۱۳۹۰ شهریور ۲۷, یکشنبه

ستارۀ خاموش احمدی نژاد در نیویورک: گربه ای بدون سبیل!

Sunbaker




1- محمود احمدی نژاد فردا به نیویورک می رود. اوچه با همۀ یارانش باشد و از جمله مشایی یا نه. که گویا همین هم مقدور نشده. و چه دو زندانی امریکایی را بتواند با خودش همراه ببرد یا نه. که هنوز احتمالش کم است؛ سفری متفاوت از همۀ آن 6 باری که قبل از این به نیویورک رفته است خواهد داشت. یا با ادبیات مخصوص خودش آن "ممه را لولو برده". و دیگر نه از فرش قرمز رسانه های رنگارنگ خبری خواهد بود و نه از معترضانی که بخواهند سخنرانی اش را ترک کنند یا بسمتش دماغ سرخ دلقک پرتاب کنند در سالن. هیچ خبری نخواهد بود جز سکوت و بی اعتنایی. و احمدی نژاد بی رسانه و در سکوت یعنی احمدی نژاد مرده!

2- احمدی نژاد در حالیکه از یک سال پبش تاکنون نشان می داد که متنبه شده است و دلش می خواهد جزو آدم حسابی های تاریخ ثبت نام بشود. ولی عملاً نه در حوزۀ داخلی و دفاع تمام قد از آزادی های اجتماعی جوانان و طبقۀ متوسط فرهنگی پایمرد و رودررو ایستاد. وبدلیل بی عملی نه در حوزۀ سیاست خارجی توانست از سکوت و همراهیش با تحولات دموکراتیک کشور های مسلمان عربی سهمی و بهره ای ببرد. و نه حتی توانست از سکون و رکود اجباری یا اختیاری در پروژه های هسته ای ایران طرفی بنفع خودش ببندد. و البته که هیچ کس در جهان سیاست منتظر جاماندگان و متوهمان و ناز کنندگان و بی عملان و مرددها نمی ماند؛ بویژه هنگامی که مثل جمهوری اسلامی خنثی و سردرگم و بی خاصیت هم شده باشد.

3- و باز هم آفرین به مشاورانش که عقل شان رسیده سفر سر راهی به کشورهای دوست ونزوئلا و سودان و موریتانی را ترتیب داده اند تا بقول چاوز "برادرم پیش من خواهد آمد" بشود و عرق سرد نیویورک بر مهره های پشت احمدی نژاد در جمع یاران صحرا زدوده شود. ستارۀ اقبال او شش ماه درخشیدن گرفت تا بتواند با دفاع از آب بازی بچه ها در مقابل روحانیت ضد زندگی خودش را وارد تاریخ ایران کند. اما او در همان توهم امداد های غیبی امام زمان ماند و ایرانی را که بقول وزیرش سه بار شخم زده است - منظور وزیر سفرهای استانی و وجه مثبت آن است - بدون کاشتن حتی یک دانه شادی ماندگار ویرانه رها کند!

4- احمدی نژاد راهی نیویورک هرچند هنوز هم با تکیه بر نمایش "گنگ خواب دیده"ی (خود را به بی خبری و منگی و گنگی زدن) خود قادر است برانت آیت الله خامنه ای - همکاسه اش در بی تدبیری مشترک - از خرابکاری هایش در حوزه های مورد تبلیغ و افتخارش مثل عدالت و ساده زیستی و ضد فساد بودن شانه خالی کند و خودش را موفق معرفی کند. ولی این آخرین شاهکار عملکرد اقتصادی دولتش در ماجرای اختلاس 3 میلیارد دلاری چنان سنگین بر سرش آوارشده که بنظر نمی رسد بتواند از زیر دست رقیب جان سالم بدر ببرد. چه او در همین سفر اردبیل هم کاملاً عیان کرد که تعادلش را از دست داده مثل گربه ای که سبیلش را تراشیده باشند بچه های بازیگوش.

5- همۀ اینهایی که گفتم در شرایط آدم های متعارف است. و احمدی نژاد آدمی نامتعارف است. هرچند که مطمئنم در نیویورک نخواهد درخشید و افسرده خواهد ماند در یک مشت برنامه های کسل و روتین دیدار با آدم های دست چندم. ولی او هنوز دو سال وقت دارد که خودش را وارد تاریخ کند با زدن بزیر میز بازی حکومت روحانیان در داخل و در اندازه های چپه کردن آن. و این کار هم فقط یک راه دارد: ایستادن تا بر آورده شدن خواسته های شاد و مدرن زندگی شهری ایرانیان. و در رأس همه حجاب اختیاری بانوان. و البته بثمر رساندن یک عفو نامشروط برای همۀ ایرانیان در غربت بعد از سی و سه سال! آیا او وارد تاریخ خواهد شد! امیدوارم. یا...هو

۱۷ نظر:

خ.آ گفت...

سلام استاد نازنين
مرسي كه همچنان براي ميخهائي مثل ما مينويسيد حد اقل هنوز انفدر جنم برايمان مانده كه مطالبتان را بخوانيم .بر ما خرده مگيريد امان از نااميدي!

ناشناس گفت...

احمدی نژاد برای همکاری با آمریکا به التماس افتاده غافل از اینکه این هنوز ابتدای کار آمریکا با او و حکومت اسلامی است.

مختوم قلی گفت...

