۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

هاماشاءالله! یا طالبانیسم؛ یا لیبرالیسم! بگرد تا بگردیم.

Mariana



1- "وا خدا مرگم بده؛ دورۀ آخرالزمان شده!؟" این جمله ای است که قطعاً هر کدام از ایرانیان یکبار از زبان مادر بزرگ یا مادر یا خواهر خود شنیده اند. و آن زمانی است که عضوی از خانواده کاری غیر متعارف و ناهنجار انجام می دهد که بزرگترها از تعجب و شگفتی یا تأسف و عصبانیت آن را بیان می کنند. مفهوم آن هم این است که حرکت یا حرکات فاعل چنان در کنتراست با "نسخۀ اصلی رفتاری موضوع به رفتار گذاشته شده" است که تداعی کنندۀ پایان دنیا و از دست رفتن هنجارهای رفتاری متعارف است.

2- امروز و در پی رفتار های هیستریک حاکمان جمهوری اسلامی یک موضوع بسیار مهم و موضوع دومی نه به اهمیت اولی اتفاق افتاده است، که کاربرد آن جملۀ "مادربزرگ"ی تنها واکنش ما می تواند باشد به این دو اتفاق.

الف- اتفاق مهم و اول این است که مجلس بردگان - چه نام با مسمایی داده ام به این مجموعه - بعد از دو سال مقاومت در مقابل دستور آیت الله خامنه ای مبنی بر تعبیۀ سیستم بازرسی ویژه برای کنترل مواضع سیاسی و رفتارهای نمایندگان بعد از ورود به مجلس و در طول دورۀ نمایندگی؛ بالاخره تن به ذلت تاریخی داده اند و طرحی با نام "نظارت بر نمایندگان" را در دستور علنی گذاشته و تصویب آن را آغاز کرده اند. مشروح جلسۀ امروز مجلس یکی از کمدی ترین و شاد ترین جلسات پارلمان در ایران بوده از صدر مشروطه تا کنون. زیرا که بردگان رهبری که تا حضیض "رذل" بودن هم توسط ایشان نامیده شده اند، پس از دوسال این دست و آندست کردن ناچار طرحی را تصویب کرده اند که پایان رسمی جمهوریت نظام شترگاوپلنگی ولایت فقیه را بنام بدنام خود رقم بزنند. و چه بهتر از این که "بردگان اراده ای را که ندارند به سخره و مسخره بازی بگذارند و کمی هم تفریح کنند بعد از تعطیلات تابستانی." شنیدن یا خواندن این جلسۀ خنده های هیستریک و متلک های مستأصل با خودتان. فقط خواستم بگویم که "وا خدا مرگم بده؛ دورۀ آخرالزمان شده!؟" و پاسخ بدهم بلی عزیزان "دورۀ آخر الجمهوری اسلامی شده" و این فعلی مبارک است که رژیمی در "سراشیب"ی افتاده باشد که "یتشبث بکل حشیش" روزگارش بشود.

ب-  موضوع دوم و کمتر مهم که آن هم نشانه های پررنگ ضعف و استیصال رژیم را می رساند. هجوم مأموران امنیتی سپاه به بند 350 زندانیان سیاسی در اوین است. و جستجوی جیب به جیب و شلوار به شلوار پیشتازان نازنین آزادی ایران. سیستمی که زندانی را با سبعیت تمام خودش گرفته و خودش زندانی کرده و رییس و زندان بان و قاضی و آبدارچی و ... جزو سگ های پاسبان خودش است؛ حتی به داخل سلول های چند متری که در کنترل دقیقه به دقیقۀ گماشتگان خودش است اعتماد ندارد. معنای تحت اللفظی و سادۀ این کار یعنی حکومتی به سرکردگی ولی فقیهی که فقط چهار هزار کارمند دفتری در ستاد فدائیان خودش دارد؛ قادر نیست به تعداد انگشتان دو دست آدم معتمد اعم از زندان بان و قاضی و پاسدار و پاسبان پیدا کند که یک بند 160 نفرۀ زندانیان سیاسی را اداره کنند؛ و از همکاری با فرزندان برومند و شاخص ملت استنکاف بکنند. والله این ها قطعاً از علایم دقیق "وا خدا مرگم بده؛ مگر جمهوری اسلامی در حال سقوطه" است. وما بیشتر از مسخره بازی بردگان رهبری در امروز مجلس؛ باید شاد باشیم و خدا را شکر کنیم!

3- شک ندارم که چنین اقدامات هیستریک و از روی استیصالی و در این موقعیتی که جمهوری اسلامی همۀ صحنه های داخلی و بین المللی را باخته است؛ جز در تشدید سقوط خودش معنا نمی شود. و این قبیل اقدامات آخرین زورهای خامنه ای برای کنترل اوضاعی است که از دستش در رفته و نمی داند چگونه آن را مهار کند. خیلی به گرد مرگ پاشیده شده بروی مردمان غصه نخوریم. معمولاً اتفاقات بزرگ در جایی و زمانی رخ می دهد که ظاهراً نشانه هایش به هیچ برسد. بی تفاوتی بدنۀ جامعه در لحظه ای نه چندان دور به سیلی ویرانگر تبدیل خواهد شد که هم بردگان را و هم اربابان را با هم به زباله دان "طالبانیسم" پرتاب خواهد کرد. یا...هو

هیچ نظری موجود نیست: