زد و خورد بازهم شدت خواهد گرفت الا اینکه فعالیت منفعل مطهری برای استیضاح وزیر کار نیز یا اصلاً سرنخواهد گرفت و یا اگر مطرح شود شکست خواهد خورد. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۴, چهارشنبه

قاضی القضات خامنه ای: ما به مصلحت اعدام می کنیم و نه به قانون! قاضی صلواتی شاقول مصلحت است!





1- آملی لاریجانی قاضی القضات هیچگاه قاضی نبودۀ خامنه ای از اعدام غیرقانونی دوجوان زورگیر اظهار تأسف کرده و گفته است:

آیت‌الله صادق آملی لاریجانی در جلسه مسئولان عالی قضایی با اشاره به برخی اظهارنظرها و شبهات درخصوص تناسب مجازات با جرم به ویژه در موضوع محاربه گفت: هرگاه مجرمانی دست به ایجاد فضای خوف و وحشت بزنند، تشخیص مجازات بازدارنده از میان حداقل و حداکثر مجازات‌ها برعهده قاضی یا قضات صادرکننده رای خواهد بود و در پرونده زورگیری اخیر نیز قاضی مجازات حداکثری را با هدف بازدارندگی در نظر گرفته است و این البته حتماً به مصلحت جامعه اسلامی است.

آنچه که مسلم است اشارۀ رییس غیر متخصص و حقوق نخواندۀ دستگاه ظلمۀ آیت الله خامنه ای به برخی اظهار نظرها و شبهات؛ مربوط  به اظهار نظرهای حقوقدانان و قضات مستقل و واکنش منفی گستردۀ افکار عمومی فرهیختگان نسبت به اعدام شتابزده و غیرقانونی دو زورگیر تهرانی نیست. زیرا سوابق در همۀ ارکان و اجزاء نظام بی رحم و سیاسی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی حاکی از نه تنها بی تفاوتی بلکه حتی لجبازی و تقابل با افکار عمومی و نطریه های حقوقی در همۀ موضوعات و موارد است؛ لذا شکی باقی نمی ماند که لحن افسرده و پشیمان و اعتراف تلویحی به اشتباهی اعدام شدن این دو جوان از سوی لاریجانی کوچک بخاطر مخالفت هایی بوده است که در بین الیگارشی حاکم بروز کرده و کسانی گردن کلفت از داخل حوزه های دینی ودستگاه قضایی حکومت به نامتناسب بودن جرم و مجازات معترض شده اند. تا جائیکه و با توجه به عمق افسردگی لحن لاریجانی محتمل است که یکی از این معترضان به حکم خود آیت الله خامنه ای هم بوده باشد.

2- اما لاریجانی قضا که سعی کرده است خودش را هم متأسف بنامد و نشان بدهد و همۀ بار مسئولیت و تشخیص مصلحت و بازدارندگی را به گردن قاضی صادر کنندۀ حکم اعدام این دو نفر بیاندازد عمداً تجاهل کرده است که سوابق موضوع حاکی از مسئولیت مستقیم خود رییس قوۀ قضائیه بعنوان دخالت در امر قضا و دستور به قاضی بوده که در نهایت قاتل مستقیم و بدون مستند قانونی این دو جوان - بویژه محمد علی 20 ساله که کاملاً بدون هیچ سابقه خلاف و جنحه حتی و بعنوان نفر همراه با مجرم بزرگتر و مشوق و محتاج - را جز شخص لاریجانی نمی شناسد. و بهمین خاطر است که اینک که همۀ فقها و مراجع و قضات حقوق خوانده متفقاً این اعدام ها را احساسی و سیاسی و بدون مستندات قانونی دانسته اند و جامعۀ هدف هم استقبالی از مرگ اینان نکرده است - چه در انبوه نبودن تماشاگران اعدام و چه سردی همراه با انزجار توده های مردم - لاریجانی دچار انفعال شده و مذبوحانه تلاش می کند وجدان پریشانش از این کشتار اجتماعی را تسکین بدهد.

3- اما آملی لاریجانی به دلایل کاملاً مستند زیر شخصاً مسئول قتل مصلحتی این دو جوان بوده است:

الف- مصاحبۀ مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی آملی لاریجانی بعد از پخش فیلم زورگیری و دستگیری این افراد و تأکید چندباره به اینکه جرم را محاربه و مجازات آن را اعدام معرفی و قول سرعت هرچه تمامتر در اعدام آنان داد.

ب- ایشان بعد از اظهار نظر خود و با تشکیکی که در صلاحیت های قضایی خودش - حتی بعنوان رییس اداری قوۀ قضائیه - را مطمئن بود و محتمل می دانست که اظهار نظر قضایی غیر قانونی و پیشدستانۀ او مورد اعتراض قرار گیرد دادستان تهران را بمیدان فرستاد تا ایشان هم که سوابق قضایی عملی دارد با کوبیدن بر حکم پیشدستانۀ اعدام اغلان شده از سوی رییس قضا بتوانند فضای لعن و نفرین مردم بر ناکارآمدی رژیم در پیشگیری از جرایم ناشی از فقر و فساد و تبعیض - شعار محبوب خامنه ای در مقابله با خاتمی که با آمدن احمدی نژاد محقق شد و دیگر هیچگاه خامنه ای تکرارش نکرد - را بسوی چند جوان بخت برگشته ای کنند که تنها بدشانسی شان زیر دوربین جوانی مسئول و دلسوز جامعه از جنس و سن خودشان رفتن بوده و ترکیدن خبر در رسانه ها. و کمترین ارتباطی به کارآمدی نیروی انتظامی و مبارزه با جرایم و قوۀ قضائیه نداشته است.

