۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

سیرک یک وبلاگ نیست. یا دلقک در جاده؛ احمدی نژاد بی کلّه!

The Adoration of the Kings



نام من دلقک و شهرتم ایرانی است. کار دلقک در سیرک است. سیرک یک وبلاگ نیست. سیرک دایرة المعارف دلقک است. دلقک مقید به انجام عمل خاص و تعریف شده ای در سیرک نیست. دلقک باید شادی و امید و نشاط تولید کند برای بینندگانش. لذا دلقک فقط و فقط باید به آرمان خودش که تولید زندگی و شادی است متعهد باشد و نه هیچ چیز و هیچ چیز دیگر. بنابراین دلقک یک روشنفکر نیست. همینطور یک کارشناس یا تحلیلگر. دلقک یک با سواد آکادمیسین هم نیست عرفاً. و همینطور یک شهرزاد قصه گو. دلقک محدودیت منبع ندارد و چهار چوب شناخته شده. دلقک مجاز است هرموضوعی اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و... را دستمایۀ تولید نمایش روی صحنه اش بکند. مشروط به اینکه از کنتراست عین جامعه با ذهن تماشاگرش لبخندی لحظه ای، تلخندی نیروبخش یا قهقهه ای عمیق بر لب و دندان بینندگانش بیاورد. و دلقک... ادامه دارد در شمارش همه چیز بودن و هیچ چیز نبودن!

من از بین همۀ تعاریف مرسوم در مورد تمایز انسان و حیوان تعریف "انسان حیوان خندان است" را تعریف محبوبم انتخاب کرده ام. و معتقدم که انسان ناشاد نمی تواند منشاء کمترین تحرک و پویایی و پیشرفت و کامیابی بشود. و از اینجاست که با حکومت دینی مخالفم. زیرا دین در عرصۀ اجتماع - اجتماعی شدن دین = سیاست - نه تنها نمی تواند شادی های مادی و سطحی مورد نیاز انسان امروز را تأمین کند که بدتر به شادی های عمیق و معنوی ایمانی (در اینجا ایمان دینی) او آسیب های جدی وارد و انسان را از ماده مانده و به معنا نرسیده پوچ و سرگردان و مضطر بجا می گذارد. لذا مانند راننده ای هستم بر روی یک شاهراه بسوی هدف "آزادی خنده در ایران". 

من خنده را در گله های مختلط انسانی محقق می دانم و لاغیر. لذا معتقدم که تا آزادی زن بعنوان عنصر اصلی و محوری این اختلاط نر و مادۀ حیوانی محقق نشود خنده ها پژمرده و گام ها معلق خواهد بود. بنابراین هر کجا نشانه ای از "تلاش جامعه برای کسب آزادی ابراز هیجان در عرصۀ عمومی" سراغ می گیرم از خوشحالی و سرمستی سر از پای نمی شناسم. مثل ترویج موسیقی یا کنسرت یا رقص و سینما و هنر بطور عام و بهترین مثالش آن مراسم یگانۀ آب بازی در پارک آب و آتش. من در ایران دین را مساوی با آخوند می دانم. و معتقدم که بیرون رفتن هریک آخوند از سیاست مساوی با یک گشایش پیشرونده و زیربنایی بسمت عرفی شدن حکومت است و با جیغ و داد آن را اعلام و شادی می کنم. مسبب این رفتن"بسمت عرفی شدن حکومت" خدا باشد یا شیطان برای من تردید ایجاد نمی کند در دنبال کردن شان.

برگردم به جاده: در جاده ای که من رانندگی می کنم بسمت آزادی خنده در کوچه و خیابان های ایران. من حداکثر ادعایم یک بلد بودن است. و الا من خودم در این جاده یک راهروم و نه یک راهبر. این جاده رهبرانی از جنس سیاست می خواهد و دارد. که بنوبت و از جاده های فرعی وارد این جادۀ اصلی می شوند و مرا بدنبال خویش می کشند. تنها تلاش من در این است که غربیلک را صاف و مستقیم نگه دارم که از راهی که بلدم خارجم نکنند. و الا سرعت و دقت رانندگیم را در دستان رهبران سیاسی ام قرار می دهم. روزی هاشمی رفسنجانی وارد این جاده شد و خواست اقتصاد را آزاد کند و من هیجان زده تعقیبش کردم. ولی چون تحت اراده ای بالاتر از خودش نخواست و نتوانست استقامت (بمعنای هم مستقیم و هم پایداری) بکند رهایش کردم. سید محمد خاتمی آمد و چنان هیجان زده بدنبالش رانندگی می کردم که تا نزدیک پایان راه هم متوجه نبودم که خاتمی در حقیقت عرض جاده را قیقاج می رود بجای طول جاده و بسمت هدف.

