۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

چرا احمدی نژاد ومشایی رویین تنند! مؤمنان خدا باور بخوانند.



پرسش کلیدی این است: چرا نه روشنفکران می فهمند احمدی نژاد چه می گوید وچه می کند. ونه روحانیان می دانند چگونه باید به مقابله با احمدی نژاد بروند؟


پاسخ یک کلمه ایش این است: "چون حرف وعمل احمدی نژاد ازیک حس نیروی برتر منشاء می گیرد. وابزارکارروشنفکران وروحانیان یک عقل مادی دانش محور است."


شرح مجمل:


من بسیارمطالب می نویسم برای شما درشناساندن نقشه وراه احمدی نژاد وآسمان وریسمان را دریک جعبۀ منسجم بهم می بافم تا شمارا به عمق عمل احمدی نژاد ببرم. اما-این اما مهم است- این بدان معنا نیست که هرآنچه من شرح می دهم ازچگونگی راه احمدی نژاد درعالم ماده اتفاق می افتد. بتعبیربهتر اینکه من برروی راه طی شدۀ احمدی نژاد جادۀ منطقی ومناسب ایجاد می کنم. بازهم روشن تراگربگویم. می شود این طورکه: احمدی نژاد ومشایی با قطب نمای غریزی وحسی (بخوان خدای خودشان) خودشان حرکت می کنند ومی روند جلو ومن ازپشت سراین دوبزرگوار جاده وراه طی شده شان را علامت گذاری می کنم برای راهنمایی شما!


2- اینک ده روزاست که احمدی نژاد ازمنظرومراء عام دورشده است. الیگارشی حاکم هزاران وهزاران جلسۀ رسمی وغیر رسمی ورایزنی وگفتگو ومذاکره ومباحثه وسخنرانی و... برگزارکرده است؛ وهنوزنتوانسته است به تصمیمی برسد که چه واکنشی نشان بدهد درمقابل این کنش احمدی نژاد. چرا؟ آیا نیروی اطلاعاتی کم دارد؟ آیا نیروی کارشناسی کم دارد؟ آیا ازشنود گذاری تا توالت خانۀ احمدی نژاد عاجز است؟ آیا... وآیا ... وآیا...؟. قطعاً با من هم داستانید که همۀ این آیاها پاسخش منفی است. والیگارشی همه چیز وهمه کس را دراختیاردارد تا بابررسی اطلاعاتی که از حرکت بعدی احمدی نژاد گرد آوری کرده اند ومی کنند؛ نقشه ای مؤثروعلمی برای ضدحمله به احمدی نژاد بکشند. پس چرا نمی توانند؟


3- برای اینکه دربیرون ازمغزاحمدی نژاد ومشایی نقشه ای وجود ندارد. نه جلسه ای می گذارند که بتوان حرف هایشان را شنود کرد ونقشه شان را کشف کرد. نه حرفی می زنند که انسان قرینه بگیرد وازآن نتیجه گیری کند. نه بیکدیگرتلفن می زنند غیر ازتلفن های کاری بی ارزش که نیروهای زبدۀ اطلاعاتی این داده های تلفنی را پردازش ونتیجه گیری کنند. هیچ چیزمادی دربیرون ازذهن مشایی واحمدی نژاد وجود ندارد که بتوان به استناد آن نیت خوانی کرد ونقشه کشید ووارد عمل شد. من خودم هم به قدیس ووحی والهام باورایمانی ندارم. ولی من هم به یک نیروی برترذهن معتقدم که درمقاطعی به انسان های دارای خصوصیاتی ویژه وتحت شرایطی راه نشان می دهد.


4- کمی به عمق بروم دراین مالیخولیای! ناباورعلمی ومادی باشما. اکثریت قریب به اتفاق ما احمدی نژاد را انسان حقیری می دانیم که نه تنها ویژگی های مرسوم متفکران وسیاستمداران را ندارد؛ بلکه انسانی بغایت لمپن وبدون فکروایده واندیشه هم می دانیم که حتی حرف زدنش را هم بلد نیست واغلب خواسته یا ناخواسته حرف های خنده داروتوهین آمیز وچرند می زند. اما درورژن جدید اززاویه نگاه من اینک برویم سراغ واژۀ "زلال" که احمدی نژاد وبا وسواس همیشگی آن را فقط دریک مورد ودرمورد یک شخص خاص استفاده می کند. وآن شخص خاص مهندس اسفندیار رحیم مشایی است. هرموقع ازاحمدی نژاد راجع به مشایی سؤال شود. او بی بروبر گرد ازواژۀ "زلال" استفاده می کند درتوصیف دوستش.


5- زلال یک واژۀ ادبیات توصیفی سیاسی نیست. "زلال" صفت مخصوص و منحصر بفرد آب بعنوان مادۀ حیات است. وقتی می گوییم آب زلال. یعنی آبی که کمترین ناخالصی هم ندارد ومثل اشک چشم درون وبیرونش عین هم است. بعبارت دیگر "زلال" بودن یک انسان فقط دریک قدیس فراترازمادیت قابل شناسایی متافیزیکی عقل ناباوراست. خب درست است: هرچقدربرای شما ناباوراست برای من هم دیرباوراست چنین پدیده ای درعالم ماده. ولی آیا راه دومی داریم که بتوانیم احمدی نژاد ومشایی را توضیح بدهیم. اگرمن وتو داشتیم که بطریق اولی حاکمیت جمهوری اسلامی با داشتن همۀ ابزارهای مادی دراختیارش باید زودترازما این شناسایی را و این نقشه را کشف می کرد.


6- نتیجه اینکه درعالم ماده نه نقشه ای است ونه طرحی ونه راهی برای کشف کردن و آنگاه سد کردن آن. فقط باید بپذیریم که آن نیروی غیبی مورد ادعای دروغ وبرای سرکیسه کردن ما ازسوی آخوند های سیاسی؛ بالاخره عینیت یافته دروجود دوموجود نازنین. البته نه به کمک آخوند های ریا کارکه برعلیه آنان وبه کمک مردم ستمدیده. ومن به این نیروی غیرمادی خوش آمد می گویم وبه "مهندس مشایی دوست زلال احمدی نژاد" هم. 


7- چقدراین حرف بسیاربسیاربسیارزیبای مهندس مشایی را دوست دارم که گفت: "به تعداد انسان های روی کرۀ زمین خدا داریم. هرانسانی خدای مخصوص خودش را دارد که فقط درنام "خدا" یا "الله" یا "God" اشتراک لفظی دارند بعنوان خدای واحد." -من مضمون ومفهوم حرفش را کمی گسترش دادم برای شرح قابل فهم تر- وشما قبول کنید که این حرف کلید سعادت همۀ بشراست. چون انسان بی خدا وخدای بی انسان محال ممکن است. یا...هو

بعد ازتحریر:
رویین تن برگرفته ازتاریخ اسطوره است وبمعنی دینی آن که تنها "اسطوره" را خدایی انسانواره وجباروقادربه هردخالت بدون زمان ومکان درسرنوشت انسان معرفی می کند نیست. لذا هررویین تنی می تواند میرانده شود با عناصرمادی. یعنی بی خیال نباشیم. واوضاع را رصد کنیم.

احمدی نژاد؛نوکرمردم یا سرور الیگارشی روحانیت! روز رستاخیز نزدیک است آیا!؟

The Ecstasy of St. Cecilia



1- سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که نقش درجه یکی داشت دررساندن سرنوشت انقلاب مردم ایران به "دیکتاتوری الیگارشی پرهرج ومرج وگروگانگیر روحانیان" -چقدرسخت است نام دادن به جمهوری اسلامی- تخصص عجیبی دارد درنام ودوره و.. برای نامیدن گروه ها وجناح ها وتاکتیک ها که قبلاً هم گفته ام نامیدن یک الیگارشی همبسته به چپ سنتی وچپ مدرن وراست سنتی وراست مدرن و... واف. این برادران ارزشی درهنگامه ای که همۀ ملت ایران گرم وخونین منتظراصلاحات اصلاح طلبان بودند. یک تاکتیک منحصربفرد ازکیسۀ تاکتیک سازی اش درآورد و در سال 79 اعلام کرد که تاکتیک جدید اصلاح طلبان "آرامش فعال" است. من تا دیروزهم هنوزنفهمیده بودم این "آرامش فعال" دیگرچه تحفه ایست برای منفعل کردن بدنۀ اصلاحات. اما ازپریروزکه دیدم دولت احمدی نژاد وبا نفس زکیۀ او در کمال "آرامش" فعال است وهمۀ آن دیگران درسکوت قبرستانی ترس خورده وجیغ زنان؛ با خودم گفتم: آهان منظورازآرامش فعال؛ کاری است که دولت احمدی نژاد انجام می دهد. ودوستان مثل همیشه آدرس را عوضی می دادند. -فوقش توبگوباحسن نیت- آخراین خوش نیتی سیاستمدارکه فقط تو هم قادربه کشفش هستی به چه کارنتیجه ای که گریبان مارا گرفته بود وداشتیم خفه می شدیم می آمد.


2- این قدرحرف دارم برای گفتن که فکرمی کردم پاراگراف بالا حد اکثریک خط بیشتر جا نگیرد که شد یک پاراگراف طولانی. وچقدرسخت است دراین سکوت قبرستانی الیگارشی پیدا کردن دوکلمه خبربرای نوشتن تحلیل وتفسیر. بیشترین گفته از نظرحجم مربوط به آخوند دعا گوست که هم مخالف خاتمی بود قبلاً وهم مخالف مشروط احمدی نژاد شد بعداً. اودیگرحجت را تمام کرده وگفته است که این دولت نه دیانت دارد ونه ولایت. بعدش هم زنجموره های تیکه پران مجلسی های درجه دو است که بابا کشورروهواست شما دارید بودجه تصویب می کنید برای کی! تازه آخوند میر تاج الدینی هم که نماینده ومعاون پارلمانی رییس جمهوراست یک هفته است غیبش زده. باید وبلاگ نویس باشی تا بفهمی که من چه می کشم. آخرازحرف حضرت ماه خطاب به چمران بیچاره چه درمی آید که من تحلیلش کنم. غیرازاینکه زورکی به پیرمرد تکلیف می کنند که بهرحال درصحنه باش. حتی اگربه رؤسای شورا بگویی که حرف دشمن شاد کن نزنیم ونزنید ومعیارامام است واین خزعبلات تاریخ مصرف سپری شدۀ سیاسی آن هم برای یک مجموعۀ غیرسیاسی.


3- خب ما وبلاگ نویسان هرموقع کم بیاوریم ومثل سلمانی های بیکارسرهمدیگررا می تراشیم. پس چاره ای ندارم که دراین برهوت خفگی مبارک الیگارشی سنت گرا و نوگرا بروم سراغ همکاران ووب گردی. ای خدا اینجا هم که ازقبرستان بدتراست و همه رفته اند برای روزولنتاین. گردن کلفت ترین هایش "آهستان" امید حسینی قابل تحمل است ولی خودش آدم خیلی باهوشی نیست وقلم متوسطی دارد. ودومی که آخری هم است "قطعۀ 26" نام دارد ومربوط است به حسین قدیانی که غیرقابل تحمل است ولی خودش هوش وقلم خوبی دارد. آهستان همه را دعوت کرده به: "هیس!" وقطعۀ 26 که اصلاً زده به صحرای کربلا ورفته سراغ بزرگداشت عملیات "یادم رفت اسمش" درهنگامۀ جنگ. 


4- خب ناامیدم ازپیدا کردن سوژه پس برای امروزهمین را تحمل کنید تا بلکه الیگارشی بلاتصمیم وبلاتکلیف سی ساله از"تلاش منفعل"-درمقابل "آرامش فعال دولت"- بازگردد وخبری تولید کند تا من هم برای شما ب... نه یک لحظه صبر کنید. توی وبلاگ آهستان یک لینک چشمم را گرفت: "زنهار ومخالفت رهبرمعظم جمهوری اسلامی با القاب چاپلوسانه نسبت به خودشان". رفتم داخل مطلب حالا مقاله ام را کامل می کنم:


5- موضوع مربوط است به دواظهارنظررقیق وضعیف رهبربه بندی ازیک شعریک سرود چاپلوسانه ازسپاه ویک حرف ناشیانه ازیک دانشجو. مهم نیست که اصلاً این ها مصداق بد آمدن رهبرازخایه مالی نیستند. مهم تاریخ این دوواقعه است. که اولی مربوط است به سال 1377 ودومی مربوط است به 1380 خورشیدی. یعنی نویسندۀ بیچاره ودرمانده تمام آرشیو موضع گیریها وجلسات رسمی وغیررسمی وحرف های خصوصی ودرگوشی آیت الله خامنه ای را زیرورو کرده که ثابت کند رهبرمردمی است ونه فرعونی. نتیجه اش شده دوتا "حدیث" بی اعتبار- طبق متون دینی اگرحدیث متواترنباشد معتبرنیست- که آن هم باید با موچین ومنقاش دنبال صفت های نشان دهندۀ خاکی بودن رهبرگشت. ومخالفتش با بزرگنمایی فرعونی.


6- موضوع چرا این اتفاق افتاده است هم خیلی ساده می شود وقتی برایتان بگویم: 

احمدی نژاد وقتی آمد وبا تکیه کلام "مانوکرمردم هستیم" توده هارا شیفتۀ خودش کرد. واینقدرسفررفت واین تکیه کلام را تکرارکرد که دیگرکسی درنوکربودن ذاتی ا.ن!-تنهاحرمت باقی مانده ام برای مخالفان نوستالوژیک رییس جمهور- شک نکرد واکبرگنجی اولین روشنفکری شد که بدجوری می خواهد پیشتازباشد؛ وآن کشف الکشاف رژیم "سلطان-فقیه" خودرابرساخت؛ آیت الله خامنه ای هم دراین گزاره تردید نکرد که: "مردم که همه خودشان بالذات نوکرند. اینک یک رییس جمهورهم دارند که خودش هرروزاعتراف می کند که نوکراین نوکرهاست." خب این همه نوکریک سرور می خواهد وبطورطبیعی آن سرور منم. لذا شروع کرد به جدا شدن ازیارانش در الیگارشی ومعیارخودی بودن را اینطورتعریف کرد که "سرورمنم. وهرآنکس که این سروری را می پذیرد خودی است وباید نوکرباشد وبرای من القاب درست کند و الاّ نخودی است وباید برود غازبچراند." لذا شعرومدح وچاپلوسی وسیدخراسانی شروع کرد به فوران تا رسید به آنجا که قبلاً هم گفتم آخوند سعیدی دست پنجاهم حوزه را مسلط کرد برهمۀ مقدرات قم؛ ازامام جمعگی تاصندوق نذورات بی پایان مردم به استخوان های حضرت معصومه-البته اگرچنین شخصی بوده باشد ودرقم مرده باشد ودرآنجا دفن شده باشدو...- واین سعیدی آخوند 5ریالی بود که آخرین میخ "یا علی" گفتن سیدعلی را دربین خون ریزی ودردزایمان یک مادر کوبید به پایه های تخت فرعون که دارد تابوتش می شود.


7- درحالیکه رهبر وروحانیون -سرمست ازدلارهای نفتی که احمدی نژاد می ریخت توی سفره های طمع بی پایان شان- این را نفهمیدند که احمدی نژاد وقتی می گوید من نوکرمردم هستم؛ منظورش این است که ما سروری داریم که انتزاعی وغایب است. و چون همه نوکر او هستیم واوهم نیست؛ پس من ضمن نوکری برای شما خودم سرور موجود وبلا واسطه ازسوی امام غایب هم هستم. لذا اینک نوکرمردم که سرورشان هم است اوج گرفته و سرورخودخواندۀ مردم که باید نوکرمردم بود به یاران تارانده اش درالیگارشی التماس می کند که شکر خوردم برگردید ومرا نجات بدهید. البته که یارانش هم برگشته اند ودارند همۀ تلاش منفعل شان را می کنند. چون سقوط آیت الله خامنه ای فلاکت خودشان هم است ونه برای گل روی ولی امرمسلمین جهان! یا...هو

اوضاع خیلی وخیم است رهبر دست بدامان "هلو"ی احمدی نژاد شده است!

