Pallas and the Centaur |
الف- غنای فرهنگی:
غنای فرهنگی عبارت است از داشته های فرهنگی یک خانواده، قبیله، قوم، ملت و کشوری در طول تاریخ موجودیت آن ملت یا کشور. غنای فرهنگی محاسنی دارد مثل: نشانه ای از ریشه دار بودن و اصالت داشتن و مصارفی مثل: پزدادن، باد کردن، غبغب گرفتن، کرکری خواندن برای دیگری و ... من آنم که رستم بود پهلوان گفتن! و معایبی البته مثل: مقاومت جان سخت در مقابل تغییر و دگرگونی! و کسب سطح فرهنگی بالاتر
ب- سطح فرهنگی:
سطح فرهنگی عبارت است از میزان توانایی و تطبیق در جامعه پذیری مدرن و پیش رفت بسوی زندگی بهتر. معایب زیادی دارد مثل: کم آوردن در: کرکری خواندن! پزدادن، بادکردن وغبغب گرفتن جلو دیگری با غنای فرهنگ بالا. و البته فقط یک حسن: "زندگی بهتر و راحت تر و پیشرفته تر!"
پ- مقایسه:
قارۀ آسیا بعنوان بلوک کشورهای با غنای فرهنگی بالا، قارۀ امریکای شمالی و استرالیا با محوریت ایالات متحدۀ امریکا بعنوان کشورهای دارای بالا ترین سطح فرهنگی و قارۀ اروپا با محوریت بریتانیا دارای هم غنا و هم سطح فرهنگی بالا!
در یک ساده سازی باز هم بیشتر می شود اینطور گفت که مصرف امروزی غنای فرهنگی می تواند حداکثر افتخار به گذشته باشد و آدمی برای زیستن و خوشحال و راحت زیستن نمی تواند و نباید در خودش و غنای فرهنگش گیر بیفتد. در حالی که سطح فرهنگ نشانه ای از دست آورد امروز ماست و میزان رفاه و شادی و راحتی مان را نشان می دهد.
و این نکتۀ کلیدی که گفتن "ما ملت با فرهنگی هستیم." اگر ناظر به سطح فرهنگ باشد قابل بالیدن است. و الا "گیرم که پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل" می شود حدیث باد کردن به غنای فرهنگی.
2- متن:
الف- انقلاب یعنی شورش "سطح فرهنگ" بر علیه "غنای فرهنگ" یک کشور و جامعه. که شروعش با مردمان قلیل سطح بالای فرهنگی (طبقۀ متوسط شهری) است و پایانش با غلبۀ مردمان کثیر غنای فرهنگی (توده های محروم و حاشیه نشینان شهری). بعبارت دیگر: انقلاب را طبقات متوسط شهری برای بدست آوردن امتیازات بیشتری از سطح فرهنگی (مدرنیته) موجود کلید می زند ولی در پایان شورش و آغاز دورۀ بعد از پیروزی انقلاب هر آنچه را هم که قبل از انقلاب داشته است از دست می دهد.
چرا اینطور می شود؟
ب- چون طبقۀ متوسط و مدرن شهری جوامع ناپیش رفته و عقب مانده؛ از نظر کمیت نفری و زور، پتانسیل و قدرت سرنگونی ساختار مستبد و موروثی یا قدیمی و پیشین را ندارد. و ناچار است با تنها "کلیدواژه همۀ انقلاب ها" (عدالت) که بزرگترین و محبوب ترین و محرک ترین "دروغ بزرگ تاریخ بشریت" است، ازآن ها بخواهد که از تعداد کثیر و زور بی کله شان استفاده کنند و برای سرنگونی حاکم کمک کنند. توده ها خیلی سخت زیر بار باور این دروغ عدالت می روند ولی روشنفکران اینقدر سماجت می کنند تا در برخی موارد استثنایی که همۀ دیگر شرایط منجر به انقلاب هم فراهم بود این درخواست طبقۀ متوسط از سوی توده پذیرفته می شود و انقلاب به سرانجام و پیروزی می رسد.
پ- فردای پیروزی انقلاب، طبقۀ متوسط بادی بغبغب می اندازد و مغرور از پیروزی که سهم او فقط در حدآتش زنه بوده و نه انبوه هیزم سوزاننده؛ از توده می خواهد که :
"تشکر می کنم که به انقلاب من کمک کردید. پس حالا پسرهای خوبی باشید و برگردید به سر کار و خانه زندگی تان تا من مدل حکومت مورد دلخواه خودم را پیاده کنم." ولی کار به این سادگی نیست و غول توده که از چراغ جادو و توسط روشنفکر و با اصرار او بیرون آورده شده است؛ حاضر به بازگشت نمی شود و خودش جای طبقۀ متوسط (کارفرمای دیروز)ش را اشغال می کند. و به طبقۀ متوسط خواهان سطح فرهنگی بیشتر از رژیم ساقط کرده اش هم می گوید بیلاخ و هرّی! بهمین سادگی.