پ- اما اگر حتی دو مورد مستند فوق را ناشی از احساسات در لحظه! و برای نشان دادن جدیت دستگاه قضا در برخورد با نا امنی های اجتماعی بدانیم و صرفنظر کنیم مورد سوم دیگر با هیچ آب زمزمی شسته نمی شود و نشان می دهد که دستگاه قضایی خارج از دوربین تلویزیون و احساسات و دلسوزی و این قبیل مهوعات تکرار شده و در اوج آرامش و خونسردی و عقل و سلامت روانی هم جز به اعدام این جوانان راضی نبوده است. و آن مورد سوم عبارت است از واگذاری رسیدگی قضایی این پرونده به قاضی صلواتی. زیرا دیگر کسی شک ندارد که شخصی بنام صلواتی شاقول "مصلحت نظام از راه اعدام" است و امکان اینکه پرونده ای به ایشان احاله شود و حکمی کمتر از اعدام - حتی احکام سیاسی مربوط به جنبش سبز هم همه برابر با اعدام قابل ارزش گذاری مقایسه ایست - نمی گیرد. بنابراین هنگامی که مسئول امضای اعدام قوۀ قضائیه را مأمور پروندۀ آن جوانان کردند معلوم است که این اعدام های مصلحتی اما غیر قانونی را خودشان حکم داده اند و ارتباطی به قاضی و حقوق و مجازات و جرم و رسیدگی قضایی و حداکثر و حداقل مجازات و از این قبیل مفاهیم مدرن ندارد. یا...هو

۱۳۹۱ بهمن ۳, سه‌شنبه

در گیری زور گیران مسلح در پایتخت حزب اللهی های ایران با پلیس! با صد در صد اسامی مذهبی!

The Last of England


1- خبر نه چندان مهمی دیروز نظرم را جلب کرد که نشانۀ بسیار خطرناکی را مخابره کرده است از فروپاشی اجتماعی تکمیل شده در زیر پوست شهر و روستا و در حال بیرون آمدن از پوستۀ پنهان خودش. خبر این بود: در هنگام دستگیری بخش دیگری از پروژۀ اراذل و اوباش گیری بی پایان در شهر ری متهمان از سلاح گرم استفاده کرده اند که منجر به در گیری مسلحانه با پلیس شده و تعدادی از طرفین مجروح شده اند. این خبر حاوی این نکتۀ خطرناک است که مجرمان شهری دیگر بسادگی دفعات پیش تسلیم و جمع آوری نشده اند بلکه در هنگام دستگیری دست به سلاح برده و به مقابله برخاسته اند. این موضوع از این فاجعه خبر می دهد که جامعۀ ایران وارد فاز تازه ای از درگیری های شهری می شود که نتیجۀ آن گسترش نا امنی ها و تضعیف هر چه بیشتر پلیس در حیطۀ وظایف تأمین امنیت روانی جامعه است. زیرا از این پس یا پلیس رغبتی به مبارزه با انبوه مجرمان بیکار و معتاد و زیاده خواه و هویت باخته و ... نشان نخواهد داد و اگر هم ناگزیر مجبور به اقدامات نمایشی بشود باید منتظر اخبار متواتر "در در گیری های پلیس و اراذل و اوباش تعدادی کشته یا مجروح شدند" باشیم.

2- موضوع بعدی که در این خبر مهم است به نام "شهر ری" برمی گردد. زیرا که بدون تردید شهر ری پایتخت قدرت اصلی تندروان مذهبی جمهوری اسلامی بوده و است. تا جائیکه می توان از جمهوری اسلامی با عنوان جمهوری مکتب ری هم یاد کرد و شناخت و شناساند. از سعید حجاریان گرفته تا ضاربش سعید عسگر و از عباس عبدی گرفته تا احمدی نژاد و تیم مداحان همراه او و تقریباً همۀ دیگر کادرهای تند رو دیروز و امروز جمهوری اسلامی مستقیم یا غیر مستقیم از مکتب شهر ری برخاسته اند و خیلی کم ممکن است نامی تندرو پیدا کرد که با این مکتب ری نامداراگر ارتباط دیروز و امروز نداشته باشد. حتی می خواهم بگویم که موضوع جدایی ری از تهران را هم باید در همین چهارچوب "پایتخت فرهنگی ری برای تندروان مذهبی" جستجو کرد. اراذل و اوباش ادعایی وابسته به این شهر بودند و در همین شهر ری برای اولین بار دست بسلاح برده اند در مقابل پلیس.

3- موضوع سوم اما مربوط به نام های این اراذل و اوباش است:
همچنینن در میان اراذل و اوباش دستگیر شده، اراذل و اوباش به نامی همچون جواد زشت، محسن گربه، ابوالفضل شیلنگ، قاسم سیاه، محسن ریزه، رضا تروریست، مرتضی موش، سعید گدا و ناصر سیاه ،محمد ک مهدی ک، محسن ک، محسن سرپیچی، مجید ش دستگیر شدند. (اینجا)
همانطور که می بینید در میان اراذل و اوباش بنام و معروف که دستگیر شده اند حتی یک نام غیر مذهبی دیده نمی شود و همۀ نام های کوچک اسامی مذهبی و ائمه و دیگر شخصیت های صدر اسلام هستند. این موضوع نشان دهندۀ این است که همۀ خانواده های این جوانان زیر سی سال جزو گروهی از ایرانیان هستند که مذهبی های اصیل و پروپاقرص شناخته می شوند تا جائیکه در پایان جنگ و شروع رهبری آیت الله خامنه ای چنان به مذهب و جمهوری اسلامی وفادار متعصب بوده اند که تمام فرزندان خود را با اسامی مذهبی نامگذاری کرده اند. در مقایسه ای نمادین اگر طرفداران آیت الله خمینی همیشه با غرور به این جملۀ منتسب به ایشان در سال 42 می نازند که گفته بود یاران و سربازان آیندۀ من در قنداقه های امروز هستند و از این راه باکری ها و همت ها و پاسداران اولیه را همان قنداقه های مورد اشارۀ خمینی معرفی می کردند؛ هواداران آیت الله خامنه ای هم باید شرمنده باشند از اسامی این جوانان مذهبی اراذل و اوباش شده که در هنگام شروع رهبری خامنه ای در قنداق بودند.