حالت خوشه دلقک؟ احمدی نژاد از اونهایی حمایت کنه که 24 ساعته توی اینترنت بهش فحش میدن؟ اینو همه میدونن (غیر از دلقکها شاید) که هیچ سیاستمداری بدون حمایت عملی مردم نمی تواند کار خود را پیش ببرد. او تابوهای زیادی را شکست که با اقبال طبقه متوسط روبرونشد که هیچ، به دورویی و فرصت طلبی از همه سو متهم شد. بنابراین احمدی نژاد به اندازه کافی هزینه پرداخت کرد خیلی بیشتر از موسوی و کروبی(موسوی که چیزی نداشت برای از دست دادن). یادت باشد که بیشترین حمایت را از او تا به حال حامیان رهبر به عمل آورده اند نه بالانشینها و خارج نشینها که البته همان حمایت هم تمام شد و احمدی ماند و آدمهای پرمدعای متوقع مثل دلقک و آنهایی که روزی آرزو داشتند متحد او باشند و الان لحظه شماری می کنند این برود تا نفس راحتی بکشند.

ناشناس گفت...

سلام

همین که برای مقابله با رقباش مجبور شده که تهدید به رو کردن سند بکنه یعنی بازی رو باخته و دیگه دست بالا رو نداره
اما با باختش خیلی چیزا رو رو کرد و خیلی مسائل رو ثابت و خیلی میخها رو شل

Dalghak.Irani گفت...

سلام بر خانم آشناس و دو خانم یا آقای ناشناس.
سپاسگزارم از کامنت هایتان و نظرتان را تأیید می کنم. منهای نا امیدی خانم آشنا که ما تازه در ابتدای امید بسیار هستیم و آینده با لبخند خواهد بود. وقتی همۀ دشمنان ملت در این مجموعۀ پیشا تاریخ به فلاکت و بدبختی و هذیان گویی افتاده اند ما حتماً دست بالا را داریم که چنین است ذلت برای آنان. پس دلیلی برای نا امیدی که نداریم بلکه باید خوشحال و صبور منتظر ادامۀ رو به اضمحلال اینان باشیم. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و به مختوم قلی نازنین سلام.

1- در مورد عدم حمایت طبقۀ متوسط از تابو شکنی های احمدی نژاد:
قانون عام: من وبلاگ سنگین و شلوغ و جدی و سیاسی و سخت خوان و گاهی بنظر گسیخته -اگر کل مواضع من در نظر گرفته نشود- می نویسم و دلم می خواهد هر چه بیشتر خواننده داشته باشد. اگر شما و امثال شما وبلاگ من را نخوانید با التماس درخواست و قسم جلاله و این قبیل مزخرفات که حاضر نمی شوید روی نام دلقک کلیک کنید. بلکه این مسئولیت من است که چیزی بنویسم و طوری بنویسم که به مذاق شما خوش بیاید و تصمیم بگیرید مرا تعقیب کنید و الا شمای خواننده هیچ گونه مسئولیتی در عدم رغبت بمن ندارید. بنابراین این بی بتگی احمدی نژاد بوده است که نتوانست طبقۀ متوسط را جذب کند و نه تقصیر آنان که حمایت نکردند. البته که عملاً حمایت هم کردند و این جشنواره های مدنی مثل آب بازی و فانوس بازی و تجمعات کوچک و بزرگ مدرن و مختلط یک سرش در ادعاهای احمدی نژاد و پشت گرمی به مواضع ضد تحجر او بوده است ولی عملاً احمدی نژاد در هنگام مقابله با این شادی ها وارد میدان حمایت نشد و در نتیجه نتوانست خودش را در تابو شکنی به باور توده های مدرن برساند. البته این موضوع آزادی های مدنی این قدر ظرفیت دارد که احمدی نژاد هنوز هم می تواند با داشتن برنامه از آن استفاده کند. والا زخمی کردن مار بوآ و انداختن آن بجان مردم و کنار کشیدن علایم بدتری هم بجامعه می فرستد. پس همیشه این حمایت خواهنده است که محکوم است و نه حمایت کننده.

2- امید وارم بازهم مجدداً یک مطلب مستقلی بنویسم که همۀ داد و هوار و فغان ما براین گزارۀ اثبات شدۀ علمی استوار است که سنت و مدرنیته یا دنیای قدیم و جدید دو تا پکیج کاملاً مجزا و متفاوت با هم هستند هم در نرم افزار و هم در سخت افزار. اصلاح طلب خواهان پکیج مدرن است و اصولگرا خواهان پکیج سنت. همۀ در ماندگی 200 سالۀ ما این بوده و است که اصلاح طلبان سعی می کنند مقدار کمی هم شده از پکیج سنت را قاطی پکیج مدرنشان بکنند تحت این توجیه که ملت ایران مسلمان است. و اصولگرایان برعکس می خواهند حتی شده کمی از پکیج مدرنیته را قاطی سنت بکنند تحت توجیه "دنیا عوض شده است" و بدیهی است که هیچکدام موفق نمی شوند و ما دویست سال است سرنا را از سر گشادش می زنیم. خاتمی 76 را باخت بدلیل "اصلاح طلب - اصولگرا" بودن. قالی باف 84 را نبرد بدلیل "اصولگرا- اصلاح طلب" بودن. احمدی نژاد که ملغمه ای از نه اصلاح طلب و نه اصولگراست هم قاعدتاً بازنده خواهد بود. ما همۀ امید مان بود و هنوز هم بقوت امیدواریم که احمدی نژاد با جسارت ذاتی اش یک جفتک بزند زیر این چرخۀ معیوب "قاطی کردن پکیج های غیرقابل ترکیب" تا یک آدم حسابی پیدا شود و بیاید با پکیج مدرن و مصباح یزدی و پکیج سنتش را به حوزه ها بفرستد. لذا خیلی تأسف ندارد حال احمدی نژاد. او اگر آن جفتک را تکمیل نکند یک فاجعۀ تمام عیار بپایان خواهد رسید برای خودش و برای ایران.

3- در ضمن خیلی هم ساده نباشید در این داخل نشین خارج نشین. بیشتر به ماقال بیندیشید تا من قال. من ادعای قطعی دارم که از بسیاری داخل نشینان داخلی ترم. وبسیاری از داخلیان مزخرف تر از خارجیان هم اندیشه و عمل می کنند. البته که من وکیل مدافع هیچکدام نیستم. من فقط نوکر توده های مردم هستم که زندگی را دوست دارند. ولی این زندگی را با زیان و آسیب به دیگران نمی خواهند.