تا اینکه محمود احمدی نژاد آمد و جنسی از جنس فاجعه داشت. مغموم و فاتحه خوان پشت رل ناخن می جویدم که متوجه شدم احمدی نژاد بر سرعت نا متعارفش افزود و چنان با مهارت و بی کله رانندگی می کند که مستقیم بسمت هدف (آزادی های اجتماعی و سبک زندگی) نشانه دارد. من نیز از خدا خواسته و بدون توجه به هشدارهای راننده های بغل دستی که معتقد بودند یا احمدی نژاد چپ می کند و یا مارا به نه بهشت که جهنمی بدتر از روحانیان می رساند گوش نکردم. زیرا که من در خرابکاری های روبنایی و عمیق احمدی نژاد تغییرات فلسفی و زیربنایی -حتی تصادفی هم باشد- را رصد می کردم. نام این احمدی نژاد را گذاشتم "احمدی نژاد جدید" و مشروط بودن حمایتم به "پایداری احمدی نژاد در گسترش و حمایت از آزادی های لیبرال و فردی جوانان" را هم مرتب یادآوری می کردم.

احمدی نژاد جدید اما کم آورد. یا حداقل این است که از یکماه پیش تاکنون نشانه های پررنگی از کم آوردن دارد. و من هنوز هم بضرس قاطع نمی گویم شکست خورد چون او راننده ای بی کله و جسور و کم عقل است و ممکن است با عث - حداقل - تصادفات هولناکی با روحانیان ارشد شود تا در راه بمانند و ما بتوانیم بدون لایی کشیدن های خطرناک آنان رانندگی کنیم. در اینجا بود که من هم از تعقیب عملیات آکروباسی ولی بی خطر و تکراری او کنار کشیدم و از دلبری که ساخته بودم به "دیو" همیشگی عدول کردم.

ضمن اینکه مجدداً تأکید می کنم که من یک فعال سیاسی و روشنفکر و اعلامیۀ حقوق بشری و دموکراسی خواه نیستم. و من فقط بعنوان یکی از تودگان پرشمار ایرانی خواهان حکومتی عرفی با آزادی های اجتماعی متعارف و مطابق با عرف متحمّل جامعه ام و در رأس همه؛ آزادی انتخاب حجاب برای خانم های کشورم هستم و لا غیر. لذا کمترین تعهدی به رهبران سیاسی ندارم و فقط به راه خودم متعهدم؛ می خواهم به آن دسته از خوانندگانی که مرا برانندگی سرگیجه آور و قیقاجی متصف یا متهم می کنند بگویم که برخی قیقاج ها که بدیهی هر رانندگی بلند مدتی  است را قبول دارم ولی آن "سرگیجه" را نه. زیرا:

من یک سال و نیم است که این سیرک را دایر کرده ام و متمرکز و شبانه روز و سخت در آن بروی صحنه رفته ام. ششصد و پنجاه مطلب بلند و غیر تکرای بعلاوۀ انبوهی از نوشته هایم در کامنت دانی و به بهانۀ پاسخ به خوانندگان در بدترین و بیرحمانه ترین ویرایش دو جلد کتاب می شود هر کدام پانصد صفحه! و خوانندگان نیمه راه یا گذری و وبلاگ خوان با فرهنگ مینی مال مجازی نخواهند توانست با یک پست و ده پست و یک ماه به شناخت حد اقلی از دلقک سیرک شان وقوف وبه "دانایی بسندگی" برسند. و این تقصیر من نیست. بلکه تقصیر ذوق من است که از وبلاگ انتظار کتاب دارم با ارتباط های صفحه به صفحه! و البته تقصیر هیچ کدام از خوانندگان ولی نعمتم هم نیست. یا...هو 

قبل از متن:

لحظه ای هم مهندس موسوی نازنین آمد. و با اولین تصادف جزیی دستور داد تا همه خود روها را پارک کنیم تا خدا بیاید و از محل تصادف کروکی تهیه کند. ولی مگر می شود با پارک کردن خودروها به هدف رسید!

۱۹ نظر:

م.ح.س گفت...

سلام. لااقل من یک نفر شما را به آن ها که باید معرفی کرده ام. و وبلاگ شما را بسیاری از آنان که باید بخوانند می خوانند. و البته حق با شماست در مورد راحت نبودن فهم و دنبال کردن دلقک دانایی چون این جناب. یعنی باید خودت اهل بخیه باشی تا این ظنز گزنده ی عمیق را با هجویات پوک اشتباه نگیری و بتوانی ادامه دهی. گاهی مهمل بافی هم کرده اید البته که به اقتضای دلقکی است یا دوری. که البته همان ها حوصله ی مخاطب ناکارشناس را سر برده و برانده. به هر حال به رغم تفاوت های فاحش فکری و عقیدتی و شبکه ی باور و ایمان و ... کماکان خواننده ات هستم. شاد باشی.

