۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه

با این تیترمی بندم این بی تیتری را: خوشحالم رفقا!

St. Michael Vanquishing Satan

شراب لعل کش وروی مه جبینان بین

خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.

به زیردلق طمع کمند ها دارند

درازدستی این کوته آستینان بین.

به خرمن دوجهان سرفرونمی آرند

دماغُ کبرگدایان وخوشه چینان بین.

بهای نیم کرشمه هزارجان طلبند

نیاز اهل دل و ناز نازنینان بین.

حقوق صحبت ِ مارابباد داد وبرفت

وفای صحبت یاران وهمنشینان بین.

اسیرعشق شدن چارۀ صلاح من است

ضمیر عافیت اندیش پیش بینان بین.

کدورت ازدل حافظ ببُرد صحبت دوست

صفای همت پاکان وپاک دینان بین.


"تاریخ درایران یک بار دیگر ورق خورد". "16 بهمن 1389 روزجشن مقدس آغازرهایی ایران". " زنان؛ این زنان: تاریخ دوبارۀ سربلندی ایران". "زلزلۀ ده ریشتری درارکان حاکمیت جمهوری اسلامی". "حکومت عرفی خوش آمدی". "رنگ ورِنگ وشادی بعدازسی ودوسال درایران". "عمیق ترین وپایدارترین اصلاح سیاسی درتاریخ معاصرایران". "...وآنگاه اصلاحات درایران آغازشد". "سلام بررویش دوبارۀ عشق". "سلام موقت برامام غایب؛ وبدرود دایم به امام حاضر". "درودبرسه مرجع واقعی: علوی وصافی وحسینی". "یک امید وهزار آرزو"...

اگراحمدی نژاد را امام غایب هدایت می کند. شک ندارم که ما را نیز خدای خودمان -مال خودخودمان ونه هیچ کس دیگر. هرکس خدای خودش را دارد- راهنمایی می کند.

انتخاب نقاشی طبق سنت حاکم بروبلاگ نوشته هایم انتخاب شده است. وشعرخواجه دراثریک تصادف واشتباه من دربازکردن صفحه های کامپیوترم خودش را تحمیل کرده است.  یا...هو



***********************************

سه مرجع تقليد، اعزام ورزشکاران زن به خارج را «حرام» اعلام کردند

از راست: آیت الله حسینی زنجانی، علوی گرگانی و صافی گلپایگانی
از راست: آیت الله حسینی زنجانی، علوی گرگانی و صافی گلپایگانی
۱۳۸۹/۱۱/۱۶
...........................
خبرکوتاهی که دررسانه های داخل فهمیده شد وکارنشد.
ودرخارج فهمیده نشد ومانوری هم!
................................
به اهمیت این موضوع ها بیندیشید:
"اهمیت مرجع تقلید درفقه شیعه"
"اهمیت واژۀ حرام درفقه شیعه"
"اهمیت وندرت فتوای مشترک درفقه شیعه"
"اولین فتوای رسمی مذهبی برعلیه تصمیمات حکومت بالفعل دینی"
+++++++++++++++++++

1- درست درروزجمعه ای که من صحیح پیش بینی کرده بودم وشورش های مصر خوشبختانه بجای صعودروبه افول نهاد. ومن آرزوکرده بودم که خداکندآیت الله خامنه ای هیجان زده نشود بعدازاین مدت بلندی که احمدی نژاد نطق های صدتا یک غاز وبی سروته اش را خاتمه داده؛ بیاید ودرحال اتمام وقایع منطقۀ عربی، ازهول حلیم توی دیگ بیفتد ودشمنی کشورهای عربی را دوچندان کند. البته امیدمن به حداقل عقلانیت نا امید شد وآیت الله درخطبه های نمازجمعه عقده گشایی کرد وحالا "هی مشایی عازم دربارهای عربی شود" را بگند کشید، درست درهمان دقایق انتظارآیت الله برای سقوط مصر؛ سه مرجع تقلید باشرف وخداپرست داشتند پای فتوای مشترکی را امضاء می کردند که قطعاً اولین نشانۀ قطعی ورسمی سقوط جمهوری اسلامی با حاکمیت الیگارشی روحانیون خواهد بود. والبته هرحکومتی باهرکیفیتی جایگزین این بلاتکلیفی مذهبی بشود یک گام به پیش است وچون اینان ضدزندگی مدرن (سرنوشت محتوم بشر. چه خوب وچه بد!) نخواهدبود.

2- قبل ازاینکه بگویم سابقه به کجا وکی برمی گردد. بهترمی بینم که درمورد اهمیت خوداین فتوا چندنکته که بنظرمن می رسد -وقطعاً نکات مثبت زیادی شما واهالی فن می توانند ازآن استخراج کنند- را بگویم:

الف- یکی اهمیت خودفتوا برمبنای نص متون مذهب شیعه است. تاجاییکه کلیۀ تصمیمات مذهبی مسلمانان بایدبه حداقل فتوای یک مجتهدجامع الشرایط (مرجع مذهبی) متکی وقابل استناد باشد.


ب- اهمیت دیگر این مورد درمورد کلیدواژۀ "حرام" درمتون دینی است. ومفهوم سادۀ شدۀ آن این است که اگرکسی فعل حرام مرتکب شود مستوجب حداکثر مجازات اخروی شخصی (گناه کبیره) درحکومت های جائر؛ وعقوبت مشخص (مجازات) دنیوی در حکومت دینی دایراست.


پ- مورد بعدی اهمیت بسیارزیاد مشترک بودن فتوا بین سه مرجع تقلید است. درست است که فتاوی مراجع تقلید مذهب شیعه دررساله های عملیۀ بسیاری ازآنان همپوشانی حُکمی دارد. لیکن دادن فتوای جمعی بصورت بیانیۀ مشترک قبل از اینکه اهمیت مذهبی داشته باشد پیام سیاسی دارد. چه ما می دانیم که مراجع تقلید چه رقابت و کشمکش های سختی با هم دارند. تا جاییکه تا قبل ازپیروزی انقلاب وتا همین اواخر که مرجع تقلید یک شغل جکومتی بشود؛ مراجع حتی ازحضورهمزمان دریک مکان یا مجلس مشترک بسختی استنکاف می کردند، واگر استثنایی وضرورت حادی پیش می آمد، کارگزاران بیت خود را مأمورمی کردند که ترتیبی اتخاذ کنند که نسبت به سایرمراجع بعنوان نفرنهایی وآخر وارد مجلس بشوند.