4- و بسیار حرف های دیگر که بماند شاید وقتی دیگر... یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

یک تکملۀ واجب برای جلوگیری از بدفهمی و سوءتفاهم. به بهانۀ پاسخ به مختومقلی:

منظورم از تفکیک "پکیح"های سنت و مدرنیته در کامنت بالا خطاب به حاکمان است و نه تودۀ مردم. به این معنا که حاکمان باید از نظر ذهنی در یکی از آن دو پکیج (منظومۀ مدرن یا سنت) قرار داشته باشند و بطور بدیهی مقصودم این نیست که بدنۀ جامعه می تواند یک شب با سنت بخوابد و روز بعد با مدرنیته بیدار شود.

هیئت حاکمۀ با ذهنیت مدرن است که می تواند سازوکار سرعت و نحوۀ عبور دادن سخت و ظریف توده های سنتی به شهروندان مدرن را تنظیم و با صبر و تدبیر آهسته آهسته آنان را نیز به مدرنیته عبور دهد. علت تامۀ سقوط شاه در ایران و جایگزین شدن حاکمان با ذهنیت غالب سنت مذهبی این بود که شاه بدلیل دیکتاتوری و عدم ارتباط با بدنۀ جامعه سرعت این عبور از سنت به مدرنیته را چنان زیاد گرفت و زیاد کرد که بدنۀ جامعه طاقت نیاورد و رو به عقب فروپاشید. و تأکید می کنم که مهم نیست در لفاظی و سخنرانی چه ادعایی می کنند حاکمان. مهم این است که هیئت حاکمه از نظر ذهنی باید یکسویه باشد در پذیرفتن کامل یکی از این دو پکیج. یا طالبانیسم یا لیبرالیسم. و سرگردانی بین این دو کمترین فاجعه اش نارضایتی همه است هم مدرن ها و هم سنتی ها. مثل ایران فعلی. یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

و بازهم یادم رفت باخت مهندس موسوی در سال 88 را در آن چرخۀ آدم های بلاتکلیف و بلا تصمیم معیوب "هم اصلاح طلب- هم اصولگرا" بنویسم. می خواهم تأکید کنم که در دنیای مدرن حاکم تعین تکلیف نشدۀ تئوریک قطعی امکان برنده شدن و ادامه و حکومت تشکیل دادن نیست. حکومت دونوع بیشتر نیست یا ایدئولوژیک مثل کرۀ شمالی ویا غیر ایدئولوژیک مثل غرب. البته دموکراسی می تواند حداقل و حداکثر باشد ولی جهان بینی نمی تواند کمی از این (سنت) و کمی از آن (مدرنیته) باشد. این یک معیار قطعی است برای هنگام انتخاب. یا...هو

online گفت...

یاداشت زیر را هم که قبل از این پست برایت نوشته بودم, می فرستم تا حالا ما به شما امید بدهیم!

ابراهیم بت شکن ما این مشایی به ظاهر منحرف و در عین حال کسی که بتی مثه مهدی هاشمی را شکست امروز در آتش خشم این بت های بی اراده می سوزد. روزی ابراهیم تابوی یک یک این رییس دزد ها را شکست و امروز تبر را گردن گنده ترینشان انداخته.ـ
که ببینید این بود آنکه در این سی سال مزورانه مردم را دور خودش جمع و کار باقی بت ها را کساد کرد آخرش هم زده باقی را شکست. در این جا پول نماد ایمان مردم است پس مردم سی سال ایمانشان را ریختند پای این بتها حالا این بت بزرگه همه این ایمانها را قیضه کرده است!ـ
حقش است این رندی ابراهیم است که یعد از 3000 سال هنوز معلوم نشده ابراهیم منظورش این بوده که اون بتِ آخر بالاخره راستین است یا ناراستین . در هر صورت که ما می دانیم بتی که فایده هزینه نمی کند برای شمارش مومنین و ایمانشان $$$ اساسا یک نابت است. و به لحاظ تعریف مسبوق در علم فیزیک اصلا بت نیست!ـ
خلاصه الان این لشکر الیگارشی با نماد مهدی موعود مهدی هاشمی و به برگزیدگی رفیق دوست این نمرود آدم کش که به لطایفی مثل خدا حیات و ممات انسان ها را دستش گرفته است مگر نه اینکه نمرود گفت من آدم زنده می کنم و ابراهیم گفت چگونه؟ گفت فلان زندانی را بیاورید آوردند گفت گردن بزنید زدند یکی دیگر را گفت بیاورید
آوردند گفت گردن بزنید تا جلاد بالا برد گفت خب حالا نزنید. اما ابراهیم گفت نه این مسلما جرزنیه خدای من خورشید رو از مشرق میآورد تو از مغرب بیاور چاخان. یعنی من ساست خارجیم تمایل به مشرق دارد تو اگر راست می گویی برو این پولهایی که بدون دو دوتا چهار تا ریختی تو هاویه ی فلسطین برگردون. چون من نفت ترکمنی ها را
همین بالا می خرم به ثمن بخس بعد نفت خلیج فارس را تحویل ترکمن ها می دهم به قیمت هنکوفت. حالا سیاست ایمان $$$ مغربی تو بهتره یا مشرقی من؟
آخه این هم سیاست است که تو داری آقای رفیق دوست! این نا سیاست است نه سیاست !
بانک های گرم و داغ و مقدس اهورایی (که بهشت به طرف خورشید است در اعتقادات بین النهرینی) و گرم و داغ دارند به خاطر بهشت بردا و سلامای این مسلمین گرمازده منافع خود را از دست می دهند چون نرخ 12 درصد هم شد سود بانکی! آخه در این یخ زدگی اقتصاد بدون ربا چرخ اقتصاد چه طوری بگردد؟ این ربا اصلا آب جوش است بریزی جن ها فرار می کنند و برای اسلام 1400 سال پیش خوب است خوب. اما برای ایران 2011 یعنی بازار داغ کسب و کار و اقتصاد پویا آخر ما سابقا در سیبری سکونت داشته ایم. و از نژاد (آریا) هستیم داغ و گرم و مومن به رفاه و تجارت. ناسلامتی این شهر ری خودمان و کرمان و بغداد سابغا مال ما بازار ایرانی بوده اند ها. این ری و تبریز خودشان بر سر جاده اریشم بوده اند و بغداد و کرمان به تنهایی دروازه ترانزیت هند آباد و پر میوه و غرب بوده اند.
و فراموش نکن آن (امیرخسرو) بود که در تاریخ آمده در هنگام جابجایی یک کاروان از مالیات بگیر های رومی که از آفریقا بر میگشته. با آنها در گیر می شود و 20000 سکه طلای رومی را از آن خود می کند. تا رابین هود وار! به قیصر رومی یاد دهد که مال "بادی" به کسی وفا نمی کند.
در هر صورت آتش خشم الیگارشی دارد به مدد ایمان ارتدکس $$$ احمدی به گلستان تبدیل می شود و این وسط یک سرمایه گذار اردتدکس$$$ اتفاقا مومن سه اتیشه! به کار آفرینی و رفاه این عوام هم دارد سر بلند از این امتحان بیرون می آید
زمستان زمهریر(جهنم در اعتقادات ایرانی) دارد می رود و سیاهیش به این متشرعین متصلب کننده مسیح می ماند و آتش بار دیگر به سنت بین الهرینی مان دارد پاک می کند ایمان (بخوان طلای) مردم را
و مشایی زلال و ناب دارد از دل این کارخانه طلا سازی ایمان روحانیون ناب ناب بیرون می آید. و تذهیب و تهذیب شده و پاک. حتی پیوند با منافقین هم نمی تواند دلیلی بر ناپاکی این مرد باشد. اصلا خود ابراهیم هم بعضی جاها یک کارهای حساب نشده ای کرد مثلا دو تا زن گرفت زنش و کودکش را به امان خدا ول کرد بچه اش را نزدیک بود قربانی کند. شایدهم دلیلش رد گم کنی بوده تا آدم های بی بصیرت از کارش سردر نیاورند. حالا.
سیاوش از چنگال سودابه سفید رو و پاک پا بیرون نهاده که آتش شهوت هیچ زولیخایی توانایی مبارزه با زلالی و پاکی این ها را ندارد
احمدی نژادِ بت شکن خوان هفتم را دارد می خرد!

