The Hay Wain |
1- بعد از اینکه بسیاری از روزنامه نگاران؛ مدهوش ِ در باغ سبز خاتمی شدند و نهایتاً کارشان به زندان و تبعید و آوارگی رسید. و همین وضعیت در ورژن دومی و بعد از انتخابات 88 با تلفات بیشتر و شدت سرکوب فزونتری هم تکرار شد؛ چنین بنظر می رسد که امام زمان "مشایی - احمدی" هم در حال قربانی گرفتن از بخش دیگری از جامعه است. با این تفاوت که می توان بجرأت به سر همۀ قربانیان اصلاح طلبان مذهبی سوگند جلاله خورد؛ زیرا که همه جزء پاکترین و نیک اندیش ترین مردمان ایران هستند؛ اما در مورد قربانیان امام زمانی مشایی باید با کمی احتیاط و تأمل داوری کرد و منتظر آینده بود. زیرا که هنوز این جدیدترین قربانیان تحجر مذهبی حاکمان ایران؛ زندان و آواره و تبعید نشده اند، و فقط مقداری ضررهای مادی و سرمایه ای و شغلی دیده اند.
2- پروژۀ احمدی نژاد شاخه های زیادی داشت اما دوشاخه اش از همه مهمتر بود. شاخه ای که باید پول تولید می کرد بی حساب کتاب؛ و شاخۀ فرهنگی هنری که باید ایدئولوژی امام زمانی مشایی را از خامنه ای و حوزۀ علمیه عبور می داد. در نوروز سال نود طرح ها کامل بود و احمدی نژاد و مشایی در اوج. لذا امام زمان دستور شروع عملیات را صادر کرد. مراحل هم به این ترتیب تقسیم شده بود.
الف- یک حرکت رادیکال در حوزۀ انحصاری خامنه ای (اطلاعات و امنیت) و آچمز کردن او. مسئول اجرا بخش سیاسی پروژه به فرماندهی کل احمدی نژاد دردانۀ برگزیدۀ امام زمان.
ب- یک حرکت رادیکال اقتصادی برای انباشت هر چه بیشتر نقدینگی برای پیشبرد پروژه در داخل و خارج. مسئول نظارت و تقسیم رحیم مشایی با قائم مقام اجرایی تام الاختیار مه آفرید خسروی با دو بازوی کمک دهنده در مناطق آزاد قشم و کیش و البته با شاخۀ برون مرزی خاوری.
پ- یک حرکت اجتماعی رادیکال هنری با تمرکز بر سبنما و رسانه برای جلب سریع طبقۀ متوسط اجتماعی. به فرماندهی کل رحیم مشایی و معاونت اجرایی مهدی کلهر و جوانفکر ضمن جلب رضایت شمقدری.
3- کارهای امام زمان خیلی شباهت به کارهای خدا دارد. همانطور که برخی از کارهای خدا را کسی نمی تواند پیش بینی کند - و با دقیق ترین علم هم بگوید این است و جز این نیست. نمونۀ حی و حاضرش زلزلۀ امروز در اقیانوس هند و تسونامی که رخ نداد - تصمیمات امام زمان را هم خیلی نمی شود باور کرد. لذا نقشه نگرفت و در همان گام اول سیاسی؛ آقا محمود شکست خورد. طبیعی هم بود. زیرا که این بار نشانه گیری او فقط بسمت خامنه ای و حوزۀ علمیۀ قم ترسو و بی سیاست نبود. طرح او همچنین باید حریف لاریجانی ها و توکلی ها و باهنرها و مؤتلفه ها و شریعتمداری ها و همۀ سنتی ها هم می شد که مار خورده و افعی بودند در پشت صحنه و مسلم است که تسلیم نمی شدند فقط با امضای امام زمان.