4-ترسم اما از این تازه ترین نماد "فروپاشی اجتماعی دارد فعال می شود" به این خاطر است که اولاً در پایتخت حکومت حزب اللهی ها رخ داده و لذا می توان حدس زد که سایر مناطق بیشتر حاشیه ای مثل اسلامشهر و حومه های کپرنشین شهرهای بزرگ چه آمداگی زیادی دارند برای تسریع فروپاشی در صورت معلوم شدن ضعف مقابلۀ سرکوب پلیس جمهوری اسلامی. و خطر در اینجاست که فروپاشی اجتماعی پیشی بگیرد به فروپاشی یا اصلاح سریع هیئت حاکمه. زیرا اگر فروپاشی اجتماعی در یکی دو جا علامت بگیرد که رژیم دیگر قدرت برابری ندارد روزهای سخت و نا امن شدیدی در انتظار ایران ماه های آینده خواهد بود با توجه به همۀ پارامترهای اقتصادی و سیاسی در پیش. اینجاست که بنظرم اقدام عسگر اولادی اهمیت خودش را بروز می دهد و جدی بودن خطر برای جامعه اولاً و حکومت دینی ثانیاً را آدرس می دهد.


5-در بازگشت به 99 درصد مذهبی بودن نام ها و خانواده های مجرمان خطرناک می خواهم اشاره ای بکنم به نام های علی رضا و محمد علی دو زورگیر اخیراً اعدام شده در تهران تا به این بهانه به دو موضوع اشاره ای گذرا بکنم.

الف- اینکه محسنی اژه ای گفته اعدام این دو جوان ربطی وثیق به فیلم پخش شده در شبکه های اجتماعی نداشته است دروغی بی شرمانه است زیرا اولاً زورگیری در ایران و بویژه تهران شایع ترین و فراوان ترین جرم وقوع یافته در همۀ سال های بعد از انقلاب است که در تلفیقی از خود پلیس، مأموران اطلاعاتی، مجرمان استفاده کننده از لباس و عناوین پلیس و نیروهای اطلاعاتی و بالاخره مجرمان خرده پا جریان داشته و دارد و تقریباً هیچ دوره ای رو به نقصان و مهار نبوده است. و اصولاً از دایرۀ جرایم درجه یک و مورد توجه پلیس و قوۀ قضائیه هم بشمار نیامده است نه در تعقیب و دستگیری و نه در حکم و مجازات. لذا احکام غیرقانونی و سنگین اعدام برای این دو جوان اولین حکم از نوع خودش است و سابقه ای نه در حکم و نه در سرعت محاکمه و نه در تبلیغات رسانه ای نداشته است پیش از این. و علت آن هم فقط اطلاع رسانی وسیع و وحشت سیستم از افکار عمومی بوده و بس. بنظرم البته رژیم یک هدف بزرگتر سیاسی را در این اعدام جستجو کرده است و آن مسدود کردن مسیر اطلاع رسانی های از این دست اتفاقات اجتماعی است و درست هم بهدف زده است.

ب- آن هدف هم این بوده است که به جامعۀ مدنی اخطار داده است که اگر دست به افشای مفاسد و جرایم اجتماعی بزنید ما افراد افشاء شده و بی پناه را اعدام خواهیم کرد پس بهتر است قبل از اطلاع رسانی به افکار عمومی به تبعات ناراحتی های وجدانی بعد از این اعدام ها خوب فکر کنید. زیرا آنان می دانند که کسی که این ویدیوی زورگیری را تهیه کرده و به اشتراک گذاشته یک آدم حسابی بوده که با انگیزه های اصلاحی و جلوگیری از ناهنجاری های اجتماعی جامعه اش این کار را کرده و بطور قطع با مجازات اعدام نا متناسب با جرم اتفاق افتاده موافق نبوده است. همانطور که خود مالباختگان و زور گیری شدگان هم هیچکدام تقاضای اعدام این دو جوان را نداشتند و حتی علناً مخالفت خود را به دادگاه هم گفته اند. لذا این اعدام ها قبل از هر گونه اثر مثبت دراز مدت در کم کردن این جرایم؛ اخطاری پررنگ است به فعالان مدنی که بعد از این بیشتر احتیاط خواهند کرد در این قبیل افشاگری ها. زیرا از تبعات عذاب وجدان های بعد از اعدام خواهند هراسید. در حقیقت می توان اینطور گفت که منظور جمهوری اسلامی از اعدام شتابزدۀ این دو جوان اعدام اطلاع رسانی بود. یا...هو

۱۳۹۱ دی ۳۰, شنبه

تأکید بر اهمیت شاهزاده رضا پهلوی در سیمای رژیم اتفاق مبارکی بود!

Students Aspire


1- نشان دادن چهرۀ فعلی و جا افتادۀ شاهزاده رضا پهلوی در برنامۀ خبر 2030 سیمای جمهوری اسلامی ایران اتفاق خوبی بوده است که دیشب اتفاق افتاده است. درست است که این نمایش با هدف ضد تبلیغ برای ضد انقلاب خواهان "انتخابات آزاد" و در تأیید حرف آیت الله خامنه ای انجام گرفته است اما صرف انتخاب ایشان بعنوان نماد اپوزیسیون خارج از ایران اولاً؛ نشان دادن نوستالوژیک چهرۀ نوجوان خامی که در کنار پدرش ایران را ترک کرد در هیبت مردی از سن پنجاه سال عبور کرده با شقیقه های سفید ثانیاً؛ در یکی از پربیننده ترین بخش های خبری تلویزیون خامنه ای ثالثاً؛ و  برای توده هایی که دسترسی و حوصله و آشنایی به جستجوی اخبار ایران از رسانه های خارجی را ندارند رابعاً؛ اتفاق خوبی بوده است که برای حوادث منجر به بهبود شرایط گام بگام ایران مثبت عمل خواهد کرد و باید خوشحال بود.