مختوم قلی گفت...

ممنون از پاسخ هوشمندانه و جالب توجهت . ولی چند نکته باقی است و به نظرم نتوان کل مشکل را به پای احمدی نژاد نوشت. اول از همه چرایی حمایت طبقه متوسط از موسوی بود و هست. سوال اساسی اینست که هنر و بته موسوی چه بود که توانست عمده طبقه متوسط را جذب کند؟ سابقه درخشانی داشت یا مردم خاطرات خوشی از او و امام راحلش داشتند؟ روشنفکر و آزادیخواه بود؟ او ولایت فقیه را هرگز نفی نکرد و حتی یکدرجه بدتر، ولایت فقیه را از نوع امامش میخواست که همه میدانند اصولا قانون را قبول نداشت. آیا موسوی برنامه شفاف و مشخصی (به قول شما در مقوله حجاب) برای تضمین آزادیهای مردم ارائه کرد؟ به زعم بنده تنها چیزی که طبقه متوسط را به سمت او متمایل کرد دو چیز بود یکی حمایتهای مادی و معنوی هاشمی و طیفی از روحانیان رانتخوار که با پیدا شدن رانتخواران جدید سهمشان کمتر شده بود دوم وعده های کلی و نامشخص بود که به سبم خاتمی (آزادیخواه تقلبی)داده میشد(به تبعیت از امام سابقشان قبل از انقلاب!) و عده ای از مردم باور کردند بدون اینکه بخواهند بدانند سابقه سیاه هر کدام از اینها چیست. من ایده تو(؟) را که هر آزادیخواهی باید مشخصا درباره مسایل روزمره مردم مثل حجاب موضعگیری شفاف داشته باشد را خیلی قبول دارم(شاید مهمترین حرفت باشد). باند اصلاح طلبان در هیچ کدام از این مسائل موضع مشخصی نگرفتند(منظورم میدانی که مخالفت با امثال گشت ارشاد نیست). برگ برنده موسوی فضای مجازی بود که طبقه متوسط بیشترین تاثیر را از آن می پذیرد و به نحو عجیبی چنان در حمایت از او بسیج شد که او را در حد گاندی و ماندلا بالا بردند. همان فضایی که واحدی(آزادیخواه تقلبی دست دوم و حکومتی سابق) را چنان مطرح می کند که سکولارهای واقعی و صاحب اندیشه را در این عرصع به حاشیه محض می راند. این همان فضایی است که توسط اصلاح طلبان خارج نشین(حکومتیهای سابق) سمت و سودهی می شود.
نکته دیگر اینکه اگر کسی بخواهد (بدون انقلاب) در سیاست کلان ایران(مثل هرجای دیگر در جهان) اثر گذار باشد باید به منابع مالی و اطلاعاتی دسترسی داشته باشد. هاشمی و اصلاح طلبان داشتند و دارند و نتیجه اش را در قضایا تا اینجا دیدیم. احمدی نژاد به منابع مالی دسترسی دارد ولی روی کسانی سرمایه گذاری کرد که شریک دزد و رفیق قافله از آب در آمدند شاید به این دلیل که او برخلاف هاشمی شبکه ای از مدیران وفادار سازماندهی نکرد و اکنون به استثنای معدودی، آدم(به قول یکی ژنرال) ندارد. آن آدمهای معدود هم مدیران قابلی محسوب نمی شوند(اینجا بی بتگی اش را قبول دارم). احتمالا روی حمایت مردم بیش از حد حساب کرده بود.
از طرف دیگر او نه خیلی زود متوجه شد که پول کافی نیست و افسار سیاستمداران فاسد رانتخوار در ایران دردست سازمانهای اطلاعاتی است. همان که عمده قدرت خامنه ای در آن خلاصه میشود همان که کار منتظری را ساخت همان که امثال خاتمی و هاشمی را رام نگهداشته است.
از همه اینها میخواهم نتیجه بگیرم اگر منتظر نشسته اید که احمدی نژاد لنگش کند بعد یک نفر آدم حسابی(؟) بیاید بقیه اش را درست کند سخت اشتباه کرده اید. همین حالا میتوان دید که چه هرج و مرجی تا 50 سال آینده در انتظار این ملت سرکوب شده و ستمدیده خواهد بود و اینجاست که من می گویم تنها میانبر موجود انقلابی از جنس انقلاب مصر و تنها راه نجات است اگرچه این حرفت را در مورد مبارک که در مجموع آدم بدرد بخوری برای کشورش بود قبول دارم.

