۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

بشما می گفتم که "عاشق"تان هستم. وبفرض ِ"شما خود آنرا می دانید" بسنده نمی کردم!

Bal du moulin de la Galette 

 

"اگربرای نمونه خدا فراموش کند که من فقط یک عروسک خیمه شب بازیم! وبمن تکه ای بیشتراززندگی بدهد؛ من ازهمۀ آن زمان سود خواهم برد تا بهترین کاری که می توان انجام دهم."


"شاید نگویم هرچه را می اندیشم اما قطعاً دربارۀ هرچه می گویم اندیشه می کنم."


"به هرچیزی ارزش می نهم؛ نه فقط برای اینکه با ارزشند؛ بلکه برای آنچه آنها ارائه می کنند وبیان می دارند."


"کمترخواهم خوابید؛ وبیشتررؤیا خواهم دید. برای هردقیقه ای که چشمانمان را رویهم می گذاریم، برای شصت ثانیه روشنایی ونوررا ازدست می دهیم."


"ادامه می دادم از آنجائیکه دیگران متوقف شده اند. وبرمی خاستم وقتی که دیگران خوابند."


"اگرخدا تکه ای بیشتراززندگی بمن می داد؛ ساده ترلباس می پوشیدم، درنور آفتاب غوطه می خوردم،برهنه خودم را رها می کردم؛ نه فقط جسمم را بلکه روحم را نیز."


"به مردم ثابت می کردم که چقدردراشتباهند که فکرمی کنند چون که پیرترشده اند عاشق شدن را قطع کرده اند؛ چرا که آنها عملاً ازهمان زمانی که عاشق شدن را متوقف کرده اند شروع به پیرترشدن کرده اند."


"به کودکان دوبال می دادم اما؛ آن ها را به تنهایی رها می کردم تا هرکدام بیاموزد که چگونه با تکیه بر خود پرواز کند."


"به فرد سالخورده نشان می دادم که آن ها چگونه می میرند! نه با فرآیند مسن شدن بلکه با غفلت کردن."


"چیزهای زیادی از شما یاد گرفته ام؛ که هرکس می خواهد تا بربالای کوه زندگی کند. اما فراموش می کند که اصل مطلب همان چگونگی راه پیمودن است."


"من یاد گرفته ام که وقتی نوزادی تازه تولد یافته انگشت شصت پدرش را چنگ می اندازد،؛ برای همیشه درقلب اوجای گرفته است."


"من یادگرفته ام که یک فرد؛ تنها وقتی می تواند به فردی دیگرازبالا به پایین نگاه کند که بخواهد به اودربرخاستن کمک کند."

 

"مطاب زیادی را ازهمۀ شما آموخته ام."


"همیشه بیان کن، آنچه را احساس می کنی؛ وانجام بده آنچه را فکرمی کنی."


"اگرمی دانستم که امروزآخرین وقتی است که شمارا خواهم دید، شما را قویاً به آغوش خواهم کشید تا نگهبان روحتان باشم."


"اگرمن بدانم که این دقایق آخرین دقایقی هستند که من شما را خواهم دید؛ به شما می گفتم که "عاشقتان هستم" وبه این فرض بسنده نمی کردم که شما خود آنرا می دانید."


"همیشه صبحگاهی هست که درآن زندگی بما فرصتی دوباره می دهد تا کارهای خوبی انجام دهیم."


به خودتان نزدیک باشید؛ به عزیزانتان؛ وبه آنها بگویید که چقدربه آنها نیازدارید وچقدرعاشقشان هستید. وچقدربه آنها توجه دارید."


"زمانی را برای این جملات بگذارید: "متأسفم" ، "مراببخش" ، "لطفاً" ، "متشکرم" وهمۀ کلمات قشنگ ودوست داشتنی که شما بلدید."


"هیچکس شما را بخاطرنخواهد آورد؛ اگرشما افکارتان را پیش خود وبصورت راز نگه دارید. خودتان را وادارید که آنها را بیان کنید."


به دوستان وعزیزانتان نشان دهید که چقدربه آنها علاقه مندید."


"برای شما با بیشترین عشق وعلاقه!"

 

"گابریل گارسیا مارکز"

***

"واین متن را قاب بگیرید ودربهترین چشم انداز منزلتان نصب کنید."


"دلقک ایرانی"

******


به احترام انسانی که گام های مبارکش درجنوبگان قاره رویید وچنان رشید رشد کرد که سر ِ پرشورش به قطب شمال سایید.

من این متن نامۀ "مارکز" نازنین را ازروی یک "ویدیو-اسلاید" بسیارزیبا با موسیقی وخوانش فرانسوی پیاده کرده ام برای تیمن ونظرفربانی وبلاگم اولاً وبرای آنانی که ویدیوی اصلی را ندیده ونخوانده اند ثانیاً، به تلافی همۀ پست های ادبی که نتوانسته ام بنویسم ثالثاً، بخاطرجشنواره های سینما وتئاتری که درایران برصحنه است وبا همۀ تلخی های روزگار اتفاق میمونی است دیدن مهرجویی وفرهادی وکیمیایی ویعقوبی وچرمشیر ورهبانی وکیانیان ورادان و... ومن در هیاهوی سیاست ودیگرهیچ وبا تأسف همه را غفلت کرده ام رابعاً واهمیت یگانۀ آخرین نامۀ مارکزبه دوستانش وقبل ازترک اجباری عرصۀ عمومی بدلیل پیشرفتگی سرطان لنفاوی درسلامت ایشان خامساً. واز ایشان (مارکز)  تشکرمی کنم که اجازه داد درزیر پاهایش این چند جمله را بنویسم. یا...هو

هیچ نظری موجود نیست: