The Conversion of Saul |
1- خوب شد کاربرسایت بالاترین شدم. ولی خوب نشد که دربعد ازسال 90 برخی مطالبم دردفاع ازاحمدی نژاد (نفی سبزخوانده شد) باعث ناراحتی سبزها شد. چه دربین خوانندگان وچه ازسوی کاربران. من با همۀ حواس جمعی که مدعیم دارم نتوانستم معنای سبزبودن را درست تجزیه تحلیل کنم. لذا مخاطبان ناطقم را ناراحت وعصبانی، مخاطبان خاموشم را دلگیر ومأیوس ومخاطبان متعصبم را فحاش وهرزه درای کردم. واین برمن که بقصد قربت وخدمت وامید دادن این سیرک را دایرکرده ام کم تقصیروجرمی نیست. لذا ازهمۀ سبزها وباهررفتاری هم که با من کرده اند پوزش می خواهم.
2- این پاراگرافی که نوشتم یک شعبده وشامورتی جدید نیست. بلکه حاصل تفکر سختی است که مجبورشدم برای علت یابی پرخاشگری سبزها بکنم. اینکه جماعتی شهری ومدرن واغلب مربوط به طبقۀ متوسط فرهنگی میهنم وهمه اهل معرفت و تحصیلات عالی ومتصل به اینترنت ووسایل ارتباطی وصوتی وتصویری مدرن و از همه مهم تر بوجود آورنده یک حرکت اجتماعی عظیم بنام جنبش سبز؛ همه بدون استثنا ازناطق گرفته تا خاموش وازروشنفکرگرفته تا توده ازکوچکترین انتقاد منفی و کمترین خدشه به پدیده ای بنام "سبز"؛ چنین یکپارچه ومتعصب واکنش منفی ونفرت بارنشان بدهند؛ قابل توضیح وتوجیه عقلی وعلمی ومادی نیست. ومن باید خیلی زودتر ازاینها متوجه این حساسیت می شدم. آنجاییکه خوانندگان سبزم با درد ورنج و تحمل بسیارپست های غیرسبزم -ونه حتی ضدسبز آشکار- را می خواندند وطاقت شان طاق می شد وگاهی با کامنت های شان غیرمستقیم یا مستقیم رنجیدگی خویش را نمایان می کردند. ومن اغلب خیلی راحت وبا طنز وکنایه آزارم را تشدید می کردم و آنان را به بحث وجدل دعوت می کردم ودلیل وبرهان طلب می کردم درمورد چرا سبز بودن شان؛ ازدرک رنجشان ناتوان وعاجزبودم.
3- ابتدا شروع کردم ودرذهنم عقب نشینی کردم تابرسم به پیدایش ادیان "توتم پرستی" های اولیه، وهمینطورجلو آمدم تابرسم به ادیان "بت پرستی" های میانه، وادامه دادم تا رسیدم به "یکتاپرستی" های متأخر، ونهایتاً در ادیان "ایدئولوژی پرستی" های امروزه توقف کردم. وبا شگفتی تمام به این نتیجۀ بدیهی رسیدم که ادیان درهیچ دوره ای قابل سؤال وجواب کردن نبوده اند ونیستند. نه ازتوتم پرست می توانستی بپرسی چرا توتم می پرستد، نه ازبت پرست ویکتاپرست؛ ونه ازانسان مدرن ایدئولوژیک امروزی. وقتی توازچرایی دین کسی می پرسی؛ درحقیقت ازچیزی می پرسی که شخص مورد سؤال تو فقط برحسب تصادف صاحب آن هویت شده است. مثل ارثی ژنتیک که ازپدر ومادری بفرزندان منتقل می شود. آیا پرسیدن ازچرایی یک صفت ژنتیک درشخصیت یک انسان خنده دارنیست. وآیا توفقط به این دلیل که این صفت به ارث رسیدۀ اجباری دروجود شخص مقابل باب پسند تو نیست اجازه داری آن را نکوهش یا هجو کنی. وتازه منتظرهم باشی که مخاطب تو برایت به به وچه چه هم بکند درمقابل نفی هویت خودش.
4- همۀ ایدئولوژی ها یا ادیان ازهرراهی تولید شده باشند -چه درقالب انتقال خانوادگی یا مطالعه یا سازمان چریکی یا یک رنگ یا یک علامت وامثالهم- بعدازعضوگیری به تعداد لازم دیگرقابل پرسش ازچگونگی شکل گیری یا محتوای شان نیستند. زیرا که ایده پس ازگسترش لازم تا رسیدن به مرحلۀ ایدئولوژی؛ هویتش را ازتعداد پیروانش می گیرد ولی بمحض رسیدن به بسندگی تعداد پیروان، هویت پیروانش را تأمین می کند. یک مثال پولی بزنم تا این سختی فهمیده شود. شما مقداری از درآمد خود را پس اندازمی کنید تا کاروباری راه بیندازید وپول بیشتری تولید بکنید. بعد پس اندازتان بسنده می کند وکاری را شروع می کنید. وموفق می شوید که در مدتی کوتاه یا بلند سرمایه ای کلان بهم بزنید وصاحب ده ها وصدها بنگاه اقتصادی بزرگ وکوچک بشوید. جامعه وعرف یک معیاری دارد برای سرمایه دار،. تا وقتی که پول شما به اندازۀ این معیارنرسیده ثروت شما ازشما هویت می گیرد. ولی بمحض اینکه سرمایه وثروت شما به معیارسرمایه داررسید وازآن عبورکرد این شمایید که ازدارایی ها وبنگاه های اقتصادی تان هویت می گیرید. یک مثال هم ازخدا بزنم: درجایی ازتاریخ، انسان یا گروهی ازانسان ها بدلیل نیازهای خودشان خدارا کشف یا اختراع کرده اند. تا موقعی که پیروان وخداباوران بحدنصاب هویت بخشی نرسیده بودند خدا هویتش را ازبشرمخترعش می گرفت. ولی بمحض اینکه تعداد خدا باوران افزایش می یابد وبه مرزبسندگی می رسد این بشرمخترع خداست که ازخدا هویت می گیرد. نتیجه اینکه پدیده های ایدئولوژیک تا زمانی که گسترش لازم را نیافته اند (درحدایده هستند وایدئولوژی نشده اند) موجودات بی اهمیتی هستند که پرسش کسی را برنمی انگیزند. وبمحض اینکه دین یا ایدئولوژی شدند (موجودیت قابل اعتنایی پیدا کردند) سؤال وپرسشی کیفی رابرنمی تابند.
5- پدیدۀ "سبز" ابتدا که متولد شد فقط یک رنگ (ایده) بود حداکثروموجود قابل اعتنایی نبود که ازچگونگی اش ومحتوایش سؤال شود. وچون خیلی سریع پیروان ناباوری پیدا کرد وبسرعت تبدیل به ایدئولوژی شد دیگراجازۀ سؤالی را نمی داد و نمی دهد. چون پدیده های دینی وایدئولوژیک نیازی به پاسخگویی کیفی ندارند. بلکه سؤال های کیفی را هم با کمیت پاسخ می دهند. مثل: این سؤال: خدا دیگرچیست؟ جواب: خدا همانی است که فلان میلیارد آدم اورا باوردارند. بعبارت دیگر ایده وقتی ایده است اهمیتی برای پرسش ندارد. اما وقتی ایدئولوژی شد نیازی به پاسخ ندارد. زیرا که تعداد زیاد باورمندان به آن ایدئولوژی نشانۀ بایدی حقانیت آن هم تلقی می شود. پس وقتی یک سبز می گوید ما بیشماریم. تلویحاً بمخاطبش ابلاغ می کند که خفه شو! این همه سبز باید دلیل بیاورند که چرا سبزند برای توپرسشگری که عددی نیستی درمقابل بیشماربودن سبزها.
6- تنها کارمرد فرزانه درچنین حالتی سکوت است اگرهمراهی نمی تواند. وباید صبورباشد تا دین یا ایدئولوژی به پایان عمرطبیعی خویش برسد. پیروزیا شکست خورده مثل هرانسان زنده ای. واگرتواصراربه انکار دین یا ایدئولوژی بگیری که در ذهن بیشمارپیروانش زنده است -بهردلیل- تو یک قاتلی، وهرعملی با تو مباح است چه خشونت کلامی ودشنام باشد وچه خشونت فیزیکی وچماق!
7- البته که من دیگربه "سبز"بعنوان سمبل وفدیس انتقاد نخواهم کرد هرگز. چرا که "سبز" یک هویت جمعی است وبجایگاه دین وایدئولوژی ارتقاء یافته است. تنها خوبی ماجرا این است که هیچ کس به تنهایی سمبل این ایدئولوژی ودین جدید نیست وچه من وچه خود سبزها مجازیم شخصیت حقیقی هرسبزی را بدون اشاره به هویت سبزاو لجن مال هم بکنیم. ازرضا پهلوی گرفته تا بنی صدر تامهاجرانی تا کدیورتا خاتمی تا حتی میرحسین وقس علیهذا. چون هرکدام ازاین ها مساوی سبزنیستند بلکه فقط یک سبزهستند وباید پاسخگوی انتقادات باشند. درحالی که "سبز" یک هویت جمعی است ونه تعریف برداراست ونه نیازبه تعریف دارد. خلاصه ترین کلام دربرخورد با کلمۀ سبز می شود این که: "همه سبزهستند درعین حال که هیچکس سبز نیست." به تک تک اعضاء ازکوچک تا بزرگ هرچه می خواهد دل تنگت بگوی ولی حفظ حرمت "سبز" یک دستورسازمانی است. وحالا درک می کنم این را که نیک آهنگ کوثر فقط وقتی منفورسبزها شد که کلمۀ "سبزاللهی" را اختراع کرد والا حتی آن کاریکاتور امضای بیانیه ازسوی موسوی هم ازسوی بیشترسبزها تحمل شد درقالب انتقاد.
8- درروی صحنۀ امروزایران ودرنزاع بین رهبرواحمدی نژاد سبزها سکوت خواهند کرد وبدنه سکولارقطعاً وبدنۀ مذهبی به احتمال بنفع هیچ طرفی وارد نخواهند شد. اما اگرتولیدکنندگان گفتمان سبز درنقش هادیان اصلی جنبش وارد بازی شوند بنفع خامنه ای؛ که به احتمال خواهند شد چون بخشی ازالیگارشی هستند؛ بدنۀ سبزهم ناخواسته و با هدایت وکمک به تبلیغات ضد احمدی نژاد روحانیان سبزدرفضای مجازی دست آیت الله هارا خواهند گرفت. چون درنزد سبزها آیت الله خامنه ای قابل بخشش است درمقابل احمدی نژاد منفوری که حق شان را خورده ویا شکست شان داده! یا...هو
۹ نظر:
من نمی توانم بگویم یک سبزم ، یک شهروند ایرانی هستم که در اینترنت پرسه می زنم و بر حسب اتفاق به دلیل اندیشه ای که در پس نوشته های شما هست ، مدتی است مطالب وبلاگ را می خوانم. مشکل اصلی در فرهنگی است که در بین افراد جامعه ما پدیدآمده است و جایگزینی یک فرهنگ با دیگری علاوه بر کار تبلیغاتی نیاز به زمان نیز دارد. در بسیاری از قسمت ها با نوشته های شما موافق نیستم و در بسیاری از قسمت ها موافقم ، اما چیزی که برای من رخ داده این است که از مجموعه دیدگاه ها و نوشته های اطرافیان ، چه به عنوان منتقد ، چه به عنوان پیشرو ، درس می گیرم و اجازه تحلیل مطالب را به پروپاگاندای رسانه ای ، چه از نوع صدا و سیمایی و چه از نوع بالاترینی باشد از رسانه های دور و برم سلب کرده و شخصا در مورد دیدگاه ها با جمع آوری موافق و مخالف جمع بندی می کنم. در نتیجه چه زمانی که موافق و چه زمانی که مخالف بنویسید ، هرگز خرده نخواهم گرفت و همواره از شما استدعا دارم دیدگاه هایتان را بدون خودسانسوری ( آنچنان که در پست آخر مشاهده می شود ) بنویسید. تا زمانی که نظارت استصوابی وجود دارد ، اعتقادی به رژیم چه از نوع سبز و چه از نوع قرمز آن ندارم. به نظرم همه ما مخصوصا در دو سال گذشته از نظر ذهنی رشد کرده ایم و نیازی به قیم چه شاه و چه ولی فقیه نداریم. همچنان که با موضوع حمایت از احمدی نژاد یا آیت الله خامنه ای نیز مخالفم ( یعنی مخالف نظریه شما هستم ) ، اما به گفتار و اندیشه شما احترام می گذارم و همچنان آن را دنبال می کنم.
دلقك جان! جاي آن است كه خون موج زند در دل لعل. من سوال زياد دارم. هنوز گيجم. چرا مردم ايران اينگونه اند؟ چرا دنبال پرستيدن بت هستند از هر نوعش؟ فلسفه سياسي اي كه شما مطرح مي كنيد چگونه مردم نا آگاه را كه تنها ظاهرشان مدرن شده بيدار خواهد كرد؟ دل مردم عزيز اين روزها خوش است به آخر ماه كه عاليجنابان كمي پول به حسابشان واريز مي كنند. ارج و قرب من تحصيلكرده نزد خانواده ام پايين تر از آبدارچي عزيز و مستضعفي است كه ماهانه پونصد تومان بيشتر از من حقوق مي گيرد. آيا اين ها با رفتن آخوندها حل مي شود؟ آيا بعضي از روابط خانوادگي در ايران نشانه خشون ذاتي اي نيست كه ايراني ها با آن رشد مي كنند؟ زندگي با اين حمايت ها به مردم برمي گردد؟ تلخك ايراني
احساس میکنم در این موقعیت حساس واقع بینانه ترین و بیطرفانه ترین تحلیل ها رو تو وبلاگ شما میشه پیدا کرد.
پاینده باشید
http://divanesara2.blogspot.com/2011/04/blog-post_4078.html
گیج شدم آخرش نفهمیدم چقدر از حرفها تو پس گرفتی؟!
فکر نمیکنم دلقک حرفی رو پس گرفته. فقط روشن کرده با کی طرفه؛
اکثریت زورش زیاده، و باید قدرت رو در دست بگیره. و این الزاما به معنی درست بودن اکثریت نیست.
سیاستِ ارسطو
شهریار ِ ماکیاولی
چنین گفت زرتشت ِ نیچه
فکر میکنم هر انسانی باید این سه کتاب رو بخونه (حداقل)، بعد در مورد ساختار و معادلات قدرت و حکومت و نقش فرد نظر بده. فحش هم میتونه بده بعد از نظرش.
چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا...
من اگراهل عقب نشینی بودم که ازاول عاشق این روزهای احمدی نژاد نمی شدم که جلو می نشیند همیشه. ومثل بچه ها که دعوا می کنند شنگول برای صندلی بغل دست پدریا مادر با خواهروبرادران شان. دعوا را خاتمه دادم ولی ازسرجایم جنب نخوردم. من فرزند ارشد خانواده ام دیگران چه می گویند اگراین کوچولوهارا پشت رل ببینند. راننده منم .فرمان را کمی پیچاندم که تلفات بارنیاید این شب درپیش عاشقان. زورکی که نمی شود بگویی من امرمی کنم که توبزرگ شوی به بچه ها. خود فرزندانم بمرورزمان بزرگ می شوند ودست پدررا می بوسند. یا...هو
ناشناس اول:
سلام
خیلی ممنون. ازاینکه دنبال می کنید نوشته هایم را وموافق بودن یا نبودن فرع برباهم بودن است. من هم فکری می کنم وراهی بنظرم می رسد واینجا می نویسم والبته ازکسانی که انتظاردارم که اگرزاویۀ دید دارند اولاً وزاویه دید متفاوت دارند ثانیاً ایده ها وافکارشان را بمجادله ومباحثه بگذارند تا دیگران هم استفاده بکنند. مرسی. یا...هو
مردمان خوبی داریم زیاد نگرانشان نباش. بمحض اینکه زندگی درایران آزاد بشود درکمترازدوسه سال همین مردم مجدداً چنان زلال ومهربان وآداب دان وخندان ویاریگر وبی خیال خواهند شدکه نگو ونپرس. الان فضای مسموم سی ودوسال ریه هایشان را پوسانده ازبس که چرک های ماتم وعزا وغصه ریخته توی دامن های عشق شان. دعا کن احمدی نژاد موفق بشود این هارا تا جای ممکن تعقیب کند. بقیه اش اگرزودترازدوسال درست نشد من "شاهرگ"م را می دهم. بابا تو نمی دانی هرج ومرج فکری وعدم امنیت روانی وترس همیشگی ازآیندۀ خود وفرزند چه وحشتناک است وقتی بیاید وبیرون هم نرود. ما باربد ونکیسا می خواهیم ونه جنگ بنی قریضه. بگذاررقاص بنشیند جای عباس. بخدا درست می شود ما ملت بزرگی هستیم. وما اگردرخارج گاهی خوب نیستیم فقط ازبچه های هویت بریده تربیت جمهوری اسلامی است ونه ازریشه های دراعماق تاریخ بشریت. دوستت دارم که اینقدرحساس ودردمند می شوی بدرد جامعه. یا...هو
برای ناشناس دوم. سلام
ارسال یک نظر