۱۳۹۰ اردیبهشت ۲, جمعه

بشارت باد به تنها سبزابدی وسبز (زندگی ایرانیان) که مرگ درحال فرارازصحنه است!



1- الیگارشی روحانی مثل موش توی تله افتاده ومستأصل وخود باخته دست بکارهایی می زند که دم خروس روبه اضمحلالش را بپوشاند ولی بقول خودشان ومکروومکرالله می شود وبوم رنگ های رها کرده ازسرنادانی برمی گردد به سمت خس خس های سینه های پیروفرسوده ای که جز زشتی ومرگ برای یک ملت آرزویی نمی توانند داشته باشد.


2- امروزجمعه یکی ازمعدود جمعه هایی درجمهوری اسلامی بوده است که ستاد سیاسی مسلط به همۀ نمازجمعه های سراسر کشورنتوانسته هیچگونه دستورالعمل مشخص وموضوع سیاسی داخلی وخارجی را برای بزرگ نمایی آخوند های جمعه وجماعات صادرکند. لذا همۀ نمازهای جمعه با موعظه های آخوند دوتومانی قدیم بسراغ حطبه های سیاسی نمازجمعه رفته اند. وهمه را بوحدت کلمه فراخوانده اند. حتی آخوند متحجروخطرناکی مثل علم الهدی درمشهد با درماندگی خطاب به شیعیان بحرین گفته است که امروزبخاطر مصالح اسلام دستمان ازکمک به مسلمانان بسته است. درحالیکه همۀ موجودیت خودشان رابا مصالح اسلام حقنه کرده اند حالا دیگر خودمصالح اسلام را هم با مصالح اسلام نفی می کنند. واین لذتی بیش ازظرفیت خرسندی که درانتظارش هستید تولید می کند اگرکمی به عقبۀ تولید چنین استیصال مبارکی دقیق بشود.


3- مشحصۀ دوم نمازهای جمعۀ امروزاین بوده است که درهمه جا ازامام جمعه های غیرسیاسی وبی خاصیت استفاده کرده اند تا فقط به نبودن دستوالعمل ابلاغی اعتماد نکنند ودراین وسط دیوانه ای خودسرحرفی بزند که سقوط شان را تسریع کند. ازجملۀ این تعویض امام جمعه ها درقم -بعد ومساوی با نمازجمعۀ تهران است قم- اتفاق افتاده است. وبجای سوگلی جدید آیت الله خامنه ای یعنی آخوند سعیدی؛ آیت الله حسینی بوشهری نمازجمعۀ قم را اجرا کرده است. قبلاً گفته ام وفقط اشاره می کنم که این سعیدی جزودرپیت ترین روحانیان موجود درقم است که حتی جزو رده های تا بیستم هم قرارنمی گیرد ورهبر ایشان را فقط بعنوان گماشته اش هم به امامت جمعه -بجای مراجعی مثل مشکینی درگذشته وجوادی آملی وامینی دریکی دوسال پیش- منصوب و بلافاصله تولیت آستان حضرت معصومه را هم که مرکزمهم اقتصاد قم است به او سپرد. سعیدی درهفتۀ گذشته پس ازاینکه مجبورشد برای پس گرفتن مشارکتش در تولید فیلم "ظهورنزدیک است" مجبور ازساخت فیلم دوباره ای شد درجهت "یاعلی" گفتن آیت الله درمیان خون های زایمان مادرش؛ تا همزمان بتواند سیدخراسانی را به خود امام زمان ارتقاء دهد وهم ازدست شعیب ابن صالح خلاص شوند. اما حماقتش چنان دامنگیرنظام شد ومخالفان را خوشحال کرد که مجبورشد این بار بیاید و"علی جان" گفتن اربابش را تکذیب کرد. وفعلاً ممنوع المنبرشود!


4- اما آن چه باعث شد مطلبی را که برای این پست داشتم می نوشتم متوقف کنم برای آینده واین گزارش گونه را جایگزینش کنم؛ هیچ کدام ازمواردی که گفتم نبود. چون شاهکارمثل همیشه درتهران اتفاق افتاده بود. نمازجمعۀ تهران که به امامت امامی کاشانی بی کمترین خاصیتی سپرده شده بود دومأموم ویژه داشت: "آیت الله جنتی و آیت الله سیداحمد خاتمی". این که دوتا روحانی فاشیست ومغروروخودشیفته وتندرو وهتاک برای اولین باردرتاریخ جمهوری اسلامی بیایند وبخاک بیفتند درمقابل امامت روحانی بی خاصیت سی ودوسال عمرجمهوری اسلامی؛ خبری فراتر  از خبراست. و آن بشارت استیصال الیگارشی دراینجاست که دم خروس اصلی اش را بروزداده است. لحظه ای توقف کنید ودوباره راجع به شرکت دوامام جمعۀ تهران درنمازیک رقیب غیرسیاسی خود را با تمام خوشحالی که درکمین ماست بنوشید و کیف کنید. قبلاً هم گفته ام که برای روحانیان دنیا خواه ومتکبرارشد مجتهد شیعه -درطول تاریخ شان از زمان صفویه تاکنون- خفتی بیشتروبزرگترازاین نبوده ونیست که مجبورباشند در مجلسی شرکت کنند که کسی مساوی یا پائین ترازخودشان صحنه گردان باشد. البته این تکبرخداوندگاری حتی درطلبه های مقدمات که برای تبلیغ به دهات اعزام می شدند هم همیشه برجسته بوده است وما اززمان شاه می دانیم که دوسلطان براقلیمی بگنجند ولی دوروحانی بردنیایی نخسبند. این پیروزی بزرگ را بخودمان تبریک می گویم ومجدداً بشارت می دهم که مطمئن باشید که "این توبمیری ازآن توبمیری ها سی ساله نیست. بلکه مرگی نزدیک وواقعی است."


5- با این گزاره تمام کنم که آیت الله خامنه ای فردا به استان فارس خواهد رفت و منتظر عجزولابه هایش باشید که برای تان گزارش خواهم کرد. آیت الله خامنه ای که با حماقت خویش، همۀ روحانیت را بسراشیبی سقوط رسانده است؛ دستورخشن و اکیدی گرفته است ازسوی الیگارشی که لخت شود وخودش واردگودی شود که بوی گندش برای روحانیان وبوی بهارش برای ملت ایران را تدارک دیده است. واین سفر وتمهیداتی که برای استقبال ازولی امرمسلمین تدارک دیده شده است چقدرمرا یاد چنین تمهیداتی ازسوی کارگزاران شاه سابق ایران می اندازد که درماه های آخرمرگ سیاسی خویش مثل جنازه های متحرک درپادگان ها وپایگاه های ارتش می گرداندند تا تشویق وهلهلۀ سربازان وخانواده های نظامیان را بعنوان سند قدرت شاه به ملت نشان بدهند. بیچاره شاه باآن کارگزاران کوچک مغزش، وبدبخت آیت الله با این گرته برداری عاجزانه اش. یا...هو

۴ نظر:

گرگ خاکستری گفت...

1. اینکه این دوگروه به جان هم افتاده اند میتواند در نگاه اول باعث خوشحالی باشد اما اگر عمیقتر نگاه کنیم می بینیم که در پیروزی هر یک از این دو خیری نیست چه بسا شر یکی از دیگری بیشتر است (محمود شوالیه بی اصل و نسب را میگویم). تحلیل خردمندانه این زدوخورد کار درست و نیکوییست و برای همین به وبلاگ شما سر میزنم اما ذوق و شوق بدون دوراندیشی و بی برنامگی برای آینده خطرناک است. بعضی وقتها احساس میکنم نوع نگاه شما شباهت زیادی دارد با کسانی که امیدوارند آمریکا به ایران لشکرکشی کند و به زعم آنها آزادی بیاورد اما فارغ از اینکه این نمه باران شاید زمین تشنه مزرعه را لختی بخیساند اما سیلابش کل آبادی را خواهد شست و خانه را زیر خروارها گل مدفون خواهد کرد.
2. یک خط در میان مینویسید که جنبش سبز متعلق به اصلاحطلبان مذهبی است و مردم نباید همه تخم مرغهایشان را در سبد آنها بگذارند. دوست عزیز، هر جا حق خود را نگیریم آن را غصب خواهند کرد. جنبش سبز متعلق به همه ایرانیان بود و متعلق به آنها خواهد ماند اگر برای احقاق حقوق همدیگر تلاش کنیم. اگر یادمان نرود که حقوق بنیادی موسوی و احمدینژاد و پهلوی و اوسانلو و عبادی و کمانگر و خاتمی (چه احمد چه محمد)و ... با هم برابر است. دلیل به ثمر نرسیدن جنبشهای آزادیخواهانه ما در سده های گذشته ضعف رهبرانمان برای احقاق حقوق مردم نیست بلکه دلیلش تنها گذاشتن یکدیگر و انتقام گیریهای ما از یکدیگرست. بجای جنگیدن برای اصولما برای اشخاص میجنگیم، از من گرگ گرفته تا توی دلقک.
3. بیشتر بنویس چون در لابلای نوشته هایت چیزهای خوبی مینویستی اما بعنوان یک خواننده از تو خواهش میکنم که این را فراموش نکن که هر از گاهی هم برای آرمانها و ارزشهایت بنویسی. همان ارزشهایی که برایشان تا 22 بهمن 88 جنگیدی.
ارادتمند
گرگ خاکستری

Dalghak.Irani گفت...

سلام گرگ خاکستری
خواهش می کنم این اسم اگرنام واقعی ات نیست عوضش کن. فکرش را بکن دلقک دررویاروی گرگ حتی اگری خاکستری باشد چه وحشتی می کند درهمان قدم اول.
خیلی ممنون که به اینجا سرمی زنی من فکرکردم رختخوابت راهم توی سیرک مه پهن کرده ای. ولی حالا که فهمیدم برای برخی نکات خوب درلابلای نوشته هایم گاهی به اینجا سرمی زنی خیالم راحت شد که ایندفعه آمدی بگویم دستت را نشان بدهی.
من درکامنت قبلی به شما پاسخ دادم وتا پاسخ خواسته ام که سند "همه می دانستند احمدی وخامنه ای با هم دعوا دارند وزیاد زحمت نکشم برای اثبات نکات بدیهی حتی برای همۀ مردم"راندهی چون صداقتت احرازنمی شود لذا ورود به بحث باشما وقت تلف کردن خواهد بود.
درمورد مذهبی بودن شورش سبزکه هیچگاه جنبش بمعنا وتعریف علمی آن نشد هم پاسخی به دیگرخواننده ام داده ام. ونمی خواهم مرتب شکست هارا یاد اوری کنم. چون اینجا سیرک امید هاست. البته نه توهمات!
بقول خودتان ارادتمند دلقک ایرانی.
تکمله:
من برای چیزی بجزایران نه هیچگاه جنگیده ام ونه خواهم جنگید انشاء الله

کیمیا گفت...

از این که جایی پیدا کردم که در آن "تفکر" و به دنبالش "تحلیل" وجود داره بسیار ذوق زده ام. اونقدر که لازم دونستم بعد از چند ماه از آشنایی با این وبلاگ از صاحبش قدردانی کنم.
اما اون چیزی که منو مجبور به این کار کرد این جمله ی دلقک بود که گفت: "این پیروزی بزرگ را بخودمان تبریک می گویم."
"پیروزی" رو شاید بتونم درک و هضم کنم، اما معنای "خودمان" رو نمی فهمم. ما کجای این پیروزی ایستاده ایم؟ برای آن پیروزی چه برنامه، زحمت، تلاش یا جانفشانی ای کردیم؟ و اگر نکردیم چرا انتظار داریم که از غنایم این فتح بهره ای داشته باشیم؟
من این باور رو که در صورت شکست "دشمن مشترک"، بهره ای از "فاتح غریبه" به ما خواهد رسید رو ساده انگارانه می دونم، مخصوصن که فاتح غریبه برای آرمان های خودش در حال جنگه و نه رویاهای ما.
ما انتظار هیچ غنیمتی از این جنگ نباید داشته باشیم چرا که زمان بازی حتا توی استادیوم هم نبودیم.

پی نوشت:
ای کاش کامنت ها با همین فونت CourierNew منتشر می شد. چشم نوازتر و لطیف تره.

Dalghak.Irani گفت...

سلام کیمیا خانم من بیشترازشما ذوق زده ام. چرا که یک کیمیا داشتم بسیارکیمیا ومونس روزهای کم رونقی وبلاگم بود ودریک لحظه تصمیم گرفت زندگی را شادتر ووبلاگ وکامنت را سبک ترکند وافسوس رفتنش هم با من ماند وحالا من یک کیمیای دیگردارم که خوش امده است.
واما بعد:
1-این حرف شما درمورد جایگاه ما وارتباط پیروزی محتمل با ما و سهم ما دربازی وتقسیم پاداش ها و...
دلم می گیرد اگرخودم را بعنوان صاحب وبلاگ متفکر وتورا بعنوان متفکری دربدردنبال تفکر ازبازی خارج بگذارم وبدانم. من بیش ازیک سال است که همۀ انرژی وتمرکز دلقکیم معطوف این وبلاگ شده وخودم به این دلیل شادابم که خودم را گسترش دهندۀ آگاهی پز داده ام واگرهمین توهم را هم ازمن بگیری خیلی بی رحمانه است. چرا که فکرمی کنم برخی ها هم ازخواص ممکن است باشند که گاهی وب بازی ووب گردی کنند یا حداقل گروهی ازمأموران را برای این کارگمارده اند. وممکن است یک تک زنگ کوچولو هم اززنگ های بی صدای من وسط بازی شنیده شده باشد.
2- احمدی نژاد بطورمحسوسی عوض شده است. این عوض شدن می تواند نتیجۀ دوفرایند کاملاً متفاوت بوده باشد.
اول اینکه احمدی نژاد ازابتدا همین بوده است واین استراتژی اولیۀ اوست که اینک به خواست وآرزوی من وما رسیده است که اگراین درست باشد من خیلی به احمدی نژادمقروض می شوم.چه به کارهایی که برعلیه اش کرده ام وچه به کارهایی که برله اش نکرده ام. وچه رنجی برده ازنفهمی من ودم نتوانسته بربیاورد برای پیروزی استراتژیش.
دوم اینکه تجربۀ ریاست ودولت مداری ودیدن دنیا ووضع دیگران ومداقه درعالم وآدم وکسب آگاهی های بیشتر ازدانش وتحلیل وآرزوهای دیگران به این تغییررسیده باشد که دراین صورت چرا من وتو باید خارج ازبازی حساب شویم که هم گفته ایم وهم خوانده ایم وهم نوشته ایم که ما زندگی مان درایران را وخدای مهربان غصب شده وبیرون شده ازوطن را پس می خواهیم.
3- دیگر اینکه درست است که درزندگی رنج بیشترازسرمستی است. ولی این را نباید فراموش کنیم که خوشبختی سخاوتمند تراز بدبختی است وهنگامی که با هراطواروابزاری نزول اجلال می فرمایند همه را شامل می شوند بی پرسشی ازیاراصلی یا رزرو یا تماشاچی. وحتی بینندگان بازی ازراه دور.
سخت نگیردختر بگذار این روحانیت گیرافتاده دردین وگیرانداختۀ مردمان دردرماندگی خویش عقب بروند چنان طوفانی اززیبایی بروزخواهد کرد که کمی هم ما بنوشیم بدون اینکه سهم کسی را بدزدیم. یا...هو