Venus Anadyomene |
2- اما برخلاف انتظار ِ مبارک، قبل ازاینکه فرصت ارزیابی سخنانش برروی تظاهرکننده های مصری را پیدا کند، این سیاست غرب به سرکردگی امریکا بود که پالس های مطلقاً منفی فرستاد. که اوج آن دربیانیۀ واکنشی کاخ سفید بود. بیانیه ای صراحتاً مداخله جویانه وبی ادب وتهدید گر! چنین باوردارم که پس از انتشارسخنان اوباما نسبت به سخنان حسنی مبارک وتماس لاینقطع وزیردفاع امریکا با ژنرال طنطاوی. که بطورقطع قطع کمک های یک ونیم میلیارد دلاری امریکا به ارتش مصررا دررأس تهدید های خود داشت. افسران بلند پایۀ ارتش مصر به حضوررییس رفته اند وبعدازمذاکره واعتماد دادن به فرمانده کل که اوضاع تحت کنترل ارتش است وخواهد بود وآن ها همان برنامۀ انتقال قدرت طراحی شده ازسوی مبارک را بدون اسم او وبا سوگند به روح مشترک مبارک ومصرمدرن وشادانجام خواهند داد؛ حسنی مبارک را راضی کرده اند که کناره گیری خودش را جلو بیندازد. ومبارک که همیشه خودش را برای مصرخواسته ونه برعکس! قول سربازی زیردستانش را پذیرفته و برای نجات مصر تصمیم به کناره گیری گرفته است. این است رازهمۀ آن چندساعت ناشگفت از تصمیم به ماندن تا تغییر آن تصمیم برفتن: "برای مصرباید می ماندم. برای مصرباید بروم".همین. ودیگرهیچ!
3- لذا وقتی برای رییس مبارک اهمیت مصربیش از اهمیت حسنی مبارک باشد. دلقک ایرانی هم ازفرمانده مصری تبعیت می کند ویک باردیگر وطن پرستی حسنی مبارک را خوش آمد می گوید دراین وانفسای گیجی غرب. که نه تنها خودش را دچار مخمصه کرده ودارد درسیاست های ریاضت اقتصادی بی سابقه وقابل مقایسه با رکود و ورشکستگی اقتصاد جهانی معروف دردهۀ 20 میلادی بین دوجنگ بین الملل اول و دوم فشار می دهد؛ بلکه همۀ دنیا راهم بتلاطمی انداخته که ضزب المثل معروف "گنه کرد دربلخ آهنگری/ به شوشترزدند گردن مسگری" را تداعی می کند. گشاد بازی هایش را امریکا واروپا کرده اند، تاوانش را تونس ومصرو...بایدبدهند. و دادند. طرفه آنجاست که تازه دوقورت ونیم غرب هم باقی است!
4- قطعی است؛ لذا به کَت ِ من نمی رود که ملتی برای امرسیاسی ناب شورش های منجربه انقلاب بکند. وآزادی های اجتماعی وفرهنگی موردنیاز وآرزوی اکثریت انسان اجتماعی که دنبال خورو خواب وتفریح وگردش وزندگی روزمره است نیز در جامعۀ مدرن وبالفعل مصرموجود بوده است. بنابراین قطعی است که شورش ها از نارضایی اقتصادی (کم شدن رفاه وبیکاری) طبقۀ متوسط شهری وگرانی ارزاق منتشره از ورشکستگی اقتصادی غرب آغازشده ودروسط راه است که روشنفکران خوش نشین وشریک قدرت سیاسی -برعکس نمایشی که درحهان سوم راه می اندازند: کرامت انسانی وارزش های بشری وآزادی بیان و... حقوق بشرو...- این مفاهیم انتزاعی برای اکتریت غالب انسان های اجتماعی ومعمولی را سوارزبان ومصاحبه و شعارهای مردم می کنند وکرده اند. که فشرده اش را مجدداً خود روشنفکرجهان سومی ترجمه کرده به "دیکتاتورمبارک" وبه زبان وفریادمردم برگردانده است. ازیک قاعدۀ کلی که من استثنایی هم برای آن نیافته ام درتاریخ بشرصحبت می کنم. وهمه جا وهمیشه اگرشورش برعلیه یک حکومت بوده است ازاین فرمول تبعیت نعل بالنعل کرده، می کند، وخواهد کرد.
