۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه

بلی من هم آنجا بودم: جلوسفارت جمهوری اسلامی درلندن!

Les Demoisells d'Avegnon


 حرف توحرف می آورید وبحث توبحث وفرصت نمی دهید که بگویم اینقدردل دل کردم روزیکشنبه برای رفتن برای تظاهرات اول اسفند مقابل سفارت جمهوری اسلامی درلندن که بالاخره رفتم ویک ربع به ساعت 5 رسیدم وتاپنج وربع ماندم و هنوز گرم وبا صدای بلند ادامه داشت که برگشتم. موقع رفتن تصادفی مسیری بمن تحمیل شد ک مجبورشدم از جلو Hyde Park Corner تا جلوسفارت ایران را پیاده بروم وازمقابل چند سفارت کشورهای عربی رد بشوم. خیلی پرچم های کوچک وبی نام را نمی شناسم ولی باید ازجلو سفارت بحرین ویمن عبور کرده باشم. بیش ازاندازه منزوی وسنگینم- ازنظر وقار وژست عرض میکنم والا من هیچگاه چاق نبودم بعد از نوجوانی که بچه بازهای خیابان لاله زار را به هوس می انداختم- لذا اهل قاطی شدن در تظاهرات وگپ وگفت حواشی نیستم واغلب چندبار عرض وطول آدم هارا قدم می زنم وقیافه ها وفیگورها ولباس ها وشعارها را چک می کنم تا اگر شما پرسیدید چه دیدم بتوانم چند جمله هم شده سرهم کنم:


بگذارید حالا که هم تظاهرات عرب هارا دیدم وهم تظاهرات ایرانی هارا مشاهداتم را در قالب مقایسه بگویم که شما هم بتوانید تصویر مورد برداشت خودتان را بسازید. عربها خیلی خشمگین ومصمم نشان می دادند ولی ته چهرۀ همه شان یکنوع شوخی و شادی وامید رسوب کرده بود که من اسمش را گذاشتم "جشن خشمگین". ایرانی ها برعکس خیلی خندان وغیرمصمم وناجدی بودند ولی ته چهره شان نوعی غم وعزا و  نا امیدی ماسیده بود که من اسمش را گذاشتم "سوگواری خندان". عرب ها تعداد بیشتری بودند نسبت به ایرانی ها درحالیکه کشوری مثل بحرین موش چیه که کله پاچه اش چه باشد است تازه مهاجرفرست هم نیست مثل ایران. عرب ها همه پرچم کشورشان را دردست ودراهتزاز داشتند درحالیکه ایرانی ها سبز وشیروخورشید وبنفشش را من تشخیص دادم به نشانۀ سبزسادات وسلطنت ارباب ومجاهدت ناباب واگر تیزبین بودی بلکه هم اتحادیۀ احزاب کارگری وکمونیستی هم پرچمی داشته بودند دونفری وگروههایی تکنفره که مجله یا بولتن پخش می کردند بجای پرچم.


عرب هابلندگو نداشتند ولی صدایشان بلند بود. ایرانی ها بلندگو داشتند وصدای بلندگوهایشان بلندتربود. عرب ها مثل خودشان آمده بودند بدون تجهیزات وپوشش اضافی. ایرانیها اما اکثریت پوشش اضافه هم داشتند ازماسک های مختلف وپارچه های سبز وشال گردن درازکه چهره هارا مواظبت کند درهنگام مراجعت به وطن. وجه غالب را می گویم والا پیرمردان ازاصل افتاده هم بودند مثل من وجوانانی پاک باز وجان برکف بی وطن! شعارهای عرب هارا تشخیص ندادم ولی الموتی که منتظرش بودم بگوشم نرسید. ایرانی ها تا دلت بخواهد مرگ داشتند درژانرهای مختلف: ازاشخاص حقیقی تا ساختارهای حقوقی. 


توی راه برگشت بخانه داشتم می خندیدم به پارادوکس موجود درامروز خاورمیانه: اعراب با جدیت شوخ چیزی را می خواستند پس بدهند که ایرانی ها با شوخی عبوس می خواستند همان چیزرا بدست آورند. اسم این چیز مشترک که یکی می خواست پس بدهد ودیگری می خواست بعدازسی ودوسال پس بکیرد بود "زندگی". مثلاً بحرینی ها فکرمی کنند اگر شیعیان حاکم بحرین بشوند چه چیزی بیشترازامروزبدست خواهند آورد. من می گویم هیچ چیز وتو که خیلی حرارت داری بگو تقریباً هیچ چیز. چون مشکل جهان سومی ها توزیع لذت نیست بلکه بارها گفته ام مشکل شان کمبود تولید لذت است که اول برمی گردد به کمبود منابع لذت درتناسب با جمعیت درجهان وتشدید می شود با عدم سخت کوشی وعادت به تن آسایی ومفت خواری. اگر! با تأکید می گویم اگر؛ بحرینی ها بسیارفراترازخوش شانس باشند که بلایی مثل ما سرخودشان نیاورند، درفردای پیروزی 1000 نفر روشنفکرو سیاستمدار شیعه را بقدرت وثروت خواهند رساند درقبضۀ پست های نان و آبداربجای سنی ها. ونه بیشتر. من که معتقدم درفرمول هزینه فایده این خرابکاری به آن دستمزد نمی ارزد. چون که تاوان خرابکاری ها هم آوارمضاعف خواهد شد برنحیفی امروزبراندازان! وتو می خندی بمن با دموکراسی! ومن پاسخ می دهم به توبا؛ دموکراسی! شوخی می کنی!؟ مگردموکراسی ریگ روان است که بتوان ازآسفالت های خیابان کند با چنگ و"پس افکند"! دموکراسی یک تمرین دانشگاهی است ونه یک تسکین حوزوی!


تاخانه برسم یک چیزی برایم مسلم شده بود اگرآن روش"جشن خشمگین" عرب ها مثل جشن سی ودوسال پیش ما درست باشد این روش"سوگواری خندان" ما عبث است. واگراین سوگواری خندان مادرست باشد جشن خشمگین اعراب غلط است. هر دودرست است معادله ای محال قطعی است.- لیبی را فراموش کن حکومت آنجا بر مبنای دین وشریعت قذافی اداره می شود. همان آرزویی که احمدی نژاد برای ایران دارد ومی خواهد با قبضه کردن کامل قدرت دین وشریعت خودش را جایگزین حکومت فعلی بکند-


وتوی خانه پی می گیرم خودمان را. وبرای 999 امین بار به این نتیجه می رسم که ما فقط باید برای پس گرفتن زندگی مان مبارزه کنیم ونه برای دموکراسی وحقوق بشر. ووقتی اینطورشد چه تنوعی ازانواع مبارزه ها وتاکتیک ها درپیش روی ما صف نمی کشند: 
ما اگر برای پس گرفتن زندگی مبارزه کنیم فقط کافیست زندگی کنیم تابشود مبارزه ای جانانه! بعبارت دقیق تر ما بایدبخشی اززندگی مان را که المان های دنیای جدید مثل خنده وشادی وموسیقی وهنر وجشن وپایکوبی وتجمعات مختلط نجیب وکنسرت وتفریح وفوتبال دربرابرخانواده ها و... ازاین قبیل است را بیشتر وبا طراحی های قبلی به عرصۀ عمومی وخیابان بکشانیم. تا هم چهارستون متحجران حاکم را بلرزانیم وهم دنیای خارج را متوجه رنج خویش کنیم وهم ازشیطنت ها وشلوغی استفاده کنی عوامل دگم خشن وبراندازدرامان بمانیم. کشورهای عربی بازندگی است که باخشم می جنگند. با سفیران مرگ فقط با سلاح شادی وخنده ورنگ وزندگی می توان مبارزه کرد.-دراین قسمت یک سری مثال ها وچه باید کردهایی هم نوشته بودم که بدلایلی ازجمله تحرک خوب واخیر رهبران جنبش سبز؛ جلوگیری ازدستمالی شدن ایده ها توسط آدم های بی صلاحیت وروشن نبودن دقیق مواضع اصلاح طلبان مذهبی درمورد آزادی های اجتماعی؛ منتشرنمی کنم. تابعد!-

کوتاه سخن آنکه وقتی حنبشت- بهردلیل خارج ازارادۀ تو- فقط درشمال تهران وچند کوچه درچند شهربزرگ می جنبد ودیگرهیچ. یک سازوکاری درخورهمین جماعت نیمه مرفه وناگرسنه طراحی کن. این ها که زندگی را جدی گرفتند وبرای بدست آوردنش با سفیران مرگ درآویختند جنوب شهری ها هم بهوای سازودهل وجشن وپایکوبی برای تماشا می آیند وقطعی است که حق را بشما می دهند وجانب شمارا می گیرند چون زندگی خواهی وبهترخواهی وشادی دوستی فطری است. ولی سیاسی خواهی نه. البته که هرکاری سترگ مثل جنبش برای زندگی برنامه ریزی و سازماندهی حداقلی می خواهد ومن طرح خامش را می گویم. مشکل دیگروفعلی جنبش برای زندگی هم برمی گردد به اینکه اصلاح طلبان راهبر جنبش کنونی خودشان با زندگی زاویه دارند. شاید وقتی دیگر! یا...هو

۴ نظر:

ناشناس گفت...

نوشته جالبی بود دوست من ولی در بازار مسگران و شلوغی کوچه پس کوچه های شهر نوشته ات بنظرم خودت نیز گم شدی و صدایت بصدایت و گوشت نرسید. نکته اساسی ایی را که به غفلت از یاد بردی اینست که مشکل دقیقأ همین است که آنچه گفتی بکنیم تا بشود زندگی در ایران ما نشدنی است، همین.

مترسک گفت...

سلام دلقک !
برایم توضیح میدهی چرا تلاش برای دموکراسی و حقوق بشر را از تلاش برای زندگی جدا کردی ؟
در لایه های زیرین مملکت ما فقر موج می زند، نه فقط مالی و پولی بلکه فرهنگی ، می دانی مردم کتاب نمی خونند ؟ می دانی چرا؟ چون در شهر کتاب خونه ای هم اگر هست از تبار حاکمان است سینما هم دستشان است، کافی شاپ ها را هم می بندند، شادی و زندگی اجتماعی چطور؟! در ایران نه تل شاخ گوزن را میگذارند به سربه نشان شادی سال نو و نه گوش خرگوش برای عید ایستر، در ایران همه باید جدی باشند، اسلام اینطور خواسته... آخوند ها می گن، همه یاد گرفتن یواشکی خوش باشن ، ماجرای وزیر را شنیدی که گ ...ن را از قول شاه حرام اعلام کرد تا مردم در خفاء ب ...ند و خوش حال باشند که از فرمان شاه تخلف کرده اند! درست گفتی دموکراسی تمرین می خواهد، اما آزادی اجتماعی بدون دموکراسی؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام ناشناس
کمی دیر شد.علتش هم شلوغی وشهر وترافیک سیرک بود واست که دنده عقب آمدن را کمی سخت می کند. من که خودم تازه پیدا شده ام بعدازسی سال گمشدن. تابیایی اینجا چندبار اسم دلقک ان هم فابریک واصل جنس ایرانی باشد را شیده بودی؟ خب همین که من پیدا شده ام وایران بعدازسلطۀ شریعت یک دلقک دارد نشان از تغییر بزودی ایران ازژانر تراژدی به کمدی است.
جدی ترش می شود اینکه برای همان زندگی که درایران ممنوع است مبارزه کنیم. اگرمبارزۀ سیاسی وخشن وزندان وشکنجه وتبعید ممکن است وجریان دارد که دارد. چرا ممکن نیست که برای بدیهیات زندگی اجتماعی مبارزه کرد. حداقل قضیه این است که هزینه های این مبارزه کمتر ومبارزه با آن توسط رژیم سخت تر است. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

مترسک عزیز سلام
آنچه که برایش توضیح خواسته ای بسیار مفصل است ونمی توانم درکامنت جواب بدهم ودرسرتاسر نوشته های وبلاگم مثل یک روح سرگردان جاری وساری است. فقط برای لینک دادن به مغز شما عرض می کنم که من منظورم رژیم های لیبرال شبه دیکتاتوری ونیمه دموکراتیک مثل همزیم های کشورهای مسلمان که خودما هم زمان شاه داشتیم است. یا...هو