2- بنظرم البته این گاف محاسباتی ضرغامی بیشتر برای تغییر جهت دادن به تبلیغات پرحجم و خوبی بود که بعد از صحبت های خامنه ای در مورد انتخابات و بنفع هاشمی رفسنجانی انجام شد. به این معنا که وقتی همۀ رسانه ها حرف خامنه ای در مورد "پرنکردن جدول دشمن" را متوجه مستقیم به هاشمی رفسنجانی ارزیابی کردند و چون مخالف خامنه ای فارغ از نام و چه کسی بودنش بلافاصله در نزد افکار عمومی ایرانیان محبوبیت پیدا می کند و این موضوع در مورد رفسنجانی پیش آمد؛ ضرغامی تصمیم گرفت با نشان دادن رضا پهلوی در حال تبلیغ انتخابات آزاد اینطور القاء کند که منظور خامنه ای بیشتر اینطرف آب بوده و نه داخل کشور؛ تا در راه صعود محبوبیت هاشمی سکته ایجاد کند. اما همانطور که گفتم صرف نشان دادن چهرۀ امروز رضا پهلوی یک نوع رجعت ذهنی به توده های بالای 50 سال داد تا دستی به پشت دست بکوبند و بگویند چه می خواستیم و چه شد. خدا پدرت را بیامرزد شازده. لذا این اتفاق را بنفع رضا پهلوی و آرمانش (نجات میهن از چرخۀ تحجر و عقب ماندگی بدون اولویت خاص سیاسی برای خاندان خودش) می دانم و به او خوش آمد می گویم.

3- تصمیم هم داشتم که بخاطر تحرکات جدید رضا پهلوی و امید هایی که می آفریند و بررسی ان قلت های بهانه وشی که برخی ها کوک می کنند مطلبی بنویسم و از جمله نوعی تیپ شناسی از خود او و گذشته و حال او و پختگی هایی که بالاخره دارد در او نمایان می شود حرف بزنم و چند توصیه و مشورت هم چاشنی نوشته ام خطاب به شاهزاده بکنم. اما اگر بخواهم اینکار را در این پست انجام بدهم مطلب مفصل می شود و نه من می توانم به همۀ آنچه که سایه روشن های فعالیت 30 سالۀ رضا پهلوی است بپردازم و هم ناقص شدن مطلب مثل همیشه محل نوعی سوء تفاهم ایجاد کند که من سلطنت طلبم و از این قبیل انگ های سیاسی که بسیار مضر و خسته کننده و نا امید کننده است. لذا آن مطلب را به روزهای بعد قول می دهم و اینجا فقط می گویم که رضا پهلوی فعلاً تنها سرمایۀ آلترناتیو سازی ایرانیان خارج از چهارچوب جمهوری اسلامی است و تنها اوست که اگر از راهی که در پیش گرفته نا امید نشود و بدلیل آمد و رفت سیاسیون و گروه های فسیل و تک افتاده و تفرقه انداز دنبالۀ همین شورایی را که به اعتبار افراد جوان و ایران دوست و مستقل و مدنی - و نه سیاسی صرف - درست کرده رها نکند امید زیادی می رود که ایرانیان بتوانند در خارج از ایران نیز دارای پایگاهی برای تربیت و مشارکت نیروهای کارآمد جهت یک آلترناتیو قوی بوجود بیاورند.

4- این را از این جهت خوش بینم که صداقت رضا پهلوی را باور دارم و برعکس بسیاری که او را مردی از جنس سیاست و قدرت و سلطنت می شناسند؛ من او را شهروندی مدنی و ایرانخواه و بدون ترجیح قدرت سیاسی برای خودش می دانم که ابتدایی ترین خواسته و هدفش آزادی و شادی و پیشرفت در وطن است و آنگاه اگر فرصتی بود و نوبت به او هم رسید ترجیح سیاسی خودش را بمعرض داوری قرار بدهد. بعبارتی قریب تر و قابل فهم تر اینکه رضا پهلوی همانطور که در جنبش سبز از مهدی کروبی و میرحسین موسوی سران دیروز و وفاداران امروز جمهوری اسلامی حمایت و پشتیبانی کرد امروز هم از هر شخصیتی که بتواند جمهوری اسلامی را در جهتی که تخریب ایران را متوقف و حداقل هایی از المان های مدرن در همۀ جنبه های زندگی و بویژه "مدیریت دانش محور مداراگر" را بکار بگیرد خوشحال خواهد شد و اگر نتواند - به دلیل محذورات تاریخی و ملاحظات سیاسی نخواهد توانست - رسماً اعلام حمایت کند قلباً راضی خواهد شد بدون کمترین تردید.