ت- اهمیت دیگر فتوای این بزرگواران وارسته به این است که آنان فتوا را خطاب به عمل وگفتاروکردار یک شخص حقیقی یا حقوقی مشخص صادرنکرده اند. بلکه فتوای آنان روبه تصمیم یک حکومت دینی است که 32 سال است اعمال آنرا مشروع می دانستند وحتی حداقل یکی ازآن ها (حضرت آیت الله العظمی صافی) مدتی کارگزار نظام ودبیرشورای نگهبان قانون اساسی بوده است.

ث- موردبعدی این است که برای اولین باراست درعمرجمهوری اسلامی که از بزرگترین مراجع تقلید موافق وکمترسیاسی وموردتأیید حاکمیت سیاسی برعلیه همین حاکمیت فتوای تحریم صادرمی شود. البته ممکن است بتوان برخی احکام را از مرحوم آیت الله منتظری پیداکرد.لیکن حاکمیت آن فتاوی را جنگ قدرت وسیاسی معرفی می کرد وبربی طرفی آیت الله بعدازخروج به وازسیستم اعتراف واعتقاد نداشت. 


ج- ممکن است تصورشود که مواردی ازاین دست که روحانیانی با مظاهر تمدن جدید وجاری درکشور مثل آزادی زنان وموسیقی وسینما وتلویزیون وبازی های فکری وبدنی وورزشی و... مخالفت علنی می کردند تاکنون هم زیاد بوده است مثل علم الهدی یا احمدخاتمی یا جنتی یا یزدی وامثالهم الی ماشاءالله! واتفاق خاصی نیفتاده ونمی افتد. اما من قضیۀ این فتوارا به سادگی نق نق های دیگرانی که روحانیان سیاسی وبی سوادهستند نمی بینم. بعبارت دیگر چون این فتوا ازمتن دین ومهم ترین حوزۀ علمیۀ مذهب شیعه می آید کسی درکسوت روحانی یارای مخالفت علنی با آن نخواهد داشت که هیچ. بلکه بسیاری ازروحانیان دون پایه که جرأت مخالفت های فقهی نمی کردند به این نهضت مقدس مراجع خواهند پیوست. ودرمقابل احمدی نژاد ودولت بدون اعتنا به این شکاف روبگسترش بین نهاد دین ونهاد سیاست کارخودشان را خواهند کرد وباعث شتاب بیشتر این جدایی هم خواهند شد. واین اختلاف روبه ژرفا وگسترش اولین فایدۀ فوریش این خواهد بود که ملت وبویژه جوانان شهری فضای تنفسی بیشتر وبهتری خواهند داشت. ودربلند مدت با کم اهمیت شمرده شدن فتاوی اجتماعی دین وبی اهمیت شدن ودستمالی شدنش دراخبار وجراید وکشمکش های جلوی روی توده های مذهبی؛ دین به اجبار وبسرعت برای صیانت ازخودش بجلدش درحوزه جمع خواهدشد. 

اما قبل از ادامۀ مطلب دوفقره حاشیه بنویسم تا یادم نرفته است:


حاشیۀ اول: چرا این فتوا دراین موقع صادرشده است. بنظرم علاوه برکدورت های روبه گسترش بزرگان حوزه با آیت الله خامنه ای که بیشترش هم برسراحمدی نژاد شروع شده وحالا دیگر بسایر حوزه های اختلاف هم که قبلاً مکتوم گذاشته بودند سرایت کرده؛ یک عامل بسیارتعیین کننده همان علتی است که مکارم شیرازی در جریان موسیقی ومشایی وپیامدهایش، ودر پاسخ سؤال طلبه ای که دلیل عدم اعتراض به دولت را پرسیده بود ومکارم پاسخ داده بود که شرایط کشورخاص است نهفته. اگریادتان باشد درآن ماجرا طلبۀ معترض سماجت کرده بود که پاسخ شماها همیشه همین بوده است پس کی وضع کشورخاص نیست تاهمین حکمی را که درکلاس وبما می گویید برسردولت هم دادبزنید؛ که مکارم گفته بود وضع کشورالان خصاص الخاص است. درمورد آقایان هم همین طور است. یعنی مراجع وبزرگان حوزه می روند درجلسات درس دادن به طلاب، ومتون اسلامی را همانطور که هست درس می دهند. ودراسلام که مازن تکواندوکار وفوتبالیست ورقاص وهنرپیشه وهنرمند وهزار قلم خوشگلی نداریم. دراسلام یک جورزن بیشترنداریم: درحال سعی بین اجاق وتنور وآغل. تا حداکثرمزرعه؛ وآماده باش 24 ساعته تا بمحض پرگشودن خروس خانه بعلامت تجاری "من می خواهم"؛ خوابیدن تاقبازدرهرمکان: اگرازنوع خانم باشد مثل خودرو شخصی اختصاصی. واگرکنیزباشد مثل اتوبوس همگانی -تشبیه ها وام گرفته از آقای قرائتی خوش زبان- بنابراین طلاب ازمدرسین محترم - هرچه رتبۀ حوزوی استادبالاتر؛ سؤال طلبه ها هم با اعتراض بیشتر- سؤال می کنند که اگرزن اسلامی این است که اسلام وشما می گویید، پس این زنان آن چنانی درجامعۀ اسلامی چه می کنند وشما مراجع چرا اعتراض نمی کنید. ودراین جاست که دیگر صبرمراجع تمام شده وبعد از سی ودوسال بلاتکلیفی وتوسل به فتوای توجیهی "اکل میته"-فتوای مدل- وبی حرمتی های غیرمنتظرۀ احمدی نژاد لزومی برای خفیف شدن نزد طلبه هارا نمی بینند. وتازه؛ این ازعلایم سحراست/ باش تا صبح دولتت بدمد.

