۱۳۸۹ اسفند ۶, جمعه

درستایش بخشایش: انتقادی به منتقدان دکترسروش!



من با امروز دکترسروش سر"آشتی" ندارم تا چه رسد به مواضع اودرهنگامۀ انقلاب وستاد انقلاب فرهنگی وتسویه های اوایل انقلاب اسلامی. ولی با حمله کنندگان به دکترسروش بهمان بهانه "قهر" هستم اساسی! 


بیش از95 درصد جمعیت بزرگسال ایران درسال57 یا با انقلاب همراه بودند حسابی. ویا رضایت به سکوت داشتند وچله نشین! بنابراین با هُوکردن امروز خود دیروزمان  شدیداً مخالفم. بویژه آنجایی که افراد حاضرشده اند نقش منفی خود درگذشته را چه به تصریح وچه به تلویح بپذیرند ومحکوم کنند.


بنابراین می خواهم برگردم بزمان تبلیغات انتخاباتی سال 88 ومجلسی که مسجد جامعی وزیرارشاد دولت اصلاحات دوم وعضوشورای شهرتهران درحال حاضر آراسته بود بنفع مهندس موسوی، ومحمود دولت آبادی کبیر مدعوآن جلسه بود وبی مناسبت، تعرضی کرد به دکترسروش که هوادارمهدی کروبی بود. واتفاقاً حملۀ دولت آبادی به سروش نیز برهمین بستر نقش سروش درانقلاب فرهنگی به بازی گذاشته شده بود.


درجریان آن ماوقع قطعۀ ادبی-سیاسی کوتاهی نوشتم خطاب به داستان نویس کبیر و منتشر کردم. آن قطعه را درزیر می گذارم که هم ارادتم به نویسندۀ کلیدروجای خالی سلوچ را تجدید کرده باشم ونیز بیاد بیاورم که "گرحکم شود که مست گیرند/ درشهر هر آنچه هست گیرند". که چنین مباد هرگز:


به پای بوس محمود دولت آبادی؛
1-     نه اینجوری نمی شود استاد!الیت به گندگی شما نمی تواند بپرسد "مسجد من کجاست" چون شما خودت قبله ای برای ما! چه به مسجد دعوت شده باشی وچه خودت رفته باشی یعنی بقصد نماز آنجایی والسلام. آن هم درمسجد جامع که از کفر ابلیس مشهور تر است در دیار مسلمین! وآیا هر "مسجد جامع"ی فضیلت دارد بر مساجد دیگر؟ واین سؤال کلیدی است که هر کدام از شما پیش نمازان ما ناچار باید دقیق باشید در پاسخ: چرا؟ من در این مسجد نماز می گذارم چون که نزدیک است، فراخ است، نذورات بیشتری می دهد،هوای پاکیزه ای دارد، مناره های خوشگل تری دارد، آب زلال تری دارد، فرش گران تری دارد، سادگی روحانی دارد وفقط چون با متولی اش سلام علیک دارم کافی نیست! شما استاد و پیشوای مایید در شمارش حسن وقبح ها! یا در این کویر وارد نشوید یا سرتا پا خیسی را بجان بخرید! "ماهم آدمی هستیم"- 
        
2-  من به راهنمای چپ شما از تشنگی مرده ام/ در این بیابان. شما میراب را نشان می دهید که سی سال پیش در بستن آن بند به روی چپ/ فانوس کِش هم نبود حتی. ورفقا اگر"ستار" را میراب توانسته بودند کردن/ درراست بستن بند ناف این ملت ومن کماکان از تشنگی می مردم/ رضایت می دادید به: "این چه جور خرابه ایست" که قله هایش حتی تاب ندارند در دم فرو بستن بوقت "یک قطره آب برای بچه های کوچک" وگفتن بوقت"گل اومد بهار اومد میرم به صحرا!" دلقک چه خاکی بریزد بر سرش از نوستالوژی هم نسلانش! گریه می کنم. 

3-     من نه این بودم که شدم. به زخم هایمان نمک نپاشیم که هر کدام زخمی خورده ایم زخمی زده ایم. همه زخمی هستیم! مرحم مشترک کجاست لوطی! صبوری زخمی تنها چارۀ زخم تشکش است. این تو نیستی فقط که اجازۀ جنبیدن نداری! به تیری هم که رها می کنی نگاه کن! هدف خودش زخمی به هولناکی جذام دارد بر پیشانی. وتو این نبودی که شدی!

4-     من سه سال عن قریب در زیر پای شما در کوچۀ سوم خیابان بهروز میدان همسرهنرمند مهندس موسوی زنده بودم فقط! وتو چنان بلندا داشتی در نگاه امید ما که من جرأت نکنم آرزوی بغلت را به گور نبرم به همین زودی. تا آنروز که سر در گریبان وغریب از مراسم ختم یک نویسندۀ بی نام در مسجدالنبی کوی دانشگاه در آمده بودی در یکقدمی تنهایی من. ومن هنوز هم جرأت نزدیک تر آمدن را نداشتم از بلندای توکه قله حتی در یکه ای هیمنه دارد این هوا! وتو محمود دولت آبادی هستی استاد! مگر شوخیست! من هنوز هم تشنه ام: مهربانی. یا...هو
...............................
توضیح ضروری:
دربند یک تعرضی دارم به حمایت نویسنده ازمهندس موسوی. دربند دوم یادآوری کرده ام چپ بودن نویسنده را. دربندسوم نالیده ام ازپراندگی وخودبرتربینی ها. ودربندچهارم خاطره ای تعریف کرده ام دریزرگی وعظمت نویسنده. و "ستار" یکی ازپرسناژهای چپ رمان کلیدراست. 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

اشکال سروش اینه که خودش زخم زن بود و عذرخواهی هم نمیکند

Dalghak.Irani گفت...

سلام
کاملاً موافقم ودرست می فرمایید. بنظرم می رسد که متفکرینی که ایمان مذهبی شان مقدم شروع شده نسبت به شروع به اندیشه ورزی شان همه این دگم مذهبی را با خود حمل کرده اند به ساحت اندیشگی شان. ودرخودشان گیرمی افتند اغلب. مرسی که نظردادید. یا...هو