5- مسأله براحتی این است که ما با وضعیت چنان دشواری روبرو هستیم که برای تکان دادن این وطن گیرافتاده در چرخۀ تحجر خامنه ای و شرکای اراذلش؛ به نیروی تک تک نفرات و نیروهایمان اعم از سرباز و ژنرال نیاز داریم تا پشت به پشت هم ابتدا چرخۀ تخریب و عقب رفتن را متوقف کنیم تا در یک وضعیت نسبتاً با ثبات برای توده های مردم؛ با هم برسر "کی حکومت کند" و "چطوری حکومت کند" چانه بزنیم و مخالفت و موافقت بکنیم و در حالیکه کشورمان را می سازیم و آباد می کنیم ذره ذره به هم نزدیک بشویم و شایسته ترین ها را به حکومت برسانیم. بعبارت اخرا من حمایت مدنی ام از نماد خارجی امروز ایران رضا پهلوی را همانقدر به هدف رهایی آیندۀ ایرانم منطبق می دانم که حمایت مدنی ام از نماد داخلی امروز جمهوری اسلامی هاشمی رفسنجانی. امیدوارم که رضا پهلوی خط جدید شروع کرده اش را با سماجت ادامه بدهد و آیت الله هاشمی رفسنجانی هم تحرک بیشتری به عبور از شرایط وحشتناک در داخل ایران بدهد. من اگر نباشم بطور طبیعی رفسنجانی هم دیگر نخواهد بود در آن روز بدستور طبیعت. اما رضا پهلوی و محسن هاشمی می توانند بخشی از سازندگان دوش بدوش هم باشند در ایران فردا. یا...هو

۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

سی و چهار سال تلاش یک ملت برای بازگرداندن کمی از دلخوشی از دست داده!

The Source



1- هوای لندن بشدت دلپذیر است امروز. درجه حرارت 22 درجۀ سانتیگراد. آفتاب درخشان و نوازشگر. با نسیمی لطیف برای پراکندن عطر گل ها وزن ها در این هوای دلپذیر.

2- رفتم روی بالکن منزلم برای دود کردن سیگار. مادر و دختری با سگ سیاه بزرگشان نشسته بودند بر روی تنها نیمکت در منظرۀ من و داشتند قهوه و شیرینی می خوردند و گپ می زدند و خندان بودند. مردمانی پیر و جوان، پیاده یا در حال دویدن و برخی نیز سوار بر دوچرخه در رفت و آمد همه جوره بودند. قایق های کم ریخت از بیرون و خوش ریخت و شیک در داخل؛ سرتاسر ساحل کانال آب در جریان را اشغال کرده بودند. نسیمی که گفتم می وزید به آب آرام رودخانه کمک می کرد که موج های ریز و خوش شکنش را تکثیر کند به هزاران و جلوه ای رؤیایی بدهد به تمیزی آب و...

3- که سر و کلۀ خانم و آقای داک از سمت غرب پیدا شد که تنها فرزند کوچک شان را گرفته بودند در میان و بخط مستقیم شنا می کردند بسمت شرق. قبلاً بمن نگفته بودند بچه دارند و برای اولین بار بود که خانم و آقای داک را در قالب پدر و مادر می دیدم. صحنه بشدت باشکوه و عظیم بود. آقای داک در جلو، جوجه داک مبارک شان در وسط و مادر که مثل همیشه مسئولیت نگاهبانی هم دارد؛ از پشت سر فرزند؛ خرامان و بی واهمه و سردرپی هم در فواصلی که گویی با میکرومتراندازه کرده بودند در بین خانوادۀ سه نفری شان.

4- بشدت پریدم داخل منزل و بدنبال موبایلم برای نشان دادن این صحنه بشما؛ ازجهت زیبایی و رفع شبهۀ خوانندگان "دروغگو 63 درصدت کو!" ولی حیف که تا من برگردم خانوادۀ داک از من دور شده بودند و عکس گرفته ام کیفیت لازم را نداشت. و هم اینکه موقعیت زیبای راهپیمایی با شکوه شان را در قالب "فرزند در حفاظ پدر و مادر"را بهم زده بودند و در حال آموزش پرواز همراه با بازی و تفریح بودند.

5- چراغ اول را آقای داک روشن کرد و بشعاع محدودی پرواز کرد. سپس خانم داک بتبعیت از شوهر به پرواز در آمد ولی محدودتر بود شعاعش جهت چشم بر نداشتن از فرزند. اما داک جوجه کمترین تلاشی هم نکرد برای پریدن! گویا اولین جلسۀ تمرین بود در عرصۀ عمومی. آقای داک باشیرین زبانی کمی غرغرکرد به زبان خودشان و خانم داک گویا گفت که چه انتظار بیهوده ای داری برای جلسۀ اول. از حرف های خانم داک فقط ناز کردنش را فهمیدم که آقای داک را متقاعد کرد تا مجدداً آرایش راهپیمایی بگیرد مثل قبل از پرواز. چه گردنی می آمد مثل گردن آمدن های رقص بابا کرم در ثبت لحظات تاریخی شادی خانوادۀ سه نفره اشان؛ و خانم داک که مرتب شیرجه می زد با سر توی آب لابد بقصد غسل ارتماسی! که پاک بود عشقش و خودش و بچه اش و شوهرش. پاکتر از عرش خدا: چون طبیعی بود!

6- نمی دانم که آیا خانم و آقای داک اتاق خواب و زایشگاه دارند اختصاصی یانه و کجاست. و حتی مطمئن نیستم که آقا و خانم داک خبرداشته باشند از آب های خروشان و اقیانوس های عظیم دیگر و بیشتر و دلبازتر از کانال "لیتل ونیز" لندن. ولی این را به چشم خودم دیدم و سوگند می خورم که حتی یک "واو" از تخیل خودم را اضافه نکرده باشم که خانم و آقای داک یک فرزند دارند؛ و شعاع کوتاهی برای پرواز؛  و آب محدودی برای شنا؛ و عرصۀ عمومی برای شادی و آموزش و لذت. و دنیای شان را هیچ قید و بند بیرونی تهدید و محدود نمی کند به حلال و حرام.

7- بسیاری از ما انسان ها مثل خود من زندگی هایمان و خواسته هایمان و افق دید و نگاهمان حتی به اندازۀ خانوادۀ داک بلند پروازانه نیست. اینکه همین شنای برای زنده ماندن و پرواز کوتاه برای آموزش دادن و شادی با همدیگر بودن در خیابان به ده ها قید و تهدید و تحدید شرعی حرام و مکروه مشروط شود کجای انصاف است. عدالت تو سرشان بخورد.