حاشیۀ دوم: بنظر من این بیرون ریختن تضادهای درونی بخش ایدئولوگ جمهوری اسلامی بیش ازحدتصور مبارک وکارساز است. ولی یادمان نرود که هر دست آورد کوچک وبزرگی که ازاین ستیز ونزاع مقدس بدست ایرانیان بیاید؛ بدون کمترین شکی بخش عمده واصلی این محصول سهم محمود احمدی نژاد است. چون که بغیر ازاحمدی نژاد احدی قادرنبود حوزۀ دین را واداربه عقب نشینی بسمت جایگاه اصلی خودشان که حوزه ودرس وتبلیغ وعبادت وثواب وگناه وآخرت مردم است بکند. نه هاشمی رفسنجانی کسی بود که به فتوای حوزه بی اعتنایی بکند ونه بدترازآن خاتمی که حاضرنشد بدون اذن حوزه آب بخورد. اگربرفرض محال چنین فتوایی درزمان هرکس دیگرغیرازاحمدی نژادبود قطعی است که اولین اقدام قطع اعزام بانوان بمسابقات ورزشی بود؛ بعد هم ماراتونی ازخواهش والتماس و... ازآقایان که از سر تقصیرات فقهی شان بگذرند وبرای اینکه دربین مردم هم ضایع نشوند اجازه می گرفتند که دیوارهای مدارس را بچسبانند به آسمان هفتم (عرش خدای انسانواره) تابه دختربچه های ده ساله اجازه بدهند چندقدم بدوند. درست است کمی کاریکاتوریزه است ولی بخدا اگرموردش پیش می آمد همه شان برای رضایت چهارنفرپیرمرد درحال مرگ خون مردم را توی شیشه می کردند.

5- قصّۀ اول:
این داستان تمثیلی برای انقلاب را که ازبرساخته های خودمن است وبارها نقل کرده ام را شنیده ودیده وخوانده اید؟ چه آره یانه؛ چکیده ای ازآنرا بمناسبت دراین جا تعریف می کنم:

امام خمینی خدابیامرز که ازنظر فقهی وعرفانی فربه وازجنبۀ سیاسی تنک بود؛ برای جمهوری اسلامی اش فرمول وفکرخیلی ساده وسرراستی کرده بود که عبارت بود از:

حوزه علمیۀ دینی با روحانیان ومجتهدان دینی احکام اجتماعی اسلام را استنباط و اجتهاد می کنند. آنرا دراختیار مجلس اسلامی که تلفیقی ازحوزه ودانشگاه خواهدبود قرار می دهند. ومجلس هم آن حکم فقهی را تبدیل به قانون جدید می کند ومی دهد به دانشگاهیان وتکنوکرات هایی که دولت (قوۀ مجریه) را تشکیل می دهند وآنها آنرا اجرا می کنند وهرجا بمشکل وسؤال برخوردند اشکالشان را هم به حوزه دینی (ایدئولوگ ها) می دهند وبلافاصله پاسخ برای رفع مشکل می گیرند وکشور را با اسلام اداره می کنند مثل گلستان بهشت. 

ولی بقول حضرت خواجه: "که عشق آسان نموداول ولی افتادمشکل ها". به این ترتیب که عمله ای که باید زمین را می کند (مجلس) سرکارش بود. عملۀ دوم هم که باید چاله های کنده شده ازسوی مجلس را پرمی کرد (دولت) سرکارش بود. مشکل برسر جناب مهندس وطراح ومعمار (حوزۀعلمیۀ دینی) بود که باید لوله های آب را می آوردند وته چاله ها می خواباندند. ایشان ازروز اول پروژۀ لوله کشی آب چشمۀ کوثربخانه های ایرانیان (انقلاب اسلامی) سرکارخودش حاضرنشد. درنتیجه هرچه مجلس ها کندند ودولت ها پرکردند کاری عبث وبیهوده بود. زیرا که لوله ای درچاله ها نخوابیده بود که آبی جریان پیدا کند بقصد گلوی ملت تشنه ای گیرافتاده دربیابان های سوزان حجاز. چرا این طور شد؟ بخاطراینکه دین بعنوان یک فرهنگ توان جایگزین شدن بمثابه ایدئولوژی را ندارد وازسوسیالیست های خداپرست تادکتر شریعتی ومجاهدین خلق ومجاهدین انقلاب اسلامی و... تحت نفوذ آموزه های مارکس چنین توهمی را به اسلام بارکرده بودند.

6- اما سابقه ای کوتاه:
مشکل ازهمان روزاول تشکیل جمهوری اسلامی پررنگ بود. اما هرزمان ودوره ای بنا به ملاحظاتی سعی می شد با توسل به عناوینی مثل "انشاءالله گربه است" و "گذشت زمان بسیاری ازمشکلات را حل می کند" موضوع درزگرفته شود. ومعمولاً هرسال یک ماهی در اواخر دی تا اواخربهمن یک سری بحث های تئوریک را شروع می کردند- نه برای پاسخ یابی. بلکه تکرار این گزاره که: "ما کمبود ومشکل نظریه پردازی اسلامی داریم"- وبا اتمام دهۀ فجرهم جمع می کردند. ازجنبۀ عملی هم تا امام زنده بود ومهندس موسوی نخست وزیربود که اصلاً کسی به این فکرها نبود. بیشترین های ما می خواستیم هرچه زودتربمیریم که بلکه ازرنج عذاب بازدید شورت زنمان توسط مأمورالدنگ کمیته وبرای خریدن یک پتو برای روانداز فرزندمان؛ رها شویم. وآخوندها بما می گفتند شهادت طلب. البته از آن سنخ داوطلب مرگ هم داشتیم فراوان! خلاصه اگراین دهۀ مبارک شصت را که همه عاشقانه بدنبال تکرارش هستیم نام گذاری کنیم دهۀ مرگ؛ کاردقیق ودرستی کرده ایم. چه بغیرازمادوگروه آرزوی مرگ دارندگان (ما) وشهادن طلبان (آن ها) یک گروه اقلیتی هم بودند که مارا در زندان ومیدان وخیابان و...بکشند وآنان را برای بازکردن میدان های مین صدام گردان گردان خرج کنند. خلاصه همه هم پیشۀ مرگ بودیم: چه قاتل وچه مقتول. البته دراین دهه علاوه براینکه خامنه ای رییس جمهوربود وآخربلاتکلیف ها؛ امام خمینی هنوززنده بود که فتوای آزادی شطرنج را بدهد -لابد- برای گشایش دراقتصاد و مالکیت اسلامی. یا حتی با ازجان گذشتگی فتوای حلال ماهی بدون فلس را بدهد که من خودم هنوز درست نفهمیده ام ماهی فلس دار وبدون فلس کدامند وچه فرقی دارند و چند درصد مردم ایران ماهی - آن هم- بدون فلس خورده اند بعدازاین فتوای راه گشا! 


کوتاه کنم سخن را: دردوره های هاشمی وخاتمی هم که خودشان ازقبیلۀ دین بلاتکلیف بودند یا طوری مشی می کردند که مجبورنشوند وارد معقولات کمبود تئوری واجتهاد -پویا!- شوند یا اگرلازم قهری بود که تصمیمی بگیرند که با دین رسمی وجاری حوزه -نه آن دین من درآوردی روشنفکران دینی-تخالف جزیی داشت ترجیح می دادند آن تصمیم حیاتی برای کشور ومردم را نگیرند ومملکت را دربلاتکلیفی رها کنند. تا اینکه محمود احمدی نژاد ظهورکرد:

-نکته: اهمیت این فتوا بقدری زیادوشکننده بوده است که نه تنها هیچ رسانۀ اصولگرای داخل وخارج آن را کارنکرد بلکه رسانه های مهم اصلاح طلبان مذهبی درداخل وخارج نیز ازکنارآن ردشدند. وحتی بعنوان یک خبرساده آن را نقل یک خطی نکردند.-

7- هنگامی که درسال 84 احمدی نژاد رییس جمهور شد. ودرهمان شروع دورۀ اول ریاست جمهوریش، بمناسبتی  -نام مناسبت دقیق یادم نیستروحانیان مؤثردر حکومت درقم گردهمایی داشتند. واحمدی نژاد هم درآنجا سخنرانی کرد. وازفحوای کلامش کاملاً معلوم بود که دارد با روحانیان اتمام حجت می کند. که مفهوم فشردۀ آن چنین بود: "یا باید روشن وواضح بگویید اسلام چیست ودرزمینه های مختلف چه حکم هایی دارد؛ ویا من خودم تصمیم خواهم گرفت که با چه خط مشیی کشوررا اداره کنم".
به کمی قبل از انتخاب احمدی نژاد برگردیم: 
من که درانتخابات 84 ومأیوس وسر خورده از اصلاح طلبان منفعل از دکتر قالی باف حمایت می کردم وتقریباً مطمئن بودم که قالی باف انتخاب خواهد شد. بعدازاعلان اشتباه هاشمی رفسنجانی برای کاندیداتوری، کمی نگران شدم ولی هنوز هم فکرمی کردم که قالی باف وهاشمی به دوردوم خواهند رفت. تااینکه اشتباهات شخصی قالی باف که طبقۀ اصلی مخاطبش را مشخص نکرد وخواست هم طبقۀ متوسط ومدرن را داشته باشد وهم طبقۀ محروم وتهی دست را، نگرانی ام تشدید شد وآن اتفاقات سه روز آخرتبلیغات هم کمک کرد وتنها گزینۀ باقی مانده درجعبۀ پاندورا احمدی نژاد درمقابل هاشمی شد. من درهمان موقع هم با شناخت دقیق ازخاستگاه وقدرت مانور احمدی نژاد وقالی باف چنین پیش بینی می کردم که هرکدام ازاین دو انتخاب شوند هرکدام بشیوۀ خودشان مناسبات الیگارشی روحانیان را بچالش خواهند کشید ولی بعد ازانتخاب احمدی نژاد بهرکس می گفتم این رویگرزاده روحانیان را بچالش خواهدکشید همه مرا مسخره می کردند.

بنابراین وقتی هم سخنرانی احمدی نژادبرای روحانیان درقم را یک نوع اخطار به روحانیان تلقی کردم. همه مرا دیوانه می فهمیدند. حتی تا کمپین کروبی که طی یادداشتی نوشتم : "چرا وچگونه احمدی نژاد برروحانیان غلبه می کند" هم کسی جدی ام ندانست. وچرا راه دوربرویم. حتی وقتی دریک سال پیش ومستند نوشتم احمدی نژاد خامنه ای را اداره می کند ونه برعکس؛ بازهم همه مرا متوهم ومالیخولیایی ارزیابی کردند.- منظورم رفقا وفامیلم بودند والا من که مخاطب گسترده نداشتم- وهمین امروزهم اکثریت غالب درصحنۀ سیاسی ایران خامنه ای را بعنوان بت اعظم صحنه گردان سیاست درایران می دانند ونه مأمورامنیتی وسرکوب مخالفان درکابینۀ احمدی نژاد....بگذریم.

8- ازبعدازسخنرانی درقم بود که بلوک غالب روحانیان سنتی با اشتیاقی عاشقانه ووصف ناپذیراحمدی نژادرا پذیرفتند -ازهالوبه دانا وازساده به پیچیده وازغریزی به اندیشگی این اشتیاق کمتربود. لذا ملاحظه می شود که روحانیان متحجرتروجاهل تری مثل احمدجنتی یا محمدیزدی وهم سنخ هایشان آهسته آهسته بسمتی حرکت کردند که احمدی نژادرا درمقام شبه نبوت باد کردند وستودند- آنان می دیدند که مردی عامی وبی سواد که مثل خود آنان است وادعایی هم ندارد مثل یک مائدۀ آسمانی فرود آمده وبه نجات آنان ازنظریه پردازی محال "دین بمثابه ایدئولوژی" شتافته است وبدیهی بود که با همۀ وجودبخندند وراضی باشند.

