The Caress of a Bird |
1- هاشمی رفسنجانی اگر هر ده روز یکبار میانگین با خامنه ای جلسه داشته بوده باشد چه در قبل از 88 که حداقل چند روز تا یک هفته در میان بوده و بعد از آن دو تا سه هفته در میان. با یک حساب سر انگشتی می توان فهمید که در طول 23 سال رهبری آیت الله خامنه ای بر جمهوری اسلامی هاشمی 23x 36 = 828 دیدار دو نفره داشته است با خامنه ای. و اگر فرض بگیریم که در یک دهم این دیدارها موضوع سیاست خارجی ایران و تهدیدات برون مرزی مطرح شده یاشد هاشمی حداقل 80 بار به آیت الله خامنه ای چنین گفته است: "نه به مرحوم مهندس بازرگان که یک هفته بعد از انقلاب آمد در تلویزیون و به مردم عاصی و هیجان زده و چپ و مذهبی و ... گفت که "انقلاب تمام شد بگذارید حکومت بکنیم" و نه به حضرتعالی که بعد از 11 تا 33 سال - بسته به تاریخ مباحثات - اصرار دارید که انقلاب تمام نشده و ما حکومت نمی خواهیم. برادر من، رهبر من، دوست من آخر نمی شود که تا آخر دنیا انقلاب کرد و انقلابی ماند و شعار داد و دشمن تراشید. ما باید حکومت بشویم و مثل همۀ حکومت های مسئول سهم مسئولیت و قدرت خودمان در دنیا را بدست بیاوریم و قبول کنیم و به ثبات برسیم و قول هایی که بمردم داده ایم عملی کنیم. با این سیاست دشمنکام حضرت عالی که سنگ روی سنگ بند نمی شود و دنیا نمی گذارد ما به آرامش و حکومت و طمأنینه برسیم و کشورمان را بسازیم تا مردم را راضی کنیم و خودمان هم حکومت کنیم. و..."
2- ضمن اینکه نظرات تازه مطرح شدۀ هاشمی در قالب خاطره برای ما هم تازگی کامل نداشت تا چه رسد به خامنه ای که قطعاً از پیشنهاد هاشمی به امام خمینی از همان قبل از رهبر شدن هم اطلاع داشته است. اما چرا هاشمی این مقطع را انتخاب کرد برای بازگفتن خاطره اش در رابطه با نگاهش به سیاست خارجی ایران. بدیهی است که امری همینجوری و قضا قورتکی و تصادفی نبود. زیرا اولاً هاشمی من دلقک وبلاگ نویس نیست که هر چه بذهن و قلمش می رسد و سایت بالاترین دوست دارد بگوید و بنویسد و فردا هم بزند بچاک. هاشمی همینجوری و از جنبۀ شخصیت حقیقی هم هزارتا لایه دارد تا چه رسد به شخصیت حقوقی و اطلاعات و مراودات محرمانه و آشکاری که دارد. ثانیاً اگر گفتار هاشمی فقط خاطره بود و تصادفاً انتشارش به این مقطع زمانی خورده بود؛ لازم نبود هاشمی حرفش را پی بگیرد و در مصاحبۀ مکتوب دومی با سایت شفقنا از سیاست خارجی ایران در مقابل اعراب منطقه و بویژه عربستان انتقاد سخت بکند. این که دیگر خاطره نبود بلکه با هدف گرفتن سیاست روز بود. پس هاشمی در هم گفتن آن خاطره و هم گفتن این انتقاد هدفمند بوده است و خواسته است چیزی بگوید. ولی آن چیز چه بوده است.
3- بنظر من خلاصۀ پیغام هاشمی دو مخاطب داشت:
الف- خطاب به خامنه ای: "23 سال استخوان در گلو بغیر از شخص خودت به هیچکس گله نکردم و حرفی نزدم. ولی اینک دیگر تو واقعاً گندش را در آورده ای و عنقریب است که "حفظ نظام اوجب واجبات است" مقتدایم و رهبرم را هم بر باد بدهی. نه تنها جمهوری اسلامی را بباد فنا بدهی که کشور آبرومند و بزرگی بنام ایران را هم به یغمای تخریب و اشغال بدهی. لذا ناچار شدم که اعلام موجودیت مجدد بکنم برای اینکه شما بیدار بشوی که با این افکار متوهم و عظمت خواهی کارتونی موفق نمی شوی و باید هرچه زودتر تغییر رویۀ کلان بدهی.
