۱۳۹۰ شهریور ۱۴, دوشنبه

جبهۀ پایداری عصارۀ نکبت سی وسه سالۀ جمهوری اسلامی!

A break away



1- اینک که در آستانۀ تشکیل نشست شش ماهۀ خبرگان رهبری هستیم؛ تا برای نخستین بار رویارویی جدید و کیفی مهدوی کنی و مصباح یزدی را تجربه کنیم و قطعاً آثار مبارکی خواهد داشت. می خواهم شما را با داوری مستندم در مورد جبهۀ تازه تشکیل شدۀ پایداری گرم نگه دارم به انتظار خوشحال. زیرا که هر چقدر صحنه شفاف باشد و مردم بدانند کی به کی است می تواند تصمیم گیری را آسان و مبارزه را هدفمند کند.

2- جبهۀ پایداری تشکیل شده است از هستۀ سخت و بسیار خطرناک و بسیار پر زور هواداران حکومت دینی سلفی و طالبانی که در منش متعصب به نص دین سنتی و تاریخی جاری شده از 1400 سال پیش در صحرای حجاز تا کنون است. و در روش معتقد به مبارزۀ خشن؛ هتاک و خونریز همانند تکفیری ها و سلفی ها و القاعده.

3- سابقۀ تشکیل بدون تشکیلات مشخص این نحله بر می گردد به قبل از انقلاب و مشخصاً آتش زدن سینما رکس آبادان؛ که در ادامه با سر به نیست کردن امام موسی صدر در دستان قذافی امتداد یافته اند و سپس هر نوع عملیات حذف و ترور و آتش سوزی و ویرانگری مظاهر تمدن جدید و... را بخود اختصاص داده اند. اینان در دهۀ 60 در تقابل پنهان با امام خمینی و هوادار آیت الله خامنه ای، در ریاست جمهوری هاشمی تا سه سال اول همراه او، در ریاست جمهوری خاتمی در تقابل همیشگی با او و در شروع ریاست جمهوری احمدی نژاد صحنه گردان اصلی و موجد سوم تیر 84 بوده اند.

4- اینان که در تکامل و تحول روبه پیشرفت خود و گذشتن از دوره های مختلف مبارزاتی خویش اینک در تئوری دینی و حوزه با مصباح یزدی و خوشوقت، در بخش اطلاعاتی با پورمحمدی  و فلاحیان دیروز و اطلاعات امروز سپاه پاسداران، در بخش قضا با امثال نیری  و رییسی دیروز و حسینیان  و محسنی اژه ای امروز، در قسمت رسانه ای با  امثال حسین شریعتمدار و صفار هرندی و در حوزۀ اجرا با همۀ نیروی موسوم به لباس شخصی ها و در حوزۀ تبلیغی با خطیبانی مثل طائب و ذوالنور و سعیدی ها، بخش اصلی و مهم مداحانی مثل حدادیان و ارضی  و در حوزۀ انتظامی با امثال رادان شناخته می شوند؛ مسئول هر اقدامی هستند که یا اراده ای برای تعقیبش ممکن نشده و یا اگر هم ژستی از سوی حکومت گرفته شده است هیچ نتیجه ای حاصل نشده است. مثل فاجعۀ سینما رکس، گم شدن موسی صدر، ترور های دوران هاشمی در خارج، قتل های زنجیره ای، دو حادثۀ فجیع کوی دانشگاه تهران، سوختن سینما ازادی و جمهوری و ...، فاجعۀ کهریزک و گمشدن مجسمه های میادین شهر ها، بهم زدن و به آشوب کشاندن هر نوع تجمع، سوزاندن دفتر رییس مجمع تشخیص و... تنها مسطوره های مختصری از هزاران جنایتی است که اعضای بی نام و عنوان جبهۀ پایداری امروز مرتکب شده اند.

5- اینان یک دشمن قطعی و دایمی دارند. آن هم دانش و تمدن نوین است. اعضای معلوم و نامعلوم جبهۀ پایداری در طول عمر سی و سه سالۀ خود و با توجه به مخالفت با معیار "دانش و تمدن نوین منادی نسبیت و پلورالیسم" از خیلی ها عبور کرده اند و کماکان عبور می کنند. به این معنا که هر رجل سیاسی و یا نحلۀ فکری که در جناح راست سنتی کمترین گرایشی به تساهل و مدارا و معیارهای حداقلی تمدن جدید نشان دهد، از آن شخص و فکر عبور کرده و او را زمین گیر می کنند. جناح راست سنتی و در رأس آن رهبری چه بخواهند یا نه نمی توانند از این گروه "هستۀ سخت ایدئولوژیک" عبور کنند زیرا بدون اینان کمترین شانسی برای بقا در سیاست ندارند. بعبارت دیگر همۀ موجودیت گروه جناح راست سنتی در "رفتار ها و گفتار ها و عملکرد حذفی و بسیار خشن" جبهۀ پایداری ریشه و پایگاه دارد. و بدون صحنه آرایی ایدئولوژیک ضد بشر آنان نه طرفداری دارند و نه بدتر می توانند این طرفداران اندک را سازماندهی و بهره برداری کنند.