حاشیۀ مهم: البته حاکمان بلاتکلیف ماقبل تاریخ درایران هنوز نتوانسته اند -برپایۀ هژمونی دین رسمی ِغیرقابل تبدیل به ایدئولوژی؛ نشدنی هم است- حکومت تشکیل بدهند وسی ودوسال است بروش گروگان گیری ملت ایران را اسیرنگاه داشته اند. لذا کاملاً وازبنیاد فرق می کند هم موجودیت جمهوری اسلامی وهم شیوه های مبارزه با این تاریکی سیطره یافته برتاریخ ما.
5- معذرت می خواهم که بند3 چنین فشرده وپیچیده ولابیرنتی نوشته شد وچاره ای هم ندارم برای یک پست کوتاه یک وبلاگ. می خواهم این را بگویم که "امرناب سیاسی" کمترین قدرت بسیج کنندگی مردم را ندارد واینکه ارباب قدرت بالفعل حهان مدرن (مدیا ورسانه) آدرس غلط فوت می کنند توی آستین دگرگونی های مصریک غلط فاحش است. وبه جوانان دیگرکشورها (دراینجا ایرانیان) نشانی عوضی می دهند که صبح تاشب وشب تاصبح پای کیبوردهایشان بنشینند وبا تمسک به حقوق بشر وآزادی های دموکراتیک ومطبوعات وزندانی سیاسی و...(امرناب سیاسی) مردم را به شورش وتغییررژیم واصلاح دعوت می کنند وبطوربدیهی نتیجه نمی گیرند وسر خورده می شوند وتوده هارا با احمق خواندن تحقیرمی کنندو نهایتاً با یک ژست بالاسری عادت روشنفکران کتابی، شانه بالا می اندازند که "خلایق هرچه لایق" یا "از ماست که برماست" چهرۀ زیبا وبی گناه وبی راهنمای خودشان را می خراشند. اعتراض انبوه ومؤثرتحت لیسانس امرسیاسی ناب امری نابود ونشدنی است. وما باید همۀ زورمان را متمرکز کنیم برنبود آزادی های اجتماعی (حق انتخاب طبیعی سبک زندگی وپوشش وتفریح و موسیقی وسینما وکارورفاه ودلخوشی و...) تا توده همذات پنداری کند ومارا همراهی کند اولاً. وبتوانیم حمایت گستردۀ افکارانسان اجتماعی دنیای آزاد را جلب کنیم ثانیاً؛ تا آخوند های سیاسی تاریک اندیش وضدزندگی وشادی را تاحجره های اینک روشنشان هم عقب برانیم.
6- درمصرهم هنوزدست برتر با حسنی مبارک است که روح مصرمدرنش درجسم ژنرال هایی دیگر ازارتش مصر، قدرت را بلوکه دارند. پس هنوزمدنیت وپیشرفت بغیرازیک نام بزرگ درروی صحنه، پشت صحنه را کامل دراختیاردارد. وغمی نیست. جزملال کهنه پرستان. که بیش باد! یا...هو
۱۷ نظر:
این دلشوره ای که شما دارید برای اسراییل نیست؟به نظر میرسد که دلیل پیدایش و ماندن مبارک این همه سال امنیت اسراییل بوده نه خوشبختی مصر. اکنون که ارتش مصر قدرت را به دست میگیرد هم به همین دلیل است تا از افتادن قدرت به دست ملت مصر جلوگیری شود چه اسلامگراها چه نیروهای دیگر که هیچکدام نه میتوانند و نه میخواهند خدمتگزار اسراییل باشند چنانکه مبارک بود و ارتش مجبور است باشد برای همان دلار هایی که گفتید. در این میان مانده ام که دلقک ایرانی با آن تیزبینی اسراییل را ندیده یا ندیده میگیرد یا امنیت اسراییل برایش از آزادی مردم مصر مهمتر است.
