۱۳۹۱ فروردین ۳۰, چهارشنبه

مراجع و مجتهدان شیعه ایدئولوگ های بدون ایدئولوژی! هاشمی تنها گزینه اگر خودش همت کند!

The cricketers


1- کشور عزیز ما ایران در طول سی و سه سال گذشته حکومت ایدئولوژیک بدون ایدئولوژی داشته است. زیرا که دین قدیم حتی به اندازۀ ادیان جدید مثل مارکسیسم هم استعداد تولید یک مانیفست حداقلی برای حکومت مدرن را نداشت و ندارد. اما ما در ده سال رهبری آیت الله خمینی و تحت تأثیر فرهمندی و کاریزمای بی بدیل او در اکثریت مردمان سنتی دهۀ 50 و 60 خورشیدی و همچنین با قرائت عرفی تر او از دین اسلام؛ حکومتی با حداقل شاخص های مدرن را تجربه کردیم که بدلیل بروز جنگ و اولویت یافتن نجات دین یا وطن و البته مثلث رادیکالیسم مجاهدین و فدائیان و حزب جمهوری اسلامی نتوانستیم وارد یک پروژۀ حکومت سازی پایدار و دارای مانیفست بشویم. لذا هرچه بود بر مدار رهبر انقلابی گذشت که خودش نیز آن نقش حداکثری را برای خودش قبول نداشت و در ابتدا تعریف نکرده بود.

2- باری وقتی رسیدیم بمقطع مرگ رهبر انقلاب و رهبری کشور را به آیت الله خامنه ای سپردیم وارد یک خلاء کامل ایدئولوژی شدیم. زیرا که خامنه ای در تقابل و تضاد نسبی با آرای متحدثۀ امام خمینی پایبندی دگم و جزمی را داشت به فقه سنتی - معروف به فقه علامه مجلسی - که مورد پذیرش و تأیید و تأکید اکثریت قریب به اتفاق مراجع و مجتهدان شیعه و حوزۀ قم هم بود و است. مراجع و مجتهدان شیعه که در فرمول حکومت اسلامی ذهنی آیت الله خمینی مسئول اجتهاد روز آمد در حوزه های سیاسی و حکومتی از دین بودند؛ با مرگ او و صعود خامنه ای بجای او نفسی براحتی کشیدند و توانستند خودشان را از زحمت تفقه در دین شرعی برای تطبیق دادن آن با نیازهای روز جامعه (عرفی تر کردن دین) رها کنند و شروع به بهره برداری مادی یا معنوی از منابع مادی و معنوی جامعه کردند بدون اینکه نقشی مسئول در گره گشایی از مشکلات "دین مانع" بعهده بگیرند.

3- در 23 سال حکومت آیت الله خامنه ای در ایران؛ ما دارای حکومتی بودیم که ظاهراً طایفه ای از ایدئولوگ ها (مراجع و مجتهدین) را داشتیم بدون اینکه ایدئولوژی مشخص و تدوین شده و قابل شناسایی داشته باشیم. در این مدت حکومت جمهوری اسلامی یک آنارشی فکری بود که ایدئولوگ ها (روحانیان ارشد) با تکیه بر قدرت سخت در حوزۀ امنیت و سرکوب نماینده شان (آیت الله خامنه ای) حکومتی کور و بدون کمترین برنامه و مشخصه ای را به ایران تحمیل کردند. بعبارت دیگر خامنه ای با بستن کلیۀ منفذهای سؤال بروی طبقۀ اندیشه مند مدرن در بیان و رونمایی از خالی بودن تئوری حکومتی در نزد روحانیان سنتی؛ شرایطی را فراهم کرد که جمهوری اسلامی بتواند در خلاء مطلق تئوریک و نظریه دوام آورده و روزمرگی کند بدون اینکه لازم باشد مثل همۀ حکومت ها به فرمول "هزینه - فایده" تن بدهد. تا اینجا فقط یک مقدمۀ بسیار فشرده بود تا ریشه را شناسانده باشم و بنیاد مشکل و صورت مسئلۀ آنچه که بر ما گذشته است را یاد آوری کرده باشم.

4- علت ها و دلایل بسیار زیاد و متنوع و گاه متضادی دست بدست هم داد در سه سال گذشته که ادامۀ آن کلاه شعبده بازی نفت و آنارشی بپایان عمر کثیف خودش برسد. من قصد احصاء این عوامل را ندارم. اما صحنۀ بجا مانده از این تغییر و تحول تراژیک ولی مبارک را می توانم ترسیم کنم.

الف- اولین و مهمترین و بزرگترین تغییر این بوده است که اکثریت قریب به اتفاق ایدئولوگ های بدون ایدئولوژی (مراجع و مجتهدان سنتی) صحنۀ سیاست را ترک و پشتیبانی هژمون دین سنتی از حاکم بالفعل (خامنه ای) را قطع و یا به حداقل برخی گفتارهای تشریفاتی از روی اجبار مادی یا معنوی تقلیل دادند. لذا خامنه ای مجبور شد که برای پر کردن این خلاء قدرت نرم ناشی از عقب نشینی بزرگان حوزۀ دین را با قدرت سخت و سرکوب بدترین عناصر باقیمانده در اردوگاه خودش جبران کند. در ابتدا چنین بنظر می رسید که او موفق خواهد شد و این بار حکومت ایدئولوژیک بدون ایدئولوژی - ولی اینبار انفرادی - را بی نیاز از تأیید و پشتیبانی مراجع و مجتهدان ارشد تثبیت خواهد کرد. اما او خیالی باطل کرده بود زیرا که عقب نشینی حوزه از پشتیبانی حکومت خیلی سریع به طلبه های حوزه از سویی و به مؤمنان سنتی از جانب دیگر سرایت کرد؛ و او را در سربازگیری کافی در پیاده نظام و استخدام فرماندهان کمی لایق از بین ریزه خواران تاکنون  چریده بر سفرۀ حاکمیتش (جناح راست سنتی) با مشکل روبرو کرد.

ب- وضعیت بند الف فقط به خروج بخش بزرگی از مؤمنان - چه پیاده نظام و چه رؤسای میانی - از صحنه، منتهی و متوقف نشد. بلکه این بخش از ترک کنندگان اردوی خامنه ای و برای از دست ندادن موقعیت های مادی و معنوی و رانتی یا سزاوارنه ای که بدست آورده بودند شروع به زد و خورد درون اردوگاهی در جناح راست کردند. و چون امیدی به اتوریتۀ قبلی خامنه ای در تأمین منافع و حفظ موقعیت های خود نداشتند؛ شقه شقه شده و هر کسی از راه متفاوتی سر بشورش و ناسازگاری گذاشتند. این وضعیت و در سه سال گذشته یک حسن اولیه و نقد و بسیار خوب هم داشت. و آن این بود که اگر در سی سال گذشته این فقط متن جامعه بود که نشاط و سرزندگی و میل به آینده و امنیت روانی را از دست داده بود. در این سه سال حاکمان نیز یک شب بی دغدغه و نگران قدرتشان سر بر بالین نگذاشته اند. و این دستاورد کمی نیست برای ملتی که سی سال است عزادار تاوانی هستند که برای خوشباشی حاکمان پرداخته اند در رنج و عبوسی. و البته نقش بی نقشۀ احمدی نژاد ویژه بوده در این همه اتفاقات مثبت!

پ- اینک اما رژیم برهبری خامنه ای در ضعیف ترین موقعیت تمام دوران حکومت او قرار گرفته است و رو به سراشیبی است. و برای این سقوط روزمره هم چاره ای وجود ندارد. یا حد اقل قبل از سقوط دولت احمدی نژاد یا پایان آن؛ چشم اندازی از بازیابی انسجام حد اقلی سال های قبل از 88 را نشان نمی دهد. این یک موقعیت استثنایی و بسیار خوب است که نیروهای ترقی خواه و برانداز یا اصلاح طلب می توانند از آن بهره برداری کنند. اما - و این اما مهم ترین است - نیروی آلترناتیو سازمان یافته و پای کاری وجود ندارد که با سازماندهی حداقل اعتراضات و شورش های مردمی فشار آورده و این خلاء قدرت ناشی از ضعف مفرط خامنه ای را اشغال و در صورت آمادگی عینی جامعه در همراهی با این الترناتیو به تغییرات رادیکال دست بزند و موفق هم بشود. دلیل اینکه چنین آلترناتیوی چرا نیست مهم است ولی در نتیجه که ناتوانی در تأثیر گذاری و استفاده از موقعیت است تغییری نمی دهد. لذا من هم وارد دلایل نمی شوم چون وقتی نیرویی غایب باشد دلیل آن نمی تواند اهمیتی عملیاتی داشته باشد.

ت- لذا تنها نیرویی که قادر است از این ضعف خامنه ای بهره برده و وارد صحنه بشود تنها نیروهایی هستند که جزیی از خود رژیم جمهوری اسلامی بوده اند ولی از چرخۀ قدرت مؤ ثر اخراج شده اند توسط خامنه ای. این نیروها هم، فقط  یک گروه هستند و یک شخص. نام گروه هست اصلاح طلبان مذهبی و نام شخص است علی اکبر هاشمی رفسنجانی. ورود اصلاح طلبان مذهبی به چرخۀ قدرت نه ساده است و نه بصلاح. ساده نیست به این دلیل که جناح راست سنتی موجود در حاکمیت بالفعل با آنان مشکل دارند و چون ورود آنان را بمنزلۀ حذف خود از قدرت تلقی می کنند براحتی حاضر به واگذاری قدرت یا بخش مهم قدرت در حوزه های تصمیم گیری به آنان نیستند و مقاومت می کنند. بصلاح نیست به این دلیل که در بین اصلاح طلبان مذهبی سیاستمدار شش دانگی که بتواند اعتماد الیگارشی روحانیت و از جمله حوزۀ قم را هم همراه خودش بکند وجود ندارد. زیرا که خاتمی سیاستمدار نیست. کروبی و موسوی هم فعلاً در دسترس نیستند. و اگر هم بودند بازهم نه قدرت جلب جناح راست سنتی را داشتند و نه با عرض پوزش و متکی بر شناخت خودم هردو آقایان سیاستمداران قابل تر از هاشمی هستند. بنابر این تنها سیاستمدار نامی که می تواند وارد این خلاء قدرت شده و همۀ جناح های راست و چپ را هم متقاعد بهمراهی با خودش بکند علی اکبر هاشمی رفسنجانی است. نتیجه اینکه بنظر من همه باید به تقویت هاشمی اقدام کنیم تا او بتواند وارد بازی شده و جمهوری اسلامی را از دین شرعی خامنه ای به دین عرفی امام خمینی متحول کند. در اینجاست که هاشمی با توجه به تغییرات مثبت فکری بسیاری هم که در طول سالیان پیدا کرده می تواند برای ایران یک جمهوری اسلامی متسامح به ارمغان بیاورد.

ث- جمهوری اسلامی که من معتقدم هاشمی می تواند برای ایران ایجاد کند دارای مشخصات حد اقلی زیر خواهد بود:

1- در زمینۀ اجتماعی عرف غالب را خواهد پذیرفت اگر چه ممکن است در ابتدای امر نسبت به حجاب خانم ها دست بازی نداشته باشد. ولی آنچه که محرز است دخالت پلیس در زندگی شخصی شهروندان و جوانان را برخواهد چید. به این ترتیب بخش بزرگی از جوانان به خواسته های عرفی و معقول زندگی اجتماعی و آموزشی و دانشگاهی مورد دلخواه خود خواهند رسید و از صفوف ناراضیان به صفوف بهره وران خواهند پیوست.

2- قطعاً هاشمی اعلان عفو عمومی یا بدون قید و شرط و یا با حداقل شرط در مورد گروه های مسلح سابقه دار و برانداز خواهد کرد و بدین ترتیب تردد ایرانیان خارج از کشور به داخل را امن و تسهیل خواهد کرد و مسئلۀ مهاجرت و تبعید تحت فشارهای سیاسی و اجتماعی را حل خواهد کرد.

3- در حوزۀ سیاسی قطعاً یک دموکراسی بی در و پیکر را اجازه نخواهد داد چون هاشمی فردی نخبه گراست و به دموکراسی توده ای چندان ارادتی ندارد. اما مهم در اینجاست که هاشمی زمین بازی سیاست را خط کشی خواهد کرد. به این معنی که ثبات رفتاری همۀ انواع حکومت ها را او نیز پیاده خواهد کرد تا هرکس و حزب و دسته و انجمنی بداند که تا کجا اجازۀ شلتاق دارد. این امر باعث خواهد شد که سیاسیون بتوانند با رعایت قوانین ثابت و مشخص به فعالیت سیاسی بپردازند. و این مهمترین خواستۀ جامعۀ سیاسی ما از ابتدای انقلاب بوده است. آنان به کوچکی و بزرگی زمین سیاست معترض نبوده اند در وحلۀ اول؛ بلکه رنج آن ها از معلوم نبودن محدوده های ثابت زمین بازی سیاست بوده است؛ و زمین هایی که همه به میادین مین ناشناخته می مانسته اند.

