سفر[این سفرشیرازی ها نزد آیت الله بوده ونه سفرآیت الله به فارس. ضمن تشکرازخواننده ای که تذکرداده است. اشتباه خودم را تصحیح می کنم. وچون تحلیل من برزمان استواراست ونه برمکان. لذا تغییری درمتن نوشته را لازم نمی دانم]آیت الله خامنه ای به فارس که گفته بودم بدستوروحکم الیگارشی وبرای روحیه دادن به پیش آمد مرگ ناگزیرروحانیت متحجر دربرابراحمدی نژاد مدرن تراست؛ انجام شده ورهبرجمهوری اسلامی ایران دریک سخنرانی درظاهرازموضع قدرت ولی با واژه های بشدت متضرعانه وشهادت طلبانه حرف مهمی نزده است. غیراز اینکه درهمان بدو شروع "ایرنا" پیش خبری زده که با واکنش تند وعلنی دفترآیت الله روبروشده است واین جزونکات تازه است ومبارک. بنابراین تفسیروتحلیل گذاشتن براین التماس های یک اندیشۀ زمان سپری شده نه لازم است ونه مفید. چون هر شاگرد دبستانی هم که سین سیاست را بداند می داند که "تا من زنده هستم و..." چه اوضاع خرابی را نشان می دهد ازاندرونی الیگارشی. زیرا که چنین حرفی فقط در میدان جنگ واز سربازی وطن پرست ومجروح ودرحال شکست قطعی قابل صادر شدن است وبس. لذا فکرکردم که دردنبالۀ واکاوی فلسفی سخنرانی آیت الله خامنه ای را احاله کنم به پستی که در17 آگوست 2010 نوشته بودم وفرق ادبیات شهادت طلب وپیروزی خواه را گفته بودم. تا شما دقیق ترآدرس بگیرید که این تضرع آیت الله چه سمت وسویی دارد وعقبه اش بکدام شخصیت کهنه وبا ادبیات مرگ می رسد. تا مطمئن بشوید که جنگ را فقط پیروزی خواهانی بسان احمدی نژاد می برند و نه مرگ خواهان وشهادت طلبانی مثل الیگارشی حاکم. یا...هو
1 - علی مطهری حرف مهمی زده است وگروه احمدی نژاد را به گروه فرقان مسئول قتل پدرش آیت الله مطهری ماننده کرده است. واین با ربرخلاف دفعات قبل که برای تعابیربسیارسبکتری با عکس العمل های شدید ووقیح هوادارن وهموندان احمدی نژاد روبرو می شد با حملۀ عمده ای مواجه نشده است. بنابراین ظاهراً اینطور بنظر می رسد که موج برخاسته برعلیه احمدی نژاد وبه بهانۀ اسفندیار رحیم مشایی ولی روبسوی خودرییس جمهوری، این قدر قوی بوده است که حداقل در کوتاه مدت و قبل ازضدحملۀ احمدی نژاد، طرفداران "پیروزی طلب" اوکمی عقب نشینی تاکتیکی بکنند تا با رصد کردن اوضاع و طرح نقشۀ راه متناسب با شرایط جدید برای حملۀ بعدی آماده شوند. البته که برخی هواداران روحانی احمدی نژادهم دراین وسط مسأله دارشده اند! چرا که اگر ضدروحانی بودن او واقعیت داشته باشد می تواند در فاز بعدی روحانیان کوچکتر واطراف احمدی نژادراهم شامل بشود. و اصولاً اگر قرار برآخوند زدایی بشود از دیکتاتوری جمهوری اسلامی؛ هیچ تضمینی برای زندگی انگلی هم نمی ماند از پول نفتی که درمدت ریاست احمدی نژاد بی حساب بوده است برای آنان.
2- جمهوری اسلامی ایران ازبدو تأسیس تا کنون جناح بندی های متفاوتی را بخود دیده است. در ابتدای انقلاب که هنوز معلوم نبود چه خاکی برسرمان شده بتبعیت ازفرهنگ سیاسی مدرن ماهم دوجناح عمدۀ چپ وراست داشتیم. بعدازمدتی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وبعد ازبهم زدن وتخریب همۀ بنیان ها وشالوده های متکای مدرنیسم وتحویل شش دانگ کشور وقدرت به آخوند های سیاسی خودش دچارچپ وراست ومنشعب شد وجناح چپ سازمان که میراث خوار کل سازمان معرفی شد؛ نیروهای درصحنۀ جمهوری اسلامی را به چهارگروه وجناح نوظهور تقسیم کرد. چپ سنتی ، راست سنتی، چپ مدرن وراست مدرن، این چهارگروه بودند؛ که البته عملاً همان چپ و راست بیشتر بکارنرفت درسطح جامعه. تااینکه با بروز وظهور چپ های نو که مارکسیست های اسلامی شرمنده وپشیمان بودند ونامیدن خودبنام اصلاح طلبان، جناح روبرویشان هم لاجرم شد محافظه کاران. وآخرالامر بعداز توزرد ازآب درآمدن اصلاح طلبان، بخش جوان و رادیکال محافظه کاران با تغییرنام به اصولگرایان قدرت رادردست گرفتند وامروز هم همان اصلاح طلب واصولگرا معرف دوجناح سیاسی جمهوری اسلامی هستند که البته جناح اصلاح طلب در حال مضمحل! شدن از سوی اصولگرایان تندرواست.
3- اما شخص من هیچ گاه هیچ کدام ازاین تقسیم بندی هارا منطبق برواقعیت وجودی صحنۀ سیاسی ایران نیافتم ونتوانستم هیچ یک ازآنان را قبول کنم. درعوض من ازسال سوم جمهوری اسلامی که مطمئن شدم ما قادربتشکیل حکومت نخواهیم شد خودم یک جناح بندی ثابت را برگزیدم و هنوز هم بجز آن باور ندارم. من اعتقاد داشتم ودارم که درایران جمهوری اسلامی هماره دوجناح بوده است که جناح اول جناح "ضدسیستم" بوده است که همان جناح راست واصولگرای معروف باشد وجناح مقابل جناح "بدون سیستم" بوده است که همان جناح چپ معروف واصلاح طلب باشد. بعبارت دقیق تر جناح اصولگرا بدلیل مخالفت قطعی با مدرنیته با هرنوع حکومت سیستماتیک مخالف بوده واست و معتقد است که حاکم می تواند با بستن دارایی وثروت کشور به لیفۀ شلوارش یا انبان پرشالش مملکت را مثل حضرت محمد یا ابوبکروعمرو علی اداره کند. یک چیزی حول وحوش همان بلایی که آیت الله یزدی برسر دادگستری آورد درجریان دادگاه های عام اسلامی. اما جناح چپ واصلاح طلب ضد سیستم ومدرنیته نبود ونیست. بلکه آنان ضمن قبول علم وسیستم وسازماندهی؛ بدون سیستم هستند. بعبارت دیگر آنان تا سال 74 خورشیدی وفراترازفروپاشی قطعی بلوک شرق؛ سیستم مالکیت دولتی و اقتصاد متمرکز ودیکتاتوری مستضعفان مارکسیست هارا قبول داشتند ولی نمی توانستند آنرا علنی کرده وپیاده کنند! چون قادر بتوجیه مسلمانی خود نمی شدند. اینان بعداز ریاست جمهوری هاشمی آموزه ها و سیستم کاپیتالیسم و لیبرالیسم استکبارجهانی را پذیرفتند ولی بازهم از علنی کردن وپیاده کردن آن پرهیز کردند وشرمنده بودند؛ چون که نمی توانستند مسلمان بودن خودشان را اثبات کنند.- و یک چیز خیلی بامزه تردرحاشیه بگویم اینکه اصلاح طلبان هنوزهم ازچاپ عکس مردان باپوشش کراوات ایرانی درنشریات شان واهمه دارند واگر ناچار به چنین کاری شوند عکس مزبوررا طوری از بیخ گلو قطع می کنند که بیشتر به سربریده شباهت داشته باشد تا آدم! آن هم ازنوع زنده!ونهضت ادامه دارد تاانقلاب مهدی که احمدی نژادگفته بزودی!-
5- می خواستم حرف را به اینجا برسانم که بگویم من نیروهای موجود درجمهوری اسلامی را در یک مقایسه متفاوت هم تقسیم بندی کرده ام ومی کنم. وآن تقسیم بندی برمبنای روحیه وروان "شهادت طلبی" و "پیروزی خواهی" است. اگربخواهم وارد عمق وبنیاد ماجرا بشوم باید بروم سراغ ترسویی روحانیان ولذا تربیت های مذهبی شهادت طلبانه (ترجمۀ عملی تقدم مرگ برزندگی) آنان برای غلبه به این ترس ازخشونت ونزاع ،ولی این خیلی زمان می برد ومطول می شود واز صفحۀ مانیتور می زند بیرون! لذا ضمن قول گفتن آن سرفرصت ودرآینده؛ بشما می گویم که اکثریت نیروهای مذهبی مؤمن تر وخالص تر درانقلاب وجنگ وجهاد وسپاه و... دارای روحیۀ شهادت طلبی؛ و اقلیت نیروهای مذهبی سبک وملی دارای روحیۀ "پیروزی خواهی" بودند وهستند. نیروهای دستۀ اول پیروزی را فرع برشهادت بعنوان ضامن سعادت می دانند ومی خواهند، و در هر پرسش ونیایشی داوطلب شهادت بودن خودرا جار می زنند. درحالیکه نیروهای پیروزی خواه پیروزی مادی را می خواهند وآنرا تعقیب می کنند واگردراین راه پیروزی خواهی شهادت ومرگ هم پیش بیاید لاجرم آن را بعنوان نه یک هدیۀ شیرین بلکه بعنوان یک واقعیت تلخ می پذیرند.
6- خلاصه کنم تامنبربعد. توی جنگ تقریباً بیشترنیروهای شهادت طلب به آرزویشان رسیدند وشهید شدند وبیشتر کسانی که ازجنگ جان سالم بدربردند چه سپاهی وچه بسیجی- ارتش بیشتر پیروزی خو اه است بنابه بافت وتربیتش- نیروهای پیروزی خواه بودند. اینان همان کسانی بودند که وقتی از جنگ برگشتند درائتلاف با نیروهای عافیت طلب وزیرک دیگری که درشهرهامانده بودند، هسته های مقاومت شهری انصارحزب الله راتشکیل دادند.
7- تقریباً همۀ نیروهای ستادی وپشتیبانی ودولتی باقی مانده درپشت جبهه ورسیدن به پایان جنگ جزو نیروهای شهادت طلب بودند وهستند. بعبارت دیگر تمام نیروهای فکری و عملیاتی و اداری باقی مانده اززمان جنگ- بغیرازپیوندگان به حزب الله- که تقریباً کل نیروهای اصلاح طلب و اصولگرای میانه را تشکیل می دهند پیروزی خواه نیستند وبلدنیستند که چطور باید پیروز شوند و اینان اولین حرفی که بلدند در جنگ ونزاع و کشمکش بزنند این است که ما برای شهادت آماده ایم و این را البته اوج شجاعت خودمعرفی می کنند درصورتی که خودشان می دانند ازترس است.در حالی که گروه مقابل نه تنها از آمادگی برای شهادت وایثار وازاین مفاهیم قدیم حرف نمی زند بلکه مرتب به پیروزی های خود - حتی کاذب- اشاره می کند ومی بالد.
8- اگرعلی مطهری بتواند گروهی مناسب پیدا کند که حاضرباشند و بتوانند "پیروزی خواهی" را وجهۀ همت خویش قراردهند خواهند توانست با احمدی نژاد ویاران وارد نبرد سهمگین وبا نتیجۀ نامعلوم بشوند. درغیراین صورت بازهم این احمدی نژاد ویاران نزدیک "پیروزی خواه"ش هستند که مثل همیشه پیروز خواهند شد. این که می گویم امیدی بسبزی جنبشی هم نیست کمی ریشه در این تحلیل دارد در انطباق با خاتمی وموسوی حاضربرای مردن ونه مصمم برای پیروزشدن!
کروبی را که نگذاشتند مبارزه کند. یا...هو
2- جمهوری اسلامی ایران ازبدو تأسیس تا کنون جناح بندی های متفاوتی را بخود دیده است. در ابتدای انقلاب که هنوز معلوم نبود چه خاکی برسرمان شده بتبعیت ازفرهنگ سیاسی مدرن ماهم دوجناح عمدۀ چپ وراست داشتیم. بعدازمدتی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وبعد ازبهم زدن وتخریب همۀ بنیان ها وشالوده های متکای مدرنیسم وتحویل شش دانگ کشور وقدرت به آخوند های سیاسی خودش دچارچپ وراست ومنشعب شد وجناح چپ سازمان که میراث خوار کل سازمان معرفی شد؛ نیروهای درصحنۀ جمهوری اسلامی را به چهارگروه وجناح نوظهور تقسیم کرد. چپ سنتی ، راست سنتی، چپ مدرن وراست مدرن، این چهارگروه بودند؛ که البته عملاً همان چپ و راست بیشتر بکارنرفت درسطح جامعه. تااینکه با بروز وظهور چپ های نو که مارکسیست های اسلامی شرمنده وپشیمان بودند ونامیدن خودبنام اصلاح طلبان، جناح روبرویشان هم لاجرم شد محافظه کاران. وآخرالامر بعداز توزرد ازآب درآمدن اصلاح طلبان، بخش جوان و رادیکال محافظه کاران با تغییرنام به اصولگرایان قدرت رادردست گرفتند وامروز هم همان اصلاح طلب واصولگرا معرف دوجناح سیاسی جمهوری اسلامی هستند که البته جناح اصلاح طلب در حال مضمحل! شدن از سوی اصولگرایان تندرواست.
3- اما شخص من هیچ گاه هیچ کدام ازاین تقسیم بندی هارا منطبق برواقعیت وجودی صحنۀ سیاسی ایران نیافتم ونتوانستم هیچ یک ازآنان را قبول کنم. درعوض من ازسال سوم جمهوری اسلامی که مطمئن شدم ما قادربتشکیل حکومت نخواهیم شد خودم یک جناح بندی ثابت را برگزیدم و هنوز هم بجز آن باور ندارم. من اعتقاد داشتم ودارم که درایران جمهوری اسلامی هماره دوجناح بوده است که جناح اول جناح "ضدسیستم" بوده است که همان جناح راست واصولگرای معروف باشد وجناح مقابل جناح "بدون سیستم" بوده است که همان جناح چپ معروف واصلاح طلب باشد. بعبارت دقیق تر جناح اصولگرا بدلیل مخالفت قطعی با مدرنیته با هرنوع حکومت سیستماتیک مخالف بوده واست و معتقد است که حاکم می تواند با بستن دارایی وثروت کشور به لیفۀ شلوارش یا انبان پرشالش مملکت را مثل حضرت محمد یا ابوبکروعمرو علی اداره کند. یک چیزی حول وحوش همان بلایی که آیت الله یزدی برسر دادگستری