Indian Widow



1- آیت الله خامنه ای ودرجریان نامه نگاری های اخیرش برای دخالت دراختیارات مصرّح درقانون اساسی رییس جمهور؛ تمام کارت های برنده اش را سوزاند. او که ازنامه نگاری اولیه اش برای برکناری مهندس مشایی ازمعاون اولی عبرت نگرفته بود. اقدام به نامه نگاری احمقانۀ دومی راجع به حیدرمصلحی کرد. درحالیکه بقال سرکوچۀ احمدی نژاد درنارمک هم می دانست که احمدی نژاد برای باری دیگر زیر بار این حرف نخواهد رفت. ولی آیت الله که اعلم فقهاست وطبق گزارش خیانت بار 20 سالۀ خبرگان رهبری مدبرتر ومدیرتراز آیت الله خامنه ای زمانه نزاییده وجهان خلقت ندیده؛ ازیک سوراخ دوبارگزیده شد. وبرداشت نامۀ غیرقانونی واحمقانۀ دیگری به رییس جمهورنوشت. محمود احمدی نژاد که بعد ازبیرون کردن حیدر مصلحی با اعتمادبنفس وبی اعتنایی همیشگی درراه سفراستانی به کردستان بود سکوت اختیارکرد وسفرش را پی گرفت.


2- تا اینجای کارفقط شخصیت آیت الله خامنه ای لکه دارشده بود وهنوزراه مصالحه و راه حلی بود. تنها راه حل محتمل هم این بود که آیت الله خامنه ای با تحمل این حقارت جدید خود ساخته صبرمی کرد تا احمدی نژاد سفرش را تمام می کرد وبه تهران برمی گشت. آنگاه رهبرسعی می کرد هم با مذاکرات پشت پرده به رایزنی والتماس التجاء با احمدی نژاد  بپردازد تا این افتضاح بین المللی بضررش رقم  نخورد وهم می توانست با اغتنام وقت وفرصت بیشتردرشاخه ای دیگروبا مشاوره گرفتن ازبخش های مدرن ترالیگارشی مثل هاشمی رفسنجانی ومحمد خاتمی وناطق نوری ضدحملۀ قانونی یا کمترغیرقانونی تدارک ببیند.


3- اما خود آیت الله جوگیر "یاعلی" گفتن حکایت امام جمعۀ فعلاً معزول قم ودردانه اش سعیدی شد وهم بنظرمی رسد خام شعرهای بند تنبانی شعرای دربارش؛ والبته "حضرت ماه" داداش حسین بچه های بسیج حسین قدیانی. لذا برداشت وآخرین میخ  تابوت رهبری خودش را با دست خودش کوبید وازبالاسر احمدی نژاد مستقیم به مصلحی نامه نوشت واورا ابقاء کرد.


4- اینک بنظر می رسد که آیت الله درسراشیبی کامل است ودیگرامکان هرگونه مانورسیاسی ازاوسلب شده است. وچون سیاستمدارضعیفی هم است وهمۀ 22 سال رهبریش را با ساخت وپاخت با رییس جمهورهای داخل الیگارشی هاشمی وخاتمی وبا قربانی کردن منافع ملی وآرزوهای رأی دهندگان خوش خیال آنان سپری کرده است؛ حالا که کارش به نقطۀ بحرانی رسیده است دیگرمغزش هم ازکار افتاده باشد وقدرت تصمیم گیری نداشته باشد. 

4- چون همانطورکه من دیدم اگرکاراو به راهنمایی وکمک گرفتن ازهلوی رییس جمهور(دکترباقری لنکرانی) رسیده باشد اوضاع خیلی داغان است درجبهۀ آیت الله. روزی که برای شیرازی ها سخنرانی می کرد. من دیدم که دوربین تأکید زیادی روی چهرۀ باقری لنکرانی وزیرخوب بهداشت دولت نهم احمدی نژاد دارد. سنسورهای من موضوع را گرفت ولی گفتم نه بابا. انشاءالله گربه است. والا درحضوراین همه شکم گنده ها وگردن کلفت کرده ها ازشیرۀ جان مردم ِ آخوند وغیرآخوند رؤسای قوا وامام جمعه ها واموات خبرگان ورؤسای هزاران حزب ودسته وگروه وهیئت دونفره و وکلای مجلس دریوزه وکارشناس وپژوهشگروسیاستندار و... این جوان لپ قرمزهلو چکارمی تواند بکند. ولی بعد که دیدم دکترلنکرانی درتهران ماندگارشد وپنجشنبه شب به برنامۀ دیروز، امروز، فردا برده شد ومصاحبۀ ولایت فقیهی ازاوگرفته شد؛ راستش یکباردیگر دلم برای آیت الله خامنه ای سوخت. یعنی اینقدردستش خالی شده که امید به میانجیگری هلو بسته است.


5- ماجرا هرروزکه جلوترمی رود بیشترگره می خورد. بنظرم می رسد که دراین مقطع بغیرازکشتن احمدی نژاد ومشایی با هم واعلان حکومت نظامی حداقل دوساله درکشورراه حل سیاسی که ممکن است بتواند تنها 20 درصد امکان موفقیت داشته باشد؛  برکناری آیت الله خامنه ای است برای وصیت امام خمینی: "حفظ نظام ازاوجب واجبات است." البته بطورقطع یکی ازگزینه های روی میز الیگارشی همین رفتن با حفظ ظاهرآیت الله خامنه ای است. چرا که اخیراً همۀ الیگارشی ازولایت فقیه بدون مصداق آیت الله خامنه ای حرف می زنند. تنها مشکل این است که آیت الله خامنه ای چگونه برود. وآیا اصلاً رفتن او کمکی به حل قضیه می کند یا نه! طبیعی می دانم که رفتن آیت الله ازرهبری مساعدتی به مهاراختیارات رییس جمهورنمی کند. چون احمدی نژاد بیشترازهمۀ الیگارشی آیت الله خامنه ای را دوست دارد بدلیل زی طلبگی. واگرمی خواست کوتاه بیاید فقط درمقابل رهبرفعلی بود ونه هیچ کس دیگر. راه حل 20 درصدی این است که آیت الله خامنه ای برود واحمدی نژاد ریاستش بر جمهوررا ازسربگیرد. دراین حال خبرگان رهبری یک محلل بی خاصیتی را -مدلی که برای خبرگان کارکردند- رهبربکند با این سفارش دوقبضه که دست به سیاه وسفید نزند واحمدی نژاد را با اختیارتام تحمل کند.


6- تا این دوسال باقی مانده ازریاست جمهوری احمدی نژاد را به مساجد بروند و اعتکاف و راز و نذر ونیازبکنند که درپایان ریاست احمدی نژاد چیزی ته کاسه مانده باشد برای یک خون گیری مجدد ازملت؛ برای جایگزین آب شدگی چربی های بی خاصیت شان ازوحشت دکتریا نه! البته فکرمی کنم که احمدی نژاد هم نمی تواند بیش ازاین به این غیبت صغرا متکی باشد وحتماً باید دست به کنش متقابلی بزند وخواهد زد. اینکه چکاربکند ویا خواهد کرد درحیطۀ توان خیالات من هم نیست چه برسد به حوزۀ عقلم. والهامات به مهندس مشایی هم تازه بعد ازآشکارشدن درمحضرخودشان است که من هم با خیالم برخی داده ها را تعقیب می کنم. وبدیهی است که باید به مهندس مشایی اعتماد کنیم چون تاکنون که کوچکترین اشتباهی نکرده است. یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه

به افتخار و احترام عروسی باشکوه پرنس ویلیام!

Bucket of Rocks


1- سه روز بود که وارد انگلیس شده بودم. داشتیم در شهر لیورپول پیاده پرسه می زدیم در خیابان ها. از من پرسیدند انگلیس را چگونه دیدی. گفتم من که بریتانیا را ندیده ام هنوز بغیر از چند ساعت در قطار لندن به گلاسکو و دو روز گیج خوردن در راه ها و خیابان ها. لذا فقط می توانم از حس اولیه ام بگویم با نگاه به مجموعه: احساسم این طور می فهمد که گویا انگلیس و بطریق اولی بریتانیا و با همۀ طبیعتش و ساختمان هایش و آدم هایش و هرآنچه در جغرافیایی بنام بریتانیا وجود دارد از توی زمین روییده اند. اگر آدم هایش نطفه و جنین و نوزاد و کودک و نوجوان و جوان و میانسال و پیرسال بوده اند و شده اند. و اگر درخت هایش هسته و جوانه و نهال و درخت جوان و درخت کهنسال بوده اند و شده اند؛ این فرمول در مورد ساختمان هایش و خیابان هایش و داروندارش هم ساری و جاری است.


2- امروز روز عروسی بسیار باشکوه پرنس ویلیام نوه ملکۀ بریتانیا بود. میلیون ها بریتانیایی همراه ده ها هزار گردشگر خارجی و در لندن از نزدیک و میلیاردها انسان دیگر در سراسرجهان از راه تلویزیون و اینترنت شاهد برگزاری این مراسم فوق العاده از هر نظر- چه هزینه ها و ریخت و پاش ها و چه پرداختن سمج به همۀ جزئیات تشریفات سنتی بریتانیا و چه شکوه تجدد در آرایش و پیرایش صحنه ها و آدم ها و جلوه های ویژه - را تماشا کردند و لذت بردند. البته که تعدادی در خود بریتانیا و مردمان بسیار دیگری در جهان نیز مخالف این مراسم بودند.


3- من اما خیلی خوشحالم که وقتی در خانه ام غریبه شدم بریتانیا نصیبم شد برای قبل از آزادی ایران از چنگال مرگ یا رهایی طبیعی خودم از زیبایی زندگی. چرا؟ به یک دلیل مهم و بدیهی و آن اینکه: اگر آخرالزمان بشود و امام زمان ظهور بکند برای آن کشتار و نابودی وحشتناک جهت پایان دنیا. بریتانیا آخرین جغرافیائی خواهد بود که سید خراسانی و شعیب ابن صالح دستشان به آن خواهد رسید. چون امام زمان و 313 نفر لشکر با وفایش ابتدا مصنوعات ساخته شده به دست بشر مثل اغلب شهرهای کشورهای جهان سوم را نابود خواهند کرد و آنگاه به سراغ طبیعت خواهند رفت برای ممنوعیت زندگی و عدالت نهایی. و بریتانیا که طبیعی ترین کشور جهان است. گفتم که هنوز همان حس لیورپول را دارم: "بریتانیا بدست بشر ساخته نشده است. بریتانیا از دل تاریخ بشر روئیده است. خانه هایش مثل گلهایش. و کاخ هایش مثل درختانش.


4- منظورم از این روده درازی این است که بگویم بریتانیا سنتی ترین مجموعۀ انسان مدرن روی زمین است. و از فرمول از بریتانیا بهتر در دنیا وجود ندارد: آن فرمول این است: "ریشه هایت را محکم کن تا شاخه هایت هرروز تازه شوند و تو ببالی و سر به آسمان بسایی." البته بیشترکشورهای اروپای غربی چنین ویژگی را دارند. ولی هیچ کشوری دردنیا نیست که اولاً: از روز اول تاریخ پیدایشش حتی یک چوب کبریت سوخته اش را هم دور نیانداخته باشد. و ثانیاً: با تقبل بیشترین هزینه ها اصالت قطعه قطعۀ تاریخش را با این سماجت مثال زدنی حفظ کرده باشد. - حواستان پرت 50 سال اخیر نشود که صنعت توریسم پیدا شده و این ابنیه و سنت ها محل درآمد شده و توجیه اقتصادی پیدا کرده. قبل از آن را می گویم که همه اش هزینه بود برای نگهداری -


5- چند روز پیش با دوست جوانم گفتگو می کردم در رابطه با همین مراسم ازدواج و او که بنحو برخورنده ای مخالف بود با این مراسم و شکایت می کرد از بی بی سی که روزها و هفته هاست نیمی از برنامه هایش را به این مراسم قرون وسطایی! اختصاص داده است و چه و چه... - چنان که افتد و دانی - خب طبیعی بود که شیفتگی مرا به این نوع سنت گرایی را هم گستاخ بود به خرفتی و پیری و اندیشۀ سنتی ام و ....  با او صحبت کردم و بدون اینکه بخواهم قانعش کنم. و نمی خواهم وارد جزییات شوم در اینجا. لذا فقط به این بسنده می کنم که بگویم "هویت" یک همبافتۀ بشدت تاریخی است چه درهیبت هویت شخصی و فردی. و چه در قالب هویت کشوری و ملی. همبافته به این معنای بدیهی که هویت یک جعبۀ بزرگ با جعبه های رنگ برنگ کوچکتر و سوا از هم در داخلش نیست که کسی یا کشوری یا ملتی بتواند درب جعبۀ هویت فردی یا جمعی را بازکند و بگوید بسیار خوب؛ چون من از این جعبۀ سیاه یا قهوه ای که مربوط است به یک خاطره و اتفاق تلخ و رنجورخوشم نمی آید لذا آنرا از جعبۀ هویتم خارج کرده و دور می اندازم.


6- هویت در هر شکلش و در هر اهمیت و وسعتی هم یک همبافتۀ رنگارنگ و مرکب است و اگر کسی اصرار داشته باشد بخشی از هویتش را انکار کند. بخواهد یا نخواهد کل هویتش را انکار کرده و بی هویت و بسرعت نابود خواهد شد. به آن دوست جوانم در آخر یک توصیه پیشنهاد کردم. نمی دانم گوش کند یا نه. به او گفتم: در اولین فرصت مرخصی بگیر و به ایران برو و پدرمادرت را در آغوش بگیر و سیر گریه کن و از آن ها حلالیت بطلب. از آنهایی که هیچگاه در 6 سال گذشته ای که مهربان نبودی با آنها گله ای هم حتی نکرده اند از تو به عاطفه و دوستی. بعد از بیست روزکه با کوله پشتی پر از هویتت برگشتی انگلیس همۀ مشکلات نداشته ات هم حل خواهد شد. دوستم یک ساینتنیست شده اخیراً. آیا می دانستید عاق والدین همان ترجمۀ پیشینی محروم کردن و محروم شدن ازهویت است!


7- می خواستم از این مقوله نقبی بزنم به باستان گرایان که پهلوی ها آزمایش کردند خطا بود و 50 سال بیشتر دوام نیاوردند. و به اسلامگراها که آخوند ها آزمایش کردند و خطا بود و بیشتر ازسی وچندسال دوام نیاوردند. و به روشنفکرها که اگر سعادت ایران را می خواهیم باید تاریخ ایران را با همۀ زشت و زیبایش بپذیریم و گرامی بداریم. انقلاب اسلامی سی ودو ساله چه خوب یا بد بخش مهمی از تاریخ ماست و همه مان در ایجاد آن نقش داشته ایم. با دشنام به دین و خمینی و... از این قبیل که نفی تاریخ می کنیم برای پاک کردن نقش خودمان در پیروزکردن انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی - بهمین صراحت عریان و خشن بدون کمترین توجیهی برای ما - راه به هیچ دهی نخواهیم برد. اگرهنری دارید باید صرف یکپارچه کردن این هویت گسیخته بکنید. نه اینکه نوبت هرکس می شود بخشی از هویت ما را بکند و دور بیاندازد. هویت یک جعبۀ پاندورا نیست. هویت یک فرش ریزبافت و پرنقش ونگار ایرانی است. زنده است بریتانیا! زنده باد ایران. یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

انقلاب احمدی نژاد پیروزشده است؛ مبارک باد!

Last Communion of St Jerome



1- دیروزنوشته بودم ازنفس نفس زدن های الیگارشی معمم ومکلا؛ خب طبیعی بود که بزودی (امروز) ازنفس بیفتند وسکوت قبرستانی براردوی شوم شان حاکم شود. که شده است. واین دیگرشوخی نیست که این باربطورسراسیمه ای منتظر ظهور هستند. ظهور ِنه سید خراسانی وشعیب ابن صالح؛ ظهوررییس جمهوراحمدی نژاد. لذا دراین هنگامه ای که همۀ موانع راه ها وجاده ها وزبان ها وقلم ها را روفته اند ازپیش پای احمدی نژاد تا مطمئن شود که فعلاً همه دست شان را جا رفته اند واومی تواند حتی با یک دست ضعیف هم بانک را بزند؛ وهمه درکنارفرش قرمز لباس احرام پوشیده اند به افتخارحاج محمود وکوچه کرده اند بدن های لرزان شان رابه احترام! تا ازچله نشینی بدرآید احمدی نژاد؛ من هم که خودم هم نمی دانم چرا زندگی ام راگذاشته ام روی این وبلاگ، وحتی شمارا هم کلافه کرده ام در رسیدگی به کاروبارتان، باید از فرصت "درانتظار ظهورمجدد احمدی نژاد" استفاده کنم وگلویی تازه کنم و... اما چون در شرایط کنونی ترک عادت موجب مرض است. لذا من هم ازاتاقم وروبروی کامپیوتر هندلی ام تکان نمی خورم تا غلامحسین الهام بدعوت حزب الله برود برای سخنرانی دریکی از مساجد مشهد- مشهد را با تأکید وپیوست علم الهدی بخوانید- و فرماندار مشهد نگذارد سخنرانی کند، تا من هم بتوانم این "بهترین و مهمترین خبر سال های اخیر"را برای شما بنویسم.


2- روزی که صادق اشک تلخ را توی کرمانشاه چنان زدند که جریان اشکش کام خیلی ازکرمانشاهی های ستم دیده وزندگی باخته وشادی ازدست داده را شیرین کرد؛ و من اولین تحلیل علنی شدن جنگ آخرالزمان دربین اصولگرایان را نوشتم و... تا روزی که در19 بهمن سال 89 وروزی که سه مرجع عالی مقام "بیانیه-فتوای" مشترک سه نفره -بدون سابقه درتاریخ شیعه- را صادر کردند در حرام بودن ورزش قهرمانی برای زنان، ومن اولین وآخرین کسی بودم که آن واقعه را انقلاب نام دادم و بشما تبریک گفتم؛ و... فقط نقاب دلقکیم باعث شد که ازسرتقصیر و مسخره بودن حرف هایم بگذرند خیلی ها که: بابا ازیک دلقک چه انتظاری می توان داشت غیر از چرت وپرت؛ اینک خنده دارترازهرآنچه گفته ام را می گویم: "ندادن مجوزدولتی به سخنرانی غلامحسین الهام میهمان گروهی حزب اللهی" یکی ازسخت ترین مراحل پیروزی "انقلاب فلسفی" مورد نیازایران که دوست دارم حالا آنرا به احترام احمدی نژاد بنام "انقلاب محمود" بنامم را رقم زد وسرعت زدایش شب بسیارسخت وطولانی ایران را بشدت افزایش  داد.


3- جالب ترقضیه را بگویم که شاخ دربیاورید: من حتی نمی دانم که فرماندار طرفدار دولت بوده است وحزب اللهی های دعوت کنندۀ الهام هوادارالیگارشی روحانیت یا برعکس. البته حدس هایی می زنم. اما-واین اما مادرهمۀ اما های وبلاگ دلقک است- چون اهمیتی ندارد که کدام بکدام است؛ به آن اهمیتی نمی دهم. زیرا مهم زد وخورد مسجد با مسجد است. -همان که حسین قدیانی درکیهان می نویسد والتماس می کند برای ترمیم شکاف- ونه اختلاف حوزه ودانشگاه مثل سال های گذشته. وبه هزارویک دلیل اندیشگی این دوپارگی ترمیم شدنی نیست تا عرفی شدن وتشکیل حکومت در ایران بزودی.


4- رییس جمهوراحمدی نژاد با هرهیبت جدیدی هم مجدداً به صحنه برگردد. وحتی درهیبت غیرقابل باوری مثل: "گریان وتوبه کنان درآغوش آیت الله خامنه ای"! شک ندارم که انقلاب دوم وانسان محوراوپیروزشده است. مگردریک استثناء بعید: "احمدی نژاد برگردد واسفندیاررحیم مشایی را با خفت برکناروازاوبرائت بجوید." پس شاخص را دادم به دستتان: "جمع بین مشایی با آیت الله خامنه ای محال ممکن قطعی است" وچون انتخاب مشایی ازفلسفه ای کاملاً متضاد با انتخاب روحانیت (به نماد آیت الله خامنه ای) نشأت می گیرد؛ لذا اگرمشایی مدرن وآیت الله متحجردریک اردو بکار گرفته شوند پیروزی با انسان مشایی است ونه با خدای خامنه ای! وبرای محکم کاری تأکید می کنم که اگراحمدی نژاد با مشایی دفترکارشان را هم منتقل کنند به ته چاه جمکران؛ دراصل صورت مسأله تفاوتی رخ نخواهد داد. وآن تقابل اولویت دنیا به آخرت. یا بزبان ایمانی مشایی واحمدی نژاد رفتن ازانسان بسمت خدا ونه برعکس آن که الیگارشی مبلغ آن است: "انسان قربانی خدا"!


5- اگرهنوزسرتان گیج می رود وباورحرف هایم عاقلانه بنظرنمی رسد وشاخص دو گانۀ فلسفی "آیت الله- مشایی" را کافی نمی دانید؛ با حس تان وارد عرایضم بشوید. و اگرحس تان هم ارتباط برقرارنمی کند. برگردید به منطق ریاضی خوگرفته تان مجدداً و باین معیارمنطقی صحنه را تعقیب کنید: "درجنگ طرفی پیروز است که آرامش و خونسردی بیشتری دارد. ونه نیرویی که عصبی است ومرتب دست به آزمایش وخطا می زند ومی خواهد با سروصدای تجهیزات بی مصرفش دشمن را واداربه تسلیم کند."


6- احمدی نژاد فلسفۀ "خدا-انسان" محور ِالیگارشی متحجررا چنان با فلسفۀ "انسان - خدا" محور ِخودش جرداده است که ترمیم آن امری محال خواهد بود. چون که فلسفۀ احمدی نژاد درناخود آگاه تک تک توده های فلسفی ِ زیست باخته درطول این سی و دو سال حضوری پررنگ وقطعی دارد. ویادمان نرود که احمدی نژاد بیش از دو سال دیگر رییس جمهورقانونی است. بنابراین انقلاب دوم احمدی نژاد جزبا یک کودتای بسیار خطرناک وبا نتایج خطرناک ترقابل شکست توسط ضدانقلاب الیگارشی نخواهد بود. یا...هو


بعد ازتحریر:
می دانید که من صورت بندی حکومت هارا امری فرع براهمیت خود حکومت می دانم. لذا من هیچ گونه "نوع حکومتی" را وعده نمی دهم دراینجا. حرف من این است که این چالش فلسفی -نه سیاسی- به زندگی بهتر وآرامش بیشتری برای ایرانیان خواهد انجامید. وخنده وجشن ورنگ آزاد خواهد شد درگام بگام بسمت پیروزی کامل! وایرانیان ازاضطراب وعدم امنیت روانی وضعیت نامتعین وعزاداراین سی ودوساله به آرامش موردنیاز زیست انسان درثبات حکومت خواهند رسید. والبته که غیرازاین هیچ راه دومی هم نبوده ونیست وهمۀ راه حل های سیاسی اگرچرند نباشد یک توهم است.

شرط اصلی احمدی نژاد: "من نوکرمردمم. باید زنده با مردم حرف بزنم!

The End of the World



1- زمان بشدت بنفع احمدی نژاد جریان دارد واره گوز آدم های درجه دومی مثل مرتضی نبوی ونمایندگانی که درتلاش برای تهیۀ توصیه نامه! -ازاسم غیرحقوقی اش معلوم است که ازفرطاستیصال وترس است- به رییس جمهورهستند نخواهند توانست کاری ازپیش ببرند. به این دلیل بدیهی که هرچه روزها می گذرد وموضوع عدم شرکت احمدی نژاد درعرصه های رسمی ورسانه ای وعمومی تداوم می یابد سبب می شود که حس منفعت طلبی وفرصت طلبی دراکثریت ریزه خواران الیگارشی بیدارترشود که بی گداربه آب نزنند ونخواهند همۀ تخم مرغ هایشان را درسبد رهبری که مثل روباهی ترسیده ودرتله افتاده است بگذارند. لذا خودشان را خواهند زد به کوچۀ علی چپ با مستمسک حفظ وحدت تا کاری نکنند که درفردای بدون آیت الله خامنه ای نه تنها خانه نشین شوند بلکه مجبوربشوند که موج فراراین باررا آن ها نمایندگی بکنند. وهرچقدراین ماجرا دیرترحل شود با یقین به پیروزی احمدی نژاد خودشان را سُرخواهند داد بسمت دولت وازحاکمیت جدا خواهند شد.


2- جوانان جوان هم یادشان نباشد؛ سی سال به بالاها خوب یادشان است که کافی بود یکی ازاعاظم الیگارشی حاکم درکوچه ای بچُسد وفردایش دوهزاراعلامیۀ احزاب وگروه ها واصناف وانجمن اسلامی ها وتشکل های دانشجویی و... بوده ونابودۀ تک نفره ودونفره تابرسد به بزرگترین حزب که مؤتلفه درراست باشد ومجاهدین درچپ که تمام اعضایشان طبق اعترافات خودشان دریک فولکس واگن جا می گیرد؛ شروع می کردند به اعلامیه وبیانیه وچاپلوسی وبادمجان دورقاب چینی درهمۀ مطبوعات و رسانه های دیداری وشنیداری که حمایت می کنیم ودوتا را چهارتا می کنیم وال است و بل است وجمبل است. وحالا توی کشور رییس جمهوررهبررا کرده تو قوطی و جیک ازکسی درنمی آید که گویی نه خانی آمده است ونه خانی رفته است. وبیچاره آیت الله خامنه ای را فرستاده اند توی قفس شیروهی سخنرانی پشت سخنرانی برایش تجویز می کنند.


3- سویۀ بسیار خوشحال کنندۀ این ماجرا برمی گردد به کندذهنی سیاستمداران غرب وبویژه امریکا که من بارها اظهارنگرانی کرده ام که چرا این ها نمی توانند موضوع بدیهی را دریابند که اینک جمهوری اسلامی یک نیمه حکومت شده ورییس جمهوری دارد پرقدرت ومصمم وعمل گرا واهل معامله که می توانند با اوتوافق کنند برای رهایی جهان ازتبعات عدم دوستی ایران وامریکا. چه درمنطقۀ خاورمیانه وچه درهمۀ کشورهای اسلامی وبا اثرات بسیاربد وزیادش برای جهان. بنابراین امیدوارم که با این اتفاقی که پیش آمد باعث شود دستگاه های اطلاعاتی وسیاسی غرب ازخواب گران بیداربشوند وبا نشستن پای گفتگو با احمدی نژاد هم خودشان را ازاین مصیبت میراث جیمی کارتر برهانند وهم چپ احمدی نژاد را پر کنند برای تیرخلاص.

4- احتمال قوی می دهم که آن شایعات درمورد درخواست های احمدی نژاد با محوریت معاون اول شدن مشایی اگرشایعۀ اصولگراها نباشد شایعۀ اصلاح طلبان است برای خراب کردن احمدی نژاد. والا آدمی با ضریب هوشی بالا مثل احمدی نژاد می آید ودرچنین موقعیت برتری گزک می دهد به رقیب که برایش دست بگیرد که: "هه هه. پس بگو دردش چه بود". ورییس جمهوررا ضایع کند. احمدی نژاد اگر  شرطی را مطرح کرده باشد می تواند حتی عدم ابقای مصلحی هم نباشد. بلکه او قبول عادی کردن شرایط را منوط کرده است به بعدازگزارش ماوقع به مردم. وبا احتمال بالا گفته است: "من حرف واعتراضی ندارم. ولی چون من منتخب مردم هستم باید اجازه داشته باشم که گزارش ماوقع را به مردم بدهم وبگویم که چه شده است. چون من که خودم کسی نیستم که با رهبرنظام چالش بکنم. این رأی مردم بوده که احمدی نژاد یک لاقبا را رییس جمهور کرده لذا آن ها هم هستند که باید ازکار منتخبشان باخبر بشوند.


5- این بنظرم معقول است وبا روحیۀ احمدی نژاد بیشترسازگاراست بهمین جهت هم چنین پیداست که رهبر موافقت کرده است که ایشان سخنرانی را ضبط کنند. وآیت الله خامنه ای هم قول داده است که اگرصحبت معمولی ومثل همیشه بود دست نخورده پخشش کنند. درحالیکه احمدی نژاد جزبه سخن گفتن زنده ورودررو با مردم به هیچ فرمول دومی راضی نیست ونخواهد شد. البته نهایتاً غیرازاین راه حل که ممکن است به فروپاشی ساختارفعلی نرسد؛ همۀ راه های دیگرمثل عقب نشینی آیت الله ازابقای مصلحی یا تند کردن فضا بسمت استیضاح وعدم کفایت وازاین ترفند ها به احتمال خیلی بالا به سمت فروپاشی سیستم خواهد رفت. با امید واری منتظرتصمیم سرمربی می مانیم. یا...هو

طبق آخرین گزارش رسیده ازخبرگزاری چیزنا: آیت الله خامنه ای ازمهندس مشایی درخواست ملاقات کرده است!

Jim the Wonder Dog



1- ازایران خبرمی رسد که حسین قدیانی معروف به داش حسین بچه بسیجی ها بعد ازآنکه نتوانست با پیوستن به پروژۀ "توهم قورباغه ها"ی حسین شریعتمداری داش حسین بچه انگل ها اختلافات بروزکرده دربین مساجد وهیئت های مذهبی را جمع کرده ویک سروصورتی به تریج قبای "حضرت ماه" بدهد. اینک پروژۀ مستقلی را دردست گرفته است تا قرارملاقاتی را بین حضرت ماه ومهندس مشایی سازمان دهی کند.



2- اودرمصاحبه ای با خبرنگارچیزنا که خودش است گفته است: حضرت ماه بد جوری خراب کاری کرده است. وبعد ازاینکه همۀ الیگارشی ناکارآمد وچپاولگررا بخاطر احمدی نژاد ازدست داد. حالا دستش به عورت خودش هم بند نیست که یکی را واسطه کند برای بردن پیام اعتراف بشکرخوردنش را برای رییس جمهور. لذا ازمن خواسته است که با تحفظ مخالفت با هرچه ایران وایرانی است بروم وبه دست وپای مهندس مشایی بیفتم تا ایشان مرحمت کرده وقت ملاقاتی را به حضرت ماه بدهند تا حضرت ماه شخصاً زانوی ادب بزمین بزند درمحضرشان وشربت پشیمانی بنوشند تا رییس جمهوربربی قانونی ایشان قلم عفو بگیرند.



3- خبرنگارچیزنا می پرسد: قراربود این مأموریت فوق سری باشد پس چرا شما آنرا منتشرمی کنید. داش حسین بچه بسیجی ها می گوید: درست است ولی چون مأموریت شکست خورد دیگروجهی برای پنهان کاری نمی ماند. حسین قدیانی ادامه داد: من رفتم بسمت دفتررییس دفترریاست جمهوری؛ اما قبل ارسیدن به دفترآقای مهندس مشایی ایشان را توی خیابان پاستوردیدم که با جناب آقای بقایی معاون اجرایی "رییس جمهورمحترم دکترمحموداحمدی نژاد"- عنوان توی گیومه دستورسازمانی سردبیر کیهان برای نامیدن رییس جمهورتاقبل ازتشبیه ایشان به قورباغه بود- بلی دیدم که نامبردگان درکنارپیکانی ایستاده اند وبی خیال این مادربحران ها گل می گویند وگل می شنوند. وتا نزدیک شدم وعرض ادب کردم به مهندس مشایی. ایشان فرمودند که فقط بسیجی هایی را برسمیت می شناسد که هواداردکترهستند. وازپذیرفتن حضرت ماه خودداری فرمودند به این دلیل بدیهی که نامبرده را ازلیست فدائیان دکترخط زده اند!


4- من هم که دلقک مردم ایران هستم برای اینکه امضای "یا...هو" را زیرگفته های مدیرعامل وخبرنگارخبرگزاری چیزنا نگذارم. مجبورشدم این بند 4 را هم اضافه کنم که درپایانش بگویم: یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۷, چهارشنبه

حاکمیت درقبرستان؛ ملت درخیابان! نفس کشیدن آزاد می شود آیا؟



1- نفس های نمایندگان محلس بشماره افتاده است. مهمترین سند کاری هرپارلمان در همه جای حهان بودجۀ دولت است: هم برای عقده گشایی سیاسی درنطق ها وموافقت مخالفت ها؛ هم برای سهم خواهی اقتصادی دررأی دادن ها وندادن ها، هم برای زیرمیزی گرفتن ازوزراء درلابی های درپستو، هم برای میخ تبلیغاتی انتخاب مجدد کوبیدن برای احمق ها، هم برای نشانه گذاری کردن مرزائتلاف ها، هم برای خایه مالی برای دلارها و... اف.


2- خبازنمایندۀ اصلاح طلب کاشمربه علی لاریجانی می گوید جلسه را غیرعلنی کن تا درد دلمان را بگوییم. با این دل چند سویه که بیشتردرهوای اتفاقات خارج ازمجلس است تا داخل. نمی شود سندی به مهمی بودجه را ازتصویب گذراند. لاریجانی پوزخند می زند وشعرمی گوید که دلت را یک دله کن. وخودش وبرادرش که پوزه بند مطلق خورده اند ازسوی رهبرکه: ردۀ اول الیگارشی خفه -گفته بودم قبلاً- بلا تشبیه آدم ها یاد آخرین مجلس شورای ملی شاه می افتم وهلاکورامبد؛ که رییس فراکسیون مردم بود ازحزب منحلّۀ مردم وبوی الرحمن شاه که بلند شد ورستاخیزش منحل؛ مجدداً سر برآورد ومخالف خوانی کرد برای رزروجایی درقطارخمینی. البته که انقلاب رحمت خمینی نه به او ونه به احمد بنی احمد ونه به مظهری نمایندۀ کرمان وهیچ ریز و درشتی رحم نکرد؛ حتی به ژنرال هایی که دراول ورودش به ایران ودربین انبوه طرفدارانش درقبرستان نه تنها امان نامه داد دستشان، که گفت کما کان ژنرال خواهند بود با ملت. وکدام ملت!


3- کمی هم باید منصف بود؛ نه! آخوند ها اگرفقط آبروی مارابردند دردنیا؛ ما خودمان آبروی همه چیز را بردیم درجهان... اف: 

آبروی روشنفکری را درهرزه درایی هایمان نسبت به دین مردم ازسویی ونشان دادن همۀ آدرس های غلط تاریخ درشناسایی مشکلات مردم ازسوی دیگربه سیاست با منطق ریاضی دوگانۀ بت اعظم "حاکمیت بهرسیاق حکومت است. وحکومت یا دیکتاتوری است ویا دموکراتیک" ودیگرهیچ. پس "ما هستیم" به این دلیل که روی پل عابر پیادۀ گورستان دالقوزآباد پرچم شیروحورشید نصب کرده ایم و...اف.


آبروی سیاستمداری را بردیم درساختن انواع جاده ها وراه های رنگارنگ که نه مهندس طراحش معلوم باشد ونه عمله های گچ ریزش برای نشانه ای جهت راه بودن وراهنمای حرکت بلدوزرهای ملت... اف.


آبروی پناهجویی رابردیم با دوز وکلک ودغل هایمان که گاهی تا زانوی ناتوانی حرکتی در20-30 سالگی حقیرکردیم خودمان را؛ وقوانین حامی انسان های درمانده دردنیا را بی اعتبار... اف.


آبروی اقتصاد را بردیم با دولا پهنا گرفتن بنفیت های دول غربی  وآویزان شدن مان به هرحقارتی برای شکم بارگی های نیت نهایی مان... اف.


آبروی فرهنگ را بردیم با نمایش مهوع کون وکپل دمبه های انباشتۀ پیرزنان مان در کنارنقش پیشه ای اِوا خواهری که مشکل کلان ایران محدودیت وبرسمیت شناخته نشدن حقوق همجنس گراها درایران است... اف.


و... به خارج می گویم: من خودم بنفیت بگیروکم جنس گرایم. درد را می گویم ونه مصداق را. وبه داخل کشورمی گویم: که با این همه "اف" که گفتم؛ ما خود قربانیانیم؛ ازما متنفرنباشید. ونه اینقدرشیفته وغافل که دلهایتان را بسمت ما گرا ببندید. چشم هایتان را بازکنید وجلزوولزنماینده هایتان را رصد کنید این روزها. تا ببینید عابدان به ریا وجماع کنند گان به کفا. وبرای شهوت انباشته ای که ازخون شما ملت "ویاگرا" می گیرند؛ چگونه گیرافتاده اند بسان گربه هایی که سبیل شان را که بزنی جهت یابی غریزی شان هم مختل می شود. وشادمانی کنید ازعزیمت حاکمیت به قبرستان وخالی گذاشتن خیابان های تهران.


4- اردیبهشت زیباترین نام است برای زیباترین ماه درفرهنگ ما برای همۀ جهان معتدلۀ شمالی -با اولویت همیشگی اردیبهشت شیراز با بوی مسحورکنندۀ گل های نارنج درهمه جا- پس بلند شوید وپنجره را بازکنید وریه های جدید تان را ازاکسیژن رها شده ازنفس زدن های حاکمان پرکنید؛ تا درک کنید حسی را که می گویم "اگر آخوند ها بروند". وای خدا "اگرآخوند ها بروند" چه گلستانی می شود ایران در همۀ ماه های سال: "اردیبهشت".

5- قدم مهم واول را احمدی نژاد بعهده گرفته. دعا کنید برای سلامتش وصلابتش. نترسید می توانیم ازاومراقبت کنیم تا ساز را وموسیقی را وعشق را وزن را ونفس کشیدن را وماه اردیبهشت را دیگرهیچگاه تعطیل نکند در ایران. وکامیابی دراین جاست: "استیصال وبه کما رفتن همۀ الیگارشی". چه جیغ زنندگان حقیرش مثل سعیدی سپاه وعلم الهدای مشهد؛ وچه لبیک گویان مجلسش بافریاد به رهبرکه "ما هستیم". حالا که "ماهستیم" ما درخارج به پروژه صف ببندیم درجلو نانوایی ها ارتقاء یافته است. "ماهستیم" آن ها درداخل هم حد اکثر بزودی صفش را خواهد بست درجلو صرافی ها.


6- پس تورا خدا یک نفس عمیق هم بجای من بکشید ازپاکیزه ترین هوای تهران درسی ودوسال عمرپیامبران مرگ. خواهش می کنم. خیلی دلتنگ تان هستم وخنده هایی که می دانم دانسته یا نادانسته قهقهه شده است این روزها درگیرافتادگی عبوسی ابرهای خشکیده وسیاه. یا...هو

احمدی نژاد: "اگرمختاری مسئولیت بپذیر"پدرم. رهبر:مسئول تویی بدل ازمن پسرم!

Glyptoteket Degas1.jpg


ناشناس گفت...گیج شدم آخرش نفهمیدم چقدر از حرفها تو پس گرفتی؟!
آوریل ۲۷, ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۳۷

این یادداشت رااول می2009 نوشته ام وهمانموقع هم درسایت مهندس عبدی بصورت کامنت منتشرشده است. موضوع مربوط به انتخاب مهدی کروبی است. ولی فلسفۀ مرا هم توضیح می دهد. لذا بس که سرم شلوغ است وایده ها وموارد منتظر نوشته شدن بیشمارووقت تنگ وازاین حرف ها. تصادفی به این نوشته برخوردم وگفتم که خوب است شما هم ببینید که من روی صراط مستقیم فلسفه ام حرکت می کنم. نه یک کلمه بیش ونه یک کلمه کم. نمی دانم سعیدحجاریان دقیقاً چه نوشته بود که مراواداشت به این پاسخ ولی می دانم که دردفاع ازادامۀ اصلاح طلبان احزاب "یک روح در دو کالبد" درقالب مهندس موسوی بود وتشویق می کرد:

بدون تیتر

1-     من(این یک من مجازی است. دلقک یک هیچکس است) قطعاً یک دموکراسی خواه نیستم! وآنرا به 196 سال دیگر به تأخیر انداخته ام چون سعید ما گفته بود چهارسال پیش که رسیدن به دموکراسی در نزد ما ومثل ما200سال طولانی می شود حالا که می دانیم غرب این راه را 300-400 سال راهپیمایی کرده- گیر نده! نقل به مضمون گفتم. دلقک حواس جمع ندارد درشام شب پیش حتی- پس رأی من به مهدی کروبی رأی به صورت بندی حکومت نیست. من به کروبی رأی می دهم برای خود حکومت که سعید همیشه می گفت :استبدادی، دیکتاتوری، ایدوئولوژیک،توتالیتر، الیگارشیک، آریستوکراسیک و...هم تعریف داردوهم مستلزم لوازمی است متناسب با خودش .
2-     من برای آزادی بیان هم به کروبی رأی نمی دهم وحتی به این که چقدر از کیک خوشمزۀ- دهانم آب افتاد پس بگو چرا اینقدر فدایی دارد-قدرت را می تواند قورت بدهد .من به کروبی رأی می دهم که آن دردانۀ حزب اللهی که در سه راه ضرابخانه- آزادی کار می کند.وفوق لیسانس دارد یا گوسفندانش را با پیکان- گفتم گیر نده! خیلی خوب با پراید- عوض کرده؛ وهنگام مراجعت لهیده به لانه اش دختر محجبه به چادرش شکایت نکند با بغض که: بابا امروز توی مدرسه بچه ها به من متلک گفتندومن کسی را نیافتم به حرفم گوش بدهد حتی. وپدر درحال وضو گرفتنش در حکومت اسلامی بگوید: استغفرالله واتوب الیه. زیرا که خواهر پنجاه ساله اش هم چنین تجربه ای را از سر نگذرانده در دوران خویش.
3-     هنوز طالبان بر سریر قدرت بود در افغانستان وحضرت آیت الله امامی کاشانی یا دری نجف آبادی- تشکیک از حافظۀ دلقک است- خطیب نماز جمعه بودند درتهران بزرگ(تهران، ری،شمیرانات واسلام شهر) که فرمودند: ما باید امنیت مردم را تأمین کنیم؛ حتی  طالبان در افغانستان بهتر از ما امنیت بر قرار کرده است- حداکثر خطایی که ممکن است رخ داده باشد در این گفته سهل انگاری زبانی آن بزرگوار است- چنانکه افتد ودانی-در خلط بین نظم وامن- ومن خوشم آمد از خطیب که بالاخره ما باید یک "تعریف"ی از "تکلیف" مردم به آنان بدهیم- مثل پوشش چه باشد وبلندی ریش وکاربرد تلویزیون و...وقس علیهذا- وبایستیم پایش با گزمه وداروغه وهر ترفند دیگر وبه اجرا بگذاریم.
4-     من البته به کروبی رأی می دهم که به پاسبان محل مان نوشتۀ"  شرع قانون شده ای" بگیرد و بدهد که در طرح امنیت اجتماعی معیار باشد که کدام جوان را با چه مشخصاتی بگیرد یا کتک بزند یا هر سه باهم. آخر می دانی راستش پاسبان محل ما پسرم است واز این که همۀ جوانان از او پرهیز می کنند به ستوه آمده است. یک روز به من گفت: بابا من که دختر نبودم عروسک بازی کنم وخیاط که مانکن سازی! تو می دانی من چه کسی را باید بگیرم یا کتکش بزنم یا هرسه باهم . من هم گفتم پسرم عروسک داریم از "باربی" تا دارا وسارا؛ ومانکن داریم از"باسر" تابی سر. تازه این کارها حکم شرعی می خواهد وقانون. رییس تو که مجتهد نیست- وازآن پس گاهی حتی  دلم تا مشقت فرمانده نیروی انتظامی می لرزد از تپش- پسرم زار زار می گریست و به خودش دشنام می داد.
5-     من تا حالا فکر می کردم سعید ما در اردوی ماست ومی خواستم به خاتمی بگویم؛ آیا بیشتر تأمل خواهد کرد در موضع خاص گرفتن. ولی گویا ما کار سختی پیش رو داریم در بوجود آوردن یک موج"کروبی" خواهی. ولی البته باکی نداریم. چرا که کروبی تنها آدم صریح این عرصه است:"یا فتوای صریح وتعریف شده بده وپای اجرایش- حداقل- شریکم باش  یاسهم کیکت را پس بده"- تصریح با تأکید از من است که مخاطب کروبی نه رهبری نظام خواهد بود و نه هیچ شخصیت حقیقی وحقوقی دیگر؛ مشکل  تعریف ناشده تراز این حرف هاست.
6-     این کامنت کاملاً اتفاقی در این جاست. سؤال به ما هو سؤال جوهرآگاهی  ودانایی است( چه کسبی وچه بخشی!) بویژه که:" متأسفانه بویژه ندارد؛ تقدس سؤال مطلق است".و سعید حجاریان مرشد ماست. یا...هو.

به احترام جنبش سبزکلاه ازسربرمی دارم!

The Conversion of Saul



1- خوب شد کاربرسایت بالاترین شدم. ولی خوب نشد که دربعد ازسال 90 برخی مطالبم دردفاع ازاحمدی نژاد (نفی سبزخوانده شد) باعث ناراحتی سبزها شد. چه دربین خوانندگان وچه ازسوی کاربران. من با همۀ حواس جمعی که مدعیم دارم نتوانستم معنای سبزبودن را درست تجزیه تحلیل کنم. لذا مخاطبان ناطقم را ناراحت وعصبانی، مخاطبان خاموشم را دلگیر ومأیوس ومخاطبان متعصبم را فحاش وهرزه درای کردم. واین برمن که بقصد قربت وخدمت وامید دادن این سیرک را دایرکرده ام کم تقصیروجرمی نیست. لذا ازهمۀ سبزها وباهررفتاری هم که با من کرده اند پوزش می خواهم.


2- این پاراگرافی که نوشتم یک شعبده وشامورتی جدید نیست. بلکه حاصل تفکر سختی است که مجبورشدم برای علت یابی پرخاشگری سبزها بکنم. اینکه جماعتی شهری ومدرن واغلب مربوط به طبقۀ متوسط فرهنگی میهنم وهمه اهل معرفت و تحصیلات عالی ومتصل به اینترنت ووسایل ارتباطی وصوتی وتصویری مدرن و از همه مهم تر بوجود آورنده یک حرکت اجتماعی عظیم بنام جنبش سبز؛ همه بدون استثنا ازناطق گرفته تا خاموش وازروشنفکرگرفته تا توده ازکوچکترین انتقاد منفی و  کمترین خدشه به پدیده ای بنام "سبز"؛ چنین یکپارچه ومتعصب واکنش منفی ونفرت بارنشان بدهند؛ قابل توضیح وتوجیه عقلی وعلمی ومادی نیست. ومن باید خیلی زودتر ازاینها متوجه این حساسیت می شدم. آنجاییکه خوانندگان سبزم با درد ورنج و تحمل بسیارپست های غیرسبزم -ونه حتی ضدسبز آشکار- را می خواندند وطاقت شان طاق می شد وگاهی با کامنت های شان غیرمستقیم یا مستقیم رنجیدگی خویش را نمایان می کردند. ومن اغلب خیلی راحت وبا طنز وکنایه آزارم را تشدید می کردم و آنان را به بحث وجدل دعوت می کردم ودلیل وبرهان طلب می کردم درمورد چرا سبز بودن شان؛ ازدرک رنجشان ناتوان وعاجزبودم.

3- ابتدا شروع کردم ودرذهنم عقب نشینی کردم تابرسم به پیدایش ادیان "توتم پرستی" های اولیه، وهمینطورجلو آمدم تابرسم به ادیان "بت پرستی" های میانه، وادامه دادم تا رسیدم به "یکتاپرستی" های متأخر، ونهایتاً در ادیان "ایدئولوژی پرستی" های امروزه توقف کردم. وبا شگفتی تمام به این نتیجۀ بدیهی رسیدم که ادیان درهیچ دوره ای قابل سؤال وجواب کردن نبوده اند ونیستند. نه ازتوتم پرست می توانستی بپرسی چرا توتم می پرستد، نه ازبت پرست ویکتاپرست؛ ونه ازانسان مدرن ایدئولوژیک امروزی. وقتی توازچرایی دین کسی می پرسی؛ درحقیقت ازچیزی می پرسی که شخص مورد سؤال تو فقط برحسب تصادف صاحب آن هویت شده است. مثل ارثی ژنتیک که ازپدر ومادری بفرزندان منتقل می شود. آیا پرسیدن ازچرایی یک صفت ژنتیک درشخصیت یک انسان خنده دارنیست.  وآیا توفقط به این دلیل که این صفت به ارث رسیدۀ اجباری دروجود شخص مقابل باب پسند تو نیست اجازه داری آن را نکوهش یا هجو کنی. وتازه منتظرهم باشی که مخاطب تو برایت به به وچه چه هم بکند درمقابل نفی هویت خودش.


4- همۀ ایدئولوژی ها یا ادیان ازهرراهی تولید شده باشند -چه درقالب انتقال خانوادگی یا مطالعه یا سازمان چریکی یا یک رنگ یا یک علامت وامثالهم- بعدازعضوگیری به تعداد لازم دیگرقابل پرسش ازچگونگی شکل گیری یا محتوای شان نیستند. زیرا که ایده پس ازگسترش لازم تا رسیدن به مرحلۀ ایدئولوژی؛ هویتش را ازتعداد پیروانش می گیرد ولی بمحض رسیدن به بسندگی تعداد پیروان، هویت پیروانش را تأمین می کند. یک مثال پولی بزنم تا این سختی فهمیده شود. شما مقداری از درآمد خود را پس اندازمی کنید تا کاروباری راه بیندازید وپول بیشتری تولید بکنید. بعد پس اندازتان بسنده می کند وکاری را شروع می کنید. وموفق می شوید که در مدتی کوتاه یا بلند سرمایه ای کلان بهم بزنید وصاحب ده ها وصدها بنگاه اقتصادی بزرگ وکوچک بشوید. جامعه وعرف یک معیاری دارد برای سرمایه دار،. تا وقتی که پول شما به اندازۀ این معیارنرسیده ثروت شما ازشما هویت می گیرد. ولی بمحض اینکه سرمایه وثروت شما به معیارسرمایه داررسید وازآن عبورکرد این شمایید که ازدارایی ها وبنگاه های اقتصادی تان هویت می گیرید. یک مثال هم ازخدا بزنم: درجایی ازتاریخ،  انسان یا گروهی ازانسان ها بدلیل نیازهای خودشان خدارا کشف یا اختراع کرده اند. تا موقعی که پیروان وخداباوران بحدنصاب هویت بخشی نرسیده بودند خدا هویتش را ازبشرمخترعش می گرفت. ولی بمحض اینکه تعداد خدا باوران افزایش می یابد وبه مرزبسندگی می رسد این بشرمخترع خداست که ازخدا هویت می گیرد. نتیجه اینکه پدیده های ایدئولوژیک تا زمانی که گسترش لازم را نیافته اند (درحدایده هستند وایدئولوژی نشده اند) موجودات بی اهمیتی هستند که پرسش کسی را برنمی انگیزند. وبمحض اینکه دین یا ایدئولوژی شدند (موجودیت قابل اعتنایی پیدا کردند) سؤال وپرسشی کیفی رابرنمی تابند.


5- پدیدۀ "سبز" ابتدا که متولد شد فقط یک رنگ (ایده) بود حداکثروموجود قابل اعتنایی نبود که ازچگونگی اش ومحتوایش سؤال شود. وچون خیلی سریع پیروان ناباوری پیدا کرد وبسرعت تبدیل به ایدئولوژی شد دیگراجازۀ سؤالی را نمی داد و نمی دهد. چون پدیده های دینی وایدئولوژیک نیازی به پاسخگویی کیفی ندارند. بلکه سؤال های کیفی را هم با کمیت پاسخ می دهند. مثل: این سؤال: خدا دیگرچیست؟ جواب: خدا همانی است که فلان میلیارد آدم اورا باوردارند. بعبارت دیگر ایده وقتی ایده است اهمیتی برای پرسش ندارد. اما وقتی ایدئولوژی شد نیازی به پاسخ ندارد. زیرا که تعداد زیاد باورمندان به آن ایدئولوژی نشانۀ بایدی حقانیت آن هم تلقی می شود. پس وقتی یک سبز می گوید ما بیشماریم. تلویحاً بمخاطبش ابلاغ می کند که خفه شو! این همه سبز باید دلیل بیاورند که چرا سبزند برای توپرسشگری که عددی نیستی درمقابل بیشماربودن سبزها.


6- تنها کارمرد فرزانه درچنین حالتی سکوت است اگرهمراهی نمی تواند. وباید صبورباشد تا دین یا ایدئولوژی به پایان عمرطبیعی خویش برسد. پیروزیا شکست خورده مثل هرانسان زنده ای. واگرتواصراربه انکار دین یا ایدئولوژی بگیری که در ذهن بیشمارپیروانش زنده است -بهردلیل- تو یک قاتلی، وهرعملی با تو مباح است چه خشونت کلامی ودشنام باشد وچه خشونت فیزیکی وچماق!


7- البته که من دیگربه "سبز"بعنوان سمبل وفدیس انتقاد نخواهم کرد هرگز. چرا که "سبز" یک هویت جمعی است وبجایگاه دین وایدئولوژی ارتقاء یافته است. تنها خوبی ماجرا این است که هیچ کس به تنهایی سمبل این ایدئولوژی ودین جدید نیست وچه من وچه خود سبزها مجازیم شخصیت حقیقی هرسبزی را بدون اشاره به هویت سبزاو لجن مال هم بکنیم. ازرضا پهلوی گرفته تا بنی صدر تامهاجرانی تا کدیورتا خاتمی تا حتی میرحسین وقس علیهذا. چون هرکدام ازاین ها مساوی سبزنیستند بلکه فقط یک سبزهستند وباید پاسخگوی انتقادات باشند. درحالی که "سبز" یک هویت جمعی است ونه تعریف برداراست ونه نیازبه تعریف دارد. خلاصه ترین کلام دربرخورد با کلمۀ سبز می شود این که: "همه سبزهستند درعین حال که هیچکس سبز نیست." به تک تک اعضاء ازکوچک تا بزرگ هرچه می خواهد دل تنگت بگوی ولی حفظ حرمت "سبز" یک دستورسازمانی است. وحالا درک می کنم این را که نیک آهنگ کوثر فقط وقتی منفورسبزها شد که کلمۀ "سبزاللهی" را اختراع کرد والا حتی آن کاریکاتور امضای بیانیه ازسوی موسوی هم ازسوی بیشترسبزها تحمل شد درقالب انتقاد.


8- درروی صحنۀ امروزایران ودرنزاع بین رهبرواحمدی نژاد سبزها سکوت خواهند کرد وبدنه سکولارقطعاً وبدنۀ مذهبی به احتمال بنفع هیچ طرفی وارد نخواهند شد. اما اگرتولیدکنندگان گفتمان سبز درنقش هادیان اصلی جنبش وارد بازی شوند بنفع خامنه ای؛ که به احتمال خواهند شد چون بخشی ازالیگارشی هستند؛ بدنۀ سبزهم ناخواسته و با هدایت وکمک به تبلیغات ضد احمدی نژاد روحانیان سبزدرفضای مجازی دست آیت الله هارا خواهند گرفت. چون درنزد سبزها آیت الله خامنه ای قابل بخشش است درمقابل احمدی نژاد منفوری که حق شان را خورده ویا شکست شان داده! یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۶, سه‌شنبه

چه کسی برنده خوهد شد: آیت الله ها یا پابرهنه ها!

Landmark for Peace Memorial



1- اگرتا دیروزنوع سیاست ورزی محمود احمدی نژاد همه وهمۀ کارشناسان مدرن را سردرگم کرده بود؛ امروزاما من دلقک رانیزکه یک حس توده ام بحیرت واداشته است. این دیگردردکان هیچ سیاست تا کنون دیده شده ای نمی گنجد: کشوری که رییس جمهور دارد ورییس جمهورندارد! 
همه چیزدرمورد چگونگی تقسیم قدرت درجمهوری اسلامی بمثابه گروگان گیری سرنوشت یک ملت؛ نوشته یا نانوشته معلوم شده بود وسی ودوسال است خون مردم را توی شیشه کرده است. تنها همین یک مورد نه مکتوب ونه شفاهی پیش بینی نشده است که اگررییس جمهورباتمسک به صراحت قانون اساسی درمورداختیاراتش ودر اعتراض به نقض اختیاراتش حاضربه "ادامۀ کاربدون برگردانده شدن اختیاراتش نشد وحاضربه استعفاء هم نشد؛ هیچ تمهید دیگری هم مثل مریضی، ازکارافتادگی، فوت، دیوانگی، ناکارآمدی و...هرآنچه می شود طبق عرف وقانون به آن ها تمسک کرد و رییس جمهوررا برکنارکرد هم ممکن نبود باید چه خاکی برسرمان بریزیم!


2- این سؤالی است که امروزدرمقابل آیت الله خامنه ای وهمۀ الیگارشی نالایق گذاشته شده است. واین سؤال یک استثناء است که ازبس احتمال وقوعش هم یک استثناء درحد محال بوده که کسی حتی تصورش را هم نکرده درطول 32 سال تا راه حلی اندیشیده شود. چرا؟


3- چون الیگارشی با یک سازوکارمحکم قانونی وشرعی چنان صحنه را تورریز بافته بود که حتی مورچه ای ناوابسته به الیگارشی نتواند ازسوراخ های آن بدرون حوزۀ قدرت مطلق نفوذ کند. ازقانون اساسی چهارمیخه با "مبانی اسلام نامتعین وسیال وقابل تأویل وتفسیربه هزاران قرائت متناقض ومتضاد" بنفع خودشان وبه قیمت بلاتکلیفی و هرج ومرج امورکشوردرهمۀ زمینه ها؛ ونهایتاً مطلق دیدن قدرت ولی فقیه به فراتر ازهمین قانون اساسی چهارمیخه گرفته؛ تاشورای نگهبان بی قانونی در کشور  و مجمع تشخیص مصلحت وآن خبرگان مرده ها و.... مجال تنفس به هیچ تنابنده ای جزاربابان فقیه وطفیلی های حقیرشان نداده بود.

4- حتی هنگامی که سید محمد خاتمی ازاین توررد شد وبلافاصله گروه روشنفکران بدون اندیشه وهوچی شروع کردند وهمۀ آموزه های لاک وهیوم وروسوووبرو پوپر و... را با خط عربی حضرت محمد بارها وبارها مکرردرمکرربازنویسی کردند، و جناح راست الیگارشی را بشک انداختند؛ وبلافاصله این خود محمدخاتمی بود که با گفتن جملۀ کلیدی "جامعۀ مدنی مورد درخواست ومورد ادعای ما همان مدینة النبی رسول گرامی اسلام است" آیت الله خامنه ای را به تحسین واداشت؛ که بارها وبارها و مکرر در مکرر شادمانی ورضایت خویش ازاین مقایسه را اعلام کند؛ کمترین تردیدی در بدون سوراخ بودن غربال آدم هایشان بوجود نیامد.


5- قبلاً ودرمورد چگونگی انتخاب محمود احمدی نژاد به ریاست جمهوری گفته ام و خلاصۀ یک جمله ایش این بود که: "روحانی زاده ها وحزب اللهی های سرخورده از توان اداره کشورتوسط پدران یا پیش نمازهای آخوندشان دست دردست توده های محرومی که آنان نیزازناکارآمدی آخوند های چپ وراست مجتمع درالیگارشی، مطمئن شده بودند -برعکس روشنفکران- تصمیم گرفتند مردی ازجنس خودشان و خودمان را رییس جمهوربکنند وکردند".
احمدی نژاد می گوید درهمان موقع یکی ازآقا زاده های رده اول کشورهم بسراغ او رفته وازاوبرای نامزدی ریاست جمهوری دعوت کرده است. احمدی نژاد ادامه می دهد که به آن آقازاده گفته است: "خودت می دانی داری چکارمی کنی. ازمن! برای ریاست جمهوری دعوت می کنی؟! ازمنی که اگرانتخاب بشوم ممکن است انقلاب دومی اتفاق بیفتد" (نقل به مضمون)


6- آنچه که مسلم بنظرمی رسد احمدی نژاد درهنگام انتخاب اولیه یک اسلامگرای افراطی با جهت گیری عدالت مهدوی بوده است. که مثل همۀ اسلامگراهای ازهر نوعش -ازطالبان تاروشنفکردینی- مشکلات را درآدم ها ونیک وبد آن ها می دانست و می جست ونه درسیستم ها وبرنامه ریزی ها. لذا چنین باورداشت که اسلام بخودی خود ندارد عیبی وهرآنچه عیب است ازمسلمانی ماست. لذا انقلاب دومی که احمدی نژاد به آن آقازاده گفته بود یک انقلاب اسلامی دوم بود. اوتصورکرده بود که اگر حاکم بشود وهمۀ ریشه های اشرافیت الیگارشیک بعدازانقلاب به پیشتازی علی اکبر هاشمی رفسنجانی را بزند و آدم هایی ازجنس خودش وآیت الله خامنه ای زی طلبه وساده زیست را مصدر امور قراربدهد؛ بسرعت همۀ مناسبات تغییرکرده واسلام مستضعفین حضرت مهدی جاری  شده وجامعۀ مُثُل متولد خواهد شد. واو این تغییرات تصوری وذهنی خودش را انقلاب اسلامی دوم می دانست ومعرفی می کرد.


7-احمدی نژاد درکوران تجربۀ ریاست جمهوری خویش درخارج وداخل به این نتیجه رسید که تصوراولیه اش خام اندیشانه بوده است ونمی توان با اتکاء به انسان کامل به جامعۀ "انسان کامل" رسید وباید برای رسیدن به انسان کامل متوسل به سیستم اداره کننده وهادی آدم خودخواه وزیاده خواه ولذت جوی عقلی به سمت جامعۀ آرمانی شد. والاّ هرچقدرآدم پاک دست ومخلص پیدا شوند ومسئولیت منابع سه گانۀ "قدرت و ثروت ومنزلت" را دراختیاربگیرند بسرعت دچاردگردیسی شده وبسمت بهره برداری از موقعیت برترخود می روند. لذا دچاردگردیسی دراندیشه اش شد که وضعیت جدید رویارویی اوبا آیت الله خامنه ای زی طلبه حاصل این فرآیند است.


7- محمود احمدی نژاد به این دلیل بدیهی دچاراین دگردیسی شده است که او برخلاف همۀ الیگارشی اسلامگرای حاکم یک اومانیست افراطی هم بود واست. به این معنا که اگرهمۀ اسلامگرایان الیگارشی ازخدا به انسان حرکت می کنند. احمدی نژاد ازانسان بسمت خدا می رود. اواسلام را به دلیل عدالتش ومحرومیت زداییش دوست دارد بر عکس روحانیان که محرومان را بدلیل دین داری شان دوست دارند. وازهمین جا می توانید گرایش مهدوی احمدی نژاد را هم تعقیب کنید. چرا که بارزترین مشخصۀ منتسب به ظهورامام زمان عدالت اوست ونه چادرسرکردن زن ها وتوی گونی کردن جوان ها. احمدی نژاد دین را درمعنای لغوی آن بمعنی جاده فهمیده ومؤمن شده. اما جاده ای که نه برای رساندن انسان به بارگاه ربوبی وتحقیراو. بلکه جاده ای که انسان را به عشق وعدالت وبرخورداری ولذت مادی هم برساند. لذا اگربین اومانیسم او با اسلام حاکم تعارض باشد -ذاتی است این تعارض- اوتردید نخواهد کرد درانتخاب انسان محروم بجای خدای متجمل واشرافی!


8- نتیجه اینکه انقلاب اسلامی دومی که احمدی نژاد به آن آقازاده زنهارداده بود؛ هم اینک درحال وقوع است. ولی نه باصفت اسلامی. بلکه با صبغۀ انسانی. انقلاب دوم اسلامی احمدی نژاد درپنج سال پیش ازاین، با یک انقلاب دوم اومانیستی جابجا شده است. بنابراین نزاع احمدی نژاد با الیگارشی حاکم (اصولگراواصلاح طلب) جنبۀ شخصی وقدرت سیاسی وانتخابات وازاین قبیل نیست که با دادن فلان امتیاز وگرفتن بهمان اختیارفیصله پیدا کند. واحمدی نژاد قطعاً ازیک نیروی ذهن بسیارقوی وبرتر از خداهای باسمه ای آخوند ها هم هدایت وراهنمایی می گیرد درنوع واکنش های استثنایی اش دراین مبارزه. 
البته که من به علت تامه اشاره کردم ومحتمل است بسیاری ازدلایل معمول سیاست هم چه درمغزخوداحمدی نژاد وچه اطرافیان ایشان وجود داشته باشد. چون که بطور طبیعی هم هرکسی برای پیش بردن ایده های بنظرخودش درست به ابزارهای قدرت نیاز دارد والا بی نهایت ایده های فوق العادۀ انسان ها که درغیاب ابزارپیاده شدن شان طرح نشده نابود شده اند.


9- ونتیجۀ سیاسی روز اینکه آیت الله خامنه ای چاره ای جزعقب نشینی درمقابل خواسته های قانونی وشرعی احمدی نژاد نخواهد داشت. والاّ جمهوری اسلامی را وارد بحرانی خواهد کرد که هرچند بازهم بازندۀ نهایی الیگارشی خواهد بود؛ ولی خسارت های جانی ومالی وسرزمینی زیادی را هم موجب خواهد شد. پیش بینی خود من این است که انشاءالله الیگارشی عاقلانه عمل خواهد کرد ومرگ محتوم خود را خواهد پذیرفت ودیوانگی نخواهد کرد. وخواهد گذاشت که انتقال ایران ازسیاست دینی حد اکثری بلاتکلیف به سیاست عرفی حداقلی حکومت مدرن اتفاق بیفتد. به امید آنروز! یا...هو

به بهانۀ پاسخ کامنت Germany کاربرسبزو مخالف من وبرای همۀ دوستان ودشمنان!


این کامنت را دراعتراض های طولانی ومکررکاربری ازبالاترین با نام کاربری Germany نوشتم. وچون طولانی وپرنکته شد ترجیح دادم که بعنوان یک پست منتشرکنم. موضوع بحث هم خیلی پرشاخه بود ودرنهایت ایشان مرا متهم کرده بود که ارزش شهدا وزندانیان با نام بردن ازیکی ازمعتبرترین شان احمد زید آبادی شرف اهل قلم را پایمال می کنم ومرا استیضاح کرده بود. امیدوارم که مفید بیافتد واین جو سنگین نفی همدیگرفروکش کند. علت اینکه هم نمی خواستم وارداین وادی بشوم بخاطرترس ازتبعات شمشیرکشی بروی رهبران اصلاح طلبان مذهبی بود. هم برای حالم وبیشتربخاطرآیندۀ فعالیت هایم. ولی وادارشدم که گوشه ای ازپرده را بالا بزنم. با قبول اتهام دستیارکیهان:


1- یکی ازاولین یادداشت های چاپ شدۀ من درروزنامۀ (نام روزنامه را نمی نویسم برای دلایل شخصی) درسال 79 تقدیم وبرای احمدزیدآبادی نازنین بود هنگامی که جزو اولین روزنامه نگاران زندانی شده نام گرفت دردورۀ اصلاحات. احمد رنجش را ازشرفش وازلیبرال بودنش وازحرفه ای بودنش وازنفروختن قلمش به الیگارشی راست وچپ دشت کرد وهنوزدارد هزینه می کند. چه اگرجزوجناح راست الیگارشی بود زندانی نمی شد واگرجزوجناح چپ الیگارشی بود زیرسبیلی یا آزاد می شد ویا به مرخصی های دورودرازمی آمد. دقیقاً مثل همان اتفاقی که بعد ازانتخابات 88 پیش آمد وبا اینکه نواندیشان دینی(بخوان چپ پشیمان. ولی نه لیبرال بلکه سرگردان) بانی وبوجود آورندۀ این وضع؛ درمظان اتهام خروج به الیگارشی معرفی شدند -ودرآینده ای نزدیک نیز به چرخۀ سیاست بازگردانده خواهند شد برای مقابله با احمدی نژاد- ولی با این همه هیچ کدام احکام سنگینی را که زید آبادی گرفت بدون حتی یک روز مرخصی، نگرفتند.

2- درحالیکه احمد جزو آخرین نفراتی بود که فقط یک ماه قبل ازانتخابات 88 تصمیم به مشارکت درانتخابات 88 گرفت بشهادت اسناد؛ وآن هم به کمپین کروبی پیوست وروحش هم ازداخل کمپین مهندس موسوی خبرنداشت. درجای جای نوشته های متعددم ازاین شرف اهل قلم وبسیاری دیگرمثل عماد باقی ومحمد نوری زاد و... یاد کرده ام وبرایشان خون دل خورده ام ووظیفه ومسئولیت واعتقادم بوده است. اما- واین اما مهم است- احمد این مرد آرام وصبور وحرفه ای که هیچ گاه قلمش را به الیگارشی نفروخت آرمانی دارد وبزرگداشت او فقط با تلاش درجهت آرمان اوست که بزرگداشت اومحسوب می شود ونه مرثیه سرایی برای اویی که خودش اشک می گرفت ازالیگارشی ومستقل بود.

3- تشخیص امروزمن به دلایلی منطقی، عقلی وفلسفی این است که درنزاع در گرفته بین جناح راست الیگارشی با احمدی نژاد باید ازرییس جمهورحمایت کرد مشروط براینکه به ایستادگی تا عقب راندن دین ازحوزۀ سیاست مقاومت کند. واین دقیقاً آرمان احمد زید آبادی است. زیرا که من خودم هم یک لیبرالیست سکولارهستم. ممکن است شما تشخیص مرا اشتباه بدانید. آنوقت است که باید ازمن دلیل ومستندات انتخابم را بخواهید تا خدمت تان عرضه کنم. متأسفم که شما بدون کمترین آشنایی با زیربنای فکری من و پروسۀ چگونگی رسیدن به حمایت از احمدی نژاد؛ وبا یک کلیشۀ ساخته وپرداختۀ بخشی از الیگارشی نواندیش- ولی ملتزم به حکومت دینی- برعلیه بخش متحجرترهمین الیگارشی که قطعاً درسطوح بالا برای قدرت وثروت است؛  بنام "دولت کودتا" وازاین قبیل شعارهای هیجان انگیز؛ چشم تان را می بندید ودهانتان را به یاوه بازمی کنید. شما عوض اینکه مدعی احزابی باشید که مارا و شما را این همه مغبون کردند. آمده اید یقۀ دلقک یک لاقبایی را گرفته اید که حقوق بازنشستگیش را هم قطع کرده اند وبچه های شرعاً وقانونا! تحت حضانتش رابدون درآمد وزندگی گذاشته اند. کجا هستند آنانی که شما هرروز دویست بار نام شان را وکلمه به کلمه حرف شان را ودرد داشته ونداشته شان را دربالاترین داغ کرده اید. ازجرس، ازکلمه، ازرسا، ازراه سبزامید، ازواحدی، ازامیرارجمند، از...چه خبر؟ چرا ازآن ها خبرنمی گیرید وفکر می کنید که وبلاگ چسکی یک دلقک با صدتا بازدید کننده؛ ارکان دموکراسی عنقریب شما وشرکای از روی غفلت شما درالیگارشی را زمین گیرمی کند. آخردرد مگر یکی دوتاست که من بگویم. ولی این را بدانید که فریب خوردیم همه مان وهر چقدر بیشتر توقف کنیم وبهم دشنام بدهیم عروسی الیگارشی روحانیت را طولانی ترمی کنیم ازمتحجرتانواندیش دینی اش. دیگراز دکتر مهاجرانی وخاتمی نواندیش تر. آزاد که هستند واین یکی که درخارج امن هم است. 

4- سکولارسبزرا هم نباید برسمیت شناخت چرا که بدلیل عدم توان شان درسازمان دهی متحد درخارج وممنوعیت شان در داخل، خودشان را به حنبش سبز مذهبی گره زدند. دیگرباچه زبانی توهین کند مزروعی که شما باورکنید که جنبش سبز یک شورش سبزبا هدایت جناح چپ الیگارشی مذهبی بود وبه جنبش ارتقاء نیافت چون کسی مسئولیتش را قبول نکرد. ودرواژه پردازی های اینترنتی مارا فریب دادند: حنبش شبکه ای؛ هرنفریک رهبروازاین خزعبلاتی که دردکان هیچ عطاری هم پیدا نمی شود، چه رسد به حرکتی اجتماعی وسیاسی. جان من هم برای این همه خسارت به عزیزترین فرزندان این کشور درمی آید. ولی آیا انان می خواهند که ما با بهانۀ سوگواری وطرفداری ازآنان درجهل مرکب بمانیم وبراسب ناداشته تازیانه بزنیم. ماسربازانی بدون ژنرال که سهل است بدون یک سرجوخه بودیم . که نه لشکرمان کامل شد ونه رهبرمان. نمی خواستم تند بشوم ولی تا کی می خواهید چشم براه یک نوشتۀ بی ارزش ازمن بمانید که یک قرمز بی خاصیت بدهید وچندکامیون فحش در یک یا دو کامنت. حداقل برای خودتان یک سرگرمی تازه ای پیدا کنید. همین روز هاست که بالاترین را هم ورشکست خواهید کرد درقلّت مخاطب وکاربر. سایت مخارج دارد وباید درآمد داشته باشد ودرآمد مخاطب می خواهد که آگهی بگیرد. بازهم بگویم! لا اله الاالله! یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۵, دوشنبه

هجوم اصولگرایان به بازارطلا؛ برای روزمبادای فرار!

Aboriginal Memorial


 بازارطلا ملتهب است درایران. ودولت هرتلاشی می کند برخلاف همیشه موفق به مهاراین لجام گسیختگی نمی شود. اخیراً گزارش هایی هم منتشرشده است که نشان می دهد قیمت ارزاق عمومی کمی غیرمعقول درحال افزایش است. ازجنبۀ اقتصادی توضیح قضیه این است که افزایش نقدینگی بدلیل پرداخت های نقدی دولت دراین اواخروالبته تبعات طبیعی مشکلات میان مدت اجرای طرح هدفمند شدن یارانه ها باعث این پی آمد شده وطبیعی است. من ضمن اینکه این استدلال علمی اقتصادی را رد نمی کنم؛ ولی نگاهی به پایه های سیاسی این ماجرا دارم:


1- درپست قبلی هم گفتم که کیهان سرمقالۀ امروزخودش را بدست یک نویسندۀ اقتصادی کم شناس سپرده است. واین اگرنگویم تنها؛ ولی مدعیم که یکی ازمعدود دفعاتی است که یک روزنامۀ سیاسی -آن هم مرکزثقل سیاست رهبری- سرمقاله اش را به اقتصاد سپرده است؛ آن هم به مخالفتی ازپایگاه اقتصادی اقتصاد دان نئو لیبرالی مثل "جان هایک"!:
"کیهان! اقتصاد! اقتصاد نئولیبرال کاپیتالیسم عریان وخشن! به دولت محروم محور به افتخاردیروزخودکیهان وگدا پروربه گزارش رهبران سبز! آن هم درموضوع حذف صفر ازپول ملی! -که اگراتفاق بیفتد سبب افتخاراست ازاین همه اعتماد بنفس دولت در اطمینان به اقتصادروبه سلامت کشور- و... آیا می تواند بدون صبغۀ سیاسی خوانده شود.


2- دستورکارجدید، توطئه دربازاراست به دودلیل: اول شکست دادن طرح یارانه ها و پرداخت پول نقد نفت ملت بخودملت بسهم مساوی. چون اگراین اتفاق بیفتد بقول احمدی نژاد تا صدسال آینده هم کسی نخواهد توانست این معادله رابهم بزند. لذا هیچ سیاستمداربی کفایتی نخواهد توانست با تشکیل دولت جدا ازملت ومتکی به نفت برمردم سروری کند. دوم به این دلیل که درکارزارجدید احمدی نژاد ودولتش یک بلای آسمانی هستند برای قدرت الیگارشی وباید باهرترفندی پایگاه مردمی اش را در بین همان طبقاتی که تادیروز-قبل ازاحمدی نژاد- هوادارالیگارشی بودند پایین آورد و نابود کرد؛ با نارضایتی های اقتصادی. اگرکمی نازک بین باشید این روزها حتی در طرحات بزرگان حوزه درقم هم انتقاد های اقتصادی را روبه پررنگ شدن می بینید. دستوربه کدام بخش است؟ دستوربه مؤتلفه بعنوان قدیمی ترین ریزه خواران روحانیان. که قبل ازانقلاب روحانیان آدم اینها بودند درپول های حرام نزول خواری مشروع دربازارسنتی. وبعدازانقلاب اینها طفیل روحانیان شدند که خزانه داربودند به دلاروطلا. لذا اختلال دربازار به عهدۀ مؤتلفه است.


3- طلا وسکه چطور! چه کسانی سکه می خرند:


الف- چندتایی ازآن هارا متن مردم وحاشیه نشینانی که پول نفت دریافتی شان بیش تر ازنیازمصرف کم مصرف ومحرومشان است. برای پس اندازبخاطر عروسی نوه هایشان!


ب- بخش عمده اش را همان بازارسرمایۀ متراکم دراصولگرایان سنتی برهبری مؤتلفه درراستای اخلال دربازاری که دربالا گفتم دستورجدید مبارزه با دولت است. بیادتان می آورم که وقتی طلافروشان دردونوبت وبدلیل سیاست مالیاتی درحال اصلاح احمدی نژاد اعتصاب کردند؛ وبرخلاف عدم تحمل سی سالۀ جمهوری اسلامی تابستن بازارها هم موفق شدند؛ درنهایت این چانه زنی های عسگراولادی مسلمان -حبیب الله سیاسی- با شخص رییس جمهوربود که به استخلاص زرگرها درکم مالیات دادن انجامید.


پ- باقیمانده را هم اصول گرایان پراکنده وبا رصد اوضاع سیاسی می خرند وشادی امید دراین قسمت است. اصولگرایان بدنه ودرجه دوم ثروتمند شدۀ غیرشرعی وغیر عقلی وچپاولگر؛ اوضاع سیاسی را درست رصد کرده اند وحس غریزی شان به آنان این خطررا انتقال داده است که دعوای رهبرورییس جمهورعمیق است وبه هرنتیجه ای برسد بردی برای رهبر وآن ها وتداوم وضع سابق نخواهد بود. لذا پول هایشان را تبدیل به طلا می کنند برای روزعنقریب فرار ازکشور! چرا طلا؟ برای چهاردلیل: یکم اینکه چون تفکرمتحجردارند لذا به بانک وسایرسازکارهای مدرن انتقال پول اعتماد وآموزش وعادت ندارند وبیشترپس اندازرا طلا وپول را درزیر تشک چه های پدران شان آموزش دیده اند. دوم اینکه ایران ازنظر بانکی تحریم است وانتقال پول توسط بانک کاری سخت وباریسک بالاست. سوم به این دلیل که بانک های ایرانی هم همۀ دردست دولت هستند واطمینان به سیستم دشمن شرط عقل نیست. وبالاخره چهارم به این دلیل که فراراصولگرایان به حوزۀ دلار ویورو غیرممکن است وآنان حد اکثر هدفشان عراق وسوریه اسد می تواند باشد وارزهای این کشورها ارزشی ندارد و طلاست که ثبات ارزشی بیشتری دارد. 


4- بنابراین برایرنیان وطن پرست وفهمیده است که تا جای ممکن به التهاب بازار کمک نکنند وازآن جلوگیری هم بکنند. با روشنگری. واگرتوانمند هستند وتأثیر گذار! همکاری با دولت. تا زمانی که نزاع واقعی است وکورسوی زندگی ایرانیان دراردوی دولت روشن است. یا...هو


بعد ازتحریر:
این یک گزارش میدانی وقطعی نیست وبرمبنای داده های صحنۀ سیاست ایران نوشته شده است. بدیهی است که یک گزارش محلی با معاینۀ میدانی می تواند صحیح تر باشد. اگرچنین امکانی باشد وسیاست کثیف آدم سالمی را گذاشته باشد برای رفتن و تحقیق کردن وگزارش دادن عین واقعه؛ ونه ازمنظررقیب یا موافق!

برخلاف دستورآیت الله خامنه ای؛ شریعتمداری رییس جمهوررا به قورباغه تشبیه کرد!

Ensuenos de Amor by Juan Luna.jpg


1- نمی خواستم پست جدیدی بنویسم. هم به این دلیل که مطلب بسیارمهم پست قبلی را تازه منتشرکرده بودم وهم برخلاف انتظارم ازپست های عمیق وسرنوشت سازاستقبال خوبی نمی شود درحد مقاله های سطحی وهیجان آنی. واین خستگی را دوچندان می کند. بعدهم تصمیم داشتم مطلب بعدی را درزمینۀ اقتصاد بنویسم واینکه چرا مخالفان اصولگرای احمدی نژاد برهبری عوامل بسیار خطرناک ومتحجرمؤتلفه هجوم برده اند برای اختلال درهمۀ بازارها وبویژه بازارطلا. اتفاقاً شانسم هم خوب بود ودرکمال تعجب وقتی کیهان دوشنبه را بازکردم؛ دیدم دریک حالت کاملاً استثنایی سرمقالۀ کیهان هم نه بدست سردبیرو معاونان شناخته شده اش محمدایمانی وسعدالله زارعی که بقلم آدم ناشناسی بنام اسماعیلی ودرحوزۀ اقتصاد نوشته شده است. کیهان وسرمقالۀ اقتصادی آن هم ازموضع اقتصاد لیبرال وبازاروجالبتردرمخالفت با دولت محبوب احمدی نژاد! درماجرای حذف صفرهای پول ملی -که البته مقاله باسمه ای وسست بود وارزش نقدنداشت ومعلوم بود که با گرای سیاسی بسته شده در محل سرمقاله های سیاسی کیهان- واقتصاد ورشکستۀ کشور. که همین تا دیروزنه تنها مورد مباهات کیهان بود بلکه رهبری هم درآخرین سخنرانی ملتمسانه اش وازروی ناچاری به تعریف وتمجید ازتلاش های رییس جمهورپرداخته بود.



2- دستی بهم مالیدم وازاینکه موضوع داغ بالاترینی هم پیدا کرده ام برای گول زدن سبزهای سطحی وظاهربین وهتاک درپوست خود نمی گنجیدم لذا تصمیم گرفتم بقیۀ مطالب صفحۀ 2 کیهان را هم سرسری ببینم وبروم بخوابم تافردا که اگرحالم جا آمده بود. مقالۀ اقتصاد سیاسی ام را بنویسم. اما چشمتان روزبد نبیند که چشم های من دید و از وحشت وتعجب گرد شد. خود برادرحسین درستون "نکته" داستان-مقاله ای نوشته در کیهان دوشنبه با عنوان "توهّم قورباغه ها" که درآنجا با تشبیه احمدی نژاد وکابینه اش به فرمانده ولشکرقورباغه ها وتشبیه الیگارشی روحانیت به "کهکشان راه شیری؛ حملۀ قورباغه ها به کهکشان را شبیه سازی کرده است. ابتدای داستان اینطورشرروع شده است:



آن شب، قورباغه ها ديرتر از شب هاي ديگر به آبگير محل سكونت خود بازگشته بودند. گشت و گذار آنها در اطراف آبگير به درازا كشيده بود و حالا خسته و كوفته، براي پريدن به درون بركه آماده مي شدند. رئيس قورباغه ها، اما با نگراني دستور توقف داد. او درون بركه دشمن خارجي ديده بود! قورباغه هاي ديگر هم با اشاره او متوجه حضور دشمن شدند. لشگريان دشمن در يك صف منظم كه متراكم و سفيد رنگ به نظر مي رسيد درون بركه موضع گرفته بودند. رئيس قورباغه ها، افراد تحت امر خود را به صف كرد، ميمنه و ميسره... و با دستور او حمله آغاز شد، قورباغه ها به درون بركه پريدند و صداي شالاپ و شلوپ آنها آرامش شبانه بركه را برهم زد.

اکنون با جایگزین نام های اصلی ازسوی من ابتدای داستان را بخوانید:


آن شب هیئت دولت دیرترازشب های دیگر-کنایه ازساعات زیاد کاردولت- به منازل خود برگشته بودند. گشت وگذارآن ها دراطراف آبگیر(بخوان سفرهای استانی دولت) به درازا کشیده بود. وحالا خسته وکوفته (بخوان پرکاری مساوی با خرحمالی روزانه) برای رفتن به خانه های خود آماده می شدند. رییس قورباغه ها (بخوان رییس جمهور) اما با نگرانی مانع از رفتنشان شد وبقیه ماجرا...

3- قبلاً هم گفته ام که شریعتمداری استعداد نویسندگی وتخیل خوبی دارد. واگردراه استعدادش قرارمی گرفت، یک نویسندۀ سمبولیست وطنزپردازخوبی می شد. خود داستان را که بخوانید متوجه می شوید که شریعتمداری داستان را حوب پرورده واگر برای ایز گم کردن همراه با آدرس دادن عمدی واخطاربه فرمانده محمود مجبور نشده بود که درآخرداستانش بدون کمترین ربط داستانی امریکا را جای رییس جمهور بگذارد؛ داستان پردازیش ازنظرادبی وانسجام داستان قابل اعتنایی می شد. ولی با گذاشتن عمدی ومصنوعی امریکا بجای اسم احمدی نژاد ودولتش ارزش داستان را ضایع کرده است.


4- پناه می برم بخدا ازعصبانیتی که رییس جمهوررا به واکنش وادارد. وهمۀ پیش بینی های من برای نبردنهایی درپاییز آینده خیلی زودتروقبل ازتابستان جبهه ها رنگ قرمزبگیرد. چون ردشدن ازاین خط قرمزوبا توجه به التماس التجاهای رهبرکه امروز هم دوباره تجدید کرده درسخنرانی برای نیروی انتظامی ووزیرکشور -که مخصوصاً تدارک شده بود برای نشان دادن قدرت قشون کشی رهبر- گفته که قلم هارا برضدهم نچرخانید ودعوارا بیرون نبرید ودندان روجگربگذارید تا بلکه خاکی برسرمان بریزیم؛ چه خواهد شد. البته که شریعتمداری هم مثل خود آیت الله خامنه ای حماقت بزرگی مرتکب شده واین البته طبیعی است. زیرا که وقتی درسراشیبی افتادی هر لحظه که سرعت سقوط نزدیک ترمی شود توهم تنها کاری که می توانی بکنی بستن چشمان است وگشودن دهان برای پنهان کردن ترس ازسقوط! یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۴, یکشنبه

تحولات منطقه در"پایان حاکمیت انقلابی روحانیان در ایران" سرانجام خواهد گرفت!



1- جمال عبدالناصرافسرانقلابی مصری بعلاوۀ حافظ اسد تبارگرای سوری وهردو با ایدئولوژی "سوسیال-شوونیست (پان عربیسم)- استالینیست" استحقاق سقوط بیشتری داشتند ازشاه ایران که یک دیکتاتورلیبرال بود؛ ودرقانون انتخاب طبیعی داروین جهت باقی ماندن موجودات متکامل تر درطبیعت با انقراض نسل های ناقص ترو پیشینی. اما فقط یک تصادف وجنگ ژوئن 1967 با اسرائیل بود که به کمک آمد در بستن دهان یاوه گوی ناصربا آن شکست مفتضحی که نصیب اعراب کرد. ولی هنوز هم توهّم بهشت استالین اینقدر کاریزمای ایدئولوژیک داشت که ناصریست ها را با پررویی نجات دهد؛ ولی ناصردوام نیاورد ازغصه و هرچی مُرد. اما قبل ازمردنش یک افسرفاشیست دیوانه بنام معمرقذافی لیبیائی را جایگیرکرده بود در اتحاد بر علیه شاه ایران با مستمسک نجات فلسطین که تنها بی لیاقتی ناصر واسد پدرباعث گسترش مرزهای اولیۀ اسرائیل به فاجعه گونگی امروزشد ونه فقط زیاده خواهی های اسرائیل زیاده خواه وخونریز.


2- این حافظۀ کوتاه تاریخی را بیادتان آوردم که بگویم چرا حق طبیعی هم درانتخاب سقوط شاه در1978 انتخابی منصفانه نبود درمقابل رژیم های انقلابی سه رهبر انقلابی مادام العمر- بدترازسلطنت- مصروسوریه ولیبی. و چرا باید ازنشانه های سقوط عنقریب لیبی قذافی ومحتمل سوریۀ اسد -بدون خوشحالی برای روشها وملت های لیبی وسوری- شادمانم. زیرا که مرگ دودشمن تاریخی ایران لیبرال؛ سویه ای امیدوار دارد برای من خرافی! که:
سال 90 خورشیدی وبا سقوط آخرین میراث خوران کودتاهای سه گانه وانقلابی دشمن ایران؛ سقوط انقلاب متحجرایران هم آخرین انتخاب این انتخاب طبیعی خواهد بود با احتمال قریب به بالای 80 درصد.

3- آیت الله خامنه ای با پنهان کردن رعشه های ولایتش پشت کلمات انتحاری؛ پیام مهمی را فرستاد برای الیگارشی اصلی وریزه خواران طفیلی. او با کم اهمیت خواندن موضوع قانون شکنی مکتوب ومستندش درمورد وزارت اطلاعات رییس جمهوراحمدی نژاد، وتعریف مجدد ازخدمت وسخت کوشی دولت، این پیام دستور گونه را فرستاد که: 

"فتنۀ احمدی نژاد-مشایی پایان سلطۀ 32 سالۀ الیگارشی روحانیان شیعه درایران را آبستن است بوضوح. پس آنرا شوخی نپندارید مثل فتنۀ قبلی. زمان برای ما ازاهمیت فوق العاده ای برخورداراست. به این معنای دقیق که جنگ کوتاه مدت را خواهیم باخت بدون شک. وتنها شانس ما درطولانی کردن وفرسایشی کردن فتنۀ عظیم ِدر پیش است. لذا همۀ آنانی که منفعت شان ازسفرۀ 32 سال گشودۀ ایران عقب نگاه داشته شده تأمین می شد باید همۀ شمشیرهارا درنیام کنند ودرسکوت رادیویی حرکت کنند تا نیروی رقیب جری ترنشود تا برای علنی ترکردن جنگ؛ ومارا درمیدان مردم گیر بیاندازد. بنابراین برهمۀ شما واجب است که همۀ مدعیات تان -ازهوس تا قانون- کنار بگذارید تا بتوانیم با اغتنام فرصت وبروزاشتباهات توسط احمدی نژاد بازی را در دوسال ونیم باقی مانده زمین گیرکنیم وازاین حماقت وساده اندیشی ولی فقیه پیزوری برهیم." -پایان پیام-


4- اگردستوریا التماس یا پیام آیت الله دقیق خوانده شود ازسوی اجزاء الیگارشی؛ باید منتظرباشیم که درروزهای آینده همۀ حملات وسؤالات واتهامات ومستندات وتهدیدات برعلیه رییس جمهورومشایی مسکوت گذاشته شود وجناح راست دریک سکوت مرگبار مضطرب فروبروند. البته با توجه به هرج ومرج بدیهی درجمهوری اسلامی و بتبع آن دردرون الیگارشی بنظر نمی رسد که این دستوربتواند تا پایین ترین سطوح هم فهمیده وپذیرفته بشود. لذاست که حملات موردی وکم اثر ودرحدنق زدن به احمدی نژاد ومشایی تداوم خواهد یافت؛  ولی مطمئن هستم که درسطوح بالا وبویژه درجنگ مجلس وقوۀ قضائیه با رییس جمهور آتش بس یک طرفه رعایت خواهد شد ومسایلی مثل قانون شکنی ودعوای وزارت خانه ها ومضحک ترازهمه استیضاح رییس جمهور وپروندۀ فساد مالی رحیمی ازروی میزرقابت وجنگ برداشته خواهد شد تا اقدام بعدی احمدی نژاد. می خواهم این تحلیل را به اوج ماجرای مصلحی که نپذیرفتن او توسط رییس جمهوراست هم صعود بدهم وبگویم که جناح راست ممنوع خواهد بود ازدرزدادن این ایستادگی رییس جمهوربه رسانه ها!


5- ولی این خوش خیالی مضطرب رهبرهم دیری نخواهد پایید وفایده ای نخواهد داشت. زیرا که احمدی نژاد فرصت محدودی دارد ولاجرم بازی را درمیدان جدیدی به مبارزه خواهد گذاشت. وحملۀ جدیدی را سازمان خواهد داد تا آیت الله ها یا تسلیم شوند ویا نبردرا جدی بگیرند وشکست بخورند. اینجاست که سوریه را ولیبی را مسطوره می کنم برای آیت الله خامنه ای ومی گویم:
حریف احمدی نژاد نخواهد شد وچه بهترکه تسلیم شود واجازه بدهد هم آبروی روحانیت را حفظ کند وهم زندگی وخدای ایرانیان را به میهن برگرداند والبته از خشونت های قابل پیش بینی ونابودگروطن درآینده ای محتمل جلوبگیرد.


6- زیرا- واین زیرااساسی ترین زیرا است- درخواست آزادی زندگی همۀ ایرانیان تحت یک حکومت معمولی وپاسخگو ونه انقلابی وهرکی هرکی درایران؛ نه توطئۀ مشایی نازنین است ونه خیال بافتۀ احمدی نژاد. این خواسته ازبطن ومتن همۀ مردم رنج کشیدۀ ایران آبشخورمی گیرد؛ غیرازالیگارشی روحانیت سیاسی وریزه خواران 32 سالۀ آنان. به تهی دست وغنی هم تقسیم نمی شود. همانطوربه شهری وروستایی. والبته به شخصی ونظامی وپاسداروهنرمند وبازاری وکشاورز وروشنفکر وتوده و... هم خاتمه نمی یابد.این یک خواست غیرسیاسی و"حق طبیعی=حیوانی" است ازسوی بشری که ایرانی نام دارد وتصادفی گیرشما افتاده است دریک پیچ تاریخی. لذا این یک خواست حداقلی ازسوی یک اکثریت حداکثریست وجزپاسخ گرفتن بدیهی پاسخی نخواهد پذیرفت!


7- البته هنوز امید یک توطئه با ضریب موفقیت کم وجود دارد. وآن بسیج بخشی از سبزهایی که بدنبال هرکسی راه می افتند فقط به این شرط که کمی خوش پوش وخوش چهره باشد وبا ادبیات مدرن وواژه های بدون وجهی برای ایران امروزی مثل حقوق بشرودموکراسی سخن بگوید. که دیدم اولین چراغش را علی مطهری روشن کرده است درپیشنهاد بازگرداندن مجمع روحانیون مبارزبه چرخۀ سیاسی. اما خیلی نباید فریب این استراتژی فرزند طالبان معلم شهیدانقلاب آیت الله مطهری را خورد؛ چون که آنان حداکثرفحاش تروهتاک ترازحسین شریعتمداری نخواهند توانست منشاء اثری بشوند.

ودرپایان:
حضرت آیت الله بیا وبرای اولین بار از عقلت هم استفاده کن برای راه حل. شرع همیشه نمی تواند آخرین وبهترین توطئه را رقم بزند. یا...هو

بعدازتحریر:
من داشتم این متن را می نوشتم. وتوجهی به حرف های امروزآیت الله برای وزیرکشورونیروی انتظامی نداشتم. با اینکه مطمئنم حرف جدیدی نخواهد بود ونشست امروزهم برای پررنگ کردن همین تحلیل است ولی بعد ازمطالعه ودرصورت حاوی خبر جدیدی بودن برایتان خواهم نوشت.

به بهانۀ انتشارروزنامۀ 7 صبح درایران: روزنامه نگار روزنامه نگاراست! همین.



1- امروزدرایران روزنامۀ 7 صبح بروی پیشخوان بود. فعلاً شایع است که این روزنامه مربوط به اسفندیار رحیم مشایی است ولی مگرثابت کردن موضوعی مستند در مورد این مهندس رند وپررمزوراز کارراحتی است! درهمه چیز وهمه جا حضور دارد وهیچ کجا هم نیست. می گویم شما به امداد های غیبی باوردارید. روزنامه ای را که من دربی بی سی دیدم یاد همشهری کرباسچی افتادم درابتدای ورودش به صحنۀ مطبوعات ایران درسال 72. با قطعی مناسب وورق زدنی آسان والبته رنگارنگ وبا گرافیک فوق العاده وتک. غلغلکم شد که کاشکی تک شماره اش را داشتم تا کمی کاغذ تنفس کنم که بدجوری شش هایم خالی ازبوی سریشم شیرازه هایی است که در کارگاه صحافی دبیرستان گلشن راز بخش مان درنیمۀ دوم دهۀ 30 خورشیدی صحافی می کردم. می خواستم این روزنامۀ شکیل تازه تأسیس را معاینه کنم در سفیدی هایش و چینش صفحاتش تا خبرهای خوش پیدا کنم با تیز بینی برای نقل امید هایمان برای وطن دراینجا برای شما. ولی افسوس که چنین امکانی برایم فرهم نبود.


2- اول سلام می کنم به محمد قوچانی که بالاخره با تیزهوشی اش روزنامه نگاری را هم نجات داد وهم آبروداد؛ بعدازبعهده گرفتن سردبیری اعتماد ملی کروبی وخلاص شدن از... دورباطل روزنامه نگار- سیاستمدارحالا که دیگرشده یک روزنامه نگار مرجع وباعث افتخارایران. وازاین احترام نقبی بزنم به این خبرکه می گویند بسیاری ازروزنامه نگاران معروف به اصلاح طلب درروزنامۀ هفت صبح مشغول کارشده اند. وبگویم دست وقلم تان را می بوسم که دروطن هستید ودارید  آبروی روزنامه نگاری ایران را مجدداً احیاء می کنید. نه اینکه خوشحال باشم برای تبلیغ افکاررحیم مشایی توسط شما. نه برعکس می خواهم ازشما خواهش کنم که روزنامه نگاری وروزنامه نگاران راازاین دام سیاست خلاص کنید وخودتان هم غیرازحرفه تان آدم هیچکس نشوید.


3- سری زدم به وبلاگ مسیح علی نژاد این بانوی رنج وخودساختگی واراده و استعداد. ودلم گرفت که چرا باید اورا جامۀ سیاست می پوشاندیم که درنبود سیاست ِ سیاستمدارانی که یکباره غیب می شوند ویک باره سبز می شوند ویک باره سکوت می کنند ویک باره ورمی زنند و... 
چند روز پیش فراخوانی دریافت کردم برای تجمع درمقابل سازمان مدافع حقوق بشرلندن جهت تظاهرات دراعتراض به رفتاراروپا با پناهجویان هموطن. دیروزهم فراخوانی دیدم دراعتراض به وزارت کشور انگلیس دربدرفتاری با پناهجویان ایرانی. هنوز هم ازخبر لب دوختن واعتصاب غذا ووضعیت تحقیرآمیز وبلاتکلیف ایرانیان درباکو و آتن واستانبول و... درعذاب مضاعفم و...


4- می خواهم بگویم که دنیا وضع بسامانی ندارد برای هموطنانی که بعلت های اجتماعی واقتصادی هوای ترک وطن را دارند وباید بیشتروبیشتردقت کنند. تا برسم به روزنامه نگاران ایرانی که بگویم والتماس کنم که دیگرآلودۀ سیاست نشوید وفریب روزنامه های حزبی را نخورید وبمانید وکارحرفه ای بکنید واطلاع رسانی انجام بدهید ازعین واقعه بدون اینکه نظرسیاسی تان را ارجحیت بدهید به اصالت کارتان. ما به شما افتخارمی کنیم. ما بشما نیازداریم. ما می دانیم که ازهرصدروزنامه نگاری که مجبورازترک وطن شود حتی دونفرهم قادربه موفقیت حرفه ای درغرب نیستند. چون شما هنرمندید وچراغ خبرواستعداد وجوشش شما درآن خانه می سوزد. حس که نباشد زبان تنها بکارنمی آید که بسیاری هم دراین یکی هم لنگ می زنند حسابی.


5- ایران اکنون بی خبرکه نیست هیچ. بلکه پراست ازخبرهای داغ ورویارو. ولی 90 درصد روزنامه نگاران مارا که آلودند به سیاست ومجبورشدند ازوطن بیرون بیایند اینک قلم درنیام منتظرازکما خارج شدن سیاستمداران هستند که سایت دارند ورادیو دارند وتلویزیون دارند ولی با انعکاس اخبارروی میز ایران موافق نیستند. هرجا می روی پرازخالی است گویی نه خانی آمده است ونه خانی رفته است واگرهمین روزنامه نگاران جلای وطن کرده هم به اصلاح طلب واصولگرا شقه نشده بودند امروز زندگی لذت بخش تری نداشتند درکنارعلایق مادی ومعنوی شان دروطن.


6- انتشارهرنشریه ای مبارک است ومبارک ترازآن مشغول به کارشدن گروهی از روزنامه نگاران عزیزترازجانمان که کم نکشیده اند ازصابون لیز وکثیفی که سیاست پیشگان بفریب به جامه شان می زنند وبهترین استعداد های مارا درماتم چه کنم غربت رها می کنند. وچرا باید. آیا مسیح نمی توانست الان یک گزارش پروپیمان ازوقایع روزایران تهیه کند. قطعاً می توانست ولی کدام رسانه حاضربه انتشار آن خواهد شد ومسیح که خودش هم بی تقصیرنیست زمانی که ازتریبونی به تریبونی ازروزنامه نگاری سیاسی وجهت دارجانبداری می کرد. این هم ویروسی بود که اصلاح طلبان مذهبی رواج دادند ببهای سوزاندن بسیاری استعداد ِ روزنامه نگار! یا...هو

۱۳۹۰ اردیبهشت ۳, شنبه

آیت الله خامنه ای مبلغ مرگ؛ شهادتین می گوید!



سفر[این سفرشیرازی ها نزد آیت الله بوده ونه سفرآیت الله به فارس. ضمن تشکرازخواننده ای که تذکرداده است. اشتباه خودم را تصحیح می کنم. وچون تحلیل من برزمان استواراست ونه برمکان. لذا تغییری درمتن نوشته را لازم نمی دانم]آیت الله خامنه ای به فارس که گفته بودم بدستوروحکم الیگارشی وبرای روحیه دادن به پیش آمد مرگ ناگزیرروحانیت متحجر دربرابراحمدی نژاد مدرن تراست؛ انجام شده ورهبرجمهوری اسلامی ایران دریک سخنرانی درظاهرازموضع قدرت ولی با واژه های بشدت متضرعانه وشهادت طلبانه حرف مهمی نزده است. غیراز اینکه درهمان بدو شروع "ایرنا" پیش خبری زده که با واکنش تند وعلنی دفترآیت الله روبروشده است واین جزونکات تازه است ومبارک. بنابراین تفسیروتحلیل گذاشتن براین التماس های یک اندیشۀ زمان سپری شده نه لازم است ونه مفید. چون هر شاگرد دبستانی هم که سین سیاست را بداند می داند که "تا من زنده هستم و..." چه اوضاع خرابی را نشان می دهد ازاندرونی الیگارشی. زیرا که چنین حرفی فقط در میدان جنگ واز سربازی وطن پرست ومجروح ودرحال شکست قطعی قابل صادر شدن است وبس. لذا فکرکردم که دردنبالۀ واکاوی فلسفی سخنرانی آیت الله خامنه ای را احاله کنم به پستی که در17 آگوست 2010 نوشته بودم وفرق ادبیات شهادت طلب وپیروزی خواه را گفته بودم. تا شما دقیق ترآدرس بگیرید که این تضرع آیت الله چه سمت وسویی دارد وعقبه اش بکدام شخصیت کهنه وبا ادبیات مرگ می رسد. تا مطمئن بشوید که جنگ را فقط پیروزی خواهانی بسان احمدی نژاد می برند و نه مرگ خواهان وشهادت طلبانی مثل الیگارشی حاکم. یا...هو


1 - علی مطهری حرف مهمی زده است وگروه احمدی نژاد را به گروه فرقان مسئول قتل پدرش آیت الله مطهری ماننده کرده است. واین با ربرخلاف دفعات قبل که برای تعابیربسیارسبکتری با عکس العمل های شدید ووقیح هوادارن وهموندان احمدی نژاد روبرو می شد با حملۀ عمده ای مواجه نشده است. بنابراین ظاهراً اینطور بنظر می رسد که موج برخاسته برعلیه احمدی نژاد وبه بهانۀ اسفندیار رحیم مشایی ولی روبسوی خودرییس جمهوری، این قدر قوی بوده است که حداقل در کوتاه مدت و قبل ازضدحملۀ احمدی نژاد، طرفداران "پیروزی طلب" اوکمی عقب نشینی تاکتیکی بکنند تا با رصد کردن اوضاع و طرح نقشۀ راه متناسب با شرایط جدید برای حملۀ بعدی آماده شوند. البته که برخی هواداران روحانی احمدی نژادهم دراین وسط مسأله دارشده اند! چرا که اگر ضدروحانی بودن او واقعیت داشته باشد می تواند در فاز بعدی روحانیان کوچکتر واطراف احمدی نژادراهم شامل بشود. و اصولاً اگر قرار برآخوند زدایی بشود از دیکتاتوری جمهوری اسلامی؛ هیچ تضمینی برای زندگی انگلی هم نمی ماند از پول نفتی که درمدت ریاست احمدی نژاد بی حساب بوده است برای آنان.

2- جمهوری اسلامی ایران ازبدو تأسیس تا کنون جناح بندی های متفاوتی را بخود دیده است. در ابتدای انقلاب که هنوز معلوم نبود چه خاکی برسرمان شده بتبعیت ازفرهنگ سیاسی مدرن ماهم دوجناح عمدۀ چپ وراست داشتیم. بعدازمدتی که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی وبعد ازبهم زدن وتخریب همۀ بنیان ها وشالوده های متکای مدرنیسم وتحویل شش دانگ کشور وقدرت به آخوند های سیاسی خودش دچارچپ وراست ومنشعب شد وجناح چپ سازمان که میراث خوار کل سازمان معرفی شد؛ نیروهای درصحنۀ جمهوری اسلامی را به چهارگروه وجناح نوظهور تقسیم کرد. چپ سنتی ، راست سنتی، چپ مدرن وراست مدرن، این چهارگروه بودند؛ که البته عملاً همان چپ و راست بیشتر بکارنرفت درسطح جامعه. تااینکه با بروز وظهور چپ های نو که مارکسیست های اسلامی شرمنده وپشیمان بودند ونامیدن خودبنام اصلاح طلبان، جناح روبرویشان هم لاجرم شد محافظه کاران. وآخرالامر بعداز توزرد ازآب درآمدن اصلاح طلبان، بخش جوان و رادیکال محافظه کاران با تغییرنام به اصولگرایان قدرت رادردست گرفتند وامروز هم همان اصلاح طلب واصولگرا معرف دوجناح سیاسی جمهوری اسلامی هستند که البته جناح اصلاح طلب در حال مضمحل! شدن از سوی اصولگرایان تندرواست.

3- اما شخص من هیچ گاه هیچ کدام ازاین تقسیم بندی هارا منطبق برواقعیت وجودی صحنۀ سیاسی ایران نیافتم ونتوانستم هیچ یک ازآنان را قبول کنم. درعوض من ازسال سوم جمهوری اسلامی که مطمئن شدم ما قادربتشکیل حکومت نخواهیم شد خودم یک جناح بندی ثابت را برگزیدم و هنوز هم بجز آن باور ندارم. من اعتقاد داشتم ودارم که درایران جمهوری اسلامی هماره دوجناح بوده است که جناح اول جناح "ضدسیستم" بوده است که همان جناح راست واصولگرای معروف باشد وجناح مقابل جناح "بدون سیستم" بوده است که همان جناح چپ معروف واصلاح طلب باشد. بعبارت دقیق تر جناح اصولگرا بدلیل مخالفت قطعی با مدرنیته با هرنوع حکومت سیستماتیک مخالف بوده واست و معتقد است که حاکم می تواند با بستن دارایی وثروت کشور به لیفۀ شلوارش یا انبان پرشالش مملکت را مثل حضرت محمد یا ابوبکروعمرو علی اداره کند. یک چیزی حول وحوش همان بلایی که آیت الله یزدی برسر دادگستری آورد درجریان دادگاه های عام اسلامی. اما جناح چپ واصلاح طلب ضد سیستم ومدرنیته نبود ونیست. بلکه آنان ضمن قبول علم وسیستم وسازماندهی؛ بدون سیستم هستند. بعبارت دیگر آنان تا سال 74 خورشیدی وفراترازفروپاشی قطعی بلوک شرق؛ سیستم مالکیت دولتی و اقتصاد متمرکز ودیکتاتوری مستضعفان مارکسیست هارا قبول داشتند ولی نمی توانستند آنرا علنی کرده وپیاده کنند! چون قادر بتوجیه مسلمانی خود نمی شدند. اینان بعداز ریاست جمهوری هاشمی آموزه ها و سیستم کاپیتالیسم و لیبرالیسم استکبارجهانی را پذیرفتند ولی بازهم از علنی کردن وپیاده کردن آن پرهیز کردند وشرمنده بودند؛ چون که نمی توانستند مسلمان بودن خودشان را اثبات کنند.- و یک چیز خیلی بامزه تردرحاشیه بگویم اینکه اصلاح طلبان هنوزهم ازچاپ عکس مردان باپوشش کراوات ایرانی درنشریات شان واهمه دارند واگر ناچار به چنین کاری شوند عکس مزبوررا طوری از بیخ گلو قطع می کنند که بیشتر به سربریده شباهت داشته باشد تا آدم! آن هم ازنوع زنده!ونهضت ادامه دارد تاانقلاب مهدی که احمدی نژادگفته بزودی!-

5- می خواستم حرف را به اینجا برسانم که بگویم من نیروهای موجود درجمهوری اسلامی را در یک مقایسه متفاوت هم تقسیم بندی کرده ام ومی کنم. وآن تقسیم بندی برمبنای روحیه وروان "شهادت طلبی" و "پیروزی خواهی" است. اگربخواهم وارد عمق وبنیاد ماجرا بشوم باید بروم سراغ  ترسویی روحانیان ولذا تربیت های مذهبی شهادت طلبانه (ترجمۀ عملی تقدم مرگ برزندگی) آنان برای غلبه به این ترس ازخشونت ونزاع ،ولی این خیلی زمان می برد ومطول می شود واز صفحۀ مانیتور می زند بیرون! لذا ضمن قول گفتن آن سرفرصت ودرآینده؛ بشما می گویم که اکثریت نیروهای مذهبی مؤمن تر وخالص تر درانقلاب وجنگ وجهاد وسپاه و... دارای روحیۀ شهادت طلبی؛ و اقلیت نیروهای مذهبی سبک وملی دارای روحیۀ "پیروزی خواهی" بودند وهستند. نیروهای دستۀ اول پیروزی را فرع برشهادت بعنوان ضامن سعادت می دانند ومی خواهند، و در هر پرسش ونیایشی داوطلب شهادت بودن خودرا جار می زنند. درحالیکه نیروهای پیروزی خواه پیروزی مادی را می خواهند وآنرا تعقیب می کنند واگردراین راه پیروزی خواهی شهادت ومرگ هم پیش بیاید لاجرم آن را بعنوان نه یک هدیۀ شیرین بلکه بعنوان یک واقعیت تلخ می پذیرند.

6- خلاصه کنم تامنبربعد. توی جنگ تقریباً بیشترنیروهای شهادت طلب به آرزویشان رسیدند وشهید شدند وبیشتر کسانی که ازجنگ جان سالم بدربردند چه سپاهی وچه بسیجی- ارتش بیشتر پیروزی خو اه است بنابه بافت وتربیتش- نیروهای پیروزی خواه بودند. اینان همان کسانی بودند که وقتی از جنگ برگشتند درائتلاف با نیروهای عافیت طلب وزیرک دیگری که درشهرهامانده بودند، هسته های مقاومت شهری انصارحزب الله راتشکیل دادند.

7- تقریباً همۀ نیروهای ستادی وپشتیبانی ودولتی باقی مانده درپشت جبهه ورسیدن به پایان جنگ جزو نیروهای شهادت طلب بودند وهستند. بعبارت دیگر تمام نیروهای فکری و عملیاتی و اداری باقی مانده اززمان جنگ- بغیرازپیوندگان به حزب الله- که تقریباً کل نیروهای اصلاح طلب و اصولگرای میانه را تشکیل می دهند پیروزی خواه نیستند وبلدنیستند که چطور باید پیروز شوند و اینان اولین حرفی که بلدند در جنگ ونزاع و کشمکش بزنند این است که ما برای شهادت آماده ایم و این را البته اوج شجاعت خودمعرفی می کنند درصورتی که خودشان می دانند ازترس است.در حالی که گروه مقابل نه تنها از آمادگی برای شهادت وایثار وازاین مفاهیم قدیم حرف نمی زند بلکه مرتب به پیروزی های خود - حتی کاذب- اشاره می کند ومی بالد.

8- اگرعلی مطهری بتواند گروهی مناسب پیدا کند که حاضرباشند و بتوانند "پیروزی خواهی" را وجهۀ همت خویش قراردهند خواهند توانست با احمدی نژاد ویاران وارد نبرد سهمگین وبا نتیجۀ نامعلوم بشوند. درغیراین صورت بازهم این احمدی نژاد ویاران نزدیک "پیروزی خواه"ش هستند که مثل همیشه پیروز خواهند شد. این که می گویم امیدی بسبزی جنبشی هم نیست کمی ریشه در این تحلیل دارد در انطباق با خاتمی وموسوی حاضربرای مردن ونه مصمم برای پیروزشدن!
کروبی را که نگذاشتند مبارزه کند. یا...هو