ت- به این موضوع در نوشته های دیگری برخواهم گشت. لذا در این جا یک فرمول سمبولیک از مقایسۀ دگرگونی های اجتماعی با ورزش بوکس را می نویسم تا هم به نزدیکی ذهن شما به آنچه منظورم است کمک کند و هم بتواند ذهن شما را برای به مقایسه گذاشتن وضعیت کشورهای مختلف در حال التهاب و دگرگونی و شورش تمرین بدهد. دگرگونی های اجتماعی و سیاسی اگر از گزینۀ پیروزی با ناک اوت پیروی کند؛ می شود انقلاب تمام مثل ایران 57 و با تفاوت هایی لیبی امروز. همین دگرگونی اگر از پیروزی با ناک دان هایی چند ولی با امتیاز همراه باشد می شود انقلاب ناتمام یا اصلاح عمیق مثل مدل مصر و تونس امروزی. و در بخش سوم اگر این دگرگونی با هوک های ریز به پیروزی با اختلاف امیتاز جزیی بیانجامد می شود پیروزی احزاب مختلف در دموکراسی های غربی. و نهایتاً اگر دگرگونی با هوک های ریز و گیج کننده و مدام با اختلاف امتیاز زیاد ولی بدون ناک دان یا ناک اوت حاصل شود می شود انشاء الله ایران آزاد و مدرن آیندۀ نزدیک! یا...هو
۶ نظر:
با درود فراوان
بسیار تحسین برانگیز و منطبق بر واقعیت
پایدار باشید
عالی مثل همیشه. ظهر تا حالا دارم می خوانمت یک بند. از شب بیست و پنجم قطع بود این اینترنت بی صاحاب و من هم مرتب بیرون شهر در ماموریت کاری.
راستی لینک وبلاگ مسعودبهنود را برداشته اید از آن کنار یا نبود از اول؟
درود دلقک!
بسیار روان و متین نوشتی ! خواندن این مطلب دل شوره ام را کمی آرام کرد...من در یک جامعه با سطح فرهنگ بالا زندگی می کنم که لمس می کنم غنای فرهنگی کم تری نسبت به من دارد اما هیچ منافاتی با زندگی خوب و نزدیک به ایده آل ندارد، و مدام فکر می کنم از چه راه هایی می شود به این دریا رساند رود خروشان و گم شده فرهنگ مملکت خویش را !
یا....هو
خوب شدو مرسي كه اين مثال بوكس را آورديدبرا كساني مثل من كه شايد نه سواد و نه فرصت تعمق در مطالبتان را دارند لطفاً هميشه براي ما شاگردهاي تنبلتان مثال هم بياوريد تا مقصودتان را بهتر درك كنيم
خب برای اولین بار به تأیید چهارگل سرسبد یکجا رسیدم. ومنی که روزی فکرمی کردم جنبش تکنفره ام دونفره نخواهدشد خیلی زیاداست چهارآفرین همزمان. مرسی به همه تان وسپاسگزارم که منت برمن می گذارید ووقت صرف می کنید دروبلاگ دلقک. همه تان را می بوسم وآرزومی کنم که بازهم دست خط شمارا -اگرتعریف باشد چه بهتر!- دراینجا ملاقات کنم. یا...هو
منم Dalghak.Irani به شما آفرین میگم.ولی نظر خود را هم میگویم.
انقلاب 57 یک انقلاب کلاسیک نبود ( اقلیت ایلیت و اکثریت توده ) و با رویکرد فشار از پایین و چانه زنی در بالا و نهایتا" تشکیل حکومت توده ی مستبد ( استبداد اکثریت ).
ما در آنچه در 57 اتفاق افتاد یک ( تاریک خانه ) داریم.حتما" میفرمایید تئوری توطئه ؟ که باید بگویم دقیقا" همین ، توطئه.
جریانی بود آن زمان که هم ایلیت را شکل میداد و هم ما عوام و توده را ، آگاهانه و با تیز هوشی.
او دقیقا" می دانست که اندیشه در ایران (( مشایی )) و کلامی است یعنی روضه خوان بیسوادی مثل کافی به علت نفوذ کلام در نزد توده ، به مراتب اندیشمندتر از پروفسور هشترودی و حجازی است لذا ایلیت را به سمت نفوذ کلام (( مشا )) سوق داد و شریعتی را خلق کرد ، بیسواد دیگری با فکل و کراوات (( چهره ایلیت )) و با نفوذ کلام.
یک جریانی بود آن زمان تیسمار جان باید دید (( تاریک خانه ها )) چه کردند.انجمن حجتیه چه بوده ؟ موتلفه چه بوده ( اخیرا" بادامچیان که معرف حضورتان هست گفته احمدی نژاد خراب کرد فعلا" باید او را گوشه ایی نگه داریم تا بعد ... ) ، نقش معاودین چه بوده ؟ و نیز تاریک حانه های برون مرز.
زمانی که احمد خمینی مرد من معلم دبیرستان بودم ، مردم گفتند که احمد خمینی کشته شد.و چند سال طول کشید تا اعترافات سعید امامی تایید کرد آنچه را مردم می گفتند ، معتقدم روح اجتماعی هیچگاه اشتباه نمی کند.نمی دانم شما سال 57 شما ایران بودید یا خیر ولی 26 دی مردم می گفتند شاه را بردند.
تاریخ درستی و یا نادرستی آن را نشان خواهد داد.
ارسال یک نظر