سلام شوری نازنین وپاک بین وایده آلیست.
پاسخ مفصلی دراولین فرصت کمترازاین خسته برایت خواهم نوشت. ولی عجالتاً می گویم که نه. خیال شما راحت باشد. خیلی ممنون که آمدی وبیشترممنون که نظردادی وسؤال خوبی مطرح کردی. تا 7-8 ساعت دیگر خدانگهدار.یا...هو
سلام آقای ایرانی
شما رو به خدا شرمنده نکنید اینهمه.
این روزا رو زمینهء نغمه های شاد بی بی سی ،چند خط از وبلاگ شما رو می خوندم،چند فصل از کتاب "بادبادک باز".
"بادبادک باز"خالد حسینی"رو خوندید؟اگر نه باید...که نه ؛شاید که بخونید.حتی از شایدم مطمئن نیستم.
یه تیکه اش رو مینویسم:
"نمی دانستم چه بگویم وبه کجا نگاه کنم،بنابراین به دستهایم زل زدم.با خودم گفتم:زندگی سابق تو،زندگی سابق من هم هست.من هم تو همان حیاط بازی کردم،سهراب.من هم توی همان خانه زندگی کردم.اما چمنهایش حالا پژمرده وجیپ غریبه ای در راه ماشین رو خانهءما پارک شده که روغن ریزیش ،آسفالت را لک کرده.زندگی سابق ما به باد رفته،سهراب.هرکس در این زندگی بوده یا مرده یا رو به مرگ است.حالا فقط تو مانده ای و من.فقط من و تو.
گفتم:«نمی توانم آن را به تو بدهم.»
برخلاف اون چه که پشت جلد نوشته شده(در گذر از مصائب جای امیدواری باقی می گذارد)،زیبایی بسیارش مدیون غمی بی اندازه است.یاد وبلاگی مهربان همین نزدیکیا افتادم که با وجود زیبایی نوشته هاش ،وبا وجود تاکیدش بر اینکه استخاره اش یک آیه بوده پر از امید،منو آنچنان مایوس می کرد که بشینم به حال خودم زار زار گریه کنم و این شد که هر از گاهی این بار از پنجرهءشما نگاهی به خونه اش بندازم.
ایمان شما به پاسخی که به فالتون داده شده با درخششی بی اندازه-اگر چه از یک روزنه روی یه دیوار بلند-واقعیه لابد که اینهمه جذابه.
***
"مردم بادبادک به دست مصر"بااین نمی توانم خالدحسینی واینهمه عدم اطمینان یه آدم بیسواد وبیشتر بی ایمان بین دو گزینه از چهارتا ،انقدر آدمو گیج می کنه که یواشکی بره بیرون مثلا"به بهانهءمثلا"گریهء بچه وخیال کنه همه مشغول صحبتن دیگه.
بند 6دوباره چراغهای کاخ تون رو روشن کرده.امیدوارم خاموش نشن.
اینا همه غیبته.پس آقای سالک نبینند لطفا":کامنت آقای سالک انقدر خوشحالم کرد که نپرسید.دلم می خواست شما یه جواب حسابی بدید من جرات نداشتم.شمام که برعکس چه پاسخ خشک سردی!
دلم می خواست بگم:چه سلامی؟چه علیکی؟آخه این رسمش بودlvnpshfd؟من حتی اومدم تا با خودنویس خودتون یه آگهی برای پیدا شدنتون بدم شاید خودتون ببینیدش اما خیلی گرون میشد امکان پرداخت هزینه شم نبود.اونجا یه نوشته هم به دیوار بود:این خودنویس گرونه برای دیگرونه.
*****
برای آقای سالک:دل من و همه(مطمئنم. حتی اگه بگید از طرف خودت حرف بزن)براتون خیلی تنگ شده بود.امیدوارم ببخشیمتون وامیدوارم دیگه این کارو نکنید.