nik گفت...

خطاب به مختوم قلی‌:

شما هم مثل جمهوری اسلامی مردم را هیچ می‌‌انگارید. اگر طبقه متوسط فرهنگی‌ به موسوی متمایل شد حتما چیزی در او دید و اگر روی خوش به احمدی‌نژاد نشان نداده (به غیر از دور اول که خیلی‌ از درس خونده‌های شهری هم بهش رای دادند) دلیلش بی‌ مایه گی‌‌ و رجاله گری و بی‌ کفایتی اوست. همه چیز را ساده لوحانه به پای حمایت چار تا آخوند خوش ظاهر و دادار دودور اصلاح‌طلبا تو اینترنت گذاشتن کم لطفی‌ است. تعداد زیادی از کسانی‌ که معتقد بودند شاید هنوز با انتخابات بشود اندک آزادی و فضای تنفّس داشت و روی درامد خود حساب کرد به موسوی رای دادند. خنده داره که بگیم چرا موسوی تو کمپینش تٔف تو روی ولایت فقیه نکرد؟ چرا نگفت مرده شور لچک ببره. ببخشید مگه کسی‌ که میگه قانون جمهوری اسلامی را قبول دارم میتونه بیاد خودشو نقض کنه؟ در مورد برنامه‌های اقتصادیش هم به اندازه کافی‌ همون موقع گفته و نوشته شد. ضمن اینکه مرتب با مدیران قدیمی‌، نه نوچه‌های هاشمی‌، آدم‌هایی‌ که تو صنعت بودند به خصوص نفتی‌ دیدار داشت. رای به موسوی تا حد زیادی پراگماتیک بود مثل رای به احمدی‌نژاد در سال ۸۴، و اینکه مردم دیدند جمهوری اسلامی این استعداد درخشان داره که خیلی‌ گند تر بشه. منتهی خودشون با اون تقلب و کثافت کاری بازی را عوض کردند. یه کاتالیست لازم بود که این اصلاح‌طلبا ی نیمبند و یکی‌ به نعل یکی‌ به تخته هم تکلیفشونو با خودشون و مردم روشن کنند. الان هر کدومشون رو به حاکمیت غش کنه منفور و بایکوت میشه بی‌ تعارف و اگر بخواد بمونه باید خودشو به مخالفین نزدیک تر کنه. ما که با کسی‌ پدر کشتگی نداریم هر کی‌ از اردوی اونا جدا شد به ما پیوست قدمش رو چشم

Dalghak.Irani گفت...

مختوم قلی عزیز.

خوب گویا یکی مرد جنگی به از صد هزار شد و من بهتر می بینم که اگر هم نشد مطلب جدیدی بنویسم. امشب مباحثه با شما را پی بگیرم که کمک کند بر نوری به برخی زوایای ناگفته در مورد مهندس موسوی و از هوادارن ایشان رفع اتهام بشود. زیرا که من بارها متذکر شده ام که تبلیغات و پروپاگاندا چه در دنیای مجازی و چه در دنیای واقعی ابتدا بساکن قادر به تولید هیچ موج و تحرک اجتماعی نیست و حتماً باید علت در ذائقۀ ادم های واقعی و گوشت و پوست و استخوان دار اتفاق بفتد تا رسانه بتواند با بزرگ نمایی و تبلیغات آنرا گسترش بدهد. بنابراین اعتقاد ندارم که موسوی را رسانه ها بزرگ کرده و به توده های هوادارش تحمیل کرده اند.
موسوی از نظر قالب ها و شکل ها یک برتری مطلق واقعی و قابل لمس به احمدی نژاد داشت که مهمترین آن ها بدون اولویت عبارت بودند از:
1- ناشناخته بودن برای نسل جدید. 2- حمایت کردن خاتمی از او که خود خاتمی با هر چرتکه ای هم یک کاریزمای روشنفکری داشت و دارد در بین نسل جوان و بویژه که بعداز روی کار آمدن احمدی نژاد دوران خاتمی تا حدودی نوستالوژیک هم شد. 3- ادبیات موسوی بسیار فاخرتر و اعتماد برانگیز تر از احمدی نژاد بود. 4- شهرت او در تقایل فکر و مشی با آیت الله خامنه ای در دهۀ 60. 5- حمایت عمده جریانات دوم خردادی که جامعۀ شهری رها شدگی - اگرهم اجباری و تحت فشار- المان های مدرن در زندگی شان را چه حوزۀ ادبیات و پوشش و هنر و در دورۀ اصلاحات از آنان می دانستند. 5- حمایت یکپارچه و تأثیر گذار هنرمندان و روشنفکران چپ . یا کمتر لیبرال از او. 6- متصف بودن خود موسوی به هنرمندی و نقاشی و همسرش همینطور. به صحنه آمدن خانم رهنورد درمشابه سازی ذهنی و ایرانی-حتی اسلامی- با تبلیغات اوباما. 7 برنامه ریزی مدرن حامیان حزبی موسوی در نماد سازی با تکیه بر رنگ. 8- عقبۀ پاک دستی و شهرت ایمان خالص او در نسل جبهه و جنگ و حزب اللهی های خالص و روشن فکر - پدران و خانواده های امثال همین خانم توحید لو که شلاقش زدند یا نزدند- 9- عدم مقبولیت و تا حد نفرت بخشی از طبقۀ متوسط لیبرال عاشق سبک زندگی و پوشش غربی های مدرن از شکل و شمایل و ادبیات دکتر احمدی نژاد. 10- روحانی نبودن موسوی در برابر کروبی و تنها گزینه ماندن به توصیۀ بد وبدتر. 11- سازماندهی خوب در ایجاد هیجانات بدون عمق در کارناوال های خیابانی و... هنوز هم بسیار می توانم بشمارم که این قوت های مورد پسند جوانان - تأکید می کنم در غیاب نبودن کاندیدایی از جنس اصلی خواستۀ آنان- آنان را بدنبال موسوی فرستاد.
ادامه دارد....