برگردم بوضعیت ایدئولوژی تا قبل ازاحمدی نژاد:

9- همانطور که در بالا هم اشاره کردم تاقبل ازظهور احمدی نژاد بدلیل وجودخلاء تئوریک درحاکمیت الیگارشی روحانیت -همه هم بدون استثناء این نقص بنیادین را قبول داشتند ودرمحافل خصوصی وبویژه درایام سالگرد های انقلاب به آن می پرداختند- دوتفکر راست وچپ روحانی ( محافظه کاران یا اصولگرایان واصلاح طلبان یا روشنفکران مذهبی) دو خصیصۀ لایتغیر داشتند:

الف- همۀ حرف هایشان را ازمسئول یا مختار با این ادبیات عجین کرده بودند: "اغلب حرف هایشان را با ضمیرجمع وغایب شروع می کردند وقبل ازهر مطلبی یک "ماباید" می گفتند. مثلاً: ما باید پاسخ سؤالات وشبهات جوانان را بدهیم. یا ما باید اسلام ناب محمدی را تبیین کنیم و... این ادبیات "ما باید" تا آنجا مقبول افتاده و گسترش یافته بود که دیگر هر مأموردون پایۀ دولت هم عوض انجام وظیفه و پاسخگویی راجع به حوزۀ اختیارات خودش شروع می کرد از "ماباید" فلان بکنیم و "ماباید" بهمان انجام بدهیم و... حرف می زد درحالی که آنچه را با "ما باید" فرافکنی می کرد جزء نص شرح وظایف خودش بود.

ب- بعدازمدتی که این عنصرنجات بخش "ما باید" به یک جوک ارتقاء پیدا کرد و دیگر خودشان هم ازخجالت خنده شان می گرفت هنگام گفتن آن؛ کلید واژۀ جدیدی بنام "اتاق فکر" ساختند. از آن پس بود که ازهرکدام نسبت به مسئولیت های شان می پرسیدی پاسخ کلیشه این بود که باید یک "اتاق فکر"تشکیل بدهیم. یا درحال تشکیل "اتاق فکر" هستیم. 

پ-این کلید واژۀ جدید تا آمدن احمدی نژاد روی بورس سالیانه بود ودرایام مخصوص نظریه پردازی سالگردهای انقلاب هم اراجیف مضاعف همه ساله تجدید می شد. به این ترتیب که دوتفکر غالب ومدعی؛ اغلب اصولگرایان با نعلین وعمامه وریش انبوه مجهز به آخرین تکنولوژی غربی ازیک سو واغلب اصلاح طلبان با پوتین وکت شلواررنگ برنگ بی رنگ وپیراهن یقه بسته با ته ریشی نامرتب وکثیف. وآن ها هم مجهز به آخرین دست آوردهای صنعت ودانش غربی می آمدند وجلسه می کردند که برای "اسلام چیست" نظریه پردازی کنند. اینان که 27 - 28 سال این برنامۀ روتین را انجام داده بودند دیگر خودشان هم حفظ بودند این مناسک مذهبی جدیدرا: 

(1)- بنیادهمۀ این سال های طولانی نظریه پردازی مشترک شان به زبان ومثال موجز ومشهور فلسفی این گزاره بود: "اصلاح طلبان مصرمی شدند که بیایید یواش یواش شروع کنیم وچرخ را اختراع کنیم. واصولگرایان منکرمی شدند که چه لزومی دارد اختراع چرخ. زیرا که ما هم اکنون هم بدون چرخ مشکلی نداریم." می خواهم این را برجسته کنم که جوانان گیرافتاده دردست بلاتکلیف اصلاح طلبان چنین فکر نکنند که اصلاح طلبان اختراع چرخ درغرب را باورداشتند یا دارند. بلکه درنفی غرب وهرانچه فلسفه ونرم افزار زیست مدرن بود واست؛ هردوگروه همپوشانی کامل داشتند ودارند. تنها فرق شان این است که مصباح یزدی می گوید نیازی به چرخ نداریم وبنزآخرین مدلش را سوار می شود وسید محمدخاتمی می گوید نه ما باید چرخ خودمان را اختراع کنیم واوهم ماشین غربی اش راسوارمی شود." این یک گزارش دم دستی وحرف آخر وکلام نهایی است که درتمام سال های بدون احمدی نژاد جریان داشته است.


(2)- درچنین اوضاع کمیک ازفرط تراژیک بودن است که به یک باره محمود احمدی نژاد درحالی که سواردوچرخه اش است از راه می رسد ومی گوید: جمع کنید این بساط سرکارگذاشتن مردم را. من وارادۀ شخصی ومصصمم خودم می دانیم چه باید بکنیم. ونیازی هم به بحث وفحص ندارم. خوب بدیهی است که اصولگرایان به یک همچون فرشته ای خوش آمد می گویند. زیرا که آنان را ازعذاب الیم "فکرکردن" وبا علم قبلی بربیهودگی این فکرکردن سی ساله هم نجات می دهد. وخودش هم ظاهراً به یک دوچرخۀ عهددقیانوس قانع است. والبته اصلاح طلبان ناراحت می شوند. زیرا که آنان خورک شان حرف مفت است وترجمۀ همۀ متون کهنۀ قرون 16 تا19 میلادی علوم غربی وبحث بحث وبحث درمورد "ماباید اختراع چرخ خودمان را شروع کنیم."


10- وبدین ترتیب محمود احمدی نژاد کارش را شروع کرد. اوکه هوش وغریزۀ صادق را توأمان داشت؛ شانس واقبال راهم باخودش همراه دیدوجهان دریکی از پررونق ترین دوره های اقتصادی خود - فقط درسا لهای بعد معلوم شد که حبابی 
وکاذب بوده است- منبع اصلی درآمددولت ایران را با افزایش روزمره ودیوانه ای بهای نفت را به ارقام سرسام آوری افزایش داد. لذا احمدی نژادبرای پیاده کردن نقشۀ "شاهکار"خودش همۀ ابزار مورد آرزویش را فراهم دید. او همزمان دوکار موازی را پیش برد. یکم اینکه برای اطمینان از عدم مزاحمت روحانیون طماع؛ کیسه های دلارهای نفتی را با گشاده دستی روانۀ سفره ها وبیوت روحانیت کرد وهمزمان که روحانیان سرازپا نشناخته به عیش ونوش مشغول شدند برگ طلایی نقشه اش را بامهارتی مثال زدنی کلید زد.


11- احمدی نژاد که فهمیده بود ومی دانست که همۀ قدرت آشیل جمهوری اسلامی در پاشنۀ آن "ولایت فقیه" خلاصه شده است؛ با مهارت تمام "ولایت امام غایب" را جایگزین "ولایت امام حاضر" کرد. وبه این ترتیب یک رییس مزاحم وبالفعل را با یک راهنمای بالقوه ومقبول تر برای توده های مسلمان تعویض کرد. حالا دیگر این رییس جمهوربود که سخن خودش را روی زبان ولی غایب امام زمان سوارمی کرد ومجبورنبود ازآیت الله خامنه ای بعنوان ولی فقیه ورهبری که اعتبارش را ازهمان امام غایب اخذ کرده بوداطاعت کند. لذا ما شاهد هستیم که احمدی نژاد درکل تعداد سخنرانی های بی شمارخود چه درتهران وچه بویژه درسفرهای استانی ریاست جمهوری دورۀ اول خود حتی بتعداد انگشتان یک دست هم از ولایت فقیه وآیت الله خامنه ای نام نمی برد -آرشیوها موجوداست- وهرجا ازولایت وامام صحبت می کند از امام دوازدهم وغایب شیعیان است. 


12- روحانیت که احمدی نژاد نافش رابا نفت گران گره کورزده؛ بدون هشیاری از اینکه چه بلایی دارد سرش می آید مشغول خورونوش است. وآوازهای پیروزی احمدی نژاد که با جملۀ عربی وگوش آشنا ومورد ورد وتبلیغ روحانیان "اللهم لکلّ ولیّک الفرج"- ازانشاء این دعا مطمئن نیستم- شروع می شودرا چاشنی پیروزی نهایی خودش تصور وبه بدمستی ادامه می دهد. درسوی دیگرآیت الله خامنه ای بعنوان نگهبان الیگارشی عربی پوشان خودش پاک ازدست رفته است. اوکه آخرین زوراهن وتلپ دارش را دراحضار سگ وگربۀ جمهوری اسلامی به نزدخودش درسال دوم ریاست احمدی نژاد وبرای عصبانیت ازاجرانشدن اصل 44 قانون اساسی هزینه کرده است تا یک گوشمالی جانانه بدهد به احمدی نژادی که نه قانون را اجرا کرده ونه آن را قبول دارد ونه وقعی بهمایش چندروزپیشتر رییس مجمع تشخیص مصلحت دراین مورد گذاشته؛ باپدیده ای استثنایی درکل تاریخ جمهوری اسلامی روبرو می شود. احمدی نژاد دعوت به تجمع سیرتاپیازکارگزاران 28 سالۀ جمهوری اسلامی درحضور رهبر را تحریم می کند وازشرکت درآن خودداری می کند. وآیت الله خامنه ای مجبورمی شود که دعوت حدادعادل رییس مجلس وهاشمی شاهرودی رییس قوۀ قضائیه وهاشمی رفسنجانی رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام را هم پس می گیرد که ظاهرقضیه را به عدم دعوت ازسران قوا" تقلیل ودرزبگیرد.

13- ازاین جاست که آیت الله خامنه ای تسلیم می شود وطی یک پروسۀ دوساله از رهبروکارفرمای رییس جمهوربه یک کارگزارمرید رییس جمهورتبدیل می شود. که اوج آن را درتبلیغات انتخاباتی بنفع احمدی نژاد شاهدیم ونقطه عطف ماندگار آن علنی کردن رسمی آن درنمازجمعۀ معروف بعدازوقایع انتخابات سال 88 است که رهبر خودش را تحت ولایت احمدی نژاداعلام می کند. شیفتگی آیت الله خامنه ای نسبت به احمدی نژادرا هنوزهم نمی توان باعقل ابزاری سنجید وتوضیح داد ومن قبلاً باتوسل به متن طنزی درشبیه سازی این شیفتگی به عشق مولانا به شمس تبریزی سعی کرده ام این شیفتگی را تبیین عرفانی کنم!

14- این نکته را هم بگویم که بدلیل اعتمادبنفس وشجاعت پراگماتیک احمدی نژاد در روبازبازی کردن دستش؛ روحانیون ازسال سوم ریاست جمهوری احمدی نژاد کم کم متوجه خطر بالقوه -ونه هنوز بالفعل- این رویگرزادۀ نارمکی می شود ونق ونوقی رادرگوشه وکنارشروع می کند. ولی این غرغرهای ازسرشکم سیری پیرزنانه بدلیل ترس از دست دادن موقعیت مالی طلایی ازسویی وعدم حمایت آیت الله خامنه ای از تعویض احمدی نژاد ازجانب دیگر درهمان کمون اولیۀ تشکیلش می ماند وقبل از انتخاب مجدد احمدی نژادسرباز نمی کند.

15- این مطلب می توانست ادامه پیداکند تاصدروذیل آن بهمدیگرگره بخورد. ولی قصدم اینست که بایک داستانوارۀ تمثیلی این پست را همین جا تمام کنم. زیرا بیش ازحدحوصله طولانی می شود وموضوعات روزخوبی ازجمله بیانیۀ مشترک وگامی به جلومهدی کروبی ومیرحسین موسوی وچندین سخنرانی وتوصیه وازاین قبیل که موضوع روزهستند وبایدبنویسم. والبته کمی احساس نا امنی! بخش اصلی وستون فقرات چگونگی شکل گیری "چرا اینطورشد" را گفته ام وبقیه هم یادرپست های یکساله بیان شده ویا بمناسبت وارتباط تقدیم خواهدشد.

16- بایدشنیده باشیدماجرای مردعربی را که بچه شتری بغایت نوزاد وملوس و کوچک را خرید وبخانه برد. ودرمراقبت وتغذیه وبهداشت وتیمارکم نگذاشت تابچه شترقدکشید وبزرگ شد وتبدیل شد به شتری به هیبت شتر. وضع که به اینجا رسید شتر ِ حالادیگرحقیقتاً شتر، بنای ناسازگاری گذاشت ولگد پرانی را آغازکرد. صاحب خانه هرچه کرد تابه شتربفهماند که: "مگرشتری حیوان که لگدمی پرانی" به خرج شتر -جنسیت درقصه ها مهم نیست- نرفت که نرفت. تااینکه مردعرب با دلخوری تصمیم گرفت که شترمحبوبش را ازخانه بیرون کند. لذا شروع کردبه راندن وهِی کردن شتر. لیکن مشکلی مهم بروزکرده بود. بچه شترکه قد کشیده و شترشده بود، حالا دیگرازهمان دری که توی خانه آورده شده بود بیرون نمی توانست رفت. و مرد عرب چاره ای نداشت غیرازاینکه برای خلاص شدن ازدست حیوان زبان نفهم یاشتر را پِی کند یا خانه اش را خراب. آیا آیت الله خامنه ای محموداحمدی نژاد را پِی خواهد کرد یا احمدی نژاد حکومت آیت الله را ویران؟ سؤالی است که من هم پاسخش را نمی دانم دراکنون. ولی دست های شادایرانی ام رابهم می مالم ازخوشحالی که بچه ها هر اتفاقی بیفتد خبرهای خوشی برای ایران درجریان است. یا...هو

۹ نظر:

ناشناس گفت...

این مشکل، مشکل جدیدی نیست و آیت الله هاشمی‌ رفسنجانی سال‌ها پیش آن را مطرح فرموده بودند. در ضمن رهبری از سال‌ها پیش تدبیرات گسترده‌ای برای این مطلب تدارک دیده اند. و دقیقا به همین دلیل است که بزرگانی چون آیت الله مصباح یزدی هم اکنون سال هاست در خارج از حوزه ی علمیه مشغول تربیت شاگرد می‌‌باشند. شما ظاهرا تازه از راه رسیدی به سر بحث چندین و چند ساله!

خ.ا گفت...

اين آخوندها نمي فهمند دارند پا رو دم شير ميگذارند.مثل اينكه از ماجراي ندا و سهم زنان در جنبش سبز درس عبرت نگرفته اند.با زن امروزي نيمتوانند در بيفتند به موقع پوزه شان را به خال ميماليم.

Dalghak.Irani گفت...

به ناشناس سلام
1- نثرت آشنا بود.
2- نتوانستم تشخیص بدهم که نوشته ات جدی یا هزل است.
3- درهرصورت متوجه ادعایت وایرادت وخواسته ات و... نشدم.
4- اگرخودت می دانستی که چه می گویی. ومی توانستی بما هم بگویی چه می گویی. شاید با پاسخ من هم روبرو می شدی ودیالوگی شکل می گرفت وبرای خواننده ها وجامعۀ ما مقید بود.
5- من باکسی رقابت ندارم وبرای نوشتن دراینجا هم دستمزدی نمی گیرم. این لحن لاتی که نوشته ای: "ظاهراً شماتازه ازراه رسیدی برسربحث چندین ساله" برازندۀ گفتگوهای فاخر ومهربان وبلاگ دلقک ایرانی نیست. اگرحرفی بلدی بگو استفاده کنیم.
6- اگرزبان داری به تأیید یا انتقاد بیا وسط تالار وبدون لکنت وترس حرفت را بزن واگر سوادنوشتن یا معلومات دانستن یا لکنت گفتن داری مثل خیلی از حاضرین درجلسه بسخنران وپرسش وپاسخ دانایان گوش کن. بارک الله کوچولو!

سعید گفت...

سلام استاد
سنه چوخ پاخیللیغیو گلیر
آخی نیه سن بیربئله بیلیرسن؟
بیلیرسن نمنه یه فیکیرلشیردیم؟ اوز اوزومه دئییردیم کی گورسن الله ائله مه میش بو اوستادین باشینا بیر ائیش گلسه، اوندا هانسی وبلاگی اوخویاجاغام؟
اونا گوره اگر مصلحت بیلسن بیر ایکی دانا وبلاگ تانیتددیر که اولاردا لاپ آز بو خاصیت"گله جه یی گورمک" اولا.
بونودا بیل کی سنین کیمی پیش بینی ائلیین گورمه میشم
لاپ وورورسان خالا
اللره ساغلیق
(یئرین بوش بالا بالا بایرام هاواسی دئییر بورنوموزا ایستیروخ دانیشکده نین اوشاغلارینان چئخاق چولده چالدیراق)

Dalghak.Irani گفت...

سعید سلام.
خیلی ممنون از تعریف هایت. کلی بخودم پزدادم. -من هم گاهی ازخودم لبریز می شوم وسرریز می کنم به پاشویه ممکن است ماهی قرمزی را هم باخودم بندازم بهلاک ولی معمولا" این سگ ماهی ها هستند که قربانی من می شوندوخوشگل ها باهوشند.این یک جواب خصوصی است- قرارنیست که بلایی سرم بیاید توازمن آدرس جایگزین می خواهی! بچه! من نظیرندارم. توهم بدوبروبچه هارا جمع کن برای رفتن به گردش. چندروز دیگر عیدنوروز است. درضمن بعد ازاین لازم است ترجمه های فارسی کامنت هایت را هم بنویسی که همۀ ترک ها هم متوجه بشوند توچه می گویی! یا...هو

بامدادی گفت...

دلفک عزیز پاسخ شما به ناشناس جالب و خواندنی بود. اما آیا قول می‌دهید که اگر خواننده‌ای (فرض کنید این‌جانب) «سواد نوشتن یا معلومات دانستن» نداشت «یا لکنت گفتن» داشت و در نتیجه به احترام و کنجکاوی «مثل خیلی از حاضرین درجلسه» صلاح دید که «به سخنران و پرسش و پاسخ دانایان گوش» کند، او را متهم به خاموشی و بی‌تفاوتی نکنید و لبریز از «ناامیدی» نشوید و برای خوانندگان خاص یا قدیم یا مستمر فتوای واجب صادر نفرمایید؟

قصد جسارت نبود. فقط نمی‌دانم تشر شما در پست یکی مانده به آخر را به حساب زبان رندانه دلقکی بگذارم یا گلایه‌ای صادقانه یا هر دو؟

Dalghak.Irani گفت...