ناشناس گفت...

دلقکی که دوست داشت بندباز باشد ولی با سر زمین خورد.

ناشناس گفت...

سلام دلقک جان. خدا قوت و دستمریزاد. این طرح رو تو فیسبوک دیدم و خیلی‌ جالب بود برام، گفتم برات توضیحاتش رو بنویسم چون مطمئنم خوشت میاد، برای حق آزادی پوشش زنان هست.


طرح پنج در پنج چیست؟

دختران ایرانی، پنج‌شنبه‌ها ساعت پنج به مدت پنج ثانیه حجاب اجباری از سر برمی‌گیرند تا موهایشان هوایی بخورد



چرا فقط پنج ثانیه؟ چرا بیشتر نه؟

در این مرحله کم خطرترین زمانی است که می‌توان انتظار داشت



در چه محلی؟ در کدام شهر یا استان؟

هر جا که بودیم. در هر خیابان. در ملاعام. مشروط بر این که خطری تهدیدمان نکند



آیا شما جنبش سبز هستید؟

خیر. این مساله ارتباطی با اعتراض به نتایج یک انتخابات ندارد. حرکتی زنانه است برای به دست آوردن حقوق دریغ شده که در صورت شکست یا پیروزی جنبش سبز به راه خود ادامه می‌دهد. اما اگر منظور از جنبش سبز، حرکتی برای کسب حقوق اولیه انسانی در ایران است... بله رنگش می‌تواند سبز هم باشد.



آیا شما قصد براندازی حکومت جمهوری اسلامی را دارید؟

خیر. به هیچ وجه. هدف نهایی اختیاری شدن حجاب است. در حکومت جمهوری اسلامی یا در هر حکومت دیگری



حرکت خیلی کوچکی به نظر می‌رسد. چرا کاری اساسی نمی‌کنید؟

یک کار بزرگ را تقسیم می‌کنند به مجموعه‌ای از ریزکارهای کوچکتر و دانه به دانه انجامش می‌دهند. ناگهان به خود می‌آیند و کار بزرگ را انجام شده می‌بینند.

وقتی که راهی طولانی در پیش داریم، نمی‌ایستیم که از به مقصد نرسیدن اشک بریزیم. کوله را برمی‌داریم و قدم اول را در راه می‌گذاریم.



حجاب اجباری چرا اینقدر برایتان مهم است؟ آیا بهتر نیست کار بهتری کنید؟

حجاب اجباری نشانه‌ی همه‌ی ظلم‌هایی است که به زنان در ایران می‌رود. مجسمه و سمبل حقیر دانستن و نماد آقابالاسر داشتن است. اگر موفق شویم این سد را بشکنیم، هدف‌های دیگر ساده خواهند بود: حق طلاق، حق تحصیل، حق حضانت...



نمی‌گویید شما را دستگیر می‌کنند؟

شرط اولی که گذاشتیم این بود: فقط در صورتی این کار را می‌کنیم که خطری درکار نباشد.

این حرکت مثل الله اکبر گفتن بر پشت بام نیست که خانه‌ات را لو بدهد.

مثل راهپیمایی خیابانی نیست که تمام مسیرهای منتهی به خیابان‌های شلوغ را ببندند

مثل دست بند سبز بستن نیست که موقع دستگیری مدرکی از تو داشته باشند

مثل آب بازی و فانوس بازی نیست که مکان مشخصی داشته باشد و به آنجا نیرو بفرستند

باز و بسته کردن روسری حرکتی است که همین الان خیلی‌هایمان ناخوداگاه انجام می‌دهیم

Dalghak.Irani گفت...

برای ناشناس اول.
سلام
دلقک خودش با صحنه و زمین و خاک همسطح است. و با کله زمین خوردن خاک پارادوکسیکال تجربی است. خوشحالم که چیزهای خوبی یاد می گیری از مطالعۀ وبلاگ من. من منتظر جایزه نیستم چون بر عکس جهرمی من کاشف چیزی نبوده ام. من فقط بلندگوی خنده ام برای شما. اگر اجابت شود دعایم. یا...هو

پيام امروز گفت...