ب- خطاب به جهان و غرب: "خیلی عجله نکنید در حمله به ایران. و خیلی هم نگران نباشید از ایران. ایران که عراق نیست و خامنه ای صدام. ما یک ملت بزرگ هستیم که یک انقلاب بزرگ کرده ایم و توانایی جمع و جور کردن حاکمیت کشورمان در داخل را داریم. کمی دور اندیش باشید و صدای مرا هم خوب بشنوید بغیر از هارت و پورت خامنه ای.
4- و نهایتاً هاشمی بازهم رو می کند به خامنه ای و می گوید: لذا من به شما آقای خامنه ای آخرین نصیحت را می کنم که دست از این لجاجت و دشمن خویی بردارید تا با دنیا آشتی کنیم و حکومتی با ثبات بشویم و کشورمان را جلو ببریم. اگر می گویید که غرب و استکبار کوتاه نمی آید و می خواهد ما ذلیل بشویم علتش زیاده روی های خود شماست که اطمینان را از دنیا گرفته اید. مطمئن باشید که اگر ما بخواهیم عاقلانه و بر مبنای منافع ملت مان عمل کنیم دنیا هم این هار هارش را کنار می گذارد و از زیاده خواهی هایش دست برمی دارد. تازه اگر دست برندارد ما مقابلش می ایستیم. اما نه تنها؛ و؛ لخت؛ مثل شما. بلکه با قدرت و مجهز به ارادۀ ملتی که با توضیح عقلانی سیاست های مان آنان را قانع می کنیم که جلو زیاده خواهی رقیب و دشمن را بگیرند. آخر این چه استدلالی است که شما می کنید راجع به دشمنی غرب و امریکا با اسلام. مگر اسلام خوراکی یا پوشاکی است که کسی بتواند با آن مخالفت بکند. اسلام عزیز دین ماست و مثل همۀ ادیان دیگر پیروان بیشماری دارد که فقط بخش بسیار کوچکی ما هستیم و الا سایرین چه ملت ها و چه دولت های شان و از جمله خود مسلمانان ساکن در غرب با غرب و امریکا مشکلی ندارند. راجع به نفت و گاز هم که اخیراً فرمایش فرموده اید بگویم که حرف تان درست است و امریکا و غرب می خواهند انرژی خاورمیانه بسمت غرب جریان عادی داشته باشد. ولی آن ها قصد غارت کردن ما را ندارند. نه اینکه نخواهند بلکه به این دلیل که دورانش گذشته. و... البته که من به این عدم غلظت و سادگی که دلقک نوشت نمی گویم. بلکه من با زبان آشنای خودمان و با پیچیدگی های سیاسی بیشتری که تجربه و اطلاعات من بمن می دهد می گویم. اما نتیجه یک حرف است و بیشتر نیست: بیا و از خرشیطان 23 ساله پیاده شو و عرض خود نبر و زحمت یک ملت فراهم کنی. یا...هو
.....................
پی نوشت: متأسفانه مجدداً حساب کاربری دوروزه ام را در بالاترین بستند. بد گمانم که دیگر خودم را راه به لینک مطالب وبلاگم ندهند. پس از خوانندگان کاربر بالاترین می خواهم که مطالبم را لینک بدهند. مرسی.
۵ نظر:
آقای دلقک ، بهتر است تا شنبه صبر کنیم که ببینیم این آتش به اردوی خامنهای خواهد افتاد یا به جان ما مردم ایران.
یعنی میفرماییدممکن است ملت دوباره پشت هاشمی برود؟در این اوضاع شاید. غرب هم راضی است٫ بحران اقتصادی است و ایران بازار 75 میلیونی با جمعیت جوان و در ضمن امنیت انرژی هم برایشان لازمست. مردم ما هم از ترس مرگ تب کردهاند حدود 42 درجه.داغند حسابی.
وقتی بیشتر دقیق میشوم به این نتیجه میرسم که ایران آینده خوبی ندارد وقتی که کسی مثل هاشمی راه نجاتش باشد(یاد عاقبت بختیار و کسانی مثل او میافتم و ادامه جنگ وقتی که دیگر لازم نبود)٫ هرچند مدتی اوضاع قابل تحمل تر شود.
متاسفانه عاقبت کار ما ویرانی ایران است. بصورتی مزمن مثل قورباغه داخل آب گرم پخته و خوراک خواهیم شد در حالیکه که از پخته شدنمان راضی هستیم.
منم با نظر سام موافقم...
سلام.