آورد درجریان دادگاه های عام اسلامی. اما جناح چپ واصلاح طلب ضد سیستم ومدرنیته نبود ونیست. بلکه آنان ضمن قبول علم وسیستم وسازماندهی؛ بدون سیستم هستند. بعبارت دیگر آنان تا سال 74 خورشیدی وفراترازفروپاشی قطعی بلوک شرق؛ سیستم مالکیت دولتی و اقتصاد متمرکز ودیکتاتوری مستضعفان مارکسیست هارا قبول داشتند ولی نمی توانستند آنرا علنی کرده وپیاده کنند! چون قادر بتوجیه مسلمانی خود نمی شدند. اینان بعداز ریاست جمهوری هاشمی آموزه ها و سیستم کاپیتالیسم و لیبرالیسم استکبارجهانی را پذیرفتند ولی بازهم از علنی کردن وپیاده کردن آن پرهیز کردند وشرمنده بودند؛ چون که نمی توانستند مسلمان بودن خودشان را اثبات کنند.- و یک چیز خیلی بامزه تردرحاشیه بگویم اینکه اصلاح طلبان هنوزهم ازچاپ عکس مردان باپوشش کراوات ایرانی درنشریات شان واهمه دارند واگر ناچار به چنین کاری شوند عکس مزبوررا طوری از بیخ گلو قطع می کنند که بیشتر به سربریده شباهت داشته باشد تا آدم! آن هم ازنوع زنده!ونهضت ادامه دارد تاانقلاب مهدی که احمدی نژادگفته بزودی!-
5- می خواستم حرف را به اینجا برسانم که بگویم من نیروهای موجود درجمهوری اسلامی را در یک مقایسه متفاوت هم تقسیم بندی کرده ام ومی کنم. وآن تقسیم بندی برمبنای روحیه وروان "شهادت طلبی" و "پیروزی خواهی" است. اگربخواهم وارد عمق وبنیاد ماجرا بشوم باید بروم سراغ ترسویی روحانیان ولذا تربیت های مذهبی شهادت طلبانه (ترجمۀ عملی تقدم مرگ برزندگی) آنان برای غلبه به این ترس ازخشونت ونزاع ،ولی این خیلی زمان می برد ومطول می شود واز صفحۀ مانیتور می زند بیرون! لذا ضمن قول گفتن آن سرفرصت ودرآینده؛ بشما می گویم که اکثریت نیروهای مذهبی مؤمن تر وخالص تر درانقلاب وجنگ وجهاد وسپاه و... دارای روحیۀ شهادت طلبی؛ و اقلیت نیروهای مذهبی سبک وملی دارای روحیۀ "پیروزی خواهی" بودند وهستند. نیروهای دستۀ اول پیروزی را فرع برشهادت بعنوان ضامن سعادت می دانند ومی خواهند، و در هر پرسش ونیایشی داوطلب شهادت بودن خودرا جار می زنند. درحالیکه نیروهای پیروزی خواه پیروزی مادی را می خواهند وآنرا تعقیب می کنند واگردراین راه پیروزی خواهی شهادت ومرگ هم پیش بیاید لاجرم آن را بعنوان نه یک هدیۀ شیرین بلکه بعنوان یک واقعیت تلخ می پذیرند.
6- خلاصه کنم تامنبربعد. توی جنگ تقریباً بیشترنیروهای شهادت طلب به آرزویشان رسیدند وشهید شدند وبیشتر کسانی که ازجنگ جان سالم بدربردند چه سپاهی وچه بسیجی- ارتش بیشتر پیروزی خو اه است بنابه بافت وتربیتش- نیروهای پیروزی خواه بودند. اینان همان کسانی بودند که وقتی از جنگ برگشتند درائتلاف با نیروهای عافیت طلب وزیرک دیگری که درشهرهامانده بودند، هسته های مقاومت شهری انصارحزب الله راتشکیل دادند.
7- تقریباً همۀ نیروهای ستادی وپشتیبانی ودولتی باقی مانده درپشت جبهه ورسیدن به پایان جنگ جزو نیروهای شهادت طلب بودند وهستند. بعبارت دیگر تمام نیروهای فکری و عملیاتی و اداری باقی مانده اززمان جنگ- بغیرازپیوندگان به حزب الله- که تقریباً کل نیروهای اصلاح طلب و اصولگرای میانه را تشکیل می دهند پیروزی خواه نیستند وبلدنیستند که چطور باید پیروز شوند و اینان اولین حرفی که بلدند در جنگ ونزاع و کشمکش بزنند این است که ما برای شهادت آماده ایم و این را البته اوج شجاعت خودمعرفی می کنند درصورتی که خودشان می دانند ازترس است.در حالی که گروه مقابل نه تنها از آمادگی برای شهادت وایثار وازاین مفاهیم قدیم حرف نمی زند بلکه مرتب به پیروزی های خود - حتی کاذب- اشاره می کند ومی بالد.
8- اگرعلی مطهری بتواند گروهی مناسب پیدا کند که حاضرباشند و بتوانند "پیروزی خواهی" را وجهۀ همت خویش قراردهند خواهند توانست با احمدی نژاد ویاران وارد نبرد سهمگین وبا نتیجۀ نامعلوم بشوند. درغیراین صورت بازهم این احمدی نژاد ویاران نزدیک "پیروزی خواه"ش هستند که مثل همیشه پیروز خواهند شد. این که می گویم امیدی بسبزی جنبشی هم نیست کمی ریشه در این تحلیل دارد در انطباق با خاتمی وموسوی حاضربرای مردن ونه مصمم برای پیروزشدن!
کروبی را که نگذاشتند مبارزه کند. یا...هو
۶ نظر:
کم کم به این نتیجه می رسم که آمدن موسوی در انتخابات با هماهنگی شخص رفسنجانی و خامنه ای بوده که کمی بعد در 25 بهمن از کنترل خارج شد و باعث شد اینها موسوی را بگیرند که زنده نگهش دارند. و گرنه موسوی یکبار هم حرفی ضد نظام و انقلاب و مخالف مصالح الیگارشی نزد!
مطمئنی خامنه ای رفته سفر؟!!
مرسی وسلام به ناشناس دوم.
اشتبله کرده بودم درمکان سخنرانی وتوضیح دادم. چون متمرکزم بر زمان اغلب مکان را خیلی دقیق نیستم. بازهم ممنون. یا...هو
متاسفانه دوستانی که بعد از انتخابات 88، ظرف یک شب روشنفکر شدند، ظرفیت بالقوه مردمی رو با ظرفیت بالفعل جنبش سبز اشتباهگرفتند! این توهم پردازیها، عکس العمل ضمیرناخودآگاه انسان به نامیدی محض است، برای اینکه از فروپاشی روحی روانی جلوگیری کند.
جنبشی که سکولارها توش نقش پیاده نظام مذهبی ها رو دارند، اگر پیروز هم بشه، تازه اوّله بدبختیشه.
حالا کارت به جایی رسیده که کیهان بهت لینک میده:
http://kayhannews.ir/900204/2.htm#other207
معمولا کیهان به اون سایتهایی با اسم و رسم لینک میده که 1- نفوذی داره 2- میدونه استدلالهاشون کبریت بیخطره برای نظام (مثل بالاترین که عملا همه اش یا فحشه یا خیالبافی)
بسيجي سبزانديش
سلام به دلقك هميشه در صحنه
در روزهاي گذشته و اتفاقات مربوط به حيدر مصلحي، تماماً به فكرت بودم و با خود ميگفتم دلقك از هميشه خوشحالتره كه تحليلهاش داره به واقعيت نزديك ميشه .
اما به نظر بنده :
احمدي نژاد مثل اسب چموشي است كه گاهي به صاحب خود جفتك پراني ميكنه و براي رام كردنش چند تازيانه ازسوي رهبري و يا اطرافيانش كافي است. تنها تفاوت اين بار با دفعات ديگه اينه كه تازيانه رو خود رهبري به دست گرفته، هرچند اين كار مترتب هزينههايي براي رهبري است ولي اسب چموش رو از هميشه رامتر ميكنه.
ارسال یک نظر