Dalghak.Irani گفت...

در حالیکه عنصر اصلی نه به احمدی نژاد هم از سوی احزاب حامی احمدی نژاد خوب جا افتاده بود بدلیل دغل بازی های احمدی نژاد در حمایت از ادم های مشگوک و درجه چند و متقلب مدرک و غیره. و البته رغبت نداشتن نخبه های دانشگاهی به احمدی نژاد و عدم استفادۀ او از چهره های موجه -منظورم شناخته شده و جزو الیگارشی نیست بلکه منظورم چهره های ناشناس انبوهی است که بدلیل شخصیت و رفتار و گفتار خیلی زود می توانند اعتماد جوانان تحصیل کرده را جلب و جذب کنند. خلاصه بحث اصلاً بعمق نرفت که برتری های طرفین در محتوا به ترازو گذاشته شود و احمدی نژاد در همان المان های شکلی و مدرن از موسوی فرسنگ ها فاصلۀ تشخصی داشت. بحث من هم در این وبلاگ بیشتر برای جا انداختن استفاده ابزاری از احمدی نژاد برای ترساندن روحانیان و عقب راندن آنان بود که احمدی نژاد در مقابل آن ها-در مقابل سنتی های متحجر وضد آزادی های فردی و مراجع و ارشد هایشان- دست برتر می توانست و می تواند داشته باشد. و الا طبیعی است که احمدی نژاد در مقایسه با ناقص ترین سیاستمدار عقل گرا و دانش محور حرفی و نمودی نمی توانست و نمی نتواند داشت. من می گفتم که حالا که این حرف های تابو شکن را بصحنه آورده و اراده و جربزۀ رویارویی هم دارد بیاییم و در همان تابو شکنی ها اعلام موضع موافق کنیم بدون اینکه تعهدی داده باشیم در ائتلاف با او یا حمایت از سیاست ورزی های غیر علمی او. من در حقیقت می خواستم این را برجسته کنم - وهنوز هم می خواهم- که مشکل اصلی ما نه سیاست های روزمره که به فلسفۀ سیاسی ضد مدرن رژیم برمی گردد و ما باید هر کس در این زمین -حتی ناخوداگاه وتصادفی هم- بازی می کند بنفع آیندۀ ایران از او اعلام حمایت موضعی کنیم. ولی چون موضوع خیلی دیر فهم است و آن هم با ابزاری مثل احمدی نژاد خیلی برد نداشت و آدم های بزرگ هم مثل امثال طباطبایی ها و مردی ها و حاتم قادری ها و ... هرچند در خلوت تابو شکنی های احمدی نژاد را مفید می دانستند ولی بس که خود احمدی نژاد متلون و لمپن است هیچگاه نیامدند و آبرویشان را در گرو چنین موجودی بگذارند. من هم دلقکم و نه پیروزیم و نه شکستم به جایی برنمی خورد. آن بحث های دیگر هم در مورد هاشمی و ثروت و چپاول و این قبیل بیشتر از اینکه وجه ایجابی داشته باشد از نقطه نظر رویکرد خود من بیشتر حالت سلبی داشت و من از بغض معاویه به علی پناه می بردم بلکه صاحبان عقول به اشکالات زیربناهای فلسفۀ سیاسی ناکارآمد جمهوری اسلامی متمایل بشوند و اگر دنبال اصلاح هستند با نقش ایوان ملت را سرکار نگذارند. آن راه حل مصری شما هم بسیار عالی است ولی آن باید در جامعه بوجود بیاید که بوجود آمدنش هم نه با اگاهی دادن می تواند باشد نه با تبلیغات هرروزه و نه هیچ و هیچ و هیچ عامل شناخته شدۀ دیگری. ما فرمولی در دنیا نداریم که بتواند بگوید این راه را برو و در پایانش در هر زمان کوتاه و بلندی هم انقلاب نتیجه بگیر. انقلاب امری دفعی و بدون علت شناسای پبشینی است که هیچکس نمی داند چگونه و درکجا اتفاق می افتد. یک جرقه در یک گوشه اگر باحس مشترک توده ها ارتباط برقرار کند انان در غیر قابل پیشبینی ترین وضع به شورش و انقلاب دست می زنند. البته که منظورم جوامع نا پیشرفته است و کشورهای پیشرفته از مرحلۀ هرنوع تحول انقلابی گذشته اند. چون انقلاب نهایتاً می تواند و باید به اومانیسم بیانجامد که انسان خودش سرنوشتش را تعیین کند و جوامع غربی این مرحله را بدست آورده اند.یا...هو

Dalghak.Irani گفت...

در حالیکه عنصر اصلی "نه به احمدی نژاد" هم از سوی احزاب حامی موسوی خوب جا افتاده بود بدلیل دغل بازی های احمدی نژاد در حمایت از ادم های مشکوک و درجه چند و متقلب مدرک و غیره. و البته رغبت نداشتن نخبه های دانشگاهی به احمدی نژاد و عدم استفادۀ او از چهره های موجه -منظورم شناخته شده و جزو الیگارشی نیست بلکه منظورم چهره های ناشناس انبوهی است که بدلیل شخصیت و رفتار و گفتار خیلی زود می توانند اعتماد جوانان تحصیل کرده را جلب و جذب کنند. خلاصه بحث اصلاً بعمق نرفت که برتری های طرفین در محتوا به ترازو گذاشته شود و احمدی نژاد در همان المان های شکلی و مدرن از موسوی فرسنگ ها فاصلۀ تشخصی داشت. بحث من هم در این وبلاگ بیشتر برای جا انداختن استفاده ابزاری از احمدی نژاد برای ترساندن روحانیان و عقب راندن آنان بود که احمدی نژاد در مقابل آن ها-در مقابل سنتی های متحجر وضد آزادی های فردی و مراجع و ارشد هایشان- دست برتر می توانست و می تواند داشته باشد. و الا طبیعی است که احمدی نژاد در مقایسه با ناقص ترین سیاستمدار عقل گرا و دانش محور حرفی و نمودی نمی توانست و نمی نتواند داشت. من می گفتم که حالا که این حرف های تابو شکن را بصحنه آورده و اراده و جربزۀ رویارویی هم دارد بیاییم و در همان تابو شکنی ها اعلام موضع موافق کنیم بدون اینکه تعهدی داده باشیم در ائتلاف با او یا حمایت از سیاست ورزی های غیر علمی او. من در حقیقت می خواستم این را برجسته کنم - وهنوز هم می خواهم- که مشکل اصلی ما نه سیاست های روزمره که به فلسفۀ سیاسی ضد مدرن رژیم برمی گردد و ما باید هر کس در این زمین -حتی ناخوداگاه وتصادفی هم- بازی می کند بنفع آیندۀ ایران از او اعلام حمایت موضعی کنیم. ولی چون موضوع خیلی دیر فهم است و آن هم با ابزاری مثل احمدی نژاد خیلی برد نداشت و آدم های بزرگ هم مثل امثال طباطبایی ها و مردی ها و حاتم قادری ها و ... هرچند در خلوت تابو شکنی های احمدی نژاد را مفید می دانستند ولی بس که خود احمدی نژاد متلون و لمپن است هیچگاه نیامدند و آبرویشان را در گرو چنین موجودی بگذارند. من هم دلقکم و نه پیروزیم و نه شکستم به جایی برنمی خورد. آن بحث های دیگر هم در مورد هاشمی و ثروت و چپاول و این قبیل بیشتر از اینکه وجه ایجابی داشته باشد از نقطه نظر رویکرد خود من بیشتر حالت سلبی داشت و من از بغض معاویه به علی پناه می بردم بلکه صاحبان عقول به اشکالات زیربناهای فلسفۀ سیاسی ناکارآمد جمهوری اسلامی متمایل بشوند و اگر دنبال اصلاح هستند با نقش ایوان ملت را سرکار نگذارند. آن راه حل مصری شما هم بسیار عالی است ولی آن باید در جامعه بوجود بیاید که بوجود آمدنش هم نه با اگاهی دادن می تواند باشد نه با تبلیغات هرروزه و نه هیچ و هیچ و هیچ عامل شناخته شدۀ دیگری. ما فرمولی در دنیا نداریم که بتواند بگوید این راه را برو و در پایانش در هر زمان کوتاه و بلندی هم انقلاب نتیجه بگیر. انقلاب امری دفعی و بدون علت شناسای پبشینی است که هیچکس نمی داند چگونه و درکجا اتفاق می افتد. یک جرقه در یک گوشه اگر باحس مشترک توده ها ارتباط برقرار کند انان در غیر قابل پیشبینی ترین وضع به شورش و انقلاب دست می زنند. البته که منظورم جوامع نا پیشرفته است و کشورهای پیشرفته از مرحلۀ هرنوع تحول انقلابی گذشته اند. چون انقلاب نهایتاً می تواند و باید به اومانیسم بیانجامد که انسان خودش سرنوشتش را تعیین کند و جوامع غربی این مرحله را بدست آورده اند.یا...هو

مختوم قلی گفت...

آقا/خانمnik
اول از همه، خوشحالم که از نقطه نظرات شما و دیگران (دلقک عزیز که همیشه) در اینجا استفاده می کنم تا بتوانم موضع درستی داشته باشم و البته بهتر این که اگر بنا بر مباحثه برای روشن سازی است(که گمان کنم هدف شما همین باشد) از متهم کردن هم خودداری کنیم و فی المثل چیزی مثل "شما مردم را به هیچ می انگارید" سازنده نیست وممکن است بنده جواب بدهم "این شما بودید که مردم رای دهنده به احمدی نژاد را به هیچ انگاشتید" یا "امام راحل آقای موسوی بود که می گفت همه مردم بگویند آری من می گویم نه!"

کمی تا قسمتی از مطالبتان را قبول دارم ولی قبول آنها تغییری در موضع من نمیتواند ایجاد کرد چون قسمت اساسی حل نشد: بنده سوالم این است که چرا فکر کردید آدمی مثل موسوی و کروبی به عنوان همه کاره های مملکت در زمان امام (در کنار هاشمی) که باید پاسخگوی بسیاری از جنایات آن دوران و ادامه جنگ و کشاندن مملکت به ورطه سقوط (و بعد غلط کردن با قبول قطعنامه) می بودند، می توانند فرشتگان نجات باشند؟ و چرا صحبت از سوابق اینها هنوز هم برای شما تابو محسوب میشود؟

فرضهایی مطرح نمودید که درباره آن بحث بسیار شده است و جایش اینجا نیست. اینکه تقلب شد و کثافتکاری و ... مگر دوره های قبلی دولتها با همین مکانیسم ها سر کار نیامدند؟...
آیا از خود نپرسیدید چرا اعتراضات ایران مثل سوریه و مصر ادامه نیافت؟ آیا برخورد حکومت بود یا نادرستی ادعاهای تقلب و همراهی نکردن کسانی که به احمدی نژاد رای داده بودند؟ بگذریم.

مختوم قلی گفت...

و اما برویم سراغ دلقک دوست داشتنی!

این صحبتهای اخیر تو در واقع کمک زیادی به شفاف سازی موضع دلقک کرد و و من باید اذعان کنم که با خواندن مطالب قبلی تاحدی گمراه شده بودم و نمی دانستم که دلقک هم یک سبز واقعی است و البته خیلی محترم مثل همه سبزهایی که بنایشان بحث منطقی است و نه ناسزا گفتن و توهین به شخصیت آدمها.

و اما نکاتی که فرمودی در مجموع تایید حرف من بود در فضا سازی های مدیران هاشمی برای قالب کردن موسوی به عنوان آزادیخواه و اما چند کامنت در مورد نکاتت طبق همان ترتیب:
1- ناشناخته بودن را به هیچ نحوی نمیتوانم قبول کنم به خصوص از طرف جوانان طبقه متوسط کذایی که با وجود اینترنتی که در دسترس هرکسی که بخواهد هست تا حدی که اکبر گنجی بر اساس همین منابع اینترنتی وقایع 1000 سال پیش را نقد می کند. بگذریم کلمه "برتری قابل لمس" که بکار بردی با همین نکته اول در تناقض است.
2- خاتمی را به عنوان روشنفکر جا زدند و این را من قبول دارم و تایید نکات قبلی من هم هست. و گرنه به استناد حرفهای خود شما ایشان با هیچ معیار روشنفکری(نتیجه گیری من) نمی خواند و البته این لفظ ابهام دارد...
3- ادبیات موسوی در حد ادبیات خاتمی و حرفهای کلی و بدون مصادیق بارز بود ضمن اینکه خاتمی و احمدی نژادسخنوران خیلی بهتری هستند. 4- شهرت موسوی در تقابل با خامنه ای تناقض دارد با نکته اول شما. ثانیا شهرت موسوی در حمایتهای خارج از قانون و 100درصدی رهبر سابق در مقابل اختیارات قانونی رییس جمهوری هم هست!
5 و 5 تکراری: این نکات شما درتایید عرایض سابق بنده است.
6- دلیل کم امد فکرکنم؟
7- اینها چرا طبقه پایین را فریب نداد؟ آنها لابد خوب نمی فهمند این مسائل مدرن و پیچیده را؟!
8- اینها که قاعدتاًباید طبقه پایین را جذب می کرد. ولی بحث بر سر این است که افراد متصل به اینها و خودشان سالها از انواع رانتها بهره مند بودند. از نخست وزیر شدن به ضرب و زور آقای خمینی بگیر تا سمت موسوی به عنوان استاد دانشگاه بر خلاف همه قوانین موجود وسمتهای خانم رهنورد و قضیه دکترای ایشان و ...
9- خوب که چی؟ این در راستای همان پروپاگاندا قابل توجیه است ضمن اینکه موسوی هیچ وقت نمیتواند نماد سبک زندگی مدرن باشد.(از چارقد خانمش که بگذریم)
...
قسمت دوم جواب شما:
1- اگر احمدی نژاد کردان را آورد(که مدیر زیر دست لاریجانی بود و احمدی نژاد به خاطر شیطنت و سیاسی کاری باند لاریجانی پست او ایستاد) آقای موسوی که رسما استاد دانشگاه بود و عنوان دکتر موسوی را یدک می کشید.
2- بسیاری از کسانی که از موسوی جمایت کردند و به عنوان نماینده فرهیختگان معرفی شدند کسانی بودند که در زمان دولتهای قبلی از رانتهای ایشان استفاده و در اوج فرار مغزها وارد نهادهای علمی و دانشگاهی شده و در واقع وامدار انها بودند. یادمان نمی رود که گزینشهای وزارت علوم حتی در کنکور لیسانس عناصر مشکوک را حذف می کرد و سهمیه ناعادلانه ای بنام رزمندگان را پایه گذاری کرد تا از آن طریق افراد وفادار به خودرا وارد مراکز دانشگاهی کند. یادمان نخواهد رفت که انقلاب فرهنگی بدست چه کسانی بهترین استادان مملکت را بازنشسته یا راهی کشورهای خارجی کرد تا بافت دانشگاهی رابه نفع خط امامیها تغییر دهد.
ینابراین من تعجب نمی کنم که می بینم بسیاری اساتید دانشگاه نظام دوران امام را ترجیح میدهند به هر نظام دیگری.
...

Dalghak.Irani گفت...

خوب عزیزم مختومقلی
بس است دیگر فکر می کنم برای خوانندگان مفید باشد خودشان نتیجه گیری کنند. فقط به دونکته کوتاه اشاره کنم یکی راجع برنگی بودن من که من هرچه هستم موضعم ثبت شده است در 160 پست وبلاگم. دوم هم اینکه من وقایع تاریخی را با در نظر گرفتن زمان ومکان تحلیل می کنم. و وقایع سال های دهۀ 60 را با زمان و مکان دهۀ 80 قابل قبول نمی دانم. مرسی از زحمت و روشنگری. همه ما انشاءالله که نیت خیر داریم اختلاف هم خوب است که اشتباهات یکدیگررا تصحیح می کنیم. یا...هو