8- من به دنبال فتوای حلالیت زندگی خانوادۀ داک هستم دوباره برای مثل خودم ها در ایران. و دعوا هم ندارم با آدم هایی با افق بلند تر و دنیا دیده و "اقیانوس آرزو" و "پرواز "نا محدودخواه" درآب های خروشان! آن ها می گویند: دلقک جان؛"چون که صد آید نود هم پیش ماست." و من جواب می دهم: آدم جان؛ "سنگ بزرگ علامت نزدن است." و دعوا ادامه دارد... یا...هو

افزوده: امروز در لندن برف می بارد و هوا بس ناجوانمردانه سرد است. مستندی را که خواندید خرداد 90 نوشته و منتشر کرده ام. گفتم تا مطلب جدید سیاسی بزودی این هم فال باشد و هم تماشا. یا..هو

۱۳۹۱ دی ۲۷, چهارشنبه

هاشمی رفسنجانی: خامنه ای از شرایط رهبر در قانون اساسی سقوط کرده است!

The Wheat Sifters


1- قابل پیش بینی بود که سخنرانی امروز احمدی نژاد در مجلس شروع رسمی تبلیغات انتخاباتی تیم احمدی نژاد خواهد بود و منجر به نتیجه ای در لحظه و روز و هفته نخواهد شد. لذا باید این شروع را در وقایع دنبالۀ ان در روزها و هفته های آینده به انتظار بنشینیم. ناگفته نماند که حرف های امروز احمدی نژاد کمتر از انتظار ما هم نرم و ملایم و از سر مظلوم نمایی یک قدیس و یک پیامبر نیک اندیشی بود و بطور بدیهی پاسخ ها و موضع گیری های تند نمایندگان را هم باعث نشد. لذا حرف خاصی نمی ماند برای تعبیر و تفسیر عیر از اینکه احمدی نژاد انصافاً نشان داد که در رشتۀ تخصصی پوپولیسم خود یک استاد اعظم است و از همۀ الیگارشی چپ و راست بهرۀ هوشی بالاتری دارد. بویژه آنجایی که از شعار انتخاباتی قبیلۀ خودش رونمایی کرد و شعار "کسی که قالی می بافد نباید خودش روی حصیر زندگی کند" را بر سر زبان ها انداخت. البته احمدی نژاد یک حرف مهم دیگری هم زد به اصولگرایان آنجایی که گفت: "کسی که اول حمله کند برنده است" و به این ترتیب با یادآوری تاکتیک پیروزی 8 ساله اش در مقابل همۀ مخالفانش اعم از اصلاح طلب و اصولگرا این را هم آدرس داد که چطور با روحیۀ مثبت و فعال و تهاجمی اش توانسته از ضرب المثل منفی و قانع "کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد" شعار مثبت "قالی باف بر روی حصیر زندگی نمی کند" را استحصال کند.

2- اما خبر مهم روز بازهم از دفتر هاشمی رفسنجانی آمده است (اینجا). آنجایی که این بار گروهی متفاوت و نفوذی به دیدارش رفته اند و به بهانۀ سالگرد شهادت نواب صفوی از او خواسته اند که در مقابل خامنه ای سکوت کند و آب به آسیاب دشمن نریزد. البته هاشمی مثل همیشه کم نیاورده و حمله شان را با حمله ای متقابل پاسخ داده و توپ خامنه ای را مجدداً برگردانده به بیت خودش. ابتدا مهمترین حرف رئوفیان که این ملاقات کنندگان با هاشمی را رهبری می کرده است را بخوانیم:

در ابتداي اين ديدار، آقاي ابوالقاسم رئوفيان با اشاره به مجاهدت‌ها و مبارزات شهيد نواب صفوي و با بيان اينكه انقلاب اسلامي با رهبري حضرت امام خميني(ره) شكل گرفت و امروز نيز با رهبري مقام معظم رهبري با عظمت به راه خود ادامه مي‌دهد، به توطئه‌هاي برخي مغرضان براي ايجاد شكاف در ميان بزرگان نظام و به خصوص ميان مقام معظم رهبري و يارانشان از جمله آيت‌الله هاشمي رفسنجاني اشاره كرد و گفت: انتخاب سال 92 يكي از مهمترين انتخابات پس از انقلاب است و لازم است كه بزرگان نظام با بصيرت به هنگام سخن، سخن بگويند و گاه سكوت، سكوت كنند تا مكر دشمنان نظام اسلامي به خودشان باز گردد.

مشخص است که منظور رئوفیان در مورد "اهمیت انتخابات 92" و "بصیرت" و "بهنگام سخن گفتن" و "بهنگام سکوت کردن" برای جلوگیری از مکر دشمنان غیر از هاشمی کس دیگری نبوده است و او خواسته است حرف های چند روز پیش خامنه ای در مورد شعار انتخابات آزاد را به هاشمی اخطار مجدد بدهد.

3- اما هاشمی از نواب صفوی تجلیل کرده اما یادش مانده که به تند روی و تحجر نواب هم اشاره بکند. یکی آنجایی که گفته شعار نواب اجرای "موبه موی اسلام" بوده و یکی هم در بحث وحدت مسلمانان که گفته اول باید یک محور و قطب قوی داشته باشیم که برداشت غالبی از اسلام رحمانی که مورد قبول همۀ مسلمانان کشورها و مذاهب مختلف باشد. این فراز البته در نزد اهل شناخت و مخاطب مذهبی هاشمی کدهای زیادی دارد از جمله طرح شورای فقه شیعۀ خود رفسنجانی و اسلام رحمانی در مقابل اسلام خونریز نواب و مهمتر از همه بازگشتی دارد به مرحوم آیت الله بروجردی که اولین مجتهد بسیار مهم شیعه بوده که مکاتبات و جلسات وحدت آفرینش با شیخ الازهر مصر در سال های دهل 30 خورشیدی معروف است و چه کسی نمی داند که ایت الله بروجردی مخالف سرسخت اقدامات و مشی نواب صفوی بوده است.