فکر میکنم این تحلیل واقع بینانه تری باشد نسبت به خوشبینی های شما در مورد رفسنجانی و دیگران هر چند ما را خوش نیاید مخصوصا پاراگراف آخر:
http://fararei.wordpress.com/2012/03/15/17670/
"همهی سربازان خامنهای"
با سپاس
قم
دلقک ایرانی عزیز
متاسفانه شما ماهیت اختلاف بین جناح های خامنه ای و رفسنجانی را به اشتباه، بر سر بود و نبود کشور میدانید. جنگ مافیاهای رژیم با هم ماهیت قدرت طلبانه داشته و بر سر گرفتن سهم بیشتری از قدرت است. همین برنامه اتمی ایران برای ساخت بمب اتم، از زمان رفسنجانی بطور مخفیانه از جامعه جهانی آغاز شد.
از ان گذشته، برای کلیه جناح های رژیم، وطن پرستی، برابر فتوای خمینی، مصداق کفر است. اگر اینها گاهی دم از وطن میزنند برای به اشتباه انداختن افراد متوهم است. اما منظور واقعی اینها از وطن، منافع باند و جناح خودشان است. این منافع هم تنها از طریق صدور ترور و بحران در خارج از مرزها و سرکوب مخالفین در داخل مرزها تامین میشود. بهمین دلیل هم کارنامه خود آقای رفسنجانی از بابت ترور دست کمی از پرونده شریک و دوست سابقش آقای خامنه ای ندارد. به عنوان مشتی از خروار، پرونده میکونوس و ترور سران کرد را در آلمان به خاطرتان میاورم. همین پرونده خطر حمله آمریکا به ایران را در اواخر دوران رفسنجانی به همراه آورد که با جریان دو خرداد و طمع غرب برای بیرون کشیدن مدره از درون این حکومت و زد و بند با ان، مسکوت ماند.
برخلاف تصور شما، رژیم نمیتواند از صدور ترور یا بقول شما دشمن تراشی با جهان، دست بردارد. واقعیت آنست که رژیم هیچ دستاوردی در هیچ عرصه ای از عرصه های داخلی برای مردم نداشته است. این رژیم، رژیمی پوسیده و عقب مانده از زمان است و بهیچ عنوان هیچ جوابی برای مسائل امروز جهان، چه بصورت تئوریک و چه بصورت عملی ندارد. اقتصاد که مال خر است و تعهد و مکتبی بودن هم بهتر از تخصص و علم. این رژیم جز ساخت بحران، هیچ وسیله ای برای به خط کردن مردم در پشت سر خودش ندارد. اگر این بحرانها را از دست بدهد، زیر ضرب افکار عمومی جامعه برای پاسخگویی به هزاران هزار معضل، خرد خواهد شد. مشروعیت این رژیم تنها و تنها در مبارزه با بحرانهایی است که خود سازنده آنهاست. شما را بیاد حرف خمینی میاندازم که علنا جنگ را "رحمت و برکت" میدانست و برای حفظ و تثبیت رژیمش، هیچ ابایی از طولانی تر کردن جنگ و ادامه ان، از فردای فتح خرمشهر و عقب نشینی عراق از خاک ایران نداشت. بالاخص با رد پیشنهاد پرداخت غرامت به ایران توسط اعراب در صورت خاتمه جنگ، نشان داد که تا کجا برای حفظ رژیمش حاضر است منافع ایران و ایرانی را قربانی نماید.
یاد آوری نکته دیگری را بی فایده نمیدانم و ان اینکه این جماعت هرگز انقلابی نبودند. هرگز هم به اهداف انقلاب اعتقاد نداشتند. انقلابیون واقعی مجاهدین، فداییان و ملیون بودند که از دم تیغ این رژیم گذشتند. این جماعت انقلابی نما بودند که "ترور" را با "انقلابی گری" اشتباه گرفته اند و "قاطعیت" را با "قاتلیت". جماعت طرفدار اینان هم همانهایی هستند که مرحوم بازرگان از آنها به عنوان "انقلابیون بعد از انقلاب" یاد میکرد که اساسا جز مشتی فرصت طلب مزور و لفاظ و هفت خط نبودند.اینان توانستند برای مدتی از حمایت عقب مانده ترین اقشار مردم بهره مند شوند، که بنا بر اعتقادات مذهبی بدنبالشان راه افتاده بودند. البته لازم به ذکر است که همین اقشار "مؤمن" و "معتقد" طرفدار رژیم هم، با روشدن دست فریبکار رژیم، از ریزش در امان نمانده اند. بطوریکه امروز جز مشتی اوباش ساندیس خور و مزدور برای رژیم، به عنوان بدنه اجتماعی حامی ان، باقی نمانده است.
ارسال یک نظر