۱۳۹۰ مهر ۲, شنبه

سگی که به باز شدن قلاده اش اعتراض کرد!

Landscape with Snow


پسر جوانی را می بینم که در کنار قایق خانوادگی باسگ مشکی و متوسطش ایستاده و قلادۀ سگ در دستش است و همه چیز طبیعی است. پسر جوان خم می شود و قلادۀ سگ را از گردنش باز می کند برای مجوز کمی هم ورجه وورجه و بازگشت بحالت نا اسیری!

سگ بدون قلاده قدم از قدم که بر نمی دارد هیچ! بلکه با آخرین قدرت خشم و عصبانیت رو به صاحبش شروع می کند به پارس کردن. بیش از دو دقیقه تلاش جوان برای تشویق سگ به بازی راه بجایی نمی برد، و سگ کماکان در حال پارس کردن مدام است عصبانی. پسر جوان لاجرم خم می شود و قلادۀ سگ را می بندد. سگ آرام می شود و همه چیز طبیعی است. سگ مشکی با قلاده اش در دست صاحبش: رام و بی هیاهو! یا...هو

پی نوشت اول:

دوستم زنگ زد که چرا رنگ سگ را مشکی انتخاب کرده ام. آیا منظورم به زنان چادر مشکی بود. نعره ای از حیرت کشیدم که چه کشیده ایم که به این روز افتاده ایم. با برداشت های نچسب از موضوعات ساده. این یک روایت موبمو و مستند در پنج دقیقه سیگار کشیدن بر روی بالکن منزلم و در روبرویم است و نه هیچ چیز بیشتر. البته که دیدم بدرد یاد آوری "بیایید اگر با اسارت مخالفت نمی کنیم حداقل استقبال هم نکنیم از بودن در دام دیکتاتور"می خورد اینجا نوشتم. و برداشت را آزاد کردم برای تفکر بر انگیزی! عادت به اسارت.

۱۱ نظر:

ادوارد البی دوم گفت...

یک روایت سهمگین!

Dalghak.Irani گفت...

سلام ادوارد. چه خوب که می بینمت. دلم برایت تنگ شده بود. مرسی. یا...هو

ادوارد البی دوم گفت...

من هر روز اینجام پیرمرد. هر روز!

دوست گفت...

این داستان مرا یادآن ریسمانی انداخت که صاحبش میگوید به آن چنگ زنید تارستگار شوید...
احساس تعلق آرامش میاورد چه برای سگ چه انسان. اما کسانی هم هستند که:
زهر چه رنگ تعلق پذیرید آزادند.

احمد گفت...

http://dolatema.com/view-340.html

خ.آ گفت...

عزيزم استاد،
تنم لرزيد از اين روايت. نكند حال و روز ما مثل اين سگ داستان شماست و خبر نداريم!!

ناشناس گفت...

پارس کردن نه، و واق کردن آری!

این را باب یادآوری آورم که دلقک عزیز پارس کردن فعلی است که از سر نژادپرستی اعراب (که پارس ها تازی می خوانندشان) در برابر واژه "تازی" ساخته اند و البته در گذر زمان آنقدر مصطلح شده که پارسی گویان هم از جعلی بودن و توهین آمیز بودن آن غافل گشته اند!
شما نکنید این کار را.
سپاس
فرامرز

Dalghak.Irani گفت...

سلام و درود به دوستان و سروران. وبا فرامرز عزیز.
نکتۀ خوبی را یاد اوری کرده ای و برای من تا این حد جدید بود. می خواستم اصلاحیۀ حضرت عالی را در متن اعمال کنم که متأسفانه متن را مخدوش می کرد و واق واق کردن مفهوم پارس کردن غلط مصطلح را تداعی و منتقل نمی کرد و نمی کند. واق واق مطلقاً واژه ای منفی است در حالیکه پارس کردن می تواند مثبت باشد در بسیاری زمان ها. البته قبلاً هم در یک پست مستوفی به مسئلۀ زبان و حساسیت های آن پرداخته ام و گفته ام که زبان از نظر من فقط یک واسطۀ انتقال مفاهیم است و ارزشی مستقل فرهنگی ندارد. و ترجیح خود من این بود که کاش اگر ممکن بود بشر می توانست فقط به یک زبان سخن بگوید که ارتباط و تفاهم بهتر و سریعتر انجام می شد و این همه کوشش و تلاش جهت آموزش زبان های مختلف به انسان های مختلف صرف بهبود کامیابی و لذت بیشتر انسان می شد. سپاسگزارم از نکته ای که بمن یاد دادی و متأسفم که نتوانستم اعمالش بکنم. یا...هو

ناشناس گفت...

شرح محکومیت ابدی انسان را نوشته اید به زندانی که زندانبانش خود اوست...

online گفت...

دوست گرامی شاید هم منظورتان کامنت های ما بوده است که قبول داریم. سگ نگران امنیت است و وقتی در عین آزادی همه جا را امن ببیند. در نهایت فقط زورش به پاچه خودش می رسد.

کم تر برایت خواهم نوشت اما دلیلش رنجش از شما نیست که بسیار نازنین دیدن و بودن را از شما آموخته ایم به عنوان حسن نیت کامنت های متحجرانه من را در پست بعدیتان ببینید.

Dalghak.Irani گفت...

سلام online

اگر دوست گرامی باشم که نمی توانم با دوستم نارفیق و ناراست باشم. پس اگر دشمن نا گرامی نباشم مطمئن باشید که به ولی نعمتانم درشتی نمی کنم. مرسی. یا...هو