4- اما هاشمی حرف اصلی را که پاسخ قاطع ابوالقاسم رئوفیان در پاراگراف اول بوده را اینطور گفته است:

ایشان افزود: تعبيه نهاد ولايت فقيه با شروطي كه در قانون اساسي براي ولي فقيه آمده مي تواند وحدت مردم ما را تضمين نمايد و نيز كار مهمي كه براي وحدت و هماهنگي جهان اسلام بايد انجام شود، پيدا كردن محوري مورد قبول فرق اسلامي براساس معارف قرآن و سنت است.

هاشمی که در جای جای صحبتش کدهای لازم جهت اسلام رحمانی و قناعت و تمرکز به قران و سنت و چگونگی وحدت را جاسازی کرده است و از نبودن آن شکایت کرده است وقتی می رسد به بحث ولایت فقیه و مقام معظم رهبری مورد اشاره و تأکید سرکردۀ مهمانان؛ از امر وقوع یافته یا در حال وقوع سخن نمی گوید مثل خامنه ای که همیشه در حال گفتن از دست آوردهاست؛ بلکه از مشروط بودن و اگر استفاده می کند و ولایت فقیه را هنگامی محور وحدت جامعه معرفی می کند که محدود و محصور و واجد شرایط ذکر شده در قانون اساسی باشد. بعبارت دیگر او با عدم استفاده از افعال ایجابی و زمان حال و شرح و تبلیغ در مورد دست آوردهای ولایت فقیه به قبول امکان تحقق آن در شرایط ولی فقیه مطابق با قانون اساسی که عادل و مدیر و مدبر جزو برجسته ترین شرایط آن است بسنده می کند. و بطور تلویح عام و تصریح خاص اعلام می کند که رهبری فعلی خامنه ای را در شرایط قانونی نمی داند چون بجای وحدت باعث تفرقه و دشمنی بین مردم شده است.

5- موضوع از آنجایی مهم است که هاشمی خامنه ای را از وجود شرایط قانونی تهی معرفی و القای عزل خودبخودی او طبق قانون می کند. این البته موضع جدید هاشمی نیست و او در همان بعد از انتخابات 88 هم در مجلس خبرگان بر این موضع خودش اشاره کرده است ولی در صورت جلسات و بایگانی فایل ها باقی مانده و اجازۀ درز به بیرون داده نشده است - این موضوع را چند وقت پیش محمد یزدی گفته است اگر اسم درست خاطرم مانده باشد - اما حالاچون در یک مجلس عام و در جمع هواداران خامنه ای گفته شده مهم است و همزمانی آن با جلساتی که این روزها برخی اعضای مجلس خبرگان در همین بحث و تنش های شرایط رهبری تشکیل داده اند. یا...هو 

نکته: مثل آن مینی بوس هایی شده ام که رویشان می نویسند لطفاً یکی مرا بشوید.
لطفاً یکی این مطلب را به اشتراک بگذارد. 

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

حالا می شود به احترام حبیب الله عسگر اولادی کلاه از سر برداریم!

Sunlight


1- بدون کمترین شک و شبهه و تردیدی موضع گیری و سخنان جدید حبیب الله عسگراولادی از مهمترین موضع گیری های تعیین کنندۀ آیندۀ نزدیک جمهوری اسلامی است و باید از این اظهارات او استقبال شایسته ای کرد.

2- نگاهی به سابقه: در بین هواداران آیت الله خمینی در بدو شروع اعتراضات ایشان به حکومت شاه و در شروع دهۀ چهل خورشیدی "هیئت مؤتلفه" مهمترین هوادار پرو پاقرص ایشان در بین مکلاهای بازار بود. اینان که از نظر تفکر به نواب صفوی بسیار متحجر وابستگی ایدئولوژیکی داشتند آیت الله خمینی را هم در راستای تفکر بشدت ضد مدرنیته - ضدیت با آزادی زنان شاخصۀ مهم آن بود - حمایت می کردند و واقعیت تفکر آن روز خمینی هم غیر از این نبود. اما هنگامی که انقلاب ایران پیروز شد و آیت الله خمینی رگه های پررنگی از تفکر چپ را بروز داد و بویژه در مورد آزادی زنان - با مصداق حق رأی دادن - از شاخصۀ مذهب متحجر مؤتلفه فاصله گرفت. درست است که گروه عسگر اولادی زور کافی برای مخالفت نداشت و حتی در مناصب تقسیم شده هم مشارکت کرد؛ اما هیچگاه دیگر کدورت اختلاف ایدئولوژیکی اینان با آیت الله خمینی زدوده نشد. کما اینکه آیت الله خمینی هم با گفتن "شما نمی توانید یک نانوایی را اداره کنید" آنان را بی بهره از تغییر دیدگاهش نسبت به آنان بی نصیب نگذاشت. تا ایکه آیت الله خمینی رحلت کرد و آیت الله خامنه ای رهبر شد و با توجه به تحجر خامنه ای نسبت به خمینی روزگار همدلی و هماهنگی و سرسپردگی مؤتلفه هم شروع شد و تا همین هفتۀ پیش و موضع گیری جدید عسگر اولادی ادامه یافت.

3- مقدمۀ واجب: صحبت از حزب مؤتلفه بدون نام بردن از حبیب الله عسگر اولادی مثل این می ماند که از موجود مجهول الهویه و ناشناخته و بدون تأثیری حرف زده شود که یک سایه یا شبح است و موجودیتی قابل اعتنا ندارد. لذا چه بگوییم حزب مؤتلفه یا بگوییم حبیب الله عسگر اولادی در براشت مخاطب خللی ایجاد نمی کند. مضافاً به اینکه حبیب الله عسگر اولادی حالا دیگر بسیار فراتر از حزب مؤتلفه و عنصری "معرف سرخود" است. او که بعنوان شیخ الرییس مکلاهای معروف به اصولگرا شناخته می شود دبیرکلی مهمترین "مجموعه - تشکل" تحت نام جبهۀ پیروان خط امام و رهبری را هم یدک می کشد و یکی از معدود آدم هایی است که بعمق پشت پردۀ سیاست های رژیم بویژه در شاخۀ رهبری اشراف کامل دارد و مورد وثوق و اعتماد همۀ آن دیگران اعم از تندرو و کندرو است. و آن عقبه ای که با برادر تاجر معروفش در بازاریان دارد و درجریانات اعتصابات دوسال پیش بازار بارز بود.

4- حالا یک چنین شخصیت اندرونی می آید و با صدای محکم و بلند می گوید برادرم موسوی و برادر عزیزم کروبی نه تنها سران فتنه و فتنه گر نبوده اند و نیستند بلکه حتی مجرم هم نیستند. و این موضوع در غیر اتفاقاتی که او می داند و پیش بینی می کند و منتظرش است قابل قبول راحت و ساده انگارانه نیست. در صحبت های تازۀ حبیب الله عسگراولادی چند کد قابل تشخیص است. حالا چه در آینده تأیید و تکذیب یا جرح و تعدیل شود یا نه فرقی نمی کند زیرا همیشه حرف های اصلی زده می شود و بعد جرح و تعدیل می شود که برد لازم را ندارد و فقط برای نجات از دست هجوم مخالفان سرتق و هتاک است:

الف- او در جابجای حرف هایش از شخصیت حقوقی خودش که عضویت در هیئت منصفۀ مطبوعات است یاد می کند و گفته هایش را به آن مستند می کند. البته او از هیئت منصفه منهای تخصیص "مطبوعات" استفاده می کند. این به این معناست که اولاً موضوع جنبش سبز و رهبران زندانی آن را یک جرم سیاسی می داند که باید در حضور هیئت منصفه مورد رسیدگی قرار بگیرد. و بالاتر و مهمتر از آن او خواهان قضاوت افکار عمومی (هیئت منصفه نمایندۀ افکار عمومی است) در مورد عمل منتسب به موسوی و کروبی می شود.

ب- او از پاسخ خبرنگار در مورد دیر کردن سه تا پنج ساله در مورد حرف هایی که امروز می گوید فرار می کند و خودش را در موقعیت فعلی تعریف کرده و می گوید که موضع امروز او این است که ابراز می کند. بنظرم می رسد که براحتی می توان این تغییر موضع عسگر اولادی را در پس ذهنش بازخوانی کرد: تغییر موضع او یک بعدش سیاسی است و آن بخاطر موضع گیری های بعد از ماجرای بست نشینی احمدی نژاد از سوی آیت الله خامنه ایست. او چنین تشخیص داده است که همان حرف منتسب به مهدی هاشمی که گفته است "خامنه ای از ا10-12 سال پیش تصمیم گرفته است باندی از هواداران جوان خودش را بالابکشد و از شر انقلابیون پیر وپاتال و نق نقو خلاص شود" در مورد رهبر جمهوری اسلامی صادق است و او بنا ندارد توقف کند و اگر دیروز موسوی و کروبی را حذف کرده و امروز سراغ هاشمی رفته بزودی نوبت دیگران و از جمله عسگراولادی و سایر بزرگان الیگارشی هم خواهد رسید. لذا تصمیم گرفته که دیگر با خامنه ای تضعیف شده همراهی نکند. یک مورد خوشبینانه تر هم می تواند تغییرات ایدئولوژیک باشد در عسگراولادی. به این معنا که بالاخره بعد از سی سال تمرکز و اصرار بر مذهب تحجر و ضد مدرن سنتی با دیگاه کمی بازتر خمینی در ابتدای سالهای شصت آشتی کرده و فهمیده است که ادارۀ کشور بر مبنای فقه مجلسی و دیگر هیچ امکان عقلانی ندارد.

پ- مهمترین کد اما همان کدی است که علی مطهری مجدداً مطرح کرد و گفت که ولایت فقیه ولایت مکتب است و نه شخص؛ و ولی فقیه روز جز در مورد حکم حکومتی واجب الاطاعه نیست. حالا عسگر اولادی هم همین حرف را می زند و می گوید حرف رهبر فقط هنگامی نافذ است که تحت عنوان حکم حکومتی باشد و در غیر آن مصداق یک رأی است در بین اظهارنظر مشابه دیگران. و این موضوع برای عسگراولادی و موجی که بتبعیت از او در بین اصولگرایان سنتی ایجاد می کند خیلی تازه و مهم و اثر گذار است.

5- چه می خواستیم و چه شد را رها کنیم که شعار سی ساله است و امروز دریغ از دیروز. فعلاً دستورکار آیندۀ ایران کنار رفتن خامنه ای و تفکر دشمنکام و ضد مدرنش از رأس تصمیم گیری است. هر کسی اعم از حقیقی و حقوقی و به هر اندازۀ کم و زیاد به تحقق این اصلاح بزرگ مدد برساند محترم است و باید از او تقدیر و اورا بخاطر پیوستن به جبهۀ نجات مرحله ای ایران تشویق کرد. یا...هو

متأسفم که بی موقع و غیر منصفانه و طولانی از بالاترین محروم شدم. از کاربران می خواهم بدون توجه به متن و موافق یا محالف آن بودن پست های مرا به اشتراک بگذارند. چون تیترها و نوشته های من امتداد صدای داخل ایران در خارج است و دیده شدنش حتماً بنفع تغییرات خوب در کشور کمک می کند. مرسی
خیلی ممنون محسن نازنین (omid25)که یگانه ای در یاری بی منت.