دوست گرامی!
این نوشته بهنظرم خوشبینانهتر از آن است که من دلم بیاید با نقدگونهای، خشی به چهرهاش وارد کنم. این از بابت نوشته؛
اما تعجبام این است که دوست صاحبقلمی مثل شما چرا با اسم واقعی خودش نمینویسد؟ البته انتخابی کاملاً شخصی است، اما به هر حال، توصیهاش میکنم.
موفق باشید.
پاسخت قانع کننده نبود. بادبادک باز خالد حسینی را خوانده ام چهار سال پیش. رمان خوب وقوی است. نثر بی تکلف وخیلی خوبی دارد. اجزاء داستانش هم خیلی خوب چفت وبست حورده اند وهمۀ قصه اش خالص قصه است وابی تویش نبسته مثل خیلی از وطنی های امروز.
می دانم که شما ها علاوه برهمۀ هنرهای عالمی که دارید واصلاً خوداتون مبدأ ومنشآ پیدایش هنرید. این هنررا هم دارید ک بایک دست وهمزمان بی شمار هندوانه-البته باید سبک باشند-بردارید. ودریک لحظه ضمن گوش کردن به نغمه های شاد بی بی سی، بادبادک باز خالدحسینی بخوانید ویک خط درمیان چشمتان به دلقک باشد واگرلازم شد درهمان حال به پسرتان آموزش رانندگی بدهید وبادست دیگرتان آب حوض بکشید وبانگاهتان دل ببرید و... آیا نمی شد همزمان تایپ می کردی که:
من اینجام نگران نباشید. سلام کیمیا یا...هو
کیمیا بانو
سلام
مرا وارد مناسبات فی مابین نکن. من خودم دارم دیوانه می شوم با این هزار سر ویک پشت لپ تاپی(سودا) که دارم. حرفی هم نمی زنم. می ترسم یک کلمه ازمن حرف وحدیث بعدی تولید کند که چه خوب یانه. فعلاً می خواهم زودترنوروزبشود! یا...هو
سلام آقای زهری
درست است من آدم ساده بین وکوچک نما وساده سازوازاین جور ادم ها هستم. راستش پیچیدگی خیلی پیجیده تر از پیچیدگی است که روح حساس وشکنندۀ من بتواند ازدالان های تودرتویش راهی بسوی روشنایی پیداکند. لذا کسانی با خصوصیات شخصیتی دلقک همه اش ساده سازی می کنند که امید وارباشند که کارها خیلی هم سخت وپیچیده ولابلا واین توطئۀ آن وان خودش توطئۀ دیگری است نیست وبیکلّه با کلّه بزنند تودماغ طرف وخونین ومالین کنند. حداقل خودیارو را می ترسانیم وقتی به آینه نگاه کند فکرمی کند که سرش رابریده ایم این همه خونریزی کرده است روی چهره اش.
راجع به نام هم. قصه طولانی است وفعلاً موضوع به مرحلۀ "افتادن روی قوز" رسیده. نمی دانم شاید تا می 2011 ماسکم را بردارم. یا...هو
شوری پاسخ شماراهم نوشتم. منتظر باش. تاچندساعت دیگر پست جدید پاسخ شما هم است ونگاه من به موجودیت ونوع تعامل با اسرائیل ازلابلای آن پیداست. ومواضع حسنی مبارک را هم تأیید می کنم. واسمش را می گذارم حفظ منافع ملی مصریان ونه خوش رقصی برای امریکائیان یا اسرائیلیان. پس تا آخر شب. یا...هو
کیمیا خانم، سلام.
خوش حال شدم که شما خیلی خوش حال شدی و امیدوارم که در زندگی همواره و هر روز، با بهانه و بی بهانه، خوش و خوش حال باشید.
ظاهرا این دنیا دنیای اتفاقی است و خیلی هم دلیل لازم ندارد، از خلقت و تولد گرفته تا آشنایی، دوستی و بعد قهر و آشتی، و البته که مرگ و قیامت هم حتا...
این است که خواهش میکنم اگر یک وقت همدیگر را ندیدیم دیگر هیچ وقت، ببخشید و بگذارید به این حساب که شاید اتفاقی افتاده.
با بهترین آرزوها برای شما و خانواده ی محترمتان.
به شدت و در حد بنز با بند 5 موافقم و اعتقاد دارم كه عامدانه به اين قضيه توجه نميشه. من از بقيه كشورها خبر ندارم بنابراين در مورد ايران صحبت ميكنم:
اگه دقت كنين به تمام رسانه هايي كه غير حكومتي شناخته ميشن، چه تصويري چه نوشتاري و چه اينترنتي تا بحال چند بار شده كه در مورد مشكلات واقعي يك انسان معمولي در كشورمون بحث شده وراه حل ارايه شده. مثلا چند بار ديدين يك كارشناس درست حسابي اقتصادي بياد و در مورد مشكلات كارگران يا ايرادات قانون كار به صورت تخصصي بحث بشه و در مجموع مثلا قشر كارگر رو با حقوق واقعي خودشون و راه حل رسيدن به اونها چه از طريق اتحاديه ها يا روشهاي ديگه آشنا كنه(در ضمن من دانشجو هستم و به هيچ وجه با مشكلاتشون آشنا نيستم). گاها صحبتهايي ميشه ولي فراگير نيست.در عوض يك ميليون مقاله و تحليل در مورد اخم كردن رفسنجاني به احمدي نژاد و همزمان چشمكش به موسوي به رشته تحرير در مياد. من نميگم كساني كه نويسنده اين مطالبن، عمدا اين كارو ميكنن، اما تقريبا در اينكه يك تفكر منتفع از اين مساله عامل اين جريان رسانهاي هست شكي ندارم. نتيجه هم اين ميشه كه ميليونها نفر به خيابون ميان و دو تا از مهمترين شعارهاشون ميشه "يا حسين،ميرحسين" و "الله اكبر" كه در واقع حاوي هيچ پيامي نيست.
شرمنده، خيلي حرف زدم چون بدجوري اين بند حرف دلم بود. در ضمن دو روزه با وبلاگت آشنا شدم.موفق باشي
راستش فکر می کردم در بازی شما هر لحظه خدایی خرخره خدای دگر را نمی جود! در این سخنان شما به نوعی وطن دوستی و شرافت و ال و بل مبارک یه جوری زیادی ناسور میکنه چهره ی این بازی که قرار بود در زمین های ماورای دره خیر وشر برگزار بشه!
رویه مبارک رو از جهاتی می پسندم همونطوری که ثروت افسانه ایش یا جانشینی پسرش رو جرزنی می بینم.به علاوه که جان 300 تا آدم واسم خیلی با ارزشه و تاثر بر انگیز این کشت و کشتارااما این مانع نمیشه که شهامت کسانی که حاضر بودن کار کثیف رو انجام بدن ستایش نکنم در برابر خوش نشینانی که با سکوت ریاکارانه شون دستی دستی دارن کوره آدم سوزی ارتجاع رو با هیزم پز دمکراسی خواهی شعله ور میکنن.قاتل از جهتی همونقدر به نقش تاریخیش عمل کرد که اون 300 نفر مقتول! منم چاییم رو بخورم و همراه با سیگاری خشک عین ببو فرشته عدالت رو انگولک کنم!
منظور عرایضم اینه که دارم دنبال راهی می گردم که در عین همدلی با کسانی که با جسارت کشته شدن،و بدون خارج شدن از انسانیتی که هنوز معتقده واسه یک امر کاملا زمینی هم میشه به راحتی جان داد و هم میشود که به شادمانی زندگی کرد،بتونم از نگاه دیکتاتور/قربانی فاصله بگیرم.برای کشته شده سوگواری کنم و قاتل رو هم در مقام انجام عملش در این گردنه ی سخت بی حب و بغض ببینم.من عقیده ندارم که کارای جناب مبارک یک سر از سر وطن خواهی و ...بوده باشه.شکایتم از جانهای شریفی!!! است که در دل سقوط نکردن مبارک رو میخوان و از طرفی پز دمکراسی خواهیشون چیز دیگه! و همینا در فردای وقوع حادثه نمی دونن که از دست رفتن دنیایی که میشد با منطقی غیر مآل اندیش مانع فقدانش شد رو چه جوری به سوگ بنشینند! مبارک "نقشی" بود که فقط مبارک می تونه بفهمه که چی بود!