كلا در نظام جمهوري اسلامي و در دايره بسته آن، دلبستن به كسي سخت مشكل است. فكر كنم دلبندي من به موسوي و شما به احمدي نژاد هر دو از يك جنس است و آن مخالفت با قدرت حاكمه است وگرنه هيچيك علاقه‌اي به جمهوري اسلامي(چه تركيب بي معنايي!) نداريم.
از ناشناسان عزيز هم درخواست ميكنم با يك هويت و اسم مجازي كامنت بگذارند كه ما نگرديم ببينيم ناشناس اول كي بود و ناشناس دوم چه كسي؟

ادوارد البی دوم گفت...

بنده شخصا تناقضی در اندیشه دلقک ندیده‌ام. تفکری صلب دارد و حداقلش خودش می‌داند چه می‌خواهد و می‌گوید، که خیلی به اصطلاح سیاستمداران و مثلا فعالان این را هم ندارند. این که یک روز از کسی حمایت کند و روز دیگر نه، نشانه اینکه روزی یک چیز می‌خواهد و روز دگر چیز دگر، نیست. تصور می‌کنم درک این موضوع نیاز به تاکید ندارد. درکش واقعا این قدر سخت است!؟
-
در تایید حرف "پیام امروز"، هنوز نمی‌فهمم چرا باید با اسم "ناشناس" کامنت داد. انتخاب یک اسم برای تشخیص هویت (اونم مجازی) در یک بحث، خیلی چیز ضروری و در عین حال ساده ایست. یارو اینو تشخیص نمی‌ده، ادعا و انتقادم که فراوون!

ناشناس گفت...

دلقک گرامی حیطه نظرات شما هر چند استراژی مشخصی ندارد اما با تکنیک نابودی الگاریشی روحانیت جریانات موجود در معادلات حاکم بر صحنه کشور رو رصد می کنید همین موضوع باعث جذابیت بلاگ شما و تبدیل من به یکی از خوانندههای دایمی شما شده در ضمن دلقک گرامی نمیدونم با نوشته های دکتر بهروز ارمان که در گویا نیوز هم قرار می گیره تا به حال برخورد داشتید خیلی جالبه به هر حال موفق باشین

ذوست گفت...

من کار به درستی و نادرستی عقاید دلقک ندارم از کسی هم انتظار درست بودن 100% داشتن احمقانه است و برای جنبش آزادی خواهی و دموکراسی ایران خرابکارانه والبته مذهبانه. چسبیدن به وسپس رها کردن شخصیتهای سیاسی یکی از لوازم دموکراسی است و دلقک ما اینجا دارد یک تابو شکنی میکند باید که سپاسگذارش بود و ازش آموخت. چونکه چسبیدن به شخصیتهای گذشته دردی دوا نمکند آنها هرچند هم که خوب و پاک ودرست بوده باشند برای زمان خودشان بوده اند مانندامیرکبیر و مصدق ,امروز نامشان را گرامی باید داشت به عنوان سرمایه ملی و نوعی ترازوی پنهان در عمق تجربه تاریخی مان.اما شخصیتهای سیاسی امروزمان راپیش از آنکه امیرکبیر بنامیم وگاندی یا یکی دیگربهتر است همانند دلقک خوبی و بدیشان را در ترازوی کار و بار روزانه شان و نتیجه ای که به ما میدهد بسنجیم به جای اینکه بگوییم دیدی گفتم من از اول میدانستم و از اینگونه ...
دلقک کار دیگری که میکند این است که میگوید نتیجه ای که میخواستم نگرفتم پس خداحافظ هاشمی , خاتمی ,موسوی , احمدی.زمانی که بیشتر ما اینگونه بیاندیشم و عمل کنیم به جای چسبیدن ابدی به خاتمی و موسوی میتوان امیدوار بود که قدمی کوچک در راه دموکراسی برداشته ایم.وقتمان تلف میشود؟ آری اما چاره دیگری هست؟پیدا کنیم آنرا هم. پس فعلا زنده باد دلقک فروتن دانای ما.

رها گفت...

مشکل سیرک شما این است که نهایتاً به همان تعریف خواهد رسید "حیوان خندان" ولی انسان هایی که می توانند آزادی و شادی را در عمل رقم بزنند باید بسیار فراتر از حیوان خندان باشند...

Dalghak.Irani گفت...

سلام ح.م.س
مرسی بخاطر تحویل گرفتنت. و همین طور تذکر مهمل نویسی ام گاهی. که شرحی مفصل دارد و دردی چون کم آوردن و پرگویی و دنبال تیراژ و سلیقۀ عام و دلم می خواهد جوانان بیشتری را تور کنم برای حرف زدن و... ده ها دلیل دیگر که امیدورام وقتی لازم باشد درد دل کنم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناس و آن طرح جالب و متفاوت و باب میل منش.
بنظر من هم کار خوبی است و مفید اگر جوانان از وارد شدن سیاست به این قبیل ایده ها شدیداً بپرهیزند و نگذارند در فضای مجازی دستمالی اش کنند و به ضد خودش و تمسخر و هخایی کردن تبدیل کنند. چون این قبیل طرح ها اگر زمینۀ فهم فلسفی در جامعه نداشته باشد خیلی استعداد دارد بمواردی مثل صف نانوایی یا پرچم شیر و حورشید در کویر لوت و از این قبیل تبدیل شود. البته شرح خوبی هم نوشته اند جوانان و باید بازهم توضیح بدهند که این فقط کاربرد عملکرد روانی و امادگی های ذهنی دارد و عنصر صرف مبارزاتی نیست. من خودم می ترسم همیشه بمردم بگویم چه بکنند و معمولاً طرفدار گسترش ایده ها هستم و تصمیم شخصی یا گروه های کوچک اجتماعی مثل همین اقدام این دوستان را منتظر می مانم. خوشحالم کردی و می کنی که اگر این سنخ فرهنگ های شکل گیری را اگر در هرجا دیدی برای من و حواننده ها هم کامنت بگذاری. مرسی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

پیام امروز سلام
موافقم با برداشتت از هواداری ما از سیاستمداران. و مرسی. و البته مدینه گفتی و کردی کبابم راجع به ناشناس بازی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

ادوارد البی هنرمند خوبم. مرسی بخاطر پشتیبانی ات و توضیح کمک کننده ات. مثل همیشه. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام به ناشناس ایراد استراتژی.
سلام مرسی. و سپاسگزارم. البته من خودم را استراتژیست بیشتر می شناسم و می خوانم تا تاکتیسین. نظرها مختلف است و خوب هم است. همین که همدیگر را حمایت می کنیم و یاد می گیریم و یاد می دهیم خ.ب است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

سلام و سپاس از دوست که گویا این بار شده دو زیست و "ذوست". ممکن هم است قبلاً هم ذوست بوده من دوست می خواندم. چشمان من دیگر جواب نمی دهد. خیلی لطف کردی و توضیح خوبی از زاویه دید تازه را مطرح کردی. مرسی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

رها سلام.
شما خیلی بی رودر بایستی با من رودررو می شوید. ولی من که نمی توانم لخت و بی حیا بگویم اطلاعات عمومی شما خیلی کم است. انسان حیوان سیاسی یا انسان حیوان اجتماعی یا انسان حیوان عاقل و... تعاریف زیاد و متنوعی هستند که فیلسوفان و اندیشمندان بزرگ گفته اند که مهمترین و قدیمی ترین و معروف ترین آن ها "انسان حیوان ناطق" است. و منظور این است که انسان هم در همه چیز مثل حیوان است مگر در عقل یا نطق و یا سیاست که به دلیل این صفت ها از حیوان متمایز می شود و به او می گوییم انسان. منظور من هم این است که من ترجیح می دهم این صفت ممیز بین انسان و حیوان را خندۀ انسان بدانم. همین. یا...هو

دوست گفت...

پوزش از اشتباه تایپی ذوست به جای دوست و یک توضیح کوچک دیگر که من از نوشته های دلقک برداشت کرده ام: وقتی هم سرش به سنگ میخورد و آرزوهایش باد هوا میشود کینه ونفرت نمی اندوزد بر ضد آنکه او را به خاک سیاه نشانده بلکه نرم و آرام میگوید "تو آنچه ازت میخواستم نکردی و در توانت نبود. برو کنار ببینم".این خیلی مهم است یاد بگیریم ازدلقک.

MiM گفت...

سلام و پس از مدتها عرض ادب
سالی است که زندگی می کنم در سیرکت و شادمان به بندبازی هایت و امیدوار پرده آخرت این نمایش... و هربار که اینجاآخر قصه دلقکمان راست است. خواستم بگویم شکستم... کاش مردش بود این یار علی در نهروان... شاد باشی و نویسا.

رها گفت...

منظور من دقیقاً مفهومی بود که شما مورد نظرتان است و فکر کردم شما متوجه می شوید. بحث الفاظ و اینکه انسان را چه بنامیم نیست بحث این است: کسی که سی و سه سال پیش انقلاب ایران را رهبری کرد بر روی عقاید و افکار پیروانش کار می کرد و این عقاید بود که آنها را در مقابل سختی های مبارزه پیش می راند. برای شکل دادن حرکت های بزرگ باید انسان های بزرگ داشت.