6- البته اینان در تشکیلات اعلام شده شان برخی چهره های مشکوک را که من از سابقۀ ضد مدنیت آنان خیلی خبر ندارم هم تعبیه کرده اند که مشخص ترین آن ها یکی صادق محصولی است و دیگری با قر لنکرانی. بنظرم می رسد که چهره های مثل اینان را یک کمی برای تلطیف کردن چهرۀ خونین عناصر اصلی است و دو دیگر بهره برداری های سیاسی و تشکیلاتی از ثروت محصولی و ارتباط هنوز قطع نشده اش با احمدی نژاد. و همچنین تمرین دادن لنکرانی برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری بعد از احمدی نژاد.

7- در یک چنین معادله ایست که من برای مشایی و از طرف او برای برخی اقدامات ساختار شکن احمدی نژاد شیهه می کشم. زیرا این دو خودشان از داخل این نحلۀ فکری بیرون آمده اند. و شکافی را که باعث شده اند در همین "هستۀ بسیار سخت و متصلب" موجودیت تحجر دینی بوده است. و شما حق بدهید که شکافتن یک چنین "موجودیت وحشتناک و دیرپایی" بسیار بسیار بسیار حیاتی و راهگشاست برای آینده ای که انتظار داریم. باز هم تأکید می کنم که اینان بجز از راه همین اقدام مبارک مشایی غیر قابل مقابله بوده اند و هستند. رهبر اگر بخواهد از اینان عبور کند یاوری ندارد. وجناح راست اگر عبور کند قدرتی برایش نخواهد ماند. و تا روزی که تکلیف این گروه خشن و بسیار متحجر معلوم نشود. انتظار هر گونه تحولی در درون جمهوری اسلامی به دروغ سیزده شباهت مطلق دارد. یا...هو

بعد از تحریر:
یک راه سادۀ راستی آزمایی برای اینکه مطمئن باشید بدون جبهۀ پایداری جمهوری اسلامی وجود نخواهد داشت این است که واژۀ "مردم" را که سران جناح راست، امامان جمعه و جماعت و رهبر و غیر آن در بین اصولگرایان بکار می برند. دقیقاً منطبق است به پیاده نظام کم ولی پر قدرت جبهۀ پایداری.

۶ نظر:

ناشناس گفت...

هر چند من این جبهه پایداری را بسیار بسیار گسترده تر از آنچه شما تصویر کردید می دانم ولی آنچه از تشکیل این جبهه برای ورود به انتخابات به ذهن می رسد این است که پشت پرده قدرت در ایران کم کم دارد خودش را نشان می دهد و این یعنی خیلی احساس خطر کرده اند. علاوه بر اینکه دارند مرتکب یک اشتباه استراتژیک می شوند که همه معادلاتشان را به هم می زند...

Dalghak.Irani گفت...

سلام ناشناس
بگذار تا عرقت خشک نشده یک مطلب بنویسم به بهانۀ کامنت شما که دلم می خواست توی متن بنویسم ولی طولانی می شد. آن هم این است که من اتفاقاً خیلی گسترده گرفته ام این جبهۀ پایداری را. اینان از روز پیروزی انقلاب به اندازۀ 80 الی 85 در صد ملت بودند و همینطور که آمده ایم جلو مرتب ریزش کرده اند و رسیده اند به این عصارۀ رذالتی که امروز بسیار معدودند. چه در رهبران و چه در پیروان. بعبارت دیگر از روز 22 بهمن 57 بغیر از یکی دو نفر از روحانیان شورای انقلاب همۀ مذهبی ها پایداری چی بودند و دلشان می خواست همۀ مدرن ها را با هم بریزند توی دریا و خلاص. ولی اقتضائات حکومت کردن و تحولات جهانی و نو شدن های هرروزه برخی واقعیات را به اینان هم فهماند و هم تحمیل کرد و گروه گروه تن به تسلیم نصفه نیمه دادند. الان دیگر این فسیل های باقی مانده جز به حذف تغییر پذیر نستند و باید به حجره ها رانده شوند. بازهم ماند حرفم ولی وقت بیشتری ندارم. خواستم فقط بگویم که نه که خاتمی و هاشمی و هر متساهل و روشنفکری دینی امروزی از اول رادیکال خون ریزی اندیش نبودند. بودند. که آخرین ریزش خود احمدی نژاد بوده که البته بموقغ و خوب کسی ریزش کرده این بار. مرسی. یا...هو

صادق گفت...

دلقک عزیز سلام
درست گفته ای.
جبهه پایداری خود رذالت و قدرت پرستی جمهوری اسلامی است.رژیمی که از همان ابتدا نطفه اش با قتل و خونریزی درعین طلبکار بودن از مقتولین بسته شده است."حذف" جوهر جمهوری اسلامی است. ببینید درتمام 30 سال گذشته یک گروه ، یا دیدگاه یا حتی یک شخص منصف پیدا می کنید که توانسته باشد در همراهی با این حکومت دوام آورده باشد؟ بالاخره یک جا کم آورده یا خودش کنار کشیده یا اورا کنارگذاشته اند و اگر هم طرف سماجت بخرج داده با یک تصادف، یا سقوط هواپیما،یا شیاف یا نهایتا یک گلوله برای همیشه ساکت شده است.
معتقدم جنبش سبز هر چقدر هم که ناکام ماند مهمترین دستاوردش عریان کردن این هسته خونریز و رذل و دغل کار بود که برای حفظ قدرت به هر وسیله ای متوسل شده از طریق درگیر شدنش بامردم.
جبهه پایداری ذات جمهوری اسلامی سیاه کار است.

ناشناس گفت...

سلام،
منظور من از گستردگی این جبهه بیشتر به لحاظ ابعاد دیگرش است و نه لزوماً به معنای کمیت آن. به نظر من خیلی از کسانی که عضو این جبهه اند نه به لحاظ ایدئولوژیک که به خاطر اینکه حیاتشان به این قدرت اختاپوسی گره خورده است به انواع گوناگون آن را حمایت می کنند. از ابتدای انتخاب خامنه ای به رهبری تا پشتیبانی های بعدی و تا رقم زدن همه این تاریخچه سیاهی که فرمودید یک پشتوانه قوی همواره یاور او بوده است. اگر اهمیت این پشتوانه اقتصادی را از بخش نظامی اطلاعاتی مذهبی قضایی بیشتر ندانیم قطعاً کمتر نیست. به همین خاطر است که همیشه فکر می کنم احمدی نژاد مبارزه را از جای درستی شروع کرد هر چند شاید شما فکر کنید او از ابتدا جزو این جریان بوده و سپس جدا شده است.

ناشناس گفت...

گم شدن موسی صدر که قبل از انقلاب به وقوع پیوسته چه ارتباطی می تواند با جبهه پایداری دارد؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام ناشناس محترم.
این ادعا را باید در ظرف تعریف من از جبهۀ پایداری ببینید. جبهۀ پایداری امروز یعنی بنیان و عصارۀ رادیکال ترین نیروهای اسلامی در طول حیات جمهوری اسلامی. در مقطع گم شدن امام موسی صدر بیشترین نیروهای فعال در صحنه نیروهای بسیار رادیکالی بودند که مراودات چریکی و آمد و شد های منطقه ای و فرمنطقه ای از جمله به لبنان و لیبی داشتند. و مستند به حرف های دقیق خانوادۀ صدر نشست و برخاست های خیلی نزدیک با قذافی هم یکی از اعمال انقلابی اینان بر ضد شاه بود مثل مرحوم محمد منتظری یا حلال فارسی و مشابه این تیپ. ازسوی دیگر امام موسی صدر تنها روحانی بود که عنوان امام داشت و بسیار روشن فکر و میانه رو بود و حتی با شاه ایران روابط خیلی خوب و نزدیکی داشت. قصه دراز است اگر بخواهم همۀ اماره هارا ردیف کنم. فقط خواستم بگویم که نیروهای تندرو موجود در صحنه در شهریور ماه57 بیم زیادی داشتند که وجود امام موسی میانه رو در روند رادیکالیزه کردن انقلاب ایران مانع ایجاد کند و امام خمینی بشود امام دست دوم و عاریتی. لذا طبیعی بود که دوست نداشته باشند او را وارد انقلاب ایران بکنند- البته که امام خمینی صد درصد از این امر مبراست و از روحانیان مؤثر ممکن است فقط شهید بهشتی در جریان امر بوده باشد.- و دلیل دیگر غیر از استنادات نزدیکان آقای صدر این است که جمهوری اسلامی در عین حالی که کمترین تلاشی برای روشن شدن وضعیت آقای صدر نکرد که در تمام مدت عمر خود یکی از نزدیک ترین حکومت ها که بیشترین کمک های تسلیحاتی را می گرفت همین اقای قذافی بوده است. و نهایتاً اینکه این یک تحلیل است و ممکن است صد در صد با واقعیتی که اتفاق افتاده منطبق نباشد. در آن صورت باید منتظر باشیم تا حالا که قذافی سرنگون شده از راز این پرونده رمز گشایی بشود تا به حقیقت پی ببریم. و البته من بدلیل اعتقادم بدرستی تحلیلم مطمئنم که چنین اتفاقی نخواهد افتاد و جریان ربوده شدن صدر روشن نخواهد شد. مرسی. یا...هو