۱۳۹۱ اردیبهشت ۹, شنبه

دفاع از ارزش های ایرانی: رضا پهلوی در اسرائیل؛ هوشنگ امیر احمدی و اتهام جرس!

The Raft of the Medusa


1- دوستانی از من خواسته بودند که راجع به اپوزیسیون خارج از کشور مطلبی بنویسم. اما بقدری اپوزیسیون خارج از کشور وجود خارجی ندارد که من واقعاً نمی دانستم که چه و از که و از کجا و چگونه و چرا بنویسم. زیرا که به تشخیص من جمهوری اسلامی در خارج از کشور اپوزیسیون ندارد. بلکه تعدادی آدم مخالف حکومت آخوند ها از سی سال پیش تا کنون بوده اند و هنوز هم هستند. این تعداد ممکن است از نظر کمی ده ها و صدها و هزارها برابر شده باشند اما از نظر کیفی حتی یک گام هم نتوانسته اند بجلو بردارند.

2- اما معدودی چهره در بین ایرانیان خارج از کشور هستند که بدون اصرار به اپوزیسیون نمایی سیاسی و تشکیلاتی کارهایی در ارتباط با ایران صورت می دهند که هم قابل ملاحظه است و هم مفید. یکی از آن ها رضا پهلوی است. او که سیاسی ترین و معروف ترین چهرۀ اپوزیسیون است بعد از مدت ها تلاش سیاسی در حاشیه؛ بعد از جنبش سبز و با روی آوردن به فعالیت در حوزۀ مدنی خودی نمایانده و در حال حاضر تنها "فرد"ی - با تأکید برفرد - است که کار مدنی مؤثری می کند و فقط به دلیل جایگاه دودمانی اش و سوابق شاهزادگی اش اپوزیسیون سیاسی خوانده می شود. و الا بدرست فعالیت خودش را متمرکز کرده بر حوزۀ مدنی و تلاش دارد که اگر بتواند سازمان رأی و هوادار توده ای قابل ملاحظه ای در داخل ایران سازمان بدهد خودش را در کسوت سیاسی تر بنمایاند. و بهمین دلیل هم است که با همۀ طرح ها و پیشنهادات صرفاً سیاسی در جمع شدن چند نفر آدم بدون پشتوانۀ داخلی دور هم تحت عناوین دهان پرکن گنگرۀ ملی و پارلمان مخالفان و رأی گیری اینترنتی و از این قبیل خام اندیشی های دیگران مخالفت کرده و کماکان به تلاش خود برای ایران و مردم ادامه می دهد. از جمله شرکت او در مصاحبه با تلویزیون اسرائیل بسیار حرکت ایراندوستانه و درستی بود و او نه از منظر مرد سیاسی که از منظر یک ایرانی میهن دوست سعی کرد و می کند که دول مخالف جمهوری اسلامی را از اقدام به ویران کردن ایران باز دارد.

3- اما بغیر از رضا پهلوی فعالان دلسوز و انفرادی کمتر سیاسی دیگری هم در این زمینه هستند که اغلب با تشکیل گروه هایی متشکل از ایرانیان و اتباع کشور محل زیست خویش سعی می کنند با لابی گری در دوطرف ماجرا مشکلات را گام بگام حل و فصل و دشمنی ها را به آشتی تبدیل کنند. یکی از مشهورترین این افراد هوشنگ امیراحمدی است که در امریکا ساکن است و سالیان بسیار زیادی است که تلاش می کند روابط ایران و امریکا را بهبود ببخشد. آنچه که من از سوابق در یاد دارم حداقل نامبرده از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی این تلاش ها را شروع کرده و هم در دورۀ اصلاحات با دولت خاتمی و هم در ریاست جمهوری احمدی نژاد این کوشش را ادامه داده است. البته کوشش های او به دلیل اولاً عدم ثبات سیاسی در ایران و تنوع تصمیم سازان و تصمیم گیران در حوزۀ سیاسی و ثانیاً بدلیل پروپاگاندای غیرقابل توجیه سوء ظن به تلاش های او از سوی مخالفان و اپوزیسیون سیاسی بیکاره؛ تا کنون موفقیت خاصی بدنبال نداشته است. محرک من در نوشتن این مطلب القاء سوء ظن جدیدی است که سایت جرس با جعل یک سناریوی موهوم مثل چندین و چند سناریو های جعلی و دروغ دیگرش او را از کوره بدر برده است.

4- جرس مدعی شده است که قاضی مرتضوی معروف سی دی را پر کرده است از پشت پردۀ جنایت ها و خیانت های رژیم و آن را از طریق اسفندیار مشایی به هوشنگ امیراحمدی سپرده برسم امانت که اگر کار تیم احمدی نژاد بیخ پیدا کرد او آن سی دی را منتشر کند و لابد بنجات مشایی و احمدی نژاد برود. امیر احمدی هم ایمیلی زده به سایت جرس که این مزخرفات چیست منتشر کرده اید و خواستار این شده است که صاحب حقیقی یا حقوقی جرس و یا وکلای آن ها را معرفی کنند تا وکلای تشکیلات متبوع او بتوانند شکایت کنند و احقاق حق کنند از این تهمت دروغ. جرس هم ضمن چاپ ایمیل او بعوض معرفی مسئول سایت یا وکیل او مدعی شده است که امیر احمدی آنان را تهدید بشکایت کرده است. از آنجائیکه جرس و کلمه نزدیک ترین سایت های به منتقدان اصلاح طلب مذهبی داخل ایران هستند لذا برای من خیلی گران آمد که اینان چنین بی در و پیکر و فقط برای جلب خواننده دست به چنین اقداماتی بزنند و باعث آبروبری اصلاح طلبان مذهبی داخل کشور و نیروهایی مثل هاشمی رفسنجانی بشوند. زیرا که یکی از اصلی ترین امید های ایرانیان همین مذهبیون میانه رو و اصلاح طلب هستند برای اصلاح از درون و نباید یک سایت نزدیک به آنان اینقدر اخبار و گزارش های جعلی و بدون پایه منتشر کند.

5- و در نگاهی مدافعانه به عملکرد هوشنگ امیر احمدی این پرسش مطرح است که چرا آقایانی که مدعی اصلاح طلبی هستند در تلاش هستند فعالان مستقل "بهبود خواه و بهبود ساز" را ضایع کرده و از میدان بدر کنند. مگر نه این است که یکی از خواسته ها و برنامه های اصلاح طلبان تلطیف چهرۀ ایران در جهان و نزدیکی تنش زدا به باشگاه سیاسی جهان است. پس چرا بجای استقبال از هرکس و هر گروه و هر تشکلی که در این زمینه فعال هستند سعی در انگ زنی و تباه کردن شخصیت و فعالیت آنان می کنند. خب اگر هوشنگ امیر احمدی همان است که کیهان و شریعتمداری می گویند و اسنادش هم موجود است. چرا بجای این جنگ روانی بیهوده چند فقره سند و کاغذ و قرینه منتشر نمی کنند از وطن فروشی و نوکر بیگانه بودن اینان. مگر غیر از این است که هر کسی هم بخواهد با امریکا آشتی کند باید با امریکایی ها ارتباط داشته باشد یا بگیرد و مذاکره کند. اینکه آدمی بصرف اینکه در امریکاست و با آنان در ارتباط است و سعی می کند بهر زحمتی هم شده بدولت های متنوع ایران هم نزدیک شود برای گره گشایی از بزرگترین معضل سیاست خارجی موطنش چه ایراد دارد و چه ذنب لایغفری مرتکب شده است.

6- من شهادت می دهم که تا کنون حتی یک سرسوزن سوء نیت مستند در مورد فعالیت های ارزشمند و ایرانخواه هوشنگ امیر احمدی ندیده ام. و اصلاً چه سوء ظنی! امیر احمدی که نه سر پیاز است و نه ته پیاز - با پوزش از ایشان - چرا و چگونه غوره نشده مویز است و می خواهد ایران را به امریکا بفروشد. اصلاً ایران چه دارد که کسی بخواهد آن را در مقام یک ایرنی تبار و در حالی که بسرزمین پدریش راهش هم نمی دهند قولش را به امریکایی ها بدهد. و امریکایی ها هم لابد بقول شریعتمداری شیر خر خورده اند و همین جور تاقباز خوابیده اند که یک استاد بازنشستۀ امریکایی ایرانی تبار کارشان را بسازد و 9 ماه بعد خانۀ شوهر بچه بغل! بقول ادبیات غالب عیال متخلق جرس! فاعتبرو یا اولی الالباب! یا...هو

۵ نظر:

آرش گفت...

خدا را شکر امروز وضع اینترنت کمی بهتر است چند روزی همه چیز بالا پایین می‌شد که ظاهرا سراسری نبوده.

انتظار تا سوم خرداد طولانی است.
راستی دلقک عزیز این ویکتوریا نولان چرا اینطوری به سفیر ایران در مسکو پرید؟

در مورد قبول پروتکل الحاقی چیزهایی گفته بود و سخنگوی آمریکایی ها عملن بهش گفت به تو ربطی ندارد خفه شو!

ناشناس گفت...

دلقک جان! یک پست ضد احمدی نژاد زدی برگشتی به بالاترین. معلومت بشود که بغض احمدی نژاد دسمال به مراتب لطیف تری است برای مالیدن خایه الیگارشی تا حب هاشمی!

تماشاگر گفت...

ممنون بابت پستی که گذاشتید. به نظر دید شما نسبت به اقای پهلوی مثبت هست و با توجه به عملکرد ایشون ، میشه همچین دیدی هم داشت هرچند ما دیگه طناب سیاه و سفید رو هم به چشم مار میبینیم و ازش فراری هستیم.اما از شخصیت های موثر بیرون از ایران به نظر من اقای بنی صدر رو از قلم انداختید.کاش چندخطی رو هم به ایشون اختصاص میدادید. اما سوالی رو که دریکی از پست های پیشین گذاشته بودم و به دلیل مشکلات اینترنتی،پست ارسال نشده بود اینه که ایا با توجه به پررنگ شدن نقش اقای رفسنجانی در این مدت اخیر احتمال واگذاری پرونده هسته ایی از طرف اقای خامنه ایی به ایشون هست؟(که چنانچه مجبور به عقب نشینی شدند بار مسولیت این قضیه بیشتر به دوش اقای هاشمی باشه و اقای خامنه ایی ازین رخداد به عنوان برگ برنده علیه اقای رفسنجانی استفاده کنه و اگر مذاکرات شکست خورد بازهم بار مسولیت از اقای خامنه ایی دور باشه؟)

Dalghak.Irani گفت...

تماشاگر عزیز.
قبلاً یک بار راجع به آقای بنی صدر یک مطلب نوشتم و با دید منفی تیتر زدم که او سیاستمداری تمام شده است و خیلی جدی نگیریم. لذا نظرم تغییر نکرده است و ایشان را مؤثر در آیندۀ ایران نمی دانم و نمی خواهم وقتم را و دوستدارانش را تلف کنم در اینجا. اگر بدانی که چقدر مطلب اساسی پیش می آید که نمی توانم بنویسم.
بنی صدر اولاً خیلی پیر است و دیگر بدرد سیاست روز نمی خورد و بهره ور نیست. حداکثر در نقش "او هم حرف و نظری دارد" اهمیتی حاشیه ای دارد زیرا که زبان و قلمش هم پیچاپیچی ناتوجیه دارد و خیلی روضه ای و طولانی و پر از واژه برساخته های ترکیبی خودش است و خواننده بویژه جوان و اینترنتی را داغون می کند.

و مهمتر اینکه بنی صدر از نظر جامعۀ داخل ایران همانموقعی مرد که ایران را ترک کرد. زیرا که او دوتقصیر بزرگ دارد. از نظر نسل من تقصیرش این است که دچار کیش شخصیت شد و در حالی که خمینی هم پشتش بود نتوانست با تعامل و بده بستان سیاسی از هاری آخوندها جلو بگیرد. و فکر کرد حتی می تواند خمینی را حذف اعتباری کند.
از نظر توده و نسل جوان هم این تقصیر را دارد که با اینکه امان داشت از سوی خمینی و می توانست در ایران بماند و کار کند و بر اوضاع اثر بگذارد کم و بیش مهاجرتی مشکوک و سؤال بر انگیز کرد و خودش را در نقش ناجی ایران تعریف کرد. در حالیکه ایرانیان ممکن نیست سیاستمداران فراری از معرکه و مهلکه را ببخشند تا چه رسد که او را رهبر خویش بپذیرند. کسانی مثل رضا پهلوی یا بختیار فرق داشتند و اینان به کشورشان راه داده نمی شدند و نمی شوند در حالیکه بنی صدر حد اکثر می توانست شرافت دکتر یزدی را داشته باشد که ماند و هزینه داد و مهاجرت هم نکرد و هنوز هم هزینه می دهد. وقتی یزدی را با اکراه می پذیرند تو دیگر جایگاه بنی صدر را حدس بزن. رضا پهلوی هم که کلاً موضوعش فرق می کند و جای بحث و مقایسه نیست. و از جمل او فقط 50 سالش است. یا...هو

در مورد هاشمی هم سؤالت را نفهمیدم چطور نقش را بدهد به هاشمی بعد هم سازش یا شکست را بیاندازد گردن او و او را خراب کند. هاشمی نه رییس جمهور است و نه وزیر خارجه و نه دخالت سازمانی می تواند در سیاست خامنه ای داشته باشد. لذا فرض تان فرض محال هم نیست که بگویم محال نیست. فقط خامنه ای می تواند از سعۀ صدر هاشمی سوء استفاده کند و با کارت اعتباری او خودش را از دست غرب نجات بدهد. یعنی دیپلمات های مغضوب همراه تیم هاشمی چانه زنی با غرب را عهده دار شوند ولی توافق نهایی را خامنه ای پز بدهد. آورین دژمن را بزانو در آودم و با او آشتی کردم. یا...هو

تماشاگر گفت...

متاسفانه زمان زیادی نیست که با بلاگ خوب شما آشنا شدم و مطلبی رو که در مورد آقای بنی صدر گفتید رو به همین دلیل مطالعه نکردم. با وجود این که ظاهرا در بیرون از کشور(ایران) هستید اما شناخت شما از مردم بسیار بالاست و توصیفات اشخاصی که نام بردید عین نظر مردم هست.
اما توضیح در مورد پرسشم:
دقیقا منظورم همین بود که شما برداشت کردید.استفاده از نفرات آقای رفسنجانی و همچنین اعتبار بین المللی ایشون.که در واقع یک بازی دو سر برد برای آقای خامنه ایی هست(در افکار عمومی درون کشور).در صورت شکست مذاکرات(عدم سازش با غرب) این تیم آقای رفسنجانی بوده که نتونسته پروژه رو به سرانجام برسونه و در صورت موفق بودن مذاکرات(سازش برای توقف غنی سازی) این آقای رفسنجانی بوده که تن به حقارت ملی(به زعم تیم آقای خامنه ایی) داده است.
این برداشت من از پررنگ شدن نقش آقای رفسنجانی بعد از مدت ها توسط آقای خامنه ایی ریشه میگیره(آغاز این پروژه از زمان اعلام آقای رفسنجانی درخصوص مشورت گرفتن آقای خامنه ایی برای دوره بعد مجمع هست)

آیا احتمال سناریوی بالا هست یا من در اشتباه هستم؟

اما فرمودید "سعۀ صدر هاشمی"، به نظر من ایشون سعۀ صدر ندارند بلکه اصول سیاست رو به خوبی باهاش آشنا هستند و بدون دلیل هیچ مهره ایی رو حرکت نمیدن و همچنین زمان حمله و دفاع رو به خوبی یاد گرفته اند.