4- شاخۀ سیاسی که شکست خورد و 12 روز خانه نشینی احمدی نژاد حتی نتوانست همان 313 نفر یاران ثابت امام زمان را هم به صحنه بیاورد در پشتیبانی از خودش؛ کل ساختمان معمار ساز بدون نقشه و حساب کتاب بسرعت فروریخت و آوار شد بر سر معمار امام زمانیش رحیم مشایی. دومین نفر که قلب تپندۀ پروژه هم بود مه آفرید امیر خسروی؛ بسرعت افشاء شد و همۀ اُردهای ناشتای مشایی را با خود برد. و داستان را که خود می دانید و کش نمی دهم و منظور اصلی ام هم نیست.
5- اما شاخۀ هنری و فرهنگی کماکان نیم جانی داشت و ادامه یافت. زیرا که درست گفته اند کار فرهنگی زمان بر است و نه خلق الساعه ایجاد می شود و نه برچیده. آنهائی که هم زرنگتر بودند و هم قانع تر، نقد گرفته بودند سهم شان را و تسویه حساب کرده بودند سریع. مثل هدیه خانم تهرانی که نمایشگاه عکس آب گذاشت و حبیب که اجازۀ بازگشت و کار گرفت، و احمدنجفی که ریاست سینما را سهم خود کرد؛ و با احتیاط امیر احمدی و مدعوین خارجی همایش ایرانیان و .... اما عده ای که کارشان زمان بر بود مثل سعید سهیلی نازنین و هم قابل سرمایه گذاری کلان برای آینده مثل محمد حسین فرحبخش فرصت طلب کلید پروژه هایشان "گشت ارشاد" و "زندگی خصوصی" را تازه زده بودند در نیمه راه. با این امید که قرار بود تثبیت کنندۀ قدرت مطلق احمدی - مشایی شوند در آستانۀ رأی گیری در جشن سینمای دهۀ فجر با قصد رأی طبقۀ متوسط مدرن و بردن مجلس نهم از سوی احمدی نژاد. اما گفتم که پروژه در آخر تابستان جمع شده بود و به شکستی مفتضح رسیده بود. لذا معلوم بود که نه سعید سهیلی و نه محمد حسین فرحبخش و نه هیچ گنده تر از آن هایی نمی توانستند بدون عقبۀ سیاسی قوی این غلط های زیادی را بثمر برسانند. و نتوانستند. و بقول خودشان 150 عدد! جوان 15 - 16 ساله تومار فیلم هایشان را پیچیدند.
6- اما این قضیه مثل برخی جوانان معصوم قربانی شده در پروژه های خاتمی؛ قربانیان جوان بی گناهی هم داشت مثل همین عزیزمان پرستو خانم صالحی که بمغز خودش شلیک کرده است. او هم با یک وام ارزان قیمت تا قرض الپس نده! گرفتار این سونامی اتفاق نیفتادۀ مشایی شد. او که به هاشمی اعتماد کرده بود و روی رییس جمهوری او شرط و سرمایه گزاری کرده بود. شرط را باخت و از اسب افتاد. و چون دورۀ بازیگری خانم ها به سن است و نه به هنر؛ لذا برای اینکه از اصل هم نیفتد گول پروژۀ فرهنگی مشایی را خورد و 50 میلیون گرفت. - در همین جا بگویم که پرستو اشتباه نکرد با توجه به بی تجربگی و جوانی. زیرا اگر پروژۀ مشایی در همان تابستان شکست نخورده بود و یکی دو ماه دیگر هم ادامه می یافت اکثریت بزرگان سینما هم در دام گرفتار می شدند بعد از آن جلسۀ محرمانه و خوش آب و رنگ مشایی با خانۀ سینما - حالا که پروژه در بعد فرهنگی هم شکست خورده است و جمع شده؛ طبیعی است که واکنش های قربانیان هرکدام بسمتی بروز خواهد یافت. سعید سهیلی بسمت شورش و مخملباف. محمد حسین فرحبخش بسمت توبه و ابوالقاسم طالبی. و پرستو صالحی بسمت شلیک بمغز خود. با درود به او. یا...هو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر