۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

هزارجان گرامی فدای جانانه: خدا خیلی بزرگ است! تقدیم به خاک پای مهدی کروبی.

Prophet Isaiah

 

چراغ روی ترا شمع گشت پروانه

مرا زخالِ توباحالِ خویش پروا،نه

خِرَد که قیدِ مجانین عشق می فرمود

ببُوی سُنبل زلف توگشت دیوانه

ببُوی زلفِ توگرجان بباد رفت چه شد

هزارجانِ گرامی فدای جانانه

بمژده جان بصبا داد شمع درنفسی

زشمع رُوی تواَش چون رسید پروانه

مرا بدُورِلب دوست هست پیمانی 

که برزبان نبرم جُزحدیثِ پیمانه

منِ رمیده،زغیرت زپا فتادم دوش

نگارخویش چودیدم بدست بیگانه

چه نقش ها که برانگیختیم وسود نداشت

فُسونِ ما بَرِ اوگشته است افسانه

برآتشِ رُخِ زیبای اوبجای سپند

بغیرِخالِ سیاهش که دید به دانه

حدیث مدرسه وخانقه مگوی که باز

فتاد درسَرِحافظ هوای میخانه

"اللهُ اَکبر"


ازروزی که آرزویم ودرخواست های مکررم -ثبت شده دراینجا- برآورده شد وبا آمدن امضای مهدی کروبی زیربیانیه های جنبش سبزکه هم باعث قوّت مضاعف مهندس موسوی شد، وهم رهبری جنبش یک سروشکلی پیدا کرد، وبا دیدن رنجی که به این پیرمرد! مردِ صداقت وشجاعت ومبارزه ومقاومت تحمیل می شد؛ دلم می خواست چیزی بگویم. ولی چه وچگونه! قلمم بارمسئولیت نمی پدیرفت. تا امروز که بعد از اینکه نیم ساعت زیردستگاه MRI بودم ودیشب هم نخوابیده بودم. رسیدم خانه داغان وگرسنه ونگران واولین خبری که به چشمم نشست اشغال کامل منزل این رهبر دلاور بود. سرم گیج می رفت. خودم هم نمی دانستم دارم چکارمی کنم. یکباره گویی یکی هشیاربا پتکی بیدارزد پس کلّه ام که چرا ازحضرت خواجه نمی پرسی راجع به محبوبت. سوگند می خورم به اسم جلاله که -مثل همیشه- نه درانتخاب غزل خواجه و نه درانتخاب تصویرحضرت عیسی من کوچکترین دخالتی نداشتم. وآیا این یک آیه و نشانۀ قطعی ازهدایت ما توسط یک نیروی برتر-نام چه اهمیتی دارد. توخودت انتخاب کن- بسمت روشنایی و پیروزی نیست! شما داوری کنید. یا...هو
......................................
پی نویس:
اکنون که با این شعرونقاشی هماهنگ وجانانه کمی ازبارروی دوشم کم شد درکوتاهی ام برای کروبی. انشاءالله دراولین فرصت خواهم برای شما نوشت که کروبی چگونه درچنبرۀ هردوجریان معروف فشرده شد. ودم برنیاورد وهیچگاه احساس طلب نکرد و مسببین باخت های خودش در هردوانتخابات ریاست جمهوری نهم ودهم را بخشید و حتی حاضرشد دست دوستی بدهد. البته که می دانم اوخودراضی نیست بگفتارپرده درمن ومن هم ملاحطات روزرا خواهم درنظرگرفت ولی بالاخره شما باید بدانید که این آخوند سیاسی چه اکسیری دارد که من همه را لعن واورا ستایش می کنم.



۳ نظر:

هالو گفت...

سلام مرسی از اشگهای صمیمانه ات برای من سوگوار.
اما باز هم چیزی گفتی که آه از نهادم بر آمد . کنار هم نهادن کروبی و مسیح یک چیزی , چرااین یگانه ما حافظ را هم کنار او نهاده ای؟ حافظ کجا و سیاستمدار جمهوری اسلامی کجا؟ آنهم آخوند که با هرچه عشق و زیبایی است سر دشمنی دارد. حالا گیریم که شجاعت و رشادت وصداقت کم مانندی دارد . لر است دیگر و همشهری ما.حالا زیاد بدل نگیر شاید حق داری گاهی هم کمی خرافاتی شوی از شدت غم و غصه.خودت را هم مجبور نبین که پاسخی به من بدهی . اینها را همین طور نوشتم چون به حافظ یکتا حساسیت شدیدی دارم وراستش همانطور که خودش میگوید معتقدم که :
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی.
در باره خود حافظ است و نه کس دیگر.

هالو گفت...

دوباره سلام , خوابم نمیبرد گفتم بیایم وبگردی و دوباره گذارم به اینجا افتادو دیدم که یاداشت مرا گذاشته ای .مرسی و مرسی که پاسخ تلخی هم ندادی بهم. با خود گفتم باز هم کمی تند رفتم و دلقک و رنجور را رنجاندم حالا چکنم؟ وناگهان آن پتکی که پس سر شما خورده بود رنگ و شکل عوض کرد تیری شد و از قلب من به سوی تاقچه پریدو کتابی آورد و گفت از این بپرس. بازش کردم و دیدم این را:
مرا میبنی و, دردم زیادت میکنی هردم
تورامیبینم و میلم زیادت میشود هردم
زسامانم نمیپرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمیکوشی نمی دانی مگر دردم
نه راه این است که بگذاری مرا بر خاک و بگریزی
گذاری آر و بازم پرس که تا خاک درت گردم
ندارم دستت از دامن مگر در خاک و آن دم هم
چو بر خاکم گذار آری بگیرد دامنت گردم
تو خوش میباش باحافظ برو گو خصم جان میده
چو گرمی از تو میبینم چه باک از خصم دم سردم

Dalghak.Irani گفت...

"در باره خود حافظ است و نه کس دیگر." پایان نقل قول ازکامنت اول آقای هالو.
مشکل شما این است که درهرکاری یک انگشت هم خودتان می کنید. والا اگردرکامنت اولت آن جملۀ کوتاه را ازخودت بنام حافظ ننوشته بودی. هم توحرفت را زده بودی وهم من کیفم را برده بودم!
سلام هالو
خوشحالم که یک تکانی بخودت دادی وخواجه رابشهادت طلبیدی. مرسی که حرمتم را داری ونوازشگر.
اما این نکته که:
وقتی اروپا ازتاریکی به روشنگری رسید وآن جملۀ معروف گویا "بیکن" جهان گیرشد که فقط خدایی رسمیت دارد که نزول اجلال فرماید به زیرتیغ جراحی دراتاق عمل. ولختی بعد درقافیۀ سروده اش ماند که: "همۀ پدیده های بشری قابل توضیح با علل مادی نیستند" ونهایتش به مزخرفات پست مدرن ها درغرب، به حکومت تاریکی درایران وبه بلای زندگی سوز القاعده وطالبان رسید؛ دیگرخیلی دیرشده بود غول را به بطری برگرداندن. وچنین شد که نوشتم "تا ایران آزادنشود جهان نابود می شود" وآیا وضع خاورمیانۀ امروز نشانه ای ازاخرالزمان نیست؟! پست بعدی را که نوشتم خواسته ام همین را بگویم که کشتارلیبی بدست قذافی بخاطرپرستاران خوشگلش یا ثروت خانواده اش یا شیرشترانش فقط! قابل توضیح وتبیین نیست وباید به نقش غیرماده درپدیده های مادی هم توجه شود. واگرچنین نشود همین آش می شود وهمین کاسه. توخدا ونیروی برتر وهرچه که دوست داری اسمش را بگذاری قبول نکنی. خدا یا طبیعت نمی میرد بلکه ازلولۀ عمامۀ آیت الله خامنه ای دنیاراهدف می گیرد وزیبایی را. پس بیا خودمان خدای زیبایی هارا برسمیت بشناسیم تا شیطان زشتی ها نتواند با غلبه برتوده ها زندگی را نابودکند. وداستان دنباله دارد وجایش اینجا نیست.
مهدی کروبی اینک یک لیبرال تمام قداست وازلباده وقبا فراتررفته. ومن موجودیت فعلی را درکنارخواجۀ زیبا می نشانم بدون اینکه حافظ گفته باشد که کدام غزل را برای خودش ودودیگررا برای کدام مصداق مشخص سروده است. حافظ نسیم عطری است که مصداق تعلقش به لحظه های انسان به ماهو انسان منطبق است ونه به تمام لحظه های یک انسان با نام ونشان.
مرسی که دوستم داری وازخواجه متشکرم که ازحقوق یک دلقک هم دفاع می کند تاچه رسد به انسان! یا...هو