خ.آ گفت...ارادتمند استاد عزيز
پي گير مطالبتان هستم. در اين بلبشوي وانفزا كسي حتي يادي از كروبي و موسوي نميكند كه در چه حالند ؟چقدر انسانها فراموشكار و نا سپاسند!دستبند سبزم را بعد از خواندن پستهاي شمادر مورد جنبش سبز با گريه و اندوه در آوردم برايم يه جورائي خيلي مقدس بود. گذاشتم در گنجه تا روزي دوباره با همان تقدس در آورده شود شايد هم اين روز به عمر من كفاف ندهد ولي به يادگار براي دخترانم خواهم گذاشت.
1- دلقک ها همه غمگینند بی بروبرگرد. وبه این دلیل بدیهی هم دلقک هستند که: "می خواهند همۀ دنیارا بخندانند تا درآخرین نفر-تهِ تهِ دنیا- نوبت خنده بخودشان هم برسد برای رهایی ازغم ذاتی!"
2- درایران نبودم سربزنگاه دریغ! وهیچ گاه توفیق این را نیافتم که معاینه کنم "چگونه سبزشدن ایران را دردوسال پیش." عقل پاسخی نمی یافت چون حس به توده ها گسترش پیدا نمی کرد. ولی سبز تقدسش را عمیق ترمی کرد دربین پیروان: در داخل ودرخارج. درمجاز وحقیقت. درچماق ودشنام. درتعصب وغیرت. درسکولار و مذهبی. وهمه بدون توضیح: نه منطقی ونه گفت وشنیدی ونه حرف وحدیثی. من یک سبزهستم ومابیشماریم همین! ومن هم سبزشدم برنگ جماعت!
3- من هم مدت هاست سرگردانم خانم آشنای عزیز. اما تصمیم گرفته ام که فقط وفقط رنگ "حرکت" را مقدس بدانم وتبلیغ نمایم. هرگنجه ای ویخدانی درایران پراست از نشانه ها ویادگارهای آرزوهای برباد رفتۀ سیاسی. زیرا که 150 سال است پیشتازان فکری ما نعل وارونه زده اند با انگ ها ورنگ ها! هیچ چیز درگنجه سبز نمی ماند. برکه ها هرچند به وسعت دریاچه؛ بزودی مانداب می شوند ومرداب. دریا باید بود و اقیانوس ورودی که می خروشد به خنده درمصب دریا. سیرگریه کن وراه بیفت بسویی که حتی نیشخندی خش انداخته به عبوسی آخوند ها! هرچه این خش عمیق تر. همانقدر خنده بلندتر.
4- من با امید به اینکه قبل ازمردنم بزودی ایران خواهد خندید تا جنازه ام را با لبخندی شیطان برلبانِ بدونِ ماسکم با موسیقی گوربگورکنند دراینجایم! اوُوُوَه؛ تو که درابتدای خنده ایستاده ای با دختران دلبندت؛ که دارند می خندند بریش هرچه عبوسی وزشتی است. وسبزی دخترانت را بایگانی کن برای همیشه درگَنجخانۀ دلت!
5- وبازی سیاست اشکنک دارد/سرشکستنک دارد. پس نگران مردن عاطفه ها هم نباش که کسی بغیرازمن وتو نگران ما نیست. یک ماسک دلقکی بخرتا هرموقع که نمی توانی برگریه ات غلبه کنی با کمک آن خانواده ات را بخندانی! مهم این است: خندیدن تو وخانواده ات دروهلۀ اول.
6- حافظ را که بشهادت گرفتم حال وروزم به این خندانی که الان می نویسم نبود. ولی چه باک که حافظ بعنوان دلقک اعظم چنان با مهارت غزل سراییده که برهردرد بی درمانی دواست. مثل خود خنده! همین. یا...هو
۴ نظر:
ای خواجه مکن تا بتوانی طلب علم
کاندر طلب راتب هرروزه بمانی
رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز
تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی
_انوری
با سلام و احترام
امیدوارم زیاد ناراحت نشوید ولی با این دلقکبازیها به جایی نمیرسیم. هر بلایی سرمان آمد، راحتترین کار برای ما ایرانیها همین به سخره گرفتنها و دلقکبازیها بوده این را فکر نکنم لازم باشد به هم درس بدهیم همین طوری خودمان نزده در این ساز میرقصیم. از زمان حافظ تا هدایت و تا دخو و گلآقا روحیهی غالب همین بوده که شکست را با دلقکبازی به روی خودمان نیاوریم و به شکستهایمان بخندیم. نمیگویم خنده بد است نخیر خیلی هم خوب است ما به روحیهی نشاط و شادمانی نیاز داریم اما اینکه دائم بنشینیم و ببازیم و بعد از مبلغی آه و ناله بگوییم گور بابای دنیا و همه چیز را به مسخره بگیریم و بخنیدیم غلط است و غلطی است که همیشه داریم تکرارش میکنیم بدبختانه. ما به پیروزی نیاز داریم و به خندههایی در راه پیروزی و خندههایی پس از پیروزی.
باز هم اگر شادیتان را منقوص کردم ببخشایید.
سلام ادوارد نازنین وهنرمند.
مرسی که بعنوان شاهدی صادق ورفیق فلسفۀ زیست واقعی وراه گشای بشر را ترویج وتقویم می کنی.
تا اینکه بالاخره معلوم شود حاکمان ایرا امروز دلقکند یا مردمان ایران دیروز. تا این منشاء مسخرگی پیدا ونابود نشود سبزها نروییده زرد خواهند شد وجدیت برای رفع مشکلات مان به صحنه بازنخواهد گشت. درحقیقت کامنت شما پاسخی است برای کامنت بعدی که بعد ازشما فرستاده شده است. ودوست ناشناس مشترک مسخرگی حاکمان را جدیت وجدیت مرا مسخرگی تلقی کرده اند. مرسی. یا...هو
سلام ناشناس عزیز ومحترم.
نه تنها بمن برنمی خورد که بسیارهم استقبال می کنم ازفرمایش تان. مرسی.
واقعیت امراین است که خندۀ مورد درخواست من نه برای مسخره کردن وضع مسخرۀ حاضر که درجهت رفع مسخرگی حاضرتوصیه می شود. وهمان شادابی وطراوتی است که بدرستی مورد لزوم معرفی کرده ای. انسان جزدرهنگامۀ شاد ذهنی قادربه هیچ عمل مثبت وسازنده ای نیست. وانسان غمگین وشاکی ودرخود فرورفته یا ازخودبدرشده تنها توان تخریب خودش را دارد وبس. لذا همانگونه که زندگی فردی ما دربحران های روحی پیش نمی رود انسان اجتماعی خشمگین وعبوس-که اغلب با جدی اشتباه می شود- هم اگرآتش هم باشد جز زیرباسن مبارک را نخواهد توانست سوزاندن. پس برای عبورازمرحلۀ شکایت وناله ونفرین وغمگساری ودیگرهیچ؛ ابتدا باید همدیگررا غلغلک بدهیم. مضافاً به اینکه ما با حکامی سروکارداریم که ازغلغلک متنفرند درخیابان. مرسی ازتوصیه ات وپوزش ازاینکه حرفه ام دلقکی است. فعلاً. تا بعد. یا...هو
ارسال یک نظر