اطناب سخن و پرت و پلاگویی را بر ما میبخشند استاد.دفتر مشق آورده ایم.و 10 عدد تخم مرغ.باشد که آفرینی گویند و اردنگی را ملایم تر بر ماتحت شریفمان بنشانند.
بادرود به همه وتشکرخالصانه ازتک تک سروران. وبه بهانه ای برای پاسخ-مثلاً- برای مک گافین زیبا.
سرم را چنان شلوغ کرده اند دوستان لطیف که یادم نمانده کجا اختلاف مان بروزکرده. آن جایی که کامنت تان را با منظورم این است که شروع کرده اید یعنی رجعت به دیالوگی قبلی. وراستش وقت جستجو هم ندارم درگذشته. ولی:
1- رسم من ازعلت تامه گفتن است ضمن قبول تمام دلایل جانبی.
2- من کاریکاتوریزه می نویسم که درد اصلی را توی چشم بیاورم تاحدتوی ذوق زدن. عمدی است.
3- مرد پشت پا حورده وافتاده است اکنون شرط مروت پابرسرش گذاشتن نیست حتی اگربخشی ازحقیقت باشد.
4- وقتی ازدنیای واقعاً موجود وبویژه سیاست بمعنی خاص صحبت می کنیم. خون یکی از پررنگ ترین صفحاتش است پشت ورو. این طرف وآن طرف. ناچاربایدباگریه هم شده این صفحه راهم بتوان ورق زد.
5- ثروت افسانه ای هم می تواند وهست که برای ما خوراک تهیه کرده اند درماندن درهمان صفحات کثیف.
جمال همان قدرحق دارد که جمال عبدالناصر داشت. اسم پدرش مهم نیست حُسنی باشد یا خامنه ای یا نوح.
6- درست تشخیص داده اید دراینجا ازخرخره فقط بهره برداری مجاز دوستت دارم است. یا...هو
ویک نکته کلیدی باهمه:
من یک هنرمندم وفرزندرنج زمانۀ خویش.
لذا درهرنوشته ام تکه ای ازخودم را هم جا می گذارم وممکن است همۀ حقیقت یاواقعیت لمس شده برای همه نباشد. یا...هو
سلام وصبح به خیر
چقدر کمکم کرد این مثل شما!همینو خواسته بودم بگم.همین هندونه ها به این سبکی برای من سنگینن.میخوام فقط یکیشو بردارم.همینو:
من اینجا نیستم.نگران نباشید می خوام برم دنبال یه کاری که شما بارها دستورشو دادیدومن پشت گوش انداختم:شادی برای خودم ودیگران.دعا می کنید از پسش بر بیام؟
خدانگهدار
بسلامت. البته که موفق می شوی. چون با این شادی که توداری میروی همۀ غم های بشریت هم اگر سرراهت باشند به احترامت کلاه ازسربرمی دارند وکوچه می سازند برای عبور دخترشاه پریان.
راستی خوب شد یادم انداختی. شوهرت ودخترت یک تحفۀ حسابی بمن بدهکارند. پسر نازنینت هنوز کم سن است برای فهمیدن دلیل روحیۀ شادترمامان دراین ماه های دعوت به تالار گفتگوی مجلل دلقک ایرانی انشاءالله بزرگتر که شد خودم طلبم را می گیرم ولی دلیل ندارد که به همسر ودخترت هم تخفیف بدهم تا آن موقع. پس به جفتشان سلام برسان و بگو که داشتن همسر ومادر آرامتر وشادتر بهایی دارد که طلب دلقک است! یالله بیایید بالا !یا...هو
ارسال یک نظر