سلام آقای بامدادی نازنین.
بخودم می بالم ازوجودشما جوانان پاک سرشت وسخندان وفکوردر وبلاگم. سعید همزبانم نیز همین تذکرراداده بود درکامنت جداگانه ای که طبق دستورخودش منتشرنکردم. واین نشانه ای ازلطف ومهربانی ودوستی شما عزیزان است که ازکوچکترین انحراف من هم مکدریاحداقل گله مند ومسئله دارمی شوید. وچه خوب. پس ناچارکمی بیشترتوصیح می دهم:
1-کل ماجرا این است که آن پاسخ استثنایی برای کامنتی بود که نویسندۀ آشنایش برای من نوشته است: "فکرنکن کسی هستی وشق القمرکردی که کاروزندگیت را ول کردی وکورمال کورمال سه ساعت پشت کامپیوتر نشستی وواژه به واژه و واو به واو متن نوشتی. من هم که مثل توام ونه سواد دارم ونه خطی نوشته ام تاکنون ونه هیچ مقدمه ومؤخره ای بلدم ولی بهترازتومی دانم که ادعای مقالۀ تو نه تازه است ونه توتنها کسی هستی که آنراکشف کرده ای. بلکه من ادعای تورا بهترازتودیده ام وبلدبودم وآدرسش هم به شرح زیراست:

"این مشکل، مشکل جدیدی نیست و آیت الله هاشمی‌ رفسنجانی سال‌ها پیش آن را مطرح فرموده بودند. در ضمن رهبری از سال‌ها پیش تدبیرات گسترده‌ای برای این مطلب تدارک دیده اند. و دقیقا به همین دلیل است که بزرگانی چون آیت الله مصباح یزدی هم اکنون سال هاست در خارج از حوزه ی علمیه مشغول تربیت شاگرد می‌‌باشند. پایان نقل قول

وآن درازی که من اول نوشتم ترجمۀ مختصر این عبارت است:

"شما ظاهرا تازه از راه رسیدی به سر بحث چندین و چند ساله!" پایان نقل قول

این یعنی اینکه ای خواننده ای که تازه ازراه رسیده ای بگمان اینکه مطلبی بخوانی وکم وزیاد علت ودلیلی پیداکنی. بدان وآگاه وهشیارباش که این دلقک این دکان دونبش را بازکرده برای سفاهت های خودش. چون که هرآنچه را اوبااین جان کندن وطول ودراز وسخت خوانی گفته است من قبلاً درچراغ جادویم دیده ام و می دانستم وآدرسش هم این است: "همان جملۀ بالا"
2- وطبیعی است که من ازشأن خودم ونوشته ام دفاع خواهم کرد نه فقط ازجهت ارضای خودخواهیم وزحمتی که می کشم بلکه به این خاطرهم که خوانندۀ من متنی درپیش ندارد برای مقایسه بلکه یک آدرس دارد با سه اسم دهان پرکن ومرجع محبوب یا منفور(رهبر وهاشمی ومصباح). لذا متن من عوض ایجادسؤال وتفکردرخواننده وارزیابی صحت وسقم نوشته ام به او یک آدرس ساده سازی می دهد: آره بابا راست می گوید اینهمه زرزده ولی همانی است که رفسنجانی هم گفته ورهبرهم حفظ است وتازه پاتک اش راهم زده اند مصباح دربیرون ازحوزه. ومن آگاهم که خوانندۀ تنبل ذهن چقدرراحت می خواهد فرافکنی کند وازدرگیرکردن ذهنش فرارکند.
لذا درپاسخ ادعایش مستندات ورک گویی خواستم ودرمقابل تخفیفش کلمۀ خفیف "آره کوچولو" رانوشتم. چون ماترک ها یک ضرب المثل غیرقابل ذکردراینجاداریم که بسیاررساست ومفهوم ضمنی آن این آموزۀ روانشناسان است که می گویند: "چارۀ کاردرمقابل آدم پرخاشگر عقب نشینی نیست (آموزۀ منتسب به حضرت عیسی) بلکه رفتاردرست درمقابل پرخاشگری مقابلۀ بمثل است ( اموزۀ منتسب به حضرت محمد).
3- پس آن پاسخ یک پاسخ مشخص برای آدم مشخص بود که قصدش هرچه بود نتیجۀ کامنتش عدم رعایت شأن من وبیهوده سازی زحمت من بود. والبه من ازکسی درخواست نمی کنم که بیایند وکارمرابسخره بگیرند. من التماس می کنم که تشریف بیاورند وبا من دیالوگ بکنند. ویا اگرنه یا مستقیماً بدوبیراه بگویندیاتعریفم رابکنند. قطعاً خواننده ای نمی تواند آدرس بدهد که من بدوبیراه به خودم را منتشرنکرده باشم. ودرپاسخم مقابله بمثل کرده باشم.
4- ونکتۀ آخراینکه من ازآزادی به تعریف برخی جوانان امروزی بشدت بری ام واین را بارها گفته ام. هراراجیفی هرکس بدهانش می آیدبگوید که بحث کنیم وبه نتیجه برسیم جزو نه تنها آرمان های من نیست که بشدت موردتنفرمن هم است.چهارنفرپانل فکرتشکیل می دهند وراجع به یک متن یا موضوع گفتگوی روشنگرمی کنند وشنوندگان درنوبت خودشان بااحترام ایرادواردمی کنند ودرصورت لزوم یک بحث بسیارمحدود درمی گیردبین پانل فکر ومخاطب وجلسه را ختم می کنند. این که یک مشت آدم باسطوح فکری ومعلوماتی متفاوت وتجربیات گوناگون مثل گونی سیب زمینی بریزندروی هم وقارت وقورت کنند بنام تمرین دموکراسی واین جورمفاهیم بیشتر یک مزاح بچه هاست تا آزادی اندیشه ها!

6- اگرشما ودیگرانی را ناراحت کرده ام پوزش می خواهم واگرپاسخم قانع کننده نبود. اشتباهم را پس می گیرم. یا...هو

بامدادی گفت...

ممنون که توجه کردید و پاسخ دادید. شما حق دارید از شان و مواضع خودتان دفاع کنید و قوانین این خانه را هم شما می گذارید و میهمانان چه موافق چه منتقد و چه خاموش باید به آن احترام بگذارند. به خصوص که با آن بند 4 هم خیلی موافقم.

درود بر شما.

fadayebasij گفت...

سلام امیدوارم که بالاخره مسئولین و روسای مملکتمون به عقل رسیده باشند و دست از بازی کردن با نیروی اتمی‌ کشیده باشند. این ژاپنیها که انقدر وارد بودند بدبخت شدند حالا چه برسد به ما که کارشناسانمون یه سری روسی هستند که مثل چینیها و ژاپنیها به خدا ایمان ندارند حالا چطور میشه دلشون به حال ما بسوزه.این همه نفت داریم این همه سد داریم اما تا مردم را به پودر تبدیل نکنند ول کن نیستند. من فدای ولایت فقیه و رهبرم نه این دولتیها.