4- و بدیهی است که هاشمی سیاست خارجی آشتی جویانه و تنش زدا در پیش خواهد گرفت و اولویت و علاقۀ اولش را به جلب و جذب سرمایه و تکنولوژی و رشد اقتصادی و تولید وکار اختصاص خواهد داد. در چنین فضای آرامی است که مردم بسرکار وزندگی خود خواهند برگشت و رفت و فعالان سیاسی هم فرصت خواهند یافت با سازماندهی و عضو گیری و آموزش و ایجاد تشکل بتوانند در آیندۀ کشور نقش بازی کنند و در صورت عدم پاسخگویی ساختارهای قانونی به نیازهای جامعه و در صورت تبدیل شدن به اکثریت آن ها را تغییر دهند.

5- این تصویری که من دادم روی کاغذ مدینه فاضله می نماید و محتمل بسیاری نتوانند چنین حکومتی را تحت لوای دین باور کنند و زیاده از حد رمانتیک و در باغ سبز بدانند. اما من معتقدم ضمن اینکه قطعاً همۀ این ها هم با اولویت بندی ها و حساسیت های خودش با زحمت جلو خواهد رفت در عمل. اما شناخت من از جامعۀ ایران و دنیای امروز و هاشمی بروز شده این تصویر ذهنی پذیرفته شده است. ضمن اینکه اولویت کشور ما در حال حاضر در سه چیز اصلی منحصر است: اول آشتی ملی و عفو عمومی فراگیر. دوم آشتی با دنیا و بویژه غرب و امریکا برای هم ثبات داخلی و هم جذب امکانات خارجی جهت کار و پیشرفت اقتصادی. و سوم عدم دخالت های پلیسی و کنترل فیزیکی بر زندگی جوانان و مردم و ایجاد آرامش روانی و افزایش امید به آینده. بقیۀ مسایل ما یا جزیی از این سه مشکل عمده است و یا اولویت فوری فوتی ندارد. و این اصل اول و آخر هم یادمان نرود که ما داریم از امکانی که می توانیم بالفعل بخواهیم و محتمل بالفعل بکنیم حرف می زنیم و نه از رؤیاهای اپوزیسیون اتمیزۀ سرگردان در خارج. و این اپوزیسیون سرگردان و اتمیزه را توهین و متلک تلقی نکنید زیرا علت این سرگردانی همان اتمیزه بودن است و علت آن اتمیزه بودن هم بدلیل ممانعت خشن و مدام خامنه ای از هر گونه فعالیت سیاسی و صنفی و غیره در داخل ایران. لذا وقتی ملت در داخل اتمیزه بود اپوزیسیون خارج هم نخواهد توانست از داخل عضو گیری کند و اتمیزه باقی خواهد ماند. یا...هو

۲ نظر:

ناشناس گفت...

با بیشتر بخشهای انتهایی در مورد هشمی موافقم.

میثم گفت...

با درود به دلقک عزیز
امیدواری من هم این است که اقای هاشمی درست در نقشی که شما برای ایشان تعریف می کنید قرار بگیرد.ولی تصمیمات اخیر خامنه ای در عمل کار را بجایی رسانده که تمام نیروهای درون حکومت به روشنی میدانند جمهوری اسلامی بدون خامنه ای وجود خارجی نخراهد داشت در مقطع فعلی که البته اینهم به نوعی سیاست یا من یا هیچکس خامنه ایست . حتی اگر توافق پنهانی نیز بین گروه های موثر حکومت بر سر عبور بدون خطر به سمت یک حکومت مسول صورت گیرد. باز هم در درون نظام هستند گروه هایی که می خواهند از وزن هاشمی بکاهند تا این حرکت صورت نگیرد . کاری که بارها و بارها شاهدش بودیم در سالهای اخیر ... در اینکه هاشمی یک سیاست مدار کامل و زیرک است هیچ شکی نیست امادر شرایط فعلی هاشمی بیشتر فرمانبردار است تا فرمانده بنابراین گمان نمی کنم بتوان امیدی به او داشت.با این حال امید من این است که این فرمانبداری هاشمی در مقطع فعلی جزیی از سیاستش باشد برای اهداف اصلاح طلبانه مد نظر در اینده ای نزدیک!
با سپاس فراوان